بخش 5

جمرات کجاست ؟ مقام ابراهیم و سیر تاریخی آن


97


جمرات كجاست ؟

راز و رمزهاي حج

حج در اسلام اسراري دارد . حج عبادتي است ذكري و عملي ، و هر عملي اشاره اي دارد به رازي تاريخي و رمزي در گذشته هاي دور تاريخ كهن پيامبران ، بهويژه مي توان گفت سراسر اعمال واذكارش ايماء و اشاره به سرگذشت شيخ الأنبياء ، حضرت ابراهيم ( ع ) و خاندان اوست : قرنها است كه حاجيان ، ميان دو كوه صفا و مروه در « سعي » اند به ياد هاجر ، و در منا « قرباني » مي كنند به ياد اسماعيل ، و « لبيك » خداي يكتا را مي گويند به اجابت از دعوت قهرمان توحيد ، ابراهيم ( ع ) ، از شيطان ابراز نفرت مي كنند به پيروي از ابراهيم ، ابراهيمي كه مورد ابتلا و آزمايش خداوند قرار گرفت : ( وَإِذِ ابْتَلَي إِبْرَ هِيمَ رَبُّهُو بِكَلِمَـت فَأَتَمَّهُنَّ ) ( 1 ) « ( به خاطر بياور ) هنگامي را كه خداوند ابراهيم را با وسائل گوناگوني آزمود و او به خوبي از عهده آزمايش در همه آنها برآمد » كه بنا به نقل ابن عباس در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بقره : 124 .


98


چهار مورد از مشاعر ( مراسم حج ) آزموده شده است : 1 ـ طواف 2 ـ سعي بين صفا و مروه 3 ـ رمي جمار ( سنگ زدن به سه جمره ) ( 1 ) 4 ـ افاضه ( كوچ از عرفات به مشعر ) .

پس شايسته است تاريخچه اين ابتلات كه ريشه يك فريضه بزرگ گشته است ، مورد بررسي قرار گيرد . اينك در اين نوشتار ، ابتدا به تاريخچه يكي از آنها ؛ يعني جمرات مي پردازيم و سپس جايگاه آنها را مورد بررسي قرار مي دهيم :

جمرات سه گانه

جمرات نام سه محل در منا است كه اگر از سمت مكه ، رو به منا برويم ، از دامنه كوهي كه فاصل ميان مكه و منا است ، شروع مي شود ، و به طرف عمق منا تا حدود 270 متر پيش مي رود و در زمان ما ، هر يك به صورت ستوني چهار گوش استكه از سنگهاي برهم چيده شده ، يا ملاطي از سيمان ساخته شده و چهار طرفش باز است جز جمره عقبه كه درگذشته فقط يك طرفش باز و آزاد بوده ؛ زيرا به كوه متصل بوده ا ست و در سالهاي اخير كه كوه برداشه شده بود ، در جانب كوه ، ديواري مشاهده شد كه ديوار پشت آن را برداشته اند و آن نيز شكلي چون دو ستون ديگر پيدا كرده است .

هر يك از جمرات نامي دارد : به ترتيب از سمت منا رو به مكه ، به اوّلي « جمره اولي » و به دومي « جمره وُسطي » و به آخري « جمره عَقَبه »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ طبري ، تاريخ الأمم و الملوك ، بيروت ، دار القاموس الحديث ، ج1 ، ص 144 .


99


مي گويند . شايد علت اين نامها اين باشد كه چون حاجي از مشعر به طرف منا حركت مي كند و از دل منا به جانب جمرات روي مي آورد ، نخستين جمره اي كه به آن مي رسد ، جمره اولي است و سپس جمره وسطي و بعد جمره عقبه .

سابقه تاريخي رمي جمرات

گفته شد كه اعمال حج سرشار از ايماء و اشاره به آزمايشها و نيايشهاي ابراهيم خليل ( ع ) و از آن جمله « رمي جمرات » ؛ يعني سنگريزه زدن به سه محل ياد شده است كه بايد روز عيد قربآن و روز يازدهم و دوازدهم و در مواردي روز سيزدهم ذيحجه انجام گيرد .

گرچه اين عمل ، تعبّدي است و بايد به قصد قربت انجام گيرد ؛ زيرا جزئي از فريضه بزرگ حج است اما اشكالي ندارد كه تاريخچه آن در گذشته هاي دور ؛ يعني روزگاران پيامبران ، از نظر روايات بررسي شود .

مطالبي كه پيرامون سابقه تاريخي رمي جمرات گزارش شده است ، متفاوت است : در برخي روايات ، سابقه اين عمل تا زمان حضرت آدم كشانده شده و در برخي ديگر سابقه تاريخي آن را تا ابراهيم ( ع ) مي رسانند . در مورد حضرت ابراهيم ( ع ) نيز سخن به اختلاف است : پاره اي روايات ، آن را از تعاليم جبرئيل به ابراهيم هنگام آموزش منماسك حج مي داند و پاره اي ديگر ظهور شيطان به ابراهيم و سنگ انداختن ابراهيم به او را آغاز پيدايش اين عمل معرفي مي كند و دسته ديگر ، آن را يادآور سنگهايي مي داند كه ابراهيم ( ع ) به قوچ قرباني زد . اينك به تفصيل ، همه اين روايات را نقل مي كنيم :


100


1 ـ از امام صادق ( ع ) نقل شده است : نخستين كسي كه « رمي جمار » نمود ( به جمرات سنگ انداخت ) آدم ( ع ) بود . ( 1 ) چون خداوند اراده فرمود كه آدم را توبه دهد ، جبرئيل را نزد او فرستاد ، جبرئيل گفت : خداوند مرا نزد تو فرستاده تا مناسكي كه به وسيله آن توبه تو پذيرفته مي شود به تو آموزش دهم و آنگاه او را به مشاعر ( عرفات ، مشعر و منا ) بود . وقتي كه خواست او ار از منا به طواف خانه خدا آورد ، در ناحيه جمره عقبه شيطان بر آدم آشكار گشت و از او پرسيد : آهنگ كجا داري ؟ جبرئيل به آدم گفت : او را هفت سنگ بزن و با انداختن هر سنگي تكبير بگو . آدم چنانكه جبرئيل گفت ، انجام داد و شيطان رفت . جبرئيل روز دوم دست آدم را گرفت تا به جمره اولي رسيد . ابليس بر او آشكار شد ، جبرئيل گفت : هفت سنگ به او بزن و با هر سنگي تكبير بگو . آدم چنان كرد . ابليس رفت و دوباره در محل جمره وسطي بر او آشكار شد و به آدم گفت : آهنگ كجا داري ؟ جبرئيل گفت : او را هفت سنگ بزن و با هر سنگي تكبير بگو ، و آدم چنان كرد و ابليس فرار كرد و اين عمل را تا چهار روز انجام داد و جبرئيل بعد از آن به آدم گفت : شيطان را بعد از اين هرگز نخواهي ديد . ( 2 )

2 ـ چون ابراهيم از ساختن خانه خدا فارغ گشت ، جبرئيل مناسك و آداب حج را به او آموخت و چون وارد منا شدند و از ناحيه « عقبه » فرود آمدند ، شيطان در ناحيه جمره عقبه بر او آشكار شد ، جبرئيل گفت : او را سنگ بزن ، ابراهيم هفت بار او را سنگ انداخت و شيطان پنهان شد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ صدوق ، علل الشرائع ، قم ، مكتبة الداوري ، صص 423 ؛ شيخ حر عاملي ، وسائل الشيعه ، قم ، مؤسسة آل البيت ، ج 14 ص 54 و 55 .

2 ـ صدوق ، همان كتاب ، ص 401 .


101


دوباره در جمره وسطي بر او ظاهر شد ، جبرئيل گفت : او را سنگ بزن ، ابراهيم هفت بار سنگ انداخت و شيطان پنهان شد . براي بار سوم در محل جمره اولي بر او آشكار شد . مجدداً جبرئيل گفت : او را سنگ بزن ، ابراهيم نيز هفت سنگ بر او زد و شيطان مخفي شد . ( 1 )

3 ـ در گزارشي ديگر چنين آمده است : چون ابراهيم از ساختن خانه خدا فارغ گشت ، گفت خداوندا كار را به سامان رساندم ، اينك مراسم را به ما تعليم فرما . خداوند جبرئيل را فرستاد كه ابراهيم راه حج ياد دهد . روز قرباني كه فرا رسيد شيطان بر او آشكار گشت ، جبرئيل گفت : او را سنگ بزن ، ابراهيم هفت سنگ انداخت و فردا و روز سوم نيز چنين كرد : ( 2 ) « بروسوي » مؤلف تفسير « روح البيان » نيز علت مشروع شدن « رمي جمرات » را همين مي داند . ( 3 )

4 ـ طبري رمي جمرات را يادآور سنگهايي مي داند كه ابراهيم خليل به قوچ قرباين زد . در ترجمه تفسير طبري ، در اين باره چنين آمده است :

پس جبرئيل ( ع ) آن كبش را كه آورده بود به دست اسماعيل داد تا فدا كند و آن كبش از دست او بجست و بدويد و از آن كوه فرو آمد و به كوه منا برشد و آن جايگاه كه امروز قرباني مي كنند ، و حاجيان قربان آنجا كنند و سنگ اندازند . و خداي تعالي خواست كه جايگاه قربان بدين كوه ( منا ) باشد و ابراهيم ( ع ) از پس آن

كبش همي دويد ، و آن كبش چون به جايگاه قربان رسيد آنجا بايستاد و پيشتر ابراهيم سنگ بيانداخت و آن گاه كبش بايستاد و اسماعيل برفت و او

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ازرقي ، اخبار مكه ، قم ، منشورات الشريف الرضي ، ج1 ، ص 67 ؛ ياقوت حموي ، معجم البلدان ، بيروت ، داراحياء التراث العربي ، 1399هـ . ق . ، ج4 ، ص 465 ، كلمه كعبه .

2 ـ ازرقي ، همان ، ص 71 ـ بنا به نقل رفعت پاشا ، طبراني ، حاكم نيشابوري و بيهقي نيز چنين معنايي را نقل نموده اند . ( مرآت الحرمين ، ج1 ، ص 137 ) .

3 ـ روح البيان ، بيروت ، دار احياء .


102


را بگرفت و ابراهيم بيامد و او را قربان كرد و آن جايگاه كه امروز حاجيان قربان كنند و سنگ اندازند .

و آن بيست و يك سنگ كه ابراهيم ( ع ) به آن كبش انداخت و به سر راه آن نيز سنتي گشت كه حاجيان چون بدان جايگاه رسند سه روز هر روزي ايشان را بيست و يك سنگ ببايد انداخت . ( 1 )

5 ـ روايات منقول از امامان شيعه ، با گزارش سوم سازگار است . اين روايات از طريق ائمه از پيامبر اسلام ( ص ) نيز نقل شده است و از اين نظر از اهميت بيشتري برخوردار است . چنانكه از امام صادق ( ع ) نقل شده است : نخستين كسي كه « رمي جمار » كرد ، آدم بود . بعد از آن جبرئيل نزد ابراهيم آمد و گفت : اي ابراهيم سنگ بزن ، ابراهيم به جمره عقبه سنگ انداخت زيرا شيطان نزد جمره بر او آشكار شده بود . ( 2 )

طبق روايت ديگري ، علي بن جعفر از برادرش امام موسي بن جعفر پرسيد : چرا « رمي جمره » مشروع شده است ؟ امام پاسخ داد : چون شيطان لعين در محل جمرات بر ابراهيم ( ع ) ظاهر شد و ابراهيم بر او سنگ زد و سنت بر اين جاري گشت . ( 3 )

همچنين امام چهارم از پيامبر ( ص ) و ائمه پيشين نقل مي كند : از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ترجمه تفسير طبري ، فراهم آمده در زمان سلطنت منصور بن نوح ساماني ، به تصحيح حبيب يغمائي ، ج6 ، صص 1542 ـ 1541 .

2 ـ صدوق ، علل الشرائع ، قم ، مكتبة الداوري ، ص 423 ؛ مجلسي ، بحارالانوار ، بيروت دارالوفاء ، ج 96 ، ص 273 .

3 ـ صدوق ، همان .


103


اين رو به رمي جمره دستور داده اند كه ابليس لعين در محل « جمرات » بر ابراهيم آشكار شده و ابراهيم او را سنگ زده است و از اين جهت سنت بر اين جاري شده است . ( 1 )

روايات ديگر نيز كه در زمينه ثواب و آداب رمي جمرات از ائمه معصوم نقل شده است ، اين معنا را تأيييد مي كند ؛ چنانكه از امام صادق ( ع ) روايت شده است :

هر كس رمي جمره كند ، خداوند به پاداش هر سنگي ، گناهي از وي پاك مي كند . چون مؤمن سنگ اندازد ، فرشته اي آن را مي گيرد و اگر غير مؤمن اندازد ، شيطان به او ناسزا مي گويد و مي گويد : تو سنگ نزدي . ( 2 ) از اين رو جمرات سمبل شيطان محسوب مي گردد ؛ چنانكه در دعاي « رمي جمرات » نيز به اين معنا اشاره شده است : « الله اكبر اللّهمّ ادحر عنّي الشيطان » ؛ ( 3 ) « خدايا شيطان را از من دور گردان . »

رمي جمره در مراسم حج زمان جاهليت

از اسناد و شواهد تاريخي و نيز از اشعار شعراي عرب در عصر جاهليت استفاده مي شود كه در مراسم حج كه پيش از ظهور اسلام در ميان بت پرستان جزيرة العرب برگزار مي شد ( البته به صورت مسخ شده و تحريف يافته ) رمي جمره نيز جزئي از اعمال حج بوده و از محل جمرات به نام « جمار » ياد مي شده است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ شيخ حر عاملي ، وسائل الشيعه ، قم ، مؤسسه آل البيت ، ج 14 ، ص 54 و 55 .

2 ـ شيخ حر عاملي ، همان كتاب ، ج 10 ، ص 69 ، باب 1 ، رمي جمرات .

3 ـ شيخ حر عاملي ، همان ، ج 10 ، ص 69 ، باب 1 ، رمي جمرات .


104


« ابن هشام » در حوادث عصر جاهليت مي نويسد : « غوث بن مُرّ » و پس از او فرزندانش متولّي كوچ حاجيان از عرفات به مشعر و از مشعر به منا و از منا به مكه بودند . روز كوچ از منا ( يوم النّفر ) كه فرا مي رسيد ، مي بايست يكي از اين متوليان ابتدا خود رمي جمره كند و سپس به حجاج اجازه رمي دهد . كساني كه شتاب داشتند كه رمي جمره كرده زودتر به سمت مكه حركت كنند ، به وي مي گفتند : برخيز و سنگ بزن تا با تو سنگ بزنيم . او مي گفت : نه به خدا سوگند ، دست نگهداريد تا ظهر شود . شنتابندگان او را با سنگ مي زدند و مي گفتند : واي بر تو ، برخيز و سنگ بزن ، ولي او همچنان خودداري مي كرد . وقتي كه ظهر مي شد برمي خاست و سنگ مي زد و مردم نيز بر او سنگ مي زدند . ( 1 )

در اوائل بعثت پيامبر اسلام ( ص ) كه جان آن حضرت از طرف قبائل بت پرست مكه به شدت مورد تهديد بود ، ابوطالب ، عموي حضرت ، اعلام حمايت از پيامبر كرد و در اين باره قصيده بلندي سرود و طي آن به ذات اقدس خدا و به مظاهر مقدس حج مانند : كعبه ، حجرالأسود ، مقام ابراهيم و . . . سوگند ياد كرد كه در حمايت از پيامبر خدا عقب نشيني نخواهد كرد . از آن جمله به جمره سوگند ياد كرد و گفت :

وبالجمرة الكبري اذا صمدوا لها يَؤُمون قذفَاً رأسها بالجنادل ( 2 )

« سوگند به جمره كبري ، آن هنگام كه ( حاجيان ) مي خواهند با سنگ بر سر آن بزنند . »

از « ابن قيس رقيّات » سروده اي به اين صورت به دست ما رسيده است :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ابن هشام ، سيرة النبي ، قاهره ، مطبعة مصطفي البابي الحلبي ، ج1 ، ص 125 و 126 .

2 ـ ابن هشام ، همان ، ص 293 .


105


فمني فالجمار من عبد شمس مُقْقِرات ، فَبَلْدَح فحِراء ( 1 )

« سرزمين منا و جمار كه بي آب و علفند ، و نيز منطقه بَلْدَح و حراء ، همه از آن عبد شمس است . »

از مجنون ( بني عامر ) نقل شده است كه گويا ليلي را در موسم حج در منا و خيف جستجو كرد و او را نيافت و با آه و حسرت چنين سرود :

ولم ار ليلي بعد موقف ساعة بخيف مني ترمي جِمار المُحَصَّب

ويبدي الحصي منها ، اذا قذفت به من البرد اطراف البنان المَخَضَب ( 2 )

« ليلي را نديدم كه پس از مقداري توقف در خيف منا ، در سرزمين مُحَصَّب ، به جمار ، سنگ بزند و هنگامي كه سنگريزه ها را پرتاب مي كند ، سر انگشتان خضاب شده او ، او از زير لباسش نمايان گردد . »

اينها همه گواهي مي دهد كه رمي جمار در عصر جاهليت ، جزئي از مناسك حج بوده است .

فقهاي شيعه و اهل سنت اتفاق دارند كه يكي از واجبات حج و اعمال منا ، « رمي جمرات » است . همچنين تعداد سنگها و چگونگي انداختن آنها مورد اتفاق آنان مي باشد . اما چنانكه از مطالعه مناسك علما و مراجع ديني معاصر برمي آيد ، اصل جمره را معين نفرموده اند . گويا به اعتماد اين كه محل آن در « منا » مشخص و روشن است ، يا از باب اين كه تعيين موضوع به عهده مجتهد نيست ، به صورت سربسته گفته اند :

« رمي جمره ، يعني ريگ انداختن به جمره كه نام محلي است در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ياقوت حموي ، معجم البلدان ، بيروت ، دار احياء التراث العربي ، 1399هـ ج1 ، ص480 ، كلمه « بَلدح » .

2 ـ ياقوت حموي ، همان ، ج2 ، ص 412 ، كلمه « خيف » .


106


منا » . ( 1 ) برخي از فقها اين مقدار نيز توضيح نداده اند ، بلكه به طور اطلاق گفته اند : « از كارهاي واجب در منا رمي جمره است » . ( 2 ) ولي توضيح نداده اند كه آيا مراد ، ستونهاي سنگي است كه اينك در منا به نام « جمره » شناخته مي شوند يا اينكه زمين و محل ستونهاي كنوني است . ( چنانكه فقهاي اهل سنت مي گويند . )

در هر حال با اين كه هيچ يك از فقها در مناسك روشن نساخته اند كه « جمره عبارت از ستونهاي سنگي است » اما فعلاً سيره حجاج شيعه اين استكه به ستونهايي كه در منا بنا شده ، سنگ مي اندازند و آن را جمره مي نامند . و بر اساس فتواي فقها كه شرط صحت رمي را « رسيدن سنگريزه به جمره » دانسته اند ، ( 3 ) حاجيان رسيدن آن را به « بدنه » ستونها واجب مي دانند و اگر به دايره اطراف ستون بيفتد ، صحيح نمي دانند .

ولي از كند و كاو در كتب لغت و كلام فقهاي سلف و سفرنامه هاي حج ، چنين برمي آيد كه « جمره » نام آن محل و « زمين » است و ستونها فقط علامتند تا « زمينِ جمره » شناخته شود .

جمره در لغت

« جمره » در لغت به معناي آتش برافروخته و گداخته و همچنين به معناي ريگ مي باشد و جمع آن « جمار » است . عرب سنگريزه ها را نيز « جمار » مي نامد و محل جمع شدن ريگها در نما را « جمرات » مي گويند . به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مناسك حج ، امام خميني ( ره ) ، قم ، پاسدار اسلام ، ص 203 .

2 ـ آيت الله گلپايگاني ، مناسك حج ، قم ، دارالقرآن الكريم ، ص 131 ؛ آيت الله خوئي ( ره ) مناسك حج ، نجف ، ص 152 .

3 ـ امام خميني ، مناسك حج ، قم ، پاسدار اسلام ، ص 204 .


107


هر تلّ و پشته اي از ريگ نيز « جمره » مي گويند و از اين جهت سنگ ريزه ها را در « منا » جمره گفته اند كه با ريگها زده مي شود ، و يا از اين جهت كه محل جمع شدن ريگهايي است كه به آن زده مي شود . ( 1 )

از « مصباح المنير فيومي » نيز برمي آيد كه نام « جمره » از نظر لغوي به اين مناسبت است كه محل اصابت سنگريزه ها است . ( 2 ) بنابراين ارتباطي با « عمودهاي » سنگي كه در زمان ما در آنجا منصوب است ، ندارد .

وضع جمره در گذشته

آنچه از مطالعه و جستجو در تاريخ و سفرنامه هاي حج به دست مي آيد ، اين است كه ستونهاي چهار گوشي كه امروزه ديده مي شود و حدود 9 متر ارتفاع و قطرهاي مختلف دارند ، در ادوار گذشته تغيير شكلهايي پيدا كرده است و شايد اصلاً روزگاري اثري از اين ستونها نبوده است .

چنانكه « محب الدين طبري » ( متوفاي 494هـ ) مي گويد : « رمي » ( محل انداختن سنگها ) حد معيني ندارد جز اين كه بر فراز هر جمره ، علمي برافراشته اند و آن عمودي است معلق و آويزان كه ريگها را به زير يا به اطراف آن « علم » مي اندازد ، و احتياط اين است كه دور از آن محل نباشد . برخي از متأخرين آن را محدود به 3 متر از هر طرف نموده اند جز در « جمره عقبه » كه چون در كنار كوه واقع شده ، قط يك طرف دارد . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ طريحي ، مجمع البحرين ، لغت « جمره » ـ زبيدي ، تاج العروس ، بيروت ، ج 10 ، كلمه « جمره » .

2 ـ در مصباح المنير فيومي آمده است : « كل شيء جمعته فقد جمرته و منه « الجمرة » و هي مجتمع الحصي بمني ، فكل كومة من الحصي جمرة ، والجمع جمرات » .

3 ـ ابراهيم رفعت پاشا ، مرآة الحرمين ، قاهره ، دارالكتب المصرية ، افست تهران ، المطبعة العلمية ، ج 1 ، ص 48 .


108


به احتمال قوي ، اين « پرچم ها » كه « محب الدين طبري » از آن ياد مي كند ، در قرن پنجم براي اين در محل جمرات نصب شده بوده كه حاجيان محل « جمره » را گم نكنند و اشتباهاً به جاي ديگر سنگ نزنند ، زيرا در آن زمان « منا » بياباني بيش نبوده است و تعيين محل جمره نياز به نشانه اي داشته است .

چنانكه نقل كرده اند ، در زمانهاي گذشته گاهي حجاج محل « رمي » را گم مي كردند و از روي اشتباه به جاي ديگر سنگ مي انداختند . مي گويند در زمان حكومت متوكل عباسي مردم ناآگاه جاي « جمره » را تغيير دادند و در غير محل « رمي » سنگ مي انداختند . « اسحاق بن سلمة الصائغ » كه از طرف متوكل مسؤول امور حج و كعبه بود ، پشت جمره عقبه ، ديواري ساخت تا محل رمي مشخص شود . ( 1 )

« ابن جُبَير اندلسي » ( 539 ـ 614هـ ) در سفرنامه خود ، در وصف جمره عقبه مي گويد : در اول منا از سمت مكه واقع شده است و در سمت چپ كسي كه عازم مكه است ، قرار گرفته و در وسط راه واقع است و به علت ريگهاي جمرات كه در آن جمع شده ، بلند شده است . و در آن عَلَم و نشانه اي همچون نشانه هاي حرم كه گفتيم ، نصب شده است .

آنگاه در مورد جمره وسطي و اولي مي گويد :

بعد از جمره عقبه ، محل جمره وسطي است ، و آن نيز نشانه اي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ابراهيم رفعت پاشا ، همان كتاب ، ج 1 ، ص 329 ؛ برخي از فقها و علماي بزرگ شيعه كه حدود چهل سال پيش به حج مشرف شده اند تأييد مي كنند كه ستونهاي كنوني جمرات ، در آن زمان وجود نداشته و تنها علامتي از يك چوبه تير بر بالاي محل جمرات آويزان بوده است . از آن جمله حجة الاسلام آقاي حاج شيخ علي افتخاري گلپايگاني كه از مطلع ترين و آگاه ترين افراد در مسائل حج است ، در گفتگوي حضوري ، اين موضوع را نقل مي كرد .


109


دارد و بين اين دو ، به اندازه پرتاب يك تير فاصله است . و پس از آن به جمره اولي مي رسد كه فاصله اش با آن ، به اندازه فاصله با ديگري است . ( 1 )

« ميرزا محمد حسين فراهاني ، در سفرنامه خود ( 2 ) در وصف جمرات مي گويد :

« در بازار منا سه علامت از گچ و آجر به قد دو ذرع درست كرده به فاصله هزار ذرع به يكديگر و يكي را جمره اول و يكي را دويم و يكي را سويم مي گويند . ( 3 )

جمره در كتب فقها

1 ـ شهيد اول در « دروس » فرموده است : « جمره بناي مخصوص يا محل و اطراف آن است كه ريگها در آن جمع مي شوند » . ( 4 )

شهيد ثاني قول ديگري به صورت « قيل » ( گفته شده ) نقل مي كند و مي گويد : به محل جمع شدن ريگها جمره گفته اند و برخي ديگر « زمين » آن محل را جمره ناميده اند . ( 5 )

در برخي از كتب فقهي استدلالي ، چنين آمده است : « اهل لغت و فقه درباره « جمره » اختلاف نظر آشكار دارند ، ولي شكي نيست كه سنگ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ رحلة ابن جبير ، بيروت ، دار صادر ، 1384 هـ ، ص 136 .

2 ـ سفر وي در سال 1302 ـ 1303 هـ صورت گرفته است .

3 ـ سفرنامه ميرزا محمدحسين فراهاني ، به كوشش مسعود گلزاري ، تهران ، انتشارات فردوسي ، 1362هـ . ش ؛ ص 208 .

4 ـ الجمرة البنأ المخصوص او موضعه و ما حوله بما يجتمع من الحصي ، شرح لمعة ، تهران ، دارالكتب الأسلاميه ، ج1 ، ص 234 .

5 ـ « الجمرة ) قيل مجمع الحصي و قيل هي الأرض ، شرح لمعه ، تهران ، دارالكتب الاسلاميه ، ج 1 ، ص 234 .


110


انداختن به آن موضع خاص ، كافي است و در صورت شك در اين كه آيا آن محل وسيع است يا تنگ ؟ در صورتي كه اصل محل رمي معلوم باشد ، اصل برائت جاري مي شود و مقيد به حد معيني نمي گردد . ( 1 )

از اين فتواها چنين استفاده مي شود كه جمره حد معيني ـ كه خود ستونها باشد ـ ندارد و اين كه شهيد اول محلي را كه « ريگها در آن جمع مي شود » ، جمره مي داند و يا برخي از فقها در صورت شك در وسعت و تنگي محل رمي ، اصل برائت جاري مي كنند ، همه حاكي از اين است كه جمره وسيعتر از بناهاي فعلي در منا است .

از اينها گذشته فقها در مسائل مربوط به رمي جمره ، گاهي از « جمره » به « ارض » ( زمين ) تعبير نموده اند كه حكايت از اين دارد كه نزد فقها ، آن « زمين » جمره است نه ستونها :

اگر ريگ را انداخت و در « محمل » ( كجاوه ) افتاد يا بر پشت مركبي اصابت كرد و سپس روي زمين افتاد كفايت مي كند . ( 2 )

اين گونه تعبير و مشابه آن ، در كتب فقهي ، در طرح مسأله رمي جمرات ، فراوان آمده است كه چند نمونه آن را در پاورقي ملاحظه مي فرماييد . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- اما الجمرة فقد اختلف ارباب اللغة فاحشاً ولكن لا ريب في الاكتفاء بذلك الموضع الخاص في الرمي و علي تقدير الشك في كونه ضيّقاً او وسيعاً بعد ثبوت الأصل يحكم بالبرائة وعدم التقييد . . . كتاب الحج ( تقريرات آية الله محقق داماد ) ، عبدالله جوادي آملي ، ج 3 ، ص 116 .

2- اذا رمي حصاة و وقعت في محمل او علي ظهر بعير ثم سقطت علي الأرض اجزأت ، ابن زهره ، الغنية ، ( ضمن الينابيع افقهية ـ الحج ـ ) چ اول ، تهران ، مركز بحوث الحج و العمرة ، 1406هـ ق ، ص 442 .

3- واذا رمي بحصاة فوقعت في محمل او علي ظهر بعير ثم سقطت علي الأرض اجزأت ـ نظام الدين ابي الحسن الصهرشتي ، اصباح الشيعة بمصباح الشريعة ( ضمن مجموعة الينابيع الفقهيّة ـ حج ـ ج 1 ، تهران ، مركز بحوث الحج و العمرة ، 1406 هـ . ق . ص 264 .

ـ واذا رمي جمرة بحصاة فوقعت في محملة اعاد مكانها غيرها ، فان اصابت شيئاً و وقعت علي الجمرة فلا اعادة عليها ، قاضي ابن البرّاج ، المهذب ( الحج ) ، ( ضمن مجموعه ينابيع الفقهيّة ، ج1 ، تهران ، ص 338 .

ـ « . . . ولو وقعت ( الحصي ) علي شيء وانحدرت علي الجمرة جاز . . . ، شرايع الإسلام ( ضمن الينابع الفقهية ـ حج ـ ) ص 635 .

ـ وكذا ( كفي ) لو وقعت الحصي علي غير ارض الجمرة ثم و ثبت اليها بواسطة صدم الأرض و شبهها ، شرح لمعة ، تهران ، درالكتب الإسلاميه ، ج1 ، ص 234 .


111


علاوه بر فتاواي فقها ، تعبير « ارض » در مورد محل رمي ، در برخي از روايات نيز آمده است . مثلاً در بعضي از نسخه هاي « فقه الرضا » چنين روايت شده است :

« و ان رميت بها فوقعت في محمل اعدال مكانها ، و ان اصاب انسانا ثم او جملا ، ثم وقعت علي الأرض اجزأه » ( 1 )

آيا با توجه به اين قرائن و شواهد ، نمي توان نتيجه گرفت كه مقصود از جرمه زميني است كه ستونهاي كنوني در آن ساخته شده است ، نه خود ستونها ؟ بنابراين اگر سنگريزه به ستونها نخورد و در حوضچه اطراف آنها بيفتد ، كافي خواهد بود ؟

طبعاً در نهايت ، آراء و فتاواي فقها و مراجع محترم تقليد در اين مورد تعيين كننده است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- حاج ميرزا حسين نوري ، مستدرك الوسائل ، قم ، مؤسسة آل البيت ، ج 10 ، ص 71 .


112


مقام ابراهيم و سير تاريخي آن

قداست و سابقه تاريخي مقام ابراهيم

از جمله آيات و نشانه هاي خداوند در روي زمين « مقام ابراهيم » است ( 1 ) و آن عبارت از سنگي است به مقدار يك ذراع در يك ذراع كه اثر پاي حضرت ابراهيم در آن باقي است . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- « فيه آيات بيّنات مقام ابراهيم . . . . » آل عمران : 97 .

2- در مورد نامگذاري مقام و باقي ماندن جاي پاي حضرت ابراهيم ( ع ) در سنگ مزبور سه وجه گفته اند :

الف : چون هنگام ساختن كعبه ديوارها بلند شد و دسترسي ابراهيم به آن دشوار بود ، اسماعيل سنگي را كه به مقام مشهور است آورد و ابراهيم روي آن مي ايستاد و خانه را مي ساخت و آن سنگ را همچنان گرد خانه مي گردانيد ، تا آن كه روبه روي در خانه خدا رسيد .

ابن عباس مي گويد : چون ابراهيم روي آن سنگ مي ايستاد ، به مقام ابراهيم مشهور شده است . همچنين از او نقل شده استكه چون ابراهيم روي آن سنگ ايستاد ، دو پاي او در آن فرو رفت . ( ازرقي ، اخبار مكه ، مكه مكرمه ، دارالثقافة 1403هـق . ج1 ، ص 59 ؛ نظام الدين نيشابوري ، تفسير غرائب القرآن ، حاشيه تفسير طبري ، بيروت ، دار احياء تراث العربي ، ج 1 ، ص 395 ) .

ب : آنگاه كه به ابراهيم فرمان داده شد كه به مردم اعلان حج كند ، ابراهيم عرض كرد : پروردگارا ! صداي من بر همگان نمي رسد ، خداوند فرمود : تو اعلان كن ، برعهده من است كه صداي تو را به همگان برسانم . ابراهيم بر فراز مقام قرار گرفت و مقام چندان مرتفع شد كه از كوهها بلندتر گرديد و چون ابلاغ كرد سنگ تاب نياورد و دو پاي ابراهيم در آن فرو رفت . ( ارزقي ، همان ، ج2 ، ص 30 ؛ صدوق ، علل الشرائع ، قم ، مكتبة الداوري ، ص 423 ) .

ج : بار دوم كه ابراهيم از شام براي سركشي به اسماعيل و هاجر به مكه آمد ، همسر اسماعيل سنگي براي ابراهيم آورد كه بر آن بايستد تا سرش را شستشو دهد ، چون ابراهيم پا بر آن نهاد ، پاي وي در سنگ فرو رفت و اثرش باقي ماند ( مجمع البيان ، طبرسي ، تهران ، مكتبة العلمية الإسلامية ، ج1 ، ص 203 ) .

برخي احتمال داده اند كه حضرت ابراهيم در هر سه مورد ، روي همين سنگ قرار گرفته است ؛ يعني سنگي كه همسر اسماعيل براي ابراهيم آورد تا بر آن پا نهد كه سرش را شستشو دهد ، همان سنگ را اسماعيل براي او آورد تا بر آن بايستد و خانه را بسازد و ابراهيم باز بر همان سنگ ايستاد و فرمان زيارت خانه خدا را ابلاغ كرد ( نظام الدين نيشابوري ، همان ، ص 395 ) .


113


مقام ابراهيم از جمله سنگهاي مقدس روي زمين است . روايت شده است كه از سنگهاي بهشتي در روي زمين ، يكي سنگ « مقام » و ديگري « حجرالأسود » است . ( 1 ) مقام از يادگارهاي حضرت ابراهيم ( ع ) است كه هزاران سال بر آن گذشته و از حوادث گوناگون طبيعي و اجتماعي مصون مانده است ، و چنانكه گفته شد قرآن آن را از آيات روشن خداوند مي داند . ( 2 ) اين حاكي از آن است كه كساني كه كعبه را مقدس مي دانستند ، نشانه هاي ابراهيم ، معمار كعبه را نيز ارج مي نهاده اند . از اين رو در حفظ و حراست شكل كعبه و آثار مبوط به آن ، نهايت تلاش و جديت را نموده اندكه از مهمترين آنها « حجرالأسود » و « سنگ مقام » است كه چه قبل از اسلام و چه بعد از آن ، مورد توجّه و احترام و تقدّس بوده اند . اما سرگذشت اين دو اثر ، متفاوت است ؛ چون محل حجرالأسود از همان آغاز معين بود و در گوشه كعبه و كنار دَرِ آن كار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- ابوعلي الفضل بن حسن الطبري ، مجمع البيان ، بيروت ، دار احياء التراث العربي ، ج1 ، ص203 ؛ ازرقي ، اخبار مكه ، مكه ، دارالثقافه ، 1403هـق . ، ج2 ، ص29 .

2- آل عمران : 97 .


114


گذاشته شده بود ، در تغييراتي كه در اثر حوادث و مرور زمان بر اين خانه پيش مي آمد محل آن تغيير نكرده است ولي در مورد مقام ابراهيم كه در بناي كعبه جاي مخصوصي نداشته و در خارج و كنار كعبه بود دچار جابجايي شده است . از آنجا اين تغيير در روايات و تاريخ مورد بحث قرار گرفته است و از طرفي در فقه شيعه واجب و از نظر اهل سنت مستحب است كه نماز طواف ، پشت مقام خوانده شود ، سزاوار است اين موضوع مورد بررسي قرار گيرد كه محل اصلي مقام كجا بوده و چرا و چگونه و به دست چه كسي تغيير مكان پيدا كرده است ؟ !

محل اصلي مقام

در روايات بسياري از اهل سنت و شيعه و گزارش مورخان آمده است كه :

« كان المقام ملصقاً بالبيت » ؛ « مقام ابراهيم به خانه ( خدا ) چسبيده بوده است » . ( 1 )

هنگامي كه ابراهيم خانه را مي ساخت آنگه كه ديوارها بلند شد و دست ابراهيم به آن نرسيد ، اسماعيل اين سنگ را براي او آورد و ابراهيم روي آن مي ايستاد و گرد خانه مي گشت و سنگهاي ديوار را كار مي گذاشت و آنگاه كه بنا تمام شد ، سنگ ( مقام ) را كنار خانه گذاشت . اين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- ابن سعد ، طبقات ، ج3 ، ص284 ؛ ابن حجر عسقلاني ، فتح الباري ، بيروت ، دارالمعرفة ، ج3 ، ص 169 ؛ فاكهي ، اخبار مكه ، مكه المكرمة ، مكتبة و مطبعة النهضة الحديثه ، ج1 ، ص 454 و 455 ؛ ابن ابي الحديد ، شرح نهج البلاغه ، قم انتشارات اسماعيليان ( افست ) ، ج12 ، ص 75 ؛ جلال الدين سيوطي ، تاريخ الخلفاء منشورات الشريف رضي ( افست ) ، ص 137 ؛ رشيد رضا ، تفسير المنار ، بيروت ، دارالمعرفه ، ج1 ، ص462 .


115


موضوع را « سعيد بن جبير » از « ابن عباس » نقل مي كند . ( 1 ) چسبيده بودن « مقام » به خانه خدا علاوه بر مآخذ اهل سنت در منابع و كتب شيعه نيز آمده است . ( 2 )

ازرقي در اخبار مكه از ابوسعيد خُدري نقل مي كند كه ابراهيم مأمور شد مقام را قبله خود قرار دهد و آن را كنار در كنوني كعبه قرار داد و مدتها قبله بود و پس از آن اسماعيل نيز به جانب آن روبه روي در كعبه نماز مي گزارد و مدتها قبله بود . پيامبر اسلام ( ص ) چون به مكه مي آمد ، چنان روبه روي كعبه قرار مي گرفت كه مقام روبه روي ايشان ؛ ميان او و خانه واقع مي شد . ( 3 )

از آنچه گفته شد معلوم مي شود كه قبله قرار دادن مقام ، از زمان ابراهيم و اسماعيل تا زمان پيامبر ( ص ) سابقه تاريخي دارد . قرآن نيز مسلمانان را بدين معنا دعوت مي كند : « مقام را جايگاه نماز قرار دهيد » . ( 4 )

معلوم مي شود كه مقام ويژگي و خصوصيتي دارد كه بايد محل نماز و قبله نمازگزار باشد .

بنابراين مي توان از احاديث و گزارشهاي فراوان تاريخي ، اطمينان پيدا كرد كه جاي مقام ، محل فعلي آن نبوده و نزديك در خانه و چسبيده به آن بوده است ، چنانكه « فأسي » و « فاكهي » از مردم مكه نقل مي كنند كه بين مقام و كعبه به مقدار عبور بزي فاصله بوده است . ( 5 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- ازرقي ، همان ، ج2 ، ص32 .

2- صدوق ، علل الشرايع ، بيروت ، دار احياء التراث العربي ، ص 423 ؛ كليني ، الروضة من الكافي ، ترجمه كمره اي ، تهران ، كتابفروشي اسلاميه ، 1397هـق ج1 ، ص 96 ـ 95 ؛ شيخ حر عاملي ، وسائل الشيعه ، قم ، مؤسسة آل البيت ـ عليهم السلام ـ 1412هـ . ق ج 13 ، ص 350 .

3- ارزقي ، همان ، ص 30 و 31 .

4- « واتخذوا من مقام ابراهيم مُصلّي » ؛ بقره : 125 .

5-فاكهي ، همان ، ج1 ، ص 355 ؛ فاسي ، شفاء الغرام باخبار البلد الحرام ، بيروت ، دارالكتب العلمية ، ج1 ، ص 207 .


116


تغيير محل مقام توسط چه كسي انجام پذيرفت ؟

اكنون كه روشن شد مقام به بيت متصل بوده ، بايد ديد محلّ آن چگونه ، چرا و به وسيله چه كسي تغيير يافته و مقدار 27 ذراع ميان خانه و مقام فاصله ايجاد شده است ؟ آنچه در گزارش مورخان و كتب حديث به دست مي آيد اين است كه خليفه دوم محلّ مقام را تغيير داده است . اين معنا گاهي در ضمن بيان حادثه اي طبيعي ، به نام سيل « ام نهشل » نقل شده ، و گاهي به عنوان ادليات و ابداعات و ابتكارات مهم عمر در دوران خلافتش ، و گاهي به صورت گزارشي در باب مقام ياد شده است . ما براي اين كه همه جوانب تاريخي اين حادثه روشن شود هر سه گزارش را از نظر خوانندگان ارجمند مي گذرانيم و سپس به نقد و بررسي آنها مي پردازيم :

1 ـ ابوالوليد ازرقي : مؤلف كتاب اخبار مكه ، از پدربزرگ خود از داود بن عبدالرحمن اهز ابن جُريج از كثير بن كثير بن مطلب بن ابي وداعه سهمي ( 1 ) از پدرش و او از پدربزرگش نقل مي كند كه مي گفته است : پيش از اين كه عمر بن خطاب سنگ چنين منطقه بالاي مكه را درستكند ، از ناحيه در بني شيبه سيلاب وارد مسجدالحرام مي شد ؛ آن چنان كه اين در را « در سيل ها » نام گذارده بودند و گاهي مقام را از جاي خود مي كند و آن را كنار كعبه مي برد تا آن كه به بروزگار حكومت عمر به خطاب سيلي آمد كه به سيل « ام نشهل » معروف شد ؛ زيرا ام نهشل دختر ابي عبيدة بن ابي احيحه ، سعيد بن عاص را با خ ود برد و او در آن سيل غرق شد و مرد ، اين سيل مقام را از جاي كند و برد و آن را در محله پايين مكه به دست

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- از راوياني ا ست كه برخي او را ضعيف و برخي ضعيف و برخي قوي و مورد اعتماد دانسته اند ، رك به : ميزان الاعتدال ذهبي ، ج3 ، ص409 ، ذيل شماره 6948ـم .


117


آوردند و آوردند و به پرده هاي كعبه متصل كردند و در اين باره براي عصر نوشتند و او در حالي كه از اين واقعه ترسيده بود در ماه رمضان به قصد عمره به مكه آمد ( 1 ) محل اصلي مقام را سيل از ميان برده بود و نشانه آن هم محو شده بود ، عمر مردم را فراخواند و گفت شما را به خدا سوگند مي دهم هر كس اطلاعي از جاي دقيق مقام دارد مرا آگاه كند ، مطلب بن ابي وداعه ( 2 ) سهمي گفت : اي امير مؤمنان من مي دانم ؛ زيرا از چنين پيشامدي بيمناك بودم و اندازه فواصل آن را تا حجرالأسود و حجر اسماعيل و چاه زمزم با نخ گرفته ام و در خانه ام موجود است ، عمر به او گفت : همين جا بنشين و بفرست آن نخ را بياورند . چون نخ و ريسمان را آوردند و اندازه گرفتند جاي مقام همين جاي كنوني تعيين شد ، عمر از مردم ديگر هم پرسيد و با آنان مشورت كرد ، گفتند : آري همين جا محل مقام است و چون اين موضوع ثابت شد و براي عمر مسلم شد ؛ نخست براي آن پايه اي ساختند و سپس مقام را به جاي خود منتقل كردند كه تا امروز همچنان بر جاي خود باقي است . ( 3 )

2 ـ مورخان و رجال نويسان اهل سنت در شرح زندگاني و خلافت عمر ، بدون آن كه به انگيزه كار ، اشاره كند ، مي نويسند :

« هو ( عمر ) الّذي اخّر المقام الي موضعه اليوم و كان ملصقاً بالبيت » ؛ « عمر بود كه مقام را به عقب كشيد و در محل كنوني قرار داد و قبلاً

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- طبري مي گويد اين سيل در سال هفدهم هجرت بوده است .

2- مطلب روز فتح مكه مسلمان شد ، غ پدرش در جنگ بدر اسير شد ، مطلب مدتي ساكن كوفه بود و سپس به مدينه برگشت ، رك به : ابن اثير ، اسدالغابه ، ج4 ، ص 374 ـ م .

3- اخبار مكه ، ترجمه دكتر محمود مهدوي دامغاني ، تهران ، چاپ و نشر بنياد مستضعفان ، 1368هـش . ج2 ، ص 327 .


118


چسبيده به كعبه بود » . ( 1 )

در منابع شيعه نيز تغيير محل مقام ، به عمر نسبت داده شده است . ( 2 )

3 ـ فاكهي از سعيد بن جبير نقل مي كند : مقام ابراهيم كنار كعبه بود و هنگامي كه ديوارها بالا مي آمد ، روي بر آن مي ايستاد تا بر ديوارها مسلّط شود ، و چون جمعيت زائران بسيار شد ، عمر ترسيد كه آن را پايمال كنند . از اين رو آن را به جايي كه امروزه هست برگردانيد . ( 3 )

« ابن حجر عسقلاني » اين معنا را بدني گونه مطرح مي كند : چون عمر ديد ماندن مقام در محل اصلي موجب تضييق بر نمازگزاران و طواف كنندگان مي شود ، آن را در محلي قرار داد تا رفع مشكل و تنگنا از حجاج بشود . ( 4 )

انگيزه تغيير محل مقام ؟

از آنچه گفته شد معلوم مي شود كه مقام ابراهيم به وسيله عمر جا به جا شده است اما اين كه انگيزه او در اين كار چه بوده مورد اختلاف است :

چنانكه گذشت ، برخي اين تغيير را به حادثه سيل « ام نهشل » كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- فاكهي ، همان كتاب ، ج1 ، ص 454 ؛ ابن سعد ، همان ، ج3 ، ص284 ؛ ابن ابي الحديد ، همان ، ج12 ، ص 75 ؛ ابن حجر عسقلاني ، همان ، ج3 ، ص169 ؛ سيوطي ، همان ، ص137 ؛ رشيد رضا ، همان ، ج1 ، ص462 ؛ ازرقي ، همان ، ج2 ، ص 32 .

2- صدوق ، همان ، ص 423 ؛ ابوالقاسم كوفي ، الأستغاثة ، ص 43 ؛ الروضة من الكافي ، ترجمه كمره اي ، تهران ، كتابفروشي اسلامية ، 1397هـق . ص 96 ـ 95 ؛ مظفر ، دلائل الصدق ، بيروت ، دارالوفاء ، ج3 ، ص 136 .

3- فاكهي ، همان ، ج 1 ، ص 454 .

4- فتح الباري ، بيروت ، دارالمعرفة ، ج3 ، ص 169 .


119


شرحش گذشت مرتبط دانسته اند و غالباً چنين گفته اند :

« سيل مقام را جا به جا كرد ، عمر آن را به اينجا كه محل اصلي آن است برگردانيد . »

بايد ديد اين محل همان محل زمان رسول خدا است ، يا اين كه به محلي برگردانده كه خود قبلاً به آنجا انتقال داده بود ؟ !

« ابن حجر » از « ابن عيينه » نقل مي كند كه مقام در زمان رسول خدا به خانه چسبيده بود و عمر آن را تغيير داد ، پس از آن سيلي آمده ، آن را برد و عمر به جايي كه قبلاً تعيين كرده بود برگردانيد . ( 1 )

اين گزارش نشان مي دهد كه پيش از واقعه سيل ، عمر مقام را تغيير داده بود و بعد از اين واقعه ، آن را مجدداً به همان محل برگردانيده است . ( 2 )

چنانكه گذشت ، عده اي ديگر براي تغيير محل مقام ، توجيهي ديگر گفته اند : چون مقام پايمان نمازگزاران مي شد ، عمر دست به اين تغيير زد ، و براي اين كه محل ، براي طواف و نماز وسيعتر شود ، مقام را به عقب برگردانيد .

برخي از علماي اهل سنت ، تغيير محل مقام توسط عمر را ، با گزينش مقام ابراهيم به عنوان « مصلّي » ( نمازگاه ) ارتباط داده و گفته اند : نزول آيه « واتّخذوا من مقام ابراهيم مصلي » موافق پيشنهاد عمر به پيامبر بوده است ، چنانكه عبدالله بن عمر مي گويد : پيامبر دست عمر را گرفت و نزد مقام برد و فرمود : اين مقام ابراهيم است . عمر گفت : يا رسول الله چرا آن را « مصلّي » قرار نمي دهي ؟ و بعد از آن آيه « واتخذوا من مقام ابراهيم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- همان .

2- همان .


120


مصلي » نازل شد . ( 1 )

« ابن حجر » تغيير محل مقام به وسيله عمر را به نزول آيه ياد شده چنين ارتباط مي دهد : چون به درخواست عمر ، مقام ، « مصلّي » شده بود ، تغيير محل آن براي او آسان بود و آمادگي چنين كاري را داشت . ( 2 ) وي براي اين كه كار عمر را شرعي قلمداد نمايد چنين اضافه مي كنند : از اين كه صحابه و تابعين هيچ گونه اعتراضي به اين اقدام نكردند ، معلوم مي شود كه اين كار مورد تأييد آنان بوده و مورد اتفاق و اجماع واقع شده است . ( 3 )

نقد و بررسي گزارشها و اقوال

در بدو نظر تشخيص واقعيت قضيه از ميان اين گزارشها و اقوال و رواياتي كه پيرامون اين قضيه در منابع اهل سنت وارد شده ، مشكل مي نمايد . از اين رو برخي از دانشمندان معاصر اهل سنت ، در ارزيابي صحّت اين گزارشها ، به زحمت افتاده و از ميان آنها گزارش نخست را برگزيده اند و نظريه دوم را از اين نظر بعيد شمرده اند كه عمر ، به خود جرأت و اجازه نمي داده كه محل مقام را از جايي كه زمان پيامبر ( ص ) و ابوبكر بوده ، تغيير دهد . ( 4 ) و به نظر مي رسد نقل دوم درست باشد .

ولي ارتباط اين موضوع با پيشنهاد عمر راجع به مقام و نزول آيه مربوط به مقام ابراهيم به اين مناسبت ، مشكوك به نظر مي رسد ؛ زيرا راوي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- ابن حجر ، همان ، ج1 ، ص 69 . البته در صفحات آينده خواهيم گفت كه تغيير محل مقام ، مورد اعتراض امامان معصوم و جانشينان واقعي پيامبر واقع شده است .

2- همان .

3- همان .

4- حسين عبدالله سلامه ، تاريخ عمارة مسجدالحرام ، جدّه ، 1400هـ .


121


اين روايت ، عبدالله بن عمر است و به گفته دانشمندان علم حديث يكي از موارد ، انگيزه جعل حديث فضائل افراد » است . حال اگر فرزندي فضيلت پدر را نقل كند ، جاي تأمل بيشتري است . از اين گذشته مفسّران گفته اند : سوره بقره ( كه آيه مزبور جزء آن است ) در مدينه نازل شده است و اين آيه را استثنا نكرده اند . بنابراين نزول آيه مربوط به مقام ، ارتباطي با عمر نداشته تا ـ چنانكه ابن حجر عنوان مي كند ـ زمينه اي براي تسهيل تغيير محل آن باشد ! تلاش افرادي مانند ابن حجر براي ارتباط اين دو موضوع با يكديگر ، تلاش براي موجه جلوه دادن كار خليفه دوم به نظر مي رسد .

در منابع و روايات شيعه ، تغيير محل مقام توسط عمر ، جزء بدعتهاي او شمرده شده است . بنابراين اگر قضيه سيل ام نهشل درست باشد ، معلوم مي شود سيل ، مقام را بعد از تغيير محل آن توسط عمر ، جابجا كرده و او آن را به محل قبلي برگردانيده است .

اعتراض امامان به تغيير محل مقام

نقل شده است كه روزي علي ( ع ) در حضور جمعي از اهل بيت و ياران خاص خود خطبه اي خوانده و ضمن آن ، پس از برشمردند تحريفها و دگرگونيهايي كه زمامداران پيشين ـ دانسته و آگاهانه ـ در احكام اسلام به وجود آورده بودند ، اظهار نگراني كرد و فرمود : اگر من بخواهم امت اسلامي را به زمان رسول خدا برگردانم و آنان را وادار به اجراي صورت درست اين احكام كنم ، سپاهيان من از اطرافم پراكنده مي شوند ، و جز تعداد اندكي از شيعيان و كساني كه موقعيت و فضيلت مرا مي شناسند ، و امامتم را قبول دارند ، كسي با من نمي ماند . امام در اين خطبه يكي از احكام تحريف


122


شده را ، تغيير محل مقام از محل زمان پيامبر اسلام ( ص ) معرفي فرمود . ( 1 )

امام صادق ( ع ) فرمود : چون خداوند به ابراهيم وحي نمود :

( وَأَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَعَلي كُلِّ ضامِر يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجّ عَمِيق )

و مردم را به حج فراخوان تا پياده يا سوار بر شتران تكيده ، از راه هاي دور ، نزد تو بيايند » . ( 2 )

ابراهيم سنگي را كه هنوز اثر پاهايش در آن است ، برگرفت و آن را جنب خانه و چسبيده به آن قرار داد . سپس روي آن ايستاد و با صداي بلند آنچه را خدا فرمانش داده بود گفت . چون ندا داد ، سنگ تاب نياورد و پاي ابراهيم در آن فرو رفت . ابراهيم پاي خود را بيرون كشيد و سنگ در همان محل باقي ماند . و چون بعدها جمعيت بسيار شد و مردم ازدحام آوردند ( پيشينيان ) رأيشان بر اين قرار گرفت كه آن را در اين محل قرار دهند تا اين كه محل طواف براي طواف كنندگان باز شود . چون خداوند محمد ( ص ) را مبعوث كرد او مقام را به جايي كه ابراهيم قرار داده بود برگردانيد . تا زماني كه رسول خدا زنده بود و زمان خلافت ابي بكر و آغاز خلافت عمر در همان محل قرار داشت ، ليكن عمر گفت مردم در محل مقام ازدحام مي كنند ، چه كسي جاي آن را در زمان جاهليت مي داند ؟ مردي گفت : من محل آن را با معياري اندازه گرفته ام . عمر گفت : آن نزد تو است ؟ گفت : من محل آن را با معياري اندازه گرفته ام . عمر گفت آن نزد تو است ؟ گفت : آري ، عمر گفت : آن را بياور و آنگاه دستور داد مقام را برداشته و به جايي كه الآن هست انتقال دهند . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- كليني ، الروضة من الكافي ، ط 2 ، تهران ، 1389هـق . دارالكتب الاسلاميه ، ص 63 ـ 58 .

2- حج : 27 .

3- صدوق ، علل الشرايع ، نجف ، مكتبة الحيدرية ، ص 423 .


123


تأثير فقهي جابجايي مقام

جابجايي مقام توسط خليفه دوم موجب گشت كه بعدها در ذهن و انديشه مردم در مورد نماز طواف ، اين سؤال پيش آيد كه تكليف نماز پشت مقام چگونه است ؟ آيا خواندن نماز طواف در محل فعلي مقام صحيح است يا نه ؟ بر اين اساس از امام رضا ( ع ) در اين مورد چنين سؤال مي شود : آيا دو ركعت نماز واجب طواف را پشت مقامي كه الآن هست بخوانم يا جايي كه در عهد رسول خدا ( ص ) بوده است ؟ امام مي فرمايد پشت جايي كه فعلاً مقام هست بخوان . ( 1 )

محمد بن مسلم مي گويد : ( از حضرت صادق يا باقر ـ عليهم السلام ـ ) درباره محدوده طواف ، در اطراف خانه خدا ، محدوده اي كه اگر كسي خارج از آن طواف كند ، دور خانه طواف ننموده است ، پرسيدم .

امام فرمود : مردم در عهد رسول خدا ( ص ) برگرد خانه و مقام طواف مي نمودند و شما امروزه ميان مقام و خانه طواف مي كنيد . محدوده طواف جايگاه فعلي مقام است ، هر كس از آن تجاوز كند از جمله طواف كنندگان محسوب نمي شود . محدوده طواف در روزگار پيشين و امروزه يكي است : به مقدار فاصله بين قمام و خانه ، از هر طرف . هر كس طواف كند و بيش از فاصله مذكور از خانه دور شود ، خانه را طواف ننموده است ؛ چون كه بر مسجد ( الحرام ) طواف نموده ، نه بر دور كعبه . و چون در محدوده طواف ، دور نزده است طوافش درست نيست . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- شيخ حرّ عاملي ، همان ، ج13 ، ص 422 ، ح18112 .

2- همان ، ص 350 ، ح 17920 ؛ توضيح : خوانندگان گرامي توجه داشته باشند كه نظر فقهاي شيعه در مورد محدوده طواف بدين شرح است :

الف : امام خميني ـ قدس سره ـ : در صورت امكام ولو در وقت خلوت بايد طواف در حد بين مقام ابراهيم و خانه كه مسافت بيست و شش ذراع و نيم است باشد و دورتر از آن حد ، كفايت نمي كند و در صورت عدم امكان ولو در وقت خلوت ، طواف در خارج حد مزبور مانع ندارد با مراعات الاقرب فالاقرب . ( امام خميني ـ ره ـ ، مناسك حج ، قم ، پاسدار اسلام ، ص 121 ) .

آية الله خويي ـ ره ـ : ظاهر اين است كه طواف در دورتر از اين مسافت يست و شش ذراع و نيم نيز كافي باشد ؛ خصوصاً براي كساني كه در اين مسافت نتوانند طواف كنند يا طواف در آن بر آنها مشقّت داشته باشد و مراعات احتياط با قدرت و تمكّن بهتر و اولي است . ( افتخاري ، آراء المراجع ، قم ، انتشارات دارالقرآن الكريم ، ص 231 ) .

ج : آية الله گلپايگاني ـ ره ـ : در صورت ازدحام طواف كنندگان ، تا حدّي كه عرفاً اتصال آنان محفوظ باشد ، در فاصله بيشتر از حدّ مذكور ، در پشت مقام ابراهيم ـ عليه السّلام ـ نيز طواف صحيح است ، و در اين حال تفاوتي بين مضطرّ و غير آن نيست . ( آداب و احكام حج ، انتشارات دارالقرآن الكريم ، ص 200 ) .


124


بر اين اساس همين دلايل روايي ، فقهاي معاصر شيعه در فقه استدلالي ، در مورد محل نماز طواف تصريح مي كنند كه بايد پشت مقام در محل فعلي ، خوانده شود نه پشت محل مقام كه در زمان پيامبر بوده است ، به عنوان نمونه به نقل دو فتوا اكتفا مي كنيم :

1 ـ چنانكه طواف حد معيني دارد ، نماز طواف هم محل معيني دارد و در غير آن محل نبايد خوانده شود ، و آن ، محل مقام فعلي است نه محل مقامي كه در عهد رسول خدا بوده است . ( 1 )

2 ـ مشهور ميان فقهاي شيعه اين است كه نماز طواف بايد نزد مقام خوانده شود و مقصود از مقام ، محل فعلي آن است نه جايي كه در عهد رسول خدا و يا در عهد ابراهيم ، بنيانگذار كعبه بوده است . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- آية الله داماد ، كتاب الحج ، ( تقرير آية الله جوادي آملي ) ، ج1 ، ص 472 .

2- آية الله داماد ، همان ، ص 462 .


| شناسه مطلب: 75429