بخش 3
چرا عبدالحسین و... آیات و روایات متفرقه
پرسش 38
شيعيان ميگويند كه ائمه معصوماند و از طرفي ميگويند كه آنها تقيه ميكنند. اين دو، با هم تناقض دارند؛ زيرا وقتي شما به دليل احتمال تقيه صحت آنچه را كه امامانتان ميگويند نمي دانيد، معصوم بودنشان چه فايده اي دارد؟
پاسخ
تناقض اين است كه دو گزاره با موضوع و محمول واحد،
دو حكم غير قابل جمع داشته باشند؛ مانند اينكه بگوييم: زيد دانشمند است و زيد دانشمند نيست، در حاليكه در اينجا دو گزاره داريم
كه از نظر موضوع و محمول متفاوتاند و از نظر حكم هم، هر دو ايجابي هستند. گويا سئوال كننده از مسائل عقلي و منطق چيزي نخوانده است.
پاسخ پرسش دوم، اين است كه امامان در همه جا تقيه نميكردند. در مواردي كه فتواي حاكم زمان و فقيهان رسمي و مورد تأييد حكومت بر خلاف نظر ائمه بوده، در اين موارد براي دفع ضرر و خطر از شيعيان تقيه كردهاند؛ بنابراين، تقيه در موارد مخصوص، ماية سلب اعتماد كلي نميشود؛ حتي در مواردي كه تقيه ميكردند لحن گفتوگو به گونهاي بود كه آگاهان از اصحاب ائمه كه قرار بود روايت را منتقل كنند، ميدانستند كه اين پاسخ به عنوان تقيه صادر شده است.
پرسش39
اميرمؤمنان ميفرمايد:
«زماني مي آيد كه حدود در آن جاري نميشود، مال مردم به ناحق خورده ميشود، با دوستان خدا دشمني مي شود و با دشمنان خدا دوستي ميشود.» پرسيدند: اگر ما در آن زمان بوديم چه كنيم؟ فرمود: «مانند ياران عيسي باشيد كه با ارّه ها آنان را تكه تكه كردند و بر دار رفتند، زيرا مرگ در اطاعت خدا بهتر از زندگي در گناه است». اين مطلب با تقية شيعيان چگونه سازگار است؟
پاسخ
هر كدام از اين موارد موقعيت خاصي دارد؛ مثلاً امام حسين كه سمبل بخش اول سؤال است، ده سال در زمان معاويه سكوت كرد. چون تقيه يك اصل قرآني و عقلاني است، هيچ كس نميتواند آن را انكار كند؛ زيرا دو آية روشن دربارة تقيه وارد شده:
الف){... إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِْيمانِ...}؛1«جز كسي كه ناچار شده و دلش به ايمان استوار است».
ب) {... إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً...}2؛ «مگر آنكه با آنان به نوعي با تقيه رفتار كنيد».
ولي تقيه براي خود حدود و مرزهايي دارد. اگر كار به جايي رسيد كه اصل دين در معرض نابودي قرار گرفت، يا پاي گناهاني مثل ريختن خون مؤمن و يا مبارزه با اولياي خدا در ميان آمد، تقيه در اين موارد حرام است، سخن حضرت در اين حديث ناظر به اين موارد است كه تقيه در آنها روا نيست.
امام شافعي ميگويد: «هرگاه حاكم جائر مسلمان، از نظر شرايط با حاكم كافر يكسانشد، تقيه لازم است؛ بنابراين، تقيه در اين صورت، يك امر حياتي است كه خلاف آن، ماية قتل و نابودي جمعيت مؤمنين است».(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . نحل/ 106.
2 . آل عمران/ 28.
3 . مفاتيح الغيب، ج8، ص13.
پرسش40
پيامبر در شرايط سخت هم تقيه نكرد؛ پس چرا امامان شيعه از تقيه استفاده كردهاند؟
پاسخ
يادآور ميشويم كه تقيه از «وقي يقي» اشتقاق يافته؛ يعني سپر گرفتن در برابر دشمن! عقل و خرد داوري ميكند كه بايد براي پيشبرد مقاصد، از ابزار مشروع بهره گرفت. اگر معني تقيه اين است، پس خود پيامبر سه سال از دعوت خود را در مكه با تقيه گذراند؛ يعني تبليغ زيرزميني داشت و علناً تبليغ نميكرد. آنگاه كه آية { فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ * إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ}(1) نازل شد، تقيه ممنوع گشت.
تقيّه، سلاح انسان مؤمن است كه در مقابل دشمن ستمگر و بيرحم ناتوان است و آزادي عمل و اظهار عقيده را از انسان سلب كرده است.
پرسش 41
شيعه معتقد است: جهان از حجت الهي خالي نميماند. از طرفي ميگويد: تقيه نُهدهم دين است، پس امام شيعيان نُهدهم دين را به مردم نگفته است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . حجر/ 94ـ95.
پاسخ
طراحان پرسشها تصور كردهاند: امامان شيعيان، بر اثر جور حاكمان وقت، در تمام ابواب و احكام فقه و معارف قرآن و سنت، تقيه ميكردند. بنابراين، نُه قسمت از گفتار آنان را تقيه تشكيل داده و يك قسمتش واقعيت است. ولي اشتباه ايشان در همين نقطه است. تقيه موارد خاص دارد و مربوط به مواردي است كه حاكمان ظالم بر اثر ناآگاهي از سنت رسولالله، احكامي را به رسميت شناخته بودند يا فقيهاني را براي قضاوت نصب كرده بودند، كه روش آنان رسميت پيدا كرده بود. در چنين مواردي امام براي حفظ خون شيعيان تقيه ميكرد و بهگونهاي سخن ميگفت كه مردم به همان فتواي معروف عمل كنند. ولي در درياي فقه و اقيانوس عقايد مسائلي است كه حاكمان وقت و فقيهان درباري، در آن مورد نظر نداشتند. امام در چنين مواردي حقيقت را گفته و كوچكترين تقيهاي نكرده است و اگر ميگويد نُه دهم دين تقيه است،كنايه از اهميت خونهاي مؤمنان است؛ زيرا برخي از شيعيان بيپروا، آرا و نظرياتي را كه مخالف نظر حاكمان بود، پخش ميكردند و خود را گرفتار ميساختند.
از اين گذشته، پيشتر گفته شد، شاگردان واقعي امام، تقيه را از غير تقيه بازميشناختند؛ زيرا با روايات واقعي ائمه اهل بيت: آشنا بودند، حتي لحن گفتار امام در مورد تقيه با لحن گفتارش در غير مورد تقيه را كاملاً ميشناختند.
پرسش42
رواياتي در كتابهاي شيعه هست كه با روايات اهل سنت در زمينة عقايد و نپذيرفتن بدعتها مطابق است، ولي شيعيان آنها را به بهانة اينكه از روي تقيه صادر شدهاند كنار مي گذارند، چرا؟
پاسخ
كدام روايت شيعه است كه در مورد عقايد و بدعتها وارد شده باشد و هماهنگ با روايات اهل سنت باشد؛ ولي علما آن را بدون دليل كنار گذاشته باشند؟ اين مطلب كاملاً دروغ است.
چرا عبدالحسين و...
پرسش43
چرا شيعه نام فرزندان خود را عبدالرسول ، عبدالحسين و عبدالعلي ميگذارد، در حالي كه انسان فقط بندة خداست.
پاسخ
عبوديت درلغت به معاني مختلف به كار ميرود:
الف) عبوديت در مقابل الوهيت؛ عبوديت در اين استعمال به معني مملوك بودن است. از آنجا كه عبوديت، رمز مخلوق بودن است، فقط به اسم خداوند متعال اضافه ميشود و ميگويند: «عبداللّه».
ب) عبوديت قراردادي؛ كه ناشي از غلبه و پيروزي انساني بر انسان ديگر در ميدان جنگ است. در فرد اسير، «عبد» به معني مطيع مسلمانان محسوب ميشود و به همين دليل در كتب فقهي بابي به
نام«عبيد و اماء»(مرد و زن(بنده منعقد شده است.
به عنوان مثال، قرآن ميفرمايد:
{وَاَنْكِحُوا الْأَيامي مِنْكُمْ وَ الصّالِحِينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ؛
اِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْله ِوَاللّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ)؛1 «مردان و زنان بي همسر خود را همسر دهيد، همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را...»
در اين آيه، خداوند اسيران جنگي را بندگان و كنيزان مسلمانان ميداند و ميفرمايد:{ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ }. در اينجا «عبد» به نام غيرخداوند اضافه شده است. اين عبوديت به معناي اطاعت و فرمانبرداري است كه در كتابهاي لغت اين معني وارد شده است.(2)
بنابراين، معناي الفاظي مانند عبدالرسول و عبدالحسين همين معناي دوم است. عبدالرسول و عبدالحسين؛ يعني مطيع پيامبر (صلّي الله عليه وآله) و امام حسين (عليه السلام) . نه اينكه به جاي بنده خدا، بنده آنها باشد.
آيات و روايات
پرسش44
تناقض و تضاد در ميان روايات شيعه براي چيست؟ تا جايي كه برخي از علما كتابي دربارة رفع تناقض نوشتهاند.
پاسخ
بازار جعل حديث در قرن دوم و سوم براي كسب مقام و ثروت،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . نور/ 32.
2 . ر.ك: لسان العرب و القاموس المحيط، ماده عبد.
به قدري داغ بوده كه در ميان راويان محدثان ميليوني ديده ميشود. شما اگر ساعات عمر پيامبر (صلّي الله عليه وآله) را براي امور مختلف تقسيم كنيد، به دست ميآوريد كه هرگز پيامبر اسلام وقتي براي گفتن يك دهم اين احاديث را هم نداشته است و بعضاً اين حديثهاي جعلي با هم تناقض هم داشت. از اين جهت نويسندگان صحاح، با تلاش فراوان توانستند معدودي از احاديث را به نام «صحيح» ضبط كنند.
پرسش 45
شيعيان، فضايل علي (عليه السلام) را از زبان اصحاب پيامبر (صلّي الله عليه وآله) نقل ميكنند و در عين حال معتقدندكه اكثر اصحاب پيامبر، راه ارتداد را در پيش گرفتند. چگونه بر چنين رواياتي اعتماد مي كنيد؟
پاسخ
دادن اين نسبتها به شيعه اتهام است؛ اما كتابهاي صحاح اهل تسنن است كه بر ارتداد اكثريت صحابه گواهي ميدهند؛ در اين مورد به كتاب جامع الأصول، جلد دهم، قسمت حوض كوثر مراجعه شود.
در آن كتاب، 10 روايت از صحاح و سنن نقل ميشود كه پيامبر گروهي از ياران خود را كنار حوض كوثر مي بيند و مي خواهد به آنها اجازة ورود دهد، ولي همة آنها رانده مي شوند و از سوي خداوند خطاب ميرسد: تو نميداني كه آنها پس از درگذشت تو چه كردند، آنها به قهقرا برگشته، مرتد شدهاند».
اما در مورد نقل روايت به اتفاق دانشمندان حديث، براي اثبات
روايت متواتر، حتي مسلمان بودن و ايمان و تقوا داشتن شرط نيست، بلكه همين كه جمعي خبر دهند كه اتفاق آنان بر كذب روايت محال عادي باشد، خبر آنان پذيرفته مي شود.
پرسش 46
در مورد احكام فقهي از امام صادق (عليه السلام) اقوال متعارضي
نقل كردهاند، مثلاً: دربارة چاه آبي كه در آن نجاست بيفتد، گفته است: «چاه آب مثل درياست و نجس نميشود.» بار ديگر گفته است: «همة آب چاه بايد كشيده شود». بار ديگر گفته: «هفت يا شش دلو از آن بكشيد». پاسخ صحيح كدام است؟
پاسخ
اوّلاً) روايت از امام صادق (عليه السلام) نيست؛ بلكه از امام رضا (عليه السلام) است.
ثانياً) نفرموده آب چاه مانند آب درياست؛ بلكه فرموده است: «آب چاه، آب فراوان است و چيزي آن را فاسد نميكند؛ مگر اينكه رنگ و بو و مزة آن تغيير كند».
و امّا اينكه در برخي از موارد، به شش دلو و در برخي هفت و
در برخي به كمتر اشاره شده، به علت تنوع آلودگيهاست. مسلماً جايي كه موش در چاه بميرد، آلودگياش غير از زماني است كه گنجشك مرده باشد و همينطور آلودگي حيوان كوچك، غير از آلودگي حيوان بزرگ و آلودگي حيوان نجس العين، غير از آلودگي حيوان حلال گوشت و پاك است؛ از اين رو اختلافها، اختلاف در موارد است.
پرسش47
كتابهاي مورد اعتماد نزد شيعه، وسائل الشيعه از شيخ حرّ عاملي(م 1104) و بحار مجلسي(م 1111) و مستدرك الوسائل؛ ازطبرسي (م 1320) هستند؛ تمام اين كتابها متأخر هستند. اگر اين احاديث را از طريق سند جمع كردهاند، پس تا آن زمان نوشته نشده بودند. انسان عاقل چگونه به رواياتي اعتماد ميكند كه طي 11تا 13 قرن نوشته نشده بودند؟
پاسخ
كتابهاي معتبر شيعه بدين شرح است:
الف) كافي؛ تأليف شيخ كليني (م 329).
ب) من لا يحضره الفقيه؛ تأليف شيخ صدوق(م 381).
ج) تهذيب الأخبار؛ تأليف شيخ طوسي(م 460).
د) الاستبصار في ما اختلف فيه الأخبار؛ تأليف شيخ طوسي(م460).
اين چهار كتاب جزء منابع دست دوم شيعه است و مؤلفان اين كتابها، روايات آنها را از منابع اولية شيعه با اسانيد صحيح و قطعي جمع كردهاند كه در قرن دوم و سوم هجري نوشته شدهاند؛ مانند:
1. الجامع؛ نوشتة احمد بن محمد بن ابي نصر بزنطي(م 221).
2. المحاسن؛ نوشتة احمد بن محمد بن خالد برقي(م 272).
3. نوادرالحكمة، نوشتة محمد بن احمد بن عمران اشعري(م293).
از اين گذشته، 400 رساله ـ كه اصل ناميده مي شده ـ به وسيلة شاگردان امام باقر و امام صادق و امام كاظم: نوشته شده كه از مدارك دست اول جوامع حديثي در شيعه است.
بنابراين، كتابهايي كه او نام برده است، هر چند جز و كتب معتبر هستند، ولي اساس آنها را كتابهاي پيشين تشكيل ميدهند.
پرسش 48
شيعيان ادعا ميكنند كه فقط به احاديثي اعتماد ميكنند كه صحيح باشند و از اهل بيت رسيده باشند. آنها با اين سخن، ائمه را مانند پيامبر ميشمارند كه از پيش خود سخن ميگويد و گفتة امام همانند گفته خدا و پيامبرش مي باشد؛از اين رو در كتابهايشان، سخنان پيامبر كم است.
پاسخ
شيعيان به روايات پيامبر اسلام و روايات ائمه اهل بيت: عمل ميكنند، ائمه از پيش خود سخن نميگويند، بلكه گفتههاي آنها، عصارة كتاب و سنّت پيامبر است كه از طريق اميرمؤمنان به آنها رسيده و كراراً امامان (عليهم السلام) تصريح كردهاند كه چيزي از خود نميگوييم، آنچه ميگوييم از جدّمان پيامبر اسلام (صلّي الله عليه وآله) است.(1)
اگر شيعه به روايات ائمة اهل بيت: عمل ميكند، به خاطر حديث ثقلين است كه اهل بيت: را همتاي قرآن قرار داده است؛ اما
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . اصول كافي، كليني، ج1، ص35، باب رواية الكتب، ح14.
شما آراي صحابه را بدون اينكه از پيامبر نقل شود، مدرك فقهي خود ميدانيد و در كتابهاي خود عناويني قرار دادهايد؛ مانند: «سنّت ابي بكر»، «سنت عمر بن خطاب»، «سنت عثمان». اگر واقعاً گفتار آنها گفتار پيامبر است، پس بگوييد «سنت پيامبر» و اگر غير آن است، پس چگونه به آن سنتها عمل ميكنيد.
پرسش 49
شيعيان روايات كساني كه يكي از ائمة آنها را قبول نداشته باشند، نميپذيرند، به همين دليل روايات صحابه را رد ميكنند؛ ولي با شيعياني كه يكي از امامان يا چند نفر آنها را نپذيرفتهاندـ مثل فطحيه ـ به گونهاي ديگر رفتار ميكنند و روايات آنها را ميپذيرند! چرا؟
پاسخ
اين سؤال دو ادعا را مطرح كرده كه هر دو بي اساس است؛ چونكه شيعه، به قولِ راويِ ثقه و عادل ـ كه دستكم در گفتار و بيان تقوا داشته باشد ـ عمل ميكند؛ خواه صحابي باشد، خواه غير صحابي؛ از اين رو در كتب فقهي، رواياتي از صحابة پيامبر وارد شده كه مدرك فتواست.
بنابراين، اعاي دوم نيز بسان ادعاي اوّل صحيح نيست. آنچه كه ميزان است، وثاقت راوي است، خواه امامي باشد، خواه فطحي و يا غير آنها.
پرسش 50
علماي شيعه ميگويند كه در كتاب كافي كليني، روايت صحيح و ضعيف وجود دارد. از طرفي شيعه ميگويد كه اين كتاب به حضرت مهدي عرضه شد و او گفت: «اين كتاب براي شيعيان ما كافي است».
پاسخ
همانگونه كه گفتيم، كتاب كافي كتابي مهم و ارزشمندي براي جهان اسلام است كه بيشترين روايات صحيح در باب احكام و معارف را داراست؛ ولي در عين حال خالي از روايات ضعيف نيست و اين نشانة واقع گرايي علماي شيعه است.
اما اينكه، «شيعه ميگويد كه اين كتاب به مهدي عرضه شد»، افترايي بيش نيست. هرگز علماي شيعه اين سخن را نميگويند؛ البته در مقدمة كافي، مترجم ( نه خود كليني) در حالات شيخ كليني ميگويد: «برخي از علما چنين اعتقادي داشتهاند كه اين كتاب بر امام مهدي (عليه السلام) عرضه شده است. مسلّماً يك چنين قول نادر آن هم بدون سند نميتواند مبناي اعتقادي شيعه قرار گيرد».
پرسش 51
فقيه همداني در مصباح الفقيه ميگويد: «طبق نظر متأخرين، معيار بر حجّيت اجماع اين نيست كه همه اتفاق كنند؛ بلكه دليل بر حجّيت اجماع اين است كه رأي معصوم را به طريق حدس زدن و تخمين، كشف كنيم. پس آنها رأي امام
غائبشان را از طريق حدس زدن مي شناسند و در عين حال اجماع سلف را معتبر و معيار قرارنميدهند».
پاسخ
اوّلاً) كلمة تخمين هرگز در عبارات علماي ما نيست، آنچه كه هست كلمة حدس است.
ثانياً) «حدس» در اينجا به معني گمانه زني نيست؛ بلكه حدس در مقابل حس است؛ يعني تحصيل يقين به قول امام دو راه دارد:
الف) راه حسي، مثل اينكه علماي مدينه، در عصر امام صادق (عليه السلام) همگي بر حكمي فتوا بدهند. در اينجا قول امام از طريق حس به دست ميآيد؛ زيرا امام يكي از آن علما بوده و در رأس آنها قرار داشته و رأي همگان، نشانة رأي او هم هست.
ب) راه حدسي، و آن اينكه انسان با يك رشته مقدمات يقين آور و يقين آفرين به قول امام برسد؛ هر چند با گوش نشنيده و با چشم نديده باشد؛ مثلاً همگان ميگويند: «ماه نور خود را از خورشيد مي گيرد و آن را از حدسيات ميشمارند». حدس در اينجا به معني گمان نيست؛ بلكه به معني يقين است و انسان با يك رشته تجربيات به يقين ميرسد.
پرسش 52
شيعيان اعتراف ميكنند كه يكي از برجسته ترين علماي آنها به نام ابن بابويه قمي، صاحب كتاب «من لا يحضره الفقيه»ـ
كه يكي از كتابهاي چهارگانة آنها استـ ادعاي اجماع ميكند و در جاي ديگر ادعاي اجماع بر خلاف آن را ميكند. چگونه ميتوان بر او اعتماد كرد؟
پاسخ
اين مطلب دروغ محض است، چون در هيچكدام ازكتب ابن بابويه، معروف به صدوق، چنين چيزي وجود ندارد.
پرسش 53
از عجايب شيعه اين است كه اگر در مسألهاي دو قول وجود داشته باشد كه گويندة يكي معلوم و ديگري نامعلوم باشد، به آن قول كه گويندهاش نامعلوم است، عمل ميكنند؛ چه دليلي بر آن دارند؟
پاسخ:
اين هم دروغ و حتّي تهمت است. چون هرگز در فقه شيعه چنين مسألهاي نيست كه اگر در مسألهاي دو قول باشد، به قول ناشناخته عمل كنند، ولي به قول شناخته شده عمل نكنند.
پرسش 54
شيعيان ميگويند: «به رواياتي كه از طريق ائمة اهل بيت به آنان رسيده است عمل ميكنند»؛ ما ميگوييم: معلوم است كه از ائمة اهل بيت، به جز علي كسي پيامبر را نديده است. آيا علي ميتواند همة سنت پيامبر را براي نسلهاي بعد از خود
نقل كند، در حاليكه علي، گاهي در مدينه به عنوان جانشين ميماند و پيامبر به سفر ميرفت؟
پاسخ
در گذشته گفتيم كه تنها منبع علم ائمه (عليهم السلام) شنيدههاي علي (عليه السلام) از پيامبر (صلّي الله عليه وآله) نيست؛ بلكه استنباط از كتاب اللّه هم يكي از مدارك آنهاست و سنت پيامبر (صلّي الله عليه وآله) ، چه از طريق علي (عليه السلام) و چه از طريق افراد موثق ديگر، از مدارك استنباط آنهاست؛ ائمه همتا و هم سنگ قرآن هستندو طبعاً بايد بسان قرآن هدايتگر باشند.
اما اميرمؤمنان هم در 23سال، فقط در يك يا دو جنگ حضور نداشته و يك بار هم براي مأموريت به يمن اعزام شد. جز آن موارد، در تمام اين مدّت، در محضر پيامبر (صلّي الله عليه وآله) بوده و از او جدا نشده است؛ ولي متأسفانه مجموع كتب ششگانة حديثي شما فقط 500 حديث از عليّ بن ابي طالب (عليه السلام) نقل كرده است؛ ولي در مقابل، از ابوهريرهـكه فقط قريب دو سال و اندي در محضر پيامبر (صلّي الله عليه وآله) بودهـ بيش ازپنج هزار حديث نقل ميكند. كدام يك از اين دو نگاه، عاقلانه تر است؟!
پرسش 55
بيشتر كساني كه گفتههاي پيامبر (صلّي الله عليه وآله) را به مردم رساندهاند، از اهل بيت او نبودهاند؛ پيامبر اسعد بن زراره را به مدينه، علاء حضرمي را به بحرين، معاذ و ابوموسي را به يمن و عُتّاب بن اُسيد را به مكه فرستاد. پس كجاست ادعاي شيعه كه ميگويند از پيامبر جز علي و يا فردي از اهل بيتش گفتهها و احاديث او را نقل نميكند؟
پاسخ
اينكه پيامبر (صلّي الله عليه وآله) اينها را به نقاط مختلف فرستاد، جاي بحث نيست و لازم بود سؤال كننده بيفزايد كه علي (عليه السلام) را هم براي قضاوت به يمن فرستاد؛ آنچه مهم است، دروغي است كه در آخر كلام او آمده كه شيعه ميگويد: «از پيامبر جز علي و يا فردي از اهل بيت او، احاديث وي را نقل نميكند» در هيچ كتابي از كتابهاي شيعه چنين مطلبي نيامده است.
پرسش 56
شيعيان در كتابهايشان اعتراف ميكنند كه علم حلال و حرام و مناسك حج از امام باقر (عليه السلام) به آنها رسيده است؛ يعني در اين مورد از علي (عليه السلام) چيزي به آنها نرسيده است؟
پاسخ
اين شيعه نيست كه ميگويد: حجّ رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) را امام باقر (عليه السلام) براي مردم بيان كرد، بلكه «مسلم» در صحيح خود برنامة حجّ رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) را از قول امام باقر (عليه السلام) آورده است. ابوحنيفه هم بر اين حقيقت به نوع ديگر تصريح ميكند و ميگويد: «لولا جعفـر بن محمـد ما علم الناس مناسك حجّهم».(1)
اگر جعفر بن محمد(امام صادق (عليه السلام) ) نبود، مردم مناسك حج را نميدانستند. اما ائمه، معارف را سينهبهسينهاز پدرانخود نقل ميكردند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . من لا يحضره الفقيه، شيخ صدوق، ج 2، باب نوادر الحج، ص 519،شماره 3112.
پرسش 57
مذهب شيعه، به وسيلة راوياني مانند زراره و... به دست آنها رسيده است. در عين حال امامان شيعه دربارة اين افراد مذمّت كردهاند. آيا شيعيان، با اعتماد به قول افراد مذمّت شده، قول امام خود را قبول ميكنند؟
پاسخ
اوّلاً) شيعه در مورد معارف و احكام، تقريباً از 15000 راوي بهره گرفته و از اين طريق احاديث اهل بيت : را نگهداري كرده است. چنين نيست كه معارف و احكام را از چند فرد معدود گرفته باشد كه دربارة آنها مذمت وارد شده تا با ثبوت مذمّت، آيين تشيع فرو ريزد.
ثانياً) اگر مذمتي هم دربارة «زراره» وارد شده، در عين حال روايات مدحي هم دربارة او رسيده و خود حضرات در روايات مدح، يادآور ميشوند كه ما با نكوهش اين افراد، ميخواهيم جان و مال آنها را حفظ كنيم؛ زيرا زرارة بن اعين از رجال سرشناس كوفه و كاملاً شناخته شده بود، ارتباط نزديك او با امام صادق (عليه السلام) جاي گفتوگو نبود؛ ولي خلفاي اموي و عباسي دربارة آنها حساسيت داشتند؛ زيرا شيخ قبيله و در عين حال عالم و دانشمند بود؛ بنابراين براي اينكه خلفا اورا اذيت نكنند، گاهي امام اورا مذمت ميكردند.
پرسش 58
شيعه گمان ميكند نصي دربارة امامانشان وجود دارد. ولي «استاد فيصل نور» در كتاب «الإمامة والنص» اين روايات را نقد كرده است.
پاسخ
نصوصي كه دربارة امامان وارد شده، در كتابهاي فراواني از محدثان تنظيم شده كه برخي از آنها عبارتند از :
1. كليني در كافي در بخش كتاب الحجة.
2. شيخ حرّ عاملي در كتاب اثبات الهداة، بالنصوص و المعجزات.
بديهي است نقد يك نويسنده نمي تواند نص را رد كند.
متفرقه
پرسش59
آيا ائمه، ازدواج موقت كردهاند يا نه؟
پاسخ
بحث ازدواج موقت، قبل از اينكه به امامان ارتباط داشته باشد، قرآن آن را در سورة مباركة نساء، آية 24 آورده و فرموده است: {فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً} و نيز كافي است بدانيم كه تا زمان عمر بن خطاب، صحابه، از آن بهره ميگرفتند ـ و اگر امري نامشروع بود، صحابة پيامبر گرد حرام نمي گشتند. ـ تا اينكه عمر از آن نهي كرد. حالا خواه ائمة شيعه انجام داده باشند يا نه، اين كار تأثيري در حكم خدا ندارد. با وجود تصريح قرآن و روايات متواتر در مشروعيت ازدواج موقت در زمان پيامبر، نياز به مسأله ديگري نيست.
پرسش 60
اگر عليّ بن ابي طالب دروازة علم است؛ پس چگونه حكم مذي1 را نمي داند و كسي را نزد پيامبر مي فرستد تا احكام متعلق به مذي را به او بياموزد؟
پاسخ
حديث «أنا مدينة العلم وعليّ بابها» را متجاوز از 143محدث سني در كتابهاي خود نقل كردهاند كه ذكر نام و شمارة
صفحة كتابها به درازا مي انجامد. اگر اعتراضي داريد، به گفتار پيامبر (صلّي الله عليه وآله) متوجه است نه علي (عليه السلام) . از اين گذشته، علي (عليه السلام) از روز نخست عالم و آگاه آفريده نشده، بلكه از روز نخست حضور در محضر پيامبر، به تدريج چيزهايي از او آموخته تا اينكه به مقام باب علم رسيده است.
پرسش 61
خلافي كه اصحاب پيامبر مرتكب شدهاند، اين است كه از ولايت علي منحرف شدهاند؛ پس چرا شيعيان در مورد فرقههاي ديگر مانند فطحيه و واقفيهـ كه امامت بعضي را قبول نميكندـ روايت نقل كردهاند؟
پاسخ
انحراف همة اصحاب از علي (عليه السلام) تهمتي است كه به شيعه زده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مذي= آبي است كه موقع تحريك اوليه جنسي دفع ميشود و غير از مني است.
ميشود؛ در حاليكه صحابة پيامبر، به گروههاي مختلفي تقسيم ميشدند.
اما انحراف از حق، از سوي هر كس كه باشد، مذموم و نكوهيده است؛ ولي بين اين دو انحراف فرق است. برخي از اصحاب (نه همه)، چون ولايت علي (عليه السلام) را نپذيرفتهاند، طبعاً بقيه را نيز نميپذيرند؛ در حاليكه آن دو گروه تا نيمة راه آمدهاند و ولايت ائمه را تا امام هفتم پذيرفتهاند، قياس اين دو، قياس مع الفارق و نادرست است. افزون بر آن، احراز صدق در گفتار، براي نقل روايت كفايت ميكند.
پرسش 62
آيا پيامبر (صلّي الله عليه وآله) بر تربت كربلا سجده كرده است؟
پاسخ
اولاً) پيامبر (صلّي الله عليه وآله) بر تربت حسين (عليه السلام) سجده نكرد؛ زيرا هنوز آن خاك به خون حسين (عليه السلام) آغشته و متبرك نگشته بود.
ثانياً) شيعـه معتقـد است كه بايـد به هنگـام نماز بر زميـن يا چيـزي كه از زميـن ميرويد، سجده كـرد؛ از نظر روايات هم، سجده بر تربت كربلا فضيلت بيشتري دارد. نه اينكه براي حسين سجده ميكنيم؛ بلكه سجده براي خداست و تربت (خاك حسيني) به اصطلاح محل سجدهگاه است و اين كار مستحب است نه واجب. و نكتة آن اين است كه سجده بر اين تربت، يادآور جانبازيها و فداكاريهاي آن حضرت و 72 تن شهيدراه
خدا در مبارزه با اسلام غير واقعي است.
اصولاً شيوة بزرگان اين بود كه هميشه بر خاك امكنة متبرّكه سجده كنند؛ زيرا بارزترين مظاهر بندگي، سجده بر خاك پاك است؛ شيوهاي كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله) آن را به مسلمانان آموزش داد و فرمود: «جعلت لي الأرض مسجداً وطهوراً؛1 زمين براي من سجدگاه و پاك كننده قرار داده شده است».
پرسش63
چرا بسياري از شيعيان نماز جمعه نميخوانند؟
پاسخ
نماز جمعه، يك نماز عادي و مانند نماز ظهر و عصر نيست كه با هر شرايطي و پشت سر هر امامي خوانده شود؛ بلكه نماز عبادي ـ سياسي است و امام در دو خطبة خود، شرايط حاكم بر جامعة اسلامي و وظيفة مسلمانان را تعيين ميكند. اين در صورتي ميسر است كه حكومتي تشكيل شود و به عالمان شيعي چنين اجازهاي بدهد.
اين شرايط پيش از انقلاب اسلامي در بسياري از نقاط وجود نداشت؛ ولي در عين حال با نبودن شرايط مساعد در بعضي از شهرهاي بزرگ نماز جمعه برپا ميشد، ولي پس از انقلاب اسلامي در ايران و آماده شدن شرايط، نماز جمعـه يك حالت رسمي و گسترده به خود گرفته است و بسياري از شيعيان شركت ميكنند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . صحيح بخاري، ج1، ص91، كتاب تيمم، حديث 2.
پرسش 64
شيعيان به پيروان خود جرأت دادهاند تا مرتكب هرگونه گناهي بشوند؛ زيرا آنها ميگويند: «چون شما علي را دوست داريد، هر گناهي مرتكب شويد، اشكالي ندارد». آيا اين صحت دارد؟
پاسخ
از نظر شيعه نه تنها ايمان در نجات انسان كافي نيست؛ حبّ انبيا و اوليا و هر نوع تظاهر به محبّت آنها، در صورتي مفيد است كه همراه با عمل باشد و شعار آنان اين است:{ إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ }.
و شگفتا كه امام باقر (عليه السلام) به يكي از عزيزان خود ميگويد:
«يا جابر! أيكفي من انتحل التشيّع وأحبّنا أهل البيت؟ فواللّه ما شيعتنا إلاّ من اتّقي اللّه وأطاعه...»؛1«اي جابر! آيا كافي است كه كسي خود را شيعه بداند و ما اهل بيت را دوست بدارد؟ به خدا سوگند، شيعيان ما كساني هستند كه از گناهان پرهيز و از خدا اطاعت كنند. نشانه هاي شيعه، همان فروتني و ترس از خدا و پيوسته ياد خدا بودن و نماز و روزه و نيكوكاري است.»
اين يك نمونه از رواياتي است كه در اين مورد، وارد شده است.
اما وهابيون! با تربيت تروريستها، تمام محرّمات الهي را زير پا ميگذارند و به خون پير و جوان و كودك نيز احترام نميگذارند و به تروريستها قول بهشت هم ميدهند. كدام يك از اين دو فرقه پيروان خود را نسبت به محرمات الهي جريتر ميكنند؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . امالي شيخ طوسي،ص743 و كافي، ج2، ص73.
پرسش 65
شيعه همواره ياور دشمنان اسلام از قبيل يهوديان، نصارا و مشركان بوده است؛ آنها با مغولها همكاري كردند تا موجب سقوط بغداد شد و نصارا را كمك كردند تا قدس از دست مسلمانان گرفته شد. آيا يك مسلمان واقعي چنين كاري ميكند؟ آيا قرآن از دوستي يهود و نصارا نهي نميكند؟ چرا علي و فرزندانش چنين كردهاند؟
پاسخ
هيچگاه شيعه با يهود و نصارا همراه نبوده؛ پيشتر يادآور شديم كه دولتهاي شيعي مرزبانان كشور پهناور اسلامي بودند كه اين مرز و بوم را از هجوم دشمنان خارجي مانند يهود و نصارا حفظ ميكردند. امّا اينكه شيعه سبب سقوط بغداد شده باشد، دقـت در اين نقطة تاريخيـكه خوشبختانه آن را ابن كثير، شاگرد ابن تيميه ( شيخ وهابيها) نقل كردهـ ميتواند درس آموز باشد.(1)
ابن كثير در تاريخ خود مي نويسد:
سربازان مهاجم مغول، دارالخلافة بغداد را محاصره كردند و پيوسته با پرتاب تير، ساكنان آن را هدف قرار مي دادند. حتي تيري به يكي از كنيزان خليفهـ كه مشغول رقص در برابر وي بودـ اصابت كرد و او را كشت؛ اين كنيز بسيار مورد علاقة خليفه بود. وقتي كنيز از دنيا رفت، خليفه سخت ناراحت شد و فرياد كشيد.(2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . علاقه مندان به شناخت علل سقوط بغداد به كتاب "راهنماي حقيقت" ص63 تا 72 و "سقوط العباسيين" مراجعه فرمايند. متأسفانه كتاب اخير به خاطر پرده برداري از يك رشته حقايق، در عربستان سوزانده شد و اجازة نشر پيدا نكرد.
2 . البداية والنهاية، ابن كثير، ج13، ص200 به بعد.
كشوري كه زمامدار آن در سخت ترين لحظات، از دشمن غفلت ورزد و خود را با رقص كنيزي مشغول سازد، جز سقوط، سرنوشتي نخواهد داشت و منظور از اينكه سقوط خلافت بنيعباس يك سنت الهي بوده، اين است كه عوامل سقوط آن به دست خود افراد، فراهم شده بود.
فراموش نشود كه مفتي وهابيون، شيخ «عبدالعزيز بن باز»، منادي صلح با اسرائيل بود و صلح با اسرائيل را بسان صلح پيامبر با قريش در حديبيه ميدانست، در حاليكه پيامبر با مردم مكه از سر قدرت و عزت صلح كرد؛ نه از سر ضعف و ذلت. و فرمود:
«به خدا سوگند اگر آنان از صلح اباء كنند، با آنان مي جنگيم و آنان را درهم مي كوبيم».(1)
در اشغال افغانستان و عراق چه كساني با متجاوزان همكاري كردند و پايگاههاي هوايي خود را در اختيار بمب افكنهاي ويرانگر آنها گذاشتند.
آيا جز امام خميني= كسي اين نظريه را مطرح كرده است كه اسرائيل، يك غدّة سرطاني است و بايد از بين برود؟
آيا در تاريخ مبارزه با صهيونيسم، جز شيعه كسي توانسته داغ شكست را بر پيشاني متجاوزان اسرائيلي بنهد؟ جنگ 33 روزه بهترين دليل آن است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . صحيح بخاري، كتاب شهادات، باب ما يحرزمن الشروط في الاسلام، ج3،ص253-255؛ مسنداحمد، ج31،ص243،ح18928.
پرسش 66
به عقيدة شيعه، پيامبر (صلّي الله عليه وآله) رهبري بوده كه اولاً، از افراد شايسته دوري گزيده و ثانياً، منافقان را كه از لحن گفتارشان مي شناخت؛ براي پستهاي مهم و فرماندهي انتخاب كرده و با بعضي از آنها وصلت و ازدواج كرده است. در اين مورد چه ميگوييد؟
پاسخ
براساس اعتقادات شيعه، هر دو نظر باطل و بي اساس است. پيامبر (صلّي الله عليه وآله) بعضي از منافقان را از شيوة گفتارشان ميشناخت؛ ولي برخي ديگر نيز براي او ناشناخته بودند، چنان كه قرآن مي فرمايد: { وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَي النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ }1؛ « برخي از اهل مدينه با نفاق خود خو گرفتهاند، تو آنها را نمي شناسي و ما آنها را ميشناسيم». بنابراين اگر منافقي در عصر رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) در رأس كار قرار گرفته، به علت عدم شناسايي بوده است.
امّا دربارة موضوع دوم، آنچه به شيعه نسبت داده ميشود كذب محض است. پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله) پيوسته صالحان را احترام مي كرد و از منافقان، تا آنجا كه ميشناخت دوري ميجست و اگر هم با خانوادهاي ازدواج كرده، يا دختر داده ، اين به خاطر آن است كه آنان در آن زمان، جزيي از جامعة اسلامي بودند و هر فردي ميتواند از خانوادة مسلمان، دختر بگيرد يا دختر بدهد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . توبه/ 101