بخش 3
پرسش 4 ـ پرسش 5 ـ پرسش 6 ـ پرسش 7 ـ پرسش 8 ـ پرسش 9 ـ پرسش 10 ـ پرسش 11 ـ پرسش 12 ـ
* پرسش 4
پس از قتل عثمان، مسلمانان، در خانه علي ريختند تا با آن حضرت بيعت كنند. شيعيان مي گويند: علي فرمود: «دَعُونِي وَالْتَمِسُوا غَيْرِي»; «مرا رها كنيد و ديگري را بجوييد». اگر علي (عليه السلام) خليفه بود، چرا مي گويد: ديگري را بجوييد؟
پاسـخ
خلافت به دو صورت متصور است و آن دو، تفاوت روشني با هم دارند:
1 . خلافت منصوص، كه تعيين خليفه از جانب خدا است. خلافت به اين معنا قابل فسخ و يا صرف نظر كردن نيست. در اين مورد خلافت به سان نبوت است و وظيفه اي است الهي كه بر دوش فردي نهاده مي شود.
2 . خلافت انتخابي، كه خليفه از سوي مردم برگزيده مي شود. گفتني است امام (عليه السلام) خلافت به معناي دوم را نمي پذيرد.
توضيح اين كه: مردم پس از قتل عثمان، از علي بن ابي طالب خواستند به سان سه خليفه پيشين، با بيعت، زمام امور را به دست گيرد و امام (عليه السلام) در اين حال با بيان: «مرا رها كنيد و ديگري را بجوييد.» به اين خواسته پاسخ مثبت ندادند.
نپذيرفتن چنين خلافت و بيعتي، نشانه اين نيست كه امام خليفه منصوص و واقعي نبود، بلكه نشانه آن است كه روش پيشينيان را نادرست
و غير صحيح مي دانست.
امّا چرا نمي پذيرفت؟ براي اين كه آنان در موقعيتي سراغ علي آمدند كه روحيه پاكي كه در عصر رسالت بر صحابه حاكم بود، از ميان رفته و روح دنياپرستي و زراندوزي بر بخشي از صحابه حكومت مي كرد.
تاريخ از اندوخته هاي هولناك طلحه و زبير و عبدالرحمان بن عوف و سعدبن ابي سرح ، پرده برداشته است.
خليفه پيشين، يك پنجم از غنايم آفريقايي را به مروان بن حكم داد، و اين كار به قدري زننده بود كه گروهي از صحابه صريحاً به نقد كار خليفه پرداختند و شاعري گفت:
وأعطيـت مـروان خمس الـ غنيمة آثرته وحمِيتَ الحِمَي
يك پنجم ( 51 ) غنايم افريقيه را به مروان دادي و او را برگزيدي و از خويشاوندان خود حمايت كردي.
امام در چنين وضعيتي مي گويد: من شايسته خلافت بر اين مردم نيستم. برويد و كسي را پيدا كنيد كه با اين روش هماهنگ باشد، ولي آنگاه كه اصرار مردم را ديد، ناگزير شد براي حفظ وحدت مسلمين و جلوگيري از متلاشي شدن قوا و نيرو، بيعت را بپذيرد ولي راه و روش خود را به وسيله اوّلين سخنراني خود، اعلام كرد و تمام اسراف كاري ها كه به وسيله خليفه پيشين رخ داده همه بايد به بيت المال برگردد; چنان كه فرمود:
«وَ اللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ وَ مُلِكَ بِهِ الاِْمَاءُ لَرَدَدْتُهُ عَلَي مُسْتَحِقِّيهِ، فَإِنَّ فِي الْعَدْلِ سَعَةً، وَ مَنْ ضَاقَ عَلَيْهِ الْعَدْلُ
فَالْجَوْرُ عَلَيْهِ أَضْيَقُ».
«به خدا سوگند هرگاه به اموال نامشروع و غارت شده از بيت المال، صداق زنان قرار گيرد و كنيزان با آن خريداري شوند، من آن را به بيت المال باز مي گردانم; زيرا در عدل و داد گشايشي است و هركس عدل و داد براي او ناخوشايند باشد، ستم و بيداد برايش ناخوشايندتر است.»
گرد آورنده پرسش ها، سخن امام را به طور كامل نقل نكرده است. براي روشن شدن اين حقيقت كه چرا حضرت دعوت و بيعت مردم را نپذيرفت، ناگزيريم سخن امام (عليه السلام) را به نحو كامل نقل كنيم:
«مرا واگذاريد و ديگري را بجوييد. ما به استقبال كاري مي رويم كه داراي رويه ها و رنگ هاي گوناگون است. دل ها برابر آن بر جاي نمي ماند و خردها پايدار نخواهند بود. همانا كران تا كران را ابر فتنه پوشيده و راه روشن، تيره و ناشناس گرديده است. بدانيد كه اگر من درخواست تان را بپذيرم، شما را بر اساس آن چه خود مي دانم خواهم برد و به گفته اين و آن و سرزنش سرزنش كنندگان گوش نخواهم داد.»
حضرت در اين كلام، گوشه اي از حقايق و وضعيت حاكم بر آن عصر را شرح مي دهد و روش و منش خويش را در اداره حكومت را ارائه مي كند. برخي از ويژگي هاي حاكم بر جامعه آن روز، عبارت اند از:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نهج البلاغه، خطبه 15
2 . نهج البلاغه، خطبه92
* تغيير تدريجي در سنت رسول الله (صلي الله عليه وآله) پس از 23 سال; مانند برتري دادن عرب بر عجم، موالي بر بندگان و...
* رفتار عثمان در باره تقسيم ناعادلانه بيت المال و گماردن نزديكان خود از بني اميه بر امارت و... كه موجب شورش مسلمانان و قتل او گرديد.
* طمع جمعي از بيعت كنندگان با امام براي استفاده از فرصت هاي حكومتي.
* شايعه حرص و اصرار امام براي دست يابي به حكومت.
* وجود معاويه و بغض وي نسبت به امام، كه نزديك ترين افراد خاندانش در زمان پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) به دست امام علي (عليه السلام) به قتل رسيده اند و او دنبال بهانه است تا امام را به دست داشتن در قتل عثمان متهم كند و به بهانه قصاص با قاتلان عثمان دست به هر كاري مي زند.
* پيش بيني امام از بروز فتنه ها كه ده سال پيش از انتخاب عثمان مطرح كرد. و اكنون نيز آن حضرت ادامه آن را به شكل تيره تر و سهمگين تر، به وضوح مي بيند و تصريح مي كند دل ها و عقل هاي مردم در برابر آن، پا برجا نخواهد ماند.
و اموري ديگر از اين دست موجب شد تا امام بدون مجامله، با
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان، خطبه164 ; الملل والنحل، شهرستاني، صص32 و 33
2 . همان، حكمت 191 و 202
3 . همان، خطبه 172
4 . نهج البلاغه، نامه 10، 28 و 64
5 . شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج1، ص195
6 . نهج البلاغه، خطبه92
تفهيم حقيقت و روشن ساختن وضعيت بحراني آن روز براي مردم، حجت را بر آنان تمام كند تا پس از بيعت نيز بهانه و توجيهي براي ديگران باقي نماند و اعتراضي عليه امام راه نيفتد; از همين رو، امام بعدها بر اين نكته تأكيد ميورزد و مي فرمايد:
«لَمْ تَكُنْ بَيْعَتُكُمْ إِيَّايَ فَلْتَةً...».
«بيعت شما با من بدون انديشه و تأمل نبود كه اكنون آن را بشكنيد.»
اميرمؤمنان (عليه السلام) در باره علت سكوت خود پس از سقيفه و پذيرش حكومت پس از قتل عثمان، مي گويد:
«فَأَمْسَكْتُ بِيَدِي حَتَّي رَأَيْتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الاِْسْلاَمِ يَدْعُونَ إِلَي مَحْقِ دِينِ مُحَمَّد (صلي الله عليه وآله) فَخَشِيتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الاِْسْلاَمَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَي فِيهِ ثَلْماً أَوْ هَدْماً تَكُونُ الْمُصِيبَةُ بِهِ عَلَيَّ أَعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلاَيَتِكُم...».
«من دست برداشتم، تا آنجا كه ديدم گروهي از اسلام بازگشته و مي خواهند دين محمد (صلي الله عليه وآله) را نابود كنند. ترسيدم اگر اسلام و مسلمانان را ياري نكنم، رخنه اي در آن ببينم يا شاهد نابودي آن باشم كه مصيبت آن بر من سخت تر از رها كردن حكومت بر شما است، كه كالاي چند روزه دنياست و به زودي ايام آن مي گذرد.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان، خطبه136 و نامه 54
2 . نهج البلاغه، نامه امام به مردم مصر، شماره 62
* پرسش 5
اگر فاطمه (عليها السلام) به وسيله خلفا مورد ستم قرار گرفت، چرا شوهر دليرش از وي دفاع نكرد؟
پاسـخ
در اين پرسش، دفاع نكردن امام اصل مسلّم گرفته شده، در حالي كه دليلي بر اين مطلب وجود ندارد.
علي (عليه السلام) در حدّ وظيفه شرعي، از حريم عصمت خود دفاع كرده است. ليكن دفاع در آن روزها، به صورت جنگ و خونريزي، به مصلحت اسلام نبود و اگر شمشير مي كشيد و بني هاشم و گروهي از صحابه، كه پاي بند به بيعت علي در غدير خم بودند، يك طرف و هواداران خلافت طرف ديگر، در اين صورت مسلمانان به دو گروه تقسيم مي شدند و اصل سفره اسلام برچيده مي شد. اتفاقاً منافقان در لباس دلسوزي سراغ علي (عليه السلام) آمدند و به او گفتند:
«يَا أَبَاالْحَسَن، أَبْسِط يَدَكَ حَتَّي أُبَايِعَكَ».
«اي ابو الحسن، دستت را دراز كن تا با تو بيعت كنيم.»
گوينده اين سخن ابوسفيان، دشمن ديرينه اسلام است.
اميرمؤمنان از موضع او آگاه بود كه او در لباس دلسوزي به خاندان پيامبر (صلي الله عليه وآله) مي خواهد جنگ دروني و خانگي در مدينه راه بيندازد، از اين رو، به او چنين فرمود:
«إِنَّكَ واللهُ مَا أَرَدْتَ بِهَذَا إِلاَّ الْفِتْنَةَ وَإِنَّكَ وَالله طَالَ مَا بَغَيْتَ الاِْسْلاَم شَرّاً لاَ حَاجَةَ لَنَا فِي نَصِيحَتِكَ».
«به خدا سوگند تو با اين گفتار، انگيزه فتنه گري داري. تو پيوسته بدخواه اسلام و مسلمانان بوده اي. ما نيازي به خيرخواهي تو نداريم.»
خاطر شريف سؤال كننده را (اگر سؤال كننده اي باشد) به اين نكته جلب مي كنم كه: شجاع آن نيست در همه جا شمشير بكشد و درو كند، شجاع، كسي است كه به وظيفه خود عمل كند، چه بسا شجاعاني هستند كه حاضر به شنيدن يك سخن حق نيستند و طبق مثل معروف كه سعدي مي گويد: «دو صد من سنگ برمي دارد و طاقت يك سخن نمي آرد.»
روزي پيامبر گرامي (صلي الله عليه وآله) گروهي را ديد كه بر گرد شخصي جمع شده اند. پرسيد: اين كيست؟ گفتند: فردي دلاور است كه سنگين ترين وزنه ها را برمي دارد. پيامبر در پاسخ فرمود: دلاور كسي است كه بر خواسته هاي نفساني خود چيره شود.
تاريخ اسلام گواهي مي دهد كه درخت اسلام در دل برخي ريشه ندوانيده بود، بلكه نهالي تازه پاگرفته در دل آن ها بود و امكان داشت با نسيمي يا بادي از جاي كنده شود.
پيامبر گرامي (صلي الله عليه وآله) به عايشه مي فرمايد:
«لَوْ لاَ أَنَّ قَوْمَكِ حَدِيثُ عَهْدِهِمْ بِالْجَاهِلِيَّة لَهَدمْتُ الْكَعْبَةَ ثُمَّ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تاريخ طبري، ج2، ص 449 ; حوادث سال پانزدهم هجري.
2 . بحارالانوار، ج1، صص77 و 112
لَجَعَلْتُ لَهَا بَابَينِ».
«اگر قريش تازه مسلمان نبودند، من وضع كعبه را دگرگون مي كردم. سپس به جاي يك در، دو در براي آن قرار مي دادم.»
ما شجاع تر از پيامبر (صلي الله عليه وآله) كسي را نمي شناسيم، ولي آن حضرت وضعيت را براي همه كار مساعد نمي بيند. آيا صحيح بود كه از يك سو نعره مانعان زكات بلند شود و از سوي ديگر آتش جنگ داخلي در مدينه برافروخته گردد؟
آنان كه انتظار دارند قهرماني مانند علي (عليه السلام) ، شمشيري را كه بر گردن كافران در بدر و اُحد و احزاب كشيد، پس از رحلت پيامبر (صلي الله عليه وآله) ، همان شمشير را بر گردن مسلمانان فرود آورد، تاريخ اسلام را بررسي نكرده و از وضعيت آن روزگار آگاه نيستند. آنان نه اسلام شناسند و نه علي شناس.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مسند احمد، ج6، ص176
* پرسش 6
بسياري از بزرگان اصحاب با اهل بيت پيامبر (صلي الله عليه وآله) پيوند خويشاوندي برقرار كرده اند، سپس مواردي را مي شمارد و نتيجه مي گيرد كه اهل بيت (عليهم السلام) با آن ها محبت و دوستي داشته اند.
پاسـخ
در اينجا نظر يادآوري دو نكته ضروري است:
1 . پرسشگر، در طرح اين پرسش، تفكر قبيله اي دارد كه مي گويد: ازدواج صحابه و اهل بيت با يكديگر، نشانه كمال الفت و دوستي ميان آن ها بوده است; چنان كه در ميان قبايل عرب، ازدواج نشانه الفت و صميميت ميان دو قبيله است.
در حالي كه مسأله اختلاف، ميان اهل بيت (عليهم السلام) و برخي از صحابه (نه همه)، نه اختلاف قبيله اي، كه اختلاف عقيدتي و به يك معني رفتاري بود. روشن است كه چنين اختلافي، با ازدواج چند نفر از نوه ها و نبيره ها، از ميان نمي رود.
و به ديگر سخن، اگر اختلاف خاندان رسالت با گروه هاي ديگر، اختلاف سياسي و يا مالي بود، مي گفتيم دختر دادن و دختر گرفتن نشانه آن است كه مواضع هر دو گروه به هم نزديك شده و دست الفت به يكديگر داده اند.
اختلاف آنان بر سر يك مسأله اساسي، و آن رهبريِ جامعه پس از
رحلت حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) بود. اين اختلاف اساسي هرگز با چند ازدواج موردي از ميان نمي رود; چنان كه تاكنون از ميان نرفته است. پس ازدواج دو سه نفر از فرزندان حسين بن علي(عليهما السلام) يا حسن بن علي(عليهما السلام) با چند تن يا نواده هاي خلفا يا همدستان آن ها، دليل بر اين نيست كه آن ها در همه مسائل عقيدتي، فقهي و سياسي با هم اشتراك نظر داشتند.
در عراق، ازدواج در ميان خانواده هاي سني و شيعي فراوان است، ولي هرگز اين دليل بر آن نيست كه خانواده هر يك از زوجين، پذيراي عقيده ديگري شده است.
خليفه سوم داراي همسري مسيحي به نام نائله بود، آيا اين دليل بر اين است كه عثمان مسيحي شده بود؟
2. اين ازدواج بر يك اصل قرآني استوار بوده و آن اين كه } ...وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي{ اگر نياكان زوج و يا زوجه نسبت به خاندان رسالت بي مهري كرده و بر دخت گرامي پيامبر ستم روا داشته اند، دليل نمي شود كه نوه و نبيره هاي آنان در اين جرم شريك باشند; زيرا هركسي مسؤول اعمال خويش است.
گذشته از اين، در پاسخ پرسش سوم گفتيم كه: پيشوايان معصوم براي كاهش فشارها نام خلفا را روي برخي از فرزندان خود مي گذاشتند و در برخي از موارد، ازدواج هايي انجام مي گرفت كه سپر فشار و بلا باشد. حاصل آن كه نوع پيوندها را نمي توان دليل بر وحدت عقيده گرفت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . البداية والنهايه، ج7، ص153
2 . النجم : 38
* پرسش 7
از نظر شيعه، امامان علم غيب مي دانند و از مرگ خود آگاه اند و با اختيار خود مي ميرند، در اين صورت آيا امامي كه جام زهر نوشيده، نوعي خودكشي كرده است؟
پاسـخ
اوّلاً گاهي شهادت در راه خدا و گزينش اختياري مرگِ سرخ، براي امام (عليه السلام) يك تكليف، بلكه عين تسليم نسبت به خواست خدا است. حسين بن علي(عليهما السلام) با كمال آگاهي و اختيار، راه كربلا را در پيش گرفت و مي دانست كه كشته مي شود. امّا شهادت براي او يك تكليف بود تا مسلمانان را با ماهيت واقعي امويان آگاه سازد، و حالت بي تعهّدي را از ميان ببرد و روح جهاد بر ضدّ حاكمان وقت را زنده كند; حاكماني مانند يزيد كه وحي را انكار مي كرد و نبوت پيامبر را زير سؤال مي برد و در پي انتقام جويي از كشتگان خاندان خود در جنگ هاي بدر و احد بود; چنان كه در شعر خود مي گويد:
لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْكِ فَلا خَبَرٌ جاءَ وَلا وَحْيٌ نَزَلْ
لَسْتُ مِنْ خُنَدف إِنْ لَمْ أَنْتَقِمْ مِنْ بَني أَحْمَدَ ما كانَ فَعَلْ
لَيْتَ أَشْياخي بِبَدْر شَهِدُوا جَزَعَ الْخَزْرَجِ مِنْ وَقْعِ الاَْسَلْ
لاََهَلُّوا وَاسْتَهَلُّوا فَرَحاً ثُمَّ قالُوا: يا يَزيدُ لا تُشَلْ
«بني هاشم با حكومت بازي كردند و بر محمد، نه وحيي نازل شده و نه كتابي آمده است!
من از فرزندان خندف نيستم، اگر از فرزندان محمد انتقام كارهاي او را نگيرم.
اي كاش پدران من در جنگ بدر شاهد بودند كه خزرجيان (مردم مدينه) چگونه از زخم شمشيرها و نيزه ها ناله مي كردند.
اگر آن ها اين صحنه ها را مي ديدند، شادمان مي شدند و از شادي فرياد برمي آوردند كه اي يزيد دستت درد نكند!»
در مقابل حكومت جائر، امام با علم قطعي به مرگ، بايد به استقبال شهادت برود و به تكليفش عمل كند.
درباره ديگر پيشوايان، بايد گفت مسموميت آنان، ناشي از جهادهاي لساني و قلمي آنان بر ضدّ ستمگران و خلفاي جور بوده است. واكنش اين جهادها جز اين نبود كه دشمنان بر ضدّ آنان به پا خيزند و آنان را به هر وسيله اي نابود كنند. پس اگر مي گويد: شهادت و مرگ آنان به اختيار خودشان بود، مقصود همين است كه آنان با اختيار كامل به نبرد با ستمگران برخاستند و نتيجه قطعي آن، همان شهادت و مسموميت آنان بوده است و اگر ايشان دست روي دست مي گذاشتند و يا ستايشگر ستمگران و خلفاي اموي و عباسي مي شدند، هرگز به استقبال شهادت نمي رفتند.
زندگي پيشوايان، زندگي انزوايي و گوشه گيري نبود. آنان در متن اجتماع به تبليغ احكام، بيان عقايد و ديگر وظايف مي پرداختند و نتيجه قطعي اين نوع رفتارها شهادت و مسموميتشان بود و آن ها با اختيار كامل
پذيراي اين مسموميت بودند و اين كار به خاطر پيشبرد مقاصد اسلام بود.
ولي در مواردي كه در خانه خود مسموم شدند، به خاطر اين است كه آگاهي آنان از غيب در گرو خواست و اراده آن ها بوده است. اگر وضعيت ايجاب مي كرد، از اين علم و آگاهي بهره مي گرفتند. در روايات هم آمده است كه: «إِنَّ الاِْمَامَ إِذَا شَاءَ أَنْ يَعْلَمَ عُلِّمَ»، بنابراين، ممكن است در اين موارد، از اين علم غيب بهره نگرفته اند، شايد هم مصلحت نبوده است.
بنابراين، آگاهي پيامبر و امام از غيب، مانند كسي است كه نامه اي همراه دارد و هرگاه بخواهد از محتواي آن آگاه گردد، مي تواند بگشايد و از مضمونش آگاه گردد. اگر پيامبر و امام در مواردي هدف تير حوادث ناگوار و مصايب قرار مي گرفتند، به خاطر آن بود كه روي مصالحي نمي خواستند به علمي كه در كانون وجود آنان هست توجه كنند و مصلحت الهي اقتضا مي كرد كه در اين موارد از اختيار خود بهره مند نشوند. اگر هم به آن علم توجه مي كردند، چون تسليم محض خواست خدا بودند، به استقبال شهادت مي رفتند.
پاسخ اين پرسش، با مراجعه به رواياتي كه در باره علم شخصيت هاي الهي وارد شده، به سادگي به دست مي آيد. در اين مورد به كتاب هاي نامبرده در پاورقي مراجعه فرماييد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الكافي، ج1، ص258
2 . در كتاب مفاهيم القرآن، ص337 و آگاهي سوم، صص235 ـ 212 برخي از اين پاسخ ها به گونه اي وارد شده است.
* پرسش 8
چرا حسن بن علي(عليهما السلام) كه نيروي فراواني داشت و مي توانست جنگ را ادامه دهد، از در صلح با معاويه در آمد، امّا حسين بن علي(عليهما السلام) با اين كه توانايي نداشت، به جنگ يزيد رفت؟ آيا يكي از آن ها راه خطا پيش گرفته است؟
پاسـخ
1 . آدمي از پرسشگر يا طراحان پرسش، و به ويژه از كساني كه اين پرسش ها را گرد آورده، منتشر مي كنند، در شگفت مي ماند كه چگونه بر همه صحابه لباس عصمت و يا لباس عدالت پوشانيده و همه را پاك و منزه از گناه و خلاف مي شمارند! آيا حسن و حسين(عليهما السلام) ، فرزندان پيامبر (صلي الله عليه وآله) ، كه ستايش هاي فراواني از جد بزرگوارشان درباره آن ها نقل شده، صحابه نبودند؟ چرا بايد كار يكي را خطا بدانيم؟!
اين سخن حاكي از آن است كه گرد آورنده اين پرسش ها، فردي ناصبي است نه سلفي; زيرا سلفي ها همه صحابه را محترم مي شمارند، ولي نويسنده اين شب نامه و كتابچه، كوچكترين احترامي براي دو نور ديده پيامبر قائل نشده است. پيامبري كه فرمودند:
«مَنْ أَحَبَّنِي وَ أَحَبَّ هَذَيْنِ وَ أَبَاهُمَا وَ أُمَّهُمَا كَانَ مَعِي فِي دَرَجَتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سنن ترمذي، ج5، ص305، به شماره 3816، باب 92، مناقب علي بن ابي طالب ; مسند احمد، ج1، ص77
همچنين فرمود: «الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّة».
2 . طراح پرسش، تصوّر كرده است كه آن دو امامِ طاهر و مطهّر، فكر سلطنت و حكومت داشته اند! و از نظر هدف بسان معاويه بوده اند كه پس از صلح با حسن بن علي، بر فراز منبر رفت و گفت: «مردم! من با شما نجنگيدم تا نماز بخوانيد و روزه بگيريد، جنگيدم تا بر شما حكومت كنم!»
هر دو پيشواي معصوم به دنبال انجام وظيفه بودند نه در فكر حكومت. گاهي وظيفه ايجاب مي كند صلح را برگزيند و گاهي جهاد را; چنان كه جد بزرگوارشان پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) در بدر و اُحد و احزاب جهاد كرد ولي در حديبيه صلح را برگزيد.
3 . حسن بن علي(عليهما السلام) راه برادرش حسين بن علي(عليهما السلام) را رفت و تا لشكريان در اطاعتش بودند به جهاد پرداخت اما آنگاه كه ديد تن آسايي و دنيا پرستي بر آن ها غالب شد و نبرد، جز نابوديِ باقي مانده نيروها، نتيجه ديگري ندارد، دست از جنگ كشيد و صلح تحميلي را پذيرفت.
شايد هيچ سندي در ترسيم دور نماي جامعه متشتت و پراكنده آن روزِ عراق و نشان دادن سستي عراقيان در كار جنگ، گوياتر و رساتر از گفتار خود آن حضرت نباشد.
حضرت مجتبي (عليه السلام) در «مدائن»; آخرين نقطه اي كه سپاه امام تا آنجا پيشروي كرد، سخنراني جامع و مهيّجي ايراد كرد و در آن چنين گفت:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سنن ترمذي، ج5، ص656، حديث 3768 ; مستدرك حاكم، ج3 ،صص154 و 151 و صحيح ابن حيّان، ج15، ص12، حديث 6959
«هيچ شك و ترديدي ما را از مقابله با اهل شام باز نمي دارد. ما درگذشته به نيروي استقامت و تفاهم داخلي شما، با اهل شام مي جنگيديم، ولي امروز بر اثر كينه ها، اتحاد و تفاهم از ميان شما رخت بر بسته است. استقامت خود را از دست داده و زبان به شكايت گشوده ايد.
وقتي به جنگ صفين روانه مي شديد، دين خود را بر منافع دنيا مقدم مي داشتيد، ولي امروز منافع خود را بر دين ترجيح مي دهيد. ما همان گونه هستيم كه در گذشته بوديم، ولي شما نسبت به ما آن گونه كه بوديد وفادار نمانده ايد.
بعضي از شما، كسان و بستگان خود را در جنگ صفين، و برخي ديگر كسانِ خود را در نهروان از دست داده اند. گروه اول، بركشتگان خود اشك مي ريزند و گروه دوم خونبهاي كشتگان خود را مي خواهند، بقيه نيز از پيروي ما سر پيچي مي كنند!
معاويه پيشنهادي به ما كرده است كه دور از انصاف و برخلاف هدف بلند و عزت ما است. اكنون اگر آماده كشته شدن در راه خدا هستيد، بگوييد تا با او به مبارزه برخيزيم و با شمشير پاسخش را بدهيم و اگر طالب زندگي و عافيت هستيد، اعلام كنيد تا پيشنهاد او را بپذيريم و رضايت شما را تأمين كنيم.
سخن امام (عليه السلام) به اينجا كه رسيد، مردم از هر طرف فرياد زدند:
«اَلْبُقْيَة، اَلْبُقْيَة»; «ما زندگي مي خواهيم، ما مي خواهيم زنده بمانيم!»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ابن اثير، اُسْدُ الغابة في معرفة الصحابه، تهران، المكتبة الإسلاميه، ج2، صص13 و 14 ; ابن اثير، الكامل في التاريخ، بيروت، دارصادر، ج3، ص 406 ; مجلسي، بحار الأنوار، تهران، المكتبة الإسلامية، 1393هـ . ق. ج44، ص21 ; سبط ابن جوزي، تذكرة الخواص، نجف، منشورات المطبعة الحيدريه، 1383 هـ .ق. ص199
وقتي مردم حسن بن علي (عليه السلام) را تنها گذاشتند، آن حضرت صلح را برگزيد.
آيا او با اتكا به چنين سپاهي، كه فاقد روحيه رزمندگي است، مي توانست با دشمن نيرومندي مانند معاويه وارد جنگ شود؟
آيا با چنين سپاهي، كه از عناصر متضادي تشكيل شده بود و با كوچكترين غفلت احتمال داشت خود خطرزا باشد، اميد پيروزي مي رفت؟
موشكافان تاريخ در باره صلح امام حسن (عليه السلام) كتاب هاي ارزشمندي نوشته اند كه متأسفانه نويسنده اين كتابچه از آن ها آگاهي ندارد. كساني كه مايل اند در باره اين موضوع مطالعه كنند، به كتاب «صلح الحسن» شيخ راضي آل يس، كه به قلم مقام معظم رهبري به فارسي برگردانده شده و نيز كتاب «پيشوايان اسلام» مراجعه كنند.
امّا چرا حسن بن علي(عليهما السلام) با آن جمع كم جهاد نكرد در حالي كه حسين بن علي(عليهما السلام) با 72 تن، به جهاد پرداخت؟ در پاسخ بايد گفت: شهادت امام حسن به خاطر وضعيت حاكم در روزگار وي، هيچ اثري در جامعه نداشت و نهضتي را بر ضدّ امويان پديد نمي آورد; چرا كه هنوز، حزب اموي درست شناخته نشده بود. در حالي كه شهادت امام حسين (عليه السلام) ، جهان اسلام را تكان داد و نهضت ها و جنبش هاي پياپي را پديد آورد.
* پرسش 9
مصحف فاطمه (عليها السلام)
جزوه ياد شده، حديثي از اصول كافي نقل كرده كه در آن از «مصحف فاطمه» ياد شده است. تنظيم كنندگان جزوه مصحف را به معناي قرآن گرفته و در باره آن پرسش هايي را مطرح كرده اند; مانند:
1 . آيا پيامبر و اصحاب او قرآن فاطمه را مي دانستند؟
2. آيا ...
و...
پاسـخ
مايه شگفتي است كه فردي حديثي را به گونه اي نادرست ترجمه مي كند و آنگاه پرسش هايي را در باره آن رديف مي كند!
حديث مربوط به «مصحف فاطمه (عليها السلام) » است. گردآورنده پرسش ها تصوّر كرده است كه «مصحف» در زبان عرب و در عصر پيامبرخدا (صلي الله عليه وآله) به معناي قرآن بوده است، در حالي كه مصحف كه از «صحيفه» گرفته شده، در لغت عرب به معناي مطلق كتاب است.
* در قرآن كريم آمده است:
«آنگاه كه نامه هاي اعمال منتشر گردد.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تكوير : 10
«اين، در صحيفه هاي نخستين، در كتاب ابراهيم وموسي است.»
* تاريخ گواه است كه در صدر اسلام، «مصحف» در باره دفتر يا كتاب جلد شده به كار مي رفت. حتي پس از درگذشت پيامبر، مصحف نام قرآن نبود، بلكه هر كتاب مجلّدي را مصحف مي گفتند.
ابن ابي داوود سجستاني در باره گردآوري قرآن در مصحفي، از محمد بن سيرين نقل مي كند: وقتي پيامبر (صلي الله عليه وآله) درگذشت، علي (عليه السلام) سوگند ياد كرد رداء بر دوش نيندازد مگر براي نماز جمعه، تا اين كه قرآن را در مصحفي جمع كند.
ابو العاليه نقل مي كند:
«آنان قرآن را در خلافت ابو بكر در مصحفي گرد آوردند.»
وي همچنين نقل مي كند:
«عمر بن خطاب فرمان به گردآوري قرآن داد و او اول كسي است كه قرآن را در مصحف جمع كرد.»
اين جمله ها حاكي است كه در آن روزگار، مصحف به معناي دفتر بزرگ و يا كتابي مجلد بوده كه اوراق را از پراكنده شدن حفظ مي كرده، سپس به مرور زمان اختصاص به قرآن يافته است.
* روايات پيشوايان ما حاكي است، حتي در زمان آنان، لفظِ مصحف به معناي كتاب و يا دفتر مكتوب بوده است.
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
«هركس قرآن را از روي مصحف (برگ هاي مجلد) بخواند، از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اعلي : 18 و 19
2 . كتاب المصاحف، نگارش حافظ ابوبكر عبدالله بن ابي داوود سجستاني، صص 10 ـ 9
چشم خود بهره مي گيرد.»
و نيز در حديثي ديگر آمده است:
«خواندن قرآن از روي مصحف (برگ هاي مجلد)، عذاب را از پدر و مادر كم مي كند.»
* مورّخان درباره ترجمه خالد بن معدان مي نويسند:
«خالد بن معدان دانش خود را در مصحفي (دفتري) ضبط كرده بود كه آن دكمه و دستگيره داشت».
خالد بن معدان از تابعان بوده و هفتاد صحابي را درك كرده است.
تا اين جا روشن شد كه تا پايان قرن اول، لفظ «مصحف» به معناي كتاب مجلد و يا دفترچه جلد شده بوده و افراد، دانش و آگاهيِ خود را در آن ضبط مي كردند و اگر بعدها قرآن را مصحف گفته اند، چون از ذهن ها بيرون آمده و بر برگ ها نوشته شده و به صورت مجلّد درآمده بود.
با توجه به اين مسأله، نبايد در شگفت باشيم كه دخت گرامي پيامبر داراي مصحفي باشد و دانش و آگاهي هاي خود را كه از پدر بزرگوارش برگرفته بود، در آن نوشته و براي فرزندان خود، به صورت بهترين ميراث، به يادگار بگذارد.
خوشبختانه فرزندان فاطمه (عليها السلام) حقيقت و واقع اين مصحف را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اصول كافي، ج2، ص613
2 . همان.
3 . كتاب المصاحف سجستاني، صص134 و 135
4 . اللباب في تهذيب الأنساب، ابن اثير، ج3، صص62 و 63
شناسانده وگفته اند: اين مصحف، جز يك رشته آگاهي هايي كه از پدر بزرگوارش و يا به خاطر «محدَّث» بودن از فرشته شنيده، چيز ديگري نيست. اكنون برخي از روايات را مي آوريم:
* امام صادق (عليه السلام) فرمود: «نزد ما جامعه اي است كه در آن حلال وحرام وارد نشده و مصحف فاطمه (عليها السلام) هست، در حالي كه در آن كلمه اي از قرآن نيست بلكه املاي رسول خدا (صلي الله عليه وآله) و خطّ علي (عليه السلام) است و همگي در اختيار ماست.»
امام صادق (عليه السلام) در روايتي ديگر در وصف مصحف فاطمه مي گويد:
«به خداوند سوگند كلمه اي از قرآن شما در آن نيست. راوي گويد پرسيدم: آيا در آن دانش هست؟ امام در پاسخ مي دهد: بله، ولي نه از دانش هاي معمولي.»
با توجه به آنچه گفته شد، دانسته مي شود كه مصحف فاطمه (عليها السلام) ارتباطي به قرآن ندارد و كساني آن را دستاويزي ساخته اند براي متهم كردن پيروان اهل بيت به تحريف قرآن. اگر آنان مغرض نباشند ـ ناآگاهانه و بدون تحقيق ـ درباره واقعيت آن سخن مي گويند. بنابراين، اصل اين پرسش ها واقعيت ندارد تا پاسخ بخواهد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بصائر الدرجات، الصفار، صص 157 و 158، چاپ مؤسسه نعمان.
2 . كافي، همان، حديث1
* پرسش 10
حديثي است از كافي كه نام برخي از راويان آن «عمر» است؟
پاسـخ
اين پرسش تكرار پرسش سوم است و پاسخ آن پيشتر داده شد.
* پرسش 11
در روايات شيعه آمده است كه بايد در مصيبت صبر كرد و از بي قراري و بي تابي پرهيز نمود و از سيلي برچهره زدن و مانند آن خودداري كرد. با اين وصف، چرا شيعه در ايام سوگواري بر خلاف اين احاديث گام عمل مي كند؟
پاسـخ
تفاوت است ميان گريه براي از دست رفتگان، كه در خصوصيات فطري است و چاك كردن گريبان و خراشيدن صورت.
راه نخست، راه پيامبر و ياران اوست; آنگاه كه فرزندش ابراهيم درگذشت، چنين فرمود: «چشم گريان است و اشك ريزان و قلب سوزان».
در جنگ اُحد، آنگاه كه حمزه شهيد شد، صفيه دختر عبد المطّلب
1 . مجمع الزوائد، ج3، ص8
در دامنه احد به دنبال پيامبر مي گشت. وقتي حضرت او را ديد، ميان انصار و او فاصله انداخت و فرمود: او را به حال خود واگذاريد. صفيه كنار جنازه حمزه نشست و گريست. هرگاه صدايش به گريه بلند مي شد، صداي گريه پيامبر (صلي الله عليه وآله) نيز بلند مي شد و اگر او آهسته مي گريست پيامبر هم آهسته گريه مي كرد. فاطمه، دختر رسول الله (صلي الله عليه وآله) نيز مي گريست. پيامبر (صلي الله عليه وآله) به دخترش فاطمه مي فرمود: «هيچ كس مانند تو مصيبت نخواهد ديد.»
حضرت زهرا (عليها السلام) پس از رحلت پيامبر پيويسته مي گريست و مي فرمود: اي پدر، تو به پروردگارت نزديك شدي و دعوتش را اجابت كردي، اكنون بهشتِ برين جايگاه تو است.
در طول تاريخ اسلام، گريه برگذشتگان ونزديكان درميان مسلمانان; اعم از صحابه و تابعان، بيش از آن است كه ما در اينجا منعكس كنيم حتي گريه هاي شيخين (ابوبكر و عمر) در موارد زيادي، هنگام درگذشت دوستانشان در تاريخ ثبت شده است.
عايشه مي گويد: پس از آن كه رسول خدا قبض روح شد، سر او را بر بالش نهادم و برخاسته با زنان ديگر، بر سر و صورت زدم.
سوگواري براي عزيزان، كه از فطرت انسان سرچشمه مي گيرد، نه تنها مطلوب و خواستني است، حتي تاريخ مي گويد: در جنگ اُحد، زنان
1 . امتاع الأسماع، مقريزي، ص154
2 . صحيح بخاري، باب مرض النبي و وفاته ; مسند أبي داود، ج2، ص197 ; سنن نسائي، ج4، ص13 ; مستدرك حاكم، ج3، ص163 ; تاريخ الخطيب، ج3، ص262
3 . به كتاب مرزهاي توحيد و شرك، صص 195 ـ 201 مراجعه فرماييد.
4 . تاريخ طبري، ج2، ص441
انصار بر كشتگان خويش سوگواري مي كردند. ناگاه پيامبر (صلي الله عليه وآله) به خاطرش آمد كه عمويش حمزه، كه شربت شهادت نوشيده است، سوگوار ندارد، از زنان انصار خواست همچنان كه بر نزديكان خـود اشك عاطفه مي ريزند بر حمزه نيز گريه كنند.
وقتي پيامبر بر مرگ يكي از دخترانش مي گريست، عبادة بن صامت از علت گريه پرسيد. حضرت پاسخ دادند: گريه، رحمتي است
كه خداوند در نهاد فرزندان آدم قرار داده است و خداوند فقط بر بندگان عطوف خود رحم خواهد كرد.
ولي درگذشت شخصيت هاي اسلامي و رهبران ديني حساب ديگري دارند. سوگواري در ايّام درگذشت آنان، نه تنها به معناي بي صبري شخصي نيست، بلكه به معناي نوعي حمايت از آنان و دعوت به راه آنان است.
آنان جهادگران واقعي اسلام بودند كه هرگز با ظالمان اموي و عباسي نساختند و شربت شهادت نوشيدند. راهپيمايي و به اصطلاح مردم، هيئت هاي عزاداري، براي احياي مكتب آن هاست و هر نوع سينه زني و نوحه سرايي، همه و همه به منظور زنده كردن راه و رسم آن هاست كه بار ديگر امت اسلامي در دام منافقان ستمگر نيفتند كه «مرگ سرخ به از زندگي ننگين است».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مجمع الزوائد، ج6، ص120. اين رويداد گويا پيش از سوگواري «صفيه» براي حمزه بوده است.
2 . سنن ابي داود، ج2، ص58 ; سنن ابن ماجه، ج1، ص481
نتيجه گيري
1 . از اين بيان نتيجه مي گيريم كه سوگواري، گريه و اشك ريختن در فراق عزيزان، رحمتي الهي است و حاكي از كمال انساني است كه در مقابل سنگدلي كه از هيچ چيز اثر نمي پذيرد و به هيچ كسي رحم نمي كند قرار دارد.
2 . راه پيمايي و عزاداري و نوحه سرايي دسته جمعي براي احياي مكتب، امري مطلوب است و نه تنها مورد نهي نيست بلكه مورد ستايش است.
3. نوحه سرايي ها و راهپيمايي هاي شيعه در تاسوعا و عاشورا و در مناسبت هاي ديگر، جنبه سياسي دارد و هدف اين است كه بني اميه را محكوم كنند و همه كساني را كه لب فرو بسته و مؤيد آن ها بوده اند از خود طرد كنند تا مظلوميت اهل بيت و ستمگري اموي ها، زنده نگاه دارند.
4. مخالفان عزاداري از آن مي ترسند كه مظلوميت اهل بيت و ستمگري اموي ها بار ديگر مطرح گردد و به دنبال مستمسك هايي هستند كه شيعه را از اين كار باز دارند. در اين راستا رواياتي را مطرح مي كنند كه ما نيز منكر آن ها نيستيم، ولي هدف آنان سرپوش نهادن بر اعمال بني اميه و منزوي ساختن خاندان رسالت است.
اگر در اين عزاداري ها، كاري بر خلاف دستور الهي صورت گيرد، هيچ عالمي آن را تجويز نمي كند و حساب مكتب را بايد از كار برخي از افراطي ها جدا كرد.
* پرسش 12
قمه زدن و خونين كردن سر، چه حكمي دارد؟
پاسـخ
در پاسخ پرسش پيشين گفتيم كه هر نوع نوحه سرايي و راهپيمايي، كه در جهت احياي مكتب حق و محكوم كردن ظالمان بني اميه و بني عباس انجام گيرد، نوعي كمك به حق و دعوت الي الله است ولي اگر در ضمن آن ها كاري بر خلاف شريعت اسلام صورت پذيرد، هيچ عالمي آن را تجويز نمي كند.
ما از گردآورنده يا گردآورندگان سؤال ها مي پرسيم: در سال گذشته، نوجواني از اردن با بستن كمربندي انفجاري، در شهر حله عراق، وارد مجلس عروسي شد و با منفجر كردن خود، بيش از 100 نفر را كشت. وقتي خبر به بستگان وي در اردن رسيد، خانواده اش براي وي «مجلس عرس» برپا كردند! آيا شما اين ترورها را كه كودك و زن و افراد بي گناه را مي كشد تجويز مي كنيد؟ تير در چشم خود نمي بيني امّا...