بخش 2
کتمان حق و تحریف تاریخ دسیسه تاریخ نگاری تحریف داستان بُریده ولایت از دیدگاه قرآن مفهوم مولا و ولایت ولای محبت و ولای حاکمیت اشکالات بی اساس دلیل دیگر از قرآن درباره ولایت ولایت #171;اولی الامر#187; در قرآن حدیث متواتر ثقلین مغالطه ای دیگر
|
|
«اكمال دين» بر آن دلالت دارد. راز مطلب اين است كه اگر
دين با
امامت امام معصوم و منصوب از جانب خدا و رسول رهبري نشود، بدون ترديد به انحراف
كشيده خواهد شد و دست بدعت و تحريف و نفاق، سرنوشت آن را به نابودي خواهد كشانيد
چنانكه در خلافت امويان، مروانيان، تاريخ ثبت كرده كه آنها با اسلام چه كردند و اگر
رهبري معنوي و زلال علمي ائمه معصوم (عليهم السلام)
نبود (با اينكه از انجام مسئوليت سياسي و اجتماعي دستشان بسته بود) از اسلام
چيزي باقي نمي ماند كه در اين خصوص نيز تاريخ نگاران و عالمان منصف، به نقش
اهل بيت (عليهم السلام) در حفظ جريان اصيل
اسلام ـ به ويژه از بعد علمي و معنوي ـ اعتراف نموده اند كه منابع فريقين شاهد
بر آن است.
كتمان حق و تحريف تاريخ
با توجه به اين مطالب آيا بي انصافي نيست كه نويسنده اي ديده بر ديدن حق ببندد و نقش كليدي ولايت را ناديده بگيرد و قلم به دست گرفته و شأن نزول آيه و مورد صدور حديث غدير را از مسير خود منحرف ساخته و در يك حادثه كوچك محدود سازد؟!
نويسنده جزوه ادعا كرده كه پيامبر اكرم
(صلي الله عليه وآله) حديث
1 . داستان بُريده.
|
|
غدير را در مورد سفر اميرمؤمنان (عليه السلام) به يمن و موضوع حوله ها فرموده كه خلاصه آن چنين است:
هنگامي كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) عازم حج شد و مردم را به انجام مناسك حج فراخواند،به علي بن ابي طالب (عليه السلام) ـ كه آن روز در يمن بود ـ نامه نوشت كه از يمن رهسپار حج شود. علي (عليه السلام) مردي را به سرپرستي سپاه گماشت و خود آهنگ سفر حج كرد. سپاهيان، حوله هايي را كه از اهل نجران گرفته بودند، پوشيدند. همين كه علي (عليه السلام) به مكه رسيد، پيامبر (صلي الله عليه وآله) نيز ازمدينه به مكه آمده بود،پيامبر (صلي الله عليه وآله) به علي (عليه السلام) دستور داد با حالت احرام به سپاه برگردد.همين كه آمد ديد سپاهيان، حوله هاي غنيمتي را پوشيده اند، به سرپرست سپاه به جهت اين تخلف اعتراض كرد كه چرا پيش از تسليم حوله ها به پيامبر، آنها را پوشيده اند؟ آن مرد پاسخ داد: سپاهيان از من خواستند در اين حوله ها محرم شوند و سپس تحويل دهند. علي (عليه السلام) حوله ها را از آنها گرفت.اين موضوع سبب ناراحتي آنان شد، لذا خدمت پيامبر (صلي الله عليه وآله) آمدند و از علي (عليه السلام) شكايت كردند. پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) فرمود: درباره علي بن ابي طالب ناروا نگوييد، زيرا او در دين خدا سرسخت است و در دين خود سازش نمي كند. آنان سكوت كردندــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . «ارفعوا السنتكم عن علي بن ابي طالب، فانّه خشن في ذات الله عزوجل غير مداهن في دينه».
|
|
و جايگاه علي (عليه السلام) را نزد پيامبر (صلي الله عليه وآله) دانستند و فهميدند نبايد از علي (عليه السلام) عيب جويي مي كردند.
نويسنده ادعا كرده كه غديرخم، محلّ روبه رو شدن سپاه برگشته از يمن، با حاجيان بازگشته از مكه بوده و در چنين شرايطي پيامبر (صلي الله عليه وآله) حديث «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاه» را فرموده، لذا اين حديث در مورد قضاياي يمن بوده نه اعلام امامت آن حضرت!!
اين ادعا، يك مغالطه تاريخي بيش نيست و از چند جهت مردود است:
1 ـ موضوع حوله ها و واگذاري آنها توسط جانشين امام علي (عليه السلام) و پوشيدن آنها به عنوان احرام قبل از اعمال حج و هنگامي بوده كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) در مكه بوده، در حاليكه حديث غدير به اتفاق مورخان و مفسّران، در روز هيجدهم ذي حجه و پس از اعمال حج و هنگام بازگشت به مدينه بوده است، بنابراين، غدير، محلّ تلاقي سپاهيان يمن و حاجيان بيت الله نبوده است.
2 ـ حديث «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ
مَوْلاه» از نظر پيام و مفهوم، تناسبي با موضوع حوله ها ندارد و
چنانكه گذشت پيامبر (صلي الله عليه وآله) پاسخ
معترضان را به بيان ديگري داد كه آن، سرسختي علي (عليه
السلام) در دين خود، صيانت از بيت المال و
1 . بحارالأنوار، ج 21، ص 384 ـ 385؛ ارشاد مفيد، ص 79 ـ 80.
|
|
سازش ناپذيري او با متخلفان است و اين پاسخ با آن موضوع تناسب دارد،نه مسأله ولايت كه پيام ديگري دارد.
3 ـ و مهمتر از همه آيا اين مطلب با عقل و منطق سازگار است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) در آن هواي گرم و بيابان سوزان بي آب و علف، جمعيت انبوه حاجيان را ـ كه از هشتاد هزار تا يكصد و بيست هزار گفته اند ـ به اجتماع و نماز فرا خواند و از جهاز شتران منبري بسازد و بالاي آن برود و آن خطبه طولاني را پس از نماز ظهر بخواند و هدف آن حضرت، پاسخ به اعتراض كساني باشد كه به سرسختي علي (عليه السلام) در دين خود خرده گرفتند؟!
دسيسه تاريخ نگاري
اين نويسنده، دو واقعه تاريخي را كه يكي قبل از حج و در مكه واقع شده (موضوع حوله ها در داستان بُريده) و ديگري پس از اتمام اعمال حج و در غديرخم رخ داده، به شيوه اي نامعقول و گمراه كننده در كنار هم نهاده و حديث ولايت را از غدير خم برداشته و به واقعه يمن پيوند زده تا يك حقيقت تاريخي را بپوشاند و خوانندگان را به گمراهي بكشاند تا خطاي گذشتگان خود را با خطاي ديگري توجيه كند!!آنگاه حديث غدير را از قول زيد بن ارقم نقل كرده و حديث ثقلين (قرآن و اهل بيت) را ذكر كرده، بدون اينكه از حديث ولايت ـ كه محور اصلي غدير است ـ سخن گفته
|
|
باشد. در حالي كه به اتفاق مورخان و محدثان، حديث غدير مشتمل بر حديث ثقلين و مسأله ولايت و مطالب مهم ديگري نيز بوده كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) در سال آخر عمر مبارك خود براي امت بيان فرموده است.
اين شيوه تاريخ نگاري و اينگونه بهره برداري، خيانتي آشكار است كه يك مسلمان بايد از آن پرهيز كند؛ اما تعصب و تمرّد از حق اجازه نداده نويسنده به حقيقت اعتراف كند. حقيقتي كه در منابع اسلامي و كتب شيعه و سني صدها سال است به ثبت رسيده و مستندات قرآني و روايي دارد.
تحريف داستان بُريده
نويسنده جزوه، داستان بُريده را كه در واقعه يمن اتفاق افتاده، از چند منبع تاريخي و روايي از جمله مسند احمد حنبل نقل كرده كه با يك دستكاري آشكار و هدفدار همراه است و حتي با مستندات مورد استناد وي در تضاد است، زيرا به نقل مسند احمد حنبل و خصائص نسايي و... روايت به گونه ديگري است. در مسند احمد حنبل آمده است: وقتي بريده نامه خالد بن وليد را نزد پيامبر (صلي الله عليه وآله) آورد كه در آن نامه رفتار علي (عليه السلام) را مورد انتقاد قرار داده بود، خشم در چهره پيامبر (صلي الله عليه وآله) ظاهر شد و فرمود:
|
|
«لا تَقَعْ فِي عَلِيّ فَإِنَّهُ مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ وَ هُوَ وَلِيُّكم بَعدي وَ إنَّهُ مِنّي وَ أَنَا مِنْهُ وَ هُوَ وَلِيِّكُمْ بَعْدي»
و در منبع ديگري آمده است: «... وَ هُوَ وَلِيُّ كُلُّ مُؤْمِن بَعْدِي»؛ درباره علي (عليه السلام) ناروا نگوييد چه او از من است و من از او هستم (ما از يكديگر جدا نيستيم) و او پس از من بر شما ولايت دارد (اين را دو بار تكرار فرمود) و او وليّ هر مومن بعد از من است.
در اين روايت ـ كه محدثان و مورخان اهل سنت نقل كرده اند و ربطي به واقعه غدير ندارد ـ دقت كنيد كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) تأكيد مي كند: علي (عليه السلام) پس از من وليّ شما و وليّ هر مومن است. تا مقام ولايت علي (عليه السلام) را در اينجا نيز مورد تأكيد قرار دهد و اين مطلب در گوش و دل مردم پايدار بماند و براي كسي جاي ترديد و تمرّد باقي نماند. با اين حال نويسنده حتي از نقل روايت به طور كامل از مسند احمد حنبل نيز دريغ ورزيده و روايت را مُثله كرده است!
ناگفته نماند كه برخي مؤلفان حديث بُريده را به سال هشتم هجري ارتباط داده و برخي جاي آن را مدينه ذكرــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . 2 ـ مسند احمد ج 5، ص 356؛ خصائص نسايي، ص 106؛ مستدرك الصحيحين 3 / 111؛ مجمع الزوائد، 9 / 137؛ كنزالعمال، ج 12 / 207. نك: معالم، ج 1، ص 145 ـ 146.
2 . نك: احمد زيني دحلان، السيرة النبوية، ج 2، ص 371.
|
|
كرده اند.
ولايت از ديدگاه قرآن
مطلب ديگري كه اين نويسنده با القاي شبهه در موضوع ولايت امير مؤمنان (عليه السلام) آورده اين است كه اگر امامت يك اصل مسلّم اسلامي است، چرا در قرآن از آن سخن گفته نشده است؟ در پاسخ به اين شبهه مي گوييم:
1 ـ قرآن كريم هر چند به صراحت نام علي بن ابي طالب (عليه السلام) را نبرده اما در آيات متعدد، با طرح موضوع ولايت ـ با قراين قطعي ـ به بيان امامت و ولايت آن حضرت پرداخته است. از جمله آيه تبليغ: { يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ...}،
آيه اكمال دين و اتمام نعمت: { الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي...}،
آيه ولايت: { إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ}
آيه «اولي الامر»: { أَطِيعُوا اللهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي اْلأَمْرِ مِنْكُمْ...} .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نك، العمجم الاوسط، ج 6، ص 162، مجمع الزوائد، ج 9، ص 128.
2 . سوره مائده، آيه 67.
3 . همان، آيه 3.
4 . همان، آيه 55.
5 . سوره نساء، آيه 59.
|
|
از اين رو در بسياري تفاسير شيعه و سني ذيل آيه تبليغ چنين آمده است:
{ يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ...} «في علّي» و اين نشان مي دهد از نظر صحابه و اهل حديث و تفسير، مسلّم بوده كه اين آيه درباره ولايت امير مؤمنان (عليه السلام) نازل شده است. در ساير آيات نيز مشابه اين تفسير از طرق مختلف خاصه و عامه نقل شده است.
2 ـ اتفاق مسلمين بر اين است كه سنت نبوي در هر موضوعي حجّت است و قول و فعل و تقرير رسول الله دليل غير قابل انكار مي باشد، به ويژه آنكه سخن پيامبر (صلي الله عليه وآله) به تواتر اخبار و نقل قطعي رسيده باشد و بر آن تأكيد فرموده باشند كه تخلف از آن به هيچ وجه جايز نيست. حديث غدير از اين نمونه اخبار است كه احدي در آن ترديد نكرده و فوق تواتر و در حدّ ضرورت از آن ياد شده است، هر چند تعصبات فرقه اي و تخلف گذشتگان اجازه نمي دهد ديگران با شجاعت و صداقت ايماني، به آن اعتراف كنند.
علاوه بر حديث غدير، «حديث دار»، «حديث منزلت»
1 . نك، الغدير، ج 1، ص 214 تا 223، كه به نقل از سي كتاب از بزرگان اهل سنت ذكر كرده كه آيه تبليغ در روز غدير و درباره علي بن ابي طالب (عليه السلام) نازل شده است. منابع شيعه نيز همين را از قول ائمه معصومين (عليهم السلام) نقل كرده اند.
|
|
و...درمورد وصايت امير مؤمنان (عليه السلام) ،از استحكام و قطعيّت بي نظيري برخوردار است كه جاي ترديد باقي نمي گذارد.
و صريح قرآن است كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) هر چه گويد از خود نمي گويد، بلكه وحي پروردگار است: { وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي * إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْيٌ يُوحي} . و جز از وحي پروردگار پيروي نمي كند { إِنْ أَتَّبِعُ إِلاّ ما يُوحي إِلَيَّ} .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سوره حشر، آيه 7.
2 . سوره نجم، آيه 4.
3 . سوره يونس، آيه 15.
|
|
4 ـ ذكر نام امير مؤمنان (عليه السلام)
يا بيعت مردم با آن حضرت
در قرآن ضروري نبوده، پس از آنكه پيامبر
اكرم (صلي الله عليه وآله) اين موضوع را به صراحت و
در مناسبت هاي مختلف، از آغاز دعوت و حديث دار گرفته تا حجة الوداع بيان
فرمود و با قول و فعل، جانشيني علي (عليه السلام) را
براي بعد از خود تحكيم و تثبيت نمود. افزون بر اين، بردن نام علي (عليه السلام) در قرآن با آن همه حسادت ها و
خصومت ها ـ كه در دل منافقان بود ـ تبعات منفي داشت و سبب
مي شد به دليل اين خصومت ها و حسادت ها، قرآن را تحريف و آياتي از
آن را حذف كنند و در نتيجه اختلافاتي بين امت اسلام پديد آيد كه اساس دين را هدف
قرار دهد، همانگونه كه اين عكس العمل از پيش معلوم بود. به همين دليل پيامبر
اكرم (صلي الله عليه وآله) از اعلام ولايت
امير مؤمنان (عليه السلام) به لحاظ
پيش بيني مخالفت مردم بيمناك بود كه آيه تبليغ نازل شد و به رسول خدا (صلي الله عليه وآله) اطمينان داد كه خداوند او را از مكر
و عداوت سركشان حفظ و حراست خواهد كرد كه در غديرخم آن پيام مهم را ابلاغ فرمود.
خلاصه: اثبات امامت نيازمند نصّ قرآن و تصريح به نام علي (عليه السلام) نيست؛ با توجه به آنچه در آيات «تبليغ، اكمال دين و اولي الامر و ...» آمده و سنّت قطعي نبوي به تشريح و تثبيت آن پرداخته است.
|
|
مفهوم مولا و ولايت
نويسنده جزوه در بخش ديگري مي گويد: لفظ مولا بين چند معني متشابه و مشترك است، از جمله: سيّد، مطاع، نزديك، ياري دهنده و... لذا نمي توان در اثبات مطلب بدان تكيه كرد.
پاسخ: شواهد و قراين قطعي دلالت مي كند كه مولا در اينجا به معناي مطاع، وليّ امر، زمامدار و عهده دار منصب حاكميت است نه معناي ديگر، چنانكه قبلاً بيان كرديم و در روايات از كلام پيامبر (صلي الله عليه وآله) مكرر تشريح شده است. از جمله ابن عباس نقل كرده:
«إِنَّ النَّبِيّ قَالَ لِعَلِي أَنْتَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِن بَعْدِي»؛ پيامبر (صلي الله عليه وآله) به علي (عليه السلام) فرمود: تو ولّي و سرپرست هر مومن پس از من خواهي بود و موارد ديگر كه از نظر گذشت.
به علاوه سخنان عالمان لغت و اديبان عرب نيز همين معني را تأييد مي كند.
يحيي بن حسن مي گويد: «لفظ مولا ده معني را در بر دارد امّا اصل و محور همه آنها ـ كه ساير معاني بدان باز مي گردد ـ اولي به تصرّف بودن (صاحب اختيار بودن)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مسندالطيالسي، ج 11، ص 360؛ معالم المدرستين، ج 1، ص 147 به نقل از الرياض النضرة، ج 2، ص 203.
|
|
است كه در قرآن كريم، ادبيات و اشعار عرب نيز آمده است.»
نيز راغب در مفردات مي گويد: «وليّ چند معني دارد كه يكي از آنها عبارت است از متصدّي امر ديگري شدن و اولي به تصرّف؛ يعني سزاوارتر از ديگري بودن، چنانكه قرآن مي فرمايد: { النَّبِيُّ أَوْلي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ...}؛ پيامبر (صلي الله عليه وآله) از خود مردم نسبت به خودشان سزاوارتر است، چرا كه بسياري از مردم خير و مصلحت خود را نمي دانند و پيامبر (صلي الله عليه وآله) كه از جانب خدا مأموريت دارد، به اتّكاي وحي مصالح مردم را مي داند پس سزاوارتر از خودشان نسبت به آنهاست.
جالب است به اين نكته توجه كنيم كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) در واقعه غدير از مردم مي پرسد: «أَ لَسْتُ أَوْلَي بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ» آيا من نسبت به شما از خودتان سزاوارتر نيستم؟ و آنها پاسخ مي دهند: «بلي؛ چرا يا رسول الله» آنگاه پيامبر (صلي الله عليه وآله) مي فرمايد: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاه».
آن آيه كريمه و آن اعتراف گرفتن از مردم به ولايت رسول الله وآن پاسخِ مردم و اعتراف به ولايت پيامبر (صلي الله عليه وآله) و بلافاصله سخن پيامبر كه فرمود: پس علي (عليه السلام) هم مانند من بر شما ولايت دارد، آيا مفهومي جز اين دارد كه ولايت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . عمدة صحاح الأخبار، ص 158.
2 . المفردات في غريب القرآن، ماده «ولي».
|
|
رسول الله (صلي الله عليه وآله) نسبت به مردم، عيناً براي علي (عليه السلام) ثابت است؟
ابن منظور در لسان العرب ذيل ماده «ولي» از قول ابن اثير آورده است: «واژه «مولا» در حديث مكرر آمده و اين واژه در موارد بسياري به كار برده شده، از جمله: «ربّ، مالك، سيد، منعم، معتق، ناصر، محب، تابع و ...» كه در هر مورد مفهوم خاصّ خود را دارد.» سپس افزوده: «وَلايت» به معناي نسب و نصرت و عتق و «وِلايت» به معناي امارت مي باشد، آنگاه حديثِ «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاه» را آورده و مي گويد: بيشتر اين معاني مي تواند در اين حديث لحاظ شود و از شافعي نقل كرده كه اين، همان ولاي اسلام است كه خداوند فرموده: { ذلِكَ بِأَنَّ اللهَ مَوْلَي الَّذِينَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْكافِرِينَ لا مَوْلي لَهُمْ} . سپس گفتار عمر را با علي (عليه السلام) نقل كرده كه گفت: «اصبحت مولاي و مولي كل مؤمن» و افزوده: هر كس متصدّي و عهده دار امر ديگري باشد، وليّ او مي باشد.
اينها فقط بخشي است از آنچه اهل لغت و ادب و خبره در فهم
واژه هاي قرآني و روايي درباره وليّ ومولا گفته اند و چنانكه ملاحظه
مي كنيم توجه نظر و اشاره همه آنها به همان مفهوم قرآني است كه همان اولي به
تصرّف بودن، عهده دار امر ديگري شدن و سيادت و امارت است كه در
1 . ابن منظور، لسان العرب، ماده ولي.
|
|
حديث ولايت منظور گرديده و جاي ترديد و ابهام باقي نمي گذارد.
ولاي محبت و ولاي حاكميت
دوستدار يكديگر باشند و اين، به شخص يا شخصيت خاصّ اختصاص ندارد. البته نسبت به اولياي خدا از اهميت ويژه اي برخوردار است از اينرو مودّت ذوي القربي در قرآن، جايگاه خاصّي دارد: { ...قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي...} كه به طور طبيعي اگر اين محبت ايجاد شد، اطاعت و تسليم نيز در پي آن خواهد آمد.
مسأله مهم اين است كه آيا آن همه روايات كه از پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) و در باب ولايت امير مؤمنان (عليه السلام) و وصايت و خلافت، از حديث دار گرفته تا روز غدير، با آن همه تأكيد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سوره توبه، آيه 71.
2 . سوره شوري آيه 23.
|
|
و تصريح و قراين و شواهد به اضافه آيات قرآن را مي توان در محبّت خلاصه كرد؟! آيا آن خطبه تاريخي و منشور غدير خم كه پيام آن چيزي جز وصايت و خلافت امير مؤمنان (عليه السلام) نيست را مي توان تنها ناظر به محبّت دانست؟
كدام انسان عاقل مي پذيرد رسول خدا در آن برهه خاصّ تاريخي و آخر عمر مبارك خود مسلمانان بلاد را به حج دعوت كند و بيش از صد هزار نفر از مردم را در غدير خم جمع كند و با آن خطبه طولاني علي (عليه السلام) را به مردم معرفي كند و از ولايت او سخن بگويد و مردم را به بيعت دعوت نمايد و منظور از همه اينها آن باشد كه اي مردم، علي (عليه السلام) را دوست بداريد! در حالي كه توصيه به محبت به آن همه تفصيل و مقدمات و بيان نياز نداشت؟
اشكالات بي اساس
مي گويد: چرا پيامبر (صلي الله عليه وآله) موضوع ولايت علي (عليه السلام) را در عرفات يا مدينه مطرح نكرد؟
اين پرسش بي معناست. زيرا هر جاي ديگر اين خطبه را ايراد
مي فرمود، گفته مي شد: چرا اينجا و نه جاي ديگر؟ علاوه بر اين، عرفات كه
جايگاه برگزاري اعمال حج بود و حاجيان در خيمه ها سرگرم عبادت و يا اطراف
بيابان پراكنده بودند و براي ايراد خطبه مناسب نبود و تمركز مخاطبان فراهم
نمي شد. ديگر آنكه ايراد خطبه در آنجا،
|
|
تحت الشعاع اعمال حج قرار مي گرفت و مسأله خلافت و ولايت به درستي مفهوم نمي شد. بنابراين فرمان الهي هنگامي رسيد كه زائران خانه خدا به نقطه تلاقي كاروان ها رسيدند و از آنجا رهسپار ديار خود مي شدند و مناسبترين مكان براي اعلام اين فرمان بود. البته امر خداوند چون و چرا ندارد و اگر در مدينه مي گفت، ساير مردم از آن بي خبر مي ماندند.
از آن تاريخ به بعد غديرخم نه يك لفظ گمنام، بلكه خطّه اي تاريخ ساز و سرچشمه جوشاني براي تشنه كامان حقيقت شد كه حج نيز بدون آن، مفهوم و معناي واقعي خود را ندارد و عرفات و منا و اعمال و عبادات را جان و حيات مي دهد و مؤمنان واقعي به وسيله پيام آن ـ كه همانا ولايت علي (عليه السلام) است ـ شناخته مي شوند چنانكه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود:
«لولاك يا علي لم يعرف المؤمنون بعدي»؛ اي علي اگر تو نبودي، مؤمنان بعد از من شناخته نمي شدند.
دليل ديگر از قرآن درباره ولايت
دليل ديگر قرآني بر ولايت امير مؤمنان (عليه السلام) اين آيه كريمه است:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كنزالعمال، حديث شماره 36477.
|
|
{ إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ}؛ «ولّي و صاحب اختيار شما، خدا و پيامبر اوست و آنانكه ايمان آورده و در حال ركوع زكات دادند.
در اين آيه، چند نكته شايان توجه است:
1 ـ به اتفاق مفسران كسي كه در حال ركوع زكات دادو انگشتر خود را به سائل بخشيد، كسي جز علي بن ابي طالب (عليه السلام) نبود واين آيه درباره غير او نازل نشده است.
2 ـ اين آيه منزلت امير مؤمنان (عليه السلام) را در جايگاه بلندي قرار داد كه براي غير او روا نيست و آن منزلت، همانا ولايت پس از خدا و رسول است. و كسي كه ولايتش در رديف ولايت خدا و رسول قرار مي گيرد، مي بايست از شايستگي، كمالات و فضايل والايي برخوردار باشد تا بتواند به جاي پيامبر (صلي الله عليه وآله) بنشيند وعهده دار ولايت الهي شود وعلي (عليه السلام) چنين بود؛زيرا او به منزله نفس نبي است كه قرآن كريم در آيه مباهله بدون تصريح به نام او فرموده است: { ...وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ...} كه به اتفاق مفسران در واقعه ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سوره مائده، آيه 55.
2 . تفسير طبري، شواهدالتنزيل، اسباب النزول، معالم، ج 1، ص 156.
3 . سوره آل عمران، آيه 61.
|
|
مباهله پيامبر (صلي الله عليه وآله)
است كه حضرت علي، زهرا و حسنين (عليهم السلام)
حضور داشتند. بدين ترتيب تنها كسي كه شايسته خلافت نبي اكرم (صلي الله عليه وآله) است، علي بن ابي طالب (عليه السلام) مي باشد كه نسخه جامع و كامل انساني
پس از پيامبر (صلي الله عليه وآله) و همانند آن حضرت
به جز رسالت است.
3 ـ هر چند آيه به صورت جمع آمده، اما جز علي (عليه السلام) مقصود نيست. برخي اشكال كرده اند كه: چرا آيه به صورت جمع آمده: (الَّذِينَ آمَنوا... يُقِيمُونَ الصَّلاةَ...)
پاسخ: به كار بردن واژه جمع در مورد فرد استعمال شايعي است، چنانكه در آيه مباهله «نِساءَنا» صيغه جمع است ولي در مورد فرد (حضرت زهرا (عليها السلام) ) به كار برده شده. نيز نظاير ديگري در قرآن وجود دارد.
ولايت «اولي الأمر» در قرآن
از ديگر آيات كه ولايت امير مؤمنان (عليه السلام) و ائمه طاهرين (عليهم السلام) را اثبات مي كند و به اطاعت آنها فرمان مي دهد، آيه:
{ أَطِيعُوا اللهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي اْلأَمْرِ مِنْكُمْ...}؛ اطاعت كنيد خدارا واطاعت كنيدپيامبررا ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نك، معالم المدرستين، ج 1، ص 157.
2 . سوره نساء، آيه 59.
|
|
و آنان كه فرمانرواي شما مي باشند.
در روايات بسياري آمده است: «اولي الأمر»، علي (عليه السلام) و فرزندان آن حضرت اند. اين روايات علاوه بر منابع شيعه، در كتب اهل سنت هم نقل شده است. از جمله در شواهد التنزيل از علي (عليه السلام) نقل كرده كه گفت: از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) پرسيدم: اولي الأمر چه كساني هستند؟ آن حضرت فرمود: «انت اولهم؛ تو نخستين آنهايي». نيز از مجاهد نقل كرده كه در تفسير { ...وَ أُولِي اْلأَمْرِ مِنْكُمْ... }گفت:
«علي بن ابي طالب ولاّه الله الأمر بعد محمد...»؛ علي بن ابي طالب فرمانرواي مردم از جانب خداوند پس از پيامبر (صلي الله عليه وآله) مي باشد.
و از قول ابوبصير آورده كه: از امام باقر (عليه السلام) ، معناي اين آيه را پرسيد. حضرت فرمود: «نزلت في علي بن ابي طالب» ابوبصير مي گويد: عرض كردم، مردم مي گويند: چرا خداوند در قرآن نام علي (عليه السلام) و اهل بيت او را نبرده است؟
امام (عليه السلام) فرمود: به آنها
بگو: خداوند حكم نماز را بر پيامبر (صلي الله عليه وآله)
نازل كرده اما نگفته سه ركعت يا چهار ركعت و اين پيامبر (صلي الله عليه وآله) است كه آن را تفسير مي كند و
حج را واجب
1 . معالم المدرستين، ص 159، به نقل از شواهد التنزيل.
|
|
نموده اما نفرموده هفت بار طواف كنند و پيامبر (صلي الله عليه وآله) آن را تفسير نمود، و آيه { أَطِيعُوا اللهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي اْلأَمْرِ مِنْكُمْ...} را نازل فرموده كه درباره علي و حسن و حسين (عليهم السلام) است، چنانكه پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) فرمود: من شما را به كتاب خدا و اهل بيت (عليهم السلام) خود سفارش مي كنم و از خدا خواسته ام ميان آن دو جدايي نيفكند تا بر حوض كوثر نزد من آيند و خداوند اين را از من پذيرفت».
آنچه در اين روايت در تفسير اولي الأمر آمده، به دو دليل عين حقيقت است و جز اين نمي تواند باشد:
1 ـ اولي الأمر بودن و صاحب فرمان بر خلق شدن پس از خدا و رسول منصبي نيست كه به هر كس داده شود و تنها كسي شايستگي آن را دارد كه از جهل و جور و عصيان و طغيان مبرا و تالي تلو پيامبر (صلي الله عليه وآله) باشد و در فضايل و كمالات ـ به جز نبوت ـ همانند او و مظهر صفات جلال و جمال حق و امانت دار او باشد و چنين كسي بايد معصوم از خطا و برخوردار از علم و عمل و صلاح و سداد باشد تا خلعت خلافت الهي و ولّي امر مسلمين بودن بر قامت او راست آيد و اين كس جز علي (عليه السلام) و فرزندان او نيست. زيرا در اين شايستگي، احدي از مسلمانان ترديد نكرده اند.
2 ـ خداوند به اطاعت آنان فرمان داده واين جز درباره
1 . سوره نساء، آيه 59.
2 . معالم المدرستين، ج 1، ص 159 ـ 160، به نقل از شواهد التنزيل.
|
|
برگزيدگان خدا ـ كه از صلاح و سداد و علم و عمل و عدل و داد برخوردار باشند ـ جايز نيست. همانگونه كه قرآن از اطاعت مسرفان و مفسدان صريحاً نهي نموده و مي فرمايد: { وَ لا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ * الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي اْلأَرْضِ وَ لا يُصْلِحُونَ} بنابراين وقتي خداوند به اطاعت اولي الأمر، امر مي كند، هر فرمانروايي مقصود نيست بلكه فرمانرواياني مقصودند كه از ويژگي و شرايط لازم برخوردار باشند كه قرآن معيار آنان را مشخص نموده و پيامبر (صلي الله عليه وآله) به تبيين آن پرداخته است.
حديث متواتر ثقلين
نويسنده جزوه در بخش ديگري حديث ثقلين را ـ كه مورد اتفاق عامه مسلمانان و همه فرق اسلامي است ـ مورد ترديد قرار داده و مي گويد: راويان آن عطية عوفي، قاسم بن حسن، زيد بن الحسن انماطي كوفي اند، و اينها در روايت ضعيف اند! در حالي كه اين حديث همانند حديث غدير مورد اتفاق عموم محدثان شيعه و سني است كه پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود:
«إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ؛ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا وَ إِنَّهُمَا لَنْ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سوره شعراء، آيه 151 ـ 152.
|
|
يَفْتَرِقَا حَتَّي يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ».
«من در ميان شما دو چيز گران سنگ را مي گذارم؛ كتاب خدا و عترتم؛ اهل بيتم. هر گاه به اين دو تمسك جوييد هرگز گمراه نشويد. و اين دو از هم جدا نشوند تا در كنار حوض كوثر نزد من آيند.»
نيز پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) در روايات متواتر ديگري امامان بعد از خود را معرفي فرموده كه از نظر شيعه جاي ترديد نيست، هر چند امثال اين نويسنده آن را مانند بسياري از حقايق ديگر باور نداشته باشند.
اگر به موجب حديث ثقلين عترت نيز در كنار قرآن حجّت است، ناگزير بايد تا قرآن باقي است، عترت (اهل بيت (عليهم السلام) ) نيز باقي باشند و براي هر عصري امامي ـ حاضر يا غايب ـ باشد و اين مطلب را بسياري از عالمان و مورخان اهل سنت نيز پذيرفته و در اين باره كتاب ها نوشته اند، مانند: ابن صباغ مالكي در «فصول المهمه» و قاضي زنگه زوري در «تشريح و محاكمه در تاريخ آل محمد (صلي الله عليه وآله) » و... .
مغالطه اي ديگر
نويسنده در بخش ديگري از مقاله اش، ذيل روايت غدير مغالطه ديگري را مرتكب شده و مي گويد:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحارالأنوار، ج35، ص184
|
|
«پيامبر نخواسته دوازده نفر مشخص از اهل بيت (عليهم السلام) را مانند قرآن مصدر تشريع قرار دهد.»
مي گوييم مطلب همين گونه است. ائمه (عليهم السلام) مصدر تشريع نيستند. احدي از شيعيان و پيروان اهل بيت (عليهم السلام) ادعا نكرده پيامبر (صلي الله عليه وآله) با اعلام امامت آنان خواسته مانند قرآن آنها را مصدر تشريع قرار دهد. شرع مقدس در غدير خم با آيه { الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...} و اعلام ولايت تكميل شد و ائمه هيچ حكم جديدي نمي آورند بلكه آنان تشريح كننده شريعت و تبيين كننده آن بر اساس مباني هستند كه به وسيله پيامبر (صلي الله عليه وآله) ترسيم شده و تا قيامت نه چيزي بر آن افزوده و نه چيزي از آن كاسته خواهد شد.
اين در حالي است كه جماعتي از اهل سنت در شرع مقدس چيزهايي را
وارد كرده اند كه در قرآن و سنت و سيره نبوي وجود نداشته و آنان با استناد به
اعمال خلفا و برخي اصحاب، آن را جزو آداب شريعت قرار داده اند! از جمله اينكه
پيامبر (صلي الله عليه وآله) فرموده:
«جُعِلَتْ لِي اْلأَرْضُ مَسْجِداً وَ طَهُوراً»؛ زمين
سجده گاه من و وسيله طهارت است.و شيعه به همين دليل بر خاك سجده
مي كند،درحالي كه اهل سنت سجده بر خاك را جايز نمي دانند. و يا دست بر
سينه نماز مي خوانند كه درسيره نبوي ثبت نشده وخليفه دوم آن
1 . سوره مائده / آيه 3.
|
|
را سنت كرده! و يا تمتع در حج و متعه كه عمربن خطاب گفت: در زمان پيغمبر حلال بود و من آن را حرام مي كنم! و مورد ديگري از اين قبيل كه در جاي ديگري بايد بررسي كرد. بنابراين اشكال نويسنده به خود او و هم مسلكان او باز مي گردد و در مورد شيعه صدق نمي كند.
در پايان لازم است يادآور شويم نگارش اين مقاله، به عنوان پاسخگويي به شبهاتي است كه جزوه ياد شده القاء كرده، لذا سعي بر اختصار در اين مقاله ضروري به نظر رسيد تا خوانندگان ـ به ويژه جوانان دانشجو و دانش آموز ـ قبل از عزيمت به سفر عمره و حج بتوانند بخوانند و با موضوع غدير و پيام ولايت تا حدودي آشنا شوند و تحت تأثير شبهه افكني گروه متحجر قرار نگيرند. و گرنه تفصيل بحث غدير و دلايل قطعي آن از هزاران صفحه و صدها مجلّد مي گذرد كه علماي سلف و محققان سخت كوش همچون علامه اميني در الغدير به آن پرداخته و حجّت را بر همگان تمام كرده اند.