بخش 14

ج) شیوه های عزاداری و آسیب شناسی آنها سخنی با اهل سنّت . حدیث غدیر ودلالت آن بر امامت علی شبهه شبهات و پاسخ آن شبهه اوّل: عدم صدور این حدیث از سوی پیامبر (صلی الله علیه وآله) پاسخ شبهه شبهه دوم: حدیث غدیر دلالت بر امامت علی (علیه السلام) پاسخ شبهه شبهه سوم: حدیث غدیر خم متواتر نیست پاسخ شبهه شبهه چهارم: اجتماع دو ولایت ممکن نیست پاسخ شبهه شبهه پنجم: صحابه به همراه علی (علیه السلام) پاسخ شبهه


325


انجام اين منكرات نهي مي كنند.

از برادران اهل سنّت مي پرسيم: آيا اگر اين كار توسّط تمام مسلمانان انجام مي گرفت و مردم دنيا متوجّه احترام پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) و اهل بيت او در نزد مسلمانان مي شدند، اكنون شاهد بي احترامي به پيامبر مكرّم اسلام(صلي الله عليه وآله وسلم) بوديم؟

آيا چنين كاري نمي توانست نقطه عطف و زاويه اي براي ايجاد انسجام اسلامي باشد؟ چرا بعضي معاندان ـ مانند ابن تيميّه ـ از برگزاري مراسم سوگواري امام حسين (عليه السلام) به عنوان نقطه افتراق و مركز اختلاف ميان مسلمانان ياد مي كنند؟!

آيا نهي از منكر بر همه مسلمانان واجب نيست؟ آيا آنچه يزيد بن معاويه با امام حسين (عليه السلام) انجام داد، منكر نبود؟ آيا در اسلام براي ابراز انزجار قلبي نسبت به منكرات، مسير مشخّصي تعيين نشده است؟ و آيا منصفانه است تعدادي از مسلمانان كه به شيوه اي مخصوص اظهار نفرت نسبت به منكرات مي كنند، متّهم به بدعت شوند؟

2. عبرت گرفتن و عبرت دادن مسلمانان

برگزاري مراسم عاشورا به هدف عبرت گرفتن و عبرت دادن مسلمانان انجام مي گيرد; زيرا فتنه وتوطئه توسّط دشمنان اسلام در هر زماني با شيوه مخصوص به آن زمان طرّاحي مي شود و دشمنان با اغفال مسلمانان به اسلام ضربه مي زنند.

در آن زمان عدّه اي با طرح خارجي بودن امام حسين (عليه السلام) و يارانش مسلمانان را فريب دادند و در اين زمان با طرح رافضي بودن شيعيان، در صدد فريب مسلمانان اند.

3. احياي مكتب جهاد و دفاع

در مراسم عزاداري امام حسين (عليه السلام) آموزه هاي عاشورا به مسلمانان يادآوري مي شود. درس ايثار و فداكاري، درس شهادت و شهامت، درس آزادي و سربلندي،


326


درسهايي هستند كه در عزاداري حسين بن علي (عليه السلام) به مسلمانان تعليم داده مي شود. و نتيجه آن را در عرصه هاي مختلف جهاد و فداكاري شاهد هستيم.

همه مسلمانان جهان شاهد بودند كه تعدادي از جوانان سلحشور مكتب عاشورا در جنوب لبنان با تمسّك به امام حسين (عليه السلام) و يارانش در مقابل صهيونيسم و دشمنِ همه مسلمانان، با سربلندي تمام پيروز شدند و به تمام مسلمانان عزّت بخشيدند.

از برادران اهل سنّت مي پرسيم: آيا كساني كه با برپايي مراسم سوگواري امام حسين (عليه السلام) و يادآوري اين واقعه عظيم و مصيبت بزرگ، درس عدالتخواهي، شهادت، شهامت، آزادي و سربلندي را تكرار مي كنند، شايسته اتهاماتي مانند كفر وبدعت و شرك اند؟!

4. اظهار محبّت به پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) و اهل بيت (عليهم السلام)

يكي ديگر از اهداف شيعيان از برگزاري با شكوه مراسم عاشورا اظهار محبّت و مودّت به پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) و خاندان اوست.

شكّي نيست كه در اين مصيبت بزرگ، پيش از هر كسي پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم)و اميرالمؤمنان علي (عليه السلام) و فاطمه زهرا (عليها السلام) عزادار و مصيبت ديده اند و اظهار عزاداري براي امام حسين (عليه السلام) ، نمونه اي بارز از اظهار محبّت به اهل بيت (عليهم السلام) است.

البتّه اين اظهار محبّت نبايد آلوده به كارهاي نامشروع و بي اساس شود.

ج) شيوه هاي عزاداري و آسيب شناسي آنها

شكّي نيست كه عزاداري در سوگ اولياي خدا و بخصوص امام حسين (عليه السلام) ، همراهي با پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) و علي و فاطمه(عليهما السلام) و گامي بزرگ براي تحقّق اهداف مقدّسي است كه ذكر كرديم.

و شكّي نيست كه اقوام و ملّتها در برگزاري مراسم عزاداري شيوه هاي مخصوصي دارند. و در اسلام شيوه بخصوصي براي عزاداري تعيين نشده است. اگر چه از



327


برگزاري مراسم عزاداري به شيوه دوران جاهليّت نهي شده است.

با اين وجود بايد مراسم عزاداري امام حسين (عليه السلام) به گونه اي باشد كه موجب وهن دين و سوء استفاده دشمنان اسلام نگردد. متاسّفانه در سالهاي اخير شاهد انجام كارهايي در عزاداري امام حسين (عليه السلام) توسّط بعضي از مردم هستيم كه به طور قطع آسيب جدّي به چهره حقيقي عزاداري عاشورا زده، راه را براي تبليغات مسموم دشمنان اهل بيت (عليهم السلام) هموار ساخته است.

از اين رو لازم است كارهايي كه در عزاداري امام حسين (عليه السلام) و پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) و ساير اولياي الهي انجام مي گيرد، گفته شود و آسيب شناسي گردد.

1. پوشيدن لباس سياه

لباس يا پارچه سياه در بعضي جوامع بشري سمبل اظهار غم و اندوه وعزا مي باشد. پوشيدن لباس سياه ـ غير از عمامه و عبا و كفش ـ در نماز مكروه دانسته شده است. و در هيچ آيه و روايتي ـ نه از طريق شيعه و نه از طريق اهل سنّت ـ از پوشيدن لباس سياه در مراسم عزاداري نهي نشده است، چنانكه در هيچ روايتي به پوشيدن لباس سياه در اين مراسم امر نشده است. بنابر اين پوشيدن لباس سياه در مراسم عزاداريها به عنوان سمبل اظهار غم و اندوه جايز است.

2. گريه كردن

در پاسخ يكي از شبهات گذشته، روشن شد كه هيچ دليلي از قرآن و روايات بر ممانعت اسلام از گريه كردن در مصائب وجود ندارد و تمام رواياتي كه در اين خصوص مورد استناد قرار گرفته بود، مخدوش و ناكافي است. بلكه سيره رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلم) و صحابه و تابعين ثابت مي كند كه گريه كردن بر مصيبتي، بهترين راه ابراز محبّت و همدردي با عزاداران است.


328


3. نوحه سرايي

نوحه سرايي ـ به معناي ذكر مصائب و بيان خوبيهاي ميّت براي تحريك احساسات مردم در قالب شعر و يا نثر ـ تا زماني كه آلوده به دروغ، غلوّ و مطالب ذلّت آميز نشده باشد، حركتي در راستاي برگزاري بهتر مراسم عزاداري است و همانطور كه قبلاً گفته شد، هيچ دليل و برهاني بر حرمت و يا كراهت آن وجود ندارد، بلكه مطابق با سيره صحابه و تابعين است. و تمام رواياتي كه پيروان ابن تيميّه براي اثبات حرمت نوحه سرايي ذكر كردند، به صورت علمي مورد نقد و بررسي قرار گرفت.

از اين رو اعلام مي كنيم كه طرح مسائل غلوآميز ـ مانند حسين اللّهي شدن! زينب اللّهي شدن و... ـ و دروغ ـ مانند دادن آمارهاي غلط درباره لشكر ابن زياد ـ ومطالب ذلّت بار ـ مانند تعبيرهايي همچون زينب مضطر، خواهش امام حسين (عليه السلام) از دشمن و... ـ مورد تأييد مراجع عظام تقليد و مذهب شيعه نيست; بلكه بسياري از مراجع تقليد شيعه نسبت به انجام اين اعمال هشدار داده، اعلان انزجار كرده اند.

4. روضه خواني

روضه خواني ـ يعني ذكر وقايع عاشورا و مصائب اهل بيت (عليهم السلام) نيز تا زماني كه آلوده به دروغ نشده و آنچه در مقاتل وجود دارد، بدون كم و زياد شدن براي مردم نقل شود، چيزي جز پرده برداري از ظلمهاي ظالمان نيست.

5. سينه زني و زنجيرزني

سينه زني و زنجيرزني نيز يكي از شيوه هاي عزاداري است كه در اسلام از آن نهي نشده است. و ديده نشده كه كسي از اهل سنّت در اين زمينه اشكال و شبهه اي داشته باشد.

آري! شايسته است زنجيرهايي كه استفاده از آن موجب ضرر به بدن و خونريزي


329


مي گردد، مورد استفاده قرار نگيرد.

6. طبل زدن و استفاده از آلات موسيقي

يقيناً استفاده از طبل در حدّي كه موجب برقراري نظم در سينه زني و زنجيرزني شود، در اسلام نهي نشده است. ولي اگر استفاده از طبل بگونه اي باشد كه حالت لهو و غنا داشته باشد، طبق نظر فقهاي اسلام ممنوع است. و به كارگيري آلات موسيقي نيز از ديدگاه فقهاي شيعه ممنوع است.

7. قمه زني

قمه زني (زدن شمشير به سر و شكافتن پيشاني) يكي از كارهايي است كه امروزه موجب وهن مذهب شيعه شده و تصوير بسيار زشتي را از شيعه نمايان ساخته است. بسياري از فقهاي شيعه به دليل اينكه قمه زني، وهن به مذهب شيعه است و يا موجب ضرر رسانيدن به خود مي باشد، آن را جايز نمي دانند.

بنابر اين معرفي اين عمل توسّط وهّابيون به عنوان نماد عزاداري شيعيان، توطئه اي براي ايجاد تفرقه ميان مسلمانان است.

8 . لعن قاتلان امام حسين (عليه السلام)

لعن و نفرين كساني كه در شهادت امام حسين (عليه السلام) و يارانش شركت داشتند، يكي از كارهاي پسنديده اي است كه در عزاداريهاي امام حسين (عليه السلام) انجام مي گيرد. واين كار به پيروي از خداوند متعال و پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) است.

بسياري از انديشمندان بزرگ اهل سنّت نيز لعن و نفرين بر يزيد بن معاويه و همراهانش را جايز دانسته اند.

از علاّمه تفتازاني نقل شده است:

«الحق أنّ رضي يزيد بقتل الحسين وإهانته أهل البيت ممّا تواتر معناه، وإن


330


كان تفاصيله آحاداً، فنحن لا نتوقّف في شأنه، بل في إيمانه، لعنة الله عليه وعلي أنصاره وأعوانه.(1)»

«رضايت دادن يزيد به كشته شدن حسين (عليه السلام) و نيز اهانت كردن او نسبت به اهل بيت (عليهم السلام) امري شايع و متواتر است; اگر چه بعضي از مطالب ريزي كه در اين باره نقل شده، متواتر نيست. لذا ما شكّي در بي حرمتي و بي ايماني او نداريم. لعنت خدا بر او و ياران و همراهانش باد.»

عبدالله پسر امام احمد بن حنبل از پدرش پرسيد: آيا لعن و نفرين كردن يزيد جايز است؟

احمد بن حنبل گفت: چگونه كسي را كه خداوند متعال او را لعن و نفرين كرده است لعن و نفرين نكنيم؟!

عبدالله گفت: من تمام قرآن را خوانده ام ولي از لعن يزيد چيزي در قرآن نديدم.

احمد بن حنبل گفت: خداوند متعال در قرآن مي فرمايد:

(فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَن تُفْسِدُواْ فِي ا لاَْرْضِ وَتُقَطِّعُواْ أَرْحَامَكُمْ أُوْلَـئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ...)

و كدام فساد بدتر از فسادي است كه يزيد انجام داد؟!(2).

آلوسي در كتاب «روح المعاني في تفسير القرآن» مي نويسد:

«لا توقّف في لعن يزيد، لكثرة أوصافه وارتكابه الكبائر في جميع أيّام تكليفه، ويكفي ما فعله أيّام استيلائه بأهل المدينة ومكّة. والطاقة الكبري ما فعله بأهل البيت ورضاه بقتل الحسين ـ علي جدّه وعليه الصلاة والسلام ـ واستبشاره بذلك واهانته لأهل بيته ممّا تواتر معناه، وإن تفاصيله آحاداً. وقد جزم بكفره وصرّح بلعنه جماعة من العلماء، منهم: الحافظ ناصر السنّة ابن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. فيض القدير (المناوي)، ج3، ص109.

2. روح المعاني، ج26، ص72.


331


الجوزي وسبقه القاضي أبو يعلي.(1)»

«بي ترديد لعن و نفرين يزيد جايز است; زيرا او از زماني كه به تكليف رسيد، همواره داراي اوصافي پليد بود و مرتكب گناهان كبيره مي شد. و در اثبات پليدي او همين بس كه با اهل مدينه (در واقعه حرّه) و اهل مكّه چه ها كه نكرد. و بدترين كار او آنچه است كه با اهل بيت پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم)انجام داد. او به كشته شدن حسين بن علي(عليهما السلام)رضايت داد و از شنيدن شهادت او خوشحال شد و به اهل بيت او توهين كرد. تمام اين مسائل شايع و متواتر است، اگر چه جزئيات آن متواتر نيست. و بسياري از انديشمندان يقين به كافر بودن او داشته، او را لعن كرده اند، مانند: ابن جوزي و ابويعلي.»

آلوسي در ادامه مي گويد:

«أنا أقول: الّذي يغلب علي ظنّي أنّ الخبيث لم يكن مصدّقاً برسالة النبي(صلي الله عليه وآله وسلم)، وأنّ مجموع ما فعل مع أهل حرم الله تعالي و أهل نبيّه(صلي الله عليه وآله وسلم)وعترته الطاهرين في الحياة وبعد الممات وما صدر منه من المخازي ليس بأضعف دلالة علي عدم تصديقه من إلقاء ورقة من المصحف الشريف في قذر.

وأنا أذهب إلي جواز لعن مثله علي التعيين ولولم يتصوّر أن يكون له مثلٌ من الفاسقين.

والظاهر أ نّه لم يتب. واحتمال توبته أضعف من إيمانه.

ويلحق به ابن زياد و ابن سعد و جماعة. فلعنة الله عزّ وجلّ عليهم أجمعين وعلي أنصارهم وعلي شيعتهم ومن مال إليهم إلي يوم الدين ما دمعت عين علي أبي عبدالله الحسين.

ومن كان يخشي القال والقيل من التصريح بلعن ذلك الضليل فليقل: لعن الله عزّ وجلّ مَنْ رضي بقتل الحسين ومن آذي عترة النبي(صلي الله عليه وآله وسلم) بغير حقّ من

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. همان.


332


غَصْبِهم حقّهم، فإنّه يكون لاعناً له، لدخوله تحت العموم دخولاً أوّليّاً في نفس الأمر.

ولا يخالف أحد في جواز اللعن بهذه الألفاظ ونحوها سوي ابن العربي المارّ ذكره وموافقيه، فإنّهم ـ علي ظاهر ما نقل عنهم ـ لا يجوّزون لعن من رضي بقتل الحسين (عليه السلام) . وذلك لعمري هو الضلال البعيد الّذي يكاد يزيد علي ضلال يزيد.(1)»

«آنچه به ذهن من مي رسد، اين است كه اين آدم خبيث اعتقادي به رسالت پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم)نداشته است. تمام ظلم هايي كه به اهل حرمِ خدا و اهل حرمِ پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) و به خاندان پاك پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) روا داشت و نيز تمام رسوايي هايي كه پديد آورد، حاكي از آن است كه اعتقاد به نزول يك ورقه از آيات قرآن كريم نداشت.

و من معتقدم لعن و نفرين چنين شخصي به طور قطع جايز است و تصوّر نمي كنم تاكنون شخص فاسقي مانند او آمده باشد.

و ظاهراً او توبه نكرده است. و احتمال توبه كردنش ضعيف تر از احتمال ايمان آوردنش است.

ابن زياد و ابن سعد و گروهي ديگر از همراهان آنان نيز در اين حكم به يزيد بن معاويه ملحق مي شوند. لذا لعنت خدا بر تمام آنها و ياران و پيروان آنها و هر كسي كه تمايل به آنها دارد. لعنت خدا بر آنها باد تا روز قيامت و تا هنگامي كه چشمي بر حسين بن علي (عليه السلام) گريان است.

و هر كسي كه به خاطر ياوه گويي هاي ديگران مي ترسد آنان را صراحتاً لعن كند، بگويد: لعنت خدا بر كساني باد كه به شهادت حسين (عليه السلام) رضايت داند. لعنت خدا بر كساني باد كه عترت پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) را اذيّت كرده، حقّ آنان را غصب نمودند. در اين صورت يزيد و يارانش لعن خواهند شد; زيرا آنها نخستين كساني هستند كه در اين لعن عمومي داخل هستند. و اين گونه لعن و نفرين به نظر همه انديشمندان جايز است، فقط ابن عربي ـ كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. همان.


333


قبلاً درباره اش صحبت شد ـ و همفكران او ـ آن گونه كه نقل شده ـ نفرين كردن كساني را كه رضايت به كشته شدن حسين (عليه السلام) داده اند، جايز نمي دانند. وقسم به جانم كه اين گمراهيِ ديگري است كه به گمراهي يزيد افزوده مي شود.»

شايسته است در تأييد سخنان آلوسي دو واقعه اي را كه ابن عساكر و ابوالحجاج مزي درباره سرنوشت قاتلان حسين بن علي (عليه السلام) ذكر كرده اند، يادآور شويم:

پيش از يادآوري اين دو اقعه بايد به عرض برسانم كه از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) نقل شده است كه فرمود:

«من رءآني في المنام فقد رءآني، فانّ الشيطان لايتصوّربي.»

«هر كسي كه مرا در خواب ببيند، به راستي كه من را ديده است، زيرا كه شيطان نمي تواند در صورت و تمثال من ظاهر شود.»

اين روايت در حدّ تواتر در كتابهاي حديثي اهل سنت نقل شده است; تنها احمد بن حنبل هجده بار اين حديث را در كتاب مسند احمد بن حنبل تكرار كرده است و نيز در صحاح و سنن و مسانيد اهل سنّت با سندهاي معتبر نقل شده است.

در واقع اين روايت بيانگر اين مطلب است كه ديدن پيامبر (صلي الله عليه وآله) در عالم رؤيا، روياي صادقه است.

ابن عساكر و ابوالحجاج مزي در مقام بيان عظمت و احترام حسين بن علي(عليهما السلام)در نزد خداوند و رسولش، و نيز در مقام بيان عاقبت و سرنوشت قاتلان آن حضرت در نزد خداوند دو رؤياي صادقانه را از دو شخصيّت بزرگ نقل كرده اند:

1. «قال يحيي بن أبي بكير: حدثنا علي ـ ويكني أبا إسحاق ـ عن عامر بن سعد البجلي، قال: لما قتل الحسين بن علي رأيت رسول الله صلي اللّه عليه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مسند أحمد، ج1، ص375 و 400 و 440 و 450; ج2، ص 232 و 261; ج3، ص269; ج 5، ص306; صحيح البخاري، ج8، ص 71; صحيح مسلم، ج7، ص54; سنن ابن ماجة، ج2، ص 1284; سنن أبي داود السجستاني، ج2، ص481; سنن الترمذي، ج3، ص365; المستدرك، ج4، ص394; مسند أبي داود الطياسي، ص317; المصنّف (ابن ابي شيبة)، ج7، ص232.


334


وسلّم في المنام، فقال: إن رأيت البراء بن عازب فأقر منّي السلام و أخبِرْه أنّ قتلة الحسين بن علي في النار، و إن كاد اللّه ليسحت أهل الارض منه بعذاب أليم.

قال: فأتيت البراء فأخبرته، فقال: صدق رسول الله صلي اللّه عليه و سلّم، قال رسول اللّه صلي اللّه عليه و سلّم: من رآني في المنام فقد رآني فإنّ الشيطان لايتصوّر بي.(1)»

«يحيي بن ابي بكير مي گويد: علي ابو اسحاق از عامر بن سعد بجلي روايت كرده كه او گفت: وقتي حسين بن علي (عليه السلام) به شهادت رسيد، رسول خدا (صلي الله عليه وآله) را در خواب ديدم. آن حضرت در عالم رؤيا به من فرمود: اگر براء بن عازب را ديدي، سلام مرا به او برسان و بگو: قاتلان حسين بن علي در آتش جهنّم هستند، و نزديك بود خداوند اهل زمين را به خاطر كشتن او هلاك گرداند.

بجلي مي گويد: از خواب بيدار شدم و به نزد براء بن عازب آمده، فرمايش رسول خدا (صلي الله عليه وآله) را براي او بازگو كردم. براء بن عازب گفت: رسول خدا (صلي الله عليه وآله) راست گفته است; آن حضرت فرمود: هر كسي كه مرا در خواب ببيند، حقيقتاً مرا ديده است; زيرا شيطان نمي تواند در صورت و تمثال من درآيد.»

2. «قال عبدالعزيز بن أحمد الكتاني: عن أسد بن القاسم الحلبي: رأي جدّي صالح بن السحام بحلب ـ و كان صالحاً ديناً ـ في النوم كلبا أسود وهو يلهث عطشانا ولسانه قد خرج علي صدره، فقلت: هذا كلب عطشان دعني أسقه ماء أدخل فيه الجنة، و هممت لأفعل، فإذاً بهاتف يهتف من ورائه و هو يقول: يا صالح لا تسقه، يا صالح لا تسقه، هذا قاتل الحسين بن علي أعذّبه بالعطش إلي يوم القيامة.(2)»


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. تاريخ مدينة دمشق، ج 14، ص 258; تهذيب الكمال، ج6، ص446.

2. تاريخ مدينة دمشق، ج14، ص259; تهذيب الكمال، ج6، ص 447.


335


«عبدالعزيز بن احمد كتاني مي گويد: اسدبن قاسم حلبي گفت: جدّم صالح بن سحام ـ كه شخصي متديّن بودـ در شهر حلب زندگي مي كرد. او گفت: در عالم رؤيا ديدم سگ سياهي از تشنگي زبانش را بيرون آورده و له له مي زند. با خود گفتم: اين سگ تشنه است، بروم به او آب دهم تا خداوند مرا به بهشت ببرد. رفتم تا به او آب دهم كه ناگهان كسي كه او را نمي ديدم، فرياد زد و گفت: اي صالح به اين سگ آب نده، اي صالح به اين سگ آب نده; زيرا او قاتل حسين بن علي است و من او را تا قيامت با تشنگي عذاب خواهم كرد.»

سخني با اهل سنّت

در خاتمه به برادران اهل سنّت و جوانان و روشنفكران مسلمان توصيه مي كنيم درباره مذهب شيعه و اعتقادات آنان بيش از پيش تحقيق كنند و فريب تبليغات وهّابيون را نخورند، زيرا تبليغات آنان، چيزي جز فتنه و عاملي جز براي تفرقه ميان مسلمانان وتخريب چهره شيعيان نيست.


337


حديث غدير ودلالت آن بر امامت علي(ع)

(18 )

حديث غدير ودلالت آن بر امامت علي (عليه السلام)

شبهه

مسلمانان در هنگامي كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) زنده بود، يكپارچه كلمه شهادتين را اظهار مي كردند و آن حضرت را سرپرست و حاكم خود مي دانستند.

پس از رحلت آن حضرت، اتّحاد مسلمانان در اين جهت از هم گسيخت و در موضوع امامت و خلافت با همديگر اختلاف پيدا كردند.

در همين راستا دو ديدگاه اساسي درباره موضوع امامت در ميان مسلمانان وجود داشته و اكنون نيز وجود دارد:

1. مسئله امامت يك مسئله فرعي و از شاخه هاي امر به معروف و نهي از منكر است و چون اجراي اصل امر به معروف و نهي از منكر نياز به وجود امام دارد، وجود امام لازم است. و امام در جامعه اسلامي به يكي از اين شيوه هاي زير تعيين مي شود:

الف) عقلا و انديشمندان و بزرگان و مردم جامعه با كسي بيعت كنند. اين بيعت به امامت آن شخص مشروعيت مي دهد.

ب) كسي كه در جامعه اسلامي امام و خليفه است، جانشين خود را به مردم معرّفي مي نمايد.

ج) كسي كه امام جامعه است شورايي از شخصيّتهاي بزرگ را براي تعيين امام پس از خود تشكيل دهد.


338


د) كسي با قهر و غلبه بر مردم، جانشين امام گردد.

از اين رو، امام جامعه اسلامي و خليفه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) پس از رحلت او، ابتدا ابوبكر و سپس عمر و پس از او عثمان و آنگاه علي (عليه السلام) است. ابوبكر و علي (عليه السلام) به شيوه اوّل به عنوان امام و خليفه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) انتخاب شدند و عمر به شيوه دوم، و عثمان به شيوه سوم و ديگران به شيوه چهارم.

اين ديدگاه اهل سنّت در موضوع امامت و خلافت است.

2. مسئله امامت يكي از اصول اعتقادات اسلامي است. امامت يك مقام الهي است و در اين جهت هيچ تفاوتي با نبوّت ندارد. و لذا تنها راه مشروعيّت آن، نصب از طرف خداوند متعال است. در واقع هر كسي را كه خداوند متعال به عنوان جانشين پيامبر اسلام معرّفي كرده باشد، امام، امير و حاكم مسلمانان است.

خداوند متعال به واسطه پيامبر (صلي الله عليه وآله) عليّ بن ابيطالب (عليه السلام) را به عنوان نخستين امام پس از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) به جامعه اسلامي معرّفي كرد. به اين دليل كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) در اجتماع با شكوه مردم در آخرين سال زندگي خويش و در غديرخم خطاب به مردم فرمود: «ألست أولي بالمؤمنين من أنفسهم؟; آيا من از خود مؤمنان به آنها برتر نيستم؟.» همه مردم گفتند: «آري! تو بر همه ما برتري و داراي ولايت هستي.» و آنگاه دست عليّ بن ابيطالب (عليه السلام) را گرفت و فرمود: «من كنت مولاه فهذا علي مولاه; هركسي كه من وليّ و سرپرست او هستم، علي نيز وليّ و سرپرست اوست.»

اين ديدگاه شيعه و پيروان اهل بيت (عليهم السلام) مي باشد.

استدلال به حديث غدير خم همواره توسّط انديشمندان اهل سنّت با ايجاد شبهه و اشكال تضعيف شده و در حال حاضر نيز اين شبهات توسّط بعضي ديگر تكرار مي شود. ما در اينجا مجموعه اي از شبهاتي را كه در باره حديث غدير مطرح شده است ذكر نموده، پاسخ مي دهيم.


339


شبهات و پاسخ آن

شبهاتي كه از گذشته تا كنون درباره حديث غدير و دلالت آن بر امامت مطرح شده است، به پنج شبهه اساسي برمي گردد:

شبهه اوّل: عدم صدور اين حديث از سوي پيامبر (صلي الله عليه وآله)

بعضي صدور اين حديث از پيامبر (صلي الله عليه وآله) را در روز غديرخم ردّ كرده اند. دليل آنها بر اين مطلب اين است:

اوّلاً: اين حديث با يكي ديگر از احاديثي كه از پيامبر (صلي الله عليه وآله) نقل شده تعارض دارد; زيرا پيامبر (صلي الله عليه وآله) مي فرمايد:

«مُزَيْنة وجهيْنة وغِفار وأسلم مُواليّ دون الناس كلّهم، ليس لَهم مولي دون الله ورسوله.(1)»

«قبيله مُزيْنه و جُهيْنه و غِفار و اسلم ياران من هستند، نه همه مردم. آقا و مولاي آنان كسي جز خداوند و رسولش نيست.»

با وجود اين حديث، اگر پيامبر (صلي الله عليه وآله) بفرمايد: «من كنت مولاه فعليّ مولاه» لازم مي آيد كه يكي از اين دو حديث دروغ باشد; زيرا حديث اوّل مولا بودن علي (عليه السلام) و ديگران را نفي مي كند و حديث دوم مولا بودن علي (عليه السلام) را ثابت مي كند.

اين دليل به ابوداود سجستاني و ابوحاتم رازي نسبت داده شده است.

ثانياً: حديث غدير با واقعيّات تاريخي مطابقت ندارد; زيرا علي (عليه السلام) در روز غدير خم همراه با پيامبر (صلي الله عليه وآله) نبود، بلكه به يمن رفته بود. با اين وجود چگونه پيامبر (صلي الله عليه وآله) در حالي كه علي (عليه السلام) در غديرخم نبوده، خطاب به مردم فرموده است: «من كنت مولاه فعليّ مولاه»؟!


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صحيح البخاري، ج4، ص157; صحيح مسلم، ج7، ص178; مسند أحمد، ج2، ص291.

2 . المواقف، ج3، ص602.

3 . تفسير القرطبي، ج1، ص267.


340


پاسخ شبهه

1. حديث اوّل هيچ منافاتي با حديث دوم ندارد; زيرا كلمه «مُواليّ» و «مولي» در حديث اوّل از نظر معنا با كلمه «مولي» در حديث غدير بيگانه است. كلمه «مواليّ» و «مولي» در حديث اوّل به معناي ياران و ياور است; زيرا اين حديث ـ همانطور كه از كلمات ابن حجر و ديگران استفاده مي شود ـ در مقام بيان يك فضيلت براي اين قبايل است و از آنجا كه اين قبايل در صدر اسلام نخستين قبايل عرب بودند كه بدون جنگ و خونريزي به ياري رسول خدا (صلي الله عليه وآله) شتافتند، پيامبر مكرّم اسلام (صلي الله عليه وآله) به عنوان امتيازي براي آنان مي فرمايد: «اين قبايل ياران من در صدر اسلام بودند، نه تمام مردم; و آنان نيز در صدر اسلام ياوري جز خداوند متعال و رسولش نداشتند.»

و امّا كلمه «مولي» در حديث غدير به دليل قرائن مختلفي كه عرض خواهيم كرد، به معناي وليّ و سرپرست تمام مسلمانان است.

و از اينجا درمي يابيم كه ابوداود سجستاني و ابوحاتم رازي كلمه «مولي» در حديث غدير را به معناي وليّ و سرپرست مسلمانان دانسته اند; از اين رو ـ به گمان اينكه كلمه «مواليّ» و «مولي» در حديث اوّل نيز به معناي وليّ و سرپرست مي باشد ـ آن را معارض با حديث اوّل مي دانند.

2. هيچ دليل محكمي بر عدم حضور علي (عليه السلام) در روز غديرخم وجود ندارد، بلكه بسياري از روايات حضور آن حضرت را در روز غدير خم تأييد مي كند; زيرا در اين روايات وارد شده كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) دست مبارك حضرت علي (عليه السلام) را گرفت و آنگاه فرمود: «من كنت مولاه فعليّ مولاه.»

3. عدم حضور امام علي (عليه السلام) در روز غدير خم هيچ منافاتي ندارد با اينكه پيامبر (صلي الله عليه وآله) خطاب به مردم ولايت و امامت او را ابلاغ كند و بفرمايد: «من كنت مولاه فعلي مولاه.»

4. انكار صدور حديث غدير از پيامبر (صلي الله عليه وآله) نتيجه اي جز دروغگو دانستن بسياري از صحابه و تابعين ندارد. و بي شكّ هر شخصي كه به كتابهاي حديثي اهل سنّت


341


مراجعه كند، پي به صدور قطعي حديث غدير مي برد.

ابن حجر هيثمي در كتاب الصواعق المحرقة مي گويد:

«انّه حديث صحيح، لا مريّة فيه، وقد أخرجه جماعة كالترمذي والنسائي وأحمد، وطرقه كثيرة جدًّا. ومن ثمّ رواه ستّة عشر صحابياً. وفي رواية لأحمد أ نّه سمعه من النبي ثلاثون صحابيّاً وشهدوا به لعليّ لَمّا نوزع أيّام خلافته، كما مرّ وسيأتي. وكثير من أسانيدها صحاح وحسان. ولا التفات لمن قدح في صحّته، ولا لمن ردّه بأنّ عليًّا كان باليمن، لثبوت رجوعه منها وإدراكه الحجّ مع النبيّ.(1)»

«حديث غدير حديث صحيحي است و هيچ شكّي در صدور آن نيست. اين حديث را گروهي از پيشوايان حديث ـ مانند ترمذي و نسائي واحمد ـ روايت كرده اند و سندهاي بسيار زيادي دارد. اين حديث را شانزده نفر از اصحاب رسول خدا (صلي الله عليه وآله) روايت كرده اند. و احمد بن حنبل در روايتي نقل مي كند: زماني كه بعضي درگيريها در هنگام خلافت امام علي (عليه السلام) روي داد، سي نفر از اصحاب رسول خدا (صلي الله عليه وآله) گواهي دادند كه حديث غدير را از پيامبر (صلي الله عليه وآله) شنيده اند. و بسياري از سندهاي اين حديث، صحيح و نيكوست. از اين رو به اشكال بعضي در صدور اين حديث هيچ توجّهي نمي شود. همچنين اشكال بعضي ديگر مبني بر عدم حضور امام علي (عليه السلام) در غدير خم بي مورد است; زيرا ثابت شده كه علي (عليه السلام) از يمن برگشت و به همراه پيامبر (صلي الله عليه وآله) مناسك حج را انجام داد.»

در تأييد كلام ابن حجر و اثبات صدور قطعي حديث غدير، اسامي راوياني را كه انديشمندان اهل سنّت حديث غدير را از آنان نقل كرده اند، به طور گزارش گونه ذكر مي كنيم.

راويان حديث غدير در كتابهاي معتبر حديثي و تفسيري و رجالي اهل سنّت عبارتند از: اميرالمؤمنان علي (عليه السلام) ، ابوسعيد خدري، زيد بن ارقم، جابر بن عبدالله، براء بن عازب، بريدة بن حصيب، جابر بن سمره، عمير بن سعيد، جرير بجلي، زيد بن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الصواعق المحرقة، ج1، ص106.


342


يثيع، عبدالرحمن بن ابي ليلا، زاذان ابي عمير (بن عمر)، ابن عباس، بريده اسلمي، رياح بن حارث، حذيفة بن اسيد غفاري، ابوايّوب انصاري، ابوعبدالله شيباني، زياد بن ابي زياد، سعد بن ابي وقّاص، حميد بن عماره، عمرة بنت سعد، عمّار بن ياسر، عايشه بنت سعد، عبدالله بن ياميل، اصبغ بن نباته، عبد خير، طلحة بن عبيدالله، عبدالله بن مسعود، سمرة بن جندب، شريط بن انس، ابوهريره، عمر بن خطّاب، انس بن مالك، جرير بن عبدالله، ابوبسطام.

در موارد گوناگوني انديشمندان اهل سنّت پس از ذكر حديث غدير از طريق يكي از راوياني كه ذكر شده تصريح به صحيح بودن حديث و ثقه بودن راويان آن كرده اند. براي مطالعه و تحقيق بيشتر به كتابهاي حديثي و تفسيري و رجالي اهل سنّت مراجعه شود.

شبهه دوم: حديث غدير دلالت بر امامت علي (عليه السلام) ندارد

گروهي ديگر از انديشمندان اهل سنّت با پذيرش صدور قطعي حديث غدير، در دلالت آن شبهه كرده اند و مي گويند: اين حديث در صورتي دلالت بر امامتِ علي (عليه السلام) دارد كه كلمه «مولي» در اين حديث به معناي «حاكم و اولي به تصرّف» باشد، در حالي كه اين كلمه به طور قطع به معناي حاكميت بر جان و مال مردم نيست; زيرا كلمه «مولي» بر وزن «مَفْعل» است و مَفْعل هرگز در لغت عرب به جاي افْعل استعمال نمي شود.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مسند أحمد بن حنبل،ج1،ص84 و118و119 و152 و ج4،ص281 و368 و370 و 372 و366 و370. سنن ابن ماجة، ج1، ص45; سنن الترمذي، ج5، ص297; مستدرك الصحيحين، ج3، ص109 و110 و116 و371; مجمع الزوائد، ج9، ص 104 ـ 108; المصنَّف (ابن أبي شيبة)، ج7، ص495 ـ 499; السنن الكبري، ج5، ص45 و131 ـ 136; خصائص اميرالمؤمنين (النسائي)، ص50 و94 ـ 100; مسند أبي يعلي، ج1،ص429;صحيح ابن حبان،ج15،ص376;المعجم الصغير،ج1،ص65و71;المعجم الأوسط،ج1، ص112; ج2، ص24 و275 و324 و369; المعجم الكبير، ج3، ص179 و180; ج4، ص173 ـ 174;ج5، ص170 ـ 175، موارد الظمآان، ص543 ـ 544;الجامع الصغير،ج2،ص177 و642;كنزالعمال،ج11،ص603 ـ 610; ج13، ص131 ـ 137 و155 ـ 171.

2 . المواقف، ج3، ص602.


343


پاسخ شبهه

1. كلمه «مولي» به معناي «اولي» استعمال شده است. در قرآن كريم مي فرمايد: (مَأواكُمُ النّارُ هِيَ مَوْلاكُم)(1) و بسياري از مفسّران اهل سنّت در تفسير كلمه «مولاكم» گفته اند: معناي مولاكم عبارتست از «اولي بكم.»

بخاري ـ به نقل از مجاهد ـ طبري، بيضاوي، سيوطي، شوكاني، ابن كثير، واحدي، ثعالبي و ابن حجر، كلمه «مولاكم» را به معناي «اولي بكم» تفسير كرده اند.

2. شكّي نيست كه كلمه «مولي» در معاني گوناگون استعمال شده است، مانند ياور، دوست، همسايه وشريك. و يكي از موارد استعمال آن مالك امر (كسي كه بر ديگران ولايت دارد) است; از اين رو استعمال اين كلمه در يكي از معاني مذكور نيازمند ذكر قرينه اي خواهد بود. در حديث غدير دو قرينه مهم بر استعمال كلمه «مولي» در معناي اولي به تصرّف بودن وجود دارد.

«هيچ مؤمني نيست مگر آنكه من در دنيا و آخرت بر او ولايت داشته باشم. اگر خواستيد آيه (النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ) را قرائت كنيد. لذا هر مؤمني كه از دنيا برود و اموالي را در دنيا بگذارد، خويشاوندان او ارث مي برند و اگر قرض يا خانواده بي سرپرستي را ترك گفته باشد، به نزد من بيايند زيرا من مولاي او هستم.»

در اين حديث كلمه «مولي» به طور قطع در «اولي به تصرّف» و «سرپرستي» استعمال شده است.

شبهه سوم: حديث غدير خم متواتر نيست

گروهي ديگر از اهل سنّت گفته اند: به اعتقاد شيعه تنها رواياتي در مباحث مربوط به امامت قابل استدلال است كه متواتر باشند. حديث غدير متواتر نيست; زيرا كساني مانند: ابوحاتم رازي و ابوداود سجستاني صدور اين حديث راقبول ندارند و كساني مانند: مسلم و بخاري آن را نقل نكرده اند. بنابراين حديث غدير طبق نظر خود شيعيان قابل استدلال نخواهد بود.

پاسخ شبهه

1. اين حديث نزد خود شيعيان متواتر است; زيرا راويانِ اين حديث بيش از سي نفر از ياران رسول خدا (صلي الله عليه وآله) هستند و اتّفاق همگي آنان بر چيزي كه اساسي نداشته باشد، ممكن نيست.

2. متواتر بودن اين حديث بنابر تمام مباني اهل سنّت درباره معناي حديث متواتر، ثابت و قطعي است.

مبناي ابن حزم در حديث متواتر اين است كه چهار نفر از صحابه پيامبر (صلي الله عليه وآله) آن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الحديد / 15.

2 . صحيح بخاري، ج6، ص57; تفسيرالبيضاوي، ج1، ص300; تفسيرالجلالين، ص721; فتح القدير، ج5، ص171; الوجيز، ج1، ص1068; تفسير الثعالبي، ج5، ص385; تفسير ابن كثير، ج4، ص332; فتح الباري، ج8، ص482.

3 . المائدة / 67.

4 . تفسير الكبير، ج2، ص49 ـ 50; تفسير المنار، ج6، ص464; تفسير روح المعاني، ج6، ص193.

در چه صورت پيام «من كنت مولاه فعلي مولاه» مي تواند بسيار با اهميّت و فوق العاده شود و ديگران را متعجّب سازد و احتمال پذيرش آن از طرف مردم كم باشد؟

بدون شك اگر معناي اين پيام دوست داشتن علي (عليه السلام) باشد، باعث تعجّب ديگران نمي شود و پذيرش آن براي مردم خيلي سخت نيست; زيرا پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) در گذشته بارها مردم را به دوست داشتن علي (عليه السلام) توصيه نموده و بسياري از مردم آن حضرت را دوست داشتند. و اگر معناي اين پيام، ياري نمودن علي (عليه السلام) باشد نيز باعث تعجّب ديگران نمي شود. ولي اگر معناي اين پيام اين باشد كه علي (عليه السلام) برتمام كساني حاكميت دارد كه من بر آنان حاكميت داشتم و اطاعت از او بر تمام كساني واجب است كه اطاعت از من را واجب مي دانستند، اين پيام براي بسياري از مردم ناگهاني و تعجّب آور مي شود و احتمال پذيرش آن از طرف مردم كم خواهد شد، زيرا گمان مي كنند پيامبر (صلي الله عليه وآله) خودش، پسر عمو و دامادش عليّ بن ابيطالب (عليه السلام) را براي جانشيني خود برگزيده است و اين دستور خداوند نيست. چنانكه نعمان بن حارث فهري چنين پنداشته بود. پس بهترين قرينه بر اينكه منظور از كلمه «مولي» حاكميت و خلافت علي (عليه السلام) مي باشد، اهميّت اين پيام و دستور خداوند به پيامبر (صلي الله عليه وآله) براي ابلاغ آن است.

ب) در بسياري از رواياتي كه ذكر شده است، ابتدا رسول خدا (صلي الله عليه وآله) خطاب به مردم مي فرمايد: «ألست أولي بأنفسكم» يا «ألست أولي بالمؤمنين من انفسهم؟» و مردم مي گويند: آري! شما برجان ما حاكم هستي. و سپس رسول خدا (صلي الله عليه وآله) مي فرمايد: «من كنت مولاه فعلي مولاه.» و اين جمله در ابتداي فرمايش پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) قرينه است بر اينكه منظور از كلمه «مولي» در اينجا اولي به تصرّف و حاكميت است. و در واقع پيامبر (صلي الله عليه وآله) با طرح آن سئوال مي خواهد به مردم بفهماند كه علي (عليه السلام) نيز بر آنان حاكميت دارد.

و اين تنها موردي نيست كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) كلمه ي «مولي» را در معناي اولي به تصرّف و سرپرست به كاربرده است، بلكه آن حضرت در مورد اشخاصي كه از دنيا مي روند و خانواده و بدهي خود را ترك مي كنند، مي فرمايد:

«ما من مؤمن إلاّ وأنا أولي به في الدنيا والآخرة، اقرؤا إن شئتم: (النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ)فأيّما مؤمن هلك وترك مالاً فليرثه عصبته من كانوا، ومن ترك دَيْناً أو ضياعاً فليأتني، فإنّي مولاه ـ فأنا مولاه ـ .(1)»

1 . صحيح البخاري، ج3، ص84 و ج6، ص22; مسند أحمد، ج2، ص334 ـ 335; السنن الكبري (البيهقي)، ج6، ص238; تفسير الثعالبي، ج4، ص336; الدر المنثور، ج5، ص182; تفسير ابن كثير، ج3، ص476.


346


حديث را روايت كنند و با همين مبنا متواتر بودن بسياري از احاديث را قطعي دانسته است(1). از اين رو حديث غدير طبق مبناي ابن حزم به طور قطع متواتر است.

مبناي جلال الدين سيوطي در تواتر حديث اين است كه ده نفر از صحابه پيامبر (صلي الله عليه وآله) آن حديث را روايت كنند و با همين مبنا بسياري از احاديث را متواتر دانسته است(2). پس طبق مبناي سيوطي نيز حديث غدير متواتر است.

مبناي مشهور در تواتر حديث اين است كه يك حديث را گروهي نقل كنند كه سازش آنان بر دروغ گفتن متصوّر نيست(3). طبق اين مبنا نيز حديث غدير متواتر است; زيرا همانطور كه گفته شد، حديث غدير را بيش از سي نفر از راويان و صحابه نقل كرده اند و سازش آنان بر دروغ گفتن در اين موضوع محال است.

3. مخالفت ابوداود سجستاني و ابوحاتم رازي يا وجود نداشتن اين حديث در صحيح مسلم يا صحيح بخاري، دليلي بر عدم تواتر حديث غدير نخواهد بود; زيرا در گذشته روشن شد كه ابوداود و ابوحاتم در فهم احاديث دچار اشتباه شده اند و با اين وجود تصريح به دروغ بودن حديث غدير نكرده اند، بلكه اين حديث را با حديث ديگر معارض دانسته اند و دروغ بودن يكي از آن دو را ثابت كرده اند.

علاوه بر آن، مخالفت نكردن دو يا چند نفر با صدور يك حديث به عنوان شرط متواتر بودن حديث مطرح نشده است.

بسياري از احاديث، حديث متواتر شناخته شده اند، در حالي كه در صحيح مسلم يا صحيح بخاري نقل نشده اند.

حديث «لا وصية لوارث إلاّ أن يجيز الورثة» را شافعي متواتر مي داند،(4) در حالي كه در صحاح و سُنن ذكر نشده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . المحلّي، ج2، ص213 و ج8، ص453 و ج9، ص7.

2 . ر.ك: المجموع، ج19، ص232.

3 . المحصول، ج4، ص227; إعانة الطالبين، ج4، ص244; الإحكام (الآمدي)، ج2، ص12.

4 . الاُمّ، ج4، ص104 و ر.ك: المجموع، ج15، ص421.


347


و نيز حديث «إذا أتاكم كريم قوم فأكرموه» به عنوان حديث متواتر شناخته شده است،(1) در حالي كه در صحاح نيامده است.

و حديث «نضر الله امراً سمع مقالتي» نيز حديث متواتر شناخته شده است،(2) ولي در صحيح مسلم و صحيح بخاري نقل نشده است.

شبهه چهارم: اجتماع دو ولايت ممكن نيست

اگر حديث غدير دلالت بر ولايت و امامت عليّ بن ابيطالب (عليه السلام) نمايد، لازم مي آيد در يك زمان ولايت پيامبر (صلي الله عليه وآله) و ولايت علي (عليه السلام) با همديگر اجتماع كنند، و اين قابل تصوّر نيست.

پاسخ شبهه

شكي نيست كه ولايت علي (عليه السلام) در طول ولايتِ پيامبر (صلي الله عليه وآله) است، همانطور كه ولايت او در طول ولايتِ خداوند متعال است. و اجتماع چند ولايت در طول يكديگر قابل تصوّر و ممكن است.

شبهه پنجم: صحابه به همراه علي (عليه السلام) با ابوبكر بيعت كردند

اگر حديث غدير خم صحيح بود و دلالت بر امامت و خلافت بلافصل علي (عليه السلام) داشت، چرا همه صحابه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) از آن چشم پوشي نموده، با ابوبكر بيعت كردند؟!

معقول نيست كه همه اصحاب رسول خدا (صلي الله عليه وآله) در چنين امري مرتكب چنين خطاي بزرگي شده باشند. و چرا علي (عليه السلام) با ابوبكر بيعت كرد و در دفاع از ولايت مبارزه ننمود؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فيض القدير 6: 373.

2 . مسند ابن راهويه، ج1، ص7.


348


پاسخ شبهه

1. در جريان سقيفه بني ساعده و بيعت با ابوبكر، همه اصحاب رسول خدا (صلي الله عليه وآله) حضور نداشتند، بلكه امير مؤمنان علي (عليه السلام) و بني هاشم مشغول برگزاري مراسم عزاداري رحلت رسول خدا (صلي الله عليه وآله) بودند. و تعدادي ديگر از اصحاب رسول الله (صلي الله عليه وآله) نيز در مدينه نبودند. همانطور كه عمر بن خطّاب گفته است: «كانت بيعة أبي بكر فلتة(1); بيعت با ابوبكر ناگهاني و اشتباه بود.» عمر از مردم براي خلافت ابوبكر بيعت گرفت و سپس خلافت ابوبكر را تمام شده معرّفي نمود. و هنگامي كه ابوبكر متوجّه اشتباه خود شد و خواست خلافت را ترك كند، عمر بن خطّاب ادامه خلافت ابوبكر را تنها راه نجات دين اسلام معرّفي نمود و موجب شد ولايت و خلافت از مسير اصلي خويش انحراف پيدا كند و تمام سفارش هاي پيامبر (صلي الله عليه وآله) كنار گذاشته شود.

2. چگونه كاري كه مردم به پيروي از بعضي صحابه انجام دادند نامعقول و بعيد است; در حالي كه نظير آن درباره هارون و موسي(عليهما السلام) اتّفاق افتاد و امّت حضرت موسي (عليه السلام) پس از رفتن آن حضرت به كوه طور، هارون (عليه السلام) را ـ كه جانشين او بود ـ تنها گذاشتند.

3. علي (عليه السلام) تامدّتي با ابوبكر بيعت ننمود و پس از شهادت حضرت فاطمه (عليها السلام) فقط براي حفاظت از كيان اسلام و جلوگيري ازخونريزي و تفرقه ميان مسلمانان در ظاهر با ابوبكر بيعت نمود. كساني كه اهل دقّت نظر هستند، پس از مطالعه آنچه در سقيفه بني ساعده گذشت، درمي يابند كه براي اميرالمؤمنان علي (عليه السلام) در برابر جريان سقيفه سه گزينه بيشتر وجود نداشت:

الف) علي (عليه السلام) به طور آشكار در برابر آنچه در سقيفه گذشت، قيام كند و ياران خود را به جنگ با ابوبكر و پيروانش دعوت كند. بدون شك نتيجه اين گزينه چيزي جز خونريزي و تفرقه ميان نمي شد; از اين رو امير مؤمنان علي (عليه السلام) اين راه را انتخاب ننمود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . المعيار والموازنة، ص38; تاريخ اليعقوبي، ج2، ص158.


349


ب) آن حضرت از حكومت كناره گيري نموده، كنج عزلت گزيند و در برابر حكومت و آنچه انجام مي شود هيچ واكنشي نداشته باشد. نتيجه اين گزينه چيزي جز پايمال شدن قوانين اسلام و احكام الهي نبود; زيرا ابوبكر و عمر بن خطاب با قوانين الهي و سنّت رسول خدا (صلي الله عليه وآله) آشنايي كامل نداشتند، و گواه بر اين مطلب اين است كه در موارد گوناگوني خلاف احكام الهي راي صادر كردند و با دخالت علي (عليه السلام) از اجراي آنها جلوگيري به عمل آمد. لذا آن حضرت اين گزينه را نيز انتخاب ننمود.

ج) علي (عليه السلام) در ظاهر با ابوبكر بيعت كند و در ضمن از كيان اسلام ـ هر اندازه ممكن باشد ـ محافظت نمايد. اين گزينه بهترين و بلكه تنها گزينه اي بود كه انتخاب آن در آن موقعيّت به مصلحت اسلام و مسلمانان بود و به همين جهت علي (عليه السلام) اين گزينه را به خاطر حفاظت از قوانين الهي و مصلحت مسلمانان انتخاب نمود.

بنابر اين بيعت علي (عليه السلام) هيچ دلالتي بر مشروعيت خلافت ابوبكر نداشت.

4. آن حضرت را تهديد به قتل كردند و عمر بن خطّاب به علي (عليه السلام) هشدار داد كه اگر با ابوبكر بيعت نكند، كشته مي شود. و بي شك امام علي (عليه السلام) اسدالله است و از كشته شدن باكي نداشت، ولي كشته شدن او در چنين موقعيّتي داراي هيچ نتيجه اي جز خاموش شدن چراغ دين اسلام در پي نداشت.

براي اثبات آنچه گفتيم كافي است چگونگي بيعت كردن علي (عليه السلام) را از قلم ابن قتيبه در كتاب الامامة و السياسة نقل كنيم.

ابن قتيبه مي گويد:

«وإن أبابكر(رضي الله عنه) تفقد قوماً تخلّفوا عن بيعته عند علي كرّم الله وجهه، فبعث إليهم عمر، فجاء فناداهم وهم في دار علي، فأبوا أن يخرجوا، فدعا بالحطب وقال: والّذي نفس عمر بيده! لتخرجنّ أو لأحرقنها علي من فيها.

فقيل له: يا أبا حفص! إن فيها فاطمة؟ فقال: وإن.

فخرجوا فبايعوا إلا عليّاً، فإنّه زعم أ نّه قال: حلفت أن لا أخرج ولا أضع ثوبي علي عاتقي حتي أجمع القرآن.




| شناسه مطلب: 74815