بخش 5

سنت و زیارت قبور مؤمنان خلاصه این#160;که: فتاوی علمای اهل سنت و قبور برداشت#160;ها از پرسش#160;ها و پاسخ#160;هایی که گذشت: مغلطه کاری مخالفان


100


2 . سمهودي در جاي ديگر از كتابش مي نويسد: همين روايت را احمد با سند حسن، از عبدالملك بن عمر بن كثير بن زيد، از داود بن ابي صالح نقل كرده ليكن واژه «آجر» را نياورده است. همچنين طبراني در كتاب «الكبير» و «الأوسط» آن را نقل كرده است.

3 . سمهودي(1) و علامه اميني(2) از منابع معتبر آورده اند: وقتي بلال (مؤذن پيامبر) براي زيارت حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) از شام به مدينه آمد، كنار قبر آن حضرت نشست و بسيار گريست. صورتش را بر آن مي ماليد و مي بوسيد. اين داستان پس از خوابي بود كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) در عالم رؤيا به او فرمود: اي بلال، اين چه جفايي است كه در حقّ ما روا داشته اي؟ آيا وقت آن نرسيده است كه به زيارت ما بيايي؟!(3)

4 . از تحفه ابن عساكر نقل كرده كه طاهربن يحيي حسيني گفت: پدرم از جدم، از حضرت جعفربن محمد(عليهما السلام)از پدرش، از علي (عليه السلام) روايت كرده گفت:

پس از آن كه بدن پيامبر (صلي الله عليه وآله) را به خاك سپردند،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . وفاء الوفا، بيروت، چاپ چهارم، ج4، ص1405

2 . در الغدير، ج 5 ، ص147

3 . تاريخ ابن عساكر، ترجمه ابراهيم بن محمد الأنصاري و ترجمه بلال، ابن اثير در اسدالغابه و...).


101


حضرت زهرا (عليها السلام) نزد قبر پدر آمده خود را روي آن انداخت و مقداري از خاك قبر را برداشت و بر چشم هاي خود ماليد و در حال گريه مي گفت:

مَاذَا عَلي مَنْ شَمَّ تُرْبَةَ أَحْمَدَ *** أَنْ لاَ يَشُمَّ مَدَي الزَّمَانِ غَوَالِيَا

صُبَّتْ عَلَيَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا *** صُبَّتْ عَلَي الاَْيَّامِ عُدْنَ لَيَالِيَا(1)

5 . سمهودي در همين كتاب مي نويسد: خطيب بن حَمَله روايت كرده است كه ابن عمر هرگاه به زيارت پيامبر (صلي الله عليه وآله) مي رفت، دست راست خود را روي قبر آن حضرت مي گذاشت. بلال نيز دو طرف صورتش را بر آن مي نهاد.

سمهودي سپس افزوده است: «ترديدي نيست كه عشق و علاقه به آن حضرت اقتضا مي كند اينگونه برخورد و اظهار احترام شود. بديهي است مراتب معرفت مردم مختلف است، همانگونه كه در حال حيات نيز مختلف

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . علامه اميني از كتاب «الوفا»ي ابن جوزي، «سيره نبوي» از سيدالناس، قسطلاني در «المواهب»، شبراوي در «الاتحاف»، سمهودي در «وفاء الوفا»، خالدي در «صلح الاخوان»، حمزاوي در «مشارق الأنوار»، زيني دحلان در «سيره نبويه»، عمر رضا كحاله در «اعلام النساء»، ابن حجر در «فتاوي الفقهيه»، خطيب شربيني در «تفسير» خود، و...).


102


بودند; برخي از آن ها كساني هستند كه وقتي او را مشاهده كنند، از خود بي خود مي شوند و با بي صبري و بي تابي به سويش مي دوند. بعضي ديگر داراي صبر و تحمل و بردباري اند. با حوصله و به آرامي به حضورش مي رسند.

6 . حافظ بن حجر گفته: بسياري از بزرگان و صاحبان نظريه، از مشروعيت بوسيدن حجرالأسود استنباط كرده اند كه بوسيدن هركس يا هر چيزي كه لازم الاحترام باشد جايز است; خواه آدم باشد يا غير آدم. زيرا مناط و معيار در هر دو يكي است.

وقتي كه از احمد حنبل مي پرسند: بوسيدن منبر و قبر پيامبر (صلي الله عليه وآله) جايز است يا نه؟ به آن اشكالي وارد نمي كند. علاوه بر آن، ابن حجر از ابن ابي صيف يماني، كه يكي از علماي بزرگ شافعي در مكه بود، نقل كرده است كه او نيز قائل به جواز بوسيدن مصحف و اجزاي حديث و قبور صالحان بوده است.

7 . قاضي الطيب الناشري، از محبّ الدين طبري نقل كرده است كه او بوسيدن و دست كشيدن بر قبر پيامبر (صلي الله عليه وآله) را جايز مي دانست و مي گفت: سيره و روش تمام علماي صالح و شايسته، همين بوده است. آنگاه براي تأييد سخن خود اين شعر را مي خواند:

لو رَأينا لسليمي أثراً *** لسجدنا ألفَ ألف لِلأثر

«هر گاه از معشوق خود نشان و اثري بيابم، هزار


103


هزار بار بر آن سجده خواهم كرد.»

مجنون ليلي در همين مورد اينگونه گفته است:

أَمُرُّ عَلَي الدِّيَارِ دِيَارِ لَيْلَي *** أُقَبِّلُ ذَا الْجِدَارَ وَذَا الْجِدَارَا

وَمَا حُبُّ الدِّيَارِ شَغَفْنَ قَلْبِي *** وَلَكِنْ حُبُّ مَنْ سَكَنَ الدِّيَارَا

«هرگاه گذارم به خانه اي كه ليلي در آن جا ساكن است بيفتد، صاحب آن خانه و ديوارهايش را بوسه باران خواهم كرد.

اين خانه نيست كه مرا ديوانه خود ساخته، بلكه عشق و علاقه به صاحبِ خانه!»

8 . ابو خَيثَمه (زهير بن حرب، متوفاي 234 ق. كه ثقه و مورد اعتماد اهل سنت است) از مصعب بن عبدالله، از اسماعيل بن يعقوب تيمي روايت كرده است كه: ابن مُنكدر (ابوعبد الله مدني، يكي از پيشوايان و بزرگان تابعين، متوفاي 130 ق.) با اصحاب جلسه مي گذاشت و تدريس مي كرد. بارها اتفاق مي افتاد كه به بيماري «صُمات» مبتلا مي شد و زبانش بند مي آمد; به گونه اي كه نمي توانست حرف بزند. هنگام ابتلا به اين مرض، كنار قبر پيامبر (صلي الله عليه وآله) مي آمد و با همان حال صورتش را بر قبر مي گذاشت و برمي گشت. گروهي بر اين كارش سرزنش كردند در پاسخ آنان گفت: گاهي خطر بسيار بزرگي به سراغم مي آيد و مرا


104


به شدّت تهديد به مرگ مي كند! آنگاه كه اين حالت بر من عارض مي شود، نزد قبر پيامبر (صلي الله عليه وآله) مي آيم و از آن حضرت شفا و بهبودي طلب مي كنم.

راوي (اسماعيل بن يعقوب) مي افزايد: ابن منكدر، علاوه بر اين كه به قبر پيامبر اعظم تبرّك مي جست و از آن حضرت شفا مي خواست، در نقطه اي از صحن مسجد نيز روي خاك هاي آن غلط مي خورد و از اين پهلو به آن پهلو مي شد تا تمام بدنش به خاك مسجد آغشته و متبرّك شود. سپس همانجا دراز مي كشيد! وقتي از او مي پرسيدند: چرا چنين مي كني؟! مي گفت: «در عالم رؤيا ديدم كه پيامبرخدا (صلي الله عليه وآله) در اينجا نشسته بود.»

9 . عزّ بن جماعه حمويِ شافعي (متوفاي 819 ق.) از كتاب «علل و سؤالات»، تأليف عبدالله بن احمد حنبل نقل كرده است كه: عبدالله از پدرش در باره مردي پرسيد كه منبر پيامبر (صلي الله عليه وآله) را لمس مي كند و بدينوسيله به آن تبرّك مي جويد و يا آن را مي بوسد. در مورد قبر آن حضرت نيز چنين برخوردي دارد و قصدش از اين عمل به دست آوردن ثواب خداي تبارك و تعالي است. آيا اين عمل جايز است؟

پدرش پاسخ داد: «لاَ بَأْسَ بِهِ»; «اشكال ندارد.»(1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . وفاء الوفا، ج4 ، ص1404


105


10 . از امير مؤمنان، علي (عليه السلام) روايت شده كه فرمود: «پس از آن كه پيامبرخدا (صلي الله عليه وآله) رحلت كرد، سه روز بعد از دفن آن حضرت، مردي از اعراب آمد و با حالت بي تابي و بي قراري خود را روي قبر انداخت. وي با دست خود، خاك قبر را برمي داشت و بر سر و صورتش مي ريخت و مي گفت:

اي پيامبرخدا (صلي الله عليه وآله)  ، هر چه گفتي، اطاعت كرديم، احكام خدا را به ما رساندي، آن ها را حفظ كرديم; از احكامي كه خداوند بر تو نازل كرد اين بود كه: «... مخالفان هنگامي كه بر خود ستم مي كردند، نزد تو آمده، از خداوند آمرزش مي خواستند و پيامبر براي آن ها استغفار مي كرد. خدا را توبه پذير و مهربان مي يافتند»(1) به دنبال قرائت آيه، خطاب به پيامبر كرده، گفت: اي فرستاده خدا، من گناهكارم، آمده ام تا برايم از خدا طلب آمرزش كني. وي همچنان با پيامبر (صلي الله عليه وآله) سخن مي گفت كه ناگهان ندايي از قبر برخاست و گفت: «قَدْ غَفَرَ لَكَ»; «خداوند تو را بخشيد.»

اين روايت را بسياري از علماي بزرگ اهل سنت در كتاب هاي خود نقل كرده اند و ما برخي از آن ها را كه علاّمه اميني در كتاب شريف الغدير(2) ذكر كرده، در اينجا مي آوريم تا دروغ ابن تيميه (يا حد اقل اشتباه او) كه مدّعي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نساء : 64

2 . ج5 ، ص148


106


است هيچ يك از اصحاب و علماي سلف قائل به جواز اينگونه اعمال نبوده اند، فاش و آشكار شود.

1 . حافظ ابوسعيد عبدالكريم سمعاني، متوفاي 573

2 . حافظ ابوعبد الله بن نعمان مالكي، متوفاي 683، در مصباح الظلام.

3 . ابوالحسن علي بن ابراهيم بن عبدالله كرخي.

4 . شيخ شعيب الحريفيش، متوفاي 801 ، در الروض الفائق، ج2، ص137

5 . سيد نورالدين سمهودي، متوفاي 911 ، در وفاء الوفا، ج2، ص412

6 . ابوالعباس قسطلاني، متوفاي 922 ، در مواهب اللدنيه

7 . شيخ داود خالدي، متوفاي 1299 ، در صلح الاخوان، ص540

8 . شيخ حسن حمزاوي مالكي، متوفاي 1303 ، در مشارق الأنوار، ص57

با توجه به موارد ياد شده و موارد بسيار ديگر، به خوبي دانسته مي شود:

آنچه ابن تيميه و وهابي ها ادعا كرده اند كه: هيچ يك از اصحاب و علماي اسلام، بوسيدن و تبرّك جستن به قبور انبيا و اوليا را جايز ندانسته اند، حرفي است گزاف و بي دليل.


107


به همين جهت قاضي القضاة تقي الدين ابوالحسن سُبكيِ شافعي، متوفاي 756 ق. در كتاب شفاءالسقام،(1) كه آن را در ردّ بر عقايد ابن تيميه نوشته، گفته است:

«ولا دليل له علي ذلك، بل نحن نقطع ببطلان كلامه فيه، وأنّ المعلوم من الدين و سير السلف الصالحين التبرك ببعض الموتي من الصالحين، فكيف بالأنبياء والمرسلين، ومن إدّعي أن قبور الأنبياء وغيرهم من أموات المسلمين سواء فقد أتي أمراً عظيماً نقطع ببطلانه وخطئه فيه، وفيه حطٌّ لرتبة النبي ـ صلّي الله عليه ]و آله [وسلّم ـ إلي درجة من سواه من المسلمين وذلك كفر متيقَّنٌ. فإنّ من حط رتبة النبي ـ صلّي الله عليه ]و آله [وسلّم ـ عمّا يجب له فقد كفر».

« ابن تيميه كه تبرك به قبر پيامبر را منكر است، هيچ دليلي براي اثبات مدعاي خود ندارد، بلكه ما قطع و يقين داريم كه سخن او باطل و گزاف و ناحق است; زيرا در گذشته سيره و روش مؤمنان صالح، و علما و بزرگان متدين اين بوده كه حتي به قبور مؤمنان و صالحان تبرّك مي جستند تا چه رسد به قبور پيامبران و رسولان الهي. بنابراين، اگر كسي بگويد:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ص130، چاپ سوم، دائرة المعارف العثمانيه.


108


قبور پيامبران خدا با قبور ديگر مسلمانان فرقي ندارد، لافي است بيهوده و گزافي است نابخردانه كه ما يقين به بطلان و اشتباه آن داريم. اين سخن توهين و اهانت به مقام شامخ پيامبر اعظم (صلي الله عليه وآله) و پايين آوردن مقام شامخ او است كه خود اين سخن موجب كفر قطعي خواهد شد; زيرا هركس پيامبر (صلي الله عليه وآله) را از مقام و مرتبتي كه خدا به او داده پايين تر آورد، به يقين كافر خواهد شد.»

11 . قاضي عياض مالكي در كتاب «الشفاء»، بعد از كلام مفصلي كه در لزوم تعظيم و احترام قبر پيامبر (صلي الله عليه وآله) آورده، نوشته است:

«شايسته است تمام جاي ها و اماكني كه مربوط به اسلام و نزول وحي است و همه جاهايي كه فرشتگان خدا; مانند جبرئيل و ميكائيل در آنجا نزول و عروج كرده اند و نيز در هر جا كه تقديس و تسبيح خدا مي شود و خاكش منسوب به سيدالمرسلين مي گردد، و از آنجا آثار دين و سنت پيامبر (صلي الله عليه وآله) منتشر مي شود و نور نبوت از آنجا به ديگر مكان ها پخش مي گردد و هر زميني كه با بدن پيامبر تماس داشته و پيامبر بر خاك آن نشسته، شايسته است مورد تعظيم و احترام قرار گيرد و به گونه اي شود كه رايحه عطرآگينش تمام آن فضا را تغيير دهد،منزل و


109


ديوارهايش بوسه باران شود.»

يَا دارَ خَيرِ المرسَلِين و مَن بِهِ *** هُدِيَ الأنامُ وخُصَّ بالآياتِ

عندي لاَِجْلِكَ لَوْعةٌ وَ صَبابةٌ *** وتَشَوُّقٌ مُتوَقِّدُ الجمَرَاتِ!

وَعَلَيَّ عَهْدٌ إنْ مَلأتُ مَحاجِرِي *** مِن تِلكُمُ الْجُدُرانِ والعَرَصاتِ!

لأُعَفِّرَنَّ مَصُونَ شَيْبِي بينَها *** مِن كَثرةِ التقبِيلِ والرَّشَفاتِ!

لوَلاَ العَوادي وَالأَعَادِي زُرتُها *** أبداً وَلَو سَحْباً عَلَي الوَجَناتِ!

لَكِنْ سأُهْدِي مِن حَفِيلِ تحيَّتِي *** لِقَطِينِ تِلْكَ الدارِ والْحُجُراتِ

«اي خانه بهترين پيامبران و اي كسي كه پرچم هدايت انسان ها به وسيله تو برافراشته شد و نزول آيات ويژه تو گشت.

آتشِ عشق تو پيوسته از اعماق دلم شعله مي كشد و جانم را در فراقت مي سوزاند.

سوگند ياد مي كنم حتي اگر تمام موانع و عواملِ باز دارنده جلو من قرار گيرند.

باز آنقدر بوسه بر آن بيت مي زنم و اشك مي ريزم تا به وسيله آن سپيدي محاسنم تغيير كند.


110


اگر شتران تندرو و كارواني كه بايد با آن ها بروم و دشمنان متجاوز اجازه مي دادند بمانم، در همينجا مي ماندم و تا ابد آن بيت را زيارت مي كردم، هر چند با صورت مرا به خاك مي كشيدند، باز دست از آن بر نمي داشتم.

ولي چون چنين موقعيتي برايم مقدور نيست بهترين تحيات و درودها را براي ساكن آن ديار و جايگاه مي فرستم.»

12 . علامه اميني(رحمه الله) از محبّ الدين طبري نقل كرده است كه وي در كتاب «رياض النضره»(1) ضمن حديث مفصلي گفته است: وقتي عمربن خطّاب، با گروهي از اصحاب به مكه مي رفتند، آنگاه كه به «ابواء» رسيدند، پيرمردي نزد او آمد و استغاثه و درخواست كمك كرد. پس از آن كه عمر از مكه برگشت، به همان محل كه رسيد، احوال آن پيرمرد را جويا شد. همين كه فهميد مرده و از دنيا رفته است، بي درنگ و شتابان به سوي قبر آن مرد رفت. نخست بر او درود فرستاد و سپس قبر او را در بغل گرفت و برايش اشك مي ريخت.

مرحوم علامه اميني پس از نقل اين داستان، مي افزايد:

«اگر عمل عمر، كه خود را روي قبر يك فرد معمولي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ج2، ص54


111


مي اندازد و قبر او را در آغوش مي گيرد و بر او گريه مي كند، جايز باشد، چه مانعي دارد كه امت پيامبر (صلي الله عليه وآله) نيز بتوانند كنار قبر پيامبر و فرزندان پاك او، بايستند و همانگونه قبر آن ها را در آغوش بگيرند و درد دل كنند؟! زيرا آن ها كساني هستند كه خداوند در موردشان فرمود:

{ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَي اللهُ فَبِهُدَاهُمْ اقْتَدِهِ} .

«آن ها كساني هستند كه خداوند هدايتشان كرده، پس به هدايت آنان اقتدا كن.»(1)

13 . از كتاب «فتح المتعال في صفة النِّعال» نوشته احمدبن محمد المقري المالكي (متوفاي 1041 ق.) نقل شده كه: حافظ ابو سعيد بن علا گفت:

«در يكي از نوشته هاي قديمي احمد حنبل، كه ابن ناصر (حافظ محمدبن ناصر بغدادي، متوفاي 550 ق.) و حفاظ ديگر بر آن تعليقه هايي نوشته بودند، آمده است: از او درباره بوسيدن قبر پيامبر (صلي الله عليه وآله) و منبر آن حضرت پرسيده بودند كه آيا جايز است يا نه؟ در پاسخ نوشته بود: اشكال ندارد. ابو سعيد بن علا (راوي اين خبر) افزوده است: ما اين نوشته را به «تقي بن تيميه» نشان داديم، بسيار تعجب كرد و گفت: آري، اين سخن احمد است ولي من در شگفتم چگونه احمد اين سخن را گفته است؟!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . انعام : 90


112


سپس خود راوي مي گويد: هيچ تعجبي ندارد; زيرا وقتي امام احمد پيراهن شافعي را با دست خود مي شويد و غساله و آب آن را به عنوان تبرّك و احترام به اهل علم مي آشامد، به نظر شما چه اشكالي دارد كه نسبت به صحابه پيامبر (صلي الله عليه وآله) و آثار باقي مانده از انبيا و پيامبران خدا، كه درود خدا بر آن ها باد! ـ اينگونه عمل شود؟! و چه نيكو سروده است مجنون ليلي كه:

أَمُرُّ عَلَي الدِّيَارِ دِيَارِ لَيْلَي *** أُقَبِّلُ ذَا الْجِدَارَ وَذَا الْجِدَارَا

وَمَا حُبُّ الدِّيَارِ شَغَفْنَ قَلْبِي *** وَلَكِنْ حُبُّ مَنْ سَكَنَ الدِّيَارَا

سنت و زيارت قبور مؤمنان

قرآن كريم خطاب به پيامبر (صلي الله عليه وآله)  ، درباره منافقان مي فرمايد:

{ وَ لا تُصَلِّ عَلي أَحَد مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً وَ لا تَقُمْ عَلي قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ ماتُوا وَ هُمْ فاسِقُونَ} (1)

در روايات صحيح، كه مورد اتفاق تمام فِرَق اسلامي است، امر شده كه مسلمانان به زيارت اهل قبور بروند اين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . توبه : 84


113


مسأله تا آنجا مورد اهميت و اهتمام علما بوده، كه بعضي از علماي ظاهريه، به دليل ظهور امر، آن را واجب شمرده اند.

اكنون براي دفع شبهه وهابي ها، كه زيارت قبور را شرك و كفر مي دانند، نمونه هايي از اين روايات را، كه علماي اهل سنت ذكر كرده اند، به ويژه رواياتي كه در مورد زيارت زنان است (و وهابي ها آن را حرام مي دانند) ذكر مي كنيم:

1 . مسلم وبخاري در صحيح، ترمذي ونسائي در سنن، حاكم در مستدرك(1) و بسياري ديگر از بزرگان اهل سنت روايت كرده اند كه پيامبرخدا (صلي الله عليه وآله) فرمود:

«من پيش تر شما را از زيارت قبور منع كردم، ولي اكنون به شما مي گويم: به زيارت اهل قبور برويد.» ترمذي در آخر آن افزوده است: «خداوند به پيامبر خود اجازه داد قبر مادرش را زيارت كند; «كُنْتُ نَهَيْتُكُمْ عَنْ زِيَارَةِ القُبُورِ، أَ لاَ فزُورُوهَا...» روايت فوق را بيش از بيست و پنج طريق نقل كرده و سند آن را صحيح دانسته اند.

2 . بيهقي در سنن(2) از عبدالله بن ابي مليكه روايت كرده كه: روزي عايشه از قبرستان مي آمد. به او گفتم: امّ المؤمنين! از كجا مي آيي؟ گفت: از زيارت قبر برادرم عبدالرحمان بر مي گردم. گفتم: مگر پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ج1، ص374

2 . ج4، ص78


114


زيارت قبور نهي نكرد؟ گفت: پيش تر نهي كرده بود، ليكن پس از آن، فرمان به زيارت قبور داد.

3 . در همان مدرك آمده است: «سليمان بن داود از جعفر بن محمد، از پدرش، از علي بن حسين (عليهم السلام) از پدرش روايت كرده كه: حضرت فاطمه (عليها السلام) دختر پيامبر (صلي الله عليه وآله) هر روز جمعه، به زيارت قبر عمويش حمزه مي رفت و در آنجا به عبادت مي پرداخت و گريه مي كرد; «...أَنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ النَّبِيِّ ـ صلّي الله عليه ]و آله[وسلّم ـ كَانَتْ تَزُورُ قَبْرَ عَمِّهَا حَمْزَةَ كُلَّ جُمُعَة، فَتُصَلِّي وَتَبْكِي عِنْدَهُ»(1)

4 . محمدبن احمد ابوالفتح الأبشيهي شافعي (متوفاي 850 ق.)(2) روايتي نقل كرده كه در آن آمده است: ابوبكر از دنيا رفت و بدنش را دفن كردند، عايشه كه در آنجا حضور داشت، از جاي برخاست و كنار قبر آمد، پس از زيارت قبر، با پدرش كه مرده بود، به تفصيل راز و نياز كرد.

5 . مسلم در صحيح، از پيامبر (صلي الله عليه وآله) روايت مي كند كه: جبرئيل فرود آمده، به من گفت: پروردگارت امر مي كند به زيارت اهل بقيع برويد و براي ايشان درخواست آمرزش كنيد. پيامبر (صلي الله عليه وآله) از رختخواب برخاست و به سوي بقيع رفت. عايشه نيز به دنبال پيامبر حركت كرد و همراه او به بقيع
رفت. در آنجا از پيامبر پرسيد: «چگونه اهل بقيع را زيارت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مستدرك حاكم، ج1، ص377

2 . مستطرف، ج2، ص581


115


كنم؟». پيامبر (صلي الله عليه وآله) فرمود: بگو سلام و درود بر اهالي اين سرزمين از مؤمنان و مسلمانان، خداوند گذشتگان و آيندگان را رحمت كند.(1)

خلاصه اين كه:

اگر زيارت اهل قبور حرام بود، چرا پيامبر (صلي الله عليه وآله) به مسلمانان امر كرد به زيارت اهل قبور بروند: «زُورُوا الْقُبُورَ فَإِنَّهَا تُذكّركم اْلآخِرَةَ»; «به زيارت اهل قبور برويد، زيرا اين كار شما را به ياد آخرت مي اندازد.»(2) و در حديث ديگر فرمود: «زُورُوا الْقُبُورَ فَإِنَّ لَكُم فِيهَا عِبْرَةٌ»; «به زيارت اهل قبور برويد، كه در آن، براي شما درس عبرت است.»(3) اگر زيارت قبور براي زنان حرام است، چرا پيامبر (صلي الله عليه وآله) عايشه را از رفتن به بقيع نهي نكرد؟ نه تنها نهي نكرد كه چگونه زيارت كردن را نيز به او آموخت. اگر زيارت اهل قبور، به ويژه براي زنان حرام است، چرا فاطمه زهرا (عليها السلام) هر جمعه به زيارت حضرت حمزه سيدالشهدا و ديگر شهداي احد مي رفت و در كنار قبرشان نماز مي خواند و گريه مي كرد؟ و چرا وقتي عايشه به مكه آمد، به زيارت قبر برادرش عبدالرحمان رفت و بر سر مزارش نوحه سرايي كرد؟(4)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صحيح مسلم، با شرح نووي، ج7، ص44 كتاب الجنائز.

2 . سنن ابن ماجه، ج1، ص500 ، حديث1569

3 . كنزالعمال، ج15، ص647، حديث 42558

4 . سنن ترمذي چاپ بيروت، ج3، ص371، حديث 1055، كتاب الجنائز.


116


فتاوي علماي اهل سنت و قبور

1 . ابن الحاجّ، ابو عبدالله عبدري مالكي (متوفاي 737 ق.) در كتاب «المدخل»(1) چگونگي سلام بر اموات را ذكر كرده و آنگاه گفته است: غير از اين عبارات نيز هرچه بخواهي كم كني يا بر آن بيافزايي مانعي ندارد... در ادامه آن مي نويسد: همچنين هنگامي كه بلا يا مصيبتي بر او يا بر مسلمانان وارد شد، نزد اين قبور برود و در پيشگاه خدا تضرّع و زاري نمايد و از او بخواهد كه آن بلا را برطرف سازد. آنچه گفتيم، مربوط به تمام اهل قبور است. اما اگر صاحب قبر از كساني باشد كه صاحب كرامت و بركت باشد به وسيله او به خداي تعالي توسل جويد; زيرا بخاري از انس(رضي الله عنه) روايت كرده: «در مواقعي كه مردم دچار قحطي و خشكسالي مي شدند، عمربن خطاب متوسّل به عباس عموي پيامبر (صلي الله عليه وآله) مي شد و مي گفت:

«اللَّهُمَّ إنَّا كُنَّا نَتَوَسَّلُ إلَيْكَ بِنَبِيِّكَ ـ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ ]و آله[ وَسَلَّمَ ـ فَتَسْقِينَا وَإِنَّا نَتَوَسَّلُ إلَيْكَ بِعَمِّ نَبِيِّكَ فَاسْقِنَا فَيُسْقَوْنَ».

وقتي اينگونه متوسل مي شد، خداوند دعايش را مستجاب مي كرد...

در ادامه سخن، آنجا كه بحث از توسل به قبور صالحان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ج1، ص254


117


و مؤمنان مي كند، مي گويد: هركس هر حاجتي دارد، نزد آن ها رفته واسطه ميان خود و خدايشان قرار دهد... كه روش علما و بزرگان دين، در شرق و غرب عالم اسلام، چنين بوده است. بزرگان دين، با زيارت قبور مؤمنان، از آن تبرّك مي جستند و به مراد خود مي رسيدند. آنگاه از كتاب «سفينة النجاء لأهل الالتجاء» نوشته امام ابوعبدالله بن نعمان اين عبارات را نقل مي كند: «در نزد صاحبان بينش و دانش مسلم است كه زيارت قبور صالحان به قصد تبرّك، از هر جهت مطلوب و دوست داشتني است; زيرا بركت از ناحيه صالحان، هرگز قطع نمي شود; همانگونه كه وجودشان در حال حيات داراي بركت بود، بعد از مردن نيز داراي بركت هستند...»(1)

2 . عزالدين شيخ يوسف اردبيلي شافعي (متوفاي 776 ق.) در كتاب «الأنوار لأعمال الأبرار» زيارت قبور را مستحب دانسته و افزوده است كه: مستحب است نزديك قبر رود و رو به روي آن دعا بخواند و...

3 . شيخ زين الدين (متوفاي 969 يا 970) كه حنفي مذهب و معروف به ابن نجيم مصري است، در كتاب «البحر الرائق في شرح كنز الدقائق» نوشته امام نسفي نوشته است:

«زيارت قبور و دعا براي اموات هيچ مانعي ندارد;

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الغدير، ج5 ، ص173 با تلخيص.


118


زيرا پيامبرخدا (صلي الله عليه وآله) پس از نهي از آن، بار ديگر آن را مجاز دانسته، بلكه به آن امر كرد.

ديگر اين كه سيره عملي تمام امت اسلامي از زمان پيامبر (صلي الله عليه وآله) تا امروز اينگونه بوده و هست...»

4 . ابن حجر هيتمي (متوفاي 973) در كتاب الفتاوي الكبري(1) ، در پاسخ اين پرسش كه: «آيا زيارت قبور اوليا در زمان هاي معين و مسافرت به قصد زيارت ايشان جايز است؟ با توجه به اين كه در كنار آن ها كارهاي خلاف شرعِ بسياري; مانند اختلاط زن و مرد و... صورت مي گيرد؟!» نوشت:

«زِيَارَةُ قُبُورِ الاَْوْلِيَاءِ قُرْبَةٌ مُسْتَحَبَّةٌ وَكَذَا الرِّحْلَةُ إلَيْهَا».

«زيارت قبور اولياء الله موجب تقرّب به خدا بوده و عملي مستحبي است. همچنين سفر كردن براي زيارت قبور آنان، موجب تقرّب به خدا و مستحب مي باشد... و اين پندار كه: زيارت قبور بدعت است و در زمان سلف سابقه اي نداشته خيالي بيش نيست...».

5 . ملا علي القاري حنفي (متوفاي 1014 ق.) در كتاب «مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح»(2) در مورد زيارت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ج2، ص24

2 . ج2، ص404


119


قبور مي نويسد:

«الأمرُ لُلرخصة أو للاستحباب وعليه الجمهور بل ادعي بعضهم الإجماع بل حكي ابن عبد البر عن بعضهم وجوبها».

«امري كه از طرف پيامبرخدا (صلي الله عليه وآله) در مورد زيارت اهل قبور رسيده، يا براي رخصت است، كه صرفاً دليل بر جواز آن است و يا دليل بر استحباب مي باشد كه جمهور از فقها، بر اين عقيده اند. بلكه برخي از علما بر استحباب آن ادعاي اجماع كرده اند. بالاتر از آن، ابن عبدالبر از بعضي از علما نقل كرده كه معتقد به وجوب زيارت اهل قبور بوده اند.»

6 . منصور علي ناصف در كتاب تاج الجامع(1) نوشته است:

«الامرُ في زيارةِ القُبورِ لِلنّدب عند الجمهور و للوجوب عند ابن حزم ولو مرّةً واحدةً في العمرِ».

«امري كه در مورد زيارت اهل قبور از سوي پيامبر (صلي الله عليه وآله) صادر شده به عقيده جمهور علما دلالت بر ندب و استحباب مي كند ولي ابن حزم اندلسي آن را واجب مي داند، گر چه در طول عمر تنها يك بار باشد.»

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ج1، ص418


120


7 . فقهاي مذاهب چهارگانه اهل سنت، كه كتاب «الفقه علي المذاهب الاربعة» را نوشته اند، در جلد يكم صفحه 424 اينگونه آورده اند: «زيارت جهت موعظه شدن و ياد آخرت افتادن مستحب است به ويژه روز جمعه و روزهاي قبل و بعد از آن، مستحب مؤكد مي باشد...»

8 . همچنين بسياري از علماي ديگر، كه نام آن ها خارج از حد شمارش و خارج از حد اين مختصر است، در كتاب هاي مناسك خود نوشته اند: «بر زائر مستحب است پس از زيارت خانه خدا، به زيارت قبر پيامبر (صلي الله عليه وآله) برود و در حضور او بگويد: «اللَّهُمَّ إِنَّكَ قُلْتَ فِي كِتَابِكَ»، «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ...».

9 . از همه مهم تر اين كه شما خود بهتر از هر كسي مي دانيد كه مالك بن انس امام دارالهجره (مدينه) بود. شافعي كه از تابعين است، او را «حجة الله علي خلقه» مي ناميد و مادام كه او در مدينه زنده بود، خود را در مقام افتا قرار نداد و رساله عمليه ننوشت. اين شخصيت برجسته در پاسخ منصور دوانيقي كه از او پرسيد:

«وقتي كه به زيارت پيامبر (صلي الله عليه وآله) مي روم، آيا رو به قبله بايستم و دعا بخوانم يا رو به روي قبر حضرت رسول؟» مالك در پاسخ گفت: «چرا از پيامبري كه تا روز قيامت وسيله تو، و وسيله پدرت آدم است روي بر مي گرداني؟ حتماً روبه روي او بايست و از او درخواست شفاعت كن.»


121


برداشت ها از پرسش ها و پاسخ هايي كه گذشت:

* همانگونه كه اشاره شد، مالك بن انس فرد معمولي و گمنام نبود; زيرا وي افزون بر اين كه از تابعين بود، از علماي برجسته اهل سنت و امام دارالهجره و حجة الله علي خلقه نيز بود، كه خليفه وقت، مسأله خود را از او مي پرسد و او نيز پاسخ استدلالي و همراه با برهان مي دهد.

* اصل زيارت قبر حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) و جواز دعا و درخواست شفاعت در كنار قبر آن حضرت، براي امت اسلامي از قطعيات و مسلّمات بوده; به گونه اي كه هيچ شك و ترديدي در جواز آن نداشتند. آنچه كه در نزد ايشان مورد شك و ترديد بوده، تنها چگونه خواندن دعا و درخواست شفاعت بوده است. آنان نمي دانستند كه آيا در حال دعا و درخواست شفاعت، بايد رو به قبله بايستند و دعا بخوانند يا رو به قبر پيامبر؟ لذا منصور از اصل زيارت قبر پيامبر و از اصل دعا و درخواست شفاعت چيزي نمي پرسد. بلكه از چگونگي آن پرسيده و جناب مالك نيز پاسخي همراه با سرزنش و استدلال به او داده و گفته است:

پيامبري كه وسيله پدرت آدم بوده و به وسيله او آمرزيده شده و تا روز قيامت وسيله خودت خواهد بود، چگونه از او روي بر مي تابي و به او روي نمي آوري؟ بلكه رو به قبر شريف آن حضرت بايست و از او درخواست كن تا در پيشگاه خداي


122


تعالي تو را شفاعت كند; زيرا خداوند فرموده است: { وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ...} .

* وقتي مالك پاسخ خليفه را داد، بسياري از علما و تابعين و تابعينِ تابعين در مدينه و نواحي آن به سر مي بردند; بگونه اي كه شهر مدينه آكنده از آن ها بود. هيچ كدام از آن ها كوچك ترين ايراد بر فتواي وي نگرفته و اعتراض نكردند!

حتي نه تنها علماي مدينه اعتراضي نداشتند، بلكه علماي ساير بلاد نيز هيچگونه ايرادي بر فتواي او نگرفتند.

بنابراين، ادعاي ابن تيميه و دوستانش كه مي گويند: هيچ يك از صحابه و تابعين و علماي اسلام از پيامبر و اولياءالله درخواست شفاعت نكرده و نزد قبورشان طلب حاجت ننموده اند، دروغي است كه بر هيچ آگاهي پوشيده نيست.

كساني كه مي خواهند در اين مورد، مطالب و آگاهي هاي بيشتري به دست آورند، مي توانند دست كم به كتاب «وفاء الوفا»(1) نوشته عالم مدينه، سمهودي شافعي مراجعه نمايند و ببينند چگونه توضيح داده و نوشته است: «استغاثه به پيامبر اعظم (صلي الله عليه وآله) كار همه پيامبران و سيره و روش تمام صالحان سلف بوده است.»

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ج4، ص1371، فصل سوم، چاپ بيروت.


123


مغلطه كاري مخالفان

ابن تيميه و پيروانش براين باورند كه: «درخواست كمك از غير خدا موجب شرك و كفر است و از غير خدا; يعني از پيامبران و صالحان درگاه خدا نبايد استعانت و درخواست دعا كرد.» براي اثبات اين ادعا دست به مغلطه اي زده، مي گويند: «اگر شما مي دانيد خداوند از همه كس داناتر و تواناتر و نسبت به بندگان از همه كس مهربان تر است، پس چرا حاجات خود را از خودِ او نمي خواهيد و از ديگران درخواست حاجت مي كنيد؟ موحد كسي است كه حاجات خود را تنها از خدا طلب كند نه از غير خدا.»

در پاسخ اين مغلطه و اشتباه اندازي بايد گفت:

اولاً: در مقام دعا و درخواست حاجت، كسي از خدا عدول نمي كند و به جاي خداوند از غير او طلب حاجت نمي كند. تمام كساني كه دعا و طلب حاجت مي كنند، در واقع از خود خدا حاجت مي خواهند; همانگونه كه پيش تر توضيح داده شد، طلب دعا از پيامبران و اولياءالله، به امر خداي تبارك و تعالي است كه اين مقام و عزّت را به آن ها داده است.

ثانياً: اگر درخواست دعا، از غير خدا شرك است و كفر، چرا پيامبر (صلي الله عليه وآله) با اين كه مي دانست خداوند نسبت به او داناتر، تواناتر و مهربان تر از جناب عمر است، در عين حال وقتي عمر مي خواست از مدينه براي عمره به زيارت خانه


124


خدا برود، به او فرمود: «لاَ تَنْسَنَا مِنْ دُعَائِكَ يَا أَخِي»; «ما را از دعاي خود فراموش نكن، برادر!»(1)

آيا پيامبر (صلي الله عليه وآله) مي دانست كه درخواست دعا از غير خدا كفر و شرك است يا نمي دانست؟ پاسخ اين پرسش، نفياً و اثباتاً، داراي محظورات زيادي است كه هيچ مسلماني لوازم آن را نمي پذيرد; زيرا:

* اگر بگوييم: پيامبر (صلي الله عليه وآله) با اين كه مي دانست سؤال از غير خدا موجب كفر و شرك است، در عين حال اقدام به چنين سوالي كرد. در اين صورت، بايد گفت تمام مردم روي زمين (نعوذبالله) حتي خود پيامبر كافر و مشرك اند، جز ابن تيميه و پيروان او!

* و اگر گفته شود: پيامبر اين مسأله را نمي دانست و از عمر درخواست دعا كرد، در اين صورت نيز نسبت جهل به پيامبر دادن و گفتن اين كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) خودش احكام اسلام را نمي دانست، چه معنا و مفهومي پيدا خواهد كرد؟ آيا معناي سخن مزبور اين نيست كه ابن تيميه و طرفدارانش اسلام و احكام آن را از خود پيامبر بهتر مي فهميده اند؟! و آيا معناي اين سخن اين نيست كه بگوييم پيامبر بايد براي آموختن احكام اسلام، نزد ابن تيميه و ابن عبدالوهاب برود و در نزد آن ها تلّمذ كند؟!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ابن ماجه، مناسك، باب5 ، روايت 2894 و ترمذي، دعوات، باب110


| شناسه مطلب: 74828