بخش 1

مقدمه معاونت آموزش و تحقیقات تقریظ مؤلف محترم مقدمه مترجم پیشگفتار ماجرای تجدید بنای کعبه اهداف نورانی شعارهای وحدت اسامی کعبه در قرآن حل مشکل چگونگی به وجود آمدن مسجدالحرام... فضیلت نماز در مسجدالحرام تحولات ساختمانی مسجدالنبی(ص) فضیلت نماز در مسجدالنبی(ص) استحباب زیارت رسول خدا(ص) حدّ حرم مکّه مکرمه حدود مکّه اهمیت حرم چه کسی حدود را معین کرد حدود حرم نزد شیعه اجمالی از احکام حرم حدّ حرم نبوی آیا صید از حرم مدینه جایز است؟ کدام افضل است، مکّه یا مدینه؟ کتاب حج اقسام حج ادله وجوب حج بر چه کسانی حج واجب است شرائط صحّت حج دو مسأله در حج کودک شرائط وجوب حج

 


حج از ديدگاه مذاهب اسلامي


 


محمد ابراهیم جناحی


 


 


بسم الله الرحمن الرحيم


      «يكي ديگر از وظائف مهمّ، قضيه آشنا كردن مردم است به مسائل حجّ، آدم بسيار مي بيند كه حجّ مي روند، زحمت مي كشند، لكن مسأله حجّ را نمي دانند..».   امام خميني رضوان الله تعالي عليه

      حجّ نمايشي پرشكوه، از اوج رهايي انسان موحّد ازهمه چيز جز او، و عرصه پيكاري فرا راه توسن نفس، و جلوه بي مانندي از عشق و ايثار، و آگاهي و مسئوليت، در گستره حيات فردي و اجتماعي است. پس حجّ تبلور تمام عيار حقايق و ارزشهاي مكتب اسلام است.

      مؤمنان گرچه با اين عبادت الهي، آشنايي ديرينه دارند، و هر سال با حضور شورانگيز از سراسر عالم، زنگار دل، با زلال زمزم توحيد مي زدايند، و با حضرت دوست تجديد ميثاق مي كنند، و گرچه ميراث ادب و فرهنگ ما، مشحون از آموزه هاي حياتبخش حجّ است، امّا هنوز ابعاد بي شماري از اين فريضه مهمّ، ناشناخته و مهجور مانده است.

      پيروزي انقلاب اسلامي، در پرتو انديشه هاي تابناك امام خميني ـ


رضوان الله تعالي عليه ـ حجّ را نيز همچون ساير معارف و احكام اسلامي، در



12


جايگاه واقعي خويش نشاند، و سيماي راستين و محتواي غني آن را نماياند. امّا هنوز راهي دراز در پيش است، تا فلسفه و ابعاد و آثار و بركات حجّ، شناخته و شناسانده شود، و مؤمن حجّ گزار با آگاهي و شعور ديني، بر آن مواقف كريمه، و مشاعر عظيمه، كه محلّ هبوط ملائكة الله، و توقّف انبيا و اوليا بود، گام بگذارد.

      در راستاي تحقق اين هدف بزرگ، بعثه مقام معظّم رهبري با الهام از انديشه هاي والا و ماندگار امام راحل، احياگر حجّ ابراهيمي ـ قدّس سرّه الشّريف ـ و بهره گيري از رهنمودهاي ارزشمند رهبر عزيز انقلاب اسلامي حضرت آية الله خامنه اي ـ مدّظلّه العالي ـ با تأسيس معاونت آموزش و تحقيقات، تلاش مي كند فصل جديدي فراراه انديشمندان مسلمان، و علاقمندان به فرهنگ حجّ، و زائران و راهيان حرمين شريفين بگشايد. از اين رو در عرصه تحقيق و تأليف و ترجمه، آثار گوناگون پيرامون حقايق و معارف حجّ، آشنايي با اماكن مقدسه، تاريخ و سرگذشت شخصيتهاي بزرگ اسلام، بررسي رويدادها و عرضه خاطرات و بويژه آموزش مسائل و آداب حجّ تلاش هايي را آغاز كرده است.

      آنچه اينك پيش روي خواننده قرار دارد برگ سبزي است از اين دفتر.

      بي گمان راهنمايي و همراهي انديشوران، از نارسائي ها خواهد كاست، و در اين راه معاونت آموزش و تحقيقات بعثه مقام معظّم رهبري، از همكاري همه علاقمندان استقبال كرده، و دست آنان را به گرمي مي فشارد.


و من الله التوفيق و عليه التكلان


   معـاونت آموزش و تحقيقات

   بـعثه مــقام مـعظــم رهـبـري






13


بسم الله الرّحمن الرّحيم

وله الحمد


      كتابي كه از نظر خوانندگان مي گذرد ترجمه كتاب حج از «دروس في الفقه المقارن» است كه توسط پژوهنده تلاش گر، فاضل محترم و ارجمند جناب آقاي شيخ حسنيعلي محمّدي نژاد ـ دام عزّه و توفيقه ـ انجام پذيرفت.

      بخشي از آن را مورد بررسي و مطالعه قرار دادم اشكالي به نظر نرسيد، بلكه بر طبق برداشت من، ترجمه بسيار جالب، گويا و واضح و بگونه اي است كه مراجعه كننده مي تواند به آساني از مطالب آن استفاده نمايد سلامتي و توفيقات بيشتر را در همه زمينه ها بويژه در زمينه تحقيق، ترجمه و تأليف، براي معظم له از خداي بزرگ مسئلت داشته و دارم.


محمّدابراهيم جنّاتي

قم ـ حوزه علميه / 27 شعبـان 1412





14


مقدمه مترجم


      بي ترديد هر يك از احكام حياتبخش اسلام داراي استحكام، نورانيّت و فلسفه خاصّي است كه با عقل و منطق هماهنگ و پيام آور سعادت و سرافرازي انسانهاست.

      در اين ميان حج، اين كانون عشق و ايثار و صداقت نيز از قداست، و درخشندگي ويژه اي برخوردار است، كه هر انسان خداجوئي به اندازه درك خويش از درياي بيكران آن، كسب فيض مي كند.

      اگر مسلمانان جهان به خوبي به ژرفاي اين فريضه الهي بينديشند و به اين وظيفه شرعي(1)فرهنگي، اقتصادي و سياسي دست خواهند يافت.(2)عظمت، رشد و تعالي مسلمانان، و از سوي ديگر ويران گر كاخهاي ظلم و استبداد جهانخواران و جنايتكاران تاريخ خواهد بود.

      در اين جا توجه خوانندگان محترم را به چند مطلب جلب مي كنم:

      1 ـ بدون شك لازمه انجام يك حج صحيح و بدون نقص، علم و آگاهي دقيق مكلّفين به مناسك حج است. از اين رو هر يك از مراجع تقليد و فقهاي بزرگوار شيعه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اشاره به آيه 97 آل عمران.

2 . اشاره به آيه 28 حج.



15


فتاواي فقهي مربوط به حج را، تحت عنوان «مناسك حج» تدوين كرده و در اختيار مقلدين خود قرار داده اند.

      2 ـ استنباط احكام و مسائل مختلف با تكيه به ظواهر قرآن و احاديث منقول از پيامبرـ ص ـ و ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ موجب شده است كه فقهاي اسلام ـ اعم از شيعه و سنّي ـ نتوانند در جزئيات اتفاق رأي داشته باشند.

      در اين راستا، برخي از فقهاي آگاه و دورانديش اسلام بخاطر آشنائي مسلمانان از آراء فقهي مذاهب يكديگر از ديرباز به فكر تقريب بين مذاهب اسلامي بوده و كتابهاي مختلفي در موضوع «فقه مقارن» تدوين نموده اند; همچون كتاب «الخلاف» تأليف الشيخ الطائفة الطوسي ـ ره ـ و كتاب: «تذكرة الفقها» و «منتهي المطالب» تأليف علامة حلّي ـ ره ـ و «كنزالعرفان» تأليف فاضل مقداد ـ ره ـ و كتاب: «الفقه علي مذاهب الخمسة» تأليف محمدجواد مغنيه ـ ره ـ و بسياري از علماي ديگر كه بايد گفت: سعيهم مشكور و حشرهم الله مع الصديقين و الشهداء.

      كتاب «دروسٌ في الفقه المقارن» تأليف استاد محقق و انديشمند، حضرت آية الله آقاي محمّدابراهيم جنّاتي، از همين سلسله كتابها است كه مركز تحقيقات حج، براي تحقق بخشيدن به اين هدف ارزشمند، و به منظور آشنائي هر چه بيشتر مسلمين از نظرات فقهي يكديگر، ترجمه بخش حج آن را به اينجانب پيشنهاد نمود، بنده نيز با كمال ميل پذيرفتم تا برادران و خواهران فارسي زبان بويژه حجاج بيت الله الحرام با فتاواي ديگر مذاهب اسلامي (در حج) آشنا گردند:

      اين ترجمه كه آنرا «حج از ديدگاه مذاهب اسلامي» ناميده ايم در واقع بيانگر نظريات فقهي مذاهب مختلف اسلامي: شيعه، حنفية، مالكيّة، حنبليّة، شافعيّة و غيره مي باشد كه مؤلّف محترم، آنها را با ذكر ادلّة و براهين در جاي خود بررسي نموده است.

      3 ـ در كتاب مذكور اضافه بر نقل فتاوا، براهين و استدلالات علمي نيز ذكر شده تا بتواند مورد استفاده علماء و محققين ژرف انديش قرار گيرد.

      4 ـ در اين كتاب بيشتر نظرات فقهي علماي مشهور اهل تسنن و مشهور از فقهاي



16


اماميه تبيين شده است. بنابراين از مراجع معاصر شيعه فتواي خاصي (با ذكر نام) نيامده، كه طبعاً مقلّدين آنان بايد به مناسك مرجع تقليد خويش مراجعه نمايند.

      5 ـ بعضي از آيات كلام الله مجيد بطور مكرر آمده، كه تنها يكبار به ترجمه آن بسنده كرده ايم.

      6 ـ از خوانندگان عزيز و گرامي انتظار دارم، كاستي هاي موجود در ترجمه كتاب را بر من بخشيده، با انتقادات و پيشنهادات خود، در رفع نقائص احتمالي، ياريم نمايند.

      اميد است اين خدمت ناچيز در ايجاد وحدت و اتّحاد در صفوف مسلمانان، مخصوصاً حجّاج بيت الله الحرام مؤثر افتد و راهنمائي براي جويندگان وحدت اسلامي شود، خداي منّان باكرم بي پايان خويش آن را بپذيرد و ذخيره اي براي آخرتمان قرار دهـــد.   والـــسّـلام


   قم ـ حسينعلي محمّدي نژاد






پيشـگفتـار


      حمد و سپاس بي پايان



17


خداوندي را سزد، كه خانه مقدسش را مركز اجتماع، و محلّ امني براي مردم قرار داد، و از پيامبران بزرگي، چون ابراهيم واسماعيل ـ عليهماالسلام ـ پيمان گرفت، تا خانه اش را براي طواف كنندگان و مقيمان و راكعان و ساجدان، پاكيزه دارند و به ما دستور داد: واجبات حج را در آن مكان مقدس به جاي آوريم تا بدينوسيله الطاف بيكران خود را نصيب ما گرداند.

      و به ما فرمان داد: تا با حضور در آن سرزمين پاك، شاهد صحنه هائي شگفت انگيز از روز رستاخيز باشيم، روزي كه همه مردم در يك رديف قرار مي گيرند و هيچ تمايزي بين ابناء بشر، از فقير و غني، آقا و بنده، بزرگ و كوچك، شرافتمند و پست، حاكم و محكوم، رئيس و مرئوس، پادشاه و رعيّت و سياه و سفيد نيست.

      به راستي كه چه زيبا صحنه اي از خشوع و خضوع و حضور مي بينيم، صحنه اي كه همه اقوام و ملل، با انديشه ها و افكار گوناگون، در پيشگاه با عظمت خداوند عالميان، ترسان و لرزان از سنگيني بارگناه، پيشاني تسليم بر زمين مي سايند، و در عين حال اميدوار به ثواب و لطف كريمانه او هستند.

      و سلام و درود ما بر سيد و سرور امّت; يعني محمد بن عبدالله ـ صلي الله عليه و آله ـ كه خداي سبحان وي را از ميان خلق اوّلين و آخرين برگزيد، تا زعيم هدايت و اصلاحگر جامعه نابسامان جاهليّت باشد. و سلام و صلوات بي پايان ما بر اهلبيت پاك، واصحاب مخلص و وفادارش.


كعبـه از نظر قـرآن و لغت


      بي ترديد مسأله حج، از مسائل و احكامي نيست كه شارع مقدس اسلام آن را تشريع كرده باشد، بلكه در شرايع



18


سابق، و حتي از زمان آدم ابوالبشر ـ ع ـ پيامبر بزرگوار الهي، معروف و مشهور بوده، و بدينسان كعبه اوّلين خانه اي است كه خداوند متعال، آن را مايه بركت و هدايت مردم قرار داده است. چنانكه خود مي فرمايد:

      «اِنّ اوّل بيت وضع للناس للذي ببكّة مباركاً وهديً للعالمين».   آل عمران: 96 .

      «نخستين خانه اي كه براي مردم بنا نهاده شد، همان است كه در مكّه قرار دارد، خانه اي كه جهانيان را، سبب بركت و هدايت است».

      خانه مقدّسي كه به تصريح خداي سبحان از ديــربــاز ملائكه الهي و آدم و حــوّا ـ عليهماالسلام ـ بر حول محور آن به طواف برخاستند.

      چنانكه خود فرمود: «وليطّوفوا بالبيت العتيق...»

      «و بر آن خانه كهنسال طواف كنيد».   حج: 29 .

      و به هر حال نه تنها آدم و حوّا، بلكه قبل از آن دو نيز كساني بودند كه اين خانه مبارك را طواف كردند. و شاهد بر اين حقيقت، كلام امام صادق ـ ع ـ در جواب سؤالات «زراره» مي باشد.

      «سأله ـ ع ـ زرارة عن سبب كثرة مسائل الحجّ، قال قلت لابي عبدالله ـ ع ـ جَعلني الله فداك، انّي اسئلك في الحج منذ اربعين عاماً فتفتيني؟ فقال: يا زرارة بيتٌ حجّ اِليهِ قبل آدم بِاَلْفَيْ عام، تريد اَنْ تفتي مسائله في اربعين عاماً؟»(1)

      «زرارة» از علّت زيادي مسائل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . وسائل، ج 8، ص ابواب وجوب حج، ح 12 .



19


حج، از امام صادق ـ ع ـ چنين مي پرسد:

      مولايم! فدايت شوم، مدّت چهل سال است كه مسائل حج را از شما مي پرسم و هر ساله به من جواب تازه اي مي دهيد!

      امام فرمود: «اي زراره، خانه اي كه دو هزار سال قبل از آدم، آنرا زيارت مي كرده اند تو مي خواهي در مدت چهل سال (از راه پرسش) مسائل آنرا به پايان برساني!؟»

      بهر حال تشريع حج بدين شكلي كه فعلاً توسط مسلمين انجام مي شود، مورد اختلاف است كه از چه سالي شروع شده است؟

      بعضي معتقدند از سال پنجم هجرت، و عدّه اي از سال ششم و دسته اي ديگر شروع آنرا از سال نهم هجري مي دانند. ولي در هر حال اين واقعيّت را هرگز تغييرنمي دهد كه: اين خانه امن، به شهادت تاريخ، قبل از زمان حضرت ابراهيم ـ ع ـ موجود بوده، وليكن پس از ويراني و مخفي شدن قواعد آن، حضرت ابراهيم و فرزندش اسماعيل ـ عليهماالسلام ـ به فرمان خداوند آنرا تجديد بنا كردند.

      «واذ يرفع ابراهيم القواعِد مَن البيت واسماعيل ربّنا تقبل منّا انّك انت السّميع العليم».

بقره: 127 .

      «و هنگامي كه ابراهيم و اسماعيل پايه هاي خانه را بالا بردند چنين گفتند: اي پروردگار ما از ما بپذير كه تو شنوا و دانا هستي».


مـاجـراي تجـديـد بنـاي كعبـه

      آنگاه كه حضرت ابراهيم ـ



20


ع ـ خانه كعبه را مي ساخت، فرزندش اسماعيل ـ ع ـ نيز با آوردن سنگ به وي كمك مي كرد. وقتي كه بناي بيت، به اندازه يك پا رسيد، حجرالاسود(1) آورده شد، و ابراهيم ـ ع ـ آن را در جاي خود گذارد.

      البتّه بلندي خانه در آن هنگام به 9 ذراع و مساحت آن به 20×30 ذرع رسيد، كه داراي دو در بود وليكن سقف نداشت.(2)

      و امّا مقام ابراهيم ـ ع ـ در زمان پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ به كعبه معظّمه متّصل بود، و سپس به اين شكلي كه الآن موجود است، تغيير پيدا كرد و گواه بر اين تغيير روايت صحيحه ابراهيم بن ابي محمود است:

      «قال قلت للرّضا ـ ع ـ اُصلّي ركعَتيْ طوافِ الفريضة خلف المقام حيث هوالسّاعة اَوْ حيث كان علي عهد رسول الله ـ صلي الله عليه وآله ـ قال: حيث هوالسّاعة».(3)

      ابراهيم مي گويد: «به امام رضا ـ عليه السلام ـ عرض كردم، دو ركعت نماز طواف واجب را پشت مقام ابراهيم، در مكاني كه الآن موجود است بخوانم يا در مكاني كه در زمان پيامبر ـ ص ـ وجود داشته؟ فرمود: در مكاني كه هم اكنون موجود است».

      و بهر حال پس از ساخته شدن كعبه، خداي متعال با فرماني جداگانه نسبت به حفظ خانه و پاكيزه داشتن آن چنين مي فرمايد.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . در مورد حجرالاسود نظريّاتي وجود دارد كه به دو مورد از آن اشاره مي كنيم: 1 ـ جبرائيل ـ ع ـ از آسمان آورد. 2 ـ آنگاه كه حضرت آدم از بهشت به زمين آمد، آن را با خود آورد.

2 . تذكّر: در ادامه همين مبحث ماجراي بناي كعبه و سير تاريخي آنرا مشروحاً ذكر خواهيم كرد.

3 . وسائل الشيعة، ج 2 ، باب 71 ابواب طواف ، ح 1 .



21


      «و اذ جعلناالبيت مثابة للناس و اَمْناً... اَنْ طهّرابيتي..».(1)

      «و كعبه را جايگاه اجتماع و مكان امن مردم ساختيم. مقام ابراهيم را نمازگاه خويش گيريد. ما ابراهيم و اسماعيل را فرمان داديم: خانه ما را براي طواف كنندگان و مقيمان و راكعان و ساجدان پاكيزه داريد».

      به هر حال پس از گذشت قرنها، و همزمان با طلوع خورشيد پر فروغ اسلام، آن حجّي كه اقوام و ملت هاي گذشته بدان اعتقاد داشتند، از ناحيه اسلام تثبيت و خداوند احكام ويژه اي براي آن مقرّر، و عقوبتي سخت براي آنان كه بدون عذر زيارت آن را ترك كنند، قرار داد تا بدانجا كه آنان را در زمره كافران بر شمرده و مي فرمايد.

      «والله علي الناس حجّ البَيْت من استطاع... ومَنْ كَفر فانّ الله غنيّ عنِ العالمين».(2)

      «براي خدا، حج آن خانه، بر كساني كه قدرت رفتن به آن را داشته باشند واجب است، و هر كه راه كفر پيش گيرد، بداند كه خدا از جهانيان بي نياز است».

      و پيامبر اسلام نيز، در وصيّت خود به علي ـ ع ـ به اين كفر تصريح مي كند آنجا كه مي فرمايد:

      «ده گروه از امّت كافر شدند... يكي از آنها كسي است كه وسعتي داشته باشد ولي به حج نرود تا بميرد».

      و نيز در ادامه فرمود: «يا علي هر كه حجّ را به تأخير اندازد (امروز و فردا كند) تا بميرد، خداوند او را در روز قيامت يهودي يا نصراني مبعوث خواهد كرد».

      و اينك متن روايت: «في

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بقره: 125 .

2 . آل عمران: 96 .



22


وصيّة النبي لعليّ ـ ع ـ كفر من هذه الامّة عشرة و عدَّ منها، مَن وَجَد سعةً فَماتَ و لَم يحجّ ... و قال يا علي مَنْ سوّف الحج حتّي يموت بعثه الله يوم القيمة يهودياً او نصرانياً».(1)

      و نيز امام صادق ـ ع ـ فرمود: «ولوْ اَنّ الناس تركواالحج لكانَ عليَ الوالي اَنْ يُجبَرهم عَلي ذلك و عَلي المقام عنده».(2)

      «اگر زماني برسد كه مردم، حج را ترك نمايند بر زمامدار مسلمين واجب است كه آنان را به انجام و اقامه حجّ در آن مكان مقدس، مجبور كند».

      و روايات ديگري نيز در اهميّت اين مسأله وجود دارد كه طالبان مي توانند به كتب مربوطه مراجعه كنند.


اهـداف نـورانـي

      بديهي است كه اين همه توجه، و ارزش نهادن به مسأله حج، تنها به خاطر مصالح و اهداف ارزشمندي است كه در اين عمل سياسي، عبادي وجود دارد. و بي ترديد همانها موجب شد تا حج به عنوان يك واجب تشريع، و احكام خاصّي براي آن مقرّر گردد. و قطعاً اگر اهداف و مصالح روشني مطرح نبود، هيچگاه حكيم مطلق بدان دستور نمي داد.

      در آنجا كه مي فرمايد: «و اذّن فيِ الناس بالحج... لِيشْهدوا منافعَ لهم...»(3)

      «و مردم را به حج فراخوان تا پياده يا سواره بر شتران تكيده، از راههاي دور نزد تو بيايند، تا سودهائي كه ويژه آنهاست ببينند و نام خدا را در روزهائي معيّن، به هنگام ذبح چارپاياني كه خداوند رزق آنان ساخته، ياد كنند، پس از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . وسائل الشيعه، ج 2 ، ابواب وجوب حج، ح3 ، ص 21 ـ 20 .

2 . وسائل، ج 2 ، باب 5 ابواب وجوب حج، ح 2 .

3 . حج: 27 و 28 .



23


آنها بخوريد و بينوايان فقير را نيز اطعام كنيد».

      آري در اين كنگره عظيم جهاني، اسراري شگرف، حكمت هائي ارزشمند، و فوائدي بزرگ نهفته است كه تمامي آنها در تقويت ساختارهاي معنوي جامعه و محكم تر نمودن هرچه بيشتر شالوده هاي تربيتي، اجتماعي، اخلاقي، سياسي، اقتصادي و علمي جوامع اسلامي، تأثير بسزائي دارد. به ويژه از دريچه معنويت، حضور گسترده انسانها در آن صحنه عظيم، تبلور اطاعت محض و تقرّب آنان با جان و مال و قول و عمل، بسوي خداي سبحان است، كه در عين حال با رياضت، و تحمّل مشقات و تمرين نفس بر تواضع و فروتني همراه مي باشد.

      از اين رو بر هر مسلمان واجب است كه دو جامه احرام را در حاليكه با خضوع و خشوع تلبيه مي گويد بپوشد و همدوش با ساير مسلمانان از مليّتهاي مختلف، بر روي يك زمين، و بدون هيچ تمايز، بسوي هدفي واحد، به پيش روند.

      آري با توجّه به اثرات سودمند و جايگاه عظيم حج و نفوذ آن در جوامع اسلامي، مي توان ادعا كرد: حجّ بعنوان يك دانشگاه بزرگ اسلامي است، كه فارغ التحصيلان آن، انسانهائي وارسته، متقي ـ خدا پرست و بي اعتنا به دنيا هستند.

      دانشگاه عظيمي كه تمام مسلمين جهان را تحت لواي توحيد، همراه با شعارهاي ارزشمند و مهيّج و جاويد، جمع كرده است.

      شعارهائي كه نسيم عطرآگين اخوت و برادري را، به ارمغان مي آورد، تبعيض نژادي را محكوم مي نمايد. همه را از آدم و آدم را نيز از خاك مي داند و سرانجام اعلام مي دارد: هيچگونه فضيلت و برتري جز به تقوي و خدا ترسي، براي كسي نيست.




24


شعـارهـاي وحـدت

   «1   ـ   انّماالمؤمنون اخوةٌ فاصلحوا بين اَخَوَيْكُم».

   «2   ـ   كلُّكم مِن آدم و آدمُ مِنْ تراب».

   «3   ـ   لا فَضْلَ لعربيّ عَلي عجمي ولا لعجميّ عَلي عربيّ ولا لاَِحْمَر علي ابيضَ ولا          لاَِبيَضَعَلي اسودَ اِلاّ بالتّقوي، اِنّ اكرمكم عندالله اَتقيكُم».

   «4   ـ   الناسُ سَواسيةٌ كَاسنان المشْط».

      و نيز انسان، با مشاهده آن صحنه هاي ارزنده و وصف ناپذير، و از سوي ديگر حماسي و تكان دهنده، به ياد صحراي محشر و عرضه اعمالش، به خداي متعال مي افتد كه قطعاً آن حالات موجب نظارت كامل بر اعمال و رفتار و محاسبه نفس و زدودن بدي ها از خود، و تمرين نفس بر تقوي و پرهيزكاري مي شود.

      حال كه اجمالاً فلسفه حج روشن شد، لازم است قبل از ورود به اصل بحث، به نكاتي قرآني و تاريخي در مورد مكّه و مدينه توجه كنيد.


اسـامـي كعبـه در قـرآن

1 ـ چرا كعبه را، «كعبه» ناميدند؟

      در علت نامگذاري كعبه بدين اسم، دو وجه ذكر شده است:

      1ـ چون كعبه داراي ارتفاع و بلندي از سطح زمين مي باشد; همچنانكه كعبه در لغت نيز به معني ارتفاع آمده است.

      2ـ زيرا خانه خدا به شكل مربّع مي باشد و عرب اين اسم را به هر خانه اي كه چهار گوش باشد، اطلاق مي كند. وليكن با كثرت استعمال (وضع تعيّني) براي خانه خدا عَلَم گرديد. بنابراين هر گاه اسم كعبه برده مي شود، به خانه خدا انصراف دارد.

      البته واژه كعبه در قرآن در بعضي از موارد به تنهائي، و در بخشي از آيات، همراه با كلمه البيت الحرام آمده است. مانند:

      مانند: «يا ايهاالذين آمنوا لا تقتلواالصيد و انتم حرمٌ ... هدياً بالغ الكعبة».   مائده: 95 .



25


      «يعني اي كساني كه ايمان آورده ايد، هرگاه در احرام باشيد شكار را مكشيد، هر كه صيد را به عمد بكشد، جزاي او قرباني كردن حيواني است همانند آنچه كشته است، بشرط آنكه دو عادل به آن گواهي دهند و قرباني را به كعبه رساند».

      و در آيه 97 مائده چنين مي فرمايد:

      «جعل الله الكعبة البيت الحرام قياماً للناس...»

      «خدا كعبه بيت الحرام را، با ماه حرام و قرباني بي قلاده و با قلاده، قوام كار مردم گردانيد».


2 ـ به كعبه، «بيت» هم گفته مي شود:

      در بسياري از آيات اسم بيت، بر كعبه اطلاق شده است.

   الف   ـ   «و ما كان صلاتهم عندالبيت اِلاّ مكاءً و تصدية».   انفال: 35 .

         «و دعايشان در نزد خانه كعبه جز صفير كشيدن و دست زدن، هيچ نبود».

   ب   ـ   «فَلْيعبدوا ربّ هذاالبَيْت».   قريش: 3 .

         «پس بايد پروردگار اين خانه را بپرستند».

   ج   ـ   «اِنّ الصفا والمروة من شعائرالله فَمن حج البيت...».   بقره: 158 .

         «صفا و مروه از شعائر خداست، پس كساني كه حج خانه خدا بجاي مي آورند يا عمره مي گذارند، اگر بر آن دو كوه طواف كنند مرتكب گناهي نشده اند».

      (صفا و مروه اسم دو كوهي است كه بين آنها فاصله اي وجود دارد و سعي ميان آن دو از اركان حج است. در عصر جاهلي بر كوه صفا بتي به نام «اساف»، و بر كوه مروه بت ديگري بنام «نائله» بود. و مسلمانان از سعي ميان آن دو كوه كه زيارتگاه مشركين بوده بيم داشتند وليكن در اين آيه سعي ميان اين دو كوه از شعائر خداي يكتا خوانده شده تا ديگر بيمي بر جاي نماند).

   د   ـ   «و اذ جعلناالبيت مثابة للناس و امناً...».   بقره: 125 .

         «و كعبه را جايگاه اجتماع و مكان امن مردم ساختيم. مقام ابراهيم را نمازگاه          خويش گيريد...»



26


   هـ   ـ   « واذابوّأنا لابراهيم مكان البيت...».   حج: 26 .

         «و مكان خانه را براي ابراهيم آشكار كرديم و گفتيم: هيچ چيز را شريك من مساز          و خانه مرا براي طواف كنندگان و برپاي ايستادگان و راكعان و ساجدان پاكيزه          بدار».

   و   ـ   «و اذ يرفع ابراهيم القواعد من البيت...».   بقره: 127 .

         «هنگامي كه ابراهيم و اسماعيل پايه هاي خانه را بالا بردند. گفتند: اي پروردگار          ما، از ما بپذير كه تو شنوا و دانا هستي».

   ز   ـ   «ولله علي الناس حج البيت مَن استطاع اليه سبيلاً...».   آل عمران: 97 .

         «و خداراست بر مردم حج خانه، آن كس كه بتواند بسويش راهي بيابد و هر آن كس          كه كفر ورزد، همانا خدا از جهانيان بي نياز است».

   ح   ـ   «اِنّ اوّل بيت وضع للناس...».   آل عمران: 96 .

   ط   ـ   «...و عَهِدنا اِلي ابراهيم واسماعيل اَنْ طهرّابيتي...».   بقره: 125 .

         «...ما ابراهيم و اسماعيل را فرمان داديم: خانه مرا براي طواف كنندگان و مقيمان          و راكعان و ساجدان پاكيزه داريد».

و در سوره حج آيه 25 چنين آمده است.

   ي   ـ   «و اذ بوّأنا لابراهيم مكان البيت اَنْ لا تشرك بي شيئاً و طهرّبَيْتي للطائفين          والقائمين والرّكّع السجود...».


3 ـ به كعبه، مسجدالحرام نيز گفته شده است:

   الف   ـ   «و من حيث خَرجت فَوَلّ وجهك شَطرالمسجدالحرام...».   بقره: 150 .

         «و هرگاه (يا هرجا) بيرون شدي، روي خود را به جانب مسجدالحرام برگردان».

   ب   ـ   «ولا تقاتلوهم عندالمسجدالحرام...».   بقره: 91 .

         «و در مسجدالحرام با آنها (كافران) جنگ مكن، مگر آنكه با شما بجنگند و          چون با شما جنگيدند بكشيدشان، كه اينست پاداش كافران».



27


   ج   ـ   «ولا يجر منّكم شنئان قوم اَنْ صدّوكم عن المسجدالحرام».   مائده: 2 .

         «و دشمني با قومي كه مي خواهند شما را از مسجدالحرام باز دارند، وادارتان          نسازد كه از حدّ خويش تجاوز كنيد».

   د   ـ   «كيف يكون للمشركين عهدٌ عندالله و عند رسوله اِلاّالذين عاهدتم          عندالمسجدالحرام...».   توبه: 7 .

         «چگونه مشركان را با خدا و پيامبر او پيماني باشد؟ مگر آنهائي كه نزد          مسجدالحرام با ايشان پيمان بستيد».

   هـ   ـ   «و ما لهم اَلاّ يعذّبهم الله و هم يصدون عن المسجدالحرام...».   انفال: 34 .

         «و چرا خدا عذابشان نكند، حال آنكه مردم را از مسجدالحرام باز مي دارند و          صاحبان آن نيستند».

   و   ـ   «سبحان الذي اسري بعبده ليلاً من المسجدالحرام...».   اسراء: 1 .

         «منزّه است آن خدائي كه بنده خود را شبي از مسجدالحرام به مسجدالاقصي، كه          گرداگردش را بركت داده ايم، سير داد».


   ز   ـ   «اِنّ الذين كفروا و يصدون عن سبيل الله والمسجدالحرام جعلناه للناس...».

حج: 25 .

         «آنهائي كه كافر شدند و مردم را از راه خدا و مسجدالحرام (كه براي مردم چه          مقيم و چه غريب يكسان است) باز مي دارند...»

   ح   ـ   «هم اَلّذين كفروا و صدوكم عن المسجدالحرام...».   فتح: 25 .

         «ايشان همانهائي هستند كه كفر ورزيدند، و شما را از مسجدالحرام باز داشتند، و          مانع شدند كه قرباني به قربانگاهش برسد».

      و آيات ديگري كه در سوره هاي بقره و توبه وجود دارد، همين مطلب را اثبات مي كند.




28


4 ـ توصيف بيت بـه اوصـاف گـوناگـون

   الف   :   با وصف حرام: «يا ايهاالذين آمنوا لا تحلّوا شعائرَالله ... ولا          آمّين البيت الحرام.   مائده: 2 و 95 .

         «اي كساني كه ايمان آورده ايد شعائر خدا و ماه حرام و قرباني را، چه بدون قلاده          و چه با قلاده، حرمت مشكنيد، و آزار آنان را كه به طلب روزي و خشنودي          پروردگارشان آهنگ بيت الحرام كرده اند، روا مداريد...»

   ب   :   با وصف عتيق: «لكم فيها منافع اِلي اجل مسمّي ثمّ محلها اِليَ          البيت العتيق».

         «از آن شتران قرباني تا زماني معين سود ببريد، سپس (بدانيد كه) جاي قربانيشان          در آن خانه كهنسال است».

و در آيه ديگر فرمود: «وَ ليْطوّفوا بالبَيت العتيق».   حج: 29 .

   ج   :   با وصف معمور: «والبيت المعمور».   طور: 4 .

         «قسم به بيت معمور».

   د   :   با وصف محرّم: «ربّنا انّي اسكنت من ذريتي بواد غير ذي زرع عند          بيتك المحرّم...

         «اي پروردگار ما، برخي از فرزندانم را به بياباني بي هيچ كِشته اي، نزديك خانه          گرامي تو جاي دادم».


5 ـ علت نامگذاري مكّه بدين اسم چيست؟

      لغت شناسان در وجه تسميه مكّه به اين اسم، نكاتي را ذكر كرده اند، كه به آنها اشاره مي كنيم.

      ابن منظور در لسان العرب مي گويد: از آنجا كه آب آن سرزمين قليل است و مردم براي رفع احتياجات خود، آبرا از زير زمين استخراج مي كردند، آنرا مكّه ناميدند. (انّما سميّت بذلك لِقلّة ماءِها حيث كانوا يمتكّون الماء فيها اَيْ يستخرجونها).



29


      «عبدالله بن زبير مي گويد: «انّما سميّت بذلك لقّلة مائها» و اين اسم از ضرب المثل معروف عرب گرفته شده است. كه مي گويند: (مكّ الفصيل و امتكَّ) يعني كودك هر آنچه شيري كه در پستان مادر بود، مكيد».

      و باز در همان كتاب آمده است: «مِن انّها كانت تُمكُّ مَن ظَلَم فيها واَلْحدَ اَيْ تهلكُه» يعني هر كس در آن مكان ظلم كند ويا الحاد و بي ديني را رواج دهد، هلاك مي شود.

      و ياقوت حموي در معجم البلدان، در علّت تسميه مكّه به اين نام چنين مي گويد: چون اعراب جاهلي گمان مي كردند، حجشان باطل است، با اين گمان به نزد كعبه مي آمدند و در حين طواف فرياد مي كشيدند و دستهاي خود را بر هم مي زدند (كف مي زدند) و بعيد نيست كه آيه 35 سوره انفال اشاره به همين داستان داشته باشد. «و ما كان صلاتهم عندالبيت اِلاّ مكاء و تصدية...».


6 ـ چرا مكّه را «بكّه» ناميدند؟

      براي روشن شدن جواب بايد به اهل خبره رجوع كرد، و بر اين اساس ناگزيريم نظر لغت شناسان را ملاحظه كنيم.

      ابن منظور در لسان العرب مي گويد: اينكه مكّه را «بكّه» ناميدند، چون هر ظالمي قصد تعدي و تجاوز به آن را داشته باشد، گردنش قطع خواهد شد «لانّها كانت تبكّ اعناق الجبارة اذا اَلحدوا فيها بظلم».

      و همين نظر را نيز اسماعيل بن حمّاد جوهري در كتاب صحاح اللغة جلد 4 صفحه 1576 ، ابراز كرده است.

      عبدالله زبير نيز به همين معني نظر داده است.

      و از برخي چنين نقل شده: چون مردم به هنگام طواف خانه خدا، مزاحم يكديگر مي شوند، آن را بكّه ناميدند.

      ولي اسماعيل بن حماد جوهري در صحاح اللغة و در همان جلد، نظريه ديگري



30


مطرح كرده و مي گويد:

      «مِنْ انّ بكّة اسم بطن مكّه و انّما سميت بذلك لازدحام الناس فيها».

      «بكّه اسم خود مكّه است. وليكن علّت نامگذاري آن به اين اسم آن است كه: مردم زيادي در آن مكان اجتماع و ازدحام مي كنند».

      و در عبارت ديگري آمده است: «اَنَّ مكّة اسمٌ للبلد و بكّة اسمٌ لارض البيت سمّي بذلك لانّ الناس يتباكوّن فيه اي يزاحمون في الصلاة والذّهاب.

      «مكّه، اسم شهر مكه مي باشد و بكّة اسم است براي زميني كه بيت الله، در آن واقع شده، و علّت نامگذاري آن باين اسم آن است كه: مردم در رفت و آمد و به هنگام نماز مزاحم يكديگر مي شوند».

      به هر حال با توجه به اين همه تفصيلات، بايد بدانيم كه اسم بكة، در قرآن مجيد نيز آمده است. آنجا كه مي فرمايد:

      «اِنّ اوّل بيت وضع للناس للذي ببكّة مباركاً و هديً للعالمين».   آل عمران: 96 .

      «همانا اولين خانه اي كه براي مردم بنا نهاده شد، همان است كه در مكّه واقع شده، و براي عالميان مايه بركت و هدايت است».


7 ـ علت نامگذاري مكّه به «امّ القري»

      الف: فخر رازي در تفسير خود چنين مي گويد:

      «انّما سميّت بذلك اجلالاً لَها لانّ فيهاالبيت و مقام ابراهيم ـ ع ـ والعرب تسميّ اصل كلّ شئ اُمُّه».

      «علت نامگذاري مكّه بدين اسم، در واقع نوعي تجليل از مكّه مكرمّه است، زيرا خانه خدا و مقام ابراهيم ـ ع ـ در آن قرار دارد و عرب نيز ريشه هر چيزي را «امّ» مي گويد».

      ب: ابن منظور در لسان العرب مي نويسد:

      «انّما سميّت بامّ القري لانّها قبلة جميع الناس يؤمّونها».

      «از آنجا كه مكّه قبله همه مردم است و بدان سو، نماز مي گزارند، امّ القري ناميده شد».



31


      و خداوند متعال نيز از مكّه به «امّ القري» تعبير نموده است:

      «و كذلك اَوْحينا اليك قرآناً عربيّاً لِتنذرَ امّ القري و من حولها...»   شوري: 7 .

      «و نيز قرآن را به زبان عربي بر تو نازل كرديم تا امّ القري (مكّه) و ساكنان اطرافش را بيم دهي».

      و در آيه ديگر: «...لتنذر امّ القري و من حولها...»   انعام: 92 .

      «...تا با آن، مردم امّ القري و مردم اطرافش را بيم دهي...»


8 ـ در بعضي از آيات از مكّه به لفظ «بَلَد»، تعبير شده است

      «لا اقسم بهذاالبلد و انت حلّ بهذالبلد».   بلد: 1 ـ 3 .

      «قسم به اين شهر، و تو در اين شهر سكونت گزيده اي».

      «والتين و الزيتون و طور سينين و هذاالبلد الامين».   تين: 1 .

      «سوگند به انجير و زيتون، سوگند به طور مبارك، سوگند به اين شهر ايمن».

      در آيات 126 بقره و 35 ابراهيم، نيز از مكه به بَلَد تعبير شده است.


9 ـ در بخشي از آيات از مكّه به «بلدة» تعبير شده است

      «انّما امرت اَن اعبد ربّ هذه البلدة الّذي حرّمها...»   نمل: 91 .

      «جز اين نيست كه به من فرمان داده اند كه پروردگار اين شهر را كه خدا حرمتش نهاده، و همه چيز از آن اوست، پرستش كنم».


10 ـ تعبير از مكّه به «حرم امن»

      «اَوَلم نمكّن لهم حرماً آمناً يجبي اليه ثمراتُ كلّ شئ رزقاً مِنْ لدُنّا...»   قصص: 57 .

      «آيا آنها را در حرمي امن جاي نداده ايم كه هرگونه ثمرات در آن فراهم مي شود و اين رزقي است از جانب ما...»

      «اَوَلَمْ يَروْا انّا جعلنا حرماً آمناً...»    عنكبوت: 67 .



32


      «آيا ندانسته ايد كه حرم امن را جاي مردم قرار داديم، و حال آنكه مردم در اطرافشان، به اسارت ربوده مي شوند».


چگونگي به وجود آمدن خانه كعبه

      در صفحات قبل بطور فشرده اشاره كرديم كه ابراهيم ـ ع ـ بعد از ويران شدن خانه خــدا، دوبــاره آن را ســاخت. و هـمـچنان اشـــاره كــرديــم: كه اين خانه مقدّس قبل از ابراهيم ـ ع ـ و حتّي دو هزار سال قبل از آدم ابوالبشر، وجود داشته، و مردم گرداگرد آن طواف مي كرده اند. و اكنون طبق وعده اي كه از قبل داده بوديم شرح بيشتري در اين زمينه تقديم مي شود:

      كيفيت ساختماني خانه خدا، همان طور كه حضرت ابراهيم ـ ع ـ ساخته بود، تا مدّت زماني باقي ماند تا اينكه پس از گذشت زمان (طبق نقل كتاب الفقه علي المذاهب الخمسة) قصّي بن كلاب جدّ پنجم پيامبر اسلام ـ ص ـ آن را تجديد بنا كرد.

      اين بنا نيز همچنان ادامه داشت، تا عمر شريف پيامبر ـ ص ـ به 35 سال رسيد، كه ناگهان در همان سال سيل عظيمي مكّه مكرمه را محاصره كرد، بطوري كه ديواره هاي بيت را فرا گرفت و ويراني هائي نيز به وجود آورد. سپس قريش مكه، آن را تجديد بنا كردند، و آنگاه كه ديوار خانه تقريباً به اندازه قامت انسان رسيد، و شرايط براي نصب حجرالاسود مهيّا شد، قبايل عرب براي نصب آن، دچار اختلاف شديدي شدند، زيرا هر كدام دوست داشتند اين افتخار نصيب آنان شود.

      به هر حال آن قدر اختلافات بالا گرفت كه نزديك بود هر لحظه آتش جنگ در ميان آنان شعلهور شود وليكن با داوري صحيح و عقل و درايت پيامبر اسلام ـ ص ـ اين مشكل به خوبي حلّ شد.


حل مشكل:

      حضرت لباس خود را روي زمين پهن كرد، و سنگ را با دست خويش روي آن



33


قرار داد، و سپس فرمود: بزرگ ترِ از هر قبيله، قسمتي از اين لباس را بگيرد، همگان دستور پيامبر را اطاعت نموده، و سنگ را تا برابر مكان تعيين شده براي نصب آن، حمل كردند و آنگاه پيامبر ـ ص ـ با دست مبارك خود، سنگ را در مكان مخصوص قرار داد.

      اين كيفيت همچنان باقي بود تا زماني كه يزيد بن معاويه به حكومت رسيد، يزيد در زمان حكومتش با عبدالله بن زبير درگيري شديدي پيدا كرد، كه در نتيجه طبق دستور وي از روي كوههاي مكّه، با منجنيق خانه خدا را سنگباران كردند.

      مورخين نوشته اند در اين حمله ده هزار سنگ به خانه خدا اصابت، و آن را ويران كرد. ولي ابن زبير پس از فرو نشستن آتش جنگ، خانه كعبه را به همان شكلي كه در سابق بود ساخت، و اطراف آن را به وسيله چوب هائي حصار كشي كرد.

      و باز به گواهي تاريخ: خانه خدا تا مدّت زماني به همين شكل باقي بود. تا زماني كه حكومت به عبدالملك مروان رسيد، در ايّام خلافت وي، حجاج بن يوسف ثقفي ابن زبير را محاصره كرد و به قتل رساند. وليكن قتل ابن زبير به سادگي صورت نگرفت، زيرا حجاج هم مانند يزيد، خانه خدا را سنگباران و مقداري از آن را خراب كرد و نهايتاً ابن زبير را كشت، و سپس خود حجاج، مقدار ويران شده از خانه كعبه را، دوباره درست كرد، وليكن ديوار كعبه را تغيير داد و درب غربي را هم، كه يكي از ابواب بيت بود، مسدود كرد و سرانجام ساختمان خانه خدا، توسط حجاج همچنان تا سال 1040 هجري باقي بود، تا آنكه باران شديدي، با دانه هاي درشت، باريدن گرفت و صدمه فراواني به ديوارهاي خانه خدا زد. در اين هنگام مسلمين جهان از اقصي نقاط دنيا، براي تعمير خانه خدا، متفق شدند و خانه امن را بدين شكل كه الان موجود است، تعمير كردند.


چگونگي به وجود آمدن مسجدالحرام و اهميّت آن

      تاريخ نويسان معتقدند: مسجدالحرام داراي سابقه طولاني تاريخي است، و همين مسأله موجب تأسيس شهر مكّه شده است. لذا در سال 17 هجري به خاطر نياز شديد، آن را توسعه دادند. يعني از همه اطراف، ديوارهاي كوتاهي به دور آن كشيدند.



34


      ولي در سال 979 هجري و در زمان حكومت سلطان سليم دوّم، بناهاي اطراف آن تجديد و در زمان فرزندش سلطان مراد كامل شد.

      ولي اين مساحت نيز هرگز جوابگوي جمعيّت زيادي كه براي زيارت، به خانه خدا مي آمدند، نبود و لذا در سال 1375 هجري يعني در اوائل حكومت آل سعود، بار ديگر اطراف مسجد توسعه يافت و مساحت آن از 29127 متر به 160168 متر رسيد. و اخيراً نيز مجدداً مسجد را توسعه داده اند.

      به هر حال هر چه در توسعه و ساختمان مجدّد بيت الله، اتفاق افتاده باشد، تأثيري در واقعيّت اين مهبط وحي ندارد، و در واقع مسجدالحرام همان جائي است كه اولين نداي توحيد از حلقوم پاك پيامبر اسلام ـ ص ـ بلند شد كه:

      «يا ايّهاالناس قولوا لا الهَ اِلاّ الله تفلحوا».

      آري اين نقطه مقدس از سرزمين وحي، اثر شگرفي در برانگيختن روح علم و معرفت و هدايت مردم به توحيد و نابودي شرك و الحاد، دارد.


فضيلت نماز در مسجدالحرام

      رواياتي كه در اين مورد از ائمّه معصومين ـ عليهم السلام ـ به دست ما رسيده، بسيار زياد است. وليكن از باب تبرّك به يك روايت اكتفاء مي كنيم:

      «روي اَنّ الصلاة في المسجدالحرام افضل مِن مائة صلوة في غيره منَ المساجد».

      «يك نماز در مسجدالحرام، از يكصد نماز در غير آن، افضل است».


مسجدالنبي ـ ص ـ و تحولاّت ساختماني آن

      مورخين مي نويسند: آنگاه كه پيامبر گرامي اسلام ـ ص ـ از مكّه به مدينه مهاجرت كرد، پس از استقرار در مدينه، در اوّلين اقدام خود، مسجد ساخت. آن حضرت در ساختن مسجد، با نشاطي زايدالوصف، مصالح لازم را حمل مي كرد، و از اين كار لذّت مي برد گرچه جمعي از اصحاب و در پيشاپيش آنان علي ـ ع ـ نيز به حضرت كمك



35


مي كردند. علي ـ ع ـ در حالي كه كار مي كرد چنين مي فرمود:

      همسان نيست، آن كسي كه در مسجد كار مي كند. و در حال قيام و قعود، به رنج و زحمت مي افتد، با آن كسي كه گردوغبار را براي خود مانع مي پندارد (يعني با خود مي گويد: «اگر كار كنم گردآلود مي شوم.»)

      به هر حال مسجدي كه پيامبر ساخت، در ابتداء با طول و عرض 35×30 متر بود، ولي پس از مدّت زماني، بخش ديگري توسط پيامبر به آن اضافه شد، كه در مجموع به (57×50) متر رسيد.

      وليكن بعد از رحلت پيامبر اسلام ـ ص ـ و در زمان قدرت عمر بن خطاب، وي مساحت مسجد را از سه طرف توسعه داد. يعني از نواحي جنوبي، غربي و شمالي مسجد، پنج متر اضافه كرد، ولي در ناحيه شرقي، چون خانه هاي زنان پيامبر ـ ص ـ در آنجا بود، تغييري صورت نداد.

      مجدّداً در زمان حكومت عثمان و بدستور وي مسجد را خراب كردند و در توسعه آن به همان مقداري كه عمر بن خطاب اضافه كرده بود، عمل نمودند.

      به هر حال كيفيت مسجد همچنان باقي بود تا زمام حكومت به دست وليد بن عبدالملك رسيد، وي همه مسجد را خراب كرد و از تمام جهات چهارگانه، حتّي ضلع شرقي (كه خانه زنان پيامبر در آن بود) مسجد را توسعه داد و بدين گونه قبر شريف حضرت ضميمه مسجد شد.

      و باز به شهادت تاريخ، مسجد تا سال 266 هجري به همين شكل باقي بود، تا آنكه مهدي عباسي ازناحيه شمال، مقداري به مساحت آن اضافه كرد.

      ولي در سال 654 هجري، با برافروخته شدن شعله هاي آتش، مسجد رسول الله در يك آتش سوزي مهيب سوخت، به شكلي كه حتّي منبر نبوي، درها و هر چيزي كه در مسجد بود، آتش گرفت و از بين رفت و سقف آن نيز فرو ريخت. وليكن بعد از شش سال و در زمان حكومت ظاهر بيبرس و به دستور وي، مسجدالنبي ـ ص ـ به همان شكلي كه قبل از حريق بود، ساخته شد.



36


      كيفيت ساختماني مسجد كه در زمان ظاهر بيبرس ساخته شد، تا سال 886 هجري باقي بود ولي در همان سال بر اثر صاعقه شديدي مسجد ويران شد و تنها چيزي كه از آن باقي ماند، حجره پيامبر و قبّه اي در صحن آن بود. ليكن بعد از اين حادثه غير منتظره، ملك اشرف با تجديد بناي آن و حتي بهتر از سابق، مسجد را براي استفاده عموم آماده ساخت.

      وليكن در قرن دهم، مسجدالنبي ـ ص ـ نياز تازه اي به تعمير پيدا كرد، كه سلطان سليم عثماني آن را ترميم، و محرابي براي آن ساخت كه هم اكنون موجود و در جانب غربي منبر پيامبر واقع شده است.

      در قرن سيزدهم نيز سلطان محمود عثماني گنبد سبزي بر بالاي مسجدالنبي ـ ص ـ بنا كرد، و در اواخر همين قرن يعني در سال 1265 هجري، مسجد مجدداً نياز به تعمير پيدا كرد كه به دستور سلطان عبدالحميد عثماني و با نظارت مهندسين، كار تعمير مسجد شروع شد، مهندسين با برداشتن هر يك از قسمت هاي خراب و جايگزين كردن بناي جديد، در همان مكان قبلي، تعميرات آن را در سال 1277 هجري به پايان بردند.

      و باز در سال 1377 هجري به خاطر كثرت جمعيتي كه موجب ازدحام بيش از حدّ مي شد و طبعاً توسعه جديدي را مي طلبيد، بدين منظور مهندسان اقدام به توسعه مسجد نمودند و مساحت زيادي را بدان افزودند.

      به طوري كه مساحت آن از 10303 متر، به 16326 متر رسيد. البته اين تغيير در زمان پادشاه اوّل سعودي صورت گرفت ولي علي رغم اين همه تغييراتي كه در مسجد ايجاد شده، هنوز هم حدود اصلي آن، كه توسط پيامبر اكرم ـ ص ـ ساخته شده، محفوظ مي باشد، و بر روي ستونها نوشته شده است: «حدّالمسجد النّبوي».

      آري اين مسجد از آغاز تأسيسش، مهبط وحي بوده و مسلمين احكام شرعي و اسلامي خود را در اين مكان مقدس، از صاحب رسالت مي آموختند. و در واقع اين اوّلين مدرسه اي بود كه به بركت اسلام به وجود آمد، و با مرور زمان به عنوان مركزي بزرگ، براي آموزش علم و تقوا، تربيت نفس و رعايت مصالح عمومي، قلمداد شد و از همه



37


مهمّ تر رسول گرامي اسلام ـ ص ـ نيز معلّم اين مدرسه انسان ساز بود، كه آيات الهي را بر مردم تلاوت و كتاب و حكمت به آنان مي آموخت.


فضيلت نماز در مسجدالرّسول

      قال رسول الله ـ ص ـ : «صلاة في مسجدي افضل من الف صلاة في ماسواه منَ المساجد اِلاّ المسجدالحرام، فانّ الصلاة فيه كاَلْفِ صلوة في مسجدي».(1)

      پيامبر فرمود: «يك ركعت نماز در مسجد من از هزار ركعت نماز در ساير مساجد، غير از مسجدالحرام، بافضيلت تر است. وليكن يك نماز در مسجدالحرام، مطابق با هزار نماز، در مسجد من مي باشد».

      و البته سفارش زيادي به استحباب نماز، ما بين قبر و منبر آن حضرت شده است، زيرا اين مكان باغي از باغهاي بهشت است.


استحباب زيارت رسول خدا ـ صلي الله عليه وآله ـ

      زيارت رسول خدا به تصريح روايات، مستحب مؤكد است، و حضرتش در اين زمينه فرمود:

      «مَن زار قَبري بَعْد مَوْتي كَمن هاجَر اِليّ في حياتي».

      «هر كسي قبر مرا بعد از مرگم زيارت كند، همانند كسي است كه در زمان حياتم به سوي من هجرت كرده است».

      همچنان كه زيارت قبور شهداي مدينه و ائمّه بقيع ـ عليهم السلام ـ نيز استحباب دارد و امّا زيارت فاطمه زهرا ـ س ـ مانند زيارت پدر بزرگوارش از استحباب زيادي برخوردار است. چون فاطمه پاره تن پيامبراست. (لاِنّها بضعةٌ منه).


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سنن ابن ماجه 1 ص 450 ، سنن بيهقي 5/246 صحيح مسلم 2/1012 .



38


حدّ حرم مكّه مكرّمه:

      حدّ حرم مكّه معظّمه كه صيد كردن و قطع درخت از آن حرام است، (بنا بر آنچه كه در كتاب فقه السّنه آمده است) با سنگهاي بلندي كه يك متر ارتفاع دارد و در دو طرف هر جاده اي نصب شده مشخص گرديده است.


حدود مكـه

حدود مكه از نظر اهل سنّت عبارت است از:

      1ـاولين حدّ از جهت شمال، «تنعيم» است كه فاصله بين آن تا مكّه 6 كيلومتر است (ولي در اين عصر بر اثر توسعه شهر، تنعيم در داخل مكّه قرار گرفته است.)

      2ـدومين حدّ از جهت جنوب، منطقه «اضاء» مي باشد، كه بين آن تا مكّه 12 كيلومتر فاصله است.

      3ـسومين حدّ از ناحيه شرق، «جعرّانه» است كه فاصله آن تا مكّه 16 كيلومتر مي باشد.

      4ـچهارمين حدّ از جانب غرب، «شميسي» است كه فاصله آن تا مكّه 15 كيلومتر مي باشد.

      وليكن حدّ حرم مكّي به اعتقاد شيعه، چهار فرسخ در چهار فرسخ است، «بريدٌ طولاً و بريدٌ عرضاً»، و بريد نيز چهار فرسخ، و هر فرسخ هم تقريباً شش كيلومتر است.


اهميت حـرم

      بزرگان در اهميت حرم چنين مي گويند: بدون ترديد، هر كس ملك و عقاري داشته باشد، مي كوشد تا آن را از تعدّي و تجاوز ديگران حفظ كند. از اين رو براي آن حدود و علائم مشخصي مانند ديواركشي يا سيم كشي، قرار مي دهد.

      حال كه چنين است، بدون ترديد حفظ حرمت و قداست خانه امن، اقتضا مي كند تا براي آن، حدود معيّني باشد و قطعاً رعايت حدود مكّه نسبت به املاك شخصي، از



39


اهميّت بيشتري بر خوردار است. و بدين خاطر خداوند متعال نيز در اطراف حرم خود حدودي قرار داده است.

چه كسي حدود را معيّن كرد؟

      بنا بر نقل روايات: اوّل كسي كه حدود حرم را تعيين كرد حضرت جبرائيل ـ ع ـ بود. «لِما روي انّه اَخذ بيد ابراهيم ـ ع ـ و اطلعه علي حدودالحرم ثمّ بعد ذلك نصب عليها ابراهيم علاماتٌ تعرف بها».

      «حضرت جبرائيل ـ ع ـ دست ابراهيم ـ ع ـ را گرفت و حدود حرم را به وي نشان داد، و سپس آن حضرت (ابراهيم) علامتهائي براي شناسائي حدود مكّه نصب كرد».

      بنابراين حضرت ابراهيم ـ ع ـ پس از راهنمائي جبرائيل، اوّلين شخصي است كه علامت هاي حدود حرم را برافراشت و پس از وي قصيّ بن كلاب جدّ پنجم رسول خاتم ـ ص ـ آن را تجديد كرد، و تا زمان قريش همچنان باقي بود. قريش نيز در زمان پيامبر ـ ص ـ علائم را تجديد نمود، كه تا هم اكنون نيز موجود است و البته در طول تاريخ حاكمان مسلمان وقت، نسبت به تجديد علائم اهتمام داشته اند.


حدود حرم نزد شيعه

      1ـحدّ شمالي از جانب مدينه منوّره، «تنعيم» است و به آن «مسجد عمره» نيز مي گويند. فاصله بين آن تا مسجدالحرام چهار ميل است. هر ميل 1609 متر مي باشد.

      2ـحدّ غربي از ناحيه جدّه، «علمَيْن» است كه به آن «حديبيّه» نيز مي گويند. فاصله بين آن تا مسجدالحرام حدود ده ميل مي باشد.

      3ـحدّ شرقي از جانب نجد، «جعرّانه» است كه فاصله بين آن تا مسجدالحرام تقريباً هشت ميل است.

      4ـحدّ جنوبي از ناحيه عرفة، «نزديك مسجد نمره» است. مسافت بين آن تا مسجدالحرام تقريباً سيزده ميل است. (نمرة از حدود عرفات است كه مسجد رسول الله در آن قرار دارد.)



40


اجمالي از احكام حرم

      حال كه حدود حرم روشن شد، حرام است بر مسلمين صيد حيوانات و قطع اشجار آن، و همين طور وارد شدن كافر به مسجدالحرام چه قصد اقامت داشته باشد و يا براي رفتن به مقصد ديگر، ناچار شود به مسجدالحرام وارد شود.

      و نيز برداشتن مالي كه روي زمين افتاده (لقطة) حرام است، بلكه بايد آن را رها نمود تا صاحبش پيدا شود. و چنانچه از زمين بردارد، بايد يكسال تمام اعلان كند اگر مالك آن پيدا شد به او برمي گرداند و در غير اين صورت مخيّر است بين اين كه: از طرف صاحبش صدقه بدهد و يا براي او حفظ كند. بدون ترديد هرگز مالك آن نمي شود گرچه از يافتن صاحب آن مأيوس شود. وليكن چيزهائي كه در غير حرم پيدا مي شود چنين حكمي ندارد، بلكه در اين موارد پس از نااميدي از پيدا شدن صاحبش مي تواند تصرف كند.

      از ديگر محرمات حرم آن است كه: بدون احرام نمي توان داخل حَرَم شد.

      مرحوم مجلسي در مرآة العقول روايتي از پيامبر اسلام ـ ص ـ نقل مي كند، كه حضرت فرمود:

      «اِنَّ الله حَرَّمَ مكّة يوم خلق السّموات والارض و هي حرامٌ اِلي اَن تقوم السّاعة لَم تحلّ لاَِحد قبلي ولا تحلّ لاَِحد بعدي و لَم تحلَّ لي اِلاّ ساعة».

      «از آن روزي كه خداوند آسمان و زمين را خلق كرد مكّه را حرم قرار داد و تا روز قيامت نيز حرم خواهد بود. يعني هيچ كس نمي تواند بدون احرام به آن داخل شود و براي هيچ كس قبل از من و بعد از من حلال نبوده، و براي من هم فقط در زمان خاصي حلال بوده است (هنگامي كه براي فتح مكّه، حمله كرد)».


حدّ حرم نبوي ـ ص ـ كدامست؟

      حدّ حرم نبوي در مدينه منوره، از «عير» تا «عاير» است. اين نظريه را علاّمه



41


حلّي در تذكرة الفقها بيان كرده است. ولي به عقيده اهل تسنن حدّ حرم نبوي 12 ميل است كه از «عير» تا «ثور» امتداد دارد.

      اهل نظر در معناي عير و ثور چنين گفته اند: «عير» نام كوهي است در ميقات و «ثور» نيز نام كوهي است در اُحُد.

      در صحيح مسلم روايتي نقل شده است كه: «اِنَّ رسول الله قال: حرمي في المدينة بَيْنَ جبل ثور اِلي جبل عير اَوْ عاير».

      «پيامبر فرمود: حرم من در مدينه بين كوه ثور تا كوه عير يا عاير است».

مناقشه در روايت:

      اين روايت مورد مناقشه و اعتراض واقع شده به اينكه: كوه ثور در مكّه مكرمه واقع شده است و نه در مدينه. يعني همان كوهي كه پيامبر اسلام ـ ص ـ قبل از هجرتش به سوي مدينه، در آن مخفي شد. و اتفاقاً نظر بسياري از علماء بزرگ اهل سنّت نيز همين است و اينك نظريه بعضي از آنها را ذكر مي كنيم:

      1ـمصعب الزبيري، از بزرگان علماي مدينه متوفي سال 234 هجري.

      2ـقاسم بن سلام، متوفي سال 223 هجري، مي گويد: گمان مي كنم در اصل حديث، كوه اُحُد باشد، ولي سپس تحريف شده باشد.

      3ـقاضي عياض، متوفي سال 544 هجري، صاحب صحيح مسلم.

      4ـابن اثير جزري متوفي سال 606 هجري نيز، در كتاب خود به نام نهاية اللّغة، در واژه ثور اين چنين نظر داده است.

      5ـياقوت حموي متوفي سال 626 هجري صاحب كتاب معجم البلدان در لغت ثور، به اين مطلب تصريح كرده است.

      و به همين خاطر بسياري از بزرگان اهل سنّت مانند محمد بن اسماعيل بخاري متوفي سال 256 هجري و ديگران، در سخن پيامبر، كلمه ثور را ذكر نكرده اند. وليكن بعضي از آنها گفته اند كه جبل ثور، كوه كوچكي است به رنگ قرمز، در كنار كوه احد، در مدينه منوّره، كه اين مطلب ثابت نشده است.



42


آيا صيد كردن از حرم مدينه جايز است يا نه؟

      بدون ترديد صيد حيوانات وحشي مانند آهو و يا پرندگان، از حرم مكّه حرمت دارد، وليكن در حرمت صيد از حرم مدينه منوّره اختلاف است.

      مرحوم شيخ طوسي و شافعي، به حرمت صيد نظر داده اند.(1)وليكن ابوحنيفه و بسياري از فقهاء اماميّه به عدم آن فتوا داده اند.(2)


استدلال:

      كساني كه به حرمت صيد قائلند، به حديثي از پيامبرـ ص ـ استدلال كرده اند كه فرمود: «المدينة حرامٌ مِن عائر اِلي ثور...»; يعني «مدينه حرام است از عاير تا ثور. صيد آن تعقيب، و گياهان آن چيده نمي شود. درختانش را قطع نمي كند مگر كسي كه شترانش را علف مي دهد».

      سؤال: آيا صيد كردن موجب فديه هم مي شود يا نه؟

      جواب: به فتواي علماي اماميه، فديه واجب نيست. به دليل اصالة البرائة، كه يكي از اصول عمليّه است.

      و امّا شافعي، در فتواي جديد خود به عدم ثبوت فديه و در فتوا قديمش به ثبوت آن رأي داده است، و بنابر فتواي دوّم وي، آنچه را كه صيّاد، صيد كرده است، بايد از او گرفت و به صاحبش برگرداند و يا آنكه به مساكين بدهند.(3)


مكّه يا مدينه، كدام يك افضل هستند؟

      شيخ طوسي در خلاف مي گويد: «مكّة افضل مِن المدينه و به قال الشافعي و اهل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . خلاف ج 1/441 ، المجموع 7/497 ، عمدة القاري 10/229 .

2 . المجموع 7/497 ، عمدة القاري 10/229 .

3 . الوجيز 1/130 ، المجموع 7/480 .



43


مكّه و اهل العلم اَجْمع اِلاّ مالكاً فانّه قال المدينة افضل من مكّة...»(1)

      شيخ مي گويد: «مكّه برتر از مدينه است، و نيز شافعي و اهل مكّه و همه علما چنين مي گويند، ولي مالك معتقد است كه مدينه از مكّه برتر مي باشد».


استدلال:

      كساني كه به افضليت كعبه فتوا داده اند، به احاديثي چند از پيامبر اسلام استناد كرده اند:

      1ـ «روي اَنّ الصلوة في المسجدالحرام تعدِلُ بِمأة الف صلوة».

      «يك نماز در مسجدالحرام معادل صد هزار نماز مي باشد».

      و در بعضي روايات چنين آمده كه: «معادل هزار نماز در مسجدالنبي مي باشد».(2)

      2ـابن عباس مي گويد: وقتي پيامبر از مكّه خارج شد (مهاجرت كرد) روي خود بدان مكان شريف كرد و چنين فرمود:

      «انتَ احبُّ البلاد اِليَ الله تعالي و انت احب البلاد اِليّ ولو لا اَنّ قومَكَ اخرجوني منك لما خرجتُ». «اي سرزمين مكه تو محبوبترين بلاد در پيشگاه خدا و در نزد من هستي. اگر مردم تو مرا اخراج نمي كردند، هرگز بيرون نمي رفتم».(3)

      و عبدالله بن عدي هم روايتي نظير حديث سابق نقل مي كند، او مي گويد: پيامبر را ديدم در حالي كه در محلّي به نام «جزوره» متوقف و بر شتر خود نشسته بود فرمود: «اي مكّه تو بهترين سرزمين خدائي، و محبوب ترين زمينها به نزد من، اگر اهل تو مرا اخراج نمي كردند، هرگز خارج نمي شدم».

      3ـو نيز پيامبر فرمود: «صلاة في مسجدي افضل مِنْ الف صلاة فيما سواه منَ المساجد اِلاّ المسجدالحرام».


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . خلاف ج 1/453 ، المحلّي 7/279 ، المجموع 7/469 .

2 . الكافي 4/526 ، من لا يحضره الفقيه 1/147 ، تهذيب 6/31 .

3 . سنن ابن ماجه 2/37 .



44


      «يك ركعت نماز در مسجد من از هزار نماز در مساجد ديگر برتر است، غير از مسجدالحرام».(1)

      در هر حال چون احكام حجّ جز با رجوع به دلائل آن فهميده نمي شود، ناگزير فقها و بزرگان دين براي بيان احكام اين فريضه بزرگ الهي، ادلّه هر باب را جداگانه ذكر كرده اند، (كه خداوند به همه آنان پاداش نيك عنايت فرمايد) ما هم مانند سلف صالح در حدّ لزوم احكام و ادلّه آن را بيان مي كنيم.

      لازم به تذكر است كه: اخيراً بعضي از عزيزان از اين جانب تقاضا كردند، (كه پاسخ ندادن به آنها برايم مشكل بود) تا در موضوع حج، بر اساس فقه مذاهب اسلامي، هر چند به اختصار، مطالبي را تنظيم كنم. من هم با توكّل به خداي متعال پذيرفتم. و اين همان چيزي است كه در مقابل همه طالبان علم قرار گرفته است. چنانچه با قبول آن عزيزان روبرو شود ـ بهره اي است كه از جانب خداي سبحان نصيبم شده است. و گرنه امّيدمندم لغزشهاي قلمي و ناتواني فكريم را، پذيرا باشند.

      و منه تعالي ارجو و عليه اتوكّل و اليه ارغب و منه اطلب و به اثق و هو حسبي و نعم الوكيل و الحمدلله اوّلاً و آخراً و صلي الله علي خير خلقه محمّد و آله الطاهرين.

محمد ابراهيم جنّاتي


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صحيح مسلم 2/1012 ، مسند حنبل 4/80 .



45


كتاب حـج


      حج در لغت، قصد كردن چيزي را گويند.

      و در اصطلاح شرع: عبادت مخصوصي است كه در زمان و مكان معين، و به شكل خاصي، در جوار بيت الله الحرام انجام مي شود.

      اقسام حج: به اتفاق فقهاي عامه (حنفيان، مالكيان، شافعيان، ظاهريان، اوزاعيان و...) و علماي خاصه، حج بر دو قسم است ـ 1 ـ واجب ـ 2 ـ مستحب.

      حج واجب نيز بر سه قسم است:

      الف ـ حجّة الاسلام; اين قسم از حج، به شرط وجود استطاعت، تنها يكبار در مدّت عمر، بر زن و مرد و خنثي واجب مي شود. گرچه در شرائط تحقق استطاعت اختلاف است وليكن به خواست خداوند از آن بحث خواهيم كرد.

      ب ـ حجّي كه به واسطه نذر، عهد و يا قسم واجب شده باشد.

      ج ـ حج استيجاري، براي نيابت از شخص ديگر.



46


      و امّا حج استحبابي غير از اين سه قسم مي باشد.


ادلّه وجوب حج:

      فقها براي اثبات وجوب حج به دلائلي از «قرآن»، «حديث» و «اجماع» استناد كرده اند: از قرآن به دو آيه:

«ولله علي الناس حجّ البيت من استطاع اليه سبيلاً».(1)

«واتّمّوا الحج والعمرة لله...»(2)

و از احاديث به سخني از نبيّ گرامي اسلام ـ ص ـ :

حضرت فرمود: «بُني الاسلام علي خمس علي الصّلوة و الزكوة و الحج و الصّوم والولاية».(3)

«اسلام بر پنج پايه استوار است: نماز، زكوة، حج، روزه و ولاية».

      و آخرين دليل آنان: اجماعِ كلّيه فقهاي مذاهب اسلامي بر وجوب حج مي باشد.


بر چه كساني حجّ واجب است؟

      به اجماع مذاهب اسلامي: حج بر مكلّفي كه بالغ و عاقل باشد، واجب مي شود. بنابراين بر كودك و ديوانه حج واجب نيست.

و پيامبر اسلام نيز فرمود: «رُفع القلم عن ثلاث الصبي حتّي يحتلم والمجنون حتي يفيق والنائم حتي يستيقظ».(4)

      «قلمِ تكليف از سه طايفه برداشه شده است: كودك، مگر زماني كه بالغ شود. ديوانه، مگر زماني كه به هوش آيد. و انسانِ در خواب، مگر آنكه بيدار شود».

      بنابراين هيچ كدام از اين سه دسته تا زماني كه شرائط تكليف در آنها جمع نباشد،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . آل عمران: 91 .

2 . بقره: 196 .

3 . وسائل، ج 1 ،ابواب مقدمات عبادت باب 1 ، ح 1 .

4 . وسائل، ج 1 ، باب 4 ابواب شروط تكليف، حديث 10 .



47


مكلّف نيستند.

      يكي ديگر از شرائط وجوب حج «حريّت» است، بنابراين بر كسي كه بنده ديگري است حج واجب نيست.

«عن النبي ـ ص ـ ايّا عبد حجّ ثم اعتق فعليه حجّةً اخري».(1)

«چنانچه بنده اي حج كند وليكن بعد از اعمال، آزاد شود واجب است دوباره حج خود را به جاي آورد».

و در حديث ديگر چنين آمده:

«لَوْ انَّ مملوكاً حج عَشر حجج ثم اعتق كانت عليه حجّة الاسلام اذا استطاع اِلي ذلك سبيلةً».(2)

«اگر بنده اي ده بار حج كند، و سپس آزاد شود، به شرط اينكه استطاعت داشته باشد، حجة الاسلام از او ساقط نمي شود».


استدلال:

      بعضي از فقهاي شافعيه، در عدم وجوب حج بر عبد، اين گونه استدلال كرده اند:

«بانّ الجمعة لا تجب علي العبد مع قرب مسافتها مراعاة لحق السيّد فتكون مراعاة حق السيّد في الحج بطريق اَوْلي فلا يجب عليه الحج ايضاً».(3)

«نماز جمعه، با نزديك بودن مكان اقامه آن، بر عبد واجب نيست، به دليل (وجوب) رعايت حق مولايش بر او، بنابراين رعايت حق مولي در حج، بطريق اولي بر او، لازم تر است و روي اين حساب حج بر او واجب نيست».

      نكته لازم: به اتفاق جميع فقها، چنانچه ديوانگي شخص ادواري باشد، (گهگاه ديوانه شود) در صورتي كه مستطيع باشد و حالش نيز طوري باشد كه بتواند تمام اجزاء و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . كفاية الاخيار ج 1 ص 134 .

2 . وسائل الشيعه ج 8 باب 16 ابواب وجوب حج و شرائط آن حديث 5 .

3 . الفقه المقارن ـ كتاب الحج ص 452 .



48


شرائط حج را بجا بياورد، حجّ بر او واجب است و از حجة الاسلام نيز كفايت مي كند. ولي اگر مدت سلامتي (افاقه) او كم باشد، بشكلي كه نتواند اعمال حج را انجام دهد، بر او واجب نمي شود، بديهي است كه در صورت اوّل شرط استطاعت موجود است، بر خلاف فرض دوّم. بنابراين يكي از شرائط وجوب حج، استطاعت از جهت عقل است.


شرائط صحّت حج

      به اتفاق جميع فقها يكي از شرائط صحّت حج، اسلام است. بنابراين حج غير مسلمان صحيح نيست.

      و لذا بعضي از بزرگان بر لزوم اين شرط، چنين استدلال كرده اند: حج يك نوع عبادت است. و در صحّت يك امر عبادي، اسلام شرط است.

      سؤال: آيا حج «صبي» و «كودك» صحيح است يا نه؟

      جواب: در اين مسأله بين فقها اختلاف است.

      مالكيان، شافعيان و فقهاي اماميه، به صحّت، و ابوحنيفه به عدم صحّت آن حكم كرده اند.(1)

      از اين رو كساني كه به صحّت آن قائل هستند مي گويند: اصل عدم صحّت عبادت از غير بالغ است.

و متقابلاً قائلين به صحّت حجّ صبيّ،به روايتي استناد كرده اند:

«عن ابن عباس انّه قال اِنّ امرئة رفعت اليه (النبيّ) صبيّاً فقالت الهذا حج يا رسول الله ـ ص ـ قال نعم ولك اجرٌ».(2)

«ابن عباس مي گويد: زني بچه اي را خدمت پيامبر برد، عرض كرد: يا رسول الله آيا بر اين كودك حجي هست يا نه؟ فرمود: بلي و براي تو نيز اجر و پاداش خواهد داشت».

      و به روايات ديگري نيز استدلال شده است.

      به هر حال از اين روايت و روايات ديگري كه در اين باب آمده است، معلوم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بداية المجتهد، ج 1 ، ص 319 .

2 . بداية المجتهد، ج 1 ، ص 319 .



49


مي شود كه حج كودك، صحيح خواهد بود وليكن استحباباً واقع مي شود، و در اين صورت واجب است بعد ازبلوغ در صورتي كه واجد شرائط باشد، حَجّة الاسلام بجاي آورد.


دو مسأله در حج كودك:

      الف: آيا اجازه وليّ، در صحّت حج كودك شرط است و يا اگر اجازه هم ندهد صحيح است؟

      بعضي از فقهاي مذاهب مانند اماميه، محمد بن ادريس شافعي و مالكيان: صحّت حج او را به اجازه وليّ مشروط كرده اند.(1)و لذا براي وجود اين شرط به رواياتي كه از طريق شيعه و سنّي رسيده استدلال كرده اند. و حنابله نيز بر طبق نقلي كه از آنها شده است، اين گونه فتوا داده اند.

      حنفيان مي گويند: حج صبي، به هيچ وجه صحيح نيست، چه با اجازه وليّ باشد و يا بدون اجازه او، زيرا هدف نهائي از اين حج، غير از تمرين چيز ديگري نيست.(2)

      وليكن اين فتوا با بعضي از روايات منافات دارد، چه آنكه در روايت آمده است:

«اِنّ اولاد المسلمين موسومون عندالله، شافع مشفّع، فاذا بلغوا اِثني عَشَر كُتبتْ لهم الحسنات، و اذا بلغوا الحُلُم كُتبتْ عليهم السيئات».(3)

«فرزندان مسلمين، در نزد پروردگار متعال علامت و نشانه خاصّي دارند، شفاعت آنها مورد قبول واقع مي شود. و از دوازده سالگي حسنات آنان ضبط، و آنگاه كه به سنّ بلوغ رسيدند، گناهان آنها نوشته مي شود».

      بديهي است كه ظاهر اين روايت و امثال آن، استحباب و مطلوبيّت اعمال صبيّ در نزد شارع مي باشد. و اگر اين استحباب نبود، معني نداشت كه اعمال وي منشأ ضبط

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الام 2/111 ، المجموع 7/23 ، المغني 3/208 .

2 . بداية المجتهد 1/319 ، القوانين الفقهيه ص 86 ، اللباب 1/178 .

3 . وسائل الشيعه 1 باب 4 ابواب مقدمات عبادت حديث 1 .



50


حسناتش قرار گيرد، و مضافاً روايتي كه قبلاً در مورد حج صبيّ، ياد آورد شديم، مؤيّد همين واقعيّت است.

      ب: اگر كودك قبل از وقوف به عرفات بالغ شود آيا از حجّة الاسلام او كفايت مي كند يانه؟

      در اين مسأله نيز بين فقها اختلاف است.

      1ـاماميه و شافعيه(1)به كفايت آن از حَجّة الاسلام فتوا داده اند. و حنابله نيز بنابر نقلي كه از آنها شده چنين حكم كرده اند.

      2ـحنفيان مي گويند: اگر احرامش را تجديد كند كافي است، وگرنه كفايت نمي كند.(2)

      3ـمالك بن انس اصبحي نيز به استحبابي بودن چنين حجّي فتوا داده است.(3)

      بنابراين تا اينجا روشن شد كه اگر صبي قبل از وقوف به عرفات بالغ شود، چه حكمي دارد. حال اگر بعد از وقوف به عرفات بالغ شود، بدون شكّ چنين حجّي از حَجة الاسلام كفايت نمي كند، زيرا دليل بر كفايت آن در دست نيست. وليكن شافعي در همين مسأله مي گويد: چنانچه به عرفات برگردد و قبل از طلوع فجر در آنجا وقوف كند، از حجة الاسلام كفايت مي كند «مانند همان موردي كه اگر قبل از وقوف بالغ مي شد كفايت مي كرد و...».


شرائط وجوب حجّ

   اوّل   :   بلوغ.

   دوّم   :   عقل، در اين دو شرط هيچ يك از مذاهب اسلامي مخالفت نكرده اند.

   سوّم   :   حرّيت، يعني آزاد بودن، در اين شرط نيز هيچ كدام از فرقه هاي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الاّم 2/130 ، بدايع الصنايع 2/121 ، المغني 3/204 .

2 . بدايع الصنايع 2/121 ، المجموع 7/58 .

3 . المغني 3/204 .


| شناسه مطلب: 75430