بخش 4
. ایجاد گنبد و بارگاه روی قبرها شبهه دلیل اوّل: اجماع دلیل دوم: روایت ابی الهیّاج دلیل سوم: روایات دیگر دلیل چهارم: ایجاد بنا بر قبور شرک است پاسخ شبهه الف) بررسی ادّعای اجماع در تخریب قبور ب) بررسی استدلال به روایت ابی الهیّاج ج) بررسی روایات نهی از بنای بر قبر د) بررسی دلیل چهارم: شرک بودنِ بنا بر روی قبور اولیا نقد استدلال به روایات ارتفاع قبر متن استدلال نقد استدلال
(2)
ايجاد گنبد و بارگاه روي قبرها
شبهه
يكي از موضوعاتي كه همواره در قالب يك شبهه توسّط وهّابي ها مطرح شده، مسئله ساختن بنا و گنبد بر روي قبور پيامبران و اوليا و علما و سايرين است. آنان در تبليغات خويش ـ بخصوص در موسم حج و عمره ـ اين مسئله را از ابداعات شيعه دانسته بر حرمت آن تأكيد كرده و تخريب مزار بزرگواراني مانند: ابن عبّاس در طائف، عبدالمطلب و ابوطالب و خديجه در مكّه و ائمّه شيعه در بقيع و ساير اصحاب در مدينه را مطابق با احكام اسلام و از واجبات مي دانند. آنان براي اثبات مدّعاي خويش به چند دليل استدلال مي كنند:
دليل اوّل: اجماع
در سال 1344 ق. از علماي مدينه درباره ساختن بنا بر قبور چنين سئوال شد:
«ما قول علماء المدينة (زادهم الله فهماً وعلماً) في البناء علي القبور واتّخاذها مساجد، هل هو جائز أم لا؟...»
«نظر علماي مدينه درباره بناي بر قبور و مسجد قرار دادن آنها چيست؟ آيا جايز است يا نه؟.»
پانزده نفر از علماي مدينه در پاسخ به اين سئوال نوشتند:
«أمّا البناء علي القبور فهو ممنوع إجماعاً...(1).»
«امّا بناي بر قبور، به اجماع علما ممنوع است.»
دليل دوم: روايت ابي الهيّاج
در كتاب «صحيح مسلم» روايت ابي الهيّاج را چنين نقل كرده است: «از أبي الهيّاج أسدي نقل شده است: علي بن ابيطالب (عليه السلام) به من فرمود:
«آيا تو را برنينگيزم به كاري كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) مرا بدان برانگيخت؟ و آن اينكه از هيچ تمثالي نگذري، مگر اينكه آن را نابود سازي و از هيچ قبرِ برآمده اي عبور نكني، مگر اين كه آن را مساوي و مسطّح گرداني.»
اين روايت در بسياري از كتابهاي حديثي اهل سنّت با اندكي اختلاف در عبارات نقل شده است.(3) و دلالت دارد بر اينكه جايز نيست هيچ بنا و ساختماني بر روي قبرها ساخته شود.
دليل سوم: روايات ديگر
روايات ديگري نيز وجود دارد كه به حرام بودن بنا بر روي قبور و واجب بودن تخريب آنها دلالت دارد.
در كتاب «صحيح مسلم» نوشته است: «ابوبكر ابن ابي شيبه از حفص بن غياث از ابن جريج و او نيز از ابي الزبير از جابر روايت كرده است: رسول خدا (صلي الله عليه وآله) از گچ كاري قبر و نشستن بر روي قبر و ايجاد ساختمان بر روي آن نهي فرموده است.»
اين روايت در بسياري از كتابهاي اهل سنّت نقل شده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. به نقل از كتاب كشف الإرتياب، ص287.
2. صحيح مسلم، ج3، ص61.
3. مسند أحمد بن حنبل، ج1، ص96 و 129; سنن النسائي، ج4، ص88; مستدرك الصحيحين، ج1، ص369; السنن الكبري (للنسائي)، ج1، ص653.
4. صحيح مسلم، ج3، ص62.
5. نيل الأوطار، ج2، ص138 و ج4، ص133; فقه السنّة، ج1، ص554; المصنَّف (ابن أبي شيبة)ج3، ص218; إرواء الغليل،ج3،ص207; سنن النسائي، ج4، ص86; تاريخ بغداد، ج3، ص314; تفسير القرطبي،ج10،ص380.
احمد بن حنبل نيز از امّ سلمه نظير اين حديث را روايت كرده است. متن حديث در كتاب «مسند احمد» چنين است:
«حدّثنا عبدالله حدّثني أبي حدّثنا حسن حدّثنا ابن لهيعة حدّثنا يزيد بن أبي حبيب عن ناعم مولي اُمّ سلمة عن اُمّ سلمة، قالت: نهي رسول الله (صلي الله عليه وآله) أن يبني علي القبر أو يجصّص
«عبدالله از پدرم، از حسن، از ابن لهيعه، از يزيد بن ابي حبيب، از ناعم از امّ سلمه روايت كرده است كه امّ سلمه گفت: رسول خدا (صلي الله عليه وآله) از ساختن بنا بر قبر و يا گچ كاري آن نهي كرده است.»
و ابن ماجه نيز از ابوسعيد نقل كرده كه: «پيامبر (صلي الله عليه وآله) از ساختن بنا بر روي قبر نهي كرده است.»
اين روايات دلالت دارد بر اينكه پيامبر (صلي الله عليه وآله) از ايجاد بنا و ساختمان بر روي قبر نهي كرده است، و اين نهي ظهور در حرمت دارد.
دليل چهارم: ايجاد بنا بر قبور شرك است
بعضي ايجاد بنا و گنبد بر روي قبور را مانند ساختن لات و عزّا (دو بت معروف زمان جاهليت) دانسته، آن را موجب شرك مي دانند.
و در شرح اين رساله نوشته شده است: «در صورتي بنا بر روي قبرها مكروه است كه در زمين موات يا مملوك باشد و مقصود از ساختن بنا، تعظيم صاحب قبر يا تشخيص قبر او نباشد. امّا در صورتي كه مقصود فقط تشخيص قبر باشد ساختن بنا بر روي آن جايز است و در صورتي كه مقصود تعظيم صاحب قبر باشد، حرام است.»
در كتاب «الفقه علي المذاهب الأربعة» آمده: «مكروه است كه بر قبر، اتاق يا گنبد يا مدرسه يا مسجد يا ديواري ساخته شود كه آن را احاطه كند.»
مناوي در كتاب «فيض القدير» مي نويسد:
«نهي أن يقعد علي القبر وأن يجصّص وأن يُبني عليه قُبَّةٌ أو غيرها، فيكره كلّ من الثلاثة تنزيهاً، فإن كان في مسبَّلة أوموقوفة حرم بناؤه والبناء عليه(4).»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مسند أحمد بن حنبل، ج6، ص299.
2. سنن ابن ماجة، ج1، ص498.
3. منهاج السنّة، ج2، ص39.
4. چنانكه در كتاب كشف القناع، ج2، ص162 نقل شده است.
5. نيل الأوطار، ج4، ص131.
6. همانطور كه در كتاب فقه السنّة، ج1، ص549 نقل شده است.
مشاهد و گنبدها را واجب دانسته اند; به اين دليل كه چنين بناهايي مانند لات و عزّا بود، موجب شركي عظيم مي باشند.
پاسخ شبهه
همانطور كه گذشت، وهّابيون براي اثبات حرمت ايجاد بنا بر قبور و توجيه تخريب مزار بزرگان دين، به چهار دليل استدلال كردند. اما تمام اين استدلالها بي اساس و پوچ است.
الف) بررسي ادّعاي اجماع در تخريب قبور
يقيناً منظور مدّعيان اجماع اين است كه همه فقهاي مذاهب چهارگانه شافعيّه، مالكيّه، حنفيّه و حنابله، فتوا به حرمت ساختن بنا و گنبد بر روي قبور داده اند و تخريب هر گنبد و مزاري را واجب مي دانند. با مراجعه به كتب فقهي و روايي، بي اساسي اين ادّعا وگزاف بودن آن روشن مي شود.
در كتاب «رسالة ابن أبي زيد» مي نويسد: «ساختن بنا بر قبرها و گچكاري آنها مكروه است.»
1. رسالة ابن أبي زيد، ص275.
2. الثمر الداني (شرح رسالة ابن أبي زيد)، ص275.
3. الفقه علي المذاهب الأربعة، ج1، ص 536.
4. فيض القدير، ج6، ص 402.
«از نشستن روي قبر و گچ كاري آن و ساختن گنبد يا چيز ديگري بر روي آن نهي شده است. لذا هر يك از اين سه امر مكروه است. و اگر قبر در زمين وقفي، باشد ساختن بنا بر روي آن حرام است.»
نوَوي در «شرح صحيح مسلم» مي نويسد:
«وأمّاالبناء عليه فإن كان في ملك الباني فمكروه، وإن كان في مقبرة مسبّلة فحرام، نصّ عليه الشافعي والأصحاب.(1)»
«اگر كسي در ملك خودش بر روي قبر ساختماني بسازد، مكروه است و اگر در گورستاني وقفي بسازد، حرام است. شافعي و اصحاب به اين مطلب تصريح كرده اند.»
در كتاب «مواهب الجليل» نام بسياري از علماي اهل سنّت كه ساختن بر روي قبر را به قصد تشخيص قبر جايز دانسته اند، ذكر مي كند.
بنابر اين بسياري از فقهاي اهل سنّت ساختن بنا بر روي قبر را فقط در دو مورد حرام مي دانند:
1. در صورتي كه قبر در گورستان وقفي باشد. و شايد دليل آن اين باشد كه در اين صورت گورستان فقط براي دفن كردن افراد وقف شده و ساختن بنا بر روي قبر، خارج از موقوف له مي باشد، و الوقوف علي حسب ما يوقف اهلها; يعني: اموال وقفي در همان مواردي كه وقف شده، قابل تصرّف مي باشند.
2. در صورتي كه ساختن بنا به منظور تعظيم در برابر قبر و مباهات كردن به آن باشد.
و در غير اين دوصورت يا حكم به كراهت كرده اند و يا حكم به جواز نموده اند.
سئوال ما از مدّعيان اجماع اين است كه با وجود مخالفت بسياري از فقهاي اسلام، چگونه ادّعا مي كنيد كه همه فقهاي اسلام ساختن بنا بر روي قبور را حرام مي دانند و تخريب آنها را نيز واجب مي دانند؟!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1. شرح صحيح مسلم، ج7، ص 27.
2. مواهب الجليل، ج3، ص60ـ 61.
ب) بررسي استدلال به روايت ابي الهيّاج
استدلال به اين روايت از دو جهت مخدوش است:
1. سند روايت
در سند اين روايت نام پنج رواي وجود دارد كه در كتابهاي حديثي و رجالي اهل سنّت مورد مذمّت قرار گرفته اند.
الف) وكيع: اگرچه در كتابهاي رجال اهل سنّت از حافظه وكيع بن جرّاح تمجيد شده، ولي عبدالله بن احمد بن حنبل مي گويد:
«سمعت أبي يقول: أخطأ وكيع ابن الجرّاح في خمسمائة حديث(1).»
«از پدرم احمد بن حنبل شنيدم كه مي گويد: وكيع بن جرّاح در پانصد مورد نقل حديث اشتباه كرده است.»
و از محمّد بن نصر مروزي نيز نقل شده كه: «وكيع بن جرّاح حديث را تا آخر از حفظ مي خواند و الفاظ حديث را تغيير مي داد; گويا نقل به معنا مي كرد و از اهل زبان عربي نبود.»
ب) سفيان: درباره سفيان ثوري نقل شده است كه او در احاديث تدليس مي كرد.
ج) حبيب بن ابي ثابت: در مورد او نيز گفته شده است: در احاديث تدليس مي كرد.
د) ابووائل: شقيق بن سلمه ابووائل اسدي در بسياري از كتابهاي رجالي اهل سنّت توثيق شده است،(5) ولي در بعضي از كتابها به عنوان يكي از منحرفين از ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1. تاريخ بغداد، ج2، ص348; تهذيب التهذيب، ج11، ص110; سير أعلام النبلاء، ج9، ص154; تاريخ مدينة دمشق، ج63، ص98; تهذيب الكمال، ج23، ص208 و ج30، ص471.
2. تهذيب التهذيب، ج11، ص114.
3. همان، ج4، ص102 و ج11، ص192.
4. التبيين لأسماء المدلّسين، ص19; تهذيب التهذيب، ج2، ص157.
5. الجرح و التعديل، ج4، ص371; الثقات (ابن حبّان)، ج4، ص354; معرفة الثقات، ج1، ص459; تهذيب الكمال، ج12، ص547ـ554; سير أعلام النبلاء، ج4، ص161ـ164; تهذيب التهذيب، ج4، ص317.
علي (عليه السلام) مطرح شده است.
هـ ) ابوالهيّاج: حيّان بن حصين ابوالهيّاج اسدي نيز توثيق شده است و از اصحاب اميرالمؤمنان علي (عليه السلام) معرّفي گشته است.(2) ولي اگر در تمام كتابهاي حديثي جستوجو كنيم، تنها اين حديث از او نقل شده است. سيوطي نيز در «شرح سنن النسائي» مي گويد: «در تمام كتابهاي حديث تنها همين حديث از او نقل شده است.»
با توجّه به آنچه بيان شد، يك فقيه و محقّق در مقام استناد نمي تواند به حديثي كه راويان آن در كتابهاي رجال مورد جُرح و قدح واقع شده اند، اعتماد كند.
2. دلالت روايت
اين روايت از نظر دلالت نيز مخدوش است و مدّعاي وهّابي ها را اثبات نمي كند. آنان مدّعي هستند ساختن بنا بر روي قبر حرام است و تخريب قبور و گنبدها وبناها واجب! ولي اين روايت هيچ دلالتي برمدّعاي آنان ندارد; زيرا:
اوّلا: در اين روايت هيچ اشاره اي به تخريب قبور و بناهاي ساخته شده بر روي آنها نشده است، بلكه مي فرمايد: «ولا قبراً مشرفاً إلاّ سويّتَه.» توضيح مفهوم اين روايت، نيازمند بررسي معناي «مُشرف» و «تسويه» است.
كلمه «مشرف» از «الشَّرَف» اشتقاق يافته است. و كلمه «الشَّرَف» به معناي بلندي و مكان بلند است.(4) و بعضي گفته اند:
«الشَّرَفُ كلُّ نشر من الأرض قد أشرف علي ما حوله(5).»
«هر برآمدگي از زمين كه نسبت به اطرافش بلندتر باشد، شَرَف است.»
و كلمه «تسويه» به معناي برابر قرار دادن، مساوي و متعادل ساختن است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. شرح نهج البلاغة (ابن أبي الحديد)، ج4، ص99.
2. معرفة الثقات (العجلي)، ج2، ص435; الثقات (ابن حبّان)، ج4، ص170.
3. شرح سنن النسائي، ج4، ص89; حاشية السندي علي النسائي، ج4، ص88 .
4. الصحاح، ج4، ص1379،; النهاية (ابن أثير)، ج2، ص462; القاموس المحيط، ج3، ص157.
5. لسان العرب، ج9، ص170.
6. القاموس المحيط، ج4، ص345.
حنابله و حنفيّه ومالكيّه(3) فتوا به استحباب تسنيم قبر (كوهاني شكل قرار دادن قبر) داده اند.
و مستند فقها در استحباب اصل مرتفع ساختن قبر علاوه بر روايت ابي الهيّاج، روايت ابوداود از قاسم بن محمّد بن ابي بكر است.
«امر سوم: مسطّح نمودن قبر و كوهاني شكل كردن آن است، و اينكه كدام افضل است، دو نظريه وجود دارد: نظريه صحيح اين است كه مسطّح كردن افضل است و به اين مطلب شافعي در كتاب الامّ و در مختصر مزني تصريح كرده است. و جمهور اصحاب ما از متقدّمين و گروه هايي از متأخّرين يقين به افضل بودن تسطيح دارند، مانند: مارودي فوراني و بغوي و ديگران ـ مانند مصنّف اين كتاب ـ نيز اين مطلب را پذيرفته و استحباب كوهاني شكل قرار دادن قبر را تضعيف كرده اند. و قاضي حسين، مدّعي استحباب كوهاني شكل قرار دادن قبر به اتّفاق اصحاب است، ولي اين ادّعا درست نيست. و جمهور فقها در برابر ابن ابي هريره ـ كه مدّعي افضل بودن تسنيم بود و دليلش اين بود كه مسطّح كردن شعار رافضي هاست ـ مقاومت كرده اند. از اين رو موافقت با
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1. تذكرة الفقهاء، ج2، ص97; رياض المسائل، ج2، ص223.
2. الأمّ، ج1، ص317.
3. الفقه علي المذاهب الأربعة، ج1، ص535.
4. إرشاد الساري، ج2، ص477.
5. تلخيص الحبير، ج5، ص225.
6. المجموع، ج5، ص295.
7. المغني (ابن قدامة)، ج2، ص384.
متن روايت چنين است:
«روي أبوداود بإسناد صحيح أنّ القاسم بن محمّد بن أبي بكر قال: دخلتُ علي عائشة، فقلت لها: اكشفي لي عن قبر النبيّ (صلي الله عليه وآله) وصاحبَيْه فكشفتْ عن ثلاثة قبور، لامشرِفةً ولا لاطئةً مبطوحة ببطحاء العرصة الحمراء.»
«ابوداود به سند صحيح روايت كرده است كه قاسم بن محمّد بن ابي بكر گفت: به نزد عائشه رفتم و به او گفتم: پرده را از روي قبر پيامبر (صلي الله عليه وآله) و دو قبر ديگر بردار. او چنين كرد و ديدم آن سه قبر نه مشرف (با ارتفاع زياد) و نه آنچنان صاف بود كه با زمين يكسان باشد.»
شيعه معتقد است مسطّح كردن روي قبر و خارج كردن آن از حالت كوهاني شكل سنّت بوده و كوهاني شكل كردن آن ـ چنانكه اهل سنّت انجام مي دهند ـ بدعت است. و محيي الدين نووي، از فقهاي بزرگ اهل سنّت، به اين مطلب اعتراف كرده و مي گويد:
«الثالثة: تسطيح القبر وتسنيمه، وأيّهما أفضل؟ وجهان: الصحيح التسطيح أفضل، وهو نصّ الشافعي في الامّ ومختصر المزني، وبه قطع جمهور أصحابنا المتقدّمين وجماعات من المتأخّرين، منهم المارودي والفوراني والبغوي وخلائق. وصحّحه جمهور الباقين، كما صحّحه المصنّف، وصرّحوا بتضعيف التسنيم كما صرّح به المصنّف... وادّعي القاضي حسين اتّفاق الأصحاب [علي أفضليّة التسنيم]، وليس كما قال. وردّ الجمهور علي ابن أبي هريرة في دعوة أنّ التسنيم أفضل، لكون التسطيح شعار الرافضة. فلا يضرّ موافقة الرافضي لنا في ذلك(1).»
1. المجموع، ج5، ص297.
رافضي در اين حكم ضرري به ما نمي رساند.»
و در جاي ديگر مي گويد: «سنّت اين است كه قبر بسيار بلندتر از سطح زمين و مانند كوهان شتر ساخته نشود، بلكه آن را يك وجب از زمين بالاتر و به طور مسطّح بسازند.»
از تمام مطالبي كه تاكنون درباره سند و دلالت روايت ابي الهيّاج گفته شد، روشن مي شود كه اين روايت هيچ ارتباطي به ادعاي وهابيّون و حرمت ساختن بنا بر قبور و وجوب انهدام آنها ندارد.
ثانياً: بر فرض بپذيريم كه تسويه قبر، به معناي انهدام و ويران كردن قبور باشد، اين احتمال وجود دارد كه مراد خصوص قبرهاي مشركان باشد، به قرينه عطف جمله: «ولا تمثالاً إلاّ طمسته»; زيرا مشركان بر روي قبرها بت مي گذاشتند و آنها را مورد پرستش قرار مي دادند. پيامبر مكرّم اسلام (صلي الله عليه وآله) مي خواست با دستور خراب كردن آنها، آثار شرك و بت پرستي را محو كند. مارديني در كتاب «الجوهر النقي»همين احتمال را مطرح كرده و پذيرفته است.
ج) بررسي روايات نهي از بناي بر قبر
اين روايات نيز از دو جهت قابل بررسي است:
1. سند روايات
امّا روايت جابر به لحاظ وجود «ابن جريج» و «ابي الزبير» از نظر سند ضعيف است.
در مورد ابن جريج (عبدالملك بن عبدالعزيز بن جريج) سخنان متضاد و گوناگوني وجود دارد. بعضي ـ مانند عجلي و ابن حبّان و ابن معين ـ او را ثقه و مورد اطمينان دانسته اند و بسياري ديگر ـ مانند يحيي ابن سعيد، احمدبن حنبل، مالك بن انس و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1. شرح صحيح مسلم، ج7، ص36.
2. الجوهر النقي، ج4، ص2.
دارقطني ـ او را ضعيف ومدلِّس و بي دقّت مي دانند.
و در مورد ابي الزبير از احمد بن حنبل نقل شده است كه گفت: «از پدرم پرسيدم آيا ايّوب، ابوالزبير را در نقل حديث ضعيف مي دانست؟ اوگفت: آري.»
اگر چه ابوالزبير نيز توسّط بعضي توثيق گشته، ولي تضعيف او توسّط بعضي ديگر اعتماد به روايت او را متزلزل مي سازد.
وامّا روايت احمد بن حنبل به لحاظ وجود «ابن لهيعه» ازنظر سند ضعيف است.
در كتاب «تاريخ ابن معين» آمده است:
«قلت: كيف رواية ابن لهيعة عن أبي الزبير عن جابر؟ فقال: ابن لهيعة ضعيف السند(3).»
«گفتم: رواية ابن لهيعه از ابي الزبير از جابر چگونه است؟ گفت: ابن لهيعه ضعيف السند است.»
از يحيي بن سعيد درباره تضعيف ابن لهيعه اين عبارات نقل شده است: 1. ضعيف الحديث. 2. ضعيف. 3. لايتحجّ بحديثه. 4. لايراه شيئاً. 5. ضعيف قبل ان يحترق كتبه و بعد ما احترقت.
ابن حبّان مي گويد:
«كان شيخاً صالحاً، ولكنّه يدلّس عن الضعفاء قبل احتراق كتبه(5).»
«ابن لهيعه شيخ صالحي بود، ولي در نقل روايت از افراد ضعيف تدليس مي كرد.»
و امّا روايت ابن ماجه از آن جهت كه در سند آن شخصي بنام «وهب» ذكر شده و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1. تهذيب التهذيب، ج6، ص357ـ360.
2. همان، ج9، ص391.
3. تاريخ ابن معين، ص153.
4. الكامل (ابن عدي)، ج4، ص144ـ 146; تهذيب التهذيب، ج 5، ص327ـ 331.
5. كتاب المجروحين (ابن حبّان)، ج2، ص11.
6. منظور از تدليس اين است كه او خبري را كه با واسطه شنيده بود و افراد ضعيفي در سند آن روايت وجود داشت، بدون ذكر واسطه هاي ضعيف نقل مي كرد.
اين نام ميان هفده نفر ـ كه بعضي كذّاب و وضّاع هستند ـ مشترك مي باشد، اين روايت از نظر سندي مورد اعتماد نيست.
2. دلالت روايات
اينگونه روايات با متنهاي متفاوتي كه دارند، دلالت بر مدّعاي وهّابيون ـ مبني بر حرمت ساختن بنا بر روي قبور يا وجوب انهدام آنها ـ ندارد; زيرا:
اوّلا: در اين روايات چند چيز نهي شده است: 1. ساختن بنا بر روي قبرها. 2. گچ كاري قبرها. 3. راه رفتن بر روي آنها. 4. نشستن روي آنها.
بي شكّ انجام هر يك از اين امور در نظر مردم بي احترامي به صاحب قبر است و نهي شارع مقدّس، بيانگر اين است كه اسلام همانطور كه احترام به اشخاص را در زندگي لازم مي داند، احترام به جسد بي روح آنان را نيز لازم مي داند. از اين رو براي حفظ احترام ميّت دستور به غسل دادن، كفن كردن، تشييع، نماز خواندن و دفن نمودن آن مي دهد. و از همين رو، از راه رفتن بر روي قبر و نشستن بر روي آن كه موجب تخريب و نابودي قبر مي گردد، منع كرده است. بعيد نيست منظور از ساختن بنا بر روي قبر، ساختن خانه و ساختمان شخصي باشد; زيرا اين امر مستلزم راه رفتن بر روي قبر و نشستن بر روي آن و نابودي تدريجي آن و در نهايت، باعث بي احترامي به قبر و صاحب آن خواهد شد. و امّا اگر ايجاد ساختمان براي حفظ حرمت قبر و يا راحتي زائران قبر و يا به عنوان علامت قبر انجام گيرد، مشمول اين روايات نخواهد بود.
و مؤيّد آن اين است كه قبل و بعد از اسلام قبور پيامبراني ـ مانند: ابراهيم، اسحاق، يعقوب و يوسف در بيت المقدّس و بعضي از پيامبران در عراق، و حضرت حوّا در جدّه ـ داراي بنا بوده است و هيچ اشاره اي در متون اسلامي به لزوم تخريب آنها نشده است.
و مؤيّد ديگر آنكه در طول هزار و سيصد سال پس از اسلام، مسلمانان بر روي قبور انبيا و اوليا و ائمّه و علما، گنبد و بارگاه مي ساختند و ياد و خاطره آنها را زنده نگه مي داشتند و تا زمان عبدالوهّاب هيچ كس از علماي اسلام به ساختن گنبد و بارگاه اعتراض نكرد.
و مؤيّد سوم اينكه جسد مبارك پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) و ابوبكر و عمر، در داخل خانه عايشه دفن شد و اكنون پس از گذشت چهارده قرن، آن مكان بدون هيچ گونه تغييري، بلكه پس از تعمير و آباداني پابرجاست. از طرفي هيچ يك از علما و فقهاي اسلام لزوم تخريب آن را از روايات استنباط نكرده اند.
و مؤيّد چهارم اين است كه در حديث ديگري ابوهريره از پيامبر (صلي الله عليه وآله) نقل كرده است كه آن حضرت فرمود: «لاتجعلوا بيوتكم مقابر(1); خانه هاي خود را مكاني براي قبرها قرار ندهيد.» و اين قرينه است بر اينكه پيامبر (صلي الله عليه وآله) از احداث خانه هاي شخصي بر روي قبر و مقبره قرار دادن آنها ـ كه موجب بي احترامي به قبر مي گردد ـ نهي نموده است، نه از احداث هر بنا و ساختماني.
ثانياً: بر فرض بپذيريم كه اين روايات از پيامبر (صلي الله عليه وآله) صادر شده و بپذيريم كه جمله «يُبني عليه» انصراف به ساختمان مسكوني ندارد، بلكه هر گونه بنا و ساختماني را شامل مي شود، يقيناً نهي در اين روايات حمل بر كراهت مي شود، زيرا متفاهم از اين جمله، كراهت بنا بر روي قبر است و بسياري از فقهاي مذاهب اربعه اهل سنّت ايجاد بنا بر روي قبر را مكروه دانسته اند. و در گذشته ثابت كرديم كه نه تنها اجماعي بر حرمت ساختمان بنا بر روي قبور وجود ندارد، بلكه اكثر فقهاي اهل سنّت فتوا به كراهت داده اند.
بنابر اين معلوم مي شود اين روايات ـ پس از چشم پوشي از سند آنها و بعضي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1. مسند أحمد بن حنبل، ج2، ص284; صحيح مسلم، ج2، ص188; سنن الترمذي، ج4، ص232; فتح الباري، ج1، ص441; السنن الكبري (النسائي)، ج6، ص240; كنز العمّال، ج15، ص391.
اشكالهاي ديگر ـ تنها ممكن است دلالت بر كراهت ايجاد بنا بر روي قبور داشته باشد. و هرگز دلالت بر حرام بودن آن و وجوب تخريب آنها ندارد.
د) بررسي دليل چهارم: شرك بودنِ بنا بر روي قبور اوليا
وهّابي ها مي گويند: شيعيان بر روي قبور پيامبران و امامان و امامزادگان و علما ساختمان هاي مجلّل و گنبدهاي بزرگ و بارگاه هاي عظيم مي سازند و با حضور در اين مكانها در و ضريح را مي بوسند و در مقابل قبور آنان تعظيم مي كنند و به تضّرع و گريه مي پردازند، همه اين كارها شرك به خداوند و بزرگتر از پرستش «لات و عزّا» است.
در پاسخ اين تهمت بزرگ مي گوييم: بي شك در دين اسلام جنازه افراد پس از مردن مورد احترام ويژه اي است و در شرع مقدّس اسلام دستور داده شده كه:
1. مرده را غسل بدهيد و حنوط كنيد. 2. او را با پارچه اي تميز كفن كنيد. 3. بر جنازه او نماز بخوانيد. 4. جنازه او را تشييع كنيد. 5. براي ميّت عزاداري كنيد. 6. روي قبر را به اندازه يك وجب يا چهار انگشت مرتفع قرار دهيد.(1) آيا همه اين امور حكايت از لزوم حفاظت از ميّت و رعايت احترام و تكريم آن نيست؟ بي شكّ رعايت احترام جنازه اوليا و امامزادگان از اهميّت بيشتري برخوردار است. بنابراين چه اشكالي دارد كه از باب احترام و تكريم از قبور آنها حفاظت شده، بر روي آنها بارگاه بسازند؟!
اكنون از آنان مي پرسيم: منظور شما از تعظيم شيعيان در برابر قبور و شرك بودن آن چيست؟
اگر منظور شما اين است كه شيعيان به اين اماكن پناه مي برند و به جاي پرستش خداوند يكتا، اين قبور را پرستش مي كنند و از خداوند متعال غافل مي شوند، يقيناً
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1. أحكام الجنائز (الألباني)، ص47ـ162.
چنين چيزي اگر وجود خارجي داشت، شرك است و همه مسلمانان موظّف به مقابله با آن هستند، ولي به طور قطع چنين چيزي وجود خارجي ندارد، بلكه فقط تبليغات دروغيني است كه ابن تيميّه و ابن قيّم و بعضي ديگر از متعصّبين اهل سنّت، كوركورانه به آن دامن زده اند. ما وقتي به حرم پيامبر (صلي الله عليه وآله) و امامان و امامزادگان ومقابر اولياي خدا مراجعه مي كنيم، چيزي جز عبادت خداوند يكتا در اين اماكن مشاهده نمي كنيم. مردم با حضور در اين اماكن نه تنها از عبادت خداوند غافل نمي شوند، بلكه با يادآوري حالات روحي و معنوي و مجاهدتهاي آنان در راه خدا مشغول دعا و پرسش خداوند مي شوند. در زيارتنامه خطاب به پيامبر (صلي الله عليه وآله) يا امام (عليه السلام) مي گويند: «اشهد أنّك قد أقمت الصلاة وآتيت الزكاة وأمرت بالمعروف ونهيت عن المنكر.» چگونه شما اين بندگان خدا را متّهم به شرك مي كنيد، در حاليكه همه آنان در اين اماكن به سمت يك قبله (كعبه) نماز مي گذارند؟! و چگونه ساختن اين اماكن را شرك مي دانيد، در حاليكه بر در و ديوار آنها آيات قرآن و نام خداوند متعال نوشته شده است؟!
و اگر منظور شما اين است كه ايجاد ساختمان بر روي قبور و ساختن گنبد و بارگاه موجب تعظيم و تكريم آنها و پاس داشتن مقام آنان و بزرگداشت نام آنان مي شود، اين نه تنها قابل مذمّت نيست، بلكه امري پسنديده و لازم است; زيرا تعظيم و تكريم قبور پيامبران و امامان و اولياءالله ـ كه يادآور جهاد در راه خدا و ترسيم كننده بندگي خالص خداوند مي باشد ـ در واقع تعظيم شعائر الله است و خداوند متعال در قرآن كريم مي فرمايد:
(وَمَن يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَي الْقُلُوبِ)
«و كسي كه نشانه هاي خداوند را بزرگ دارد، اين بزرگداشت از پرهيزگاري دلهاست.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1. حج / 32.
و نيز از آنان مي پرسيم: چرا در حرم پيامبر (صلي الله عليه وآله) نام رسول الله و خلفاي چهارگانه و صحابه و تابعين پس از نام مبارك الله بر روي ديوارها نوشته شده است؟ و چرا در بيت الله الحرام نام پيامبر (صلي الله عليه وآله) و خلفاي اربعه نوشته شده است؟ و چرا نام بسياري از خيابانهاي مكّه و مدينه و ساير شهرهاي اسلامي به نام اصحاب و تابعين نام گذاري شده است؟ آيا همه اينها جز به خاطر ابراز علاقه به آنان و تكريم و تعظيم نام آنان و پاس داشتن مقام آنان است؟! ساختن بنا و گنبد و بارگاه بر روي قبور آنان نيز تكريم و تعظيم مقام آنان و نوعي ابراز علاقه به مرام و راه آنان است. آيا شايسته است شيعيان به خاطر تعظيم و تكريم پيامبران و امامان و اولياءالله ـ كه در حقيقت تكريم و تعظيم خداوند و سبب خوشنودي پروردگار مي شود، متهّم به شرك شوند؟!
و نيز از آنان مي پرسيم: اگر ساختن بنا و گنبد بر روي قبور اولياءالله حرام است، چرا در طول هزار و سيصد سال و تا زمان عبدالوهّاب، مسلمانان بر روي قبور انبيا، امامان و علما گنبد و بارگاه مي ساختند و هيچ شخصيّت علمي و مذهبي از آن جلوگيري نمي كرد؟ مگر قبر ابوحنيفه در بغداد بارگاه ندارد؟ مگر قبر مالك در بقيع گنبد نداشت؟(1) مگر قبر شافعي در مصر بارگاه ندارد؟ مگر قبور أئمه بقيع ـ امام حسن، امام سجّاد، امام باقر و امام صادق (عليهم السلام) ـ سالها گنبد و بارگاه نداشت؟ مگر قبر عبدالمطلب، ابوطالب و خديجه (عليهم السلام) در قبرستان ابوطالب (معلاة) داراي ساختمان نبود؟ مگر قبر امثال احمد بن محمد بن غالب و ابن الباجي گنبد نداشت؟(2).
ساختن گنبد و بارگاه بر روي قبور بزرگان دين سيره عملي مسلمانان بوده است. چطور ممكن است ساختن همه اين گنبدها شرك و حرام بوده باشد و علماي اسلام در كشورهاي اسلامي نسبت به آن سكوت كرده باشند؟!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1. مواهب الجليل، ج1، ص39.
2. تاريخ بغداد، ج5، ص285; لسان الميزان، ج1، ص273; ميزان الاعتدال، ج1، ص142; سير أعلام النبلاء، ج23، ص29.
نقد استدلال به روايات ارتفاع قبر
در پايان شايسته است به نقد و بررسي استدلال ديگري بپردازيم كه نابخردانه و مغرضانه در جهت تقويت افكار وهّابيون و اثبات حرمت ايجاد گنبد و بارگاه برروي قبور پيامبران و امامان (عليهم السلام) در كتابي به نام «المزار عند أئمّة الأطهار (عليهم السلام) » نوشته شده است. اين كتاب در سالهاي أخير ترجمه شده و باعنوان «زيارت از ديدگاه ائمه (عليهم السلام) » بطور گسترده اي منتشر و ميان زائران بيت الله الحرام توزيع مي گردد.
در قسمتي از اين كتاب رواياتي كه دلالت دارند بر مستحب بودن بلند ساختن قبر به اندازه چهار انگشت يا يك وجب، در مسير استدلال بر جايز نبودن ايجاد گنبد وبارگاه بر روي قبور پيامبران و امامان (عليهم السلام) مطرح شده است.
با كمي دقّت دراين نوشتار، روشن مي شود نويسنده و مترجم آن نسبت به فهم متون روايي و اجتهاد در آنها كاملاً بيگانه بوده و هدف آنها فقط فريب افكار عمومي با تحريف لفظي و معنوي در روايات موجود در كتابهاي شيعه است. از اين رو شايسته است متن اين نوشتار را ذكر كرده و سپس به نقد و بررسي آن بپردازيم.
متن استدلال
نويسنده در قسمتي از اين كتاب نوشته است:
«از خلال روايات وارده دركتب تشيع آنچه بر مي آيد اين است كه قبر فقط از چهار انگشت تا يك وجب بلند ميشود، كه از چهار انگشت كمتر، و از يك وجب بيشتر جايز نيست.
روشن است كه اگر بلند ساختن قبر طوري كه در بعضي جوامع رايج است درست بود، نيازي نبود كه امامان از بلند كردن آن منع كنند، يا براي آن مقداري مشخّص كنند، ما در اينجا چند روايت بر مي گزينيم.
روايت اول: از امام باقر (عليه السلام) روايت است كه گفت: رسول گرامي (صلي الله عليه وآله) به امير المؤمنين (عليهم السلام) فرمودند:
«يا علي، ادفني في هذا المكان وارفع قبري من الأرض أربع أصابع، ورشّ
عليه الماء».
«اي علي مرا در اينجا دفن كن، و قبرم را چهار انگشت از زمين بلند كن، آنگاه بر آن آب بپاش».
روايت دوم: از امام جعفر صادق (عليه السلام) روايت است كه ايشان از پدرش امام باقر (عليه السلام) نقل مي كند:
«أنّ قبر رسول الله (صلي الله عليه وآله) رفع شبراً من الأرض، و أنَّ النبي (صلي الله عليه وآله) أمر برشّ القبور».
«قبر رسول الله (صلي الله عليه وآله) يك وجب از زمين بلند شد، و پيامبر (صلي الله عليه وآله) دستور دادند كه پس از دفن مُرده بر قبر آب پاشيده شود».
روايت سوم: از امام صادق و ايشان از پدرش و پدرش از اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) روايت مي كند كه قبر پيامبر (صلي الله عليه وآله) يك وجب و چهار انگشت از زمين بلند شد و برآن آب پاشيده شد، و فرمود:
«و السنّة أن يرشّ علي القبر الماء».
«سنت اين است كه بر قبر آب پاشيده شود».
روايت چهارم: از امام صادق (عليه السلام) روايت است كه فرمود:
«إنَّ أبي قال لي ذات يوم في مرضه: أذا أنا متّ فغسّلني وكفّني وارفع قبري أربع أصابع ورشّه بالماء».
«هنگامي كه پدرم مريض بود روزي به من فرمود: هرگاه مُردم مرا بشوييد و كفن كنيد و قبرم را چهار انگشت از زمين بلند كن و آنگاه بر آن آب بپاش».
روايت پنجم: امام صادق (عليه السلام) فرمود:
«إنَّ أبي أمرني أن أرفع القبر عن الأرض أربع أصابع مفرّجات، و ذكر أنَّ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . وسائل الشيعة، ج2، ص856
2 . همان، ج2، ص857
3 . همان، ج2، ص858
4 . وسائل الشيعة، ج2، ص857
رشّ القبر بالماء حسن».
«پدرم به من دستور داده است كه قبرش را چهارانگشت جدا از يكديگر از زمين بلند كنم، و فرمود كه آب پاشيدن بر قبر خوب است».
روايت ششم: همچنين از امام صادق (عليه السلام) روايت است كه فرمود:
«إنَّ أبي أمرني أن أرفع القبر عن الأرض أربع أصابع مفرّجات، و ذكر أنَّ رشّ القبر بالماء حسن، قال: توضّأ إذا أدخلت الميّت القبر».
«پدرم به من دستور داد كه ارتفاع قبر ايشان را از زمين چهار انگشت باز قرار دهم. و فرمودند: كه پاشيدن آب بر قبر خوب است. و فرمود: پس از اينكه جنازه را داخل قبر گذاشتي وضو بگير».
روايت هفتم: از محمّد بن مسلم روايت است كه گفت: از يكي از دو امام(باقر وصادق) درباره ميت پرسيدم، فرمود:
«تسلم من قبل الرجلين و تلزق القبر بالأرض إلاً قدر أربع أصابع مفرّجات، تربّع وترفع قبره».
«ازطرف پاها بگير و آنرا داخل قبر بگذار، و جز مقدار چهار انگشت باز، قبر را با زمين هموار كن».
روايت هشتم: از طريق محمد بن مسلم از امام باقر (عليه السلام) روايت است كه گفت:
«يُدعي للميّت حين يدخل حفرته و يرفع القبر فوق الأرض أربع أصابع».
«براي ميت دعا شود و قبر به اندازه ي چهار انگشت از زمين بلند شود».
روايت نهم: از امام صادق (عليه السلام) روايت است كه فرمود:
«يستحب أن يدخل معه في قبره جريدة رطبة، و يرفع قبره من الأرض قدر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان.
2 . همان.
3 . الكافي، ج3، ص195
4 . الكافي، ج3، ص201
أربع أصابع مضمومة، و ينضح عليه الماء و يخلي عنه»
«مستحب است كه با او شاخه تري در قبر گذاشته شود و قبرش به اندازة چهار انگشت بسته، از زمين بلند شود، آنگاه بر او آب پاشيده شود، سپس به حال خودش رها شود».
محمد آخوندي شارح كافي در شرح جمله «يخلي عنه» مينويسد: «أي لايعمل عليه شي ء آخر من جصّ و آجر و بناء و لايتوقف عنده بل ينصرف عنه».
«هيچ چيز ديگري بر او گذاشته و ساخته نشود، نه گچ، نه آجر،و نه ديوار، و كنار قبر نايستند بلكه بلافاصله برگردند».
سپس اضافه مي كند روايات ديگري وجود دارد كه هر كدام از اين امور را تأييد مي كند.
روايت دهم: در روايت طولاني كه درآن وفات موسي بن جعفر (عليه السلام) ذكر شده، آمده است: «فإذا حملت إلي المقبرة المعروفة بمقابر قريش فألحدوني بها و لاترفعوا قبري فوق أربع أصابع مفرّجات»(2).
«هنگامي كه جنازه مرا بر دوش گرفتيد و به قبرستان معروف قريش برديد در قبري دفنم كنيد كه لحد داشته باشد و قبرم را چهار انگشتِ باز، بيشتر از زمين بلند نكنيد».
روايت يازدهم: محمد بن جمال الدين عاملي معروف به شهيد اول مي نويسد: «ورفع القبر عن وجه الأرض بمقدار أربع أصابع مفرجات إلي شبر، لا أزيد، ليعرف فيزار فيحترم».
«قبر فقط بايد به اندازه چهار انگشتِ باز تا يك وجب بلند شود از ترس اينكه مبادا شناخته شود و مورد رفت و آمد و احترام (خلاف شرع) قرار گيرد».
روايت دوازدهم: شيخ طائفه أبو جعفر طوسي مي نويسد: «فإذا أراد الخروج من القبر فليخرج من قبل رجليه ثمّ يطم القبر و يرفع من الأرض مقدار أربع أصابع و لا يطرح فيه من غير ترابه».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . وسائل الشيعة، ج2، ص856
2 . وسائل الشيعة، ج2، ص858
3 . شرح اللمعة، ج1، ص440
4 . النهاية، ص39
«كسي كه جنازه را در قبر مي گذارد هنگامي كه مي خواهد از قبر بيرون بيايد از طرف پا بيرون بيايد، سپس قبر پر شود و به اندازه ي چهار انگشت از زمين بلند شود، وغير از خاك خود قبر چيز ديگري برآن ريخته يا گذاشته نشود».
و در چند صفحه بعدي مي نويسيد:
«از بعضي ها كه از گنبد و بارگاههاي مدرن امروز دفاع مي كنند و به دلائل نامعلومي! آنرا وسيله ي نزديكي بسوي الله مي دانند، روايات ذكر شده اي را كه از ائمة اهل بيت (عليهم السلام) نقل كرديم تأويل هاي جور واجور مي كنند، از جمله اينكه: قبور ائمه و انبياء (عليهم السلام) از روايات مذكور مستثني هستند.
پاسخ اين است كه درروايات مذكور بارها ذكر شده كه پيامبران و امامان (عليهم السلام) صراحتاً از بلند كردن قبور شان منع كردند، و حد آن را چهار انگشت تا يك وجب تعيين نمودند، پس با توجه به اين صراحت، چگونه مي توان ادعا كرد كه قبور پيامبران و امامان مستثني است، بلكه قبور اين بزرگواران بيش از قبور ديگران مورد نهي قرار گرفته است »
نقد استدلال
اين نوشتار ازچند زاويه قابل نقد است:
1 ـ اين روايات از نظر موضوع هيچ ارتباطي به ايجاد گنبد و بارگاه بر روي قبرهاي پيامبران و امامان و أوليا ندارد، زيرا موضوع تمام اين روايات بلند ساختن قبر ـ يعني مكان دفن جسد ـ به مقدار چهار انگشت و يا يك وجب است. در حقيقت اين روايات بيانگر تشويق مردم به مرتفع ساختن قبر از سطح زمين و اجتناب از همسان سازي قبر با زمين به هدف امكان تشخيص قبر در هنگام زيارت است.
نويسنده به هدف فريب افكار عمومي موضوع بلند ساختن قبر را به آن مقدار خاص با موضوع ايجاد گنبد و بارگاه بر بالاي قبر يكي دانسته و تعيين آن مقدار خاصّ را دليل بر حرام بودن ايجاد گنبد و بارگاه بر بالاي قبور پيامبران و امامان (عليه السلام)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1. زيارت از ديدگاه ائمّه، ص12 ـ 26
2 . همان: 42
معرّفي كرده، و اين نوعي مغالطه است.
2- اگر از نقد پيشين چشم پوشي نموده و بپذيريم كه جمله «رفْع القبر= بلند ساختن قبر» شامل ايجاد گنبد و بارگاه بر بالاي قبرها نيز مي شود، اين رواياتي كه نويسنده نقل مي كند هيچ دلالتي بر ممنوعيت بلند ساختن قبر، بيش از چهار انگشت يا يك وجب، و ايجاد گنبد و بارگاه ندارد، زيرا آنچه ايشان در اين نوشتار به عنوان دليل بر ممنوع و حرام بودن ايجاد گنبد و بارگاه ذكر مي كند به سه گروه تقسيم مي شود:
گروه اوّل: رواياتي كه در مجموع دلالت بر استحباب بلند ساختن قبر به مقدار چهار انگشت يا يك وجب دارند.
گروه دوم: رواياتي كه نهي كرده است از بلند ساختن قبر بيش از مقداري كه ذكر شد.
گروه سوم: بعضي از كلمات فقها كه به عنوان روايت ذكر شده است.
هر كسي كه آشنائي مختصري با مباني اجتهادي داشته باشد پي به بي اساسي استدلال به اين سه گروه برده و ازبيگانه بودن نويسنده نسبت به فهم متون روايي و تحريف لفظي و معنوي روايات توسّط او و مترجم پرده برمي دارد. ازاين رو شايسته است به نقد استدلال به هر يك از گروه هاي سه گانه بپردازيم.
گروه اوّل:
اين گروه از روايات به پنج دسته تقسيم مي شوند:
1. روايت اوّل: دراين روايت، پيامبر (صلي الله عليه وآله) به اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) دستور مي دهد قبر آن حضرت را به مقدارچهار انگشت از سطح زمين بلند كند.
2. روايت دوم و سوم: در روايت دوم خبر داده شده است از بلند بودن قبر پيامبر (صلي الله عليه وآله) به مقدار يك وجب. و در روايت سوم خبر داده شده است از ارتفاع قبر پيامبر (صلي الله عليه وآله) به مقدار يك وجب و چهار انگشت.
3. روايت چهارم، پنجم و ششم: در اين روايات امام باقر (عليه السلام) به فرزندش امام
صادق (عليه السلام) امر مي كند قبر آن حضرت را به مقدار چهار انگشت از سطح زمين بلند بسازد.
4. روايت هشتم: دراين روايت توصيه شده است به بلند كردن قبر به مقدار چهار انگشت، همانطور كه توصيه شده است به دعا براي ميّت در هنگام دفن.
5. روايت نهم: دراين روايت صراحتاً حكم به استحباب بلند كردن قبر به مقدار چهار انگشت شده است.
روايت هشتم و نهم حكايت دارد از اينكه دستور پيامبر (صلي الله عليه وآله) به علي (عليه السلام) و دستور امام باقر (عليه السلام) به امام صادق (عليه السلام) دستور وجوبي نبوده، بلكه دستور استحبابي بوده است. بنابراين از مجموع اين گروه از روايات استفاده مي شود كه بلند ساختن قبر به مقدار چهار انگشت مستحب است. و امّا نسبت به بلند ساختن قبر بيش از چهار انگشت، اين روايات ساكت بوده و هيچ دلالتي بر جايز نبودن آن ندارند، چنانكه هيچ دلالتي بر مستحب نبودن آن ندارند، زيرا درصورتي اين روايات دلالت بر مستحب نبودن بلند ساختن قبر بيش از چهار انگشت و ايجاد گنبد و بارگاه بر روي آن خواهد داشت كه معتقد به ثبوت مفهوم براي عدد و حجيّت مفهوم عدد باشيم. درحالي كه بسياري از انديشمندان شيعه و اهل سنّت مفهوم عدد را حجّت نمي دانند.
دليل بر اين گفتار روايات گوناگوني است كه از پيامبر (صلي الله عليه وآله) وارد شده است.
يكي از آن روايات اين است:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الجوهر النقي، ج3، ص 180.
2 . البحرالرائق، ج1، ص200.
3 . شرح صحيح مسلم، ج11، ص120 و ج 13، ص 88.
4 . السنن الكبري، ج3، ص 180.
5 . تحفة الأحوذي، ج7، ص 147.
6 . فيض القدير، ج1، ص 259و 497.
انديشمندان علم اصول دانسته اند.
1 . فتح الباري، ج3، ص 97.
2 . فتح الباري، ج11، ص 237.
3 . روح المعاني، ج1، ص 217.
4 . الديباج علي مسلم، ج5، ص 255.
5 . فيض القدير، ج1، ص 198.
ديگر از انديشمندان اهل سنت مفهوم عدد را حّجت ندانسته و گفته اند: ذكر يك عدد (مانند چهارانگشت) دليل بر نفي بيش از آن نيست.
6 . وسائل الشيعة، ج8، ص 88.
7 . بحارالأنوار، ج61، ص 263.
8 . قوانين الاُصول، ج1، ص 161.
دانشمندان اصولي شيعه نيز مفهوم عدد را حجّت نمي دانند.
علاوه بر آن، در روايت دوم، ارتفاع قبر پيامبر (صلي الله عليه وآله) يك وجب، و درروايت سوم يك وجب و چهار انگشت معّرفي شده است، و اين دلالت دارد بر اينكه استحجاب بلند ساختن قبر اختصاص به چهار انگشت ندارند.
و بر فرض بپذيريم كه عدد، مفهوم دارد، تنها چيزي كه از اين روايت استفاده مي شود عبارت است از مستحب نبودن ارتفاع قبر بيش از مقدار چهار انگشت يا يك وجب، نه حرام بودن ارتفاع بيش از آن مقدار.
با اين وجود، نويسنده در نوشتار خود با كمال بي شرمي نوشته است:
«از خلال روايات وارده در كتُب تشيع بر مي آيد كه قبر فقط از چهار انگشت تا يك وجب بلند مي شود كه از چهار انگشت كمتر و از يك وجب بيشتر جايز نيست».
گروه دوم:
در گروه دوّم دو روايت در اثبات حرام بودن ايجاد گنبد و بارگاه بر روي قبرها ذكر شده است. ولي استدلال به هر دو روايت (روايت هفتم و روايت دهم) مخدوش است.
در روايت هفتم نويسنده در لفظ روايت و مترجم درمعناي آن تحريف كرده اند. آن دو مي نويسند:
«از محمد بن مسلم روايت است كه گفت از يكي از دو امام(باقر يا صادق) درباره ميّت پرسيد، فرمود: «تسلّم من قبل الرجلين و تلزق القبر بالارض إلّا قدر أربع أصابع مفّرجات تربّع و ترفع قبره; ازطرف پاها بگير و آن را داخل قبر بگزار، و جز مقدار چهار انگشت باز، قبر را بازمين هموار كن».
مترجم و نويسنده، اين روايت را از كتاب «الكافي» و«وسائل الشيعة» آدرس مي دهند. در حالي كه متن اين روايت در كتاب «الكافي» و نسخه اي از «وسائل الشيعة» چنين است: «تسلّه من قبل الرجلين و تلزق القبر بالأرض إلي قدر أربع أصابع مفرّجات و تربّع قبره; ميّت را از طرف پاها آهسته داخل قبر بگذار، و قبر را تا مقدار چهارانگشتِ باز به زمين بچسبان، وقبر را چهار گوش كن».
ملاحظه مي كنيد نويسنده، كلمه «تسلّم» را جايگزين كلمه «تسلّه» يا «يسلّ» كرده، و كلمه «إلاّ» را دلالت بر حصر دارد جايگزين كلمه «إلي» نموده، و كلمه «ترفع» را اضافه كرده است.
البتّه در بعضي از نسخه ها كلمه «إلاّ» وارد شده است، چنانكه در بعضي نسخه ها بجاي كلمه «تربّع» كلمه «ترفع» وارد شده است، ولي در هيچ روايتي كلمه «تربّع» و «ترفع» در كنار همديگر وارد نشده است.
و مترجم نيز درمعناي روايت تحريف كرده است.
علاوه برآن، بر فرض كلمه «إلّا» درست باشد، اين روايت دلالت دارد بر حصر استحباب بلند ساختن قبر در اندازه چهار انگشت، و نسبت به بيش از آن اندازه ساكت است و هيچ دلالتي بر حرام بودن آن ندارد.
علاوه برآن، سند اين روايت ضعيف است، چون درسند اين روايت سهل بن زياد وجود دارد و او ضعيف است.
و روايت دهم «لاترفعوا قبري فوق أربع أصابع مفرّجات» اگر چه در ظاهر دلالت دارد بر اينكه قبر امام (عليه السلام) نبايد بيشتر از چهار انگشت ارتفاع يابد، و نهي دلالت برحرمت دارد، ولي اين روايت از نظر سند بسيار ضعيف بوده و شايسته استدلال نيست، زيرا عمر بن واقد كه در سند اين روايت بوده مجهول است و در كتابهاي رجالي درباره او سخن گفته نشده است.
گروه سوم:
در گروه سوم نويسنده و مترجم كلمات بعضي ازفقها را ذكر كرده و از آنها به عنوان روايت يازدهم و دوازدهم ياد مي كنند. آنها مي نويسند:
«روايت يازدهم: محمد بن جمال الدين عاملي معروف به شهيد اول مي نويسد: «رفع القبر عن وجه الأرض بمقدار أربع أصابع مفّرجات إلي شبر، لاأزيد، ليعرف فيزار فيحترم; قبر فقط بايد به اندازه چهار انگشت باز تا يك وجب بلند شود از ترس اينكه مبادا شناخته شود و مورد رفت وآمد و احترام (خلاف شرع) قرار گيرد».
توجّه شما را به چند نكته درمورد اين سخن جلب مي كنم:
1. آنچه نويسنده و مترجم نوشته اند روايت نيست، بلكه سخن يك دانشمند شيعه است. از اين رو طرح آن به عنوان روايت، غلط و دروغ است.
2. اين فرمايش، سخن شهيد اوّل نيست. سخن شهيد اول در مقام بيان مستحبات اين است: «و رفع القبر أربع أصابع». آنچه نويسنده ذكر مي كند سخن شهيد ثاني (زين الدين جبعي عاملي) است. از اين رو نسبتِ اين سخن به شهيد اوّل دروغ ديگري است.
3. شيهد ثاني مي فرمايد: مستحب است قبر به مقدار چهار انگشتِ باز و تا يك وجب بلند ساخته شود، و زيادتر از آن مستحب نيست، نه آنكه زيادتر از آن خلاف شرع است.
4- مترجم نفهميده است كه جمله «ليعرف فيزار فيحترم» متعلّق به «رفع القبر...إلي شبر» است، و متعلّق به «لا أزيد» نيست. معناي سخن ايشان اين است: «بلند ساختن قبر از روي زمين به مقدار چهار انگشتِ باز تا يك وجب مستحب است تا قبر شناخته شده و بتوان آن را زيارت نموده و احترام كرد».
در ادامه، سخن شيخ الطائفه نيز به دروغ و به هدف فريب افكار به عنوان روايت دوازدهم معّرفي شده است.
از آنچه تا كنون ذكر شده، چند مطلب روشن مي شود:
1. كساني كه اين نوشتار را تهيه كرده اند نسبت به فهم متون روايي كاملاً بيگانه و نا آشنا هستند.
2. آنان با توسّل به تحريف لفظي و معنوي روايات معصومين (عليه السلام) قصد فريب افكار عمومي را دارند.
3- آنچه در اين نوشتار آمده هيچ دلالتي بر حرمت ايجاد گنبد و بارگاه بر روي قبور پيامبران و امامان و اوليا ندارد.
(3)
احداث مسجد بر روي قبرها
شبهه
يكي ديگر از مسائلي كه توسّط اهل سنّت مطرح مي شود و وهّابي ها در تبليغات خويش، بخصوص در موسم حج و عمره، به عنوان يك شبهه و به قصد تشويش ذهن مسلمانان مطرح مي نمايند، ساختن مسجد بر روي قبرها و احداث عبادتگاه بر روي قبور پيامبران، امامزادگان و اوليا است.
آنان مي گويند: ساختن مسجد بر روي قبور و يا دفن كردن ميّت در مساجد و روشن نگه داشتن چراغ در جايي كه قبر وجود دارد، مخالف با شريعت اسلام و سنّت رسول خدا (صلي الله عليه وآله) است. چرا شما شيعيان بر روي قبرها مسجد مي سازيد و تا پاسي از شب بر بالاي آنها چراغ روشن مي كنيد و در آن اماكن نماز مي گذاريد؟! مسجدي كه بر روي قبرها بنا شده، بايد تخريب شود، همان طور كه اگر مرده اي در مسجد دفن گردد بايد نبش قبر شده، خارج گردد. در دين اسلام مسجد و قبر با يكديگر جمع نمي شود، بلكه هر كدام بعد از ديگري احداث شده باشد، از آن منع شده و تخريب مي گردد و هر كدام كه زودتر بنا شده، باقي مي ماند. و نماز در مسجدي كه بر روي قبر احداث شود باطل است.
1. زاد المعاد، ج1، ص506; الفتاوي الكبري، ج3، ص32.