بخش 8
صفا و مروه صفا و مروه در لغت پیشینه تاریخی صفا و مروه در قرآن اهمیت صفا و مروه صفا و مروه و اهمیت آن در روایات به پا داشتن یاد خدا صفا و مروه به روایت تاریخ پیامبر (صلّی الله علیه وآله) فاصله صفا تا مروه مستحبات سعی سرزمین عرفات عرفات در لغت نامگذاری عرفات پیشینه تاریخی عرفات حدود عرفات اَلال یا جبل الرحمه وقوف در عرفات سرزمین آمرزش و پذیرش دعا
|
196 |
|
صفا و مروه
صفا و مروه از نشانه هاي دين خدا و سعي ميان آن دو ، يكي از اركان حج بيت الله الحرام است .
حج گزاراني كه براي حج و يا انجام عمره به مكه مكرّمه مي آيند در اين جايگاه مقدّس پاي نهاده ، با مجسّم نمودن سعي هاجر ، و در تأسي به روش رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) هفت مرتبه فاصله ميان اين دو كوه را با قصد قربت مي پيمايند .
نوشتاري كه در پيش روي داريد « معناي لغوي صفا و مروه » ، « پيشينه تاريخي آن » ، « اهميت صفا و مروه از ديدگاه قرآن و روايات » و « مستحبات سعي » را مورد بررسي قرار داده است .
|
197 |
|
صفا و مروه در لغت
« صفا » در لغت به معناي سنگ سخت و صافي است كه با خاك و شن مخلوط نباشد .
مبرد گفته است : صفا سنگي را گويند كه گل و خاك در آن نباشد . ( 1 ) و طريحي در مجمع البحرين گويد : صفا اگر مفرد آورده شود به معناي سنگ ، و اگر بصورت جمع استعمال شود به معناي سنگ نرم است . صاحب تفسير كشف الاسرار نيز مي نويسد : صفا سنگ سپيد سخت باشد ؛ يعني صافي كه در آن هيچ خلطي از خاك و گل و غير آن نباشد . و مروه سنگي باشد سياه و سست و نرم كه زود شكسته شود .
طريحي درباره مروه نيز گفته است : « المَرْو » ، سنگ سفيد برق دار ( 2 ) را گويند كه با آن آتش روشن مي كنند ، مفرد آن « مَرْوَه » است و بدين سان « مروه » را در مكه ، مروه ناميده اند . ( 3 )
در لغت نامه دهخدا به نقل از نزهة القلوب نيز آمده است : « گويند كه صفا و مروه نام مردي و زني بوده است كه در زمان جاهليت در خانه كعبه زنا كردند ، حق تعالي ايشان را سنگ گردانيد » ( 4 ) ليكن اين نقل را هيچيك از منابع روايي و تاريخي تأييد نمي كند . و قبل از اين حادثه ، و در زمان حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) اين دو كوه ، به نام هاي صفا و مروه شناخته شده ، و نام آنها در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مجمع البيان ، ج 1 ، ص 438
2 ـ تفسير كشف الاسرار ، ج 1 ، ص 425
3 ـ مجمع البحرين ، ج 2 ، ص 194
4 ـ لغت نامه دهخدا ـ چاپ دانشگاه تهران ، ج 2 ، ص 1700
|
198 |
|
كتب تاريخ آمده است .
هم اكنون صفا و مروه ، علم براي دو كوهي است كه در ضلع شرقي مسجدالحرام در محلي به نام مسعي و با فاصله اي حدود 395 متر رو در روي يكديگر قرار گرفته است .
پيشينه تاريخي
كوههاي صفا و مروه تا قبل از هبوط حضرت آدم ( عليه السلام ) به زمين ، پيشينه تاريخي دارد . امام صادق ( عليه السلام ) در رابطه با نامگذاري اين دو كوه فرموده اند :
« صفا را صفا ناميدند ، بدان جهت كه آدمِ برگزيده بر آن فرود آمد ، پس براي اين كوه نامي از اسم آدم را انتخاب كردند خداوند ـ عزوجل ـ مي فرمايد : « ان الله اصطفي آدم و نوحاً . . . » و حوّا بر مروه فرود آمد و مروه را مروه ناميدند ؛ زيرا زن بر آن فرود آمد پس نامي از مرأه براي اين كوه برگزيدند . ( 1 )
ليكن شهرت اين دو كوه از زمان حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) به بعد است آنگاه كه آن حضرت همراه با هاجر و اسماعيل به مكه آمده ، آنان را در كنار حجر جاي داد و خود به شام بازگشت . عبدالله بن عباس اين داستان را چنين نقل كرده است :
چون ميان مادر اسماعيل و ساره همسر ديگر ابراهيم ( عليه السلام ) كدورت پيش آمد ، ابراهيم ـ ع ـ مادر اسماعيل و اسماعيل را كه كودك شيرخواري بود ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بحارالانوار ، ج96 ، ص43
|
199 |
|
همراه خود به مكه آورد ، هاجر مشك آبي داشت كه از آن مي نوشيد و به كودك خود شير مي داد و هيچگونه زاد و توشه اي همراه او نبود ، سعيد بن جبير مي گفته است : ابن عباس در حالي كه به نقطه اي ميان زمزم و صفا اشاره مي كرد چنين ادامه داد كه : ابراهيم ( عليه السلام ) آن دو را كنار خاربني ( درختچه اي ) كه بالاتر از منطقه چاه زمزم قرار داشت نشاند و سپس خود سوار بر مركب خويش شد و به بيرون مكه حركت كرد ، مادر اسماعيل از پي او حركت نمود و تا منطقه كداء او را دنبال كرد سپس پرسيد او و پسرش را به عهده چه كسي وامي گذارد ؟ ابراهيم ( عليه السلام ) فرمود : به خداي ـ عزّوجلّ ـ مي سپارم . مادر اسماعيل گفت : خوشنود و راضي هستم و در حالي كه كودك را در آغوش داشت برگشته و زير آن خاربن نشست و كودكش را كنار خويش نهاد و مشك آب خود را آويخت و از آن مي آشاميد و كودك را شير مي داد تا آن كه آب مشك تمام و شير پستان او هم خشك شد ، كودك به سختي گرسنه شد و به خود مي پيچيد . مادر بيم كرد كه اسماعيل بميرد و اندوهگين شد و با خود گفت چه بهتر كه از پيش او بروم تا شاهد مرگ او نباشم !
ابن عباس گويد : مادر اسماعيل بالاي كوه صفا رفت كه به اطراف مشرف شود ، به اين اميد كه شايد در صحرا كسي را ببيند و سپس به كوه مروه نگريست و گفت خوب است ميان اين دو كوه آمد و شد كنم تا اگر كودك بميرد شاهد مرگ او نباشم . و سه يا چهار بار ميان آن دو كوه آمد و شد كرد ، در دره ميان صفا و مروه چيزي جز ريگ و شن نبود سپس كنار فرزند آمده ، او را بر همان حال ديد و بيشتر اندوهگين شد و كنار كوه صفا بازگشت و باز همچنان ميان صفا و مروه آمد و شد كرد تا آن كه هفت بار اين فاصله را پيمود .
|
200 |
|
ابن عباس مي گفته است : پيامبر فرمودند : به همين جهت سعي ميان صفا مروه معمول شد و مردم ميان آن سعي مي كنند . مادر بازگشت و كودك خويش را به همان حال ديد كه بر خود مي پيچيد ، ناگاه صدايي شنيد ، نگريست و كسي را نديد ، گفت : صداي تو را شنيدم ، اگر خيري پيش تو هست مرا ياري كن و به فريادم رس ، در اين هنگام جبرئيل ( عليه السلام ) براي او آشكار شد ، مادر اسماعيل از پي او به راه افتاد و جبرئيل با پاي خود به محل چاه زمزم كوفت و از همانجا آب بر روي زمين آشكار شد . ابن عباس افزوده است كه پيامبر فرمودند : مادر اسماعيل مقداري خاك و شن بر گرد آن ريخت كه مبادا پيش از آن كه مشك را بياورد و از آب پركند ، آب به زمين فرو شود و نيز فرمودند : اگر مادر اسماعيل چنان نمي كرد چشمه رواني مي شد .
ابن عباس در دنباله گفتار خود چنين گفته كه مادر اسماعيل مشك خود را آورد و آب برداشت و آشاميد و پستانش پر شير شد و پسرش را شير داد . ( 1 )
ابراهيم ( عليه السلام ) آن گاه كه همراه با هاجر به طرف مكه مي آمد ، جبرائيل نيز او را همراهي مي كرد . طبري در اين زمينه مي نويسد :
خداوند ـ عزوجل ـ به ابراهيم وحي كرد كه سوي مكه رود ، آن هنگام در مكه خانه اي نبود و او هاجر و پسرش را به مكه برد . طبري سپس به نقل از مجاهد ادامه مي دهد :
وقتي خداي ـ عزّوجلّ ـ محل خانه و حدود حرم را به ابراهيم نشان داد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص29 و30
|
201 |
|
وي بيرون آمد و جبرئيل نيز با او بود ، به هر دهكده اي كه رسيدند مي پرسيد « اينجاست » و جبرئيل مي گفت « برويم » تا به مكه رسيدند كه خارستاني بود و مردمي به نام عماليق در بيرون مكه و اطراف آن ، به جاي خانه مقر داشتند . يك بلندي سرخرنگ خاكي بود ، ابراهيم به جبريل گفت : « اينجا بايد بگذارمشان » ؟ جبريل گفت : « بله » و آنها را به محل حجر جاي داد و در آنجا فرود آورد و به هاجر ، مادر اسماعيل ، گفت كه سايباني بسازد و گفت « خدايا من نسل خويش را به دره اي بي كشت ، به نزديك بيت الحرام تو نهادم . » آنگاه پيش كسان خود به شام بازگشت و آنها را به نزديك خانه به جا گذاشت . ( 1 )
آنگاه كه چشمه زمزم جوشيد ، جبرائيل به هاجر گفت : بر مردم اين ديار از تشنگي بيم مدار كه اين چشمه براي نوشيدن مهمانان خداست و نيز گفت : « زود باشد كه پدر اين طفل بيايد و براي خدا ، خانه اي بسازند » و محل خانه را نشان داد . ( 2 )
ابراهيم ( عليه السلام ) با پشت سر نهادن فراز و نشيب هاي بسيار ، از طرف خداوند فرمان يافت تا خانه توحيد را بنا كند و توحيديان را براي حج گزاري فراخواند « و أذِّن في النّاس بالحج يأتوك رجالاً و علي كلّ ضامر يأتين من كلّ فجٍّ عميق . » ( 3 ) آنگاه جبرائيل از طرف خداوند چگونگي اعمال حج را به ابراهيم ( عليه السلام ) آموخت .
محمد بن اسحاق مي گويد : چون ابراهيم خليل الرحمان از ساختن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تاريخ طبري ، ج 1 ، ص 192
2 ـ طبري ، ج 1 ، ص 194
3 ـ حج : 27
|
202 |
|
بيت الله الحرام آسوده شد ، جبرئيل پيش او آمد و گفت : هفت بار بر كعبه طواف كن و او همراه اسماعيل هفت دور طواف كرد و در هر دور طواف ، آن دو به تمام گوشه هاي كعبه دست مي كشيدند و چون طواف پايان يافت هر دو پشت مقام ابراهيم دو ركعت نماز گزاردند ، در اين هنگام جبرائيل همراه او برخاست و تمام اعمال حج را از سعي ميان صفا و مروه ، منا ، مشعر و عرفات را به او آموخت . . . ( 1 )
ابن عباس گويد : نخستين كسي كه ميان صفا و مروه دويد مادر اسماعيل بود . ( 2 ) و به دنبال هفت مرتبه آمد و شد هاجر بين صفا و مروه ، سعي سنّت شد ( 3 ) و اولين بار ابراهيم خليل همراه با فرزندش اسماعيل اين سنّت الهي را انجام دادند . ( 4 )
بدنبال ابراهيم ، پيامبران ديگر نيز ، پس از انجام طواف و خواندن نماز در پشت مقام ، به مسعي آمده ، سعي صفا و مروه مي كردند :
مجاهد گفته است :
موسي براي انجام حج به مكه آمده ، گرد خانه خدا طواف كرد و سپس هنگامي كه مشغول سعي ميان صفا و مروه بود از آسمان آواي سروشي را شنيد كه مي گفت : اي بنده من ، من همراه توام ، و موسي به سجده درافتاد . . . ( 5 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج1 ، ص66
2 ـ تاريخ طبري ، ج 1 ، ص 193
3 ـ قصص الأنبياء ، ابن كثير ، ج 1 ، ص 224
4 ـ تاريخ طبري ، ج 1 ، ص 193
5 ـ اخبار مكه ، ج1 ، 68
|
203 |
|
رفته رفته با سيطره بت پرستي بر حجاز ، و نفوذ افكار جاهلي در ميان مردم ، سعي صفا و مروه نيز حالت اصلي خود را از دست داد . داستان عبرت آموز آن را ازرقي به نقل از محمد بن اسحاق اينگونه نقل كرده است :
« چون جرهميان در منطقه حرم طغيان و سركشي كردند ، مردي از ايشان با زني وارد كعبه شد و با او درآميخت و گفته شده است داخل كعبه او را بوسيد و آن دو به صورت سنگ مسخ شدند . نام مرد اساف پسر بغاء ( 1 ) بود و نام زن نائله دختر ذئب ، آن دو مجسمه را از كعبه بيرون آوردند ، يكي را در كوه صفا و ديگري را در كوه مروه نهادند و منظور اصلي آن بود كه مردم عبرت بگيرند و از امثال آن كارها خودداري كنند و ببينند بر سر آن دو چه آمده است . اين وضعيت همچنان در روزگاران ادامه داشت تا آن كه اندك اندك هركس كه بر كوه صفا و يا مروه مي ايستاد ، به آن دو دست مي كشيد . اين دو مجسمه رفته رفته به صورت دو بت در آمده ، مورد پرستش واقع شدند ، چون عمرو بن لُحَيّ سالار مكه شد به مردم فرمان داد آن دو را پرستش كنند و به آنان دست بكشند و به مردم گفت : كساني كه پيش از شما بودند آن دو را مي پرستيدند و همين گونه بود تا قصي بن كلاب پرده دار كعبه و سالار مكه شد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ البته در سيره ابن هشام به نقل از ابن اسحاق ، اين دو نام ، اساف بن بَغْي ، و نائله بنت ديك آمده كه با اين نقل تفاوت دارد . ( سيره ابن هشام ، ج 1 ، ص 82 ) در لغت نامه دهخدا چاپ دانشگاه تهران نيز اين نام « اساف بن بناء » آمده كه صحيح به نظر نمي رسد . برخي نيز گفته اند : « اساف پسر عمرو » و « نائله دختر سهيل » بوده اند . ابومنذر هشام بن محمد نيز به نقل از ابن عباس ماجرا را اينگونه آورده است : « اساف پسر يَعْلي » و « نائله دختر زيد » مرد و زني از قبيله جُرْهم بودند كه در سرزمين يمن زندگي مي كردند ، آنان عاشق يكديگر شده ، به قصد حج به مكه آمدند ، آن گاه داخل مكه شده ، و آنجا را خالي از مردم يافته ، به گناه آلوده شدند و خداوند آنان را مسخ نمود . معجم البلدان ، ج 1 ، ص 202
|
204 |
|
و آن دو بت را از كنار صفا و مروه برداشت ، يكي را كنار كعبه و ديگري را كنار زمزم نهاد و گفته شده است هر دو را كنار زمزم نهاد و كنار آن دو قرباني مي شد . مردم دوره جاهلي از كنار اساف و نائله كه عبور مي كردند به آن دو دست مي كشيدند و طواف كننده به كعبه ، نخست به بت اساف دست مي كشيد و چون از طواف فارغ مي شد كنار نائله مي آمد و به آن دست مي كشيد و اين كارها همچنان ادامه داشت تا آن كه روز فتح مكه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آن دو را با بت هاي ديگر شكست . » ( 1 )
آن دسته از مشركان كه بت منات را مي پرستيدند از آن رو كه بت هاي ديگري به نام هاي « نهيك » و « مُطعم الطَّير » در صفا و مروه بود ، لذا سعي صفا و مروه را انجام نمي دادند و فقط براي بت منات قصد حج مي كردند و در مراسم حج ، سرهاي خويش را كنار آن مي تراشيدند . ( 2 )
ابن اسحاق مي گويد : عمرو بن لحيّ بت « نهيك مجاورالريح » را بر كوه صفا و بت « مطعم الطير » را بر روي مروه قرار داده بود . ( 3 )
اين بت ها همچنان بر روي كوه صفا و مروه قرار داشت تا آن گاه كه در سال هفتم از هجرت پيامبر بزرگوار اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) براي انجام « عمرة القضا » ( 4 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ السيرة النبويه لابن كثير ، ج 1 ، ص 58 و 69
2 ـ اخبار مكه ، ج1 ، ص125
3 ـ همان .
4 ـ عمرة القضاء ، عمره اي بود كه در سال هفتم هجري انجام گرفت و آن را بدين نام خوانده اند زيرا كه بعنوان قضاي عمره حديبيه صورت گرفت . در سال ششم هجري كفار مكه پيامبر و يارانش را از انجام عمره منع كردند و در نتيجه در سال هفتم پس از مراجعت پيامبر از جنگ خيبر با عده زيادي در ماه ذيقعده با 70 شتر براي قرباني به جانب مكه آمده ، عمره را قضا نمودند .
|
205 |
|
به مكّه آمدند . امام صادق ( عليه السلام ) فرموده اند : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به مشركان فرمود : تا بت ها را از صفا و مروه بردارند و آنان نيز چنين كردند و آن حضرت ميان صفا و مروه سعي نمود ليكن پس از آن كه طواف رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) پايان يافت ، مشركان بار ديگر آنها را بر روي صفا و مروه نصب كردند . يكي از صحابه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) كه عمل سعي را انجام نداده بود نزد آن حضرت آمده اظهار داشت : قريش بار ديگر بت ها را در صفا و مروه نصب كرده و من نيز هنوز سعي را انجام نداده ام ، سپس اين آيه نازل شد : « انّ الصفا و المروة من شعائر الله فمن حج البيت أو اعتمر فلا جناح عليه أن يطّوّف بهما . » ( 1 )
بدنبال نزول اين آيه و در حالي كه بت ها را در صفا و مروه نهاده بودند ، مسلمانان سعي مي كردند تا آن گاه كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) حج گزارد و بت ها را برداشت . ( 2 )
صفا و مروه در قرآن
در سوره بقره آمده است :
« ان الصفا و المروة من شعائر الله فمن حج البيت او اعتمر فلاجناح عليه ان يطّوف بهما و من تطّوع خيراً فانّ الله شاكرٌ عليم . » ( 3 )
« همانا صفا مروه از شعائر و نشانه هاي خداوند است پس هركس حج خانه خدا و يا عمره را انجام دهد ، گناهي بر او نيست كه بر آن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بقره : 158
2 ـ مجمع البيان ، ج 1 ، ص 240 ؛ بحارالانوار ، ج 96 ، ص 235
3 ـ بقره : 158
|
206 |
|
دو طواف كند ( و سعي صفا و مروه انجام دهد ) و هركس به ميل خود نيكي كند بداند خداوند ] در برابر آن نيكي [ سپاسگزاري داناست . »
مي توان گفت مفسران شيعه و سنّي در شأن نزول اين آيه اتفاق نظر داشته و آنچه گذشت را دليل نزول آيه « ان الصفا و المروة . . . » مي دانند .
برخي از ياران پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) گمان مي كردند با وجود بت ها بر روي كوه صفا و مروه ، موحّدان بايد صحنه را خالي نموده ، سعي را ترك كنند ليكن خداوند با فرستادن وحي ، به آنان آموخت تا حضور خود را در « مسعي » حفظ نموده ، رفته رفته زمينه را براي نابودي بت و بت پرستي فراهم سازند . سرانجام نيز چنين شد وگرچه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در سال هفتم هجرت نتوانست بت ها را از روي دو كوه صفا و مروه بردارد ، ليكن در فتح مكّه آن بت شكن سترگ ، بت ها را براي هميشه برداشت و از آن زمان تاكنون پيروان آئين پاك پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در موسم حج سعي صفا و مروه را انجام و نغمه توحيد سر مي دهند و اين شعار ديني را زنده نگه مي دارند .
اهميت صفا و مروه
سعي ركني از اركان حج است ، اگر حاجيان عمداً آن را ترك كنند حج آنان باطل مي باشد . ابن حمزه مي نويسد : « من ترك السعي متعمداً بطل حجّه » ؛ آن كس كه سعي را عمداً انجام ندهد حج وي باطل است ، و اگر سهواً آن را ترك كند در صورتي كه در مكه به ياد آورد ، بايد سعي كند ، و اگر پس از خروج از مكه متوجه شود ، در صورتي كه مي تواند برگردد ، بايد مراجعت نموده سعي
|
207 |
|
كند ، و اگر توان بازگشت ندارد به ديگري نيابت دهد تا از طرف او سعي را انجام دهد . ( 1 )
ابن ادريس حلي مي گويد :
سعي بين صفا و مروه ركني از اركان حج است ، پس كسي كه آن را عمداً ترك كند ، حجّي براي او نيست . ( 2 )
ابي الصّلاح حلبي در الكافي ، ( 3 ) علاءالدين حلبي در « اشارة السبق الي معرفة الحق » ، ( 4 ) محقق حلّي در « شرايع » و « مختصر النافع » ، ( 5 ) علاّمه در « قواعد الاحكام » ، ( 6 ) شهيد اوّل در « اللمعة الدمشقيه » ( 7 ) و تعداد بسياري از فقهاي بزرگ شيعه سعي را ركن حج دانسته اند .
مرحوم شيخ طوسي نيز در نهايه سعي صفا و مروه را امري واجب دانسته كه ترك عمدي آن موجب بطلان حج است . ( 8 )
در مناسك حج حضرت امام خميني ـ قدس سره ـ نيز آمده است : سعي مثل طواف ، ركن است و حكم ترك آن از روي عمد يا سهو چنان است كه در طواف گذشت ( 9 ) و در بحث طواف فرموده اند : طواف از اركان عمره ] حج [
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ الوسيله ، سلسلة الينابيع الفقهيه ، ج 8 ، ص 437
2 ـ سرائر ، ينابيع الفقهيه ، ج 8 ، ص 537
3 ـ ينابيع الفقهيه ، ج 7 ، ص 146
4 ـ همان ، ص 607
5 ـ همان ، ص 678
6 ـ همان ، ص 752
7 ـ همان ، ص 785
8 ـ همان ، ص 193
9 ـ مناسك حج ، چاپ پاسدار اسلام ، ص 160
|
208 |
|
است و كسي كه آن را از روي عمد ترك كند تا وقتي كه فوت شود وقت آن ، عمره او باطل است چه عالم به مسأله باشد و چه جاهل . ( 1 )
بيشتر فقهاي اهل سنت نيز ، سعي را ركن حج مي دانند :
سعي نزد شافعي ها ركني از اركان حج است ، و مشهور در مذهب مالكي نيز اين چنين است و بسياري از حنابله نيز بر همين عقيده اند . ليكن حنفي ها سعي را ، ركن ندانسته ، ( 2 ) بلكه آن را واجب مي دانند و معتقدند اگر كسي تمامي يا بيشتر اشواط سعي را بدون عذر ترك نموده به شهر خود مراجعت نمايد بايد قرباني كند ، ليكن حج او صحيح است . ( 3 )
و اگر تعداد كمي از اشواط سعي را ترك كرده ، بايد براي هر شوط نصف صاع از گندم يا يك صاع از جو و يا خرما را كفاره بدهد ، امّا اگر سعي را بخاطر عذري ترك كند ، چيزي بر او نيست . ( 4 )
صفا و مروه و اهميت آن در روايات
مستكبران و زورمندان را رسم بر اين است كه در روي زمين ، متكبرانه گام برداشته ، هنگام راه رفتن به ديگران فخرفروشي مي كنند . اين كسان هنگام انجام اعمال و مناسك حج آن گاه كه به مسعي گام نهاده ، گاهي آرام و گاهي نيز هروله كنان فاصله ميان صفا و مروه را طي مي كنند ، حالت نخوت و غرورشان شكسته شده ، در درون احساس حقارت و زبوني مي كنند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ همان ، ص 107
2 ـ احكام القرآن ابن عربي ، ج 1 ، ص 71
3 و4 ـ هداية السالك ، ص 885
|
209 |
|
ابابصير گفته است از امام صادق ( عليه السلام ) شنيدم كه فرمود : هيچ قطعه زميني نزد خداوند از محل سعي دوست داشتني تر نيست ؛ زيرا خداوند هر سلطه گر ستيزه جوئي را در آن ، خوار و ذليل مي نمايد . ( 1 )
معاوية بن عمار نيز گفته است : امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : هيچ پرستشگاهي نزد خداوند تبارك و تعالي محبوبتر از مكان سعي نيست ، زيرا كه خداوند در اين مكان هر ستمكار گردنكشي را حقير و زبون مي كند . ( 2 )
آنان كه مخلصانه در مسعي قدم مي گذارند ، بهره هاي معنوي فراواني نصيبشان خواهد شد . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به مردي از انصار فرمود : آنگاه كه ميان صفا و مروه سعي كني ، نزد خداوند پاداش آن كه پياده از شهرش به مكه آمده ، و نيز پاداش آن كس كه هفتاد بنده مؤمن را آزاد كرده ، خواهي يافت . ( 3 )
امام سجّاد ( عليه السلام ) نيز فرمود : ملائكه سعي كنندگان ميان صفا و مروه را شفاعت كنند ، شفاعتي كه مورد قبول قرار مي گيرد . ( 4 )
به پا داشتن ياد خدا
پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : انداختن سنگ به جمره ها ، و سعي بين صفا و مروه براي بپا داشتن ياد و ذكر خداوند بلند مرتبه ، تشريع گرديده است . ( 5 ) بر اين اساس در مسعي ، حج گزاران با شيطان در ستيزند ، و با برداشتن گام هاي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بحار ، ج 96 ، ص 235
2 ـ بحار ، ج 96 ، ص 234
3 ـ بحار ، ج 96 ، ص 236
4 ـ الفقيه ، ج 2 ، ص 135
5 ـ ترمذي ، كيف تُرْمَي الجمار ، باب 64 ، ج 3 ، ص 246 ، ح 902
|
210 |
|
بلند ، خويشتن را از ابليس مي رهانند . امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : آن گاه كه ابراهيم سعي مي نمود ، ابليس بر او درآمد ، جبراييل ابراهيم را فرمان داد تا تندتر حركت نموده ، از ابليس بگريزد و پس از آن هروله در سعي سنت شد . ( 1 )
ليكن متأسفانه اين جايگاه رفيع و بلندمرتبه ، كه براي اقامه ياد خدا ايجاد شده است ، در برخي زمان ها توسّط تعدادي از عناصر بي فرهنگ و دور از خدا ، با معصيت و نافرماني حق آلوده مي گرديد .
در پيشينه تاريخي سعي چنين آمده كه برخي اهالي مكه در شب 27 ماه رجب از هر سال ، عمره انجام داده ، آن را به ابن زبير نسبت مي دادند ، و در چنين شبي زنان براي انجام عمره زينت كرده ، به خود عطر زده ، شب هنگام همراه با مردان در مسعي اجتماع مي كردند آن گاه آتش زيادي روشن كرده ، ودر پرتو نور آن به پوشيده رويان و اهل حرم نگاه كرده ، محرماتي از اين قبيل را مرتكب مي شدند . ( 2 )
البته از آنجا كه در گذشته ، مسعي فاقد چراغ بوده ، مردها در روز و زنان در شب سعي مي كرده اند و اين سنت از دوره جاهلي به يادگار مانده است ؛ زيرا در آن زمان ، تمامي قبايل غير از قبيله حُمْس ، مردانشان در روز و زنانشان در شب طواف مي كردند . ( 3 )
برخي از پيروان مالك بن انس معتقدند كه بايد بانوان شبانه سعي كنند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بحار ، ج 96 ، ص 234
2 ـ عزالدين بن جماعة الكناني ( م 767 ) هداية السالك الي المذاهب الاربعة في المناسك ، تحقيق دكتور نورالدين عِتر ، ج 3 ، ص 1331
3 ـ هداية السالك ، ج 2 ، ص 771
|
211 |
|
زيرا در شب محفوظ ترند . ( 1 )
برخي از شافعي ها نيز مي گويند : اگر زنان در شب و در حال خلوت سعي كنند مستحب است در مكاني كه مردان هروله مي كنند آنان نيز تندتر راه بروند و اگر در روز سعي مي كنند جايز است لباس خود را روي صورت كشيده ، و يا در پوشش كامل سعي كنند و از دو كوه صفا و مروه نيز بالا نروند . ليكن مالكي ها معتقدند بالا رفتن آنان از دو كوه صفا و مروه ، هنگام خلوت مانع ندارد . ( 2 )
اختلاط مرد و زن در طواف و سعي ، تا قبل از خالد بن عبدالله قسري وجود داشته ، و هر چند در يك مورد آمده است كه روزي عمر بن خطاب وارد مسجدالحرام شد و به مردي كه همراه با زنان مشغول طواف بود ، تازيانه زد . ( 3 ) ليكن در زمان عبدالملك آن گاه كه عبدالله قَسْري از سوي او والي مكه شد ، دستور داد نزد هر ركني مأموراني تازيانه بدست ايستاده ، ميان مردان و زنان فاصله ايجاد مي كنند . ( 4 )
مالك بن انس نيز در مدونه گفته است : زنان بايد پشت صفوف مردان طواف كنند . ( 5 )
صفا و مروه به روايت تاريخ
محلّي كه امروزه مسعي در آن قرار گرفته ، در صدر اسلام خانه هاي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 و2 ـ همان ، ص 883
3 و4 ـ هداية السالك ، ص 866
5 ـ المنتقي ، ج 2 ، ص 295
|
212 |
|
برخي از اهالي مكه بود ، امّا بر روي دو كوه صفا و مروه هيچگونه بنا و پلكاني نبوده است تا آن كه عبدالصمد بن علي ( 1 ) در حكومت ابوجعفر منصور ، پله هاي صفا و مروه را ساخت و نخستين كسي كه در صفا و مروه ساختمان كرد و پس از آن با آهك آن را سپيد و بندكشي نمود مبارك طبري به روزگار حكومت مأمون بود . ( 2 )
نافع گفته است : عبدالله بن عمر چون از كوه صفا پايين مي آمد به طريق معمولي راه مي رفت تا به در خانه بني عباد مي رسيد از آنجا تا كوچه اي كه از آن به مسجد مي روند و ميان خانه ابن ابي حسين و خانه دختر قرظه قرار دارد را ، كندتر از دويدن و تندتر از راه رفتن معمولي ، حركت مي كرد و پس از آن نيز تا هنگامي كه از كوه مروه بالا مي رفت عادي راه مي رفت .
در زمان مهدي عباسي ، مسعي در واقع داخل محوطه امروز مسجدالحرام بود و خانه ها و منازل مردم در جايي قرار داشت كه امروز مسعي است ، براي رفتن به صفا ، از مسجد نخست وارد وادي مي شدند و سپس از كوچه تنگي مي گذشتند و از ميان خانه هايي كه در فاصله صفا و وادي بود عبور مي كردند ، خانه محمد بن عباد بن جعفر در لبه و كنار مسجد بود و كنار مناره اي كه به سوي وادي قرار دارد و شانه مسعي بر آن است ، و وادي هم در جاي امروز مسجدالحرام بود . ( 3 )
و چون كعبه در وسط مسجدالحرام نبود لذا مهدي اقدام به تخريب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نواده عبدالله بن عباس است و از سال 149 تا 158 قمري عهده دار حكومت مكه بوده است ، معجم الانساب والاسرات الحاكم ، زامباور ، چاپ قاهره ، 1951 ميلادي ، ص 285
2 ـ ازرقي ، اخبار مكه ، ج2 ، ص120
3 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص79
|
213 |
|
قسمتهاي اطراف مسجد كرد و در سال 167 خانه ها را خريدند و خراب كردند . بيشتر خانه ابن عباد بن جعفر عايذي ويران شد . . . آنچه در اين توسعه به مسجدالحرام افزوده شد از جاي ديوار آن زمان تا ديوار كنوني نود ذراع است ، قبلاً پهناي مسجد از كنار ركن يماني تا كنار ديوار و خياباني كه پيوسته به دره و صفا بود چهل و نه و نيم ذراع بود . ( 1 )
در زمان معتضد ، تمامي دره ، و مسعي و اطراف مسجد را ، خاك برداري كردند و او براي اين كار مال فراواني اختصاص داد . ( 2 )
ابومحمد خزاعي مي گويد : چون مسجد و مسعي و دره و راه را در سال 281 در دوره خلافت معتضد آب گرفت ، پلكان بيشتري از آنچه ازرقي نوشته است ( 3 ) آشكار شد و در تمام درهايي كه به دره گشوده مي شد دوازده پله وجود داشت .
از آن زمان تاكنون نيز تحولاتي در بناي مسعي رخ داده است :
در سال 802 فرج بن برقوف و در سال 1296 سلطان عبدالحميد دوم پادشاه عثماني ، پله هاي صفا و مروه را مرمت كردند . دو نشانه و ستون سبز را سودون محمدي در سال 347 مرمت كرد و اطراف آن قنديلهايي براي روشنايي آويخت ، خيابان اصلي ميان صفا و مروه سرگشوده بود حسين بن علي در سال 1341 قمري آن را سرپوشيده كرد و چون گرد و خاك حاجيان را آزار داد به روزگار عبدالعزيز در سال 1354 هجري قمري كف آن سنگ فرش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص80
2 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص113
3 ـ ازرقي گفته است : صفا داراي دوازده پله سنگي است . همان ، ص112
|
214 |
|
شد . ( 1 )
مسعي همچنين در درون دره واقع شده ، و قسمتي از آن نيز محل عبور سيلاب بوده است . ابن جُريج مي گويد : جعفر بن محمد ( صلّي الله عليه وآله ) براي من از قول پدرشان از جابر بن عبدالله نقل فرمود كه ضمن بيان چگونگي حج پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مي گفته است : چون از كوه صفا پايين آمدند به شيوه معمول حركت فرمودند و همين كه به كف دره رسيدند تند حركت كردند و چون به سوي ديگر دره رسيدند باز به شيوه معمولي حركت فرمودند . ( 2 )
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در مسعي
ابن جريج مي گويد : جعفر بن محمد از پدرش از جابر بن عبدالله نقل مي فرمود كه ضمن بيان چگونگي حج گزاردن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مي گفته است : پيامبر پس از آن كه طواف كردند بلافاصله در مقام ابراهيم دو ركعت نماز گزاردند سپس كنار حجرالاسود آمده ، آن را استلام كردند و فرمودند : همانا اكنون نخست كاري را انجام مي دهيم كه خداوند به شروع آن فرمان داده است . و وقتي به سوي صفا بيرون شدند ، اين آيه را تلاوت فرمودند : « ان الصفا و المروة من شعائرالله . » ( 3 )
عطاء نيز گفته است : پيامبر از در بني مخزوم به سوي صفا رفته و به مقداري كه بسيار نبود از كوه صفا و مروه بالا رفتند و از آنجا خانه كعبه ديده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص120 در پاورقي .
2 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص116
3 ـ ازرقي ، اخبار مكه ، ج2 ، ص115
|
215 |
|
مي شد و البته در آن زمان اين بناي مسجد نبوده است . ابن جريج مي گويد : به عطاء گفتم آيا براي تو وصف كرده اند و گفته اند كه ميزان بالا رفتن پيامبر تا كجاي صفا و مروه بوده است ؟ گفت : نه همين قدر گفته اند كه مقدار كمي از كوه بالا رفته اند . گفتم اكنون چگونه بايد انجام داد ؟ گفت : همانگونه اندكي بايد بالا رفت . گفتم : آيا آن قدر بالا بروم كه خانه كعبه را ببينم ؟ چند بار گفت : نه ، ضرورت ندارد مگر اين كه خودت بخواهي و اين بر تو واجب نيست و به من خبر نرسيده است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در كوه مروه تا محل سنگ سپيد بالا رفته باشند و همين قدر گفته اند كه اندكي از كوه صفا و مروه بالا رفته اند . ابن جريج مي گويد كسي از عطاء پرسيد آيا براي كسي كه ميان صفا و مروه سعي مي كند جايز است كه از هيچكدام بالا نرود و كنار آن ها بايستد ؟ گفت آري به جان خودم چيزي براي او نيست . ابن جريج مي گويد : عطاء مي گفت در صفا و مروه لازم است روبروي كعبه قرار بگيري و روي به آن كني و از اين چاره نيست ، پس از رسول خدا ـ ص ـ پيروان آن حضرت نيز هنگام سعي ابتدا از كوه صفا قدري بالا رفته و پس از آن سعي را آغاز مي كردند . ابن جريج در اين باره مي گويد :
پسر طاووس كيساني از پدرش نقل كرده كه او هيچگاه بالا رفتن از كوه صفا و مروه را رها نمي كرده و از آن دو چندان بالا مي رفته است كه كعبه را ببيند و آن گاه رو به قبله مي ايستاد ، و باز از قول نافع نقل مي كند كه عبدالله بن عمر چون به سوي كوه صفا مي رفت ، نخست از آن چندان بالا مي رفت تا خانه كعبه براي او آشكار شود . و روبروي آن مي ايستاد و در تمام حج ها و عمره هاي خود چنان مي كرد و روي صفا هر دو پاي خود را قرار مي داد و هيچگاه به
|
216 |
|
اندازه دو قدم معمولي بالاتر نمي رفت ، وي در تمام حج ها و عمره هاي خود روي صفا ومروه مي ايستاد وبه خداسوگند چنين تصورمي كنم كه اوپيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را ديده است كه روي آن دو كوه ايستاده است . گويد عبدالله بن عمر معمولاً در سمت راست مروه مي ايستاد و هيچگاه تا حدود سنگ سپيد بالا نمي رفت . ( 1 )
مسروق بن اَجْدع گويد : عبدالله بن مسعود عمره مي گزارد ، نخست حجرالاسود را استلام كرد سپس از سمت راست طواف خود را شروع كرد سه دور از طواف خود را تندتر و چهار دور را با شيوه معمولي طي كرد سپس كنار مقام ابراهيم آمد و دو ركعت نماز گزارد و باز كنار حجرالاسود آمد و آن را استلام نمود و به سوي صفا حركت كرد ، بر لبه كوه صفا ايستاد و لبيك گفت . گفتم اي ابوعبدالرحمن ، برخي از ياران شما ، از تلبيه و لبيك گفتن در اين جا منع مي كنند . گفت من به تو مي گويم اين كار را بكن ، اين لبيك و لااله الاالله گفتن پاسخي است كه موسي ( عليه السلام ) در اين جا به فرمان خداوند داده است ، و چون كنار وادي رسيد شروع به هروله كرد و مي گفت : « ربّ اغفر و ارحم انّك انت الأعزّ الأكرم » ؛ ( پروردگارا ! بيامرز و رحمت فرماي همانا كه تو عزيزترين و بخشنده ترين هستي ) .
دري كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) از آن وارد مسعي شدند ابتدا به نام در « بني عبد بن كعب » ناميده مي شد ليكن پس از آن ، به علّت آن كه ميان اين قبيله و قبيله بني عبد شمس جنگ و درگيري رخ داد ، آنها به محلّه بني سهم كوچ كردند و پس از آن به در بني مخزوم معروف شد . ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص116
2 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص90
|
217 |
|
فاصله صفا تا مروه
فاصله صفا تا مروه هفتصد و شصت و شش و نيم ذراع است كه مساحت هفت بار آمد و شد ميان آن دو ، پنج هزار و سيصد و شصت و پنج و نيم ذراع است . ( 1 )
همچنين به گفته ازرقي :
فاصله ميان حجرالاسود تا صفا دويست و شصت و دو ذراع و هيجده انگشت است ، و فاصله ميان مقام ابراهيم ( عليه السلام ) تا آن در مسجد كه از آن ، براي رفتن به صفا بيرون مي روند يكصد و شصت و چهار و نيم ذراع است و فاصله
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص119
|
218 |
|
ميان آن در تا وسط صفا ، يكصد و دوازده و نيم ذراع است ، صفا داراي دوازده پله سنگي است و از وسط صفا تا كنار نشانه مسعي ـ كه همان كناره مناره است ـ يكصد و چهل و دو و نيم ذراع است ، نشانه به صورت ستون استوانه شكلي است كه بلندي آن سه ذراع است و كنار مناره ساخته شده و از زمين چهار ذراع بلندتر و كاشي كاري شده است ، بالاي آن لوحي به بلندي يك ذراع و هيجده انگشت و پهناي يك ذراع قرار دارد و با آب طلا بر آن چيزي نوشته شده است و بالاي آن يك طاق از چوب ساج قرار دارد . فاصله ميان اين نشانه كه كناره مناره است تا نشانه سبز رنگ كه بر در مسجد نصب است و از آنجا بايد هروله كرد ، يكصد و دوازده ذراع است و هروله فقط ميان همان دو نشانه صورت مي گيرد . بلندي نشانه اي كه در مسجد نصب شده ده ذراع و چهارده انگشت است . شش ذراع آن به صورت استوانه اي سپيد رنگ است و بالاي آن استوانه اي به بلندي دو ذراع و بيست انگشت و سرپوشيده از كاشي سبز است . بالاي آن لوحي به بلندي يك ذراع و هيجده انگشت قرار دارد و با آب طلا بر آن چيزي نوشته شده است . فاصله ميان نشانه اي كه بر در مسجد است تا مروه ، پانصد و نيم ذراع است مروه پانزده پلكان دارد و فاصله ميان صفا و مروه هفتصد و شصت و شش و نيم ذراع است ، فاصله ميان نشانه در مسجد تا نشانه ديگر كه روبروي آن و كنار خانه عباس بن عبدالمطلب قرار دارد ، سي و پنج و نيم ذراع است كه در واقع پهناي مسعي است ، فاصله ميان نشانه كنار خانه عباس تا نشانه اي كه كنار خانه ابن عباد و روبروي نشانه اي است كه كنار مناره نصب شده است و طول وادي آن دو ، يكصد و بيست و يك ذراع است . ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اخبار مكه ، ج2 ، ص119
|
219 |
|
هم اكنون مسعي بصورت سالن سرپوشيده اي به طول 5/394 متر و عرض 20 متر به شكل زيبايي در دو طبقه ساخته شده كه ارتفاع طبقه اوّل « 12 متر » و ارتفاع طبقه دوم « 9 متر » مي باشد ، روي پشت بام آن نيز ديواره اي گذاشته اند و برخي از اهل سنت آنجا سعي مي كنند . در ميانه مسعي نيز دو راه باريك ساخته اند كه هر يك با ديواره كوتاهي از يكديگر جدا شده ، كه افراد معذور روي چرخ نشسته و در داخل آن كه يكي به طرف صفا و ديگري بطرف مروه است آنها را حركت داده ، سعي كنند .
مسعي حدود 16 در دارد كه تمامي آنها در سمت شرقي مسجدالحرام قرار گرفته است .
علاوه بر پله هاي عادي ، پله هاي برقي نيز گذاشته اند كه به وسيله آن ، حجاج به طبقه فوقاني منتقل مي شوند . در طبقه دوّم نيز حجاج مي توانند از دو دربي كه به بيرون حرم راه دارد ، خارج شوند .
براي پيشگيري از خطرات احتمالي سيل ، در زير مسعي ، كانالي به عرض « 5 متر » و ارتفاع « 6/4 متر » احداث گرديده كه آب را به سمت بيرون هدايت نموده ، مانع ايجاد خرابي در مسعي مي شود . ( 1 )
مستحبات سعي
آن گاه كه حج گزار اراده سعي كند ، مستحب است كنار حجرالاسود آمده ، آن را استلام نمايد ، سپس به سوي چاه زمزم رفته از آب آن بياشامد و در صورت امكان ، با آن غسل كند . و اگر مي تواند مقداري از آب زمزم را به بدن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ في خدمة ضيوف الرحمان ، ص 68
|
220 |
|
خود بريزد و سپس از دربي كه مقابل حجرالاسود قرار دارد وارد مسعي شود .
ابن زهره ( 511 ـ 585 هـ . ق . ) پس از بيان مطلب فوق مي افزايد : از مستحبات سعي آن است كه با طهارت به سوي كوه صفا آمده ، از آن بالا برود ، سپس به طرف كعبه بايستد ، و هر يك از « الله اكبر » ، « الحمدلله » و « لااله الا الله » را هفت مرتبه بگويد و پس از آن اين دعا را سه بار بخواند :
« لا اِلهَ الاّ الله وحدهُ لاشريك له ، لَهُ الْمُلْكَ وَلَهُ الْحَمْدُ يُحْيي و يُميتُ و هُوَ حَيٌّ لايَمُوتُ بِيَدِهِ الْخَيْرِ وَهُوَ عَلي كُلِّ شئ قدير . »
سپس بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و خاندان او درود فرستاده ، سوره قدر را بخواند و بگويد :
« اللّهُمَّ اِنّي أسألك العَفْوَ والعافيةَ واليَقينَ في الدُّنْيا وَالآخِرَةِ ، اللّهُمَّ اغْفِرلي كُلَّ ذَنْب اَذْنَبْتُهُ وَاِنْ عُدْتُ فَعُدْ عَلَيَّ بالْمَغْفِرةِ اِنَّكَ اَنْتَ الغَفُورُ الرَّحيمُ . اللّهُمَّ اَظِلَّني بِظِلِّ عَرْشِكَ يَوْمَ لاظِلَّ اِلاّ ظِلُّكَ ، أللهُمَّ ، اسْتَعْمِلْني بِطاعَتِكَ وَطاعِةِ رَسُولِكَ وتوفَّني علي مِلَّته واحْشُرني في زُمْرتِهِ ، اللّهُمَ آتِنا مِنْ فَضْلِكَ وَاَوْسِعْ عَلَيْنا مِنْ رِزْقِك و بارِكْ لَنا في الاَهْلِ والْمالِ اللّهُمَّ ارْحَمْ مَسيرَنا اِلَيْكَ مِنَ الْفَجِّ الْعَميقِ و آتِنا مِنْ لُدُنْكَ رحْمَةً نَسْتَغْني بِها عَنْ رَحْمَة مَنْ سِواكَ اللّهُمَّ صَلِّ علي محمَّد و آله واغْفِرلي و لِوالِدَيَّ ولجميع المؤمنين . » ( 1 )
در من لايحضره الفقيه علاوه بر آنچه گذشت ، آمده است :
از كوه صفا بالا رفته ، به كعبه نگاه كند و خداوند را حمد و ثنا بگويد و نعمت ها و خوبي هايي كه خداوند به او ارزاني داشته را به ياد آورد و سه مرتبه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ غنية النزوع ، سلسلة الينابيع الفقهيه ، ج 8 ، ص 406
|
221 |
|
بگويد : « اللهم انّي اسألك العفو والعافية واليقين في الدنيا و الآخرة . »
سپس سه مرتبه اين دعا را بخواند : « اللهم آتنا في الدنيا حسنة و في الآخرة حسنة و قنا عذاب النار » و پس از آن هر يك از الحمدلله ، الله اكبر ، سبحان الله ، لااله الا الله ، استغفرالله و اتوب اليه و صلوات بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و آل او را يكصد مرتبه بگويد و پس از آن اين دعا را بخواند :
« يا من لايخيب سائلُهُ و لايُنْفَدُ نائلهُ ، صَلّ علي محمَّد و آل محمّد ، واَعِذْني منَ النّار بِرحْمتك . »
« اي آن كه درخواست كننده ات محروم نمي ماند ، و مايه بخشش او پايان نپذيرد ، بر محمد و دودمان او درود فرست و مرا به بخشايندگي ات از آتش نجات ده . »
و سپس هر چه دوست دارد از خداوند درخواست نمايد . ( 1 )
آن گاه از كوه صفا فرود آمده مقابل كعبه بايستد و بگويد :
« اللهم اِني اعوذبك من عذاب القبر و فتنته و غربته و وحشته و ظلمته و ضيقه و ضنكه اللهم اَظّلني في ظلّ عَرْشِكَ يَوْمَ لا ظِلَّ اِلاّ ظِلُّكَ . »
سپس اين دعا را بخواند :
« يا ربَّ العَفو يا مَنْ اَمَرَ بالعَفوِ ، يا مَنْ هُوَ اَولي بالعَفوِ ، يا مَن يُثيبُ عَلَي العَفو ، العفَو ، العفوَ ، العفوَ ، يا جوادُ يا كريمُ ، يا قريبُ يا بعيدُ ، اُرْدُدْ عَلَيَّ نِعْمَتكَ واسْتَعْمِلْني بِطاعَتِكَ وَمَرْضاتِكَ . »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ من لايحضره الفقيه ، باب سياق مناسك الحج ـ الخروج الي الصّفا .
|
222 |
|
آنگاه با آرامش و وقار گام برداشته تا به مناره رسد ، ( 1 ) از اينجا شتابان وبا گامهايي بلند حركت كند ] هروله كرده [ و بگويد :
بِسْمِ اللهِ والله اكبَرُ ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد و آلِ مُحَمَّد ، اللّهُمَّ اغْفِرْ وارْحَمَ وَتجاوَزْ عَمّا تَعْلَمْ ، اِنّكَ اَنْتَ الاَْعَزُّ الاَكْرَمُ ، واهْدِني لِلَّتي هِيَ اَقْوَمُ ، اللّهُمَّ اِنَّ عَمَلي ضَعيفٌ فَضاعِفْهُ لي ، وَتَقَبَّلْ مِنّي ، اللّهُمَّ لَكَ سَعيي و بِكَ حَوْلي و قُوَّتي فَتَقَبَّل عَمَلي يا مَنْ يَقْبَلُ عَمَلَ الْمتّقين . »
سپس در جايي كه در گذشته كوي عطاران بوده و هم اينك با چراغي سبز رنگ مشخص شده است ، هروله را قطع كند ، و با آرامش وجود و وقار گام بردارد و بگويد :
« ياذا المنِّ و الطَّوْلِ والْكَرَمِ والنَّعْماءِ والْجُودِ صَلِّ عَلي مُحَمَّد و آل مُحمَّد واغْفِرلي ذُنُوبي اِنَّهُ لايَغفرُ الذُّنُوبَ اِلاّ اَنْتَ يا كَريمُ .
به مروه كه رسيد ، از آن بالا رفته ، روبروي كعبه بايستد و همان دعا را كه بر فراز صفا خوانده اينجا نيز بخواند ، و حاجات خود را از خداوند بخواهد ودر دعاي خود بگويد :
« يا مَنْ اَمَرَ بِالعَفْو ، يا مَنْ زيَّنَ العَفْوَ ، يا مَنْ يُثْيبُ عَلَي العَفْوِ ، يا مَنْ يُحِبُّ الْعَفْوَ ، يا مَنْ يُعْطي عَلَي الْعَفْوِ ، يا مَنْ يَعْفُو عَلَي الْعَفْوِ ، يا رَبَّ الْعَفْوِ الْعَفْوَ ، الْعَفْوَ ، الْعَفْوَ . »
و به درگاه خداوند ـ عزّوجلّ ـ گريه و لابه كند ، و اگر نتواند گريه كند ، حالت گريه بخود بگيرد و بكوشد تا اشك هر چند به اندازه سر مگسي از چشمانش جاري شود ، و در دعا كوشش كند ، و آن گاه از مروه فرود آمده به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ هم اينك با رنگ سبز مشخص و علامت گذاري شده است .
|
223 |
|
سوي صفا حركت كند و در هر مكان همان را كه در شوط اوّل انجام داده تكرار نمايد . ( 1 )
برخي از مستحبات سعي كه بدان اشارت رفت را اهل سنت نيز آورده اند ، ليكن شافعي ها معتقدند : خواندن قرآن ميان صفا و مروه از ادعيه افضل و برتر است . ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ من لايحضره الفقيه ، باب سياق مناسك الحج ، الخروج الي الصفا ، ج 2 ، ص 318 و 319
2 ـ هداية السالك ، ج 2 ، ص 882
|
224 |
|
سرزمين عرفات
در فاصله حدود 21 كيلومتري شهر مكّه ، سرزمين مقدّسي است با پيشينه تاريخي ديرينه كه نامش عرفات است . حاجيان پس از پوشيدن لباس احرام ، براي انجام حج تمتع ، راهي آنجا شده و از ظهر روز نهم ذيحجه تا غروب آفتاب ، در اين سرزمين وقوف مي كنند و به دعا و نيايش مي پردازند تا خداي رحمان ، به آنها رحمت آورده بار ديگر اجازه ورود به حرم را به آنان عطا نمايد .
تشنگان معرفت ، وعارفان عاشق ، براي حضور در عرفات ، شور و شوق فراوان از خود نشان داده ، براي همنشيني با حضرت صاحب الأمر ـ ارواحنا لتراب مقدمه الفداء ـ كه همه ساله در اين موقف حضور دارند ، سر از پاي نمي شناسند .
نوشتاري كه در پيش روي داريد ، عرفات را در ابعاد گوناگون مورد بررسي قرار داده است :
|
225 |
|
عرفات در لغت
عَرَفاتْ ، از ريشه عَرَفَ گرفته شده و به گفته راغب : بيانگر شناخت آثار اشياء همراه با تفكّر و تدبّر است . ( 1 ) اين كلمه اسمي مفرد است كه در لفظ به صورت جمع آمده ، ليكن جمع بسته نمي شود . و شايد دليل آن تفكيك ناپذيري اماكن بوده ، و با اين استعمال گوئي هر جزئي از اين سرزمين را عرفه دانسته اند . ( 2 )
فرّاء گفته است : عرفات اگر چه به صورت جمع آمده ، ليكن معرفه است و دليل معرفه بودن اش نيز آن است كه الف و لام بر آن داخل نشود . ( 3 )
اخفش نيز گفته است : عرفات بدان جهت منصرف است كه تاء را به منزله ياء و واو در مُسْلِمين و مُسلِمُون ، و تنوين را به منزله « نون » قرار داده اند و آنگاه كه به صورت اسم استعمال گردد ، اعراب آن به همان حال باقي مي ماند . ( 4 )
جوهري همچنين گفته است : اين گفته مردم « نَزَلْنا عَرَفَةَ » و عرفه بصورت مفرد آمده ، اين استعمال همچون « مُوَلَّد » است و عربي خالص و محض نمي باشد . ( 5 )
نامگذاري عرفات
در اين كه چرا عرفات را بدين اسم خوانده اند ، اختلاف نظر وجود دارد :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تاج العروس ، ج24 ، ص133
2 و3 و4 ـ همان ، ص138
5 ـ لسان العرب ، ج9 ، ص157
|
226 |
|
1 ـ برخي گفته اند : آدم و حوا پس از رانده شدن از بهشت و فرود آمدن بر زمين ، در اين سرزمين يكديگر را ملاقات نموده ، همديگر را شناختند ؛ از اين رو آنجا را عرفات ناميده اند . ( 1 )
2 ـ گروهي ديگر عقيده دارند : از آن رو اين سرزمين را عرفات گويند كه مردم در آن به گناهان خود اعتراف مي كنند . ( 2 )
3 ـ امام صادق ـ عليه السلام ـ ( در روايتي طولاني ) پس از بيان ماجراي فرود آمدن آدم ( عليه السلام ) در عرفات و همراهي نمودن جبرئيل با ايشان ، فرمودند :
« جبرئيل به آدم گفت : هنگامي كه خورشيد غروب كرد ، هفت مرتبه به گناه خود اعتراف كن و هفت مرتبه نيز توبه و طلب آمرزش نما . و آدم چنين كرد ، پس آنجا عرفات ناميده شد ؛ زيرا آدم در آن ، به گناه خود اعتراف نمود و براي فرزندان او نيز سنت شد كه ] در اين سرزمين [ به گناهان خود اعتراف كرده ، از خداوند آمرزش بخواهند ، همانگونه كه آدم چنان كرد . . . » ( 3 )
در روايتي ديگر ، معاوية بن عمار گفته است : از امام صادق ( عليه السلام ) پرسيدم : چرا عرفات را عرفات ناميده اند ؟ فرمود : جبرائيل همراه با ابراهيم روز عرفه بيرون شد ، پس به هنگام غروب آفتاب ، به ابراهيم گفت : اي ابراهيم به گناهت اعتراف كن و مناسك خود را بشناس ، پس عرفات ناميده شد بخاطر گفته جبرئيل كه گفت : « اعتراف كن » و او اعتراف كرد . ( 4 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 و2 ـ معجم البلدان ، ج4 ، ص117
3 ـ مستدرك ، ج10 ، باب14
4 ـ مستدرك ، ج10 ، باب14 ، ص26 ، روايت1372
|
227 |
|
4 ـ ديگري گفته است : از آن جهت كه حاجيان در اين سرزمين با يكديگر آشنا مي شوند ، اين روز را روز « عرفه » و اين سرزمين را « عرفات » نام نهاده اند . ( 1 )
5 ـ و نيز گفته اند : چون عرفات سرزميني مقدس و با عظمت است ، آن سان كه گويي با بوي خوش آنجا را عطرآگين نموده اند ، لذا عرفاتش ناميده اند . ( 2 )
6 ـ برخي را نيز عقيده بر آن است كه : چون يكي از معاني « عِرْف » صبر و بردباري است و حاجيان براي رسيدن به عرفات و وقوف در آن رنج و زحمت فراواني را متحمّل مي شوند ، بدين جهت اين مكان را عرفات ناميده اند و در تأييد اين نظر ، شعري را نقل كرده اند كه :
قُل لابن قيس أخي الرقيات * * * ما أحسن العِرْفَ في المصيبات ! ( 3 )
7 ـ و سرانجام گفته اند : چون جبرئيل مناسك حج را به ابراهيم خليل الرحمان آموخت و وي را نسبت به عرفه آگاه ساخت ، آن گاه به او گفت : أَعَرفت ؟ و ابراهيم پاسخ داد : آري . از اين رو آنجا را عرفات ناميده اند . ( 4 ) از مجموع آنچه گفته شد شايد بتوان گفت اعتراف به گناه كه در وجه تسميه دوّم و سوّم آمده و امام صادق ( عليه السلام ) نيز مهر تأييد بر آن نهاده اند ، بهترين دليل نامگذاري اين سرزمين مقدّس به « عرفات » است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ احكام حج و اسرار آن ، ص237
2 ـ لسان العرب ، ج24 ، ص137
3 ـ معجم البلدان ، ج4 ، ص117
4 ـ همان .
|
228 |
|
پيشينه تاريخي عرفات
بر اساس گزارش تاريخ ، پيشينه اين نام و اين سرزمين ، به زمان حضرت آدم ( عليه السلام ) مي رسد ، آن گاه كه او و همسرش حوّا از بهشت رانده شده و پس از مدّتي يكديگر را در اين سرزمين يافتند و از همين رو ، برخي اين ديدار را علّت نامگذاري اين نقطه از زمين ، به « عرفات » دانسته اند . ( 1 )
از آن پس و بدنبال تشريع حج ، وقوف در عرفات بعنوان امري واجب مطرح شد . ( 2 )
ليكن شهرت اين سرزمين ، از زمان حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) به بعد است .
تا قبل از پيدايش زمزم ، به دليل وجود چاه هاي آب در اطراف عرفات برخي قبايل ، چون جرهميان ، اين منطقه را بعنوان محلّ سكونت خود برگزيده بودند .
مرحوم مجلسي ـ قدس سره ـ نوشته است :
« . . . جرهميان تا قبل از پيدايش زمزم در عرفات و ذي المجاز سكونت داشتند ، پس از آن كه ، بواسطه پرواز مرغان ، از وجود آب در مكه آگاه شدند ، رفته رفته به مكه آمده ، و كنار زمزم را براي سكونت خود برگزيدند . ( 3 )
ليكن با پر شدن چاه زمزم به وسيله جرهميان و كمبود آب در مكّه و وجود منابع آب در اطراف عرفات ، و هموار بودن زمين در اين منطقه ، بار
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ لسان العرب ، ج9 ، ص157
2 ـ شفاءالغرام ، ج2 ، صص36 و108
3 ـ بحارالانوار ، ج12 ، ص98 ، باب5 ، ح6
|
229 |
|
ديگر گروهي از مردم ، به اين سرزمين آمده ، به ايجاد نخلستان و كشت و زرع پرداختند . برخي در آنجا ساكن شده ، و برخي ديگر نيز به صورت فصلي و مقطعي به اين مكان مي آمدند . مدّتي بعد ، آب چاه هاي موجود در عرفات را به مكّه منتقل و مردم از آن بهره مي گرفتند .
ازرقي به نقل از ابن عباس مي نويسد :
چون قريش در سرزمين مكه ساكن شدند و جمعيت آنان زياد شد ، كميِ آب براي آنان مشكل ايجاد كرد ، در نتيجه ، در مكه چاههايي حفر شد ، مُرَّة بن كعب بن لؤي ، چاهي به نام رُمْ حفر كرد كه محل آن در وادي عُرَنه و نزديك عرفات قرار داشت . ( 1 )
همچنين چاه « روا » در بيرون مكه و در صحراهاي كنار عرفات قرار داشته است ، اعراب هم در آن روزگار اطراف مكه ساكن بوده اند . ( 2 )
بشاري در گزارش خود از عرفات مي نويسد :
« عرفات روستايي است كه در آن كشتزارها و سبزه زارها و مزارع خربزه وجود دارد و مردم مكه در آنجا خانه هاي زيبايي دارند كه روز عرفه در آن فرود مي آيند . » ( 3 ) ( توضيح در صفحه بعد ـ نكـ : نقشه شماره 1 )
البته ياقوت حموي مكان اين روستا را در فاصله دو مايلي ، از موقف كنوني ، مي داند . ( 4 ) آنچه مسلم است اين است كه در اين منطقه اشخاصي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ازرقي ، اخبار مكه ، ج2 ، ص214
2 ـ همان ، ص220
3 ـ معجم البلدان ، ج4 ، ص118
4 ـ همان ، ص117
|
230 |
|
سكونت داشته و بدين جهت آنان را عَرَفي مي ناميده اند . زَنفَل بن شداد عَرَفي از جمله اين كسان است . عاص بن وائل نيز در اين منطقه خانه داشته و سعيد بن مسيب هنگام گذر از كنار آن شنيد كه خواننده اي اين اشعار را مي خواند :
تضوّعَ مسكاً بطنُ نعمانَ اذ مَشَتْ * * * بِه زينبٌ في نسوة عَطِرات
پس پاهايش را بر زمين كوبيد و گفت : به خدا سوگند اين از چيزهايي است كه شنيدنش لذّتبخش است :
و ليست كأخري أَوسعَتْ جيبَ دِرعها * * * و اَبدَتْ بنانَ الكفّ لِلجَمَراتِ
و حَلَّت بنانُ المسك وحْفاً مرجَّلا * * * علي مثل بدر لاح في الظّلمات
و قامت تراءي يومَ جمع فأفْتَنتْ * * * برؤيتها مَنْ راح من عرفات ( 1 )
اينك از خانه ها و مزارع در عرفات ، هيچگونه اثري باقي نمانده است . ليكن در چند سال گذشته دولت عربستان ، درختان زيادي در عرفات كاشته ، كه با رشد آنها ، همه ساله بر زيبايي اين سرزمين افزوده مي شود ، در طول سال نيز اهالي مكه بعنوان تفريح به آنجا آمده ، از سايه درختان و منظره زيباي آن بهره مي گيرند .
حدود عرفات
اگر منطقه عرفات را به صورت كماني در نظر بگيريم ، اطراف قوس اين كمان را رشته كوههايي فرا گرفته است كه وتر آن وادي عُرَنَه است .
عرفات از طرف شمال شرقي محدود است به كوه اسمر كه آن را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ معجم البلدان ، ج4 ، ص118
|
233 |
|
« جبل سَعْد » نيز مي گويند ، و از مشرق به كوه أشهب كه آن را « مِلْحه » نيز خوانند و ارتفاعش از قبلي كمتر است ، و از جنوب به سلسله كوهي كه مرتفع ترين آن را « ام الرضوم » نامند ، از قسمت شمال غربي و مغرب نيز محدود است به وادي عرنه . كه تمامي اين مناطق از آن قريش بوده است . ( 1 ) درون موقف نيز كوهي قرار دارد كه حجاج از آن بالا رفته ، دعا مي خوانند ، اين كوه در كتابهاي تاريخي به نام هاي « جبل الرحمه » ، « قُرَين » ، « الال » ـ به كسر و فتح الف ـ و « نابت » ناميده شده است . ( 2 ) و در ميان مشاعر ، تنها عرفات بيرون حرم واقع شده است .
اَلال يا جبل الرحمه
فرزند هشام براي انجام حج به حجاز آمده ابتدا به مدينه وارد شد ، در آنجا نامه اي از پدرش هشام بن عبدالملك به دستش رسيد كه در آن نوشته بود : « قِفْ بالنّاس علي اَلال » نامه را خواند ولي از اين عبارت چيزي نفهميد . كسي را نزد زهري فرستاد و او را خواست و معناي جمله را از او پرسيد ، وي نيز نتوانست پاسخ دهد ، ولي گفت : جواني از عراق براي تحصيل به اينجا آمده شايد او بداند . » بدنبال وي ـ كه ابوبكر هُذَلي بود ـ فرستاد ابوبكر هُذلي آمد و فرزند هشام با او قضيّه را در ميان نهاده نظرش را جويا شد ، پاسخ داد : « اَلال » همان كوهي است كه در عرفات واقع شده و مردم بر روي آن وقوف مي كنند . زهري پرسيد : آيا شاهدي بر گفتارت داري ؟ گفت : آري ، سپس اين شعر را ، كه نابغه ذُبياني سروده ، خواند :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ معجم معالم الحجاز ، ج6 ، ص57
2 ـ معالم مكه التأريخيه و الاثريه ، ص182
|
234 |
|
بمُصْطَبِحات من أضاف و ثَبْرة * * * يُرِدْنَ ألالا سَيْرُهن التَدافُعُ
« سوگند به بانوان نگهباني شده ، از كوهستان لصاف و دشت ثبره ، كه كوه الال را زيارت مي كنند و حركت آنان چنان است كه يكديگر را كنار مي زنند ( در حال كوچ كردن هستند ) . »
هشام را اين سخن خوش آمد و براي او دعا كرد و پول و لباس به وي بخشيد . ( 1 )
در نقلي آمده است كه : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در عرفات بر « نابت » ، روبروي كوهي كه اَلال ناميده مي شود ، و كنار كوه مسلم و راه شنزار پياده روان ، بين دو صخره اي كه نَبْعه و نُبَيْعه اش نامند ، وقوف فرمود . ( 2 )
جبل الرحمه كه آن را اِلال نيز گويند ـ به كسر همزه و تخفيف ـ نام جايي است كه فرشتگان از آنجا به ياري سپاه اسلام آمدند و در طرف دست چپ به سوي الصفرا قرار دارد . ( 3 )
وقوف در عرفات
تا آنجا كه تاريخ گواهي مي دهد ، در تمامي اعصار ، پيروان اديان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ فاكهي ، اخبار مكه ، ج5 ، ص13 ـ ازرقي ، اخبار مكه ، ج2 ، ص194
2 ـ اَلال بر وزن حَمام همان جبل الرحمه است ، برخي نيز آن را « اِلال » ـ به كسر الف ـ خوانده اند . جبل المشاة نيز راه شني است كه بين موقف پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بر صخره ها و جبل الرحمه قرار دارد ـ شرق جبل الرحمه ـ نَبْعه و نُبَيْعه نيز دو رشته كوهند در عرفات ، كه به سمت غرب امتداد داشته و پشت جبل الرحمه ـ بعد از خط دايره اي كه از شرق جبل الرحمه مي گذرد ـ واقع شده است . جبل مسلم نيز شايد كوهي باشد كه در شمال جبل الرحمه است و بر آن مخازن آب قرار دارد . اخبار مكه ، ج5 ، ص7
3 ـ ابي الفداء ، تقويم البلدان ، ص109 ؛ سفرنامه ابن بطوطه ، ج1 ، ص132
|
235 |
|
آسماني كه فريضه حج براي آنان تشريع شده بود ، به هنگام حج ، در عرفات وقوف مي كردند در دوره جاهلي نيز ، گروهي از جرهميان با تأسي به ابراهيم خليل و اسماعيل ـ عليهماالسلام ـ خانه كعبه را محترم داشته ، گرد آن طواف مي كردند و حج و عمره را بجاي آورده ، در عرفات و مشعر وقوف مي كردند . ( 1 ) ليكن برخي قبائل قريش و ساكنان مكه ، بر اساس پاره اي انديشه هاي غلط وبا اين كه عرفات را از مشاعر شمرده و وقوف در آن را از اعمالي مي دانستند كه در حج بر اساس دين ابراهيم بايد انجام پذيرد ، بدعتهايي را به وجود آوردند واز وقوف در عرفات خودداري كردند . ( 2 )
ازرقي مي گويد :
محمد بن جبير بن مطعم از قول پدرش نقل مي كند كه مي گفته است : روز عرفه شترم را گم كردم ، به جستجوي آن برآمدم ، به صحراي عرفات رسيدم و ديدم رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آنجا وقوف كرده اند و همراه مردم هستند ، گفتم اين مردي قرشي و حمسي است چرا از حرم بيرون آمده است . ـ قريش خود را احمسي ، ـ حمسي ؛ يعني « كسي كه در آيين خود استوار است » نامگذاري كرده بودند ـ و معمولا از حرم بيرون نمي رفتند و مي گفتند ما اهل خداييم و از حرم بيرون نمي رويم و حال آن كه ديگر مردم در عرفات وقوف مي كردند و اين همان قول خداوند است كه فرمان داد : آن را رها كنند و چنين فرمان داده است : « ثم افيضوا مِن حيث افاض الناس » ؛ « پس بازگرديد از آنجا كه بازگشتند مردم . » ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ازرقي ، اخبار مكه ، ج1 ، ص117
2 ـ همان .
3 ـ بقره : 195
|
236 |
|
ازرقي افزوده است : حمسي ها به جاي عرفات بر كناره حرم و كنار كوه نمره كه در دره مأزمين قرار دارد وقوف كرده ، شب عرفه را آنجا مي گذراندند و روز عرفه را در منطقه اراك كه از بخشهاي كوه نمره است زير سايه وقوف مي كردند و از آنجا به منطقه مزدلفه مي رفتند . . . ( 1 )
سفيان مي گويد : شيطان پيش قريش آمد و به آنان گفت : شما اگر از منطقه حرم بيرون رويد اعراب نسبت به حرم بي رغبت مي شوند و بدينگونه آنان را از اين كار بازمي داشت ، سفيان همچنين از حُمَيد بن قيس از مجاهد نقل مي كند كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) تمام سالهايي را كه در مكه بودند و هنوز هجرت نفرموده بودند ، همراه مردم در عرفات وقوف مي كردند و با قريش وقوف نمي فرمودند . ( 2 )
سعيد بن عبدالله راوندي ( م573 هـ . ق . ) گفته است :
قريش در جاهليت به عرفات نمي آمدند و مي گفتند ما از حرم خارج نمي شويم ، آنها روز عرفه و شب عيد را در مشعرالحرام وقوف مي كردند ، اما ديگر مردم حج گزار ، روز عرفه را در عرفات وقوف داشتند ، همانگونه كه ابراهيم و اسماعيل و اسحاق ـ عليهم صلوات الله ـ عمل مي كردند ، پس خداوند فرمان داد تا مسلمانان روز عرفه در عرفات وقوف كنند و هنگام غروب آفتاب به سوي مشعر كوچ كنند : « ثم افيضوا مِن حيث أفاض الناس » كوچ از عرفات ممكن نيست مگر پس از وقوف يا بودن در آن . ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ازرقي ، اخبار مكه ، ج1 ، ص145
2 ـ ازرقي ، اخبار مكه ، ص195
3 ـ فقه القرآن ، ينابيع الفقهية ، ج7 ، ص347
|
237 |
|
سرزمين آمرزش و پذيرش دعا
يكي از مهمترين بهره هايي كه حج گزاران مي توانند از سفر معنوي حج بگيرند ، آمرزش گناهان است . در روز نهم ذيحجه ، حاجيان از هر دياري آمده و در عرفات اجتماع نموده اند ، با دعا و گريه و راز و نياز به درگاه بي نياز الهي ، پاكي از آلودگي هاي گذشته را طلب مي كنند .
اين سرزمين جايگاهي است كه پيامبران از آدم گرفته تا نبي خاتم محمد بن عبدالله ( صلّي الله عليه وآله ) و از اوصياي آن حضرت ؛ علي بن ابي طالب تا مهدي موعود ـ عليهماالسلام ـ در آنجا حضور داشته و دارند ، و شيوه دعا كردن و بهره برداري از چنين روز ارزشمندي را به ديگران و بخصوص پيروانشان آموخته اند . اين سرزمين ميعادگاه عاشقان و عارفان است و كدام عارفي است كه در عرفات ، دعاي پر محتوا و زيباي عرفه امام حسين ( عليه السلام ) را بخواند و تحت تأثير آنهمه عشق و زيبايي و معرفت قرار نگيرد ؟
در روايات درباره آمرزش گناهان در عرفات ، به حدّي سخن گفته اند كه همراه با شنيدن نام عرفه و عرفات ، مغفرت و رحمت الهي در ذهن ها متجلّي مي شود ، به برخي از اين روايات توجه خوانندگان گرامي را معطوف مي دارم :
علي ( عليه السلام ) فرمود : آن گاه كه در حجة الوداع ، رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) حج گزارد ، در عرفات وقوف كرد ، سپس رو به مردم كرده ، سه مرتبه فرمود : خوش آمديد فرستادگان خداوند ، كساني كه اگر درخواست كنند به آنان عطا شود و فرداي قيامت در پاداش هر درهم يك هزار حسنه ، دريافت دارند . سپس فرمود : اي مردم آيا بشارتتان ندهم ؟ گفتند : آري اي رسول خدا . فرمود : هنگامي كه غروب اين روز ـ عرفه ـ فرا رسد ، خداوند در برابر ملائكه به وقوف كنندگان در
|
238 |
|
عرفات مباهات كرده ، مي فرمايد :
] فرشتگان من ! [ به بندگان و كنيزان من بنگريد كه از گوشه و كنار زمين ، ژوليده موي و غبارآلوده ، بسوي من آمده اند ، آيا مي دانيد چه مي خواهند ؟ فرشتگان گويند :
پروردگارا ! از شما آمرزش گناهانشان را مي طلبند .
خداوند فرمايد : شما را به شهادت مي گيرم ، همانا من اينها را آمرزيدم . پس از مكاني كه در آن وقوف كرده ايد ، آمرزيده و پاك باز گرديد . ( 1 )
علي ( عليه السلام ) فرمود : « از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) سؤال شد : كدامين يك ، از عرفاتيان گناهكارترين اند ؟ فرمود : كساني كه از عرفات بازمي گردند و گمان مي كنند خدا آنان را نبخشيده است . » ( 2 )
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « برخي گناهان است كه جز در عرفات بخشيده نشود . » ( 3 )
حسين بن علي ( عليه السلام ) فرمود : « مردي يهودي خدمت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آمده گفت : اي محمّد . . . از ده سخن كه خداوند هنگام مناجات در بقعه مبارك به موسي عنايت نمود از شما مي پرسم ـ تا آن كه گفت ـ اي محمد از هفتمين آن خبر ده كه چرا خداوند مردم را به وقوف در عرفات پس از عصر فرمان داد ؟ پس پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : بدان جهت كه بعد از عصر ساعتي است كه آدم پروردگار خويش را عصيان كرد پس خداوند بر پيروان من وقوف و گريه و دعا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مستدرك الوسائل ، ج8 ، ص36
2 ـ مستدرك الوسائل ، ج10 ، ص30
3 ـ همان .
|
239 |
|
را در بهترين جايگاه ـ كه همين عرفات است ـ واجب گردانيد و پذيرش دعا را بعهده گرفت و آن ساعت كه از عرفات كوچ كنند ، همان ساعتي است كه آدم كلماتي را از خداوند دريافت كرد و توبه نمود ، كه همانا او توبه پذير و مهربان است . يهودي گفت : راست گفتي اي محمد ، پس ثواب كسي كه در عرفات ايستاده ، دعا كند و به درگاه خدا زاري نمايد چيست ؟ پيامبر فرمود : سوگند به آن كس كه مرا به حق ـ بشارت دهنده و بيم دهنده ـ به رسالت برانگيخت ، همانا براي خداوند در آسمان هفت در است : باب توبه ، باب رحمت ، باب تفضل ، باب احسان ، باب جود ، باب كرم ، و باب عفو ، هيچكس در عرفات حاضر نمي شود مگر آن كه براحتي از اين درب ها وارد شده ، اين خصلت ها را از خداوند مي گيرد . . . و براي خدا يكصد رحمت است كه تمامي آنها را بر اهل عرفات نازل مي گرداند . و آنگاه كه از عرفات برمي گردند ، خداوند آن فرشتگان را به رهايي عرفاتيان از زير بار گناه و واجب شدن بهشت براي آنان ، گواه مي گيرد ، و هنگام بازگشت از عرفات ندا دهنده اي صدا مي زند كه : خداوند شما را آمرزيد ، شما مرا راضي كرديد و من نيز از شما راضي شدم . آن يهودي گفت : راست گفتي اي محمد ! . . . » ( 1 )
در نقل ديگري آمده است :
« آنانكه در عرفات وقوف مي كنند ، در حقيقت پيش روي خدا ـ بين يدي الله ـ وقوف كرده اند . » ( 2 )
ابونصر بزنطي از حضرت رضا ( عليه السلام ) وآن حضرت به نقل از امام باقر ( عليه السلام )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مستدرك الوسائل ، ج10 ، باب18 ، ص32 ، ح11386
2 ـ بحارالانوار ، ج3 ، ص320 ، ح17
|
240 |
|
آورده است : هيچ انساني نيست ـ خوب يا بد ـ كه بر كوههاي عرفات وقوف كرده و خدا را بخواند ، مگر آن كه خداوند دعاي او را مستجاب نمايد . آدم خوب در نيازهاي دنيا و آخرت و آدم بد در كار دنيا . » ( 1 )
امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : « هيچ مرد مؤمني ، از اهل هر روستا و شهري كه باشد ، در عرفات وقوف نكند جز آن كه خداوند اهالي مؤمن آن محل را ببخشايد و هيچ مرد مؤمني از خانواده اي با ايمان ، در عرفات وقوف نكند مگر آن كه خداوند مؤمنان از آن خاندان را بيامرزد . » ( 2 )
از جابر بن عبدالله انصاري نقل شده كه پيامبر فرمود : « آمرزش بر اهل عرفات در همان لحظه حركت و لحظات آغازين روز عرفه نازل مي شود ، آنگاه شيطان بر سر خويش خاك ريخته ، شيون و زاري مي كند پس ديگر شياطين گرداگرد او جمع شده مي گويند : تو را چه شده است ؟ ! مي گويد : مردمي كه در مدت شصت و هفتاد سال نابودشان كردم در يك چشم به هم زدن آمرزيده شدند ( 3 ) ـ مرادِ شيطان حاجياني هستند كه در عرفات حاضر شده اند ـ . »
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « كسي كه گوش و چشم و زبانش را در روز عرفه نگهدارد ، خداوند او را از عرفه تا عرفه ديگر حفظ مي كند . » ( 4 )
ابن عباس مقدّمه اي در رابطه با حديث فوق آورده كه : فضل بن عباس ـ درعرفات ـ كنار رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ايستاده بود و به زنان نگاه مي كرد ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مستدرك الوسائل ، ج10 ، باب14 ، ص26 ، ح11371
2 ـ وافي ، ج2 ، ص42
3 ـ فاكهي ، اخبار مكّه ، ج5 ، ص15
4 ـ فاكهي ، اخبار مكّه ، ج5 ، ص18
|
241 |
|
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) چشم او را برگردانيد و فرمود : امروز روزي است كه اگر كسي گوش و چشم و زبانش را جز از حق ، نگهدارد ، گناهش آمرزيده مي شود . » ( 1 )
ابن عباس گفته است : « همانا خداوند به اهل عرفه ـ حاجيان ـ در برابر اهل آسمان فخر مي كند . » ( 2 )
ازرقي نيز مي نويسد : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « امّا وقوف تو در شامگاه عرفه ، همانا خداوند متعال به آسمان دنيا فرود مي آيد و سپس به شما ، بر فرشتگان مباهات مي كند و مي فرمايد : اينان بندگان منند كه پريشان موي و خاك آلوده از راههاي دور و دره هاي ژرف ، به اميد رحمت من ، به درگاه من آمده اند . اگر خطاهاي ايشان به شمار ريگها و قطره هاي باران و موج و خاشاك درياها باشد ، هر آينه بخشيدم . . . » ( 3 )
ابن عباس گفت : « پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را در غروب روز عرفه در عرفات ديدم كه دستهايش را تا سينه بالا آورده دعا مي كرد همانگونه كه مسكين از ديگران غذا طلب مي كند . » ( 4 )
در روايتي آمده كه : بيشترين دعاي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) روز عرفه اين بود : « لا اله الاّ الله وحده لا شريك له ، له الملك و له الحمد ، و هو علي كل شيء قدير . » ( 5 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ فاكهي ، اخبار مكه ، ج5 ، ص21
2 ـ همان .
3 ـ ازرقي ، اخبار مكه ، ج2 ، ص306
4 ـ فاكهي ، اخبار مكه ، ج5 ، ص24
5 ـ همان ، ص24
|
242 |
|
عبيد الله بن كُريز نيز گفت : « رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : برترين دعا ، دعاي روز عرفه است . » ( 1 )
همچنين رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « هيچ روزي شيطان كوچكتر ، حقيرتر ، و خشمگين تر از روز عرفه ديده نشده است ، و اين بخاطر آن است كه خداوند رحمتش را نازل كرده ، و از گناهان بزرگ ـ مگر آنچه كه در روز بدر ديده شد ـ مي گذرد . » ( 2 )
رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) روز جمعه در عرفات مشغول خواندن نماز عصر بودند كه شخصي به نام كلب خواست از مقابل آن حضرت عبور كند ، ناگهان افتاد و مرد . چون نماز آن حضرت پايان يافت ، فرمود : كدامين يك از شما كلب را نفرين نمود ؟ مردي پاسخ گفت : من او را نفرين كردم . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : در ساعتي دعا كردي كه هيچ مؤمني در آن ساعت دعا نمي كند ، مگر آن كه خداوند مستجاب مي نمايد .
دعا اين بود : « لا اله الا الله الحليم الكريم ، لا اله الا الله العلي العظيم ، سبحان الله رب السماوات السبع و الارض ، رب العرش العظيم ، و الحمد لله ربّ العالمين . » ( 3 )
اهميت عرفات بحدي است كه در روايت آمده : « الحج عرفه » ؛ « حج ، عرفه است » ، البته اين بدان معنا نيست كه ديگر اعمال حج ، كم اهميت است !
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ فاكهي ، اخبار مكه ، ج5 ، ص25
2 ـ همان ، ص26
3 ـ فاكهي ، اخبار مكه ، ج5 ، ص12 ، اين دعا به عباراتي ديگر نيز آمده ، ليكن فاكهي آن را با همين عبارت نقل كرده است .
|
243 |
|
بلكه اين روايت ، حجاج بيت الله الحرام را به مهمترين ركن حج كه عرفه است هدايت مي كند و شايد دليل اين اهميت ، همان نقشي باشد كه عرفات در آمرزش گناهان دارد كه انسانهاي گنه كار وارد آنجا شده و بخشوده شده خارج مي گردند .