بخش 14
پرسش 141 ـ پرسش 142 ـ پرسش 143 ـ پرسش 144 ـ پرسش 145 ـ پرسش 146 ـ پرسش 147 ـ پرسش 148 ـ پرسش 149 ـ پرسش 150 ـ پرسش 151 ـ پرسش 152 ـ پرسش 153 ـ پرسش 154 ـ پرسش 155 ـ پرسش 156 ـ پرسش 157 ـ پرسش 158 ـ پرسش 159 ـ پرسش 160 ـ پرسش 161 ـ
* پرسش 141
بعضي از شيعه بر عايشه تهمت مي زنند و او را به همين چيزي متهم مي كنند كه اهل افك او را بدان متهم كردند!؟
پاسـخ
در گذشته موضع شيعه را در اين مورد گفتيم و اگر شيعه بر عايشه خرده مي گيرد، مسأله خروج او از خانه و راه اندازي لشكر بر ضد امام واجب الطاعه زمان خويش است، در حقيقت شيعيان در اين مورد نص قرآني و امر پيامبر را بر عمل عايشه مقدم مي دارند و هرگز حاضر نيستند به خاطر احترام او، از سرپيچي وي از فرمان خدا و رسول حمايت كنند.
* پرسش 142
شيعيان مي گويند علم و دانش نزد ائمه آن هاست و منابع علمي آن ها «صحيفة الجامعه» و «كتاب علي» است.
پاسـخ
منابع علمي پيشوايان شيعه تنها آن دو كتاب نيست كه نام برده است. آن ها در بيان عقايد و احكام از منابع ياد شده بهره مي گيرند:
1 . قرآن مجيد، 2. احاديث رسول الله (صلي الله عليه وآله) كه بوسيله پدران به فرزندان رسيد 3. كتاب علي (عليه السلام) كه به املاي پيامبر (صلي الله عليه وآله) و خط علي (عليه السلام) در ميان آنان بود 4. كتاب امام علي (عليه السلام) كه تفصيل آن در احاديث آمده است 5. الهامات غيبي و به تعبير ديگر محدَّث در اسلام غير از نبي و رسول است و افرادي كه داراي چنين آموزش هايي مي باشند، در اصطلاح محدَّث مي نامند و در اين مورد رواياتي در كافي كليني و صحيح بخاري هست. (متن كتاب غير از اين است؟؟؟)
* پرسش 143
شيعيان در كتاب هايشان آورده اند: از اين كه اهل كوفه از حسين بن علي حمايت نكردند، به جز سه نفر همه مرتد شدند، سپس مي پرسد: اگر حسين آن گونه كه شيعيان مي گويند غيب مي دانست، به سوي آن ها مي رفت؟
پاسـخ
افترا كار آساني است، ولي پاسخگويي به آن در پيشگاه خدا بسيار سخت و دردناك است. كدام عالم شيعي در كتاب عقايد چنين مسأله اي را آورده است؟!
حمايت نكردن از حسين (عليه السلام) گناه كبيره اي است كه گروهي گرفتار آن گرديده و بعد پشيمان شدند و توبه كردند ونام «توابين» به خود گرفتند و با قيام و شهادت خود اثر گناه را از خود پاك كردند و اما حسين بن علي با كمال آگاهي كه مي دانست در اين راه شهيد مي شود، قيام كرد; زيرا شهادت حضرت، مايه حيات دين بود.
از اين گذشته، ياري نكردن مردم كوفه (كه شيعه و غير شيعه و حتي خوارج در آنجا زندگي مي كردند)پيش از حركت امام حسين (عليه السلام) به سوي آن شهر، امري مخفي نبود كه نياز به علم غيب داشته باشد و بسياري از صحابه و تابعين در مكه و در طول راه اين نكته را به امام حسين (عليه السلام) يادآور شدند. حضرت در پاسخ فرمود: ما وظيفه اي داريم و به دنبال فرمان الهي هستيم نه به دست آوردن قدرت سياسي، بنابراين به راه خود ادامه خواهيم داد.
* پرسش 144
شيعيان ادعا مي كنند كه امام دوازدهم آن ها به علت ترس از كشته شدن پنهان شده است. به آن ها گفته مي شود: ائمه پيشين آن ها غايب نبودند و كشته نشدند؟!
پاسـخ
اين پرسش نيز تكراري است و در گذشته گفتيم كه علّت غيبت امام تنها خوف از دشمن نيست، بلكه نبودن شرايط ظهور است.
اوّلاً: بايد كار جامعه به جايي برسد كه از قوانين و حكومت هاي بشري به ستوه آيد و در انتظار يك روزنه اميد باشد كه از سوي خداوند براي آن ها باز شود و در چنين شرايطي خدا امام خود را آشكار خواهد ساخت و به او دستور خروج و اقامه عدل وداد خواهد داد.
ثانياً: گرد آورنده پرسش ها برگي از تاريخ امامان پيشين نخوانده كه همه يا بيشتر آن ها يا به شمشير و يا به زهر جفا از سوي خلفا كشته شده اند و اساساً از كشته شدن ترسي نداشته اند و آن را به جان خريده بودند.
روشن ترين گواه اين است كه امام كاظم و امام جواد(عليهما السلام) به جاي اين كه در مدينه به سر برند، در بغداد تحت نظر زندگي كرده و حضرت كاظم (عليه السلام) در زندان هارون با سمّ كشته شده و نوه او امام جواد (عليه السلام) در سن 27 سالگي در بغداد به وسيله دختر مأمون مسموم و شهيد شد. حضرت رضا (عليه السلام) در خراسان به سم مأمون از دنيا رفت و همچنين ديگر پيشوايان كه تاريخ متذكر آن هاست.
* پرسش 145
شيعيان ادعا مي كنند تنها به احاديثي اعتماد مي كنند كه صحيح بوده و از اهل بيت رسيده باشد. آن ها با اين سخن، ائمه را مانند پيامبر مي شمارند كه از پيش خود سخن گويد و گفته امام همانند گفته خدا و پيامبرش مي باشد و لذا در كتاب هاشان گفته هاي پيامبر كم است.
پاسـخ
در گذشته يادآور شديم كه شيعيان به روايات پيامبر اسلام و روايات ائمه اهل بيت (عليهم السلام) عمل مي كنند و منبع علم ائمه را در سؤال 142 يادآور شديم كه آن ها از پيش خود سخن نمي گويند، بلكه گفته هاي آن ها عصاره كتاب و سنّت پيامبر است كه از طريق اميرمؤمنان به آن ها رسيده است و امامان مكرر تصريح كرده اند كه چيزي از خود نمي گوييم. آنچه مي گوييم از جدمان پيامبر اسلام است.
خوشبختانه رواياتي كه شيعه از پيامبر گرامي نقل مي كند، بسيار فراوان و چشمگير است، حتي برخي از علماي شيعه، رواياتي كه ائمه اهل بيت (عليهم السلام) و يا شيعيان با اسناد از پيامبر نقل كرده اند، در كتابي گردآورده اند.
اگر شيعه به روايات ائمه اهل بيت (عليهم السلام) عمل مي كند، به خاطر حديث ثقلين است كه اهل بيت (عليهم السلام) را همتاي قرآن قرار داده است. حديث ثقلين
از اخبار متواتري است كه هيچ محدّث واقع گرايي نمي تواند آن را انكار
1 . اصول كافي، ج1، ص35، باب رواية الكتب، حديث14
كند، و ما در پاسخ چهاردهم به برخي از مدارك حديث ثقلين اشاره كرديم، ولي گردآورنده پرسشها درباره رهبران خود چه مي گويد كه تحت نام «سلف» گفتار آن ها را حجّت دانسته، بدون اين كه گفتار آن سلف، به پيامبر برسد، حتي آراي صحابه را بدون اين كه از پيامبر نقل شود، مدرك فقهي خود مي داند، و در كتاب هاي خود عناويني قرار داده اند; مانند «سنّت ابي بكر»، «سنت عمر بن خطاب»، «سنت عثمان» به چشم مي خورد، اگر واقعاً گفتار آن ها گفتار پيامبر است، پس بگوييد «سنت پيامبر» و اگر غير آن است پس چگونه به آن سنت ها عمل مي كنيد.
شما مذهبي به نام مذهب سلف در مقابل اسلام درست كرده ايد، و همه حق را به آن ها مي دهيد و هر نوع تفكّر و اجتهاد را از ديگران سلب مي نماييد و در حقيقت سلفي گري، نوعي استبداد فكري و بزرگترين مايه تفرقه شده است.
* پرسش 146
شيعيان مي گويند: به رواياتي كه از طريق ائمه اهل بيت به آنان رسيده عمل مي كنند و ما مي گوييم معلوم است كه از ائمه اهل بيت، جز علي كسي پيامبر را نديده است. آيا علي مي تواند همه سنت پيامبر را براي نسل هاي بعد از خود نقل كند؟ در حالي كه علي گاهي در مدينه به عنوان جانشين مي ماند و پيامبر سفر مي كرد؟
پاسـخ
در گذشته منابع علم ائمه را نوشته ايم. تنها منبع علم آنان سماع علي از پيامبر نيست، بلكه استنباط از كتاب الله يكي از مدارك آن هاست و سنت پيامبر چه از طريق علي و چه از طريق افراد موثق ديگر از مدارك استنباط آن ها است.
از اين گذشته، محدَّث بودن كه ملازم با الهام از سوي خداوند است، يكي ديگر از سبب هاي آگاهي آنان است. بالأخره آنان همتا و هم سنگ قرآن هستند. طبعاً بايد به سان قرآن هدايت گر باشند.
اميرمؤمنان در 23 سال، فقط در يك يا دو جنگ حضور نداشت و يك بار هم براي مأموريت به يمن اعزام شده بود. جز اين ها، در تمام اين مدّت، در محضر پيامبر بوده و از او جدا نشده است ولي متأسفانه مجموع كتب شش گانه حديثي شما تنها 500 حديث از علي بن ابي طالب نقل
كرده است، اما در مقابل، از ابوهريره كه نزديك دو سال و اندي در محضر پيامبر بوده، پنج هزار حديث نقل مي كند. كدام يك از اين دو عادلانه تر است؟!
* پرسش 147
بيشتر كساني كه گفته هاي پيامبر را به مردم رسانده اند، از اهل بيت او نبوده اند. پيامبر (صلي الله عليه وآله) اسعد بن زراره را به مدينه، علاء حضرمي را به بحرين، معاذ و ابوموسي را به يمن و عُتّاب بن اُسيد را به مكه فرستاد. پس ادعاي شيعه چيست كه مي گويد: از پيامبر جز علي و يا فردي از اهل بيتش، گفته ها و احاديث او را نقل نمي كند؟
پاسـخ
كسي منكر اين نيست كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) اين افراد ياد شده را به نقاط مختلف فرستاد، و لازم بود اشاره كند كه علي (عليه السلام) را هم براي قضاوت به يمن فرستاد و اين مطالب جاي بحث و گفتگو نيست. آنچه مهم است دروغي است كه در آخر كلام او آمده كه شيعيان مي گويند: «جز پيامبر و يا فردي از اهل بيت او احاديث وي را نقل نمي كنند» در كدام كتاب چنين مطلبي آمده است؟
گرد آورنده پرسش ها نه آگاهي از تاريخ دارد و نه از سيره پيامبر. حقيقت اين است كه پيامبر اسلام اين سخن را در مورد خاصّي (قرائت آياتي از آغاز سوره برائت براي مشركان) فرمود: توضيح اين كه پيامبر در
سال نهم هجرت براي منع مشركان از ورود به مسجدالحرام و رفع هر نوع پيمان از آن ها، ابوبكر را با شانزده آيه از آغاز سوره «برائت» به مكه اعزام كرد تا در موسم حج بر حاضران بخواند. ابوبكر در نيمه راه بود كه جبرئيل نازل شد و فرمود: امر الهي آن است كه اين آيات را يا خودت يا مردي از اهل بيت تو به مردم ابلاغ كند در اين مورد پيامبر فرمود:
«عَلِيٌّ مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ لاَ يُؤَدِّي عَنِّي إِلاَّ أَنَا أَوْ عَلِيٌّ»; «علي از من و من از علي هستم، جز من و علي اين پيام را ابلاغ نكند.» و اين مطلبي است كه غالب مفسران در آغاز سوره توبه آورده اند و گروهي آن را يكي از فضايل امام علي (عليه السلام) دانسته اند و گروهي هم مي كوشند آن را به نوعي توجيه كنند كه به مقام ابوبكر برخورد نكند. در اين مورد به كتاب هاي تفسير، مانند رازي و المنار و كتاب هاي حديث مانند تفسير طبري و الدرّ المنثور، در تفسير سوره برائت، مراجعه فرماييد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . در كتب حديث، خصائص نسائي، ص84، حديث 73 و سنن ترمذي، ج5، ص275، حديث3090 ; مستدرك حاكم، ج4، ص178 وغيره اين مطلب را آورده اند.
* پرسش 148
شيعيان در كتاب هايشان اعتراف مي كنند كه علم حلال و حرام، و مناسك حج، جز از طريق امام باقر (عليه السلام) به آن ها نرسيده است; يعني در اين مورد از علي (عليه السلام) چيزي به آن ها نرسيده است؟
پاسـخ
آنچه كه مي گويد تحريف در نقل است، حج پيامبر خدا را امام باقر (عليه السلام) براي مردم بيان كرد و «مسلم» در صحيح خود برنامه حج پيامبر را از امام باقر (عليه السلام) در صحيح خود آورده است و شگفت اينجاست كه ابوحنيفه بر اين حقيقت به نوع ديگر تصريح مي كند و مي گويد: «لَوْ لاَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّد مَا عَلِمَ النَّاسُ مَنَاسِكَ حَجِّهِمْ».
چه بسا مرور زمان بر گفته هاي پيشينيان پرده افكند و مسائل روشن بار ديگر مخفي گردد. و شخصيت هاي علمي مانند امام باقر و امام صادق(عليهما السلام) بايد آنچه را كه فراموش شده يا مورد اختلاف گرديده است، بيان كنند و چنان كه در پاسخ پرسش پيشين گفتيم: ائمه اهل بيت (عليهم السلام) علوم خود را سينه به سينه تا رسول خدا مستنداً نقل مي كنند و نقل از امام باقر (عليه السلام) مگر غير از نقل از علي (عليه السلام) است؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الفقيه، ج2، باب نوادر الحج، ص519، شماره 3112
* پرسش 149
شيخ مامقاني مي گويد: اگر كسي به ديدن حضرت حجت مشرف شود، در بالاترين حد عدالت قرار دارد. ما به آن ها مي گوييم شما چرا درباره كسي كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) را ديده است اينگونه حكم نمي كنيد؟
پاسـخ
گرد آورنده پرسش ها شنيده است كه قياس، يكي از منابع استنباط است ولي نمي داند كه شرايط قياس صحيح و باطل چيست؟ روشن است قياس اين دو ديدار با هم درست نيست، و تفاوت آن دو بسيار است. هر چند مقام پيامبر (صلي الله عليه وآله) بالاتر از مقام ولي عصر است، ولي رؤيت پيامبر هيچ نوع شرايطي نداشت، بلكه عادل و كافر و فاسق و منافق به ديدار او موفق مي شدند، در حالي كه ديدن حضرت مهدي از طريق شرايط عادي امكان پذير نيست، ولي اگر فردي شرايط عادي را بشكند و از طريق غير عادي به ديدار او موفق شود، حاكي از قرب او به مقام الهي است.
* پرسش 150
شيعيان روايات كساني را كه يكي از ائمه آنها را قبول نداشته باشد، نمي پذيرند. از همين رو، روايات صحابه را رد مي كنند ولي با شيعياني كه يكي از امامان يا چند نفر از آن ها را نپذيرفته اند; مانند فطحيه، به گونه اي ديگر رفتار مي كنند و روايات آن ها را مي پذيرند، چنين چيزي چگونه توجيه پذير است؟
پاسـخ
دراين پرسش دو ادعا مطرح شده كه هر دو بي اساس است،چون:
شيعه به قول راويِ ثقه و عادل، كه لااقل در گفتار و بيان تقوا داشته باشد، عمل مي كند; خواه صحابي باشد، خواه غير صحابي و لذا در كتب فقهي رواياتي از صحابه پيامبر وارد شده كه مدرك فتواست.
بنابراين، ادعاي دوم نيز بسان ادعاي اوّل صحيح نيست، آنچه كه ميزان است، وثاقت راوي است; خواه امامي باشد، خواه فطحي يا غير آن ها.
* پرسش 151
علماي شيعه مي گويند: در كتاب كافي كليني، روايت صحيح و ضعيف وجود دارد و از طرفي بر اين باورند كه اين كتاب به حضرت مهدي عرضه شده و اوگفته است: اين كتاب براي شيعيان ماكافي است. اگر به آن حضرت عرضه شده چرا روايات ضعيف مشخص نگرديده است؟!
پاسـخ
كتاب كافي، كتابي مهم و ارزشمند براي جهان اسلام است، كه بيشترين روايات صحيح در باب احكام و معارف را داراست، ولي در عين حال بر خلاف غلوّ سلفي ها كه صحيح بخاري و مسلم را خالي از هرگونه روايت ضعيف مي دانند، كتاب كافي خالي از روايت ضعيف نيست و اين نشانه واقع گرايي علماي شيعه است و امّا آنچه كه در ذيل سؤال آمده كه علماي شيعه مي گويند: «اين كتاب به مهدي عرضه شد» افترايي بيش نيست. هرگز علماي شيعه اين سخن را نمي گويند، بلكه در مقدمه كافي، مترجم حالات شيخ كليني مي گويد: «ويعتقد بعض العلماء أنّه عرض علي القائم»; يعني برخي از علما چنين اعتقادي داشته اند كه اين كتاب بر امام مهدي عرضه شده است. مسلّماً چنين قول نادري آن هم بدون سند نمي تواند مايه اشكال يا سؤال باشد.
حال فرض كنيد حضرت مهدي (عليه السلام) چنين سخني را فرموده است ولي او اين سخن را درباره تمام روايات كافي فرموده كه قسمتي از آن است كه روايات ما را بر كتاب الله عرضه كنيد در صورتي كه با قرآن موافق بود بگيريد. بنابراين، كتاب كافي براي شيعيان كافي است امّا با معيارهايي كه در آن آمده است.
* پرسش 152
فقيه همداني در مصباح الفقيه مي گويد: طبق نظر متأخرين، معيار بر حجّيت اجماع اين نيست كه همه اتفاق كنند، بلكه دليل بر حجّت اجماع اين است كه رأي معصوم را به طريق حدس زدن و تخمين كشف كنيم. پس آن ها رأي امام غائبشان را از طريق حدس و گمان مي شناسند و در عين حال اجماع سلف را معتبر و معيار قرار نمي دهند؟!
پاسـخ
گرد آورنده پرسش ها از اصطلاحات اصولي علماي شيعه آگاه نيست و آن ها هم كه در سايت هاي خود اين خرده را بر شيعه گرفته اند; مانند گرد آورنده، اطلاعي از اصطلاحات ندارند.
اوّلاً: كلمه تخمين هرگز در عبارات علماي ما نيست، آنچه كه هست كلمه حدس است.
ثانياً: «حدس» در اين جا به معناي گمانه زني نيست، بلكه حدس در مقابل حسّ است; يعني تحصيل يقين به قول امام دو راه دارد:
1 . راه حسي، مثل اين كه علماي مدينه، در عصر امام صادق (عليه السلام) همگي بر حكمي فتوا بدهند، در اينجا قول امام از طريق حس به دست مي آيد; زيرا امام يكي از آن علما بوده و در رأس آن ها قرار داشته و رأي
همگان، نشانه رأي او هم هست.
2. راه حدسي، و آن اين كه انسان با يك رشته مقدمات قطع آور و يقين آفرين، به قول امام برسد. هر چند با گوش نشنيده و با چشم نديده باشد; مثلاً همگان مي گويند: ماه نور خود را از خورشيد مي گيرد و آن را از حدسيات مي شمارند. حدس در اينجا به معني گمان نيست، بلكه به معني يقين است و انسان با يك رشته تجربيات به يقين مي رسد.
در مورد بحث، هرگاه علماي شيعه در چند قرن، بر حكمي اتفاق داشته باشند، انسان حدس مي زند كه يك دليل قطعي در اختيار آنان بوده و آنان به خاطر آن دليل قطعي كه از امام به آنان رسيده، فتوا داده اند. به اين مي گويند اجماع حدسي; يعني انسان با اينكه نديده و نشنيده، در پرتو يك رشته محاسبات، يقين پيدا مي كند، و هرگز در كاشفيت اجماع ظن و تخمين و استحسان مطرح نيست. اين نوع ادله از آن سلفي هاست كه بر اثر نداشتن نصوص كافي، مجبورند در احكام شرعي به گمانه زني و تخمين بپردازند و به قياس و استحسان، كه هرگز يقين آفرين نيست، عمل مي كنند.
* پرسش 153
شيعيان اعتراف مي كنند كه يكي از برجسته ترين علماي آن ها ابن بابويه قمي است; صاحب كتاب «من لا يحضره الفقيه». او در جايي ادعاي اجماع مي كند و در جاي ديگر ادعاي اجماع بر خلاف آن را مي كند. چگونه مي توان بر او اعتماد كرد؟
پاسـخ
اوّلاً: گفتاري كه نقل كرده مربوط به ابن بابويه معروف به صدوق نيست، بلكه مربوط به شيخ طوسي است و مؤلف كتاب جناب طريحي مي گويد: شيخ در يك مسأله در جايي ادعاي اجماع بر حكمي كرده و در كتاب ديگر بر خلاف آن ادعاي اجماع كرده است.
ثانياً: افراد متبحّر مانند شيخ طوسي كه قريب پنجاه سال در درياي فقه به شناوري و تحقيق مشغولند چه بسا در برهه اي از زمان به خاطر يك رشته اطلاعات ناقص تصور مي كنند كه فلان حكم اجماعي است ولي بر اثر مرور زمان و تكامل علم و دانش به خطاي خود پي برده و بر خلاف آن ادعاي اجماع مي كنند و اين كار از يك فرد غير معصوم امر بعيد نيست، چه اين كه اين نوع اختلاف در استنباط حكم شرعي ارتباطي به مسائل عقيدتي و كلامي ندارد.
* پرسش 154
از عجايب شيعه اين است كه اگر مسأله اي داراي دو قول باشد كه گوينده يكي معلوم و قول ديگر نامعلوم است، به آن قول كه گوينده اش نامعلوم است عمل مي كند، چه دليلي بر آن دارند؟
پاسـخ
اوّلاً: سؤال كننده در اثر بي اطلاعي از معارف شيعه، نتوانسته است سؤال خود را درست مطرح كند. هرگز چنين نبوده كه اگر در مسأله اي دو قول باشد، به قول ناشناخته عمل كنند نه به قول شناخته شده. چنن مسأله اي در فقه شيعه مطرح نيست.
آنچه واقعيت دارد اين است كه اگر علماي شيعه در مسأله اي اتفاق كنند، اين اتفاق كشف از قول معصوم مي كند، ولي برخي گفته اند كه اگر فردي با اجماع مخالفت كند اگر شناخته شده باشد ضرري به اجماع نمي زند و اگر آن عالم ناشناخته باشد، به اجماع ضرر مي زند، يعني از حجيت مي اندازد; زيرا احتمال دارد كه آن فرد ناشناخته، امام معصوم بوده كه به صورت ناشناخته اجماع را نقض كرده است. اين نظري است از برخي علماي شيعه.
البته برخي ديگر از علماي شيعه، به نام شيخ حر عاملي با آن مخالفت كرده و آن را صحيح ندانسته، در حقيقت گوينده و انتقاد كننده، هر دو شيعه هستند. اختلاف ميان دو عالم چندان مهم نيست. شما كتاب «الفقه علي المذاهب الاربعه» را مطالعه كنيد، سراسر آن كتاب اختلاف ميان علماي چهار مذهب است.
* پرسش 155
شيخ شيعه در بحار مي گويد: روبه روي قبر ايستادن لازم است; اگر چه مخالف جهت قبله باشد. يعني وقتي به زيارت ضريح هاي خود مي روند و دو ركعت نماز زيارت مي خوانند، بايد رو به قبر بخوانند گرچه قبله در سمت ديگري باشد.
پاسـخ
گويا دربخش سؤالات هدايت گرانه، كفگير ته ديگ خورده است! اين بار مي خواهد رأي خود را بر عبارت مرحوم مجلسي تحميل كند. آنچه مجلسي گفته است اين است كه هنگام خواندن زيارت، بايد رو به قبر امام بايستي، هر چند اين كار مستلزم آن باشد كه پشت به قبله باشي. اين سيره همه مسلمانان جهان از جمله خود سلفي ها هنگام سلام كردن بر پيامبر و ابوبكر و عمر است. آنان رو به ضريح و پشت به قبله مي ايستند و سلام مي دهند. و اما تفسيري كه بر كلام مجلسي پس از كلمه «يعني» آورده، خيانتي بيش نيست و همه شيعيان نماز زيارت را رو به قبله مي خوانند و اگر گردآورنده سؤالها بخواهد اين گونه سخن بگويد، نه تنها كسي را هدايت نمي كند، بلكه گمراه بودن خود را براي همگان آشكار مي سازد.
* پرسش 156
شيعه همواره با گفتار پيامبر «أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي» استدلال مي كنند، ولي خود شيعه با تعداد زيادي از اهل بيت (عليهم السلام) دشمني مي نمايند.
پاسـخ
يادآور شديم كه اهل بيت دو اصطلاح دارند:
1 . اهل بيتي كه در آيه كريمه تطهير آمده است و مقصود از آن، طبق نقل مسلم، در صحيح خود كساني هستند كه در تحت عبا قرار گرفتند و در گذشته خود گردآورنده پرسشها اين حديث را نقل كرد «اللّهمّ هَؤُلاَء أَهْلِ بَيْتِي».
2. اهل بيتي كه در مورد خمس وارد شده، به بني هاشم تفسير مي شود. در اين جا به همه افراد بني هاشم از صالح و طالح شامل مي شود. كساني كه به خاندان هاشم منسوب اند، همگي از احترام والايي بر خوردارند و صدقه بر آن ها حرام است، مگر اين كه يكي از آن ها راه خلاف را در پيش گيرد و گنهكار شود كه اين يك وظيفه الهي است و از شاخه هاي امر به معروف و نهي از منكر به شمار مي رود. بنابراين، شيعه به تمام اهل بيت پيامبر احترام مي گذارد، مگر اين كه فاقد صلاحيت باشند.
* پرسش 157
شيعه مي گويد: اصحاب، نص بر خلافت علي را پنهان كرده اند، اگر چنين است چرا فضايل او را پنهان نكرده اند؟
پاسـخ
هيچ گاه شيعه نگفته است كه اصحاب، نص بر خلافت علي را پنهان كرده اند. شيعه معتقد است نص بر ولايت علي را صد و ده صحابي و هشتاد و چهار تابعي و سيصد و شصت دانشمند نقل كرده اند. ولي راجع به فضايل بايد يادآور شويم كه دستخوش حب و بغض ها بوده، دوستان از ترس و دشمنان به خاطر بغض، فضايل او را نقل نكرده اند. حتي اين كلمه را از احمد بن حنبل همگي شنيده اند كه گفته است: در مورد هيچ كس از اصحاب پيامبر به اندازه علي (عليه السلام) فضايل با سند صحيح نقل نشده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الغدير، ج1، صص311 ـ 41
2 . تاريخ دمشق ابن عساكر، ج3، ص83، چاپ دوم ; مستدرك حاكم3، ص107 ; الرياض النضره، ج3، ص165
* پرسش 158
شيعيان مي گويند: حضرت عسكري پدر امام زمان فرمان داد كه خبر امام مهدي (عليه السلام) را از همه پنهان سازند و به جز افراد مورد اعتماد نگويند. از طرفي مي گويند: اگر كسي امام خود را نشناسد، خدا را نشناخته است!؟
پاسـخ
مطلب نخست درست است; زيرا خلافت عباسي پيوسته با گماشتن جاسوساني در صدد يافتن مكان و زمان تولد حضرت مهدي بود تا فرعون وار به حيات موساي زمان خاتمه دهد، ولي خدا او را ناكام گذاشت و اراده خود را بر حفظ امام تنفيذ كرد و فقط كساني محدود، از مكان وجود حضرت اطلاع داشتند و او را ملاقات مي كردند.
و امّا اين كه مي گويد: هركس امام خود را نشناسد خدا را نشناخته، مراد رؤيت امام و اطلاع از مكان وجود او نيست. همه ما اكنون پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) را شناخته ايم هر چند او را نديده ايم. واقعاً چقدر جاي تأسف است كه چنين اشكالات بي پايه سبب اتلاف وقت انسان ها مي شود؟!
* پرسش 159
شيعيان مي گويند: خداوند عمر امامشان را صدها سال طولاني كرده، چون همه مردم به او نياز دارند.
به آن ها مي گوييم: پس چرا عمر پيامبر را طولاني نكرد مردم به او نيز نياز داشتند؟
پاسـخ
مردم به پيامبران نيازمندند. برخي از آن ها نيز از عمر طولاني برخوردار بودند; مانند حضرت نوح و برخي عمري كوتاه داشتند مثل حضرت مسيح. مگر همه اسرار و رموز جهان بر ما آشكار است؟
علت طولاني بودن عمر امام اين است كه آن حضرت مأمور است حكومت واحد جهاني الهي تشكيل دهد و تا زمينه ظهور او، كه آمادگي جهانيان است، فراهم نگردد، ظهور نمي كند. بنابراين، در طولاني بودن عمر عزيز او، هدف خاصي است كه در ديگران نيست.
* پرسش 160
جعفر برادر حسن عسكري است. او گفته است: برادرش فرزندي نداشته، ليكن شيعيان سخن او را قبول نمي كنند، چون او معصوم نيست، ولي ادعاي عثمان بن سعيد را كه مي گويد: حسن فرزندي داشته قبول مي كنند، با اين كه او هم معصوم نيست، اين مطلب چگونه توجيه مي شود؟
پاسـخ
اوّلاً انحراف جعفر، برادر امام عسكري (عليه السلام) ، كه يك بحث تاريخي رجالي است و نمي توان در اين فرصت درباره او گفتگو كرد.
همين اندازه بدانيم كه خلفاي عباسي از وجود او سوء استفاده كرده و چنين مطالبي را از زبان او انتشار مي دادند.
ثانياً: اعتقاد شيعه به ولادت حضرت مهدي (عليه السلام) ارتباطي به عثمان ابن سعيد ندارد; زيرا علاوه بر شيعيان، متجاوز از 40 تن از علماي اهل سنّت بر ولادت آن حضرت تصريح كرده اند و حتّي ابن عربي در فتوحات، اسامي دوازده امام را تا به امام مهدي (عليه السلام) ذكر كرده است. و شيعيان مورد اعتماد حضرت عسكري (عليه السلام) كه به ديدار حضرت مهدي (عليه السلام) نايل شده بودند، رؤيت خود را نيز نقل كرده و تولد حضرتش را به حدّ تواتر رسانيده اند.
از اين گذشته روايات مربوط به معرفي حضرت مهدي با تمام
خصوصياتش، بيش از آن است كه بتوان در اينجا آورد.
ازگردآورنده پرسش ها تقاضا مي كنيم براي آگاهي ازبشارت هاي آمدن حضرت مهدي (عليه السلام) در كتب شيعه و سني به كتاب تذكرة الخواص سبط ابن جوزي و منتخب الأثر مراجعه كند تا روشن شود كه مسأله حضرت مهدي (عليه السلام) پيش از تولد آن حضرت، زبانزد محدثان و دانشمندان و راويان بوده است.
* پرسش 161
از عقايد شيعه، اعتقاد به «طينت» است; يعني خداوند شيعيان را از خاك مخصوص آفريده و اگر شيعه گناه كند آن را پاي سني مي نويسند و نيكي هاي سني در نامه عمل شيعه نوشته مي شود. آيا چنين عقيده اي با «اختيار» كه شيعه بدان معتقد است تناقض ندارد؟
پاسـخ
اخبار طينت به معناي خاك نيست كه ايشان تصور كرده اند، بلكه كنايه از قانون وراثتي است كه قرآن به آن تصريح مي كند:
} وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلاّ نَكِداً{ .
«سرزمين پاكيزه گياهش به فرمان پروردگار مي رويد، امّا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اعراف : 58
سرزمين هاي بد طينت، جز گياه ناچيز و بي ارزش نمي روياند.»
بنابراين، پدران و مادراني كه داراي اصلاب پاك و ارحام مطهّر هستند، فرزندان پاك را تحويل جامعه مي دهند، ولي اصلاب و ارحام آلوده، زمينه ناپاكي را در فرزند پديد مي آورند. البته هر دو به صورت زمينه است و شخص مي تواند با اراده خود آن زمينه را تقويت كند يا بر آن غلبه نمايد.
و چون اين مسأله به صورت زمينه است، هرگز با اختيار انسان منافات ندارد. البته كساني كه زمينه هاي بد دارند، اگر بر آن زمينه ها غلبه كنند، پاداشي دو برابر خواهند داشت.
آنچه گفته شد، يكي از معاني «طينت» است. در اين جا تفسير ديگري هست كه جاي بازگويي آن نيست، آنچه مهم است دروغي است كه در آخر سؤال آورده كه گناهان شيعه را پاي سني مي نويسند، اين تهمت است و در هيچ يك از كتب عقايد شيعه وجود ندارد و خلاف قرآن است كه مي فرمايد: } أَلاّ تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْري{ .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . النجم : 38