بخش 2
خلافت ظاهری (12 خلیفه یا امام) نور و امامت اطاعت از ائمه (علیهم السلام) تفاوت امام وپیامبر صلح با معاویه فرزندان جانشین حدیث منزلت نصّ خلافت علی (علیه السلام) قرآن عزاداری تقیه
خلافت ظاهري (12 خليفه يا امام)
پرسش 13
شيعيان براي اثبات امامت امامان 12 گانه، به اين حديث
استدلال ميكنند كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله) فرمود: «دوازده خليفه خواهند بود كه همه از قريش هستند». و در روايتي ديگر آمده است: «لايزال أمر الناس ماضياً ما ولّيهم اثنا عشر رجلاً1؛ كار مردم ادامه خواهد يافت تا آنكه آن دوازده نفر بر مردم فرمانروايي كنند.»
اكنون ميگوييم از ائمة شيعه فقط دو نفر فرمانروايي كردند؛ يكي علي و ديگري فرزندش حسن. پس آن ده امامي كه فرمانروايي كردهاند، كيستند؟
پاسخ
اولاً) امامت يك مقام دنيوي و يك قدرت ظاهري نيست تا گفته شود، چون آن ده نفر ديگر انتخاب نشدند و قدرت ظاهري نداشتند، پس فاقد خلافت بودهاند؛ در حاليكه امامت بسان نبوت، يك منصب الهي است؛ با اين تفاوت كه پيامبر، پذيراي وحي و پايهگذار دين است، ولي امام بيانگر شريعت و ادامه دهندة راه پيامبر است؛ خواه مردم بپذيرند، خواه نپذيرند.
ثانياً) در هيچ يك از اشكال اين حديثها، كلمة «ما ولّيهم» وجود ندارد، جز در يك شكل.
امّا مقصود از اين احاديث، انشاء است نه اخبار؛ يعني به مردم ميگويد كه بايد از اين دوازده خليفه اطاعت كنند كه عزت اسلام و مسلمانان به اين دوازده نفر بستگي دارد؛ نه اينكه خبر دهد كه دوازده انسان پاك پس از او خلافت خواهند كرد؛ بنابراين، نداشتن خلافت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . صحيح مسلم، كتاب الاماره، حديث 1821 به بعد.
ظاهر، دليل عدم خلافت آنان ـ كه احاديث «اثنا عشر» از آن خبر مي دهد ـ نيست.
ما در اينجا سؤال مي كنيم: پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) به صريحِ اين روايات كه شيعه و سني قبول دارند، مي فرمايد: «دوازده خليفه ماية عزت مسلمانان خواهند بود». و بر طبق نظر شما از حكومت آنان خبر ميدهد، ما فعلاً گفتوگويي در چهار خليفة نخست نداريم؛ اما اين هشت نفر ديگري كه ماية عزت و عظمت دين شدند، چه كساني بودند؟ آيا معاوية بن ابي سفيان يا فرزند او يزيد شرابخوار يا مروان بن حكم ـ كه مطرود رسول خدا و ملعون به زبان او بود ـ يا فرزندان چهارگانة او؛ يعني عبدالملك و سه برادر او، خليفة رسول خدايند!؟
تنها يكي از جرائم عبدالملك اين است كه حجاج بن يوسف را بر مردم عراق مسلط كرد و خونهايي به ناحق ريخت كه تاريخ از آن ياد كرده است. اين واقعيت گوياي اين حقيقت است كه اين حديث در مقام دعوت به پيروي است، نه خبر از وقوع كه در آن صورت صحيح نخواهد بود.
پرسش14
شيعيان ميگويند: امامت واجب است، چون امام، شريعت اسلامي را حفاظت مي نمايد و مسلمانان را به راه راست سوق مي دهد و احكام را از كم و زياد شدن پاسداري ميكند. به آنها گفته مي شود كه از امامان دوازده گانة شما كسي به رياست نرسيد تا چنين كاري را انجام دهد.
پاسخ
حفظ شريعت وهدايت مسلمانان به خلافت ظاهري نيست؛ اما آن بزرگواران از طرق مختلف توانستند در هدايت جامعه اثر گذار باشند از جمله:
الف) دانشگاه اسلامي كه در مدينه با كفايت امام باقر و امامصادق (عليهما السلام) پي ريزي شد، بيش از 4000 محدّث و فقيه تربيت كرد و تحويل جهان اسلام داد و خود اين امر، تأثير عظيمي در رهبري امّت داشته است. حسن بن عليّ الوشاء ميگويد:
«من در مسجد كوفه، نهصد استاد حديث ديدم كه همگي ميگفتند:حدّثني جعفر بن محمد».(1) (امام صادق)
ديگر امامان شيعه نيز چنين بودهاند.
ب) از نظر مبارزه با ظلم و ستم، هر چند كمتر تظاهر ميكردند؛ امّا به طور معقول، مسلمانان را به بي لياقتي حكّام اموي و عباسي توجه ميدادند و از همين طريق، خوفي در دل حكّام انداخته و توانسته بودند از خودكامگي آنان تا حدّي بكاهند. اگر امامان شيعه دست روي دست ميگذاشتند و با ظالمان هم پيمان و هم سو ميشدند، به شمشير و زهر جفا كشته نميشدند.
نور و امامت
پرسش15
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . رجال نجاشي، ترجمه حسن بن عليّ الوشاء، شماره 79.
در كتاب كافي در مورد اين سخن الهي كه مي فرمايد:{يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ...}(1) ميگويد: «خداوند امامت را كامل ميگرداند و «نور»، امامت است». سؤال اين است كه آيا خداوند نور خودش را با نشر اسلام كامل گردانيد، يا با دادن ولايت و خلافت به اهل بيت:؟
پاسخ
در كتاب كافي چنين مطلبي نيست و اين حاكي از آن است كه ايشان اصلاً به كتابها مراجعه نكرده است. اين حديث در بحارالأنوار، ج23، ص 318 آمده و معني حديث معلوم است. مقصود نشر اسلام است؛ ولي اسلام اصولي دارد و فروعي. خلافت اوصياي الهي از اصول اسلام است و وظايف پيامبر (صلّي الله عليه وآله) با امامت اوصيا تكميل مي شود؛ زيرا اگر نظامي را پديد بياورد، ولي براي ادامة آن طرحي نريزد، مسلّماً وظايف به نحو اكمل صورت نگرفته است.
اطاعت از ائمه (عليهم السلام)
پرسش 16
اگر ملاك رستگـاري در آخرت و به تعبيـر روشنتـر، رفتـن به بهشت در گـرو اطاعـت از امامان معصوم شيعه است، پس چرا قرآن فقط اطاعت خدا و رسول را بيان ميكند؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الصف/ 8
الف) { وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم}ْ؛1«و هركس كه از خدا و پيامبرش اطاعت كند، همنشين كساني خواهد بود كه خدا نعمت خود را بر آنان تمام كرده».
ب) { وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الأَْنْهارُ}2؛ «و هر كس از خدا و پيامبرش اطاعت كند، خداوند وي را به باغهايي از بهشت وارد ميكند كه همواره آب از زير درختانش جاري است».
پاسخ
اطاعت خدا و رسول او از اركان اسلام است، ولي اين آيه ها در مقام بيان تمام اركان ايمان نيست، به شهادت اينكه در آيات ديگر، اطاعت «اولي الأمر» را نيز واجب مي شمارد، آنجا كه مي فرمايد:
{يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الأَْمْرِ مِنْكُمْ}3؛ «اي كساني كه ايمان آورده ايد! از خدا و پيامبر و فرمانروايان خويش، فرمان ببريد».
در آية ديگر، خدا دستور مي دهد كه اسرار و مسائل حساس را نزد همگان بازگو نكنند بلكه آن را به «اولي الأمر» ارجاع دهند.(4)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . نساء/ 69.
2 . نساء/ 13.
3 . نساء/ 59.
4 . نساء/ 84.
خداوند امر كرده كه رسول او را اطاعت كنيم و او نيز به اطاعت از ثقلين فرمان داده است.
البته در كتب اهل تسنن هم اين اطاعت هست؛ اما نه از امام معصوم؛ بلكه از هر امامي، زيرا احمد بن حنبل ميگويد: اطاعت پيشوايان و زمامداران، خواه نيكوكار باشند خواه بدكار، يكي از واجبات است.(1)
همچنين در احاديث آنها آمده است:
«من مات ولم يكن في عنقه بيعة امام، مات ميتة جاهلية»2 ؛ هر كس بميرد در حاليكه بيعت امامي را به گردن نداشته باشد، بي ايمان مرده است».
اگر واقعاً فقط اطاعت خدا و رسول او واجب است، ديگر بيعت با امام هر زمان چه معني دارد؟
پرسش 17
شيعه ميگويد: شناخت ائمه، شرطي براي صحت ايمان شخص است. در مورد كساني كه قبل از كامل شدن دوازده امام مردهاند، چه ميگويند؟
پاسخ
اين بحث غير اصولي است؛ چرا كه ميتوان پرسيد اهلتسنن ـ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تاريخ المذاهب الاسلامية، محمد ابوزهره، ج 2، ص 322.
2 . مسند احمد، ج 2، ص96.
بر اساس نظر احمد بن حنبل و همچنين اشعري ـ معتقداند خلافت خلفا جزء عقايد اسلام است، وايمان به خلافت و حتي مراتب فضل آنان را به ترتيب زمان، جزء عقايد ميدانند؛ شهيداني كه در بدر و احد از دنيا رفتهاندـ كه بهترين شهيدان اسلام هستندـ و خلافت و خلفا را درك نكردهاند، آيا ايمان ناقصي داشتند؟
پاسخ شما دربارة آنان، همان پاسخ ما در اين مسأله است. اما ما در سؤال بعد پاسخ مي دهيم.
پرسش18
در دوران پيامبر افرادي خدمت آن حضرت ميرسيدند و فقط يك بار او را مي ديدند و به مناطق و شهرهاي خود بازميگشتند. بدون ترديد آنها دربارة ولايت علي چيزي نشنيده بودند، آيا اسلام آنها ناقص است؟
پاسخ
در آغاز هجرت پيامبر، گروهي خدمت ايشان ميآمدند، و با آموزشهاي بسيط و ساده باز مي گشتند؛ ولي پس از بازگشت آنها، تا روزي كه پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) جان به جان آفرين تسليم كرد، احكامي نازل شد و معارفي بيان گرديد؛ در حاليكه به سمع مسلمانان گذشته نرسيده بود. آيا اسلام آنها ناقص است؟
خلافت علي (عليه السلام) هر چند در سال سوم بعثت در «يوم الدار» مطرح شد، ولي جنبة رسمي نداشت و در روز غدير، با يك اعلان
عمومي رسميت پيدا كرد؛ بنابراين، كساني كه قبل از روز غدير از دنيا رفته بودند، تكليفي نسبت به امامت علي (عليه السلام) نداشته، اقرار اجمالي آنان به تصديق «ما جاء به النبي (صلّي الله عليه وآله) » كافي بود.
پرسش 19
دين در دوران پيامبر (صلّي الله عليه وآله) كامل شده؛ زيرا خداوند مي فرمايد: { الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ } و مذهب شيعه بعد از وفات پيامبر، پديد آمده است. جواب شيعه چيست؟
پاسخ
تشيّع، چيزي نيست كه پس از پيامبر اسلام (صلّي الله عليه وآله) پديد آمده باشد؛ زيرا تشيع به معناي پيروي از پيامبر است در تمام آنچه كه آورده و از آن جمله ولايت علي (عليه السلام) و فرزندان او؛ و تشيع به اين معنا عين اسلام است، نه جدا از اسلام؛ تشيع و اسلام دو روي يك سكه هستند.
البته نامگذاري پيروان علي (عليه السلام) به شيعه با خود پيامبر (صلّي الله عليه وآله) بوده و در اين مورد، چهل روايت در مدارك اهل سنت وارد شده است. طبرسي و سيوطي، فقط برخي از آنها را نقل كردهاند.
اتفاقاً آية { الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ } در روز غدير نازل شده و آن روزي بوده كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله) با تعيين جانشين، دين را به حد كمال رساند. مقصود از اين تكميل، تكميل فروع دين نيست؛ زيرا پس از اين آيه، آيات و رواياتي دربارة احكام و فروع دين آمده است. اين تكميل، در زمينة اصول و اركان بوده است.
تفاوت امام وپيامبر
پرسش 20
به نظر اهل تسنن، فرقة قادياني به خاطر ادعاي نبوت براي رهبرشان كافر هستند؛ پس آنها با شيعه ـ كه ميگويند ائمه داراي ويژگيهاي پيامبران هستند ـ چه فرقي دارند؟
پاسخ
شيعه معتقد است كه نبوت به پيامبر (صلّي الله عليه وآله) ختـم شده و بر احدي پس از وي، وحـي نازل نميشود؛ همچنين پيامبـري نيز تا روز رستاخيـز نخواهـد آمـد؛ اما اگر فردي معصوم از گناه باشد، لازم نيست حتماً پيامبر باشد؛ زيرا مريم (عليها السلام) معصوم از گناه بود، ولي پيامبر نبود.
پرسش21
شيعيان تفاوت زيادي ميان پيامبران و امامان قائل نيستند؛ مجلسي ميگويد: «ما دليلي براي متصف نبودن ائمه به نبوّت نمي بينيم، جز آنكه خاتم الأنبيا رعايت شود، نبوت و امامت فرقي ندارند».(1)
پاسخ
عبارت دقيق مرحوم مجلسي را مي آوريم تا موضوع روشن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . بحارالأنوار، مجلسي، ج26،ص 82 (كه در كتاب به اشتباه 28 آمده است) .
شود. عبارت مرحوم مجلسي چنين است:
«لعلّ الفرق بين الأئمّة وغير أولي العزم من الأنبياء أنّ الأئمّة نوّاب للرسول لا يبلّغون إلاّ بالنيابة وأمّا الأنبياء وإن كانوا تابعين لشريعة غيرهم لكنّهم مبعوثون بالرسالة وإن كانت تلك النيابة أشرف من تلك الأصالة؛ شايد فرق امامت با نبوت پيامبران غير اولواالعزم اين است كه امامان، جانشينان پيامبر هستند، احكام را به عنوان نايب پيامبر بيان ميكنند؛ ولي آن پيامبران هر چند تابعان شريعت پيامبران قبلياند؛ ولي به طور مستقيم از جانب خدا برانگيخته شدهاند، هر چند، چه بسا نيابت از پيامبر (صلّي الله عليه وآله) ميتواند اشرف از كساني باشد كه به طور مستقيم مبعوث شدهاند.»
با اين بيان، چگونه ميگويد شيعيان تفاوت چنداني ميان پيامبران و امامان قائل نيستند؟ چه فرقي روشن تر از اينكه در نبوت واسطه نيست، ولي در امامت واسطه هست.
گذشته از اين، وجود مطلبي در «بحارالأنوار» را نميتوان به كل شيعه نسبت داد.
صلح با معاويه
پرسش22
شيعيان ميگويند كه معاويه مرتد بوده است؛ پس معلوم ميشود، حسن بن علي (عليه السلام) زمامداري مسلمانان را به فرد مرتدي سپرده است.
پاسخ
فقهاي اسلام، اعمّ از سني و شيعه، معاويه را فردي«باغي » ميدانند؛ يعني فردي كه بر امام واجب الاطاعه خروج كرد و جزء ظالمان و ستمگران قرار گرفت. امام احمد بن حنبل ميگويد: «اگر اميرمؤمنان علي (عليه السلام) نبود و جنگهاي او با اين باغيان انجام نميگرفت، هرگز فقهاي اسلام از احكام بغاة آگاه نميشدند».
امّا حسن بن علي (عليه السلام) صلح نكرد تا بگويند كشور را به باغيان و ظالمان سپرد؛ بلكه صلح بر او تحميل شد كه نظير صلح پيامبر بود. آيا پيامبر اسلام كه در حديبيه، با مشركان مكه، صلح نمود، خانة توحيد خدا و مسلمانان در بند مكه را به دست مشركان سپرد؟ پاسخ هر دو يكي است و آن اينكه صلح بر هر دو تحميل شد و مصالح اسلام و مسلمين آن را ايجاب مي كرد.
فرزندان جانشين
پرسش 23
شيعه ميگويد: «شيخين در كنار زدن علي، از خلافت موفق شدند. از آنها ميپرسيم كه خلافت چه دستاوردهايي براي خودشان داشت؟ آنان فرزندان خود را جانشين خود نكردند، در حاليكه علي (عليه السلام) فرزندش حسين را جانشين خود قرار داد؟
پاسخ
چه دستاوردي بالاتر از آنكه قدرت سياسي و اقتصادي و حاكميت سراسر جزيرة العرب را به دست گيرند، اختيار جان و مال مسلمانان با آنان باشد، رقيبان خود را از صحنه حذف كنند و بر غنائم و مالياتهاي اسلامي دست يابند؟
و امّا اينكه چرا ابوبكر و عمر فرزندان خود را در اين مقام نصب نكردند، چون هيچ زمينه اي براي اين كار نبود. قراردادن امام حسن (نه امام حسين) هم به عنوان جانشين، به امر الهي بود و توسط پيامبر (صلّي الله عليه وآله) تعيين شد.
حديث منزلت
پرسش 24
شيعيان ميگويند: علي بعد از پيامبر مستحقّ خلافت بوده است؛ زيرا پيامبر به او فرمود:«تو نسبت به من به منزلة هارون نسبت به موسي هستي»؛ امّا مي بينيم كه هارون جانشين موسي نشد و قبل از او وفات يافت و جانشين موسي، يوشع بن نون بوده است.
پاسخ
پيامبر (صلّي الله عليه وآله) فرمود: «ألا ترضي أن تكون منّي بمنزلة هارون من موسي إلاّ أنّه لا نبوّة بعدي».(1)
هارون به نصّ قرآن كريم داراي چهار منصب بود:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . صحيح مسلم، باب فضائل عليّ بن ابي طالب، حديث شماره 2404؛ صحيح بخاري، كتاب 24، باب4، حديث3706 و مستدرك حاكم نيشابوري، ج3، ص117
الف) در نبوت با موسي شريك بود، چنانكه ميفرمايد:{ وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي }1.
ب) وزير و ياور موسي بود؛ چنان كه مي فرمايد: { وَاجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي}2.
ج) بازوي قدرتمند موسي به شمار ميرفت؛ چنان كه فرمود: {اُشْدُدْ بِهِ أَزْرِي}.(3)
د) جانشين موسي در غياب او بود؛ چنان كه مي فرمايد: {وَقالَ مُوسي لأَِخِيهِ هارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي}.(4)
اميرمؤمنان علي (عليه السلام) به استثناي نبوت، همة مقامات هارون را دارد؛ بنابراين، او خليفة پيامبر خواهد بود؛ چه در حال حيات آن حضرت و چه در حال ممات ايشان.
هارون، در حال حيات موسي هر چهار مقام را داشت؛ ولي چون پيش از موسي فوت كرد، بديهي است كه مقام خلافت و جانشيني را بعد از مرگ موسي نداشته باشد. اما علي (عليه السلام) ميتواند پس از پيامبر (صلّي الله عليه وآله) جانشيني او را داشته باشد؛ چون پس از پيامبر زنده بود.
پرسش 25
فرقة خطّابيه ـ از شيعه ـ بر اين باورند كه بعد از امام جعفر صادق (عليه السلام) ، پسرش اسماعيل امام است. علماي شيعه در ردّ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . طه / 32
2 . طه / 29
3 . طه/ 31
4 . اعراف/ 142
او ميگويند: «اسماعيل پيش از امام صادق (عليه السلام) وفات كرده و مرده نميتواند جانشين زنده باشد».
پس هارون هم كه قبل از موسي وفات يافت، طبق اقرار خودتان، نميتواند جانشين زنده باشد.
پاسخ
اوّلاً) فرقه اسماعيليه، اسماعيل را جانشين امام صادق (عليه السلام) ميدانست، نه فرقة خطابية ـ كه حاكي از بي اطلاعي سؤال كننده استـ و هرگز اين فرقه ارتباطي به اسماعيل و اسماعيليه ندارند.
ثانياً) اگر شيعه ميگويد: مرده نميتواند جانشين زنده باشد، مطلب درستي است؛ ولي همانطور كه گفته شد، علي (عليه السلام) پس از پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) 30 سال در قيد حيات بود و جانشين رسمي و قانوني او بود؛ ولي هارون قبل از موسي فوت كرده است.
نصّ خلافت علي (عليه السلام) در كلام پيامبر (صلّي الله عليه وآله)
پرسش26
وقتي آية { إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الأَْماناتِ إِلي أَهْلِها }(1) نازل شد، پيامبر بني شيبه را فرا خواند و كليد كعبه را به آنها داد؛ پس چرا در مورد خلافت علي (عليه السلام) كه براي همة مسلمين مهم بود، چنين چيزي نگفت؟
پاسخ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . نساء/ 58.
پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) در طول رسالت 23سالة خود، به معرفي اميرمؤمنان (عليه السلام) به عنوان خليفة پس از خويش، بسيار زياد، پرداخت و در مواقع مختلف، او را وليّ مؤمنان و وصيّ خود معرفي كرد. آخرين سفارش او دربارة امام، در روز غدير انجام گرفت كه در يك جمعِ بيش از صد هزار نفري، رسماً ولايت و وصايت او را اعلام نمود و از مردم خواست كه با وي بيعت كنند؛ تا آنجا كه شيخين نيز با او بيعت كردند و اين جمله را گفتند:
«بخّ بخّ لك يا علي، أصبحت مولي كلّ مؤمن ومؤمنة؛ خوش به حال تو علي جان كه سرور و مولاي هر مرد و زن با ايمان شده اي.»1
اما متاسفانه شما به تدريج به تحريف آن معارف پرداختيد و آن حديث را وارونه تفسير كرديد.
پرسش 27
شيعيان ميگويند: هيچ پيامبري نبوده، مگر آن كه به ولايت دعوت كرده است. به شيعه گفته مي شود كه پيامبران به توحيد و اخلاص دعوت ميكردند نه به ولايت علي؛ و اگر چنين ولايتي هست، چرا تنها شيعيان آن را نقل كردهاند؟
پاسخ
اثبات چيزي، چيز ديگري را نفي نميكند، اين صحيح است كه پيامبران به توحيد و يكتاپرستي دعوت ميكردند، ولي آنها تنها به توحيد دعوت نمي نمودند، همچنانكه حضرت مسيح در عين دعوت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . المصنّف، ابن ابي شيبه: ج12، ص78، ح 12167.
به توحيد، به نبوت پيامبر اسلام نيز بشارت داد.
و امّا اينكه چرا فقط شيعه آن را نقل كرده است، اين را بايد از خود شما پرسيد كه چرا با وجود اسامي ائمة اهل بيت: در كتب گذشتگان، تنها شيعه آن را بازگو ميكند، و شما نقل نميكنيد. شما هرگاه به فضايل اهل بيت: ميرسيد، ميكوشيد كه آنها را تضعيف كنيد يا معارضي براي آنها بسازيد.هر چند، مقصود ازدعوت، دعوت به ولايت آنها نيست؛ بلكه بشارت به ولايت آنهاست.
قرآن
پرسش 28
در كافي از مصحف (قرآن ) فاطمه صحبت شده است. آيا پيامبر و اصحاب او از قرآن فاطمه خبر داشتند.
پاسخ
مصحف، از «صحيفه» گرفته شده است و در لغت عرب، به معني مطلق كتاب است، نه قرآن؛ از اين رو امام صادق (عليه السلام) در توصيف مصحف فاطمه ميفرمايد: به خدا سوگند، كلمه اي از قرآن شما در آن نيست.
راوي ميگويد: پرسيدم: آيا در آن دانش است؟ امام (عليه السلام) در پاسخ ميفرمايد: «بلي! ولي نه از اين دانشهاي معمولي.»1
پرسش 29
چگونه كتاب كافي شرح و تفسير قرآن است، در حاليكه بيشتر روايات كافي ضعيف است؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . كافي، كليني، ج2، ص613، ح1.
پاسخ
اوّلاً) كافي شرح و تفسير قرآن نيست، اگر مقصود او اين است كه در كتاب كافي، كلياتي از مجملات قرآن، مانند: صلات، زكات، حج و جهاد تبيين و تفسير شده و اجزا و شرايط آنها بيان گرديده است، اين اختصاص به كتاب كافي ندارد؛ كلية كتابهاي حديثي، حتي صحاح و سنن اهل سنت نيز داراي چنين مقامي هستند.
ثانيا) بيشتر روايات كتاب كافي ضعيف نيست؟ روايات كافي بر چهار دسته تقسيم ميشوند:
1. صحيح، 2. موثق، 3. حسن، 4. ضعيف.
اينكه شيعه، رواياتِ مهمترين كتاب خود را به چهار بخش تقسيم ميكند، نشانة واقع گرايي آنهاست؛ زيرا ما معتقديم كتاب صحيحي جز قرآن در اختيار بشر نيست؛ از اين رو مؤلف كافي، در آغاز كتاب براي سنجش حديث، معياري از امامان (عليهم السلام) نقل ميكند و ميفرمايد: «اعرضوها علي كتاب اللّه فما وافق كتاب اللّه عزّوجلّ فخذوه وما خالف كتاب اللّه فردّوه».(1)
يعني حديثها را بر قرآن عرضه كنيد، هر كدام مطابق كتاب قرآن بود، بگيريدو هر كدام را كه مخالف قرآن بود رد كنيد.
پرسش30
ابوبكر با مرتدان جنگيد، ولي شيعه ميگويد: علي (عليه السلام) از ترس اينكه مردم مرتد شوند، قرآني را كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله) بر او املا كرده بود، بيرون نياورد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . كافي، كليني، ج1، ص8
پاسخ
هر دو ادعا دروغ است چرا كه:
اوّلاً) ابوبكر با مرتدان نجنگيد؛ بلكه جنگ او با مسلماناني بود كه از پرداخت زكات خودداري كرده بودند و علّت خودداري اين بود كه آنها خليفة برگزيدة گروهي از مهاجران و انصار را به رسميت نميشناختند.ولي هرگز اصلي از اصول اسلام را منكر نشده بودند.
ثانياً)كدام شيعه گفته است كه علي (عليه السلام) قرآني را كه پيامبر براي او املا كرده بود، براي اينكه مردم مرتد نشوند، بيرون نياورد؟
پرسش 31
آيا غير از قرآن، كتابهاي ديگري بر پيامبر نازل شده؟ و آيا فقط علي (عليه السلام) از آن آگاه بوده است؟ و آيا كتابهاي: الجامعه، صحيفة ناموس، صحيفة عبيطه، صحيفة ذؤابة السيف، صحيفة علي، جفر، مصحف فاطمه. و هم چنين تورات و انجيل و زبور را هم ائمه از حفظ داشتهاند!
پاسخ
مسلمانان پس از رحلت پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) دو مرجع در اختيار داشتند:
1. قرآن مجيد؛
2. سخنان پيامبر گرامي، به نام سنّت.
اين دو ركن اساسي است كه اسلام را به پا داشته و احاديث امامان معصوم: نيز منعكس كنندة سنّت پيامبر (صلّي الله عليه وآله) است؛ زيرا آنچه
كه ميگويند از آن حضرت نقل ميكنند.
رسول گرامي (صلّي الله عليه وآله) براي حفظ سنت، گاهي امر به نوشتن آن ميكرد. به خاطر اهميتي كه سنّت پيامبر دارد، عليّ بن ابي طالن (عليه السلام) و فرزندان پاكش، به ضبط احاديث رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) در دوران حيات و پس از رحلت او همت گماردند.
اميرمؤمنان (عليه السلام) مي فرمايد:
«كنت إذا سألت رسول اللّه أعطاني و إذا سكت ابتدأني؛ هرگاه از پيامبر (صلّي الله عليه وآله) ميپرسيدم، پاسخ ميگفت و هرگاه خاموش مي شدم، او سخن آغاز مي كرد.»1
بنابراين، كتابهاي مربوط به اميرمؤمنان، همگي احاديث رسول خدا است كه از زبان او شنيده و ضبط كرده است. و اين كتابها به نامهاي مختلف در ميان فرزندان او محفوظ بوده و حتي حضرت باقر و حضرت صادق (عليهما السلام) گاهي از روي آن كتابها حكم شرعي بيان ميكردند.(2)
بنابراين، كتابهايي كه نام برده، اكثر آنها احاديث رسول خداست. برخي از آن كتابها كه او نام مي برد، بخاري، آنها را در باب كتاب العلم آورده است.(3) دربارة مصحف فاطمه نيز در گذشته سخن گفتيم.
پرسش32
چرا اگر كسي بر ثقل اصغر (اهل بيت) توهين كند، شيعه او را تكفير ميكنند؛ امّا اگر بر ثقل اكبر( قرآن) توهين كند، كار
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . طبقات الكبري، ابن سعد،ج2، ص283، چاپ بيروت، سنن ترمذي: ج 5، ص637، ح3722 و ص40، ح 3729 و تاريخ الخلفاي سيوطي، ص 170.
2 . وسائل الشيعه، ج4
3 . صحيح بخاري، باب كتاب العلم، ح 1.
او را توجيه ميكنند.
پاسخ
در كدام كتاب و نوشتهاي ازشيعه اين مطلب آمده است؟ حساسيت شيعه نسبت به قرآن درست مثل حساسيت او نسب به اهل بيت: است.
پرسش 33
شيعيان ميگويند: نسخهاي از قرآن نزد علي (عليه السلام) بود كه به ترتيب نزول، تدوين شده بود؛ پس چرا علي آنگاه كه به خلافت رسيد، اين قرآن را بيرون نياورد؟
پاسخ
گفتيم كه قرآن اميرمؤمنان با قرآن موجود كوچكترين اختلافي نداشته، جز در ترتيب سور. ويعقوبي در تاريخ خود و شهرستاني در تفسير «مفاتيح الأسرار» ترتيب سوره هاي امام علي (عليه السلام) را آوردهاند؛ امّا اينكه چرا علي (عليه السلام) آن را بيرون نياورد، به خاطر اين بود كه قرآن موجود در تمام سرزمينهاي اسلامي منتشر شده بود و ضرورتي نداشت كه قرآن ديگري ـ كه فقط از نظر ترتيب سوره ها اختلاف داردـ در معرض ارائه قرار گيرد و باعث اختلاف شود.
عزاداري
پرسش 34
در روايات شيعه آمده است كه بايد در مصيبت صبر كرد و از هر نوع بي قراري و بي تابي پرهيز نموده، از زدن سيلي بر چهره و امثال آن خودداري كرد. پس چرا شيعه در ايام سوگواري، برخلاف اين احاديث گام بر ميدارند؟و حتي با
قمه سر خود را زخمي و خونين مي كنند.
پاسخ
اصولاً بايد بين گريه بر «از دست رفتگان»ـ كه لازمة فطرت انساني است ـ و چاككردنگريبان وخراشيدنصورتفرقگذاشت.
گريه براي از دست رفتگان، راه پيامبر و ياران اوست؛ آنگاه كه ابراهيم، فرزند پيامبر درگذشت، پيامبر چنين فرمود: «چشم گريان است و اشك ريزان و قلب سوزان.»1
در جنگ احد وقتي حمزه به شهادت رسيد، صفيه دختر عبدالمطلب از راه رسيد. صفيه نزد پيامبر و يا جنازة حمزه نشست و گريست. هرگاه صداي او به گريه بلند ميشد، صداي گرية پيامبر (صلّي الله عليه وآله) نيز بلند ميشد و اگر او آهسته ميگريست، پيامبر هم آهسته گريه ميكرد. فاطمه دختر رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) نيز ميگريست و آن حضرت به فاطمه (عليها السلام) ميفرمود: «هيچ كس مانند تو مصيبت نخواهد ديد.»2
حضرت زهرا (عليها السلام) ، پس از رحلت رسول خدا ميگريست و ميفرمود: «اي پدر! تو به پروردگارت نزديك شدي و دعوتش را اجابت نمودي، و اينك بهشت برين جايگاه تو است».(3)
حتي گريههاي شيخين (ابوبكر و عمر) در موارد زيادي در هنگام درگذشت دوستانشان در تاريخ ضبط شده است.(4)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مجمع الزوائد، حافظ هيثمي، ج3، ص8.
2 . امتاع الأسماع، مقريزي،ص154.
3 . صحيح بخاري، باب مرض النبي ووفاته؛ مسند ابي داود، ج2، ص197؛ سنن نسائي، ج4، ص13، مستدرك حاكم، ج3، ص163؛ تاريخ الخطيب، ج3، ص262.
4 . ر.ك: مرزهاي توحيد و شرك، ص 195-201.
عايشه ميگويد: «پس از آن كه رسول خدا قبض روح شد، سر او را بر بالش نهادم، برخاستم و با زنان ديگر بر سر و صورت زديم».(1)
هرچند متأسفانه شما وهابيان برخلاف سنت رسول الله گريه بر نزديكان را حرام كرده ايد، ولي در وفات شخصيتهاي اسلامي و رهبران ديني مسأله فرق دارد. سوگواري در ايّام رحلت آنان، نه تنها به معني بي صبري شخصي نيست؛ بلكه به معني نوعي حمايت از آنان و دعوت به راه آنان است.
عزاداري براي آنها، براي احياي مكتب آنهاست و هر نوع سينه زني و نوحه سرايي، همه و همه به منظور زنده كردن راه و رسم آنهاست تا بار ديگر، امت اسلامي در دام منافقان ستمگر نيفتند. ولي اگر در اين عزاداري ها، كاري بر خلاف دستور الهي نظير آسيب جدي رساندن به بدن (مثلاً قمه زدن )صورت بگيرد، برخلاف نظر همه علماي شيعه است؛ بنابراين، حساب مكتب تشيع را بايد از كار برخي از افراطيها جدا كرد.
پرسش 35
با توجه به اينكه سياه پوشيدن مكروه است، چرا شيعه سياه ميپوشد؟ و همچنين عمامه سياه را براي سيدها قرار داده است؟
پاسخ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تاريخ طبري،ج2،ص441.
سياه پوشيدن مكروه است، اما مگر ارتكاب مكروه حرام است؟ چه بسا ممكن است به سبب شرايطي ارتكاب مكروه، راجح باشد.
در رواياتي كه از پوشيدن لباس سياه نهي ميكند،( هر چند آن را تحريم نميكند، بلكه مكروه مي شمارد) ، مقصود كسي است كه در ميان رنگهاي مختلف، رنگ سياه را برميگزيند و پيوسته لباس سياه ميپوشد، نه كسي كه در يك مقطع بعنوان نشانه عزاداري سياه بپوشد. هرگز 300 ميليون شيعه در جهان، هميشه سياه نمي پوشند و مرتكب اين مكروه نمي شوند.
اما در پاسخ سؤال دوم كه چرا سادات عمامة مشكي مي پوشند، در روايات، عمامة مشكي از مكروه بودن استثنا شده است.
پرسش36
شيعيان معتقدند كه عليّ بن ابي طالن (عليه السلام) از فرزندش حسين (عليه السلام) افضل و برتر است، پس چرا در سالروز شهادت علي (عليه السلام) مثل روز عاشورا، گريه و عزاداري نميكنند؟
پاسخ
در افضل و برتر بودن علي (عليه السلام) نسبت به فرزندانش و همچنين برتر بودن پيامبر (صلّي الله عليه وآله) نسبت به اهل بيت، شكّي نيست و فضيلت علي (عليه السلام) و ديگر امامان معصوم، شعاعي از فضيلت رسول خداست؛ ولي در سالروز شهادت حسين بن علي (عليه السلام) جهاتي است كه در سالروز شهادت ديگران نيست:
الف) شهادت امام حسين (عليه السلام) يك فاجعة هولناك و دلخراش بود
كه 72تن؛ حتي كودكي شيرخواره به دست گروهي كه بويي از ايمان و انسانيت به مشام آنها نرسيده بود، به شهادت رسيدند.
ب) خود پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) و اميرمؤمنان (عليه السلام) ، هرگاه از شهادت حسين (عليه السلام) ياد ميكردند، اشك مي ريختند و گريه ميكردند و حتي امام مجتبي (عليه السلام) به حسين بن علي (عليه السلام) فرمود: «لا يوم كيومك يا أبا عبد اللّه؛ يا ابا عبدالله هيچ روزي مثل روز تو نيست».
ج) شهادت حسين بن علي (عليه السلام) باعث شد كه مسير تاريخ عوض شود؛ زيرا مسير اسلام به وسيلة امويان قدرت طلب و پيرو آيين جاهليت، در حال تغيير بود و حسين بن علي (عليه السلام) اين سرنوشت را در سخنان خود به فرماندار معاويه فرمود: «فعلي الإسلام السّلام إذا بليت الأُمّة براع مثل يزيد...».(1)
روي اين جهات، تظاهرات شيعه براي حفظ مكتب اهل بيت: در روز عاشورا، از ديگر روزها شديدتر است و اين هرگز به معناي برتر بودن حسين (عليه السلام) از پدر بزرگوارش نيست.
تقيه
پرسش 37
علت تقيه ، يا ترس از مرگ است و يا ترس از شكنجه. و امامان هم از اين دو ترسي ندارند؛ پس چرا تقيه ميكنند؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سيرتنا و سنتنا، ص41-98؛ اللهوف، ص 99، چاپ دار الاسوه.
پاسخ
تقيه به خاطر ترس از مرگ و شكنجه نبود؛ بلكه اسبابي داشت كه به برخي از آنها اشاره مي كنيم:
الف) حكومتهاي اموي و عباسي، از هر نوع تشكل شيعي و گرد آمدن شيعيان به دور يك امام، وحشت داشتند و به هيچ قيمت آن را نميپذيرفتند؛ از اين رو در دوران خلافت معاويه، تشكلهاي شيعي، نابود شدند و شخصيتهايي مانند حجر بن عدي و ميثم تمار اعدام و يا به دار آويخته شدند. از اين جهت امام براي حفظ باقيماندة شيعيان، تقيه ميكرد كه مبادا آنها از بين بروند.
ب) اگر امام تقيه نميكرد، نميتوانست به ديگر وظايف خود بپردازد. او به صورت آرام و بدون درگيري و احياناً مماشات لفظي با گروه مخالف، حقايق را بيان ميكرد. و از اين طريق افراد آماده را آگاه ميساخت؛ اگر تقيه نمي كرد همين خدمت نيز از بين ميرفت.
ج) امر به معروف، به صورت آشكار و مخالفت با نظام حاكم در صورتي لازم است كه مفيد فايده باشد؛ ولي در آن شرايط جز به هم زدن نظم و ايجاد آشوب نتيجهاي نداشت.