بخش 5
1 ـ منزلت و جایگاه قرآن در نزد شیعه 2 ـ مصحف فاطمه(علیها السلام) #171;محدّث#187; در اسلام فاطمه #171;محدَّثه#187; است 3 ـ مصحف علی(علیه السلام) 4 ـ اندیشه اهتمام به دعا بیش از قرآن فصل چهارم: امامت نزد شیعه 1 ـ امامت در قرآن 1. آیه ولایت 2. آیه #171;أولوا الامر#187; 3. آیه اکمال
1 ـ منزلت و جايگاه قرآن در نزد شيعه
سؤال : ميگويند شيعه معتقد است كه قرآن تحريف شده، آيا اين درست است؟
پاسخ: از نظر شيعه، قرآن يگانه كتاب آسماني تحريف نشده است كه هم اكنون به همان صورت اوليه در اختيار همه مسلمانان جهان قرار دارد.
قرآن تنها كتابي است كه سراسر آن صحيح است. هيچ كتاب صحيحي جز قرآن در اختيار مسلمانان نيست و غير از آن، همة كتابها، بدون استثنا، قابل نقد و بررسي هستند.
قرآن سند عقيده و شريعت است كه بايد مسلمانان هر دو را از آن كتاب دريافت كنند. اگر اختلافي در مسألهاي رخ داد، حَكَم و داور در مورد آن مسأله، قرآن است.
در سرتاسر تاريخ، در ميان شيعيان، غير از قرآن كنوني و موجود در تمام اعصار، قرآن ديگري نبوده است و هم اكنون صدها هزار قرآن مخطوط و مطبوع در كتابخانههاي عمومي و خصوصي و خانههاي شيعيان موجود است و جز همين قرآنِ موجود در نزد همة مسلمانان، قرآني حتي با اندكي اختلاف در ميان آنان وجود ندارد.
نسبت تحريف به شيعه، افترايي ناجوانمردانه است كه از ناآگاهي يا دشمني با شيعه سرچشمه ميگيرد. تنها وجود چند روايت در كتب
حديث كه به ظاهر حاكي از تحريف است، دستاويز مخالفان قرار گرفته و شيعه را متّهم كردهاند كه اعتقاد به تحريف دارد، در حالي كه اين روايات به خاطر تضاد با قرآن ، فاقد ارزش است و اگر بنا باشد وجود روايات تحريف در كتب حديثي، دليل بر چنين عقيدهاي باشد، مذاهب ديگر را نيز بايد به تحريف متهم كرد؛ زيرا در كتابهاي حديثي آنان روايات تحريف فراوان است و چنان كه بارها گفتهايم، كتابهاي حديثي، كتابهاي اعتقادي نيستند و اصول عقيدتي را بايد از منابع قطعي مانند قرآن مجيد، عقل روشن و قاطع و روايات متواتر و متضافر اخذ كرد.
در اين بخش كلمات برخي از بزرگان شيعه را درباره عدم تحريف نقل ميكنيم، امّا پيش از آن، به اثبات اصل عدم تحريف ميپردازيم:
زمزمة تحريف قرآن مجيد بيشتر از طرف مسيحيها و يهوديها ساز شده است. از آنجا كه به شهادت مسلّم تاريخ، كتب آسماني اين دو قوم با گذشت زمان، دستخوش تحريف و تغيير گشته و اعتبار و ارزش اصلي خود را از دست داده است، آنان كوشش ميكنند كه قرآن كريم را نيز به شائبه تحريف آلوده سازند!
تاريخ با قاطعيت گواهي ميدهد كه نسخههاي «تورات» بارها در جريان حوادث مختلف تاريخي ـ خصوصاً در حمله بخت نصر به بيتالمقدس ـ از ميان رفته و عدّهاي از رجال مذهبيِ يهود، آن را بعداً به رشته تحرير درآوردهاند.(1)
به گواهي تاريخ، انجيلهاي چهارگانه نيز سالها پس از حضرت مسيح (عليه السلام) به وسيلة عدّهاي به رشته تحرير درآمده و بدين ترتيب از انجيلي كه به صورت يك كتاب آسماني بر حضرت عيسي (عليه السلام) نازل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . به كتابهاي "قاموس كتاب مقدس" و "الهدي الي دين المصطفي" مراجعه شود.
شده، نشاني در دست نيست.(1)
كساني كه تمام معارف و اصول مذهبي خود را بر اساس چنين كتابهايي بنيان گذاشتهاند; مايلند قرآن را نيز به همان سرنوشت متهم سازند. از اين رو مدعي شدهاند كه قرآن هم با گذشت زمان دستخوش تحريف شده است. در حالي كه نحوة جمعآوري و نگهداري قرآن كريم در تمام ادوار تاريخ اسلامي، اساساً با تاريخ تورات و انجيل در ادوار يهوديّت و مسيحيّت قابل مقايسه نيست.
تاريخ نشان ميدهد كه وضع قرآن كريم در هيچ كدام از ادوار اسلامي دچار ابهام و پيچيدگي نبوده است. در اين باب بايد به دو نكته كه پاسخ بسياري از سؤالات را در خود نهفته دارد، توجّه كنيم:
1. قرآن كريم كتابي بود كه در همة شؤون زندگي اجتماعي مسلمانان، انقلابي ايجاد كرد. قرآن زندگي سابق آنها را درهم كوبيد و به جاي آن يك زندگي نوين، بر اساس ايمان و اصول انساني پديد آورد. بنابراين، قرآن كتابي بود كه با شؤون اصلي زندگي مسلمانان ارتباط داشت و آنها سياست، اقتصاد، قوانين اخلاقي و حتّي آداب و رسوم معاشرت خانوادگي خود را از اين كتاب آسماني ميگرفتند. در شبانه روز پنج بار در نمازها با آن سر و كار داشتند و بالاخره در همة حوادث روزمرّه، اوّل به قرآن و سپس به سنّت و روش پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) مراجعه ميكردند.
در اين صورت، كتابي كه تا اين اندازه با زندگي مردم آميخته و تا اين حد مورد مراجعه و استفاده آنها بوده، چگونه ممكن است مورد تحريف واقع شود و افكار عوام يا خواص متوجّه آن نگردد؟
احتمال اين، كه در قرآن تحريف واقع شده و كسي متوجّه آن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . به كتابهاي "قاموس كتاب مقدس" و "الهدي الي دين المصطفي" مراجعه شود.
نگرديده، به مانند اين است كه احتمال دهيم در قانون اساسي ملّت بزرگي، تغييري ايجاد شود، ولي كسي متوجّه آن نگردد. آيا ممكن است موادّ قانون اساسي يك ملّت دستخوش تحريف شود، ولي مردم نفهمند و سر و صداي آن بلند نشود؟ نقش قرآن در زندگي اجتماعي مسلمانان، به مراتب بيش از نقش يك قانون اساسي در زندگي ملّتهاي امروز بوده، و بدين ترتيب آن چنان افكار متوجّه آن بود كه اگر كمترين تحريف در آن رخ ميداد، با عكس العمل شديدي مواجه ميگرديد و اعتراضها از هر ناحيه شروع ميشد.
2. تاريخ مربوط به جمعآوري قرآن در زمان پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) و اهميّت فوق العاده وويژهاي كه آن حضرت و مسلمانان به حفظ و كتابت قرآن نشان ميدادند، ثابت ميكند كه حتّي كم شدن كلمهاي از قرآن كريم به هيچوجه امكان نداشته است.
به شهادت تاريخ، در زمان پيامبر خدا (صلّي الله عليه وآله) عدّه زيادي از مسلمانان دانشمند كه تعداد آنان را تا چهل و سه نفر نوشتهاند1 به دستور آن حضرت هر آيه و يا سورهاي را به محض نزول، مينوشتند و اين نوشتهها با اهتمام و كوشش هرچه تمامتر در ميان مسلمانان نگهداري ميشد. معروفترين آنها كه اهتمامشان به نوشتن قرآن به مراتب بيش از ديگران بود، حضرت علي بن ابي طالب (عليه السلام) و زيد بن ثابت بودند و بدين ترتيب از قرآنهايي كه به وسيلة اين افراد نوشته ميشد، نسخههاي متعدّدي در ميان مسلمانان وجود داشت كه در قرائت و استفاده از قرآن، مرجع شبانهروزي همه مسلمانان بود.
علاوه بر اين، عدّه زيادي از مسلمانان، آيات و سورههاي قرآن را از بر كرده بودند. اينها در كار حفظ قرآن بسيار دقيق بودند و سعي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تاريخ القرآن زنجاني، فصل ششم، ص 20.
داشتند حتّي كلمهاي از اين كتاب آسماني را فروگذار نكنند. اين عدّه كه به آنها «قاريان» گفته ميشد، پيوسته مورد مراجعه و استفاده مردم در قرائت قرآن بودند.
توجّه مسلمانان و قاريان به حفظ و نگهداري قرآن به حدّي بود كه روزي ميان «اُبيّ بن كعب» و «عثمان» خليفة وقت دربارة آية «وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ يُنْفِقُونَها فِي سَبيلِ اللّه» اختلافي رخ داد، عثمان مدّعي بود كه وحي الهي «الّذين» است ـ بدون واو ـ و بايد اين كلمه (و) از نسخههاي قرآن حذف گردد، ولي «ابي» ميگفت ما از رسول خدا اين آيه را همان طور كه در قرآنها موجود است شنيدهايم. بگو مگو ميان دو نفر درگرفت. ناگهان «اُبي» با شدّت هر چه تمامتر گفت: «هر كس بخواهد اين حرف را از قرآن بردارد، شمشير بر ميگيرم و خون او را ميريزم!» پافشاري «اُبي» سبب شد كه خليفه حرف خود را پس بگيرد.(1)
وقتي بحث بر سر تغيير يك حرف از قرآن به چنين ماجرايي منجر شود، آيا ميتوان گفت كه قرآن دستخوش تحريف شده و آياتي از آن حذف گرديده است؟
علاوه بر دو مطلب اساسي فوق، بايد توجّه داشت كه در آيات متعدّدي از قرآن كريم، به مسألة عدم تحريف قرآن و اين كه اين كتاب آسماني از تغيير و تبديل مصون خواهد بود، تصريح شده است; آنجا كه ميفرمايد:
«إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكرَ وَإِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ».(2)
«ما قرآن را نازل كرديم و به طور قطع نگهدار آنيم!».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الدر المنثور:4/379.
2 . سوره حجر، آيه 9.
علما و دانشمندان اسلامي نيز در كتابهاي تفسير و كلام تصريح كردهاند كه دانشمندان مسلمان اجماع دارند كه در قرآن تحريفي رخ نداده و اگر احياناً در ميان دانشمندان كسي پيدا شده كه معتقد به موضوع تحريف بوده، بر اثر پارهاي از اخبار مجعول است كه بعضي از مغرضين در كتب احاديث وارد كردهاند. بديهي است اين گونه اخبار از درجة اعتبار ساقط است و يا اخباري بوده كه معني و مفهوم واقعي آن را كشف نكردهاند.
2 ـ مصحف فاطمه (عليها السلام)
سؤال: گفته ميشود شيعيان قرآني به نام «مصحف فاطمه (عليها السلام) » دارند، اين مطلب تاچه اندازه صحت دارد؟
پاسخ: واژة «صحف» در قرآن به معناي مطلق كتاب آمده است، چنان كه ميفرمايد:
ـ «وَإِذا الصُّحُفُ نُشِرَتْ» .(1)
«آنگاه كه نامههاي اعمال منتشر گردد».
ـ «إِنَّ هـذا لَفِـي الصُّحُـفِ الأُولـي * صُحُفِ إِبْراهيـمَ وَمُـوسـي».(2)
«اين، در صحيفههاي نخستين، در كتاب ابراهيم و موسي است».
و همچنين«مصحف» نيز از همين ماده اخذ شده و به معناي دفتر يا كتاب جلد شده به كار ميرفت و در صدر اسلام حتي پس از درگذشت پيامبر، مصحف» نام قرآن نبود بلكه هر كتاب مجلّدي را مصحف ميناميدند.
ابن ابي داوود سجستاني در باب گردآوري قرآن، در مصحفي از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تكوير:10.
2 . اعلي:18 و 19.
محمد بن سيرين نقل ميكند: وقتي پيامبر (صلّي الله عليه وآله) درگذشت، علي (عليه السلام) چنين گفت:
«سوگند ياد كرد علي كه ردا بر دوش نيندازد مگر براي نماز جمعه، تا اين كه قرآن را در مجلدي جمع كنم».
ونيز ابوالعاليه نقل ميكند:
«آنان قرآن را در خلافت ابوبكر در مصحفي جمع كردند».
و نيز نقل ميكند:
«عمر بن خطاب فرمان به گردآوري قرآن داد و او اول كسي است كه قرآن را در مصحف جمع كرد».(1)
اين جملهها حاكي است كه در آن روزگار، مصحف به معناي دفتر بزرگ و يا كتابي مجلد بوده كه اوراق را از پراكنده شدن حفظ ميكرده، سپس به مرور زمان اختصاص به قرآن يافته است.
اتفاقاً روايات پيشوايان ما حاكي است كه حتي در زمان آنان، لفظِ مصحف به معناي كتاب و يا دفتر مكتوب بوده است.
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
«هر كس قرآن را از روي برگهاي مجلد بخواند، از چشم خود بهره ميگيرد».(2)
و نيز در حديثي ديگر آمده است:
«خواندن قرآن از روي برگهاي مجلد، عذاب را از پدر و مادر كم ميكند».(3)
مورّخان درباره ترجمة خالد بن معدان مينويسند:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . كتاب مصاحف، نگارش حافظ ابوبكر عبداللّه بن ابي داوود سجستاني، ص 10ـ 9.
2 . اصول كافي:2/613.
3 . همان.
«خالد بن معدان دانش خود را در دفتري ضبط كرده بود كه آن دكمهها و دستگيره داشت».(1)
خالد بن معدان از تابعين بوده و هفتاد صحابي را درك كرده است. و ابن اثير ترجمه او را در ماده كلاعي آورده است.(2)
پس تا اينجا روشن شد كه تا پايان قرن اول، لفظ «مصحف» به معناي كتاب مجلد و يا دفترچه جلد شده بود كه افراد دانش و آگاهي خود را در آن ضبط ميكردند. اگر بعدها قرآن را مصحف گفتهاند، چون از ذهنها بيرون آمد و بر برگها نوشته شد و به صورت مجلّد درآمد.
با توجه به اين مسأله، نبايد در شگفت باشيم كه دخت گرامي پيامبر داراي مصحفي باشد و دانش و آگاهيهاي خود را، كه از پدر بزرگوارش برگرفته بود، در آن بنويسد و براي فرزندان خود، به صورت بهترين ميراث، به يادگار بگذارد.
خوشبختانه فرزندان فاطمه (عليها السلام) حقيقت و واقع اين مصحف را شناسانده وگفتهاند: اين مصحف، جز يك رشته آگاهيهايي كه از پدر بزرگوارش شنيده و يا از طريق ديگر به دست آورده، چيز ديگري نيست. اكنون برخي از روايات را ميآوريم:
حسن بن علي (عليهما السلام) فرمود : «نزد ما جامعهاي است كه در آن حلال وحرام وارد شده و مصحف فاطمه (عليها السلام) هست در حالي كه در آن كلمهاي از قرآن نيست بلكه املاي رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) و خطّ علي (عليه السلام) است و همگي در اختيار ماست».(3)
امام (عليه السلام) با عنايت كامل يادآور ميشود كه در آن حلال و حرامي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . المصاحف سجستاني، صص134 و135.
2 . اللباب في تهذيب الأنساب، ابن اثير:3/62و63.
3 . بصائر الدرجات، الصفار، صص 157و 158.
نيست تا مبادا تصور شود وحي تشريعي بر دخت پيامبر نازل ميشده است.
امام صادق (عليه السلام) در روايت ديگر در توصيف مصحف فاطمه ميگويد:
«به خدا سوگند، كلمهاي از قرآن شما در آن نيست. راوي ميگويد: پرسيدم: آيا در آن دانش است؟ امام در پاسخ ميگويد: بله، ولي نه از دانشهاي معمولي».(1)
با توجه به آنچه گفته شد، روشن ميگردد كه مصحف فاطمه (عليها السلام) ارتباطي به قرآن ندارد و كساني كه آن را دستاويزي براي تحريف قرآن قرار دادهاند، اگر مغرض نباشند، ناآگاهانه و بدون تحقيق درباره واقعيت آن سخن ميگويند.
اكنون واقعيت را براي خوانندگان بيان ميكنيم:
«محدّث» در اسلام
يكي از معارف مسلم در ميان علماي اسلام، وجود افراد «محدَّث» در ميان مسلمانان است. فرد «محدَث» پيامبر نيست و بر او وحي نازل نميشود، ولي در عين حال، فرشتگان، با وي سخن ميگويند و سخن آنان را ميشنود، و لذا او «محدَّث» بر وزن اسم مفعول نام گرفته است؛ زيرا كه فرشته با او «حديث» ميگويد. بخاري نقل ميكند كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله) فرمود:
«در ميان پيشينيان از بنياسرائيل، مرداني بودند كه با آنها ـ از عالم غيب ـ سخن گفته ميشد، بدون اين كه پيامبر باشند. و اگر در ميان امت من چنين فردي باشد، آن عمر بن خطاب است».(2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . كافي، همان، حديث1.
2 . بخاري، صحيح، ج2، ص 194، باب مناقب عمر بن الخطاب.
روايت دربارة «محدّث» در ميان امت اسلامي از طريق اهل سنت و سخنان آنان در تفسير اين واژه بيش از آن است كه در اين جا نقل شود، و شارحان صحيح بخاري در اين مورد، توضيحات كافي دادهاند.(1)
كليني در كتاب كافي بابي تحت عنوان «إنّ الأَئِمَّةَ مُحَدَّثُونَ، مُفَهّمُونَ» آورده و رواياتي در اين مورد نقل كرده است. تمام اين روايات حاكي از آن است محدّث به كسي ميگويند كه صوت فرشته را ميشنود، ولي او را نميبيند. آنگاه اضافه ميكند: ائمه اهل بيت (عليهم السلام) همگي «محدّث» هستند.(2)
فاطمه «محدَّثه» است
دخت گرامي پيامبر (صلّي الله عليه وآله) به خاطر كمال وجودي، از افراد «محدّث» به شمار ميرود؛ يعني صداي فرشته را ميشنيد، ولي او را نميديد و اين جريان، زماني رخ داد كه پدر والامقامش درگذشت. غم و اندوه او را فرا گرفت. در اين هنگام جبرئيل امين به فرمان الهي فرود آمد. اخباري را از آينده، براي او بازگو مينمود و از اين طريق، مايه تسليت و تسلّي خاطر او را فراهم ميآورد. اكنون ويژگيهاي مصحف فاطمه (عليها السلام) را از زبان فرزندان او بيان ميكنيم:
امام صادق (عليه السلام) ميفرمايد: آنگاه كه خدا پيامبرش را قبض روح كرد، اندوه فراواني فاطمه (عليها السلام) را در برگرفت. خداوند فرشتهاي را فرستاد تا او را تسليت بگويد. فاطمه (عليها السلام) امير مؤمنان را از آنچه ميشنيد، آگاه ساخت. علي (عليه السلام) فرمود: هرگاه صداي فرشته را شنيدي، مرا آگاه كن تا آنچه ميگويد، بنويسم. اين گزارشها كه از طريق فرشته به فاطمه (عليها السلام)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ارشاد الساري بشرح صحيح البخاري، ج6، ص 99.
2 . اصول كافي، ج1، صص 325ـ 327.
ميرسيد و او در اختيار علي (عليه السلام) مينهاد، در دفتري جمع شد و نام مصحف به خود گرفت، ولي در آن چيزي از حلال و حرام نيست، بلكه تنها گزارشهايي از آينده است.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . كافي، ج1، باب فيه ذكر الصحيفه، حديث2.
3 ـ مصحف علي (عليه السلام)
سؤال: آيا علي بن ابي طالب (عليه السلام) مصحفي جداگانه داشته است؟
پاسخ: اين سؤال به دو شيوه مطرح ميشود:
گاهي ميگويند مقصود از مصحف علي (عليه السلام) چيست؟
گاهي هم گفته ميشود مقصود از كتاب علي (عليه السلام) چيست؟
مقصود از مصحف علي (عليه السلام) جمعآوري قرآن به ترتيب نزول است. ابن نديم در «فهرست» مينويسد: اميرمؤمنان احساس كرد كه مردم درگذشت پيامبر را به فال بد گرفتهاند، سوگند ياد كرد كه ردا بر زمين نگذارد، مگر اين كه قرآن را گردآوري كند. او قرآن را در سه روز جمعآوري كرد و به مسجد آورد.(1)
يعقوبي مينويسد: علي بن ابي طالب (عليه السلام) پس از درگذشت پيامبر خدا، قرآن را جمع كرد و آن را بر هفت جزء تقسيم نمود. آنگاه همة اجزاي هفتگانه و سورههاي وارد در آن را يادآور ميشود.(2)
دقت در فهرستي كه يعقوبي از قرآن علي (عليه السلام) ارائه كرده، نشان ميدهد كه كوچكترين اختلافي در عدد سورهها با قرآن فعلي ندارد،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تاريخ القرآن، ص 76، تأليف ابوعبداللّه زنجاني(م1360هـ) چاپ قاهره، با مقدمه احمد امين مصري.
2 . تاريخ يعقوبي(ابن واضح اخباري)، ج2، ص126.
واگر اختلافي هست در كيفيت جمع سورههاي قرآن است.
اگر چنين مصحفي داراي واقعيت باشد، كوچكترين منافاتي با صيانت قرآن از تحريف ندارد، اين تنها علي (عليه السلام) نيست كه قرآن را به شكلي كه مورد نظرش بود، جمع كرد، بلكه مصحف عبداللّه بن عباس نيز چنين تفاوتي داشت.
اكنون وقت آنرسيده است كه به صورت دوم سؤال پاسخ بگوييم:
كتاب علي (عليه السلام) چيزي است كه اميرمؤمنان علي (عليه السلام) در حال حيات رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) آن را نوشته است وي آنچه از پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله) از حلال و حرام و ديگر مطالب ميشنيد، همه را مينوشت، مجموع احادث مسموع از رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) كه به املاي او و نگارش علي (عليه السلام) بود، «كتاب علي» نام گرفته است و اين كتاب دست به دست، در خاندان رسالت ميگشت و احياناً امام باقر و امام صادق (عليهما السلام) با مراجعه به آنها احكامي را بيان ميكردند.
نجاشي، دانشمند رجالي شيعه، در ترجمه محمد بن عذافر صيرفي از پدرش نقل ميكند: با حكم بن عتيبه نزد امام باقر (عليه السلام) بودم، حَكَم پيوسته از امام باقر (عليه السلام) سؤال ميكرد. او نيز پاسخ ميداد، ولي در موردي، ميانشان اختلاف به وجود آمد، امام باقر (عليه السلام) به فرزندش امام صادق (عليه السلام) گفت: فرزندم! برخيز و كتاب علي (عليه السلام) را بياور. او رفت و از درون خانه كتاب بزرگي كه به صورت طومار پيچيده شده بود، آورد، امام (عليه السلام) نقطه مورد نظر خود را پيدا كرد و به حكم بن عتيبه گفت: اين خط علي (عليه السلام) و املاي رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) است. آنگاه رو به او كرد و گفت: تو و دوستت سلمة بن كهيل و دوست ديگرت ابوالمقدام، به هر جا رويد، دانشي استوارتر از دانش كساني كه جبرئيل بر آنها نازل ميشد پيدا نميكنيد.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . رجال نجاشي، شماره ترجمه 967.
از روايات ديگر چنين برميآيد كه طول اين كتاب هفتاد ذراع و ضخامت آن به اندازة ران شتر و كتاب به صورت طوماري پيچيده شده بود.
اميرمؤمنان (عليه السلام) علاوه بر اين كتاب، كتاب ديگري به نام صحيفه دارد كه احكام ديات در آن جمع شده است و روايات فراواني از اين صحيفه در كتب حديثي آمده است.
محقق فرزانه، مرحوم جناب ميرزا علي ميانجي، به گردآوري رواياتي كه از صحيفه در كتابهاي حديثي وارد شده، همّت گمارده و همه را جمع كرده است.(1)
و ما نيز دربارة كتاب علي (عليه السلام) و صحيفة وي، در كتاب «تاريخ الفقه الاسلامي وادواره» به تفصيل سخن گفتهايم.(2)
در پايان يادآور ميشويم: امام علي بن ابي طالب (عليه السلام) و فرزندان و شيعيان او، از نخستين روز درگذشت پيامبر (صلّي الله عليه وآله) كه كتابت حديث تحريم شد، اقدام به كتابت و يا صيانت حديث رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) كردند و به ممنوعيتهاي سياسي، كه بعد از 100 سال با شكست مواجه شد، اعتنايي نكردند و اين موضوع مستقلي است كه در جاي خود بايد دربارة آن گفتگو كنيم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مكاتيب الرسول، ج1، صص 66ـ 71.
2 . تاريخ الفقه الإسلامي و أدواره، ص 118.
4 ـ انديشة اهتمام به دعا بيش از قرآن
سؤال: چرا شيعه به كتابهاي دعا بيش از قرآن اهتمام ميورزد؟
پاسخ: در آموزههاي ديني، كه از ائمه اهل بيت (عليهم السلام) به ما رسيده است، چنين مطلبي كه به دعا بيش از تلاوت قرآن بايد بها داد، وجود ندارد. قرآن، معجزة جاودان و آخرين حلقه از كتب آسماني است كه پيوسته بر تارك اعصار ميدرخشد و روايات زيادي در تأكيد بر قرائت و حفظ و تلاوت آن با صداي خوش رسيده و در اين مورد كتابهاي ويژهاي به نگارش درآمده است.
كافي است در اين مورد به كتاب «قرآن در روايات اهل بيت (عليهم السلام) » كه در ايران و مصر منتشر شده است، مراجعه كنيد. مراجعه به اين كتاب، عظمت و اهميت اين كتاب آسماني را نزد پيشوايان به روشني ثابت ميكند.
هم اكنون در جمهوري اسلامي ايران، اهتمام فراواني به حفظ قرآن در ميان برادران و خواهران و حتي نونهالان پديد آمده است. تا آنجا كه كودكاني در سن 5سالگي يا كمي بيشتر، حافظ كل قرآن شده و
در مسابقات بينالمللي برنده جوايز گشتهاند و در داخل كشور نيز
همه ساله مسابقات بين المللي برگزار ميشود و با دعوت از داوران بينالمللي، برگزيدگان رشتههاي حفظ ، ترجمه و تفسير با اعطاي جايزه
تشويق ميشوند.
و نيز رسانهاي ويژة قرآن تأسيس شده كه 24ساعته، برنامههاي قرآني اجرا و پخش ميكند.
توجه ويژه به ادعيه در ميان مردم، بيشتر در مورد دعاي كميل و ندبه است كه به صورت دسته جمعي در شبهاي جمعه و صبح جمعه خوانده ميشود و همين سبب شده است اين توهم پيش آيد كه عنايت به دعا بيش از عنايت به قرآن است.
از آنجا كه در ميان اهل سنّت چنين ادعيه بليغ و رسا و سازندهاي كمتر وجود دارد، لذا عنايت آنان به دعا بسيار كم است و همين سبب شده است كه عنايت شيعه به دعا چشمگيرتر به نظر آيد.
خواندن «دعا» و راز و نياز با خدا، از والاترين مراتب عبادت و پرستش خدا است كه در حق آن گفته شده است: «الدعاء مخّ العبادة»1: «راز و نياز با خدا ، مغز عبادت است».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سفينة البحار:1، ماده دعا.
فصل چهارم: امامت نزد شيعه
1 ـ امامت در قرآن
سؤال: اگر امامت از اصول است، چرا قرآن در اين مورد سخن نگفته است؟
پاسخ: در اين كه مديريت جامعه پس از پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله) به شخصيت والايي نيازمند است، جاي گفتگو نيست و خرد هر انسان منصفي بر اين اصل داوري ميكند و اتفاقاً قرآن ـ بر خلاف نظر پرسشگر ـ رهبري امّت(امامت) را به صورت كلي مطرح ميكند.
آياتي كه امامت را مطرح ميكنند:
1. آيه ولايت
1. «إِنّما وَلِيُّكُمُ اللّه وَرَسُولهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكاة وَهُمْ راكِعُون».(1)
«وليّ شما تنها خدا و پيامبر اوست و كساني كه ايمان آوردهاند؛ همان كساني كه نماز برپا ميدارند و در حال ركوع زكات ميدهند».
شأن نزول آيه را بسياري از مفسران و اهل حديث چنين نقل كردهاند: «سائلي وارد مسجد شد و درخواست كمك كرد. كسي به او
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مائده/55.
چيزي نداد، امام علي (عليه السلام) در حالي كه در ركوع بود، با انگشت خود كه انگشتري در آن بود به فقير اشاره كرد كه انگشتري را از دست او درآورد و رفع احتياج نمايد. او نيز جلو آمد و انگشتر را از دست امام درآورد و دنبال كار خود رفت».
در اين هنگام خبر به پيامبر (صلّي الله عليه وآله) رسيد. وي از خدا چنين درخواست نمود: «پروردگارا! همان طور كه براي موسي از خاندانش وزيري معين نمودي، براي من نيز از اهل بيتم وزيري معين فرما». در اين لحظه فرشتة وحي فرود آمد و آية ياد شده را براي پيامبر خواند.
اين شأن نزول را علاوه بر علماي شيعه، 66 تن از محدثان و متكلمان بزرگ اهل سنت با مختصر تفاوتي، در كتابهاي خود آوردهاند. محقق فرزانه علاّمه اميني مصادر آن را در كتاب شريف «الغدير» آورده است.(1)
اكنون بايد ديد چگونه اين آيه مسأله امامت را مطرح ميكند:
توضيح اين كه: «ولي» در آيه ياد شده به معني سرپرست و كسي است كه زمام امور را به دست گيرد، لذا پدر و حاكم را ولي ميخوانند و ميگويند: «الأب وليّ الطفل»، و «الحاكم وليّ القاصر». از آنجا كه محور سخن «ولي مؤمنان» است، طبعاً، مقصود از «وليكم اللّه» امام و حاكم آنها خواهد بود، حتي قرائن موجود در آيه و شأن نزول آن، روشنترين گواه است كه مراد از «ولي»، امامت و سرپرستي است.
اينك قرائن:
1. اگر مقصود از «ولي» در «وليّكم» غير از ولايت و زعامت ديني و مقام سرپرستي باشد، مثلاً گفته شود مقصود از آن «محبّ» و «ناصر» است، در اين صـورت منحصـر كردن مقـام به سه فـرد، بيجهـت خواهد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الغدير، ج3، صص 156 تا 162.
بود، زيرا همه افراد با ايمـان، محب و دوست و ناصـر و يار يكديگـرند و اختصاص به اين سه نفر ندارد.
2. ظاهر آيه اين است كه تنها اين سه تن بر جامعه مسلمانان ولايت دارند، در اين صورت بايد گروهي كه ولايت دارند، غير از گروهي باشند كه تحت ولايت هستند. اگر ولي را به معني رهبر و سرپرست امور مسلمانان بگيريم، طبعاً اين دو گروه از هم جدا و متمايز ميشوند، امّا اگر آن را به معني دوست و ياور بگيريم، اين دو گروه، يكي ميشوند؛ زيرا همه افراد، محب و دوست يكديگر و ناصر و ياور هم هستند.
3. هرگاه مقصود دوستي و نصرت باشد، ميبايست تنها به «الّذينَ آمَنُوا» اكتفا شود و ديگر به آوردن اين جمله كه «در حال ركوع زكات ميدهند»، نيازي نباشد، زيرا در جامعة با ايمان، همه افراد با يكديگر دوست و ياور هستند؛ خواه در حالت ركوع زكات بدهند يا نه.
از اين رو مفاد آيه، همان است كه پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله) ، در يكي از سخنانش فرموده است:
«اي علي! تو پس از من وليّ هر فرد با ايمان هستي».(1)
لفظ «بعدي» گواه بر اين است كه مقصود از «ولي» همان مقام رهبري و حكومت و سرپرستي در امور ديني و دنيوي است، نه محبت و دوستي؛ زيرا اگر دوستي بود، به زمان درگذشت پيامبر (صلّي الله عليه وآله) اختصاص نداشت.
2. آيه «أولوا الامر»
آيه پيشين تنها آيهاي نيست كه امامت و ولايت را به صورت يك اصل مطرح ميكند، بلكه آيه اطاعت «اولو الامر» نيز نمونهاي ديگر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مستدرك حاكم، ج3، ص 111; مسند احمد، ج4، ص 437.
است، چنان كه ميفرمايد:
«يا أَيُّها الّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللّهَ وَأَطيعُوا الرَّسُول وَأُولي الأمْرِ مِنْكُمْ...».(1)
«اي كساني كه ايمان آوردهايد، خدا را اطاعت كنيد و از پيامبر و اولياي امر خود فرمان بريد...».
«اولو الامر» در آيه كه به معناي «فرمانروايان» است، حاكي از فرمانروايي گروهي است كه اطاعت آنان در كنار اطاعت خدا و رسول ، قرار گرفته است. فخررازي در تفسير خود، بيان شيوايي دارد و ميگويد: از اين كه اولوالامر در كنار خدا و رسول، قرار گرفته، بايد گفت كه صاحبان اين منصب، معصوم از گناه و پيراسته از خطا بودند؛ زيرا (گذشته از اين كه در كنار دو فرد معصوم (خدا و پيامبر)واقع شدهاند و بايد با آن دو همگون باشند)، از اين كه اطاعت «اولو الأمر» بدون قيد و شرط لازم شمرده شده، بايد گفت اين فرمانروايان، انسانهاي معصومي هستند كه پيراسته از گناه و خطا ميباشند و اگر غير آن بود، حتماً بايد حدود اطاعت آنها محدود گردد، در حالي كه قرآن، بدون حدّ و مرز اطاعت آنها را لازم شمرده است.(2)
اين دو آيه (آيههاي ولايت و اولو الامر ) مسأله امامت را به طور مستقل مطرح ميكند، در حالي كه برخي از آيات هر چند مسأله امامت را مطرح نميكند ولي شأن نزول آن حاكي است كه در اين مورد نازل شده است، مانند آيه «اكمال».
3. آيه اكمال
«اَلْيَومَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَرَضيتُ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . نساء/59.
2 . مفاتيح الغيب معروف به تفسير رازي:10/144.