بخش 10

قُزَحْ مسجد مشعرالحرام مشعر در قرآن هنگامه کوچ وقوف در مزدلفه تأخیر نماز خاطره امام صادق (علیه السلام) نکته اخلاقی پیامبر (صلّی الله علیه وآله) گزارش ابن جبیر از مشعرالحرام چند نکته مهم حرکت امیرالحاج حدود مزدلفه طول مزدلفه عبور از وادی محسِّر شعب ابی‏طالب شِعْب در لغت مکان شِعْبِ ابی‏طالب خانه‏ای که پیامبر (صلّی الله علیه وآله)


281


قُــزَحْ

محبّ الدين طبري مي نويسد : قُزَح مكاني در مزدلفه است و جايي است كه قريش در جاهليت در آنجا وقوف مي كردند . جوهري گفته است : قُزَح اسم كوهي در مزدلفه است . محبّ الدين طبري سپس افزوده است : در گذشته بر آن ساختمان ساخته و هر كس توان بالا رفتن داشت از آن بالا مي رفت و ديگران در كنار آن رو به قبله مي ايستادند و دعا مي خواندند و الله اكبر و لا اله الاّ الله مي گفتند . ( 1 )

ابن صلاح در مناسك خود گفته است : قُزَح كوه كوچكي در آخر مزدلفه است . ( 2 ) ياقوت حموي نيز مي نويسد : قُزَح نام كوهي است در مزدلفه ، در يك فرسخي منا و آنجا مصلّي ، مناره و وسائل آب دهي و آب رساني است . ( 3 )

قُزح در مزدلفه ، نزديك جايي است كه اميرالحاج آنجا وقوف مي كند . در دوره جاهلي بر روي آن آتش مي افروختند تا راهنماي حاجيان باشد و نيز اطراف را روشن سازد .

گفته اند : قصي بن كلاب در جايي كه وقوف كرد ، آتش افروخت ؛ بگونه اي كه آنها كه از عرفات مي آمدند آتش را مي ديدند . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نيز آنگاه كه از عرفات به مزدلفه آمد ، آتش در مشعر روشن بود كه آن حضرت به طرف آن آمد و در كنار آتش فرود آمد . ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ القري لقاصد ام القري ، ص419

2 ـ همان ، ص420

3 ـ معجم البلدان ، ج5 ، ص142

4 ـ ازرقي ، اخبار مكه ، ج2 ، ص191


282


ابن عمر نيز نقل كرده كه اين آتش از زمان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) تا عثمان در مشعر شبها روشن بوده است . ( 1 )

قريش نيز در آن زمان ، كنار قُزح وقوف كرده به عرفات نمي رفتند ، همچنين قزح را مشعرالحرام ناميده اند ، همان مكاني كه درآن رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) وقوف نمود . ( 2 )

در زمان هارون الرشيد ، شبي كه حاجيان در مشعرالحرام حضور مي يافتند ، بر ستوني كه در قُزح قرار داشت شمع مي افروختند امّا پس از مرگ وي چراغ هاي بزرگي با فتيله هاي ضخيم بر روي آن ستون روشن مي كردند كه نور آن تا فاصله زيادي را روشن مي ساخت . ازرقي سپس مي نويسد : امروز بر آن ستون در شب عيد قربان چراغ هايي با فتيله هاي كوچك روشن مي كنند . ( 3 )

ارتفاع اين ستون دوازده ذراع و داراي بيست و پنج پلّه بوده و محيط دايره آن نيز بيست و چهار ذراع بوده است . ( 4 )

با توجه به آنچه بيان شد مي توان نتيجه گرفت كه : بكارگيري اين اسامي ، در يكي حقيقت و در ديگري مجاز است . از اين رو ممكن است بكارگيري آن در تمامي مزدلفه حقيقت ، و در قُزَح به تنهايي مجاز باشد ؛ چرا كه مزدلفه ، قزح را نيز دربرمي گيرد ، و يا آن كه در تمامي مشعرالحرام حقيقت ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ازرقي ، اخبار مكه ، ج2 ، ص191

2 ـ احمد عبدالغفور عطار ، قاموس الحج و العمره ، ص86

3 ـ ازرقي ، اخبار مكه ، ج2 ، ص187

4 ـ همان .


283


و بكارگيري آن تحت عنوان مزدلفه يا جَمع مجاز باشد ؛ يعني اطلاق اسم كلّ بر بعض و يا عكس آن گردد . ( 1 )

مسجد مشعرالحرام

در كنار قُزح مسجدي است كه بارها تعمير شده و در سال 1073 به دست سلطان محمد عثماني مرمّت گرديده است .

اين مسجد در آغاز به شكل مربّع و هر ضلع آن ، به گفته ازرقي ، پنجاه و نُه ذراع و يك وجب و بدون سايبان و شبستان بوده و تنها ديواري گرداگرد آن قرار داشته كه ارتفاع ديوارها نيز با يكديگر متفاوت بوده است . ديواره سمت قبله هفت ذراع و هيجده انگشت و در سوي راست و چپ ، ده ذراع و ديگر قسمتها سه ذراع .

اين مسجد داراي شش در بوده و ديواره ها در مجموع پنجاه و هفت كنگره داشته است و فاصله آخر مسجد مشعرالحرام از سمت راست تا قزح چهارصد و ده ذراع مي باشد . ( 2 )

در سالهاي اخير اين مسجد توسعه يافته و به شكل بسيار زيبايي ساخته شده و بسياري از حاجيان شب مشعر در آن جا وقوف مي كنند مساحت اين مسجد حدود 5400 متر مربع است و گنجايش حدود 8000 نفر نمازگزار را دارد و نزديك 5 ميليون ريال سعودي در توسعه آن هزينه شده است . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ القري لقاصد ام القري ، ص419

2 ـ ازرقي ، اخبار مكه ، ج2 ، صص188-187

3 ـ في خدمة ضيوف الرحمن ، ص108


284


مشعر در قرآن

« ليس عليكم جناحٌ أن تبتغُوا فضلا من ربّكم فاذا أفضتم من عرفات فاذكروا الله عند المشعر الحرام واذكروه كما هداكم وان كنتم من قبله لَمِنَ الضالّين * ثمّ أفيضوا من حيثُ أفاض الناس واستغفروا الله انّ الله غفور رحيم . » ( 1 )

گناهي بر شما نيست كه از فضل پروردگار خود برخوردار شده و هنگام كوچ نمودن از عرفات خدا را در نزد مشعرالحرام ياد كنيد ، او را ياد كنيد همانطور كه شما را هدايت نمود ، اگر چه پيش از آن از گمراهان بوديد . سپس از همانجا كه مردم كوچ مي كنند كوچ كنيد و از خداوند طلب آمرزش نماييد كه خدا آمرزنده مهربان است .

« افاضه » مصدر « أفضتم » به معناي بيرون آمدن از جايي به صورت جمعي و گروهي است . خداوند به مسلمانان فرمان مي دهد تا به هنگام درآمدن از عرفات ، در مشعرالحرام وقوف نموده ، ذكر خدا بگويند . اين سرزمين ، جايگاه شعور و درك و آگاهي است ، هر حاجي به شكرانه هدايت خداوند و با احساس جايگاه و موقعيّت والاي خويش ، خود را در پيشگاه حضرت حق ديده ذكر گويان زمينه را براي نزديكتر شدن به حريم كبريايي فراهم مي سازد . ذكري عارفانه و از روي آگاهي و شعور .

جاهلان در دوره جاهلي ، با الهام گرفتن از رسوم قبيله اي ، در موسم حج به عرفات نمي رفتند و در مشعرالحرام وقوف مي كردند آنگاه كه مردي به نام « ابو سيار » سوار بر الاغ ، همراه با ديگر حاجيان به مشعر مي رسيد ، آنان از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بقره : 198و199


285


مشعر خارج و به منا مي آمدند . توجيه آنها اين بود كه چون ما اهل حرم هستيم نمي بايست از منطقه حرم خارج شويم و از آنجا كه عرفات بيرون حرم واقع شده ، لذا به آن سرزمين نيامده ، و در مشعرالحرام وقوف مي كردند . خداوند با نزول اين آيات ، به آنان فرمان داد تا همانند ديگر حاجيان عمل كرده ، ابتدا به عرفات بيايند و پس از آن به مزدلفه كوچ كنند . ( 1 )

در چرايي نامگذاري اين سرزمين به « مزدلفه » ، « مشعر » و « جمع » نكات گوناگوني بيان گرديده است :

معاوية بن عمّار از امام صادق ( عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود : جبرائيل آموزگار ابراهيم ، به هنگام آموختن مناسك حج و پس از غروب روز عرفه و حركت به مشعر ، به ابراهيم فرمود : « اِزْدلف ( 2 ) الي المشعرالحرام » و از اين رو مزدلفه ناميده شد . ( 3 )

امام صادق ( عليه السلام ) در تعبير ديگر فرموده اند :

« انّما سمّيت مزدلفه لأنّهم ازدلفوا اليها من عرفات » ؛ « چون پس از وقوف در عرفات ، حاجيان بدان سو حركت كرده به آنجا نزديك مي گردند ، لذا مزدلفه ناميده شد . » ( 4 )

1 ـ به مزدلفه ، « جمع » مي گويند ؛ زيرا كه آدم ( عليه السلام ) در اين سرزمين ميان دو نماز مغرب و عشا را جمع نمود . ( 5 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مجمع البيان ، ج1 ، ص296 ؛ الميزان ، ج1 ، ذيل آيه 198

2 ـ اِزْدَلَفَ ؛ يعني او را نزديك گردانيد و اِزْدَلَفَ اليه ؛ به او نزديك شد . بنابر اين معناي جمله اين است : به سوي مشعرالحرام حركت كن و به آنجا نزديك شو .

3 ـ بحارالانوار ، ج96 ، ص266 ، ح1

4 ـ وسائل الشيعه ، ج14 ، باب4 ، ص11 ، روايت1846

5 ـ وسائل ، ج11 ، باب2 ، ص238 ، ح14681


286


مرحوم صدوق ـ ره ـ نيز فرموده است : در نامه اي كه پدرم به من نوشته ، آمده : مزدلفه را جمع ناميده اند ؛ زيرا در آن جا نماز مغرب و عشا با يك اذان و دو اقامه خوانده مي شود . ( 1 )

2 ـ مزدلفه از « اِزدلاف » به معناي اجتماع ، گرفته شده . در قرآن كريم هم آمده است : « وازلفنا ثمّ الآخرين » ( 2 ) و ( 3 )

3 ـ « ازدلاف » ؛ نزديك شدن به يكديگر است و علّت نامگذاري به « مزدلفه » آن است كه آنجا مكان نزديك شدن به خداست . ( 4 )

4 ـ چون آدم و حوا پس از خروج از بهشت در اين سرزمين ، يكديگر را يافتند ، لذا « مزدلفه » ناميده شد . ( 5 )

5 ـ به خاطر آن كه مردم در قسمتي از شب در آنجا فرود مي آيند آنجا را مزدلفه گفته اند . ( 6 )

6 ـ « زلفه » به معناي « نزديكي » است آنجا را مزدلفه ناميده اند ؛ زيرا مردم در آن مكان به حرم نزديك مي شوند . ( 7 )

هنگامه كوچ

غروب روز عرفه فرامي رسد و حاجيان بايد به سوي مزدلفه حركت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ علل الشرايع ، ص437

2 ـ با استنادي كه به آيه شريفه شده بايد اينگونه معنا كرد : « و ديگران را در آنجا گرد آورديم » ليكن به نظر مي رسد اين معنا صحيح نباشد ، بلكه همان معناي نزديك ساختن با محتوا سازگارتر است . شعراء : 64

3 ـ ياقوت حموي ، معجم البلدان ، ج5 ، ص142

4 و5 و6 و7 ـ همان .


287


كنند ، همه در تلاش اند تا از يكديگر براي رسيدن به مزدلفه پيش بگيرند ليكن اين عجله و شتاب كاري پسنديده نبوده . امام صادق ( عليه السلام ) آن را نهي كرده ، فرموده اند : ] در كوچ به مشعر [ از تندروي كه بيشتر مردم مبتلاي به آن هستند ، بپرهيز . . . از خداي بترس و زيبا و آرام راه برو . مسلماني را پايمال نكن و در راه رفتن ميانه رو باش . ( 1 )

معاوية بن عمّار نيز خود شاهد بوده كه امام صادق ( عليه السلام ) به هنگام كوچ به مشعر ] در عرفات ايستاده [ مكرر مي فرمود : « اللّهمّ اعتقني من النار » و صبر مي فرمود تا مردم كوچ مي كردند . وي گويد : به امام گفتم : حركت نمي كنيد ؟ مردم رفتند . حضرت فرمود : از شلوغي جمعيت مي هراسم و بيم آن دارم كه در آزار انساني سهيم شوم ! ( 2 )

اين عجله و شتاب همراه با هياهو و جنجال ، به هنگام كوچ به مشعر ، از رسوم حج گزاران در دوره جاهلي بوده است .

آنان هنگام حركت اسب ها و شتران را به سرعت راه انداخته ، با عجله مسير را مي پيمودند . ( 3 )

رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ در مقابله با اين رسم جاهلي ، حاجيان را به آرامش و متانت دعوت نموده ، از آنان مي خواستند تا استغفار كنان و در حالي كه دعا مي خوانند ، به سوي مشعر حركت كنند . امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آنگاه كه از عرفه حركت مي كرد ، لگام

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ وسائل ، ج14 ، ص5

2 ـ همان ، ص6

3 ـ علل الشرايع ، ص444


288


قصوي ( 1 ) را بگونه اي در دست گرفته بود كه سر شتر نزديك پاهايش قرار گرفته و با دست راستش به مردم اشاره مي كرد و مي فرمود : مردم ! آرام ، آرام ، و خود در بين راه هرگاه از تپه و كوهي بالا مي رفت ، آرامتر حركت نموده ، ( 2 ) سپس تا مزدلفه مسير را با همين روش ادامه مي داد ، سپس امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : ] لازم است [ سنّت آن حضرت دنبال شود . ( 3 )

روزي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) از عرفه به سوي مشعر حركت مي نمود كه ناگهان از پشت سر ، فرياد و هياهويي شنيد كه افرادي تازيانه بر شتر مي زنند و با عجله و شتاب حركت مي كنند . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) با تازيانه خويش به آنان اشاره كرده فرمود : مردم ! بر شما باد به آرامش و متانت ، نيكي در تندروي و دواندن اسب و شتر نيست ، بر شما باد به آرامش . ( 4 )

از اسامه درباره چگونگي حركت و سير رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) از عرفات به مشعر پرسيدند . گفت : با آرامي راه مي پيمود ، پس آنگاه كه مسير باز و فراخ بود ، سريعتر حركت مي كرد .

محب الدين طبري پس از نقل اين سخن مي گويد : اين روايت دليل آن است كه آرامش و وقاري كه در روايات آمده ، بخاطر رفق و مدارا با مردم است . پس اگر ازدحام نبود هرگونه كه خواهد راه رود . ( 5 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ قصوي نام شتر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بوده و آن را چون تندرو بود ، بدين نام خوانده اند . برخي نيز گفته اند كه چون گوشهايش قطع شده بود ، او را قصوي ناميده اند . بحارالانوار ، ج96 ، ص269 في هامشه .

2 ـ نه بدان جهت كه بالا رفتن از كوه سخت است آرام مي رفت بلكه عنايت داشت تا از تند راه رفتن پرهيز نمايد .

3 ـ مستدرك الوسائل ، ج10 ، ص45 ، ح1

4 ـ مستدرك ، ج10 ، ص46 ، ح4

5 ـ القري لقاصد امّ القري ، ص413


289


وقوف در مزدلفه

وقوف در مزدلفه از نظر كلّيه مذاهب اسلامي ، واجب و ركني از اركان حج است ، ليكن در مقدار و زمان وقوف اختلاف نظر وجود دارد :

ابوحنيفه وقت وقوف را از طلوع فجر تا طلوع خورشيد ذكر مي كند ، مالك معتقد است كه حاجي هر ساعتي از ساعات شب عيد قربان و قبل از طلوع فجر را وقوف كند كافي است . و شافعي وقوف در هر لحظه اي پس از نيمه شب عيد قربان را مكفي دانسته است . ( 1 )

فقهاي شيعه ، بيشتر بر اين عقيده اند كه :

حاجي هر ساعتي از ساعات شب دهم به مشعر رسيد ، تا طلوع صبح نيّت اطاعت خدا كرده آنجا بماند ، آنگاه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب با نيّت خالص از ريا و خودنمايي ، نيّت وقوف كند و مستحب است كمي قبل از طلوع آفتاب به طرف منا حركت كرده ليكن از وادي محسِّر ، تا آفتاب برنيامده عبور نكند .

عبدالله بن سنان گفت : از امام صادق ( عليه السلام ) شنيدم كه مي فرمود : همانا خداوند از ظهر تا مغرب به حاضران در عرفات نظر افكنده ـ عنايت مي كند ـ و به هنگام كوچ آنان به سوي مشعر ، دو فرشته را در تنگه كوه مأزمان مي گمارد كه فرياد برمي آورند : خدايا ! ] اينان را [ سالم بدار ، سالم بدار ، و پروردگار آمين مي گويد و از اين روست كه در آنجا كسي را زمين افتاده و شكسته نمي بيني ! ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ قاموس الحج و العمره ، ص252

2 ـ مستدرك ، ج10 ، ص48


290


تأخير نماز

مستحب است حاجيان نماز مغرب و عشا را از غروب روز عرفه تأخير اندازند ، گرچه پاسي از شب بگذرد . به مشعر كه آمدند با يك اذان و دو اقامه نماز مغرب و عشا را در آنجا بخوانند . علي ( عليه السلام ) فرمود كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به هنگام آمدن به مشعر چنين كرد . ( 1 )

همچنين مستحب است آنگاه كه خورشيد كاملا غروب كرد ، امام از عرفات به سوي مزدلفه حركت نمايد مردم نيز همراه او كوچ كنند و نماز مغرب را ، با اين نيّت كه در مشعر با نماز عشاء يكجا بخوانند ، به تأخير اندازد ( 2 ) در بين راه فراوان ذكر خدا بگويند و نيز مستحب است از راه مأزمان ؛ همان راهي كه دو نشانه مشخّص كننده حدود حرم در آن سوي قرار دارد ، به مشعر بروند .

تذكر اين نكته ضروري است كه انجام اين عمل مستحبي بايد بگونه اي باشد كه براي زائران خانه خدا ايجاد مشكل نكند . اگر قرار باشد جمعيت ميليوني حج گزار همگي بخواهند از مأزمان بگذرند آن هم در آن بيابان فاقد امكانات ، معلوم نيست چه روي خواهد داد ؟ !

بنابر اين آنجا كه ازدحام جمعيت نباشد از مأزمان و در غير اين صورت از هر يك از مسيرهايي كه هم اكنون وجود دارد ، به سوي مشعرالحرام حركت كنند . تأكيد روايت بر پرهيز از آزار رساندن به ديگران ، و آرام حركت كردن حاجيان از عرفات به مشعر و نيز هنگام لمس حجرالاسود مؤيّد اين مطلب است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مستدرك ، ج10 ، ص49

2 ـ شافعي ها معتقدند در سفر مي توان هر دو نماز را باهم خواند . كتاب الايضاح ، ص295


291


از چهار مذهب اهل سنت تنها مالكي ها معتقدند كه قبل از حركت به مشعر ، تلبيه گفتن پايان مي پذيرد ليكن ديگران مي گويند : مستحب است حاجيان تا رسيدن به جمره عقبه در بين راه لبيك بگويند . اين گروه به حديثي استناد مي كنند كه مي گويد : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) تا زماني كه جمره عقبه را رمي فرمود ، تلبيه مي گفت . ( 1 )

شافعي ها و مالكي ها گفته اند : جايز است مردم زودتر و يا ديرتر از امام به طرف مشعر حركت كنند و حنفي ها گويند : اگر كسي داراي بيماري و ناراحتي باشد ، و يا از شلوغي جمعيت نگران شود ، و يا آن كه شب فرا رسيده و هنوز امام حركت نكرده ، مي تواند قبل از امام حركت نمايد . حنبلي ها نيز گويند : بهتر آن است كه حاجي پس از امام كوچ كند ، مگر آن كه امام خلاف سنّت عمل كرده ، تا پنهان شدن كامل شفق ، در عرفات باقي بماند .

ابي الصلاح حلبي مي گويد : مستحب است حاجي پياده مشعرالحرام را بپيمايد و اين استحباب در « حجة الاسلام » و براي آن كس كه سال اوّل حج اوست بيشتر تأكيد شده است . پس هنگامي كه از آن ـ يعني مشعرالحرام ـ بالا رفت ، فراوان سپاس خدا گويد و در دعا كوشش كند . . .

صدوق ـ رحمة الله عليه ـ به حاجيان چنين تعليم مي دهد :

آنگاه كه خورشيد غروب كرد ] از عرفات [ كوچ كن ، زماني كه به تلّ ريگي سرخ رنگ كه در سمت راست راه واقع شده رسيدي بگو : « اللهم ارحم موقفي و زد في عملي و سلّم ديني و تقبّل مناسكي . »

پس هنگامي كه به مزدلفه ـ كه همان جمع است ـ رسيدي نماز مغرب

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ صحيح مسلم 4 : 71-70 ؛ هداية السالك ، ج3 ، ص1038


292


و عشاء را با يك اذان و دو اقامه بخوان و اين دو نماز را ـ گر چه يك چهارم شب نيز بگذرد ـ جز در مزدلفه بجاي نياور ، سپس در مزدلفه بيتوته كن و آنگاه كه فجر طلوع كرد نماز صبح را بخوان و در پايين كوه بمان تا وقتي كه خورشيد از بالاي كوه ثبير ـ كه از بزرگترين كوههاي مكه است و بين مكه و عرفات قرار دارد ـ برآيد . آنگاه حمد خدا گوي ، و با گفتن « لا اله الاّ الله » ، « سبحان الله » ، « الله اكبر » ، « درود بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و آل او » و دعا براي خود ، حركت كن تا به وادي محسِّر درآيي . در وادي به اندازه يكصد قدم با شتاب حركت كن و همان را بگو كه در مكه ، در مسعي گفتي ، سپس به طرف منا برو . . . ( 1 )

عبور از محسِّر جز براي افراد مضطرّ قبل از طلوع آفتاب جايز نيست . ( 2 )

خاطره امام صادق ( عليه السلام ) از مشعر

امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : كجاوه پدرم ميان عرفه و مزدلفه فرو افتاد ، پس آن حضرت پياده شده نماز مغرب را بجاي آورده ، ] سپس حركت نمود و [ نماز عشا را در مزدلفه خواند . ( 3 )

نكته اخلاقي

آن كس كه صفات زشت و ناپسند را ، با عبوديت و دعا و اشك و ناله در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ المقنع ، مؤسسة الامام الهادي ، ص271 ؛ الهدايه ، ينابيع الفقيه ، ج7 ، ص55

تعبير فاسع فيه بمقدار مائة خطوة را بسياري از فقيهان آورده اند و از آن مي توان فهميد كه وادي محسِّر ، چيزي در حدود يكصد گام بيشتر نيست .

2 ـ مقنعه مفيد ، ص80 ؛ ينابيع الفقيهه ، ابي الصلاح ، در الكافي ، ص160

3 ـ التهذيب ، ج5 ، ص189


293


عرفات ، از خود دور كرده ، آنگاه به سوي مزدلفه حركت كند ، مورد عنايت خداوند قرار مي گيرد . امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : كسي كه از مأزمان بگذرد و در قلب او كبر و خودخواهي نباشد ، خداوند به او نظر خواهد كرد . راوي اين خبر گويد : پرسيدم كبر چيست ؟ فرمود : « مردم را خوار و حق را حقير شمردن . » ( 1 )

حاجيان در مشعرالحرام تلاش مي كنند ، شب را بيدار مانده به عبادت و تهجّد و راز و نياز با خداوند بزرگ بپردازند ، زيرا كه در آن شب بخاطر زمزمه هاي عاشقانه مؤمنان ، كه چونان زنبوران عسل در كنار كندوي خويش ، به مناجات با حق مشغولند ، درب هاي آسمان بسته نخواهد شد . خداوند مي گويد : « من پروردگار شما هستم و شما بندگان من هستيد . بندگان من ! حق مرا ادا نموديد و بر من سزاوار است كه خواسته شما را بپذيرم و در چنين شب آنان كه طالب آمرزش اند ، آمرزيده مي شوند .

مرحوم صدوق ـ ره ـ فرمود : آن شب كه در مزدلفه بيتوته نمودي ، اين دعا را بخوان : « اللهمّ هذه جمع فاجمع لي فيها جوامع الخير كلّه ، اللّهمّ لا تؤيسني من الخير الذي سألتك أن تجمعه لي في قلبي و عرّفني ما عرّفت أوليائك في منزلي هذا ، و هب لي جوامع الخير و اليسر كلّه . » ( 2 )

امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : به مزدلفه كه رسيدي از حياض عبور مكن و اين دعا را بخوان : « اللّهمّ هذه جمع ، اللّهمّ انّي أسألك أن تجمع لي فيها جوامع الخير اللّهمّ لا تؤيسني من الخير الذي سألتك أن تجمعه لي في قلبي و أطلب اليك أن تعرفني ما عرفت أوليائك في منزلي هذا و أن تقيني جوامع الشر . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ وسائل ، ج14 ، ص7

2 ـ الفقيه ، ج2 ، ص325


294


و اگر توانستي آن شب را بيدار بماني و شب زنده داري كني ، چنين كن كه همانا به ما خبر رسيده است كه درهاي آسمان در چنين شبي بخاطر صداي ـ مناجات ـ مؤمنان كه چونان زنبور عسل زمزمه مي كنند ، بسته نگردد و خداوند گويد : « من پروردگار شما هستم و شما بندگان من ، حق مرا بجاي آورديد و بر من رواست كه شما را پاسخ گويم ، پس خداوند گناهان آنان كه خواسته اند گناهانشان پاك شود ، را پاك و آنان كه خواسته اند خداوند آنان را ببخشايد ، از آنها درخواهد گذشت . ( 1 )

در شيوه حج گزاري ابراهيم ( عليه السلام ) آمده است : آنگاه كه ابراهيم همراه با اسماعيل حج مي گزارد ، در مزدلفه ميان نماز مغرب و عشاء جمع نمود ، سپس آنجا بيتوته كرد تا فجر دميد ، آنگاه نماز صبح خواند ، سپس بر قُزح وقوف كرد تا هوا بخوبي روشن شد نه آن اندازه كه خورشيد طلوع كند ، پس از آن همراه ؛ ديگران از آن جا حركت كرد . ( 2 )

پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در مشعر

علي ( عليه السلام ) فرمود : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آنگاه كه در « جَمْع » ( مزدلفه ) صبح كرد به « قُزَح » آمده ، بر آن وقوف نمود ، فرمود : اين قُزَح ، همان مكان وقوف است ، و تمامي جَمع موقف است . ( 3 )

جابر نيز در حديثي طولاني گفته است : آنگاه كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ وسائل ، ج14 ، باب10 ، ص19 ، ح18488

2 ـ القري لقاصد امّ القري ، ص421

3 ـ همان ، ص418


295


مزدلفه نماز صبح گزارد ، بر شتر خويش سوار شده ، به مشعرالحرام آمد . پس رو به قبله كرده ، دعا نمود و الله اكبر و لا اله الاّ الله گفت و پيوسته آنجا ايستاده بود تا هوا بخوبي روشن شد . ( 1 )

ابن جريج گويد : عطا به من گفت : بر من خبر داده اند كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در شب ( جَمْع ) در همان مكاني كه هم اكنون پيشوايان وقوف مي كنند ؛ يعني همان مكان دارالاماره كه در سمت قبله مسجد مزدلفه قرار دارد ، وقوف نمود . ( 2 )

گزارش ابن جبير از مشعرالحرام

مردم هنگام غروب خورشيد از عرفات به راه افتادند و هنگام نمازِ خفتن به مزدلفه رسيدند و همان گونه كه سنّت پيامبر ـ صلّي الله عليه ] وآله [ و سلّم ـ بر آن جاري است ، نماز مغرب و عشاء را يكجا گزاردند . آن شب مشعرالحرام يكسره از پرتو مشعلها و شمعهايي كه در چراغدانها و شمعدانهاي لالهوار مي سوخت ، روشن شده بود و سرتاسر مسجد مذكور پر از نور بود ، چنان كه بيننده مي پنداشت تماميِ ستارگان آسمان بر آن مسجد مبارك بنيان ، فرود آمده است . كوه رحمت و مسجدِ واقع بر آن نيز به شب آدينه چنين بود ؛ زيرا ايرانيان خراساني و ديگران كه جزو كاروان حجّ عراقيان بودند ، به آوردن شمع و زياده روي در افروختن آن براي روشن كردن اين زيارتگاههاي مقدس ، اهتمامي بليغ دارند . حرم نيز در مدت اقامت آنان به همين وضع بسيار روشن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ القري لقاصد امّ القري ، ص419

2 ـ ازرقي ، اخبار مكه ، ج2 ، ص192


296


و درخشان بود ؛ زيرا هر يك از ايشان ، شمعي در دست وارد حرم مي شد و جملگي آهنگ حطيم ( يا حجلهوار ) پيشنماز حنفي مي كردند زيرا بيشتر بر مذهب اويند . ما بر دوش گروهي از اين جمع شمعي بزرگ را ديديم ، كه حمل آن نيرومندان را خسته مي كرد ، و از بزرگي به درخت سروي مي مانست ، ايشان آن را برابر پيشنماز حنفي گذاشتند .

مردم آن شب را ، كه شب شنبه بود ، در مشعرالحرام سپري كردند و چون نماز صبح را خواندند ، پس از وقوف ( ايستادن ) و دعا ، از آن جا رهسپار منا شدند ، زيرا تمام مزدلفه جاي وقوف است ، جز وادي محسِّر كه چون روي به منا آورند در آن جا هروله ( قدم دَوْ ) كنند و ( به شتاب ) از آن وادي بگذرند . بيشتر مردم از مزدلفه سنگريزه هاي مخصوص براي جَمْره برگيرند و اين كار مستحب است ، پاره اي ديگر سنگريزه ها را از اطراف مسجد خيف در منا برمي دارند . . .

چند نكته مهم

نكات قابل توجه در مشعرالحرام و مستحباتي كه بيشتر فقيهان به آن تأكيد كرده اند ، عبارت است از :

1 ـ تأخير نماز مغرب و عشاء از عرفات و اقامه آن در مزدلفه .

2 ـ خواندن نماز مغرب و عشا با يك اذان و دو اقامه .

3 ـ شكر و حمد و سپاس الهي و ذكر گويي خداوند .

4 ـ احيا و شب زنده داري و دعا و مناجات .

5 ـ مشعرالحرام را پياده طي كردن ، بخصوص آن كه سال اوّل حج


297


اوست .

6 ـ به هنگام طلوع فجر ، در پايين كوه ايستادن و دعا خواندن .

7 ـ حركت به سوي منا ، كمي قبل از طلوع آفتاب ( تا وادي محسّر . )

8 ـ حضور اميرالحاج در مشعر و كوچ وي پس از طلوع خورشيد .

9 ـ برداشتن سنگريزه براي رمي جمرات از مزدلفه .

10 ـ آرام و با وقار حركت كردن .

جايز نيست حاجيان قبل از طلوع آفتاب ، از جمع ( مزدلفه ) در حال اختيار كوچ كرده ، به منا بيايند . امام صادق ( عليه السلام ) در رابطه با مردي كه چنين كرده فرمود : اگر نمي دانسته چيزي بر او نيست و اگر آگاهانه قبل از طلوع خورشيد حركت كرده ، خون گوسفندي به گردن اوست .

حركت اميرالحاج

امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : سزاوار است امام ( اميرالحاج ) در « جَمْع » توقف نموده تا خورشيد برآيد و ديگر مردم ، اگر خواستند زودتر بروند و اگر خواستند ديرتر . ( 1 )

ليكن پس از طلوع آفتاب ، اميرالحاج بايد حركت نموده ، در مزدلفه نماند .

اسماعيل بن علي در سال 140 هجري اميرالحاج بود و همراه با امام صادق ( عليه السلام ) حج مي گزارد . به هنگام حركت از مشعرالحرام براي امام ( عليه السلام )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الفروع من الكافي ، ج4 ، ص541


298


حادثه اي پيش آمده ، از مركب افتادند . اسماعيل بن علي خواست كنار آن حضرت بماند تا همراه با ايشان حركت كند . امام صادق ( عليه السلام ) فرمودند : اميرالحاج هنگام حركت و كوچ مردم نبايد توقف كند . ( 1 )

حدود مزدلفه

اسحاق بن عمّار گويد : از امام صادق ( عليه السلام ) درباره حدود جمع ( مزدلفه ) پرسيدم ، فرمود : « ميان مأزمان تا وادي محسِّر است . » ( 2 )

ابن جريج گويد : به عطا گفتم : مزدلفه كجاست ؟ گفت : هنگامي كه از راه باريك دو تنگه عرفات گذشتي تا وادي محسِّر همه مزدلفه است . هر كجا خواهي وقوف كن ، ليكن من دوست دارم پايين قُزَح وقوف كني و به طرف ما بيايي . . . عطا سپس گفت : از دو تنگه عرفات كه گذشتي در هر سوي ، از راست و چپ فرود آي .

ابن جريج مي گويد : از وي پرسيدم آيا در دامنه كوهي كه در سمت راست من قرار گرفته مي توانم وقوف كنم ؟ پاسخ گفت : آري ليكن من دوست دارم پايين قزح وقوف نمايي . ابن جريج مي افزايد : عطا دوست نمي داشت مردم در راه فرود آيند و مي گفت راه براي عبور مردم تنگ خواهد شد .

وي سپس از عطا پرسيد : اين كه مي گويي : « وقوف در پايين قزح تو را خوشتر مي آيد » از چه روست ؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ قرب الاسناد ، ص8

2 ـ وسائل ، ج14 ، باب8 ، ص18 ، ح18482


299


گفت : به خاطر راه مردم ؛ چرا كه مردم بر بالاي آن وقوف مي كنند و راه بر ديگران تنگ مي شود ، و در نتيجه مسلمانان در پيمودن راه آزار مي بينند .

گفتم : شما خود آنجا وقوف نمي كني ؟ گفت : نه . . .

و سرانجام گفت : هر جا كه راه را بر مردم تنگ ننمايي و به آنان آزار نرساني ، وقوف همانجا خوب است . ( 1 )

توصيه عطا را هم اكنون نيز بايد جدّي تلقّي كرد چرا كه ميليونها انسان حج گزار پياده و يا سوار بر اتومبيل در يك فاصله زماني كوتاه بايد در مزدلفه گرد آمده ، شب را تا طلوع آفتاب آنجا بيتوته كنند . هر گونه ايجاد مزاحمت و راه بندان و بي دقّتي در انتخاب مكان براي نشستن ، موجب آزار جدّي ديگر زائران خواهد شد .

شيخ طوسي ـ رحمة الله عليه ـ در نهايه فرموده است :

« و حدّ المشعر الحرام ما بين المأزمين الي الحياض و الي وادي محسّر . »

حدّ مشعرالحرام از يك سوي ، مأزمان ـ كه آغازين نقطه ورود به مزدلفه از سوي عرفات مي باشد ـ و از سوي ديگر حياض ـ و پايان آن وادي محسّر است ، كه نزديك به منا قرار دارد . سزاوار نيست كسي جز در آنچه آمد ، وقوف كند ، البته اگر جمعيت به حدّي زياد باشد كه مكان براي نشستن دشوار و تنگ شود ، حاجي مي تواند از كوه بالا رفته ، آنجا بنشيند و وقوف كند . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ازرقي ، اخبار مكه ، ج2 ، ص192

2 ـ شيخ طوسي ، النهايه ؛ ينابيع الفقيهه ، ج7 ، ص198 ؛ السرائر ، ج8 ؛ ينابيع الفقهيه ، ص546 ؛ شرايع ، ص634


300


امام صادق ( عليه السلام ) فرمود :

زنان وضعيفان رخصت يافته اند ـ تا پس از كمي ماندن و صدق بيتوته ـ شبانگاهان به منا روند . ( 1 )

طول مزدلفه

درازاي مزدلفه ، از اوّل مأزمان تاابتداي وادي محسّر 3812 متر است . ( 2 )

در روايت آمده است كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ناتوانان از بني هاشم را شبانه به منا فرستاده ، آنان را فرمان داد به جمره سنگ نزنند تا خورشيد طلوع كند . . . ( 3 )

و از ديوار در بني شيبه ـ كنار مسجدالحرام ـ تا مرز مزدلفه از سوي منا 20507 ذراع مي باشد . ( 4 )

مستحب است حاجيان سلاح خود در جنگ با شياطين ؛ يعني سنگ زدن به جمره ها را از مشعر بردارند . ( 5 )

عبور از وادي محسِّر

معاوية بن عمّار به نقل از امام صادق ( عليه السلام ) گفته است : پس از كوچ از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحارالانوار ، ج96 ، ص270 ، ح22و27

2 ـ مرآة الحرمين ، ج1 ، ص341

3 ـ كافي ، ج4 ، ص247 ، ح4

4 ـ شفاء الغرام ؛ ج1 ، ص505و507

5 ـ وسائل ، ج14 ، باب18 ، ص31 ، ح18513


301


مشعر هنگامي كه به وادي محسّر رسيدي ـ و آن وادي بزرگي بين جمع ( مزدلفه ) و منا است ـ پس شتاب كن تا از آن وادي بگذري ، همانا رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ـ در چنين مكاني ـ ناقه خود را به سرعت بيشتري به حركت درآورده ، مي فرمود : « اللّهمّ سلّم عهدي واقبل توبتي وأجب دعوتي واخلفني فيمن تركت بعدي . » ( 1 )

اسحاق بن عمّار گويد : از ابا ابراهيم پرسيدم : چه ساعتي را بهتر دوست مي داري كه از مشعر ( جمع ) حركت كني ؟ گفت : كمي قبل از طلوع آفتاب . پرسيدم : اگر بمانيم تا آفتاب برآيد چه ؟ گفت : باكي نيست . ( 2 )

در روايات به حاجيان توصيه شده كه به هنگام عبور از وادي محسّر ، سريعتر حركت كنند . علي ( عليه السلام ) فرمود : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) هنگامي كه از جَمع كوچ نمود و به وادي محسّر رسيد ، به ناقه خود زد و ناقه بسرعت رفت تا از وادي گذشت ، آنگاه توقف نموده ، فضل را پشت سر خويش سوار فرمود ( 3 ) . . . ابن عباس گفته است : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از عرفات تا مزدلفه اسامه را پشت سر خويش سوار كرده ، و سپس از مزدلفه تا منا فضل را سوار فرمود . ( 4 )

دلايل مختلفي براي تندروي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در وادي محسّر ذكر شده است : برخي گفته اند چون مسير در آنجا باز و گسترده مي شود . ديگري گفته است : علت آن است كه وادي محسر پناهگاه شياطين است . همچنين گفته اند : آنجا محلّ وقوف نصاري بوده ، لذا رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) دوست مي داشت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ وسائل ، ج14 ، باب13 ، ص22 ، ح18491

2 ـ وسائل ، ج14 ، باب15 ، ص25 ، ح18498

3 ـ القري لقاصد ام القري ، ص431

4 ـ القري لقاصد ام القري ، ص45


302


سريعتر حركت كند و در تأييد اين نظر شعري را سروده اند كه ابن عمر هنگام كوچ از عرفه به مزدلفه آن را مي خوانده است :

اِلَيْكَ تَعْدُو قَلِقاً وَضَينُها * * * مُعْتَرِضاً في بَطْنِها جَنينُها

مُخالِفاً دينَ النَّصاري دينُها

اهل مكّه نيز اين وادي را ، وادي النّار نام نهاده معتقدند : مردي در آنجا شكار كرد ، پس آتشي فرو آمده او را سوزاند . ( 1 )

پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به هنگام گذر از اين وادي اين دعا را مي خواند : « اللّهمّ سلّم لي عهدي ، واقبل توبتي ، وأجب دعوتي ، واخلفني فيمن تركتُ بعدي . » ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ القري لقاصد ام القري ، ص855

2 ـ كافي ، ج4 ، ص473


303


شعب ابي طالب

در ابتداي خيابان حجون ، گورستاني وجود دارد كه در گذشته آن را « مقبره معلاة » مي ناميدند و هم اكنون در ميان اهل مكّه به « جنة المعلاة » ( 1 ) و در بين ايرانيان به « قبرستان ابوطالب » معروف است .

ازرقي ( م250 هـ . ق . ) در اخبار مكّه ، پيشينه تاريخي آن را اينگونه بيان مي كند :

در حجون گردنه ايست كه از محل نخلستان عوف و از كنار دو قناتي كه بالاي خانه معروف به « مال الله » است مي گذرد و تا درّه سلاخ ها مي رسد . در دامنه آن ، در دره سلاخ ها به روزگار جاهلي گورستاني قرار داشته و كثير بن كثير درباره آن گورستان چنين سروده است :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ فقه العبادات ( الحج ) ، ص 205


304


كم بذاك الحَجون من حيّ صدق * * * و كهول اعفة و شباب

« در اين حجون چه بسيار دوستان راستين از جوانان و پيران پاكدامن در گور آرميده اند . » ( 1 )

ابن عباس نقل مي كند كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) درباره اين گورستان فرموده است : « اين گورستان مردم مكه ، چه نيكو گورستاني است . » ( 2 )

درّه اي كه اين گورستان در آن قرار دارد به نام « شِعْب اَبِي دُبّ » معروف است . ازرقي از پدر بزرگش و او از زنجي نقل مي كند :

مردم مكه در دوره جاهلي و آغاز اسلام ، مردگان خود را در دره اَبي دُبّ ( 3 ) ـ كه بخشي از حَجُون است تا دره صَفي ؛ يعني صَفّيُ السِباب و در دره اي كه پيوسته به گردنه مدنيين است و امروز اين بخش ، گورستان مردم مكه است ـ دفن مي كردند ، پس منطقه گورستان بالاتر كشيده ، و پيوسته به كوه و گردنه اَذاخِر و كنار محوطه خِرْمان شد . مكان امروز آن نيز در ابتداي شارع « حَجون » است .

حجاج و زائران محترم بيت الله الحرام همه ساله پس از انجام اعمال عمره و يا حج ، كنار اين قبرستان آمده و مدفونين در آن ، از جمله حضرت خديجه ـ عليهاسلامـ ابوطالب و . . . را زيارت مي كنند .

از گذشته تاكنون اين قبرستان به نام « شِعْبِ اَبي طالب » ـ همان مكاني كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و ابي طالب و همراهانشان حدود سه سال توسط

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ازرقي ، اخبار مكه ، ج2 ، ص273

2 ـ همان ، ج2 ، ص211

3 ـ ابودب كنيه مردي از بني سواءة بن عامِر است كه چون ساكن آن دره بوده بنام او مشهور شده است . ازرقي ، اخبار مكه ، ج2 ، ص272 ؛ معجم معالم الحجاز ، ص 56


305


مشركان محاصره و مورد تحريم اقتصادي قرار گرفتند ـ نيز به مردم معرفي شده كه از لحاظ تاريخي نادرست بوده ، و شِعْبِ ابي طالب در مكان ديگري نزديك مسجدالحرام واقع شده است .

آنچه را كه در اين سطور خواهيد خواند دلائلي روشن و قطعي در اثبات اين مدّعاست .

شِعْب در لغت

در لِسان العرب آمده است :

« والشِّعْبُ » ( بِالْكَسْرِ ) ما انْفَرَجَ بَيْنَ جَبَلَيْن و قِيل : هُوَ الطّريقُ فِي الْجَبَلِ و الجَمْعُ « الشّعابْ . » « شِعْب » ( به كسر شين ) شكاف بين دو كوه را گويند . به راه كوهستاني نيز گفته شده است . جمع آن « شِعاب » مي باشد . ( 1 )

جوهري ( م 393 هـ . ق . ) در صحاح مي نويسد :

« والشِعْبُ » ( بالكسر ) الطَّريقُ فِي الْجَبَل وَالْجَمْع « الشِّعابُ . »

« شِعْب » ( به كسر شين ) راه در كوه راگويند ، جمع آن نيز « شِعاب » است . ( 2 )

فخرالدّينِ طُرِيحي ( م 1085 هـ . ق . ) در مجمع البحرين مي نويسد :

« شِعْب » ( به كسر شين ) راه در كوه را گويند جمع آن « شِعاب » مانند كِتاب است . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ابن منظور ، لسان العرب ، ج 4 ، ص 2270 ، چاپ مصر ـ دارالمعارف ـ قاهره

2 ـ جوهري ، صحاح ، ج 1 ، ص 156 ، بيروت ، 1404 هـ . ق .

3 ـ طريحي ، مجمع البحرين ، ج 1 ، ص 513 ، تهران ـ 1408 هـ . ق .


306


در فرهنگ معين نيز آمده است : شِعْب : راهي در كوه باشد ، دره . ( 1 )

مكان شِعْبِ ابي طالب

شهر مكه در يك منطقه كوهستاني قرار گرفته است ، و در نتيجه درون دره ها كه از سيل مصون بوده و بصورت يك حصار طبيعي ، خانه ها را در درون خويش جاي مي داد ، محل زندگي قبائل مختلف بوده است . در نزديكي مسجدالحرام سه شِعْبِ نزديك به هم وجود دارد كه اسامي آنها عبارت است از : 1 ـ شِعْبِ ابي طالب 2 ـ شِعْبِ بني هاشم 3 ـ شِعْبِ بني عامر . اجداد و بستگان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) معمولاً در اين سه شِعْبِ زندگي مي كرده اند . ( 2 )

مرحوم طريحي پس از آن كه شِعْبِ را معني مي كند ، مي نويسد :

« وشِعْب ابي طالب بمكّة مكان مولد النّبي ( صلّي الله عليه وآله ) و شِعْبُ الدُّبّ ايضا بِمَكّة و اَنْتَ خارِجٌ إلي مِني . »

« شِعْبِ ابي طالب در مكّه ، زادگاه نبي اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) است و شِعْب دُبّ نيز در مكّه در مسير منا قرار دارد . » ( 3 )

در مُعْجَم البُلدان ذيل « شِعْبِ اَبي يُوسُف » آمده است : آن همان درّه ايست كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و بني هاشم ، هنگامي كه قريش بر جنگ آنان هم قسم شده و نامه نوشتند ، بدان پناه بردند . اين درّه از آنِ عبدالمطّلب بود ، هنگامي كه چشمانش كم سو شد آن را ميان فرزندانش تقسيم كرد . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ دكتر معين ، فرهنگ معين ، ج 2 ، ص 2047 ، تهران 1360 هـ . ش .

2 ـ محلّ اين سه شعب در نقشه دقيقاً ترسيم شده است .

3 ـ طريحي ، مجمع البحرين ج 2 ص 513


307


نيز سهم پدرش عبدالله را گرفت و آن محل خانه هاي بني هاشم بود . ابوطالب گفته است :

جَزيَ الله عنّا عَبْد شَمْس و نَوْفلاً * * * وتَيْماً و مَخْزُوماً عقوقاً و مأثماً

بتَفريقهِم من بَعدوُدِّ و أُلفَة * * * جماعتنا كيما يَنالُوا المَحارِما

كَذَبتم وبيت الله نُبْزِي مُحَمّدا * * * ولمّا تَرَوْا يوماً لَدَي الشِّعْب قائِماً ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ معجم البلدان ، ج 3 ، ص 393


308


مرحوم علامّه مجلسي ـ ره ـ مي نويسد :

« شِعْبِ » ؛ شكاف بين دو كوه است و شِعْبِ اَبي طالِب در مكه معروف و شناخته شده است و آن همان مكاني است كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و ابوطالب و ديگر بني هاشم پس از آن كه قريش آنها را از بين خود راند ، در آنجا بودند . . .

آنگاه خانه محمد بن يوسف را نيز همان خانه اي مي داند كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آن را به عقيل بخشيد سپس محمد بن يوسف آن را از فرزندان عقيل خريداري نمود و به خانه محمدبن يوسف شهرت يافت او در پايان مي نويسد : اين مكان با همين خصوصيات اينك نيز در مكه موجود است ، و مردم آنجا را زيارت مي كنند . ( 1 )

خانه اي كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در آن به دنيا آمد

شناخت محل تولدِ پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و نيز مكان سكونت بني هاشم در مكّه ، مي تواند در شناسايي شعب ابيطالب مفيد باشد .

اَزْرَقي مي نويسد :

مَوْلِد ، خانه اي است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در آن متولد شده اند و اكنون در خانه محمّدبن يوسف برادر حجّاج بن يوسف قرار دارد . هنگامي كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) هجرت فرمود اين خانه را عقيل پسر ابوطالب تصرف كرد و در همين باره و موارد ديگر است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در حجة الوداع هنگامي كه به ايشان گفته شد كجا فرود مي آييد ؟ فرمودند مگر عقيل براي ما سايباني باقي گذاشته

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مجلسي ، مرآة العقول ، ج 5 ، 174 دارالكتب الاسلاميه ـ تهران 1363 هـ . ش .


309


است ؟ اين خانه همچنان در تصرف عقيل و فرزندان او بود تا آن كه فرزندان عقيل آن را به محمد بن يوسف ثقفي فروختند و او آن را ضميمه خانه خود ـ كه به خانه سپيد معروف است ـ كرد ، و اين خانه همچنان ضميمه آن بود تا آن كه خيزران ( 1 ) ـ مادر موسي و هارون خليفگان عباسي ـ حج گزارد و آن را از آن خانه جدا كرد و مسجدي در آن ساخت كه در آن نماز مي گزارند و براي آن ، در كوچه اي كه كنار آن است و به كوچه « مَوْلد » معروف است در بازكرد . اين درّه امروز به شعب بني هاشم و شعب علي ( عليه السلام ) معروف است ( 2 ) و به بازاري كه به آن سوق الليل مي گويند مي رسد . ( 3 )

سپس ابوالوليد مي گويد : از پدربزرگم و يوسف بن محمد شنيدم كه موضوع جايگاه ولادت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را ثابت و درست مي دانند و مي گويند همين جاست و ميان مردم مكه در اين باره هيچگونه اختلافي نيست .

فاكهي ( م 272 ، 279 هـ . ق . ) مي نويسد : خانه ابن يوسف ، و دره ابن يوسف از آن ابي طالب بوده ، و رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در قسمتي از همين خانه متولدگرديد واين همان دره ايست كه قريش بني هاشم را درحالي كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) با آنها بود ، محاصره نمودند . ( 4 )

عبدالله بن عباس نيز در همين درّه متولد شده است . ( 5 )

محقق كتاب اخبار مكه مي گويد : اين دره امروز ، به دره علي « شِعْبِ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ خيزران دختر عطاء زن مهدي عباسي و مادر هادي و رشيد است . وي در سال 172 يا 173 هـ . در زمان خلافت فرزندش هارون الرشيد وفات يافت . شذرات الذهب ، ج1 ، ص280 ، اعلام النساء للكحاله ، صص401-391

2 و3 ـ ازرقي ، اخبار مكه ، ج2 ، ص198

4 و5 ـ فاكهي ، اخبار مكه ، ص 264 ، مكة المكرمه 1407 هـ . ق .


310


اَبي طالِب » شناخته مي شود . ( 1 )

فاكهي پيشينه تاريخي خانه اَبي يُوسف را اينگونه بيان مي كند :

« برخي از مردم گفته اند : خانه ابن يوسف از آن عبدالمطّلب بوده است ، آنگاه حجّاج برادرش محمّد بن يوسف را مأمور ساخت و او آن را به صدهزار درهم خريد . سپس حجّاج آن خانه را به برادرش بخشيد و از او خواست آن را بسازد . وكلاي محمدبن يوسف نيز آن را ساختند . » ( 2 )

باز فاكهي مي گويد : « پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) سهم خود از اين خانه را به عقيل بن ابيطالب بخشيد . » ( 3 )

مرحوم كليني ( م 329 هـ . ق . ) ـ قدّس سرّه ـ مي نويسد :

مادر رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) در منزل عبدالله بن عبدالمطّلب كه نزديك جمره وسطي بود ( 4 ) حمل برداشت ؛ ( وَوَلَدَتَه في شِعْبِ اَبي طالِب في دارِ مُحَمّدِ بن يُوسُف . . . ) و در شِعْبِ ابي طالب در خانه محمّد بن يوسف ( وقتي داخل خانه شدي در گوشه آن خانه سمت چپ ) آن حضرت را به دنيا آورد . آنگاه خيزران آن را به مسجد تبديل كرد كه مردم در آن نماز مي گزاردند . . . ( 5 )

با توجه به صراحتي كه ايشان در رابطه با شِعْبِ دارند مي توان فهميد كه جمله : وماتت خديجة ـ عليها السلام ـ حين خرج رسول الله ـ صلّي الله عليه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ فاكهي ، اخبار مكه ، ص 264 ، مكة المكرمه 1407 هـ . ق .

2 ـ همان ، ص 266

3 ـ همان ، ص 267

4 ـ آمنه بنت وهب مادر گرامي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در شب جمعه از ماه رجب ، در شِعْب ، رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را حامله شد . اتحاف الوري باخبار امّ القري جزء اوّل ، ص 15 ، جامعه ام القري 1410 هـ . ق .

5 ـ كافي ، ج 1 ، ص 439 ، بيروت 1401 هـ . ق .


311


وآله وسلّم ـ من الشِّعْب . . . » ( 1 ) بدين معناست كه حضرت خديجه ـ س ـ پس از رفع محاصره و آزادي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) وفات يافت .

سيد محسن امين ـ رحمة الله عليه ـ در اعيان الشيعه مي نويسد :

رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در خانه اي كه به دار ابي يوسف معروف است متولّد گرديد ـ واو محمدبن يوسف برادرحجاج است ( 2 ) ـ اين خانه ازآن رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بود كه آن حضرت آن را به عقيل فرزند ابوطالب بخشيد . و زماني كه عقيل وفات يافت محمد بن يوسف آن را از فرزندان عقيل خريداري نمود و آنگاه كه خانه معروف به دار ابي يوسف ساخته مي شد ، خانه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را نيز به خانه خود ضميمه ساخت سپس خيزران مادر رشيد آن را گرفت و از خانه ابويوسف جدا و آن رابه مسجدي تبديل كرد كه تا اين زمان معروف بود و مردم در آن نماز مي خواندند و آنجا را زيارت نموده ، بدان تبرّك مي جستند و زماني كه وهابيان بر مكه سلطه يافتند ، اين مسجد را ويران نموده و از زيارت آن جلوگيري كردند و آنجا را محل نگهداري چهارپايان ! قراردادند . ( 3 )

تقي الدّين حسيني مكّي ( م 832 هـ . ق . ) مي نويسد :

رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در مكه ، در خانه محمد بن يوسف برادر حجاج بن يوسف متولد شد . ( 4 ) خانه اي كه نزديك صفا است ، خانه خيزران است و خانه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كافي ، ج 1 ، ص 440

2 ـ محمدبن يوسف ثقفي والي حكومت يمن بود و به ستم و دشمني با خاندان علي بن ابيطالب ( عليه السلام ) شهرت داشت . وي در سال يكصد يا كمي قبل از آن در يمن وفات يافت . الوافي بالوفيات ، ج5 ، ص242

3 ـ اعيان الشيعه ، ج 1 ، ص 219 ، دارالتعارف ، بيروت .

4 ـ عقدالثمين ، ج 1 ، ص 219 ، بيروت 1406 هـ . ق .


312


ابن يوسف در سوق الليل و همان مكاني است كه به مَوْلِد نبي اكرم معروف است . ( 1 )

در سيره حَلبيّه آمده است :

محل ولادت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مكّه و در خانه ايست كه به نام محمد بن يوسف ـ برادر حجاج ـ خوانده مي شود . . .

محمد بن يوسف آن را به قيمت يكصد هزار دينار از فرزندان عقيل خريداري نمود و به خانه خويش ملحق ساخت و نام آن را نيز « دارالبيضاء= خانه سفيد » نهاد ؛ زيرا كه آن را از گچ ساخته و اطرافش را نيز گچ كشيده بودند و در نتيجه تمامي ساختمان به رنگ سفيد بود . و از آن پس ، به خانه ابو يوسف شهرت يافت . ( 2 )

محل ولادت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را پس از مسجدالحرام برترين مكان دانسته اند . ( 3 )

برخي ولادت حضرت فاطمه زهراـ س ـ رانيزدر همين مكان مي دانند . ( 4 )

در فتح مكه ، رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در منطقه حجون خيمه زده و وارد شهر نشدند ، به آن حضرت گفته شد به منزل خودتان در شِعْب نمي رويد ؟ حضرت فرمود : آيا عقيل براي ما منزلي باقي گذاشته است ؟ ( 5 )

اين نقل تاريخي بيانگر آنست كه « شِعْبِ ابي طالب » در منطقه « حَجُون » نبوده ، بلكه در نزديكي « مسجدالحرام » و در كنار كوه صفا قرار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ عقدالثمين ، ج 1 ، ص 220

2 ـ السيرة الحلبيه ، ج 1 ، ص 62 ، داراحياء التراث العربي ، بيروت .

3 و4 و5 ـ همان ، ص 66


313


داشته ، و خيزران مادر هارون الرشيد هنگامي كه حج مي گزارد آن را از خانه ابويوسف جدا نمود و مسجدي در آن مكان ساخت . بناي مسجد را به زبيده همسر هارون نيز نسبت داده اند كه در صورت صحت ، تعمير و يا تجديد بناي مسجد بوده است . ( 1 )

البته در نقل ديگري آمده كه خيزران خانه ارقم را خريد و در آن مسجدي بنا نمود ( 2 ) وچون اين خانه نيز در كنار صفا بوده ، برخي آن را با خانه ابويوسف اشتباه كرده اند .

مسعودي ( 345 هـ . ق . ) مي نويسد :

تولّد او ـ عليه الصلوة و السلام ـ هشتم ربيع الاول همان سال ( يعني سال عام الفيل ) در مكه ، در خانه ابن يوسف بود كه بعدها خيزران مادر هادي و رشيد آنجا مسجدي ساختند . ( 3 )

و در جاي ديگر مي گويد : بسال چهل و ششم ، قريشيان پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) را با بني هاشم و بني عبدالمطّلب در دره كوه محصور كردند . بسال پنجاهم او ـ عليه السلام ـ با كسان خود از دره بيرون آمد . ( 4 )

ابن اثير ( م 630 هـ . ق ) به نقل از ابن اسحاق مي نويسد :

مكان ولادت رسول خدا خانه ايست كه به خانه ابن يوسف مشهور است . آن حضرت آن را به عقيل بخشيده و تا زمان فوت وي در اختيار او بود ، سپس محمد بن يوسف برادر حجاج آن را از فرزندان عقيل خريداري نمود وبه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 و2 ـ السيرة الحلبيه ، ج 1 ، ص 66

3 ـ مروج الذهب ، ج 2 ، ص 274 ، بيروت 1385 هـ . ق .

4 ـ همان ، ص 287


314


خانه معروف به دار ابن يوسف ضميمه ساخت ، آنگاه خيزران آن خانه را از خانه ابويوسف جدا نموده و آنجا مسجدي ساخت كه در آن نماز مي گزارند . ( 1 )

طبري ( م 310 هـ . ق ) نيز مكان تولّد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را خانه ابويوسف مي داند . ( 2 )

فاسي ( م 832 هـ . ق ) مي نويسد :

ولادت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در مكاني در سوق الليل كه نزد مردم مكه شهرت داشته قرار دارد . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كامل ابن اثير ، ج 1 ، ص 294 ، بيروت 1408 هـ . ق .

2 ـ تاريخ طبري ، ج 2 ، ص 125 ، دارالفكر ، بيروت .

3 ـ شفاء الغرام ، ج 1 ، ص 269 ، دارالكتب العلميه بيروت .


315


محمد طاهر كردي مكي مي گويد :

ولادت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در مكه در خانه ابي طالب در شِعْبِ بَني هاشم بوده است . ( 1 )

ولادت نبي ( صلّي الله عليه وآله ) در مكه در خانه ابي طالب در شِعْبِ بني هاشم نزديك مسجدالحرام بوده كه امروزه ، شِعْبِ علي ؛ يعني علي بن ابيطالب ناميده مي شود و پيوسته محل ولادت آن حضرت تا به امروز معروف و شناخته شده است . ( 2 )

اكثر قريب به اتفاق مورّخين ، مكان ولادت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را در شِعْبِ ابي طالب يا در خانه نزديك صفا ، و يا در خانه معروف به خانه ابويوسف ذكر كرده اند كه هر سه ، يك مكان است . ( 3 )

در كتاب سيرة ساكن الحجاز آمده است :

مكان ولادت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در شِعْبِ بَني هاشم بوده است . سپس توضيح مي دهد كه : شِعْبِ بني هاشم نزد اهل مكه شناخته شده است و همه ساله مردم در آنجا اجتماع نموده ، مجلس جشن بپا مي كنند و بيش از آنچه تاكنون در اعيادشان مجالس جشن و شادي دارند ، در آنجا مجلس شادي بپا مي كنند . سپس در پاورقي كتاب از محبّ الدين طَبري مكي نقل كرده كه مي گويد : خانه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را در زمان هجرت آن حضرت ( صلّي الله عليه وآله ) به مدينه ، عقيل مالك شده . و پيوسته در دست او و فرزندانش باقي ماند تا محمدبن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ التاريخ القويم ، ص 63

2 ـ التاريخ القويم ، جزء اول ، ص 67

3 ـ سيره ابن هشام ، ج 1 ، ص 167 ، مصر 1375 هـ . ق .


316


يوسف برادر حجاج آن را خريد و به خانه خود كه « خانه سفيد » ناميده مي شد ملحق ساخت سپس به خانه ابن يوسف معروف گرديد . اين وضعيت ادامه يافت تا خيزران كنيز مهدي عباسي در آنجا مسجدي بنا نمود كه در آن نماز مي گزارند ، و آن را از خانه ابن يوسف جدا كرده كوچه اي ايجاد كرد كه به آن « زقاق المولد » گفته مي شود و هم اكنون آنجا كتابخانه عمومي است . ( 1 )

محمد طاهر كردي مكّي مي نويسد :

ولادت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در مكه ، در خانه ابي طالب ، در شِعْبِ بني هاشم و در نزديكي مسجدالحرام بوده كه امروزه به شِعْبِ علي يعني علي بن ابيطالب ناميده مي شود و پيوسته مكان ولادت آن حضرت ( صلّي الله عليه وآله ) تا امروز معروف و شناخته شده بوده است . ( 2 )

صلاح الدّين صَفَدي پس از بحث پيرامون مكان ولادت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مي نويسد : قول برتر آن است كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در عام الفيل در خانه اي در كوچه معروف به زُقاقُ الْمَوْلِد كه در دست عقيل ابن ابيطالب بوده متولد گرديد . ( 3 )

گفته مي شود كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در شِعْبِ بَني هاشم متولد شدند ، برخي گفته اند در خانه اي نزديك صفا و . . . ( 4 )

عاتق بن غيث بلادي مي نويسد :

از نظر تاريخي مسلم است كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) تقريباً در سال 53 قبل از هجرت ( عام الفيل ) در شِعْبِ ابي طالب كه امروزه به شِعْبِ علي معروف

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سيد رفاعه رافع الطهطاوي ، سيرة ساكن الحجاز ، چاپ مكتبة الآداب مصر ، ج 1 ، ص 6

2 ـ التاريخ القويم لمكه و بيت الله الكريم ، ص 67 ، مكه مكرمه ، 1385 هـ . ق .

3 ـ الوافي بالوفيات ، 5 : 242 ، چاپ بيروت .

4 ـ اتحاف الوري باخبار امّ القري ، ص 48 ، جزء اوّل .


317


است ، به دنيا آمد و به خاطر ازدحام مردم و شوق آنان نسبت به تبرك جويي از آن خانه ، هم اينك به كتابخانه تبديل شده است . ( 1 )

تا قبل از سلطه وهابيان بر حرمين شريفين ، محل ولادت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) زيارتگاه مؤمنان و مسلماناني بود كه از گوشه و كنار جهان به مكه مي آمدند . ( 2 )

محمد بن علوي مالكي مكّي مي نويسد :

مكان ولادت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در سوق الليل مكاني شناخته شده است و ساكنين مكه درباره آن اختلاف نظر ندارند ، هريك از آنها از نسل قبل از خود شنيده و ترديدي در آن ندارند . ( 3 )

ابن ظهيره مي گويد : مردم مكه در شب ولادت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) همراه با علما ودانشمندان و بزرگان شهر با روشن نمودن فانوس و شمع از خانه هاي خود خارج و براي زيارت و بزرگداشت ولادت آن حضرت در كنار اين خانه اجتماع مي كنند . ( 4 )

در كنار اين خانه گودالي ( حفره ) بوده كه روي آن را با چوب مي پوشاندند و اين علامتِ همان مكـاني اسـت كــه رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) در آنجا متولد شدند . ( 5 )

ساختمان آن را ناصر خليفه عباسي در سال 576 و ملك مظفر در سال 666 و ديگران تعمير نموده اند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ فضائل مكه ، ص 232 ، دار مكه 1410 هـ . ق .

2 ـ السيرة الحلبيه ، ج 1 ، ص 57

3 و4 ـ في رحاب بيت الله الحرام ، ص 262

5 ـ همان ، ص 263


318


در زمان ملك عبدالعزيز ، شيخ عباس قطان ( امين العاصمة المقدسه ) اين خانه را تخريب و در همان مكان كتابخانه عمومي كه به « كتابخانه مكه مكرمه » معروف شد ، بنا كرد ، افراد به آنجا مراجعه و به مطالعه كتب مي پرداختند . ( 1 ) اين ساختمان در سال هاي اخير در طرح توسعه اطراف مسجدالحرام ، در معرض تخريب قرار گرفته است . بناهاي ساخته شده در محل ولادت نبي اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) را در تصوير ، ملاحظه نماييد .

از مجموع آنچه گذشت مي توان نتيجه گيري كرد كه :

1 ـ پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) در شِعْبِ ابي طالب متولد گرديده اند .

2 ـ شِعْبِ ابي طالب در مكّه مكاني نزديك مسجدالحرام بوده و با مكاني كه فعلاً در حجون به اين نام معروف است ، فاصله دارد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ في رحاب بيت الله الحرام ، ص262


| شناسه مطلب: 75001