بخش 1
مقدمه پیشگفتار (به قلم دکتر محمّد تقی فخلعی) 1 . وهابیت چیست؟ چه پیشینه و چه نسبتی با اهل سنّت دارد؟ 2 . مبانی و دیدگاههای جریان وهابی کدام است؟ 2- 1 . مبانی اندیشة وهابی؛ 2- 1- 1 . توحید؛ 2- 1- 2 . شرک؛ 2- 2 . دیدگاههای جریان وهابی؛ 2- 2- 1 . تکفیر غیر وهابیان؛ 2- 2- 2 . بدعت دانستن تبرّک و استشفاء به آثار اولیاء خدا؛ 2- 2- 3 . روا ندانستن زیارت قبور پیامبر و اهل بیت علیهم السلام؛ 2- 2- 4 . شرک پنداشتن سوگند به غیر خدا؛ 2- 3 . تهمتها و نسبتهای ناروایی که توسّط وهابیان به شیعه وارد شده کدام است؟ 2- 3- 1 . مسألة تحریف قرآن؛ 2- 3- 1- 1 . دلایل تحریفناپذیری قرآن: الف- آیة محافظت: ب- آیة نفی باطل: ج- حدیث متواتر ثقلین؛ د- احادیث عرض؛ هـ- اعتبار سندی و تاریخی؛ ی- اعتبار دلالی و اعجاز قرآن؛ 2- 3- 1- 2 . بررسی احادیث تحریف قرآن در منابع روایی شیعه و اهل سنّت؛ 1 . بررسی احادیث تحریف قرآن در منابع روایی شیعه؛ 2 . بررسی احادیث تحریف قرآن در منابع روایی اهل سنّت؛ 2- 3-
سلسله كتب آموزشي ويژهی عمرهی دانشجويي (8)
طریق
تفاهم
نقد گفتمان وهابیت
نگارش :
علی بابایی آریا
زیر نظر دكتر محمّد تقی فخلعی
اهداء
اين كوته نبشتة ناسزاوار را به آستان سبز
پيشوای مهربان و بازماندة خدا در زمين آقای تنها و
تنها آقايم مهدی پيش میكشم.
علی بابائی آریا
مشهد مقدّس
آشنایی با پیشینه، مبانی و دیدگاههای جریان
وهابیت
«ان هذه امتكم امة واحدة»
در سالی كه با طليعه هفته وحدت آغاز و با شعار سراپا
شعور اتحاد ملی و انسجام اسلامی از سوی رهبر معظم
انقلاب مزين شده است، زهی سعادت كه گامی ديگر در راه
تحقق وحدت عملی و آرمانی بخشهای مختلف است اسلامی از
طريق تقويت گفتمان تفاهم بين مذاهب، گرايشها و
جريانهای مختلف حاضر در بلاد اسلامي برداريم. اين مهم
با پژوهش و نگارش مجلداتی ديگر از سری كتب آموزشی عمره
دانشجويی به انجام رسيده و بعنوان هديهای علمی به
دانشوران و فرهيختگان اين سرزمين پيشكش میگردد تا
زمينه ساز تعمق و تأمل بیشتر در بینشها و نگرشهای
ناب اسلامی شود كه جملگی برگرفته از دو منبع نورانی
قرآن و سنت است؛ قرآنی كه ثقل اكبر و هدایتگر برتر
است و سنتی كه ثقل كبیر و دربردارنده سیره پیامبر و
خاندان اطهرش.
در شرایطی كه استكبار جهانی و استبداد بینالملل با
تمام عِدّه و عُده كمر به تفرقه و جدایی میان صفوف امت
اسلامی بسته و انسجام اسلامی ملتها و دولتهای مسلمان
را نشانه رفته است، بیشك، حیاتیترین راهبرد هر یك از
جوامع اسلامی تمسك به حبل المتین وحدت زیر سایه كلمه
توحید میباشد و در این میانه، بایستی به طرح و گسترش
گفتمان تفاهم و همگرایی و دوری از گفتمان نفرت و جدایی
و تكفیر و چند صدایی روی آورده و حربه زنگ زده
استعمارگران پیرو جوان را كه سوار بر مركب بیمهار
جهالت و خشونت، روزانه دهها تن از فرزندان امت اسلامی
را به خاك و خون میكشد از كار بیندازیم.
از دانشجویان و دانشگاهیان گرامی انتظار میرود كه با
مطالعه دقیق مطالب این سلسله متون، ضمن آمادگی برای
شناساندن تفكر جذاب شیعی و پاسخگویی به پرسشها و شبهههای
طرح شده از سوی دوستان و دشمنان و دفاع از عقیده و
آرمان جامعه ایرانی به عنوان امت وسط قرآنی، در جهت
غنای اینگونه آموزشها ما را یاری رسانند.
جا دارد در اینجا از همه دستاندركاران و فعالان عرصه
عمره دانشجویی در نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری و
مدیریتهای فرهنگی دانشگاهها كه برای وصول به عمرهای
معنویتر و مؤثرتر میكوشند قدردانی كنیم.
با آرزوي توفيق الهي
اداره كل فرهنگي وزارت علوم، تحقيقات وفناوري
پيشگفتار
فبشّر عباد؛ الذین یستمعون القول فیتّبعون أحسنه،
أولئك الذین هداهم الله و أولئك هم أولوا الالباب
(زمر/18 و 17)
سفر به بیت الله الحرام و حضور در سرزمین پاك حرمین به
انگیزة انجام مراسم پر رمز و راز حجّ و عمره از چند
جهت دارای ارزش و اهمّیّت بیبدیل است. این سفر:
• قبل از گردش در آفاق، فرصتی است طلایی برای سیر در
درون با نگاه در حال خویشتن، شور معنویّت انگیختن، دل
به دریای معارفِ میقات زدن، جامة رذیلت از تن افكندن و
احرام فضیلت بستن، بر گرد حریم دوست گشتن، در صفا جان
خود صفا بخشیدن، در مروه كوتاه آمال دنیا وانهادن، در
چشمهسار زمزم جرعهنوشِ معرفت و محبّت شدن، و خلاصه
آنكه عشقآفرینترین صحنة زندگی را گواه گشتن.
• گذری است بر سرزمینهای مباركی كه جای جای آن یادآور
شكوه خاطرات طلوع خورشید اسلام در یلدای جاهلیّت است.
هنوز طنین ندای پیامبر صادق و نوای یاوران راستین او
از ورای قرون و اعصار گوش جان را نوازش میدهد. این
امر پرواز دل را میسّر میگرداند و پیوند نسلهای
نخستین و پسین امّت اسلامی را تحكیم میبخشد.
• هنگامة دیدار است با انبوه حجّاج و عمرهگذاران بیت
عتیق از ملّیّتهای گوناگون كه با عاطفه و احساس مشترك
از جملة اقطار یكجا گرد آمدهاند، و در صف متّحد صلای
عشق و وحدت سر میدهند، برق نگاه محبّتآمیز به یكدیگر
خیره كردهاند و ملتمسانه همدیگر را به تلاش مشترك
برای تجدید بنای پر شكوه فرهنگ و تمدّن اسلامی
فرامیخوانند.
از جمله مسائلی كه توجّه هر ناظر تیزبین و هوشیار را
برمیانگیزد، گوناگونی حاصل در رفتارهای انبوه زائران
و حاضران در این سرزمین است. آنان به رغم آنكه جملگی
در باور به حقیقت وحی و اسلام همسویند و به سوی یك
قبله نماز میگزارند و بر گرد نماد توحید به یك سمت
میچرخند و در انبوهی از مسائل سلوك یكسان دارند لیكن
اختلاف و تفاوت در چندی از باورها و رفتارها به حدّی
هست كه بتوان هویّت متمایز آنها را در كنار اصالت
مشترك گواه گشت.
همان قدر كه صحنههای وحدت و یكرنگی شورآفرین است،
مظاهر اختلاف و گوناگونی تأمّل برانگیز. در این بین
پرسش از چیستی اختلافها به طور طبیعی در دل و جان و
اندیشة جوان برانگیخته میشود. او میپرسد:
منشأ این چندگانگی چیست؟ این تفاوتها اصیل و ریشهدار
است یا سطحی و گذرا؟ در برابر چندگانگی مذهبی چه باید
كرد؟ آیا بایستی اعتراض برآورد یا به عنوان واقعیّتی
تاریخی به آن باور آورد؟ آیا راهی به سوی محو
اختلافها و یكسانسازی مذاهب وجود دارد؟ آیا با وجود
این تفاوتها باز هم میتوان سودای وحدت در سر داشت یا
باید ختم آن را نظارهگر شد؟ و اساساً كدامین تفسیر از
وحدت و وفاق با پذیرش كثرت و اختلاف گرد میآید؟
در پی آن ذهن جستوجوگر به حال خویش نظر میكند و در
صدد بر میآید هویّت مذهبی و تاریخی خود را مورد
بازخوانی قرار دهد. از چیستی تشیّع، مبدأ پیدایش و سیر
تاریخی تحوّل آن، اصول و مقوّمات و عناصر گوهری فكر و
عقیدة شیعی میپرسد، و كدام فرصت نیكوتر از این برای
دست یازیدن به مطالعه و تحقیق و یافتن پاسخهای مدلّل و
متین برای این پرسشها؟
به این بهانه بر آن شدیم مجموعهای مختصر در معرّفی
سیمای تشیّع گردآوریم و در این مجموعه برای این دست
پرسشها، جواب یابیم. مجموعة فرا رو كه به كوشش محقّق
فاضل جناب آقای علی بابائی و با نظارت این جانب فراهم
آمده است، محصول ارزندهای است كه سه مزیّت ایجاز و
اختصار، جامعیّت موضوعات، و تحقیق نیكو را یكجا
گردآورده است. مطالعة آن ضمن آنكه پاسخگوی بسیاری از
پرسشهای پیشگفته ومانند آن است میتواند شوق مطالعه و
تحقیق افزونتر و وسیعتر را هم در درون جان خواننده
برانگیزد.
از خالق خویش تمنّای آن داریم كه این تلاش ناچیز را
خدمتی شایسته به ساحت حقایق ناب اسلام و معارف اصیل
مكتب پیامبر و اهل بیت علیهم السلام منظور دارد و آن
را مصداق قول احسن و شایستة پیروی قرار دهد.
محمّد تقی فخلعی
استادیار دانشگاه فردوسی مشهد
آشنايی با پيشينه، مبانی
و ديدگاههای جريان وهابيت
1 . وهابیتچیست؟ چه پیشینه و چه نسبتی با اهل سنّت
دارد؟
«وهابیت» نام جریانی فكری- سیاسی است كه در قرن اخیر
ظهور كرده و پیرو برخی اندیشههای افراطی سدههای سوم
و چهارم اسلامی است؛ به این جریان «سلفیه» نیز
میگویند. بنیانگذار آن شخصی موسوم به محمّد بن عبد
الوهاب (1115- 1206ق) زادة عیینه یكی از شهرهای صحرای
معروف نجد است كه از تحجّر و خشونت بهرهای تام داشت.
وی در زمان حیات پدرش كه عالم حنبلی برجستهای بود
مجال چندانی برای دعوت به سوی اندیشههای تند و غیر
منطقی خویش نیافت، امّا پس از درگذشت پدر توانست با
طرح و تبلیغ برداشت بیپایهای از مفهوم توحید و شرك،
و بزرگنمایی باورهای خرافی موجود در عربستان، در میان
مردم ساده، گرسنه و بدوی نجد نفوذ یابد، و پس از
مهاجرت به درعیه و برخورداری از حمایت سیاسی و نظامی
حاكم آن محمّد بن سعود دیدگاههای قابل انتقاد و نادرست
خویش را بر سرتاسر عربستان بگستراند. محمّد بن سعود
بزرگ آل سعود و نیای پادشاهان كنونی در عربستان سعودی
است، كه توانست در سایة حمایت خود از نفوذ مذهبی محمّد
بن عبد الوهاب و تبلیغات وی به سیطرة سیاسی بر منطقه
دست یابد. همراهی نفوذ مذهبی و سیاسی این دو در درعیه،
نقطة آغاز تاریخ خونین وهابیت به شمار میرود. زیرا
محمّد بن سعود با فتوای جاهلانة محمّد بن عبد الوهاب
كه عموم مسلمانان غیر وهابی را به نوعی مشرك و شایستة
مرگ میپنداشت، مسلمانان و شیعیان بیگناه سرزمینهای
اطراف را مورد هجوم و تاراج قرار داد، و جنگهای خونین
فراوانی را به برخی دولتهای اسلامی تحمیل نمود. پس از
محمّد بن عبد الوهاب برخی فرزندان و نوادگان او كه در
عربستان به «آل الشیخ» معروفاند راه او را ادامه
دادند و با تألیف رسائل و كتب وهابی، و استفاده از
روشهای خشونتآمیز نقش غیر قابل انكاری را در تحكیم
مبانی و گسترش دیدگاههای وهابی در میان سرزمینهای
اسلامی ایفا نمودند. خشونت و تكفیر برجستهترین ویژگی
تاریخی جریان وهابی بوده است؛ ویژگیای كه اكنون نیز
در سرزمین عربستان كما بیش به چشم میخورد، و گاهی در
فتاوی عجیب مفتیان وهابی علیه شیعیان، و رفتار خشن و
بیادبانة برخی وهابیان با حجّاج بیت الله الحرام و
زائران مدینة منوّره نمود مییابد.
وهابیان خود را پیروان مذهب اسلامی نوینی نمیدانند و
بیشتر به مذهب حنبلی كه یكی از مذاهب چهارگانة اهل
سنّت است منتسب میكنند. امّا تقریباً تردیدی نیست كه
مبانی و دیدگاههای اینان تفاوتهای جدّی و غیر قابل
اغماضی با مبانی و دیدگاههای مذهب حنبلی و به طور كلّی
همة مذاهب اسلامی دارد. از این رو، برخی این جریان
فكری- سیاسی را یك مذهب نوین انحرافی بر میشمارند كه
نسبت قابل توجّهی با مذاهب اهل سنّت ندارد. به هر حال
باید توجّه داشت كه بسیاری از مخالفان سرسخت این جریان
از عالمان برجستة اهل سنّت و فقیهان حنبلی بودهاند.
به عنوان نمونه، نخستین كسی كه اندیشههای افراطی و
خطرناك محمّد بن عبد الوهاب را مورد مخالفت و انتقاد
جدّی قرار داد برادر وی سلیمان بن عبد الوهاب
(د.1210ق) یكی از فقیهان برجستة حنبلی بود كه در این
باره دو كتاب با نامهای فصل الخطاب في الردّ علی محمّد
بن عبد الوهاب و الصواعق الإلهية في الردّ علی
الوهابيّة نگاشت.
2 . مبانی و دیدگاههای جریان وهابی كدام است؟
2- 1 . مبانی اندیشة وهابی؛ در متون وهابی هیچ واژگانی
به اندازة «توحید» و «شرك» به كار نرفته است؛ لذا
مهمترین پایة اندیشة وهابی را باید در ذیل این دو
واژه بررسی كرد.
2- 1- 1 . توحید؛ توحید واژة مقدّسی است كه از فطرت
پاك انسان برخاسته، و نه تنها همة مذاهب اسلامی، كه
همة ادیان آسمانی را به هم پیوند میدهد، و به معنای
یگانه شمردن خداوند در آفرینش، تشریع و تدبیر جهانیان
است. روشن است كه هر كس با این مفهوم مبارك آشنا و
بدان باورمند باشد «موحّد» است، و چنانچه مفهوم نبوّت
پیامبر اكرم حضرت محمّد مصطفی را نیز بشناسد و باور
بندد «مسلمان» خواهد بود. این در حالی است كه از
دیدگاه محمّد بن عبد الوهاب و پیروان او، توحید بر دو
بخش است: توحید ربوبیّت و توحید الوهیّت. منظور اینان
از توحید ربوبیّت اعتقاد به یكتایی خداوند در آفرینش،
تشریع و تدبیر جهانیان است، و منظورشان از توحید
الوهیّت چیزی است كه آن را توحید در عبادت خداوند
معرّفی مینمایند. از نگاه وهابیان توحیدی كه در برابر
شرك قرار میگیرد تركیبی از هر دو بخش است، بنابراین،
امكان دارد كسی به یگانگی خداوند متعال در آفرینش،
تشریع و تدبیر جهانیان معتقد باشد، امّا كاملاً «مشرك»
به شمار آید! بدین معنا كه غیر خداوند یكتا را مورد
«عبادت» قرار دهد. چنان كه پیداست، وهابیان از «عبادت»
نیز تفسیر موسّعی ارائه میدهند و آن را شامل هر گونه
تعظیم و تقدیس میپندارند. از این رو، بر آنند كه
مسلمانان با تقدیس برخی چیزها یا جاها، و حتی تعظیم
قبور پیامبر و صالحین در واقع آنان را عبادت میكنند.
از نگاه اینان هر گونه توسّل به اولیاء و عرض حاجت در
نزد قبور آنان از مصادیق كفر است! اینان عبادت را
علاوه بر اسلام و ایمان و احسان، شامل دعا، بیم، امید،
توكّل، رغبت، هراس، خشوع، خشیت، انابه، كمك گرفتن،
استعاذه، استغاثه، ذبح و نذر میدانند. طبیعی است كه
چنین تفسیر فراخ و بیپایهای از عبادت بسیاری از یكتا
پرستان و مسلمانان جهان را در جرگة مشركان وارد
میكند! و این تالی فاسد و لازمة خطرناكی است كه
متأسفانه وهابیان بیباكانه بدان ملتزم و پایبند
هستند!
به طور كلی، دیدگاه محمد بن عبد الوهاب دربارة توحید
در یكی از رسائل او به نام القواعد الأربعة آمده است.
او در این رسالة مختصر، با استناد به ظواهر برخی آیات
و روایات، برای توحید چهار ركن ذكر نموده، كه در واقع
اركان وهابیت است: یكم دانستن آن كه كافران زمان
پیامبر به این كه خداوند خالق و مدبّر جهان است اقرار
داشتند ولی این اقرار آنان را به اسلام وارد نمینمود.
دوم آن كه كافران زمان پیامبر میگفتند كه جز برای
نزدیكی به خداوند و طلب شفاعت بتها را نمیخوانیم. سوم
آن كه پیامبر در میان كسانی ظهور فرمود كه از حیث
عبادت متفاوت بودند؛ برخی فرشتگان، برخی پیامبران و
صالحان، برخی درختان و سنگها، و برخی خورشید و ماه را
میپرستیدند، اما پیامبر با همة آنان جهاد فرمود و
میان آنان فرقی نگذاشت. چهارم آن كه مشركان زمان ما از
مشركان زمان پیامبر مشركتراند! چرا كه مشركان زمان
پیامبر تنها به هنگام آسایش شرك میورزیدند و به هنگام
دشواری مخلص میشدند، اما مشركان زمان ما، هم به هنگام
آسایش و هم به هنگام دشواری مشركاند! وی در رسالة
دیگرش به نام كشف الشبهات نیز بر این دیدگاه افراطی
پای فشرده، و بیش از 24 بار مسلمانان غیر وهابی را
مشرك، و بیش از 25 مرتبه آنان را كافر، بتپرست، مرتد،
منافق و شیطان خوانده است! این دیدگاه عجیب تقریباً در
همة منابع وهابی به چشم میخورد. از این رو، برخی چون
سیّد محسن امین عاملی و سیّد مرتضی عسكری وهابیان را
به «خوارج» تشبیه، و دیدگاههای اینان را به تفصیل با
دیدگاههای آنان مقایسه و تطبیق نمودهاند.
شگفتا كه محمّد بن عبد الوهاب با وجود اهمّیّتی كه
برای مسألة توحید قائل بود خدا را جسم میانگاشت، و
باور داشت كه نشستن خدا بر عرش و نزول او به آسمان
دنیا و ثبوت دست و روی و جهت برای او حقیقی است! از
این رو است كه سلیمان عوده از توحید محمد بن عبدالوهاب
با نام توحید صحرایی و بدوی یاد میكند. برخی محقّقان
معاصر دربارة این موضوع كتابی با عنوان الوهابية و
التوحيد نگاشتهاند، و در آن به نقد و بررسی توحید
وهابی پرداختهاند.
2- 1- 2 . شرك؛ لازمة تفسیر به رأی و تلقّی گستاخانه
از «توحید»، برداشت بیپایه، عجیب و خطرناك از «شرك»
خواهد بود. وهابیان شرك را به سه گونه تقسیم
مینمایند: یك گونه «شرك در ربوبیّت» است كه خود دو
بخش میپذیرد: «شرك تعطیل» كه كسانی چون فرعون،
فلاسفه، عرفا، غلات جهمیّه و قرامطه در ذیل آن قرار
میگیرند، و این نوع بدترین انواع شرك است ؛ و «شرك
بدون تعطیل» كه كسانی چون نصاری و مجوس، و همچنین
«غلات قبرپرست»! كه برای روح اولیاء توان تصرّف
قائلاند را شامل میشود. گونة دیگر شرك در توحید
اسماء و صفات است كه شامل تشبیه خالق به مخلوق میشود
و از گونة پیشین بهتر است! و گونة سوم شرك در توحید
عبادت است كه به دو نوع تقسیم میشود: یك نوع آن كه
كسی یا چیزی غیر خدا را بخوانند و از او مانند خدا طلب
شفاعت نمایند و نسبت به او مانند خدا خوف و رجا داشته
باشند و این نوع شرك اكبر است. نوع دیگر شرك اصغر است
كه به ریاء و خودنمایی و مانند آن اطلاق میشود.
ناگفته پیداست كه چنین تقسیمهای سلیقهای و
بخشبندیهای غیر عالمانه از مفاهیم بنیادین اسلامی
خبطی خطرناك و خطایی بس فاحش است. تردیدی نیست كه
«شرك» نیز مانند توحید مفهومی كاملاً مشخّص و تعریفی
روشن و بیابهام دارد، و آن همانا شریك دانستن مخلوقی
با خداوند یكتا در آفرینش، تشریع و تدبیر جهانیان است؛
چیزی كه دامن عموم مسلمانان از آن پاك و پیراسته
میباشد. به راستی كدام مسلمان است كه كسی یا چیزی را
در آفرینش و تدبیر جهانیان و یا تشریع احكام دین شریك
پروردگار بیهمتا و دارای توانایی و اختیارات او
بپندارد؟! یا كدامین مسلمان در هر گوشة این جهان،
پیامبر اكرم و پیشوایان معصوم اهل بیت علیهم السلام را
جز بندگان برگزیده و اولیاء شایستة خداوند بلند مرتبه
میانگارد؟! حسن السقاف در كتاب صحيح شرح العقيدة
الطحاويّة به تفصیل این مبنای وهابی را به نقد كشیده
است. همچنین، شیخ جعفر سبحانی دربارة این موضوع كتابی
با عنوان التوحید و الشرك فی القرآن الكریم نگاشته، و
در آن مبانی نادرست اندیشة وهابی را مورد ارزیابی قرار
داده است.
2ـ 2 . دیدگاههای جریان وهابی؛ مبانی متفاوت، نااستوار
و بیپایة وهابیان، دیدگاههای آنان را به دیدگاههایی
ناهماهنگ، نادرست و غیر منطقی تبدیل ساخته است. این
دیدگاهها را در چند موضوع میتوان بررسی كرد: تكفیر
غیر وهابیان، بدعت شمردن تبرّك و استشفا به آثار
اولیاء خدا، روا ندانستن زیارت قبور پیامبر و اهل بیت
علیهم السلام، روا ندانستن توسّل و استشفاع به آنان و
شرك پنداشتن سوگند به غیر خدا.
2ـ 2ـ 1 . تكفیر غیر وهابیان؛ تكفیر عمل شومی است كه
سرچشمة بسیاری از آشوبها و فتنههای تاریك جهان اسلام
در گذشته و حال به شمار میرود. نقش این عمل زشت و غیر
اسلامی در تحوّلات كنونی و حوادث خونین برخی كشورهای
مسلمان مانند عراق و افغانستان برجسته و غیر قابل
انكار است. چنانچه پیشتر اشاره شد، كافر انگاشتن
دیگران از مهمترین ویژگیهای وهابیان در گذشته و حال
بوده است. اینان بر پایة برداشت نادرستی كه از دو
مفهوم «توحید» و «شرك» داشتهاند بیشتر مسلمانان در
سرتاسر جهان را مشرك و سزاوار مرگ پنداشتهاند! اینان
به سختی میان شرك جلی (= شریك قرار دادن كس یا چیزی
برای خدا) و شرك خفی (= لغزش فكری یا گناه عملی) فرق
میگذارند و در تكفیر افراد مسلمان و گروههای اسلامی
غالباً شتابزده عمل میكنند. این در حالی است كه قرآن
كریم از كافر انگاشتن هر كه تظاهر به اسلام نماید بر
حذر داشته و فرموده است: يا أيها الذين آمنوا إذا
ضربتم في سبيل الله فتبينوا و لا تقولوا لمن ألقي
إليكم السلام لست مؤمناً تبتغون عرض الحياة الدنيا
فعند الله مغانم كثيرة كذلك كنتم من قبل فمنّ الله
عليكم فتبينوا إن الله كان بما تعملون خبيراً؛ یعنی:
«ای كسانی كه ایمان آوردهاید! هنگامی كه در راه خدا
بیرون میروید بررسی كنید و به كسی كه برای شما تظاهر
به اسلام مینماید نگویید كه تو مؤمن نیستی تا فراخی
زندگی دنیا را تحصیل نمایید چه آنكه نزد خدا بهرههای
فراوان است، شما پیشتر چنین بودید پس خدا بر شما منّت
نهاد، اكنون بررسی كنید، همانا خداوند به آنچه انجام
میدهید آگاه است». در شأن نزول این آیه روایت شده است
كه پیامبر اكرم دستهای از یاران خود را به فرماندهی
اسامة بن زید برای جنگ با بنی ضمره فرستاد. آنان با
مردی از قبیلة مذكور به نام مرداس روبه رو شدند كه
مقداری دارایی و شتری سرخ مو داشت. هنگامی كه مرداس با
سپاه اسامه رو به رو شد بر آنان سلام كرد و كلمة
شهادتین را بر زبان راند، امّا اسامه به سخن او توجّهی
ننمود و وی را به قتل رساند تا دارایی و شتر او را
بگیرد! همراهان اسامه پس از بازگشت ماجرا را به پیامبر
گزارش دادند و گفتند: ای رسول خدا! ندیدی كه اسامه
چگونه مردی را كه میگفت «لا إله إلا الله محمّد رسول
الله» به قتل رساند! پیامبر وقتی این گزارش را شنید
خطاب به اسامه فرمود: با لا إله إلا الله چه كردی؟!
اسامه گفت: ای رسول خدا! آن مرد تنها برای این شهادتین
گفت كه جان خویش را حفظ كند! پیامبر فرمود: آیا تو دلش
را شكافتی و از درونش آگاهی یافتی؟! در این هنگام آیة
مذكور نازل شد و اسامه سوگند یاد كرد كه دیگر هرگز با
كسی كه شهاتین را بر زبان میراند نجنگد. این روایت و
روایات فراوان دیگر همه حاكی از آنند كه نمیتوان كسی
را كه شهادتین بر زبان میراند كافر یا مشرك دانست و
به این بهانه جان و مال او را حلال شمرد. از این رو،
هیچ یك از پیشوایان مذاهب و شخصیّتهای بزرگ اسلامی
تكفیر مسلمین را بر خود روا نمیشمرد و عناوینی چون
كافر و مشرك را بر اهل قبله اطلاق نمینمود. به عنوان
نمونه، بسیاری از فقیهان شافعی حتّی اقتدا به اهل
بدعتها در نماز را روا میشمارند و تكفیر آنان را بر
نمیتابند، و این ظاهر مذهب شافعی با استناد به حدیثی
است كه میفرماید: «بر كسی كه میگوید: لا إله إلا
الله، و پشت سر كسی كه میگوید: لا إله إلا الله نماز
گزارید». نووی (د.676ق) یكی از فقیهان مشهور شافعی
میگوید:
«همواره همة سلف و خلف (= قدما و متأخّران) بر روا
بودن نماز پشت سر معتزله و دیگران از اصحاب همة مذاهب
اسلامی و روا بودن ازدواج و توارث با آنان و جریان همة
احكام مسلمین بر آنان اتّفاق نظر داشتهاند، و بسیاری
از محقّقان اصحاب ما مانند ابو بكر بیهقی و دیگران،
سخنانی كه از شافعی و دیگر علما مبنی بر تكفیر قائلان
به آفریده بودن قرآن رسیده است را بر كفران نعمتها و
نه كفر حقیقی حمل كردهاند».
ابو بكر بیهقی از زاهر بن احمد سرخسی نقل كرده است كه
گفت:
«وقتی مرگ ابو الحسن اشعری در خانة من در بغداد نزدیك
شد، مرا به بالین خویش خواند و گفت: شاهد باش كه من
احدی از اهل این قبله را تكفیر نمینمایم، چه آنكه
همگان معبود واحدی را قصد میكنند و اختلافشان تنها
در عبارات است».
ذهبی نیز پس از نقل این حكایت میگوید:
«من نیز چنین دیدگاهی دارم؛ و شیخ ما ابن تیمیه نیز
چنین دیدگاهی داشت و در اواخر عمرش میگفت: من احدی از
امت را تكفیر نمیكنم، و با اشاره به حدیث نبوی «لا
یحافظ علی الوضوء إلا مومن» بر آن بود كه هر كس با وضو
به نمازهای واجب ملتزم باشد مسلمان است» .
از اینجا روشن میشود كه وهابیان بر خلاف اجماع اهل
علم و دیدگاه همة عالمان اهل سنّت زبان به تكفیر امّت
گشودهاند و از راه سلف صالح منحرف شدهاند. شیخ جعفر
سبحانی دربارة این موضوع كتابی با عنوان الإیمان و
الكفر پرداخته، و در آن مسألة تكفیر اهل قبله را مورد
نقد و بررسی قرار داده است.
2- 2- 2 . بدعت دانستن تبرّك و استشفاء به آثار اولیاء
خدا؛ یكی دیگر از دیدگاههای بیپایة وهابیان كه مخالف
با كتاب خدا، سنّت پیامبر ، روش سلف صالح و احادیث
ائمّة اهل بیت علیهم السلام است بدعت دانستن تبرّك و
استشفاء به آثار اولیاء خداست. قرآن كریم در داستان
زیبا و آموزندة یوسف میفرماید: اذهبوا بقميصی هذا
فألقوة علی وجه أبی يأت بصيراً؛ یعنی: «این پیراهن من
را ببرید و بر چهرة پدرم بیافكنید تا بینایی خویش را
بازیابد». و در ادامه میفرماید: فلمّا أن جاء البشير
ألقاة علی وجهه فارتدّ بصيراً؛ یعنی: «چون
بشارتدهنده آمد آن پیراهن را بر چهرة یعقوب افكند و
وی بینایی خویش را باز یافت». در این دو آیه تبرّك و
استشفاء به پیراهن یوسف و تأثیر مبارك و شفابخش آن
مورد تأیید قرار گرفته است. همچنین، قرآن كریم از
متبرّك بودن برخی مكانها و مبارك بودن اولیاء خدا خبر
میدهد. به عنوان نمونه، دربارة مكّه و مسجد الحرام
میفرماید: إنّ أول بيت وضع للناس للذي ببكّة مباركاً
و هدی للعالمين؛ یعنی: «همانا نخستین خانهای كه برای
مردم نهاده شد همانی است كه در مكّه مبارك و هدایتی
برای جهانیان است». و دربارة قدس شریف میفرماید:
المسجد الأقصی الذي باركنا حوله؛ یعنی: «مسجد
الأقصایی كه پیرامون آن را بركت دادیم». و دربارة
سرزمین لوط و سرزمین سلیمان نیز چنین تعبیری دارد. و
دربارة ابراهیم و فرزندش اسحاق میفرماید: و باركنا
عليه و علی إسحاق؛ یعنی: «و بركت نهادیم بر او و بر
اسحاق». و از زبان عیسی میفرماید: و جعلني مباركاً
حيث ما كنت؛ یعنی: «خداوند مرا هر جا كه باشم مبارك
قرار داده است». روشن است كه تبرّك به این بركات
آسمانی و بهرهمندی از آثار معنوی این اماكن متبرّك و
اولیاء خداوند كاری روا و بسیار شایسته است. در منابع
روایی اهل سنّت اخبار فراوانی وارد شده است كه از
تبرّك جستن و استشفای صحابه به آب وضو، كاسه و دستهای
پیامبر حكایت دارد. به عنوان نمونه، روایت شده است كه
وقتی رسول خدا وضو میگرفت مردم آب وضوی آن حضرت را بر
میگرفتند و به روی و بدن خود میمالیدند؛ آن حضرت
فرمود: چرا این كار را میكنید؟ گفتند: تبرّك
میجوییم، رسول خدا بیآنكه از این كار نهی كند
فرمود: هر كس دوست دارد كه خدا و پیامبرش او را دوست
بدارند باید به راستی سخن گوید و امانتدار باشد و
همسایة خود را آزار نكند. ابن حبان در صحیح خود بابی
را با عنوان ذكر ما یستحبّ للمرء التبرّك بالصالحین و
أشباههم و بابی را با عنوان ذكر إباحة التبرّك بوضوء
الصالحین من أهل العلم گشوده و احادیثی را در این باره
گرد آورده است. گویا با نظر به این آیات و روایات است
كه بسیاری وهابیان ناگزیر به تفكیك شدهاند و تبرّك
جستن و استشفای به آثار پیامبر در زمان آن حضرت را روا
میشمارند امّا پس از آن حضرت و در زمان ما را روا
نمیدانند! در حالی كه چنین تفكیكی به هیچ روی منطقی و
قابل قبول به نظر نمیرسد؛ زیرا بدون تردید آثار منتسب
به پیامبر پس از وفات آن حضرت انتساب خود را از دست
نمیدهند و به خاطر همین انتساب بر بركات معنوی خویش
باقی هستند. از این گذشته، از نظر تاریخی تردیدی نیست
كه صحابة پیامبر پس از وفات آن حضرت به آثار بر جا
مانده و قبر مطهّر آن حضرت تبرّك میجستند و استشفا
مینمودند. تا جایی كه بخاری در صحیح خود بابی را به
ذكر این موضوع اختصاص داده و به تبرّك جستن صحابه و
دیگران به آثار بازمانده از پیامبر پس از وفات آن حضرت
تصریح كرده است. به عنوان نمونه، كاسهای كه پیامبر از
آن آب نوشیده بود پس از آن حضرت مورد تبرّك و استشفا
قرار میگرفت، و كفشها و جامة آن حضرت به این منظور
نگاه داشته میشد. همچنین، روایت شده است كه روزی
مروان بن حكم مردی را یافت كه روی خود بر قبر شریف
پیامبر نهاده است، پس به او گفت: هیچ میدانی چه
میكنی؟! آن مرد سر از قبر برداشت و معلوم شد كه ابو
ایّوب انصاری از صحابة برجستة رسول خدا است. ابو ایّوب
پاسخ داد: آری میدانم! به نزد رسول خدا آمدهام نه به
نزد سنگ! شنیدم رسول خدا میفرماید: بر دین هنگامی كه
اهلاش عهدهدار آن شدهاند گریه نكنید، هنگامی بر دین
بگریید كه غیر اهلاش كار آن را بر عهده گرفتهاند! از
این روایت به دست میآید كه دیدگاه مروان بن حكم اموی
مانند دیدگاه وهابیان بوده، یا به تعبیر دقیقتر،
دیدگاه وهابیان مانند دیدگاه مروان بن حكم اموی و
همفكران منافق اوست كه میخواستند نام و یاد پیامبر
باقی نماند، و آثار و نشانههای آن حضرت به كلّی
فراموش شود.
2ـ 2ـ 3 . روا ندانستن زیارت قبور پیامبر و اهل بیت
علیهم السلام؛ یكی دیگر از دیدگاههای عجیب وهابیان روا
ندانستن زیارت حرم پیامبر اكرم و مشاهد ائمّة اطهار
علیهم السلام است. ظاهراً بنیانگذار این دیدگاه ابن
تیمیه (د.728 ق) بوده است كه زیارت قبر مطهّر پیامبر
را عبادت آن میانگاشت و بر آن بود كه این كار مانند
كار مشركان است! پندار عجیبی كه سخت مورد مخالفت علمای
اسلام قرار گرفت. وهابیان به پیروی از ابن تیمیه و
مخالفت با اجماع علمای اسلام زیارت روضة نبوی را بدعتی
نامشروع و بستری برای شرك و غلو میشمارند. گاهی جهالت
اینان چنان به جسارت آمیخته میشود كه زائران بارگاه
ملكوتی رسول خدا را زائران سنگ و آهن میپندارند و
زائران شیفتة اهل بیت علیهم السلام را «بندگان قبور»
لقب میدهند! در حالی كه بی هیچ تردیدی زیارت رسول خدا
و ائمّة طاهرین علیهم السلام بنا بر آیات قرآن كریم و
احادیث نبوی و دیدگاه قطعی اهل بیت علیهم السلام و
فتوای همة علمای مذاهب اسلامی مشروع بل مستحبّ مؤكّد
است. قرآن كریم آمدن به نزد پیامبر را منشأ بركات
معنوی فراوان میداند و میفرماید: و ما أرسلنا من
رسول إلا ليطاع بإذن الله ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم
جاءوك فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله
توابا رحيما؛ یعنی: «هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر
برای آنكه به اذن خدا اطاعت شود، و اگر آنها هنگامی
كه به خود ستم میكنند نزد تو بیایند و از خداوند طلب
آمرزش نمایند و پیامبر برایشان طلب آمرزش نماید همانا
خداوند را توبهپذیر و مهربان خواهند یافت». روشن است
كه ارتباط معنوی پیامبر با امّتاش پس از مرگ منقطع
نمیشود و حضور معنوی آن حضرت در همة زمانها امری
قطعی و قابل احساس است. قرآن كریم پیامبر اكرم را شهید
و گواه این امّت لقب میدهد و میفرماید: فكيف إذا
جئنا من كلّ أمّة بشهيد و جئنا بك علی هؤلاء شهيداً؛
یعنی: «چگونه خواهد بود هنگامی كه از هر امّتی گواهی
بیاوریم و از این امّت تو را به عنوان گواه بر آنان
بیاوریم». تردیدی نیست كه لازمة گواه بودن پیامبر بر
امّت آگاهی آن حضرت از احوال و اعمال امّت است، زیرا
بدون این آگاهی گواه بودن آن حضرت معقول نخواهد بود.
آیات دیگری نیز وجود دارد كه برای اثبات حضور معنوی
پیامبر و آگاهی آن حضرت در زندگی و مرگ قابل استناد
است. افزون بر این آیات، روایات فراوانی در منابع
روایی شیعه و اهل سنّت به چشم میخورد كه بر اهمّیّت و
استحباب زیارت قبر پیامبر تأكید میكند. به عنوان
نمونه، در منابع روایی شیعه از آن حضرت روایت شده است
كه فرمود: «من زارني حياً و ميّتاً كنت له شفيعاً يوم
القيامة»؛ یعنی: «هر كس مرا در زندگی و پس از مرگ
زیارت كند در روز قیامت شفیعاش خواهم بود». همچنین،
در منابع روایی شیعه، از آن حضرت روایت شده است كه
فرمود: «من زارني أو زار أحداً من ذرّيتي زرته يوم
القيامة فأنقذته من أهوالها»؛ یعنی: «هر كس من یا یكی
از فرزندان مرا زیارت كند در روز قیامت او را زیارت
خواهم كرد و از ترسهای آن رهایی خواهم داد». در منابع
روایی اهل سنّت نیز از رسول خدا روایت شده است كه
فرمود: «ما بين قبري و منبري روضة من رياض الجنّة»؛
یعنی: «ما بین قبر من و منبرم بوستانی از بوستانهای
بهشت است». همچنین، در منابع روایی اهل سنّت، از آن
حضرت روایت شده است كه فرمود: «من زار قبري بعد موتي
كان كمن زارني في حياتي»؛ یعنی: «هر كس قبر مرا پس از
مرگم زیارت كند مانند كسی است كه مرا در حال حیاتام
زیارت كرده باشد». همچنین، در روایاتی از طریق اهل
سنّت تأكید شده است كه صحابة پیامبر قبر مطهّر آن حضرت
را زیارت میكردهاند. شیخ جعفر سبحانی در كتابی با
عنوان الزیارة فی الكتاب و السنّة به روایات فراوان
اهل سنّت در این باره اشاره كرده، و دربارة سند و
دلالت آنها به تفصیل سخن گفته است.
از دیگر دلایل روا بودن زیارت قبر پیامبر اجماع مسلمین
است. بنا بر تعبیر برخی علمای اهل سنّت، بسیاری از
علما و فقهای برجستة مسلمان به اتّفاق نظر مسلمین بر
روا بودن زیارت روضة نبوی تصریح، و تأكید كردهاند كه
اختلاف نظر آنان تنها در وجوب یا استحباب آن است. به
این معنا كه آیا زیارت قبر شریف پیامبر واجب است یا
مستحب؟! بنابراین كسی كه در اصل روا بودن آن اختلاف
نماید بر خلاف اجماع مسلمین سخن گفته است. وهابیان در
برابر این دلایل روشن چنین استدلال میكنند كه حتّی
اگر زیارت قبر پیامبر عیناً شرك نباشد، ممكن است به
ویژه در برخی عوام به شرك و غلوّ در جایگاه پیامبر
منتهی شود. لذا از باب سدّ ذریعة گناه و پیشگیری از
چنین عواقبی باید از زیارت قبر آن حضرت منع نمود! امّا
ناگفته پیداست كه چنین منطق و استدلالی بسیار سست و
غیر قابل قبول است. زیرا اوّلاً عواقب منفی مورد ادّعا
مسلّم نیست و نمیتوان میان زیارت قبر مطهّر پیامبر
اكرم و غلوّ در آن حضرت ملازمهای بر قرار نمود. بل چه
بسا بتوان از زاویة دیگری نگریست و گفت كه زیارت قبر
آن حضرت ممكن است به زنده ماندن تعالیم و یادآوری سنّت
آن حضرت كمك، و ارتباط معنوی امّت با تاریخ اسلامی خود
را تحكیم نماید. لذا از باب فتح ذریعة صواب (= فراهم
ساختن زمینة خیر) و رعایت مصلحت امّت باید زیارت قبر
پیامبر را روا، بلكه بسیار نیكو دانست. ثانیاً به فرض
پذیرش احتمال زیادهروی و انحراف باید گفت كه احتمال
كذایی به زیارت قبر پیامبر منحصر نیست و همواره در
رابطه با بسیاری از اعمال دینی و شعائر مذهبی میتواند
مطرح باشد. روشن است كه اگر چنین احتمالاتی مبنای حكم
شرعی قرار گیرد بسیاری از اعمال دینی و شعائر مذهبی
تعطیل خواهد شد!
2- 2- 4 . روا ندانستن شفاعتخواهی، توسّل و استغاثه
به پیامبر و اهل بیت علیهم السلام؛ یكی دیگر از
دیدگاههای نادرست وهابیان كه انتقاد علمای شیعه و اهل
سنّت را برانگیخته است، روا ندانستن شفاعتخواهی،
توسّل و استغاثه از پیامبر و اهل بیت علیهم السلام
است. شفاعتخواهی، توسّل و استغاثه در اصطلاح معانی
نزدیكی دارند. شفاعتخواهی از پیامبر به معنای طلب
وساطت و دعای آن حضرت جهت آمرزش گناهان، و توسّل به
اولیاء خدا به معنای وسیله قرار دادن آنان برای تقرّب
به درگاه خداوند، و استغاثه از آنان به معنای مدد
گرفتن از ارواح طیّبة آنان است كه بنا بر آیات قرآنی و
احادیث نبوی و روایات فراوان اهل بیت علیهم السلام
مشروعیت دارد. قرآن كریم در ضمن آیهای میفرماید:
ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوك فاستغفروا الله
واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما؛ یعنی:
«و اگر آنها هنگامی كه به خود ستم میكنند نزد تو
بیایند و از خداوند طلب آمرزش نمایند و پیامبر برایشان
طلب آمرزش نماید همانا خداوند را توبهپذیر و مهربان
خواهند یافت». روشن است كه طبق این آیه آمدن به نزد
پیامبر و طلب وساطت و استغفار آن حضرت، و وسیله قرار
دادن وی و یاری گرفتن از آن بزرگوار برای آمرزش گناهان
روا شمرده شده است. و چرا چنین نباشد؟! در حالی كه
قرآن كریم فرستادن آن حضرت را رحمتی برای جهانیان
میداند: و ما أرسلناك إلا رحمة للعالمين، و وجود آن
بزرگوار را منشأ بركات فراوان و ایمنی از عذاب الهی
یاد میكند و میفرماید: و ما كان الله ليُعذّبهم و
أنت فيهم و ما كان الله معذّبهم و هم يستغفرون؛ یعنی:
«خداوند هرگز آنان را در حالی كه تو در میانشان هستی
عذاب نمیكند و همچنین هرگز عذابكنندة آنان نیست
مادامی كه استغفار میكنند». از این گذشته، قرآن كریم
بر امكان، وقوع و مشروعیّت خصوص شفاعت پس از اذن الهی
تأكید میكند و میفرماید: ما من شفيع إلا من بعد
إذنه؛ یعنی: «هیچ شفیعی وجود ندارد مگر پس از اذن
خداوند». لا يملكون الشفاعة إلا من اتّخذ عند الله
عهداً؛ یعنی: «مالك شفاعت نیست مگر كسی كه نزد خداوند
عهدی دارد». و دربارة فرشتگان میفرماید: يعلم ما بين
أيديهم و ما خلفهم و لا يشفعون إلا لمن ارتضی و هم من
خشيته مشفقون؛ یعنی: «از آنچه پیش روی و پشت سرشان
است آگاهی دارد و آنان شفاعت نمیكنند مگر برای كسی كه
مورد رضایت باشد و آنان از بیم خداوند هراسانند».
بنابراین، چه بیانصاف و گستاخند كسانی كه طلب شفاعت
از پیامبر رحمت و توسّل و استغاثه به آن حبیب خدا را
بیهوده میدانند و ناروا میشمارند! افزون بر این
آیات، احادیث فراوانی در تأیید شفاعتخواهی، توسّل و
استغاثه به پیامبر اكرم و به طور كلّی اولیاء خدا وارد
شده است كه بر شگفتی دیدگاه بیپایة وهابیان
میافزاید. به عنوان نمونه، در منابع روایی اهل سنّت
از صحابی برجسته عثمان بن حنیف نقل شده است كه گفت:
مردی نابینا به حضور پیامبر رسید و گفت: از خدا
بخواهید كه مرا عافیت دهد! پیامبر فرمود: اگر بخواهی
برایت دعا میكنم و اگر بخواهی این كار را به تأخیر
میاندازم كه برایت بهتر خواهد بود. مرد نابینا تقاضای
خویش را تكرار كرد، پس پیامبر او را امر فرمود كه به
نیكی وضو بگیرد و دو ركعت نماز بگزارد و این دعا را
بخواند: «اللهمّ إنّي أسئلك و أتوجّه إليك بنبيّك
محمّد نبيّ الرّحمة، يا محمّد إنّي توجّهت بك إلی ربّي
في حاجتي هذه فتقضي لي اللهمّ شفّعه»؛ یعنی: «خداوندا!
من از تو مسئلت مینمایم و به وسیلة پیامبرت محمّد كه
پیامبر رحمت است به سوی تو توجّه میكنم، ای محمّد! من
به وسیلة تو به سوی پروردگارم در مورد این حاجتام
توجّه كردم تا برایم برآورده سازی؛ خداوندا! آن حضرت
را شفیع من كن». این حدیث شریف كه بسیاری از اهل سنّت
بر صحّت و اعتبار روایی آن تأكید كردهاند، در منابعی
چون مسند احمد بن حنبل، منتخب مسند عبد بن حمید
(د.249ق)، سنن ترمذی، سنن ابن ماجه، سنن نسائی، صحیح
ابن خزیمه (د.311ق)، مستدرك حاكم، و منابع فراوان دیگر
به چشم میخورد و به روشنی طلب شفاعت، توسّل و استغاثه
از پیامبر را مورد تأیید قرار میدهد. افزون بر این،
در منابع روایی اهل سنّت روایات فراوانی گرد آمده است
كه از طلب شفاعت، توسّل و استغاثة صحابة پیامبر به آن
حضرت حكایت دارد. بسیاری از صحابه برای برآورده شدن
حوائج خود آن حضرت را واسطه میساختند و به دعای آن
بزرگوار دل میبستند. در منابع روایی شیعه نیز در این
باره احادیث فراوانی وجود دارد. به عنوان نمونه، از
امام باقر روایت شده است كه فرمود: «إنّ لرسول الله
شفاعة في أمّته»؛ یعنی: «همانا رسول خدا را دربارة
امّتاش شفاعتی است». و در صحیفة سجادیه كه از
اصیلترین منابع شیعی و كتب اسلامی است بارها شفاعت
پیامبر اكرم مورد طلب و درخواست قرار گرفته است.
روشن است كه بر خلاف پندار وهابیان، امكان شفاعت به
عنوان لطفی الهی هرگز بستری برای گناه و مشوّقی برای
نافرمانی نخواهد بود. زیرا چنانچه از آیات قرآنی به
دست آمد، این لطف امید بخش موقوف به اذن خداوند و تنها
شامل حال كسانی است كه اجمالاً مورد رضایت باشند.
چنانچه از رسول خدا روایت شده است كه در ضمن حدیثی
فرمود: «فرشتة پروردگارم به نزد من آمد و مرا میان
ورود نیمی از امّتام به بهشت و شفاعت مخیّر نمود، پس
من شفاعت را برگزیدم. برخی صحابة آن حضرت گفتند: از
خداوند بخواه كه ما را در شفاعت تو قرار دهد! آن حضرت
فرمود: شما و هر كه بمیرد در حالی كه چیزی را شریك خدا
قرار نداده است در شفاعت من هستید. از امام صادق نیز
روایت شده است كه در ضمن حدیثی فرمود: «شفاعت پیامبر و
شفاعت ما با گناهان شما از بین میرود، بنابراین، ای
گروه شیعیان! با اتّكای به شفاعت ما گناه نكنید، زیرا
به خدا سوگند كسی كه گناهی كبیره انجام دهد مشمول
شفاعت ما نمیشود تا آنگاه كه درد عذاب را بكشد و ترس
دوزخ را ببیند». و نیز از همان حضرت روایت شده است كه
در واپسین لحظات عمر شریف خویش خطاب به خویشان و
شیعیان خود فرمود: «إنّ شفاعتنا لا تنال مستخفّاً
بالصّلاة»؛ یعنی: «همانا شفاعت ما به كسی كه نسبت به
نماز خود كمتوجّه باشد نمیرسد».
جالب است كه بسیاری از وهابیان روا بودن شفاعت پیامبر
در روز قیامت را باور دارند، امّا خواستن آن در دنیا
را روا نمیدانند! در حالی كه اگر امكان شفاعت آن حضرت
در روز قیامت وجود داشته باشد- كه به طور قطع چنین
است- خواستن آن در دنیا امری طبیعی به نظر میرسد. بل
چه بسا بتوان نخواستن چنین فضل الهی و مهر نبوی را
كاری ناروا و نشان از غفلت و قساوت قلب دانست! آنچه
افزون بر این بر روا بودن طلب شفاعت پیامبر در دنیا
دلالت دارد روایاتی است كه از طلب شفاعت صحابه از آن
حضرت حكایت دارد؛ كاری كه به طور قطع در دنیا واقع شده
است!
2ـ 2ـ 4 . شرك پنداشتن سوگند به غیر خدا؛ وهابیان هر
گونه سوگند خوردن به غیر خدا را شرك میدانند و سوگند
خورندة آن را مشرك میخوانند! در این باره پیش از هر
چیز باید دانست كه سوگند خوردن هر چند صادقانه باشد
چندان زیبا و زیبندة انسان مؤمن و پرهیزكار نیست.
همچنانكه اگر غیر صادقانه باشد گناهی است بسیار
بزرگ. نیز باید دانست كه سوگند خوردن به نام غیر خدا
كاری ناشایست و نكوهیده است، و اگر كسی ارادة سوگند
دارد بهتر است به نام خداوند یكتا سوگند یاد كند. زیرا
احتمالاً سوگند یاد كردن به یك چیز به معنای بسیار
بزرگ داشتن آن چیز است، و چنین معنایی جز در رابطه با
پروردگار بزرگ صادق نیست. در این باره احادیثی از رسول
خدا و ائمّة اهل بیت علیهم السلام نیز رسیده است كه
میتوان به برخی از آنها اشاره نمود. به عنوان نمونه،
در منابع روایی شیعه از رسول خدا روایت شده است كه
فرمود: «جز به خداوند سوگند یاد نكنید، و هر كه به
خداوند سوگند یاد میكند باید راست گوید، و هر كه برای
او به خداوند سوگند یاد میشود باید راضی گردد، و هر
كه راضی نگردد از خداوند بیگانه است». و در منابع
روایی اهل سنّت نیز وارد شده است كه آن حضرت با سوگند
خوردن به غیر خدا به سختی برخورد فرمود. با این حال،
به نظر میرسد كه وهابیان در رابطه با این مسأله از
حدّ منطق و اعتدال خارج شدهاند و به افراط و
زیادهگویی دچار آمدهاند. زیرا سوگند یاد كردن هرگاه
به چیزی غیر خدا باشد به معنای خدا پنداشتن آن
نمیباشد و به سختی میتوان از آن با عنوان شرك به
معنای حقیقی یاد كرد. به نظر میرسد كه سوگند به غیر
خدا توسّط خود خداوند، پیامبر ، صحابه و اهل بیت آن
حضرت علیهم السلام واقع شده است. تردیدی نیست كه اگر
سوگند خوردن به یك چیز ضرورتاً به معنای شریك قرار
دادن آن برای خداوند بود خداوند یكتا خود به غیر خویش
سوگند یاد نمیكرد، در حالی كه قرآن كریم پر از
سوگندهای الهی به پدیدههای هستی است. هر چند این
مسأله نمیتواند دلیلی برای نیكو بودن سوگند بندگان به
غیر خداوند تلقّی شود، امّا به طور قطع میتواند دلیلی
بر عدم دلالت چنین سوگندی بر اعتقاد شركآمیز باشد.
رسول خدا برای كسی به جان پدرش سوگند یاد كرده، و امیر
مؤمنان علی به جان خویش، و برخی دیگر از ائمّة اهل بیت
علیهم السلام به خانة خدا سوگند خوردهاند. و از میان
صحابه كسانی چون ابو بكر، عمر بن خطاب، عائشه، ابن
عباس، اسماء بنت عمیس، اسید بن حضیر و بسیاری دیگر به
جان خویش یا جان دیگران سوگند یاد كردهاند. در
احادیثی نیز سوگند یاد كردن به غیر خدا صریحاً یا
ظاهراً روا شمرده شده است. به این ترتیب، شاید بتوان
گفت سوگندی كه لازم است صرفاً به نام خداوند یاد شود
سوگندی است كه شكستن آن موجب كفّاره میشود؛ و گر نه
سوگندی كه بدون ارادة جدّی بر زبان جاری میگردد و
برای آن شكستن یا كفّارهای وجود ندارد رواست كه به
غیر خدا یاد شود. چنانچه سوگند پیامبر و ائمّة
معصومین علیهم السلام را بر گونة اخیر میتوان حمل
كرد.
2- 3 . تهمتها و نسبتهای ناروایی كه توسّط
وهابیان به شیعه وارد شده كدام است؟
مذهب شیعه از آغاز تاریخ خود تاكنون همواره آماج
تهمتهای ناروا و نسبتهای بیپایة اهل سنّت و حملات
بیرحمانة سلفیان و وهابیان بوده است. گناه این مذهب
چیزی جز پیروی از سفارشهای مكرّر پیامبر دربارة اهل
بیتاش علیهم السلام، و عمل به وصیّت آن حضرت دربارة
علی و پایبندی به پیمان غدیر خم نبوده است. وگرنه جای
انكار نیست خدماتی كه این مذهب به امّت و تاریخ اسلامی
رسانده، هیچ مذهب دیگری نرسانده است. چنانچه به
اعتراف بسیاری از اهل سنّت، بیشتر علوم اسلامی از
قرائت و تفسیر و فقه و صرف و نحو و طبّ و عرفان و كلام
و فلسفه توسّط دانشمندان شیعی و تربیت یافتگان مكتب
اهل البیت علیهم السلام بنیان نهاده شده است. لذا،
مظلومیّت شیعه را باید از عجیبترین، تلخترین و
تأمّلبرانگیزترین واقعیّتهای تاریخ اسلامی دانست.
تهمتهای ناروا و نسبتهای بیپایهای كه توسّط اهل
سنّت عموماً و سلفیان خصوصاً به شیعه وارد شده بیش از
آن است كه در این مختصر احصا توان كرد. به عنوان
نمونه، سفیانی ثوری مدّعی است: «همانا رافضه میگویند
كه علی در ابرهاست و ما با احدی از فرزندان او خروج
نمیكنیم تا آنگاه كه منادی یعنی علی از آسمان ندا
دهد كه با فلانی خروج كنید»! در حالی كه چنین نسبتی
كذب محض است، و شیعه چنین دیدگاهی ندارد. مالك بن انس
یكی از پیشوایان چهارگانة اهل سنّت نیز در پاسخ به كسی
كه دربارة شیعیان میپرسد میگوید: «با آنها سخن نگو
و از آنان روایت نكن، زیرا آنان دروغ میگویند»! چنین
تهمت بیپایه و بیانصافی آشكاری در حالی مطرح میشود
كه شیعه از گفتوگو با اهل سنّت استقبال میكند و
روایت از راویان سنّی راستگو را بر خود روا میشمارد.
و شافعی یكی دیگر از پیشوایان چهارگانة اهل سنّت
میگوید: «احدی را در گواهی دادن دروغگوتر از رافضه
ندیدم»! و در جای دیگر میگوید: «گواهی همة اهل اهواء
و بدعتها را میپذیرم مگر رافضه، زیرا آنان به سود
یكدیگر گواهی میدهند»! در حالی كه چنین نسبتی به هیچ
روی قابل قبول نیست. زیرا گواهی دروغ در نزد شیعیان از
بزرگترین گناهان به شمار میرود و احادیث فراوانی از
اهل بیت علیهم السلام در نهی از آن وارد شده است.
آنچه در این تهمت به مذهب شیعه نسبت داده شده، صرفاً
دیدگاه نادرست یكی از غالیان است كه مورد لعن و برائت
مذهب شیعه قرار دارد. برخی دیگر از اهل سنّت ادّعا
كردهاند در میان مردم مشهور است كه هیچگاه یك رافضی
با فردی سنّی تنها نمیشود مگر آنكه اندیشة قتل او را
در سر میپروراند! و این از ویژگیهای مشترك رافضه و
یهودیان است! تردیدی نیست كه چنین اوهام شگفتانگیز و
سخنان گزافهای نتیجة القائات شیطانی و تبلیغات منفی
سلفیان در میان مردم ساده لوح بوده است. سیّد محمّد
رضا رضوی در كتابی با عنوان كذبوا علی الشیعة (= بر
شیعه دروغ بستهاند) فهرست بلندی از این تهمتهای
ناروا و نسبتهای بیپایه ارائه داده، كه بسیار
تأسّفبرانگیز است.
امّا از میان همة این گزافهها و سخنان جاهلانه، دو
تهمت ناروا و نسبت بیپایه از اهمّیّت بیشتری برخوردار
است. یكی مسألة تحریف قرآن، و دیگری خیانت جبرئیل در
وحی!
2- 3- 1 . مسألة تحریف قرآن؛ اصطلاح تحریف قرآن در
معنای تغییر الفاظ یا معانی آن به گونة كاستن یا
افزودن به كار رفته است، هر چند در نظر دانشمندان
مسلمان بیشتر به كاستن انصراف دارد. اهل سنّت عموماً و
وهابیان خصوصاً ادّعا میكنند كه شیعه قرآن موجود را
تحریف شده میداند و باور دارد كه در الفاظ و عبارات
آن كاستی راه یافته است! در حالی كه چنانچه گفته شد،
چنین ادّعایی كذب محض است. گویا اینان از آنجا كه در
مبانی حقیقی و دیدگاههای راستین شیعه رخنهای
نیافتهاند و برای بازداشتن مردم از تعالیم اصیل و
معارف عمیق این مذهب راهی پیدا نكردهاند و در عرصة
منطق و استدلال كم آوردهاند به چنین دعاوی بیپایهای
متوسّل شدهاند و زبان به شایعهپراكنی و نسبتهای
نادرست گشودهاند. وگرنه امروز كیست كه نداند شیعه به
اصالت قرآن و پاكی آن از هر گونه تحریف و تغییر اعتقاد
راسخ دارد و همواره در علوم مربوط به آن مانند قرائت و
تفسیر پیشتاز بوده است؟! البته تردیدی نیست كه اعتقاد
به تحریف قرآن به معنای دگرگونی و كاستی آن تحت تأثیر
پارهای پیشذهنیّتها و بد بینیهای غیر عالمانه برای
عدّة ناچیزی از شخصیّتهای شیعی وجود داشته است، امّا
چنین اعتقاد نادرستی جدّاً بیاهمّیّت بوده و مورد
مخالفت شدید و بنیادین همة علما و محقّقان شیعه قرار
گرفته است. از سوی دیگر، در میان منابع روایی شیعه و
اهل سنّت روایاتی به چشم میخورد كه با اندیشة تحریف
قرآن سازگار به نظر میرسد و توسّط هر دو گروه شیعه و
اهل سنّت مورد اعراض واقع شده است. در اینجا برای
روشن ساختن بیشتر موضوع به ذكر دلایل تحریفناپذیری
قرآن میپردازیم و به پارهای شبهات در این باره پاسخ
میدهیم.
2- 3- 1- 1 . دلایل تحریفناپذیری قرآن:
الف- آیة محافظت: إنا نحن نزّلنا الذكر و إنّا له
لحافظون؛ یعنی: «همانا ما خودمان قرآن را نازل كردیم
و خودمان آن را حتماً محافظت میكنیم».
روشن است كه محافظت قرآن به معنای بازداشتن آن از
هرگونه تغییر و تحریف و نابودی است، و با این وصف آیة
شریفه در تحریفناپذیری قرآن به عنایت و خواست الهی
تأكید و صراحت دارد. ممكن است اشكال شود كه استدلال به
قرآن برای اثبات تحریفناپذیری قرآن گونهای دور است و
برای اثبات آن باید به چیزی غیر از قرآن استدلال نمود.
در پاسخ به این اشكال گفتهاند كه حجّیّت قرآن كریم
عموماً و آیة محافظت خصوصاً با دلیلی غیر از قرآن كریم
یعنی تأیید اهل بیت طاهرین علیهم السلام اثبات شده
است، و با این وصف شبهة دور برطرف میشود. امّا این
پاسخ چندان كامل و قابل قبول به نظر نمیرسد، زیرا در
این صورت آنچه حجّیّت و تبعاً عدم تحریف قرآن را
اثبات كرده تأیید اهل بیت طاهرین علیهم السلام بوده
است و نه آیة محافظت! و استدلال به آیة محافظت پس از
اثبات حجّیّت آن توسّط اهل بیت علیهم السلام تحصیل
حاصل خواهد بود. گذشته از آنكه با چنین تقریری لازم
میآید كه ثقل اكبر الهی (= قرآن كریم) حجّیّت و
اعتبار خود را از ثقل اصغر الهی (= اهل بیت علیهم
السلام) گرفته باشد، در حالی كه چنین لازمی تقریباً
قابل قبول نیست. به نظر میرسد كه پاسخ این اشكال را
با استدلال به ثبوت تاریخی و تواتر نقل آیة محافظت
باید داد. به این معنا كه آیة مذكور بنابر متون كهن
اسلامی از اصالت تاریخی برخوردار است و در هر دوره به
گونة متواتر و بی هیچ تفاوت و تغییری برای ما نقل شده
است، و تواتر تاریخی و روایی حجّیّت و اعتبار عقلی
دارد. لذا، صدور آن از شخص پیامبر به عنوان آیهای
از قرآن محرز است و میتواند دلیلی برای عدم تحریف و
تغییر سایر آیات قرآن قابل استدلال به شمار رود. با
این تقریر، لازم نمیآید كه قرآن كریم حجّیّت خود را
از ناحیة اهل بیت علیهم السلام گرفته باشد.
ب- آیة نفی باطل: و إنّه لكتاب عزیز لا یأتیه الباطل
من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حكیم حمید؛ یعنی:
«همانا قرآن كتابی ارزشمند است كه هیچ باطلی از پیش رو
یا پشت سرش به سراغ آن نمیآید و فرو فرستادهای از
جانب حكمیی ستوده است».
این آیة شریفه وقوع هرگونه تحریف و تغییر در قرآن را
نفی میكند و بر مصونیّت آن در برابر آمیختگی به باطل
پای میفشارد.
ج- حدیث متواتر ثقلین؛ چنانچه پیشتر برای اثبات مسألة
عصمت اهل بیت علیهم السلام اشاره شد، حدیث شریف ثقلین
بر تحریفناپذیری قرآن كریم مانند عصمت اهل بیت علیهم
السلام دلالت دارد. زیرا تمسّك به آن را همانند تمسّك
به ثقل اصغر واجب، و مایة عدم ضلالت مردم تا روز قیامت
معرّفی میكند و این به معنای آن است كه قرآن كریم تا
روز قیامت از هرگونه تحریف و تغییر مصون و همواره از
هر گونه كژی و ناراستی بركنار خواهد بود. زیرا اگر
امكان تحریف و تغییر در آن وجود داشته باشد و پارهای
كژیها و ناراستیها در آن راه یابد دیگر تمسّك به آن
نمیتواند واجب، و ضامن هدایت مردم تا روز قیامت به
شمار رود. بلكه در این صورت تمسّك به آن خود
زمینهساز گمراهی و مانع هدایت مردم خواهد بود.
د- احادیث عرض؛ در میان منابع روایی شیعه و اهل سنّت
احادیث فراوانی به چشم میخورد كه بر ضرورت عرضة
احادیث به قرآن كریم و سنجش میزان درستی و اعتبار
آنها با كتاب خدا تأكید میكند. به عنوان نمونه، از
رسول خدا روایت شده است كه در خطبة خویش فرمود: «أیّها
الناس! ما جاءكم عنّی یوافق كتاب الله فأنا قلته و ما
جاءكم یخالف القرآن فلم أقله»؛ یعنی: «ای مردم! هر چه
از من به شما رسید كه با كتاب خدا سازگار بود من آن را
گفتهام، و هر چه به شما رسید كه با قرآن ناسازگار بود
من آن را نگفتهام». و نیز از آن حضرت روایت شده است
كه فرمود: «همانا بر من دروغ خواهند بست همانگونه كه
بر پیامبران پیشین دروغ بستند، پس هر حدیثی از من به
شما رسید كه با كتاب خدا سازگار بود آن حدیث من است، و
هر چه با كتاب خدا سازگار نبود حدیث من نیست». همچنین،
از امام صادق روایت شده است كه فرمود: «ما لم یوافق
من الحدیث القرآن فهم زخرف»؛ یعنی: «هر حدیثی كه با
قرآن سازگار نباشد مزخرف است». روشن است كه عرضة
احادیث به قرآن و سنجش میزان اعتبارشان با آن تنها در
صورتی معنا دارد كه قرآن از هر گونه تحریف و ناراستی
بركنار باشد، و گرنه سازگاری یا ناسازگاری احادیث با
آن نمیتواند بر درستی یا نادرستی آنها دلالت روشنی
داشته باشد.
هـ ـ اعتبار سندی و تاریخی؛ شاید مهمترین دلیل عدم
تحریف قرآن تواتر سندی آن در طول تاریخ اسلامی باشد.
قرآن كریم از نخستین روزهای نزول مورد توجّه عموم
مسلمانان قرار داشت و توسّط آنان تقدیس، و به سختی
محافظت میشد. پیش از وفات پیامبر صدها تن از صحابة آن
حضرت زیر نظر مستقیم آن بزرگوار با آیات قرآن كریم
آشنا شدند و میان آنان اختلافی در چگونگی و چیستی
مضامین آیات وجود نداشت. پس از وفات آن حضرت نیز همان
آیات كه در زمان پیامبر جزء قرآن به شمار میرفت با
همان مضامین معیّن و محفوظ به گونة متواتر و كاملاً
مكتوب توسّط صدها تن از صحابه به نسل پسین اسلامی
انتقال یافت. نسل پسین اسلامی كه شامل هزاران تن از
تابعین بودند نیز میراث آسمانی قرآن كریم را از نسل
پیشین دریافت، و به نسل بعد از خود منتقل نمودند. و به
همین ترتیب، قرآن كریم با تواتری بینظیر به نسلهای
آینده انتقال یافت تا به روزگار كنونی رسید. روشن است
كه احتمال هر گونه تحریف و تغییر مضامین آیات و كاستن
یا افزودن الفاظ آنها در چنین فرایند تاریخی كاملاً
منتفی بوده، و با این وصف جای هیچ تردیدی در اصالت و
خلوص قرآن كریم باقی نمانده است.
ی- اعتبار دلالی و اعجاز قرآن؛ به نظر نگارنده،
مهمترین دلیل اعتبار قرآن كه مورد غفلت بسیاری قرار
گرفته، خود قرآن است: «آفتاب آمد دلیل آفتاب»! توضیح
آنكه قرآن خود معجزة پیامبر خاتم و معیار شناخت
حقّانیّت اوست، و معجزه ذاتاً به گونهای است كه خود
بینیاز از اثبات است. طبیعی است كه اگر برای اثبات
اعتبار یك معجزه به معجزة دیگری نیاز باشد برای اثبات
اعتبار معجزة دیگر نیز به معجزة دیگری نیاز خواهد بود
و این به معنای تسلسل است كه امكان وقوعی ندارد. حقیقت
آن است كه متن قرآن و تك تك آیات نورانی آن از حیث
بلاغت، فصاحت، معانی و معارف بلند الهی به گونهای است
كه بر صدور آن از جانب پروردگار سبحان و پیراستگی آن
از هر گونه تحریف و دستاندازی بشری دلالت میكند. اگر
دستهای آلودة بشری بر چنین سراپردة پاك و سپید آسمانی
قرار گرفته بود، لكة سیاه و تاریك آن بیهیچ تردیدی
آشكار میشد و خودنمایی میكرد. چنانچه قرآن خود
میفرماید: أفلا یتدبّرون القرآن و لو كان من عند غیر
الله لوجدوا فیه اختلافاً كثیراً؛ یعنی: «آیا در قرآن
تدبّر نمیكنند؟ اگر از جانب غیر خداوند بود در آن
اختلاف بسیار مییافتند». به دیگر سخن، اگر چیزی غیر
قرآن با قرآن درآمیخته بود با توجّه به وجود تفاوتهای
جدّی و برجسته میان كلام الهی و كلام بشری به راحتی
تمییز داده میشد، در حالی كه هیچ ابهام، اختلاف،
ناهماهنگی و سخن نازیبایی در سرتاسر آیات آن به چشم
نمیخورد، و هر جزء آن با تناسبی اعجازآمیز در سر جای
خود قرار گرفته است؛ و این را باید مهمترین دلیل بر
عدم وقوع تحریف در قرآن دانست.
2- 3- 1- 2 . بررسی احادیث تحریف قرآن در منابع روایی
شیعه و اهل سنّت؛ چنانچه اشارت رفت، در میان منابع
روایی، احادیثی به چشم میخورند كه ظاهراً بر وقوع
تحریف در قرآن دلالت دارند. هر چند بر خلاف تبلیغات
عجیب اهل سنّت، وجود این احادیث به منابع روایی شیعه
منحصر نمیشود، و در منابع روایی اهل سنّت به مراتب
بیش از شیعه نمود داشته است. از این رو، ما در دو بخش
جداگانه احادیث تحریف در منابع شیعی و اهل سنّت را بر
میرسیم:
1 . بررسی احادیث تحریف قرآن در منابع روایی شیعه؛
مرحوم كلینی در كتاب شریف كافی احادیثی را گرد آورده
است كه ظاهراً بر وقوع كاستی در الفاظ قرآن كریم دلالت
دارند. گردآوری این احادیث توسّط وی، اهل سنّت را
واداشته است تا نام مرحوم كلینی را در فهرست نام
شیعیانی قرار دهند كه به تحریف قرآن باور داشتهاند.
در حالی كه روشن است آوردن یك روایت در كتابی كه به
منظور گردآوری احادیث شیعه پیش نهاده شده است دلالت
صریحی بر دیدگاه گردآورندة آن ندارد، و برای نسبت دادن
چنین دیدگاه نادرستی به وی نیاز به دلایل بیشتری احساس
میشود. به ویژه با توجّه به آن كه بیشتر این احادیث
در ادّعای تحریف قرآن صراحتی ندارند و به راحتی قابل
تفسیر و توجیه هستند. بسیاری از این احادیث عبارت
دیگری را كه به تفسیر یا تأویل قرآن میماند به برخی
آیات میافزایند و ادّعا میكنند كه آیات مذكور «چنین
نازل شدهاند». به عنوان نمونه، از امام صادق روایت
شده است كه فرمود: «و من يطع الله و رسوله (في ولاية
علي [ وولاية ] الائمة من بعده) فقد فاز فوزا عظيما»
هكذا نزلت؛ یعنی: «هر كه از خدا و پیامبرش (در رابطه
با ولایت علی و ولایت ائمّة بعدی)پیروی نماید به
رستگاری بزرگی دست یافته است». قطع نظر از ضعف روایی
این حدیث به خاطر علی بن ابی حمزه باید گفت كه منظور
امام صادق از عبارت میانی به روشنی تأویل آیه و ذكر
مصداق برجستة اطاعت از پیامبر بوده كه به گونة غیر
قرآنی بر پیامبر اكرم نازل شده است. بیشتر احادیثی كه
به عنوان احادیث تحریف مطرح شدهاند از قبیل همین حدیث
هستند، و به سختی میتوان آنها را صریح در ادّعای
تحریف دانست. البته اندكی از این احادیث نیز ظهور
بیشتری در معنای تحریف دارند. مانند حدیثی كه از امام
رضا روایت شده است كه خطاب به محمّد بن سنان فرمود:
«كبر علي المشركين (بولاية علي) ما تدعوهم إليه» يا
محمد! من ولاية علي هكذا في الكتاب مخطوطة؛ یعنی:
«برای كسانی كه دیگران را (در ولایت علی) شریك
كردهاند چیزی كه به سویش فرامیخوانید گران است» ای
محمّد! منظور ولایت علی است و در كتاب اینگونه نوشته
شده است! هر چند عبارت «هكذا فی الكتاب مخطوطة» (= در
كتاب اینگونه نوشته شده است) توجیه این حدیث را مشكل
میكند، امّا با توجّه به اینكه عبارت مذكور واقعاً
در قرآن كریم نوشته نشده است امكان دارد منظور امام از
«كتاب» نه قرآن كریم، كه مثلاً لوح محفوظ یا كتاب
موسوم به كتاب علی باشد. به هر حال تردیدی وجود ندارد
كه در صورت صحّت صدور امثال این احادیث مراد ائمّه
علیهم السلام چیزی جز تأویل باطنی آیات قرآن نیست. در
روایت دیگری وارد شده است كه مردی در نزد امام صادق
این آیه را قرائت كرد: «قل اعملوا فسيري الله عملكم و
رسوله و المؤمنون»؛ یعنی: «بگو عمل كنید چه آنكه خدا
و رسول او و مؤمنان عمل شما را خواهند دید». حضرت
فرمود: «ليس هكذا هي، إنما هي و المأمونون، فنحن
المأمونون»؛ یعنی: «آیه این گونه نیست، به جای مؤمنون
مأمونون صحیح است، و مأمونون (= امینان) ما هستیم».
اگر نتوان این حدیث را به خاطر شباهت و نزدیكی دو واژة
«مؤمنون» و «مأمونون» بر گونهای اختلاف قرائت حمل
نمود، ناچار باید آن را نیز مانند احادیث پیشین
گونهای تفسیر آیه دانست. هر چند این حدیث از نظر سندی
مرسل و ضعیف است و با این وصف نیازی به چنین توجیهات و
تأویلاتی وجود ندارد. این عمدة احادیث تحریف در منابع
روایی شیعه بود. به این ترتیب روشن میشود كه احادیث
مورد ادّعا و ایراد اهل سنّت هیچ صراحتی در مسأله
ندارند و با اندكی تأمّل قابل توجیه و تفسیرند. با این
حال، باید اعتراف كرد كه در میان منابع روایی شیعه چند
حدیث معدود نیز به چشم میخورند كه احتمالاً صریح در
تحریف قرآن هستند. مانند حدیثی كه شیخ صدوق در فضائل
الشیعة از میسر نامی روایت كرده است كه گفت: شنیدم
امام رضا میفرماید: از شما شیعیان دو تن در آتش دیده
نخواهد شد نه به خدا بلكه یك تن! میسر میگوید: عرض
كردم: این در كجای كتاب خداست؟! آن حضرت سكوت نمود و
پاسخی نداد، تا آنكه روزی در طواف به همراه آن
بزرگوار بودم، فرمود: ای میسر! به من برای پاسخ به آن
پرسشت اذن داده شد. عرض كردم: آنچه فرمودید در كجای
كتاب خداست؟! فرمود: در سورة الرحمن، آنجا كه
میفرماید: فیومئذ لا یسئل عن ذنبه (منكم) إنس و لا
جان؛ یعنی: «در آن روز هیچ انسان و پری (از میان شما)
دربارة گناه خود بازخواست نخواهد شد»! میسر میگوید:
عرض كردم: واژة «منكم» در این آیه نیست! فرمود: نخستین
كسی كه آن را تغییر داد عثمان خلیفة سوم بود زیرا آن
را به زیان خود و پیروانش مییافت! اگر واژة «منكم» در
آیه نباشد عقاب خدا از آفریدگانش ساقط میشود، اگر در
آن روز هیچ انسان و پری از گناهش بازخواست نشود پس خدا
چه كسی را عقوبت خواهد كرد؟! نخست باید دانست كه سند
این روایت جدّاً ضعیف است، زیرا میسر نامی كه راوی این
حدیث از امام رضا است، و حنظله نامی كه از وی روایت
كرده است هر دو مجهول و ناشناختهاند، و نمیتوان به
روایت آنان اعتماد كرد. البته ممكن است منظور از حنظله
در سند این روایت همان حنظلة بن زكریا باشد كه شیخ
نجاشی دربارة او گفته است: «لم یكن بذاك» یعنی: «چیزی
نبود»! سپس باید دانست كه متن این روایت و استدلالی كه
در ذیل آن شده تأمّلبرانگیز و فاسد است. زیرا اوّلاً
در میان شیعیان نیز مانند سایر مسلمانان افرادی
گناهكار و نافرمان وجود دارند كه بنابر صریح آیات قرآن
و احادیث فراوان به خاطر گناهكاری و نافرمانی خود مورد
عقوبت الهی قرار خواهند گرفت. ثانیاً امكان دارد منظور
آیه از اینكه «در آن روز هیچ انسان و پری دربارة گناه
خود بازخواست نمیشود» علم بیپایان خداوند به گناهان
بندگان و بینیازی او از پرسش و بازخواست باشد. به این
معنا كه در آن روز خداوند نیازی به پرسش و بازخواست از
بندگان خویش ندارد و اگر این كار را انجام میدهد به
دلیل آگاهی و نیاز خود بندگان است. قدر مسلّم آن است
كه چنین روایات معدودی در منابع روایی شیعه از نظر متن
و سند سست و غیر قابل اعتماد، و احتمالاً ساختة دست
برخی جاعلان و دروغپردازان است.
2 . بررسی احادیث تحریف قرآن در منابع روایی اهل سنّت؛
بر خلاف احادیث تحریف قرآن در منابع روایی شیعه،
احادیث تحریف قرآن در منابع روایی اهل سنّت گاهی از
صراحت عجیب و دلالت غیر قابل توجیهی برخوردارند! جالب
است كه اهل سنّت با وجود چنین روایاتی در منابع معتبر
خود زبان طعن به روی شیعه میگشایند و منابع روایی این
مذهب را به خاطر ذكر احادیثی كه مورد بررسی قرار گرفت
سرزنش میكنند! با بررسی منابع اصیل اسلامی به دست
میآید كه نظریّة تحریف قرآن نخستین بار در میان برخی
پیشوایان و شخصیتهای اهل سنّت به وجود آمده و
احتمالاً توسّط عمر بن خطاب بنیان نهاده شده است. به
عنوان نمونه، شافعی، ابن حنبل، دارمی، بخاری و مسلم
همگی روایت كردهاند كه عمر بن خطاب خطبهای خواند و
گفت: «مبادا در مورد آیة رجم هلاك شوید! مبادا كسی از
شما بگوید كه من در كتاب خدا دو حد نمییابم! چه آنكه
رسول خدا رجم فرمود و ما نیز رجم نمودیم، و به خدایی
كه جانم به دست اوست سوگند كه اگر مردم نمیگفتند عمر
بر كتاب خدا افزود آیة رجم را مینوشتم: الشیخ و
الشیخة إذا زنیا فارجموهما البتة! یعنی: «پیرمرد و
پیرزن هرگاه زنا كردند البته آندو را رجم نمایید» چه
آنكه ما این آیه را در زمان پیامبر خواندهایم! روشن
است كه چنین آیهای در كتاب خدا وجود ندارد. همچنین،
از عمر بن خطاب روایت شده است كه گفت: «ما این آیه را
در كتاب خدا مییافتیم: لا ترغبوا عن آبائكم فإنّ
كفراً أن ترغبوا عن آبائكم؛ یعنی: از پدران خود روی
نگیرید زیرا كفر است كه از پدران خود روی بگیرید»!
روشن است كه چنین عبارت ركیكی نیز در میان آیات قرآن
به چشم نمیخورد! گویا عمر بن خطاب آیة دیگری را نیز
گم كرده بوده و سراغ آن را از عبد الرحمن بن عوف
میگرفته است! روایت شده است كه وی از عبد الرحمن
پرسید: آیا در آنچه بر ما نازل شد نیافتیم: جاهدوا
كما جاهدتم أوّل مرّة یعنی: جهاد كنید همانگونه كه
نخستین بار جهاد كردید؟! عبد الرحمن پاسخ داد: همراه
آنچه از قرآن ساقط شده افتاده است! عایشه نیز برآن
بوده كه در قرآن آیهای دربارة حرمت نكاح با ده مرتبه
رضاع (= شیر دادن) نازل شده كه سپس در آیهای دیگر به
پنج مرتبه تقلیل یافته! كه به نظر وی هر دو از قرآن
ساقط شده است! هر چند پیامبر در حالی از دنیا رفته كه
این دو به عنوان آیات قرآن قرائت میشدهاند! ابن عمر
نیز میگفت: «احدی از شما نگوید كه همة قرآن را
فراگرفتهام. او چه میداند كه همة قرآن چیست؟! همانا
بسیاری از قرآن از بین رفته است! امّا باید بگوید:
آنچه از قرآن كه آشكار شده است را فراگرفتهام»! این
سخن بیپایه صریح در اعتقاد ابن عمر به تحریف قرآن
است. به نظر میرسد كه بر خلاف روایات شیعه، هیچ كدام
از این روایات قابل توجیه و تفسیر نیستند و به روشنی
بر دیدگاه نادرست برخی صحابه مبنی بر تحریف قرآن دلالت
دارند. بهتر است اهل سنّت به جای سرزنش شیعه، برای این
روایات خویش چارهای بیاندیشند و به گونة منصفانه خود
را نیز مورد ارزیابی قرار دهند؛ كاری كه البته معدودی
از عالمان منصف اهل سنّت انجام دادهاند و باور موجود
در این روایات را جسارتی شگفت در برابر قرآن
برشمردهاند.
2- 3- 1- 3 . دیدگاه دانشمندان شیعه دربارة عدم تحریف
قرآن؛ با توجّه به دلایل استواری كه پیشتر گذشت،
تقریباً همة عالمان شیعه جز عدّة ناچیزی از اخباریان
بر عدم تحریف قرآن تأكید كردهاند. به عنوان نمونه،
بزرگ محدّثان شیعه محمّد بن علی بن بابویه قمی معروف
به شیخ صدوق (د.381ق) در إعتقادات الإمامیة، پیشوای
اصولیان محمّد بن محمّد بن نعمان معروف به شیخ مفید
(د.413ق) در الإعتقادات، سیّد مرتضی علم الهدی
(د.436ق) در رسالة طرابلسیات، شیخ الطائفه محمّد بن
حسن طوسی (د.460ق) در مقدّمة تفسیر التبیان، ابو علی
فضل بن حسن طبرسی (د.548ق) در مقدّمة تفسیر مجمع
البیان، جمال الدین حسن بن یوسف بن مطهّر معروف به
علامة حلّی (د.726ق) در رسالة مهناویة، و بسیاری از
دانشمندان معاصر شیعه در كتب و رسائل خود بر
تحریفناپذیری قرآن كریم تصریح و تأكید كردهاند، و
اعتقاد به خلاف این حقیقت را بیاهمّیّت دانستهاند.
2- 3- 2 . مسألة خیانت جبرئیل در وحی؛ یكی از
عجیبترین و مضحكترین تهمتهای تاریخی سلفیها به
شیعیان آن است كه شیعیان میپندارند جبرئیل مأمور به
نزول وحی بر علی بود، امّا در مأموریّت خود خطا یا
خیانت كرد و به جای علی محمّد را به پیامبری
برانگیخت!! از این رو، شیعیان پس از سلام نماز سه
مرتبه دستها را بالا میآورند و در هر مرتبه میگویند:
«خان الأمین» (= امین خیانت كرد)!! هر چند برای این
تهمت تاریخی هیچ پایه و بهانهای وجود نداشته، امّا
تحت تأثیر تبلیغات فراوان، در میان اهل سنّت شهرت
فراوانی در گذشته و حال پیدا كرده است. به هر حال،
تردیدی نیست كه چنین نسبتهای سخیف و جاهلانهای در
حقیقت نه كار عالمان برجستة اهل سنّت كه بیشتر نیرنگ
كسانی بوده است كه گسترش كینه و بدگمانی در میان
مسلمین را دنبال میكردهاند و از اختلاف و تشتّت در
میان مذاهب اسلامی سود میبردهاند. اعتقاد راسخ و
مسلّم شیعه نبوّت بیچون و چرای پیامبر و عصمت فرشتگان
در عمل به اوامر الهی است. چنانچه قرآن كریم در مورد
نخست میفرماید: الله أعلم حیث یجعل رسالته؛ یعنی:
«خداوند بهتر میداند كه رسالت خود را در كجا قرار
دهد»، و در مورد اخیر میفرماید: لا یسبقونه بالقول و
هم بأمره یعملون؛ یعنی: «فرشتگان در سخن از خداوند
پیشی نمیگیرند و به فرمان او عمل میكنند». بر این
پایه، شیعه، علی را صرفاً برترین شاگرد مكتب پیامبر و
شایستهترین فرد برای جانشینی آن حضرت میداند و از
چنین تهمتهای ناروا و نسبتهای پوچی پاك و پیراسته
است. ضمناً بالا آوردن سه بارة دستها پس از نماز نیز
همراه با ذكر خداوند بلند مرتبه و مبتنی بر سنّت رسول
خدا و یكی از آداب مستحبّ نماز است./ پایان
فهرست منابع
القرآن الكریم
نهج البلاغة، تحقیق محمد عبده، دار الذخائر، قم، 1412ق
الصحیفة السجادیة (أبطحی)، مؤسسة الامام المهدی ، قم،
1411ق
1. ابن بابویه؛ محمّد بن علی؛ اعتقادات الإمامیة
2. ابن بابویه؛ محمّد بن علی؛ فضائل الشیعة ، كانون
انتشارات عابدی، تهران
3. ابن حبان، محمّد؛ صحیح ابن حبان، مؤسسة الرسالة،
1414ق
4. ابن حنبل، احمد؛ المسند، دار صادر، بیروت
5. ابن خزیمه، محمّد بن اسحاق؛ صحیح ابن خزیمة، المكتب
الاسلامی، 1412ق
6. ابن ماجه، محمّد بن یزید؛ السنن، دار الفكر، بیروت
7. أبو داود، سلیمان بن اشعث؛ سنن أبی داود، دار
الفكر، بیروت، 1410ق
8. ابو طالب التجلیل؛ شبهات حول الشیعة، دار القرآن
الكریم، 1417ق
9. اشعری، احمد بن عیسی؛ النوادر، مدرسة الامام
المهدی، قم، 1408ق
10. البخاری، محمّد بن اسماعیل؛ التاریخ الكبیر،
المكتبة الاسلامیة، تركیا
11. البرقی، احمد بن محمّد؛ المحاسن، دار الكتب
الإسلامیة، تهران، 1370ش
12. البیهقی، ابو بكر؛ السنن الكبری، دار الفكر
13. ترمذی، محمّد بن عیسی؛ سنن الترمذی، دار الفكر،
بیروت، 1403ق
14. حاكم نیشابوری، ابو عبد الله؛ المستدرك علی
الصحیحین، دار المعرفه، بیروت، 1406ق
15. حرّ عاملی، محمّد بن الحسن؛ وسائل الشیعة، مؤسسة
آل البیت، قم، 1414ق
16. حمیری، عبد الله بن جعفر؛ قرب الاسناد، مؤسسة آل
البیت لإحیاء التراث، قم، 1413ق
17. خطیب بغدادی، احمد بن علی؛ الكفایة فی علم
الروایة، دار الكتاب العربی، بیروت، 1405ق
18. خویی، ابو القاسم؛ البیان فی تفسیر القرآن، دار
الزهراء، بیروت
19. الدارقطنی، علی بن عمر؛ سنن الدارقطنی، دار الكتب
العلمیّة، 1417ق
20. الدارمی، عبد الله بن عبد الرحمن؛ سنن الدارمی،
مطبعة الإعتدال، دمشق
21. ذهبی، محمّد بن احمد؛ تاریخ الاسلام، دار الكتاب
العربی، بیروت، 1407ق
22. رافعی، عبد الكریم؛ فتح العزیز، دار الفكر، بیروت
23. زینی دحلان، احمد؛ الدرر السنیّة فی الردّ علی
الوهابیّة، مكتبة ایشیق، استامبول،1396ق
24. سبحانی، جعفر؛ الإعتصام بالكتاب و السنة، مؤسسة
إمام صادق، قم
25. السقاف، حسن بن علی؛ صحیح شرح العقیدة الطحاویّة،
دار الإمام النووی، عمان و الاردن، 1416ق
26. سلیمان بن عبد الله بن محمد؛ تیسیر العزیز الحمید
فی شرح كتاب التوحید، مكتبة الریاض الحدیثة
27. سیوطی، جلال الدین؛ الدرّ المنثور، دار المعرفة،
جدة، 1365ق
28. سیوطی، جلال الدین؛ كتاب المسند، دارالكتب
العلمیة، بیروت
29. صبحی صالح؛ مباحث فی علوم القرآن، دار العلم
للملائین، بیروت
30. طبرانی، سلیمان بن احمد؛ المعجم الكبیر، دار إحیاء
التراث العربی
31. طیالسی، سلیمان بن داود؛ مسند طیالسی، دارالحدیث،
بیروت
32. صدقی زهاوی، جمیل؛ الفجر الصادق، مكتبة اشیق،
استانبول، 1984م
33. الطبرانی، سلیمان بن احمد؛ المعجم الأوسط، دار
الحرمین، 1415ق
34. طبرسی، فضل بن حسن؛ جامع البیان، دار الفكر،
بیروت، 1415ق
35. طوسی، محمّد بن حسن؛ التبیان فی تفسیر القرآن،
مكحتب الاعلام اسلامی
36. عبد بن حمید؛ منتخب مسند عبد بن حمید، مكتبة
النهضظ العربیّة، 1408ق
37. عبدالرزاق الصنعانی؛ المصنف، المجلس العلمی
38. عجلونی، اسماعیل بن محمّد؛ كشف الخفاء، دار الكتب
العلمیة، بیروت، 1408ق
39. عسكری، سید مرتضی؛ معالم المدرستین، مؤسسة
النعمان، بیروت، 1410ق
40. علامه حلّی، حسن بن یوسف؛ أجوبة المسائل
المنهاویّة، قم
41. العماد، عصام؛ متن سخنرانی جریانهای جدید وهابیت،
سایت مجمع جهانی شیعه شناسی و پایگاه اطلاع رسانی رسا
42. الكلینی، محمّد بن یعقوب؛ الكافی، دار الكتب
الإسلامیة، تهران، 1363ش
43. كورانی، علی؛ الوهابیّة و التوحید، دار السیرة،
بیروت، 1419ق
44. متقی هندی؛ كنز العمال، مؤسسة الرسالة، بیروت
45. محمد بن عبد الوهاب، الأصول الثلاثة و أدلتها،
رئاسة ادارات البحوث العلمیة و الافتاء و الدعوة و
الإرشاد بالمملكة العربیة السعودیة
46. محمد بن عبد الوهاب ، تفسیر كلمة التوحید، من
مجموعة التوحید
47. محمد بن عبد الوهاب، الجامع لعبادة الله وحده، من
مجموعة التوحید، مكتبة الریاض الحدیثة
48. محمد بن عبد الوهاب، القواعد الأربعة، رئاسة
ادارات البحوث العلمیة و الافتاء و الدعوة و الإرشاد
بالمملكة العربیة السعودیة
49. مسلم بن الحجاج؛ صحیح مسلم، دار الفكر، بیروت
50. المغربی، احمد بن الصدیق؛ فتح الملك العلی بصحّة
حدیث باب مدینة العلم علی، مكتبة الإمام أمیر المؤمنین
، اصفهان، 1403ق
51. نجاشی، احمد بن علی؛ رجال النجاشی، مؤسسة النشر
الاسلامی، قم، 1416
52. نسائی، احمد بن شعیب؛ السنن الكبری، دار الفكر،
بیروت، 1348ق
53. نووی، محیی الدین؛ روضة الطالبین، دار الكتب
العلمیّة، بیروت
54. نووی، محیی الدین؛ المجموع، دار الفكر
55. الهیثمی، نور الدین؛ مجمع الزوائد، دار الكتب
العلمیة، بیروت، 1408ق