بخش 1
مقدمه
بسم الله الرحمن الرحيم
در پرتو شريعت
پاسخ به شبهات وهابيّت
نويسنده:
عباسعلي زارعي سبزواري
مقدمه
الحمد لله ربّ العالمين و الصلاة والسلام علي سيد الأنبياء محمد و آله الطيبين.
پرسشگري و كنجكاوي انسان
حسّ پرسشگري و كنجكاوي يكي از ويژگي هاي روحي و رواني انسان است. وجود اين ويژگي انسان را از حيوانات متمايز كند و او با طرح پرسش هاي گوناگون درباره هستي خويش و ديگران به جستوجوي پاسخ آنها مي پردازد و با گرفتن پاسخ هر پرسشي، پله هاي تكامل را طي مي كند. انسان پاسخ بعضي از پرسش ها را نزد وجدان و عقل مي يابد و پاسخ بعضي را با تجربه كسب مي كند و پاسخ بعضي ديگر را نه با عقل درك مي كند و نه با تجربه كسب مي نمايد، بلكه از نيرويي ماوراي طبيعت مي گيرد. نخستين پرسشي كه براي هر انسان باشعوري پديد مي آيد و عقل او پاسخ گوي آن مي باشد، اين است كه آيا من و آنچه در اين جهان پهناور وجود دارد نيازمند يك آفريننده هستيم و يا تمام هستي، خودبه خود، تصادفي و بدون هيچ آفريننده اي وجود پيدا كرده است؟
هر انسان باوجدان و عاقلي با بكارگيري انديشه و عقل، نيازمندي اين جهان باعظمت را به مدبّري حكيم و آفريننده اي دانا و توانا درك مي كند.
پرسش ديگري كه براي انسان پديد مي آيد و عقل پاسخ گوي آن است، اين كه آيا آفريننده جهان در آفرينش اين جهان هدف خاصي را دنبال مي كند يا اين جهان را بدون هدف و پوچ آفريده است؟ اينجا نيز عقل انسان مي گويد: آفريننده اين جهان باعظمت و پر از رمز و راز، حكيم، دانا و تواناست و هر حكيمي در كارهاي خويش حكمت و هدفي را دنبال مي كند; پس آفريننده اين جهان نيز تمام هستي را هدفمند آفريده است.
پرسش سومي كه پديد مي آيد، اين است كه هدف آفريننده حكيم و دانا از آفرينش موجودات عالم چيست؟
عقل در اينجا عاجز است و پاسخ اين پرسش را بايد آفريننده حكيم بدهد، لذا در كلام خود مي فرمايد: }هُوَ الَّذي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الاَْرْضِ جَميعاً{; «خداوند اين جهان كسي است كه تمام آنچه را كه در زمين است براي شما انسانها آفريده است»(1).
پرسش چهارم اين است كه چرا و به چه هدفي خداوند ما انسان ها را آفريده است؟
اينجا نيز عقل تعطيل است و انسان بايد پاسخ اين پرسش را از خود آفريننده هدفدار بپرسد. از اين رو خداوند متعال مي فرمايد: } وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالاِْنسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ{، «جنّ و انس را نيافريدم جز براي اينكه مرا عبادت كنند»(2).
پرسش پنجم اين است كه چگونه خداوند را عبادت كنيم؟ پرستش خداوند با انجام چه كارهايي و اجتناب از چه كارهايي تحقق مي يابد؟ پاسخ اين پرسش را نيز نمي توان از عقل يا تجربه گرفت، بلكه پاسخ آن نيز در نزد خود آفريننده است. و از آنجا كه انسان در مرتبه اي پايين از مراتب هستي است و آفريننده جهان در بالاترين مرتبه از مراتب هستي قرار دارد، به حكم عقل انسان به طور عامّ نمي تواند پاسخ اين پرسش را مستقيماً از آفريننده جهان بگيرد; بنابراين وجود يك واسطه را ميان خود و آفريننده براي دريافت اين پاسخ ضروري مي داند. از اين رو خداوند متعال پيامبراني را از ميان خود بشر براي برقراري ارتباط ميان خود و بشر انتخاب كرد تا راه پرستش و اطاعت را به آنان بياموزد. آخرين پيامبر از پيامبران الهي پيامبر اسلام حضرت محمدبن عبدالله (صلي الله عليه وآله) است، كه رسالت خود را به خوبي انجام داد و مردم را تا آخرين لحظه عمر خويش، با ابلاغ كلام خدا و سنت خويش آگاه كرد و تنها راه عبوديت نجات بخش را تمسّك به قرآن كريم و عترت خويش پس از خود معرّفي نمود و فرمود: «اني تارك فيكم الثقلين; كتاب الله و عترتي ما ان تمسّكتم بهما لن تضلّوا بعدي ابداً»; «دو گوهر گران بها را در ميان شما مي گذارم; كتاب خدا و عترت من; چنانچه به آن دوچنگ زنيد هرگز پس از من گمراه نمي شويد».
در حقيقت خداوند متعال به واسطه پيامبر (صلي الله عليه وآله) راه پرسشگري و پاسخ گويي پس از خود را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بقره : 29
2 .ذاريات : 56
به مردم معرفي نمود و قرآن كريم به همراه عترت و اهل بيت پيامبر (صلي الله عليه وآله) را تنها مرجع براي پاسخ گويي به پرسش هاي مردم دانست. ولي متأسفانه پس از رحلت رسول خدا (صلي الله عليه وآله) به دلايلي كه اكنون فرصت بيان آن نيست، وصيت آن حضرت ناديده و يا ناكافي دانسته شد و راه براي اختلافات مذهبي هموار گشت و بسياري از مردم با فاصله گرفتن از تنها مرجع صحيح براي پاسخ گويي ـ يعني قرآن به همراه اهل بيت (عليهم السلام) ـ دچار سردرگمي شدند و رفته رفته با گذشت زمان، شبهه افكني مغرضانه در بسياري از موارد جايگزين پرسشگري معقول شد. با اين وجود اهل بيت عصمت و طهارت در طول زندگي به پرسش هاي معقول مردم پاسخ مي دادند و شبهات دشمنان دين را با متانت و سعه صدر پاسخ مي گفتند. امامان معصوم (عليهم السلام) با وجود تمام مشكلات اجتماعي، با تشكيل مجالس مناظره، از كيان اسلام دفاع مي كردند و راه پرسشگري را ـ كه راه تكامل بشري است ـ بر روي مردم باز مي گذاشتند.
در زمان غيبت امام زمان (عليه السلام) مسئوليت پاسخ گويي به پرسش ها و شبهات بر عهده عالمان و دانشمندان جامعه گذاشته شده است. آنان بايد خود را مصداق آيه شريفه: } الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلاَ يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللهَ وَكَفَي بِاللهِ حَسِيباً{،(1) قرار داده، راه خدا و سيره پيامبران و امامان را ادامه دهند. آنان بايد بحث و گفتمان برادرانه و منطقي درباره مسائل مختلف ديني را بدون تعصّب و هرگونه پيش داوري جانبدارانه در جامعه رواج داده، به پرسش هاي معقول دوستان و يا شبهات نامعقول دشمنان به صورت منطقي و با استفاده از قرآن كريم و سنت رسول خدا (صلي الله عليه وآله) پاسخ منطقي و قانع كننده بدهند.
پرسشگري معقول و پاسخ گويي منطقي
از ديرباز انديشمندان در حوزه هاي مختلفي به تبادل آرا و نقد و بررسي آنها مشغول بوده اند; در حوزه مذهب و اعتقادات نيز تبادل افكار و نقد و بررسي آنها پس از رحلت رسول خدا (صلي الله عليه وآله) به طور گسترده اي وجود داشت و از آن به عنوان عاملي براي رشد و شكوفايي جامعه اسلامي ياد مي شد. برگزاري مجالس مباحثه و مناظره ميان امامان معصوم و افراد مختلف از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . احزاب / 39
فرقه هاي گوناگون، گواه بر اين مطلب است و در اينجا به نمونه اي از اين مناظرات به صورت فهرست اشاره مي كنيم:
1 . مناظره امام علي (عليه السلام) با جاثليق درباره دين شناسي و خداشناسي.
2 . مناظره امام علي (عليه السلام) با قدريّه درباره قضا و قدر.
3 . مناظره امام علي (عليه السلام) با مرد شامي درباره قضا و قدر.
4 . پاسخ امام علي (عليه السلام) به ذعلب درباره رؤيت خداوند و صفات او.
5 . مناظره امام باقر (عليه السلام) با هشام بن عبدالملك درباره حالت مردم در روز قيامت.
6 . پاسخ هاي امام باقر (عليه السلام) به پرسش هاي محمدبن مسلم.
7 . مناظره امام صادق (عليه السلام) با زنديق درباره خداشناسي.
8 . مناظره امام صادق (عليه السلام) با ابن أبي العوجاء درباره حدوث عالم.
9 . مناظره امام صادق (عليه السلام) با عبدالله ديصاني.
10 . پاسخ امام صادق (عليه السلام) به پرسش هاي ابوبصير درباره صفات ذات خداوند.
11 . مناظره امام صادق (عليه السلام) با صالح نيلي درباره توان و قدرت بندگان.
12 . مناظره امام صادق (عليه السلام) با مرد شامي درباره اثبات ضرورت امامت.
13 . مناظره امام رضا (عليه السلام) با جاثليق درباره اثبات نبوت محمد (صلي الله عليه وآله) و اثبات تحريف انجيل.
14 . مناظره امام رضا (عليه السلام) با رأس الجالوت درباره اثبات نبوت حضرت محمّد (صلي الله عليه وآله) .
15 . مناظره امام رضا (عليه السلام) با بزرگ هيربدان در ردّ زرتشتيان.
16 . مناظره امام رضا (عليه السلام) با عمران صابي درباره الهيات.
17 . مناظره امام رضا (عليه السلام) با سليمان مروزي درباره بداء و اراده خداوند.
18 . مناظره امام رضا (عليه السلام) با ابن جهم درباره عصمت پيامبران (عليهم السلام) .
19 . مناظره امام رضا (عليه السلام) با مأمون درباره عصمت انبيا.
بر تمام اين مناظرات فضايي آرام و به دور از تعصّب كوركورانه حاكم بوده است; پرسشگران به قصد پاسخ گرفتن از امامان معصوم (عليهم السلام) مي پرسيدند و آنان، با ارائه برهان و استفاده از منطق پاسخ آنان را مي دادند و نتيجه اين پرسشگري معقول و پاسخ گويي منطقي، چيزي جز گرويدن اشخاص به دين مبين اسلام نبود. اين فضا را در مباحثات علمي و
مناظرات مذهبي انديشمندان شيعه و سني پس از عصر غيبت نيز مشاهده مي كنيم; آنان در جلسات و كتاب هاي خويش با رعايت احترام همديگر، به نقد و بررسي انديشه هاي يكديگر مي پرداختند، بدون اينكه شخص و يا فرقه اي را متهم به كفر و شرك كنند. و تا زماني كه اين فضا بر مباحثات و مناظرات علمي حاكم باشد، شاهد روشنگري و هدايت بسياري از افراد جامعه اسلامي مي باشيم.
جايگزيني شبهه افكني به جاي پرسشگري
سرانجام حريم دوران حاكميت فضاي گفتوگو، منطق و استدلال بر جامعه اسلامي با ظهور فرقه وهابيّت و ترويج مباني فكري ابن تيميّه در قرن هفتم شكسته شد و پرسشگري معقول اهل سنت از انديشمندان بزرگ شيعه تبديل به شبهه افكني مغرضانه در راستاي تخريب چهره شيعيان و ايجاد تفرقه ميان مسلمانان شد. در واقع ظهور فرقه وهابيّت پس از جريان سقيفه بني ساعده، مهمترين گام دشمنان دين اسلام در راستاي ايجاد تفرقه ميان مسلمانان و زدودن انسجام اسلامي بود; از اين رو شايسته است مقداري درباره پيدايش اين فرقه و مؤسس و مروّج آن و مباني فكري و عواقب آن سخن بگوييم.
ابن تيميّه بنيانگذار فكري وهابيت
برخي از مباني فكري وهابيّت عبارتند از:
1 . توسل به انبيا و اوليا شرك به خداوند است.
2 . قصد زيارت حرم پيامبر (صلي الله عليه وآله) گناه و بدعت است.
3 . درخواست شفاعت از اولياي الهي شرك است.
4 . زيارت قبور و ساختن گنبد بر روي آنان شرك به خداوند است.
5 . استغاثه به غير خداوند شرك است.
6 . برگزاري مراسم سوگواري حرام است.
7 . برگزاري اعياد و جشن ميلاد پيامبر (صلي الله عليه وآله) و ساير اوليا حرام است.
همانطور كه در آينده خواهد آمد، بنيان گذار فكري وهابيّت احمدبن عبدالحليم بن تيميّه
حرّاني، معروف به «ابن تيميّه» است. او در سال 661ق. در حرّان، از توابع شام به دنيا آمد و تحصيلات اوليه را در اين سرزمين به پايان برد. او پس از حمله مغول به اطراف شام، همراه خانواده اش به دمشق رفت و در آنجا اقامت نمود. در سال 698ق. شروع به تبليغ انحرافات اعتقادي خويش و اثبات شرك و كفر فرقه هاي اسلامي بخصوص شيعه نمود.
افكار باطل ابن تيميّه همواره افكار عمومي مسلمانان را متشنّج و اعتقادات ديني آنان را باطل مي شمرد. از اين رو گروهي از انديشمندان خواستار محاكمه وي شدند. جلال الدين حنفي قاضي دمشق، او را به دادگاه فرا خواند، ولي او از حضور در دادگاه امتناع ورزيد. سرانجام در هشتم رجب سال 705ق. قضات شهر دمشق همراه با ابن تيميّه در قصر نايب السلطنه حاضر شدند و كتاب الواسطية وي محور مناظره با كمال الدين زملكاني قرار گرفت و پس از اثبات انحراف فكري ابن تيميّه او را به مصر تبعيد كردند. ابن تيميّه در مصر نيز مشغول تبليغ مباني فكري خويش شد و توسط ابن محلوف مالكي، محكوم به زندان گشت. پس از آزادي در 23 ربيع الاول سال 707 به خاطر پافشاري بر نشر عقايد خويش، توسط قاضي بدرالدين محاكمه و دوباره روانه زندان شد. او در سال 708ق. از زندان آزاد شد، ولي فعاليت تبليغي او در راستاي نشر عقايد بي اساسش وارد مرحله جديدي شد و قوي تر از گذشته ادامه يافت تا اينكه در آخر ماه صفر سال 709ق. به اسكندريه مصر تبعيد شد و پس از هشت ماه، به قاهره بازگشت. ابن تيميّه در سال 720ق. به دارالسعاده احضار شد و توسط قضات و مفتيان مذاهب چهارگانه اهل سنت به خاطر فتاواي خلاف مذاهب اسلامي محكوم به زندان گشت و در دوم محرم سال 721ق. از زندان آزاد گرديد و او سرانجام در سال 728ق. در داخل زندان درگذشت.
مخالفت صريح انديشمندان اسلامي با عناصر فكري ابن تيميّه مانع از آن شد كه افكار باطل او به عنوان يك مذهب مطرح شود; اگر چه شاگردش ابن قيّم براي ترويج افكار او تلاش بسياري كرد. ذهبي (م774) در نامه اي خطاب به ابن تيميّه مي نويسد:
«يا خيبة! من اتّبعك فإنّه معرض للزندقة والإنحلال، و لاسيّما اذا كان قليل العلم و الدين باطوليّاً، شهوانيّاً لكنّه ينفعك و يجاهد عنك بيده و لسانه و في الباطن عدوٌّ لك بحاله و قلبه، فهل معظم أتباعك إلا قعيد مربوط،
بالعدل.
إلي متي تمدح كلامك بكيفية لاتمدح بها والله أحاديث الصحيحين، يا ليت أحاديث الصحيحين تسلم منك، بل في كلّ وقت تغير عليها بالتضعيف و الاهدار أو بالتأويل والانكار.
أما ان لك أن ترعوي؟ أما حان لك أن تتوب و تُنيب؟ أما أنت في عشرالسبعين و قد قرب الرحيل.
بلي والله ما اذكر انّك تذكر الموت، بل تزدري بمن يذكر الموت، فما اظنّك تقبل علي قولي و تصغي إلي وعظي، فإذا كان هذا حالك عندي و أنا الشفوق المحبّ الوادّ، فكيف حالك عند أعدائك، وأعداؤك والله فيهم صلحاء و عقلاء و فضلاء كما أنّ اولياءك فيهم فجرة كذبة و جهلة و عور و بقر».
«اي بيچاره، كساني كه از تو پيروي مي كنند، در پرتگاه زندقه و كفر و نابودي قرار دارند. نه اين است كه عمده پيروان تو را يا افرادي عقب مانده و گوشه گير و كم عقل تشكيل مي دهند و يا بي سواداني دروغگو و كودن و يا بيگانگاني فرومايه و مكّار، و يا خشك مقدساني ظاهرالصلاح و نفهم. اگر سخن مرا قبول نداري آنان را امتحان كن و با رعايت عدالت بسنج.
تا چه زماني مي خواهي سخنان ناشايست خود را طوري تمجيد نمايي كه به خدا سوگند احاديث صحيح مسلم و صحيح بخاري آن گونه تمجيد نشده است؟! اي كاش احاديث اين دو كتاب از دست تو در امان مانده بود! ولي تو در بعضي اوقات آنها را تضعيف كرده، بي ارزش مي كني و يا توجيه نموده، انكار مي كني!!
آيا وقت آن نرسيده كه راه و روش خود را عوض كني؟ آيا وقت آن نرسيده كه توبه نموده، برگردي؟ بدان كه مرگت نزديك شده است. به خدا سوگند گمان نمي كنم تو به ياد مرگ باشي، بلكه كساني را كه به ياد مرگ هستند، كوچك مي كني! چگونه اميدوار
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . السيف الصقيل، 218.
باشم كه سخنانم را پذيرفته، از نصيحت من پند گيري؟ ديدگاه من ـ كه دوستت هستم ـ درباره تو چنين است، پس دشمنان تو درباره ات چه مي گويند!
به خدا سوگند در ميان دشمنان تو، افرادي صالح و شايسته و عاقل و دانشمند وجود دارند; همانطور كه در ميان دوستان تو، افراد آلوده، دروغگو و نادان زياد به چشم مي خورد».
ابن حجر عسقلاني درباره ابن تيميّه مي گويد:
«و منهم من ينسبه إلي النفاق، لقوله في عليّ ما تقدم ـ أي أنّه أخطأ في سبعة عشر شيئاً ـ ; و لقوله: أنّه ـ أي عليّ ـ كان مخذولا حيثما توجّه، و أنّه حاول الخلافة مراراً فلم ينلها، و إنّما قاتل للرئاسة لا للديانة; و لقوله: أنّه كان يحب الرئاسة ; و لقوله: أسلم ابوبكر شيخاً يدري ما يقول، و عليّ أسلم صبيّاً، و الصبيّ لا يصحّ إسلامه; و بكلامه في قصة خطبة بنت أبي جهل، فإنّه شنع في ذلك، فألزموه بالنفاق، لقوله9 : و لا يبغضك إلاّ منافق».
«و بعضي به خاطر سخنان زشتي كه درباره علي (عليه السلام) بيان داشته است او را منافق مي دانند. او گفته است: علي بن ابي طالب در هفده مورد اشتباه كرده است. و نيز گفته است: علي بن ابي طالب بارها براي به دست آوردن خلافت تلاش كرد ولي كسي او را ياري نكرد، جنگ هاي او براي دين نبود، بلكه براي رياست طلبي بود، اسلام ابوبكر از روي آگاهي بود و اسلام علي بن ابي طالب در دوران طفوليت بود و ارزشي ندارد. نيز خواستگاري علي از دختر ابوجهل را نقص بزرگي براي او دانسته است. تمامي اين سخنان موجب شده كه او را منافق بدانند; زيرا پيامبر مي فرمايد: كسي جز منافق با تو دشمني نمي كند».
تقي الدين سُبكي، ابن تيميّه را شخصي بدعت گذار معرفي كرده است. او درباره ابن تيميّه مي گويد:
«لمّا أحدث ابن تيمية ما أحدث في أصول العقائد، و نقض من دعائم الإسلام الأركان والمعاقد، بعد أن كان مستتراً بتبعية الكتاب و السنة، مظهراً
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الدررالكامنة في أعيان المائدة الثامنة 1: 155.
أنّه داع إلي الحقّ، هاد إلي الجنّة، فخرج عن الاتّباع إلي الابتداع»
«ابن تيميّه آنگاه كه در پوشش پيروي از كتاب و سنت و با تظاهر به دعوت ديگران به حق، در عقايد اسلامي بدعت گذاشت و اركان اسلام را درهم شكست، از پيروي كتاب و سنت به بدعت گذاري در دين روي آورد».
حصني دمشقي، ابن تيميّه را زنديق مي داند و مي گويد:
«أنّ ابن تيميّة الذي كان يوصف بأنّه بحر في العلم، لا يستغرب فيه ما قاله بعض الأئمة عنه: من أنّه زنديق، و سبب قوله ذلك أنّه تتّبع كلامه فلم يقف له علي اعتقاد، حتي أنّه في مواضع عديدة يكفّر فرقة و يضلّلها، و في آخر يعتقد ما قالته أو بعضه. مع أنّ كتبه مشحونة بالتشبيه و التجسيم، والإشارة إلي الازدراء بالنبي صلّي الله عليه و آله و سلم و الشيخين و تكفير عبدالله بن عباس رضي الله عنه، و أنّه من الملحدين، و جعل عبدالله بن عمر رضي الله عنهما من المجرمين. و أنّه ضالّ مبتدع، ذكر ذلك في كتاب له سمّاه (الصراط المستقيم) والردّ علي أهل الجحيم، و قد وقفت في كلامه علي المواضع التّي كفّر فيها الائمة الأربعة، و كان بعض أتباعه يقول: أنّه أخرج زيف الأئمة الأربعة يريد بذلك اصلاح هذه الأمّة، لأنّها تابعة لهذه الأئمة في جميع الأقطار و الأمصار، و ليس وراء ذلك زندقة».
«ابن تيميّه را درياي دانش معرفي مي كنند، ولي اينكه بعضي از پيشوايان دين او را زنديق خوانده اند، ناآشنا نيست. و علت گفتار اين پيشوايان اين است كه آثار علمي ابن تيميّه را بررسي كرده، به يك اعتقاد صحيحي برخورد نكرده اند، بلكه در موارد گوناگوني برخي از مسلمانان را كافر دانسته، برخي ديگر را گمراه مي داند. با اين كه كتاب هاي او آميخته به تشبيه خداوند به مخلوقات و تجسيم ذات باريتعالي است و نيز در كتابهاي او به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . السيف الصقيل، 177، طبقات الشافعية 9: 253.
2 . دفع الشبه عن الرسول: 125 ـ 126.
ساحت مقدس پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) و شيخين جسارت شده، عبدالله بن عباس را تكفير كرده و عبدالله بن عمر را مجرم وگمراه و بدعت گزار دانسته است. اين سخنان را در كتاب الصراط المستقيم بيان كرده است.
من در كتاب هاي ابن تيميّه، با مواردي برخورد كردم كه پيشوايان مذاهب چهارگانه اهل سنت را تكفير كرده است. و برخي از طرفداران ابن تيميّه در توجيه اين عمل مي گفتند: از آنجا كه در طول تاريخ، امت اسلامي پيرو اين پيشوايان بودند، ابن تيميّه خواسته با بيان انحرافات پيشوايان مذاهب، امت اسلامي را اصلاح كند. بنابراين نتيجه مي گيريم كه ابن تيميّه بالاترين زندقه است».
ابن حجر مكّي، ابن تيميّه را گمراه دانسته و سخنان او را فاقد ارزش مي داند(1).
شوكاني اطلاق شيخ الاسلام به ابن تيميّه را كفر مي داند(2).
ابن بطوطه، ابن تيميّه را ديوانه مي خواند(3).
موضع گيري به موقع انديشمندان اهل سنت و شيعه در برابر افكار خطرناك ابن تيميّه و عدم حمايت دولت ها از او، موجب انزواي ابن تيميّه شد و افكار و عقايد او تا مدتي به فراموشي سپرده شد.
محمدبن عبدالوهاب، مجدد افكار ابن تيميّه
در قرن دوازدهم دوباره افكار و عقايد ابن تيميّه توسط محمدبن عبدالوهاب و به كمك خاندان آل سعود و پشتيباني قدرت هاي استعماري منتشر شد. محمدبن عبدالوهاب در سال 1115، در شهر عُيَينه از توابع نجد عربستان به دنيا آمد و فقه حنبلي را در زادگاهش آموخت و براي ادامه تحصيل رهسپار مدينه منوره شد و نزد شيخ محمد سليمان كردي شافعي و شيخ محمد حياة سندي حنفي درس خواند. مهمترين كار او اين بود كه عقايد ابن تيميّه را به صورت يك فرقه و مذهب جديد ـ كه با تمام مذاهب اسلامي تفاوت داشت ـ درآورد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الفتاوي الحديثة: 86.
2 . البدرالطالع 2: 260.
3 . رحلة ابن بطوطة 1: 57.
محمدبن عبدالوهاب ترويج عقايد ابن تيميّه را در قالب مذهبي به نام وهابيت از شهر بصره آغاز كرد. مردم بصره و انديشمندان اسلامي در مقابل افكار او قيام كرده، او را از بصره بيرون كردند. او سپس به بغداد و كردستان و همدان و اصفهان رفت و سرانجام به حُريمله، اقامتگاه پدرش بازگشت. محمدبن عبدالوهاب تا زماني كه پدرش زنده بود، جرأت اظهار عقايد خويش را در زادگاهش نيافت، ولي پس از درگذشت پدرش در سال 1153، محيط را براي اظهار عقايد خويش مناسب ديد و مردم را به پيوستن به فرقه وهابيت دعوت نمود. اعتراض عمومي مردم او را ناگزير كرد تا به زادگاه خويش، عُيَينه باز گردد. ولي طولي نكشيد كه حاكم عُيينه او را از شهر اخراج كرد. محمدبن عبدالوهاب ناچار شد به شهر دِرعيه رود و با محمدبن سعود پيمان بندد كه حكومت از آن محمدبن سعود و تبليغ به دست محمدبن عبدالوهاب باشد. او با همكاري خاندان آل سعود مسلمانان را به جرم توسل به انبيا و اولياي الهي و بعضي عقايد ديني مشرك دانست و فتوا به كافر بودن آنان داد و خونشان را حلال دانست. و متأسفانه هم اكنون نيز پيروان او در راستاي تخريب چهره مذاهب اسلامي و به خصوص مذهب شيعه، از هر راهي جز راه منطق و استدلال فرو گذاري نكرده اند و با شبهه افكني و تكفير شيعيان، سعي در نابودي وحدت و انسجام اسلامي ميان مذاهب گوناگون دارند.
تفكر وهابي و تفكر شيعي
تفكر وهابيون از زمان تأسيس و ظهور فرقه وهابيت تاكنون چيزي جز بي منطقي و فرار از رويارويي با استدلال و برهان و گرايش به تكفير فرقه هاي اسلامي و به خصوص شيعه نبوده است. آنان با شعار توحيد، به استفاده از خشونت و تهاجم روي آوردند. به مدينه منوره يورش بردند و حرم پيامبر (صلي الله عليه وآله) را غارت كردند. در سال 1216ق. به عراق حمله كردند و با يورش به كربلا، بسياري از اهالي اين شهر را در كوچه و بازار كشتند، اموال آنان را غارت كرده، بارگاه امام حسين (عليه السلام) را ويران كردند. در همان سال به نجف اشرف نيز حمله كردند.
و اكنون نيز همايش هاي ضد شيعي تشكيل داده، كشتار شيعيان را واجب مي دانند. توجه شما را به گزارشي جلب مي كنيم كه در پايگاه اينترنتي شبكه خبر صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران، در تاريخ 3/7/1386 درباره همايش ضد شيعي مفتي هاي سلفي در شهر رياض
درج شده است:
«به گزارش المرصد العراقي، سلمان بن عبدالعزيز امير منطقه رياض، در اين همايش كه در آن مفتياني چون: صالح الفوزان، عبدالله بن جبرين، ناصر العمر و برخي از چهره هاي مشهور ضد شيعي ديگر حاضر بودند در سخناني التزام عربستان به مذهب سلفي را از اصول كشور خود دانست و از چنين انديشه اي به عنوان تنها انديشه صحيح اسلامي نام برد.
در اين همايش سخنرانان به جاي دعوت به وحدت در جهان اسلام، حاضران را به دوري و حتي قتل مسلماناني كه انديشه سلفي را نمي پسندند ترغيب كردند.
شيخ صالح الفوزان در سخناني در اين همايش، خواستار دوري از شيعيان شد و پيروان مذهب شيعه را خطري اصلي براي كشور عربستان دانست و خواستار آن شد تا هيئت حاكمه كشور، شيعيان مقيم مناطقي چون القطيف، مدينه منوره و نجران را به اسلام (انديشه سلفي) دعوت كنند و در صورتي كه نپذيرفتند، آنان را براي پذيرش انديشه سلفي مجبور نمايند.
عبدالله بن جبرين در سخنان خود در اين همايش خواستار دشمني با شيعيان و اهانت و تحقير آنان شد و گفت: نبايد به شيعيان اجازه داد تا در مساجد نماز بخوانند، بايد با آنان برخورد شديد داشت.
وي ادامه داد بايد روش ملك عبدالعزيز در برخورد با شيعيان را ادامه داد و شيعيان را در سلك ديپلماتيك و نظامي نپذيرفت و به آنان اجازه نداد تا سمتهاي مهمي را در كشور به دست گيرند، ضمن آنكه بايد قربة الي الله با فرزندان شيعه در دانشگاه ها سخت گيري كرد و در صورت لزوم حتي كشتار شيعيان واجب است.
ناصرالعمر نيز در سخنان خود خواستار برخورد با شيعيان عراق شد. وي پيشاپيش در يادداشتي خواستار ممانعت از حج شيعيان، تخريب مساجد و حسينيه هاي شيعيان و همچنين جلوگيري از انتشار كتاب، روزنامه و يا مجله هايي در كشور عربستان شد كه شيعيان در نگارش آن نقش دارند، ضمن آنكه تعطيلي دادگاه شيعيان در منطقه القطيف و جلوگيري از مشغول شدن شيعيان در مشاغلي چون: مشاغل امنيتي، بهداشت و درمان، رسانه بايد به شدت مورد توجه باشد و نبايد اجازه داد كه شيعيان در هيچ مقطعي به تدريس مشغول باشند».
تفكر شيعي درست در مقابل تفكر وهابي و عبارت است از تفكر منطق، گفتوگو و تحقيق و تفحّص در متون اصيل اسلامي و دعوت به انسجام اسلامي.
شيعيان همواره وحدت و برادري ميان مسلمانان را به عنوان شعار اصلي خويش قرار داده، با استفاده از منطق و استدلال از كيان مذهب شيعه و باورهاي ديني خويش ـ با حفظ احترام مسلمانان ديگر ـ دفاع كرده اند. در حالي كه وهابيون همايش ضد شيعي تشكيل داده، بر طبل تكفير شيعيان مي كوبند، رهبر معظم انقلاب اسلامي حضرت آيت الله خامنه اي دام ظله، امسال را سال انسجام اسلامي نام گذاري مي كند و در ايران اسلامي همايش هاي برقراري وحدت و مبارزه با تكفيريها برگزار مي گردد. نتيجه تفكر وهابي و ترويج آن پيدايش گروه هاي خشونت طلب و تروريستي مانند طالبان و القاعده است كه با كشتار و ترور، خون بسياري از مسلمانان را در نقاط مختلف جهان مي ريزند و از دين اسلام ـ كه دين رأفت و مهرباني است ـ چهره اي خشن نزد جهانيان ترسيم نموده، موجب سرافكندگي مسلمانان شده اند. نتيجه تفكر شيعي و ترويج آن، پيدايش گروه هاي اصلاح طلب و شجاع و آزاده اي مانند حزب الله لبنان است كه از يك سو خواستار وحدت مسلمانان است و از سوي ديگر در مقابل دشمن تمام مسلمانان با تمام توان مقاومت نموده، موجب ذلت و خواري اسرائيل و عزت و افتخار تمام مسلمانان جهان مي شود.
اكنون وقت آن رسيده كه تمام انديشمندان شيعه و سنّي در يك صف و با يك صدا در مقابل تندروي هاي وهابيون قيام نموده، ضمن نقد و بررسي منطقي افكار و عقايد آنان، نارضايتي و انزجار خويش را از اين فرقه افراطي به گوش جهانيان برسانند.
پاسخگويي به پرسشها و شبهات
وظيفه تمام انديشمندان شيعه در اين موقعيت حساس اين است كه به طور معقول و بدون تعصّب به پرسش هاي معقول برادران اهل سنت و نيز به شبهات نامعقول و مغرضانه وهابيون پاسخ داده، ضمن حفظ انسجام اسلامي در يك فضاي سالم و آرام، به پيروي از پيامبر (صلي الله عليه وآله) و امامان معصوم (عليهم السلام) با قوّت تمام از كيان مذهب تشيّع و عقايد پيروان مكتب
اهل بيت دفاع نموده، از حركت هاي افراطي و نامعقول و راه يابي خرافات به جامعه اسلامي جلوگيري نمايند. در اين راستا معاونت امور روحانيون بعثه مقام معظم رهبري با اجراي طرح ره آورد حج، اقدام به جمع آوري پرسش ها و شبهاتي نمود كه روحانيون حج در ايام حج و عمره با آنها برخورد دارند و دشمنان اسلام با ترويج آنها سعي در تخريب چهره شيعيان و ايجاد تفرقه ميان مسلمانان دارند. پس از جمع آوري، اين پرسش ها و شبهات توسط كميته تدوين براي پاسخ گويي در اختيار اينجانب قرار داده شد. و توفيق پيدا كردم با رعايت نكات ذيل به آنها پاسخ دهم:
1 . در پاسخ به پرسش ها و شبهات فقط از منابع اهل سنت استفاده شده است. در واقع سعي شده حقانيّت ديدگاه هاي شيعه با استفاده از متون حديثي، تفسيري و رجالي اهل سنت ثابت شود. و در اين راستا حدود سيصد منبع از منابع و مآخذ اهل سنت مورد استفاده قرار گرفته است.
2 . هر يك از پرسش ها و شبهات، آنگونه كه توسط پرسشگران يا طراحان شبهه مطرح شده ذكر مي شود و پس از پرورش پرسش و شبهه و بيان استدلال پرسشگر، به نقد و بررسي آن پرداخته مي شود.
3 . از هرگونه اظهارات نابخردانه و متعصبانه و دور از فضاي منطق و گفتوگو پرهيز مي گردد.
آنچه اكنون در اختيار شما عزيزان قرار گرفته، جلد اول از اين مجموعه دو جلدي است كه با همّت «معاونت آموزش و پژوهش بعثه مقام معظم رهبري» به چاپ رسيده است.
اميدوارم اين حركت علمي پاسخ گوي پرسش برادران اهل سنت و شبهات وهابيون بوده، گامي در راستاي تحقق انسجام اسلامي و نزديكي پيروان مذاهب اسلامي باشد.
عباسعلي زارعي سبزواري
حوزه علميه قم
10/7/1386