بخش 3

بیانیّه هیأت کبار علما در محکومیت تکفیر چند نکته مهم درباره این بیانیّه

4. تحريف قرآن

شيخ جبرين در فتواي خود مي گويد:

« شيعيان به قرآن طعنه مي زنند و گمان مي كنند صحابه آن را تحريف كرده و از آن، چيزهاي بسياري كه مربوط به اهل بيت( عليهم السلام ) و دشمنان آنان است حذف كرده اند; بنابراين اعتقادي به قرآن ندارند و آن را دليل و حجت نمي دانند. »( 1 )

اين تهمت نيز حاكي از بي اطلاعي كامل ايشان از شيعه و كتاب هاي علمي آنان است. اي كاش همان طور كه ما شيعيان، تمامي كتاب هاي اهل سنت را در كتاب خانه هاي خود مطالعه مي كنيم، علماي وهابي هم قدري از شدّت خود سانسوري مي كاستند و بعضي از كتاب هاي شيعه را به كتابخانه هاي خود مي بردند و تنها با توجه به كتاب هاي دشمنان، شيعه را مورد قضاوت قرار نمي دادند.

اي كاش حداقل به پيام تاريخي امام در مراسم حج گوش مي دادند كه صريحاً صيانت قرآن را از تحريف مورد تأكيد قرار دادند. و يا يكي از صدها مقاله و كتابي كه توسط محققان شيعه درباره عدم تحريف قرآن نوشته شده، مانند « تفسير البيان » آيت الله خويي، « تفسير الميزان » علامه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مجله مشكوة، ص 54، به نقل از فتاوي تفرقه انگيز وهابيان، دكتر بي آزار شيرازي


60


طباطبايي، ج 12، « اعتقادات » صدوق، « آلاءالرحمن في تفسير الميزان » علامه شيخ محمدجواد بلاغي، « افسانه تحريف قرآن » و « التحقيق في نفي التحريف » را مورد توجه قرار مي دادند. و همچنين اي كاش فتاواي مراجع بزرگ شيعه، همچون آيات عظام حكيم، شاهرودي، گلپايگاني و ميلاني مبني بر تحريف نشدن قرآن را در مقدمه ترجمه و تفسير مير احمد علي پاكستاني ملاحظه مي كردند.

آيا جزئي بيني و كلي گويي، روش تحقيق و افتا است؟ آيا به صرف اين كه شخص غير مسؤلي اظهار نظري شخصي كرده و يا مستشرقي درباره شيعه چنان گفته، بايد آن را به حساب كل شيعه گذاشت و نظر جمهور علما، فقها و مفسّران شيعه را ناديده گرفت؟

اگر چنين است پس اجازه دهيد ما هم همين روش تحقيق و افتاء را در پيش گيريم و آنچه شايسته گفتن نيست، از قبيل نسبت قول تحريف به اهل سنت را به استناد برخي روايات سست آنان( 1 ) بنويسيم.

قضاوت و داوري درباره نسبت دادنِ تحريف به يك فرقه و مذهب، نياز به اشراف بر منابع و متون آن مذهب دارد. متأسفانه گاهي بلكه بسياري از اوقات در بين مسلمانان و علماي اسلام، به جاي مراجعه به متون و منابع آن مذهب، از گفتار ديگران بهره گرفته مي شود،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الاتقان في علوم القرآن، سيوطي، ج 1، ص 65


61


بدون آن كه اجازه مراجعه به خود بدهند!

نظر عالمان و دانشمندان شيعه درباره عدم تحريف قرآن بسيار روشن است و جاي ترديد باقي نمي ماند زيرا عالماني كه پيشوايي مذهب را به عهده دارند، مانند شيخ طوسي، شيخ طبرسي و... هيچ كدام تحريف قرآن را نپذيرفته اند! بدين جهت چرا وهابيت خود را به زحمت انداخته و براي زير سؤال بردن يك فرقه مهم اسلامي، به اصل قرآن كريم و اسلام ضربه مي زند! گرچه در ظاهر از اسلام دفاع مي كند اما در واقع ضربه به اصل اسلام مي زند زيرا مسيحيان و يهوديان به مسلمانان مي گويند: شما كتاب هاي ما را تحريف شده مي دانيد، در صورتي كه بين خود مسلمانان درباره كتابشان اختلاف است! متأسفانه گويا دنياي برخي از افراد، در طرح اين گونه مطالب تأمين مي شود كه همواره آن را تكرار مي كنند! از اين رو علماي شيعه در پاسخ مي گويند: اگر ملاك براي داوري، برخي روايات و گفتار برخي افراد باشد، تحريف قرآن از برخي احاديث اهل سنت نيز برداشت مي شود كه به برخي از آنها اشاره مي كنيم:

1. از عمر و ابي بن كعب و عكرمه روايت شده است كه سوره احزاب نزديك به سوره بقره يا طولاني تر بوده است و در آن، آيه رجم وجود داشته است.( 1 )

2. از ابوموسي اشعري روايت شده كه به قاريان بصره

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الاتقان في علوم القرآن، ج3، ص82; مسند احمد، ج 5، ص132; المستدرك علي الصحيحين، ج 4، ص 359


62


گفت: ما سوره اي را قرائت مي كرديم كه مانند سوره برائت بزرگ بود ولي آن را فراموش كردم، جز اين آيه را: « لو كان لابن آدم واديان من مال لابتغي وادياً ثالثاً، ولا يملا جوف ابن آدم الا التراب »( 1 )

3. از عمر بن خطاب روايت شده است:

« ايّاكم ان تهلكوا عن آية الرجم... والذي نفسي بيده لولا أن يقول الناس زاد عمر في كتاب الله لكتبتها: الشيخ و الشيخة اذا زنيا فارجموها البتة، نكالا من الله و الله عزيز حكيم، فانا قد
قرأناه
; بپرهيزيد از نابودي به خاطر آيه رجم و سنگساري. سوگند به كسي كه جانم در اختيار اوست اگر ترس از آن نبود كه مردم بگويند عمر در كتاب خدا افزوده است، اين آيه را مي نوشتم: پيرمرد و پيرزن اگر زنا كنند، آنان را سنگسار كنيد و اين عذاب الهي است و اين آيه را ما قرائت مي كرديم. »( 2 )

4. از عايشه روايت شده است: « نزلت آية الرجم و رضاع الكبير عشراً، و لقد كانت في صحيفة تحت سريري، فلما مات رسول الله و تشاغلنا بموته دخل داجن فأكلها »( 3 )


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيح مسلم، ج 2، ص 726
2. المستدرك علي الصحيحين، ج 4، ص 359ـ360، مسند احمد، ج 1، ص 23ـ29، سنن دارمي، ج 2، ص 179
3. مسند احمد، ج 6، ص 269، المحلي، ج 11، ص 235، ر ط سنن ابن ماجة، ج 1، ص 625


63


5. طبراني از عمر بن خطاب روايت مي كند: « القرآن ألف ألف و سبعة و عشرون ألف حرف »( 1 ) قرآن يك ميليون و بيست و هفت هزار حرف دارد، در حالي كه قرآن موجود، يك سوم اين مقدار هم نمي باشد.

آنچه علماي وهابيت در جواب اين نوع روايات بيان مي كنند، شيعه نيز همان را در نقل رواياتي كه ظهور در تحريف دارد، بيان مي كند.

نبايد بدون مراجعه به كتاب هاي اساسي هر فرقه و مذهب، هيولا و تصوراتي خصمانه در ذهن خود بسازيم و بر اساس ساخته هاي خود، آنان را تكفير كنيم و مهدورالدّم بدانيم، بلكه لازم است واقعيت هاي موجود را بشناسيم و آنچه را كه هر مذهبي فكر و عمل مي كند، مورد قضاوت و يا انتقاد قرار دهيم. نه فقط استناد به برخي روايات و يا برخي از نوشته هايي كه قرن ها پيش توسط دشمنان شيعه نوشته شده و شما در فتواي خود معرفي كرده ايد مبناي قضاوت قرار دهيد..

5.بي اعتنايي به قرآن

اما اين كه در فتواي خود نوشته اند شيعه اعتقادي به قرآن ندارد و آن را « دليل » نمي داند، از آن تهمت هايي است كه باز نشانگر بي اطلاعي كامل از آن همه تفاسير و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. الاتقان في علوم القرآن، ج 1، ص 242


64


دوره هاي كتب فقهي و استدلالي يا كتب ( احكام القرآن و آيات الاحكام ) شيعه است. در اين مورد نيز در حالي به مذهب شيعه اين تهمت بزرگ را مي زنند كه رهبر فقيدش امام خميني( رحمه الله )، حتي در بستر بيماري روزي هشت بار، قرآن تلاوت مي كرد و تمام گفتار و كردارش منطبق با قرآن بود. همچنين رهبر كنوني شيعه آيت الله خامنه اي، عاشق و پيرو قرآن است و با شنيدن صوت قرآن گريان مي شود، و همواره در صدد حفظ قرآن بوده و هست و بسياري از سوره هاي قرآن را حفظ دارد و هر سال عده اي از قاريان مصري به ايران دعوت مي شوند و آن همه مورد استقبال مردم قرار مي گيرند.

به شيعه اي تهمت بي اعتنايي به قرآن را مي زنند كه تفسير مجمع البيانش، بنا به پيشنهاد بزرگ ترين شيخ الازهر، شيخ عبدالمجيد سليم و با مقدمه تاريخي شيخ محمود شلتوت شيخ فقيد الازهر و با حواشي علماي الازهر به عنوان بهترين تفسير عالم اسلامي، چاپ مي شود و مورد استفاده هزاران عالم سني در جهان اسلام قرار مي گيرد.

اي كاش مسلمانان، اين چنين از هم بيگانه نبودند بلكه حاضر مي شدند كتاب هاي شيعه را مطالعه نموده و به ايران مي آمدند تا ببينند بعد از انقلاب اسلامي، چقدر استقبال مردم و حوزه هاي علميه به قرآن افزايش يافته و چقدر ( دارالقرآن ها ) و ( دارالتحفيظها ) تأسيس و چقدر


65


سمينارها و كنفرانس هاي قرآن برگزار و چقدر تفسير و تحقيق درباره قرآن نگاشته مي شود.

6.سبّ و لعن

يكي از دلايل تكفير كنندگان اين است كه مي گويند شيعيان صحابه را كافر دانسته و سبّ و طعن نسبت به صحابه و زنان پيامبر را روا مي دانند. اين سخن نيز تهمت ديگري است كه درباره شيعه گفته مي شود تا زمينه هاي بدبيني و اختلاف بين مسلمانان را بيشتر نمايند، در صورتي كه اين مطلب در كتاب هاي معتبر شيعه نيامده است و اهل مطالعه مي توانند به كتاب هاي تفسيري شيعه و كتاب هايي كه درباره جريان افك نوشته شده، مراجعه نمايند تا دروغ بودن اين مطلب روشن شود.

متاسفانه كساني كه روش تكفير را برگزيده اند، نه تنها دليلي ندارند بلكه حاضر نمي شوند كتابهاي شيعه را مطالعه نمايند. بدين جهت بيشتر داوري هاي آنان درباره شيعه، طبق گفته مفتي وهابيت آقاي بن باز، مسموعات و شنيدني هاست!( 1 )

البته بنا به فتواي وهابيان كه طعن خلفا و صحابه را موجب كفر مي دانند بايد حكم كفر عده اي از صحابه را صادر كنند زيرا در طول دوران زمامداري معاويه و بني اميه،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. براي دانستن نظريه شيعه درباره صحابه، به كتاب « پيامدهاي عدالت صحابه » اثر نويسنده كتاب مراجعه نماييد.


66


در خطبه هاي نماز جمعه و روي منابر به حضرت علي و امام حسن و امام حسين( عليهم السلام ) و عده اي از صحابه ناسزا مي گفتند و در بين ناسزاگويان و يا آمران به ناسزاگويي كساني بودند كه جزو صحابه و خلفا به شمار مي رفتند! اگر بگوييد آنان اجتهاد كرده و معذورند، در پاسخ گفته مي شود: وقتي اجتهاد، جنگ هايي را كه در صدر اسلام ميان صحابه روي داد، مانند جنگ جمل، صفين و كشتن هزاران نفر مسلمان و ريختن خون آنان را جرم نمي داند پس طعن برخي از گروه ها و يا افراد را نسبت به خلفا جرم نداند، زيرا آنان هم اجتهاد كرده اند!

خود شما در تعريف سبّ در كتاب « الصارم المسلول »، ص 561 بيان كرده ايد:

« تنقيص شخصيت و بي ارزش جلوه دادن و اين چيزي است كه به وسيله دشنام دادن به مردم به علت اختلاف عقيده اي كه دارند ايجاد مي شود، مانند: « لعن و تقبيح و غيره »( 1 )

با توجه به تعريف سبّ، شما به خاطر دفاع از صحابه، قرآن و سنت و خدا و پيامبر را كنار گذاشته ايد! اگر سب و دشنام صحابه موجب كفر مي شود، بايد ( نعوذبالله ) خدا و رسول را نخستين كافر بدانيد. زيرا در مرحله نخست، خداوند متعال عدّه اي از اطرافيان پيامبر( صلي الله عليه وآله ) را كه عنوان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. ديدگاه اهل سنت در مورد اصحاب، ص 46، از محمد بن عبدالله الوهيبي، ترجمه اسحاق دبيري.


67


صحابه بر آنان اطلاق مي شود، منافق، فاسق، دنياگرا، ترسويان از جنگ و فراريان از صحنه جنگ معرفي فرموده و درباره هر يك از عناوين، آياتي نازل شده است.

( يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإ فَتَبَيَّنُوا )( 1 )آيا اين فاسق كه خبر دروغ براي پيامبر( صلي الله عليه وآله ) آورده، جز صحابي بوده است؟

همچنين در رواياتي كه از رسول بزرگوار اسلام درباره اصحاب و ياران آن حضرت نقل كرده ايد، حقايقي بيان شده است كه طبق گفته شما چون پيامبر( صلي الله عليه وآله ) آنان را تنقيص نموده، نعوذ بالله ايشان
هم كافر به شمار مي آيد. زيرا حضرت در روايات فراواني كه صحيح بخاري و ديگران بيان كرده اند، فرمودند:

« در روز قيامت گروهي از يارانم را نزد حوض بر من وارد مي كنند و سپس از من دور نموده و به سوي آتش مي برند. مي گويم: آنان از اصحاب من هستند؟! خطاب مي شود: نمي داني پس از تو به قهقري و عقب بازگشتند. »( 2 )

شما كه تنقيص صحابه را كفر و فسق مي دانيد، درباره رواياتي كه خود شما نقل مي كنيد كه گروهي از صحابه در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. حجرات: 6
2. صحيح بخاري، ج 7، ص 207 و ج4، ص 206، باب الحوض، مسند احمد، كتاب مسند المكثرين من الصحابة، ح 3966.


68


برابر دستورات پيامبر مخالفت كردند، مانند حديث قرطاس و امارت و فرماندهي اسامه و پدرش و ده ها روايت ديگر،
چه داوري مي كنيد؟! آيا نقل اين روايات، سبّ و تنقيص صحابه نيست؟

درباره دستور سبّ و دشنام به ساحت مقدس حضرت علي( عليه السلام ) توسط معاويه و بني اميه چه مي گوييد؟ چرا شيعه را به خاطر مسأله اي كه صريح قرآن و روايات بر آن دلالت دارد، تكفير مي كنيد؟ آيا خود به لوازم اين گفتار ملتزم مي شويد؟!

آيا شما صحابه را تنقيص نمي كنيد؟ آيا در روايات، منابع تاريخي و كتاب هاي رجال به تنقيص صحابه نپرداخته ايد؟! اگر شيعه درباره حقايق تاريخي صحابه مطلبي را مستند و با دليل ذكر مي كند، بر نمي تابيد و به سرعت موضع گيري و حكم كفر و تعزير صادر مي كنيد، چرا درباره نويسندگان خودتان از احمدبن حنبل تا محمدبن عبدالوهاب و .... ديگران ساكت و يا آن را توجيه مي كنيد؟

آيا صحابه در قرآن تنقيص نشده اند؟ پس آياتي كه عدّه اي از ياران و اطرافيان پيامبر را نكوهش مي كند چيست؟ در سوره توبه، آيه 38 مي فرمايد:

( يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللهِ اثّاقَلْتُمْ إِلَي اْلأَرْضِ أَ رَضِيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا... * إِلاّ تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذاباً أَلِيماً وَ يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ... ); اي مؤمنان! چرا


69


هنگامي كه به شما گفته مي شود: به سوي جهاد در راه خدا حركت كنيد، بر زمين سنگيني نموده و سستي مي كنيد.... آيا به زندگي دنيا به جاي آخرت راضي شده ايد، با اين كه متاع زندگي دنيا در برابر آخرت جز اندكي نيست.

همچنين در آيه 81 مي فرمايد:

( فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللهِ وَ كَرِهُوا أَنْ يُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللهِ وَ قالُوا لا تَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ كانُوا يَفْقَهُونَ * فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلاً وَ لْيَبْكُوا كَثِيراً جَزاءً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ * ...إِنَّكُمْ رَضِيتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّة فَاقْعُدُوا مَعَ الْخالِفِينَ ); بازماندگانِ از جنگ تبوك، از مخالفت با رسول خدا خوشحال شدند و كراهت داشتند كه با اموال و جان هاي خود در راه خدا جهاد كنند و به يكديگر گفتند: در اين گرما حركت نكنيد! خداوند فرمود: به آنان بگو آتش دوزخ از اين هم گرم تر است اگر مي دانستند، بايد كمتر بخندند و بسيار بگريند. اين، جزاي كارهايي است كه انجام دادند.

اين آيات در جنگ تبوك نازل شده كه از آخرين جنگ هاي پيامبر اسلام بود و هنگامي نازل شد كه اسلام


70


فراگير شده بود.

اين ها منافقاني هستند كه اسلام آورده و در كنار پيامبر بودند، لذا مي فرمايد:

( وَ لا تُصَلِّ عَلي أَحَد مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً ); هرگاه از دنيا رفتند، بر آنان نماز نخوان.

البته در برابر اين گروه، گروه ديگري بودند كه با جان و دل در كنار پيامبر، از آرمان هاي آن حضرت دفاع مي كردند: ( لكِنِ الرَّسُولُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ... ); امّا پيامبر و كساني كه با او ايمان آوردند، با مال و جان خويش جهاد كردند.

بنابراين، نظر شيعه آن نيست كه تمام صحابه و ياران پيامبر منافق بودند، آن گونه كه علماي وهابي نسبت مي دهند كه اين دروغ است بلكه شيعه گروه فراواني از صحابه را مؤمن و مدافع پيامبر( صلي الله عليه وآله وسلم )مي دانند. قرآن هم اين نظر را تأييد مي كند، زيرا در
كنار آيه
( وَ السّابِقُونَ اْلأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِينَ وَ اْلأَنْصارِ وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسان رَضِيَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ... ); و آن كساني كه از مهاجران و انصار از ديگران در گرويدن به اسلام پيشي گرفتند و كساني كه با نيكوكاري آنان را پيروي كردند، خداوند از آنان خشنود است و ايشان از خدا خشنود مي باشند، مي فرمايد:

( وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ اْلأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ

 


71


الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَي النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ * وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً عَسَي اللهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ )( 1 ); و از باديه نشينان پيرامونتان كساني منافق اند و نيز برخي از مردم مدينه پيوسته بر نفاق، خو كرده اند، تو آنان را نمي شناسي، ما آنان را مي شناسيم، بزودي آنان را دوبار عذاب مي كنيم. سپس به عذابي بزرگ بازگردانده مي شوند. و گروهي ديگر به گناهان خود اعتراف كرده و كاري نيك و شايسته را با كاري ناشايسته آميخته اند. اميد است كه خداوند بر آنان بازگردد و توبه آنان را بپذيرد كه خدا آمرزنده و مهربان است.

بنابراين به صراحت آيات قرآن، اطرافيان پيامبر( صلي الله عليه وآله وسلم )متفاوت بوده اند. برخي ترسو، متمايل به منافع دنيوي و برخي شجاع، از جان گذشته، ايثارگر و فداكار و... از اين رو سخن ابن تيميه مخالف قرآن و نظر شيعه موافق قرآن است. پس آيا عقيده شيعه كفر است كه موافق قرآن است يا عقيده ابن تيميه كه مخالف قرآن است؟!


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سوره توبه، آيه 102ـ100


72


7. تقيه و نفاق

گاهي مي گويند: شيعه به تقيه عقيده دارد و تقيه نفاق است!( 1 )

كساني كه درباره تقيه چنين مي انديشند كه تقيه نفاق است، با قرآن مخالفت و يك اصل قرآني را انكار كرده اند و حكم مخالفت با قرآن روشن است.

تقيه روشي است كه قرآن به مسلمانان آموخته، چنان كه درباره مؤمن آل فرعون و برخي از مؤمنان مبارز و مجاهد صدر اسلام دستور تقيه داده است:

( وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ... )( 2 ); مرد مؤمني از آل فرعون كه ايمان خود را پنهان مي داشت، گفت: آيا مي خواهيد مردي را بكشيد كه مي گويد: پروردگار من ( الله ) است.

اگر تقيه نفاق باشد، قرآن به مسلمانان توصيه نمي كند كه براي حفظ جان و ايمان تقيه نمايند. قرآن كريم مي فرمايد: ( إِلاّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً )( 3 ); يعني مگر آن كه « براي حفظ از شرّ و گزند آنان » اين آيه درباره تقيه و حفظ جان از دست كفار مي باشد.

هر كسي كه به مفاهيم و واژه هاي قرآني آشنايي داشته

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. اصول مذهب الشيعه عرض و نقد، ج2، ص977، دكتر قفاري.
2. سوره غافر، آيه 28
3. سوره آل عمران، آيه 28


73


باشد، تفاوت تقيه و نفاق را به خوبي درك مي كند. نفاق عبارت از چيزي است كه در باطن به آن باور ندارد و در ظاهر آن را به گونه اي اظهار مي كند كه گويا به آن باور
دارد. در صورتي كه در تقيه، عقيده باطني آن ثابت است و در باطن عقيده دارد و ظاهر را به گونه اي نشان مي دهد كه با آنان ( مخالفان ) هماهنگ است. در باطن به خدا عقيده دارد و بر آن ثابت است ولي در ظاهر و زبان، براي جان و عقيده خودش اظهار موافقت نمي كند.

ثانياً آيا خود وهابي ها تقيه نمي كنند؟ مشهور اهل سنت هر چند تقيه را فقط با كافران جايز دانسته اما در مواردي تحت عنوان اضطرار، اكراه و دروغ مصلحتي، همان راه و روش شيعه را در تقيه انجام مي دهند. در اين باره در تاريخ نيز نمونه هايي از تقيه علماي اهل سنت وجود دارد، چنان كه طبري در وقايع سال 218، در ماجراي تفتيش عقايد توسط مأمون تصريح دارد. گروهي از علماي عصر از ترس و خوف مأمون كه عقيده به حدوث قرآن را عقيده اي رسمي و همگاني ساخته بود، از روي تقيه آن را پذيرفتند، به جز احمدبن حنبل و دو تن ديگر.( 1 )

بنابراين آنچه را عدّه اي از علماي وهابي پايه تكفير شيعه قرار داده اند، خودشان نيز با آن روبرو هستند!


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. تاريخ طبري، ج 8، ص 639


74


 


بيانيّه هيأت كبار علما در محكوميت تكفير

اينك به بيانيه هيأت كبار علماي اهل سنت كه در ردّ و محكوميت وهابيت صادر شده است، اشارتي مي رود. اين عمل، اقدام وهابيت را به باد استهزاء گرفته و محكوم مي نمايد.

هيئت « كبار العلماء »( 1 ) در جلسه چهل و نهم كه در طائف در تاريخ 2/4/1419 هجري قمري تشكيل شد، حوادثي را كه در كشورهاي اسلامي و غير آن، از تكفير و انفجارها و امور ناشي از آن، از خونريزي ها و نابود كردن مؤسّسات مختلف اتفاق افتاده، مورد بررسي قرار داد، و نظر به اهميّت اين موضوع و پيامدهاي آن، اعمّ از كشتن بي گناهان و اتلاف اموال و ايجاد رعب و وحشت در مردم،و ايجاد ناامني و تزلزل و بي ثباتي در جامعه، مجلس تصميم گرفت حكم اين موضوع را طيّ بيانيه اي به عنوان خيرخواهي الهي بندگان خدا و اداي تكليف، و رفع هر گونه اشتباه از كساني كه گرفتار اشتباه در مفاهيم اسلامي شده اند، روشن سازد. به همين دليل نكات زير را يادآور

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. هيأت بزرگ علما و بزرگان وهابيت عربستان، متشكل از 20 نفر از بزرگ ترين علماي اهل سنّت.


76


مي شود و از خداوند توفيق مي طلبد:

1. تكفير ( كسي را كافر دانستن ) يك حكم شرعي است كه بايد معيارش از سوي خدا و رسول او تعيين گردد، همان گونه كه حلال و حرام و واجب بايد از سوي خدا باشد. همچنين تكفير، و گفتار و رفتاري كه ( در كتاب و سنّت ) گاه كفر بر آن اطلاق شده به معني « كفر اكبر » كه سبب خروج از دين اسلام مي شود، نيست. بنابراين ـ چون بايد حكم به كفر از سوي خدا و رسولش باشد ـ جايز نيست كسي را تكفير كنيم، مگر اين كه دليل روشني از كتاب و سنّت بر كفر او گواهي دهد، و گمان و احتمال هرگز كافي نيست، زيرا احكام سنگيني بر اين حكم بار مي شود. هنگامي كه ما، در مورد حدود معتقديم طبق قاعده « الحدود تدرء بالشبهات » بايد بدون قطع و يقين اقدام نكنيم، مسلّماً مسأله « تكفير » به خاطر آثار مهمّي كه دارد از حدود مهمتر است و لذا پيغمبر اكرم( صلي الله عليه وآله وسلم ) همگان را از تكفير كسي كه واقعاً كافر نيست، برحذر داشت و فرمود: هر كس به برادر مسلمانش بگويد: اي كافر! اگر راست بگويد، طرف مقابل گرفتار عذاب الهي مي شود واگر دروغ بگويد به خودش باز مي گردد.

گاه در كتاب و سنّت تعبيري ديده مي شود كه فلان سخن يا عمل يا اعتقاد موجب كفر است، در حالي كه موانعي وجود دارد كه جلو اين حكم را مي گيرد، و اين مانند


77


احكام ديگري است كه بدون اجتماع اسباب و شرايط و نفي موانع حاصل نمي شود، مانند اختلاف در دين. همچنين گاه كسي را اجبار بر اداي كلمات كفرآميز مي كنند در حالي كه سبب كفر او نمي شود ( چون مجبور شده است ) و نيز گاهي انسان سخن كفرآميزي بر اثر شدّت خوشحالي يا غضب و مانند آن مي گويد ( در حالي كه از حالت طبيعي خارج شده ) و اين موجب كفر او نمي شود، چون قصدي ندارد، شبيه داستان معروفي كه كسي از شدّت خوشحالي مي گفت: « خداوند تو بنده مني و من پروردگار توأم! »

آثار مهم و خطرناكي بر شتاب در تكفير مترتّب مي شود، از جمله مباح شمردن خون و مال آن شخص، و جلوگيري از ارث و جدايي از همسرش و غير اينها كه از آثار ارتداد است، بنابراين چگونه جايز است مسلمان به كمترين شبهه اي چنين نسبتي به كسي بدهد ( و اين همه مسئوليّت را بپذيرد! ).

حاصل اين كه: شتاب در تكفير، خطرات عظيمي دارد; زيرا خداوند متعال مي فرمايد:

( قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ اْلإِثْمَ وَ الْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ أَنْ تُشْرِكُوا بِاللهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَي اللهِ ما لا تَعْلَمُونَ )( 1 ); بگو: « پروردگار من فقط زشتكاريها

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. اعراف: 33


78


را - چه آشكارش ] باشد  [و چه پنهان- و گناه و ستم ناحق را حرام گردانيده است; و ] نيز  [اينكه چيزي را شريك خدا سازيد كه دليلي بر ] حقّانيّت  [آن نازل نكرده; و اينكه چيزي را كه نمي دانيد به خدا نسبت دهيد.

طبق اين آيه، هر گونه كار زشت، ظلم، شرك و نسبت ناروا و سخن بي دليل به خداوند حرام شمرده است.

2. آنچه از اين عقيده باطل ( نسبت شرك به مسلمين ) حاصل شده، يعني خون ها را مباح شمردن و عِرْض و آبروي مردم را بردن و اموال آنها را غارت كردن و منفجر ساختن خانه ها و وسايل نقليّه و مراكز اداري و تجاري، اين اعمال و مانند آن به اجماع همه مسلمين حرام و گناه است; زيرا سبب هتك حرمت نفوس و اموال است و امنيّت و آرامش زندگي مردمي را كه در خانه ها و مراكز كار صبح و شام رفت و آمد دارند، از بين مي برد، و مصالح عمومي جامعه را كه بدون آن نمي توانند زندگي كنند بر باد مي دهد.

اين در حالي است كه اسلام اموال و اعراض و نفوس مسملين را محترم شمرده و به هيچ كس اجازه تجاوز به حريم آنها نمي دهد، و از آخرين اموري كه پيامبر اكرم( صلي الله عليه وآله وسلم ) در خطبه حجة الوداع به همه مسلمانان ابلاغ


79


كرد، اين بود كه فرمود: خون ها و اموال و اعراض شما بر يكديگر محترم است، مانند احترام امروز ( روز عيد غدير ) و احترام اين ماه ( حرام ) و احترام اين سرزمين مقدّس ( مكّه ) سپس ( براي تأكيد ) فرمود: خداوند! گواه باشد ( من آنچه را بايد بگويم ) گفتم! اين حديث مورد اتّفاق همه محدّثان است. و نيز فرمود: تمام هستي مسلمان بر مسلمان حرام است، خونش، مالش و ناموس و عرضش; و نيز فرمود: از ظلم بپرهيزيد كه ظلم در قيامت ظلمات است. نيز خداوند سبحان كسي را كه خون بي گناهي را بريزد، به اشدّ مجازات تهديد كرده و فرمود:

« هر كس فرد باايماني را عمداً به قتل برساند، مجازاتش دوزخ است و براي هميشه در آن خواهد ماند و خداوند او را مورد غضب و لعن خود قرار خواهد داد و مجازات عظيمي براي او قرار داده است. »( 1 )

نيز درباره قتل سهوي كافري كه در امان مسلمين زندگي مي كند، فرموده: « بايد ديه و كفاره بدهيد. »( 2 ).

با اين حال قتل عمد او چه حكمي خواهد داشت. به يقين جرم او عظيم تر و گناه او سنگين تر خواهد بود. در حديث صحيح از پيامبر اكرم( عليه السلام ) آمده است: كسي كه غير مسلماني را كه با مسلمين پيمان دارد به قتل برساند، هرگز

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. نساء: 93
2. برگرفته از همان.


80


بوي بهشت را نخواهد شنيد!

3. اين مجلس با توجّه به حكمي كه در بالا نسبت به تكفير مردم بدون دليل از كتاب و سنّت صادر كرده و اهميّت آن را به سبب آثار شوم و گناهاني كه بر آن مترتّب مي شود، بيان داشته به تمام مردم جهان اعلام مي كند كه اسلام از اين گونه عقيده هاي باطل بيزار است و آنچه در بعضي از كشورها از ريختن خون بي گناهان و منفجر ساختن مساكن و مركب ها و مراكز عمومي و خصوصي و تخريب كارگاه ها و مانند آن صورت مي گيرد، عملي جنايت كارانه مي داند كه اسلام از آن بيزار است. همچنين هر مسلماني كه به خدا و روز جزا ايمان دارد از اين اعمال بيزار مي باشد، و اين كارها تنها كار كساني است كه داراي افكار منحرف و گمراهند و گناه و جرم آن به گردن آنهاست و هرگز نبايد به حساب اسلام و مسلماناني كه به هدايت اسلام هدايت شده اند و متمسّك به كتاب و سنّت و پيرو قرآن مجيدند، گذارد. اين كارها فساد و جنايت بزرگي است كه شريعت اسلام و فطرت پاك انساني آنها را نمي پذيرد; لذا روايات اسلامي به طور قاطعانه آن را تحريم كرده و از همنشيني با اين گونه افراد بازداشته است... »

سپس اين بيانيّه با آيات و رواياتي كه نشان مي دهد


81


اسلام دين محبّت و دوستي و تعاون در نيكي و تقوي و گفتگوي منطقي و حكيمانه و پرهيز از هر گونه خشونت و پرخاشگري است، پايان داده شده است.( 1 )

چند نكته مهم درباره اين بيانيّه

اين بيانيه كه به امضاي برترين مقام مذهبي وهابيت عربستان در عصر خودش و 20 نفر از علماي طراز اوّل آنان رسيده و كمي قبل از فوت آن عالم معروف وهابي تهيه شده، حاوي نكات مهمي است كه به بعضي از آن ذيلاً اشارتي مي رود:

1. گرچه سزاوار بود اين بيانيه پيش از آن همه خونريزي و هتك نفوس و اموال و اعراض منتشر مي شد، و بي شباهت به نوشداروي بعد از مرگ سهراب نيست; ولي با توجه به اين كه ضرر را را از هر جا كه جلوگيري كنند، سود و منفعت است، جاي تقدير و تشكر فراوان دارد كه در برابر گروه تندروها كه مدّعي پيروي از دستورات شارع هستند، اتمام حجّت بسيار قوي و گويا شده است و روشن ساخته اند: آنها كه پيرو اين بيانيه نيستند، پيروان هوي و هوس هاي خويشتن مي باشند; نه دستورات اسلامي و در يك كلمه اسلام از اين كارها بيزار است.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. معجم طبقات المتكلمين، ج 4، ص 100


82


2. اين بيانيه عملاً راه را براي نقد افكار و عقايد شيخ محمد بن عبدالوهاب گشوده كه حتّي وهابيان نيز مي توانند با حفظ احترام او; افكارش را نقد كنند و به جمع بندي معتدل تري در آيين وهابيت برسند كه بتوانند با ساير مسلمين جهان، تعامل خوبي داشته باشند.

3. اين بيانيه كه با تعبيراتي حساب شده همراه است، به تندروهاي وهابي اعلام مي كند كه دوران تكفير مسلمين گذشته است و نبايد و نمي توان هر كس را كه موافق افكار آنها نيست، متهم به كفر كرد و جان و مال و عرض او را بر باد داد، و اين كار مكمن است سبب كفر عامل آن گردد.

4 ـ اين بيانيه خدمت خوبي به جهان اسلام مي كند و چهره كريه و خشونت باري كه اين گروه از اسلام در برابر جهانيان ترسيم كرده اند تا حدّ زيادي اصلاح مي كند و نشان مي دهد مسلمانان واقعي از اين كارها بيزارند، گرچه برچيدن آثار منفي آن اعمال خشونت بار كه ساليان دراز انجام شده، به اين آساني ممكن نيست، به خصوص اين كه بهانه خوبي به دست اربابان كليسا و صهيونيست ها داده، كه آن را چهره واقعي اسلام معرفي كنند و جهانيان را از آن بترسانند.( 1 )


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. وهابيت بر سر دو راهي، صص 179 ـ 181


83


در پايان دوباره يادآور مي شود كه شايسته است در متون و مباني مذهبي هر فرقه اي مطالعه و تحقيق كرد و بدون تحقيق نسبت ناروايي نداد كه به فرمايش پيامبر( 1 ) به خود گوينده آن باز مي گردد و چون شيعه از موجبات كفر پاك است، طبق فرمايش رسول خدا( صلي الله عليه وآله وسلم ) كساني كه شيعه را كافر مي دانند، خود كافر مي باشند.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مسند احمد، ج 2، مسند عبدالله بن عمر، صحيح بخاري، ج 1، ص 57، باب بيان قول النبي( صلي الله عليه وآله ) عن النبي( صلي الله عليه وآله ) قال: اذا قال الرجل لصاحبه يا كافر فانّها تجب علي احدهما فان كان الذي قيل له كافر فهو كافر و الا رجع اليه ما قال.


84



| شناسه مطلب: 74865