بخش 1

پیشگفتار بخش اول: سیره مسلمین سیره مسلمین در مورد زیارت تاریخ وهابیت فرزندان محمد بن عبدالوهاب: پیدایش مذهب محمد بن عبدالوهاب مناظره علما با وهابی#160;ها نخستین بذری که پاشیده شد بخش دوم: امور مهم امر اول: اصول و فروع در اسلام امر دوم: قرآن و احتجاج به آن


1


بسم الله الرحمن الرحيم


3


وهابي كيست و چه مي گويد؟

مرتضي فهيم


7


پيشگفتار

جزوه حاضر سير كوتاه و فشرده اي است درباره برخي از مسائل مهمي كه اخيراً وهابي ها در مكه و مدينه بر گروهي از زائران غير متخصص و ناآگاه، ايراد گرفته و حتي با پخش جزوات فراوان در ميان آنان، مي كوشند اذهان ساده لوحان بي سواد و ناآگاهان را با دروغ هايي ساختگي، به علماي شيعه بدبين كرده و آنان را از صراط مستقيم منحرف سازند; مانند نسبت دروغي كه به حضرت امام راحل(قدس سره) دادند كه معظم له در مسأله نكاح متعه گفته است: «نكاح متعه با خواهر رضاعي مشكلي ندارد به اين شرط كه


8


به او دخول نكند.(1)»(2) اي كاش اين انسان دروغگو، به دروغ و تهمت اكتفا مي كرد و با دادن نشاني دقيق، مشت خود را باز نمي كرد; زيرا هر دانش پژوه تازه كارِ غير عربي، اگر اين مسأله را مطالعه كند، مي فهمد كه گفته هاي وي، برپايه بغض و كينه و عداوت است و بي سوادي اش بر همه آشكار مي گردد كه واژه «رضيعه» را، خواهر رضاعي معنا كرده، كه هيچ ارتباطي با موضوع ندارد!

پرسشي كه همواره مطرح بوده، اين است كه چرا اين آقايان مباحث اصولي و اعتقادي را، كه بايد محور بحث قرار گيرد، تحت الشعاع تهمت ها و افتراهاي فرعي قرار مي دهند؟ اگر بنا باشد مسائل فرعي مورد بحث قرار گيرد، ديگر چيزي براي شما باقي نمي ماند; زيرا اگر شما با دروغ و تهمت، چنين مسائلي را به شيعيان نسبت مي دهيد، ما حاضريم با مدرك صحيح و درست، فروعي را از علماي شما نقل كنيم كه با هيچ منطقي قابل توجيه نيست. تنها براي نمونه به اين دو مورد توجه كنيد:

* ابوحنيفه گفته است: «هرگاه امام مسلمين عملي را انجام دهد كه بهوسيله خودش بايد حدّ آن اجرا گردد، هيچ كس حق ندارد حكم حدّ بر او جاري كند.»(3) يعني اگر امام

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تحريرالوسيله، ج2، ص241، مسأله12

2 . ازدواج موقت ترجمه اسحاق دبيري، ص15

3 . مبسوط سرخسي، ج9، ص104، چاپ بيروت.


9


مسلمين مرتكب زنا شد، كسي نبايد حكم زنا بر او جاري كند!

در جاي ديگر مي گويد: «هرگاه مردي زني را اجير كند تا با او عمل زنا نمايد و اين كار را هم انجام دهد، هيچ كدام از آن زن و مرد را نبايد حدّ زد.»(1)

طبق اين فتوا، هر كس توان مالي داشته باشد و بتواند از طريق عقد اجاره با زني نزديكي كند، زنا محسوب نمي شود و زنا تنها در مورد فقرا و بيچارگان است كه توان مالي نداشته باشند.

اگر بنا باشد كساني در مسائل فقهي و فرعي، كه براساس نظريات اجتهاديِ مشروعِ علما استنباط مي شود، وارد بحث شوند، بهانه جويي كنند و هركسي بناحق ديگري را منحرف و باطل بخواند، علاوه بر اين كه از جاده انصاف خارج شده و بدون مرجِّح، خودش را مصاب و ديگري را خاطي و كافر معرفي كرده، كاري بر خلاف عقل و خِرد انجام داده است. روشن است كه كسي آن را نخواهد پذيرفت. زيرا اشكالاتي كه بر فقه غير شيعه وارد خواهد شد، به مراتب بيشتر و بي اساس تر خواهد بود تا آنچه را كه به دروغ و بدون حقيقت به شيعه نسبت مي دهند.

مطالب فشرده اي كه در اين نوشتار آمده، حقايقي است

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مبسوط سرخسي، ج9، ص58 ، چاپ بيروت.


10


كه در جمع برخي از مؤمنان، بهويژه زائران حج بيان كرده ام و اكنون آن ها را، كه برگرفته از چندين كتاب; مانند «كشف الارتياب»، «شفاءالسقام» و... مي باشند، جمع آوري نموده و در دسترس عموم قرار مي دهم. اميدوارم مفيد واقع شود و مورد رضاي حق قرار گيرد. وَالسَّلاَمُ عَلَي مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَي.


11


بخش اول: سيره مسلمين

سيره مسلمين در مورد زيارت

از صدر اسلام; از زمان صحابه پيامبر گرامي و نيز از زمان تابعان، پيوسته سيره و روش تمام مسلمانان بر اين بود كه به زيارت قبور انبيا، امامان، اوليا، صالحان و بزرگان دين مي رفتند. در رأس تمام آن ها، قبر مقدس پيامبر اعظم (صلي الله عليه وآله) بود كه مسلمانان به زيارت آن ها مي رفتند و در كنار قبرشان به نماز و دعا مي پرداختند و نيز به وسيله آن ها تبرك و توسل به خداي تعالي مي جستند و از آن ها كه آبرومند در پيشگاه خدا هستند، درخواست مي كردند براي آن ها نيز طلب سعادت نمايند.

اين مسأله به گونه اي مورد اجماع و اتفاق تمام گروه هاي مسلمان بود كه حتي يك نفر هم مخالف نداشت و از هيچ


12


كس حتي يك كلمه هم بر خلاف آن شنيده نمي شد تا اين كه ابن تيميه حرّانيِ گمنام اين سنت سنيّه و بسيار عالي و باشكوه خدايي را، كه هرگز تغييرپذير نيست، منكر شد و شروع به هذيان گويي و مزخرف بافي هايي درباره آن نمود كه از حدّ ادب و نزاكت خارج و از ادب علم و كتابت و عفت بيگانه است.

وي با اين هتاكي ها و بدزباني هايي كه داشت، به مقام شامخ پيامبر گرامي اسلام نيز توهين و جسارت كرد.

او گفت: «زيارت پيامبر (صلي الله عليه وآله) حرام و بدعت است، مسافرت كردن به اين منظور سفر معصيت و موجب قصر نماز نخواهد شد.»

وقتي كه اين سخن را گفت بسياري از بزرگان و عالمان آن زمان، عقيده فاسد او را بر ملا و آشكار كردند و بر ردّ مزخرفاتش كتاب ها نوشتند. عده اي با نوشتن كتاب هاي ارزشمند، هرزه گويي ها و ياوه سرايي هايش را هيچ و پوچ دانسته، عيب ها و اشكالاتش را برشمردند، تا همه كساني كه در صدد تحقيق هستند، بدعت ها و گمراهي هايش را به راحتي تشخيص دهند. به عنوان نمونه، مي توان از موارد زير ياد كرد:

1 . كشف السقام في زيارة خيرالأنام، تقي الدين سبكي.

2 . الدّرة المضيّة في الرد علي ابن تيميه، تقي الدين سبكي.


13


3 . المقالة المرضيه، تقي الدين ابي عبدالله افناني، قاضي القضات مالكي.

4 . نجم المهتدي و رجم المعتدي، فخر بن معلم القرشي.

5 . دفع الشبهه، تقي الدين حصني.

6 . تحفة المختارة في الرد علي منكرالزيارة، تاج الدين الفاكهاني، متوفاي 834

7 . الصواعق الالهية في الرد علي الوهابيه، شيخ سليمان بن عبدالوهاب (برادر محمد بن عبدالوهاب).

8 . الفتاوي الحديثه، ابن حجر.

9 . المواهب اللدنيه، قسطلاني.

10 . شرح مواهب، زرقاني و بسياري كتاب هاي ديگر; مانند كشف الارتياب في اتباع محمد بن عبدالوهاب، نوشته علاّمه سيّد محسن امين عاملي.

تاريخ وهابيت

بنيانگذار مسلك وهابيت، محمدبن عبدالوهّاب، فرزند سليمان بن علي، فرزند محمدبن احمد، فرزند راشدبن بريد، فرزند محمدبن بريد، فرزند مشرف بن عمر، فرزند بعضاء بن ريس، فرزند زاخربن محمد، فرزند علي بن وهيب تميمي است كه در سال 1111 (سال وفات


14


مرحوم علامه مجلسي) در نجد متولد و در سنه 1207 در سن نود و شش سالگي از دنيا رفت.

وي تحصيلات خود را نزد علماي مكه و مدينه آغاز كرد و چون علما و اساتيدي كه او را علم مي آموختند، ديدند بيش از آن كه به درس و بحث هاي علمي بپردازد، بيشتر وقت خود را به مطالعه كتب ضالّه صرف مي كند و كتاب هاي مربوط به مدّعيان نبوت، مانند مسيلمه كذّاب، سجاح، اسود العنسي، طليحة الأسدي و مانند آن ها را مي خوانَد، او را هشدار دادند و از عاقبت خطرناك اين كار بر حذر داشتند. تا آنجا كه پدرش (عبدالوهاب) نيز ـ كه از علماي صالح و شايسته بود ـ اكثر اوقات، او را به ضلالت و گمراهي نسبت مي داد و مردم را از ارتباط با او بر حذر مي داشت و مي گفت: مبادا تحت تأثير افكار فاسد او قرار گيرند. برادرش (سليمان بن عبدالوهاب) نيز افكار و انديشه هاي او را ردّ مي كرد و چون نپذيرفت ناگزير تمام افكار و انديشه هاي فاسد او را جمع آوري و در كتابي بر ردّ او منتشر كرد.

فرزندان محمد بن عبدالوهاب:

محمد بن عبدالوهاب داراي چهار پسر به نام هاي: عبدالله، حسن، حسين و علي بود. عبدالله كه فرزند ارشد او


15


بود، پرچم پدر را به دست گرفت و مردم را به پيروي از افكار پدر دعوت كرد.

پس از فوت عبدالله، دو فرزندش (سلمان و عبدالرحمان) عهده دار اين اضلال شدند و چون سليمان تعصب و جسارت را از حدّ گذراند، به دستور (ابراهيم پاشا) حاكم مصر، او را به جرم زندقه و كفر، در سال 1233 اعدام و برادرش عبدالرحمان را به مصر تبعيد كردند كه در همان جا از دنيا رفت.

حسن فرزند دوم محمد بن عبدالوهاب نيز فرزندي داشت به نام (عبدالرحمان) كه در زمان استيلاي وهابي ها بر مكه، مسؤول امور قضايي آنجا شد. وي نزديك
صد سال عمر كرد و فقط داراي يك پسر به نام عبداللطيف بود.

اما از نسل حسين و علي (دو فرزند ديگر محمد بن عبدالوهاب) فرزندان زيادي به وجود آمد كه هنوز در
شهر «الدّرعِيّه» نجد، كه پايتخت حكومت وهابي ها
بود، وجود دارند و مردم، آن ها را «اولاد الشيخ»
مي نامند.(1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ناگفته نماند كه ابراهيم پاشا در مبارزه اي كه به زيان وهابيت آغاز كرد، الدرعيه را محاصره و تخريب نمود. از آن پس وهابي ها پايتخت خود را به رياض منتقل كردند.


16


پيدايش مذهب محمد بن عبدالوهاب

محمدبن عبدالوهاب، در آغاز، مسلك خود را به صورت پنهاني ترويج كرد; چون جز شمار اندكي به او نگرويدند. از عربستان به شام رفت تا در آنجا بهتر بتواند عقايد فاسد و ساختگيِ خود را به مردم ناآگاه تزريق كند، ليكن در آنجا نيز حنايش رنگي نداد.

پس از سه سال، بار ديگر به عربستان برگشت و به شهر «حُرَيمَله»، از شهرهاي نجد، كه پدرش نيز در آنجا ساكن بود رفت. در آنجا فعاليت خود را بر ضدّ مسلمانان و عقايد حق آنان آغاز كرد. علماي صالح و حتي پدرش، او را از اين كار برحذر مي داشتند، ليكن او دست بردار نبود و همچنان عليه باورهاي مسلمانان تبليغ مي كرد، تا اين كه اختلاف بسيار شديدي ميان مردم به وجود آورد.

در سال دوم، (سنه 1153) وقتي پدرش از دنيا رفت، ميدان را براي تبليغات خود بازتر و هموارتر ديد. كاري كرد كه در همه جاي منطقه نجد، بحث از او و سخنان و عقايدش بود. علما و صالحان، هر چه با او به بحث و گفتگو مي نشستند و مناظره مي كردند، حرف هيچ كس را نمي پذيرفت. ناگزير مردم تصميم گرفتند به هر شكل كه شده، او را بكشند و ملت خود را از بلاي وجود او برهانند. لذا وقتي جان خود را در خطر ديد، از «حُرَيمله» گريخت و


17


به شهر «العُيَينَه» كه زادگاهش بود، رفت. حاكم «العيينه» در آن زمان، عثمان بن احمدبن معمر بود.

محمد پيش از آن كه تبليغات خود را آغاز كند، نخست با حاكم العيينه تماس برقرار كرد و به او وعده داد كه اگر از دينش! حمايت كند، پس از پيروزي، تمام حكومت نجد را به او خواهد داد. از اين رو، عثمان به طمع افتاد كه تمام امكانات و قدرتش را بر ضدّ مسلمانان به كار گيرد و از افكار او ترويج كند.

در نتيجه اين تبليغات بود كه بسياري از مردم «العيينه» پيرو مسلك محمدبن عبدالوهاب شدند و به پيروي از او، بسياري از اماكن مقدس مسلمانان را تخريب و نابود كردند. از آن جمله قبّه و بارگاه زيدبن خطاب را ويران كردند.(1)

تخريب اماكن بر مسلمانان بسيار گران و ناگوار آمد لذا سليمان بن محمدبن عزيز الحميدي، كه صاحب و حاكم مقتدرِ احسا و قطيف و توابع بود، نامه اي به عثمان بن احمد فرستاد و در آن نوشت: بايد محمدبن عبدالوهاب را هر چه زودتر به جرم كفر و زندقه اي كه اظهار كرده، بكشد و تهديد كرد نبايد در اين امر مسامحه و سهل انگاري نمايد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . زيد بن خطاب برادر بزرگ خليفه دوم، صحابي و از شجاعان عرب در جاهليت و اسلام بود. وي قبل از برادرش مسلمان شد. در بسياري از جنگ ها شركت داشت. در جنگ يمامه شهيد شد. مردم عوام او و قبرش را محترم مي شمردند و از او حاجت مي طلبيدند.


18


وقتي نامه سلطان احسا و توابع به عثمان رسيد، نتوانست مخالفت نمايد، لذا به محمّدبن عبدالوهاب گفت: بايد هر چه زودتر از قلمرو حكومت او خارج شود. محمد بار ديگر وعده پيشين را تكرار كرد و گفت: اگر مرا ياري كني، پادشاه نجد خواهي شد، ليكن عثمان حرف او را نپذيرفت و محمد ناگزير در سال 1160 به سوي درعيه، كه پايگاه تبليغاتي مسيلمه كذاب بود رفت. در آن زمان حاكم درعيه محمدبن سعود مؤسس دودمان آل سعود بود. وقتي به آنجا رفت، به وسيله همسرش با او ارتباط برقرار كرد و همان وعده اي را كه به عثمان بن احمد، حاكم عيينه داده بود، به محمدبن سعود نيز داد وگفت: اگر او را ياري دهد حكومت قلمرو بلاد نجد را در اختيارش خواهد گذاشت; از اين رو، محمدبن سعود به طمع افتاد و با محمدبن عبدالوهاب بيعت كرد، تا آنجا كه مي تواند به تبعيت از او، از كشتار مسلمانان دريغ نورزد. لذا به تمام مردم نجد، رؤسا، قضات و ديگر سران برجسته آنجا نامه نوشت كه بايد از محمدبن عبدالوهاب اطاعت نمايند.

گروهي موافقت كرده، برخي هم به مخالفت برخاستند. در نتيجه، منطقه به آشوب و غوغا كشيده شد! در همين هنگام به مردم درعيه دستور كشتار داد كه بسياري از مسلمانان در اين فتنه بزرگ به خاك و خون غلتيدند و ديگران نيز خواه ناخواه تسليم شدند. بدينوسيله امارت


19


تمام سرزمين نجد با قهر و غلبه به دست وهابي ها افتاد. بعد از آن، گرچه هر كدام از اين دو قدرت (استعمار و استحمار) در ظاهر از يكديگر جدا بودند، اما در نهان هم آهنگي اجتناب ناپذيري داشتند; لذا وقتي كه محمد بن عبدالوهاب به تنهايي نمي تواند كاري از پيش ببرد از نجد و عراق و مصر و شام و عيينه بيرونش كردند به ديار اصلي خود برگشت و با پادشاه «الدرعيه» محمد بن سعود موافقت نامه اي دو طرفه به اين شكل به امضا رساندند:

1 . طرف اول محمدبن سعود: محمد بن سعود و دودمان او بايد مادام العمر پادشاه و حاكم اين سرزمين باشند.

2 . طرف دوم محمد بن عبدالوهاب: محمد بن عبدالوهاب و دودمان او نيز بايد مادام العمر امام و پيشواي ديني مردم باشند. فتوا به كفر و قتل تمام كساني كه با آن ها همسويي نكنند و دعوت آن ها را نپذيرند بدهند، جان و مال و عِرض تمام آن ها را حلال بدانند.(1)

بدينوسيله مشاركتي براي تجارت دين، بهوجود آمد و قرارداد محكمي ميانشان منعقد شد كه هريك مي بايست ديگري را تقويت و حمايت نمايند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تاريخ آل سعود، ص 19 و 20


20


مناظره علما با وهابي ها

وهابي ها پس از آن كه بر نجد و سرزمين مكه و مدينه تسلّط نسبي يافتند، در سال 1165ق. تعداد سي نفر از علماي خود را نزد مسعود بن سعيد بن زيد، امير مكّه فرستادند تا زير نظر او با علماي حرمين مناظره نمايند. پس از بحث و گفتگو معلوم شد كه: عقايد آن ها (وهابي ها) فاسد و برخلاف اسلام است، لذا قاضي شرع حكم به كفر آنان داد و در اثر حكم مزبور، گروهي از آن ها بازداشت شده، به زندان افتادند و چند نفرشان هم گريختند.

در دوران حاكميت شريف احمد نيز، امير درعيه شماري از علماي وهابي را نزد علماي مكه فرستاد تا به بحث و مناظره علمي بپردازند. اين بار نيز علماي مكه كفر و زندقه آن ها را ثابت كردند و اجازه ندادند در مراسم حج مسلمانان شركت نمايند.

نخستين بذري كه پاشيده شد

گرچه مسلك وهابي ها در قرن دوازدهم به وسيله محمدبن عبدالوهاب پديد آمد اما در واقع بذر اوليه آن، در قرن هفتم به وسيله احمدبن تيميه(1) و شاگردش ابن قيم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ابن تيميه، تقي الدين ابوالعباس، احمد بن عبدالحليم بن عبدالسلام بن محمد بن تيميه حراني است. حران شهري باشكوه و مركز صابئه و بت پرستان و فلاسفه بوده كه اكنون از شهرهاي ويران تركيه است ابن تيميه با اشاعره، حكما، صوفيه و كليه فرق اسلامي مخالف و معارض بود تمام آنها را باطل مي دانست. درباره خداوند سبحان قائل به تجسم بود، مي گفت خداوند بر فراز آسمانها و در عرش مستقر است ابن تيميه معتقد است: موجود قائم به نفس غير قابل اشاره حسي و غير قابل رؤيت، وجود خارجي ندارد و فقط ساخته و پرداخته ذهن است (اين سخن همان جسماني بودن و مادي بودن خداوند سبحان است). ابن تيميه در منهاج السنه: 1 / 216 - 217 در مسأله رؤيت صريحاً اظهار كرده است «خداوند در فوق عالم است» فوق بودن به اين معناست كه در تحت و در همه جا نيست. ابن تيميه گفته: «كسي نگفته است كه خداوند در همه جا هست و نسبت همه مكانها به او يكي است و كسي نگفته است كه او قابل اشاره حسي نيست». او مي گويد: «حديث فرود آمدن خداوند به آسمان پائين در هر شب از احاديثي است كه در نزد اهل حديث ثابت است»! ابن تيميه زيارت قبور و مشاهد و اماكن مقدس، و بناي عمارات بر آنها را بدعت و حرام مي داند. در منهاج السنه 1 / 131 لبه تيز حمله را متوجه شيعيان كرده كه براي مراقد ائمه اطهار سلام الله عليهم احترام ويژه اي قائل اند.


21


جوزي در نجد (سرزمين مسيلمه كذاب و...) پاشيده شد بهوسيله هم حزبي هايشان منتشر گرديد; بگونه اي كه پس از انتشار، پاره اي از منسوبين به علم از اهل سنت در غير نجد نيز از آن ها پيروي كردند و محمدبن عبدالوهاب هم، همانگونه كه بيان شد، با مطالعه كتاب هاي آن ها و مطالعه زندگي مسيلمه كذاب و همسرش سجاح و مانند آن ها،


22


تحت تأثير قرار گرفت، تا آنجا كه با پشتيباني حكومت، تمام مسلمانان دنيا (غير از پيروان خودش) را كافر و مشرك و واجب القتل شمرد و فتوا به حليت مال، عِرض و ناموس آن ها داد!

بخش دوم: امور مهم

امر اول: اصول و فروع در اسلام

مسائل اسلام دو قسم است: «اصول» و «فروع». اصول نيز دو قسم است:

الف: آن ها كه ضروري و بديهي هستند و براي اثباتشان نيازي به اقامه دليل و برهان نيست; مانند: وجوب نماز، روزه، حرمت زنا، دروغ و ... كه اجتهاد در حليت و حرمت آن ها جايز نيست بلكه منكرش منكر اسلام و محكوم به كفر است.

ب: مسائلي كه ضروري و بديهي نيستند، بلكه نظري و اجتهادي اند; مانند اين كه آيا صفات خداوند عين ذات او است يا نه؟ و آيا خداوند با چشم سر قابل رؤيت است يا نه؟ و آيا امامت با نصّ است يا با اختيار امت؟

و از همين قبيل اند مسائل فرعي; مانند: شك در نماز، بنا بر روي قبور و چيزهايي كه نصّي در موردشان وارد نشده


23


و... با ادله شرعي از كتاب، سنت، عقل و اجماع بهوسيله افراد واجد شرايط استنباط و استخراج مي شود. در اينگونه احكام، كه با ادله اجتهادي استنباط مي شود، هيچ مجتهدي حق ندارد نظريه مجتهد ديگر را، كه مستند به ادله شرعي است، خلاف اسلام و صاحب نظر را غير مسلمان معرفي كند; همانگونه كه اين مجتهد در نظريات اجتهادي خود عندالله معذور است، آن ديگري نيز مادام كه در طريق اجتهاد كوتاهي نكرده، معذور خواهد بود; زيرا فرموده اند: «للمُخطِيء أجر واحد، وَلِلمُصِيبِ أجران».

بنابراين اصل، اگر مجتهدي در طريق اجتهاد خود، معتقد به اباحه چيزي، مانند كشيدن سيگار شد، يا معتقد به استحباب چيزي، مانند تبرّك به قبر پيامبر اعظم (صلي الله عليه وآله) و بوسيدن آن گرديد، يا معتقد به عدم بدعت چيزي، مانند جلسات ترحيم و امثال آن بود، مجتهد ديگري كه در طريق اجتهاد خود برخلاف آن مجتهد معتقد شده، هيچ يك از آن ها حق ندارند يكديگر را تفسيق و يا تكفير كنند; زيرا اين دسته از مسائل، ضروري و بديهي نيستند كه اجتهاد در آن ها جايز نباشد، بلكه از مسائل اجتهادي اند كه اگر مجتهدي از طرق شرعي; مانند ادله اربعه وارد شد و با استناد به همين ادله، نظريه اي را به دست آورد، آن نظريه براي خودش محترم و در حق مقلدانش نيز حكم الله محسوب خواهد شد.


24


امر دوم: قرآن و احتجاج به آن

قرآني كه در دست مسلمانان دنيا است و همه آن را صبح و شب مي خوانند، به طور قطع و يقين، كلام خدا است كه به وسيله جبرئيل امين بر پيامبر اعظم (صلي الله عليه وآله) نازل شده است. اين قرآن، علي رغم اين كه از نظر سند قطعي و مسلّم است ليكن از نظر دلالت، پاره اي از آيات آن ظنّي و غير قطعي است; زيرا برخي از آيات آن، محكم و برخي ديگر متشابه هستند كه گاهي از آن ها، به آيات «مُجمل» و «مُبيَّن» نيز تعبير مي كنند.

توضيح آيات:

بنابراين، آيات محكم، ظاهر الدلاله اند و لذا به آن ها آيات مُبيّن نيز مي گويند; يعني آياتي كه دلالت آن ها صاف، شفاف و روشن است. اما آيات متشابه آياتي هستند كه دلالت آن ها شفاف نيست، بلكه داراي چند معني هستند كه تمام معاني احتمالي آن با يكديگر مساوي و برابرند، لذا به آن ها مجمل نيز مي گويند; يعني آياتي كه معناي آن محتاج به شرح و تفصيل مي باشد.

اقسام مُبيّن:

آيات مُبيّن بر دو قسم است: «نصّ» و «ظاهر».

نصّ به آياتي گفته مي شود كه هيچگونه احتمال خلافي


| شناسه مطلب: 74824