بخش 1

فصل اوّل: تاریخ شیعه و گسترش آن 1 ـ تشیع در چه زمانی پدید آمده است؟! رویکرد عقلانی در شیوه گزینش رهبر 1. شیعه در کلمات رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) 2. امامت، همزاد نبوّت 3. حدیث منزلت


1


بسم الله الرحمن الرحيم


3


گزيدة راهنماي حقيقت

پرسش و پاسخ پيرامون عقايد شيعه

آيت الله جعفر سبحاني


11


مقدمه

رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) در طول 23 سال، رسالت خود را به خوبي انجام داد و با هدايت مرحله به مرحله، اسلام را تبيين و به مردم معرفي نمود و در هيجدهم ذيحجة سال دهم هجرت نيز، در غدير خم با معرفي علي ابن ابي‌طالب (عليه السلام) به عنوان امام و پيشواي امت اسلامي، رسالت خويش را به پايان برد و چشم از جهان فرو بست.

پيامبر (صلّي الله عليه وآله) پيش از وفات خويش دو گوهر گرانبها؛ يعني قرآن و عترت را در ميان مردم به وديعت نهاد و از آنان خواست با تبعيت و پيروي از آنها به هدايت و كمال دست يافته و از ضلالت و گمراهي نجات يابند.

«إني تارك فيكم الثقلين؛ كتاب الله وعترتي ما إن تمسّكتم بهما لن تضلّوا بعدي أبداً».

ليكن متأسفانه پس از رحلت رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) به دلايلي كه هم اكنون فرصت بيان آن نيست، به وصيت آن حضرت عمل نشد و ميان قرآن و پيروي از عترت جدايي افتاد و رفته رفته با گذشت زمان، مشكلات فراواني براي جامعة اسلامي پديد آمد، اختلافات مذهي توسعه


12


يافت و دشمنان دين و رسالت با بهره‌گيري از جهل و ناداني مردم، با فته‌انگيزي و ايجاد شبهه‌هاي عقيدتي، مسلمانان را به جان يكديگر انداختند و از اين رهگذر توانستند ذخاير و منابع كشورهاي اسلامي را غارت كنند و ساكنان آنها را در فقر و ناداني و عقب‌ماندگي نگه دارند. امروز نيز با گذشت بيش از هزار و چهارصد و اندي سال، بار ديگر استثمارگران و غارتگران بين المللي با استفاده از همان حربه به ميدان آمده و در تعدادي از كشورها همچون عراق و افغانستان با قساوت و بي‌رحمي هرچه تمام‌تر و با بهره‌گيري از بمب و سلاح‌هاي مخرب، مردان، زنان و كودكان بي‌گناه را به خاك و خون مي‌كشند و آنان را قطعه قطعه مي‌كنند و از اين طريق بهشت را مي‌جويند! و يك بار ديگر ماجراي خوارج و جنايات آنان در صدر اسلام را در خاطره‌ها زنده مي‌كنند.

طبيعي است در چنين وضعيتي علما و دانشمندان نقشي بس مهم و ويژه دارند؛ از يك سو بايد حقايق را بيان كرده، شبهات را پاسخ دهند تا با ايجاد معرفت ديني، ريشة اين‌گونه افكار را در جهان اسلام بخشكانند و از سوي ديگر از تفرقه و شكاف ميان جامعة اسلامي جلوگيري كنند.

كتابي كه در پيش روي شما است چنين رسالتي را دنبال مي‌كند و به قلم استاد و فقيه متفكر و فرزانه حضرت آية‌الله آقاي حاج شيخ جعفر سبحاني ـ دامت بركاته ـ به رشتة تحرير در آمده است. شخصيت زمان شناس و بزرگواري كه عمر خويش را در راه تحقيق و تبيين علوم و


13


معارف اسلامي سپري كرده و آثار گرانسنگي در معرفي و دفاع از مكتب اهل بيت (عليهم السلام) به طالبان و جويندگان حقيقت ارائه كرده‌اند. از خداوند متعال براي ايشان سلامتي و طول عمر و موفقيت روزافزون مسألت داريم. اين كتاب پيش از اين در 659 صفحه به چاپ رسيد كه با توجه

به درخواست‌هاي مكرر علاقمندان، گزيدة آن، به شكل كنوني

تقديم مي‌گردد.

معاون آموزش و پژوهش

بعثة مقام معظم رهبري

20/1/1386


15


فصل اوّل: تاريخ شيعه و گسترش آن


17


1 ـ تشيع در چه زماني پديد آمده است؟!

سؤال: درباره پيدايش شيعه فرضيه‌ها و نظريات مختلفي مطرح شده است، بفرماييد تشيع از چه زماني پديد آمده است؟

پاسخ: معمولاً اين نوع پرسش‌ها درباره نحله‌هاي كلامي و فرقه‌هاي مذهبي مطرح مي‌شود كه پس از رحلت پيامبر اسلام پديد آمده‌اند؛ مثلاً مي‌گويند: مذهب اشعري چگونه و از چه زماني پديد آمده؟ در پاسخ گفته مي‌شود: مذهب اشعري مكتبي كلامي است كه ابوالحسن اشعري (260ـ324هـ) در آغاز قرن چهارم آن را پي‌ريزي كرد. در مقابل

آن، مذهب معتزله قرار دارد كه آن هم يك مذهب كلامي است و واصل بن عطا(80ـ 130هـ) شاگرد حسن بصري (م110هـ) آن را بنيان نهاد. در اين موارد، مي‌توان براي پيدايش مذهب، تاريخ مشخصي تعيين كرد.

اين گفته در خصوص مذاهب فقهي نيز صادق است. مذهب حنفي به وسيله ابوحنيفه(80ـ 150هـ) و مذهب شافعي به وسيله محمد بن ادريس شافعي(150ـ 204هـ) پديد آمد و همچنين ديگر مذاهب فقهي نيز

تاريخ پيدايش مشخصي دارند. امّا تشيع يك مذهب كلامي و فقهي نيست كه پس از پيدايش اسلام و درگذشت رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) پديد آمده باشد.


18


تشيع، با اسلام تاريخ يكسان دارد. در واقع تشيع همان اسلامي است كه پيامبر خدا (صلّي الله عليه وآله) آورده و يكي از تعاليم آن، استمرار رهبري و امامت به وسيله فردي است كه از جانب خدا تعيين و به وسيله پيامبر (صلّي الله عليه وآله) معرفي مي‌شود. اين اصل اساسي كه ضامن بقاي اسلام است و هويت تشيع را تشكيل مي‌دهد، در زمان خود رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) به وسيله آن حضرت اعلام شد و گروهي از صحابه پيامبر، آن را پذيرفتند و پس از درگذشت رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) بر همان پيمان باقي ماندند. اينان پيشگامان تشيع در عصر رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) و پس از او بودند. امّا گروهي ديگر، اين اصل را ناديده گرفته و رهبري را از آن ديگري دانستند.

تشيّع به اين معني، تاريخي جز اسلام و واقعيتي جز اين آيين ندارد و اين اصل؛ يعني تعيين رهبر و امام از جانب خداوند، جزئي از تعاليم اسلام بوده و در زمان حيات پيامبر (صلّي الله عليه وآله) اعلام شده است.

رويكرد عقلاني در شيوه گزينش رهبر

پيش از آن كه صفحات احاديث و تاريخ را ورق بزنيم، نخست درباره شيوه حكومت اسلامي پس از رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) سخن مي‌گوييم. حاصل سخن اين كه آيا پيامبر اسلام (صلّي الله عليه وآله) براي زعامت و اداره امور كشور پس از رحلت، فردي را معين كرد، يا اين كه آن را به مهاجرين و انصار واگذار نمود، و به لقاء اللّه پيوست؟

محاسبات اجتماعي به روشني ثابت مي‌كند كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله) فردي را براي زعامت معين كرد و در اين مورد، به امر الهي ، «حكم خداوند» را بر «انتخاب امت» ترجيح داد، زيرا به هنگام رحلت پيامبر (صلّي الله عليه وآله) سه دشمن قوي و نيرومند، جامعه اسلامي را تهديد مي‌كرد. از جانب شرق مجوس آتش پرست، از جانب غرب روميان مسيحي و در داخل، ستون پنجم نفاق كه براي خود، قدرت و ريشه‌هاي اجتماعي داشت، به گواه اين كه


19


آيات فراواني درباره منافقان در سوره‌هاي مختلف نازل شده است. در چنين وضعيتي، مصلحت جامعه اسلامي ايجاب مي‌كرد كه پيامبر فردي نيرومند، عالم، آگاه، زاهد و پارسا را براي زعامت معين كند، تا پس از درگذشت او، اين مسأله خاتمه يافته تلقي شود و همه نيروها تحت فرمان او براي حفظ اسلام و مقابله با مثلث پيش‌گفته بكوشند. در حالي كه اگر در اين مورد سكوت مي‌كرد، علاوه بر سه مشكل ياد شده، مشكل ديگري به نام اختلاف در درون مسلمانان پديد مي‌آمد و چه بسا به جنگ داخلي كشيده مي‌شد. با توجه به اين حقايق تاريخي، احتمال انتصاب بر انتخاب اولويت مي‌يابد.

و به ديگر سخن، در شيوة حكومت، دو نظر بيش نيست، نظريه «تنصيص» و نظريه «گزينش»، آن هم به وسيلة مهاجرين و انصار. در اين مورد، موضع پيامبر را از نزديك بررسي مي‌كنيم؛ زيرا مسأله از سه فرض بيرون نيست:

1. اصولاً پيامبر دربارة شيوة حكومت پس از خويش سخني نگفته باشد.

2. پيامبر (صلّي الله عليه وآله) درباره شيوه حكومت، موضع گرفته و آن را به شورا واگذارد.

3. فرد لايقي را از ميان تربيت يافتگان خود براي رهبري برگزيند.

فرضية نخست، با كامل بودن دين و استمرار آن تا روز رستاخيز سازگاري ندارد؛ زيرا اسلام يك آيين فردي نيست و تعاليم آن منحصر به عبادات شخصي و نيايش‌هاي فردي نمي‌باشد، بلكه يك دكترين جامع است كه بشر را از هرگونه تقنين و تشريع بي‌نياز مي‌كند و به صورت خودكفا تا پايان جهان پيش خواهد رفت. آورنده چنين آييني نمي‌تواند نسبت به مسائل حكومت، كه ضامن بقاي دين است، سكوت اختيار كند و بي تفاوت باشد . و موضع انفعالي به خود بگيرد.


20


نظرية دوم تا حدي نظرية مقبولي است و آن اين كه پيامبر، موضع مثبت داشته و نسبت به مسائل حكومتي بي‌تفاوت نبوده، ولي اگر شيوه حكومت بر اساس شورا بود، بايد پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در كلمات خود به اين امر اشاره فرموده، شرايط و ضوابط شورا را به نحو دقيق تبيين نمايد و براي آموزش دادن مسلمانان، آن را در طول زندگي خود به صورت‌هاي عملي پياده كند تا مسلمانان پس از درگذشت او دچار حيرت و سرگرداني نشوند، در حالي كه در كلمات پيامبر (صلّي الله عليه وآله) و احاديث و تاريخ زندگاني او، نص صريحي بر اين كه نظام حكومت، نظام شورايي است، ديده نمي‌شود، حتي بعد از خليفه اوّل شيوة تعيين خليفه، غالباً بر اساس شورا نبوده، بلكه با تعيين خليفة قبلي، فردي زمام امور را به دست مي‌گرفته است.

حكومت در اسلام، فصلي كوتاه و گذرا نيست كه با يك جمله «وَأَمْرُهُمْ شُوري بَيْنَهُمْ»1 پايان پذيرد، بلكه بخش‌هاي گسترده‌اي از احكام و امور را دربر مي‌گيرد، كه عنايت پيامبر را براي تبيين جزئيات و شرايط، مي‌طلبد.

طبعاً نظريه سوم، بيش از دو نظريه ديگر قابل پذيرش است و اتفاقاً احاديث رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) و تاريخ حيات آن حضرت به روشني آن را ثابت مي‌كند.

پس از يك تحليل اجتماعي، اكنون به پاسخ پرسش از نظر حديث و تاريخ مي‌پردازيم.

1. شيعه در كلمات رسول خدا (صلّي الله عليه وآله)

نامگذاري پيروان علي (عليه السلام) به شيعه، از زمان خود پيامبر (صلّي الله عليه وآله) آغاز شده و روايات فراواني حاكي از آن است كه آن حضرت اين نام را بر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شوري/38.


21


پيروان علي (عليه السلام) نهاده است. محدثان و مفسران نقل مي‌كنند آنگاه كه آيه «إِنَّ الّذينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحات أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيّة»1 فرود آمد، پيامبر (صلّي الله عليه وآله) رو به علي (عليه السلام) كرد و فرمود:

«مقصود از اين عبارت، تو و شيعيانت مي‌باشيد كه روز قيامت خشنود و پسنديده هستيد».

در حديث ديگر فرمود:

«تو و پيروانت مقصود هستيد، وعده من و شما در روز قيامت نزد حوض كوثر است. آنگاه كه امت‌ها براي حسابرسي به آنجا مي‌آيند، شما را فرا مي‌خوانند در حالي كه نور از چهره و پيشاني شما تابان است».

روايات مربوط به نزول اين آيه در حق شيعيان علي (عليه السلام) و اين كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله) پيروان علي (عليه السلام) را شيعه ناميد، در كتاب‌هاي مختلف وارد شده است، براي نمونه به مدارك زير مراجعه شود.(2)

بنابراين، نامگذاري پيروان علي (عليه السلام) به شيعه، از جانب رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) انجام شده و اين خود مبنايي در تعيين شيوه حكومت پس از پيامبر (صلّي الله عليه وآله) به شمار مي‌رود.

2. امامت، همزاد نبوّت

شكي نيست كه مقام امامت با مقام نبوت تفاوت دارد. پيامبر گيرندة وحي و پايه‌گذار دين است، در حالي كه امام نه دريافت كنندة وحي است و نه پايه‌گذار دين، بلكه وظايفي كه رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) در قلمرو بيان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . آنان كه ايمان آورده و عمل نيكو انجام داده‌اند، آنان بهترين مردم هستند.(بينه، 7).

2 . الدر المنثور، ج6، ص 589; الصواعق المحرقه، ص 161; نهايه ابن اثير، ماده قمح، ج4، ص 106; مناقب ابن مغازلي، ص 293; و غير آن. البته سيوطي در الدرالمنثور اين احاديث را از تفسير طبري و تاريخ ابن عساكر نقل كرده است.


22


احكام و اجراي آنها برعهده داشت، پس از وي برعهده امام مي‌باشد. امام مرجع بيان احكام و عقايد اسلامي و مدير امور كشور است. با توجه به اين اصل و بنابر روايات، روزي كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله) نبوت خود را براي بني‌هاشم بيان كرد، جانشيني و رهبري علي (عليه السلام) را نيز اعلام نمود و اين حاكي از آن است كه نبوت و امامت همزاد بوده و دارنده هر دو منصب از جانب خدا به وسيله وحي الهي معين مي‌شوند. اين مسأله در منابع تاريخي چنين آمده است:

پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله) سه سال دعوت پنهاني داشت. آنگاه كه خدا او را با آيه «وَأَنْذِرْ عَشيرتَكَ الأَقْرَبين»1 مخاطب ساخت، او بيش از چهل تن از بستگان خود را كه همگي از شخصيت‌هاي بني‌هاشم بودند، براي ضيافت ناهار دعوت كرد و پس از صرف غذا، سخنان خود را اينگونه آغاز كرد:

«هيچ كس از مردم براي كسان خود چيزي بهتر از آنچه من براي شما آورده‌ام، نياورده است. من خير دنيا و آخرت را براي شما آورده‌ام، خدايم به من فرمان داده كه شما را به توحيد و يگانگي وي و رسالت خويش دعوت كنم. چه كسي از شما مرا در اين راه كمك مي‌كند تا برادر و وصي و جانشين من در ميان شما باشد؟»

آن حضرت اين جمله را گفت و اندكي درنگ كرد تا ببيند كدام يك از آنان به نداي او پاسخ مثبت مي‌دهند. در آن لحظات، سكوتي مطلق و آميخته با بهت و تحير بر مجلس سايه گسترده بود و همگي سر به زير افكنده و در فكر فرو رفته بودند.

ناگهان علي (عليه السلام) كه سن او در آن روز از 15 سال تجاوز نمي‌كرد، سكوت را درهم شكست و برخاست و رو به پيامبر كرد و گفت:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بستگان نزديك خود را از عذاب الهي بيم ده!(شعراء، 224).


23


«اي پيامبر خدا، من تو را در اين راه ياري مي‌كنم». آنگاه دست خود را به سوي پيامبر (صلّي الله عليه وآله) دراز كرد تا دست او را به عنوان پيمان فداكاري بفشارد. در اين هنگام پيامبر (صلّي الله عليه وآله) دستور داد كه علي (عليه السلام) بنشيند. بار ديگر پيامبر (صلّي الله عليه وآله) گفتار خود را تكرار كرد. باز علي برخاست و آمادگي خود را اعلام كرد. اين بار نيز پيامبر (صلّي الله عليه وآله) به وي دستور داد بنشيند. در مرتبة سوم نيز مانند دفعات پيشين، كسي جز علي (عليه السلام) برنخاست و تنها او بود كه پشتيباني خود را از اهداف مقدس پيامبر (صلّي الله عليه وآله) اعلام كرد. پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در اين حال دست خود را بر دست علي (عليه السلام) زد و جملة تاريخي خود را در مجلس بزرگان بني‌هاشم دربارة او بيان كرد و گفت:

«هان! اي خويشان و بستگان من! علي برادر و وصي و خليفة من در ميان شماست».(1)

اين حديث به روشني تاريخ تشيع و همزاد بودن نبوت وامامت را به معنايي كه يادآور شديم بيان مي‌كند. البته اين تنها موردي نيست كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله) رهبر مسلمانان پس از خود را تعيين مي‌كند، بلكه در موارد ديگري نيز بر اين مطلب تصريح فرمودند كه به صورت گذرا به آنها اشاره مي‌كنيم.

3. حديث منزلت

حديث منزلت از احاديث معروفي است كه محدّثان و تاريخ نگاران نقل كرده‌اند و اجمال آن چنين است:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . "إنّ هذا أخي ووصييّ وخليفتي فيكم فاسمعوا له وأطيعوا" تاريخ طبري، ج2، ص 319ـ 321، چاپ دارالمعارف مصر; تاريخ كامل ابن اثير، ج2، ص 62ـ 36چاپ دارصادر بيروت; سيره حلبي، ج71 ص 311، چاپ البهيه در مصر; تاريخ ابن عساكر، ج1، ص 65، حديث 139ـ 140ـ 141، چاپ بيروت، تفسير خازن، علاء الدين شافعي، ج3، ص 371، چاپ مصر و غيره.


24


آنگاه كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله) راهي نبرد با روميان در سرزمين تبوك گرديد، علي (عليه السلام) را همراه خود نبرد؛ زيرا وجود او در مدينه براي جلوگيري از فتنه‌گري منافقان، لازم و ضروري بود، ولي دشمنان

به شايعه‌پردازي دست زدند و گفتند: روابط پيامبر (صلّي الله عليه وآله) با علي (عليه السلام) به تيرگي گراييده، لذا او را به همراه خود نبرده است. علي (عليه السلام) خود را به لشگرگاه اسلام رساند و اين شايعه را بازگو نمود. پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در پاسخ فرمود:

«آنان دروغ گفته‌اند. من تو را براي حفظ خانه و خانواده‌ام جانشين خويش ساخته‌ام. پس بازگرد و جانشين من در خانواده من و خانواده خودت باش. آيا خوش نداري براي من آن گونه باشي كه هارون براي موسي بود، با يك تفاوت كه پيامبري پس از من نيست؟»1

اين حديث به روشني بيانگر آن است كه علي (عليه السلام) تمام صلاحيت‌ها و اختيارات هارون (عليه السلام) را جز نبوت دارا بوده است. يكي از مناصب هارون، وزارت او براي موسي (عليه السلام) بوده است، چنان كه مي‌فرمايد:

«وَاجْعَلْ لِي وَزيراً من أَهْلِي * هارُونَ أَخي».(2)

«هارون را كه از خاندان من است، وزير من قرار ده».

استثناي نبوت در كلام رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) حاكي از آن است

كه كليه مسئوليت‌هاي هارون را علي نيز دارا بود واين جانشيني تنها به جنگ تبوك اختصاص نداشت، بلكه يك ضابطه كلي بود كه جانشيني در غزوه تبوك يكي از مصاديق آن به شمار مي‌آمد و اگر مقصود

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صحيح بخاري، (غزوه تبوك)، ج6، ص 3، چاپ 1314; صحيح مسلم، باب فضائل علي، ج7، ص 120; سنن ابن ماجه، (باب فضائل اصحاب پيامبر)، ج1، ص 55; سيره ابن هشام، ج2،

ص 519ـ 520.

2 . طه/29ـ 30.


| شناسه مطلب: 74835