--[23]--
آشنايي با پاسخ برخي شبهات
* اولين بار چه كسي از زيارت قبر پيامبر جلوگيري كرد؟
حاكم نيشابوري (متوفاي 405 هـ .) از داود بن ابو صالح نقل مي كند : روزي مروان حَكَم ديد كه شخصي صورت خود را بر قبر پيامبر گذاشته است، با شتاب سوي او آمد. گردن او را گرفته، از جاي بلند كرد و گفت: مي داني چه مي كني ! منظور وي اين بود كه چرا به زيارت سنگ و كلوخ آمده اي ! زائر كه ابو ايوب انصاري ـ از صحابه پيامبر(ص) بود ـ گفت: آري خوب مي دانم كه چه مي كنم ! من هرگزبه زيارت سنگ نيامده ام، بلكه به زيارت پيامبر(ص) آمده ام.
از پيامبر خدا(ص) شنيدم كه فرمود:
بر دين خدا اگر متولّيان آن اهل بودند،گريه نكنيد و اگر نااهلان برآن حاكم بودند بگرييد.
جالب است كه اين حديث را حاكم و ذهبي هر دو صحيح مي دانند. از اين رخداد تاريخي به خوبي روشن مي شود كه ريشه اين تفكّر از بني اميه و به خصوص مروان بن حكم ، همان طرد شده رسول خدا(ص) است.
1. مستدرك حاكم، ج4، ص 560
--[24]--
* آيا دست كشيدن قبر شريف پيامبر(ص) و تبرّك جستن به آن و برداشتن از تربت شريف مشروع است ؟ و آيا كساني از صحابه و تابعين ـ خواه مورد تأييد شيعه باشند يا نباشند ـ دست به چنين كاري زده اند؟
1 ـ آري، فاطمه زهرا(س) از تربت قبر پيامبر برداشت و بر چشمانش گذاشت و چند بيت شعر سرود.
2 ـ ابو ايوب انصاري صورت خود را روي قبر شريف پيامبر گذاشت.
3 ـ بلال حبشي خود را روي قبر شريف پيامبر انداخت و بدن خود را به قبر مي ماليد فَجَعَلَ يَبْكي عِندَهُ وَ يُمَرِّغُ عَلَيهِ .
4 ـ عبدالله بن عمر دست خودرا روي قبر شريف مي گذاشت .
5 ـ ابن منكدر ـ تابعي ـ صورت خود را روي قبر پيامبر مي گذاشت و مي گفت: هر زمان مشكل و يا فراموشي و لكنت زبان برايم پيش مي آيد، از قبر پيامبر طلب شفا و يا كمك مي كنم.
* آيا علماي مذاهب چهارگانه، درباره تبرّك جستن يا دست كشيدن به منبر و قبر پيامبر و يا قبور صالحين، نظر مثبت دارند؟
آري، از احمد بن حنبل رييس مذهب حنابله، و رملي شافعي و محب الدين طبري و ابو الصيف يماني ـ يكي از علماي بزرگ مكه ـ و زرقاني مالكي و عزامي شافعي و ديگران نقل شده است، كه تفصيل آن به اين شرح است:
1. ارشاد الساري، ج3، ص352
2. مستدرك حاكم، ع 560 ـ وفاء الوفا، ج4، ص1404
3. سير اعلام النبلاء، ج1، ص358 ; اسدالغابه، ج1، ص208
4. شرح الشفاء، ج2، ص199
5. سير اعلام النبلاء، ج3، ص213
--[25]--
1ـ عبدالله، فرزند احمد بن حنبل مي گويد: از پدرم پرسيدم: مسّ منبر رسول الله و تبرّك با مس كردن آن، و بوسيدن و يا مسّ و متبرّك شدن به قبر شريف و يا بوسيدن آن به قصد ثواب، چه حكمي دارد؟ پدرم گفت: هيچ اشكالي ندارد.
2 ـ رملي شافعي مي گويد: تبرّك جستن به قبر پيامبر و يا عالم و يا اوليا جايز است و بوسيدن و استلام آن ايرادي ندارد.
3 ـ محب الدين طبري شافعي گويد: بوسيدن قبر و دست گذاشتن روي آن جايز است و سيره و عمل علما و صالحان بر آن است.
4 ـ از نظر تاريخي ثابت شده است كه مردم از خاك پاك قبر پيامبر(ص) و حضرت حمزه بلكه از كلّ مدينه به عنوان تبرك بر مي داشتند و رواياتي هم وارد شده كه تربت مدينه شفاي هر دردي است و باعث ايمني از جذام و صداع است .
از جمله زركشي مي گويد : تربت قبر حمزه از حكم منع برداشتن خاك حرمين، استثنا شده است; زيرا اتفاق همگان بر جواز نقل آن براي معالجه صداع است.
ابو سلمه از پيامبر نقل مي كند : غُبارُ الْمَدِينَةِ يُطْفِي الْجذام .
ابن اثير جزري از پيامبر نقل كرده:
وَالَّذي نَفْسِي بِيَدِهِ إنَّ في غُبارِها شِفاءٌ مِنْ كُلِّ داء .
سوگند به كسي كه جان من در دست اوست، غبارِ خاك مدينه باعث شفاي هر دردي است.
1. الجامع في العلل و معرفة الرجال، ج2، ص32 ; وفاءالوفا، ج4، ص1414
2. كنز المطالب، ص219
3. اسني المطالب، ج1، ص331
4. وفاء الوفا، ج1، ص69
--[26]--
سمهودي مي نويسد: روش صحابه و ديگران اين بود كه از خاك قبر پيامبر برمي داشتند .
* نمونه اي بياوريد كه اهل سنت به جنازه يا قبر بزرگانشان تبرك جسته باشند.
دو مورد ذيل، نمونه هايي هستند از موارد بسيار كه از نظر شما مي گذرد:
تبرك به قبر و خاك قبرِ بخاري.
1 ـ سُبكي مي گويد: مردم سمرقند به قدري از خاك قبر بخاري برداشتند كه قبر ظاهر شد به طوري كه نمي شد جلوي مردم را گرفت تا اين كه ضريح مانندي را بر روي قبر گذاشتند.
تبرّك پيروان ابن تيميه به جنازه او .
2 ـ ابن كثير مي گويد: تشييع كنندگان دستمال و عمامه هاي خود را به عنوان تبرك روي جنازه ابن تيميه انداختند... و آب غسل او را به عنوان تبرك نوشيدند !
* آيا استغاثه و طلب حاجت از غير از خدا جايز است ؟
اگر كسي بگويد: اي محمد، حاجت مرا روا كن و منظورش شفاعت و وساطت و دعا براي تعجيل و انجام كار باشد هيچ اشكالي ندارد. آيات فراواني در قرآن هست كه ظاهر آنها صدور فعل از بنده خداست:
1. وفاء الوفا، ج1، ص544
2. طبقات الشافعيه، ج2، ص233 ; سير اعلام النبلاء، ج12، ص467
3. البداية و النهايه، ج14، ص136
--[27]--
...وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاكْسُوهُمْ... .
وَمَا نَقَمُوا إِلاَّ أَنْ أَغْنَاهُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ... .
وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا مَا آتَاهُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ... .
با اين كه بي نياز كننده، تنها خداوند است، ليكن در اين آيات، خداوند ـ عزّ و جلّ ـ پيامبر و مؤمنين را نيز رازق و شريك در بي نياز ساختن مردم دانسته است. علاوه بر اين ، صحابه به هنگام گرفتاري به قبر پيامبر متوسّل مي شدند.
عسقلاني مي گويد : در زمان خلافت عمر مردم گرفتار قحطي و خشكسالي شدند، شخصي از اصحاب به قبر پيامبر متوسّل شد و گفت : يا رسول الله اِسْتَسْقِ لاُِمَّتِكَ فَاِنَّهُمْ قَدْ هَلَكُوا ... و شخصيت هايي چون ابن حِبّان و ابن خُزيمه و ابوعلي خلال، شيخ الحنابله در زمان گرفتاري ، به قبور اهل بيت پيامبر متوسّل مي شدند:
* الف . ابن حِبّان (متوفاي 350 هـ .) در كتاب خود الثقات مي گويد: بارها به زيارت قبر علي بن موسي الرضا(ع) رفتم و در مدتي كه در طوس بودم، هر وقت مشكلي بر من عارض مي شد، به زيارت قبر آن حضرت مي رفتم و از خداوند مي خواستم كه مشكلم را برطرف كند و الحمد للهِ مشكلم برطرف مي شد و اين را مكرّر امتحان كردم و نتيجه گرفتم.
1. نساء : 5
2. توبه : 74
3. توبه : 59
4. فتح الباري، ج2، ص557
5. كتاب الثقات، ج8، ص456
--[28]--
* ب. محمد بن مؤمل شاگرد ابن خُزيمه كه شيخ بخاري و مسلم و به اصطلاح شيخ الاسلام است مي گويد: به همراه استادم ابن خزيمه و جمعي از اساتيد به زيارت بارگاه قبر علي بن موسي الرضا(ع) در طوس رفتيم، استادم ابن خزيمه چنان در برابر آن بقعه متبركه تعظيم و تواضع كرد كه همگي در شگفت مانديم.
* ج. ابو علي خلال، شيخ حنابله، مي گويد: هرگاه مشكلي بر من عارض شود، قبر موسي بن جعفر(ع) را زيارت مي كنم و به ايشان متوسل مي شوم و خداوند مشكل مرا آسان مي كند.
* د. محمد بن ادريس شافعي به قبر ابو حنيفه ، و احمدبن حنبل به قبر شافعي متوسل مي شد.
* هـ . مسلمانان، به قبر ابو ايوب انصاري متوسل مي شدند و براي طلب باران به قبر او پناه مي بردند.
* و. مردم سمرقند براي طلب باران به قبر محمدبن اسماعيل بخاري متوسل شدند.
نكته مهم اين است كه بزرگان اهل سنت به صراحت مردم را تشويق به استغاثه و توسل كرده اند.
قسطلاني گويد: سزاوار است كه زائر در كنار قبر پيامبر(ص) زياد دعا و استغاثه كند و متوسل شود و طلب شفاعت و بي تابي كند و
1. تهذيب التهذيب، ج7، ص339
2. تاريخ بغداد، ج1، ص120
3. مناقب ابي حنيفه، ج2، ص199
4. مستدرك حاكم، ج3، ص518
5. سير اعلام النبلاء، ج12، ص469 ; طبقات الشافعيه، ج2، ص234
--[29]--
سزاوار است كه خداوند شفاعت پيامبر را در حق او بپذيرد.
* چه دليلي بر مشروعيت زيارت قبور داريم ؟
در پاسخ اين پرسش، از كتاب و سنّت مي توان بهره جست . روش اصحاب نيز دليل بر جواز اين كار است .
* الف . قرآن كريم : وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ... . يعني اگر آنان وقتي به خود ستم مي كردند، سراغ تو مي آمدند و از خداطلب آمرزش مي كردند و پيامبر هم براي آنان طلب آمرزش مي كرد ، خدا را توبه پذير و مهربان مي يافتند .
اين آيه بر زيارت پيامبر(ص) در حيات و ممات تشويق مي كند; چنان كه سبكي مي گويد : علما از اين آيه عموميت حكم در حيات و وفات پيامبر(ص) را استفاده كرده اند، چون طبق روايات از پيامبر اكرم(ص) نقل شده است كه فرمود : حَياتي خَيرٌ لَكُمْ تحدثون و نحدث لكم و وفاتي خير لكم تعرض علي أعمالكم...
* ب . سنت پيامبر اكرم(ص)
روايات و احاديث بسياري از رسول خدا (ص) در تشويق به زيارت قبر شريف خود، پس از رحلتش، نقل شده است : مَنْ زَارَ قَبْرِي وَجَبَتْ لَهُ شَفَاعَتِي .
* ج . فعل صحابه
إنَّ عُمَرَ لمّا قدم المدينة من فتوح الشام كان أوّل مابدأ بالمسجد، سلّم
1. المواهب اللدنيه، ج3، ص417
2. نساء : 64
3. طرح التثريب، ص297
4. السنن الكبري، ج5، ص245
--[30]--
عَلي رسول الله .
إنَّ ابنَ عُمَرَ كان اِذا قدم من سفر آتي قبر النّبي(ص).
* حديث لا تُشَدُّ الرِّحَالُ إِلاّ إِلَي ثَلاثَةِ مَسَاجِدَ... زيارت قبور و قصد زيارت را منع مي كند ؟
خير، به دلايلي كه در ذيل مي آوريم:
* الف . احتمال مي رود كه مستثني منه در اين حديث، مكان يا مسجد باشد ، ولي قسطلاني در ارشاد الساري (ج2، ص332)، تأكيد دارد كه مراد مسجد است. بنابراين، هيچ دلالتي بر حرمت قصد زيارت مشاهد متبركه ندارد.
* ب. اين حديث در مورد خودش نيز مورد عمل نيست; زيرا اگر مراد اين است كه قصد كردن هيچ مسجدي جز آن سه مسجد روا نيست ، اين با عمل پيامبر(ص) كه به طور قطع هر شنبه به مسجد قبا مي رفتند، مخالف است.
* ج. بلال حبشي قطعاً به قصد زيارت قبر پيامبر از شام به مدينه آمده است و داستان او معروف است.
* د. علماي فريقين (شيعه وسني) قصد كردن زيارت پيامبر را راحج دانسته و در برابر ابن تيميه ـ يعني همان كسي كه شبهه حرمت زيارت را مطرح كرد ـ به شدت موضع گرفته اند.
* قسطلاني مي گويد:
قول ابن تيميّة حيث منع زيارة قبر النبي(ص) وَهُوَ مِن أبشع
1. شفاء السقام، ص44
2. وفاء الوفا، ج4، ص1340
--[31]--
المسائل المنقولة عنه . گفتار ابن تيميه در منع زيارت قبر رسول خدا(ص) از بدترين مسائلي است كه از او نقل شده است.
* غزالي مي گويد:
كلّ من يتبرك بمشاهدته(ص) في حياته، يتبرك بزيارته بعد وفاته ويجوز شدّالرحال لهذا الغرض .
هركس پيامبر را در حال حيات مي ديد و متبرك مي شد، بعد از وفات ايشان نيز با زيارت حضرت از ايشان متبرك مي شود و كوچ كردن به قصد زيارت پيامبر(ص) نيز جايز است.
* هـ . احاديثي از طريق فريقين نقل شده است كه تأكيد بر زيارت مطلق قبور دارد:
عَنِ النَّبيّ(ص) : نَهَيْتُكُمْ عَنْ زِيَارَةِ الْقُبُورِ أَلا فَزُورُوهَ .
جمهور اهل سنت، از عبارت فَزُورُوهَ استفاده استحباب كرده اند ولي ابن حزم برداشت وجوب كرده است.
* آيا جايز است زنان به زيارت قبور بروند، با توجه به آنچه از پيامبر(ص) نقل شده است: لعن الله زائرات القبور ؟
پاسخ اين پرسش بدين شرح است :
* الف . در رواياتي آمده است كه حضرت فاطمه زهرا(س) و يا عايشه به زيارت قبور مي رفتند:
1. ارشاد الساري، ج2، ص329
2. احياء العلوم، ج1، ص258 ; ذهبي در استدلال به اين حديث تأمل دارد. سير اعلام النبلاء، ج4، ص484
3. صحيح مسلم، ج3، ص65
4. التاج الجامع للاصول، ج1، ص381
--[32]--
إِنَّ فاطِمَةَ كانَتْ تَزُورُ قَبْرَ عَمِّها حَمْزَةَ كُلّ جُمُعَة فَتُصَلّي وَتَبْكِي عِنْدَهُ . فاطمه زهرا، هر جمعه به زيارت قبر عمويش حمزه مي رفت و آن جا نماز مي خواند و گريه مي كرد.
ابن أبي مليكه مي گويد:
رَأَيْتُ عائِشَةَ تَزُورُ قَبْرَ أَخِيها عَبْدالرَّحْمن وَماتَ بِالْحبشي وَ قُبِّرَ بمكة . عايشه به زيارت قبر برادرش عبدالرحمان در مكه مي رفت... .
* ب . اين حديث ـ لَعَنَ الله زائرات القبورـ بوسيله حديث بُريده نسخ شده و يا معارض آن است ; چنان كه حاكم نيشابوري و ذهبي به آن تصريح كرده اند.
روايت بريده اين است : نَهي رَسُول الله(ص) عَنْ زِيارَةِ الْقُبُورِ ثُمَّ أَمَرَ بِزِيارَتِه .
* ج . علماي اهل سنت به استحباب زيارت قبور براي زنان فتوا داده اند:
* ابن عابدين مي گويد : هل تستحبُّ زيارة قبره(ص) للنساء؟
الصحيح : نعم بلا كراهة، بشروطها علي ما صرّح به بعض العلماء ، اما علي الأصحّ من مذهبنا و هو قول الكرخي وغيره: من أنّ الرّخصة في زيارة القبور ثابتة للرجال و النساء جميعاً فلا اشكال ، و اما علي غيره فذلك نقول بالاستحباب ، لإطلاق الأصحاب ، بل قيل واجبة .
* د . اين حديث (لَعَنَ اللهُ زائرات الْقُبُور) سه طريق دارد كه هر سه
1. سنن الكبري، ج4، ص132 ; مصنف عبدالرزاق، ج3، ص572
2. مصنف عبدالرزاق، ج3، ص570
3. السنن الكبري 4 : 131 ; مستدرك حاكم 1 : 374 .
4. رد المختار، ج2 ،ص263 ; المواهب اللدنية، ج3، ص405
--[33]--
ضعيف است . در طريق اول ابن خثيم است و گفته اند كه به احاديث او استدلال نمي شود.
در طريق دوم باذان است كه حديث او هم مورد استناد نيست.
در طريق سوم عمر بن ابي سلمه است كه او را هم ضعيف دانسته اند.
* آيا نماز خواندن و دعا كردن كنار قبور اوليا و صلحا و يا قبر پيامبر(ص) اشكال دارد ؟
در پاسخ اين پرسش بايد گفت:
* الف . آيه شريفه وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ... دلالت بر رجحان دعا در كنار قبر پيامبر(ص) دارد، چون تعبير جَاءُوكَ زمان حيات و زمان رحلت ، هر دو را شامل مي شود .
* ب . فاطمه زهرا(س) هر هفته ـ روز جمعه ـ كنار قبر حضرت حمزه حضور مي يافت و در آن جا نماز مي خواند و گريه مي كرد.
حاكم نيشابوري گويد: راويان اين حديث همگي ثقه هستند.
* ج . سيره مسلمين بر اين بوده است.
* شافعي گفته است: براي رفع مشكلاتم كنار قبر ابو حنيفه مي آيم و دو ركعت نماز مي خوانم.
* ابراهيم حربي گويد: قبر معروف الكرخي الترياق المجرب است . ذهبي در تفسير اين كلمه گفته است: مقصود استجابت دعاي گرفتار
1. ميزان الاعتدال، ج2، ص459
2. تهذيب الكمال، ج4، ص6
3. سيراعلام النبلاء، ج6، ص33
4. مستدرك حاكم 1 : 377 .
5. تاريخ بغداد، ج1، ص123
--[34]--
در كنار قبر معروف كرخي است .
* جزري مي گويد : دعا در كنار قبر شافعي مستجاب است.
* آيا معناي حديث: لَعَنَ اللهُ الْيَهُودَ اتَّخَذُوا قُبُورَ اَنْبِيائِهِمْ مَساجِدَ و حديث : اَلَّلهُمَّ لا تَجْعَلْ قَبْري وَثَن نهي از نماز و دعا در كنار قبر پيامبر و ساير قبور نيست؟
در پاسخ اين پرسش نيز مانند پرسش هاي پيشين بايد به چند نكته بپردازيم:
* الف . افرادي كه در سند اين حديث قرار دارند ، يا ضعيف هستند و يا مجهول; مثلا عبدالوارث نزد علماي رجال اهل سنت مردود است، چون قَدَري مسلك بوده است. و ابو صالح مردّد بين ضعاف و ثقات است و عبدالله بن عثمان منكر الحديث و ابن بهمان شناخته شده نيست. پس حديث از نظر سند اشكال دارد.
* ب . هيچ دلالتي بر حرمت نماز و دعا در جوار قبور ندارد; زيرا اشاره به روايت كنيسه حبشه دارد كه به هنگام مرگ فردي از صالحان خود، مسجدي بر روي قبرش بنا مي كردند و عكس هايي روي آن مي گذاشتند و به سوي آن عكس ها و قبر سجده مي كردند و اين معني ارتباطي به خواندن نماز براي خداوند و رو به كعبه در كنار قبور صالحان ندارد.
* قرطبي مي گويد :
اِنَّما صوَّر اوائلهم الصور ليتأنسوا بها ويتذكّروا أفعالهم الصالحة فيجتهدون كإجتهادهم ويعبدون عند قبورهم ثمّ خلَّفهم قوم جهلوا مرادهم و وسوس لهم الشيطان ، إن اسلافهم
1. سيراعلام النبلاء، ج9، ص343
2. الجواهر المضيئه، ج1، ص461
--[35]--
كانوا يعبدون هذه الصور ويعظّمونها فحذّر النبي عن مثل ذلك .
* و بيضاوي مي گويد :
لمّاكانت اليهودوالنصاري يسجدون لقبور الأنبياء تعظيما لشأنهم ويجعلونها قبلة يتوجّهون في الصلاة نحوها واتخذوها اوثاناً، لعنهم النبيّ(ص)...
* ج . بسياري از علماي اهل سنت فتوا به جواز نماز خواندن در مقبره ها داده اند; از جمله آنها است مالك :
ـ كان مالك لا يري بأساً بالصلاة في المقابر و هو اذا صلّي في المقبرة كانت القبور بين يديه وخلفه و عن يمينه وشماله .
ـ و قال مالك لا بأس بالصلاة في المقابر و قال : بلغني إن بعض اصحاب النبي كانوا يصلّون في المقبرة .
* عبدالغني نابلسي مي گويد :
اذا كان موضع القبور مسجداً أو علي طريق، أو كان هناك أحد جالس، أو أن قبر وليّ من اولياءالله أو عالم من المحقّقين، تعظيماً لروحه المشرفة، علي تراب جسده اعلاماً للناس اِنّه وليّ ليتبركوا به، و يدعواالله عنده فيستجاب لهم، فهو أمر جائز، لا مانع منه .
* آيا ساختن گنبد ، ضريح و مانند آن بر قبور جايز است ؟
به چند دليل جايز است :
1. ارشاد الساري، ج3، ص497
2. همان
3. المدونة الكبري، ج1، ص90
4. الحديقة النديه، ج2، ص630
--[36]--
* الف . دليلي بر حرمت، جز روايت ابي الهياج نيست و اين روايت از نظر سند مورد اشكال است; زيرا وكيع و حبيب بن ابي ثابت از راويان سند اين حديث هستند و هر دو از نظر اهل سنت مردود مي باشند.
* ب . در دلالت حديث نيز جاي بحث و گفت و گوست; چون وَ لا قَبراً الاّ سوّيته به معناي تخريب بناي قبور نيست ، بلكه به معناي مسطح كردن آن در مقابل تسنيم است.
قسطلاني مي گويد :
السنة في القبر تسطيحه ، و انَّه لا يجوز ترك هذه السنّة لمجرّد انّها صارت شعاراً للروافض ، وانّه لا منافات بين التسطيح و حديث ابي هياج ، : لأنّه لم يُرَد تسويته بالأرض و انّما أراد تسطيحه جمعاً بين الأخبار ...
* ج . روش مسلمين اين بوده كه روي قبرها بنا مي ساختند.
1 ـ بناي حجره شريف نبوي.
2 ـ قبرابراهيم فرزند پيامبر درخانه محمدبن زيدبن علي بود .
3 ـ بناي مسجد، روي قبر حمزه(ع) در اوايل قرن دوم هجري.
4 ـ بناي قبر سعد بن معاذ . اين قبر در منزل ابن افلح بود و در زمان عمربن عبدالعزيز بر روي آن گنبد ساختند.
5 ـ بنا بر روي قبر باهلي (سال 275 هـ .) در بصره.
6 ـ بنا بر روي قبر امير مؤمنان حضرت علي بن ابي طالب(ع) در
1. صحيح مسلم، ج3، ص61
2. ارشاد الساري، ج2، ص468
3. وفاء الوفا، ج2، ص545
4. سير اعلام النبلاء، ج13، ص285
--[37]--
قرن دوم.
7 ـ بنا بر روي قبر سلمان فارسي.
8 ـ بنا بر روي قبر ابوعوانه (سال 316 هـ .).
* آيا حديث: نَهي رَسُول الله(ص) أن يجصّص القبر وأن يعقد عليه وأن يبني عليه صريح در منع از ساختن بنا بر قبور نيست ؟
تمامي طرق و اسناد اين روايات، مورد اشكال است، به ص 182 الوهابية ، دعاوي و ردود مراجعه شود.
* آيا روشنايي بر قبور مثل شمع ، لامپ و غيره اشكال شرعي دارد؟
به چند دليل اشكال ندارد :
* الف . طبق روايات اهل سنت، پيامبر(ص) شبي مي خواست وارد قبر و يا قبرستاني شود ، دستور داد چراغ روشن كردند.
* ب . سيره و روش مسلمين بر اين بود كه بر روي قبور بعضي از صحابه و صلحا چراغ و به اصطلاح قنديل روشن مي كردند:
* قنديل بر قبر ابو ايوب انصاري، در قرن چهارم.
* قنديل بر قبر زبيربن عوام، در قرن چهارم.
1. تاريخ بغداد، ج1، ص163
2. سير اعلام النبلاء، ج14، ص419
3. صحيح مسلم، ج3، ص63
4. الجامع الصحيح، ج3، ص372
5. تاريخ بغداد، ج1، ص154
6. المنتظم، ج14، ص383
--[38]--
* قنديل بر بارگاه حضرت موسي بن جعفر(ع)، اوايل قرن پنجـم.
* ج . حديث لَعَنَ اللهُ الْمُتَّخذينَ عَلَيها الْمَساجِدَ وَالسُرُج از نظر سند مورد اشكال است; زيرا راوي آن ابو صالح است كه از نظر اهل سنت ضعيف و مردود است و شارحان اين حديث گفته اند: نهي در اينجا ارشادي است نه مولوي ; چنان كه سِنْدي و عزيزي و علي ناصف و شيخ حنفي بدان اشاره كرده اند.
* آيا نذر كردن براي صلحا و مؤمنان زنده و يا مرده جايز است ؟
به چند دليل جايز است:
* الف . احاديثي از كتب اهل سنت دلالت بر جواز دارد:
عَنْ ثابت بن الضحاك، عَنِ النَّبيّ(ص) إنّ رجلا سَأَلَهُ انّه نذر أن يذبح ببوانة، فأتي رسول الله فاخبره ، فقال : هل كان فيها وثن من أوثان الجاهليّة يُعبد؟ قالوا: لا، قال: هل كان فيها عيد من اعيادهم؟ قالوا: لا، قال رسول الله(ص) : اوف بنذرك ، فانّه لا وفاء لنذر في معصية الله و لا فيما لا يملك ابن آدم .
اگر نذر، طبق روال جاهليت نباشد; يعني براي بت و اعياد كفار نباشد، وفاي به نذر لازم است.
* ب . عزامي شافعي در تأييد اين نذرها مي گويد: كسي كه در وضع نذر مسلمين تحقيق كند، چنين به دست مي آورد كه قصدشان از اين قرباني ها و نذرها براي مردگان جز صدقه از طرف آنها و اهداي ثواب براي آنان، چيز ديگري نيست ، و اجماع از اهل سنت بر اين است كه
1. وفيات الاعيان، ج5، ص310
2. شرح الجامع الصغير،ج3، ص198 ; سنن نسائي، ج4، ص95 ; التاج، ج1، ص381
3. ابو داود، ج3، ص238
--[39]--
صدقه زندگان براي مردگان سودمند است و به آنان مي رسد . و احاديث در اين زمينه بسيار است. سپس عزامي به اين حديث اشاره مي كند:
سعد از پيامبر(ص) پرسيد: مادرم در گذشته است و يقين دارم كه اگر زنده بود، صدقه اي مي داد. آيا اگر من از طرف او صدقه بدهم سودي به حالش خواهد داشت؟ پيامبر فرمود : آري . پرسيد: كدامين صدقه سودمندتر است؟ فرمود: الماء . پس سعد چاهي را حفر كرد و آن را صدقه براي مادر خود قرار داد.
* ج . قبرهايي از مسلمانان بوده و هست كه معروف به قبور نذور است و مسلمين براي آنان نذرها مي كردند.
* قبر البستي در مراكش * قبر النذور در بغداد
* قبراحمد البـدوي.
* نظر اسلام در مورد جواز و عدم جواز جشن ها و عزاداري ها چيست؟
به يقين جايز است، زيرا:
* الف . اصل در اشياء، اباحه و جواز است، مگر دليلي بر خلاف آن وجود داشته باشد .
* ب . نص قرآن نيز تشويق به تعظيم شعائر كرده است.
* ج . روش مسلمانان از گذشته تا كنون، بر به پاداشتن مراسم ولادت پيامبر و جشن و سرور بوده، چنان كه قسطلاني و دياربكري
1. فرقان القرآن، ص133
2. نيل الابتهاج، ج2، ص62 ; المواهب اللدنيه، ج5، ص346 ; تاريخ بغداد، ج1، ص123
--[40]--
بدان اشاره كرده اند.
* د . روش معمول ميان خواص و عوام اهل سنت، اقامه عزا و ماتم براي مردگان بوده، چنان كه ذهبي درباره درگذشت جويني (متوفاي 478 هـ .) مي نويسد :
غلقت الأسواق ورثي بقصائد وكان له نحو من أربع مأة تلميذ، اقاموا حولاً و وضعت المناديل عن الرؤوس عاماً بحيث ما اجترأ أحد علي ستر رأسه ، وكانت الطلبة يطوفون في البلد نائحين عليه مبالغين في الصياح والجزع .
و درباره تشييع جنازه عبدالمؤمن (متوفاي 346 هـ .) مي نويسد :
فغشينا اصوات طبول، مثل ما يكون من العساكر حتي ظنَّ جمعنا أنّ جيشاً قد قدم .
و در مورد مرگ ابن جوزي (ت 597 هـ .) مي نويسد :
و باتُوا عند قبره طول شهر رمضان يختمون الختمات بالشمع والقناديل... و اصبحنا يوم السبت عملنا العزاء و تكلمت فيه و حَضَر خلق عظيم و عملت فيه المراثي .
* آيا ازدواج متعه از متفردات شيعه است؟
خير، به چند دليل:
* الف . ابن جريج اموي ، كه اهل سنت در ثقه بودنش اجماع دارند و همه صحاح سته از او حديث نقل مي كنند، شصت و يا هفتاد و بلكه نود زنِ متعه داشت.
1. تاريخ الخميس، ج1، ص323 ; المواهب اللدنيه، ج1، ص27
2. سير اعلام النبلاء، ج8، ص468
3. همان
4. سير اعلام النبلاء، ج18، ص379
--[41]--
ذهبي مي گويد:
هو أحد الأعلام الثقات.. و هو مجمع علي ثقته مع كونه تزوّج نحواً من سبعين امرأة نكاح متعة كان يري الرخصة في ذلك و كان فقيه أهل مكة في زمانه .
يعني ابن جريج يكي از عالمان مورد وثوق است و وثاقت او مورد اتفاق اهل سنت است. ضمن اين كه او هفتاد زن را متعه ـ نكاح موقت ـ كرد. نظر او رخصت و جواز نكاح موقت بود. او فقيه اهل مكه در زمان خود بود.
* ب . بزرگان صحابه، چون عبدالله بن عباس، جابر بن عبدالله انصاري، عمران بن حصين، ابو سعيد خدري وامير مؤمنان علي(ع)، اين عمل را جايز مي دانستند.
* ج . خود عمربن خطاب با صراحت مي گويد: كانتا عَلي عهد رسول الله و أنا اُحَرِّمهما وَ اُعاقب عليهم چنان كه قوشچي در شرح تجريد، صفحه 484، اين جمله را از او آورده و تحليل كرده است !
* د . در تاريخ طبري آمده است كه اين نهي از عمر بوده و عمران بن سواده بر او وارد شده و ناراحتي و اعتراض مردم به عمر درباره منع از متعه و چند خبر ديگر را به آگاهي او رسانده است.
* هـ . خود عمربن خطاب در هيچ موردي اشاره به اين معنا ندارد كه پيامبر(ص) منع و يا نهي و يا تحريم كرده است، بلكه مي گويد : أَنَا اُحَرِّمُهُما...
* و . تنها روايتي ـ صحيحه اي ـ كه به آن استناد مي كنند كه پيامبر(ص) متعه را تحريم كرده، همان حديث سبره است و او اصلا
1. ميزان الاعتدال،ج2، ص659 ; تهذيب التهذيب،ج6، ص6360
2. ج2، ص 579
--[42]--
معروف و شناخته شده نيست و در هيچ كتاب رجالي ـ غير از روايتي كه نقل كرده ـ سخني از او به ميان نياورده اند.
* چرا شيعه به هنگام نماز، به طور دست بسته نماز نمي خواند؟
شيعه به چند جهت به تكتّف از تكفير عمل نمي كند:
* الف . اين عمل نزد خود اهل سنت به عنوان يك امر واجب مطرح نيست بلكه عملي است مستحبي و نزد بعضي ديگر يك عمل مكروه در نمازهاي واجب شمرده مي شود; مثلا رئيس مذهب مالكي آن را مكروه مي داند و از صحابه; مانند عبدالله زبير و از تابعين مانند حسن بصري و ابن سيرين و اتباع تابعين مثل ليث بن سعد و ابراهيم نخعي قائل به ارسال بودند.
* ب . سنت بودن اين عمل و اين كه پيامبر(ص) در نماز اين كار را مي كردند، ثابت نيست.
قرطبي مي گويد:
اختلف العلماء في وضع اليدين أحدهما علي الأخري في الصلاة ، فَكَرِهَ ذلك مالك في الفرض وأجازه في النفل ، و رأي قوم أنّ هذا من سنن الصلاة و هم الجمهور، والسبب في اختلافهم أنَّهُ قد جاءت آثار ثابتة نقلت فيها صفة صلاته عليه الصلاة والسلام ، ولم ينقل فيها انّه كان يضع يده اليمني علي اليسري وثبت ايضا أنّ الناس كانوا يؤمرون بذلك .
* ج . عمده دليل جمهور، روايت بخاري و مسلِم است.
* روايت بخاري:
عن ابي حازم عن سهل بن سعد قال: كان الناس يؤمرون أن
1. دراسات فقهية في مسائل خلافية، ص142
2. بداية المجتهد، ج1، ص136
--[43]--
يضع الرجل اليد اليمني علي ذراعه اليسري في الصلاة . قال ابو حازم لا أعلمه إلاّ أن ينمي ذلك الي النَّبيّ
ابو حازم از سهل بن سعد نقل مي كند: مردم مأمور مي شدند كه در نماز دست راست خود را بر ذراع چپ قرار دهند.
ابو حازم مي گويد: اين مطلب را صحيح نمي دانم ، مگر اين كه امر كننده آن پيامبر(ص) باشد.
* نكته : روشن نيست كه چه كسي مردم را به اين عمل امر كرده است؟ آيا پيامبر بوده و يا ديگري ؟ و چنان كه از عيني، شارح بخاري به دست مي آيد، اين روايت مرسل است . ازسيوطي نيز همين معني استفاده مي شود .
* عن علقمة بن وائل و مولي لهم انهما حدثاه عن اَبيه وائل بن حجر أنّه رأي النبي(ص) رَفَع يَدَيهِ حين دخل الصلاة... ثمّ وضع يده اليُمْني عَلي الْيُسْري
اين روايت هم مرسل است; زيرا كه اهل سنت روايت علقمة بن وائل از پدرش را مرسل مي دانند.
ابن حجر از ابن معين نقل مي كند: علقمة بن وائل عن أَبيه مرسل .
* د . اهل بيت از آن نهي كرده و گاهي به عنوان لا تفعل ذلك التكفير و گاهي به عنوان يفعل ذلك المجوس... از فعل آن جلوگيري كرده اند و طبق بعضي از نقل ها ريشه آن به اسراي عجم منتهي مي شود و خليفه
1. صحيح بخاري، ج1، ص135
2. عمدة القاري 5 : 278 .
3. التوشيح علي الجامع الصحيح، ج1، ص463 و نيل الأوطار، ج2، ص187
4. صحيح مسلم، ج1، ص150
5. تهذيب التهذيب، ج7، ص247 ; تهذيب الكمال، ج13، ص193ـ الهامش).
--[44]--
ثاني اين عمل را پسنديد و دستور داد در نماز آورده شود.
* صلاة تراويح چيست و چرا اهل سنت بر آن مداومت دارند؟
اصل نوافلِ شب هاي ماه رمضان بيست و يا سي ركعت است و تا اين جا ميان فريقين اختلافي نيست،آنچه مورد اختلاف است، به جماعت خواندن آن است. طبق نقل بخاري از عمربن خطاب، وي مردم را وادار به جماعت كرد و نام آن را بدعت گذاشت:
فقال عمر: إنّي أري لو جمعتُ هولاء عَلي قاري واحد، لكان أمثل، ثمّ عزم فجمعهم عَلي اُبيّ بن كعب، ثمّ خرجت معه ليلة اخري والناس يصلّون بصلاة قارئهم. فقال عمر: نعم البدعة هذه... .
قسطلاني مي گويد: عمر از آن با تعبير بدعت ياد كرد; چون پيامبر(ص) براي مردم به جماعت خواندن ـ نماز تراويح ـ را بيان نكرده بود و در زمان ابوبكر نيز نبوده است.
و عيني مي گويد : عمر تعبير بدعت كرد ; چون پيامبرگرامي جماعت را براي اينان تشريع نكرد و در زمان ابوبكر هم نبود.
قلقشندي مي گويد : عمر اوّلين كسي است كه جماعت رمضان را تشريع كرد و آن در سال چهارده هجري بود.
* آيا بدعت به حَسَن و غير حسن تقسيم مي شود و منظور خليفه دوم از نعم البدعة چيست؟
1. جواهر الكلام، ج11، ص 19 ; مصباح الفقاهة، ص402
2. بخاري، ج1، ص342
3. همان
4. عمدة القاري، ج11، ص126
5. مأثر الانافة في معالم الخلافة، ج2، ص337
--[45]--
مسلماً هر بدعتي، ضلال و گمراهي است; وَكُلُّ ضلال في النار . پس تقسيم بدعت به حسن و غير حسن را بسياري از علماي اهل سنت مردود شمرده اند; مانند شاطبي و ابن رجب حنبلي . و غامدي از نويسندگان معاصر عربستان در كتاب حقيقة البدعة و احكامه مي نويسد:
القول بحسن بعض البدع مناقض للأدلّة الشرعية الواردة في ذمّ عموم البدع . ذلك أن النصوص الذامّة للبدعة والمحذرة منها جاءت مطلقة عامة ، و علي كثرتها لم يرد فيها استثناء البتة ، و لم يأت فيها ما يقتضي أنّ فيها ما هو حسن مقبول عندالله... علي انّ القاعدة الكلّية في ذمّ البدع لا يمكن أن يخرج عن مقتضاها فرد من الأفراد .
* احاديثي نقل شده كه امير مؤمنان(ع) نماز تراويح را مي خواند و يا براي آن امام جماعت تعيين مي كرد و يا اين كه فرموده است: نوّر اللهُ قَبْرَهُ كَما نَوَّرَ مَساجِدَن اين احاديث با بدعت بودن تراويح چگونه جمع مي شود؟
ج ـ در اين باره بيهقي چهار يا پنج روايت نقل كرده و خودش سند همه را ضعيف مي داند ، با تحقيق در روايات، به يك روايت كه سند آن صحيح باشد برخورد نكرده ايم.
افزون بر اين، ثابت نشده است كه خودِ عمربن خطاب نيز نماز تراويح را خوانده باشد ! عبدالله بن عمر نيز به شدت از آن نهي مي كرد. امير المؤمنين، علي(ع) نيز به هنگام خلافت در كوفه با اين عمل مخالفت كرد و مخالف برپايي آن بود.
لَمَّا كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) بِالْكُوفَةِ أَتَاهُ النَّاسُ فَقَالُوا لَهُ اجْعَلْ
1. همان
--[46]--
لَنَا إِمَاماً يَؤُمُّنَا فِي رَمَضَانَ فَقَالَ لَهُمْ : لا ، وَ نَهَاهُمْ أَنْ يَجْتَمِعُوا فِيهِ فَلَمَّا أَمْسَوْا جَعَلُوا يَقُولُونَ ابْكُوا رَمَضَانَ وَا رَمَضَانَاهْ...
* آيا هنگام تشريع اذان، الصَّلاةُ خَيرٌ مِنَ النَّوم جزو اذان بوده يا پس از آن، به اذان افزوده شده است ؟
به دلايلي كه در ذيل مي آيد، جزو اذان نبوده است:
* الف . روايت صحيحي كه اهل سنت نقل مي كنند، روايت محمد بن اسحاق است و در آن، الصَّلاةُ خَيرٌ مِنَ النَّوم وجود ندارد.
* ب . سعيد بن مسيب با صراحت مي گويد: ادخلت هذه الكلمة في صلاة الفجر .
* ج . امام مالك در موط تصريح مي كند كه اين عبارت به امر عمربن خطاب به اذان صبح ضميمه شد:
عن مالك: أنّه بَلَغَهُ انّ الْمُؤَذِّنُ جاءَ اِلي عُمَرَ بنَ الْخَطّابَ يُؤْذنه لِصَلاة الصّبح، فَوَجَدَهُ نائِماً فَقالَ: الصَّلاةُ خَيرٌ مِنَ النَّومِ فَاَمَرَهُ عُمَرُ أن يجعَلَها في نِداء الصّبح .
* د . شافعي آن را مكروه و در يكي از دو قول آن را بدعت مي داند ، و شوكاني مي گويد :
لَو كانَ لما انكره عَلِيّ وابنُ عُمَر وَطاوس .
* هـ . ابن جريج از عمربن حفص نقل مي كند كه سعد، نخستين كسي بود كه در خلافت عمربن خطاب جمله الصَّلاةُ خَيرٌ مِنَ النَّومِ را
1. سرائر، ج3، ص639
2. نيل الأوطار، ج2، ص37
3. همان
4. ج1، ص72
5. نيل الأوطار، ج2، ص38
--[47]--
سر داد.
* و . ابن حزم مي گويد: لا نقول بهذا ـ الصَّلاةُ خَيرٌ مِنَ النَّومِ ـ لأنَّهُ لم يأت عن رسول الله(ص) .
* آيا حي علي خير العمل جزو اذان بوده و كسي از صحابه و تابعين اين جمله را در اذان آورده است ؟
طبق روايت صحيح از ابن عمر و ابو امامة بن سهل بن حنيف، اينان در اذان خود اين جمله را مي آوردند.
بيهقي هم روايتي از امام زين العابدين(ع) نقل مي كند كه ايشان اين جمله را در اذان مي آورد و مي فرمود: اذان اول اين است !
همچنين حسن بن يحيي بن الجعد و زيدبن ارقم و شافعي ـ در يكي از دو قول خود ـ اين جمله را ذكر مي كرد.
* نظر صحيح در باره رجعت چيست؟
در توضيح رجعت بايد گفت:
* الف . مراد از رجعت ، بازگشت جمعي از مؤمنان و جمعي از كفار به دنيا در دوران ظهور امام زمان(ع) است و اين امر محال نيست و ده ها بلكه صدها روايت بر آن وارد شده است و از اعتقاد به آن مشكلي پيش نمي آيد ، ولي بعضي از اهل سنت در ردّ و انكار آن پافشاري مي كنند.
* ب . رجعت در امت هاي پيشين، نمونه هاي بسيار دارد:
1. مصنف عبدالرزاق، ج1، ص474
2. المحلي، ج3، ص160
3. السنن الكبري، ج1، ص624
4. نيل الأوطار، ج2، ص39، البته اين شيوه بحث از ديدگاه اهل سنت است.
--[48]--
1 ـ رجعت هفتاد نفر از قوم موسي.
2 ـ رجعت هزاران نفر پس از مرگ أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ... .
3 ـ رجعت عزير بعد از صد سال.
4 ـ رجعت سام بن نوح به دنيا.
5 ـ رجعت فرزندان ايّوب.
6 ـ رجعت يوشع ـ اليسع ـ اشموئيل.
* ج . در اسلام نيز نمونه هاي زيادي از رجعت وجود داشته است و كساني، پس از مرگ، به دنيا بازگشتند. ابن ابي الدنيا از علماي عامه (متوفاي 208 هـ .) در اين زمينه كتابي نوشته به نام مَن عاش بعد الموت كه در عربستان چاپ شده و شرح حال برخي از كساني را كه بعد از مرگ زنده شده اند، جمع آوردي كرده است. اينك چند نمونه از آن را مي آوريم:
1 ـ رجعت زيدبن خارجه.
2 ـ رجعت جواني از انصار.
3 ـ رجعت مردي از مقتولين مسيلمه.
4 ـ رجعت ابن خراش.
5 ـ رجعت يكي از بستگان ـ دائي ـ ابن ضحاك.
1. بقره : 243
2. رجوع شود به: الدرّ المنثور، ج5، ص316 ; جامع البيان، ج16، ص42 ; تفسير نيشابوري، ص44 ; الشيعه و الرجعه، ج2، ص154 تأليف مرحوم آيت الله شيخ محمد رضا طبسي.
3. تاريخ طبري، ج1، ص280 ; مختصر تاريخ دمشق، ج11، ص170 ; الكامل في التاريخ، ج1، ص154
--[49]--
6 ـ رجعت رؤبه دختر بيجان.
7 ـ رجعت شخصي از بني جُهينه.
و نمونه هاي ديگر ...
و نيز حديثي از پيامبر نقل مي كنند كه:
ليأتينّ عَلي أمّتي ما أتي بَنِي إِسْرَائِيلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ .
بخاري عَنِ النَّبيّ(ص) :
لتتبعنّ سنن من كان قبلكم شِبراً بِشِبر و ذراعاً بذراع حتّي لو دخلوا في جُحر ضب لأتبعتموهم ، فقالوا : يا رسول الله ، اليهود و النصاري؟ قال: فمن إذن .
كوتاه سخن اين كه در اين زمينه، از پيشوايان معصوم بيش از پانصد روايت رسيده است ، علاوه بر آيات شريفه اي كه به رجعت تفسير شده است.
مرحوم طباطبايي مفسر بزرگ شيعه درباره رجعت مي فرمايد: اگر در اين زمينه به كاوش بپردازي، بسياري از آياتي را مي يابي كه پيشوايان معصوم آنها را به قيامت و گاهي به رجعت و گاهي به ظهور امام(ع) تفسير كرده اند، و اين نيست مگر به لحاظ سنخيّتي كه ميان اين سه معني وجود دارد ولي چون مردم در حقيقت قيامت بحث نكرده و در زمينه كشف هويت و واقعيت اين روز عظيم تحقيق وسيعي انجام نداده اند، در معناي اين روايات اختلاف نموده و بعضي آنها را رد كرده اند - و حال آن كه بيش از پانصد روايت است ، و بعضي ديگر آنها را تأويل نموده اند و حال آنكه آنها در كمال ظهور و يا صراحتند. و
1. ترمذي، ج5، ص26
2. بخاري، ج4، ص264
3. الشيعة و الرجعة، ج 2، ص 161
--[50]--
بعضي ديگر آنها را بدون هر گونه اظهار نظري نقد كرده اند...
در اين جا مرحوم طباطبايي بحث مفصلي را مطرح مي كند كه از حوصله اين نوشتار خارج است.
1. تفسير الميزان، ج 2، ص 108
|