پندارها و پاسخ ها
دیباچه اساس اسلام بر دعوت به توحید استوار است و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم با جملة ساده «قولوا لا اله إلا الله تفلحوا...» ( 1 ) مردم را به این دین فراخواند. پس از آغاز دعوت اسلام به توحید، مردم گروه گروه به اسلام گرویدند و بر اساس آموزههای
ديباچه
اساس اسلام بر دعوت به توحيد استوار است و پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم با جملة ساده «قولوا لا اله إلا الله تفلحوا...» ( 1 ) مردم را به اين دين فراخواند.
پس از آغاز دعوت اسلام به توحيد، مردم گروه گروه به اسلام گرويدند و بر اساس آموزههاي قرآني، مأمور شدند تا ديگران را نيز از راههاي «حكمت»، «موعظه حسنه» و «جدال احسن»، به اسلام فراخوانند. عالمان اسلامي قرنها پرچمدار دعوت به توحيد بودهاند تا اينكه نزديك به دو قرن پيش، در سرزمين مقدس مكه و مدينه وهابيت قدرت يافت. اينان به جاي عمل به آموزههاي قرآن به تكفير مسلمانان پرداختند و به جاي موعظه و جدال احسن، به تهمت و افترا روي آوردند و به جاي حكمت و برهان، شمشير برّان در دست گرفتند و به بهانه دعوت به توحيد، مسلمانان را از دم تيغ گذراندند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . احمد بن حنبل، مسند احمد، بيروت، دار صادر، ج 3، ص 492.
|
|
در سالهاي اخير، وهابيها با برنامههاي ضد فرهنگي، به جنگ با مسلمانان ديگر فرقههاي اسلامي روي آورده و در مكانهاي مقدس حرم نبوي و بقيع، به ايجاد شبهه ميپردازند و مسلمانان را از انجام آداب و مراسم ديني بازميدارند.
آنچه استاد ارجمند جناب حجت الاسلام رضا محمدي (زيد عزه) در اين كتاب بدان پرداخته است، پاسخ به بخشي از شبهاتي است كه وهابيها مطرح كردهاند. ضمن تشكر از ايشان اميد است گامي در جهت آگاهي و معرفت جويندگان حق و حقيقت باشد.
مركز تحقيقات حج
|
|
شبهه 1
خليفه دوم به خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم علاقهمند بود و يكي از نشانههاي آن، موافقت با ازدواج دختر پادشاه ايران، با امام حسين عليه السلام است.
پاسخ
1. شاهزادگان ايران، در اواخر حكومت خليفه سوم و يا اوايل حكومت اميرمؤمنان عليه السلام ، به حجاز آورده شدهاند1 و امام سجاد عليه السلام فرزند شهربانو، در سال 38 هجري (دوران حكومت اميرمؤمنان عليه السلام ) متولد شده است. حال اگر شهربانو در زمان خليفه دوم به همسري امام حسين عليه السلام درآمده است، پس بايد حدود بيست سال، فرزندي به دنيا نياورده باشد و اين مطلب دليل تاريخي ندارد و پذيرفتني نيست.
2. به گزارش برخي منابع تاريخي، خليفه تصميم گرفت شاهزادگان را همچون ساير كنيزان، بين مسلمانان ـ به جبر و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . طبرسي، فضلبنحسن، اعلام الوري، قم، مؤسسه آل البيت عليهم السلام ، اول، 1417، ج 1، ص 680.
|
|
اكراه ـ تقسيم كند. در اين مورد، اميرمؤمنان عليه السلام از قول پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، حديثي نقل كرد ـ كه مورد تأييد خليفه نيز بود ـ مبني بر اينكه دختران بزرگان به اجبار تقسيم نميشوند، بلكه مخّير ميشوند تا خودشان همسر مورد نظر خود را برگزينند. بدين ترتيب، شهربانو، امام حسين عليه السلام را برگزيد...(1)
3. رفتار او با حضرت زهرا عليها السلام و حمله به خانه آن حضرت2 و همچنين برخورد آنها با اميرمؤمنان عليه السلام 3 كه از اهلبيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است، به هيچ وجه با علاقه داشتن به خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الغارات، تصحيح محدث ارموي، ج 2، ص825.
2 . الامامة والسياسة، صص12و13؛ اسماعيل بن ابي الفداء، تاريخ ابيالفداء، ج1، ص 219؛ ابوالقاسم احمد بن طبراني، المعجم الكبير، ج1 ص62؛ نورالدين هيثمي، مجمع الزوايد، بيروت، دارالكتب العلميه، ج5، ص202؛ علي متقي بن حسام الدين هندي، كنزالعمال، بيروت، مؤسسة الرسالة، ج5، ص631؛ علي بن حسن بن هبة الله دمشقي (ابن عساكر)، تاريخ دمشق، بيروت، دارالفكر، ج30، صص 418 ـ423؛ محمد بن جرير طبري، تاريخ طبري، ج2، ص 619؛ علي بن حسين مسعودي، مروج الذهب، ج2، ص301.
3 . همان.
|
|
سازگار نيست.
4. برخورد امام حسين عليه السلام با خليفه دوم، كه به او گفت: «از منبر پدرم پايين بيا و...» با ادعاي فوق منافات دارد.(1)
5. به نقل فريقين، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «إِنَّ اللهَ يَغْضِبُ لِغَضَبِ فاطِمَة وَيَرْضي لِرِضاه» ( 2 )؛ «خداوند از غضب فاطمه به غضب ميآيد و از خشنودي او خشنود است».
و بنابه نقل بخاري، حضرت فاطمه عليها السلام از دست خليفه اول ناراحت بود و با وي قهر كرد و تا لحظة مرگ نيز با وي سخن نگفت. علي عليه السلام نيز وي را شبانه دفن كرد و به ابوبكر اجازه حضور بر جنازهاش را نداد.(3)
عَنْ عائِشَه: أَنَّ فاطِمَةَ عليها السلام بِنْتَ النَّبِي صلي الله
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . "عن أبي البختري قال: كان عمر بن الخطاب يخطب علي المنبر فقام اليه حسين بن علي فقال: أنزل عن منبر أبي...". كنز العمال، ج13، ص654؛ أبي عبدالله خطيب تبريزي، الاكمال في اسماء الرجال، ص44؛ علل الدارقطني، ج2، ص125؛ احمد بن علي خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، ج1، ص152؛ تاريخ دمشق، ج14، ص 175و ج30، ص 307؛ احمد بن علي عسقلاني (ابن حجر)، الاصابه، بيروت، دار الكتب العلمية، ج2، ص69؛ ينابيع المودة، ج2، ص42.
2 . الاصابه، ج 8، ص 266؛ مجمع الزوايد، ج 9، ص 203؛ المستدرك، ج 3، ص 154؛ ابن قتيبه دينوري، الامامة و السياسة، ج1، ص20، حضرت به شيخين فرمود: "من، خدا و ملائكه را شاهد ميگيرم كه شما مرا به غضب آورديد و خشنود نكردهايد".
3 . محمد بن اسماعيل بخاري، صحيح بخاري، ج 5، ص 82 .
|
|
عليه و آله و سلم أَرْسَلَتْ
إِلي أَبِيبَكر تَسْأَلُهُ مِيراثَها مِنْ رَسُولِاللهِ مِمّا أَفاءَ اللهُ عَلَيْهِ بِالْمَدِينَةِ وَفَدَكَ وَما بَقِيَ مِنْ خُِمْسِ خَيْبَرٍ.
فَقالَ أَبُوبَكر: إِنَّ رَسُولَاللهِ قال: لانُوَرِّثُ ما تَرَكْنا صَدَقَة، إنَّما يَأْكُلُ آل مُحَمّدٍ صلي الله عليه و آله و سلم في هذَا الْمال،...
فَأَبي أَبُوبَكر أَنْ يَدْفَعَ إِلي فاطِمَةَ مِنْها شَيْئاً، فَغَضِبَتْ فاطِمَةُ عَلي أَبِيبَكر فِي ذلِكَ فَهَجَرَتْهُ فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتّي تُوُفِّيَتْ وَعاشَتْ بَعْدَ النَِّبيِ سِتَّةَ أَشْهُرٍ فَلَمّا تُوُفِّيَتْ دَفَنَها زَوْجُها عَلِيٌّ لَيْلاً وَلَمْ يُؤْذِنْ بِها أَبابَكر وَصَلّي عَلَيْها، وَ...(1)
عايشه گويد: فاطمه عليها السلام دختر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نزد ابوبكر فرستاد و ميراثش از پيامبر و آنچه از فيء مدينه و فدك و خمس خيبر باقي مانده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . صحيح بخاري، باب غزوة خيبر، ج3، ص38؛ مسلم بن حجاج قشيري نيسابوري، صحيح مسلم، كتاب الجهاد و السير، ج 5، ص 153.
|
|
بود را طلب كرد. ابوبكر گفت: پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: ما ارث باقي نميگذاريم آنچه از ما باقي ميماند صدقه است و آلپيامبر هم بايد [همچون ديگران] از اين مال مصرف كنند. [خلاصه] ابوبكر نپذيرفت چيزي از حقّ مورد ادّعاي [حضرت] زهرا را به او بدهد، فاطمه بر ابوبكر خشم گرفت و با او قهر كرد و تا زنده بود با او سخن نگفت و او بعد از پيامبر شش ماه زنده بود و هنگامي كه وفات كرد، همسرش علي او را شبانه دفن كرد و ابوبكر را از اين واقعه آگاه نكرد و بر او نماز گزارد، و...
بر اين اساس و بر حسب حوادثي از قبيل غصب فدك و هجوم به منزل فاطمه عليها السلام ، ايشان از او ناراضي بود.(1)
6. ناخشنودي اهل بيت عليهم السلام از زمامداران وقت انكارناپذير است. اما با وجود اين، به دلايل سياسي، كمتر به نقل آنها پرداخته شده است.2
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مسند احمد، ج3 ص483؛ المستدرك علي الصحيحين، بيروت، دارالمعرفة، ج3، ص122.
2 . مسند احمد، ج2، ص324؛ المستدرك علي الصحيحين، ج3، ص139؛
مجمع الزوائد، ج9، ص128.
|
|
شبهه 2
استناد شهادت حضرت فاطمه عليها السلام به خليفه دوم، از دروغهاي شيعه و تحريف تاريخ است. حضرت زهرا عليها السلام به مرگ طبيعي از دنيا رفته است.
پاسخ
شهادت حضرت زهرا عليها السلام نزد شيعه مسلّم و متواتر است1 و در اصول كافي نيز آمده است: «إِنَّ فَاطِمَةَ عليها السلام صِدِّيقَةٌ شَهِيدَة» ( 2 )؛ «همانا فاطمه عليها السلام بسيار راستگو و شهيده بود.»
اما در منابع اهل سنت، سعي شده است كه از خليفه جانبداري شود. از اينرو بخشهاي زيادي از رويدادهاي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . محمدباقر مجلسي، مرآت العقول، ج 5، ص 218.
2 . محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، ج 1، ص 458.
|
|
تاريخي در منابع آنها حذف شده است، در حالي كه ماجراي حمله به خانه حضرت زهرا عليها السلام ، مطلبي نيست كه قابل انكار باشد. دينوري دراينباره ميگويد:
«... ابوبكر، قنفذ غلام خود را دنبال علي عليه السلام فرستاد. قنفذ گفت: خليفه رسول الله را اجابت كن. اميرمؤمنان عليه السلام گفت: چه با سرعت بر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم دروغ بستيد (كه خود را به عنوان خليفه او معرفي كنيد). قنفذ، پيام حضرت را به ابوبكر رساند. ابوبكر گريه طولاني كرد. عمر براي بار دوم گفت: به اين شخصي كه از بيعت با تو تخلف كرد مهلت نده (و با سرعت از او بيعت بگير ويا...). ابوبكر به قنفذ گفت: برگرد و بگو: خليفه رسول الله تو را ميخواند تا بيعت كني. قنفذ پيام را رساند. علي عليه السلام صدايش را بلند كرد و گفت: سبحان الله! چيزي را ادعا ميكند كه برايش اشتباه شده است (به اشتباه خلافت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را ادعا ميكند).
قنفذ برگشت و پيام حضرت را رساند. پس ابوبكر، گريه طولاني كرد. آنگاه عمر برخاست و همراه او، جماعتي حركت كردند تا به در خانه فاطمه عليها السلام رسيدند و در زدند. هنگاميكه حضرت زهرا عليها السلام صداي جماعت را
|
|
شنيد، با صداي بلند فرياد زد: اي پدر يا رسول الله! ببين بعد از تو، از پسر خطاب و پسر ابيقحافه چهها رسيد. هنگاميكه جميعت، فرياد حضرت زهرا عليها السلام و گريه او را شنيدند، بازگشتند، ولي عُمر باقي ماند و گروه ديگري هم با او ماندند (اينجا ابن قتيبه مطلب را سربسته و مختصر بيان كرده است، ولي در متون شيعه، بقيه قضايا آمده است) و علي عليه السلام را بيرون كشيدند و او را پيش ابوبكر بردند و گفتند: بيعت كن، گفت: اگر نكنم چي؟ گفتند: به خدا قسم گردنت را ميزنيم. گفت: در اين صورت، بنده خدا و برادر رسولش را كشتهايد. عمر گفت: بنده خدا بله، ولي برادر رسولش را خير... . پس علي عليه السلام خود را به قبر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رساند، درحالي كه فرياد ميزد و گريه ميكرد و ندا ميداد: «يَابْنَ اُمِّ إنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُوني وَكادُوا يَقْتُلُونَنِي...» ( 1 )
در مصنف ابن ابيشيبه نيز چنين آمده است:
آنگاه كه بعد از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم براي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الامامة و السياسة، ج 1، ص 20.
|
|
ابوبكر بيعت ميگرفتند، علي عليه السلام و زبير براي مشورت در اين امر نزد فاطمه عليها السلام دختر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رفتوآمد كردند؛ عمر باخبر گرديد و به نزد فاطمه عليها السلام آمد و گفت: «اي دختر رسول خدا به خدا نزد ما كسي از پدرت محبوبتر نيست و پس از او محبوبترين تويي و به خدا قسم اين امر مانعم نميشود كه اگر آنان نزد تو جمع شوند، دستور دهم كه خانه را با آنها به آتش كشند.»
پس از رفتن عمر، آنان به خانة فاطمه عليها السلام آمدند. فاطمه گفت: «آيا ميدانيد كه عمر نزد من آمد و به خدا سوگند ياد نمود كه اگر شما به منزلم بازگرديد، خانه را با شما به آتش كشد. به خدا سوگند كه او به سوگندش عمل خواهد كرد.» ( 1 )
بلاذري ميگويد:
ابوبكر به دنبال علي عليه السلام فرستاد تا با وي بيعت كند، اما وي نپذيرفت. پس عمر با مشعلي آمد و فاطمه با او روبهرو شد و گفت: «آيا من نظارهگر باشم و حال آنكه تو درِ خانهام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . عبدالرزاق بن همام صنعاني، المصنف، بيروت، دارالفكر، اول، 1409، ج 8، ص 572.
|
|
را به آتش ميكشي؟» عمر گفت: «آري!» ( 1 )
بنابراين، تا اين مقدار از ماجرا در كتابهاي اهل سنت آمده است، اما جريانهاي به آتش كشيده شدن، حملهور شدن به فاطمه زهرا عليها السلام و سقط شدن محسن، در كتابهاي آنها نيامده است.
با توجه به حديثي كه حمويني جويني، از پيشگويي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نقل كرده است ميتوانيم به حقيقت مطلب پيببريم. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:
چون به دخترم فاطمه مينگرم، به ياد ميآورم آنچه را كه بعد از من بر سر او خواهد آمد و حال آنكه در خانهاش ذلّت وارد گرديده، از وي هتك حرمت شده، حقش غصب و ارثش منع شده، پهلويش شكسته و جنينش سقط گرديده است و او فرياد برميآورد يا محمداه.
پس او اولين كسي از اهل بيتم ميباشد كه به من ملحق
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . احمد بن يحيي بلاذري، انساب الاشراف، ج 1، ص 586.
|
|
ميگردد. پس بر من وارد ميشود، درحاليكه محزون، مكروب، مغموم و مقتول است.(1)
بر اين اساس و با توجه به آنچه ابنقتيبه نقل كرده است، روشن ميگردد كه شهادت فاطمه عليها السلام ساخته شيعه نبوده، بلكه واقعيتي بوده كه پشيماني خليفه اول را به دنبال داشته است؛ زيرا يكي از تأسفهاي ابوبكر هنگام مرگ، همين بود:
... فَوَدَدْتُ أنِّي لَمْ أَكُنْ أَكْشِفُ بَيْتَ فاطِمَة عَن شَيء وَإنْ كانُوا قَدْ غَلَقُوهُ عَلَي الْحَرْب...(2)
دوست ميداشتم كه من در خانه فاطمه را نميگشودم، هر چند با بسته بودنش كار به جنگ ميكشيد...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ابراهيم بن محمد بن مؤيد جويني، فرائدالسمطين، بيروت، تحقيق محمدباقر محمودي، ج 2، ص 34.
2 . تاريخ طبري، ج 2، ص 619؛ ر.ك: معجم الكبير، ج1 ص62؛ مجمع الزوايد، ج5، ص202.
|
|
شبهه 3
اهلبيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مدفون در بقيع، تنها محدود به چهار امام نيستند، بلكه همسران، دختران، عمو، عمه و پسر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نيز، جزء اهل بيت ايشان، هستند.
پاسخ
اين پرسش و شبهه، متشكل از دو مطلب است:
1. همه اهلبيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، در بقيع دفناند؛
2. همسران، دختران، عمو، عمه و پسر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نيز، جزء اهلبيت او هستند.
در پاسخ به بخش 1، چند نكته قابل توجه است:
الف) برخي افراد كه به اجماع شيعه و سني، از اهلبيت هستند، در بقيع مدفون نيستند. مانند اميرمؤمنان عليه السلام ،
|
|
امام حسين عليه السلام و ساير امامان همچون؛ امام رضا، امام جواد، امام هادي و امام عسكري عليهم السلام .
ب) برخي از افرادي كه اهل سنت، آنها را جزء اهلبيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، ميدانند نيز، در بقيع مدفون نيستند؛ همچون امالمؤمنين حضرت خديجه عليها السلام و پسر يا پسران پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، قاسم، طيب و طاهر كه در قبرستان ابوطالب، در مكه مدفوناند.
ج) محل دفن حضرت زهرا عليها السلام نيز ـ كه اجماعاً از اهلبيت است ـ مخفي است (در اينباره، بيشتر توضيح داده خواهد شد).
در خصوص بخش 2، اين سؤال مطرح است كه اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم چه كساني هستند؟
الف) از راههاي گوناگوني ميتوان به جواب اين پرسش رسيد؛ يكي از آنها آيه «تطهير» است. خداوند در اين آيه، ميفرمايد:
(إِنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً) (احزاب: 33)
خداوند اراده كرده است كه فقط از شما اهلبيت، هرگونه پليدي را بزدايد و شما را كاملاً پاك گرداند.
|
|
در اين زمينه نكاتي قابل توجه است:
يك ـ طبق اين آيه، اهلبيت عليهم السلام معصوماند. بنابراين، كساني كه به اجماع شيعه و سني، معصوم نباشند را شامل نميشود. از جمله يكي از همسران پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، كه عليه خليفه شرعي و قانوني پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم وارد جنگ شد و باعث به هدر رفتن خون هزاران مسلمان بيگناه گرديد. حال، چگونه اين شخص ميتواند معصوم باشد؟ بنابراين، برخي از همسران پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، مسلماً جزء اهل بيت نيستند.
دو ـ به طور قطع، مخاطب اين آيه، همسران پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نيستند. به ويژه كه قبل و بعد اين بخش از آيه، كه خطاب به همسران پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است، ضماير همه مؤنث بود و يكباره سياق عوض شد و ضماير تبديل به مذكر شدند.
در واقع در اين آيه، نوعي مقايسه صورت گرفته است. مقايسهاي بين همسران پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم كه دعوت به تقوا و...، شدهاند و اهلبيت عليهم السلام كه نه تنها
|
|
داراي حقيقت تقوا هستند، بلكه مطهر مطلق و معصوماند.
سه ـ ارادة مذكور در آيه، ارادة تشريعي نيست؛ زيرا خداوند برحسب اراده تشريعي، طهارت همه بندگان خود را ميخواهد. بنابراين، در اينجا اراده، تكويني است و غير از خمسه طيبه عليهم السلام ، ديگر وابستگان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، از اين موهبت الهي برخوردار نبودند.
ب) در روايتها، به صراحت بيان شده كه همسران پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، جزء اهلبيت نيستند، حال چه رسد به عمو و عمه و مانند آن. در ادامة برخي از روايتهاي معتبر اهل سنت، نقل ميشود.
يك ـ ترمذي به سند خود از عمر بن ابيسلمه، نقل ميكند؛ هنگامي كه آيه «تطهير» در خانه امسلمه بر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، نازل شد، فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را دعوت كرد و روي آنها كسائي كشيد. علي نيز، پشت سرش بود آنگاه كسا را روي همه كشيد و گفت:
«پروردگارا اينان اهلبيت من هستند، رجس و پليدي را از آنها دور كن و پاكشان گردان». امسلمه عرض كرد: «اي پيامبر خدا آيا من هم با آنانم؟» حضرت فرمود: «تو درجايگاه
|
|
خود هستي، تو برخيري» ( 1 ) (يعني گرچه تو جايگاه ويژهاي داري ولي از اهلبيت نيستي). ملاحظه ميشود كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، امسلمه را با آن كه از زنان با شخصيت و خوب حضرت بود، از اهلبيت نميداند.
دو ـ احمد در مسند خود از امسلمه نقل كرده است: پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در حجره او بود كه فاطمه عليها السلام با ظرفي از آب گوشت، بر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم وارد شد. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به او فرمود: «همسر و دو فرزندت را نيز، دعوت كن. امسلمه ميگويد: «من در حجره نماز ميخواندم. در اين هنگام آيه (إِنَّما يُرِيدُ اللهُ...) بر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نازل شد. سپس پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، گوشه كسا را گرفت و روي همه كشيد. آنگاه دستانش را به آسمان بلند كرد و گفت: خُدايا اينان اهلبيت من و از خواص من هستند، رجس و پليدي را از آنها دور كن و پاكشان گردان» امسلمه گويد به پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم عرض كردم: «آيا من با شما هستم؟» فرمود: «تو بر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . محمد بن عيسي ترمذي، سنن ترمذي، ج5، ص327.
|
|
خيري، تو بر خيري (يعني تو خوبي ولي از اهلبيت نيستي).» ( 1 )
ملاحظه ميشود كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، براي آنكه مصداق اهلبيت بر همگان آشكار شود، نخست آنها را در زير پارچهاي گرد ميآورد كه ديگر شبههاي براي كسي باقي نماند.
دوم، با آنكه آيه، در حجره امسلمه نازل شد و همچنين اين كار را پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در آنجا انجام داد، ولي با اين حال امسلمه را در زير كسا جاي نميدهد.
سوم، با آنكه امسلمه از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم تقاضا ميكند، امّا ايشان به او ميفرمايد: «تو در جايگاه خود هستي ولي از اهلبيت نيستي». اگر همسران پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از اهلبيت بودند پس، بايد امسلمه را همچون بقيه، در زير كسا جاي ميداد.
سه ـ در روايتهاي ديگر، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ساير همسران خود همچون، زينب، عايشه و... را نيز، از اهل بيت خارج ميداند.(2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مسند احمد، ج6، ص292.
2 . همان؛ سنن بيهقي، ج5 ص112؛ احمد ابن حجر هيثمي، الصواعق المحرقه، ص85 .
|
|
چهار ـ پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، براي مشتبه نشدن مصداق اهلبيت براي مردم، هر روز مدت شش ماه، به خانه حضرت زهرا عليها السلام ميرفت و آنها را با نام «اهلبيت»، صدا ميزد.
در اينجا به نقل يك حديث از صحيح ترمذي، بسنده ميكنيم؛ ترمذي به سند خود از انس بن مالك نقل ميكند: پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم تا شش ماه هنگام رفتن به نماز صبح، به در خانه فاطمه عليها السلام ميآمد و دست بر درميگذاشت و ميفرمود:
الصَّلاة يا أَهْلَ الْبَيْت (إِنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً).1
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سنن ترمذي، ج5، ص327.
|
|
شبهه4
طلب نياز از مردگان، از مصاديق شرك است و افراد مدفون در بقيع نيز، خود نيازمند خدا هستند. و نبايد به آنها توسل جست.
پاسخ
1. وهابيون، آنچه جزء باورهاي پيروان اهلبيت عليهم السلام نيست را، ابتدا به آنها نسبت ميدهند و سپس به آن ميتازند. در اين زمينه، بايد پرسيد كه مراد از «طلب نياز» چيست؟ اگر مراد، طلب نياز استقلالي باشد، يعني مؤثري را در عرض خداوند باور داشته باشيم و از او تقاضاي رفع نياز كنيم، اين باور مسلماً از مصاديق شرك افعالي است و بين مرده و زنده فرقي نميكند. ولي كداميك از مسلمانان اعم از شيعه و سني، به چنين باوري پايبند هستند؟ حال اگر مراد، طلب نياز در طول اراده و مشيت و اذن خدا باشد، اين باوري كاملاً توحيدي است و هيچ محذوري ندارد.
2. در شرك بودن طلب نياز با نگاه استقلالي، چه تفاوتي بين مرده و زنده وجود دارد؟ طلب نياز به طور مستقل و مؤثر دانستن مستقل در عرض خدا، چه مرده باشد و چه زنده،
|
|
شرك است.
چگونه است كه وهابيون، براي رفع تشنگي به آب و براي رفع گرسنگي به غذا و براي درمان به دارو و پزشك و براي حفظ قدرت به شيطان بزرگ، آمريكا و...، متوسل ميشوند و آن را شرك نميدانند و تنها توسل به پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم شرك است.
3. اين نگرش كه مردگان از دنيا رفته و نابود شدهاند و هيچ اثر و تأثيري ندارند، بينشي كاملاً ماترياليستي و الحادي است كه دربحثهاي بعدي بيشتر به آن ميپردازيم.
4. ميگويند: «افراد مدفون در بقيع نيز، خود نيازمند خدا هستند»، ميگوييم: چه كسي گفته است اينان از خدا بينيازند؟!
5. روايتهاي فراواني در متون معتبر اهل سنت، بر جواز و رجحان توسل به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، بعد از مرگ ايشان نقل شده است كه در اين بخش، به عنوان نمونه، يك روايت نقل ميشود:
طبراني در المعجم الكبير، به سند صحيح از عثمان بن حنيف نقل ميكند كه شخصي حاجتي داشت و مكرر به عثمان بن
|
|
عفان مراجعه ميكرد ولي او توجهي نميكرد، تا آنكه در ميان راه، عثمان بن حنيف، راوي حديث را ملاقات ميكند. و موضوع را با او، در ميان ميگذارد. عثمان بن حنيف ميگويد: «آبي آماده كن و وضو بساز و به مسجد برو و دو ركعت نماز بگزار و بعد از پايان نماز، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را وسيله قرار بده و بگو:
أَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ وَأَتَوَجَّهُ إلَيْكَ بِنَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ صلي الله عليه و آله و سلم نَبِيِّ الرَّحْمَه، يا مُحَمَّدُ إِنِّي أَتَوَجَّهُ بِكَ إِلي رَبِّي فَتَقْضي لِي حاجَتِي...(1)
آنگاه حاجت خود را ذكر كن. عثمان بن حنيف گويد: شخص ياد شده آن اعمال را انجام داد آنگاه به سوي خانه عثمان روان شد بيدرنگ دربان آمد و او را نزد عثمان بن عفان برد. عثمان نيز او را با احترام پذيرفت و حاجتش را به طور كامل برآورد و به او گفت: «من همين الآن به ياد حاجت تو افتادم، هرگاه بعد از اين حاجتي داشتي نزد ما بي».
عثمان بن حنيف گفت: «اين دستور از من نبوده، بلكه روزي خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، بودم. نابينايي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . دقت شود كه سياق، دقيقاً همانگونه است كه شيعيان در توسلهاي خود، آن را ميگويند؛ طبراني، المعجم الكبير، ج 9، ص 31.
|
|
نزد حضرت آمد و از كوري خود شكايت كرد. حضرت ابتدا به او پيشنهاد كرد كه صبر كند، ولي او نپذيرفت. سپس به او همين دستور را داد و آن شخص، بعد از انجام دستور، بينا شد».(1)
بنابراين، هم در زمان حيات ظاهري و هم پس از رحلت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم به ايشان توسل شده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . المستدرك علي الصحيحين، ج3، ص108؛ الاصابه، ج4، ص382؛ كنزالعمال، ج 13، ص636.
|
|
شبهه 5
دست مردگان از اين دنيا كوتاه و از احوال زندهها بيخبر هستند. بنابراين، توسل به مردگان، خاك بر داشتن از قبرستانها، طلب مغفرت از ائمه مدفون در بقيع، آوردن بيماران در كنار قبر جهت شفا و...، همگي نادرست و شرك ميباشد.
پاسخ
1. منظور از عبارت «دست مردگان از اين دنيا كوتاه است» چيست؟ اگر مراد اين است كه آنها، ديگر نميتوانند اعمالي مانند نماز، روزه، حج، انفاق و... ، انجام دهند، اين مطلب صحيح است. هر چند پرونده اعمال برخي از افراد، پس از مرگ باز ميماند و پيوسته بر اعمالشان افزوده ميشود. به تعبير قرآن، با مرگ، پرونده «اعمال ما تقدم» بسته ميشود، ولي پرونده «اعمال ما تأخر» همچنان باز ميماند.
اما اگر مفهوم اين عبارت از نظر وهابيها اين است كه انسان با مرگ نابود و بيخاصيت ميشود؛ ميتوان گفت، كه اين بينش، همان جهان بيني ماديگري و ماترياليستي افراطي
|
|
است كه با روح اسلام، فرسنگها فاصله دارد.
2. اين مطلب خلاف نصّ قرآن است؛ زيرا قرآن، دستكم گروهي از مردگان را زنده و مرزوق نزد پروردگارشان ميداند:
(وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ فَرِحِينَ بِما آتاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ) (آل عمران: 169ـ171)
هرگز گمان مبر كساني كه در راه خدا كشته شدند، مردهاند! بلكه زندهاند، و نزد پروردگارشان روزي داده ميشوند. آنها به خاطر نعمتهايي كه خداوند از فضل خود به ايشان بخشيده است، خوشحالند؛ و به خاطر كساني كه هنوز به آنها ملحق نشدهاند ]مجاهدان و شهيدان آينده[، شادمانند؛ كه نه ترسي بر آنهاست، و نه اندوهي خواهند داشت. و از نعمت خدا و فضل او (نسبت به خودشان نيز) مسرورند؛ و (ميبينند كه) خداوند، پاداش مؤمنان را ضايع نميكند.
اين آيات نصّ، در مورد حيات برزخي و زندگي پس از
|
|
مرگ است. همچنين آيههاي 25 ـ 27 سورة ياسين كه در آن، مؤمن آلياسين پس از مرگ ميگويد: «كاش قوم من ميدانستند كه خداوند مرا بخشيده و وارد بهشت كرده است».
3. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، پس از جنگ بدر، با كشتهشدگان قريش، سخن گفت و در پاسخ كساني كه ميگفتند: با مردگان سخن ميگوييد، فرمود: «شما از آنها شنواتر نيستيد».(1)
4. تلقين ميّت نيز، كه مورد قبول شيعه و سنّي است، حاكي از حيات بعد از مرگ مردگان است.(2)
5. اين مطلب كه «مردگان از احوال زندهها بيخبر هستند» نيز، ادعاي بياساس و بيدليل وهابيها است. اسحاقبنعمّار ميگويد: از امام موسي بن جعفر عليهما السلام پرسيدم: «مؤمن بعد از مرگ، اهلش را زيارت ميكند؟».
فرمود: «بله». گفتم: «چه مدت يكبار؟» فرمود:
عَلي قَدْرِ فَضائِلِهِم، مِنْهُم مَنْ يَزُورُ فِي كُلِّ يَوْمٍ وَمِنْهُم مَنْ يَزُورُ فِي كُلِّ يَوْمَيْن وَمِنْهُم مَنْ يَزُور فِي كُلِّثَلاثَةِ أَيّامٍ.(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . صحيح بخاري، ج 2، ص 101.
2 . عبدالرحمان الجزيري، الفقه علي المذاهب الاربعه، ج1، ص 287.
3 . كافي، ج3، ص 231.
|
|
به ميزان مقام و فضيلتشان برخي روزي يك بار و برخي دو روز يك بار و برخي سه روز يك بار.
6. اين سخن وهابيها كه «مردگان نه تنها از حال ما بيخبرند، كه هيچ تأثيري در سرنوشت ما ندارند» نيز، خيالي واهي و خلاف آموزههاي اسلامي است. در اينباره، يك حديث از منبع اهل سنت و يك حديث از منابع شيعي، نقل ميكنيم:
پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم، در حديثي ميفرمايد:
تُعْرَضُ (الأَعْمالُ) عَلَي الأَنْبِياء وَالآباء وَالاُمَّهات يَوْم الْجُمْعَة، فَيَفْرَحُونَ بِحَسَناتِهِم وَتَزْدادُ وُجُوهُهُم بَياضاً وَإِشْراقاً، فَاتَّقُوا اللهَ وَلاتُؤْذُوا مَوْتاكُم.(1)
اعمال بر پيامبران و پدران و مادران در روز جمعه، عرضه ميشود و به خاطر اعمال پسنديده [شما] آنان خوشحال ميشوند و بر سفيدي و درخشندگي چهرههايشان افزوده ميشود. پس از خدا پروا كنيد و مردگان خود را [با انجام گناه] نيازاريد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . كنزالعمال، ج16، ص 469.
|
|
مرحوم كليني در كافي از اميرالمؤمنين عليه السلام روايت ميكند:
زُورُوا مَوْتاكُمْ فَاِنَّهُمْ يَفْرَحُونَ بِزِيارَتِكُمْ وَلْيَطْلُبْ أَحَدُكُمْ حاجَتَه عِنْدَ قَبْرِ أَبيهِ وَعِنْدَ قَبْرِ اُمِّهِ بِما يَدْعُو لَهُما.(1)
درگذشتگان خود را زيارت كنيد، به درستيكه آنان از اين عمل خوشحال ميشوند و همراه با دعا براي آنان هر يك از شما حاجتهاي خود را نزد قبر والدين از آنها بخواهد.
7. خاك برداشتن از قبرستانها از نظر ما نيز، امري بيهوده و ناپسند است مگر نسبت به تربت سيدالشهداء عليه السلام ، كه حساب جداگانهاي دارد. خاك برداشتن از قبرستان، هر چند بيهوده و ناپسند است و ربطي به شريعت ندارد، ولي شرك شمردن آن نامعقول است؛ زيرا خاك برداشتن فرد عامي از قبرستان، به اين معني نيست كه آن خاك يا صاحب قبر را خدا بداند. با اين حال، اگر يكي از عوام، كار ناپسندي انجام داد، نبايد آن را منسوب به آيين و مذهب آنها كرد.
8. هيچ يك از پيروان اهلبيت عليهم السلام ، از ائمة مدفون در بقيع، طلب مغفرت نميكند. بلكه آنها را بين خود و خداوند
واسطه قرار ميدهند تا خداوند به آبروي آنها، از گناهانشان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الكافي، ج3، ص 229.
|
|
درگذرد.
9. آوردن بيمار در كنار قبور ـ هر چند عملاً چنين كاري رخ نميدهد در واقع، نوعي وسيله قرار دادن اولياي خدا، براي برآورده شدن حاجت و رفع مشكل است كه در بحث توسل به اولياي خدا، از نظر گذرانديم و در كتابهاي مستقل نيز، پاسخهاي مفصّلي به آنها داده شده است.(1)
10. همانطور كه اشاره شد ـ بر حسب آموزههاي اهلبيت عليهم السلام ـ حساب تربت سيدالشهداء عليه السلام از ساير خاكها جدا است. در اين مورد امام صادق عليه السلام ميفرمايد:
فِي طِينِ قَبْرِ الْحُسين عليه السلام شِفاءٌ مِنْ كُلِّ داءٍ وَهُوَ الدَّواءُ الأَكْبَر.(2)
در خاك قبر امام حسين عليه السلام درمان هر دردي وجود دارد و آن همان داروي بزرگ است.
ايشان همچنين ميفرمايد:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . كشف الارتياب و آيين وهابيت و... .
2 . محمد بن علي بن بابويه قمي، من لايحضره الفقيه، ج2، ص 599.
|
|
إِنَّ السُّجُودَ عَلي تُرْبَةِ أَبِيعَبْدِالله عليه السلام يَخْرِقُ الْحُجُبَ السَبْعَ.(1)
سجده بر تربت امام حسين عليه السلام ، حجابهاي هفتگانه را ميشكافد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . محمد بن حسن حرّ عاملي، وسايل الشيعه، ج 5، ص366.
|
|
شبهه 6
قبر حضرت زهرا عليها السلام مخفي نيست، بلكه در بقيع، در محلي كه منتسب به فاطمه بنت اسد است، مدفون ميباشد.
پاسخ
1. هيچ دليل و سند معتبري بر اين ادعا، وجود ندارد.
2. آنها مدعياند كه بيش از هزار سال از تاريخ وفات متوفيان بقيعگذشته است و دراصل، قبر هيچ يك مشخص نيست. پس، چگونه مشخص كردهاند كه قبر منسوب به فاطمه بنتاسد، قبر حضرت زهرا عليها السلام است؟
3. با توجه به اينكه فاطمه بنت اسد، در زمان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رحلت كرده است و حضرت، خود در مراسم تشييع و تدفين او شركت داشته كه تفصيل آن در روايتها آمده است، پس مسلماً، بايد قبر مشخصي از ايشان وجود داشته باشد. حال پرسش اين است كه قبر فاطمه بنت
|
|
اسد كجاست؟
4. چنانكه در منابع معتبر اهلسنّت آمده است، اميرمؤمنان عليه السلام طبق وصيّت حضرت زهرا عليها السلام ، او را شبانه دفن و قبرش را مخفي كرد و بعد از آن نيز، هرگز آشكار نشد. بنابراين، وهابيون از كجا پيبردهاند كه قبر حضرت كجاست؟
در اين زمينه، حديثي كه در صحيح بخاري و صحيح مسلم آمده است را نقل ميكنيم:
عايشه گويد: فاطمه عليها السلام دختر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نزد ابوبكر فرستاد و ميراثش از پيامبر و آنچه از فيء مدينه و فدك و خمس خيبر باقي مانده بود را طلب كرد. ابوبكر گفت: پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: ما ارث باقي نميگذاريم آنچه از ما باقي ميماند صدقه است و آلپيامبر هم بايد [همچون ديگران] از اين مال مصرف كنند. [خلاصه] ابوبكر نپذيرفت چيزي از حقّ مورد ادّعاي [حضرت] زهرا را به او بدهد، فاطمه بر ابوبكر خشم گرفت و با او قهر كرد و تا زنده بود با او سخن نگفت و او بعد از پيامبر شش ماه زنده بود و هنگامي كه وفات كرد، همسرش علي او را شبانه دفن كرد و ابوبكر را از اين واقعه آگاه نكرد و بر او
|
|
نماز گزارد، و...» ( 1 )
ملاحظه ميشود كه هيچكس، حتّي ابوبكر كه خليفه و حاكم بوده است از محل دفن حضرت زهرا عليها السلام ، خبر نداشته است.
5. شيعه معتقد است حضرت زهرا عليها السلام در يكي از سه مكان زير دفن شدهاند كه به ترتيب اهميت، عبارت است از:
الف) منزل خود حضرت، كه هماكنون داخل مسجدالنبي است.
ب) روضه (اين دو نظر را ميتوان يكي دانست، زيرا فاصلهاي بين روضه و منزل حضرت نيست).
ج) بقيع (اين نظر ضعيفترين احتمال است، ولي با اينحال، مشخص نيست كه مكان قبر حضرت كجاي بقيع واقع شده است).
مرحوم كليني در حديث معتبري نقل ميكند:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . صحيح بخاري، باب غزوة خيبر، ج3، ص38؛ صحيح مسلم، كتاب الجهاد و السير، ج 5، ص 153.
|
|
عَن احمد بن محمد بن أبينصر، قالَ: سَأَلْتُ الرِّضا عليه السلام عَنْ قَبْرِ فَاطِمَةَ فَقَالَ دُفِنَتْ فِي بَيْتِهَا فَلَمَّا زَادَتْ بَنُو أُمَيَّةَ فِي الْمَسْجِدِ صَارَتْ فِي الْمَسْجِد.(1)
احمد بن محمد بن ابينصر گويد: از حضرت رضا عليه السلام دربارة قبر فاطمه عليها السلام پرسيدم، فرمود: در خانة خود به خاك سپرده شد. پس هنگامي كه بنياميّه مسجد را توسعه دادند، جزء مسجد شد (داخل مسجد قرار گرفت).
بههرحال مسلّم استكه قبر حضرت زهرا عليها السلام ، در محل دفن فاطمه بنت اسد نيست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الكافي، ج 1، ص 461، باب مولد الزهراء.
|
|
شبهه7
اعتقاد شيعيان به امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف، و حيات طولاني ايشان، همانند حضرت خضر و حضرت نوح صحيح نيست.
پاسخ
1. بيشتر مطالبي كه شيعه، دربارة حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف اعتقاد دارد، مورد اتفاق همة مسلمانان است. حتّي برخي علماي وهابي، كتابهاي مستقلي در اينباره نوشتهاند و آن را از مسلّمات اعتقادات مسلمان دانستهاند. چگونه ميتوان مطلبي را انكار كرد كه صدها حديث معتبر از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم دربارة آن وجود دارد؟
شهيد صدر فرموده است: «مجموع احاديثي كه از طريق شيعه و سني دربارة حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف وارد شده است، بيش
|
|
از شش هزار حديث است».(1)
2. علماي بزرگ اهلسنّت، اخبار حضرت مهديعجل الله تعالي فرجه الشريف
را متواتر دانستهاند. در اينباره، حافظ ابن حجر عسقلاني ميگويد:
تَواتَرَتِ الأَخْبَارُ بِأَنَّ الْمَهْدِي مِنْ هَذِهِ الأُمَّةِ وَأَنَّ عيِسَي يُصَلِّي خَلْفَهُ.(2)
اخبار، در اينكه مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف از اين امت است و اينكه عيسي بن مريم [نزول خواهد كرد و] پشت سر او نماز خواهد خواند، به حدّ تواتر رسيده است.
از اين مطلب، دو نكته روشن ميشود:
الف) قطعي بودن ظهور حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف؛
ب) زنده شدن حضرت عيسي عليه السلام و نزول ايشان بعد از ظهور مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف و پيروي از او.
3. برخي از مطالبي كه دربارة حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف، مورد اتّفاق شيعه و سني ميباشد، عبارت است از:
الف) وجوب اعتقاد به مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف؛ شيخ ناصرالدين الباني از علماي وهابي ميگويد: «عقيده به خروج مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف عقيدهاي ثابت و متواتر از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سيدمحمد باقر صدر، البحث حول المهدي، ص 40.
2 . احمد بن حجر عسقلاني، فتح الباري، ج 6، ص 358.
|
|
كه ايمان به آن واجب است؛ زيرا اين عقيده از مصاديق ايمان به غيب است كه در قرآن كريم از صفات پرهيزكاران شمرده شده است...» ( 1 ).
ب) مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف از اهلبيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است؛
ترمذي به سند خود از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نقل كرده است كه فرمود:
لا تَقُومُ السّاعَةُ حَتّي يَلِي رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي يُواطِئُ إِسْمُهُ إِسْمِي.(2)
قيامت برپا نميشود تا اينكه فردي از اهلبيتم، حكومت زمين را عهدهدار خواهد شد كه همنام من است.
ج) لقب او مهدي است؛
حاكم نيشابوري از ابوسعيد خدري از قول پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، نقل كرده است كه فرمود: «اَلمَهْدِيُّ مِنَّا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مجله التمدن الاسلامي، چاپ دمشق، شماره 22، ص 643.
2 . سنن ترمذي، ج4، ص505؛ مسند احمد، ج1، ص376.
|
|
أَهْلَالْبَيْت» ( 1 ) و نقل كردهاند كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «اَلمَهْدِيُّ مِنْ عِتْرَتِي مِنْ وُلْدِ فَاطِمَة».(2)
د) اخلاقش، همچون اخلاق پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است؛
ابنحبان در صحيح خود نقل كرده است كه پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «مردي از امتم خروج ميكند كه همنام من است و خلق او همانند خلق من، جهان را از قسط و عدل پر ميكند، همانطور كه از جور و ظلم پر شده است».(3)
ه ) اقتداي حضرت عيسي عليه السلام به آن حضرت؛(4)
4. آنچه مورد اتّفاق نيست، اين مطلب است كه آيا حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف، فرزند امام حسن عسكري عليه السلام است و در زمان آن حضرت (در قرن سوم هجري) متولّد شده است.
دراينباره؛ تعدادي از علماي اهل سنت، همانند علماي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مستدرك حاكم، ج4، ص 557.
2 . سنن ابيداود، بيروت، دارالفكر، چ 1، 1410،ج 2، ص 310؛ ميزان الاعتدال، ج 2، ص 87.
3 . ابن حبان، صحيح، بيروت، مؤسسه الرسالة، چ 2، 1414، ج 15، ص 237.
4 . صحيح بخاري، ج 4، ص 163؛ صحيح مسلم، ج 1، ص 94.
|
|
شيعه معتقدند كه مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف، فرزند امام عسكري عليه السلام است و در آخرالزمان، قيام ميكند. البته عدهاي نيز مخالف اين باور هستند.(1)
حال با توجه به اينكه مهدي، از عترت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و از فرزندان حضرت فاطمه عليها السلام است، چنين ويژگيهايي فقط با مهدي موعود شيعه منطبق است و اما طول عمر آن حضرت از حيطه قدرت خداوند خارج نيست و همان خدايي كه قادر است حضرت خضر را عمر طولاني عطا نمايد، چنين قدرتي را دارد كه براي برپايي قسط و عدل در جهان، از ذرّيه رسول خاتم، فردي را زنده نگه دارد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . علياصغر رضواني، شيعه شناسي و پاسخ به شبهات، قم، نشر مشعر، پنجم، 1387، ج 2، صص 180 ـ 256.
|
|
شبهه 8
چرا شيعيان در بين اهلبيت عليهم السلام ، نزديكان و اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فقط، چهارده نفر را قبول دارند و به آنها احترام ميگذارند.
پاسخ
1. چهارده معصومي كه شيعه آنها را از ديگران ممتاز ميداند عبارتند از: پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، حضرت زهرا عليها السلام و دوازده امام. علاوه بر اين، شيعه، همه پيامبران و فرشتگان و افرادي چون حضرت مريم عليها السلام را نيز، معصوم ميداند.
علت احترام بيشتر شيعه به اين چهارده تن، امتيازهاي برجسته آنها همچون علم؛ عصمت و ساير خصلتهاي انساني است نه انتساب به پيامبر و يا امام بودن و مانند آن.
2. سؤالكننده، تصور كرده كه شيعه، از بين همة اقوام و اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، گروه خاصي را انتخاب و به رأي خود، آنها را از ديگران ممتاز كرده است.
|
|
در حالي كه حقيقت امر اين نيست. آنها به سبب دارا بودن شايستگيهاي لازم، از طرف خداوند برگزيده و سپس موهبت عصمت، به آنها داده شده است و از سوي خداوند به عنوان امام، نصب و از طريق خود پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ـ كه خود نيز مصطفاي خدا است ـ به مردم معرفي شدهاند. بنابراين، مردم در تعيين و انتخاب و يا عدم انتخاب، نقشي ندارند.
3. شيعه هرآنچه منسوب به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم باشد اعم از شهر، قبر، همسران، فرزندان و اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و... را محترم ميداند، البته در حدّ خودشان.
4. تفاوت نظر شيعه و برادران اهلسنّت دربارة اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، در اين است كه اهلسنّت همة اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را عادل، مجتهد و محترم ميشمارند. برعكس، شيعه نفس صحابي بودن را علت عدالت و اجتهاد و قابل احترام بودن نميداند، بلكه معتقد است كه بيشتر اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، عادل،
|
|
مجتهد و بسيار محترم بودند؛ پس، بايد آنچه گفته و نقل كردهاند را بهعنوان راوي عادل، پذيرفت و عملي كرد. اصحابي همچون؛ جابر بن عبدالله انصاري، عبداللهبنمسعود، سلمان، ابوذر، مقداد، عمّار ياسر، ابي ابنكعب، عثمانبنحنيف و...، مورد عنايت و احترام شيعه هستند و از آنها روايت اخذ ميكنند. امّا شيعه، معتقد است در بين صحابه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، عدهاي از منافقان ـ كه بحث آنها در قرآن مطرح شده است ـ و همچنين كساني كه به راه كج رفتهاند نيز، وجود داشتهاند.
5. شيعه معتقد است كه بعضي از فرزندان و همسران عدّهاي از پيامبران، منحرف بودهاند ـ و اين صريح قرآن
است ـ بنابراين، ممكن است برخي اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و يا پيامبران نيز، منحرف باشند. شيعه اين مطلب را درباره همسران امامان خود و فرزندان آنها نيز باور دارد. به عنوان مثال، همسر امام حسن مجتبي عليه السلام و همسر امام جواد عليه السلام و فرزند امام هادي عليه السلام و فرزند امام صادق عليه السلام ، از اين قبيل هستند. و همين نظر را نسبت به برخي از اصحاب امامان كه به غلوّ دچار شدهاند، دارد. بنابراين، شيعه با دليل و مدرك، پيامبران، حضرت زهرا عليها السلام و امامان را معصوم ميشمارد و در مورد بقيه انسانها،
|
|
بر اعمال و رفتارشان نظر ميكند و بر اين اساس، درباره آنها قضاوت ميكند، چه آن شخص، يار پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم باشد و چه يار يكي از امامان معصوم عليهم السلام .
|
|
شبهه 9
علماي شيعه، بدون دليل و مدرك، به چهارده نفر نسبت عصمت ميدهند. در صورتي كه از نظر تسنن، فقط پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم معصوم است.
پاسخ
1. علماي شيعه، بر لزوم عصمت در امام و عصمت چهارده معصوم، دلايل و براهين فراواني ارائه كردهاند كه در اين بحث مجال آوردن همة آنها نيست بنابراين، تنها به نقل چند آيه، بسنده ميشود:
الف) آية امامت:
(وَ إِذِ ابْتَلي إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ) (بقره: 124). از اين آيه استفاده ميشود كه امام، هرگز
نبايد ظالم باشد، چه قبل از امامتش و چه بعد از آن، چه قبل
از بلوغ و چه بعد از آن، و هر گناهي ظلم است؛ زيرا تعدّي
به حق خداوند است، چه صغيره و چه كبيره، چه عمدي و
چه سهوي. بنابراين، كساني كه مدت زيادي از عمر خود
|
|
را، مشرك بودند، نميتوانند امام باشند. چون قرآن
ميفرمايد: (إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ). (لقمان: 13)
البته استدلال به اين آيه، بحث مفصلتري ميطلبد. به يقين مورد تقاضاي ابراهيم عليه السلام ، امامت براي فرزندان ظالم بالفعل نبود؛ يعني آنان كه از اوّل ظالم نبودند و بعداً ظالم شدهاند و يا از اوّل ظالم بودهاند. شأن ابراهيم عليه السلام ، برتر از اين است كه براي چنين افرادي، تقاضاي چنين مقامي را داشته باشد. بنابراين، تقاضا براي كساني بود كه بالفعل ظالم نيستند، چه قبلاً ظالم بودند و چه نبودند. خداوند شقّ اوّل را نيز، خارج كرد و فرمود: «به آنهايي كه پيش از اين ظالم بودهاند هر چند الآن نيستند».
از اين رو، آيه دلالت دارد كه در امام عصمت شرط است، اما اينكه امامان شيعه عليهم السلام معصومند دلايل بعد آن را اثبات ميكند.
ب) آية تطهير:
(إِنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً) (احزاب: 33). اين آيه به منزلة نصّ بر عصمت اهلبيت
|
|
عليهم السلام است كه قبلاً به آن اشاره شد.
ج) آية اولواالامر:
(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الأَْمْرِ مِنْكُمْ) (نساء:59). اگر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و اولواالامر معصوم نباشند، مكلّف در تعارض بين امر خدا و امر آنها واقع خواهد شد. بنابراين، لازمة اطاعت مطلق، اين است كه امر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و اولواالامر، چيزي جز امر خدا نباشد. يعني معصومانه، امر و نهي و رفتار كنند.
علاوه بر اين سه آيه، حديث ثقلين كه در منابع معتبر شيعه و اهل سنت، از قول پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم نقل شده، خود بهترين دليل بر عصمت آنهاست؛ زيرا پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:
إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ خَلِيفَتَيْنِ كِتَابَ اللهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مَا بَيْنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ (أَوْ مَا بَيْنَ السَّمَاءِ إِلَي الأَرْضِ) وَعِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّي يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْض.(1)
همانا در بين شما، دو خليفه ميگذارم. كتاب خدا، ريسمان آويخته بين آسمان و زمين و عترتم كه همانا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مجمع الزوائد، بيروت، دارالكتب العلميه، ج9، ص 163.
|
|
اهلبيتم هستند و آن دو از هم جدا نميشوند تا در حوض [كوثر] به من ملحق گردند.
در روايتي ديگر فرموده است:
«من در بين شما، چيزي ميگذارم كه اگر به آن تمسك جوييد، هرگز گمراه نخواهيد شد. كتاب خدا، ريسمان
آويزان از آسمان به سوي زمين و عترتم كه همانا اهلبيتم هستند و آن دو هرگز از يكديگر جدا نميشوند تا آنكه در حوض [كوثر] نزد من آيند.» ( 1 )
با توجه به عدم جدايي قرآن و عترت و نهادن عترت در كنارِ قرآن و لزوم تمسك به هر دو با هم در اين روايتها، به روشني معلوم ميشود كه عترت نيز، همچون قرآن، مصون از خطا و گمراهي است؛ و به تعبير ديگر، عترت معصوم ميباشد؛ زيرا كسي كه معصوم نباشد، چگونه ميتواند مانع از گمراهي ديگران شود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سنن ترمذي، بيروت، دارالفكر، دوم، 1403، ج 5، ص 329.
|
|
شبهه 10
ابوبكر، عمر، عثمان، علي و حسن، خلفاي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم هستند و بقيه حاكمان، گمراه گشته و به جاي خلافت، پادشاهي را برگزيدند.
پاسخ
1. اگر منظور از اين عبارت، بيان آنچه در خارج اتفاق افتاده است باشد، سخني صحيح و منطبق بر واقع است. امّا اگر مراد گفتن حقيقت باشد، از نظر شيعه، حق آن است كه خليفه و جانشين پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بعد از آن حضرت، اميرمؤمنان عليه السلام و پس از او فرزندش حسن عليه السلام و پس از او برادرش حسين عليه السلام و... ميباشد.
2. اين مطلب كه به جز اين پنج نفر، بقية حاكمان گمراه گشته و به راه نادرست رفته و خلافت را به پادشاهي تبديل كردهاند، با باورهاي اهلسنت سازگار نيست. آيا ميتوان معاويه و مروان بن حكم (اولين خليفة بنيمروان)، كه هر دو از صحابه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بودند را، گمراه دانست؟
|
|
آيا اين سخن، با آن مطلب كه همة اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم قابل احتراماند و نبايد بين آنها فرق گذاشت، منافات ندارد؟ اگر بتوان معاويه و مروان ـ داماد و وزير عثمان ـ را گمراه دانست، پس چرا نتوان برخي ديگر از اصحاب كه منافق، گمراه و گنهكار بودهاند را، مورد تخطئه قرار داد؟ بههرحال، اين مطلب با باورهاي اهلسنّت، منطبق نيست كه همة صحابه را عادل و مجتهد ميدانند و سعي ميكنند به نوعي اشتباهاتشان را توجيه كنند.
3. برپايه معيارهاي اهلسنّت، چه تفاوت اصولي بين خلافت اين پنج نفر و خلافت ساير خلفا وجود دارد؟ آيا بين خلافت عثمان و معاويه، ميتوان تفاوتي در شيوه حكمراني آنها قائل شد؟ معاويه، بيتالمال را به دلخواه خود مصرف ميكرد، عثمان نيز چنين ميكرد. معاويه در نصب حكّام، مراعات معيارهاي اسلامي را نميكرد. خليفه سوم نيز وليدبن عقبه را به حكومت كوفه نصب كرد و ... . بله معاويه كاخنشين بود ولي عثمان اينگونه نبود.
4. اگر كاخنشيني، دليل بر گمراهي و تبديل خلافت به
|
|
پادشاهي است، اين امر در زمان عمر و عثمان نيز، اتفاق افتاده بود، پس، چرا معاويه را به خاطر كاخنشيني توبيخ نكردند، در حالي كه ميدانستند معاويه كه منصوب از سوي خودشان است، در كاخ سبز زندگي ميكند و شاهنشاهي تشكيل داده است. بنابراين، سكوت و امضاي اين رفتار معاويه از سوي خليفه دوم و خليفه سوم، آيا جواز و صحت آن را اثبات نميكند؟ بر اين اساس، نميتوان تفاوتي بين رفتار سياسي معاويه و خلفاي دوم و سوم قائل شد.
|
|
شبهه 11
اسلام واقعي، بيش از يك دين و يك فرقه نيست و كساني كه بر خلاف آيههاي قرآن، از غير خدا طلب ميكنند و انتظار شفاعت در قيامت از غير خدا را دارند و آنها را وسيله و واسطه قرار ميدهند، غير مسلمان و كافر هستند
پاسخ
1. چگونه ميتوان گفت همة مسلمانان يك فرقه هستند، در حالي كه خود اهلسنّت، دهها فرقه كلامي، فقهي و... را شامل ميشوند. امّا اين كه در بين اين فرقهها، كدام يك به اسلام ناب و روش پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نزديكترند، بحثي است كه هر فرقهاي در منابع خود، تلاش كرده است تا ثابت كند فرقه ناجيه، اوست. بههرحال، پيروان مذهب اهلبيت عليهم السلام كه به ثقلين متمسّكاند، هيچيك از فرق مسلمان را خارج از دين اسلام نميدانند. درحاليكه وهابيها،
|
|
غير از خودشان، ساير مسلمانان اعمّ از شيعه و سني را كافر و خارج از دين ميدانند و اين همان افراطيگري و خشكمغزي است.
2. منظور از عبارت «از غير خدا طلب كردن»، چيست؟ يعني هر كه از غير خدا چيزي بخواهد كافر است؟ پس براين اساس، وهابيها كه از پزشك و دارو، درمان طلب ميكنند، كافرند؟! و با اين فرض، هيچ مسلماني در عالم باقي نميماند؛ زيرا انسان موجودي اجتماعي است و همواره براي رفع نيازهاي خود نيازمند ديگران است و به آنها توسّل ميجويد و طلب ياري ميكند و اينها همه غير خدا هستند. به عبارت ديگر، هيچ انساني نميتواند بدون توسل به اسباب و وسايل، ادامه حيات دهد. مگر اين نظام، نظام اسباب و مسببات
نيست؟
امام صادق عليه السلام ميفرمايد: «أَبَي اللهُ أَنْ يُجْرِيَ الأشْياءَ إِلاّ بِأَسْبابٍِ» ( 1 )؛ «خدا بنا ندارد امور، جز از طريق اسبابشان به جريان افتد».
3. اگر منظور از آن توسل به اولياي خدا است كه دربحث پيشين به آن پرداخته شد، ميتوان گفت كه هم مطابق با آيههاي قرآن است (وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ) و هم مطابق با
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . اصول كافي، ج 1، ص 183.
|
|
روايتهاي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، و هم مطابق عقل و وجدان؛ و خلاف آن، خلاف عقل و نقل است.
از طرفي، اگر هر نوع طلب كردن، شرك و كفر باشد، اين امر با دستور صريح قرآن، كه امر به توسّل و واسطه قرار دادن اولياي خدا است، منافات پيدا ميكند. قرآن ميفرمايد:
(وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحِيماً) (نساء: 64)
و اگر آنان وقتي به خود ستم كرده بودند، پيش تو ميآمدند و از خدا آمرزش ميخواستند و پيامبر (نيز) براي آنان طلب آمرزش ميكرد، قطعاً خدا را توبهپذير و مهربان مييافتند.
4. امّا اين مطلب كه «انتظار شفاعت در قيامت از غير خدا داشتن خروج از اسلام است». نيز، حكايت از ناداني گوينده اين سخن دارد؛ زيرا:
الف) به غير از وهابيون، همة مسلمانان بر شفاعت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و اولياء در قيامت، به اذن الهي اجماع
|
|
و اتفاق دارند و حتي محمدبنعبدالوهاب (بنيانگذار وهابيون) شفاعت را قبول دارد. او ميگويد: «شفاعت براي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و ساير انبيا و ملائكه و اوليا و كودكان، از جمله اموري است كه مطابق روايتهاي وارده، ثابت است...» ( 1 ). بنابراين، شيخ الاسلام آنها، كافر است(؟!) و طبق اين نظر، همة مسلمانان كافرند (آيا فرقه وهابيت واقعاً چنين نظري دربارة مسلمانان دارد؟)
ب) آيههاي فراواني در قرآن، بر ثبوت شفاعت دلالت دارند، از جمله:
(مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ) (بقره: 255)
كيست كه در نزد او، جز به فرمانش شفاعت كند؟!
(لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً) (مريم:87)
آنان هرگز مالك شفاعت نيستند؛ مگر كسي كه نزد خداوند رحمان، عهد و پيماني گرفته است.
(يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلاً) (طه:109)
در آن روز، شفاعت (هيچ كس) سودي نمي بخشد، جز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 .شريف بن علي راحجي، الهدية السنيه، ص 42.
|
|
كسي كه خداوند رحمان به او اجازه داده، و از گفتار او راضي است.
(وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسي أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً) (اسراء:79)
و پاسي از شب را از خواب برخيز، و قرآن (و نماز) بخوان. اين يك وظيفه اضافي براي توست؛ اميد است پروردگارت تو را به مقامي در خورِ ستايش برساند.
كه مراد از مقام محمود، همان شفاعت در قيامت است.
ج) شيعه و سني روايتهاي فراواني از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم درباره شفاعت حضرت در قيامت نقل كردهاند، از جمله، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمودهاند: «أَنَا أَوَّلُ شَافِعٍ وَأَوَّلُ مُشَفَّعٍ».(1) و در روايتي ديگر ايشان فرمودهاند: «أُعْطِيتُ خَمْساً... وَأُعْطِيتُ الشَّفَاعَةَ فَادَّخَرتُها لأُمَّتِي إلي يَوْمِ الْقِيامَةِ وَهِيَ إنْ شاءَ الله نائلة مَنْ لايُشْرِكُ بِاللهِ شَيْئ» ( 2 ) و«إِدَّخَرْتُ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الطبراني، كتاب الاوائل، ص 30.
2 . الدرالمنثور، ج 5، 237.
|
|
شَفَاعَتِي لأَهْلِ الْكَبَائِرِ مِنْ أُمَّتِي».(1)
ابوذر گويد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم شبي تا صبح، مشغول عبادت و در حال ركوع و سجود بود. از او علّت اين امر را پرسيدم [و اينكه چه حاجتي داشت]. فرمود: «از پروردگارم براي امّتم شفاعت خواستم و او خواستة مرا پذيرفت و به هر كه از امّتم كه مشرك نباشد ـ انشاءالله ـ شفاعتم خواهد رسيد».2
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تاريخ مدينه دمشق، ج 13، ص 463؛ محمد بن احمد بن فرح القرطبي، تفسير قرطبي، ج 5، ص 161؛ مجمع الزوايد، ج 10، ص 378.
2 . مسند احمد، ج5، ص 149 و... .
|
|
شبهه 12
شيعيان درباره مقام ائمه غلوّ ميكنند، و به آنها اوصاف خداوندي از جمله، علم غيب، آگاهي از احوال انسانها و...؛ را نسبت ميدهند.
پاسخ
1. اين ادعا نيز، از تهمتهايي است كه وهابيون به شيعه نسبت ميدهند.
2. شيعيان، غلوكنندگان و كساني كه غير خدا را ـ هر كه باشد ـ به حدّ خدايي ميرسانند، كافر دانسته و مسلمان نميدانند تا چه رسد كه او را شيعه و پيرو اهلبيت عليهم السلام ، بخوانند. چگونه ممكن است متمسكين به ثقلين، امري كه خلاف عقل و قرآن و سنّت است را باور داشته باشند.
الف) قرآن ميفرمايد:
(لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ)
(مائده: 17)
|
|
به تحقيق كافر شدند كساني كه گفتند خداوند همان مسيح پسر مريم است.
ب) اميرمؤمنان عليه السلام ميفرمايد: «خدايا من از غلات، تبرّي ميجويم، همانگونه كه عيسي بن مريم از نصارا، تبرّي جست. خدايا آنها را تا ابد، خوار و ذليل كن و هيچيك از آنها را ياري مكن».(1) امام صادق عليه السلام نيز در اين مورد فرمود: «بر جوانان خود از خطر غلات بترسيد كه مبادا آنان را
تباه سازند، زيرا غلات بدترين خلق خدايند. عظمت خدا
را كوچك دانسته و براي بندگان خدا قائل به ربوبيّت هستند».(2)
ج) شيخ صدوق ميفرمايد: «اعتقاد ما در مورد غلات و مفوّضه، آن است كه اينان كافران به خداوند ميباشند».(3)
شيخ مفيد نيز ميفرمايد: «غلات گروهي از متظاهران به دين اسلامند كه اميرمؤمنان عليه السلام و امامان از ذريّة او را، به الوهيت و پيامبري نسبت دادهاند. آنان گمراه و كافرند و اميرمؤمنان عليه السلام ، به قتل آنها فرمان داده است. ائمه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . بحارالانوار، ج25، ص 265.
2 . محمد بن علي بن بابويه قمي (شيخ صدوق)، الاعتقادات، ص 71؛ به نقل از شيعه شناسي، ج1، ص 557.
3 . همان، ص 286.
|
|
ديگر نيز، آنها را كافر و خارج از اسلام دانستهاند».(1)
3. آيا خبر داشتن از غيب و اشراف بر احوال انسانها،
مطلقاً به مفهوم غلوّ و خدا دانستن شخص عالم به غيب است؟ در اين صورت، قرآن افراد زيادي را شريك خداوند قرار داده است.
الف) قرآن، از قول حضرت عيسي عليه السلام ميفرمايد:
(وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ)
(آل عمران:49)
من به شما خبر ميدهم دربارة آنچه ميخوريد و آنچه در خانههايتان ذخيره ميكنيد.
آيا اين خبر دادن از غيب نيست؟ آيا از نظر قرآن حضرت عيسي عليه السلام ، خدا است؟! در آيه ديگري، به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ميفرمايد: (ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ)، (آل عمران:44) آيا پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم كه از غيب خبر داشت، خدا بود؟ حال اگر پيامبر صلي الله عليه و آله
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . محمد بن نعمان (شيخ مفيد)، تصحيح الاعتقاد، ص 109، به نقل از شيعه شناسي، ص 558.
|
|
و سلم اين اخبار غيبي را در اختيار ديگران قرار دهد، اين، غلوّ و نسبت دادن اوصاف خداوند براي مخلوق است؟!
حقيقت اين است كه وهابيون، نميتوانند فرق بين علم ذاتي و بيحدّ كه از اوصاف خاصّ خدا است و علم ايتايي و لدني و محدود كه خداوند به برخي بندگان خاص خود عطا ميكند را بفهمند.
در آية ديگري ميفرمايد:
(عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلي غَيْبِهِ أَحَداً إِلاَّ مَنِ ارْتَضي مِنْ رَسُولٍ...) (جن: 26- 27)
داناي غيب اوست و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نميسازد مگر پيامبري را كه از او خشنود باشد.
ب) در متون معتبر اهلسنت، خبرهاي غيبي فراواني از قول پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نقل شده است. از جمله، دربارة اوضاع امّت در آخرالزّمان، شهادت امام حسين عليه السلام در كربلا و دربارة حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف، كه ذكر آنها باعث تطويل كلام ميشود. دراين زمينه، فقط به يك حديث بسنده ميكنيم:
مسلم و احمد بن حنبل از حذيفه نقل كردهاند كه: «پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به من علم گذشته و آينده، تا روز
|
|
قيامت را آموخت».(1)
آيا خبر داشتن حذيفه از علم غيب غلو نيست و خبر داشتن اهل بيت عليهم السلام غلو است؟!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . صحيح مسلم، بيروت، دارالفكر، ج8، ص 173؛ مسند احمد، ج5، ص 388؛ المستدرك، بيروت، دارالمعرفة، 1406، ج 5، ص 471.
|
|
شبهه 13
ابوبكر جانشين و خليفه خود را از بين فرزندانش انتخاب نكرد. در صورتي كه شيعيان، معتقدند كه هر امامي فرزندش را به جانشيني خود انتخاب نموده و خلافت را حق شخصي خود دانسته است.
پاسخ
1. طبق پيماني كه ابوبكر، قبل از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم با عمر و ابوعبيده جرّاح و سالم (مولاي حذيفه) بسته بود، خلافت بعد از ابوبكر، به عمر تفويض شد.
2. آيا رقبا و عامه مردم ميپذيرفتند كه ابوبكر جانشين خود را از بين فرزندان و يا بستگان خود انتخاب كند؟ حتي معاويه نيز ـ با آن قدرت و شيطنتي كه داشت ـ نتوانست به سادگي فرزند خود را به عنوان جانشين خود انتخاب كند. در حالي كه، جامعه پنجاه سال از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فاصله گرفته بود. با وجود اين، چطور جامعه ميپذيرفت كه با گذشت دو سال از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم جواني جانشين پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم شود كه مورد
|
|
تأييد هيچيك از اصحاب و بزرگان نيست.
3. به نقل منابع اهلسنّت، ابوبكر درحال جان كندن به عثمان گفت كه براي او وصيتنامه بنويسد. عثمان شروع به نوشتن كرد. پس از نگارش وصيتنامه، ابوبكر بيهوش شد. وقتي به هوش آمد، از عثمان خواست تا آنچه نوشته است را بخواند. عثمان شروع به خواندن كرد كه ابوبكر عمر را به عنوان جانشين خود، معرفي ميكند... ابوبكر گفت: «خوب نوشتهاي».
اگر انتخاب جانشين، كار صحيحي بود، چرا پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ـ به زعم اهلسنت ـ اين كار را نكرد و اگر صحيح نبود، چرا ابوبكر بايد اين كار را ميكرد؟ حال چه از فرزندان و اقوامش باشد و چه از ديگران. آيا اين كار ابوبكر، خلاف سنّت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نبود؟
4. اين ادعا كه «شيعيان معتقدند كه هر امامي فرزندش را به جانشيني خود انتخاب كرد و...» نيز، از جمله تهمتهاي ناروايي است كه بر شيعه وارد شده است. شيعه ـ با استفاده از قرآن و سنّت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ـ معتقد است، امر
|
|
خلافت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و امامت، همچون امر نبوت، به دست خود خداست و هيچكس ـ حتي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ـ نميتواند كسي را به عنوان خليفه و امام تعيين كند. بلكه ايشان و ديگر ائمه عليهم السلام كسي كه، خدا تعيين كرده است را، به مردم معرفي ميكنند. امامت، عهد الهي است و فقط خود خداوند ميتواند آن را، به هركه شايسته باشد و مشيّت او تعلّق گيرد، بسپارد. در آيه 124 سوره بقره، اين مطلب كاملاً روشن است: (إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً... لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ) و در جاي ديگر ميفرمايد: (اللهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ) (انعام: 124).
طبري مينويسد: يكي از رؤساي قبايل، بيعت و پيروي خود از رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم را، مشروط به واگذاري امامت، بعد از آن حضرت به خودش كرد. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در پاسخ او فرمود: «امر رهبري و امامت، مربوط به خداست، و خداوند هر كس را كه شايسته بداند، به اين مقام برميگزيند». رئيس قبيله، نااميد شد و براي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم پيغام فرستاد كه اين قابل قبول نيست. من رنج و دشواري را تحمل كنم و رهبري آينده از آن
|
|
ديگري باشد.(1)
بنابراين، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم چنين اجازهاي را نداشت كه از طرف خود، كسي را به عنوان خليفه خود و امام مردم تعيين كند، تا چه رسد به مردم، كه گروهي جمع شوند و اين كار را كنند.
5. معيار امامت، شايستگي ذاتي است، نه انتساب به خانواده خاص.
اما اينكه همه امامان ـ به اجماع شيعه و سني ـ از شايستگان بودهاند بحث ندارد. ضمن اينكه شايد بتوان گفت علاوه بر تأثير وراثت و عامل ژنتيك، محيط تربيت نيز، مؤثر بوده است كه باعث شد اين ذاتهاي مقدس، از صالحترين بندگان و شايستگان اين مقام باشند. بههرحال، معيار گزينش آنها از سوي خدا و معرفي آنها به نصّ پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، امري موروثي نيست، بلكه شايستگي ذاتي آنها براي اين مقام است.
اگر معيار وراثت بود، هر يك از امامان شيعه چندين فرزند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تاريخ طبري، بيروت، موسسه اعلمي، ج2، ص 84.
|
|
داشتند كه هر يك شايستگيهاي لازم را براي هدايت جامعه داشتند، اما چون منتخب الهي نبودند، به عنوان امام معرفي نشدند.
|
|
شبهه 14
شيعيان، امامان خود را معصوم ميشمارند. در صورتي كه ابوبكر و عمر، خود را از گناه و اشتباه مبرّا نميدانستند.
پاسخ
1. عصمت امامان، يك امر واقعي و حقيقي است و ربطي به باور مردم ندارد، چه مردم به آن اعتقاد داشته باشند و چه نداشته باشند، عصمت آنان از بين نميرود.
2. شيعيان، براي اثبات معصوم بودن امامان خود، دلايل عقلي و نقلي استواري اقامه ميكنند كه برخي از ادله آن در پاسخ شبهه 9 گذشت.
3. عمر و ابوبكر ـ به اجماع شيعه و سنّي ـ معصوم نبودند. بنابراين، قياس امامان با آنها، معالفارق است.
4. عمر و ابوبكر، بخش عمدهاي از عمر خود را به بتپرستي و شرك گذراندهاند. با اينحال، چگونه ميتوان
|
|
آنها را با كساني مقايسه كرد كه لحظهاي شرك نورزيده و به ارادة خداي تعالي، از هرگونه آلودگي، پاك بودهاند؟
5. به نقل از اهلسنت، عمر بارها ـ به نقلي هفتاد بار ـ گفت: «لَوْلا عَلِي لَهَلَكَ عُمَر» و نيز، بارها گفت: «خداوند مشكلي را براي من پيش نياورد كه ابوالحسن (اميرمؤمنان عليه السلام )، نزد آن مشكل نباشد. حال آنكه از علي عليه السلام و فرزندان پاكش، چنين چيزي نقل نشده است.
6. ابوبكر در روز اول خلافتش گفت: «مردم! بيعت خود را با من اقاله (فسخ) كنيد.(1) من بهترين شما نيستم... «إنَّ لِيَ شَيْطاناً يَحْضُرني فَإذا رَأَيْتُموني قَدْ غَضِبْتُ فَاجْتنبوني» ( 2 )؛ «برايم شيطاني است كه نزدم ميآيد هرگاه ديديد عصباني شدم از من دوري گزينيد.»
بنابراين، خود وي اعتراف دارد كه معصوم نيست و اين سخن چه ربطي دارد كه ما امامان از اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را معصوم ندانيم.
7. هدف از مقايسه بين معصوم دانستن امامان از سوي شيعيان و معصوم ندانستن خلفا از سوي اهلسنّت چيست؟ و اين قياس چه فضيلت و امتيازي را اثبات ميكند؟!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تفسير قرطبي، ج 1، ص 272.
2 . طبراني، المعجم الاوسط، ج 8، ص 267.
|
|
شبهه15
بين خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و خلفاي بعد از رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم، نه تنها نزاعي نبوده، بلكه رابطة خويشاوندي وجود داشته است.
پاسخ
1. اين مطلب به تصريح منابع شيعه و سني، نادرست است. در پرسش شماره 2، ماجراي درگيري ابوبكر و عمر با اهلبيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و حمله به خانة حضرت زهرا عليها السلام و خودداري اميرمؤمنان عليه السلام از بيعت و... آورده شد.
2. أبوالفداء ميگويد: «... آنگاه ابوبكر عمربن الخطاب را به سوي علي و كساني كه همراه او بودند فرستاد، تا آنها را از منزل فاطمه بيرون بكشند و گفت: اگر خودداري كردند، با
|
|
آنها بجنگ. عمر با مقداري هيزم رفت تا منزل را به آتش بكشد. حضرت فاطمه ـ رضي الله عنها ـ با او ملاقات كرد و فرمود: اي پسر خطاب، كجا ميروي؟ آيا آمدهاي كه منزل ما را به آتش بكشي؟ عمر گفت: بله و يا آنكه در آنچه امت داخل شدند، داخل شويد (بيعت كنيد) در غير اينصورت، خانهتان را به آتش ميكشم...».(1)
3. در فرمايشهاي اهلبيت عليهم السلام ، به اين درگيريها و مظلوم واقع شدن اميرمؤمنان عليه السلام ، فراوان اشاره شده است. در اينجا به نقل ترجمة بخشي از نامة اميرمؤمنان عليه السلام كه در پاسخ نامه معاويه نوشته شده است، بسنده ميشود كه در آن معاويه، از باب سرزنش به حضرت نوشته است كه «به گردن تو طناب انداخته و كشيده به مسجد بردهاند و...».
اميرمؤمنان عليه السلام ، در بخشي از نامة خود، مرقوم فرمودهاند:
«و گفتهاي كه مرا همچون شتر، افسار زدند و كشيدند كه بيعت كنم... . عجبا! به خدا سوگند، خواستهاي مذمّت كني ولي ناخودآگاه مدح و ثنا گفتهاي، و خواستهاي رسوا كني
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تاريخ أبي الفداء، ج1، ص 219.
|
|
ولي خود رسوا شدهاي. اينكه يك مسلمان، مظلوم واقع شود براي او نقص و عيب نيست مادامي كه در دين خود ترديد نداشته باشد، و در يقين و ايمان خود دچار ترديد نشود».(1)
4. اين مطلب در خطبة سوم نيز، به روشني بيان شده است. حضرت ميفرمايد:
«به خدا سوگند ابوبكر رداي خلافت را برتن كرد، در حالي كه خوب ميدانست، جايگاه من در خلافت همچون محور سنگ آسيا است (كه بدون آن آسياب نميچرخد و بيفايده است). او ميدانست سيلها[ي علم و فضيلت] از دامن كوهسار وجود من، جاري است و مرغان [ بلندپرواز انديشهها] هرگز به انديشه بلند من، راه نتوانند يافت. پس من رداي خلافت را رها ساختم و از آن، دامن درپيچيدم (كناره گرفتم). در حالي كه در اين انديشه بودم كه با دست خالي [و بدون ياور] بپاخيزم [و حق خود و اسلام و مسلمانان را بگيرم] و يا در اين محيط سرشار از خفقان و ظلمتي كه پديد آوردهاند، صبر كنم؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . نهج البلاغه، نامه 28.
|
|
محيطي كه پيران را فرسوده و جوانان را پير ميكند و مردان با ايمان را تا واپسين دم زندگي، به رنج واميدارد.
[عاقبت] ديدم كه بردباري و صبر، به عقل و خرد نزديكتر است. بنابراين، صبر كردم، در حالي كه همچون كسي هستم كه چشمم پر از خاشاك و استخوان راه گلويش را گرفته است. با چشم خود ميديدم، ميراثم را به غارت ميبرند...».(1)
اگر اينها درگيري نبود، پس چه بود؟ و اگر آنها علاقهمند به اهلبيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بودند، پس چرا منزلشان را به آتش كشيدند...؟!
5. درباره رابطه خويشاوندي بايد گفت كه چنين رابطة خويشاوندي نبوده است. اگر هم به دلايلي بنا بوده رابطة سببي ايجاد شود ـ كه از نظر تاريخي به شدت مشكوك است ـ اولاً محقق نشده و ثانياً تحميلي بود و ثالثاً امتيازي را ثابت نميكند. مگر به نصّ قرآن، همسران نوح و لوط به اين دو پيامبر خيانت نكردند؟ مگر پسر نوح، «عمل غير صالح» و منحرف نبود؟ مگر عموي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، ابولهب و همسرش به نصّ قرآن، سرسختترين دشمنان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . نهج البلاغه، خطبه 3.
|
|
حضرت نبودند؟ و...
از سوي ديگر، رابطه خويشاوندي با برخي افراد، دليل
بر قبول داشتن طرف مقابل و كردار و عقايد وي نيست. حضرت نوح عليه السلام براي جلوگيري از كار ناشايست قوم خود
و جلوگيري از آبروريزي، پيشنهاد ميدهد تا آنان با
دخترانش ازدواج كنند. (قالَ يا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ) (هود: 78)
|
|
شبهه 16
اگر علي عليه السلام خلافت ابوبكر، عمر و عثمان را مشروع نميدانستند، پس چرا سكوت كرده و آن را پذيرفتند و در اينباره اقدامي نكردند؟
پاسخ
1. اميرمؤمنان عليه السلام ، هرگز سكوت نكرد و بنا به دلايلي كه خواهد آمد، دست به قيام مسلحانه نزد و نيز، جنگ داخلي ايجاد نكرد.
بر اساس آنچه در پاسخ پيشين از اميرمؤمنان عليه السلام گذشت و همچنين در پاسخ شبهه 2، به آن اشاره شد و...، چگونه ميتوان گفت كه ايشان در مقابل آنها سكوت كردهاند؟
2. علّت عمده اينكه اميرمؤمنان عليه السلام ، براي گرفتن حقّش دست به شمشير نبرد، حفظ اسلام بود. بعد از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، جامعه اسلامي به شدت آشفته و مضطرب بود. عدهاي از دين برگشته بودند، و منافقين نيز، مترصّد فرصتي بودند تا نابودي اسلام را مشاهده كنند.
|
|
ابرقدرتهاي ايران و بهويژه روم نيز، منتظر روشن شدن وضعيت جامعه اسلامي بودند تا به موقع شكستهاي خود را جبران كنند. در چنين شرايطي جنگ داخلي، فتنهاي بود كه نتيجهاي جز نابودي كامل اسلام نداشت. به همين دليل، ابوسفيان، از سر فتنهانگيزي نزد اميرمؤمنان عليه السلام آمد ـ كه البته عباس را نيز همراه خود كرده بود ـ و گفت: «با بودن شما، نوبت به بنيعدي و بنيطي نميرسد كه حاكم باشند». حضرت فرمود:
أَيُّهَا النَّاسُ شُقُّوا أَمْوَاجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاة...(1)
اي مردم! امواج بزرگ فتنه را، با كشتيهاي نجات، درهم شكنيد. از راه اختلاف و پراكندگي برگرديد و تاج تفاخر و برتريجويي را از سر برداريد. [دو كس راه صحيح رفتند] آن كس كه با داشتن ياور و نيروي كافي بپا خواست و پيروز شد. ديگري كسيكه با نداشتن نيروي كافي، كنارهگيري كرد و مردم را راحت ساخت...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . نهج البلاغه، خطبه 5.
|
|
3. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نيز تا زماني كه نيروي كافي نداشت، تمامي آزار و اذيتها، محاصرهها و تهمتها را تحمل كرد، اما هرگز با قريش نجنگيد. تا جايي كه حتي در حديبيّه، با آنها پيمان صلح نيز، امضا كرد.
4. ظلم و ستمهاي فراواني در حق اميرمؤمنان عليه السلام روا داشتند كه در اينجا به چند مورد از آنها به نقل از شرح نهجالبلاغه ابنابيالحديد، از دانشمندان اهلسنت اشاره ميشود:
الف) «مَا زِلْتُ مَظْلُوماً مُنْذُ قَبَضَ اللهُ رَسُولَهُ حَتَّي يَوْمِ النَّاسِ هَذَ» ( 1 )؛ «از هنگام رحلت پيامبر، همواره مورد ستم بودهام، حتي امروز هم».
ب) «أَللّهُمَّ أَخْزِ قُرَيْشاً فَإِنَّهَا مَنَعَتْنِي حَقِّي وَغَصَبَتْنِي أَمْرِي» ( 2 )؛ «خدايا قريش را خوار فرما كه آنها حقّ مرا گرفتند و خلافت مرا غصب كردند».
ج) «فَجَزَي قُرَيْشاً عَنِّي الْجَوَازِي، فَإِنَّهُم ظَلَمُونِي حَقِّي وَاغْتَصَبُونِي سُلْطَانَ ابْنَ أُمِّي» ( 3 )؛ «اي كاش كيفردهندگان قريش را، از طرف من كيفر ميدادند كه آنها، حقّ مرا به ظلم گرفتند و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 283.
2 . همان، ج 9، ص 306.
3 . همان.
|
|
خلافت پيامبر كه حق من بود را غصب كردند».
|
|
شبهه 17
هرگاه ايرانيها در بحث ديني كم ميآورند مسئله افغانستان و فلسطين را مطرح ميكنند. اصلاً مگر ايرانيها، براي فلسطين و غزّه چه كاري انجام دادهاند؟ آيا به جنگ با اسرائيل رفتهاند؟ در اين زمينه، دستكم عربستان، كمك مالي زيادي به فلسطين نموده است.
پاسخ
1. با كداميك از ايرانيها و با چه شرايطي بحث ميكنيد كه كم ميآورند؟ با عدهاي از زائران و يا با علما، آن هم در شرايط و فضاي ترسآور پليسي و تهمت و اتّهام زني!
2. از خود فلسطينيها بپرسيد كه در جهان اسلام، كدام دولت، صادقانه و بدون هيچ ترسي از آمريكا و اسرائيل از مظلوم دفاع ميكند و از جوانان خودتان نظرخواهي كنيد كه در ميان حكام اسلامي، كدام رئيس حكومت، از مظلومين فلسطين حمايت ميكند؟
3. آمريكا و اسرائيل، در جهان با كدام دولت بيشترين
|
|
دشمني را دارند و عليه آنها اقداماتي همچون؛ نظامي، سياسي، محاصرة اقتصادي، تحريمهاي گوناگون را روا ميدارند؟ بيترديد، چون دولت ايران از مردم مظلوم فلسطين، افغانستان، لبنان و...، حمايت ميكند، مورد اين هجمه ناجوانمردانه استعمارگران و شياطين واقع شده است.
4. آري! ايران سي سال است كه با آمريكا و اسرائيل ميجنگد. البته نه جنگ نظامي، بلكه در صحنه سياسي؛ صحنهاي كه در آن آمريكا، گاهي از مزدوران خود (صدام و ديگران) استفاده كرده است.
اگر ايران، به حمايت از مظلومين برنميخاست، مجبور نبود اين اندازه هزينههاي مادي و معنوي صرف كند. امّا دفاع از مسلمانان مظلوم، جزء باورها و بخشي از ايدئولوژي پيروان اهلبيت عليهم السلام ، است و ايران، هرگز از آن دستبردار نخواهد بود. اما كمكهاي مالي كه دولت عربستان به برخي از گروههاي فلسطيني ميكند، فقط براي ايجاد اختلاف و دوگانگي بين فلسطينيان است. از طرفي كمكهايشان را در اختيار كساني قرار ميدهند كه مطيع دستورهاي دولتهاي
|
|
كفري همچون آمريكا باشند.
|
|
شبهه 18
در عربستان، به يهوديان اجازه فعاليت و تأسيس كنيسه داده نميشود، در حالي كه در ايران، يهوديان آزادانه فعاليت ميكنند.
پاسخ
1. قرآن و سنّت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، بر محترم شمردن اهل كتاب در جامعه اسلامي ـ البته با شرايط ويژه ـ تأكيد فراوان دارد و يهوديان مدينه مادامي كه پيمان شكني و خيانت نكرده بودند، در جامعة اسلامي و تحت حمايت اسلام، زندگي ميكردند و در احوال شخصيّه، تابع آيين خود بودند: (يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ....). (مائده: 19)
2. در ظاهر، نظر علماي اهل سنّت نيز، همين است.(1)
3. ايران، كشوري كاملاً دمكراتيك است و تمام كساني
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الامام شافعي، الامّ، ج4، ص 194، بيروت، دارالفكر، دوم، 1403 و... .
|
|
كه منع شرعي و قانوني نداشته باشند، ميتوانند در آنجا آزادانه زندگي كنند. بنابراين، اهل كتاب و برادران اهلسنّت، نه تنها در احوال شخصيه خود آزاداند، بلكه همگي در مجلس شوراي اسلامي، نماينده دارند و در مقامهاي بالاي حكومتي، ميتوانند حضور داشته باشند. در حالي كه اين موقعيت، در كشورهاي ديگر وجود ندارد و در كشور عربستان حتي به پيروان اهل بيت پيامبر عليهم السلام نيز اجازه فعاليت ديني و مذهبي نميدهند.
4. ايجاد اختناق و اجازه ندادن براي فعاليتهاي مذهبي و سياسي امتياز محسوب نميشود تا دولت سعودي به خود ببالد.
5. حساب صهيونيستها، از بقيه يهوديان جدا است. ايران، دشمن صهيونيستهاي نژادپرست و اشغالگر است. ازاينرو، بلافاصله بعد از انقلاب، سفارتخانه اين رژيم نامشروع و اشغالگر، از سوي حكومت گرفته شده و در اختيار نمايندگان فلسطين قرار گرفت.
بيشك ميتوان گفت كه خود يهوديان نيز، قرباني سياستهاي غير انساني صهيونيسم هستند.
|
|
شبهه 19
علماي شيعه در كتابهاي خود، شما را بنده ائمه خطاب مينمايند و در برخي دعاهاي شما آمده است: «يا مُذِلَّ المؤمنين!» و بدينوسيله شيعيان را، خوار و ذليل ميكنند.
پاسخ
1. در كدامين كتاب شيعه، چنين مطلبي آمده است؟ در هيچ يك از دعاهاي شيعه، دعايي پيدا نكرديم كه در آن گفته شده باشد: «نَحْنُ عَبِيدُكُم...» و يا «أَنْتُم عَبْدُالأَئمه» و مانندآن. ولي چون اين اشكال در مواردي كه واژه عبد قبل از نام برخي افراد آمده مانند، عبدالنبي يا عبدالحسين و...، توضيح مختصري در اين مورد داده ميشود:
الف) عبد، در زبان عربي، معاني متعددي دارد كه دو معناي آن كاربرد بيشتري دارد. يكي از آنها به مفهوم تسليم و
|
|
خضوع و عبادت كردن معبود است، مانند (إِنِّي عَبْدُاللهِ)، (مريم:30) و ديگري به معناي يك قرارداد اجتماعي و يا يك هنجار تشريعي است كه بين دو انسان به وجود ميآيد. طوري كه يك انسان، عبد و ديگري ارباب ميشود. مانند: (الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ...) (بقره:178) كه در اينجا عبد به معناي غلام و نوكر است. همان طور كه مشاهده ميكنيد، قرآن، انسانها را به دو دسته تقسيم ميكند: حرّ و عبد. وهابيها، با خلط بين اين دو مفهوم عبد، به ديگران تهمت افكار شركآلود داشتن ميزنند.
ب) نامهايي مانند عبدالمطلب چه مفهومي دارد؟ آيا جناب عبدالمطلب جدّ اعلاي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، حفر كننده چاه زمزم، كسي كه طواف را هفت شوط قرار داد و...، واقعاً مطّلب را ميپرستيد؟!
2. در اذن دخول يك زيارتنامه نيز، به همين مفهوم آمده است: «يا مَوالِي يا أَبْناءَ رَسُولِ الله، عَبْدكُم وَابْن أَمَتِكُم...». كه به يقين هر بيسوادي متوجه ميشود كه اينجا مراد از عبد، پرستش نيست، چون بهدنبال آن آمده است و فرزند كنيز شما. اين واژه در قرآن نيز، به همين معني كار رفته است:
(وَ أَنْكِحُوا الأَْيامي مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَإِمائِكُمْ) (نور: 32)
|
|
و دختران و غلامان و كنيزان درستكار خود را همسر دهيد.
مفهوم كلمه عبد، در زيارتنامهها و اشعار، به معناي مطيع، محبّ و مانند آن است و نوكر و مطيع اهلبيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بودن، افتخاري است كه به آقايي بر همة دنيا، شرف دارد. كه البته وهابيها، هرگز اين عشق و محبّت را درك نميكنند.
3. كساني ما را از مطيع بودن اهلبيت عليهم السلام و اظهار ارادت به ساحت مقدسشان نهي ميكنند، كه خود در برابر شاهان خود و بدتر از آن، در مقابل آمريكا، طوق عبوديت به گردن و حلقه رقيّت در گوش دارند!!
4. بنابرآنچه گذشت، بندگي خدا در آيههاي 30 و 93 سورة مريم و آية 20 سورة زمر، با بندگي خدا، كه در آيه 178 سوره بقره و آيه 32 سوره نور آمده است، كاملاً متفاوت است و تنها مشترك لفظي است. مانند واژة شير در فارسي:
«آن يكي شير اسـت انـدر بـاديــه
وآن دگـر شير است انــدر بــاديه
|
|
آن يكي شيـر است كآدم ميخـورد
وآن دگر شير اسـت كآدم ميخورد»
و اين نوعي مغالطه و بيدقتي علمي است، كه مشترك لفظي استعمال شود و مفهوم واقعي آن، مورد توجّه قرار نگيرد.
5. عبد به اين معني، در محاورهها و مكالمههاي عربي، فراوان مشاهده ميشود. مرحوم كليني در كافي نقل كرده است كه دانشمندي از يهود، خدمت اميرمؤمنان عليه السلام رسيد و پرسشي مطرح كرد. آنگاه پرسيد: «آيا شما پيامبريد؟»، حضرت فرمود: «وَيْلَكَ! إِنَّمَا أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِيدِ مُحَمَّد صلي الله عليه و آله و سلم» ( 1 )؛ «واي بر تو! من بندهاي از بندگان محمّدم صلي الله عليه و آله و سلم».
آيا منظور اميرمؤمنان عليه السلام ، اين بود كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را خدا ميداند و او را ميپرستد؟!
6. اين مطلب كه در دعاهاي شيعه آمده است: «يا مُذِلَّ الْمُؤْمِنِين»، از دروغها و تهمتهاي جاهلانهاي است كه حاكي از درماندگي و ضعف گوينده است. اين عبارت را يكي از مسلمانان، خطاب به امام حسن مجتبي عليه السلام ، گفت و آن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . كافي، ج1، ص 89.
|
|
هنگامي بود كه امام عليه السلام ، براي حفظ خون مسلمانان و مصلحت اسلام، پيمان ترك دشمني را پذيرفت. البته اين شخص، متوجه اشتباه خود شد.1
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سيد محسن امين عاملي، اعيان الشيعه، ج 2.
|
|
شبهه 20
كمكخواستن از غيرخدا، شرك است. پس نگوييد يا علي، يا حسين و يا محمد، بلكه فقط بگوييد يا الله.
پاسخ
1. بردن نام علي عبادت است و در منابع معتبر اهلسنت، از قول پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نقل شده است كه فرمود: «ذِكْرُ عَلِيٍّ عِبَادَة».(1)
2. آيا اين خطابها، شرك و گناه است؟ در قرآن از اين خطابها فراوان است: (يا أَيُّهَا النَّبي)، (يا أَيُّهَا الرَّسُول)، (يا مُوسي)، (يا نُوحُ) و... . برادران يوسف كه همه پيامبرزاده و موحّد بودند، گفتند: (يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ...)؛ «اي عزيز (مصر)! ما و خاندان ما را پريشاني (و قحطي) فراگرفته...» (يوسف:88)
3. در متون اهلسنّت، اينگونه خطابها بسيار به چشم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . جلال الدين سيوطي، الجامع الصغير، بيروت، دارالفكر، اول، 1401، ج1،
ص 665، ح 4332؛ كنزالعمال، بيروت، مؤسسة الرسالة، ج11، ص 601،
ح 32894؛ تاريخ مدينه دمشق، بيروت، دارالفكر، 1415، ج42، ص 356.
|
|
ميخورد. از جمله:
... يا مُحَمَّد إِنِّي أَتَوَجَّهُ بِكَ إِلي رَبِّي فِي حَاجَتِي هَذِهِ فَتَقْضِي وَتَشْفَعْنِي فِيه...(1)
... اي محمد، همانا من به تو در نيازم توجه نمودهام تا اجابت نموده و در آن واسطه شوي...
با توجه به اين روايت، در واقع يا محمد و يا علي گفتن، همان وسيله قرار دادن اين ذاتهاي مقدّس در پيشگاه الهي است كه بحث آن گذشت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مسند احمد، ج4، ص138 ؛ مستدرك حاكم، ج1، ص519؛ احمد بن شعيب نسائي، السنن الكبري، بيروت، دارالكتب العلميه، اول، 1411، ج6، ص 169؛ كنزالعمال، ج2، ص 181، ح 3640؛ مجمع الزوايد، ج 2، ص 279.
|
|
شبهه 21
جسارت به دختر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، در مقابل چشمان حضرت علي عليه السلام دروغ است. مگر علي عليه السلام ، به ادعاي شما شيرخدا نبود؟ پس چگونه ممكن است در مقابل چشم علي عليه السلام ، همسرش را زده باشند و او اقدامي ننموده باشد.
پاسخ
1. علي عليه السلام چون شير خدا بود براي خدا و دين خدا، بردباري كرد و دست به شمشير نبرد. فضيلت و عظمت و شجاعت آن است كه انسان قدرت و توانايي داشته باشد، ولي براي رعايت مصالح اسلام و مسلمانان صبر كند. اميرمؤمنان عليه السلام ، همچون فرزندش امام حسين عليه السلام ، امير غيرتمندان و شجاعترين شجاعان است. ولي هنگامي كه مصلحت دين خدا اقتضا ميكند اين امر را ميپذيرد كه خودش كشته شود و خواهرش زينب كبري عليها السلام ، و بقيه اهلبيت عليهم السلام به دست گروهي كه نه دين دارند، نه غيرت و نه انسانيت، اسير
|
|
شود.
بنابراين، اميرمؤمنان عليه السلام ، طبق وظيفة شرعي عمل ميكرد، نه اينكه تابع عصبيّت جاهلي باشد.
2. همانطور كه گفته شد، حمله بردن به منزل اميرمؤمنان عليه السلام ، نه تنها از سوي شيعيان اجماعي و اتفاقي است، بلكه علماي بزرگ اهلسنّت نيز، همچون ابن قتيبه دينوري آن را نقل كردهاند. بنابراين، نه دروغ است و نه ساختة ذهن دشمنان اسلام.
3. احتمال عقلايي كه ميتوان مطرح كرد اين است كه شايد، كسي باور نميكرد عدهاي كه مدّعي مسلماني هستند، احترام دختر پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم، را نگاه ندارند و به منزلي كه جبرئيل نيز، بدون اجازه وارد آن نميشد، هجوم برده و آن را به آتش بكشند. تا آنجا كه فاطمه عليها السلام ، را نيز، مورد ضرب و شتم قرار دهند و...؛ فاطمهاي كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، در مورد او فرموده بود: «خداوند به خاطر فاطمه غضب ميكند و به خاطر
|
|
خشنوديش خشنود ميشود».1
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . المستدرك، ج 3، ص 154.
|
|
شبهه 22
زيارت قبور، شرك و بتپرستي است. عليپرست وحسينپرست نباشيد و فقط خدا را بپرستيد و بگوييد الله. اعمال و رفتار شما در قبرستانها، چيزي جز شرك و بتپرستي نيست.
پاسخ
1. منظور از «پرستش» چيست؟ اگر منظور، پرستش واقعي است كه اين تهمتي ناجوانمردانه است. اگر از هر فرد عامي شيعه بپرسيد كه آيا تو عليپرست هستي؟ با عصبانيت خواهد گفت كه: علت علاقه ما به علي عليه السلام ، اين است كه او در بين اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، بهتر از هركسي خدا را عبادت ميكرد. ما علي عليه السلام را دوست داريم؛ زيرا او عبد مطيع خدا و پيرو محض پيامبر صلي الله عليه و آله و
|
|
سلم بود.
2. اگر محبت داشتن نسبت به شخصي، به مفهوم پرستش باشد، پس در دنيا، هيچ موحّدي وجود ندارد؛ چون همة انسانها افرادي را دوست دارند. همة مسلمانان نيز محبت ويژهاي نسبت به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و اهلبيت ايشان دارند.
3. خدايي كه وهابيها از او طرفداري ميكنند، به همه چيز شبيه است، مگر الله. خدايي كه دست، پا و همة اعضا و جوارح انسان را به جز عورتين دارد. به زمين ميآيد، فرياد ميزند و در آسمان بر روي تخت خود مينشيند. اين است خدايي كه آنها، سنگ او را به سينه ميزنند.
4. به طور قطع، اين مطالب، فقط در حدّ گفتار و شعار دادن است. اما در عمل و در واقع، وهابيها بيشترين رفتار شركآميز و شركآلودترين باورها را دارند.
آنها، توحيدصفاتي را باور ندارند و آشكارا، مشرك به شرك صفاتي هستند؛ زيرا معتقدند علاوه بر ذات خداوند، هفت صفت از صفات او نيز، قديم هستند (قدماء ثمانيه). مفهوم اين اعتقاد اين است كه هشت قديم ذاتي و هشت خدا، وجود دارد. در عمل نيز، در برابر سلاطين و شياطين خضوع ميكنند. بنده آمريكا، اروپا، شهوت و هواي نفس ميشوند.
|
|
آنها كساني هستند كه در بقيع از سر مزدوري و بندگي اين حرفها را ميزنند، و نه براي خدا.
5. كداميك از رفتار ما در قبرستان، شرك و بتپرستي است؟! در اينجا، گوشهاي از زيارتنامه جامعه كبيره را كه در بقيع خوانده ميشود ـ و اينان بيشترين حملات را به آن روا ميدارند ـ نقل ميكنيم، تا مشخص شود توحيد اين است يا رفتار آنها؟!
الف) قبل از خواندن زيارتنامه، بايد گفت:
أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً صلي الله عليه و آله و سلم عَبْدُهُ وَرَسُولُه.
ب) و باز قبل از زياتنامه بايد صد بار «الله اكبر» گفت و پس از آن خواند:
أَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّة... أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ كَمَا شَهِدَ اللهُ لِنَفْسِهِ وَشَهِدَتْ لَهُ مَلائِكَتُهُ وَاُولُوا الْعِلْمِ مِنْ خَلْقِهِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ الْمُنْتَجَبُ وَرَسُولُهُ الْمُرْتَضَي أَرْسَلَهُ بِالْهُدي وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي
|
|
الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون...
اگر اين مطالب چيزي جز توحيد است، پس همة مسلمانان اعتقادي جز شرك و بتپرستي ندارند.
|
|
شبهه 23
چرا شما شيعيان، فقط چهارده نفر را معصوم خطاب ميكنيد و ابراهيم، فرزند رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم را معصوم نميدانيد؟ چه فرقي بين اهلبيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و فرزندان ايشان وجود دارد؟
پاسخ
1. ما تمامي پيامبران و همة فرشتگان الهي را معصوم ميدانيم.
2. عصمت، امري موروثي و خانوادگي نيست كه به همه فرزندان پيامبر يا امام، به ارث برسد.
3. ابراهيم، فرزند پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در سن 18 ماهگي از دنيا رفت. او هنوز به بلوغ نرسيده بود كه بتوانيم بگوييم گناهي مرتكب شده است يا خير. از سويي ديگر، مگر
|
|
نفس فرزند پيامبر بودن، باعث ميشود كه شخص معصوم باشد؟ و مگر همة فرزندان پيامبران، يكسان بودند؟ مگر فرزند نوح عليه السلام ، به نصّ قرآن، منحرف و كافر نبود؟ مگر همسر نوح و لوط عليهما السلام ، جزء خانواده اين دو پيامبر نبودند؟ و مگر قرآن نميفرمايد: (ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما...) (تحريم: 10)
اين آيه، در انتهاي سورة تحريم آمده است كه از توطئه دو تن از همسران پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، سخن ميگويد. بنابراين، بين فرزندان و اهلبيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم تفاوتهايي وجود دارد. كدام عالم مسلماني ـ اعم از شيعه و سني ـ معتقد است كه بقيه دختران پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از نظر فضيلت، با فاطمه زهرا عليها السلام ، همسان و برابر بودند؟
|
|
شبهه 24
تشيع، از اسلام فقط سينه زدن و گريه كردن را آموخته است و دربارة حادثه عاشورا، فقط با نام حسين عليه السلام و زينب عليها السلام آشناست و حتي نام هفتاد و دو تن را هم نميداند.
پاسخ
1. شيعه، در عزاداري امام حسين عليه السلام و گريه بر حضرتش، لذّتي يافته كه حاضر نيست اين گريه و غم را با شاديهاي عالم، عوض كند. اين حزن عارفانه و اين غم عاشقانه، انسان را به ملكوت اعلي پرواز ميدهد. اما هيهات! كساني كه همچون درياچهاي يخزده، زندگي سرد و منجمدي دارند، بعيد است كه از اين لذّتها، خبري داشته باشند. نه جشني نه عزايي، نه شادي نه حزني و...!
2. مگر دانستن اسامي هفتاد و دو تن، از واجبات تشيع است؟ كه اگر كسي ندانست، شيعه بودنش زير سؤال برود؟! انتظار داريد اين مطلب تاريخي را چه كساني بدانند؟ مورخين
|
|
و علماي فن و يا همة مردم؟ اين مانند آن است كه ما از يك عامي اهلسنّت بخواهيم، اسامي همة صحابه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را نام ببرد و اگر نتوانست، بگوييم اين چه سنّي است كه اسامي اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را نميداند.
3. عاشورا، دو مرحله داشت؛ مرحلة اوّل كه تا روز عاشورا بود و امام و رهبر و محور قيام، امام حسين عليه السلام بود و مرحله دوم كه پس از روز عاشورا شروع شد و محور حفظ و تداوم قيام آن زينب عليها السلام بود.
بنابراين، طبيعي است كه در اين قيام، دربارة اين دو بزرگوار بيشتر سخن گفته شود و مردم هم، با آنها بيشتر آشنا باشند. اما ميتوان گفت كه حتي عوام هم، با بسياري از عاشوراسازان و حماسهآفرينان كربلا، آشنا هستند.
4. شيعه اگر براي امام حسين عليه السلام و يارانش گريه كند، توجه دارد كه اين گريه، اعلان جنگ با ظلم، خيانت و نامردي است. او فلسفة گرية خود را ميداند. اين گريه، آنچنان حرارت، تحرّك و قدرتي به او ميدهد كه در مقابل همة ستمكاران ميايستد و كاري ميكند كارستان. جوانان حزبالله، با الگو گرفتن از حركت امام حسين عليه السلام ، كاري كردند كه همة ارتشهاي عرب، از انجام آن ناتوان
|
|
بودند.
چقدر زشت است كه گاندي غير مسلمان، رمز پيروزي خود را الگو گرفتن از امام حسين عليه السلام ميداند، و برعكس، كساني كه مدّعي مسلماني هستند، قيام فرزند پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم و عزاداري پيروانش را تخطئه ميكنند!
|
|
شبهه 25
شما جاهليد. يك روز دنبال فلان مرجع و روزي ديگر به دنبال مرجع ديگر ميدويد.
پاسخ
1. كار ما، كه از بين چند كارشناس و مجتهد زنده، برترين، با تقواترين، عالمترين و آگاهترين آنها را به عنوان مرجع تقليد، انتخاب ميكنيم عاقلانهتر است يا كار شما كه علم و فقاهت و اجتهاد را، منحصر در چهار نفر ميدانيد كه همگي آنها هزار و چند سال پيش مردهاند؟! مگر اين چهار نفر از آسمان و از سوي خدا آمدهاندكه بايد تا قيامت از آنها تقليد كرد؟
2. شيعه در اصول دين، تقليد را جايز نميداند و هر كسي بايد با عقل خود، راه درست را تشخيص دهد. در فروع نيز، سه راه را مطرح ميكند:
الف) خود مكلّف تلاش كند تا به حدّ اجتهاد و كارشناسي دين برسد كه در اين صورت، تقليد برايش جايز نيست و بايد مطابق نظر خود عمل كند.
|
|
ب) خود، مجتهد و كارشناس نباشد كه در اين صورت، بايد به يك كارشناس ديني ـ كه در اصطلاح فقيه و مجتهد ناميده ميشود ـ مراجعه كند و اين امري است عقلي و عقلايي كه همه عقلاي عالم نيز، همين كار را ميكنند.
ج) به احتياط عمل كند، يعني طوري رفتار كند كه به يقين برسد كه حكم خدا را اجرا كرده است.
3. هر يك از مكلّفين، از يك مجتهد، مادامي كه زنده است تقليد ميكنند. بنابراين، آوردن عبارت «يك روز دنبال فلان مرجع و روزي ديگر به دنبال مرجع ديگر»، از جهل گوينده اين سخن سرچشمه ميگيرد.
4. علت طرح اينگونه شبهات آن است كه شياطين، به تأثير مرجعيت شيعه در پويا بخشي و اقتدار و سازماندهي پيروان اهلبيت عليهم السلام ، پي برده و اين مطلب را درست درك كردهاند. مراجع شيعه، استوانههاي استواري هستند كه همه توطئهها و تلاشهاي شياطين عليه شيعه را، ناكام ميگذارند.
|
|
شبهه 26
سنّيها يك فرقهاند و هر چهار گروه، پيرو يكي از بزرگان هستند و مثل شما كه مراجع مختلفي همچون بهجت، سيستاني و... را داريد، عمل نميكنند.
پاسخ
1. اين ادّعا نيز، حاكي از جهل و بيخبري گوينده است. آيا عبارت «سنّيها يك فرقه هستند» به معني اين است كه آنها از نظر فقهي يكي هستند؟ آيا فقه شافعي با حنبلي و مالكي يكي است؟ درحاليكه اختلافات فقه شافعي با حنفي، بيشتر است از اختلافات فقهي شافعي با فقه شيعه و فقه شافعي به شيعه نزديكتر است تا فقه حنفي و اگر با هم يكي هستند، پس چرا چهار نام و چهار فرقه دارند؟ و شايد اين عبارت، به اين معني است كه آنها از نظر كلامي يكي هستند؟ براين اساس، آيا ميتوان پذيرفت كه اشاعرة جبري مسلك، با معتزله تفويضي مسلك، يكي باشند؟
افكار و باورهاي اين دو فرقه با هم متناقض است. اشاعره
|
|
معتقدند جبر، حق است و معتزله، آن را باطل ميداند پس چگونه آنها با هم يكي هستند؟! اهل حديث با حشويه و اين دو با وعيديه و وعيديه با تفصيليه، همگي با هم صد و هشتاد درجه، اختلاف دارند. چگونه ميتوان اين فرقهها را كه ضد هم و در نقطه مقابل هم قرار دارند، يكي دانست؟
اين مطلب با صرف نظر از گروه افراطي وهابي است، كه هيچيك از مسلمانان، نه باورهاي اعتقادي آنها را قبول دارند و نه فتاواي فقهي آنها را.
2. در فقه شيعه، مرجع تقليد با پيروان خود، يك فرقه و گروه خاص را تشكيل نميدهد. به عبارت ديگر، هرگز گفته نميشود فرقه بهجت، فرقه سيستاني و... .
علاوه بر اين، آيا ميتوان گفت كه اينها در اصول، اختلاف دارند؟ حتي در فروع نيز، آيا واقعاً ميتوان اختلاف قابل توجهي بين فتاواي آنها يافت؟ و در اين صورت، آيا اين امر باعث دوگانگي و ايجاد فرقه جديد ميشود؟ پس بر اين اساس، بايد شيعه اثنيعشريه، به هزاران فرقه تقسيم شده باشد. آيا چنين است؟ شيعه اماميه، كه از زمان شخص پيامبر صلي الله
|
|
عليه و آله و سلم شكل گرفته و تا كنون بحمدالله زنده و پرقدرت است، يك فرقه بيشتر نيست و همان فرقه ناجيه است كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «به زودي امتم به هفتاد و سه فرقه تقسيم ميشود كه يكي از آنها، فرقه ناجيه است».(1) در جاي ديگري فرمود: «إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَمَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِق».(2) شيعه، همراهان اهلبيت عليهم السلام هستند كه بر كشتي نوح سوار شده و فرقهاي ناجيه هستند.
3. اگر مراجع شيعه، گاهي متعدد ميشوند به تعداد انگشتان دست هم نميرسند و در اكثر مواقع، منحصر به فرد هستند، مانند زمان مرحوم بروجردي و زمان امام خميني= و... . ولي بههرحال معدودند، به خلاف مفتيان اهلسنّت كه بيشمارند. هر منطقهاي يك يا چند مفتي دارد. بدين ترتيب، هر فرقه مفتيان فراواني دارد. هماكنون مفتيان وهابي چند نفرند؟ آيا آنها قابل شمارش هستند؟!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . اسماعيلبنمحمد عجلوني، كشف الخفاء، بيروت، دارالكتب العلميه، دوم، 1408، ج 1، ص 150.
2 . طبراني، المعجم الاوسط، ج 5، ص 306.
|
|
شبهه 27
طبق آيههاي قرآن، خمس فقط به غنايم جنگي تعلق ميگيرد نه بر اموال مسلمانان. اما روحانيت شيعه، براي منافع خود از شما خمس ميستانند.
پاسخ
1. يكي از اموري كه باعث استقلال رأي و آزادگي علماي شيعه در برابر علماي ساير فرق و مذاهب شده است، همين استقلال مالي از حكام و شاهنشاهان ستمگر بوده است. به همين دليل، كساني مسئله خمس را همواره زير سؤال ميبرند كه خود براي امرار معاش، مجبور هستند مزدوري زورمداران و زراندوزان و تزويرگران را بكنند. پس، هرگز نبايد از اين دروغپردازيها تعجب كرد.
2 . چه كسي گفته است كه «طبق آيههاي قرآن، خمس
|
|
فقط به غنايم جنگي تعلق ميگيرد...»؟ آية خمس اين است:
(وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبي وَالْيَتامي وَالْمَساكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللهِ وَما أَنْزَلْنا عَلي عَبْدِنا...) (انفال:41)
و بدانيد كه هر فايدهاي به دست ميآوريد، خمس آن براي خدا و پيامبر و براي خويشاوندان او و يتيمان و بينوايان و در راهماندگان از بستگان او است. پس آن را به اهلش بپردازيد، اگر به خدا و آنچه بر بنده خود فرستاديم، ايمان داريد.
الف) واژة غنيمت به هر نوع فايدهاي كه به دست آيد اطلاق ميشود و يكي از مصاديق آن، غنيمت جنگي است. بنابراين، ظهور آيه، در مطلق غنيمت است ـ اعم از غنائم جنگي و ساير درآمدها ـ و عدول از ظاهر، دليل ميخواهد كه در اينجا وجود ندارد.
ب) سياق و نزول آيه در مورد غنايم جنگي است. بنابراين، بين ظهور و سياق، تعارض وجود دارد. و همه مفسرين، در تعارض بين ظاهر و سياق، ظاهر را مقدم ميدارند. بنابراين، در اينجا نيز، ظاهر مقدم است كه دلالت آيه بر تمامي درآمد و
|
|
فايدهها ميباشد.
ج) اگر بنا بود كه آيه، منحصر به غنايم جنگي باشد، بايد خداوند اينگونه ميفرمود: «واعلموا أن ما غنمتم في الحرب...». به طور قطع غنيمت، منحصر به آنچه در جنگ به دست ميآيد، نيست، به عنوان مثال، به گوسفند ميگويند غنم؛ زيرا نوعي درآمد است. در قرآن آمده: (مِنَ الْبَقَرِ وَالْغَنَمِ). چنانكه راغب گفته است: «اصل غنيمت از غنم است».
غنيمت به معناي فايده، در زبان عربي زياد به كار رفته است: اميرمؤمنان عليه السلام ، ميفرمايد: «إِغْتَنَمَ الْمَهَلَ»؛ «از فرصتها بهره ببرد». بنابراين، بحث خمس در قرآن، تنها دربارة غنايم جنگي نيامده است.
3. در روايتهاي اهل سنت، خمس براي ساير درآمدها ثابت شده است. در اينجا، مواردي از آنها ذكر ميشود:
الف) «عن ابن عباس قال: قَضي رَسُولُ الله صلي الله عليه و آله و سلم فِي الرِّكَازِ الْخُمُس» ( 1 )؛ «پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مسند احمد، ج1، ص314؛ محمد بن يزيد قزويني (ابن ماجه)، سنن ابن ماجه، ج 2، ص839.
|
|
سلم براي معادن، خمس قرار داد».
ب) احمد نقل كرده است كه شخصي به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم عرض كرد: «گنجي در خرابهاي يا... مييابيم، حكمش چيست؟» پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «فِيهِ وَفِي الرِّكَازِ الْخُمُس» ( 1 )؛ «در آن و در معادن خمس وجود دارد».
ازاينرو، اگر به دليل روايت در گنج و معادن خمس لازم است در ساير موارد نيز كه اهل بيت عليهم السلام خمس را واجب ميدانند به دليل روايت است نه به دلخواه علماي شيعه.
4. گوينده، مطلب را طوري مطرح كرده است كه گويا تمام خمس، به روحانيون تعلق ميگيرد. در حالي كه خمس، به دو قسمت تقسيم ميشود؛ نصف آن، سهم سادات فقير است كه ربطي به روحانيون ندارد و نصف ديگر، سهم امام است كه بايد صرف پيشبرد اسلام و پيشرفت مسلمانان شود. يكي از دهها مورد صرف سهم امام، پرداخت شهريه به طلاّبي است كه عمر خود را در راه پيشبرد اسلام، صرف ميكنند و درآمد ديگري هم ندارند. البته طلاّب نيز، تا نيازمند نباشند، از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مسند احمد، ج5، صص186، 202 و207؛ سنن ترمذي، ج1، ص219. براي ملاحظه بقيه روايتها و نامههاي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و ساير دلايل، مراجعه كنيد به: سيد مرتضي عسكري، معالم المدرستين، ج2، صص113 ـ 194.
|
|
دريافت شهريه خودداري ميكنند.
5. روحانيت شيعه، اگر دنبال منافع شخصي بودند، همانند شما به دربار سلاطين، پناه ميبردند و يا از دولت حقوق ميگرفتند. در حالي كه آنها به شدت از اين امر دوري ميكنند.
6. با آن كه در ايران، در رأس حكومت، يك مرجع تقليد و يك روحاني قرار دارد و ميتواند تمام هزينههاي مربوط به روحانيت را از بودجه عمومي تأمين كند، ولي با اين وجود، چيزي از بيتالمال، صرف روحانيون نميشود.
|
|
شبهه 28
روحانيت شيعه، صيغه را حلال ميدانند. در صورتي كه اهل تسنن، صيغه را زنا و امري حرام اعلام كردهاند.
پاسخ
1. از نظر شيعه، ازدواج موقت (متعه)، به علت وجود دلايلي در قرآن و سنت، حلال است و از نظر ماهيت و بسياري از شرايط، تفاوتي بين ازدواج موقت و دائم نيست. تنها تفاوت عمده، مشخص بودن زمان در متعه و نبود برخي قيود، مانند جواز خروج زن بدون اذن شوهر، عدم وجوب نفقه و... در متعه است.
2. ازدواج موقت، به نص قرآن و سنت نبوي، حلال است. همة مسلمانان تا زمان خليفه دوم، بر اين مطلب پايبند بودند. تا آنكه او، متعه حج و متعه نكاح را تحريم كرد. از آن به بعد بين مسلمانان دو نظر پيدا شد. شيعه و عدة كمي از اهل سنت به حلال بودن اين دو متعه معتقدند. و اكثريت اهل سنت آن را تحريم كردهاند.
|
|
3. همانطور كه گفته شد، بر حلال بودن متعه، دلايل قرآني و روايي وجود دارد. كه در ذيل به برخي از آنها اشاره ميشود:
الف) (...فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً)؛ «... و از زنان، آنهايي را كه با متعه [ازدواج موقت] به همسري خود درآوريد، مهرشان را كه با قرار شما و آنها واجب شده است به آنها بدهيد...» (نساء:24)
علماي شيعه و بسياري از علماي اهل سنت، موضوع اين آيه را ازدواج موقت ميدانند. علماي بزرگ اهل سنت، كه چنين باوري دارند، عبارتند از:
احمد بن حنبل در مسند، ج 3، ص 380؛ ابوبكر جصاص در احكام القرآن، ج 3، ص 96؛ ابوبكر بيهقي در السنن الكبري؛ قاضي بيضاوي در انوار التنزيل،
ج 2، ص 69؛ ابن كثير در تفسير القرآن الكريم، ج 2، ص 226؛ جلال الدين سيوطي در الدر المنثور، ج 2، ص140؛ قاضي شوكاني در تفسير فتح الغدير، ج 1، ص 518؛ و آلوسي در روح المعاني، ج 3، ص 8.
اين مطلب آنچنان مسلّم بود كه برخي صحابه، از جمله
|
|
ابي ابن كعب، ابن عباس، سعيد ابن جبير، و ابن مسعود، و سدي، آيه را اين گونه قرائت ميكردند: «فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ ـ إِلي أَجَلٍ مُسَمَّي ـ فَآتُوهُنَّ أَجُورَهُنَّ...». اين مطلب را طبري در تفسير خود، زمخشري در الكشاف، رازي در تفسير خود و...، نقل كردهاند.(1)
روايتهاي فراواني در اين زمينه وجود دارد كه به چند نمونه، به نقل از منابع معتبر اهل سنت، بسنده ميشود:
ب) بخاري و مسلم از جابر بن عبدالله و سلمة بن الاكوع نقل كردهاند كه منادي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، در بين ما، ندا داد و گفت: «إِنَّ رَسُولَ اللهِ قَدْ أَذِنَ لَكُم أنْ تَسْتَمْتِعُو» ( 2 )؛ «پيامبر خدا به شما اجازه داد متعه كنيد، (يعني ازدواج موقت انجام دهيد)».
ج) در صحيح مسلم و مسند احمد و غير اين دو، از عطا نقل شده است كه جابر بن عبدالله براي عمره آمده بود. نزد او رفتيم. مردم از او سؤالهاي متعددي پرسيدند. از جمله ذكر متعه شد. گفت: «نَعَمْ استَمْتَعْنَا عَلَي عَهْدِ رَسُولِ الله صلي الله عليه و آله و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . محمد بن جرير طبري، جامع البيان، بيروت، دارالفكر، 1425، ج5، ص18، ذيل همين آيه.
2 . صحيح بخاري، بيروت، دار الفكر للطباعة، 1401، ج6، ص129؛ صحيح مسلم، ج 4، ص 131.
|
|
سلم وَأَبيبكر وَعُمَر» ( 1 )؛ «بله در زمان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و ابوبكر و عمر متعه ميكرديم».
د) ابن جريج، به تنهايي هيجده حديث درباره حلال بودن متعه نقل كرده است.(2)
ه ) حكم از علي عليه السلام نقل ميكند كه فرمود:
لَوْلا أَنَّ عُمَر نَهي عَنِ الْمَتْعَةِ مَا زَنَي اِلاَّ شَقِيٌّ.(3)
اگر عمر از متعه نهي نميكرد، هرگز كسي مرتكب زنا نميشد مگر بدبخت.
4. بنابر آنچه گذشت، متعه به نص قرآن، حلال بوده و تا دوران عمر هم، انجام گرفته است.
به صورت متواتر نقل شده كه عمر گفته است:
مُتْعَتَان كَانَتَا عَلَي عَهْدِ رَسُولِ الله صلي الله عليه و آله و سلم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . صحيح مسلم، النكاح، ج4، ص 131؛ مسند احمد، ج3، ص380.
2 . محمد بن علي بن محمد شوكاني صنعاني، نيل الاوطار، بيروت، دارالجيل، ج 6، ص271.
3 . تفسير طبري، ج 5، ص9؛ تفسير الجامع لاحكام القرآن قرطبي، ج 5،
ص 130، بيروت، مؤسسة التاريخ العربي.
|
|
وَأَنَا أَنهَي عَنْهُمَا وَأُعَاقِبُ عَلَيْهِمَا.(1)
دو متعه در زمان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ]حلال[ بود و من از آن دو نهي ميكنم و به سبب آن كيفر ميدهم.
الف) آيا عمر چنين حقي را داشت كه در مقابل نص قرآن اجتهاد، و حلال خدا را حرام كند؟
ب) حتي بعد از تحريم خليفه دوم نيز، دهها نفر از صحابه و تابعين، قائل به حلّيت متعه بودند.(2)
ج) آيا خليفه دوم، دليل قابل قبولي براي اين تحريم داشت؟ از بررسيهاي تاريخ چنين چيزي بر ميآيد كه خير.
د) فرض ميگيريم كه عمر، چنين حقي را داشت و كار او نيز، درست بود. آيا با تحريم او، حكم زنا بر متعه، بار ميشود؟ با آنكه متعه در واقع، همان ازدواج است و بيشتر احكام ازدواج دائم بر آن مترتب است. از جمله؛ متعه همچون ازدواج دائم، عقد و صيغه خاصي ميخواهد و مهر و مدت، در آن لازم است. چنان كه عقل و بلوغ و عدم مانع شرعي، از قبيل نسب، يا سبب يا رضاع و مانند آن، شرط صحت ازدواج
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تفسير الجامع لأحكام القرآن، ج 2، ص 392.
2 . علامه اميني در الغدير، ج6، ص220، اسامي چهل نفر از اصحاب و تابعين و علماي بزرگ اهل سنت كه قائل به حلّيت متعه هستند را ذكر كرده است.
|
|
موقت است. ساير احكام نكاح دائم، از قبيل ممنوعيت آميزش در حال حيض و نفاس، الحاق فرزند به همسر و...، همگي در متعه نيز جاري است. درحاليكه در زنا، هيچيك از اين امور رعايت نميشود؛ نه عقدي در آن است، نه فرزند به پدرش ملحق ميشود و نه ارثي ميبرد و نه محرميتي حاصل ميشود و نه عِدّهاي دارد و... .
علاوه بر آن اگر متعه را زنا بدانيم، بايد قائل شويم كه مسلمانان در زمان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و عهد ابوبكر، تا اواخر حكومت عمر، مرتكب زنا ميشدند.
بههرحال، اين مطلب از اصل تحريم حلال الهي زشتتر است و در واقع، از ناآگاهي گوينده و عدم دقت در تفاوتهاي فراوان اين دو، ناشي ميشود.
|
|
شبهه 29
انتظار ظهور امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف، بيهوده و ناشي از باورهاي افسانهاي است. امام حسن عسكري عليه السلام فرزندي نداشته است.
پاسخ
1. اصل انتظار ظهور مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف، بين مسلمانان،
امري اجماعي است و هيچ مسلماني منكر آن نيست. بلكه اعتقاد به ظهور مصلح جهان در ميان همه اديان مطرح دنيا، (يهوديت، مسيحيت، زردشتي، هندو و...) امر پذيرفته شدهاي است.
2. ولادت امام زمان مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف، فرزند امام حسن عسكري عليه السلام در سال 255ه.ق بود و اين به اعتقاد شيعه، از مسلمات تاريخ است كه با دلايل محكم، در متون معتبر شيعه، نقل شده است.(1) از جمله:
خَرَجَ عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام ـ حِينَ قُتِلَ الزُّبَيْرِيّ ُـ : هَذَا جَزَاءُ مَنِ اجْتَرَأَ عَلَي اللهِ فِي أَوْلِيَائِهِ، زَعَمَ أَنَّهُ يَقْتُلُنِي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . اصول كافي، ج1، باب مولد الصاحب.
|
|
وَلَيْسَ لِي عَقِبٌ فَكَيْفَ رَأَي قُدْرَةَ اللهِ...(1)
احمد بن محمد گويد: هنگامي كه زبيري كشته شد، اين نامه از جانب امام حسن عسكري عليه السلام بيرون آمد: اين است مجازات كسي كه بر خدا نسبت به اوليايش دروغ بندد. او گمان كرد كه مرا خواهد كشت و نسلم قطع ميشود. قدرت خدا را چگونه مشاهده كرد...
شيخ مفيد از حكيمه دختر امام جواد عليه السلام و عمه امام عسكري عليه السلام نقل كرده است كه: «أَنَّهَا رَأَتِ الْقَائِمَ عليه السلام لَيْلَةَ مَوْلِدِهِ وَبَعْدَ ذَلِك» ( 2 )؛ «حكيمه، امام زمان را شب تولدش و بعد از آن ديده است».
3. بسياري از علماي اهل سنت نيز، همانند شيعه معتقدند كه امام عسكري عليه السلام فرزندي به نام محمد داشت. هم او است كه مهدي امت است و در آخر الزمان قيام ميكند. در اينجا به نقل چند سند ميپردازيم:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . محمد بن نعمان (شيخ مفيد)، ارشاد، ج 2، ص 349.
2 . همان، ص 351.
|
|
الف) علامه شمس الدين قاضي ابن خلكان شاطي
(681 ه .ق) گويد:
«ابوالقاسم محمد بن حسن عسكري فرزند علي هادي، فرزند محمدجواد، دوازدهمين امام نزد شيعه، معروف به حجت...، ولادت او در روز جمعه نيمه شعبان سال
255 هجري، اتفاق افتاد. هنگام وفات پدرش، پنج سال داشت».(1)
ب) محيي الدين عربي گويد: «بدانيد خروج مهدي حتمي است. او از عترت پيامبر خدا و از فرزندان فاطمه است. جدش حسين بن علي بن ابيطالب و پدرش حسن عسكري فرزند امام علي نقي... است. هم نام پيامبر خدا است و مسلمانان بين ركن و مقام، با او بيعت ميكنند».(2)
ج) ابن اثير جزري عز الدين متوفي630 ه .ق در كتاب الكامل في التاريخ در حوادث سال260 ه .ق مينويسد: «در اين سال، ابومحمد علوي عسكري وفات كرد. او يكي از ائمه دوازدهگانه مطابق مذهب اماميه و پدر محمد است كه شيعيان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ابوالعباس شمس الدين احمد بن محمد بن ابي بكر بن خلكان، وفيات الاعيان، بيروت، دارالثقافة، ج4، ص176.
2 . ابن عربي، فتوحات مكيه، باب 366.
|
|
او را منتظَر ميدانند».(1)
د) در اينباره دركتاب شيعهشناسي و پاسخ به شبهات، نام پنجاه نفر از علماي اهل سنت، به همراه گفتههايشان آمده است.(2)
اين نقل و قولها، گوشه ناچيزي از اخبار وارده در اين مورد است كه از همين مقدار اندك نيز، ميزان عدم آگاهي و يا غرضورزي و دروغ پراكني گوينده سخن فوق، آشكار ميشود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ابن اثير، الكامل في التاريخ، ج7، ص274.
2 . شيعهشناسي، ج2، ص 231.
|
|
شبهه 30
چرا امامان شيعه، همگي از نسل امام حسين عليه السلام هستند و امام حسن عليه السلام از نسل خود، امامي
ندارد.
پاسخ
1. اين سخن، مانند اين است كه كسي بگويد چرا شما بعد از حضرت اسحاق عليه السلام همه پيامبران را تا پيش از پيامبر خاتم، از نسل او برگزيديد و از فرزندان اسماعيل، كسي را انتخاب نكرديد؟! مگر اين مردم هستندكه پيامبر را انتخاب ميكنند و در اصل مگر مردم، قادرند چنين كاري كنند...؟!
2. اهل سنت، امامت را از افعال مكلفين دانسته و معتقدند كه مردم (اهل حل و عقد = خبرگان)، بايد امام را انتخاب كنند. حتي اگر يك نفر از اهل حل و عقد نيز، رأي به شخصي دهد، امامت او مشروعيت مييابد.
الف) قاضي ابوبكر باقلاني متوفي 403 ه .ق ميگويد:
«اگر شخصي خصوصيات لازم براي امامت را داشته باشد، با
|
|
رأي و نظر يك نفر از اهل حل و عقد نيز، ثابت ميشود و مشروعيت مييابد».(1)
ب) تفتازي ميگويد: «امامت با رأي يك نفر از اهل حل و عقد، براي كسي كه شايسته باشد منعقد ميشود».(2)
ج) قاضي ايجي ميگويد: «در امامت ... نيازي به اجماع نيست؛ زيرا دليل عقلي يا نقلي بر آن وجود ندارد، بلكه بيعت يك نفر يا دو نفر از اهل حل و عقد كفايت ميكند».(3)
د) عبدالقادر بغدادي (متوفاي 429 ه): چون امامت با رأي يك نفر از اهل حلّ و عقد براي كسي كه شايسته باشد، ثابت ميشود، در صورت بيعت يك نفر، بر سايرين لازم است كه از او اطاعت كنند.(4)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ابوعمر يوسف بن عبدالله بن عبدالبر النمري، التمهيد، بيروت، مؤسسة الكتب الثقافيه، ص467.
2 . سعدالدين مسعود بن عمر بن عبدالله هروي خراساني تفتازاني، شرح المقاصد، پاكستان، دارالمعارف النعمانية، اول، 1401، ج 2، ص 272.
3 . عضدالدين عبدالرحمن بن احمد ايجي، المواقف، مصر، مطبعة السعادة، اول، 1907، ص 352.
4 . اصول الدين، ص 280.
|
|
بنابراين، نتيجه ميشود كه:
يك ـ حتي كساني كه رأي يك نفر را براي تعيين امام كافي ميدانند نيز، قيد ميكنند كه هم انتخاب كننده بايد شرايط لازم را داشته باشد و هم انتخاب شونده.
دو ـ اين سخنان، تلاشي براي توجيه آنچه بعد از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم اتفاق افتاده است، ميباشد وگرنه روح آيين اسلام با اين حرفها سازگار نيست.
سه ـ از نظر شيعه، امر امامت امري انتخابي نيست، بلكه همانگونه كه مردم در انتخاب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نقشي ندارند در گزينش امام نيز، ازخود اختياري ندارند؛ زيرا امام، بايد داراي عصمت و علم لدني باشد و هيچكس جز خداوند، قادر نيست مصداق اين شخص را معرفي كند؛ زيرا جز خدا، هيچكس نميتواند از وجود عصمت در كسي آگاه باشد. بنابراين، امامت تنها از طريق نص، تعيين ميشود.
همچنين از نظر قرآن، حكومت و حاكميت از آن خدا است و اوست كه حاكم را انتخاب ميكند: (إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ)؛ «حكومت نيست مگر از آن خداوند.» (انعام: 57؛ يوسف: 40و 67)
در آيه ديگري ميفرمايد:
(يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الأَْرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ
|
|
النَّاسِ بِالْحَقِّ) (ص: 26)
اي داود ما تو را خليفه بر روي زمين قرار دادهايم، پس بين مردم به حق حكومت كن.
در آية 124 سوره بقره، امر امامت را عهد خود ميداند كه فقط به معصوم ميرسد و در آية ولايت نيز، ولّي مردم را، خدا و پيامبر و كساني از مؤمنان كه نماز را اقامه ميكنند و در ركوع زكات ميپردازند، معرفي كرده است: (إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَهُمْ راكِعُونَ). (مائده:55)
پيش از اين، به آية اولواالامر (نساء: 57) و آيه تطهير (احزاب: 33) و آيه صادقين (توبه:119)، اشاره شد. چنانكه آيه تبليغ (مائده:67) و آيه اكمال (مائده:3) و آيه انذار (رعد:7) و... نيز بر اين امر دلالت دارند.
در اينباره، صدها حديث از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در منابع اهل سنت، نقل شده است كه به مواردي از آنها اشاره ميشود:
|
|
اول ـ حديث غدير: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلاه».(1)
دوم ـ حديث ولايت: «هُوَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي».(2)
سوم ـ حديث دوازده خليفه: «لا يَزَالُ الإِسْلامُ عَزِيزاً إِلَي اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَة».(3)
چهارم ـ حديث ثقلين: «إِنِّي تَرَكْتُ فِيكُمْ مَا إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللهِ وَعِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي».(4)
پنجم ـ حديث سفينه نوح: «مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي كَسَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَمَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا هَلَكَ».(5)
3. مگر همه فرزندان امام حسين عليه السلام ، امام و معصوم بودند؟ اگر امامت و عصمت موروثي بود، بايد به همه فرزندان امام حسين و امام سجاد عليهما السلام و...، ميرسيد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مسند احمد، ج4، 281؛ سنن ترمذي، ج5، ص297.
2 . مسند احمد، ج 4، ص 438؛ سنن ترمذي، ج 5، ص 296؛ مجمع الزوايد،
ج 9، ص 120.
3 . صحيح مسلم، ج 6، ص 3.
4 . صحيح ترمذي، ج5، ص 328.
5 . المعجم الاوسط، طبراني، دارالحرمين، ج 5، ص 306.
|
|
شبهه 31
يكي از دروغهاي تاريخي، انگشتر دادن امام علي عليه السلام در حال نماز است؛ زيرا اولاً ايشان فقير بوده؛ ثانياً نيت نماز با زكات، قابل جمع نيست و ثالثاً ركوع، به معناي خواري و ذلت است نه ركوع نماز.
پاسخ
1. نقل شأن نزول آيه ولايت، تنها منحصر به شيعه نيست بلكه علماي بزرگ و مفسران برجسته اهل سنت نيز، آن را نقل كردهاند. حال، آيا آنها نيز، دروغ گفته و تهمت زدهاند.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . جلال الدين سيوطي، الدر المنثور، بيروت، دارالمعرفة، اول، 1365، ج 2، ص 293؛ طبري، جامع البيان، ج6، ص389؛ زمخشري، تفسير كشاف، ج1، ص649؛ تفسير بيضاوي، بيروت، دارالفكر، ج1، ص272؛ جصاص رازي، احكام القرآن، بيروت، دارالكتب العلميه، اول، 1415، ج 2، ص 557؛ تفسير ثعالبي، (الجواهر الحسان)، بيروت، دار احياء التراث العربي، اول، 1418، ج 2، ص 396.
|
|
2 . در اينجا از بين دهها سندي كه وجود دارد، به نقل يك حديث از الدرالمنثور تأليف سيوطي، از معروفترين تفاسير روايي اهل سنت، بسنده ميكنيم:
اخرج الخطيب في المتفق عن ابن عباس قَالَ تَصَدَّقَ عَلي عليه السلام بِخَاتَمِهِ وَهُوَ راكِعٌ فَقالَ النَّبي صلي الله عليه و آله و سلم لِلسَّائِل مَنْ أَعْطاَك هَذَا الْخَاتَم قَالَ ذَاكَ الرَّاكِع فَأَنْزَلَ اللهُ إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ.(1)
خطيب در كتاب المتفق از ابن عباس نقل كرده است كه: علي عليه السلام ، انگشترش را در حال ركوع صدقه داد. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از سائل پرسيد: «اين انگشتر را چه كسي به تو بخشيده است؟» گفت: «آن شخصي كه در حال ركوع است». آنگاه خداوند، اين آيه را نازل كرد: (إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ...). (مائده: 55)
البته سيوطي اين حديث را از چند طريق ديگر نقل كرده است.
3 . عبارت «حضرت علي از لحاظ اقتصادي بسيار فقير
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الدرالمنثور، ج 2، ص 293.
|
|
بوده...» نيز، صحيح نيست؛ زيرا:
الف) سوره مائده، در سال نهم و دهم نازل شده و در اين هنگام اميرمؤمنان عليه السلام نيز، همانند ساير مسلمانان از نظر اقتصادي، وضع نسبتاً مناسبي داشته است.
ب) براي انفاق كردن، لازم نيست كه انسان حتماً ثروتمند باشد، بلكه برعكس، افراد فقير بيشتر از ثروتمندان، اهل صدقه و انفاق هستند.
ج) او به نص آية قرآن، انگشتر خود را بخشيد و اين امر، مستلزم داشتن ثروت زياد نيست. ممكن است انگشتر، به عنوان غنيمت، در يكي از جنگها به دست حضرت رسيده باشد و آنگاه ايشان خواسته است آن را در راه خدا، انفاق كند.
د) در اينجا، زكات به معناي صدقه و انفاق مالي است نه زكات مصطلح؛ زيرا زكات مصطلح اولاً تنها به نُه چيز تعلق ميگيرد. ثانياً هر يك، نصاب خاصي دارد و ثالثاً لازم نيست در حال ركوع پرداخت شود. در قرآن، زكات به اين معني، زياد به كار برده شده است. چنانكه در بسياري از آيههاي
|
|
مكي، در كنار اقامه نماز، دادن زكات آمده است. درحاليكه در مكه، زكات واجب نبوده و در سال دوم هجري در مدينه، واجب شده است. بههرحال، در قرآن در بيشتر موارد، زكات به هر نوع انفاق مالي ـ اعم از واجب و مستحب ـ اطلاق ميشود.
ه ) اين سخن نيز، كه يهوديان براي علي عليه السلام نفقه، ميآوردند، سخني بياساس و دروغ است؛ زيرا همه مسلمانان با يهود مدينه، داد و ستد داشتند و گاهي ممكن بود چيزي از آنها به عاريه، يا قرض و...، ميگرفتند و سپس پس ميدادند.
4. ادعاي اينكه: «نيت نماز با نيت زكات قابل جمع نيست» نيز، صحيح نيست؛ زيرا:
الف) آنها خيال كردهاند كه به هنگام نيت، بايد نيت به زبان گفته شود. به همين دليل ميگويندكه حضرت، چگونه در نماز توانسته است بگويد كه انگشتر خود را در راه خدا انفاق ميكنم...»؟!
حقيقت امر چنين نيست و تنها همينقدر كه انسان توجه دارد كه كاري را براي خدا و نزديك شدن به او انجام ميدهد، همين نيت است. نيت در عبادات، همچون نيت در كارهاي معمولي مانند، آب خوردن، نشستن و برخاستن است. حتي لازم نيست از قلب بگذرانيم، تا چه رسد كه بخواهيم به
|
|
زبان بگوييم.
ب) در حقيقت، اشكال گوينده اين سخن، به خداوند متعال است. چون خدا كسي را كه در حال ركوع، زكات ميدهد، مدح و ستايش كرده است. حال، اين درست است كه بگويند: يا اين عمل (انفاق در حال ركوع) اتفاق نيفتاده است و يا خداوند متعال ـ نعوذ بالله ـ اشتباه ميكند؟!
ج) آيا تداخل بين عبادتها، امكانپذير نيست؟ به عنوان مثال: آيا در حال نگاه كردن به كعبه (كه عبادت است)، نميتوان سبحان الله و يا ذكر ديگري گفت؟! بنابراين، چه اشكالي دارد كه اميرمؤمنان عليه السلام دو عبادت را در يك زمان انجام داده و خداوند نيز، آن را تأييد و ستايش كرده باشد.
د) برخي از اولياي خدا، به مقام جمع الجمعي ميرسند كه ميتوانند در آن واحد، كارهاي متعدد و غير قابلجمعي داشته باشند. آنها مظهر اين اسم ذات باري ميشوند: «يا مَنْ لا يَشْغَلُه سَمْعٌ عَنْ سَمْعٍ...».
5. عبارت «معناي ركوع در قرآن اشاره به اوج ذلت است»
|
|
نيز، صحيح نيست؛ زيرا:
الف) عدول از ظاهر لفظ، دليل ميخواهد و اينجا هيچ دليل لفظي وجود ندارد.
ب) از دهها روايت شأن نزول، برميآيد كه در واقع، موضوع قضيه در خارج اتفاق افتاده است و اميرمؤمنان عليه السلام در حال نماز و در ركوع صدقه داده است. بنابراين، قرينه قطعي برخلاف ادعاي اينان وجود دارد.
|
|
شبهه 32
در نهج البلاغه آمده است كه علي عليه السلام ، خطاب به شيعيان ميفرمايد: «من از آنچه كه شما به من نسبت ميدهيد كمتر هستم» به اين ترتيب، سخنان شيعيان را در خصوص خودش، رد ميكند.
پاسخ
1. مرحوم سيدرضي= در نهج البلاغه چنين نقل كرده است:
وَقَالَ عليه السلام لِرَجُلٍ أَفْرَطَ فِي الثَّنَاءِ عَلَيْهِ، وَكَانَ لَهُ مُتَّهِماً: أَنَا دُونَ مَا تَقُولُ، وَفَوْقَ مَا فِي نَفْسِك.(1)
امام به مردي كه در ستايش ايشان افراط ميكرد ولي در دل، امام را متهم مينمود، فرمود: من از آنچه ميگويي كمتر هستم و از آنچه كه در دل تو است، بالاترم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . نهج البلاغه، حكمت 83.
|
|
الف) سخن امام، كامل و دقيق نقل نشده است و اين خيانت علمي است.
ب) فرمايش امام، خطاب به يك چاپلوس منافق بوده است، نه خطاب به شيعيان.
ج) امام، شخص مذكور را ميشناخت و ميدانست كه او منافق است و دل و زبانش با هم همراه نيست. (كان له متهماً) آيا شيعه، نسبت به امام چنين باوري دارد؟!
2. اين شخص به نقل تاريخ، اشعث بن قيس بن معديكرب الكندي از منافقين خوارج بود. به فرمايش امام صادق عليه السلام ، خانواده اشعث، از خانوادههاي بديُمن و نامبارك بودند؛ زيرا خودش در قتل اميرمؤمنان عليه السلام دست داشت و دخترش جعده، امام مجتبي عليه السلام را مسموم كرد، و پسرش محمد در كربلا، در شهات امام حسين عليه السلام نقش داشت. با وجود اين، آيا ميتوان چنين شخصي را شيعه شمرد؟!
|
|
شبهه 33
صلوات واقعي و صحيحي كه در قرآن آمده است (صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا)، ميباشد كه در آن به آل رسول، اشاره نشده است.
پاسخ
1. آيا تنها مصدر تشريع و تنها منبع احكام اسلام، قرآن است؟ اگر چنين است، شما بر چه اساسي نماز صبح را دو ركعت و نماز ظهر را چهار ركعت ميخوانيد؟ به چه دليل در نماز، حتماً سورة حمد را ميخوانيد؟ آيا جز به دليل روايت است؟ بنابراين، اگر در روايتهاي معتبر، در مورد صلوات، دستوري رسيده باشد، بايد همه مسلمانان تابع آن باشند.
2. اين سخن نيز، يا از جهل گوينده نسبت به آموزههاي اسلامي، حكايت دارد و يا از غرضورزي او ناشي ميشود. در منابع اهل سنت دهها روايت وجود دارد كه شيوة فرستادن صلوات را همانگونه كه شيعيان ميفرستند، دانستهاند. از جمله:
|
|
الف) ابن عباس ميگويد: به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم عرض كرديم كيفيت سلام بر تو را دانستيم، كيفيت صلوات بر تو چگونه است؟ فرمود: بگوييد: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَعَلي آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا صَلَّيْتَ عَلَي إِبْرَاهِيم وَ...».(1) بقيه تفاسير نيز، كيفيت صلوات را به همينگونه كه در آن صلوات بر آل محمد نيز، هست، در ذيل آيه 56 سورة احزاب، نقل كردهاند.
ب) ابومسعود انصاري گويد: در مجلس سعد بن عباده بوديم كه بشير بن سعد به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم گفت امر كرديد، بر شما صلوات بفرستيم. چگونه صلوات بفرستيم؟ فرمود بگوييد: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَعَلي آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا صَلَّيْتَ عَلَي إِبْرَاهِيم...».(2)
ج) ابن حجر از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نقل كرده است كه فرمود:
لا تُصَلُّوا عَلَيَّ الصَّلاةَ الْبتراءَ، فَقالُوا: ومَا الصَّلاةُ الْبَتراءُ؟ قال: تَقُولُون: اللّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَتَمْسِكُون، بَلْ قُولُوا: اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَعَلَي آلِ مُحَمَّدٍ.(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . جامع البيان، ج22، ص53؛ الدر المنثور، ج5، ص216؛ سنن سنائي، بيروت، دارالفكر، اول، 1930، ج 3، ص 47؛ صحيح بخاري، ج 6، ص 27.
2 . سنن ترمذي، دارالفكر، 1403، ج 5، ص 38.
3 . الصواعق المحرقة، ط بيروت، ص225.
|
|
بر من صلوات ناتمام و بريده نفرستيد. پرسيدند صلوات بتراء (ناقص و بيدنباله) چيست؟ فرمود: به اين بسنده نكنيد كه بگوييد اللهم صل علي محمد، بلكه بگوييد اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَعَلَي آلِ مُحَمَّدٍ.
د) فخر رازي نيز، در تفسيرش تأكيد دارد كه صيغه صلوات اين است: «اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَعَلَي آلِ مُحَمَّدٍ».(1)
3. همه فقهاي شيعه و برخي از فقهاي اهل سنت، صلوات بر آل را جزء صلوات دانسته و صلوات بدون آن را كافي نميدانند.
اين قول همه علماي شيعه و شافعي و اسحاقبنراهويه است.
الف) ابومسعود انصاري گويد: پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:
مَنْ صَلَّي صَلاةً وَلَمْ يُصَلِّ فِيهَا عَلَيَّ وَعَلَي أَهْلِ بَيْتِي لَمْ تُقْبَلْ مِنْهُ.(2)
هر كس نمازي بخواند و در آن بر من و بر اهل بيتم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تفسير كبير، ج 2، ص 293، بيروت، دار احياء التراث العربي، سوم، 1420،
ج 2، ص 293.
2 . علل دارقطني، ج 6، ص 198.
|
|
صلوات نفرستد، نمازش قبول نميشود.
ب) امام شافعي در ابيات معروف خود ميگويد:
«يَا آل بَيْتِ رَسُولِ اللهِ حُبُّكُم
فَرْضٌ مِنَ اللهِ فِي الْقُرآنِ أنْزَلَهُ
كَفَا كُمْ مِنْ عَظِيم الشَّأنِ أَنَّكُم
مَنْ لَمْ يُصَلِّ عَلَيْكُمْ لا صَلاةَ لَهُ»
اي اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، محبت و دوستي شما چنانكه خداوند در قرآن نازل كرده واجب است.
بر عظمت قدر و شأن شما همين بس، كه هر كس بر شما صلوات نفرستد، نمازش قبول نيست.1
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الصواعق المحرقه، ابن حجر، در تفسير آيه (إِنَّ اللهَ وَمَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ)، ص228.
|
|
شبهه 34
ساختن بارگاه وگنبد بر روي قبور، از سنت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، نبوده و اين عمل از جمله بدعتهاي شيعه است كه پس از او به وجود آمد.
پاسخ
1. ساختن بنا بر قبرها، در قرآن مطرح شده است. خداوند در ماجراي اصحاب كهف ميفرمايد:
(وَ كَذلِكَ أَعْثَرْنا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لا رَيْبَ فِيها إِذْ يَتَنازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْياناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلي أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً) (كهف:21)
و بدينسان مردم را از حالشان با خبر ساختيم تا همگان [مؤمنان و كافران] بدانند كه وعدة خداوند حق است و در رستاخيز هيچ ترديدي نيست. (و به ياد آور)
|
|
هنگامي را كه (مردم) ميان خود درباره كار آنها نزاع داشتند، گروهي ميگفتند: «بنايي بر آنان بسازيد (تا از نظرها پنهان شوند كه) پروردگارشان از وضع آنها آگاهتر است.» ولي كساني كه از راز آنها آگاهي يافتند (و آن را دليلي بر رستاخيز ديدند) گفتند: «ما عبادتگاهي در كنار (مدفن) آنها ميسازيم (تا خاطره آنان فراموش نشود).
بنابراين، قرآن سخن مؤمنان را مبني بر ساختن مسجد بر اصحاب كهف، تأييد كرده است.
2. ساختن بارگاه بر قبور، سيره مسلمانان از زمان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم تاكنون، بوده است:
الف) پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را در خانة سقفدار دفن كردند و پس از مدتي بر آن گنبد ساختند و از آن زمان تاكنون، حرم پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مورد توجه مسلمانان است.
ب) عمر دستور داد بر روي قبر زينب بنت جحش خيمهاي زده شد و كسي او را نهي نكرد1 و عثمان بر قبر حكم بن ابي العاص سايبان زد و وقتي به او اعتراض كردند، گفت: «عمر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . طبقات ابن سعد، بيروت، دار صادر، ج 8، ص113.
|
|
چنين نمود».1
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الاصابة، ابن حجر عسقلاني، بيروت، دارالكتب العلميه، اول، 1415، ج 3، ص 92.
|
|
شبهه 35
آخوندهاي شما، به دروغ بستن عادت دارند. همانطور كه به ما تهمت زدهاند و كشتن شيعيان و در قبال آن واجب شدن بهشت را، از عقايد ما دانستهاند.
پاسخ
1. در كدام يك از كتابهاي معتبر شيعه، چنين مطلبي از قول علماي شيعه نقل شده است؟
2. مگر اين مطلب نسبت به وهابيون، حقيقت ندارد؟ مگر نه اين است كه از زمان پيدايش اين فرقه استعمار ساخته، قتل و غارت مسلمانان بهويژه شيعيان، از اعمال هميشگي آنها بوده است؟ تاريخ، قتل و غارت و تجاوزهاي آنها را به مكه و مدينه و طائف و جده و كربلا، نجف، حله و...، ثبت كرده است. امروزه، به جرم كدامين گناه و با چه مجوزي ارهابيون وهابي از طريق افراد انتحاري مسلمانان بيگناه را به خاك و خون ميكشند؟ مگر نه اينكه برخي از افراد انتحاري ـ كه در مراكز آموزش وهابيها تعليم ديده بودند ـ پس از دستگيري، اذعان
|
|
كردند كه به آنها آموزش داده شده بود تا خود را در جمعيت مسلمانان، اعم از زنان و كودكان و ساير بيگناهان، نابود كنند تا افطار همان شب، در بهشت، خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، باشند؟! بههرحال، مگر ميتوان عمل وحشيانه وهابيها را در كشتار مسلمانان عراق، افغانستان، پاكستان و...، انكار كرد؟ درحاليكه، اين مطلب با توجه به اسناد و مدارك بسيار فراوان، امري بديهي است و انكار آن، انكار بديهيات است و قاعدتاً بايد از يك اعتقاد و جهانبيني سرچشمه گرفته باشد.
|
|
شبهه 36
هدف پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در واقعة غدير خم، انتخاب علي عليه السلام به عنوان خليفه و جانشين نبود؛ زيرا ميتوانست اين مسئله مهم را، در صحراي عرفه كه همه زائران از نقاط مختلف سرزمين اسلامي در آنجا حضور داشتند، بيان كند. پس منظور پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، حمايت از علي عليه السلام بود و اين امر به دليل شكايتي بود كه تعدادي از مسلمانان، از او، نزد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم برده بودند.
پاسخ
پيش از پرداختن به پاسخ پرسش فوق، بايد نكاتي را يادآور شويم:
1. حديث غدير از نظر سند، قطعي الصدور و متواتر است و هيچكس از مسلمانان، در صدور آن ترديد نكرده است و برخي علماي اهل سنت نيز، براي اثبات متواتر بودن اين
|
|
حديث، كتابهاي مستقلي تدوين كردهاند.(1)
2. هنگامي كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از حجة الوداع برميگشت، جبرئيل در مكان غدير خم نازل شد و آية تبليغ را بر حضرت نازل كرد:
(يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ...) (مائده: 67)
اي پيامبر آنچه را كه از سوي پروردگارت مأموريت يافتهاي ابلاغ كن، واگر نكني رسالت او را ابلاغ نكردهاي و [از مردم بيمي نداشته باش كه] خداوند تو را از گزند آنها مصون ميدارد...
بعد از نزول اين آيه، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم دستور توقف دادند. آنهايي كه از كاروان عقب مانده بودند رسيدند و كساني كه از كاروان جلو افتاده بودند بازگشتند... . پس از نماز ظهر، از جهاز شتران، براي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، سكويي ساختند. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم با صداي بلند،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الغدير، ج1، صص31 ـ 36 و 154.
|
|
همگان را مخاطب قرار داد و خطبهاي رسا و طولاني ايراد فرمود و در ضمن آن، فرمود: «... دو چيز گرانبها در بين شما به يادگار ميگذارم؛ قرآن و عترتم كه اهل بيتم هستند و خداي دانا و مهربان به من خبرداد كه اين دو از هم جدا نخواهند شد تا در كنار حوض بر من وارد شوند...» ( 1 ).
آنگاه فرمود: «أَلَسْتُ أَوْلَي النَّاسِ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِم؟» ( 2 )؛ «آيا من نسبت به مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر نيستم؟»
مردم گفتند: «خدا و رسولش آگاهترند». حضرت، دست اميرمؤمنان عليه السلام را بلند كرد، به حدي كه زير بغل حضرت آشكار شد و فرمود:
... أَنَا أَوْلَي بِهِم مِنْ أَنْفُسِهِم فَمَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ.
... صاحب اختيارتر از مردم بر خودشان من هستم. پس هر كه من مولاي اويم، علي مولاي او است.
اين جمله را سه بار تكرار كرد.(3)
آنگاه دست به دعا بلند كرد و گفت:
أَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ، أَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُ، وَ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . المستدرك حاكم نيشابوري، ج 3، ص 109.
2 . همان، ص 110.
3 . همان، ص 109.
|
|
أَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُ، وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ، وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ.(1)
و پيش از آن كه مردم متفرق شوند، جبرئيل نازل شد و اين آيه را آورد:
(الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِْسْلامَ دِيناً...) (مائده: 3)
امروز دينتان را برايتان كامل و نعمتم را بر شما تمام كردم و اسلام را آيين شما پسنديدم...
3. براساس آنچه گذشت (نزول آيات، مقدمه حديث، ويژگيهاي مكاني و تمهيدات پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و متن سخنان ايشان و...) براي محقق منصف، ترديدي باقي نميماند كه حقيقت چيست؟
4. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، از مدتها پيش، مأمور انجام اين كار بود و تصميم داشت كه آن را انجام دهد و بر حسب روايتها جبرئيل، اين مأموريت را در مكّه، عرفات، و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مجمع الزوائد، ج 9، ص 105.
|
|
منا نيز، يادآوري كرده بود. اما طبق آنچه در آية تبليغ، آمده است، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نگران سركشي مردم و در نتيجه كشته شدن حضرت و دچار شقاوت ابدي شدن آنها بوده است. تا آنكه در غدير، خداوند مصونيت حضرت را از مردم (مطابق آيه)، تضمين كرد. آنگاه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بدون هيچگونه ترسي از مردم، مأموريت خود را به انجام رساند.
5. غدير خم از جاهاي ديگر (مكه، منا، و عرفات) مناسبتر بود؛ زيرا:
الف) در مكه، مردم در منازل و جاهاي مختلف پراكنده بودند و جمعكردن آنها ممكن نبود.
ب) در مكانهاي مذكور، مردم مشغول انجام مناسك و عبادت خود بودند و براي امر مهم معرفي جانشين، حاضر نميشدند.
ج) از طرفي مردم در عرفات محرم بودند و محدوديتهاي احرام را داشتند و براي وقوف واجب، در آنجا گرد آمده بودند، و اگر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم اين كار را انجام ميداد، امري تبعي و حاشيهاي و فرعي محسوب ميشد، بهويژه با توجه به اينكه حضرت در عرفات خطبهاي طولاني درباره اخلاق رفتاري و معاشرتي مسلمانان ايراد نموده بود،
|
|
درحاليكه بايد براي اين امر مهم، جلسهاي ويژه با شرايط ويژه و منحصر به فرد و بهيادماندني تشكيل ميشد.
د) تمام كساني كه به حج، مشرف شده بودند و در صحراي عرفات حضور داشتند، در غدير خم نيز ـ كه نزديك جحفه و مكان جدا شدن راهها از يكديگر است ـ حضور داشتند. با اين تفاوت كه در عرفات، مردم در خيمهها و جايگاههاي خود پراكنده و مشغول عبادت بودند و تشكيل چنين جلسة با اهميتي، هم با حفظ حال عبادت آنها منافات داشت و هم اين كه امري تبعي و طفيلي و غير مهم به حساب ميآمد.
بر اساس آنچه گفته شد، در پاسخ پرسش فوق، ميگوييم:
يك ـ اگر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ميخواست از علي عليه السلام ، در مقابل كساني كه از او شكايت كرده بودند حمايت كند، بايد فقط همان افراد را گرد ميآورد و آنها را از شكايت از اميرمؤمنان عليه السلام ، نهي ميكرد، نه آنكه همه مسلمانان را در آن صحراي گرم و شرايط بسيار نامناسب ـ كه گفته شده هوا آنقدر گرم بود ـ كه مردم قسمتي از لباس خود را بر سر ميكشيدند و قسمتي را زير پا
|
|
ميگذاشتند... ـ گرد آورد و ساعتها متوقف كند.
دو ـ تمام كساني كه در آنجا حضور داشتند، اقدام پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را براي تعيين كردن خليفه ميدانستند و در طول تاريخ نيز، مطلب چنين بوده است.
در اينجا به برخي دلايل و شواهدي كه خلاف گفته پرسشگر است اشاره ميشود:
اول ـ صدر حديث: «أَلَسْتُ أَوْلي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِم» ( 1 ). اين حديث گوياي اين است كه مسئله تعيين والي و حاكم و اولي، به تصرف بوده است نه چيز ديگر.
دوم ـ فرمايشهاي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در خطبه غدير، كه علاوه بر آوردن واژه مولي از عبارتي همچون «فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُوني فِي الثَّقَلَيْن» ( 2 ) استفاده كرده است، و يادآور حديث ثقلين و مانند آن است كه ديگر عذري براي كسي باقي نميگذارد.
سوم ـ تبريك و شادباش گفتن اصحاب، از جمله عمر و ابوبكر كه گفتند: «بَخٍّ بَخٍّ لَكَ يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ أَصْبَحْتَ وَأَمْسَيْتَ مَوْلايَ وَمَوْلَي كُلِّ مُؤْمِنٍ وَمُؤْمِنَةٍ» ( 3 )، حاكي از تعيين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مسند احمد، ج 4، ص 281.
2 . المستدرك، ج 3، ص 109.
3 . مسند احمد، ج 4، ص 281.
|
|
جانشين است نه رفع اختلاف و حل شكايت يك نفر از اميرمؤمنان عليه السلام .
چهارم ـ شعرا نيز، در اينباره، شعرهايي سرودند. از جمله حسان بن ثابت، شاعر ويژه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، چكامهاي سرود و از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم اجازه گرفت و همانجا خواند:
«يُناديهِم يَومَ الغَديرِ نَبِيّهم
بِخُمٍّ وَإِسمَع بِالرَّسُولِ مُنادي»
پنجم ـ عدة زيادي از علماي اهل سنت، به دلالت حديث غدير، بر امامت اميرمؤمنان عليه السلام اعتراف دارند كه در اينجا نام برخي از آنها ذكر ميشود:1
ـ امام محمد غزالي در كتاب سرالعالمين؛(2)
ـ حكيم سنايي در حديقة الحقيقة؛
ـ فريد الدين عطار در مثنوي مظهر حق؛
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . به نقل از شيعه شناسي و پاسخ به شبهات، ج1، ص 646.
2 . ابو حامد محمد بن محمد غزالي شافعي، سر العالمين، صص10ـ11، به نقل از راهبرد اهل سنت به مسئله امامت، محمد علي كرمانشاهي، ص173.
|
|
ـ محمد بن طلحة شافعي در مطالب السؤول؛(1)
ـ سبط بن جوزي حنفي در تذكرة الخواص؛(2)
ـ محمد بن يوسف گنجي شافعي، در كفاية الطالب؛(3)
ـ سعيد الدين فرغاني، در شرح تائيه ابن فارض؛
ـ تقي الدين مقريزي در المواعظ والاعتبار؛(4)
ـ تفتازاني در شرح مقاصد؛(5)
ـ بسياري از صحابه و تابعين و تابعينِ تابعين به حديث غدير بر خلافت اميرمؤمنان عليه السلام دليل و حجت آوردهاند، از جمله:
امام اميرمؤمنان عليه السلام ، در روز شورا6، و در زمان محاصره عثمان7، در رحبه كوفه8 روز جنگ جمل9، در حديث
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . صص44 ـ 45.
2 . صص 166ـ 167.
3 . ص 166 ـ 167.
4 . ج2، ص220.
5 . ج2، ص290.
6 . فرائد السمطين، ج1، ص319.
7 . همان، ص312.
8 . مناقب خوارزمي، ص157.
9 . همان، ص182.
|
|
الركبان در كوفه1 و در جنگ صفين.(2)
حجت آوردن حضرت فاطمه زهرا عليها السلام دختر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم3؛ امام حسن مجتبي عليه السلام سبط اكبر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم4؛ امام
حسين عليه السلام 5؛ احتجاج عبدالله بن جعفر طيار بر عليه معاويه؛(6) احتجاج عمرو بن عاص بر عليه معاويه.(7)
ـ حجت آوردن عمار ياسر در جنگ صفين8؛ احتجاج اصبغ ابن نباته در مجلس معاويه9؛ احتجاج يك جوان در كوفه بر عليه ابوهريره10؛ احتجاج قيس بن سعد بن عباده بر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مسند احمد، ج4، ص419.
2 . كتاب سليم بن قيس، ص295.
3 . أسني المطالب، از جزري مقري شافعي، ص49.
4 . ينابيع الموده، قندوزي حنفي، ج3، ص369.
5 . كتاب سليم بن قيس، ص320.
6 . همان، ص361.
7 . مناقب خوارزمي حنفي، ص199.
8 . شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج8، ص21.
9 . مناقب خوارزمي، ص205.
10 . مجمع الزوائد هيثمي شافعي، ج9، ص105.
|
|
عليه معاويه1؛ احتجاج عمر بن عبدالعزيز2؛ احتجاج مأمون عباسي بر عليه فقها.(3)
پس از خطبه، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، عمامه معروف به سحاب را بر سر اميرمؤمنان عليه السلام گذاشت4 كه نوعي تاجگذاري و حاكي از سياسي بودن اقدام پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است.
6. عيد قرار دادن روز غديرخم نيز، خلاف ادعاي پرسشگر را ثابت ميكند؛ زيرا در فرهنگ اسلامي، روز
18 ذيحجه، جزء اعياد اسلامي قرار گرفته است.(5) اگر منظور پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فقط حمايت از علي بود، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، در دوران رسالت خود، همواره اقداماتي را براي رفع اختلاف بين مسلمانان انجام داده بود. ولي هيچيك از آنها عيد محسوب نشد و از اهميت غدير نيز، برخوردار نگرديد.
7. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به مسلمانان دستور داد با
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . كتاب سليم بن قيس، ص313.
2 . تاريخ مدينه دمشق، ابن عساكر شافعي، ج45، ص344.
3 . العقد الفريد، ابن عبد ربه، ج5، ص317 ـ 327.
4 . زاد المعاد، ابن قيم، ج1، ص129.
5 . آثار الباقيه، ابوريحان بيروني، ص395؛ الغدير، ج1، ص270.
|
|
او تجديد بيعت و با اميرمؤمنان عليه السلام به جانشيني خلافت، بيعت كنند. زيد بن ارقم صحابي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، گويد: «اولين كساني كه با پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و علي عليه السلام دست بيعت دادند عبارت بودند از: ابوبكر، عمر، عثمان، طلحه، زبير و سپس بقيه مهاجرين و انصار و سپس سايرمردم».(1)
8. واقعه غدير را صد و ده صحابي، نقل كردهاند و هيچ حادثه تاريخي نداريم كه از چنين جايگاهي در اسلام برخوردار باشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الغدير، علامه اميني، ج1، ص270.
|
|
شبهه 37
در تمام آيههاي قرآن، مولا يك معني بيشتر ندارد. در صورتي كه عالمان شيعه در زبان فارسي معاني بسياري را براي آن در نظر ميگيرند و بدين ترتيب، درآيههاي قرآن، مغالطه و سفسطه، ميكنند.
پاسخ
1. آنچه در اينجا ادعا ميشود، درست خلاف واقع است، زيرا اين عالمان اهل سنتند كه براي دور كردن معناي مولا در حديث كه به معناي اولي به تصرف و ولايت بر امت است، معاني متعددي را براي مولا برشمردهاند تا حقيقت گم شود.
2. واژه مولي در شش آيه زير، با هم مقايسه ميشود تا مشخص شود كه آيا كلمه مولي، در نزد اهل سنت در تمام قرآن به يك معني آمده است يا خير؟
الف) {ذلِكَ بِأَنَّ اللهَ مَوْلَي الَّذِينَ آمَنُوا وَأَنَّ الْكافِرِينَ
لا مَوْلي لَهُمْ} (محمد: 11)؛
ب) {وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللهَ هُوَ مَوْلاهُ وَجِبْرِيلُ وَصالِحُ الْمُؤْمِنِينَ} (تحريم: 4)؛
|
|
ج) {وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِيَ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَالأَْقْرَبُونَ} (نساء: 33)؛
د) {مَأْواكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلاكُمْ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ} (حديد: 15)؛
ه ) {وَ إِنِّي خِفْتُ الْمَوالِيَ مِنْ وَرائِي وَكانَتِ امْرَأَتِي عاقِراً} (مريم: 5)؛
و) {وَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً رَجُلَيْنِ أَحَدُهُما أَبْكَمُ لا يَقْدِرُ عَلي شَيْءٍ وَهُوَ كَلٌّ عَلي مَوْلاهُ} (نحل:76).
بنا به نظر مفسران اهل سنت، مولي در اين آيهها معاني مختلفي دارد.
در آيه اول، به مفهوم ولي و سرپرست و در آيه دوم، به مفهوم ياور است. در آيه سوم، به معني وارث و اقوام و در آيه چهارم، به مفهوم جايگاه آمده است. در آيه پنجم نيز، همچون مورد سوم به مفهوم بستگان و وارثان و در آيه ششم به مفهوم مالك و ارباب است! كه با قراين موجود در آن مشخص ميگردد.
3. بر فرض كه واژة مولا در تمام آيههاي قرآن به يك معنا آمده باشد، آن معنا كدام است؟! مدعاي شيعه در معناي اين واژه در حديث اين است كه با توجه به قراين موجود در قبل
|
|
و بعد اين حديث، آن را به معناي اولي به تصرف، ميدانند. بنابراين، حتي اگر در قرآن هم، به بيش از يك معنا به كار نرفته باشد، ادعاي پرسشگر را ثابت نميكند.
|
|
شبهه 38
شيخ كليني در اصول كافي نوشته است: «اصول دين، پنج مورد است: توحيد، نبوت، امامت، عدل و معاد». شيخ كليني از اين پنج مورد، امامت را مهمتر از همة آنها دانسته است. در صورتي كه در قرآن، بيشتر آيهها در مورد توحيد، نبوت و معاد است و اين در حالي است كه دربارة امامت، حتي يك آيه هم وجود ندارد.
پاسخ
1. آنچه در كافي آمده چنين است:
امام فرمود:
بُنِيَ الإِسْلامُ عَلَي خَمْسٍ: عَلَي الصَّلاةِ وَالزَّكَاةِ وَالصَّوْمِ وَالْحَجِّ وَالْوَلايَةِ، وَلَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلايَة.
اسلام بر پنچ چيز استوار است: بر نماز و زكات و روزه و حج و ولايت و فريادي همچون ولايت طنينافكن
|
|
نشده است.
بنابراين، از نظر جهان بيني، پنج اصل اعتقادي وجود دارد: توحيد، نبوت، معاد، امامت و عدل و از نظر عملي و ايدئولوژي نيز، پنج اصل وجود دارد: نماز، روزه، زكات، حج و ولايت. سايرمباحث اصول و فروع نيز، به همين اصول و فروع ياد شده باز ميگردد.
2. اين كه «امامت در بين اصول دين از همه مهمتر دانسته شده است» سخني نادرست و تهمتي ناروا به شيعه است. از نظر شيعه، اصول اعتقادات سه مورد است:
الف) مبدأ شناسي، كه در اعتقاد پيروان اهل بيت، خود به دو اصل تقسيم ميشود: توحيد و عدل؛
ب) راهنماشناسي،كه در اعتقاد پيروان اهل بيت، خود به دو اصل تقسيم ميشود: نبوت و امامت؛
ج) مقصد شناسي، كه همان اصل معاد است.
محور اين پنج اصل، توحيد و خداشناسي است و بقيه اصول نيز، به اين اصل برميگردد. مبدأ هستي، خدا است و مقصد نيز، (إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ). عدل، از صفات اوست. هاديان اين راه نيز (اعم از پيامبران و اوليا)، سفير و نماينده و خليفه او هستند.
3. عبارت «از امامت، حتي در يك آيه، سخني به ميان نيامده»، ناشي از جهل و بيسوادي و يا مغالطه و دروغپردازي
|
|
است؛ واژه امام و جمع آن، دوازده مرتبه در قرآن آمده است: (اين نيز از شگفتيهاي عددي قرآن است كه تعداد آيههاي مربوط به امام، به تعداد امامان است)
1. (حجر: 79)
2. (يس: 12)
3. (بقره: 124)
4. (هود: 17)
5. (فرقان: 4)
6. (احقاف: 12)
7. (اسراء: 71)
8. (توبه: 12)
9. (انبياء: 73)
10. (قصص: 5)
11. (قصص: 41)
12. (سجده: 24).
در اينجا تنها به سه آيه از اين دوازده آيه اشاره ميكنيم:
الف) (وَ إِذِ ابْتَلي إِبْراهيمَ رَبّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمّهُنّ قالَ إِنّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِمامًا قالَ وَمِنْ ذُرِّيّتي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي
|
|
الظّالِمينَ)؛ «و (ياد كنيد) هنگامي كه پروردگار ابراهيم، او را با دستوراتي آزمود؛ و او بهطور كامل از عهده آنها برآمد. خداوند به او فرمود: من تو را امام و پيشواي مردم قرار دادم. ابراهيم گفت: از دودمان من (نيز اماماني قرار بده). خداوند فرمود: پيمان من، به ستمكاران نميرسد (مگر آنها كه شايستهاند).» (بقره: 124)
ب) (وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَأَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَإِقامَ الصّلاةِ وَإيتاءَ الزّكاةِ وَكانُوا لَنا عابِدينَ)؛ «و آنان را پيشواياني قرار داديم كه به فرمان ما، (مردم را) هدايت ميكردند؛ و انجام كارهاي نيك و برپاداشتن نمازو اداي زكات را به آنها وحي كرديم؛ و تنها ما را عبادت ميكردند.» (انبياء: 73)
ج) (وَ نُريدُ أَنْ نَمُنّ عَلَي الّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي اْلأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ)؛ «ما اراده كردهايم تا بر مستضعفان زمين نعمت بخشيم و آنان را پيشوايان و وارثان روي زمين قرار دهيم.» (قصص: 5)
5. اصل عدل، فقط جزء باورهاي شيعه نيست، بلكه معتزله از اهل سنت نيز، آن را جزء اصول دين ميدانند و در اين عقيده، تاحدي افراطي نيز، هستند. قرار گرفتن اين اصل جزء اصول دين، به تاريخچه مباحث كلامي برميگردد.
6. دهها آيه در قرآن، در مورد عدل الهي و عدم ظلم است كه در اين بحث، به نقل يك آيه از آن اكتفا ميشود: (إِنَّ اللهَ
|
|
لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ). (نساء:40)
بنابراين، ادعاي گوينده كه در قرآن، فقط درباره توحيد، نبوت و معاد، آيههاي فراواني آمده، نادرست است. و اگر مراد اين است كه درباره امامت و ولايت علي عليه السلام آيهاي وجود ندارد، اين سخن نيز بيپايه است؛ زيرا در شبهات پيشين به آياتي كه درباره آن حضرت نازل شده پرداخته شد.
|
|
شبهه 39
شما ميگوييد اهل بيت عليهم السلام ناملايمتهايي از خليفه دوم ديده است، اگر چنين است، چرا علي عليه السلام دخترش امكلثوم را به عقد عمر درآورد؟
پاسخ
1. ازدواج عمر با كسي به نام امكلثوم فرزند فاطمه عليها السلام مشكوك است. اگر در اين رابطه همه روايتهاي شيعه و سني را جمعآوري كنيم، به حد تواتر هم نميرسد. در نتيجه، اصل مطلب قابل اثبات نيست، بلكه شواهد و مداركي خلاف مطلب وجود دارد.
الف) امكلثوم دختر ابوبكر بود. طبري گويد: «عمر از امكلثوم دختر ابوبكر، نزد عايشه (خواهرش)، خواستگاري كرد. عايشه قبول كرد، ولي امكلثوم كراهت داشت، به همين جهت با عمر ازدواج ننمود...».(1)
ب) امكلثوم همسر عمر، دختر جرول بود. بيشتر مورخين،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . تاريخ طبري، بيروت، اعلمي، ج 3، ص 270؛ ابن قتيبه، المعارف، ص 175.
|
|
ازدواج عمر با ام كلثوم، دختر جرول را، در دوران جاهليت نقل كردهاند.(1)
ج) روايتهاي مذكور درباره ازدواج عمر با امكلثوم، از نظر اهل سنت معتبر نيست؛ زيرا بخاري و مسلم از آن اعراض كردهاند و در ديگر متون معتبر اهل سنت، يعني بقيه صحاح سته و مسند احمد نيز نقل نشده است. از نظر شيعه نيز، برخي روايتها به لحاظ سند و برخي به خاطر پراكندگي در محتوا و اختلافهاي فراوان بين مضمون به گونهاي است كه نميتوان به آنها اعتماد كرد.
2. در روايات اهل سنت كه درباره ازدواج عمر با امكلثوم آمده، تعارض آشكار و توجيهناپذيري وجود دارد كه در اين بحث به نقل يك مورد از تفاوت موجود در متون اهل سنت ميپردازيم. ابن حجر در الاصابه2، و ابن قتيبه در المعارف3، و ابن اثير در اسدالغابه4، نقل كردهاند كه امكلثوم بعد از عمر، با
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . همان، ج3، ص269؛ الاصابه في تمييز الصحابه، ج4، ص 40؛ البداية والنهاية، ابن كثير، بيروت، دار احياء التراث العربي، اول، 1408، ج 7، ص 159.
2 . ج4، ص492.
3 . ص122.
4 . ج5، ص615.
|
|
عون بن جعفر ازدواج كرد.
از طرفي ابن حجر در الاصابه1، و ابن اثير در اسد الغابه2، نقل كردهاند كه عون بن جعفر در جنگ شوشتر شهيد شد. جنگ شوشتر، در سال 17هجري، زمان عمر به وقوع پيوست. چنانكه همين مورخين، تاريخ ازدواج امكلثوم و عمر را، سال 17 هجري نوشتهاند.
بنابراين چگونه ميتوان گفت شخصي كه سالها قبل و در زمان عمر، شهيد شده، بعد از عمر يكي از سه همسر امكلثوم بوده است...؟!3
3. در اينباره ميزان پراكندگي اقوال تاريخي، آنقدر زياد است كه براي هر عاقلي، سؤالاتي از اين دست پيش ميآيد كه آيا ازدواج با تهديد و ترس بوده يا با ميل و اراده انجام شد؟ آيا امكلثوم صغير بود؟ آيا اين ازدواج صورت گرفت و يا قبل از آن عمر مُرد؟ آيا از اين ازدواج، نسلي هم به وجود آمده؟ متولي عقد ابن عباس بود يا اميرمؤمنان عليه السلام ؟ كيفيت خواستگاري چگونه بود؟ ميزان مهريه چقدر بود؟ منشأ اين سؤالات اختلاف متون تاريخي در ابعاد موضوع است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . ج3، ص44.
2 . ج4، ص157.
3 . پاورقي سنة الهداية لهداية السنة، صص39 ـ 46.
|
|
همچنين درباره شوهران وي پس از عمر يا پيش از عمر، اختلاف است.
4. نقلهاي مذكور نه تنها با آموزههاي مسلم و قطعي شريعت منافات دارد، كه با كرامت انساني و اخلاقي نيز، ناسازگار است. طوري كه بسياري از مطالب آن، قابل نقل نيست. زيرا هم شخصيت اميرمؤمنان علي عليه السلام را، زير سؤال ميبرد و هم عمر را شخصيتي غيرپايبند به دستور شريعت معرفي ميكند.
در اينباره به نقل يك روايت ميپردازيم: «... علي عليه السلام امكلثوم را نزد عمر فرستاد. عمر قبل از عقد، به ساق پاي امكلثوم دست زد... امكلثوم با او برخورد شديدي كرد و گفت: چگونه اين كارها را انجام ميدهي؟ اگر امير و خليفه مؤمنين نبودي، دماغت را خرد ميكردم. آنگاه از منزلش بيرون آمد و نزد پدر رفت و بعد از نقل ماجرا گفت: اي پدر مرا نزد پير مرد بدي فرستادي...».(1)
5. بر فرض اثبات چنين وصلتي، آيا اين امر ميتواند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . اسدالغابه، ج5، ص614؛ الاصابه، ج4، ص492؛ تاريخ الاسلام ذهبي، ج4، ص138.
|
|
افتخاري براي داماد باشد؟ حضرت لوط از سرناچاري به انسانهاي پست و كافر و گنهكار و شهوتران، پيشنهاد ازدواج با دخترانش را مطرح ميكند: (... قالَ يا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتي هُنّ أَطْهَرُ لَكُمْ...). (هود: 78)
ازاينرو، اگر علي عليه السلام از باب دفع افسد به فاسد و مصلحت، با چنين ازدواجي همچون لوط موافقت كرده باشد، فضيلتي براي داماد به حساب نخواهد آمد و نميتواند دليلي بر قبول داشتن باشد.
|
|
شبهه 40
اگر گنبد و بارگاه امري پسنديده بود، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم دستور ميداد كه روي قبرها، بارگاه بسازند. همچنين بعد از شهادت علي عليه السلام ، فرزندانش بر مزار ايشان، گنبد و بارگاه نساختند. ساخت گنبد و بارگاه بر روي قبور بدعت است.
پاسخ
1. در زمان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، ساختن گنبد و بارگاه بر قبور و غير قبور، مرسوم نبود و اصولاً گنبدي هم وجود نداشت. به ويژه در جزيرة العرب كه از جهان متمدن آن روز، بسيار دور و از نظر معماري نيز، بسيار عقب مانده بودند. آنها بيشترين عمر خود را در سفر بودند و به همين دليل، در آن سرزمين، ساختمانسازي، پيشرفت كمي داشت. تا جايي
|
|
كه مهمترين و عمدهترين معماري آنها، خيمههايي بود كه از موي شتر بافته ميشد!
2. در زمان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، روي مسجد ايشان كه مهمترين و حساسترين مركز اداره جامعه بود، حتي سقف ساخته نشده بود. تنها بخشي از مسجد، با تنه نخلهاي خرما و شاخ و برگ آن پوشيده شده بود و روي آنها خاك ريخته بودند. طوريكه هرگاه باران ميآمد آب و گل بر سر مسلمانان ريخته ميشد. همچنين بر حجره پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، گنبد و بارگاهي ساخته نشد. در واقع، چنين معمارياي آن زمان، در جزيرةالعرب شناخته نبود.
3. در حجاز نيز چنين معماري وجود نداشت. سپاه اسلام، هنگام فتح شامات هرگز دست به تخريب قبور پيامبران نزدند و خادمان آنجا را بيرون نكردند. اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نيز، هرگز نگفتند كه ساختن بنا بر قبور، كار گمراهان و شرك و حرام است!
4. تاريخ نشان ميدهد، كه قرنها، همه مسلمانان بر ساختن بنا روي قبور، اجماع داشتند. طوري كه بناهاي استواري روي قبور وجود داشته است و هيچ يك از مسلمانان، برآن ايراد
|
|
نميگرفتند و همه به زيارت اين قبور ميرفتند. 1 تا اينكه در عصر حاضر، وهابيها پيدا شدند كه قصد دارند اعتقادات بياساس خود را بر همه مسلمانان، تحميل كنند.
5. قبر مطهر حضرت امير مؤمنان عليه السلام ، تا حدود صد سال، مخفي بود؛ زيرا احتمال جسارت نواصب و خوارج، نسبت به قبر شريف حضرت، قوي بود. اين قبر تا زمان خلافت هارونالرشيد پنجمين خليفه عباسي، پنهان بود و تنها فرزندان و خواص حضرت، از مكان آن آگاه بودند. تا آنكه در سال 133هجري، به خاطر كرامتي كه از قبر شريف آشكار شد، هارون الرشيد به مكان آن پيبرد و دستور داد قبه و بارگاهي برآن بنا كنند و...2.
بنابراين، خليفه عباسي كه فردي سني بود، اين بارگاه را بلافاصله پس از آشكار شدن يعني حدود صد سال بعد از شهادت حضرت، بنا كرد و با آنكه اين كار در زمان سلف
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مروج الذهب، مسعودي، ج2، ص288؛ الاعلام، ج5، ص319.
2 . بحارالانوار، ج100، ص252.
|
|
صالح كه وهابيت خود را پيرو آنها ميداند واقع شد ولي از سلف كسي به چنين كاري اعتراض ننمود و حتي احمد حنبل امام حنابله و وهابيت چيزي نگفت.
6. ابن حجاج بغدادي (262ـ392ه . ق) كه از شعراي بزرگ عراق است، در كنار حرم حضرت و در حضور جمعي، قصيدهاي را سرود:
«يا صَاحِبَ الْقُبَّة الْبَيْضَاء عَلَي النَّجَفِ
مَنْ زَارَ قَبْرَكَ وَاسْتَشْفَي لَدَيْكَ شَفِيَ
زُورُوا أَبَـاالْـحَـسَنِ الْهَادِي لَـعَـلَّكُـم
تَحُظُّونَ بِالأجْرِ وَالأَقْبالِ وَالزَّلَفِ...» ( 1 )
بر اين اساس، دويست سال بعد از شهادت حضرت، قبر او داراي گنبد و بارگاه بوده است.
7. مگر گنبد و بارگاههاي قبور اهل بقيع و حمزه سيدّالشهدا عليه السلام و ساير اوليا را، شيعيان ساخته بودند كه وهابيها آنها را ويران كردند؟
8. چرا بر روي قبر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و عمر و ابوبكر، گنبد و بارگاه ساخته شده است؟ و چه كسي آن را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الغدير، بيروت، دارالكتاب العربي، چهارم، ج 4، صص 881 ـ 977؛ وفيات الاعيان، ج1، ص170؛ المنتظم، ج7، ص216.
|
|
ساخته است؟ آيا اين مورد حرام و شرك نيست؟ و چرا ويران نكردهاند؟ آيا حكم شرعي در اين موارد، استثناء خورده است؟
|
|
شبهه 41
اساس و پايه استدلال شيعه، متزلزل و بر خواب و رؤيا استوار است. به عنوان مثال، شفا گرفتن بيماران از امام رضا عليه السلام را دليل بر حقانيت ميدانند و حال آنكه بسياري از خوابها شيطاني است و شياطين ميتوانند جهت رسيدن به مقاصد پليدشان، كارهايي مثل شفادادن را انجام دهند.
پاسخ
1. اين ادعاها همگي، از حقيقت تهي هستند و تنها افتراهايي بيدليل و شعارهايي توخالي است كه مطرح ميشود.
2. يك مورد از استدلالهاي شيعه، كه بر خواب و رؤيا استوار است را معرفي كنيد. درحاليكه برهانيترين، عقلانيترين و استوارترين استدلالها، در اعتقاد پيروان اهلبيت بر حسب تعليم اهل بيت عليهم السلام وجود دارد و ما مشابه آن را سراغ نداريم.
3. در كداميك از كتابهاي كلامي و اعتقادي شيعه،
|
|
شفا گرفتن از امام رضا عليه السلام ، دليل بر حقانيت آمده است؟ شيعيان به اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، به عنوان پيشوا، اعتقاد دارند، چه كرامتي از آنها مشاهده كنند و چه مشاهده نكنند.
4. بر فرض كه بسياري از خوابها اينگونه باشند. با كدام دليل و مدرك ميتوان همه رؤياهاي صادقه را كه مؤمنين ميبينند و تأويلش همچون روز روشن است را خوابهاي شيطاني دانست؟ اين خلاف آيهها و روايتهاي فراوان است. قرآن رؤياي يوسف صديق و حتي ملك مصر و تأويل آن را گزارش كرده است از طرفي از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نقل شده است كه فرمود:
إنَّهُ لَمْ يَبْقَ مِنَ المُبَشَّراتِ النُبُوَّة إلاّ الرُّؤيَا الصّالِحَة يَراهَا الْمُسْلِمُ.(1)
از بشارتهاي نبوت چيزي جز رؤياي صالحه باقي نمانده است كه شخص مسلمان آن را ميبيند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . صحيح مسلم، ج 2، ص 48.
|
|
5. اگر پايه و اساس استدلالهاي شيعيان بر خواب استوار است، پس چرا شما اين اندازه از گسترش اين تفكر در وحشت هستيد؟ و همه تلاش خود را معطوف به تضعيف اين مذهب ميكنيد؟ چاپ ميليونها كتاب و نوشتههاي باطل و خواب و خيال دوامي ندارد و خود به خود از بين ميرود (يَضْرِبُ اللهُ الْحَقَّ وَالْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً). (رعد: 17)
6. مستند اين ادعا كه ميگوييد شيطان ميتواند بيماران را شفا دهد چيست؟! اگر چنين عقيدهاي داريد، پس بايد به اين مطلب باور داشته باشيد كه تنها خدا شافي نيست، بلكه شيطان هم شافي است! آيا اين شرك نيست كه شيطان را در شفابخشي مؤثر بدانيم؟ آيا اين شفابخشي شيطان، استقلالي و در عرض خدا است و يا غير استقلالي و در طول اراده خدا و به اذن اوست؟ اولي شرك جلي است و دومي اغراء به جهل و ظلم به بندگان از سوي خداست.
7. چرا شيطان، ديگران را براي رسيدن به مقاصد پليدش شفا نميدهد و تنها كساني كه در كنار قبر امام رضا عليه السلام ، حاضر ميشوند را شفا ميدهد؟
8 . آنچه از قرآن فهميده ميشود اين است كه شيطان، هيچ سلطهاي بر انسان ندارد: (وَ ما كانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ).
|
|
(ابراهيم: 22) مكر و حيله شيطان، ضعيف است و او تنها ميتواند انسان را وسوسه كند تا با اراده خود، به راه كج برود. او زشتيها را در نظر پيروان خود با تسويل، زيبا جلوه ميدهد. اما اين كه بيماران را شفا دهد! از ادعاهاي عجيبي است كه هيچ مدرك و سندي از قرآن و حديث و تاريخ براي آن وجود ندارد.
|
|
شبهه 42
توسل شما به ائمه به عنوان واسطه، جهت گرفتن حاجت از خدا، مانند آن است كه كسي نزد جنازهاي برود و بگويد برو از رئيس جمهور بخواه كه كارم را انجام دهد. آيا جنازه چنين قدرتي دارد؟
پاسخ
دربارة توسل، قبلاً نكاتي را متذكر شديم بنابراين، در پاسخ به اين شبهه، تنها به چند نكته ديگر اشاره ميشود:
1. در توسل به اولياي خدا، متوسل اليه جنازه او است يا وجود ملكوتي و برزخي او؟ آيا انسان عاقل، از مادة بيخاصيت انتظار تأثير دارد؟ تفاوت ما با وهابيها در اين استكه ما، به ماوراء ماده و وجود ملكوتي و عالم برزخ كه نص قرآن است اعتقاد داريم، اما وهابيها، همچون ماترياليستها، چنين اعتقادي را ندارند. آيا يك انسان با يك جنازه، مساوي است؟
2. اگر بنا بر اعتقاد وهابيها، شيعيان به جنازه متوسل
|
|
ميشوند، بايد اين توسل تنها كنار قبر، آن هم مادامي كه جنازه باقي و متلاشي نشده است انجام گيرد. درحاليكه اينگونه نيست و معتقدين به توسل، همه جا متوسل ميشوند.
3. قياس پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و امام، كه به اعتقاد ما «حَيّ مَرزوقٌ عند رَبِّه» است با جنازه و قياس خداي تعالي با رئيسجمهور، نه تنها قياس مع الفارق، بلكه تشبيهي نامعقول است.
|
|
شبهه 43
اين خواست و اراده خداست كه افغانستان، زير سلطه آمريكا باشد. البته با حمايت برخي شيعيان، آمريكا توانست بر افغانستان سلطه يابد.
پاسخ
1. اين عبارت «خواست و اراده خداست كه افغانستان زير سلطه آمريكا باشد.» به معناي جبرگرايي است! بنابراين، همه جناياتي كه آمريكا در افغانستان مرتكب ميشود، خواست خدا و به ارادة اوست. پس آمريكا را نبايد ملامت كرد. بلكه بايد ستايش كرد و خداوند نيز، بايد به آمريكاييهاي جنايتكار، به خاطر كشتار و تجاوز به زنها و بچههاي بيگناه، ثواب فراون بدهد؛ زيرا آنها مجري خواست خداوند و كارگزار خدا هستند!؟
2. اگر اشغال افغانستان، خواست خدا است، چرا مردم افغانستان كه مسلمان و خداپرستند با آمريكاييها ميجنگند و با خواست خدا، مخالفت ميكنند؟
3. اگر خواست خدا بر سلطه آمريكا بود، ديگر حمايت
|
|
برخي شيعيان چه نقشي ميتواند داشته باشد؟ يعني خداوند به تنهايي، قدرت نداشت و نميتوانست خواست خود را تحقق بخشد و ناچار شد از برخي شيعيان، كمك بگيرد! پس شيعيان در افعال خداوند، با او شريك هستند! پس مفهوم توحيد افعالي چيست؟ در اين صورت «لا حَوْلَ وَلاقُوَّةَ إلاّ بالله» ديگر معنا ندارد. «لامُؤَثِّرَ فِي الْوُجود إلاَّ الله» نيز دروغ است؛ زيرا شيعيان، هم شريك خدا و هم مؤثر در عالم هستند و اگر خدا در افعال خود، قادر و مستقل است، حمايت برخي شيعيان دروغ است و...؟!
4. چه كساني با آمريكا همكاري ميكنند و حلقه نوكري آنها را به گردن دارند و چه كساني در جهان، بزرگترين دشمني و مخالفت را با سياستهاي آمريكا دارند؟ كدام شخصيت در جهان عرب، لقب مرد اول را به خود گرفت؟ حاكمان شما يا سيدحسن نصرالله.
|
|
شبهه 44
نهجالبلاغه چهارصد سال پس از شهادت عليبنابيطالب عليه السلام نوشته شد و هيچيك از جملهها و حديثهاي آن، سنديت ندارد. بنابراين، اين اثر، ارزش محتوايي و سندي ندارد.
پاسخ
1. اين مطلب نيز، حاكي از بيسوادي گوينده آن است. رفتار و گفتار علماي اهل سنت دربارة نهجالبلاغه و محتواي آن و كتبي كه در طول تاريخ، درباره آن تدوين شده است، گوياي عظمت و شأن بيبديل اين اثر است. كه به حق، به
اخ القرآن نام نهاده شده است و آنچنان عظمتي دارد كه دانشمند سني، ابن ابيالحديد درباره آن گفته است: «كلامه فوق كلام المخلوق. دون كلام الخالق».
هر فرد اهل علم و ادبي كه با بيغرضي نهجالبلاغه را مطالعه كند، بيشك خواهد گفت كه نفس سخن، بهترين سند سخن است؛ مگر ديگران قادرند اينگونه سخن بگويند؟! اگر اين كتاب بيارزش است، شما هم فقط يك نمونه از
|
|
خطبههاي نهجالبلاغه را، از ساير گويندگان و نويسندگان و خلفاي خود بياوريد.
2. نهجالبلاغه از زمان تأليف تا كنون، به شدت مورد توجه علماي اسلام اعم از شيعه و سني، بوده است و صدها كتاب پيرامون آن، از قبيل؛ مدارك و مصادر نهجالبلاغه، مستدرك نهجالبلاغه، شرح آن، ترجمه، منتخب و تحقيق درآن، فهرست و معجم و...، به زبانهاي عربي، فارسي، تركي ، اردو، فرانسه، انگليسي، تأليف شده است كه نويسندگان آنها همگي از برجستهترين علماي زمان خود بودهاند. آيا ميتوان گفت كه همة اين بزرگان دربارة يك كتاب تماماً بيارزش، اين همه زحمت كشيده و وقت صرف كردهاند؟
3. از جمله كساني كه از اهل سنت، دربارة نهجالبلاغه كتاب تدوين كردهاند، عبارتند از: شيخ محمد عبده مفتي جامع الازهر متوفي(1325ه .ق)، ابن ابي الحديد از علماي قرن هفتم هجري، متوفي (656 ه . ق) كه شرح نهجالبلاغه او در بيست جلد، چاپ شده است، سيد قطب، دكتر صبحي صالح، امام فخر رازي، ابوالحسن بيهقي و... .
|
|
نويسنده مسيحي، جرج جرداق، ميگويد: «من نهجالبلاغه را دويست بار خواندهام و هنوز برايم تازگي دارد»! و يكي از دانشمندان اهل سنت گفته است: «برخي از خطبههاي نهجالبلاغه را هزار بار خواندهام».
4. مرحوم سيد رضي، براي كم كردن حجم كتاب، اسناد را حذف كرده است. امّا تمامي مطالب نهجالبلاغه، اسناد معتبري دارد. در اين زمينه، كتابهاي مستقل فراواني تأليف شده است كه به برخي از آنها اشاره ميشود:
الف) مصادر نهجالبلاغه و اسانيده، سيدعبدالرضا الحسيني الخطيب؛
ب) پژوهشي در اسناد و مدارك نهجالبلاغه، محمد مهدي جعفري؛
ج) جلد دوازدهم دانشنامه امام علي عليه السلام ؛
د) اسناد نهجالبلاغه نوشته مرحوم محمد دشتي.
5. مردم براي سخنان امام عليه السلام ، ارزش فوقالعادهاي قائل بودند. بهطوريكه نسبت به هيچيك از فصيحان و بليغان
ـ چه در عصر جاهليت و چه در اسلام ـ اين اندازه اهميت نميدادند؛ ازاينرو، سخنان حضرت، در زمان خود حضرت حفظ ميشد. هنگامي كه حضرت، خطبهاي را ايراد ميفرمود عدهاي تندنويس كلمات را تماماً مينوشتند. به اين ترتيب، در
|
|
زمان خود حضرت، از افادات و خطبههاي ايشان، كتابهايي تدوين شد و اميرمؤمنان عليه السلام برخلاف ساير خلفا، نوشتن حديث را ممنوع نميكردند. از جمله كساني كه به نوشتن خطبههاي حضرت، همت گماشتند، عبارت بودند از:
الف) زيدبن وهب جهني كه در بسياري از مجامع، همراه اميرمؤمنان عليه السلام بود و خطبههاي حضرت را از منابر، جمعهها و اعياد، جمعآوري و در كتابي كه در ظاهر اولين كتاب تأليف يافته او، از فرمايشات حضرت علي عليه السلام بود، گردآوري ميكرد. نام اين كتاب، خطب اميرمؤمنان عليه السلام علي المنابر في الجمع و الاعياد و غيرها است.
ب) حارث أعور همداني كوفي، كه از علاقهمندان امام بود. وي بعضي از خطبههاي حضرت را، هنگام سخنراني مينوشت.
ج) اصبغ بن نباته مجاشعي كه از اصحاب خاص اميرمؤمنان عليه السلام بود. او عهدنامه مالك اشتر و وصيت امام به محمد حنفيه را نقل كرده است. به وي گفتند: «چه شد كه به اين مقام از فصاحت و بلاغت دست يافتي»؟ گفت: «صد خطبه از خطب اميرمؤمنان عليه السلام را حفظ كردم و به
|
|
اينجا رسيدم كه ملاحظه ميكنيد».
د) اصحاب ديگر حضرت، همچون كميل بن زياد نخعي، نوف بكالي و ديگران، قسمتي از سخنان حضرت را شنيده و حفظ كرده و عيناً براي مردم نقل كردهاند.
ه ) مسعودي در كتاب مروج الذهب دربارة خطبههاي امام ميگويد: «مردم چهار صد و هشتاد و چند خطبه از خطبههاي امام را حفظ كردهاند» ( 1 ) كه اين مقدار خطبه، دو برابر خطبههايي است كه در نهجالبلاغه موجود است.(2)
و) جاحظ نيز، صد و پنجاه سال قبل از تأليف نهجالبلاغه گفته است: «خطبههاي علي عليه السلام مدون و محفوظ و مشهور بوده است».
6. بخشهاي مهمي از فرمايشهاي امام علي عليه السلام ، در كتب پيش از نهجالبلاغه، بهطور مستند آمده است و از محدثين و دانشمنداني همچون؛ نصر بن مزاحم متولد (212ه . ق)، علي بن محمد مدائني متولد (225ه .ق)، عبد العظيم حسني
متولد (224ه .ق)، ابراهيم محمد ثقفي متولد (283ه .ق) ابن صفار فروخ قمي (قرن سوم)، محمد بن جرير طبري متولد (310 ه .ق)، محمد بن علي بابويه قمي (شيخ صدوق)، محمد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . مروج الذهب، ج2، ص431.
2 . در نهج البلاغه 241 خطبه آمده است.
|
|
بن يعقوب كليني متولد (329 ه .ق)، شيخ مفيد متولد
(413 ه .ق) و...، نقل شده است.
7. مگر منابع روايي اهل سنت و كتب صحاح و ساير مصادر معتبر حديثي آنها، در زمان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم تدوين شده است؟ نه تنها چنين نبوده بلكه تا مدت بيش از صد سال از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، نگارش حديث به كلي ممنوع بود و اگر كسي به تدوين حديث مبادرت ميكرد، تحت تعقيب و مجازات قرار ميگرفت. احاديث مكتوب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، همه سوزانده شد. صحاح سته و منابع معتبر حديثي اهل سنت كه بيشتر در قرن سوم، تدوين شدهاند عبارتند از: صحيح بخاري متولد (256ه .ق)، صحيح مسلم متولد (261ه .ق)، سنن ابي داود متولد (275ه .ق)، سنن ترمذي متولد (279ه .ق)، سنن نسائي متولد (303ه .ق)، سنن ابن ماجه متولد (273ه .ق)، مسند احمد ابن حنبل متولد (241ه .ق)، موطأ مالك بن انس متولد (179ه .ق)، المسند الصحيح محمد بن حبان متولد (354 ه .ق)، علل دارقطني متولد (385 ه .ق)، مستدرك حاكم نيشابوري متولد
|
|
(405ه .ق).
آيا ميتوان گفت همه اين كتابهاي حديثي اهل سنت بيارزش است؛ زيرا بيش از دويست سال با زمان صدور آن از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فاصله داشتهاند؟
|
|
شبهه 45
طلب و درخواست از مردگان، يا به اين جهت است كه خدا جاهل است و از احوال زندگان با خبر نيست و يا آنكه خدا ظالم است و سخنان مردگان را بر زندهها، ترجيح ميدهد.
پاسخ
1. ما از اولياي خدا، چيزي را طلب و درخواست نميكنيم، بلكه به امر خود خداوند، آنها را وسيله قرار ميدهيم: (وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ). (مائده: 35)
2. آنها از مردگان نيستند و شعور دارند و از احوال ما نيز، باخبرهستند: (وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَلكِنْ لا تَشْعُرُونَ). (بقره: 154)
3. خداوند از همه چيز آگاه است. ولي نظام را نظام علّت و معلولي و سببي و مسببي قرار داده است؛ برخي از اين
|
|
اسباب، مادي و برخي غير مادي هستند. آب سبب رفع تشنگي و دارو سبب درمان، و صدقه سبب رفع بلا و صله رحم سبب طول عمر ميشود. و توسل به اولياي خدا نيز، از اسباب معنوي است كه خود خداوند، آن را مقرر فرموده است تا اولاً: از اين طريق پاداشي به اولياي خود داده باشد.
ثانياً: بندگان را متوجه آن ذاتهاي مقدس كند، تا از آنها درس و الگو بگيرند و زندگي خود را شبيه زندگاني آنها گردانند.
ثالثاً: ديگران بدانند، كسي كه در راه خدا حركت ميكند و به كمال ميرسد، چنان سعة وجودي پيدا ميكند كه ميتواند واسطه بين بنده و خدا شود.
4. مگر خداوند نسبت به خواستههاي ما، جاهل است كه در قرآن، اين اندازه به ما امر ميكند كه دعا كنيد؟ خداوند قبل از دعا كردن، از حاجت و خواستة قلبي ما خبر دارد، پس دعا براي چيست؟ چرا ميفرمايد: (ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ) (غافر: 60) آيا با دعا كردن ما پي ميبردكه ما چه ميخواهيم؟ و يا نميتواند استجابت كند؟! وسيله قرار دادن دعا، بياشكال است. اما، وليّ خدا را وسيله قرار دادن اشكال دارد؟!
|
|
شبهه 46
اگر فدك را از حضرت زهرا عليها السلام ، به ناحق غصب كردهاند، پس چرا زماني كه حضرت علي عليه السلام ، به قدرت رسيد، در پس گرفتن حق قانوني همسرش تلاشي نكرد؟
پاسخ
1. منظور از طرح اين سؤال چيست؟ آيا انكار اين مطلب است كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، به امر خداوند، فدك را به زهرا عليها السلام بخشيد؟ يا اين كه خلفا، فدك و ساير مواريث زهرا عليها السلام را غصب نكرده و از حضرت نگرفتهاند؟ اين امر بين مسلمانان، اعم از شيعه و سني، تقريباً بديهي و مسلم است و بسياري از بزرگان اهل سنت نيز آن را نقل كردهاند، از جمله: حاكم حسكاني در شواهدالتنزيل1،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . شواهد التنزيل، حسكاني، ج1، صص 338ـ341، ذيل آيه 26 از سورة اسراء اين مطلب را حاكم حسكاني از هفت طريق نقل كرده است.
|
|
ذهبي در ميزان الاعتدال، شوكاني در فتح القدير1، سيوطي در الدرالمنثور و متقي هندي در كنزالعمال2 كه در اين قسمت به يك حديث از الدرالمنثور، بسنده ميشود:
عن ابن عباس، لما نزلت (وَ آتِ ذَا الْقُرْبي) أقطع رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فاطمة فدكا.(3)
از ابن عباس نقل شده است كه زماني كه آيه (حق نزديكانت را بپرداز) نازل شد، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، فاطمه عليها السلام را فراخواند و فدك را به او عطا كرد.
2. در مورد اين كه خلفا، حق حضرت را گرفتند، روايتهاي متعددي در منابع معتبراهل سنت و صحاح سته، آمده است كه نميتوان آنها را انكار و از آنها چشمپوشي كرد. چنانكه در صحيح بخاري، صحيح مسلم، مسند احمد، سنن ابي داوود، سنن نسائي و طبقات ابن سعد اين مطلب نقل شده است كه در اينجا ما به حديثي از صحيح بخاري بسنده ميكنيم:
عن امّ المؤمنين عائشة أن فاطمه عليها السلام أرسلت الي ابيبكر تسأله ميراثها من النبي صلي الله عليه و آله و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . فتح القدير، شوكاني، ج 3، ص 267.
2 . كنزالعمال، ج3، ص767.
3 . الدرالمنثور، ج4، ص 177.
|
|
سلم في ماافاء الله علي رسوله صلي الله عليه و آله و سلم تطلب صدقة النبي التي بالمدينة، و فدك و ما بقي من خمس خيبر.
فقال ابوبكر: إنَّ رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم قال: لانورث ما تركنا فهو صدقة انما يأكل آل محمد من هذا المال يعني مال الله ليس لهم أن يزيدوا علي المأكل، و اني والله لا أغير شيئاً من صدقات النبي التي كانت عليها في عهد النبي صلي الله عليه و آله و سلم و لأعملن فيها بما عمل فيها رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم.(1)
خلاصه ترجمه متن، اين است كه حضرت زهرا عليها السلام ، ميراثش از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و فدك و بقيه اموال خود را از ابوبكر طلب كرد. اما ابوبكر آنها را نداد و گفت كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرموده ما از خود ارثي باقي نميگذاريم و آنچه از ما ميماند صدقه است.
در اينجا يا صديقه كبري ـ نعوذ بالله ـ دروغ گفته و به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . صحيح بخاري، ج4، ص 210؛ سنن ابي داوود، ج2، ص 23؛ سنن نسائي، ج7، ص 132؛ مسند احمد، ج1، ص 9؛ طبقات، ابن سعد؛ ج2، ص315.
|
|
ناحق آنچه حقش نبوده را طلب كرده است و يا ابوبكر دروغ گفته و حق حضرت را غصب كرده است كه البته صديقه كبري را به نص آيه «تطهير»، نميتوان دروغگو شمرد.
دربارة اين ادعاي ابوبكر كه گفته بود، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرموده است كه «ما ارث نميگذاريم...» ـ جز ابوبكر كسي ديگري آن را نقل نكرده است ـ ميتوان گفت كه اگر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، اين سخن را گفته باشد يقيناً بايد به ورثه خود ميفرموند نه به ديگران!!
3. حضرت زهرا عليها السلام ، در پاسخ به اين ادعاي ابوبكر، به آيههايي از قرآن استناد فرمود كه به برخي از آنها اشاره ميشود:
از قول حضرت زكريا عليه السلام ، ميفرمايد:
(فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا * يَرِثُني وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ) (مريم: 5 و6)
تو از نزد خود جانشيني به من ببخش كه وارث من و وارث دودمان يعقوب باشد.
و در جاي ديگر ميفرمايد:
(رَبِّ لا تَذَرْنِي فَرْداً وَأَنْتَ خَيْرُ الْوارِثِينَ) (انبياء: 89)
پروردگار من! مرا تنها مگذار (و فرزند برومندي به من
|
|
عطا كن)؛ و تو بهترين وارثاني.
و نيز ميفرمايد: (وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ)؛ «و سليمان وارث داود شد.» (نمل: 16)
سپس حضرت زهرا عليها السلام فرمود:
ثُمَّ أَنتُمُ الآنَ تَزعُمُونَ أَن لا إِرثَ لَنَا أَفَحُكْمَ الجاهِلِيَّةِ تَبغون وَمَن أَحْسَنُ مِنَ اللهِ حُكماً لِقَومٍ يُوقِنون، يَا ابْنَ أَبيقَحَافَة! أَتَرِثُ أَباكَ وَلا أَرِثُ أَبي، لَقَد جِئتَ شَيْئاً فَريّاً...(1)
4. مدعاي زهرا عليها السلام ، تنها فدك نبود، بلكه مطابق روايت عايشه و عمر2 مدعاي حضرت عبارت بودند از:
الف) ميراث پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم؛
ب) فئ (مَا أَفاءَ اللهُ عَلَي رَسُولِهِ)؛
ج) صدقه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در مدينه؛
د) فدك؛
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . شرح نهج البلاغه ابن ابيالحديد، ج4، صص78 ـ 79، ث93؛ بلاغات النساء، صص12 ـ 15.
2 . مجمع الزوائد، ج9، ص39.
|
|
ه ) باقي مانده خمس خيبر.
كه البته اينها نيز، در واقع مقدمهاي براي مطالبه اصل حق بود.
ابن ابيالحديد ميگويد: «از استاد تاريخ خود پرسيدم چرا خليفه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مدعاي دختر ايشان را به او نداد. همانطور كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از مسلمانان خواست تا گردنبند زينب، دختر ديگرش كه براي فديه شوهر خود پرداخته بود را، به او ببخشند و مسلمانان نيز، چنين كردند؟ استادم پاسخ داد: اگر خليفه ادعاي زهرا عليها السلام را دربارة فدك ميپذيرفت، پس از آن ادعا ميكرد كه خلافت نيز، حق شوهرم است و بايد حكومت را نيز، واگذار ميكردند».(1)
5. مطالبه زهرا عليها السلام ، به جهت ارزش مادي و اقتصادي فدك و مانند آن نبود، بلكه از باب وجوب مطالبه حق و جلوگيري از انحراف علني جامعه اسلامي و حق كشي آشكار بود و مقام صديقه اطهر، اجل از اين است كه براي دريافت مالي، اين همه تلاش كند. اين علت و انگيزه، در زمان حكومت اميرمؤمنان عليه السلام نبود، آبي بود كه ريخته
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . شرح نهج البلاغه ابن ابيالحديد، ج16، ص284.
|
|
شده بود. حضرت علي عليه السلام خود ميفرمايد: «مرا با فدك و غير فدك چه كار است».
متن بخشي از نامه اميرمؤمنان عليه السلام ، به عثمان بن حنيف انصاري حاكم بصره در زمان حضرت، چنين است:
... بَلَي كَانَتْ فِي أَيْدِينَا فَدَكٌ مِنْ كُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ، فَشَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ، وَسَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِينَ، وَنِعْمَ الْحَكَمُ اللهُ وَمَا أَصْنَعُ بِفَدَكٍ وَغَيْرِ فَدَكٍ، وَالنَّفْسُ مَظَانُّهَا فِي غَدٍ جَدَثٌ...(1)
از ميان آنچه آسمان بر آن سايه افكنده است، تنها فدك در دست ما بود كه آن هم گروهي نسبت به آن بخل و حسادت ورزيده [و آن را از ما گرفتند] و گروه ديگري آن را سخاوتمندانه رها كردند، و بهترين حاكم خداست. مرا با فدك و غير فدك چه كار؟ درحالي كه فرداي هر كس قبر او است....
6. اميرمؤمنان عليه السلام ناگزير بود براي رعايت مصالح اسلام و مسلمانان، بسياري از كجرويها، انحرافها و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . نهج البلاغه، نامه 45.
|
|
حقكشيها را ناديده بگيرد. چنانكه در ابتداي امر، براي حفظ اسلام از حق خود گذشت و قيام نكرد. اگر حضرت جلوي اين حق كشي را ميگرفت، (كه در آن زمان اهميت چنداني هم نداشت) فرياد وا اسلام برخي سياستبازان، بلند ميشد و مشكلي بر مشكلهاي حكومت اسلامي افزوده ميشد. چنانكه حضرت، وقتي آنها را از نماز تراويح منع كرد، فرياد از مردم بلند شد. در نتيجه، حضرت آنها را رها كرد.(1)
اين مطلب در منابع اهل سنت نيز، آمده است. ترجمه يكي از متوني كه شبيه به همين سؤال را مطرح كرده، چنين است:
محمد بن اسحاق گويد: از ابوجعفر محمد بن علي (امام باقر عليه السلام ) پرسيدم علي بن ابيطالب عليه السلام ، وقتي حكومت بر مردم را به دست گرفت، با سهم ذيالقربي چگونه رفتار كرد؟ حضرت فرمود: «همان راهي را رفت كه ابوبكر و عمر رفته بودند». پرسيدم اين امر چگونه است؟ درحاليكه شما ميگوييد آنچه ميگوييد؟ (چرا با آن كه شما ميدانستيد حقكشي انجام گرفته بود، ولي علي عليه السلام ، حق فرزندانش را نگرفت؟) امام فرمود: «اهل او، جز آنچه رأي او بود انجام نميدادند»، پرسيدم چه چيز مانع او شد [كه حق
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . بحارالانوار، ج34، ص174.
|
|
آنان را بازگرداند؟] فرمود: «به خدا سوگند ناخوش ميداشت كه بر عليه او ادعا شود كه او مخالف ابوبكر و عمر عمل كرده است».(1) (اكراه داشت كه گروهي بگويند روش ابوبكر و عمر را به خاطر منافع شخصي، زير پاگذاشت و از اين طريق مشكلي بر مشكلهاي جامعه اسلامي افزود).
اين مطلب در جامعه، آنچنان جا افتاده بود كه در جريان شوراي شش نفره، شرط واگذاري حكومت را، عمل بر اساس روش عمر و ابوبكر قرارداده بودند و چون اميرمؤمنان عليه السلام نپذيرفت، خلافت به عثمان واگذار شد.
7. از منظر اميرمؤمنان و اهل بيت عليهم السلام ، فدك منحصر به قطعهاي زمين، در صد و بيست كيلومتري مدينه نبود، بلكه حق حاكميت و خلافت اسلامي امامان بود. اين مطلب در فرمايشات ائمه عليهم السلام ، همواره آمده است. پس هنگامي كه حاكميت جامعه را در اختيار داشت در واقع، «فدك واقعي» را گرفته بود. پس ديگر معنا نداشت قطعهاي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الخراج، ص23؛ الاموال ابوعبيد، ص332؛ احكام القرآن، جصاص، ج3، ص63.
|
|
زمين ـ كه حاصل آن نيز، در اختيار خود حضرت بود ـ را به فرزندانش واگذار كند تا باعث ياوهگويي برخي مخالفان حضرت شود. در ذيل، نمونهاي از شيوة نگرش اهل بيت عليهم السلام به فدك را نقل ميكنيم.
مهدي عباسي از امام موسي بن جعفر عليهما السلام خواست تا حدود فدك را معرفي كند تا او آن را باز پس دهد. امام عليه السلام ، فرمود: «اگر حدودش را بگويم بازپس نخواهي داد»، هارون اصرار كرد. امام عليه السلام حدود فدك را معادل حدود سرزمينهاي اسلامي بيان فرمود، هارون گفت: در اين صورت براي ما چيزي نميماند. امام فرمود: «گفتم كه اگر حدود واقعياش را مشخص كنم، باز پس نخواهي داد...» ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . بحارالانوار، ج 48، ص 157.
|
|
فهرست منابع
1. ابن اثير، عز الدين، علي بن محمد، الكامل في التاريخ، دار صادر، بيروت، 1385 ق.
2. ابن اثير، عزالدين علي بن محمد، اسدالغابة في معرفة الصحابة، دارالكتاب العربي، بيروت، بيتا.
3. ابن بابويه قمي (شيخ صدوق)، محمد بن علي، من لايحضره الفقيه، انتشارات جامعه مدرسين، قم، 01413 ق.
4. ابن حبان التميمي، محمد، صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان، مؤسسة الرسالة، بيروت، 1414 ق.
5. ابن حجر عسقلاني، احمد، الاصابه في تمييز الصحابة، دار الكتب العلمية، بيروت، 1415 ق.
6. ابن حجر عسقلاني، احمد، فتح الباري شرح صحيح البخاري، دارالمعرفة، بيروت، بيتا.
7. ابن حنبل، احمد، مسند احمد، دار صادر، بيروت، بيتا.
8. ابن خلكان، شمس الدين احمد بن محمد، وفيات الاعيان، دارالثقافه، بيروت، بيتا.
9. ابن سعد، محمد، الطبقات الكبري، دار صادر، بيروت، بيتا.
|
|
10. ابن عساكر دمشقي، علي بن الحسن، تاريخ مدينة دمشق، دارالفكر، بيروت، 1415 ق.
11. ابن قتيبه الدينوري، عبدالله بن مسلم، الامامة والسياسة.
12. ابن كثير الدمشقي، اسماعيل، البداية والنهاية، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1408 ق.
13. ابن ماجه (قزويني)، محمد بن يزيد، سنن ابن ماجه، دارالفكر، بيروت، بيتا.
14. اميني، عبدالحسين، الغدير، دارالكتاب العربي، بيروت، 1397 ق.
15. ايجي، عضدالدين بن عبدالرحمن بن احمد، المواقف، مطبعة السعادة، 1907 م.
16. البخاري، محمد بن اسماعيل، صحيح البخاري، دارالفكر، بيروت،
1401 ق.
17. البلاذري، احمد بن يحيي، أنساب الاشراف، دارالفكر، بيروت، 1417 ق.
18. البيضاوي، عبدالله بن عمر، انوار التنزيل وأسرار التأويل، دارالفكر، بيروت، بيتا.
19. الترمذي، محمد بن عيسي، سنن الترمذي، دارالفكر، بيروت، 1403 ق.
20. تفتازاني، سعد الدين مسعود بن عمر، شرح المقاصد، دارالمعارف النعمانية، پاكستان، 1401ق.
21. ثعالبي، عبدالرحمن بن محمد، جواهرالحسان في تفسير القرآن، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1418ق.
22. ثقفي كوفي، ابواسحاق ابراهيم بن محمد، الغارات، تحقيق جلال الدين حسيني ارموي، انجمن آثار ملي، تهران، 1353ش.
|
|
23. جويني، ابراهيم بن محمد، فرائد السمطين، تحقيق محمد باقر محمودي، بيروت.
24. الحاكم النيسابوري، ابي عبدالله، المستدرك علي الصحيحين، دارالمعرفة، بيروت، بيتا.
25. حرّ عاملي، محمد بن حسن، وسايل الشيعة، مؤسسة آل البيت، قم،
1409 ق.
26. الخطيب البغدادي، احمد بن علي، تاريخ بغداد أو مدينة السلام، دار الكتب العلمية، بيروت، 1417 ق.
27. خطيب تبريزي، ولي الدين محمد بن عبدالله، الإكمال في أسماء الرجال، مؤسسة أهل البيت، قم، بيتا.
28. الدارقطني، العلل الواردة في الاحاديث النبوية (علل الدار قطني)، دار طيبة، الرياض، 1405 ق.
29. الذهبي، محمد بن احمد، تاريخ الاسلام، دارالكتاب العربي، بيروت،
1407 ق.
30. الذهبي، محمد بن احمد، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، دارالمعرفة، بيروت، 1382 ق.
31. الرازي الجصاص، ابيبكر احمد بن علي، أحكام القرآن، دارالكتب العلمية، بيروت، 1415 ق.
32. الرازي، محمد بن عمر، التفسير الكبير، دار احياء التراث العربي،
|
|
بيروت، 1420 ق.
33. رضواني، علياصغر، شيعه شناسي و پاسخ به شبهات، نشر مشعر، قم، 1387 ش.
34. السجستاني، سليمان بن اشعث، سنن ابي داود، دارالفكر، بيروت، 1410 ق.
35. السيوطي، جلال الدين عبدالرحمن بن ابيبكر، الجامع الصغير، دارالفكر، بيروت، 1401 ق.
36. الشافعي، محمد بن ادريس، الامّ، دارالفكر، بيروت، 1403ق.
37. شوكاني صنعاني، محمد بن علي، نيل الأوطار، دارالجيل، بيروت، 1973 م.
38. صدر، سيدمحمد باقر، البحث حول المهدي، مركز الغدير للدراسات الاسلامية، چاپ اول، 1417 ق.
39. صنعاني، عبدالرزاق بن همام، المصنف، دارالفكر، بيروت، 1409 ق.
40. الطبراني، سليمان بن احمد، المعجم الأوسط، دارالحرمين، قاهره، 1415 ق.
41. الطبراني، سليمان بن احمد، المعجم الكبير، دار احياء التراث العربي، بيروت، بيتا.
42. الطبراني، سليمان بن احمد، كتاب الأوائل، مؤسسة الرسالة، بيروت،
1408 ق.
43. طبرسي، فضل بن حسن، اعلام الوري، مؤسسة آل البيت، قم، چاپ اول، 1417 ق.
44. الطبري، محمد بن جرير، تاريخ الطبري، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات،
|
|
بيروت، بيتا.
45. الطبري، محمد بن جرير، جامع البيان، دارالفكر، بيروت،
1425 ق.
46. عجلوني، اسماعيل بن محمد، كشف الخفاء، دارالكتب العلمية، بيروت، 1408 ق.
47. العكبري البغدادي (شيخ مفيد)، محمد بن نعمان، الارشاد، مؤسسة آل البيت، 1414 ق.
48. القرطبي، محمد بن احمد، تفسير قرطبي (الجامع لأحكام القرآن)، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1405 ق.
49. القشيري النيسابوري، مسلم بن حجاج، الجامع الصحيح، دارالفكر، بيروت، بيتا.
50. القندوزي الحنفي، سليمان بن ابراهيم، ينابيع المودة لذوي القربي، دار الاسوة، بيجا، 1416 ق.
51. كليني، محمد بن يعقوب، الكافي، دارالكتب الاسلامية، تهران، 1365 ش.
52. المتقي الهندي، علي بن حسام الدين، كنز العمال في سنن الأقوال و الأفعال، مؤسسة الرسالة، بيروت، 1409 ق.
53. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، مؤسسة الوفاء، بيروت، 1403 ق.
54. المسعودي، علي بن الحسين، مروج الذهب و معادن الجوهر، دار الهجرة، قم، 1409ق.
|
|
55. نسائي، احمد بن شعيب، السنن الكبري، دارالكتب العلميه، بيروت،
1411 ق.
56. النمري، ابوعمر يوسف بن عبدالله، التمهيد، مؤسسة الكتب الثقافية، بيروت.
57. هيثمي، نورالدين علي بن ابيبكر، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، دارالكتب العلمية، بيروت، 1408 ق