--[47]--
رجعت
* معناي رجعت
مراد از رجعت در اعتقاد اماميه اين است كه خداوند گروهي از مردگان را به همان صورتي كه دردنيا بودند، دوباره به دنيا بر مي گرداند، و اينها بر دو گروه اند: برخي از آنان در زندگي دنيوي ايمانشان خالص بوده و برخي ديگر كافر خالص بوده اند. آن گاه خداوند اهل حق را بر اهل باطل و مظلومان را بر ظالمان پيروز خواهد كرد و اين امر در زمان ظهور امام مهدي (عج) واقع خواهد شد و بعد از آن خواهند مرد.
گروهي، در تفسير ديگري از رجعت گفته اند: مراد از آن بازگشت حق به اصل خويش است و اين امر به دست امام مهدي(عليه السلام) تحقق مي يابد. اين تعريف، زنده كردن مردگان و بازگشت دوباره آنها به دنيا را شامل نمي شود.
ديدگاه اول در ميان جمهور اماميه به جهت پيروي كردن آنان از اهل بيت(عليهم السلام) شايع است.
--[48]--
* مرتبه اعتقاد به رجعت
بديهي است كه عقايد اسلامي داراي اصولي است كه همگان آن را قبول دارند و نيز فروعي دارد كه گاهي در آن اختلاف ايجاد مي شود. رجعت از اصولي نيست كه اختلاف در آن روا نباشد. در اين باره شيخ محمّد حسين كاشف الغطاء مي نويسد:
اعتقاد به رجعت در مذهب شيعه امري الزامي نمي باشد و انكار آن مضر نيست; گرچه اعتقاد به آن نزد شيعيان ضروري است.
تحقق تشيّع از جهت وجود و عدم، منوط به آن نيست و رجعت مانند برخي از علامتهاي قيامت است; مثل: نازل شدن عيسي(عليه السلام) از آسمان، ظهور دجال، و خروج سفياني... و از ديگر قضاياي رايج ميان مسلمانان است كه اعتقاد به آنها از شرايط مسلمان بودن نيست.
رجعت به اين معني، قسمتي از بخشهاي تكميل كننده تفكر مهدويت در اسلام است; و بدين جهت اين دو در مضمون واحدي مشترك مي باشند و آن پيروزي حق و شكست باطل در آخرين نبرد تاريخ ميان آن دو است. از آنجايي كه نظام دنيا در حال حركت به سوي حق است، بدين جهت اديان آسماني قبل از اسلام، به بازگشت برخي از پيامبران به دنيا معتقد بودند. اگر كسي بين اسلام و اديان سابق مقايسه كند، به خوبي در مي يابد كه امتياز اسلام نسبت به آنها، در برخورداري از اصول قوي و فروع گسترده است; چنان كه اگر كسي بين مذهب اهل بيت(عليهم السلام) و ديگر مذاهب اسلامي مقايسه كند، اين برتري را در مذهب اهل بيت(عليهم السلام) مي يابد، لكن قلمهاي مسموم و افكار منحرف، اين ويژگي را تبديل به بدعت، زشتي، شرك و باطل نموده اند و يا اين كه مي خواهند آن را اين گونه معرفي كنند.
ايمان به رجعت مكمل و بيانگر اصل تفكر مهدويت است كه همه مسلمانان آن را قبول دارند. پس تأكيد بر اين اصل و ژرف نگري در آن، از طريق تفكري عميق و مساعدت كتاب و سنت، فضيلتي
1. اصل الشيعة و اصولها، ص 35، مؤسسه اعلمي، بيروت.
--[49]--
است كه شايسته بزرگداشت و احترام است. با همه اينها، رجعت ـ چنان كه سيد محسن امين عاملي فرموده ـ امري است نقلي; اگر نقل صحيح باشد اعتقاد به آن لازم است و اگر نقل صحيح نباشد، اعتقاد به آن لازم نيست .
* ادلّه اثبات رجعت
اثبات رجعت و اقامه دليل بر آن داراي سه مرحله است:
الف) مرحله اثبات امكان رجعت و محال نبودن آن.
بهترين دليلي كه امكان آن را ثابت مي كند، اين است كه رجعت نوعي از معاد است كه هيچ چيز قدرت تخلف از آن را ندارد. با اين تفاوت كه رجعت، بازگشت دنيوي است كه در پايان دنيا براي برخي از مردم ـ كه رهبران ايمان و سران كفر هستند ـ تحقق مي يابد; لكن معاد بازگشت اخروي است كه همه انسانها را در بر مي گيرد.
پس كسي كه منكر امكان رجعت است، امكان معاد و نيز معجزه حضرت عيسي(عليه السلام) در زنده كردن مردگان را منكر است هر استدلالي كه براي امكان اثبات معاد آورده شود، صلاحيت دارد كه براي امكان رجعت نيز دليل باشد. استواري اين مرحله از پژوهش (مرحله عقلي) متكي به ادله معاد است و غني بودن آن به سبب غناي ادله عقلي مي باشد.
ب) در اين مرحله اثبات مي شود كه اعتقاد به رجعت با هيچ يك از ابعاد عقايد اسلامي مخالفت ندارد، زيرا گاهي اوقات امكان دارد عقيده اي ممكن باشد، لكن اعتقاد به آن مخالف و يا موجب تضعيف بُعد خاصي از ابعاد عقيده اسلامي گردد. آيا اين شرط (عدم مخالفت با بعدي از ابعاد عقيده اسلامي) در اثبات امكان رجعت وجود دارد؟
بايد گفت اعتقاد به رجعت از دو جهت مشتمل بر اين اثبات است:
1. اعتقاد به رجعت، نه تنها با هيچ يك از ابعاد اعتقادات اسلامي
1. نقض الوشيعة، ص 367، مؤسسه اعلمي، بيروت.
--[50]--
مخالف نيست، بلكه موجب ژرف نگري و مؤثر بودن و قوت اصول پنج گانه دين است. رجعت، پديده اي است كه قدرت مطلقه و فراگير خداوند، و راستي و درستي راه پيامبران، به كرسي نشاندن حق امامت و واقعي بودن معاد را روشن مي كند.
2. اعتقاد به رجعت، داراي مصاديقي ميان امتها و پيامبران گذشته است و قرآن كريم برخي ازاين مصاديق را با تأكيد بيان كرده است. آن چيزي كه دليل روشن بر اعتقاد به رجعت است، نه تنها با اعتقاد اسلامي مخالفت ندارد; بلكه از خواستها و لازمه هاي آن است; به اين بيان كه قرآن كريم از اموري كه با توحيد منافات دارد و يا سود و زياني به آن نمي رساند، سخن نمي گويد، بلكه قرآن كريم به سبب بهره مندي از حكمت ـ كه خود را به آن توصيف نموده ـ از اموري سخن مي راند كه موجب تقويت توحيد شود. مشاهده مي شود كه اين كتاب مقدس، درباره رجعت به اشاره گذرا نسبت به حصول آن و واقع شدنش در ميان امتهاي سابق اكتفا نكرده است; بلكه آن را با بيانهاي مكرر و به طور مؤكّد تبيين كرده است. در سوره بقره آمده است: (الم ترَ إلي الذين خرجوا من ديارهم و هم الوف حذر الموت فقال لهم الله موتوا ثمّ احياهم ان الله لذو فضل علي الناس ولكن اكثر الناس لا يشكرون).
آيا نديدي جمعيتي را كه از ترس مرگ، از خانه هاي خود فرار كردند؟ و آنان هزارها بودند، خداوند به آنها گفت: بميريد، سپس خدا آنها را زنده كرد؟ خداوند نسبت به بندگان خود احسان مي كند; ولي بيشتر مردم، شكر ]او را[ به جا نمي آورند .
مفسران ـ از جمله ابن جرير طبري در تفسيرش ـ رواياتي را از ابن عباس، وهب بن منبّه، مجاهد، سدّي و عطا نقل مي كند كه شأن نزول اين آيه درباره گروهي از بني اسرائيل است كه به سبب بيماري طاعون ـ كه در ديارشان بود ـ از آن فرار كردند و خداوند آنها را ميراند. پيامبري به نام حزقيل از ميان آنان عبور نمود، و درباره آنها به فكر فرو رفت، در حالي كه اجساد آنها فرسوده شده
1. بقره، 243.
--[51]--
بود. خداوند به او وحي فرمود: آيا مي خواهي ببيني كه چگونه آنها را زنده مي كنم؟ آن گاه خداوند آنان را زنده نمود. سيوطي نيز مانند اين روايت را نقل كرده است.
و نيز گفتار خداوند را مي خوانيم:
(وإذ قلتم يا موسي لن نؤمن لك حتّي نري الله جهرة فأخذتكم الصاعقة و أنتم تنظرون * ثمّ بعثناكم من بعد موتكم لعلكم تشكرون).
و ]نيز به ياد آوريد[ هنگامي را كه گفتيد: اي موسي! ما هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد، مگر اين كه خدا را آشكارا (با چشم خود) ببينيم، پس صاعقه شما را گرفت، در حالي كه تماشا مي كرديد. سپس شما را پس از مرگتان حيات بخشيديم، شايد شكر ]نعمت او را[ به جا آوريد.
درباره اين آيه، مفسران ـ از جمله طبري ـ نقل كرده اند كه اينها بعد از گفتارشان همگي مردند. موسي(عليه السلام) با اصرار از خداوند درخواست نمود كه آنها را زنده كند،خداوند نيز ارواحشان را به آنان برگرداند.
و نيز خداوند فرموده است:
(أو كالذي مرّ علي قرية و هي خاوية علي عروشها قال أنيّ يُحي هذه الله بعد موتها فاماته الله مائة عام ثمّ بعثه قال كم لبثتَ قال لبثتُ يوماً أو بعضَ يوم قال بل لبثتَ مائةَ عام فانظر إلي طعامك و شرابك لم يتسنّه و انظر إلي حمارك و لنجعلك آيةً للناس و انظر إلي العظام كيف نُنشزها ثمَّ نكسوها لحماً فلمّا تبيّن له قال أعلمُ أنَّ الله علي كلّ شيء قديرٌ).
يا مانند كسي كه از كنار يك آبادي ]ويران شده[ عبور كرد، در حالي كه ديوارهاي آن به روي سقفها فرو ريخته بود. گفت: چگونه خدا اينها را پس از مرگ زنده مي كند؟ خداوند او را يكصد سال ميراند، سپس زنده كرد، و به او گفت: چه قدر درنگ كردي؟ گفت: يك روز، يا بخشي از يك روز، فرمود: نه بلكه يكصد سال درنگ
1. تفسيري طبري، ج 2 ص 586 ـ 588 (دارالفكر); الدرّ المنثور، ج 2 ص 741 (دارالفكر).
2. بقره، 55 و 56.
3. تفسير طبري، ج 1 ص 290 ـ 293.
4. بقره، 259.
--[52]--
كردي. نگاه كن به غذا و نوشيدني خود هيچ گونه تغيير نيافته است; ولي به الاغ خود نگاه كن، براي اين كه تو را نشانه اي براي مردم قرار دهيم. ]اكنون[ به استخوانهاي ]مركب سواري خود [نگاه كن چگونه برداشته به هم پيوند مي دهيم و گوشت بر آن مي پوشانيم. هنگامي كه بر او آشكار شد، گفت: مي دانم خداوند بر هر كاري تواناست.
مفسران ـ از جمله طبري ـ روايات زيادي را نقل كرده اند كه عزير يا ارميا از بيت المقدس عبور نمود، بعد از آنكه بخت النصر آن را خراب كرده بود. برايش سؤال ايجاد شد كه خداوند چگونه مرده ها را زنده مي كند؟ خداوند قدرت خويش را درباره زنده كردن مردگان به عزير نشان داد (چنان كه آيه آن را بيان كرده است).
در قرآن آيات ديگري وجود دارد كه رجعت پس از مرگ را در مورد انسان و حيوان بيان كرده است; از جمله آيات 73 و 260 سوره بقره و آياتي كه زنده كردن مردگان، به وسيله حضرت عيسي(عليه السلام) را بيان مي كند.
از مجموع آيات گذشته و اين كه قرآن كريم اعتقاد به رجعت را در ميان امتهاي گذشته مكرراً بيان كرده مي يابيم كه اين كار لغو و بيهوده نيست; بلكه قرآن كريم هدفي در وراي آن دارد كه در صدد تحقّق آن هدف مي باشد و آن ژرف نگري در توحيد و اعتقاد است.
ج) مرحله اثبات وقوع رجعت در آينده ميان جامعه اسلامي.
در اين باره آيات و روايات متعددي وجود دارد كه برخي از آنها را نقل مي كنيم:
1. خداوند مي فرمايد: (وَ يوم نحشر من كلّ اُمة فوجاً ممّن يكذب بآياتنا فهم يوزعون).
]به خاطر آور[ روزي را كه ما از هر امتي گروهي از كساني كه آيات ما را تكذيب مي كردند محشور مي كنيم و آنها را نگه مي داريم تا به يكديگر ملحق شوند.
اين آيه از برانگيخته شدن گروهي از انسانها در آينده سخن
1. نمل، 83.
--[53]--
مي گويد و اين حشر، حشر اُخروي نيست; زيرا حشر اُخروي همگاني است و اختصاص دادن آن به برخي از مردم معنايي ندارد، به خصوص اينكه قرآن كريم در سه آيه بعد روز قيامت را ذكر مي كند:
(و يوم ينفخ في الصور ففزع من في السموات و من في الأرض إلّا من شاءالله و كُلٌّ أتوه داخرين).
]به خاطر آوريد[ روزي را كه در صور دميده مي شود و تمام كساني كه در آسمانها و زمين هستند در وحشت فرو مي روند، جز كساني كه خدا خواسته، و همگي با خضوع در پيشگاه او حاضر مي شوند.
گفتني است كه نشانه هاي قيامت در اين آيه وجود دارد، و اگر آيه قبل هم درباره قيامت باشد، تكرار اين آيه بدون وجه خواهد بود.
2. خداوند مي فرمايد:
(كيف تكفرون بالله و كنتم امواتاً فأحيا كم ثمّ يميتكم ثمّ يحييكم ثمّ إليه ترجعون).
چگونه به خداوند كافر مي شويد؟ در حالي كه شما مردگان بوديد، و او شما را زنده كرد، سپس شما را مي ميراند، وبار ديگر شما را زنده مي كند، سپس به سوي او بازگردانده مي شويد.
در اين آيه خداوند دو حيات و دو بازگشت را مطرح مي كند; حيات اول همان زندگي دنيوي است، و حيات دوم (ثمّ يحييكم) ميان حيات اول و بازگشت به سوي خداوند است كه اين حيات فقط بر رجعت منطبق مي باشد.
3. خداوند مي فرمايد: (قالوا ربنا امتّنا اثنتين و احييتنا اثنتين فاعترفنا بذنوبنا فهل إلي خروج من سبيل).
آنها مي گويند: پروردگارا، ما را دوبار ميراندي و دوبار زنده كردي، اكنون به گناهان خود معترفيم. آيا راهي براي خارج شدن از ]دوزخ[ وجود دارد؟
كيفيت استدلال به اين آيه، گذشته است.
اينها برخي از آيات قرآن كريم است كه بر رجعت دلالت مي كند.
1. نمل، 87.
2. بقره، 28.
3. مؤمن، 11.
--[54]--
* روايات رجعت
روايات فراواني از پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) و اهل بيتش درباره اثبات رجعت، از سوي محدّثان و مفسران شيعه در كتابهاي روايي و تفسيري نقل شده است.
روشن است كه ما به همه اين روايات استدلال نمي كنيم، بلكه به برخي از آنها ـ كه در منابع فريقين ذكر شده است ـ اكتفا مي كنيم. بارزترين آنها روايت معروف ابوسعيد خدري است. وي از پيامبر(صلي الله عليه وآله) نقل مي كند:
تمام سنتهاي امتهاي قبل را وجب به وجب و ذرع به ذرع پيروي مي كنيد و حتي اگر آنها در سوراخ سوسماري وارد شده باشند، شما از آنها پيروي مي كنيد. عرض كرديم اي پيامبر خدا، مراد يهوديان و مسيحيان هستند؟ فرمودند: پس چه كسي.
پيش از اين گذشت كه رجعت در ميان امتهاي گذشته واقع شده است. مقتضاي حديث اين است كه رجعت در ميان اين امت نيز واقع خواهد شد.
از جمله روايات اين است كه وقتي خبر رحلت پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) ميان مسلمانان منتشر شد، عمر بن خطاب گفت: چه كسي آن شهر را فتح مي كند؟ پيامبر خدا نمي ميرد تا اينكه آنها را فتح كنيم; و اگر بميرد، منتظر او خواهيم ماند چنان كه بني اسرائيل منتظر موسي(عليه السلام)شدند. او همواره مي گفت: پيامبر خدا نمرده است، ولكن به سوي پروردگارش رفت; چنان كه موسي(عليه السلام) رفت و چهل شبانه روز از قوم خويش غايب گشت. سپس به سوي آنها بازگشت بعد از اينكه گفته شده بود كه او مرده است. به خدا قسم، پيامبر خدا بر مي گردد و كساني كه گمان كنند او مرده، دستها و پاهاي آنها بايد بريده شود.
بر اين اساس عمر بن خطاب اولين كسي است كه اعتقاد به رجعت را مطرح كرده است; نه عبدالله بن سبا (شخصيت افسانه اي كه هر
1. صحيح بخاري (كتاب الاعتصام بقول النبي)، ج 9، ص 127.
2. السيرة النبوية، ابن هشام، ج 4، ص 205; الطبقات الكبري، ج 2، ص 266.
--[55]--
گونه بدي در تاريخ اسلامي به او نسبت داده مي شود.)
ابن ابي دنيا (م 281) كتابي به نام من عاش بعد الموت (كساني كه بعد از مرگ زيسته اند) تأليف كرده است و اين كتاب از سوي دار الكتب الإسلامية در بيروت با تحقيق در سال 1987 م نشر يافته است.
أبو نعيم اصفهاني در كتاب دلائل النبوة و سيوطي در كتاب خصائص الكبري بابي خاص در معجزات پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) درباره زنده كردن مردگان قرار داده اند.
و نيز روايت كرده اند كه زيد بن حارثه و ربيع بن خراش و مردي از انصار، بعد از مرگ سخن گفته اند.
* شبهاتي درباره رجعت
درباره اعتقاد به رجعت شبهاتي هست كه پاسخ روشني را مي طلبد.
1. اعتقاد به رجعت موجب تشويق به معصيت است، به جهت اينكه هنگام رجعت شخص مي تواند از گناهان گذشته خود توبه كند؟
اين اشكال در صورتي وارد است كه رجعت، عمومي باشد و همه مردم را در بر بگيرد، و يا اينكه نام افرادي كه دوباره به دنيا بر مي گردند معين شده باشد; حال آن كه چنين نيست، زيرا رجعت مخصوص سران كفر و رهبران ايمان است و كسي نمي تواند نام افراد را معين كند و امر به دست خداوند است و همين مقدار در ارتباط با تشويق نكردن به معصيت كافي است.
2. اعتقاد به رجعت، موجب قائل شدن به تناسخ مي شود كه ميان مسلمانان مردود است؟
بايد گفت: عقيده به تناسخ، مقوله اي است و اعتقاد به رجعت مقوله ديگر كه با آن تباين كلي دارد. تناسخ حلول ارواح مردگان در بدن ديگران ـ كه حيات دنيوي دارند ـ مي باشد; در حالي كه مراد از رجعت بازگشت ارواح برخي از مردم به بدنهاي آنان است (مانند
1. تهذيب التهذيب، ج 3، ص 410.
--[56]--
آنچه در قيامت واقع مي شود). اگر لازمه رجعت تناسخ باشد، هر آينه تناسخ در معاد و در زنده كردن مردگان به وسيله حضرت عيسي(عليه السلام) و در مصاديق رجعت ميان امتهاي گذشته نيز بايد باشد.
درباره باطل بودن تناسخ روايات متواتري از اهل بيت(عليهم السلام) نقل شده است و دانشمندان اماميه در گذشته وحال بر آن تأكيد كرده اند. اعتقاد به آن نيز سرانجام انسان را به كفر مي كشاند. أبو الحسن اشعري در كتاب مقالات الاسلاميين بين قول به رجعت ـ كه اماميه آن را پذيرفته اند ـ و قول به تناسخ كه اهل غلو وزنادقه منكر قيامت آن را قبول دارند ـ فرق گذاشته است.
3. طبق گفتار احمد امين اعتقاد به رجعت، موجب ظهور افكار يهوديگري ميان شيعيان شده است؟
جواب اين است كه پذيرش بخشي از اعتقادات اديان سابق، از جمله برنامه ها و دستورات اسلام است; زيرا اسلام عمل به اديان سابق را نسخ كرده است. اما در بُعد اعتقادي، جوهره ثابت و مشتركي ميان تمام اديان وجود دارد و اسلام كامل ترين بيان و تعبير از آن جوهره است. پس صرف اينكه عقيده اي از اعتقادات اديان سابق جزء اسلام باشد موجب ايراد بر آن نيست. تازه اين در صورتي است كه فرض كنيم كه رجعت از اعتقادات يهود باشد (چنان كه احمد امين ادعا مي كند).
بنابراين، گفتار احمد امين شگفت انگيز و باطل است. گويا او از روشن ترين و بارزترين اعتقادات اسلامي درباره پيامبران گذشته بي اطلاع است.
خود قرآن كريم، واقع شدن رجعت ميان بني اسرائيل را عنوان كرده است. تشيع نيز خطي است كه از روح اعتقادات پيامبران گذشته و جوهره آن ـ كه در تمام رسالتها ثابت است ـ سخن گفته است.
4. چگونه بين اعتقاد به رجعت و بين گفتار خداوند: (و حرام علي قرية اهلكناها انهم لايرجعون). و حرام است بر شهرها و آباديهايي كه ]بر اثر گناه[ نابودشان كرديم ]كه به دنيا بازگردند [آنها هرگز باز
1. انبيا، 95.
--[57]--
نخواهند گشت را جمع خواهيد كرد؟ اين آيه بازنگشتن همه ظالمان به دنيا را بيان مي كند; پس اگر ما قائل به رجوع برخي از آنان شويم، اين اعتقاد، مخالف با آيه خواهد بود.
در جواب بايد گفت كه اعتقاد به رجعت مخالفتي با آيه ندارد; زيرا آيه شريفه درباره گروهي خاص از ستمگران است و آنها كساني اند كه در دنيا هلاك گشته و در آن به عذاب آسماني گرفتار شده اند.
اما ستمگراني كه بدون عذاب و عقوبت از دنيا رفته اند، آيه در ارتباط با آنها ساكت است و شايد سكوت آيه شريفه نسبت به آنان، به نوعي امضاي رجعت آنان و يا رجعت گروهي از آنان به انتخاب خداوند است.
نتيجه اين كه رجعت امر محالي نيست و نيز مخالفتي با توحيد ندارند; بلكه تجلّي قدرت مطلقه خداوند است و روايات فراواني از اهل بيت ـ كه عِدل قرآن مي باشند ـ بر اثبات آن نقل شده است. هم چنين آيات فراواني از قرآن كريم بر اثبات آن وجود دارد كه در بحثهاي گذشته به آنها استناد شد. در واقع رجعت همانند برخي از نشانه هاي قيامت و نوعي از معاد است كه كافران آن را بعيد مي شمارند.
°
|