بخش 8

پرسش 60 ـ پرسش 61 ـ پرسش 62 ـ پرسش 63 ـ پرسش 64 ـ پرسش 65 ـ پرسش 66 ـ پرسش 67 ـ پرسش 68 ـ پرسش 69 ـ پرسش 70 ـ پرسش 71 ـ پرسش 72 ـ


175


* پرسش 60

با اين كه هيچ سنّي به اهل بيت (عليهم السلام) ناسزا نمي گويد، چرا شيعه ناسزا گفتن به بزرگان اصحاب، به خصوص خلفا را عبادت مي شمارد؟

پاسـخ

شيعه پيرو اميرمؤمنان علي (عليه السلام) است كه پيوسته به ياران و پيروان خود دستور مي داد:

«من خوش ندارم كه شما دشنام دهنده باشيد. اي كاش (به جاي سبّ و دشنام)، كردارشان را يادآور مي شديد و حالات آنان را بيان مي كرديد».

بنابراين، فحش و دشنام و به تعبير طراح پرسش ها، «سبّ» كار افراد بي فرهنگ است و خود پيامبر فرمود: «سِبَابُ الْمُؤْمِنِ فُسُوقٌ». بنابراين، آنچه از شيعه در اين مورد مي بينيد يا مي شنويد:

اوّلاً: مربوط به همه صحابه نيست. مجموع صحابه پيامبر، حدود يكصد هزار نفر بوده اند كه نام حدود پانزده هزار نفر از آنان ثبت شده و بقيه از هر نظر مجهول و ناشناخته اند. چگونه مي شود فرد خردمند، تير به تاريكي اندازد و افراد ناشناخته را دشنام دهد؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نهج البلاغه، كلمات قصار، 206


176


ثانياً: در ميان پانزده هزار صحابي كه نام و خصوصيات آنان آمده، گروه زيادي از آن ها در مصائب و رنج هايي كه به اهل بيت رسيده، نقشي نداشته اند و گروهي پيشگامان تشيع بودند و علي (عليه السلام) را از آغاز به عنوان خلافت و امامت شناختند و بر اين فكر پايدار بودند. چگونه مي توان به افرادي كه هيچ جرم و خطايي ندارند، دشنام داد؟ فقط آنان كه نسبت به حقوق اهل بيت (عليهم السلام) تجاوز كرده و مقام و منزلت ايشان را رعايت نكردند، مورد انتقاد هستند و اعمال آن ها با موازين اسلام سنجيده مي شود و اين كاري است كه خود خداوند در قرآن انجام داده است. وليد بن عقبه را فاسق مي خواند و گروهي را كه پيامبر را در خطبه نماز جمعه تنها گذاشتند و به سوي تجارت و لهو رفتند، نكوهش مي كند.

متأسفانه برخي از سلفي ها لباسي از قداست بر آنان پوشانده اند كه گويا انتقاد از آن ها به معناي خروج از دين است! اين قداستي كه اكنون خلفا و صحابه در جامعه سلفي ها به خود گرفته اند، در دوران خلافتشان نداشتند، بلكه به مرور زمان، آن هم به عنوان مقابله با اهل بيت (عليهم السلام) اين قداست را براي آن ها ايجاد كردند.

اگر صحيح بخاري را ورق بزنيد و در تفسير سوره نور، حديث4720 را بررسي كنيد، خواهيد ديد كه دو صحابي بزرگ; به نام هاي «سعدبن معاذ» و «سعد بن عباده»، در مسجد، در محضر پيامبر با همديگر درگير شدند. سعدبن عباده به سعدبن معاذ گفت: به خدا سوگند دروغ مي گويي!
اُسيد بن حضير، به سعد بن عباده گفت: به خدا سوگند تو از دروغ گويان و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حجرات : 6

2 . جمعه : 11


177


منافقان هستي كه از منافقان دفاع مي كني! حتي درگيري عمار ياسر با خالدبن وليد در محضر پيامبر معروف و مشهور است.

پيامبر هرگز نفرمود: چون شما ياران مرا دروغگو و منافق خوانديد، از اسلام خارج شديد!

پيامبر (صلي الله عليه وآله) بخشي از همين ياران را به عنوان «فئه باغيه» (گروه سركش) معرفي مي كند. هنگامي كه پيامبر عمار بن ياسر را ديد گرد و خاك بر چهره اش نشسته، گفت: خوشا به حال عمار! گروه سركش او را مي كشند. عمار آنان را به بهشت دعوت مي كند و آنان او را به دوزخ فرا مي خوانند.

افزون بر آن، بر اساس مذهب اشعري، تكفير و لعن مايه خروج از مذهب نيست.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مستدرك حاكم، ج3، ص29

2 . صحيح مسلم، ج4، ص2234، شماره حديث 2916 و طبقات ابن سعد، ج3، ص252 ; مستدرك حاكم، ج3، ص149 ; جامع الاصول، ج9، ص44، حديث 6583

3 . الفصل ابن حزم، ج4، ص204


178


* پرسش 61

اگر ائمه از غيب آگاهند، چرا حسين (عليه السلام) مقداري آب براي خود و يارانش تهيه نكرد تا در اثناي جنگ بي آب نمانند؟ آيا او نمي دانست كه به آب نياز خواهند داشت؟

پاسـخ

مثلي است معروف كه مي گويد: «دروغگو كم حافظه است!» در پرسش پيشين (پرسش 60) مدعي شديد: هيچ سنّي به اهل بيت ناسزا نمي گويد. ما هم مي گوييم كه هيچ سنّي به اهل بيت ناسزا نمي گويد، امّا اين فرد سلفي، هنوز مركب روي كاغذش خشك نشده، به حسين بن علي(عليهما السلام)ناسزا مي گويد و او را متهم مي كند كه آيه } وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّة...{  را ناديده گرفته است.

اگر او تاريخ كربلا را درست مي خواند و از شهامت و ايثار حسين بن علي(عليهما السلام) آگاه بود متوجه مي شد كه امام (عليه السلام) به اندازه كافي آب به همراه داشت، ولي آنگاه كه با سپاه حرّ بن يزيد رياحي روبه رو گرديد و آنان را تشنه كام يافت، به گونه اي كه نزديك بود از پا درآيند، دستور داد مشك هاي آب را در اختيار آنان بگذارند و همه را سيراب كنند، حتي به فردي كه از فرط خستگي قادر به نوشيدن آب نبود، كمك كرد تا آب بنوشد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . انفال : 60


179


حسين، فرزند علي بن ابي طالب است، همو كه وقتي معاويه شريعه فرات را بر روي سپاهش بست و آنان گرفتار تشنگي شدند و با يك هجوم شريعه را از تصرف معاويه در آورد، اجازه داد هر دو طرف از آن آب استفاده كنند.

امام حسين (عليه السلام) و يارانش روز دوم محرم به سرزمين كربلا رسيدند و در بياباني خشك و دور از آبادي محاصره شدند و در روز دهم به شهادت رسيدند. آنان براي چند روز مي توانستند ذخيره داشته باشند؟

در پايان بايد يادآور شويم كه شيوه اهل بيت (عليهم السلام) شيوه انساني است. آنان هرگز دشمن را با تشنگي و عطش از پا درنمي آوردند. اين شيوه اموي ها بودكه از اين راه وارد مي شدند.

در ضمن پيش تر گفتيم كه امامان (عليهم السلام) ـ به اذن الهي ـ از غيب آگاه مي شدند، ولي موظف بودند، طبق شيوه معمول و مانند ديگران زندگي كنند.


180


* پرسش 62

مسلم است كه دين در دوران پيامبر (صلي الله عليه وآله) كامل شد; زيرا خداوند مي فرمايد: } ...الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...{ اما مذهب شيعه بعد از وفات پيامبر پديد آمد؟

پاسـخ

تشيع به معناي پيروي از پيامبر است; پيروي در تمام آنچه كه آورده است; از جمله، ولايت علي و فرزندان او.

روشن است كه تشيع به اين معنا، عين اسلام است، نه جدا از اسلام. تشيع و اسلام، دو روي يك سكه اند. تشيع يك مكتب سياسي يا كلامي نيست كه پس از پيامبر پديد آمده باشد و اصلاً خود پيامبر (صلي الله عليه وآله) نام شيعه را بر پيروان علي نهاد.

در تفسير آيه } إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ{ ، رواياتي در اين مورد وارد شده است.

خداوند، در مورد پاكدامني و بي گناهي عايشه، در قضيه معروف «إفك» آيه نازل كرد، امّا بعضي از شيعيان هنوز هم او را متهم به خيانت مي كنند، آنگاه در پاورقي به تفسير علي بن ابراهيم و تفسيرهايي استناد مي جويد.

پاسـخ

طراح پرسش ها اگر فردي واقع گراست، چرا به تفاسير معتبر شيعه مراجعه نكرده است؟ مفسران شيعه در مسأله افك، عايشه را تنزيه مي كنند. شما مي توانيد اين مطلب را در تفاسير معتبر شيعه، ملاحظه كنيد.

مرحوم علامه طباطبايي، رواياتي از اهل سنت را كه حاكي است پيامبر (صلي الله عليه وآله) به همسر خود سوء ظن پيدا كرده بود، باطل خوانده و آن ها را رد مي كند; يعني در اين گامي فراتر از اهل سنت برمي دارد!

اختلافي كه برخي از مفسّران شيعه با مفسران سنّي دارند اين است كه مي گويند: مسأله افك مربوط به عايشه نبوده بلكه مربوط به ماريه قبطيه بوده است و در تاريخ نيز شواهدي بر دوّمي هست. در هر حال آنچه كه
مورد اتفاق است اين كه آن همسر پيامبر، خواه عايشه باشد خواه ماريه از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بيّنه : 7

2 . تفسير طبري و تفسير الدر المنثور، تفسير سوره بيّنه.

در مورد نامگذاري پيروان علي به شيعه از سوي پيامبر، چهل روايت در منابع اهل سنت وارد شده است. طبرسي و سيوطي فقط برخي از آن ها را نقل كرده اند.

و اصلا آيه } ...الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...{ در روز غدير فرود آمد;
همان روز كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) با تعيين معمار آينده اسلام، دين را به حد كمال رساند. مقصود از تكميل، تكميل فروع نيست; زيرا پس از اين آيه، آيات و رواياتي درباره احكام و فروع آمده است. بلكه مراد تكميل در اصول و اركان بوده است.

در مورد تفسير آيه } ...الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...{ به كتاب «الميزان في تفسير القرآن» و كتاب شريف «الغدير» مراجعه فرماييد.

* پرسش 63

1 . نور : 11

2 . مجمع البيان، ج4، ص120، تفسير آيه } ا لذِينَ جَاؤُوا بِالاِْفْكِ...{; الميزان في تفسير القرآن، ج15، صص105 و 116


183


چنين اتهامي پيراسته است.

شگفت اين جا است، دو تفسيري كه در پاورقي از آن ها ياد مي كند، با صراحت گفته اند: همسران پيامبران، ممكن است مرتكب گناه شوند ولي هرگز در مسائل زناشويي خيانت نمي كنند و اين را به صورت يك ضابطه كلّي مطرح مي كنند كه شامل حال همسران پيامبر اسلام نيز مي باشد.

آنان اين نظريه را در تفسير آيه 10 سوره تحريم، كه درباره همسران نوح و لوط مي فرمايد: «فَخَانَتَاهُمَا» مطرح كرده اند. با اين وصف گردآورنده پرسش ها، از اين كتاب نقل مي كند كه آن ها عايشه را به خيانت متهم كرده اند! خوب است لااقل اندكي تقوا و امانتداريِ علمي در تبليغ مذهب خود و تخريب چهره ديگران رعايت شود.

در ضمن پيش تر (پرسش 51) گفتيم كه تفسير قمي ارزش علمي ندارد; زيرا اين كتاب را فردي مجهول و ناشناخته به علي بن ابراهيم نسبت مي دهد و قسمتي از آن را از زياد بن منذر، معروف به ابي الجارود، كه ضعيف شمرده شده، نقل مي كند. با اين وضع چگونه اين كتاب را سند قرار مي دهد. ديگراني مانند سيد بحراني نيز از آن تفسير نقل كرده اند.

البته اين دفاع از عايشه به معناي دفاع از همه كارهاي او نيست. شكي نيست كه شورش مسلحانه او بر ضد امام زمان خود; يعني علي (عليه السلام) خلاف شرع آشكار و بر خلاف دستور صريح قرآن است كه به زنان پيامبر (صلي الله عليه وآله) مي فرمايد: } ...وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ...{ ; «در خانه هاي خود آرام ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . احزاب : 33


184


گيريد.»

اين چيزي نيست كه شيعه بگويد همه مفسران و تاريخ نگاران در اين مسأله هماهنگ اند ولي برخي از هواداران عايشه عذر مي آورند كه او اجتهاد كرده; يعني در مقابل آيه قرآن نظر داده است و كساني كه با موازين اسلام آشنا هستند، مي دانند كه اين كار به هيچ وجه جايز نيست و هيچ مسلماني حق ندارد بر خلاف دستور صريح خدا و رسول، اجتهاد كند.


185


* پرسش 64

اگر علي و دو فرزندش، حسن و حسين (عليهم السلام) داراي قدرت خارق العاده در مواجهه با دشواري ها بودند، چرا حسن بن علي ناگزير به صلح با معاويه شد و حسين بن علي در سختي قرار گرفت و كشته شد و به هدف خود نرسيد؟

پاسـخ

از نظر قرآن، پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) داراي قدرت فوق العاده بود. معراج و شقّ القمر و ديگر معجزات و كرامات او، كه در كتاب هاي حديث به صورت متواتر نقل شده، براين مطلب گواه اند. اما با اين قدرتِ فوق العاده، دندانش در جنگ احد با تير يا سنگ دشمن شكست و چهره اش خونين شد و هفتاد نفر از يارانش به شهادت رسيدند. در جنگ خندق از گرسنگي سنگ بر شكم مي بست. در حديبيه ناگزير شد با مشركان مكه صلح كند. در جنگ هوازن آرايش نظامي او به هم ريخت و نيروهايش گريختند. در محاصره طائف پيروزي به دست نياورد و پس از درگذشت او، قبايل زيادي در جزيرة العرب شورش كردند. به نظر شما چرا پيامبر (صلي الله عليه وآله) با آن قدرت خارق العاده، با همه اين مشكل روبه رو شد؟!

پاسخ همه اين ها يك جمله است و آن اين كه: انبيا از طريق وسايل عمومي و روش هاي عادي به تبليغ پرداخته و با دشمنان مي جنگيدند و تنها در مواردي خاص، كه اثبات نبوت نياز به اعمال قدرت فوق العاده داشت و يا وضعيت ايجاب مي كرد كه از نيروي غيبي كمك بگيرند، چنين مي كردند.


186


اميرمؤمنان درست همين شيوه را در پيش گرفت و فرزندانش حسن و حسين(عليهما السلام) نيز مأمور به اداره كشور از طريق وسائل عادي بودند.

اين نويسنده ناآگاه به حسين بن علي(عليهما السلام) توهين مي كند و مي گويد: حسين به هدفش نرسيد. ما مي گوييم او به هدف خود رسيد. روشن است كه هدف او بيدارگري و برانگيختن همت و حس شهادت طلبي و امر به معروف و نهي از منكر در مسلمانان بود كه از چنگال حاكمان بي ايمان و ستمگر اموي رهايي يابند و او به فضل الهي به همين هدف رسيد و همه قيام هايي كه پس از حسين بن علي(عليهما السلام) صورت گرفت، استمرار قيام حسيني بود.

طراح پرسش ها تصوّر كرده است كه امام حسين (عليه السلام) نيز مانند خلفا، حكومت و قدرت سياسي را جستجو مي كرد; از اين رو مي گويد: او به هدف خود نرسيد!

حسين بن علي با شهادت خود تولّدي جديد يافت و با از دست دادن حيات مادي، حيات اجتماعي دائمي در جامعه به دست آورد و حياتي برزخي نزد خدا بدان افزوده شد; چنان كه مي گويد:

پايان زندگاني هر كس به مرگ اوست جز مرد حق كه مرگ وي آغاز دفتر است

آغاز شد حيات حسيني به مرگ او اين قصه، رمز آب حيات است و كوثر است

سربازي حسين و سرافرازي حسن امروز زينت هر تاج و افسر است

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اين اشعار از آيه } وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ{(آل عمران : 169) الهام گرفته است.


187


* پرسش 65

شيعيان فضايل علي (عليه السلام) را از اصحاب پيامبر (صلي الله عليه وآله) نقل مي كنند و در عين حال معتقدند بيشتر اصحابِ پيامبر راه ارتداد را در پيش گرفتند. بر چنين رواياتي چگونه اعتماد مي كنيد؟

پاسـخ

بارها گفته ايم كه اين نسبت ها به شيعه، اتهامي بيش نيست; اتهاماتي كه طراحان پرسش ها، بدون ذكر مدرك، مرتب تكرار مي كنند. شگفت اينجاست خود صحاح بر ارتداد اكثريت صحابه گواهي مي دهند و در اين مورد به كتاب جامع الأصول، جلد دهم، قسمت حوض كوثر مراجعه شود.

در آن كتاب 10 روايت از صحاح و سنن نقل مي كند كه پيامبر گروهي از ياران خود را كنار حوض كوثر مي بيند و مي خواهد به آن ها اجازه ورود دهد، ولي همه آن ها رانده مي شوند و خطاب مي رسد: تو نمي داني كه آن ها پس از درگذشت تو چه كردند! آن ها به قهقرا برگشته و مرتد شده اند. گفتني است، قسمتي از آن احاديث را در مقدمه كتاب آورديم.

آيا اين درست است كه آنچه در كتاب هاي خودشان هست به ما نسبت دهند؟ از اين گذشته، بارها گفته ايم كه تعداد عمده اي از صحابه


188


پيشگامان تشيع بودند و اسامي آن ها در كتاب ها آمده است و اگر مسأله ارتداد برخي از صحابه در برخي از كتاب هاي رجالي يا حديثي شيعه، مطرح شده، اخبار آحادي است كه ارزش علمي ندارد و در صورت صحت، مقصود ناديده گرفتن وصايت و امامت علي (عليه السلام) است.

از اين گذشته، به اتفاق دانشمندان حديث در روايات متواتر، اسلام و ايمان و تقوا شرط نيست، بلكه همين كه جمعي خبر دهند كه اتفاق آنان بر كذب محال عادي باشد، خبر آنان پذيرفته مي شود. حديث غدير را 120 نفر از صحابه نقل كرده اند، اكنون آيا مي شود اين حديث را ناديده گرفت، در صورتي كه همه راويان از نظر اهل سنت عادل اند؟


189


* پرسش 66

شيعه مدعي است هدف ابوبكر، عمر و عثمان، پادشاهي و رياست بود، آنگاه دليل مي آورد كه آن ها با انسان هاي مرتد و كافر جنگيدند، اگر چنين است، پس هدفشان رياست نبود.

و درباره عثمان مي پذيرند كه وقتي شورشيان او را محاصره كردند تا بكشند، او كسي را نكشت!؟

پاسـخ

از نيت هر فردي تنها خدا آگاه است ولي گاهي مي توان از اعمال افراد، به نيت آن ها پي برد. ابوبكر به هر صورتي بود به خلافت رسيد و عمر در تحكيم خلافت او كوشيد. ابوبكر به هنگام مرگ، بدون در نظر گرفتن شوراي مهاجر و انصار، عمر را به خلافت برگزيد. عمر نيز هنگام مرگ شوراي شش نفره تشكيل داد و تركيب اعضاي شورا را به گونه اي چيد كه محروميت علي قطعي بود و علي در آن، دو رأي بيشتر نداشت و چهار رأي از آن مخالفان او بود، به ويژه آن كه عبدالرحمان بن عوف عضو شورا، دو شرط براي خليفه قرار داد:

الف) عمل به كتاب خدا و سنت.

ب) عمل به سيره ابوبكر و عمر.

او مي دانست امام علي شرط دوم را نخواهد پذيرفت و همين هم بود. حضرت در برابر او پيشنهاد كرد: تنها به كتاب خدا و سنت رسول


190


عمل خواهم كرد... آيا با اين شرايط مي توان گفت آنان براي خدا خلافت را پذيرفتند.

و امّا اين كه عثمان كسي را نكشت، او به تنهايي در محاصره بود و قدرتي نداشت تا به كسي فرمان كشتن بدهد و آن روزي كه قدرت داشت، از ضرب و شتم ياران رسول خدا مانند ابوذر، عمّار، عبدالله بن مسعود و... دريغ نكرد و دستور به كشتن مصريان داد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج1، ص188 و 194 ; تاريخ يعقوبي، ج1، ص162


191


* پرسش 67

فرقه قادياني، به خاطر ادعاي نبوت براي رهبرشان، كافر هستند، پس آن ها با شيعيان، كه مي گويند ائمه داراي ويژگي هاي پيامبران هستند، چه تفاوتي دارند؟

پاسـخ

بايك مرتبه مراجعه به كتاب هاي عقيدتيِ شيعه، تفاوت اين دو گروه به خوبي معلوم مي شود. شيعه معتقد است كه نبوت با پيامبر (صلي الله عليه وآله) ختم شده و بر احدي پس از وي وحي نازل نمي شود و ديگر پيامبري تا روز رستاخيز نخواهد آمد، ولي اين مانع از آن نيست كه افراد پاكدامني در دامان پيامبر تربيت شوند و مورد لطف الهي قرار گيرند كه كليه وظايف پيامبر را در رهبري امت، به جز تلقي وحي، برعهده گيرند. و اين مطلب از حديث پيامبر (صلي الله عليه وآله) كه مسلم آن را در صحيح خود نقل كرده، گرفته شده است: «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَي إِلاَّ أَنَّهُ لاَ نَبِيَّ بَعْدِي» به دست مي آيد.

گردآورنده پرسش ها تصور كرده است اگر فردي معصوم از گناه باشد، حتماً بايد پيامبر باشد. او نمي داند كه مريم معصوم از گناه بود ولي پيامبر نبود و تصور كرده كه اگر فردي از غيب خبر داد، بايد پيامبر باشد،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صحيح مسلم، به شماره 2404


192


در حالي كه مصاحب موسي كارهاي خارق العاده انجام داد و آگاهي از غيب نيز داشت; ولي پيامبر نبود.

يوسف كه هنوز به مقام نبوت نرسيده بود، در زندان از سرنوشت دو زنداني خبر داد!

* پرسش 68

پيامبر (صلي الله عليه وآله) در حجره عايشه دفن مي شود، در حالي كه شما او را به كفر و نفاق متهم مي كنيد. آيا دفن شدن پيامبر (صلي الله عليه وآله) در حجره عايشه نشانه علاقه اش به وي نبود؟

پاسـخ

گرد آورنده پرسش ها، آگاهي تاريخي ندارد. مورّخان اهل سنت مي نويسند: نخستين اختلاف پس از مرگ پيامبرخدا (صلي الله عليه وآله) در محل دفن او بود.

ابوبكر از منطقه اي به نام «سُنْح» كه در آنجا سكونت داشت آمد
و اختلاف را حل كرد و گفت: من از پيامبر شنيده ام: پيامبران در هر نقطه اي كه بميرند، بايد در همانجا دفن شوند، بنابراين، دفن پيامبر
در حجره عايشه، دليل بر دوستي و علاقه او نسبت به عايشه و يا چيز ديگر نبود.


193


* پرسش 69

آيا چنين نيست كه ابوبكر و عمر به خاطر جايگاهي كه نزد خدا و پيامبرش داشتند، افتخار دفن شدن در كنار پيامبر (صلي الله عليه وآله) را يافتند؟

پاسـخ

1 . سلفي ها مي گويند كسي كه مرد، كارش تمام است و هرگز به ديگران سود و زياني نمي رساند و در اين مطلب ميان انبيا و غير انبيا، فرقي نيست.

بنابراين، از نظر طراح پرسش ها كه بلندگوي سلفي ها است، نبايد دفن اين دو نفر در كنار مرقد رسول خدا فضيلتي به حساب آيد.

2. حجره اي كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) در آن به خاك سپرده شده، مربوط به عايشه دختر ابي بكر بوده است، بنابراين، دختر اجازه داد كه پدر در آن حجره به خاك سپرده شود. پس از او، هنگامي كه عمر مجروح شد، پيامي فرستاد و از عايشه درخواست كرد كه او هم در همان حجره به خاك سپرده شود.

بنابراين، دفن آن ها در آن حجره نتيجه اجازه زني است كه به ظاهر مالك آن حجره بود، ولي اجازه دفن حسن بن علي(عليهما السلام)را نداد و از
اين جهت در بقيع مدفون شد و اگر به ديگران اجازه مي داد آنان
نيز دفن مي شدند. بنابراين، مسأله اي جز اجازه يك زن، در ميان
نبود.


194


* پرسش 70

شيعيان ادعا مي كنند كه امامت علي بن ابي طالب در قرآن با صراحت بيان شده، ولي اصحاب آن را پنهان كرده اند. پس چرا اصحاب، رواياتي را كه با آن ها بر امامت علي (عليه السلام) استدلال مي شود، مانند حديث منزلت «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَي إِلاَّ أَنَّهُ لاَ نَبِيَّ بَعْدِي»پنهان نكرده اند؟

پاسـخ

در اين پرسش، شيعه متهم شده كه مي گويد: آياتي از قرآن ـ كه به صراحت در آن ها امامت علي (عليه السلام) بيان شده ـ پنهان گرديده است.

اكنون از آنان مي پرسيم: كدام شيعه گفته است: آياتي در قرآن بوده و اصحاب پنهان كرده اند؟ پيداست كه هدف شبهه افكني است و گرنه هيچ مدركي براي اين ادعا ارائه نمي كند.

در كتب عقايدي شيعه كسي چنين ادعايي نكرده است. آري، آياتي در قرآن وارد شده كه شأن نزول آن ها، امامت علي (عليه السلام) است، نه آن كه نام علي در آيه بوده و حذف گرديده است! اكنون به رؤوس آن آيات اشاره مي كنيم:

1 . }  إِنَّمَا وَلِيُّكُمْ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صحيح مسلم، ح3404


195


وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ{. 

2. } يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنْ النَّاسِ...{.

3. } الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمْ الاِْسْلاَمَ دِيناً{ .

4. در باره عصمت علي و فرزندانش آياتي مانند: } إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً{ .

5. } فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللهِ عَلَي الْكَاذِبِينَ{ .

خوشبختانه آفتاب حقيقت، هيچگاه در پس ابرهاي تيره و تار پنهان نمي ماند و شأن نزول اين آيات را انبوهي از محدّثان و مفسّران درباره خاندان رسالت نوشته اند.

البته ممكن است گروهي، اين شأن نزول ها را انكار كنند، ولي هرگز نمي توانند به طور كامل حقيقت را پنهان سازند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مائده : 55

2 . مائده : 67

3 . مائده : 3

4 . احزاب : 33

5 . آل عمران : 61


196


* پرسش 71

به دو دليل مي توان گفت پس از پيامبر (صلي الله عليه وآله)  ، ابوبكر خليفه به حق بود:

1 . اصحاب خلافت او را پذيرفتند و اگر خليفه به حق نبود مخالفت مي كردند.

2 . علي (عليه السلام) با ابوبكر مخالفت نكرد و با او نجنگيد!؟

پاسـخ

ادعاي نخست، كه: اصحاب خلافت ابوبكر را پذيرفتند، ادعايي بيش نيست وگوينده اين سخن از سرگذشت سقيفه آگاهي ندارد و يا پنهان كاري مي كند. مخالفت با خلافت ابوبكر در آغاز كار، بيش از آن است كه در اين برگ ها بيايد، تنها به چند مورد بسنده مي شود:

1 . خزرجيان، كه نيمي از انصار بودند، با ابو بكر بيعت نكردند; زيرا آنان مصمّم بودند كه زمام خلافت را به سعد بن عباده بسپارند، چون سعدبن عباده در سقيفه زير دست و پا له شد، همگي گفتند: «لاَ نُبَايَعُ إِلاَّ عَلِيّاً» و سرانجام رييس خزرجيان به خاطر ترس از حكومت وقت، مدينه را به عزم شام ترك كرد، ولي متأسفانه در آنجا ترور شد و خون او آن چنان لوث گرديد كه قاتلش هم مشخص نشد و قتل او را به جن ها نسبت دادند!

شاعري گفت:

قد قتلنا سيّد الخزرج سعد بن عبادة فرميناه بسهمين فلم نخط فؤاده


197


2 . بني هاشم و گروهي از اصحاب در خانه امير مؤمنان (عليه السلام) تحصن كردند و حاضر به بيعت نشدند. آن ها را تهديد كردند و گفتند خانه را با شما به آتش مي كشيم و اين مسأله اي نيست كه بتوان آن را انكار كرد.

عمر با گروهي به در خانه علي (عليه السلام) آمدند و با دخت گرامي پيامبر برخورد كرد و گفت با همين قبيله خانه شما را به آتش مي كشم. بايد اين گروه از خانه بيرون بيايند و بيعت كنند. مدارك اين حادثه را در پاورقي ببينيد.

و امّا اين كه چرا علي (عليه السلام) با مخالف خود نجنگيد؟ بارها در اين باره سخن گفته ايم و خود اميرمؤمنان (عليه السلام) در يكي از سخنانش علت سكوتش را بيان كرده است و آن اين كه موقعيت پس از پيامبر (صلي الله عليه وآله) آنچنان نگران كننده بود كه قيام حضرت براي گرفتن حق خود، به قيمت نابودي اصل اسلام تمام مي شد. مسلّماً در اين وضعيت، علي (عليه السلام) ترجيح مي داد اصل اسلام باقي بماند، هر چند خلافت او از دست برود و گذشته از اين، كار اميرمؤمنان (عليه السلام) طبق وصيت پيامبر (صلي الله عليه وآله) بود. پيامبر او را در اين مورد امر به سكوت كرده بود، ولي درباره قاسطين و ناكثين و مارقين مأمور به جنگ بود. ازآن روكه دراين مورد، پيش تر سخن گفته ايم، نيازي به تكرار نيست.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . المصنف ابن شيبه، ج8، ص572 ; انساب الاشراف، بلاذري، ج1، ص586، چاپ دارالمعارف ، قاهره ; الإمامة والسياسه، ابن قتيبه، ج1، صص12 و 13، چاپ مصر ; طبري، ج2، ص443، چاپ بيروت : العقد الفريد، ابن عبد البر، ج4، ص87، تحقيق خليل شرف الدين ; الاستيعاب، ج3، ص979، تحقيق علي محمد بجاوي و ...

2 . نهج البلاغه، خطبه56


198


* پرسش 72

شيعيان مي گويند معاويه مرتد بوده است، چرا حسن بن علي(عليهما السلام)زمامداري مسلمانان را به شخص مرتد سپرد؟

پاسـخ

فقهاي اسلام; اعم از سني و شيعه، معاويه را فردي «باغي» مي دانند; كسي كه بر امام مفترض الطاعه خروج كرد و جزو ظالمان و ستمگران قرار گرفت. امام احمدبن حنبل مي گويد: اگر اميرمؤمنان علي (عليه السلام) نبود و جنگ هاي او با اين باغيان انجام نمي گرفت، هرگز فقهاي اسلام از احكام بغاة آگاه نمي شدند و او به امر پيامبرگرامي (صلي الله عليه وآله) با سه گروه جنگيد:

الف) ناكثين (پيمان شكنان، اصحاب جمل)

ب) قاسطين (ستمگران و باغيان)

ج) مارقين; كساني كه از اطاعت امام خود بيرون رفتند (خوارج).

و اميرمؤمنان در نبرد خود هرگز شكست نخورد. او به وظيفه خود عمل كرد و مشمول آيه مباركه «إِحْدَي الْحُسْنَيَيْن» شد.

پيامبر گرامي (صلي الله عليه وآله) در جنگ احد و يا نبرد حُنين به ظاهر شكست خورد، ليكن پيروزي از آن پيامبر بود; چون عمل به وظيفه كرد.

امّا حسن بن علي(عليهما السلام) صلح نكرد تا بگويند كشور را به باغيان و ظالمان سپرد، بلكه صلح بر او تحميل گرديد و در پاسخ به پرسش هاي مكرر به علل صلح امام حسن (عليه السلام) اشاره شده است.


199


اگر حسن بن علي(عليهما السلام) ، به عقيده شما، با صلح با معاويه، امور را به دست يك فرد مرتد سپرد، پس بايد بگوييد پيامبر اسلام كه در حديبيه، با مشركان مكه صلح كرد خانه توحيد خدا و مسلمانانِ در بند مكه را به دست مشركان سپرد! پاسخ هر دو يكي است و آن اين كه صلح بر هر دو تحميل شد و مصالح نيز آن را ايجاب مي كرد.


| شناسه مطلب: 74791