بخش 4
ارتباط پیشوایان شیعه با خلفا رفتار امامان شیعه (علیهم السلام)
پرسش 67
علماي اهل سنت حجاز فتوا دادهاندكه كمك گرفتن از كافران در مقابل بعثيهاي مرتد، در حال ضرورت جايز است. شيعيان اين كار را تقبيح كردهاند، در حاليكه علاّمة حلي در كتاب منتهي المطلب، نقل ميكند كه شيعيان به جز طوسي، همه بر اين اجماع كردهاند كه كمك گرفتن از ذمّيها براي جنگيدن با شورشيان جايز است.اين تناقض يعني چه؟
پاسخ
سؤال كننده نظرش به اشغال سرزمين حرمين به وسيلة نيروهاي ائتلاف غربي و در رأس آنها آمريكا، به بهانة سركوبي صدام و بعثيهاي متجاوز به كويت است.
در اين مورد برخي از علماي شيعه از اين فتوا انتقاد كردند و گفتند: «از كافران نميتوان براي سركوبي شورشيان كمك گرفت»، و اين مطلب يك نظريه فقهي است كه برخي از معترضان شيعه گفتهاند و كوچكترين منافاتي با گفتار علاّمة حلّي ندارد؛ چون اوكمك گرفتن از كافران ذمّي را تجويز كرده، نه هر كافري را؛ كافراني كه تحت سلطة حكومت اسلامي هستند و جزيه ميپردازند از اينها ميتوان براي سركوب شورشيان كمك گرفت. كجاي اين دو حكم با هم متناقض است؟
اما علماي حرمين كه مقصود از آنها همان سلفيهاي تكفيري (وهابيان) هستند، خود، عملاً دچار تناقض شدند. در جنگ عراق و ايران بعثي ها را مسلمان مي دانستند و عليه ايران كمك ميكردند و
بعد كه به كويت و عربستان حمله كرد، بعثيها را مرتد و خارج از اسلام خواندند؛ اما همان افراد، در زمان اعدام صدام، اشك تمساح ريختند كه چرا رئيس مسلمان يك كشور عربي را شب عيد قربان به قتل رساندهاند؟ حال، جز اين است كه كسي مرتكب تناقض شده كه صدام را اول مسلمان ، سپس مرتد و بعد مسلمان بخواند؟!
پرسش 68
شيعيان ادعا ميكنند كه اهل بيتِ پيامبر را دوست دارند، امّا نسب برخي از خاندان اهل بيت را انكار كردهاند؛ مانند دختران پيامبر: رقيه و ام كلثوم، عباس عموي پيامبر و فرزندانش را از اهل بيت بيرون كردهاند و همچنين زبير را از خاندان پيامبر نميدانند و بسياري از فرزندان فاطمه، مانند: زيد بن علي، فرزندش يحيي، ابراهيم و جعفر، فرزندان موسي كاظم را دوست نمي دارند. آيا اين دروغي آشكار نيست؟
پاسخ
سؤال كننده، ميان «اهل بيتِ» وارد شده در قرآن و بين «بني هاشم» خَلْط كرده است. اهل بيت پيامبر كه قرآن از طهارت آنها خبر داده، طبق نقل مسلم در صحيح خود، منحصر به چهار نفر است؛ بنابراين، تقصير از شيعه نيست، بلكه نتيجة گفتار پيامبر (صلّي الله عليه وآله) است.
و امّا بني هاشم، كليه كساني كه در آنجا نام برده است، از بني هاشم هستند و همة آنها حقوق خاصي دارند كه يكي از آنها تحريم صدقه بر آنهاست.
امّا اينكه ميگويد: «شيعه برخي از فرزندان فاطمه را دوست نمي دارند»، گفتاري نسنجيده است. تمام فرزندان فاطمه (عليها السلام) ، چه آنهايي كه نام برده و چه آنهايي كه نام نبرده، همگي ذرّية فاطمه (عليها السلام) به شمار ميآيند؛ ولي ذريه بودن كافي در نجات نيست. هرگاه يكي از فرزندان فاطمه (عليها السلام) از صراط مستقيم جدا شود، انتساب او به فاطمه (عليها السلام) سودي برايش نخواهد داشت.
خدا در پاسخ درخواست حضرت نوح براي نجات فرزندش از غرق شدن كه با اين لحن آمده است: {رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي}؛ « فرزند من از اهل من است» مي فرمايد: { إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ }؛1«او از اهل تو نيست، چون عمل او غير صالح است».
پرسش 68
شيعيان ادعا ميكنند كه امام بايد با نصّ صريح تعيين شود. اگر چنين است، چرا فرقههاي شيعه اين همه در مورد امامت دچار اختلاف شدهاند؟
پاسخ
يكي از طرق تعيين نبي، نص پيامبر پيشين بر پيامبر پسين است و قرآن يادآور ميشود كه پيامبر پيشين به نام عيسي، بر نبوت پيامبر خاتم تنصيص كرده است، چنان كه مي فرمايد: { وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ }2، با اين حال، مسيحيان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . هود/46.
2 . صف/6.
درباره پيامبر اسلام، دچار اختلاف شدند.
قرآن در موردي ديگر مي فرمايد: اهل كتاب، پيامبر خاتم را مانند فرزندان خود مي شناسند، آنجا كه مي فرمايد: {يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ}1؛ «او را مانند فرزندان خود مي شناسند» با اين حال پس از آمدن پيامبر اسلام، گروه بسيار اندكي به وي گرويدند و اكثريت روي گردان شدند، نتيجه ميگيريم وجود نص ميتواند گروهي را به سوي حق رهبري كند، امّا اين دليل نمي شود كه همة افراد، تن به نص بدهند.
بنابراين، اگر غير از اماميهـ كه اكثريت تشيع را تشكيل ميدهدـ دو فرقة ديگر به نام زيديه و اسماعيليه در نيمه راه توقف كردهاند، اين، چندان دور از انتظار نيست.
پرسش 69
شيخ شيعه در بحار ميگويد: «ايستادن روبهروي قبر لازم است؛ اگرچه مخالف جهت قبله باشد؛ يعني وقتي به زيارت ضريحهاي خود ميروند و دو ركعت نماز زيارت ميخوانند، بايد رو به قبر بخوانند، گرچه قبله در سمت ديگري باشد» در اين باره چه ميگوييد؟
پاسخ
آنچه مجلسي گفته است، اين است كه هنگام خواندن زيارت بايد رو به قبر امام باشي، هر چند اين كار مستلزم آن باشد كه پشت به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . بقره/146
قبله باشي. اين سيرة همة مسلمانان جهان از جمله خود سلفيهاست كه هنگام سلام كردن بر پيامبر، ابوبكر و عمر، آنان رو به ضريح و پشت به قبله مي ايستند و سلام مي دهند؛ ولي همة شيعيان نماز زيارت را رو به قبله ميخوانند؛ نه رو به قبر معصوم.
پرسش 70
ما با دو گروه مواجه هستيم؛گروهي ادعا ميكنند كه قرآن تحريف شده و به قرآن طعنه ميزنند و گروهي گناهشان اين است كه به جاي علي، ابوبكر را انتخاب كردهاند و به اين صورت به اهل بيت طعنه مي زنند؛ چرا شيعه در مقابل گروه اول ساكت و در مقابل گروه دوم سرسخت است؟
پاسخ
هرگز شيعه قائل به تحريف كتاب خدا نيست و عقايد را نبايد از كتابهاي روايي و حديثي گرفت؛ ـ و گرنه صحيحين و كتابهاي سنن، مشتمل بر برخي روايات است كه حاكي از تحريف قرآن است؛ ـ بلكه بايد عقيده را از كتب مخصوص بيان عقايد گرفت كه در آنجا روايات تحقيق و بررسي شده و نظر نهايي استخراج شده است. شيعه همانطور كه نسبت به اهانت به اهلبيت: حساسيت نشان ميدهد، در مورد كساني كه به قرآن طعنه زنند، حساسيت نشان ميدهد و نشانة آن كتابهاي تحقيقي است كه در مورد عدم تحريف قرآن نوشته شده است. مانند «آلاء الرحمن» نوشتة مرحوم بلاغي و
«البيان في تفسير القرآن» نوشتة آيةالله خويي و «صيانة القرآن من التحريف» نوشته مرحوم معرفت و بسياري كتب ديگر.
پرسش 71
خداوند متعال مي فرمايد: { اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ قَلِيلاً ما تَذَكَّرُونَ }1؛ «از آنچه كه از سوي پروردگار شما به سوي شما فرود آمده، پيروي كنيد و از سرپرستان ديگري پيروي نكنيد». در اين آيه تصريح ميكند كه جز از خدا و پيامبر پيروي نكنيد. پس چرا شما از امام پيروي ميكنيد؟
پاسخ
پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در مدّت رسالت 23سالة خود بر اثر گرفتاريها و خفقان 13سالة مكّه و نبردهاي فراوان در اقامت ده سالهاش در مدينه، فرصت بيان همه جزئيات را نيافت. قسمتي را بيان كرد و قسمت ديگر را به عترت ـ كه هم سنگ قرآنند ـ واگذاشت.
دين اسلام، دين جاودانه است و شرايط زمان و مكان، مسائل جديدي را پديد ميآورد كه در زمان پيامبر اكرم مطرح نبوده، پاسخ درست به اين سؤال چيست؟ شيعه ميگويد: چه مانعي دارد كه خدا براي رساندن احكام شريعت، گروهي را در مكتب غيبي پرورش دهد تا همانها بازگو كنندگان چيزي باشند كه بر پيامبر نازل شده و تفصيل آن به عترت موكول گرديده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . اعراف/ 3.
ارتباط پيشوايان شيعه با خلفا ء
پرسش 72
علي (عليه السلام) با ابوبكر و عمر بيعت كرده، آيا اين نشانة حقانيت آنها در خلافت نيست؟
پاسخ
از نظر شيعه، اميرمؤمنان هرگز با احدي بيعت نكرده است؛ زيرا خود را خليفة منصوص خدا ميدانست، ولي آنگاه كه ديد زمام امور به دست غير او افتاد، فرمود:
«ديدم اگر به دنبال گرفتن حقّ خويش باشم، همين اسلام موجود نيز از ميان مي رود.»1
اصولاً بر فرض صحت گفتار بخاري كه علي (عليه السلام) پس از شش ماه بيعت كرد، اين تأخير خود حاكي از آن است كه اين انتخاب، از نظر امام، انتخاب صحيحي نبوده است؛ زيرا امام (عليه السلام) هرگز از امر مشروع كناره گيري نميكرد و آن را به تأخير نمي انداخت.
هر چند موضوع بيعت مطلقاً منتفي است و اصولاً خليفة وقت، پس از شش ماه نيازي به بيعت علي (عليه السلام) نداشت؛ زيرا زمام كارها را به دست گرفته بود و علي (عليه السلام) هم كسي نبود كه به خاطر دختر پيامبر، واجبي را ترك كند و بر فرض اگر بيعتي هم بوده، از روي اكراه و اضطرار بوده است كه در نامة معاويه به علي (عليه السلام) به اين مطلب تصريح شده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . نهج البلاغه، نامه شماره 62.
پرسش 73
اگر خلفا كافر بودند؛ چرا عليّ بن أبي طالب (عليه السلام) نام خلفا را روي فرزندان خود نهاده است؟
پاسخ
بايد توجه نمود كه اسامي خلفاي سه گانه، اسامي مخصوص اين سه نفر نبود؛ بلكه اين اسامي قبل از اسلام و بعد از اسلام در ميان عرب شايع و گسترده بود. اين نامگذاري هرگز دليل بر علاقه به مقام خلافت و اداره كنندگان آن نيست.
علاوه بر اين، اگر شرايط خفقان و وحشت و فشار را بر شيعيان آن روزگار در نظر آوريم، خواهيم ديد كه برخي از ائمه اهل بيت، براي نجات شيعيان، ناگزير دست به اقداماتي مي زدند كه شرعاً جايز بود؛ از جمله اينكه نام فرزندانشان را به نام خلفا ميگذاشتند و با بزرگان صحابه پيوند خويشاوندي ـ از طريق ازدواج ـ برقرار ميكردند؛ تا از اين طريق از فشارها بكاهند و دستگاه ظلم بني اميه و بني عباس نتوانند به اين بهانه كه آنان با خلفاي سهگانه معارضند، از سادگي مردم سوء استفاده كرده، بر آنان و شيعيانشان بيش از پيش فشار و قتل و غارت وارد كنند.
پرسش 74
پس از قتل عثمان، مسلمانان به خانة علي رفتند تا با او بيعت كنند، شيعيان ميگويند كه علي فرمود: «دعوني والتمسوا
غيري؛ مرا رها كنيد و ديگري را بجوييد.» اگر علي (عليه السلام) خليفه بود، چرا گفت ديگري را بجوييد؟
پاسخ
خلافت به دو صورت متصور است و تفاوت روشني با هم دارند:
الف) خلافت منصوص؛ كه از جانب خدا تعيين شود؛ خلافت به اين معني قابل فسخ و يا صرف نظر كردن نيست.
ب) خلافت انتخابي؛ كه خليفه از طريق مردم انتخاب شودكه امام، خلافت به معني دوم را نمي پذيرفت.
امّا دليل عدم پذيرش اين بود كه آنان در شرايطي سراغ علي (عليه السلام) آمدند كه آن روح پاكي كه در عصر رسالت بر صحابه حاكم بود، از ميان رفته و روح دنياپرستي و زراندوزي بر بخشي از صحابه حكومت ميكرد. تاريخ از اندوختههاي هولناك طلحه و زبير و عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابي سرح، پرده برداشته است.
پرسش 75
بسياري از بزرگان اصحاب با اهل بيت پيامبر (صلّي الله عليه وآله) پيوند خويشاوندي برقر0ار كردهاند، آيا اين نشانة دوستي و علاقة بين آنها نبود؟
پاسخ
در اينجا نظر خوانندة عزيز را به دو نكته جلب مي كنم:
الف) در طرح اين سؤال، تفكر قبيلهاي وجود دارد كه ميگويد:
ازدواج صحابه و اهل بيت با يكديگر نشانة كمال الفت و دوستي ميان آنها بوده است، چنانكه در ميان قبايل عرب، ازدواج، نشانة الفت و صميميت ميان دو قبيله است.
در حاليكه مسألة اختلاف ميان اهل بيت : و برخي از صحابه (نه همه) اختلاف قبيلهاي نبود؛ اختلاف عقيدتي و يا به يك معنا «رفتاري» بود و چنين اختلافي با ازدواج چند نفر از نوه و نبيره ها، از ميان نمي رود . چنانكه تاكنون نيز از ميان نرفته است. از اين گـذشته، ما در پاسـخ به سؤالهاي پيش گفتيم كه پيشـوايان معصـوم: بـراي كاهش فشـارها، نام خلفا را روي برخي از فرزندان خود مي گذاردند و در برخي موارد، ازدواجهايي صورت ميگرفت كه سپر فشار و بلا باشد.
پرسش76
وقتي علي (عليه السلام) ميدانست كه خداوند او را خليفه كرده، پس چرا با ابوبكر و عمر و عثمان بيعت كرد؟
اگر قدرت نداشت، پس امام نبود؛ امام بايد قدرت و توانايي داشته باشد و اگر قدرت داشت، چرا از قدرت خود استفاده نكرد؛ پس اين خيانت است، پاسخ شما چيست؟
پاسخ
اوّلاً) در هيچ تاريخي وجود ندارد كه اميرمؤمنان (عليه السلام) با عمر و عثمان بيعت كرده باشد؛ زيرا خلافت عمر به وسيلة ابوبكر تثبيت شد و او در حقيقت خليفة ابوبكر بود.
همچنين دربارة عثمان، خلافت او به وسيلة عبدالرحمن بن عوف با تردستي خاصي كه در تاريخ آمده، رسمي گشت. اصلاً نيازي به بيعت علي (عليه السلام) نبود كه علي (عليه السلام) بيعت كند. چگونه اين پرسشگر به صورت قاطع ميگويدكه حضرت علي با اين دو نفر بيعت كرده است.
و امّا بيعت با ابو بكر از نظر شيعه بيعت نبوده، فقط از نظر اهل سنت، علي (عليه السلام) پس از شش ماه؛ يعني پس از درگذشت فاطمه (عليها السلام) بيعت كرد.
مطلب بعدي اينكه او ميگويد: «اگر قدرت نداشت، پس امام نيست»، او تصور كرده است كه امامت يك مقام انتخابي است كه حتماً بايد با قدرت انتخاب كنندگان روي كار بيايد، ولي امامت علي (عليه السلام) انتصابي الهي است و كساني كه از جانب خدا براي مقامي منصوب مي شوند، براي مشروعيت خود نيازي به رأي مردم ندارند و انبيا و اوصيا پيوسته به وسيلة قدرتهاي مسلط و ظالم، كشته و نابود ميشدند. آيا نبوت و وصايت آنها، چون قدرت نداشتند، مشروعيت نداشت؟
پرسش 77
چرا وقتي حضرت علي (عليه السلام) به قدرت رسيد:
الف) در منبر گفت: «خير هذه الأمة بعد نبيّها أبو بكر وعمر».
ب) ازدواج موقت را رواج نداد.
ج) فدك را باز پس نگرفت.
د) «حيّ علي خير العمل» را به اذان و اقامه اضافه نكرد.
ه( «الصلاة خير من النوم» را از اذان حذف نكرد.
و) براي مردم قرآن ديگري نياورد؟
پاسخ
الف) حديثي كه از زبان اميرمؤمنان علي (عليه السلام) دربارة دو خليفة نخست نقل شده، از احاديث جعلي و ساختگي است. اين تنها حديثي نيست كه از زبان علي (عليه السلام) دربارة خلفا جعل كردهاند؛ بلكه در اين مورد، 36 حديث ديگر دربارة فضيلت خلفا از آن حضرت جعل كردهاند كه آثار جعل از وضع آنها پيداست. براي آگاهي از اين احاديث و شيوة جعل به كتاب شريف «الغدير» مراجعه فرماييد.(1)
اما خطبة غرّاء آن حضرت كه محقّقان همگي بر صحت انتساب آن به علي (عليه السلام) اتفاق نظر دارند، رد كننده همه اين احاديث جعلي است كه فرمود: «اما واللّه لقد تقمّصها ابن أبي قحافة وإنّه ليعلم أنّ محلّي منها محلّ القطب من الرحي...».(2) «به خدا سوگند ابوبكر رداي خلافت را بر تن كرد، در حاليكه خوب ميدانست من نسبت به حكومت اسلامي چون محور سنگ آسياب هستم.»
يا آن سخن ديگر امام را چه كنيم كه فرمود: آنان خودسرانه بر مسند خلافت نشستند و ما را كه از نظر نسب برتر و نزديك ترين پيوند با رسول خدا داريم كنار زدند.(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الغدير، علامه اميني، ج8، ص54-62؛ تذكرة الحفاظ، مؤلف، ج1،ص77.
2 . نهج البلاغه، خطبة سوم، ابن خشاب اين خطبه را پيش از تولد رضي، درسال 306 براي مصدق بن شبيب واسطي نقل كرده است؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد:ج1، ص205.
3 . نهج البلاغه/162.
ب) دربارة ازدواج موقت، اين سخن امير مؤمنان در نكوهش كار عمر ـ كه آن را ممنوع ساخت ـ كافي است: «اگر عمر از ازدواج موقت جلوگيري نميكرد، جز افراد تيره بخت كسي به سراغ زنا نمي رفت.»1
ج) دربارة فدك، نكته رويگرداني حضرت از باز پسگيري آن، روشن است؛ اگر در دوران قدرت، فدك را از دست عاملان خلفاي پيشين بازپس ميگرفت، علي (عليه السلام) متهم به دنياگرايي ميشد و خود حضرت در نامهاي كه به عثمان بن حنيف نوشته، ميفرمايد:
«آري، از ميان آنچه كه آسمان بر آن سايه افكنده، تنها فدك در اختيار ما بود كه آن هم، گروهي بر آن حسادت ورزيده، گروه ديگري آن را سخاوتمندانه رها كردند و بهترين حاكم خداست. مرا با فدك و غير فدك چه كار؟ در حاليكه جايگاه فرداي هر كس قبر اوست كه در تاريكي آن، آثارش محو، و اخبارش ناپديد مي شود؟2»
سؤال كننده نميداند كه فدك در طول تاريخ خلفا، تا عصر مأمون كراراً باز پس گرفته شد، امّا باز دوباره به بهانهاي عودت داده ميشد.
د) دربارة «حيّ علي خير العمل»: و عدم اشاعة آن از سوي اميرمؤمنان بايد گفت كه علي (عليه السلام) در روزگار خود با سه گروه نبرد كرد:
1 . پيمان شكنان؛
2. ستمكاران؛
3. خوارج و نافرمايان.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تفسير طبري، ج5، ص9؛ الدرالمنثور، ج2، ص140.
2 . نهج البلاغه، نامة شمارة 45كه به عثمان بن حنيف نوشته است.
با اين مشكلات اصلي، پرداختن به مسائل جزئيتر در آن شرايط به صلاح نبود؛ ولي در عين حال در موارد مناسب از بدعتهاي خلفا نكوهش ميكرد. يكي از آنها «نماز تراويح» است؛ يعني خواندن نوافل ماه رمضان با جماعت كه از بدعتهاي خليفه دوم است و در عصر رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) به اين شيوه كه اكنون در مساجد ميخوانند، اصلاً وجود نداشت.(1)
وقتي امام علي (عليه السلام) زمام حكومت را به دست گرفت، مردم كوفه از علي (عليه السلام) خواستند كه براي آنان امامي براي نماز تراويح معين كند. حضرت از تعيين امام، خودداري نمود و آن را بدعت شمرد. در اين هنگام، عمل علي (عليه السلام) را نوعي مقابله با سيرة عمر دانستند و نالة «واعمراه!» از مسجد بلند شد. در اين هنگام اميرمؤمنان علي (عليه السلام) گفت: من امامي تعيين نميكنم خودتان امام را تعيين كنيد.(2)
عجيبتر آنكه عمر چنين نمازي را «بدعت حسنه» شمرد، آيا واقعاً «بدعت در دين» ميتواند زيبا باشد؟
ه ( در مورد «الصلاة خير من النوم»نيزمطلب همين طور است.
و) اما چرا براي مردم قرآن ديگري نياورد؟ چون قـرآني كه اكنون در اختيـار همة مسلمانان اسـت، همـان قـرآن بـه قرائت علي (عليه السلام) است؛ زيرا عاصم به يك واسطه قرائت را از علي (عليه السلام) گرفته است. با اين وصف، قرآن ديگري در كار نبود كه بياورد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . فتح الباري بشرح صحيح البخاري، ج4،ص250، حديث 2009 و 2010
2 . تهذيب، ج3، باب فضل شهر رمضان، حديث 30؛ كافي، ج4، ص154
پرسش 78
چرا در مدتي كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله) بيمار بود، حتي در يك نماز، علي (عليه السلام) پيشنماز (امام جماعت) مردم نشد؟ مگر نه اين است كه امامت صغرا دليلي بر امامت كبرا است؟
پاسخ
هر چند دليلي بر امام جماعت نبودن علي در دوران بيماري پيامبر نيست، سؤال كننده ميگويد: اگر كسي به اذن پيامبر (صلّي الله عليه وآله) پيشنماز شد، اين دليل بر امامت كبرا و رهبري جامعه به وسيله اوست. در كجاي دنيا مقبول است كه اگر كسي به سمت پايينتري منصوب شد، دليل بر شايستگي او براي بالاترين سمتهاست؟
ابوبكر خواه امامت نماز را در دوران بيماري پيامبر (صلّي الله عليه وآله) برعهده گرفته باشد يا نه، يا به دستور پيامبر بوده يا نه، چنين عملي گواه بر هيچ منصبي از مناصب ولايت و خلافت نيست.
شگفت اينجاست كه در اينجا عدم امامت علي (عليه السلام) را در نماز جماعت، دليل بر عدم خلافت و ولايت او مي گيرند، ولي بايد به خاطر بسپارند كه اگر چنين امامتي دليل بر خلافت است، اميرمؤمنان بالاتر از اين را در غزوة تبوك برعهده گرفت؛ زيرا در مدينه چهار ماه تمام، همة وظايف پيامبرـ كه تنها يكي از آنها امامت نماز بودـ برعهدة او بود؛ از اين رو پيامبر به او گفت: «أنت منّي بمنزلة هارون من موسي».
پرسش 79
در فقه شيعه، زنان از زمين ارث نمي برند، پس چرا فاطمه (عليها السلام) مطالبة سرزمين فدك را نمود؟
پاسخ
اوّلاً) آنچه مورد اتفاق علماي شيعه است، اين است كه زن فقط از زمين خانة مسكوني شوهر ارث نميبرد، نه از خانه و املاك ديگر پدر و ساير بستگان. اين سؤال كننده در اشتباه است! تصور كرده كه زن مطلقاً از زمين ارث نميبرد؛ حتي زمينهاي موروثي پدر و مادر.
ثانياً) اما فدك، ارث نبود؛ فدك نحله بود، پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله) اين قسمت از سرزمينها را كه به وسيلة صلح به دست آمده و به يك معني انفال بودند، به دستور خدا كه فرمود: {وَآتِ ذَا الْقُرْبيحَقَّهُ}(1) به دختر خود بخشيده بود.
پرسش 80
علي (عليه السلام) مرد شجاعي بود؛ اگر با خلافت خلفا موافق نبود، چرا به غصب خلافت خود اعتراض نكرد و چرا با آنان نجنگيد؟ و چرا با آنان بيعت كرد؟
پاسخ
علي (عليه السلام) بيعت نكرد؛ ولي به خاطر حفظ اسلام و ارشاد خلفا، همكاري كرد و مورد مشورت آنان قرار گرفت و فرمود: «من حفظ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . اسراء/ 26
اسلام و نيز حفظ وحدت مسلمانان را بالاتر از به دست گرفتن خلافت ميدانم.»
در نامهاي به ابوموسي اشعري نوشت: «هيچ كس بهاندازة من علاقهمند به وجود الفت ميان مسلمانان نيست.»1
و امّا چرا انتقاد نكرد، گفتيم كه كراراً انتقاد كرده و با حديث غدير بر خلافت خود احتجاج نموده بود؛ ولي او اهل دنيا نبود كه به خاطر مقام و منصب، هر چند بر حق، همة پلهاي موجود را خراب كند و جامعه را به تفرقه دچار كند يا اصل اسلام را متزلزل سازد.
پرسش 81
امام صادق (عليه السلام) از يك سو ميگويد:«من از دو طريق نوادة ابوبكر هستم» و از سوي ديگر شيعيان رواياتي از او نقل ميكنند كه ابوبكر را مذمت كرده است، اين چگونه است؟
پاسخ
جمله«ولّدني أبو بكر مرّتين» در كتاب كافي نيست كه برخي به آن كتاب نسبت ميدهند؛ كليني فقط يادآور ميشود كه مادر امام صادق (عليه السلام) «ام فروه»، دختر قاسم بن محمد است و مادر ام فروه، اسماء دختر عبد الرحمن بن ابي بكر است. بدون اينكه عبارت ياد شده را بياورد.
ابن عنبه در كتاب عمدة الطالب، جملة مزبور را از امام صادق (عليه السلام)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . نهج البلاغة، نامة شمارة 78.
نقل ميكند كه آن حضرت فرمود:«ولّدني أبوبكر مرّتين»1، ولي هيچ سندي ارائه نمي دهد.
شما نبردهاي خونين و كشمكشهاي روشن را كه بعد از سقيفه رخ داده، ناديده ميگيريد و به يك حديث بي اصل و اساس استدلال مينماييد و ميخواهيد بر اين گذشته تلخ، سرپوش بگذاريد؟!
پرسش 82
امام صادق (عليه السلام) در پاسخ زني كه پرسيد: «آيا ابوبكر و عمر را دوست بدارم؟» فرمود: «آنها را دوست بدار» 2و نيز نقل ميكند كه امام باقر (عليه السلام) ابوبكر را صديق ناميد.(3) توجيه اين احاديث به چه نحوي است؟
پاسخ
دربارة حديث نخست، سؤال كننده، چون به اصل كتاب مراجعه نكرده، در نقل حديث خيانت كرده است؛ زيرا بخشي از حديث را نقل كرده و بخشي را حذف كرده است. خلاصة حديث اين است كه زني به نام ام خالد ـ كه فرماندار مدينه به نام يوسف بن عمر، زميني را به او بخشيده بودـ از امام صادق (عليه السلام) دربارة آن دو نفر پرسيد. امام (عليه السلام) فرمود: آنان را دوست بدار. زن گفت: من هرگاه به سوي خدا رفتم، بگويم كه تو مرا به دوستي آنها امر كردهاي؟ حضرت فرمود: بلي!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . عمدة الطالب، ص195، ط . نجف اشرف.
2 . روضةكافي، ج8، ص 237
3 . كشف الغمه، ج2، ص 360
آنگاه زن گفت: اين مردي كه در كنار شما بر روي فرش مخصوص نشسته (ابوبصير) به من ميگويد: از آنها بيزاري بجويم، ولي كثير نوّا (زيدي مذهب بوده) مرا به دوستي آنها دعوت ميكند. كدام يك از آنها نزد تو عزيزترند و آنها را بيشتر دوست داري؟ حضرت فرمود: ابوبصير پيش من عزيزتر از كثير نوّا و ياران اوست.(1) اين مطلب حاكي از آن است كه حضرت روي مصالحي او را به دوست داشتن آن دو نفر دعوت كرده است؛ و گرنه ابو بصير را تأييد نميكرد.
امّا روايت دوم، يك حديث بي سند را از علي بن عيسي اربلي، )م 693( از عروة بن عبداللّه ـ كه از رجال قرن دوم است ـ نقل ميكند، كه آيا چنين حديث بي سندي، قابل استناد است؟
پرسش 83
طبق نقل ابوالفرج اصفهاني و اربلي در كشف الغمّه، علي (عليه السلام) يكي از فرزندان خود را مكنّي به ابيبكر كرده بود كه با برادرش در كربلا كشته شد. چرا شيعه اين قضيه را پنهان ميكند و فقط بر كشته شدن حسين (عليه السلام) تكيه مي نمايند؟2
پاسخ
دروغگو كم حافظه است؛ زيرا چگونه شيعه اين قضيه را پنهان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . روضة كافي، ج8، ص 219
2 . كشف الغمه، ج2، ص67. نويسنده به جاي صفحة واقعي، ص 360 را آدرس داده است و اين حاكي از آن است كه خود به كتاب مراجعه نكرده است. ميبينيد ما گرفتار چنين محققان بي مايه اي هستيم كه با دستپاچگي خود را به آب و آتش مي زنند.
ميكند، در حالي كه سوال كننده مطلب را از كتابهاي شيعه نقل ميكند كه آن را اربلي شيعي از شيخ مفيد آورده است. باز هم ميگويد: شيعه اين قضيه را پنهان ميكند!!
پرسش 84
اميرمؤمنان در نامة خود به معاويه مي نويسد: «با من كساني بيعت كردند كه با ابوبكر و عمر و عثمان بيعت كردند و با من بر اساس همان چيزهايي بيعت كردند كه با آنها بيعت كرده بودند. پس مردي كه در بيعت حاضر بوده حق ندارد، انتخاب ديگري كند. از اين سخنان ميتوان نتيجه گرفت كه:
الف) امام را مهاجران و انصار انتخاب ميكنند.
ب) به همان صورتي كه با ابوبكر و عمر و عثمان بيعت شد، همان گونه با علي (عليه السلام) بيعت شد.
ج) شورا از آنِ مهاجران و انصار است و اين نشانة مقام والاي آنهاست.
د) كسي را كه مهاجران و انصار قبول كنند و با او بيعت نمايند، خداوند او را مي پسندد.
ه( شيعيان معاويه را لعنت ميكنند، امّا علي (عليه السلام) در نامههايش او را لعنت نميكند.
پاسخ
قرآن مجيد به مسلمانان آموزش ميدهد كه با طرف مخالف به يكي از اين سه شيوه سخن بگوييد:
الف) برهان و دليل علمي؛
ب) پند و اندرز و نصيحت؛
ج) جدل؛ يعني با مسلّمات خود او، براي او دليل بياوريد.(1)
بنابراين، اميرمؤمنان با دشمن لجوج خود از راه سوم وارد مي شود و لحن سخن گفتن حاكي است كه راه جدل و محكوم كردن طرف به منطق خود او را در پيش گرفته است. وميگويد: آنان كه با آن سه نفر بيعت كردهاند، همانها نيز با من بيعت كردهاند؛ پس چه شد بيعت آنها را با آن سه نفر پذيرفتي و درباره من آن را نپذيرفتي؟
در نامه ديگر باز مي نويسد: برادرت «يزيد»، امير ابوبكر در شام بود و به بيعت عمر در مدينه گردن نهاد، تو امير عمر بودي، به بيعت عثمان در مدينه گردن نهادي، اكنون نيز بايد بر بيعت من گردن نهي، چون همگان از يك مقولهاند.
اين نوع سخن گفتن دليل بر اين نيست كه امام، اين منطق را پذيرفته باشد. بلكه بحث، بحث منطقي است و اين خارج از بحثهاي اعتقادي است.
پرسش 85
ابوبكر خليفة بر حقّ پس از پيامبر (صلّي الله عليه وآله) بود به دليل اينكه:
1. اصحاب، خلافت او را پذيرفتند و اگر خليفه بر حق نبود، مخالفت ميكردند.
2. علي (عليه السلام) با ابوبكر مخالفت نكرد و با او نجنگيد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . { ادْعُ إِلي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ }، (نحل/125).
پاسخ
در مورد اول، اين ادعايي بيش نيست و ظاهراً گوينده، از سرگذشت سقيفه آگاهي ندارد و يا پنهانكاري ميكند. مخالفت با خلافت ابوبكر در آغاز كار، بيش از آن است كه در اين برگها نوشته شود:
الف) گروه خزرجيان كه نيمي از انصار بودند، با ابوبكر بيعت نكردند؛ زيرا آنان مصمّم بودند كه سعدبنعباده، زمام خلافت را به دست گيرد و چون سعدبنعباده در سقيفه، زير دست و پا له شد، همگي گفتند: « لا نبايع إلاّ عليّاً»1؛ ما بجز با علي بيعت نميكنيم. و سرانجام، رييس خزرجيان به سبب ترس از حكومت وقت، مدينه را به عزم شام ترك گفت؛ ولي متأسفانه در آنجا ترور شد و خون او آنچنان لوث شد كه قاتل او هم مشخص نشد و قتل او را به جن نسبت دادند.
ب) بني هاشم و گروهي از اصحاب در خانة اميرمؤمنان (عليه السلام) تحصن كردند و حاضر به بيعت نشدند. آنها را تهديد كردند و گفتند كه خانه را با شما به آتش ميكشيم ـ و اين مسألهاي نيست كه بتوان آن را انكار كرد ـ عمر با گروهي به در خانة علي (عليه السلام) آمدند و هنگامي كه عمر با دخت گرامي پيامبر برخورد كرد، گفت: با همين قبيله خانة شما را به آتش ميكشم. بايد اين گروه از خانه بيرون بيايند و بيعت كنند.(2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تاريخ طبري، ج2، ص233.
2 . مصنف ابن شيبه، ج8، ص 572 ؛ انساب الاشراف، بلاذري، ج1، ص586، ط دارالمعرف، قاهره؛ الامامةو السياسة، ابنقتيبه، ج1، ص12و13، ط. مصر؛ تاريخ طبري، ج2،( (ص433، ط. بيروت؛ العقدالفريد،ابن عبدالله، ج4،ص87،تحقيق خليل شرف الدين؛ الاستيعاب، ج3، ص 979، تحقيق علي محمد بجاوي و... .
و امّا اينكه چرا علي (عليه السلام) با مخالفانِ خود نجنگيد، دليلش اين بود كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله) او را در اين مورد امر به سكوت كرده بود، ولي دربارة قاسطين، ناكثين و مارقين امر به جنگ كرده بود، و چون در اين مورد، پيشتر سخن گفتيم، نيازي به تكرار نيست.
پرسش 86
وقتي فتنهگران شورشي، خانة عثمان بن عفان را محاصره كردند، علي از او دفاع كرد و فرزندانش حسن و حسين (عليهما السلام) و برادرزادهاش عبداللّه بن جعفر را فرستاد تا از او دفاع كنند. آيا اين نشانة دوستي بين آن دو نبود؟
پاسخ
كساني كه خانة عثمان را محاصره كردند، صحابه و تابعان بودند و نميتوانيد آنها را كافر و دور از اسلام بدانيد. طبعاً ميان آنان و عثمان درگيري و نزاعي پيش آمده بود كه بوي خونريزي از آن ميآمد. اميرمؤمنان براي جلوگيري از خونريزي بين مسلمانان و اصلاح ذاتالبين، تمهيدات لازم را به عمل آورد و اين نشانة روح والاي اميرمؤمنان (عليه السلام) است كه براي حفظ وحدت، فرزندانش را مأمور ميكند كه از هر نوع خونريزي جلوگيري كنند. اين موضوع به معني قبول دوستي هيچ طرفي نيست.
پرسش 87
كليني نقل ميكند كه از امام علي خواستند تا بدعتهاي خلفاي سهگانه را اصلاح كند؛ امّا علي نپذيرفت و گفت: «اين ماية تفرقه است»، با وجود اينكه بدعتهاي خلفا از نظر شيعه مخالف با قرآن و سنت بود. چرا علي انكار نكرد؟
پاسخ
امر به معروف و نهي از منكر شرايطي دارد كه فقها در كتابهاي فقهي آن را بيان كردهاند و يكي از شرايط، اين است كه دفع «فاسد» به «افسد» نشود. براي فساد كوچكتر فساد بزرگتر را رها نكنيم. در چنين شرايطي مطرح كردن اين مسائل نه تنها تأثيري نداشت، بلكه اثري سوء ميگذاشت؛ بنابراين در اثناي جنگ صفين، مردي از بني اسد ـ از اصحاب علي (عليه السلام) ـ از آن حضرت پرسيد: چطور شد كه قوم شما، شما را از خلافت بازداشتند و حال آنكه شما شايسته تر بوديد؟
امام به صورت ملامتگونهاي قبل از جواب به او گفت: آخر هر پرسشي جايي دارد، حالا وقت اين گفتوگوها نيست. مسألة روز ما، مسألة معاويه است؛ «هلّم الخطب في ابن ابي سفيان».(1)
رفتار امامان شيعه (عليها السلام)
پرسش 88
اگر فاطمه (عليها السلام) به وسيلة خلفا مورد ستم قرار گرفته بود، چرا شوهر دلير او از وي دفاع نكرد؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . نهج البلاغة، خطبة 160، ر.ك: شرح نهج البلاغة ابن ابي الحديد.
پاسخ
علي (عليه السلام) در حدّ وظيفة شرعي از حريم عصمت خود دفاع كرده است؛ ولي دفاع در آن روز به صورت جنگ و خونريزي به مصلحت اسلام نبود. اگر شمشير ميكشيد، بني هاشم و گروهي از صحابه كه پايبند به بيعت با علي (عليه السلام) در غديرخم بودند، يك طرف و هواداران خلافت طرف ديگر قرار ميگرفتند؛ در اين صورت مسلمانان به دو گروه تقسيم ميشدند و اصل سفرة اسلام برچيده مي شد.
پرسش 89
چرا حسن بن علي (عليه السلام) كه نيروي فراواني داشت و ميتوانست جنگ را ادامه دهد، با معاويه صلح كرد؛ در حاليكه حسين بن علي (عليه السلام) با اينكه توانايي نداشت، به جنگ يزيد رفت؟ پس يكي ازآنها راه خطا پيموده است.
پاسخ
اولاً) شما كه بر تمام صحابه لباس عصمت و يا دستكم عدالت پوشاندهايد و همه را پاك و منزه از گناه و خلاف مي شماريد، آيا نبايد اين دو فرزند پيامبر (صلّي الله عليه وآله) را كه ستايشهاي فراواني از جدّ بزرگوارشان دربارة آنها در احاديث صحيح نقل شده، نيز از صحابه بدانيد؟ چرا بايد كار يكي را خطا معرفي كنيد؟
ثانياً) هر دو پيشواي معصوم، به دنبال انجام وظيفه بودند؛ نه دنبال حكومت. گاهي وظيفه، صلح را ايجاب ميكند و گاهي جهاد را؛ چنانكه جدّ بزرگوارشان پيامبر اسلام (صلّي الله عليه وآله) در بدر و احد و احزاب
جهاد كرد، ولي در حديبيه صلح نمود.
ج) حسن بن علي (عليه السلام) همان راه حسين بن علي (عليه السلام) را رفت؛ تا لشكريان در اطاعتش بودند، به جهاد پرداخت. آنگاه كه ديد تنآسايي و دنيا پرستي بر آنها غالب شده و نبرد، جز نابودي باقيماندة نيروها، نتيجة ديگري ندارد، دست از جنگ كشيد و صلح تحميلي را پذيرفت.