--[67]--
تقيّه در شريعت اسلامي
تقيه يكي از مسائلي است كه قرآن كريم آن را مطرح كرده و به جواز آن تصريح نموده است; چنان كه در سوره آل عمران مي فرمايد: لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَن يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللهِ فِيْ شَيْء إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَ يُحَذِّرُكُمُ اللهُ نَفْسَهُ وَ إِلَي اللهِ الْمَصيرُ .
افراد با ايمان نبايد به جاي مؤمنان، كافران را دوست و سرپرست خود انتخاب كنند; وهر كس چنين كند، هيچ رابطه اي با خدا ندارد ]و پيوند او به كلي از خداوند گسسته مي شود[ مگر اينكه از آنها بپرهيزد ]و به سبب هدفهاي مهم تري تقيّه كند[. خداوند شما را از ]نا فرماني[ خود بر حذر مي دارد; و بازگشت ]شما[ به سوي خدا است .
از آنجا كه اسلام يك دين عملي و واقع گراست و همه مشكلات را برطرف مي كند. طبيعي است كه چگونگي برخورد با مسائل را در هر حال براي مكلّفين روشن سازد; مثلا اگر انسان مخير شد بين مرگ يا شكنجه طاقت فرسا و بين دست كشيدن از برخي لوازم يا مظاهر ايمان، وظيفه او چيست؟
1. آل عمران، 28.
--[68]--
آيه فوق مي فرمايد در هيچ حال نمي توان از اعتقاد قلبي دست كشيد; زيرا پايه و ريشه ايمان است; اما در مورد ركن دوم و سوم گفتني است كه اگر نجات از مرگ يا شكنجه طاقت فرسا، بستگي به اين دارد كه در ظاهر و به طور موقت از اظهار و عمل به اسلام دست برداشت، آيه شريفه اجازه آن را براي مؤمنان صادر كرده است. البته با اين كار، اصل دين هم از بين نمي رود.
قرآن كريم در آيه اي ديگر بر اين معني تأكيد نموده و فرموده است: إِنَّمَا يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِآياتِ اللهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الكَاذِبُونَ * مَن كَفَرَ باللهِ مِن بَعْدِ إِيمانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإيمَانِ وَلكِن مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللهِ وَلَهُمْ عَذابٌ عظيمٌ .
تنها كساني دروغ مي بندند كه به آيات خدا ايمان ندارند; ]آري [دروغگويان واقعي آنها هستند * كساني كه بعد از ايمان كافر شوند ـ به جز آنها كه تحت فشار واقع شده اند، در حالي كه قلبشان آرام و با ايمان است ـ آري، آنها كه سينه خود را براي پذيرش كفر گشوده اند، غضب خدا بر آنان است و عذاب عظيمي در انتظارشان!
نزول اين دو آيه زماني بود كه مشركان عمار بن ياسر را مجبور كرده بودند تا پيامبر(صلي الله عليه وآله) را دشنام دهد و از بتها به نيكي ياد كند. عمّار نيز از ترس شكنجه هاي طاقت فرساي آنان چنين كرد. وقتي به محضر رسول خدا(صلي الله عليه وآله) آمد، حضرت به او فرمود: چه شده است؟ عرض كرد: ]كار[ بدي انجام دادم اي رسول خدا! آنها رهايم نكردند تا به شما ناسزا گفتم و بتهاي آنان را به نيكي ياد كردم! فرمود: در قلب تو چه گذشت عرض كرد: نسبت به ايمان مطمئن است. فرمود: اگر دوباره تو را مجبور كردند، همان سخنان را تكرار كن .
اين عمل، آن نفاقي نيست كه قرآن كريم آن را محكوم كرده و بدتر از كفر شمرده است; زيرا نفاق پنهان كردن كفر و كينه و اظهار
1. نحل، 105 ـ 106.
2. المستدرك، حاكم، ج 20، ص 357.
--[69]--
كردن ايمان و يا دوستي است; در حالي كه تقيه پنهان كردن ايمان و آشكار نمودن كفر و شرك است. اگر تقيه از جمله مصاديق نفاق باشد، چرا خداوند سبحان در دو آيه قرآن آن را مباح شمرده است؟
هم چنين تقيه با تسليم و سازش در مسائل ديني فرق دارد. تسليم و سازش پذيرفتن طرف مقابل و دست كشيدن از اعتقادات است; در حالي كه تقيه عبارت است از نگهداري دين به وسيله آشكار نكردن موقتي ايمان و اظهار خواسته هاي دشمن، تا موقعي كه ضعف از بين برود و فرصتي براي تجديد نيرو پيدا شود. پس تقيه يك تدبير عُقلايي براي پيشگيري است و مؤمن را به تسليم و سازش نمي كشاند; بلكه به جاي آن، عناصر پايداريِ روحي و معنوي را بسيج مي كند، تا در مقابل فشارهاي سهمگين دشمنان متلاشي و نابود نشود و ايمان خود را در بالاترين درجه آن حفظ كند.
* تقيه در نظر عامه
بسياري از علماي عامه در كتابهايشان از صحابه و بزرگان ديگر مطالبي را نقل كرده اند كه دلالت بر مشروعيت تقيه از نظر اسلام دارد و در اينجا به برخي از آنها اشاره مي شود:
1. تقيه عمار بن ياسر،
2. تقيه عبدالله بن مسعود،
3. تقيه ابو درداء و ابوموسي أشعري،
4. تقيه ابو هريره،
5. تقيه ابن عباس از معاويه،
6. تقيه سعيد بن جبير،
1. تفاسير، سيره ها.
2. المحلي، ج 8، ص 336 (آفاق، بيروت).
3. صحيح بخاري، كتاب الأدب، باب المداراة مع الناس.
4. همان، كتاب العلم، باب حفظ العلم.
5. شرح معاني الآثار، طحاوي، باب الوتر.
6. كتاب الأموال، ابي عيينه، ص 567.
--[70]--
7. تقيه رجاء بن حبوة،
8. تقيه واصل بن عطاء،
9. تقيه عمرو بن عبيد معتزلي،
10. تقيه ابو حنيفه.
تقيه، در همه نحله ها و در عرصه هاي مختلف وجود داشته است. برخي از جوانب تقيه از نظر عامه عبارت است از:
1. فتواي فقهاي عامه در مورد جواز تقيه در عقيده;
2. فتواي فقهاي عامه در مورد جواز تقيه در آداب;
3. فتواي فقهاي اهل سنت در مورد جواز تقيه در عبادت;
4. فتواي فقهاي اهل سنت در مورد جواز تقيه در معاملات.
* تقيه در نظر اماميه
علماي اماميه در مورد جواز تقيه و حتي وجوب آن در بعضي اوقات، علاوه بر دو آيه ياد شده، به روايات فراواني استناد جسته اند كه به حد استفاضه مي رسد به گونه اي كه در كتاب وسائل الشيعه باب ويژه اي به تقيه اختصاص داده شده است و در اينجا به برخي از آنها اشاره مي شود:
1. ابن ابي يعفور از امام صادق(عليه السلام) روايت كرده است: تقيه، سپر و نگهدارنده مؤمن است .
2. امام صادق(عليه السلام) به مفضّل فرمود: اگر تقيه كني دشمنان نمي توانند به تو آسيبي برسانند. تقيه ديواري است مستحكم بين تو و دشمنان
1. الجامع لأحكام القرآن، قرطبي، ج 10، ص 124.
2. الأذكياء، ابن جوزي، ص 136.
3. تاريخ بغداد، ج 12، ص 168 (شرح حال عمرو بن عبيد).
4. همان، ج 13، ص 379 (شرح حال ابوحنيفه).
5. الجامع، قرطبي ح 10، ص 180; احكام القرآن، ابن عربي مالكي; و المبسوط، سرخسي حنفي، و بدايع الصنايع، كاشاني حنفي; و المغني، ابن قدامة.
6. تفسير مراغي ج 3 ص 137.
7. المبسوط، سرخسي; ج 24 ص 48 و اشباه و نظائر، سيوطي، ص 207.
8. البحر المحيط، ابو حيان مالكي; ج 2، ص 224 و بدايع الصنايع; ج 7، ص 175 و مجمع الانهر، أفندي حنفي; ج 2، ص 431، التراث العربي، بيروت.
9. اصول كافي، ج 2، ص 221 (باب تقيه).
--[71]--
خدا و سدّي است كه نمي توانند در آن نفوذ كنند .
3. امام علي(عليه السلام) فرمود: تقيه از برترين اعمال مؤمن است تا جان خود و برادرانش را به وسيله آن از ستمكاران حفظ كند.
4. امام باقر(عليه السلام) فرمود: تقيه، دين من و دين پدران من است .
5. امام صادق(عليه السلام) فرمود: بر دينتان بترسيد و آن را با تقيه بپوشانيد .
* چرا فقط شيعه به تقيه مشهور شده است؟
روايات لزوم تقيه، از بسياري از ائمه اهل بيت(عليهم السلام) وارد شده و همين امر باعث گشته است تا شيعه از ديگر مسلمانان به تقيه مشهورتر باشد. هم چنين دشمني برخي از فرقه ها باعث شده كه آن را وسيله اي براي مسخره كردن پيروان اهل بيت(عليهم السلام) قرار دهند!
گويا آنها فراموش كرده اند كه تقيّه ، از دستورات قرآن و از ضروريات دين است كه همه مسلمانان بر آن اتفاق نظر داشته اند. و اگر در فروعات آن اختلافي وجود داشته باشد مسئله جديدي نيست; زيرا مسلمانان در بسياري از فروعات مسائل شرعي با هم اختلاف دارند; ولي در اصول باهم اتفاق نظر دارند.
چرا عده اي، وقتي به مكتب اهل بيت(عليهم السلام) مي رسند نظرات مخالف آنان با مكاتب فقهي ديگر را مي بينند و آن را دستاويزي براي تسمخر و هتّاكي خود قرار مي دهند؟!
علماي عامه توجه نداشته اند كه از جمله اهداف تقيه حمايت از وحدت اسلامي و جلوگيري از تفرقه مسلمانان است، در اين صورت شايسته نيست كه فرقه شيعه به بدعت و نفاق متهم شود.
دورانهاي سخت زندگي اهل بيت(عليهم السلام) در زمان حكومت امويان، عباسيان باعث شده بود كه شيعيان علي(عليه السلام) مذهب خود را ـ حتّي از همسرانشان ـ مخفي نگه دارند; زيرا در آن زمان متهم بودن به
1. وسائل الشيعه، ج 16، ص 213، باب 24.
2. تفسير منسوب به امام حسن عسكري، ص 320.
3. اصول كافي، ج 2، ص 219 (باب تقيه).
4. همان.
--[72]--
تشيّع سخت ترين كيفر را داشت و حتي پسر از دست پدرش به قاضي شكايت مي كرد كه چرا پدر او را علي ناميده است!
گروهي بي شمار از شيعيان در قرنهاي گذشته با ظلم و استضعاف رو به رو بوده اند. پس طبيعي است كه از بين تسليم شدن در مقابل دشمن و ريشه كن شدن و نابودي راه ميانه را برگزينند; از جهتي ظلم و شكنجه را از خود دور سازند و از جهت ديگر در معرض از بين رفتن و نابودي و ريشه كني قرار نگيرند، و اين همان تقيه است.
اين كه ابن تيميه گفته است: تقيه همان دروغ و نفاق است ، مطلبي بي دليل است كه عقل آن را نمي پذيرد و كتاب و سنت آن را تأييد نمي كنند و برخلاف مسلمات عقلي و نقلي است.
شيعيان معتقد به تقيه هستند. آنان ايمانشان را مي پوشانند و براي حفظ جان خود، موافقت خود را با كساني كه اشتباه و انحرافشان معلوم است آشكار مي كنند. كجاي اين كار نفاق است؟! در حالي كه نفاق، آشكار كردن ايمان و پنهان داشتن كفر است و اين بر خلاف آن چيزي است كه شيعه انجام مي دهد; بلكه به كلي ضد آن است. اگر دين اسلام تقيه را مباح نكرده بود، هيچ يك از شيعيان بدان عمل نمي كردند.
* انواع تقيه
مي توان تقيه را بر اساس ضوابط مختلف به شكل زير تقسيم بندي كرد:
الف) بر حسب كسي كه از او تقيه مي شود: 1. تقيه از كافر، 2. تقيه از مسلمان;
ب) بر حسب عمل: 1. تقيه در عبادت، 2. تقيه در فتوا، 3. تقيه در سياست;
ج) بر حسب احكام: 1. تقيه جايز، 2. تقيه واجب، 3. تقيه حرام.
تقيه از كافر: همه مسلمانان اين قسم از تقيه را قبول دارند. همان
1. منهاج السنة، ج 1، ص 68 (تحقيق دكتر محمد رشاد سالم).
--[73]--
گونه كه گذشت، قرآن كريم در دو آيه به اين نوع از تقيه اشاره فرموده است.
* تقيه از مسلمان
در مورد جواز يا عدم جواز اين نوع تقيه، در ميان علماي مسلمين اختلاف وجود دارد. قائلان به عدم جواز، استدلال مي كنند كه قرآن كريم تنها در مورد تقيه مسلمان از مشرك تصريح كرده و به قسم ديگر اشاره اي ندارد.
ولي علماي اماميه، قائل به جواز اين نوع از تقيه بوده و همان دو آيه ياد شده را دليل آورده اند. درباره نحوه استدلال به اين دليل گفتني است كه از نظر علماي علم اصول خصوصيت مورد، موجب تخصيص نمي شود. از نظر علماي علم تفسير نيز به عموميت لفظ استدلال مي شود، نه به خصوصيت نسبت.
در توضيح اين مطلب بايد پرسيد: آيا قرآن كريم در اين دو آيه حال مسلمان را مراعات نموده يا حال مشركان را؟
اگر در تقيه جايز، همان تقيه در برابر مشرك است، نه تقيه از مسلمان، و اگر حال مسلمان را در نظر گرفته پس تقيه براي حفظ جان مسلمان است. از نظر ما، تقيه در مقابل هر ظالمي جايز است; اگر چه آن ظالم، مسلمان باشد.
ظاهر قرآن كريم، معناي دوم را مي رساند; يعني تقيه براي حفظ جان مسلمان در برابر خطر و نگهداري او از دشمن است، و اين علت در تقيه مسلمان از مسلمان هم وجود دارد; همچنان كه در تقيه مسلمان از مشرك هم وجود دارد.
يكي از دانشمدان اهل سنت به اين مطلب اشاره كرده و نوشته است: حكم چهارم: ظاهر آيه دلالت دارد بر اينكه تقيه در برابر كفاري كه غالب هستند حلال مي باشد; ولي مذهب شافعي معتقد است كه اگر حالت بين مسلمان، همان حالت بين مسلمان و مشركان باشد، براي حفظ جان تقيه حلال مي شود .
1. ر.ك: تفسير كبير، ج 1، ص 20 و 120.
--[74]--
بنابراين تقيه يك روش عقلايي همگاني است و معني ندارد كه آن را مختص به يك ظالم بدانيم. حتي برخي از اصحاب پيامبر(صلي الله عليه وآله) در مواردي از مسلمانان تقيه كرده اند. ابوهريره مي گويد: دو چيز را از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) ياد گرفتم كه يكي از آنها را در ميان مردم منتشر كردم، و اما اگر ديگري را منتشر مي كردم، سرم را بر دار مي دادم آيا اين كار تقيه مسلمان از مسلمان نيست؟!
تقيه در عبادت: تقيه در عبادت به اين معني است كه براي دفع خطر ظلم يا براي مدارا كردن با ديگر مذاهب اسلامي، عبادت را به نحوي به جا آورد كه مسلمان مخالف ـ طبق مذهب خود ـ به آن معتقد است. اين شكل از عبادت، از خصوصيات مكتب اهل بيت(عليهم السلام) و بيشتر عبادتهايي كه به صورت تقيه به جا آورده مي شوند، به انگيزه ترس از ظلم نيست; بلكه تنها براي حفظ وحدت مسلمين است.
امام خميني(ره) در اين مورد مي فرمايد: تقيه گاهي براي اين است كه خطري حوزه اسلام را تهديد مي كند، به شكلي كه خوف از هم گسستگي وحدت مسلمانان در ميان باشد، و ترس از اين باشد كه بر حوزه اسلام ـ به خاطر پراكندگي شان و يا چيز ديگر ـ ضرري وارد شود، اين همان تقيه مدارايي كه جهت هم صدا شدن همه مسلمانان و وحدت بين آنها و ايجاد دوستي بين مخالفان و جلب محبت آنان، بدون هيچ گونه ترسي انجام پذير است.
از امام صادق(عليه السلام) روايت شده كه به هشام بن حكم فرمود: در ميان قبيله هايشان نماز بخوانيد، بيمارانشان را عيادت كنيد، در تشييع جنازه شان حاضر شويد... به خدا سوگند، او به چيزي دوست داشتني تر از خباء (پنهان كردن)، عبادت نشده است. گفتم خباء چيست؟ فرمود: تقيه .
بايد توجه داشت كه تقيه هميشه جايز نيست و هميشه هم واجب نيست; بلكه در برخي از موارد حرام است.
1. محاسن التأويل، قاسمي ج 4، ص 82 (مصر).
2. الرسائل، ص 174.
3. وسائل الشيعه، كتاب الامر بالمعروف و النهي عن المنكر، باب 26، ح 2.
--[75]--
امام خميني(ره) در مورد تقيه حرام مي فرمايد:
از جمله آن ]تقيه در مورد[ برخي از محرمات و واجباتي است كه در نظر شرع و متشرعين نهايت اهميت را دارا هستند; مثل ويراني كعبه و مشاهد (زيارتگاه هاي) مقدس...، رد كردن اسلام و قرآن، تفسير كردن آنچناني كه مذهب را تفسير مي نمايد و با كفر تطبيق مي دهد...، از همه اينها مهم تر آنجايي است كه اصلي از اصول اسلام يا مذهب ويا يكي از ضروريات دين، در معرض از بين رفتن و نابودي و تغيير است. ]در اين صورت [تقيه جايز نيست; مثل اينكه منحرفان سركش بخواهند احكام ارث، طلاق و... را تغيير دهند.
علامه مظفر مي نويسد: تقيه از نظر وجوب و عدم وجوب و بر حسب محلهايي كه ترس از ضرر در آنجاست، احكامي دارد كه در ابواب كتابهاي علماي فقه ذكر شده است. تقيه در هر حالي واجب نيست; بلكه گاهي جايز است و يا در بعضي از حالات، خلاف آن واجب است; مثل اينكه در مقام اظهار حق و آشكار كردن آن براي ياري دين و خدمت به اسلام و جهاد در راه آن باشد. در چنين وقتي اموال ناديده گرفته مي شوند و جانها ارزش نخواهند داشت .
°
1. رسائل: 177 ـ 178.
2. عقائد الامامية، ص 85.
|