بخش 10

2. توسّل احمد بن حنبل به پیامبر (صلی الله علیه وآله) 3. توصیه مالک به منصور دوانقی 4. توسّل شافعی به اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله) 5. توسّل معاویه به یزید بن الأسود 6. توسّل بلال بن حرث به پیامبر (صلی الله علیه وآله) . درخواست شفاعت از غیر خداوند شبهه پاسخ شبهه 1. معنای شفاعت 2. شفاعت در قرآن کریم 3. شفاعت کنندگان الف) شفاعت پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله)


225


«وفيه ندب الاستشفاع بأهل الخير والصلاح وأهل بيت النبوّة(1)

«اين داستان دلالت دارد بر اينكه طلب همراهي و واسطه قرار دادن اهل خير و صلاح و اهل بيت پيامبر (صلي الله عليه وآله) مستحبّ است.»

حطاب رعيني مي گويد:

«فعل سيّدنا عمر لذلك إنّما كان بمحضر الصحابة ولم ينكره أحد، فدلّ علي جوازه(2)

«آنچه عمر انجام داد در حضور صحابه رسول الله (صلي الله عليه وآله) بود، وهيچ كس او را از اين كار منع نكرد، لذا دلالت برجوازتوسّل دارد.»

حسن بن علي سقّاف مي نويسد:

«في الحديث إثبات التوسّل به (صلي الله عليه وآله) ، وبيان جواز التوسّل بغيره كالصالحين من آل البيت ومن غيرهم(3)

«اين حديث اثبات مي كند جواز توسّل به پيامبر (صلي الله عليه وآله) و ديگراني را مانند افراد صالح از ميان اهل بيت و غير اهل بيت.»

عبدالرحمن احمد بكري مي نويسد:

«من الغريب أنّ الوهّابيين يحكمون علي المسلمين الّذين يتّخذون الوسيلة بالكفر مع العلم انّ عمر بن الخطّاب قد توسّل بغير الله كما مرّ في الحديث المتقدّم(4)

«شگفت انگيز است كه وهّابي ها مسلماناني را كه متوسّل به وسيله مي شوند كافر دانسته اند، در حالي كه مي دانند عمر بن خطّاب متوسّل به اشخاصي غير از خداوند شده است; همانطور كه در حديث گذشته ذكر شد.»

محمود سعيد ممدوح مي گويد:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. فيض القدير، ج5، ص273.

2. مواهب الجليل، ج4، ص405.

3. إرغام المبتدع الغبي، ص5.

4. حياة عمر بن الخطّاب، ص356.


226


«وفيه أيضاً انّ التوسّل كان بالعبّاس وليس بدعائه، بدليل قول عمر: واتّخذوه وسيلة إلي الله فيما نزل بكم.(1)»

«در اين حديث نيز توسّل به شخص عبّاس، نه به دعاي او وجود دارد، به دليل سخن عمر كه گفت: عباس را وسيله اي به سوي خدا قرار دهيد.»

وابن اثير در كتاب «اسد الغابة» در آخر اين داستان مي گويد: «فقال عمر: هذا والله الوسيلة إلي الله والمكان منه(2); به خدا سوگند! عباس وسيله اي به سوي خدا است و در نزد خداوند داراي منزلتي است.» و اين جمله تأييد مي كند كه توسّل در اين مورد توسّل به شخص يا شخصيت عبّاس است.

2. توسّل احمد بن حنبل به پيامبر (صلي الله عليه وآله)

احمد بن حنبل مي گويد كه در هنگام دعا به پيامبر (صلي الله عليه وآله) توسّل مي جست.

بهوتي در كتاب «كشف القناع» مي نويسد:

«ولا بأس بالتوسّل بالصالحين ونصّه في منسكه الّذي كتبه للمروزي انّه يتوسّل بالنبيّ في دعائه وجزم به في المستوعب وغيره.(3)»

«توسّل به صلحا جايز است. واحمد بن حنبل در رساله (منسك) كه به مروزي نوشته است تصريح مي كند كه در دعاهايش متوسّل به پيامبر (صلي الله عليه وآله) مي شود. و در كتاب (مستوعب) و كتابهاي ديگر نيز به اين مطلب تصريح شده است.»

«چرا چهره از پيامبر (صلي الله عليه وآله) برمي تابي، در حاليكه او وسيله تو و وسيله پدر تو آدم (عليه السلام) در روز رستاخير است؟!.»

4. توسّل شافعي به اهل بيت پيامبر (صلي الله عليه وآله)

الباني كه سعي دارد احاديث توسّل را ردّ كند اين حديث را از نظر سندي صحيح مي داند(2).

و نيز معروف است كه ضحّاك بن قيس نيز يك بار به يزيد بن اسود متوسّل شده است(3).

6. توسّل بلال بن حرث به پيامبر (صلي الله عليه وآله)

معروف است كه در زمان خلافت عمر بن خطّاب، خشكسالي شد و مردم گرفتار قحطي شدند. مردي كنار قبر پيامبر آمد و گفت: «يا رسول الله! استسق لاُمّتك فإنّهم قد هلكوا; اي رسول خدا! براي امّت خود طلب باران كن كه در حال هلاكت هستند.» سپس آن مرد رسول خدا (صلي الله عليه وآله) را در خواب ديد كه مي فرمود: به عمر بن خطّاب خبر بده كه به زودي مردم سيراب خواهند شد.

ابن حجر در كتاب «فتح الباري» مي نويسد: «سيف در كتاب «الفتوح» روايت كرده است كه آن شخصي كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) را در خواب ديد، بلال بن حارث مزني، يكي از صحابه بود.»

و نيز هنگام ذكر داستان مي گويد: «ابن شيبه با سندي صحيح از ابوصالح سمان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. رفع المنارة، ص92.

2. اسد الغابة، ج3، ص111.

3. كشف القناع، ج2، ص84.

4. مجموع الفتاوي، ج1، ص140.

5. الفتاوي الكبري، ج2، ص422.

ابن حنبل به پيامبر (صلي الله عليه وآله) را ذكر كرده است.

3. توصيه مالك به منصور دوانقي

قاضي عياض در كتاب «الشفاء بتعريف حقوق المستطفي» مي گويد: منصور به مالك گفت:

«يا أبا عبدالله! استقبلُ القبلة وادعو أم استقبلُ رسول الله (صلي الله عليه وآله) ؟»

«آيا رو به قبله كرده و دعا نمايم و يا رو به پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) ؟.»

مالك گفت:

«لِمَ تصرف وجهك عنه وهو وسيلتك ووسيلة أبيك آدم (عليه السلام) إلي الله يوم القيامة؟»

1. الشفا، ج2، ص41.

2. الصواعق المحرقة، ج2، ص 524 ـ 525.

3. ينابيع المودّة، ج2، ص428.

نقل كرده اند كه شافعي اين دو شعر را سروده است:

«آل النبيّ ذريعتي هم إليه وسيلتي

ارجوا بهم اُعطي غدا بيدي اليمين صحيفتي»

«خاندان پيامبر (صلي الله عليه وآله) وسيله من به سوي خدا مي باشند، و به وسيله آنها اميدوارم نامه عمل من در قيامت به دست راست من داده شود.»

5. توسّل معاويه به يزيد بن الأسود

معروف و مشهور است كه مردم در منطقه شام گرفتار قحطي و خشكسالي شدند. معاويه يزيد بن اسود را واسطه اي براي طلب باران نمود و گفت: «پروردگارا! ما متوسّل به بهترين شخص در ميان ما يزيد بن اسود مي شويم...»(1).

1. فتح العزيز، ج5، ص97; المجموع، ج5، ص65; تلخيص التحبير، ج5، ص97; حواشي الشرواني، ج3، ص79; كشف القناع، ج2، ص78; إرواء الغليل، ج3، ص140; الطبقات الكبري، ج7، ص444; تاريخ مدينة دمشق، ج65، ص111; الإصابة، ج6، ص548; كرامات الأولياء، ج1، ص191; المغني (ابن قدامة)، ج2، ص295; مقدّمة ابن الصلاح، ص211.

2. التوسّل، ص41.

3. ارواء الغليل، ج3، ص140; سير أعلام النبلاء، ج4، ص137; الشرح الكبير، ج2، ص295.

4. المصنّف (ابن أبي شيبة)، ج7، ص482; كنز العمّال، ج8، ص431; تاريخ مدينة دمشق، ج44، ص345 و ج56، ص489; الإصابة، ج6، ص216; البداية والنهاية (ابن كثير)، ج7، ص105.

5. فتح الباري، ج2، ص412.


229


از مالك الداري روايت كرده است.»

ابن كثير نيز پس از ذكر اين داستان مي گويد: «سند اين حديث صحيح است.»

از مجموع آنچه تاكنون گفته شد، روشن مي شود كه گفتار ابن تيميّه و شاگردانش در مسئله توسّل بسيار بي اساس و گزافه گويي است. هر مسلمان با انصافي پس از مطالعه آنچه ذكر كرديم، درمي يابد كه توسّل به انبيا، اوليا و امامان معصوم (عليهم السلام) چيزي است كه قرآن و روايات و سيره مسلمانان دلالت بر استحباب آن دارد.

و چه زيبا گفته است شيخ تقي الدين سبكي:

«يحسن التوسّل بالنبيّ (صلي الله عليه وآله) إلي ربّه. ولم ينكره أحد من السلف ولا الخلف إلاّ ابن تيميّة، فابتدع مالم يقله عالم قبله(3)

«توسّل به خداوند به واسطه پيامبر (صلي الله عليه وآله) عمل نيكي است كه هيچ كس از گذشتگان و آيندگان منكر آن نيست، مگر ابن تيميّه كه بدعت گذار آنچه است كه هيچ دانشمندي پيش از او نگفته است.»

به دعاي قرطبي سخن را خاتمه مي دهيم كه مي گويد:

«نجانا الله من أهوال هذا اليوم بحقّ محمّد نبيّ الرحمة(4)

«خداوند ما را از وحشت و ترس روز قيامت، به حقّ محمّد، پيامبر رحمت، نجات دهد.»

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. همان.

2. البداية والنهاية، ج7، ص105.

3. حاشية درّ المختار، ج6، ص176.

4. التذكرة، ج1، ص254.


231


(13)

درخواست شفاعت از غير خداوند

شبهه

مسئله شفاعت يكي از باورهاي ديني تمام مسلمانان است. انديشمندان اسلامي همواره درباره اين مسئله در محورهاي گوناگون بحث كرده اند و درباره معنا، گستردگي و حدود آن، زمان و مكان آن و شرايط و لوازم آن به طور مفصّل در كتابها و مقالات و گفتارهاي خويش اظهار نظر كرده اند; بدون اينكه شخص و گروهي از مخالفان خود را متّهم به شرك، كفر و بدعت كنند. ولي در چند قرن گذشته و مخصوصاً در زمان ما، بعضي از گروه هاي افراطي و متعصّب اهل سنت (وهّابيون) موضوع شفاعت در اعتقادات شيعه را در قالب يك شبهه مطرح نموده، در كشورهاي اسلامي ـ بخصوص در موسم حج ـ شيعيان را به دليل اعتقاد به شفاعت پيامبران، اوليا و مقرّبان الهي متّهم به شرك و كفر و بدعت مي كنند.

اساس اين تهمت ناروا توسّط ابن تيميّه طراحي شد و پيروان متعصّب او مانند: ابن قيّم و محمّد بن عبدالوهّاب و بن باز و ديگران به ترويج آن كمك كردند.

براي آشنايي با اساس فكري ابن تيميّه و دلايلي كه ارائه كرده، بعضي از گفته هاي او را يادآور مي شويم.

او درباره شفاعتي كه قرآن كريم آن را نفي كرده، مي گويد: «شفاعتي را كه قرآن نفي مي كند، شفاعتي است كه مشركان باور دارند و اين شفاعت از نوع شركي است كه نصاري و كساني كه خود را مسلمان مي دانند، مرتكب مي شوند; زيرا آنان


232


معتقدند كه فرشتگان، پيامبران و بزرگان براي آنها نزد خداوند شفاعت مي كنند.»

در خصوص شفاعت پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) در قيامت، مي گويد: «تمام مسلمانان باور دارند كه پيامبر ما در قيامت شفاعت مي كند و نيز باور دارند كه تمام مردم از آن حضرت درخواست شفاعت مي كنند; البتّه به اعتقاد اهل سنّت پيامبر (صلي الله عليه وآله) از كساني شفاعت مي كند كه گناه كبيره انجام داده اند. به اعتقاد فرقه «وعيديّه» آن حضرت فقط در زياد شدن ثواب مردم شفاعت مي كند.»

همچنين در معناي شفاعت گفته است: «خداوند متعال شفاعت فرشتگان و پيامبران را چيزي جز شفاعت به اذن خودش نمي داند. و معناي شفاعت دعاست. و شكّي نيست كه دعاي بعضي از مردم درباره بعضي ديگر مفيد است و خداوند به انجام آن دستور داده است، ولي [شخص] دعا كننده و شفاعت كننده، نمي تواند بدون اجازه خداوند درباره شخصي دعا و شفاعت كند; از اين رو نمي تواند كساني را كه از شفاعت آنان نهي شده است شفاعت كند، مانند مشركان.»

و درباره درخواست شفاعت از پيامبران در دنيا مي گويد: «جايز است هر شخص بلند مرتبه اي درباره شخص پايين مرتبه و شخص پايين مرتبه درباره شخص بلند مرتبه دعا كند. لذا درخواست شفاعت و دعا از پيامبران ـ به اين معنا ـ جايز است; همانطور كه مسلمانان از پيامبر (صلي الله عليه وآله) براي طلب باران درخواست شفاعت كرده، از او خواستند دعا نمايد. و همچنين پس از پيامبر (صلي الله عليه وآله) عمر بن خطاب و مسلمانان به واسطه عبّاس عموي پيامبر طلب باران كردند. و نيز مردم در روز قيامت از پيامبران و محمّد (صلي الله عليه وآله) درخواست شفاعت مي كنند. پيامبر (صلي الله عليه وآله) سرور شفاعت كنندگان و داراي شفاعت ويژه است.»


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الردّ علي المنطقيين، ج1، ص527.

2. مجموع الفتاوي، ج1، ص104.

3. همان، ص 130.

4. همان، ص 131 و 132.


233


و نيز درباره شفاعت مشروع و شفاعت نامشروع مي گويد: «امّا شفاعت پيامبر (صلي الله عليه وآله) و دعاي او براي دنيا و دين مردم مؤمن به اتّفاق همه مسلمانان مفيد است. و نيز به اتّفاق تمام مسلمانان شفاعت پيامبر (صلي الله عليه وآله) براي زياد شدن ثواب مؤمنان در قيامت مفيد است. و امّا شفاعت پيامبر (صلي الله عليه وآله) درباره كساني كه مرتكب گناه شده اند، به اتّفاق صحابه و تابعين مفيد مي باشد.

صحابه و تابعين و پيشوايان چهارگانه مذاهب اهل سنّت و ديگران به مضمون احاديث معتبري كه از پيامبر (صلي الله عليه وآله) نقل شده، اعتراف دارند. در اين احاديث از پيامبر (صلي الله عليه وآله) نقل شده است كه خداوند متعال گروهي از مردم را پس از مقداري عذاب، با شفاعت محمّد (صلي الله عليه وآله) و گروهي را با شفاعت ديگران و گروهي را بدون شفاعت كسي از آتش جنهّم بيرون مي آورد.

و كساني كه شفاعت را انكار مي كنند به اين آيات استدلال كرده اند: 1. خداوند متعال فرموده است: بپرهيزيد از روزي كه هيچ كسي نمي تواند به كسي ديگر پاداش دهد و از هيچ كسي شفاعت ديگران پذيرفته نمي شود و جايگزيني نمي گردد. 2. خداوند فرموده است: از آنان جايگزيني پذيرفته نشده، شفاعت ديگران براي آنان مفيد نمي باشد. 3. و خداوند فرموده است: پيش از آن كه روزي فرا برسد كه در آن روز خريد و دوستي و شفاعتي نيست. 4. وخداوند فرموده است: براي ستمگران دوست و شفاعت كننده اي نيست كه فرمان برد. 5. خداوند فرموده است: شفاعتِ شفاعت كنندگان براي آنان مفيد نيست.

پاسخ اهل سنّت اين است: از اين آيات دو چيز ممكن است اراده شود:

اوّل: اينكه شفاعت براي مشركان مفيد نيست.

دوم: اينكه منظور از شفاعت در اين آيات، شفاعتي است كه مشركان و بدعت گذاران كافر و يا مسلمان معتقد به آن هستند. آنان معتقدند كه مخلوقات در نزد خداوند داراي مقامي هستند كه مي توانند بدون اذن خداوند براي ديگران شفاعت كنند; همان طور كه بعضي از مردم از بعضي ديگر در نزد افرادي شفاعت مي كنند


234


و آنان شفاعت او را مي پذيرند.»

ابن تيميّه براي اثبات مشروع نبودن درخواستِ شفاعت و دعا از پيامبران پس از رحلت آنان، مي گويد: «يادآوري فرشتگان و پيامبران پس از مردن آنان يا در حال غيبت آنان، درخواستِ از آنها، ياري طلبيدن از آنان و درخواست شفاعت آنان از احكام ديني است كه خداوند آن را تشريع نكرده و براي آن پيامبر و كتابي نفرستاده است، و اين امور به اتّفاق تمام مسلمانان واجب يا مستحب نيست; هيچ كسي از صحابه و تابعين هم انجام نداده اند و هيچ پيشوايي از پيشوايان مسلمين به انجام اين امور دستور نداده است. اگر چه بسياري از مردمي كه در ظاهر اهل عبادت و زهد هستند، اين امور را انجام داده، داستانها و خوابهايي را درباره اين موضوعات بازگو مي كنند. تمام اين امور كارهاي شيطان است و مشروعيت ندارد، نه واجب است و نه مستحب. و اگر كسي خداوند را به عبادتي كه واجب يا مستحب نيست پرستش نمايد و معتقد به واجب يا مستحب بودن آن باشد، گمراه و بدعت گذار بدعتي بد است.»

ايشان در جايي ديگر درخواست شفاعت از پيامبران را در هنگام زنده بودن آنان جايز دانسته ولي درخواست شفاعت از آنان را پس از مرگ آنها شرك مي داند، و مي گويد: «قرآن نهي كرده است از اينكه كسي غير از خداوند ـ يعني ملائكه، پيامبران و ديگران ـ خوانده شود; زيرا اين شرك يا وسيله اي به سوي شرك است. امّا درخواست دعا و شفاعت از ملائكه يا پيامبران و ديگران در هنگام زنده بودن آنان، موجب شرك نمي شود; چرا كه هيچ كس از پيامبران يا بندگان صالح در حضور خودش پرستش نمي شود، چون خود او ديگران را از اين عمل نهي مي كند. و امّا درخواست از آنان پس از مرگ، وسيله اي به سوي شرك است. از اين رو اگر شخصي يكي از پيامبران را ببيند و يا يكي از فرشته ها را زيارت كند و به او بگويد: «از تو

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. همان، ص 149 و 150.

2. همان، ص 159 و 160.


235


درخواست مي كنم» موجب شرك نيست، ولي اگر همين جمله را در حالي كه آن پيامبر يا فرشته غايب است بگويد، موجب شرك مي شود.

و ما مي دانيم كه ملائكه براي مؤمنان دعا كرده، طلب مغفرت مي كنند، همانطور كه خداوند متعال مي فرمايد: كساني كه عرش خداوند را حمل مي كنند، و در اطراف عرش، خداوند را تنزيه و ستايش مي نمايند و به خدا ايمان دارند، براي كساني كه ايمان آورده اند و در زمين هستند طلب بخشش مي كنند.

بنابراين ملائكه براي مؤمنان طلب بخشش مي كنند بدون اينكه كسي از آنها بخواهد. و دعا و شفاعت پيامبر (صلي الله عليه وآله) و ديگران ـ پيامبران و بندگان صالح ـ درباره برگزيدگان از امّتش از اين نوع است; يعني آنان به مقداري كه خداوند اذن داده، شفاعت مي كنند بدون اينكه كسي از آنها طلب شفاعت كند.

وقتي درخواست از ملائكه مشروع نباشد، پس درخواست از پيامبران و بندگان شايسته اي كه مرده اند نيز جايز نيست و نبايد از آنان درخواست دعا و شفاعت كنيم.»

و در جايي ديگر در مقام استدلال بر مشروع نبودن درخواست شفاعت از پيامبر (صلي الله عليه وآله) مي گويد: «روشن است كه اگر درخواست دعا و شفاعت و استغفار از پيامبر (صلي الله عليه وآله) در كنار قبرش جايز باشد، صحابه و تابعين بهتر از ما به اين موضوع آگاه بودند و زودتر از ما انجام مي دادند و يا پيشوايان مسلمانان يادآوري مي كردند.»

در قسمتي ديگر مي گويد: «شفيع همانطور كه شفاعت كننده و همراه درخواست كننده شفاعت در طلب حاجت اوست، همراه و در كنار «مشفوع إليه» (كسي كه در نزد او شفاعت مي شود) نيز قرار مي گيرد، زيرا او پس از شفاعتِ شفيع، حاجتِ درخواست كننده شفاعت را برآورده مي سازد. پس در واقع طالب و مطلوب در كنار هم قرار مي گيرند. ولي خداوند يكي است و هيچ كس در كنار او قرار نمي گيرد; از اين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. همان، ص 179 و 180.

2. همان، ص 240.


236


رو هيچ كسي بدون اذن او نمي تواند شفاعت كند.(1)»

مقصود از ذكر اين عبارات علاوه بر بيان عناصر فكري ابن تيميّه درباره شفاعت، اشاره به وجود تناقض در تمام اين عبارات است كه در قسمت پاسخ به شبهه ذكر مي كنم.

نظير اين سخنان را ابن تيميّه در موارد گوناگون ديگري نيز گفته است(2)، وابن قيّم و محمّد بن عبدالوهاب و بن باز و پيروان متعصّب آنها نيز در گفته ها، مقالات و كتابهاي خويش سخنان ابن تيميّه را مورد استناد قرار داده اند(3).

خلاصه عناصر فكري ابن تيميّه و پيروانش عبارتند از:

1. شفاعت به معناي دعاست.

2. درخواست شفاعت از پيامبران، ملائكه و صلحا در هنگامي كه زنده هستند، اشكالي ندارد; زيرا موجب شرك نيست.

3. درخواست شفاعت از پيامبران و ديگران پس از مرگ آنان حرام است و درخواست كنندگانِ شفاعت در اين حال مشرك و بدعت گذار اند، زيرا آيات قرآن و سيره اصحاب آن را نفي كرده است.

4. اعتقاد به اينكه بعضي از بندگان در نزد خداوند داراي مقام ويژه اي بوده و مي توانند در نزد خداوند براي ديگران شفاعت كننده عقيده مشركان و بدعت گذاران است.

5. پيامبران و ملائكه در روز قيامت بدون درخواست ديگران، شفاعت مي كنند.

اكنون روشن مي شود كه ريشه و اساس اتّهام بدعت و شرك و كفر به پيروان اهل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. همان، ج 14، ص 381.

2. همان، ج 1، ص 332 و382; ج14، ص402 ـ 414; ج24، ص341 و 342 و 76; الفتاوي الكبري، ج3، ص42; اقتضاء الصراط، ج1، ص 443 و 444.

3. إغاثة اللهفان، ج1، ص220 ـ 223; فتاوي مهمّة، ج1، ص34; شرح العقيدة الطحاويّة، ج1، ص229; مؤلّفات ابن عبدالوهّاب، ص 112 و 213; تيسير العزيز الحميد، ص 187 ـ 188.


237


بيت (عليهم السلام) چيزي جز عناصر فكري ابن تيميّه و پيروان او نيست. گروهي از افراطيّون متعصّب كه باورهاي غلط ابن تيميّه را بدون مطالعه و دقّت پذيرفته وتبليغ مي كنند، شيعه را به دليل اعتقاد به شفاعت پيامبران و امامان و اولياي الهي متّهم به كفر و شرك و بدعت مي نمايند و همواره به دنبال ايجاد تفرقه ميان مسلمانان و حركت در مسير نابودي انسجام اسلامي آنان اند.

ما در پاسخ اين شبهه، مسئله شفاعت در پرتو شريعت محمّدي را مورد بررسي قرار مي دهيم تا گامي در مسير احياي انسجام اسلامي باشد.

پاسخ شبهه

براي پاسخ به اين شبهه چند موضوع را بايد تحقيق كرد:

1. معناي شفاعت

كلمه شفاعت در اصطلاح قرآن و روايات چه معنايي دارد؟

در پاسخ اين پرسش براي كلمه «شفاعت» چند معنا ذكر شده است.

بعضي گفته اند: «كلمه شفاعت به معناي دعاست.»

و بعضي ديگر گفته اند: «شفاعت به معناي كمك كردن به ديگران است.»

و بعضي گفته اند: «شفاعت يعني درخواست برداشتن ضرر از ديگران.»

و بعضي نيز گفته اند: «شفاعت به معناي وساطت و ميانجيگري براي رسيدن ديگران به منافع دنيوي و اخروي و نجات آنان از ضرر است.»

به نظر ما كلمه «شفاعت» داراي حقيقت شرعيّه نيست; يعني در قرآن و روايات

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مجموع الفتاوي، ج1، ص130.

2. منهاج السنّة، ج6، ص117; مجموع الفتاوي، ج15، ص341; الصفديّة، ج2، ص291.

3. رسائل الشريف المرتضي، ج2، ص273.

4. تفسير روح المعاني، ج5، ص97; تفسير أبي السعود، ج2، ص210.


238


براي اين كلمه، تعريف خاصّي ذكر نشده است. بنابراين براي كشف معناي آن بايد به لغت عرب و موارد استعمال آن در قرآن و روايات مراجعه كرد.

مراجعه به لغت و موارد استعمال اين كلمه، بيانگر اين واقعيت است كه شفاعت عبارت است از: «همراه كردن ديگران با خود»، و طلب شفاعت عبارت است از: «درخواست از كسي براي همراهي كردن با خود به نزد كسي.»

كلمه «شفاعت» از كلمه «شفع = زوج» در مقابل كلمه «وتْر = فرد» گرفته شده است.

و شفيع به كسي گفته مي شود كه فردي ديگر را همراه خود سازد و زوج گردند.

ابن جرير طبري درباره معناي شفاعت گفته است:

«الشفاعة مصدر من قول الرجل: (اشفع لي فلان إلي فلان شفاعةً). وانّما قيل للشفيع شفيع وشافع لأنّه ثنّي المستشفع به، فصار به شفعاً، فكان ذوالحاجة قبل استشفاعه به في حاجته فرداً، فصار صاحبه له فيها شافعاً وطلبه فيه وفي حاجته شفاعةً، ولذلك سمّي الشفيع في الدار وفي الأرض شفيعاً، لمصير البايع به شفعاً(2)

«كلمه شفاعت مصدر است، آنجا كه شخصي مي گويد: به همراه گرفتم فلاني را به نزد فلاني. و علّت نام گذاري همراه كننده به شفيع و شافع اين است كه او درخواست كننده همراهي را همراه خود مي سازد و زوج مي گردند. بنابراين فردي كه نيازمند همراهي است، قبل از درخواست همراهي فرد است و رفيقش همراه او مي گردد و با همديگر نيازش را درخواست مي كنند. شريك در خانه يا زمين را نيز شفيع مي گويند چون خريدار به همراه شريكش زوج مي گردند.»

و قرطبي نيز در تفسيرش مي گويد: «كلمه شفاعت و شُفْعه و مانند آن، از كلمه شَفْع گرفته شده است، و شَفْع به عدد زوج مي گويند. و شفيع از همين معنا اشتقاق

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. لسان العرب، ج8، ص183 ـ 184; تاج العروس، ج5، ص401.

2. تفسير الطبري، ج1، ص381.


239


يافته است; زيرا او با رفيق نيازمندش جفت مي شود. و به شتري كه در يك بار، دو بچه اش را شير مي دهد مي گويند: (ناقه شفوع). و شَفْع يعني ضميمه نمودن يكي به يكي ديگر. و شُفْعه يعني ضميمه كردن ملك شريك را به ملك خود; بنابراين شفاعت يعني ديگران را ضميمه كردن به مقام و احترام خود. شفاعت در واقع عبارت است از اظهار منزلت همراهي كننده (شفيع) در نزد كسي كه به نزد او شفاعت و همراهي مي شود، و نيز رساندن منفعت به همراهي شونده.»

بيضاوي مي گويد:

«الشفاعة من الشفع، كأن المشفوع له كان فرداً فجعله الشفيع شفعاً بضمّ نفسه إليه(2)

«شفاعت از شَفْع اشتقاق يافته است، همراهي شده ابتدا فرد بود و سپس همراهي كننده (شفيع) او را با ضميمه به خودش زوج قرار داد.»

و بسياري ديگر از مفسّران نيز كلمه شفاعت را به همين معنا تفسير كرده اند.

بنابراين نتيجه مي گيريم كه شفاعت عبارت است از همراه نمودن ديگران با خود. و شفيع به كسي مي گويند كه كسي را به اعتبار مقام و احترامي كه در نزد شخصي ديگر دارد، با خود به سوي آن شخص همراهي مي كند. و طلب شفاعت يعني درخواست همراهي شخصي در حركت به مسيري و يا به جايي!

اين معنا همانطور كه خواهد آمد، با ظاهر آيات قرآن كريم و روايات كاملاً سازگاري دارد و راه را براي پاسخ گويي به مغالطه هاي ديگران هموار مي سازد.


2. شفاعت در قرآن كريم

آيات قرآن كريم درباره شفاعت به چند گروه تقسيم مي شود:

1. آياتي كه شفاعت در قيامت را نفي مي كند و يا مفيد نمي داند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. تفسير القرطبي، ج5، ص295.

2. تفسير البيضاوي، ج1، ص319.

3. فتح القدير، ج1، ص82; المفردات في غريب القرآن، ص 263; مجمع البيان، ج1، ص200.


240


خداوند متعال مي فرمايد:

(وَاتَّقُواْ يَوْمًا لاَّ تَجزِي نَفْسٌ عَن نَّفْس شَيْــًا وَلاَ يُقْبَلُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ تَنفَعُهَا شَفَـعَةٌ)

«بپرهيزيد از روزي كه كسي به كار كسي نيايد و براي او جايگزيني پذيرفته نشود و هيچ شفاعتي سود ندهد.»

(يَـأيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَـكُم مِّن قَبْلِ أَن يأْتِيَ يَوْمٌ لاَّبَيْعٌ فِيهِ وَلاَخُلَّةٌ وَلاَشَفَـعَةٌ)

«اي كساني كه ايمان آورده ايد! از آنچه روزي شما كرديم انفاق كنيد، پيش از آنكه روزي برسد كه در آن روز داد و ستدي و يا دوستي و يا شفاعتي نباشد.»

2. آياتي كه شفاعت را اختصاص به خداوند داده و فقط او را شفيع مي داند.

خداوند متعال مي فرمايد:

(وَأَنذِرْ بِهِ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَن يُحْشَرُواْ إِلَي رَبِّهِمْ لَيْسَ لَهُم مِّن دُونِهِ وَلِيٌّ وَلاَ شَفِيعٌ)

«و با قرآن به كساني كه از برانگيخته شدن به سوي پروردگارشان مي ترسند هشدار ده، در حالي كه هيچ كس جز خداوند ولي و شفيع آنان نيست.»

(وَذَكِّرْ بِهِ أَن تُبْسَلَ نَفْسٌ بِمَا كَسَبَتْ لَيْسَ لَهَا مِن دُونِ اللَّهِ وَلِيٌّ وَلاَشَفِيعٌ)

«و با قرآن يادآوري كن تا كسي با آنچه انجام داده گرفتار نماند، براي هر كسي جز خداوند وليّ و شفاعت كننده اي نيست.»

(مَالَكُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِيّ وَلاَ شَفِيع)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. البقرة/ 123.

2. البقرة / 254.

3. الأنعام/ 51.

4. الأنعام / 70.

5. السجدة/ 4.


241


«براي شما كسي جز خداوند وليّ و شفاعت كننده نيست.»

(أَمِ اتَّخَذُواْ مِن دُونِ اللَّهِ شُفَعَآءَ قُلْ أَوَلَوْ كَانُواْ لاَ يَمْلِكُونَ شَيْــًَا وَلاَ يَعْقِلُونَ * قُل لِلَّهِ الشَّفَـعَةُ جَمِيعًا لَّهُو مُلْكُ السَّمَـوَا تِ وَالاَْرْضِ)

«شفاعت كنندگاني غير از خداوند گرفته اند، بگو: آيا هر چند آنان به چيزي توانايي نداشته باشند و چيزي در نيابند؟ بگو: همه شفاعت براي خداست، پادشاهي آسمان ها و زمين براي اوست.»

3. آياتي كه شفاعت كردن درباره كفّار و مشركان را نفي مي كند.

(مَا لِلظَّـلِمِينَ مِنْ حَمِيم وَلاَ شَفِيع يُطَاعُ)

«براي ستمكاران (كافران) هيچ دوست نزديك و هيچ شفاعت كننده اي نيست كه شفاعتش پذيرفته شود.»

منظور از «ظالمين» كافران هستند; همانطور كه در سوره بقره مي فرمايد:

(وَلاَشَفَـعَةٌ وَا لْكَـفِرُونَ هُمُ الظَّـلِمُونَ)

«و شفاعتي نيست و كافران همان ظالمان هستند.»

(فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَـعَةُ الشَّـفِعِينَ)

«پس شفاعت شفيعان به آنها سود نمي دهد.»

4. آياتي كه شفاعتِ ديگران را مشروط مي كند.

(مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِندَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ)

«كيست آن كه جز با اذن خداوند نزد او شفاعت كند؟»

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الزمر / 43 و 44.

2. الغافر / 18.

3. البقرة / 254.

4. المدثّر / 48.

5. البقرة / 255.


242


(وَلاَ تَنفَعُ الشَّفَـعَةُ عِندَهُو إِلاَّ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ)

«و شفاعت نزد او سودي ندارد مگر براي كسي كه او اجازه دهد.»

(مَامِن شَفِيع إِلاَّ مِن بَعْدِ إِذْنِهِ)

«هيچ شفاعت كننده اي نيست مگر پس از اذن او.»

(لاَّيَمْلِكُونَ الشَّفَـعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَـنِ عَهْدًا)

«داراي شفاعت نيستند مگر كسي كه نزد خداوند رحمان پيماني گرفته باشد.»

(يَوْمَبِذ لاَّتَنفَعُ الشَّفَـعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَـنُ وَرَضِيَ لَهُو قَوْلا)

«در اين روز شفاعت سود ندارد، مگر شفاعت كسي كه خداوند به او اجازه دهد و سخن او را بپسندد»

(وَلاَ يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضَي)

«و ملائكه شفاعت نمي كنند جز براي كسي كه او بپسندد»

(وَلاَ يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَـعَةَ إِلاَّ مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ)

«و كساني كه جز خداوند را مي خوانند داراي شفاعت نيستند مگر كساني كه به حق گواهي داده باشند»

(وَكَم مِّن مَّلَك فِي السَّمَـوَا تِ لاَ تُغْنِي شَفَـعَتُهُمْ شَيْــًا إِلاَّ مِن بَعْدِ أَن يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَن يَشَآءُ وَيَرْضَي)

«و چه بسيار فرشتگاني در آسمانها هستند، [كه ]شفاعت آنها هيچ سودي ندارد، مگر پس از آنكه بر هركس بخواهد و پسندد، اجازه دهد.»

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سبأ / 23.

2. يونس / 3.

3. مريم / 87.

4. طه / 109.

5. الانبياء / 28.

6. الزخرف / 86.

7. النجم / 26.


243


مطالعه و دقّت در اين آيات بيانگر چند مطلب است:

مطلب اوّل: گروه دوم از آيات ثابت مي كند خداوند متعال شفيع (شفاعت كننده) است. و اين دلالت دارد بر اينكه شفاعت و شفيع به معناي دعا، دعا كننده، درخواست كننده، وساطت و واسطه نيست; زيرا خداوند متعال «مدعوٌّ به» (كسي كه به نزد او دعا مي شود) و «مطلوبٌ منه» (كسي كه از او درخواست مي شود) و «ذي الواسطه» (كسي كه در نزد او وساطت مي شود) است.

معناي شفيع در اين آيات همراهي كننده مستقلّ، فراگير و هميشگي است; زيرا او تنها كسي است كه بندگان را همواره و هميشه با رحمت و قدرت و روزي خويش در مسير حركت به جهان آخرت و بهشت همراهي مي كند. اين نوع از همراهي مخصوص خداوند است; چنانكه نيرو و عزّت حقيقي و فراگير مخصوص خداوند است در قرآن كريم مي فرمايد:

(أَنَّ القُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا)

(ا لْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا)

(لِلَّهِ الشَّفَـعَةُ جَمِيعًا)

مطلب دوم: گروه سوم از آيات دلالت دارد بر اينكه شفاعتِ كسي درباره مشركان پذيرفته نيست; زيرا آنان قابل همراهي كردن و نجات نيستند و هميشه در جهنّم هستند، همان طور كه خداوند متعال مي فرمايد:

(إِنَّ اللَّهَ لاَيَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَادُونَ ذَا لِكَ)

«خداوند شرك را نمي بخشد، و گناهان ديگر را مي بخشد.»

مطلب سوم: گروه چهارم از آيات، دلالت دارد بر اينكه كساني ديگر غير از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. البقرة / 165.

2. النساء / 139.

3. الزمر / 44.

4. النساء / 48 و 116.


244


خداوند نيز با حفظ چند شرط از حقّ شفاعت و همراهي نمودن برخوردار مي باشند:

1. شفاعتِ آنان هنگامي پذيرفته مي شود كه خداوند اجازه دهد. لذا آنان از شفاعتي كه گروه دوم آيات دلالت داشت (شفاعت مستقلّ، فراگير و هميشگي) برخوردار نيستند.

2. شفاعت كننده مشرك و كافر نباشد، بلكه گواهي به حقّ بدهد.

3. براي كساني شفاعت كنند كه مورد پسند خداوند است.

4. ملائكه مي توانند با اذن خداوند شفاعت كنند.

باتوجّه به اين گروه از آيات درمي يابيم كه مراد از شفاعت در گروه اوّل، شفاعتِ مستقلّ و بدون اذن خداوند است.

و اكنون از ابن تيميّه و پيروان متعصّب او (وهّابيون) مي پرسيم در كدام آيه از آيات قرآن كريم برخورداري ديگران از حقّ شفاعت و تأثير گذاري شفاعت آنان درباره افراد، مشروط شده است به اينكه شفاعت كننده زنده باشد و كسي از او درخواست شفاعت نكرده باشد؟!

و در كدام آيه از آيات قرآن شفاعت توسّط ديگران به طور كلّي (هر چند محدود و پس از اجازه خداوند باشد) نفي شده و دخالت در افعال خداوند متعال دانسته شده است، تا درخواست شفاعت از غير خدا به طور كلّي مستلزم شرك باشد؟!

و از برادران اهل سنّت مي پرسيم آيا شايسته است شيعياني كه به حكم قرآن معتقد به شفاعت پيامبران، امامان و اولياي الهي به طور محدود هستند و در همين دنيا درخواست شفاعت آنان در قيامت را دارند، متّهم به شرك و كفر شوند؟!

آيا شايسته است درباره آنان بنويسند:

«ما حدث من سؤال الأنبياء والأولياء من الشفاعة بعد موتهم من حوادث الامور الّتي أخبر بها النبي (صلي الله عليه وآله) امّته وحذّر منها، كما في الحديث عنه (صلي الله عليه وآله) قال: لا تقوم الساعة حتّي يلحق حيّ من امّتي بالمشركين وحتي تعبد فئام من


245


امّتي الأوثان.(1)»

«موضوع درخواست شفاعت از پيامبران و اوليا پس از مرگ آنان از حوادثي است كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) از وقوع آن خبر داده و امّت خويش را از آن منع كرده است. همانطور كه در حديثي مي فرمايد: پيش از قيامت عدّه اي از امّت من به مشركان مي پيوندند و بتها را مي پرستند؟!»

و آيا سزاوار است كساني كه در كنار قبور پيامبران و امامان و اولياي چيزي جز ذكر خداوند متعال و درخواست شفاعت از اين بزرگواران را اظهار نمي كنند، متّهم به شرك و كفر و بدعت شوند؟!

3. شفاعت كنندگان

به اعتقاد ما هر كسي كه نزد خداوند متعال داراي مقام و منزلتي باشد، مي تواند از گناهكاران شفاعت كند و آنان را با خود همراه نمايد و شفيع آنان گردد. البتّه تأثير شفاعتِ آنان مشروط به شرايطي است كه در بخش پيش گفته شد. و هيچ شرط ديگري ـ در آيات و روايات ـ براي تأثير گذاري شفاعت ذكر نشده است.

آيات و روايات بيانگر اين واقعيّت است كه شفاعت كنندگان عبارتند از: پيامبران به طور عام، پيامبر اسلام به طور خاص، اوليا و امامان، ملائكه، شهدا، افراد صالح، قرآن، مؤمنان، اطفال و بعضي از اعمال صالح.

الف) شفاعت پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله)

درباره شفاعت پيامبر اسلام به طور خاص، احاديث فراواني نقل شده است.

رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود:

ـ «من قال حين يسمع النداء: «اللّهمّ ربّ هذه الدعوة التامّة والصلاة القائمة آتِ محمّداً الوسيلة والفضيلة وابعَثْه مقاماً محموداً الّذي وعدْتَه» حلّت له

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. عجائب الآثار، ج2، ص590.


246


شفاعتي يوم القيامة.(1)»

«هركسي ـ آنگاه كه اذان را بشنود ـ بگويد: «اللّهمّ رب هذه الدعوة...» شفاعت من براي او در قيامت كارگشا است.»

ـ «لكلّ نبيّ دعوة قد دعا بها فاستجيب، فجعلت دعوتي شفاعةً لاُمّتي يوم القيامة

«هر پيامبري از يك خواسته مستجاب برخوردار است و من خواسته ام را شفاعت امّت خويش در قيامت قرار دادم.»

ـ «لكلّ نبيّ دعوة يدعوها، فاريد أن اختبيء دعوتي شفاعةً لاُمّتي يوم القيامة

«هر پيامبري خواسته اي دارد كه آن را از خداوند مي طلبد، و من اراده نمودم كه خواسته ام را براي شفاعت امّت خويش در قيامت پنهان كنم.»

اين حديث در كتابهاي حديثي اهل سنّت نيز با سندهاي مختلف و عبارات گوناگون نقل شده است(4).

ترمذي همين حديث را نقل كرده و به آخر حديث اين جمله را اضافه كرده است: «وهي نائلة إن شاء الله من مات منهم لا يشرك بالله شيئاً(5); شفاعت من شامل هر كسي از امّت مي شود كه مشرك نميرد.»

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح البخاري، ج1، ص 152 و ج5، ص228; سنن ابن ماجة، ج1، ص239; سنن أبي داود (السجستاني)، ج1، ص129; سنن الترمذي، ج1، ص136; سنن النسائي، ج2، ص27; الدر المنثور، ج4، ص298; المعجم الصغير، ج1، ص240; تفسير القرطبي، ج10، ص310.

2. صحيح البخاري، ج7، ص145.

3. صحيح مسلم، ج1، ص130 ـ 132; صحيح البخاري،ج7،ص145وج8،ص192;مسند ابن المبارك،ص65.

4. المصنّف (الصنعاني)، ج11، ص413; مسند أبي يعلي، ج4، ص167، ج5، ص 229 و 306; صحيح ابن حبّان، ج14، ص76، المعجم الاوسط، ج2، ص203; مسند الشاميّين، ج4، ص175; مسند الشهاب، ج2، ص131 ـ 133، الجامع الصغير، ج1، ص372; كنز العمّال، ج14، ص391.

5. سنن الترمذي، ج5، ص238.


247


و در روايت ديگري از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) نقل شده است كه آن حضرت فرمود:

«يخرج قوم من النار بشفاعة محمّد فيدخلون الجنّة يُسمّون الجهنميّين.(1)»

«گروهي كه جهنّميون نام دارند، با شفاعت محمّد (صلي الله عليه وآله) از آتش خارج شده، به بهشت وارد مي شوند.»

نيز از پيامبر (صلي الله عليه وآله) روايت شده است كه آن حضرت فرمود:

«خيّرتُ بين الشفاعة وبين أن يدخل نصف اُمّتي الجنّة، فاخترت الشفاعة لأ نّها أعمّ وأكفي.(2)»

«من مخيّر شدم بين شفاعت و اينكه نصف امّت من وارد بهشت شود، و من شفاعت را برگزيدم، زيرا با شفاعت افراد بيشتري قابل ورود به بهشت مي شوند.»

و ترمذي همين حديث را ـ با كمي اختلاف در عبارات ـ ذكر نموده و به آخر حديث اين جمله را اضافه كرده است: «وهي لمن مات لايشرك بالله شيئاً(3); شفاعت اختصاص به كساني دارد كه مشرك نشده باشند.»

حديث ديگري از پيامبر (صلي الله عليه وآله) نقل شده است; اين حديث معروف به «حديث شفاعت» است و در بسياري از كتابهاي معتبر اهل سنّت با سندهاي بسيار جالب و عبارات گوناگون همراه با يك مضمون نقل شده است.

ما در اينجا اين حديث را از كتاب صحيح بخاري نقل نموده، شما را به مطالعه كتابهاي ديگر ارجاع مي دهيم.

معبد بن هلال عنزي مي گويد: با گروهي از مردم بصره جمع شده نزد انس بن مالك رفتيم و قرار شد درباره حديث شفاعت از او بپرسيم. وقتي از مضمون حديث شفاعت پرسيديم، در جواب گفت:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح البخاري، ج7، ص203; سنن ابن ماجة، ج2، ص1443; سنن أبي داود السجستاني، ج2، ص422; مسند أحمد بن حنبل، ج4، ص434; كنز العمال، ج14، ص506.

2. سنن ابن ماجة، ج2، ص1441.

3. سنن الترمذي، ج4، ص47.


248


«حدّثنا محمّد (صلي الله عليه وآله) ، قال: إذا كان يوم القيامة ماج الناس بعضهم في بعض، فيأتون آدم فيقولون: اشفع لنا إلي ربّك. فيقول: لست لها ولكن عليكم بابراهيم، فإنّه خليل الرحمن.

فيأتون إبراهيم، فيقول: لست لها، ولكن عليكم بموسي، فإنّه كليم الله.

فيأتون موسي، فيقول: لست لها، ولكن عليكم بعيسي، فإنّه روح الله وكلمته.

فيأتون عيسي، فيقول: لست لها، ولكن عليكم بمحمّد (صلي الله عليه وآله) .

فيأتوني، فأقول: أنا لها، فأستأذن علي ربّي، فيؤذن لي ويلهمني محامد أحمِدُه بها لا تحضرني الآن، فأحمِدُه بتلك المحامد وأخرُّ له ساجداً، فيقال: (يا محمّد! ارفع رأسك وقل يُسمع لك، وسلْ تُعط، واشفع تُشفع).

فأقول: يا ربّ اُمّتي اُمّتي.

فيقال: انطلق فاخرج منها من كان في قلبه مثقال شعيرة من ايمان.

فأنطلقُ فافعلُ، ثمّ أعوذ فأحمده بتلك المحامد، ثمّ أخرُّ له ساجداً.

فيقال: يا محمّد! ارفع رأسك، وقل يُسمع لك، وسِلْ تُعط، واشفعْ تُشفع.

فأقول: يا ربّ اُمّتي اُمّتي.

فيقال: انطلق، فاخرج منها من كان في قلبه مثقال ذرّة أو خردلة من إيمان. فأنطلقُ فأفعلُ، ثمّ أعوذ، فأحمده بتلك المحامد، ثمّ أخرُّ له ساجداً.

فيقال: يا محمّد! ارفع رأسك، وقلْ يسمع لك، وسلْ تُعْط، والشفع تشفع.

فأقول: يا ربّ! اُمّتي اُمّتي.

فيقول: انطلق فاخرج من كان في قلبه أدني أدني مثقال حبّة من خردل من إيمان.

فاخرجه من النار.»

«رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود: در روز قيامت گروهي از مردم به سوي گروهي ديگر هجوم برده، به صورت يك موج به نزد حضرت آدم (عليه السلام) مي آيند و مي گويند: ما را به سوي پروردگارت شفاعت و همراهي كن.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح البخاري، ج8، ص 200 ـ 201.


249


حضرت آدم (عليه السلام) مي فرمايد: من براي اين كار نيستم، برويد به نزد ابراهيم (عليه السلام) ، زيرا او خليل الرحمن است.

آنان به نزد ابراهيم (عليه السلام) مي آيند و درخواست شفاعت مي كنند.

حضرت ابراهيم (عليه السلام) نيز مي فرمايد: من براي اين كار نيستم، برويد به نزد موسي (عليه السلام) ، زيرا او كليم الله است.

مردم به نزد موسي (عليه السلام) مي آيند و درخواست شفاعت مي كنند. او نيز مي فرمايد: من براي اين كار نيستم، برويد به نزد عيسي (عليه السلام) ، زيرا او روح الله و كلمة الله است.

همه مردم به نزد عيسي (عليه السلام) مي آيند و او نيز مي فرمايد: من براي اين كار نيستم، شما برويد به نزد محمّد (صلي الله عليه وآله) .

آنگاه مردم به نزد من مي آيند و من مي گويم: من شما را شفاعت مي كنم.

آنگاه از پروردگارم اجازه شفاعت مي خواهم و او به من اجازه مي دهد و الفاظي را براي ستايش خويش به قلب من الهام مي كند و من او را با آن الفاظ سپاس مي گويم و در برابر او به سجده مي افتم.

در اين حال به من گفته مي شود: اي محمّد! سر از سجده بردار و هر چه مي خواهي، بر زبان جاري كن كه اكنون شنيده مي شود و درخواست كن كه اكنون عنايت مي گردد و شفاعت كن كه اكنون پذيرفته مي شود.

من مي گويم: پروردگارا! امّت من، امّت من.

در اين حال گفته مي شود: هر كسي را كه در قلبش به مقدار يك دانه جو ايمان هست از جهنّم آزاد كن.

و من آنها را آزاد مي كنم و دوباره برمي گردم و به همان صورت خداوند را با آن الفاظ ستايش كرده، در مقابل او سجده مي كنم.

دوباره گفته مي شود: اي محمّد! سر خود را بلند كن و هرچه مي خواهي...

من دوباره مي گويم: پروردگارا! امّت من، امّت من.

در جواب گفته مي شود: برو و هركسي را كه در قلبش ذرّه اي يا خردلي ايمان باشد از جهنّم خارج كن.




| شناسه مطلب: 74811