بخش 1

پیش‌گفتار مذهب شیعه از نظر تاریخی به چه زمانی بازمی‌گردد؟ و چه گرایش‌هایی را در بر می‌گیرد؟ گرایش‌های مختلف مذهب شیعه


1


بسم الله الرحمن الرحيم


3


آشنايي با پيشينه، مباني

و ديدگاه‌هاي مذهب شيعه

زير نظر: دكتر محمّد تقي فخلعي


7


پيش‌گفتار

{أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَفَرْعُها فِي السَّماء*تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها وَيَضْرِبُ اللَّهُ الأَْمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ}(1)

«اي پيامبر آيا نديدي چگونه خداوند «كلمة طيبه» (و گفتار پاكيزه) را به درخت پاكيزه‌اي تشبيه كرده كه ريشة آن (در زمين) ثابت، و شاخة آن در آسمان است. هر زمان ميوة خود را به اذن پروردگارش مي‌دهد. و خداوند براي مردم مثل‌ها مي‌زند، شايد متذكر شوند (و پند گيرند).»

سخن آغازين خود را با اين پرسش شروع مي‌كنم كه به راستي كدام مكتب را در تاريخ مي‌توان يافت كه بسانِ تشيع همواره آماج حملة دشمنان قرار گرفته و به رغم آن، همچنان سرفراز و قامت افراشته حيات خود را ادامه داده باشد؟ آن روز كه دار و دستة اموي فاجعه كربلا را رقم زدند، به پندار واهي خود دودمان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ابراهيم، 24 - 25.


8


پيامبر را به باد فنا دادند و آثار روحي و رسالت را ميراندند، ليكن به شهادت تاريخ، كربلا به رمز ماندگاري و افراشتگي بيرق تشيع تبديل شد. از آن پس نيز رشتة توطئه‌ها و خصومت‌ورزي‌ها در مقياس وسيع و فراگير امتداد يافت، از تهاجم فيزيكي تا حصر و حبس و شكنجه و تا تهاجم فكري با تكيه بر ابزار دروغ و تزوير و تحريف هيچكدام به هدف نائل نشد. مكتب تشيع به مانند درختي بالنده و شكوفا همه روزه تناورتر شد و شاخ و برگ گستراند. {كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوي عَلي سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ...}(1) « مَثَل حالشان به دانه‌اي ماند كه چون نخست سر از خاك برآرد شاخه‌اي نازك و ضعيف باشد، پس از آن قوت يابد تا آنكه قوي گردد و برساق خود راست و محكم بايستد كه دهقانان در تماشاي آن حيران مانند...».

حال بايد پرسيد راز اين پايداري و ماندگاري چيست؟

به باور نگارنده «اعتدال فكري»، «منطق عقلاني» و «روحية جهادي» سه عنصر مهم تضمين كنندة بقاي تشيع در طول تاريخ محسوب مي‌‌شوند. «اعتدال فكري» ، عنصر جاذبه آفرين در برابر هرگونه تند روي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فتح، 29.


9


و كندروي، تعصب ورزي و تحقير رقيبان، «منطق عقلاني» در برابر جهل و خرافه و كج انديشي و «روحية جهادي» در برابر سستي و كسالت و روحية گريز از مسئوليت در پيوندي وثيق با يكديگر رمز تداوم حيات و جاودانگي مكتب هستند. از قضا اين سه، نيازهاي اساسي بشر معاصر را تشكيل مي‌دهند. پس نبايد ترديد كرد كه ارائه تصويري روشن از تشيع با تكيه بر اين عناصر سه گانه خواهد توانست جاذبة عميق در نهاد مخاطبان پديد آورد.

نكتة ديگرآنكه تحولات عرصة ارتباطات نوين منشأ حسنات چندي شد از جمله برداشته شدن ديوارها و حجاب‌هاي سانسور و خفقانِ فكري و امروزه براي احدي عذري در بي خبري نيست.

گرچه جريان‌هاي معاند يا گمراه با اهداف آشكار و نهان بازهم در مشّوه نماياندن چهرة تشيع كوشيده و با طرح نسبت‌هاي دروغيني چون «نشاندن علي در جايگاه الوهيت و رسالت»، «عقيده به خيانت در وحي»، «عقيده به تحريف قرآن» و مانند آن، شيعه ستيزي را به اوج خود رسانده‌اند ليكن وضع عمومي جهان به صورتي است كه اين اقدام‌ها و روش‌ها بيش از هر زمان رنگ باخته و روح جستجو‌گري آزادانه


10


ضمير نسل حاضر را آكنده است. با بهره‌گيري از فضاي پديد آمده مي‌بايست در جهاد فكري عظيم، حقيقت را بر طالبان آن عرضه كرد و با زدودن غبار جهل و شبهه دشمني‌هاي نشأت يافته از بي خبري را پايان بخشيد و اين بخشي ازمسيري است كه در راه وصول به عدالت و حقيقتِ موعود بايستي پيمود.

دكتر محمّد تقي فخلعي

استاديار دانشگاه فردوسي مشهد


11


مذهب شيعه از نظر تاريخي به چه زماني بازمي‌گردد؟ و چه گرايش‌هايي را در بر مي‌گيرد؟

تاريخ تشيع

يكي از مسائلي كه مورد اختلاف نظر شيعه و اهل سنّت قرار گرفته پيشينة مذهب شيعه بوده است. بسياري از اهل سنّت اصالت تاريخي اين مذهب را باور ندارند و آن را گونه‌اي بدعت به معناي رويكردي نو مي‌پندارند كه ريشه‌اي در اصل اسلام نداشته است.

در زير مهم‌ترين ديدگاه‌هاي آنان در اين باره را به اختصار بررسي مي‌كنيم:

1. نقش عبد الله بن سبا در تاريخ تشيع

ظاهراً برخي از اهل سنّت برآنند كه مذهب شيعه به معناي اعتقاد به برتري علمي و ديني علي (عليه السلام) و خلافت آن حضرت پس از پيامبر (صلّي الله عليه وآله) در زمان حكومت آن بزرگوار توسّط شخصي به نام عبد الله بن سبا كه پيشينة يهودي داشته پيش نهاد شده است، امّا انصاف آن است كه هيچ يك از صاحب‌نظران


12


برجستة اهل سنّت چنين باور بي‌پايه‌اي نداشته است. اينان ابن سبا را نه پايه‌گذار مذهب شيعه، كه پايه‌گذار گرايش‌هاي غلوآلود شيعي مانند اعتقاد به الوهيت علي (عليه السلام) و سرسلسلة غاليان شيعه مي‌شمارند و هم‌كيشان او را «سَبَئي» نام مي‌نهند و اينان را دسته‌اي از شيعيان مي‌انگارند.(1)

البته بي‌ترديد اين ديدگاه از اين حيث قابل انتقاد است كه گرايش‌هاي كفرآلودي چون اعتقاد به الوهيت علي (عليه السلام) را كه از شريعت اسلام خارج است نمي‌توان داخل در مذهب شيعه شمرد؛ مذهب شيعه چنين باورهاي غلوآلود و ديدگاه‌هاي سخيفي را در خود نمي‌شناسد. با اين حال، بايد توجّه داشت كه اساساً وجود شخصي با نام عبد الله بن سبا از نظر تاريخي مورد ترديد جدّي قرار دارد و راوي اصلي داستان او سيف بن عمر نامي است كه نزد عموم رجال‌شناسان شيعه و اهل سنّت به دروغگويي و افسانه‌پردازي شهره است. پژوهشگراني چون علامه مرتضي عسكري به تفصيل در اين باره سخن گفته‌اند و شخصيت ابن سبا را موهوم و ساختگي برشمرده‌اند.(2)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نك: الفتنة و وقعة الجمل، دعوة عبد الله بن سبأ، ص48؛ تأويل مختلف الحديث، ص70، الضعفاء، 4/77، الوافي بالوفيات، 17/100، همچنين از منابع معاصر اهل سنّت، نك: أضواء علي السنة النبوية، ص177، المهدي المنتظر في ضوء الأحاديث و الآثار الصحيحة، ص61.

2 . عبد الله بن سبا، 3ج.


13


جالب است كه برخي پژوهشگران اهل سنّت و نويسندگان سلفي نيز با اين ديدگاه هم‌داستانند و در وجود چنين شخصي ترديد جدّي دارند!1 هر چند در منابع روايي شيعه احاديثي به چشم مي‌خورد كه وجود چنين شخصي را تأييد مي‌كند و حاكي از آن است كه اين فرد مانند بسياري ديگر در شأن آن حضرت غلو نموده و به زياده‌گويي و زياده‌روي دچار آمده است.(2) چنان‌چه اين مضمون در دو روايت صحيح از امام باقر (عليه السلام) و امام صادق (عليه السلام) وارد شده3 و رجالي كهنِ شيعه شيخ كشي رواياتي را در لعن و نكوهش او گرد آورده كه برخي از آن‌ها از نظر سندي صحيح است.(4) با توجّه به همين روايات صحيح، برخي رجال‌شناسان معاصر شيعه جايي براي انكار اصل وجود اين شخص نيافته‌اند.(5)

به هر تقدير، چه شخصي با عنوان عبد الله بن سبا در تاريخ وجود داشته باشد و چه وجود نداشته باشد، ترديدي نيست كه باورها و ديدگاه‌هاي نادرست

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . از جمله آنان شخصيت معروف معاصر، دكتر طه حسين است. دربارة ديدگاه او در اين باره نگاه كنيد به: مع رجال الفكر، 1/277.

2 . نك: الغارات، 1/302، الخصال، ص628، من لا يحضره‌الفقيه، 1/325، تهذيب‌الأحكام، 2/322، الأمالي للطوسي، ص230، الهداية الكبري، ص151 و432،

3 . نك: وسائل الشيعة، 28/336

4 . اختيار معرفة الرجال، 1/323

5 . مستدركات علم رجال الحديث، ص22


14


منسوب به او به روشني با باورها و ديدگاه‌هاي اصيل مذهب شيعه بيگانه است.

همة منابعي كه داستان اين شخص را حكايت كرده‌اند تصريح نموده‌اند كه وي توسّط اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) به توبه دعوت و سپس اعدام شده است. همچنين، همة منابع روايي و رجالي شيعه كه به اين شخص اشاره كرده‌اند باورها و ديدگاه‌هاي سخيف وي را سخت نكوهيده‌اند و مصداق كفر به خدا و شايستة لعن و بيزاري برشمرده‌اند.(1)

در سرتاسر منابع شيعه حتّي يك مورد يافت نمي‌شود كه از چنين شخصي به نيكي ياد رفته باشد يا باورهاي كفرآلود او به رسميت شناخته شده باشد. حال چگونه مي‌توان چنين شخصي را پايه‌‌گذار مذهب شيعه و مروّج انديشه‌هاي شيعي دانست؟!

2 . نقش حوادث تاريخي و شاهان ايراني در تاريخ تشيع

به نظر مي‌رسد كه برخي نيز سعي دارند تا سرآغاز تاريخ تشيع را گونة ديگري بنمايانند و در اين راستا از انعقاد شيعه در سقيفة بني ساعده، يا پس از هنگامة جمل يا صفين ياد مي‌كنند و حتّي از كساني چون آل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . به عنوان نمونه، نگاه كنيد به: وسائل الشيعة، باب حكم الغلاة و القدرية، 28/336؛ رجال الطوسي، ص75، خلاصة الأقوال، ص372


15


بويه يا صفويان نام مي‌برند و بي‌ميل نيستند كه نقش اين شاهان شيعه و ايراني را در تاريخ تشيع بزرگ بيانگارند. امّا حق آن است كه چنين انگاشته‌هاي بي‌پايه‌اي فاقد ارزش علمي و گونه‌اي تعصّب‌ورزي عوامانه است.

سيد طالب خرسان در كتابي با عنوان نشأة التشيع (= سرآغاز تشيع) به تفصيل در اين باره سخن گفته و گمانه‌هاي فوق را پاسخ داده است.(1)

البته آن‌چه گفتيم هرگز بدين معنا نيست كه حوادث تاريخي و تحولات جهان اسلام، هيچ اثري در فرايند تكامل مذهب شيعه و گسترش آن نداشته است. روشن است كه مذهب شيعه، طبيعتاً در بستر تاريخ بلند خود، تحت تأثير مقتضيات زمان، حوادث گوناگون و مهم‌تر از همه نقش پيشوايان خود، فراز و فرودهايي داشته و در مجموع شاهد رشد و پويايي فراواني بوده است. به ديگر سخن، شكّي نيست كه تشيع در زمان امام جعفر صادق (عليه السلام) با تشيع در زمان امير المؤمنين (عليه السلام) تفاوت‌هايي داشته است، امّا به نظر مي‌رسد اين تفاوت‌ها نه در اصول بنيادين مذهب مانند اصل مفهوم امامت اهل بيت (عليهم السلام) ، كه در ديدگاه‌ها و گسترة مذهب بوده است.

به نظر نگارنده، تشيع در زمان امام صادق (عليه السلام) به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نشأة التشيع


16


ويژه تحت تأثير تلاش‌هاي علمي گستردة آن حضرت، از يك «عقيده» به يك «مكتب» تبديل شد. در واقع، تشيع تا پيش از آن حضرت و شايد پيش از پدر بزرگوارش امام باقر (عليه السلام) به عنوان يك «مكتب» و «مذهب» مطرح نبود و ماهيتي نسبتاً بسيط داشت. لذا شايد بتوان مهم‌ترين نقش امامين صادقين (عليهما السلام) را بالاندن تشيع و تبديل آن به مذهب و سپس تحكيم آن در جامعة اسلامي دانست؛ حقيقتي كه به خوبي در تعبير «مذهب جعفري» كه گاهي به مذهب شيعه اطلاق مي‌شود جلوه مي‌كند.

3 . نقش رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) در تاريخ تشيع

واقعيت آن است كه اصل دوستي علي (عليه السلام) و اعتقاد به برتري علمي و ديني آن حضرت و استحقاق وي براي خلافت به روشني از گفتار شخص پيامبر (صلّي الله عليه وآله) دربارة او كه به فراواني در منابع روايي شيعه و اهل سنّت ديده مي‌شود گرفته شده و به گواهي تاريخ در زمان شخص پيامبر (صلّي الله عليه وآله) موجود بوده است. مطابق با گزارش‌هاي تاريخي و روايات فراوان، ترديدي نيست كه برتري علمي و ديني و به طور كلّي فضائل ويژة علي (عليه السلام) بارها توسّط پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) مورد تأكيد قرار گرفته، و بر همين اساس از آغاز عدّه‌اي از صحابه نسبت به آن حضرت محبّت و ارادت ويژه‌اي داشته‌اند. به عنوان نمونه، از صحابي برجسته عبد الله بن مسعود


17


نقل شده است كه مي‌گفت: «ما (صحابه) همواره بر آن بوديم كه افضل اهل مدينه علي بن ابي‌طالب است».(1)

از ابو سعيد خدري نيز نقل شده است كه مي‌گفت:

«ما جماعت انصار در زمان پيامبر (صلّي الله عليه وآله) منافقان را با بغض‌شان نسبت به علي (عليه السلام) مي‌شناختيم».(2)

اين مضمون از صحابة شهيري چون ابوذر غفاري3 و جابر بن عبد‌الله انصاري4 نيز نقل شده است. برخي تابعين نيز تأكيد مي‌كردند كه در ميان اصحاب پيامبر (صلّي الله عليه وآله) كسي را عالم‌تر از آن حضرت نمي‌شناسند.(5)

احمد بن حنبل يكي از پيشوايان چهارگانة اهل سنّت نيز صادقانه اعتراف مي‌كند كه در فضائل هيچ يك از صحابه مانند فضائل علي (عليه السلام) احاديث صحيح وارد نشده است.(6) همين فضائل غير قابل انكار و روايات فراوان ديگر، بسياري از صحابة برجستة پيامبر (صلّي الله عليه وآله) نظير سلمان، ابوذر، مقداد، عمّار و حذيفه را واداشت تا خلافت را شايستة علي (عليه السلام) و حقّ مسلّم او بدانند و اين همان پيشينة تشيع است.

مرحوم كاشف الغطاء با توجّه به منابع رجالي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مجمع الزوائد، 9/116

2 . سنن الترمذي، 5/298، جزء الحميري، ص34

3 . المستدرك علي الصحيحين، 3/129

4 . المعجم الأوسط، 2/328، الاستذكار، 8/446

5 . المصنّف، 7/502

6 . الاستيعاب، 3/1115


18


اهل‌سنّت، نزديك به 300 تن از صحابه را داراي گرايش‌هاي شيعي برشمرده1 و مرحوم مغنيه نيز به تفصيل در اين باره سخن گفته است.(2)

بنابراين، انصاف آن است كه مبناي تشيع را بايد در شخص پيامبر (صلّي الله عليه وآله) و احاديث آن حضرت، و نخستين شيعيان را بايد در ميان صحابة آن حضرت جست‌وجو كرد.

آن‌چه اين ديدگاه را به عنوان يك واقعيت تاريخي مورد تأييد قرار مي‌دهد احاديثي در منابع روايي اهل سنّت است كه از كاربرد اصطلاح «شيعة علي» توسّط شخص پيامبر (صلّي الله عليه وآله) حكايت دارد. مطابق با اين احاديث كه در منابع روايي اهل سنّت به چشم مي‌خورد، رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) از گروهي با عنوان «شيعيان علي» ياد كرده و آنان را برترين آفريدگان و رستگاران روز قيامت بر شمرده است و اين مسأله نمي‌تواند عادي و بي‌اهمّيت تلقّي شود. به عنوان نمونه، از رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) روايت شده است كه در تفسير آية شريفة {أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ} (= آنان همانا برترين آفريدگان هستند) خطاب به علي (عليه السلام) فرمود: «أَنْتَ يا عَلي وَشيعَتُكَ» يعني: «آن‌ها تو و شيعيانت هستيد».(3)

همچنين، از جابر بن عبد الله انصاري روايت شده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . أصل الشيعة و أصولها، ص145

2 . الشيعة في الميزان، ص26 به بعد.

3 . جامع البيان، 30/335


19


است كه گفت:

نزد رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) نشسته بوديم كه علي (عليه السلام) روي نمود؛ رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) به او اشاره كرد و فرمود:

«وَ الَّذي نَفسي بِيَدِهِ إِنَّ هذا وَشيعَته لَهُمُ الفائِزُونَ يَوم القِيامَةِ»؛ يعني: «سوگند به خدايي كه جانم به دست اوست، همانا اين و شيعيان‌اش در روز قيامت رستگارانند».(1)

اين حديث را ابو سعيد خدري و امّ سلمه نيز از رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) روايت كرده‌اند.(2)

انصاف آن است كه تشيع علي (عليه السلام) به عنوان يك مفهوم اصيل اسلامي توسّط شخص پيامبر (صلّي الله عليه وآله) مطرح شده و اصطلاح «شيعة علي» را نخستين بار شخص رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) بر زبان رانده است. بنابراين، حق آن است كه بپذيريم مذهب تشيع از درون اسلام جوشيده، بل عين اسلام اصيل است و بنيان‌گذار آن شخص رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) بوده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الدرّ المنثور، 6/379

2 . تاريخ مدينة دمشق، 42/333


20


گرايش‌هاي مختلف مذهب شيعه

از آغاز به گواهي روايات فراوان بر مبناي انديشة اثناعشري شكل گرفت، در گذر تاريخِ خود دو گرايش عمده را تجربه كرد كه در ذيل به آن‌ها و برخي گرايش‌هاي فرعي ديگر اشاره مي‌كنيم:

1 ـ زيديه

گرايش نخست مربوط به زماني بود كه زيد فرزند شايستة امام زين العابدين (عليه السلام) در زمان امام جعفر صادق (عليه السلام) عليه دستگاه ظلم بني‌اميه قيام كرد، اما به دلايل مختلفي با شكست مواجه شد و به گونة غم‌انگيزي به شهادت رسيد.

گويا پس از او در ميان برخي پيروان باقي‌مانده‌اش جرياني به وجود آمد كه شرط قيام مسلّحانه عليه طاغوت را بر شرايط امامان شيعه كه پيش از آن گفته شده بود افزود، و آن را جاي‌‌گزين شرط عصمت ساخت،(1) و باور يافت كه امامت به فرزندان امام حسين (عليه السلام) و امام باقر (عليه السلام) اختصاص ندارد و همة فرزندان علي (عليه السلام) را در برمي‌گيرد. هر چند قرائني

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الإرشاد إلي سبيل الرشاد، ص69 به بعد.


21


وجود دارد كه شخص زيد بن علي (عليه السلام) چنين انديشه‌اي نداشته و به امامت خود و فرزندان خويش باورمند نبوده است، اما به هر حال اين گرايش فكري با انتساب به او «زيديه» نام گرفت و تاكنون به عنوان يكي از گرايش‌هاي فرعي شيعه استمرار يافته است.(1)

2 ـ اسماعيليه

گرايش ديگر نيز مربوط به زمان امام صادق (عليه السلام) بود كه فرزند بزرگتر آن حضرت اسماعيل فاقد شرايط امامت مانند علم كافي و عصمت تشخيص داده شد. لذا بر خلاف انتظار برخي شيعيان كه فرزند بزرگتر را شايستة امامت مي‌پنداشتند، آن حضرت به امر الهي فرزند كوچكتر خود امام موسي كاظم (عليه السلام) را به عنوان جانشين خود معرّفي فرمود. اين كار آن دسته از شيعيان را قانع نكرد، لذا پس از شهادت امام صادق (عليه السلام) به امامت اسماعيل باور بستند و پس از وي امامت را در فرزندان او جاري پنداشتند و از اين رو «اسماعيليه» نام گرفتند.

هر چند مدارك روايي و شواهد تاريخي فراواني در دست است كه مرگ اسماعيل را پيش از شهادت امام صادق (عليه السلام) نشان مي‌دهد، و تأكيد مي‌كند كه وي در زمان شهادت پدر زنده نبوده است تا جانشيني آن حضرت را بر عهده بگيرد، اما گويا اين واقعيت مهم،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . امروز بسياري از شيعيان كشور يمن گرايش زيدي دارند.


22


اسماعيليان را از ديدگاه نادرست خود بازنداشته، و اين انديشه نيز تاكنون به عنوان يكي از گرايش‌هاي فرعي شيعه بر جاي مانده است.

3 ـ گرايش‌هاي فرعي ديگر

البته گرايش‌هاي فرعي ديگري نيز در تاريخ شيعه وجود داشته كه به فراموشي سپرده شده و اثري از آن‌ها بر جاي نمانده است؛ مانند گرايش «كيسانيه» كه به امامت محمّد حنفيه فرزند امام علي (عليه السلام) پس از امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) باورمند بودند، و گرايش «واقفه» كه در امامت امام رضا (عليه السلام) توقّف نمودند، و چند گرايش انحرافي ديگر.

4 ـ گرايش‌هاي موهوم

افزون بر اين‌ها، برخي از نويسندگان اهل سنّت از گرايش‌هايي نام برده‌اند كه به نظر مي‌رسد هيچ‌گاه در تاريخ شيعه وجود نداشته‌اند و تنها زادة خيال‌پردازي‌هاي عجيب و غريب نويسندگانشان بوده‌اند. گرايش‌هايي مانند بيانيه، رزاميه، حلويه، شاعيه، شريكيه، تناسخيه، لاعنه، مخطئه و مانند آن واژه‌هاي بي‌معنايي هستند كه به مذهب شيعه بسته شده‌اند، تا ذهنيت اهل سنّت را نسبت به اين مذهب اصيل بيش از پيش پريشان گردانند.(1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . براي آشنايي با اين گرايش‌هاي موهوم، نگاه كنيد به: (

( الملل و النحل، 1/146 به بعد.


23


با اين حال، چنان‌چه اشاره شد، گرايش اصلي مذهب شيعه كه اكثريت جامعة شيعي را در برمي‌گيرد اعتقاد به امامت امامان معصوم دوازده‌گانه است؛ گرايشي كه نزد اهل سنّت با عنوان «اماميه» يا «اثنا عشريه» شناخته مي‌شود. از اين رو، در گفتار حاضر مراد ما از «شيعه» تنها همين گرايش اصيل است.

5 ـ گرايش‌هاي غاليان و مسألة غلو

در اين‌جا مناسب است به فراخور بحث، دربارة «غلو» و «غاليان» از ديدگاه شيعه، سخني هر چند كوتاه به ميان آوريم، چراكه به نظر مي‌رسد بسياري از اهل سنّت، چنان‌چه اشاره شد، «غاليان» را يكي از فرق شيعه مي‌پندارند و حتّي برخي از آنان ميان تشيع و غلو فرقي نمي‌شناسند!

«غلو» در لغت به معناي بالا آمدن و در گذشتن از چيزي1 و در اصطلاح به معناي زياده‌روي يا زياده‌گويي در باورها و ديدگاه‌هاي ديني است. قرآن كريم اين واژه را در اين معنا استعمال كرده و خطاب به اهل كتاب فرموده است:

{ قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ وَلا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الصحاح، 6/2448.


24


أَضَلُّوا كَثِيراً وَضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِيلِ}1؛ «بگو: اي اهل كتاب! در دين خود به ناراستي غلو نكنيد و پيرو خواهش‌هاي گروهي نباشيد كه پيشتر گمراه شدند و بسياري را گمراه كردند و از ميان راه به در شدند».

دربارة مسألة «غلو» و مفهوم و پيشينة آن در تاريخ اسلامي سخن بسيار است، امّا آن‌چه در اين مختصر مي‌توان گفت، ابهامي است كه در مفهوم آن وجود داشته و در عمل، تشخيص مصاديق آن را با مشكل مواجه ساخته است. اگر چه همة مذاهب اسلامي از شيعه و اهل سنّت «غلو» را يك گرايش انحرافي مي‌دانند و بر ناروا بودن آن در هر سطحي كه باشد هم‌داستانند، امّا آن‌چه دقيقاً مشخّص و معلوم نيست اين است كه كدام ديدگاه مصداق غلو و كدام فرد يا مذهب غالي است! وجود ابهام در اين مسأله، خود يكي از عوامل اختلاف ميان شيعه و اهل سنّت و حتّي اختلاف ميان خود شيعيان شده است.

اهل سنّت، كه البته عمدتاً براي عموم ائمة اهل بيت (عليهم السلام) احترام قائل هستند، اعتقاد شيعه به امامت و ولايت آن‌ها را گونه‌اي «غلو» و زياده‌روي ارزيابي مي‌كنند و بر آنند كه شيعيان دربارة جايگاه و نقش اهل بيت (عليهم السلام) اغراق مي‌نمايند! در حالي كه اين اعتقاد شيعيان، يك اعتقاد اصيل اسلامي است و به هيچ روي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مائده: 77.


25


نمي‌تواند مصداقي براي «غلو» باشد. اگر چه در اين ميان، از باورهاي سخيفي چون اعتقاد به الوهيت علي (عليه السلام) نيز سخن به ميان مي‌آورند كه هر چند مصداق مسلّم «غلو» و زياده‌گويي است، امّا دامان شيعه از آن پيراسته است. شيعه هرگز كساني كه چنين انگاره‌هاي كفرآميزي داشته‌اند را در خود ندانسته و به خود راه نداده است، لذا داخل دانستن غاليان در مذهب شيعه خبطي آشكار و خطايي بس فاحش است.

ترديدي نيست كه اهل بيت (عليهم السلام) خود را بندگان خداوند بلندمرتبه و جانشينان پيامبر او (صلّي الله عليه وآله) مي‌دانستند و با هر باوري كه معارض اين حقيقت بود به شدّت مقابله مي‌فرمودند. شدّت برخورد آن بزرگواران با غلو و غاليان در احاديث فراواني نمود يافته كه برخي از آن‌ها را صاحب «وسائل الشيعة» تحت باب «حكم الغلاة و القدرية» گرد آورده است.(1)

با اين حال، نسبت دادن غلو به شيعيان اختصاصي به اهل سنّت نداشته و در ميان خود شيعيان نيز در ارتباط با يكديگر وجود داشته است.

با اين وصف، به نظر مي‌رسد كه بايد براي اين اختلاف نگرش‌ها كه در عمل به اختلاف مذاهب اسلامي و حتّي اختلاف پيروان يك مذهب انجاميده است، چاره‌اي انديشيد. به نظر نگارنده، بهترين راهكار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . وسائل الشيعة، 28/334


26


عملي، آن است كه در نسبت دادن «غلو» به شخصيت‌ها و مذاهب اسلامي احتياط بيشتري مبذول داشته و به «قدر متيقّن» بسنده شود.

قدر متيقّن غلو همانا باور و ديدگاهي است كه با اصول و ضروريات اسلام كه مورد اتّفاق نظر عموم مسلمين است، منافات داشته باشد و آن‌چه با اصول و ضروريات اسلام مانند توحيد خداوند و نبوّت پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) منافات نداشته باشد مي‌تواند به عنوان يك نظريه مطرح شود و البته در صورت نياز، توسّط مخالفان آن مورد نقد و ارزيابي مسالمت آميز قرار گيرد.


| شناسه مطلب: 74855