بخش 6

پرسش 35 ـ پرسش 36 ـ پرسش 37 ـ پرسش 38 ـ پرسش 39 ـ پرسش 40 ـ پرسش 41 ـ پرسش 42 ـ پرسش 43 ـ پرسش 44 ـ پرسش 45 ـ پرسش 46 ـ پرسش 47 ـ پرسش 48 ـ


125


* پرسش 35

عمر بن خطاب وقتي براي تحويل گرفتن كليدهاي بيت المقدس رفت، علي را به عنوان جانشين خود در مدينه گذاشت، اين رخداد را چگونه تفسير مي كنيد؟

پاسـخ

راوي اين مطلب كه از كتاب ياد شده آورده، «سيف بن عمر» از كذّابان و جعّالان تاريخ است و همه نويسندگان رجال، او را تضعيف كرده اند. چگونه با چنين سند باطلي بر مدّعاي خود استدلال مي كند؟!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . البداية والنهايه، ج7، ص57

2 . تهذيب التهذيب، نگارش ابن حجر عسقلاني، ج4، شماره 506


126


* پرسش 36

شيعه مي گويد: حضرت مهدي (عليه السلام) پس از ظهور، طبق حكم آل داود قضاوت مي كند. در اين صورت شريعت حضرت محمد (صلي الله عليه وآله) كه نسخ كننده همه شريعت هاست، چه مي شود؟

پاسـخ

شيوه قضاوت حضرت داود اين بود كه با ذكاوت و هوش سرشار خدادادي، حقيقت نزاع را كشف و طبق علم خود عمل مي كرد و نيازي به شاهد و بيّنه نداشت.

از برخي روايات استفاده مي شود كه حضرت مهدي (عليه السلام) نيز در مقام داوري، از همين راه وارد مي شود; چنان كه آمده است:

«إِذَا قَامَ قَائِمُ آلِ مُحَمَّد (صلي الله عليه وآله) حَكَمَ بِحُكْمِ دَاوُدَ وَ سُلَيْمَانَ لاَ يَسْأَلُ النَّاسُ بَيِّنَةً».


اكنون پرسش اين است: آيا عمل قاضي به علم خود، مغاير با شريعت اسلام است يا يكي از طرق قضاوت در اسلام همين است؟

كساني كه معتقدند قاضي پاكدامن مي تواند در مقام داوري، به علم خود عمل كند، منكر اين نيستند كه يكي از ابزارهاي قضاوت، بيّنه است، كه عبارت است از دو شاهد عادل. نويسنده تصور كرده است عمل به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بحارالأنوار، ج52، ص320، حديث شماره 24


127


علم، به معناي طرد ديگر ابزارهاي قضاوت است، در حالي كه اين شيوه، توسعه ابزار قضاوت است.

از حسن اتفاق، گروهي از فقهاي اهل سنّت معتقدند قاضي در مواردي مي تواند به علم خود عمل كند. ربيع مي گويد: مذهب شافعي بر اين عقيده است كه قاضي به علم خود عمل مي كند و اگر در اين فتوا توقف كرد، به خاطر فساد دستگاه قضاوت است.

ابو يوسف شاگرد ابوحنيفه و مُزَني پيرو مكتب شافعي برهمين نظريه فتوا داده اند. حتي مي گويند: شافعي در كتاب «امّ» و در «رساله» خود، در حجّيت اصول، بر اين مسأله تصريح كرده است.

ابوحنيفه و محمدبن حسن شيباني مي گويند: اگر پيش از انتصاب به قضاوت، از جريان آگاه گردد و موضوع نزاع مربوط به قلمرو قضاوت باشد، مي تواند به علم خود عمل كند.

هيچ كس تصور نكرده است كه اگر كسي گفت قاضي مي تواند به علم خود عمل كند، اين به معناي ترك شريعت اسلام و عمل به شريعت منسوخ است.

مشكل ما باگردآورنده پرسش ها اين است كه ايشان فاقد آگاهي هاي علمي و فقهي است و گرنه با او به گونه اي ديگر سخن مي گفتيم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . خلاف، شيخ طوسي، كتاب قضا، مسأله 41، و در اين مسأله به مغني ابن قدامه، ج10، صص140 و 141 مراجعه شود.


128


* پرسش 37

چرا وقتي حضرت مهدي ظهور مي كند، با يهوديان و مسيحيان از در صلح و آشتي درمي آيد و عرب ها و قريش را به قتل مي رساند؟

پاسـخ

اين مطلب تهمتي بيش نيست. حضرت مهدي (عليه السلام) نه با تمام يهوديان از در صلح وارد مي شود و نه همه اعراب و قريش را مي كشد. آن حضرت حكومتي جهاني تشكيل مي دهد كه بر پايه عدل و قسط استوار است و اسلام واقعي كه جد بزرگوارش آورده و با مرور زمان وصله ها به آن چسبيده و اختلاف ها چهره آن را پوشانده، به وسيله او حياتي دوباره مي يابد.

در اين هنگام گروهي از پاك سرشتان يهود ونصاري به وي مي گروند و گروهي از عرب ها و به ظاهر مسلمانان، با او به
مخالفت بر مي خيزند. آنگاه با گروه نخست از در صلح در مي آيد و با گروه دوم جهاد مي كند.

ظهور او همانند ظهور پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) است كه برخي بستگانش با او مخالفت كردند و برخي از يهود و نصاري به وي گرويدند.

مسأله، مسأله اي كلي نيست، نه در طرف اهل كتاب و نه در طرف عرب و قريش. اگر كسي مجموع روايات وارد شده را مطالعه كند، قضاوت خواهد كرد كه جريان، يك جريان طبيعي است; چه بسا خواصي


129


كه منافعشان به خطر مي افتد، با او از در مخالفت وارد مي شوند و دور افتادگان كه به هر دليلي توفيق الهي شامل حال آنان مي شود، به او مي گروند.

ابوسفيان و ابوجهل و ابولهب و حكم بن عاص از بستگان پيامبر با او جنگيدند ولي صهيب رومي و بلال حبشي و سلمان فارسي از مخلصان آن حضرت شدند.


130


* پرسش 38

گفته مي شود كه شيعيه معتقد است: ائمه در پهلوي مادرانشان هستند و از ران راست متولد مي شوند!؟

پاسـخ

نخستين دروغ در اين پرسش آن است كه مي گويد: «شيعه معتقد
است...» در حالي كه اين جزو اعتقادات شيعه نيست. تنها در كتابي چنين خبري وارد شده و در كتاب اثبات الوصيه مسعودي، در صفحه اي كه او نشاني داده، جز اين جمله چيزي نيست: «وكانت ولادته علي صفة ولادة آبائه ونشأ منشأهم»; «ولادت امام رضا (عليه السلام) به سان ولادت نياكانش بود و رشد و پرورش او نيز مانند آن ها بود.» و مقصود از اين جمله آن است كه او در محيطي پاك، روحاني و نوراني پرورش يافت; چنانكه پدران بزرگوار او نيز در چنين محيطي رشد يافتند.

فرض كنيم چنين جمله اي در آن كتاب هست، ولي هرچه كه در كتاب ها آمده، عقيده شيعه نيست، عقيده شيعه بر كتاب خدا و سنت قطعي پيامبر و روايات متواتر از ائمه استوار است نه يك روايت ناشناخته.

گرد آورنده اين پرسش ها ما را با مباني خود مقايسه مي كند. پايه گذاران مذاهب او كساني هستند كه خبر واحد را در عقايد حجت مي دانند، در حالي كه شيعه به شدت آن را نفي مي كند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اثبات الوصيه مسعودي، ص196


131


* پرسش 39

از امام صادق نقل مي كنند: هركس نام مهدي را ببرد كافر است و از امام عسكري نقل مي كنندكه او به مادر حضرت مهدي گفت: به همين زودي فرزندي مي يابي و نام او را «م ـ ح ـ م ـ د» مي گذاري؟!

پاسـخ

بنا به روايت دوم، حضرت عسكري (عليه السلام) مادر آن حضرت را از نام فرزندش آگاه ساخته بود، ولي اين، يك جريان خصوصي بود. البته در از زمان امام صادق به بعد، از بردن نام آن حضرت جلوگيري مي شد. امام عسكري (عليه السلام) فرمود: اگر نام او را ببريد، رازش را آشكار ساخته ايد و اگر راز او را آشكار كنيد، او را نشان داده ايد و اگر ديگران از جاي او آگاه شوند، بر او دست مي يابند.

بنابراين، اگر امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد: «كسي جز كافران نام او را نمي برند»، مقصود از اين حديث آن است كه هركس نام او را در اين شرايط حساس، كه خلافت عباسي به دنبال او هستند، ببرد مي خواهد از اين طريق به او صدمه اي برساند.

بنابراين، دو روايت ياد شده منافاتي با هم ندارند. اصولاً آگاهي پدر و مادر از نام، با نهي ديگران از بردن نام، هيچ تعارضي ندارد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اصول كافي، ج1، ص333


132


* پرسش 40

كليني روايتي نقل مي كند كه سياه پوشيدن مكروه است، مگر در سه چيز: چكمه، عمامه و عبا.

و پس از دو صفحه و نيم مي پرسد: چرا شيعه سياه مي پوشد؟ و لباس سياه را لباس سيدها قرار داده اند؟

پاسـخ

شگفتا! كه اين كتاب مي خواهد عقايد شيعه را بيان كند، اما سراغ اعمال و رفتارها آمده و به مكروهات رسيده است. فرض كنيد كه سياه پوشيدن مكروه باشد، مگر ارتكاب مكروه حرام است؟ چه بسا به دلايلي ارتكاب مكروه راجح باشد.

درباره مكروه بودن پوشش لباس سياه، مي گوييم: رواياتي كه از پوشيدن لباس سياه نهي كرده، (هر چند آن را تحريم نمي كند، بلكه مكروه مي شمارد)، مقصودش كسي است كه در ميان رنگ هاي مختلف، رنگ سياه را اختيار مي كند و پيوسته لباس سياه مي پوشد.

امّا اگر به صورت موقت و چند روزي آن را به عنوان لباس عزا بر تن كند; به گونه اي كه وقتي دوران عزا سپري شد، او نيز لباس عزا را از تن درآورد و لباس ديگر بپوشد، هرگز حديث ياد شده ناظر به چنين مواردي نيست.

و اصلاً مگر تنها شيعه است كه براي عزا، لباس سياه به تن مي كند؟ به قول نويسنده دائرة المعارف بستاني «در ميان ملّت هاي متمدن، در ميان


133


طبقات مختلف لباس عزا يكسان است و آنان رنگ سياه را براي عزا مناسب تر از رنگ هاي ديگر مي دانند.»

از شاهنامه فردوسي استفاده مي شود كه در اعصار ديرين نيز لباس سياه نشانه عزاداري بوده است. او مي گويد:

در كاخ ها را سيه كرد پاك ز كاخ و ز ايوان بر آورد خاك

بپوشيد پس جامه نيلگون همان نيلگون غرق كرده به خون

شواهد تاريخي بر اين كه لباس سياه شعاري جهاني بوده و به هنگام عزا بر تن مي كردند، فراوان است و اگر شيعه هم در ايام عزا پيراهن مشكي بر تن مي كند، تبعيت از يك عرف جهاني است كه اسلام از آن نهي نكرده است.

خلاصه اين كه: شيعه سياه پوش نيست; يعني هرگز 000 000 300 شيعه در جهان، همگي و هميشه سياه نمي پوشند و مرتكب اين مكروه نمي شوند.

معلوم است كه در مواقع شهادت اهل بيت (عليهم السلام)  ، به طور موقت سياه پوشيدن، رمز حزن و عزاداري است و اميرمؤمنان، علي (عليه السلام) فرمود: شيعيان ما كساني هستند كه در شادي و حزن ما شركت دارند. و هم اكنون در جهان پوشيدن سياه در ايام مصيبت، رمز عزاداري است و اين ربطي به شريعت و دين ندارد و يك عادت و از آداب و رسوم ملّي و قومي است.

جاي تأسف است كه گردآورنده اين پرسش ها، نتوانسته است تفاوت ميان عادات و رسوم ملي و مسائل ديني را متوجه شود!

در پاسخ پرسش دوم، گفتني است برخي از سادات، عمامه مشكي مي پوشند و در روايات عمامه مشكي استثنا شده است.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بحارالأنوار، ج4، ص287


134


* پرسش 41

شيعه به گروه هاي اماميه، اسماعيليه، نصيريه، زيديه و دروز تقسيم مي شود. كسي كه مي خواهد آيين شيعه را اختيار كند، بايد كدام يك از موارد پيش گفته را برگزيند؟

پاسـخ

فرض كنيد كسي مي خواهد با خواندن پرسش هاي شما، هدايت! شود و مذهب سني را اختيار كند; از ميان ده ها گروه و فرقه، كدام را اختيار كند؟ اهل حديث را يا سلفي، اشاعره، معتزله، ماتريديه، ظاهريه و ... را؟ و در مذاهب فقهي كدامين را برگزيند; حنفي را يا شافعي، مالكي و بالأخره حنبلي را؟ شما هر چه پاسخ داديد، پاسخ ما هم همان است.

ولي براي اين كه او را با حقيقت آشنا كنيم، مي گوييم: هركس كه مي خواهد شيعه شود، بايد با مطالعه كتاب هاي فرقه هاي شيعي، حق را پيدا كند. بالأخره اين فرقه ها مشتركاتي دارند و متميزاتي. در مشتركات، سخني نيست، درباره مسائل اختلافي آن ها بايد تحقيق كند و پيروي نسنجيده در عقايد جايز نيست.


135


* پرسش 42

آيا غير از قرآن كريم، كتاب هاي ديگري بر پيامبر نازل شد؟ آيا تنها علي (عليه السلام) از آن آگاه بود؟ آيا كتاب هاي الجامعه، صحيفه ناموس، صحيفه عبيطه ، صحيفه ذؤابة السيف، صحيفه علي، جفر، مصحف فاطمه، تورات و انجيل و زبور را ائمه حفظ كرده اند؟

پاسـخ

مسلمانان پس از درگذشت پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) دو مرجع در اختيار داشتند: الف) قرآن مجيد ب) سخنان پيامبر گرامي به نام سنّت. اين دو ركن اساسي است كه اسلام را به پا داشته است و احاديث امامان معصوم نيز منعكس كننده سنّت پيامبر (صلي الله عليه وآله) است; زيرا آنچه كه مي گويند، به نقل از او ست.

حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) براي حفظ سنت، گاهي امر به نوشتن آن مي كرد.

از باب نمونه:

1 . پيامبر گرامي در فتح مكه خطبه اي ايراد كرد و پس از آن، مردي از يمن حضور آن حضرت رسيد و درخواست كرد كه اين خطبه را براي او بنويسد. پيامبر (صلي الله عليه وآله) به يارانش فرمود: اين خطبه را براي او بنويسيد.

2 . در دوران پاياني عمر خود فرمود: قلم و دواتي بياوريد تا براي شما چيزي بنويسم كه بعد از من گمراه نشويد، ليكن متأسفانه عمر مانع از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صحيح بخاري، باب كتاب العلم، حديث 112


136


نگارش آن شد و گفت: بيماري بر پيامبر چيره شده و كتاب خدا براي ما كافي است.

3 . مردي از انصار، در محضر پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) مي نشست و سخنان او را گوش مي داد ولي در خاطرش نمي ماند. در محضر پيامبر از ضعف حافظه اش شكايت كرد. حضرت فرمود: «اسْتَعِنْ بِيَمِينِكَ»; «از نوشتن كمك بگير.»

عمرو بن شعيب، از جدّ خود نقل مي كند كه به پيامبر گرامي گفت: آنچه را كه از تو مي شنوم بنويسم؟ فرمود: بنويس.

جايي كه قرآن دستور مي دهد اگر كسي به كسي وامي داد بنويسد.آيا احاديث رسول خدا كه لنگه و همتاي قرآن است، چنين جايگاهي ندارد؟

به خاطر اهميتي كه سنّت پيامبر دارد، علي بن ابي طالب (عليه السلام) و فرزندان آن حضرت به ضبط احاديث پيامبر (صلي الله عليه وآله) در دوران حيات و پس از رحلتش همت گماردند.

اميرمؤمنان (عليه السلام) مي فرمايد:

«كُنْتُ إِذَا سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) أَعْطَانِي وَ إِذَا سَكَتُّ ابْتَدَأَنِي».

«هرگاه از پيامبر (صلي الله عليه وآله) مي پرسيدم پاسخ مي گفت و هرگاه خاموش

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بخاري، باب كتاب العلم، حديث 114

2 . سنن ترمذي، ج5، ص39

3 . سنن دارمي، ج5، ص125

4 . بقره : 282


137


مي شدم، او سخن آغاز مي كرد.»

بنابراين، كتاب هاي مربوط به اميرمؤمنان (عليه السلام)  ، همگي احاديث پيامبر (صلي الله عليه وآله) است كه از زبان او شنيده و ضبط كرده است و اين كتاب ها به نام هاي مختلف در ميان فرزندان او محفوظ بوده و حتي حضرت باقر و حضرت صادق(عليهما السلام)گاهي از روي آن كتاب ها حكم شرعي را بيان مي كردند.

امير مؤمنان نه تنها به ضبط احاديث پيامبر (صلي الله عليه وآله) اهتمام ميورزيد، بلكه نخستين كسي بود كه اقدام به نوشتن قرآن كرد و همه آن را به تدريج ـ در مدت بيست و سه سال نزول آيات ـ نوشت و خود فرمود: به خدا سوگند آيه اي در قرآن نيست، مگر آن كه مي دانم براي چه، دركجا و در حق چه كسي نازل شده است. خدايم به من دلي دانا و زباني گويا عطا كرده است.

بنابراين، كتاب هايي كه نام برده، اكثر آن ها احاديث رسول خداست درباره مصحف فاطمه نيز در گذشته سخن گفتيم.

برخي از آن كتاب ها، كه او نام مي برد، بخاري آن ها را در باب كتابة العلم آورده است.

شگفت اينجاست كه اين نقطه قوت (گردآوري سنت پيامبر) كه در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . طبقات الكبري، ابن سعد، ج2، ص283، چاپ بيروت ; سنن ترمذي، ج5 ، ص637، حديث3722 و ص40، شماره3729 ; تاريخ الخلفاي سيوطي، ص170

2 . وسائل الشيعه، ج4، چاپ آل البيت.

3 . طبقات الكبري، ابن سعد، ج2، ص338، چاپ بيروت ; كنز العمال، ج15، ص135

4 . صحيح بخاري، باب كتابة العلم، حديث1


138


تاريخ اهل بيت (عليهم السلام) وجود دارد، در ديد اين گردآورنده پرسش ها، نقطه ضعف تلقي شده است. كتاب هاي ياد شده، هر چند ممكن است برخي دو نام داشته باشد، نشانه اهميت دادن اهل بيت (عليهم السلام) به فرهنگ اسلامي و علوم نبوي است.

البته چنين فردي حق دارد به اين عمل فرهنگيِ بزرگ، از ديده منفي بنگرد; زيرا خلفا، پس از درگذشت پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) هر نوع كتابت حديث را ممنوع كردند.

عايشه مي گويد: شبي ديدم پدرم خوابش نمي برد، علت را از وي پرسيدم. وقتي صبح شد، گفت: دخترم! احاديثي كه نزد تو است بياور، مجموعاً 500 حديث از پيامبر جمع كرده بود،همه را آتش زد و سوزاند.

وقتي عمربن خطاب به قدرت رسيد، بخشنامه اي را به تمام نقاط فرستاد و در آن اينگونه نوشت:

«مَنْ كَتَبَ عَنِّي شَيْئاً غَيْرَ الْقُرْآن فَلْيُمْحِهِ». «هركس از من چيزي غير از قرآن نوشت، آن را محو كند و از ميان ببرد.»

و به خاطر همين بخشنامه، نگارش حديث ممنوع شد و نوشتن حديث پيامبر، حالت ضدّ ارزش به خود گرفت. وقتي خليفه اموي، عمربن عبد العزيز در دوران خلافت خود (101 ـ 99) احساس كرد كه ترك نگارش حديث موجب از ميان رفتن علوم نبوي است، در نامه اي از «ابوبكر بن حزم» (عالم مدينه) خواست احاديث پيامبر خدا را بنويسد;

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تذكرة الحفاظ ذهبي، ج1، ص5

2 . مسند احمد، ج3، صص12 و 14


139


زيرا بيم آن مي رفت كه احاديث آن حضرت از ميان برود و علم هنگامي نابود مي شود كه حالت پنهاني به خود بگيرد. ولي باز هم اين بخشنامه به خاطر ذهنيتي كه از قبل وجود داشت، چندان اثر نبخشيد، تا اين كه در دوران منصور دوانيقي، در سال 143; يعني پس از يك قرن و نيم، نوشتن حديث به صورت رسمي رايج شد.

وضعيت حديثي كه حدود يك قرن و نيم نوشته نشود و مذاكره و نوشتن آن ضد ارزش تلقي گردد، معلوم است. تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.

در اين مدت، چقدر بازرگانان حديث، از جعل حديث استفاده كرده و سره را با ناسره مخلوط كردند.

باز شگفت اينجاست كه گرد آورنده پرسش ها كه آگاهي امامان ما را از تورات و انجيل و زبور نقطه ضعف تلقي كرده، مي گويد: اسلام تنها يك كتاب دارد و آن قرآن كريم است...

آري، اسلام يك كتاب دارد و آن هم قرآن كريم است، ولي در عين حال، همه ما مأموريم انبياي پيشين و كتاب هاي آنان را تصدق كنيم.

قرآن مي فرمايد:

} آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللهِ وَمَلاَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَد مِنْ رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ{ .


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صحيح بخاري، باب كيف يفيض العلم، حديث4

2 . تاريخ الخلفا، ص261

3 . بقره : 285


140


«پيامبر (صلي الله عليه وآله) به آنچه از سوي پروردگارش بر او نازل شده، ايمان آورده است و همه مؤمنان هم به خدا و فرشتگان او و كتاب ها و پيامبرانش ايمان آورده اند و مي گويند: ميان هيچ يك از پيامبران او فرقي نمي گذاريم و مي گويد: شنيديم و فرمان برداريم. پروردگارا! آمرزش تو را انتظار داريم و بازگشت ما به سوي توست.»

آگاهي پيشوايان از كتب آسماني، سبب پيروزي اسلام و مسلمانان بر دانشمندان اهل كتاب بوده است; زيرا در اين كتاب ها نام و اوصاف مبارك پيامبر خدا وارد نشده است; چنان كه مي فرمايد: } الَّذِينَ آتَيْنَاهُمْ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ...{ ; «پيامبر اسلام را مي شناسند همچنان كه فرزندان خود را مي شناسند...» و تفصيل آن در مناظره امام رضا (عليه السلام) با علماي اهل كتاب در مجلس مأمون، آمده است.

* پرسش 43

چراپيامبر (صلي الله عليه وآله) وقتي فرزندش ابراهيم وفات يافت به سر وصورتش نزد؟

پاسـخ

اين پرسش تكراري است و پاسخ آن را در پرسش يازدهم آورديم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بقره : 146

2 . احتجاج طبرسي، ج2، باب مناظرات امام رضا (عليه السلام)  ، صص422 ـ 401 و در كتاب «تحف العقول» حرّاني نمونه هايي از علم امامان به زبور داود و صحيفه ابراهيم و تورات وارد شده است.


141


* پرسش 44

بسياري از علماي شيعه به خصوص در ايران، زبان عربي نمي دانند؟!

پاسـخ

گويي طراح پرسش ها كشور ايران را درنورديده و فهميده است كه علماي شيعه زباني نمي دانند! در حالي كه در تمام حوزه هاي علميه، همه كتاب هاي درسي به زبان عربي است و بيشترين منشورات حوزه، كتاب هاي فقهي، اصولي، حديثي و تاريخي است كه به زبان عربي مي باشد.

سوگند به خدا كه وقتي به چنين پرسشهايي برخورد مي كنم، از صرف وقت براي پاسخ گويي به آن ها، احساس خسارت مي كنم!


142


* پرسش 45

شيعه معتقد است كه بيشتر صحابه، به جز تعداد بسيار اندك، منافق و كافر بوده اند؟!

پاسـخ

اين پرسش نيز تكراري است و پاسخ آن را در پرسش22 آورديم. در آنجا يادآور شديم كه «صحيح بخاري» و ديگر نويسندگان صحاح، به ويژه «جامع الأصول» ابن اثير، كه همه صحاح و سنن را يك جا گرد آورده، در ضمن 10 حديث، يادآور ارتداد بسياري از صحابه هستند و نجات يافتگان را بسيار اندك مي دانند و به تعبير آنان «هَمَلِ النَّعَم».

پاسخ شما درباره اين احاديث چيست؟ پاسخ ما هم درباره احاديث شيعه همان است.


143


* پرسش 46

در ميان روايات شيعه تناقض و تضاد وجود دارد; به طوري كه برخي از علما كتابي در باره رفع تناقض نوشته اند؟!

پاسـخ

طراح پرسش خار را در چشم ديگران ديده، ليكن شاخه را در چشم خود نمي بيند.

محدّثان اهل سنت نقل كرده اند كه پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) پيوسته از وجود دروغگويان و جاعلان حديث از زبان خود خبر مي داد و پيوسته آنان را با آتش دوزخ تهديد مي كرد. گاهي مي فرمود:

«لاَ تَكْذِبُوا عَلَيَّ فَإِنَّهُ مَنْ كَذَبَ عَلَيَّ فَلْيَلِجُ النَّارَ».

در حديث ديگر فرمود:

«مَنْ كَذَبَ عَلَيَّ فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ».

«هر كس بر من دروغ ببندد، جايگاه خود را در آتش آماده بداند».

اين احاديث حاكي از آن است كه در عصر پيامبر (صلي الله عليه وآله) همان صحابه اي كه از نظر اهل سنت همگان عادل اند، گاه و بيگاه از زبان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صحيح بخاري، حديث 106

2 . صحيح بخاري، حديث 107


144


پيامبر (صلي الله عليه وآله) دروغ مي گفتند و او نسبت به اين كار هشدار مي داد.

پس از رحلت حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) جلوگيري از نقل حديث، سبب شد كه جعل حديث براي كسب مقام و تقرّب به قدرت ها آسان شود و در اين مورد، دانشمندان يهود و نصاري كه تظاهر به اسلام كرده بودند، نقش عظيمي در جعل حديث در اسلام را داشتند; مانند كعب الأحبار و وهب بن منبه و تميم داري و....

جعل اين احاديث مايه ظهور تعارض در احاديث نبوي گرديد.

ابن ابي العوجاء در خانه حماد بن مسلم، محدّث نامي اهل سنت پرورش يافت و او در كتاب هاي حمّاد دست مي برد و احاديثي را جعل مي كرد.

در اين مورد كافي است بدانيم بخاري 2761 حديث خود را از 000 600 حديث برگزيده است.

صحيح مسلم 4000 حديث خود را از 000 300 حديث برگزيده است.

مسند احمد قريب 000 30 روايت خود را از 000 750 حديث انتخاب كرد و يك ميليون حديث را حفظ داشت.

همه اين ها حاكي از آن است كه بازار جعل حديث در قرن دوم و سوم، براي كسب مقام و ثروت، به قدري داغ بود كه محدّثان ميليوني در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مقدمه ابن خلدون، ص439

2 . ميزان الاعتدال، ج1، ص593

3 . اين شماره با حذف مكررات صحيح بخاري به دست مي آيد: ارشاد الساري، ج1، ص28 ; شرح صحيح مسلم، نگارش نووي، ج1، ص32


145


ميان راويان ديده مي شد.

اگر ساعات عمر پيامبر (صلي الله عليه وآله) را براي امور مختلف تقسيم كنيد، به دست مي آيد كه هرگز آن حضرت وقتي براي گفتن يك دهم اين احاديث را نداشته است! از اين جهت نويسندگان صحاح با تلاش فراوان توانستند معدودي از احاديث را به نام صحيح ضبط كنند.

مسلماً در جعل حديث، تناقض و تعارض فراواني به چشم خواهد خورد و لذا در همين صحاح، روايات حاكي از «جسم بودن خدا» و «مجبور بودن انسان» فروان است كه صد در صد با روايات
تنزيه در تعارض هستند.

اكنون به برخي از علل تعارض در حديث شيعه اشاره مي كنيم:

1 . تقطيع روايات

گاهي برخي از راويان، بخش مورد نظر خود را از روايت نقل كرده و بخش ديگر را حذف نموده اند; به گونه اي كه روايت در صورت ضميمه كردن هر دو بخش، معنايي دارد و در تفكيك معنايي ديگر.

يكي از عوامل ظهور تعارض در روايات شيعه، تقطيع يك روايت به دو قسمت است.

2 . نقل به معني

برخي از راويان، لفظ امام را نقل نكرده اند. بلكه مضمون و معناي آن را آورده اند و همين سبب اختلاف در اخبار و روايات شده است.

3 . جعل حديث

جعل احاديث ازطريق غلاة; مانند مغيرة بن سعيد و ابو زينب اسدي،


146


معروف به ابوالخطاب است و امام صادق (عليه السلام) انگشت روي روايات اين افراد نهاد و گفت: اينان بر من و پدرم دروغ مي بندند.

از اين جهت علماي شيعه به روايات اينان اعتنا نكرده و براي آن ها ارزش قائل نشده اند. بنابراين، اگر تعارضي به نظر مي رسد، برخي جنبه طبيعي و برخي ديگر جنبه تخريبي داشته است. امّا آيا اين تعارض براي ابد باقي مي ماند يا علما و دانشمندان با موازين، همه اين ها را از هم جدا كرده و تعارض را برداشته اند؟ و نويسندگان كتب اربعه پس از تلاش و تهذيب، به جمع احاديث دست زده اند و در اين كتاب ها از روايت اين جاعلان خبري نيست.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . رجال كشي، ص196، شماره 103


147


* پرسش 47

با اين كه شيعيان معتقدند علي بن ابي طالب از فرزندش حسين افضل و برتر است، ولي در سال روز شهادت آن حضرت، مانند روز عاشورا گريه نمي كنند، چرا؟

پاسـخ

در افضل و برتر بودن علي (عليه السلام) نسبت به فرزندانش و همچنين برتر بودن پيامبر (صلي الله عليه وآله) نسبت به همگان حرفي نيست و فضيلت علي (عليه السلام) و ديگر امامان معصوم شعاعي از فضيلت پيامبر خداست، ولي در سالروز شهادت حسين بن علي(عليهما السلام) جهاتي است كه در سالروز شهادت ديگران نيست:

1 . شهادت امام حسين (عليه السلام) يك فاجعه هولناك و دلخراش بود كه 72 تن، حتي كودك شيرخوار به دست گروهي كه بويي از ايمان و انسانيت به مشام آن ها نرسيده بود، به شهادت رسيدند.

2 . خود پيامبر (صلي الله عليه وآله) و اميرمؤمنان (عليه السلام) هرگاه از شهادت امام حسين (عليه السلام) ياد مي كردند، اشكشان جاري مي شد و در پاسخ پرسش21 به بخشي از روايات آن اشاره كرديم و حتي امام مجتبي (عليه السلام) به حسين بن علي(عليهما السلام)فرمود: «لا يَوْمَ كَيَوْمِكَ يا أَبا عَبْدِ اللهِ» و پيامبر گرامي (صلي الله عليه وآله) در دوران زندگي خود، گاهي مجلس عزا به صورت خصوصي تشكيل مي داد و اين يكي از رويدادهاي تاريخي است كه غالباً از آن غفلت شده است.

مرحوم علامه اميني در كتاب «سيرتنا و سنتنا» فصلي از اين مجالس را


148


كه به وسيله پيامبرخدا (صلي الله عليه وآله) و ديگران در محيط خانواده تشكيل مي شد، گزارش كرده است.

3 . شهادت حسين بن علي(عليهما السلام) مسير تاريخ را عوض كرد; زيرا اسلام به وسيله امويان قدرت طلب و پيروان آيين جاهليت از مسير اصلي خارج و راه ديگري را مي پيمود كه امام حسين بن علي(عليهما السلام) اين سرنوشت را در سخنان خود به فرماندار معاويه فرمود:

«وَعَلَي الإِسْلامِ السَّلامُ، إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الأُمَّةُ بِراع مِثْلِ يَزيد...».

«اثري از اسلام باقي نمي ماند اگر امت اسلامي، گرفتار زمامداري مانند يزيد مي شد.»

از اين روست كه تظاهرات شيعه براي حفظ مكتب اهل بيت (عليهم السلام) در عاشورا نسبت به روزهاي ديگر شديدتر است و اين هرگز به معناي برتر بودن امام حسين (عليه السلام) از جد بزرگوارش نيست.

4 . يكي از ابعاد اين فاجعه آن است كه: مردمي به ظاهر مسلمان و نمازگزار، فرزند پيامبر گرامي (صلي الله عليه وآله) را با لب تشنه، در كنار فرات كشتند و سر او و 18 تن از ياران او را بر نيزه زدند و به عنوان بزرگترين تحفه، به دربار يزيد بن معاويه بردند!

آنان مي خواستند دختران رسول الله (صلي الله عليه وآله) را به عنوان اسيران جنگي به كنيزي ببرند! آيا اين سخت ترين مصيبت بر خاندان رسالت نيست؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سيرتنا و سنتنا، صص 41 و 98 ; اللهوف، ص99، چاپ دارالاسوه.


149


* پرسش 48

ولايت علي بن ابي طالب (عليه السلام) و فرزندانش، ركني از ايمان است، چرا اين ركن در قرآن با صراحت بيان نشده؟ در حالي كه نماز و زكات، كه پايين تر از ولايت است، در قرآن آمده است؟

پاسـخ

«دست حق ديدي ولي نشناختي!» اگر آيات قرآن را با دقت مي خواندي و خود را از عقايد موروثي، به ويژه در لباس وهابيّت آزاد مي كردي، به يقين آيات ولايت بر تو مخفي نمي ماند.

قرآن مجيد، ولايت علي (عليه السلام) را در اين آيه بيان كرده است:

}إِنَّمَا وَلِيُّكُمْ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ

خوشبختانه نزول اين آيه را بسياري از محدثان و محقّقان اهل سنت، درباره علي (عليه السلام) نقل كرده اند كه تعداد آنان به 66 نفر مي رسد و در ميان آنان، نُه نفر از صحابه، نزول آيه را در حق امام نقل كرده اند.

و چون هدف در اينجا اختصار است، در اين مورد شما را به كتاب شريف «الغدير» ارجاع مي دهم.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مائده : 55

2 . الغدير، ج3، صص156 و 162


150


از اين گذشته، چرا احاديث متواتر و متضافر پيامبر (صلي الله عليه وآله) را درباره ولايت علي (عليه السلام) ناديده مي گيريد; مانند: 1 . حديث غدير 2 . حديث منزلت 3 . حديث «إِنَّ عَلِيّاً مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ وَ هُوَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِن بَعْدِي».

و نمونه هاي ديگر كه فراوان است.

گذشته از اين، به چه دليل هرچه ركن باشد بايد در قرآن بيايد؟ شما مي گوييد «قرآن قديم» است و هركس بگويد «قرآن حادث» است كافر مي شود، پس چرا اين ركن در قرآن نيامده است؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سنن ترمذي، ج5، ص632، حديث 3712 ; مستدرك حاكم، ج3، ص110 ; مصنف ابن ابي شيبه، ج6، ص371، حديث 32082 و ص375، حديث32110


| شناسه مطلب: 74789