بخش 5

درس نهم : وصیت وصیّت در اسلام 1 ـ اهمیت وصیت در آیات و روایات 2 ـ فلسفه وصیت چیست ؟ 3 ـ عدالت در وصیت احکام شرعی وصیت شرایط وصیت کننده ( موصی ) موارد وجوب وصیت شرایط وصی درس دهم : تقیه مقدمه واژه #171; تقیّه #187; اقسام تقیّه 1 ـ تقیه خوفی 2 ـ تقیه کتمانی 3 ـ تقیه مداراتی


95


درس نهم :

وصيت

محمّدرضا هفت تنانيان

وصيت در همه حال از سنّت هاي ديني و به ويژه پيش از سفر و بالأخص قبل از عزيمت به حجّ ، امر بسيار مطلوب و پسنديده و به سزايي است كه در آيات و روايات نيز بر آن تأكيد و سفارش شده است و در زمره آداب حج است .

در اين مورد دو محور اصلي را مورد بحث قرار مي دهيم :

الف : وصّيت در اسلام .

ب : احكام شرعي وصيّت .

وصيّت در اسلام

1 ـ اهميت وصيت در آيات و روايات

وصيت نمودن خود بخود ، مستحب مؤكد است . امّا گاهي واجب مي شود كه لازم است به اين موضوع در بحث احكام بپردازيم .

آيات و روايات زيادي درباره وصيت و تأكيد بر آن وارد شده است ؛ از جمله آياتي كه در قرآن مجيد آمده اين است كه خداوند فرموده است :


96


{  كُتِبَ عَلَيْكُمْ اِذا حَضَرَ اَحَدَكُمُ الْمَوْتُ اِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ والاَْقْرَبينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقْاً عَلَي الْمُتَّقينَ } . ( 1 )

« دستور داده شده كه چون مرگِ يكي از شما را فرا رسيد ، اگر داراي متاع دنيا است به طور نيكو و با عدالت براي پدر و مادر و خويشان وصيت كند و اين كار سزاوار مقام پرهيزكاران است . »

با دقت در اين آيه مباركه ، اهميت وصيت نمودن معلوم مي شود ؛ زيرا اولاً در اين آيه تعبير « كتب عليكم » آمده است . و ثانياً در آخر آيه فرموده است : « حقاً » كه باز تأكيدي بر مطلب است .

تعبير لطيفي كه در اين آيه شريفه وجود دارد اين است كه خداوند از مالي كه انسان از خود بجاي مي گذارد و به آن وصيت مي كند ، تعبير « خيراً » فرموده است و اين نشان مي دهد اموالي كه از طريق مشروع و حلال به دست آيد و در مسير استفاده رساندن به اجتماع به كار رود ، قرآن آن را خير و بركت مي شمارد . از اين جهت روي اين نظريه كه ذاتاً ثروت بد است خط بطلان مي كشد و از زاهدنماهاي منحرفي كه از اسلام درك صحيحي ندارند بيزاري مي جويد .

البته اگر انسان از خود اموالي كه از راه نامشروع به دست آورده به جاي بگذارد ، اين مال نه تنها خير نيست بلكه شر و موجب فساد است .

گفتني است از اين جمله كه مي فرمايد {  إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمْ الْمَوْتُ } ؛ « وقت رسيدن مرگ وصيت كنيد » ، نبايد چنين استفاده كرد كه فقط بايد به هنگام فرا رسيدن مرگ وصيت كنيد و در مواقع ديگر نمي شود وصيت كرد ، بلكه چنين برمي آيد كه زمان مرگ آخرين فرصت براي وصيت است ، از اين رو در روايات بر اصل وصيت كردن و اينكه خوب است انسان وصيت نامه اش هميشه آماده باشد ، تأكيد فراواني ديده مي شود كه در ذيل چند نمونه از آن را مي آوريم :

« قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ( صلّي الله عليه وآله ) : الْوَصِيَّةُ حَقٌّ عَلَي كُلِّ مُسْلِم » . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بقره : 180

2 . وسائل الشيعه ، ابواب احكام الوصايا ، باب1


97


« قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ( صلّي الله عليه وآله ) : لَيْسَ يَنْبَغِي لِلْمُسْلِمِ أَنْ يَبِيتَ لَيْلَتَيْنِ إِلاّ وَوَصِيَّتُهُ مَكْتُوبَةٌ عِنْدَ رَأْسِهِ » . ( 1 )

از اين روايات استفاده مي شود كه هميشه بايد وصيت نامه انسان نوشته شده و آماده باشد .

ودر جاي ديگر مي فرمايد : اگركسي بدون وصيت بميرد اين مرگ مرگ جاهليت است . ( 2 )

يا « مَنْ لَمْ يُوصِ عِنْدَ مَوْتِهِ لِذَوِي قَرَابَتِهِ فَقَدْ خَتَمَ عَمَلَهُ بِمَعْصِيَة » ؛ « اگر كسي براي بعضي از فاميلهايش كه ارث نمي برند وصيت نكند ، به هنگام مرگش ، عملش را به معصيت ختم كرده است . » ( 3 )

2 ـ فلسفه وصيت چيست ؟

در اينجا سؤالي مطرح است و آن اين كه اگر اسلام قانون ارث را تشريع كرده است و ورثه هم طبق قانون ارث ، هر كدام سهم خود را مي برند پس وصيت كردن براي چيست ؟

پاسخ اين است كه :

اولاً : ممكن است برخي از حقوق مردم به عهده متوفّي باشد كه بايد براي اداي آن حقوق ، وصيت كند و از روايتي كه در زير مي آوريم معلوم مي شود كه چقدر لازم و ضروري است كه مردم ، خصوصاً حاجيان محترم چنانچه حقوق مردم بر عهده آنان باشد ، اگر وقت آن رسيده آن را ادا كنند و اگر وقتش نرسيده وصيت كنند و آن روايت اين است كه :

در حجة الوداع هنگام غروب روز عرفه پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) به بلال فرمود ، مردم را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مستدرك الوسائل ، ج14 ، ص87

2 . قال ( عليه السلام ) « من مات بغير وصية مات ميتة جاهلية » ( وسائل الشيعه ، ابواب احكام وصايا ، باب1 ) .

3 . مستدرك الوسائل ، ج14 ، ص91


98


ساكت كن ، تا مطلبي بگويم . همين كه مردم ساكت شدند رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : همانا خدا بر شما منت گذاشت و خوبان شما را بخشيد و به احترام مقام نيكوكاران از تقصير بدان شما نيز صرف نظر كرد . بدانيد كه همه شما مورد عفو قرار گرفته ايد .

در آخر حديث فرمود : « . . . إِلاّ أَهْلَ التَّبِعَاتِ . . . » ؛ اين عفو خداوند ، شامل افرادي كه حق مردم را از بين برده اند نمي شود . ( 1 )

ثانياً : وصيت كردن نوعي ترميم و جبران كوتاهيها و سهل انگاريهايي است كه انسان در زمان حيات خود نسبت به بستگانش انجام مي دهد . حتي اگر بتواند بوسيله وصيت كردن بين ورثه نوعي محبت و الفت ايجاد كند بسيار مناسب است كه براي اين منظور وصيت كند روايت زير گواه خوبي است بر اين مطلب :

راوي مي گويد : در لحظات آخر عمر امام صادق ( عليه السلام ) در حضور مباركش بودم كه ناگهان حضرت بيهوش شد پس از لحظاتي به هوش آمد و فرمود به حسن بن علي بن علي بن الحسين هفتاد دينار بدهيد . من به امام ( عليه السلام ) عرض كردم : آيا به كسي كه بر شما شمشير كشيد و قصد كشتن شما را داشت ، چيزي مي دهيد ، امام فرمود : آيا قرآن نخوانده اي ؟ عرض كردم كه چرا خوانده ام امام در جواب فرمود : مگر نشنيده اي اين آيه را كه مي فرمايد :

{  وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ } . ( 2 )

« و هم آنچه را خدا امر به پيوند آن كرده ( مانند صله رحم ) اطاعت مي كنند و از خدا مي ترسند و از سختي حساب مي انديشند . » ( 3 )

ثالثاً : ممكن است كه در بين فاميلهاي ميت ، افرادي باشند كه از لحاظ قانون نسبت به بقيه كمتر ارث ببرند و يا اصلاً ارث نبرند و صاحب اين مال احساس كند كه اين افراد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اصول كافي ، ج4 ، ص258

2 . رعد : 21

3 . مستدرك الوسائل ، ج14 ، ص137


99


نيازمند هستند و خود ورثه هم غني هستند لذا خوب است كه براي آنها در مقداري كه مجاز است ، وصيت كند .

رابعاً : اين شخص دوست داشته كارهاي نيكي در اجتماع انجام دهد ولي در زمان حياتش موفق به انجام آن كارها نشده است ، در اين صورت وصيت مي كند كه بعد از مرگش مقداري از اموالش را در اين راه خير مصرف كنند .

به علاوه اسلام به افراد چنين اختياري داده است كه در مقداري از اموال خود تصرف كند و در موردي كه صلاح مي داند وصيت كند . اين خود نوعي احترام است براي اين افراد كه در زمان حياتشان اين اموال را كه با رنج و زحمت بسيار و از راه حلال به دست آورده اند ، بتوانند در راهي كه صلاح مي دانند وصيت كنند . ( 1 )

3 ـ عدالت در وصيت

همانگونه كه وصيت كردن كار خوبي است و اسلام بر آن تأكيد كرده ، تعدي از آن نيز مورد نكوهش و مذمّت است ، آيه مباركه مي فرمايد :

{  مِنْ بَعْدِ وَصِيَّة يُوصَي بِهَا أَوْ دَيْن غَيْرَ مُضَارّ وَصِيَّةً مِنْ اللهِ وَاللهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ } . ( 2 )

در موقع وصيت ، انسان نبايد طوري عمل كند كه به ورثه ضرر برساند و اين امر باعث كينه در بين ورثه شود و اگر در وصيت يك نوع ضرر زدن به بعضي از ورثه باشد در روايت است كه اين از گناهان كبيره است : « إِنَّ الضِّرَارَ فِي الْوَصِيَّةِ مِنَ الْكَبَائِرِ » . ( 3 )

اگر انسان بيش از ثلث مالش را وصيت كند و ورثه را از حقشان محروم كند ، يا بين ورثه بدون هيچ دليل عقلايي تبعيض قائل شود و براي بعضي بيشتر وصيت كند يا با وجود اينكه خود ورثه نيازمند هستند ، براي كار ديگري وصيت كند ، بسيار خوب است كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الميزان ، ج4 ، ص233

2 . نساء : 12

3 . مجمع البيان ، طبرسي ، ج2 ، ص18


100


در ثلث مالش هم وصيت نكند .

داستان زير نشان دهنده اين مطلب است ؛

به رسول الله خبر رسيد كه مردي از انصار چند نفر غلام و كنيز خريده و به هنگام مرگش همه را آزاد كرده است ( يعني براي ورثه چيزي باقي نگذاشته است ) در صورتي كه چند بچه صغير دارد . و آنها نان يك شب را هم ندارند ! آن حضرت فرمود با او چه كرديد ؟ گفتند به خاك سپرديم . حضرت فرمود : اگر من مطّلع شده بودم ، او را در قبرستان مسلمانها دفن نمي كردم از جهت اينكه بچه هاي خود را اين چنين به گدايي انداخته است . ( 1 )

براي اينكه حقوق ورثه در اموال ميت از بين نرود و حق بازماندگان و ايتام و كودكان پايمال نشود ، خداوند به افراد با ايمان دستور مي دهد و مي فرمايد :

{  يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهَادَةُ بَيْنِكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمْ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْل مِنْكُمْ } . ( 2 )

« اي كساني كه ايمان آورديد ، هنگامي كه مرگ يكي از شما فرا رسيد ، به هنگام وصيت كردن ، دو نفر از افراد عادل را به گواهي بطلبيد و اموال خودتان را به عنوان امانت براي تحويل دادن به ورثه به آنها بسپاريد . »

بنابراين عدالت در وصيت اقتضا مي كند كه صاحب مال تمام جوانب ؛ اعم از ورثه ، غير ورثه و جامعه اسلامي را در نظر بگيرد و طوري وصيت كند كه پيش مردم مورد ستايش قرار گيرد و ظلم در آن نباشد ؛ مثلاً اگر اين شخص مال فراواني دارد خوب است به نفع افراد فقير هم وصيت كند . لذا آيه 180 سوره بقره فرمود كه :

{  الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالاَْقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ } ؛ وصيت بايد معروف و شايسته باشد . خلاصه اگر انسان تمام جوانب را در نظر بگيرد و سپس وصيت كند مصداق اين روايت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مي شود كه فرمود ، « مَنْ مَاتَ عَلَي وَصِيَّة حَسَنَة مَاتَ شَهِيداً » ؛ ( 3 ) « كسي كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير نمونه ، ج1 ، ص620

2 . مائده : 106

3 . مستدرك الوسائل ، ج2 ، ص112


101


با وصيت شايسته از دنيا برود شهيد مرده است . »

در مقابل اگر كسي به وقت مرگ وصيت شايسته نكند اين شخص از جهت عقل و مروّت ناقص است ؛ « عَنْ اَبِي عَبْدِالله ( عليه السلام ) : مَنْ لَمْ يُحْسِنْ عِنْدَ الْمَوْتِ وَصِيَّتَهُ كَانَ نَقْصاً فِي مُرُوءَتِهِ وَعَقْلِهِ » . » . ( 1 )

وصيتِ خوب آن قدر تأثير دارد كه در روايت مي فرمايد : « عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد عَنْ أَبِيهِ ( عليه السلام ) قَالَ : مَنْ عَدَلَ فِي وَصِيَّتِهِ كَانَ كَمَنْ تَصَدَّقَ بِهَا فِي حَيَاتِهِ وَمَنْ جَارَ فِي وَصِيَّتِهِ لَقِيَ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَهُوَ عَنْهُ مُعْرِضٌ » . ( 2 ) اگر كسي در وصيت عدالت را رعايت كند ، مثل اين است كه در زمان حياتش آن اموال را صدقه داده است و اگر در وصيت ظلم كند در روز قيامت خداوند را در حالي ملاقات مي كند كه خداوند از او اعراض كرده است !

احكام شرعي وصيت ( 3 )

تعريف وصيت : وصيت آن است كه انسان سفارش كند بعد از مرگش براي او كارهايي انجام دهند يا بگويد بعد از مرگش چيزي از مال او ، ملك كسي باشد ، يا براي اولاد خود و كساني كه اختيار آنها با اوست قيم و سرپرست معين كند .

شرايط وصيت كننده ( موصي ) :

1 ـ عاقل باشد ، 2 ـ بالغ باشد ، 3 ـ از روي اختيار وصيت كند ، 4 ـ سفيه نباشد ، 5 ـ محجور از تصرف در اموالش نباشد ، 6 ـ قاتل خودش عمداً نباشد .

وصيت نمودن خود به خود مستحب مؤكّد است امّا گاهي واجب مي شود .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . وسائل الشيعه ، ابواب احكام الوصايا ، باب6

2 . همان ، ابواب8

3 . برگرفته از توضيح المسائل و تحرير الوسيله امام خميني با تغييراتي در عبارات .


102


موارد وجوب وصيت :

1 ـ اگر از مردم امانت و وديعه اي پيش او باشد ، بايد وصيت كند كه به صاحبش بدهند .

2 ـ اگر اموال مردم پيش او باشد بايد وصيت كند كه به صاحبش بدهند .

3 ـ اگر مالي پيش كسي دارد بايد وصيت كند كه ورثه از آن طرف بگيرند .

4 ـ اگر واجب مالي به عهده اش باشد بايد وصيت كند كه بپردازند ؛ مثل خمس ، زكات و مظالم .

5 ـ اگر واجب مالي بدني بر عهده او باشد مثل حج بايد وصيت كند .

6 ـ اگر واجب بدني بر عهده او باشد مثل نماز و روزه بايد وصيت كند .

شرايط وصي :

1 ـ مسلمان باشد ، 2 ـ بالغ باشد ، 3 ـ عاقل باشد ، 4 ـ مورد اطمينان باشد .

وصي امين ، اگر آنچه در در دست او است تلف شود ، بدون تفريط و تعدّي ، ضامن نيست .


103


درس دهم :

تقيه


مقدمه

« تقيه » از كلماتي است كه نه تنها علما و دانشمندان در استعمالات و گفتگوهاي خود به كار مي برند ؛ بلكه توده مردم نيز با مفهوم اجمالي آن آشنا بوده ، به لحاظ مشروعيتي كه دارد آن را مورد عمل قرار مي دهند ، با اين وصف ، مفهوم واقعي و اقسام آن براي عموم ، كاملاً روشن نيست ، در حالي كه نياز شديدي به يادگيري و دقت در اقسام آن ، به هنگام مسافرت به كشورهاي اسلامي غيرشيعه ، مشاهده مي شود . اين نياز با توجه به كثرت حجاج ايراني كه به بركت انقلاب و استقرار حكومت جمهوري اسلامي ، هر سال تعداد چشمگيري جهت انجام مناسك حج و اداي فريضه بزرگ الهي به كشور عربستان سعودي مسافرت مي نمايند ، بيشتر مشاهده مي گردد .

از اين رو فراگيري اين امر مهم ، برهمه شيعيان لازم و ضروري است . اين جانب با درخواست كه معاونت آموزش و تحقيقات بعثه مقام معظم رهبري ، درصدد برآمدم تا رساله مختصر و فشرده و غير مبسوطي را جهت استفاده عموم ، بويژه روحانيون محترم كاروانها ، در اين باب تدوين نمايم و با اين كه اشتغالات زياد و كسالتهاي مختلف هركدام مانعي در راه وصول به اين هدف مي باشند معذلك با استمداد از مقام شامخ


104


ولايت كبرا شروع به آن نمودم . اميد است مورد رضاي حق تعالي و استفاده همگان قرار گيرد و اميد است در آينده نيز توفيق تدوين رساله مبسوطي در اين باب ـ كه شامل ابعاد مختلف اين بحث مهمّ و موارد استثنا و اشاره به مواردي كه تقيّه جريان ندارد و مدارك مختلف آن باشد ـ نصيب گردد ان شاءالله تعالي .

محمد فاضل لنكراني

واژه « تقيّه »

تقيه اسم مصدر از « تقي ، يتقي » يا از « اتّقي ، يتّقي » و يا مصدر دوّم كلمه « اتّقي » است ( بنابر هر احتمال ، حرف واو تبديل به تاء شده است ) . بنابراين تقيّه مشتق از « وقي » به معناي سپر گرفتن و تحفّظ در پوشش سپر است . كلمه « تقوا » نيز به همين معني است ، نه به معناي پرهيزگاري ؛ چراكه تقوا به معناي « حفظ خويشتن در سايه انجام واجبات و ترك محرمات » است ؛ به عبارت ديگر تقوا داراي دو بُعد مثبت و منفي است و پرهيزگاري تنها بُعد منفي آن را تشكيل مي دهد . نتيجه آنكه تقيّه معنايي جز تحفّظ و خود نگهداري ندارد .

اقسام تقيّه

از بررسي مجموع آيات و رواياتي كه در مورد تقيّه وارد شده است ، چنين استفاده مي شود كه تقيّه بر سه قسم است ؛ بدين معنا كه در اين باب ، سه عنوان وجود دارد كه هر كدام موضوع براي حكمي واقع شده اند ، اگر چه در نظر ابتدايي نتوانيم عنوان تقيّه را بر هر سه قسم اطلاق نماييم ، ليكن با دقت عميق ـ همانطوري كه بعداً اشاره خواهد شد ـ صحّت اين اطلاق روشن مي شود .

1 ـ تقيه خوفي

در صورتي كه انسان در اثر انجام يك عملِ صحيح و مطابق با مذهب و دين خويش ، خوف و ترسي را بر جان ، ناموس و مال خود و يا ديگران مشاهده كند ، بايد از


105


انجام آن عمل خودداري و تقيّه كند و عملي را كه مطابق با مذهب مخالفين و يا كفار باشد انجام دهد . و بطور كلي تقيّه خوفي در موردي است كه اضطرار يا اكراهي متوجّه انسان شده باشد . به اين تقيه ، در بعضي از آيات و روايات اشاره شده است .

خداوند در قرآن مجيد مي فرمايد :

{  لاَ يَتَّخِذْ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنْ اللهِ فِي شَيْء إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُكُمْ اللهُ نَفْسَهُ وَإِلَي اللهِ الْمَصِيرُ } . ( 1 )

« مسلمانها نبايد كفار را سرپرست خود قرار دهند و هركس چنين كند ، هيچ گونه ارتباطي با خداوند ندارد ، مگر آنكه از آنها بترسد و تقيه كند . و خداوند شما را از مجازات خويش برحذر مي دارد و بازگشت به سوي او است . »

{  مَنْ كَفَرَ بِاللهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالاِْيمَانِ } . ( 2 )

« هركس پس از ايمان ، به خدا كافر شود ، گرفتار غضبي از جانب خدا و عذاب عظيمي خواهد شد ، مگر كسي كه او را مجبور به اظهار كفر كنند ، در حالي كه دلش آرام به ايمان است . »

بنابر نقلي ، اين آيه در مورد گروه و جماعتي نازل شده كه از جمله آنان عمّار و پدر و مادر او ( ياسر و سميّه ) و عده اي ديگر است . اين جماعت از سوي كفّار و مشركين مجبور به اظهار كفر شدند در اين ميان ، پدر و مادر عمار از اين اظهار خودداري كردند و شهيد گشتند ، ليكن عمار آنچه را كه مشركين مي خواستند ، اظهار نمود و از چنگ آنان رهايي يافت . مسلمانان اين جريان را به پيامبر خبر داده ، گفتند كه عمار كافر شده است ! اينجا بود كه خداوند اين آيه كريمه را نازل فرمود .

در روايت صحيحه فضلاء وارد شده است كه : شنيديم امام باقر ( عليه السلام ) فرمود : « التَّقِيَّةُ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . آل عمران : 28

2 . نحل : 106


106


فِي كُلِّ شَيْء يُضْطَرُّ إِلَيْهِ ابْنُ آدَمَ فَقَدْ أَحَلَّهُ اللَّهُ لَهُ » ؛ ( 1 ) « تقيه در مواردي است كه انسان به آن اضطرار پيدا مي كند و ناگزير مي شود و براستي خداوند آن را جايز و حلال قرار داده است . »

در روايت ديگري از امام باقر ( عليه السلام ) است كه فرمود : « كُلِّ شَيْء خَافَ الْمُؤْمِنُ عَلَي نَفْسِهِ فِيهِ الضَّرَرَ فَلَهُ فِيهِ التَّقِيَّةُ » ؛ ( 2 ) « هر چيزي كه مؤمن براي خود در آن ترس داشته باشد ، پس بر او است كه تقيّه كند . »

و از امام صادق ( عليه السلام ) نقل شده است كه فرمود : « لَيْسَ شَيْءٌ مِمَّا حَرَّمَ اللَّهُ إِلاّ وَقَدْ أَحَلَّهُ لِمَنِ اضْطُرَّ إِلَيْهِ » ؛ ( 3 ) « هيچ چيزي از محرّمات الهي نيست مگر آنكه خداوند براي انسانِ مضطر حلال فرموده است . »

در اين زمينه روايات فروان ديگري است كه در كتابهاي وسائل و مستدرك آمده است .

در اين تقيّه ، بايد به سه نكته توجّه شود :

1 ـ اين تقيّه مشروعيت آنچه را كه عرف به عنوان ضرورت تشخيص دهد ، ثابت مي كند .

امام باقر ( عليه السلام ) در صحيحه زراره مي فرمايد :

« التَّقِيَّةُ فِي كُلِّ ضَرُورَة وَصَاحِبُهَا أَعْلَمُ بِهَا حِينَ تَنْزِلُ بِهِ » . ( 4 )

« در هر ضرورتي تقيّه هست و فرد گرفتار تقيه ، از هركس ديگري به ضرورت آن آگاهتر است . »

2 ـ تقيّه خوفي ، نه تنها براي حفظ جان ، آبرو و مال خودِ انسان مشروعيت دارد ، بلكه براي حفظ ديگران نيز جايز مي شود ، از اينرو مي توان گفت : قسمت عمده تقيّه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . وسائل الشيعه ، كتاب الامر بالمعروف و النهي عن المنكر ، باب 25 ، ج 2

2 . مستدرك الوسائل ، كتاب الايمان ، باب 8 ، ج 2

3 . وسائل الشيعه ، كتاب الايمان ، باب 12

4 . وسائل الشيعه ، ابواب الامر و النهي ، باب 25


107


ائمه ( عليهم السلام ) در بيان احكام خداوند ، همين معني ؛ يعني حفظ شيعه است .

3 ـ از مجموع آيات و روايات استفاده مي شود كه در مشروعيت اين قسم از تقيّه فرقي ميان تقيّه از مخالفين و ديگران ، نيست .

2 ـ تقيه كتماني

قسم دوّم ، تقيه به معناي كتمان و پنهان نمودن در مقابل افشا و روشنگري است . مقصود اصلي از اين قسم تقيّه ، حفظ مذهب حقّه اهل بيت ( عليهم السلام ) در برابر قدرتهاي باطل و حكومتهاي جائر است ؛ به اين نحو كه چنانچه پيروان اهل بيت ، به ظاهر در تحت سيطره و قدرت حكومت باطل و ضد شيعه قرار گيرند و طبعاً اين چنين حكومتي ، قدرت و توان خويش را با توطئه ها و نيرنگهاي مختلف ، جهت از بين بردن مذهب حقّه اماميّه صرف مي كند و هر چه بيشتر سعي خود را در راه محو آثار اين مذهب عزيز معطوف مي دارد . در چنين وضعيت حساسي كه حفظ كيان اسلام بستگي به كتمان و پنهان نمودن مذهب دارد ، لازم است شيعيان چنين تقيه اي را رعايت نمايند . در قرآن شريف ، خداوند به اين تقيه اشاره فرموده است :

{  وَقَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ . . . } . ( 1 )

« مرد مؤمني از آل فرعون كه ايمانش را پنهان مي كرد گفت . »

امامان معصوم ( عليهم السلام ) درباره تقيه كتماني تأكيد فراوان نموده و براي حفظ اساس مذهب و كيان اسلام واقعي ، آن را مورد سفارش كامل قرار داده اند . تا جايي كه درباره كساني كه اين تقيه را رعايت نكنند فرموده اند كه او داراي دين نخواهد بود .

در روايت اعجمي از امام صادق ( عليه السلام ) است كه فرمود :

« لا دِينَ لِمَنْ لا تَقِيَّةَ لَهُ » . ( 2 )

« كسي كه در دين تقيه نكند ، از دين خارج است . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . غافر : 28

2 . وسائل الشيعه ، كتاب الامر بالمعروف و النهي عن المنكر ، باب 25 ، ح 3


108


رواياتي كه بيانگر اين است كه امام تقيّه را جزء دين خود و دين پدران خود مي داند ، ناظر به اين نوع از تقيّه اند .

در روايت معلّي بن خنيس است كه امام صادق ( عليه السلام ) فرمود :

« يَا مُعَلَّي اكْتُمْ أَمْرَنَا وَلا تُذِعْهُ فَإِنَّهُ مَنْ كَتَمَ أَمْرَنَا وَلَمْ يُذِعْهُ أَعَزَّهُ اللَّهُ بِهِ فِي الدُّنْيَا وَجَعَلَهُ نُوراً بَيْنَ عَيْنَيْهِ فِي اْلآخِرَةِ يَقُودُهُ إِلَي الْجَنَّةِ يَا مُعَلَّي مَنْ أَذَاعَ أَمْرَنَا وَلَمْ يَكْتُمْهُ أَذَلَّهُ اللَّهُ بِهِ فِي الدُّنْيَا وَنَزَعَ النُّورَ مِنْ بَيْنِ عَيْنَيْهِ فِي اْلآخِرَةِ وَجَعَلَهُ ظُلْمَةً تَقُودُهُ إِلَي النَّارِ يَا مُعَلَّي إِنَّ التَّقِيَّةَ مِنْ دِينِي وَدِينِ آبَائِي وَلا دِينَ لِمَنْ لا تَقِيَّةَ لَهُ » . ( 1 )

اي معلّي ! امر و مسلك ما را كتمان كن و آن را شايع و منتشر نساز ، بدرستي كه كسي كه كتمان كند مذهب ما را و شايع نسازد آن را ، خداوند در دنيا به سبب اين كتمان به او عزّت دهد و نوري در پيش روي او در آخرت قرار دهد كه او را به بهشت رهنمون سازد و اگر كسي مذهب ما را كتمان نسازد و آن را شيوع دهد ، خداوند او را ذليل و خوار سازد و در آخرت نور را از پيش روي او بگيرد و ظلمتي كه او را به جهنم بكشاند براي او قرار دهد . معلّي ! تقيّه جزئي از دين من و پدرانم مي باشد و كسي كه تقيّه نكند از دين خارج است » .

با اينكه در صدر روايت موضوع كتمان و عدم افشا را مطرح فرموده ، ليكن در مقام تعليل ، عنوان تقيّه را ذكر مي فرمايد و اين مطلب شاهد آن است كه مراد از تقيّه همان كتمان و اخفا و عدم افشا است .

در برخي از رواياتي كه در تفسير بعضي از آيات وارد شده نيز تقيّه به معناي مورد نظر آمده است .

در تفسير آيه شريفه : {  أُوْلَئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ بِمَا صَبَرُوا } چنين آمده است :

« بِمَا صَبَرُوا عَلَي التَّقِيَّةِ » ؛ « به سبب صبري كه جهت انجام تقيّه داشته اند . »

و در تفسير آيه : { وَيَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ } آمده است : « الْحَسَنَةُ التَّقِيَّةُ وَالسَّيِّئَةُ اْلإِذَاعَةُ » . ( 2 ) « حسنه همان تقيّه است و سيّئه همان اذاعه و افشا نمودن است . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . وسائل الشيعه ، ابواب الامر و النهي ، باب 24 ، ح 23

2 . وسائل الشيعه ، ابواب الامر و النهي ، باب 24 ، ح 1


109


در اين روايت مي بينيم كه تقيّه را در برابر اذاعه و افشا قرار داده و اوّلي را حسنه و دوّمي را سيئه معرفي كرده است . از اين تعبير وجود و لزوم چنين تقيّه اي استفاده مي شود و طبعاً مسأله همينطور هم بايد باشد ؛ زيرا چنانچه حفظ مسلكِ حق ، متوقف بر كتمان و اخفا باشد در اين صورت تقيّه ضرورت پيدا مي كند و بحد وجوب و لزوم مي رسد .

در رابطه با هدف از اين نوع تقيّه ، روايت جالبي وارد شده و آن روايت عـبـدالله بـن ابي يعفور از امام صادق ( عليه السلام ) است كه فرمود :

« اتَّقُوا عَلَي دِينِكُمْ وَاحْجُبُوهُ بِالتَّقِيَّةِ فَإِنَّهُ لا إِيمَانَ لِمَنْ لا تَقِيَّةَ لَهُ إِنَّمَا أَنْتُمْ فِي النَّاسِ كَالنَّحْلِ فِي الطَّيْرِ وَلَوْ أَنَّ الطَّيْرَ يَعْلَمُ مَا فِي أَجْوَافِ النَّحْلِ مَا بَقِيَ مِنْهَا شَيْءٌ إِلاّ أَكَلَتْهُ وَلَوْ أَنَّ النَّاسَ عَلِمُوا مَا فِي أَجْوَافِكُمْ أَنَّكُمْ تُحِبُّونَّا أَهْلَ الْبَيْتَ لاََكَلُوكُمْ بِأَلْسِنَتِهِمْ وَلَنَحَلُوكُمْ فِي السِّرِّ وَالْعَلانِيَةِ رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً مِنْكُمْ كَانَ عَلَي وَلايَتِنَا » . ( 1 )

« دينِ خود را حفظ نماييد و آن را با حجابِ تقيّه ، بپوشانيد . همانا كسي كه تقيّه ندارد ، ايمان ندارد . شما شيعيان در ميان مخالفين مانند زنبور عسل در ميان پرندگانيد ؛ همانطوري كه اگر پرندگان بدانند آنچه را كه در دلهاي زنبور عسل هست ، تمام آنها را از بين مي برند ، همچنين اگر مخالفين بدانند آنچه را كه در قلبهاي شما وجود دارد ، كه همان محبت و دوستي ما اهل بيت باشد ، به يقين با زبانهايشان شما را از بين مي برند و زنبور وار شما را در آشكار و نهان مي گزند ، خداوند رحمت كند كسي را كه بر ولايت ما باشد . »

برداشتي كه از اين نوع تقيّه مي توانيم داشته باشيم ـ بويژه با تعبير : « كسي كه چنين تقيّه اي را رعايت نكند دين ندارد » ـ اين است كه حفظ كيان اسلام و اقامه مذهب حق ، مساوق و ملازم با داشتن دين و تعهد به آيين ، و عدم رعايت آن ، موجب جدايي انسان از دين خواهد بود .

با توجه به اين معني ، جا دارد ما چنين ادعا كنيم كه : افراد يا گروههايي كه در برابر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . وسائل الشيعه ، ابواب الامر و النهي ، باب 24 ، ح 7


110


نظام اسلامي و حاكميت قوانين قرآن در كشور جمهوري اسلامي ايران ، ايستاده و درصدد تضعيف و يا از بين بردن اين نظام مقدس مي باشند ، به مقتضاي روايت مذكور ، از دين فاصله گرفته اند و با قرآن به مخاصمه و دشمني پرداخته اند ؛ زيرا مقابله با استقرار حاكميت اسلام و سعي و تلاش در تضعيف نظام ارزشمند قرآن ، نمي تواند با تدوين و تعهّد به دين سازگار باشد ؛ چرا كه دين جز تسليم در برابر مقررات اسلام و گردن نهادن به قوانين آسماني قرآن مجيد ، چيز ديگري نيست .

و بسي جاي شگفتي است ، افرادي كه خود را حامي دين مي دانند و بلكه به اعتقاد خود ارشاد و هدايت جامعه اسلامي را عهده دار هستند ، نتوانند حكومت اسلامي ايران را كه مبتني براساس اسلامِ واقعي و پيروي از ائمه ( عليهم السلام ) است تحمل كنند ، بلكه در مقام مقابله با آن برآمده و در ابعاد مختلف به تضعيف آن بپردازند . اينان بدانند كه در پيشگاه خداوند بزرگ كه اسلام را بعنوان دين مرضيّ و مقبول خويش قرار داده و در برابر ملت مسلمان ايران كه با دادن صدها هزار شهيد در راه پيروزي و تداوم انقلاب تسليم خود را در برابر اسلام به ثبوت رسانده اند ، غير معذورند و همان عبارتي كه امام معصوم ( عليه السلام ) فرمود ، بايد در مورد آنها بكار برد كه : « لا دينَ لِمَنْ لا تقيّةَ لَهُ » .

در پايان اين قسم از تقيّه ، مجدداً تذكرِ اين نكته لازم به نظر مي رسد كه اين نوع تقيّه در زماني است كه پيروان مذهب حق زير سلطه حكومتهاي ضد حق قرار گرفته باشند ، به طوري كه افشاي مذهب حق ، موجب تضعيف و يا از بين رفتن آن شود و در حالي كه خود داراي قدرت بوده و تحت سلطه قدرتهاي مخالف نباشد اين نوع از تقيّه جريان ندارد .

3 ـ تقيه مداراتي

هدف از اين تقيّه ، حُسن معاشرت و مدارا و جلب مودّت و در نتيجه تحقق وحدت ميان مسلمين است و اين از سويي با شركت يكپارچه در شعائر الهي و نماز جماعت و ساير مظاهر وحدت و در حقيقت حصولِ وحدتِ كلمه ميان همه مسلمانها و عدم پراكندگي آنان ، مخصوصاً در برابر كفار و دشمنان تحقق مي يابد و از سوي ديگر بايد


111


پيروان مذهب حق مورد تعيير و مذمّت و خواري قرار نگيرند و با شركت در جماعات رفع هرگونه اتهام را از خود بنمايند و با الزام به شركت در جماعات و مانند آن خود را از صف مسلمين جدا نكرده و دچار مخاطره نگردند . اين قسم از تقيّه مورد تأكيد ائمه ( عليهم السلام ) قرار گرفته و با تحريص و ترغيب ، پيروان خويش را به رعايت آن وادار نموده اند . در اينجا به نقل چند روايت در اين زمينه مي پردازيم :

1 ـ هشام بن حكم قال سمعت ابا عبدالله ( عليه السلام ) يقول :

« إِيَّاكُمْ أَنْ تَعْمَلُوا عَمَلًا نُعَيَّرُ بِهِ فَإِنَّ وَلَدَ السَّوْءِ يُعَيَّرُ وَالِدُهُ بِعَمَلِهِ كُونُوا لِمَنِ انْقَطَعْتُمْ إِلَيْهِ زَيْناً وَلا تَكُونُوا عَلَيْهِ شَيْناً صَلُّوا فِي عَشَائِرِهِمْ وَعُودُوا مَرْضَاهُمْ وَاشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ وَلا يَسْبِقُونَكُمْ إِلَي شَيْء مِنَ الْخَيْرِ فَأَنْتُمْ أَوْلَي بِهِ مِنْهُمْ وَاللَّهِ مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْء أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنَ الْخَبْءِ قُلْتُ وَمَا الْخَبْءُ قَالَ التَّقِيَّةُ » . ( 1 )

« بپرهيزيد از عملي كه ما را به وسيله آن خوار سازيد ، بدرستي كه فرزند بد ، با عمل سوء خود باعث ملكوك شدن پدر مي شود . شما شيعه براي كسي كه به او روي آورده ايد ، زينت ما باشيد و باعث زشتي و آبرو ريزي ما نشويد . در نماز جماعت آنها شركت كنيد و از مريضهاي آنها عيادت نماييد و در تشييع جنازه شان حاضر شويد و نبايد آنها در انجام عمل خير بر شما سبقت بگيرند ؛ زيرا شما در انجام عمل خير از آنها سزاوارتريد . به خدا قسم خداوند به چيزي كه محبوبتر از خباء ؛ يعني تقيّه باشد ، عبادت و پرستش نشده است . »

از اين روايت شريف استفاده مي كنيم كه اعمالي از قبيل عدم شركت در نمازهاي جماعت مسلمانان و نرفتن به عيادت بيمارانشان و حضور پيدانكردن در تشييع جنازه آنان ، موجب تعيير پيشوايان و رهبران ما يعني امامان معصوم ( عليهم السلام ) خواهد شد و در حقيقت نقطه سياهي بر دامان پاك و ملكوتي آنان خواهد نشست .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . وسائل الشيعه ، ابواب الامر و النهي ، باب 26 ، ح 2


112


همچنين از اين روايت استفاده مي شود كه نام و عنوان اين عمل ، خبأ و تقيّه است و اين عبادت از محبوبترين عبادتها نزد خداوند متعال است و از همينجا صحّت چنين عبادتي را استفاده مي كنيم ؛ زيرا كه عبادت باطل و غير صحيح نمي تواند محبوب خداوند باشد تا چه رسد به اينكه محبوبترين آن قرار گيرد .

2 ـ ( روايت صحيح ) حماد بن عثمان از امام صادق ( عليه السلام ) نقل كرده است كه فرمود : « مَنْ صَلَّي مَعَهُمْ فِي الصَّفِّ الاَْوَّلِ كَانَ كَمَنْ صَلَّي خَلْفَ رَسُولِ اللَّهِ ( صلّي الله عليه وآله ) فِي الصَّفِّ الاَْوَّلِ » ؛ ( 1 ) « هركس در صف اوّل با آنان نماز گزارد ، مانند كسي است كه با رسول خدا در صف اوّل نماز بخواند . »

پيدا است كه نماز جماعت با رسول خدا آنهم با صف اوّل ، داراي چه فضيلت و ثوابي است .

امام صادق ( عليه السلام ) طبق اين روايت ، نماز با برادران اهل تسنن را در حاليكه الزام و اجباري از سوي آنان وجود ندارد ، همانند نماز با رسول خدا مي داند . آيا با اين تشبيه كسي مي تواند چنين نمازي را باطل و غيرصحيح بداند ؟

3 ـ ( روايت صحيح ) حفص بن بختري از امام صادق ( عليه السلام ) نقل مي كند كه آن حضرت فرمود : « يُحْسَبُ لَكَ إِذَا دَخَلْتَ مَعَهُمْ وَإِنْ لَمْ تَقْتَدِ بِهِمْ مِثْلُ مَا يُحْسَبُ لَكَ إِذَا كُنْتَ مَعَ مَنْ تَقْتَدِي بِهِ » ؛ « هنگامي كه داخل در جماعت آنان شوي ، اگرچه اقتدا هم نكني ، اجر و حساب تو همانند كسي است كه به جماعت پيوسته و به نماز اقتدا كرده باشد . »

4 ـ ( روايت صحيح ) علي بن جعفر از برادرش موسي بن جعفر ( عليهما السلام ) آورده كه حضرت فرمود : « صَلَّي حَسَنٌ وَحُسَيْنٌ خَلْفَ مَرْوَانَ وَنَحْنُ نُصَلِّي مَعَهُمْ » ؛ ( 2 ) « امام حسن و امام حسين ( عليهما السلام ) در نماز اقتدا به مروان كردند و ما هم با آنان نماز مي خوانيم . »

پيدا است كه حسنين ( عليهما السلام ) هيچگونه خوفي از مروان نداشتند و از ظاهر روايت هم چنين استفاده مي شود كه آن دو بزرگوار به اين نماز اكتفا كرده و در مقام اعاده آن برنمي آمدند . و همچنين در همين رابطه بايد عمل اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) را مورد نظر قرار داد ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . وسائل الشيعه ، ابواب صلوة الجماعة ، باب 5 ، ح 1

2 . همان .


113


كه آن وجود مقدّس در جماعت مسلمين شركت مي نمودند ، در حالي كه نمي توان منشأ آن را خوف قرار داد و ظاهر آن است كه اميرالمؤمنين نمازي را كه با آنان اقامه مي كرد ، تكرار نمي نمود ؛ بلكه به همان نماز اكتفا مي كرد .

5 ـ روايت اسحاق بن عمار : « قَالَ قُلْتُ لاَِبِي عَبْدِ اللَّهِ ( عليه السلام ) إِنِّي أَدْخُلُ الْمَسْجِدَ فَأَجِدُ اْلإِمَامَ قَدْ رَكَعَ وَقَدْ رَكَعَ الْقَوْمُ فَلا يُمْكِنُنِي أَنْ أُؤَذِّنَ وَأُقِيمَ أَوْ أُكَبِّرَ فَقَالَ لِي فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ فَادْخُلْ مَعَهُمْ فِي الرَّكْعَةِ فَاعْتَدَّ بِهَا فَإِنَّهَا مِنْ أَفْضَلِ رَكَعَاتِكَ » . ( 1 )

اسحق بن عمار مي گويد : « به امام صادق ( عليه السلام ) عرض كردم : من داخل مسجد مي شوم در حالي كه امام جماعت و مردم هم در ركوع هستند و من نمي توانم اذان و اقامه و سپس تكبير بگويم . امام فرمود : چنين زماني در نماز آنان شركت كرده و در همان ركعت اقتدا كن كه اين ركعت از بهترين ركعات تو خواهد بود » .

از برخي روايات استفاده مي شود كه تقيه مداراتي حتي در برابر ناصبي ها نيز جريان دارد و آن روايت زراره از امام باقر ( عليه السلام ) است كه فرمود : « لا بَأْسَ بِأَنْ تُصَلِّيَ خَلْفَ النَّاصِبِ وَلا تَقْرَأَ خَلْفَهُ فِيمَا يُجْهَرُ فِيهِ فَإِنَّ قِرَاءَتَهُ تُجْزِيكَ » ؛ ( 2 ) « اشكالي نيست در اينكه اقتدا به ناصب كني و در نمازهاي جهري ، قرائت نكني . پس بدرستي كه قرائت او كفايت مي كند تو را . »

البتّه نمي توان اين امر را مورد انكار قرار داد كه از برخي از روايات چنين استفاده مي شود كه عبادت با اين نحو تقيّه ( تقيه مداراتي ) نمي تواند صحيح باشد . ليكن اين قسم از روايات ، علاوه براينكه بعضي از آنها از نظر سند اعتبار ندارد و فاقد حجيّت است ؛ نمي تواند در برابر روايات صحيح بسياري كه دلالت بر صحّت عبارت دارد ، نقشي داشته باشد . با اين حال از اين دسته از روايات هم مانند روايات گذشته ، چنين استفاده مي شود كه شركت در جماعات و نماز خواندن با آنان داراي حسنه و درجاتي خواهد بود و در حقيقت رجحان تقيّه مدارايي را همانند روايات گذشته افاده مي كنند .

مناسب است در اينجا به يكي از آن روايات اشاره شود و آن روايت عمر بن يزيد از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . وسائل الشيعه ، ابواب صلاة الجماعة ، باب 5 ، ح 8

2 . همان ، باب 34 ، ح4


114


امام صادق ( عليه السلام ) است كه فرمود : « مَا مِنْكُمْ أَحَدٌ يُصَلِّي صَلاةً فَرِيضَةً فِي وَقْتِهَا ثُمَّ يُصَلِّي مَعَهُمْ صَلاةً تَقِيَّةً وَهُوَ مُتَوَضِّئٌ إِلاّ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِهَا خَمْساً وَعِشْرِينَ دَرَجَةً فَارْغَبُوا فِي ذَلِكَ » ؛ ( 1 ) « احدي از شما نيست كه نماز واجبي را در وقت خودش بخواند سپس همان نماز را به صورت تقيّه ، در حالي كه وضو دارد با آنان بخواند ، مگر اينكه خداوند براي اين نماز تقيه اي ، بيست و پنج درجه بنويسد . پس رغبت كنيد در اين امر . »

از اين روايت نيز مي توان استفاده صحت نمود ؛ زيرا نماز با آنان را مقيد به وضو مي كند و اين با بطلان نماز سازگار نيست .

البته در ميان اخبار به رواياتي برمي خوريم كه مفاد آنها بطلان نماز جماعت با آنان است و آنان را به منزله ديوار مي دانند و نماز را تنها با كسي تجويز مي كنند كه از نظر اعتقاد به حق ، مورد وثوق و اطمينان باشد . مانند روايت ابي عبدالله برقي كه گفت : « كَتَبْتُ إِلَي أَبِي جَعْفَر الثَّانِي ( عليه السلام ) أَ يَجُوزُ الصَّلاةُ خَلْفَ مَنْ وَقَفَ عَلَي أَبِيكَ وَجَدِّكَ ( صلّي الله عليه وآله ) فَأَجَابَ لا تُصَلِّ وَرَاءَهُ » ؛ ( 2 ) « به موسي بن جعفر ( عليه السلام ) نوشتم : آيا اقتدا كردن به شخصي كه به پدر و جد تو توقف كرده است ؟ ( يعني واقفيه ؛ كساني كه بعد از امام صادق ( عليه السلام ) توقف كردند و امامت شخص ديگري را نپذيرفتند ) امام فرمود در نماز به آنها اقتدا مكن . »

و همينطور روايت زراره كه گفت : « سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَر ( عليه السلام ) عَنِ الصَّلاةِ خَلْفَ الْمُخَالِفِينَ فَقَالَ مَا هُمْ عِنْدِي إِلاّ بِمَنْزِلَةِ الْجُدُرِ » ؛ ( 3 ) « از امام صادق ( عليه السلام ) درباره اقتدا كردن در نماز به مخالفين پرسيدم ، حضرت فرمود : اينها در نزد من به منزله ديوارند . »

و نيز روايت علي بن راشد كه گفت : « قُلْتُ لاَِبِي جَعْفَر ( عليه السلام ) : إِنَّ مَوَالِيَكَ قَدِ اخْتَلَفُوا فَأُصَلِّي خَلْفَهُمْ جَمِيعاً فَقَالَ لا تُصَلِّ إِلاّ خَلْفَ مَنْ تَثِقُ بِدِينِهِ » ؛ ( 4 ) « به امام صادق ( عليه السلام ) عرض كردم : دوستان تو مختلف هستند و من در نماز به همه آنها اقتدا مي كنم . امام فرمود : اقتدا نكن در نماز مگر به كسي كه دين و اعتقاد او مورد وثوق است . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . وسائل الشيعه ، ابواب صلوة الجماعة ، باب 36 ، ح 5

2 . همان ، باب 6 ، ح 1

3 . همان ، باب 10 ، ح 5

4 . همان ، ح 1


115


بديهي است كه منظور و هدف اين قسم از روايات ، بيان حكم اوّليِ الهي ، با قطع نظر از عناوين و جهات ديگر مانند تقيّه است و در حقيقت منظور از اين روايات آن است كه اگر مصالح ديگري از قبيل وحدت و تمركز قدرت مسلمين و همانند آن مطرح نباشد طبعاً نماز با آنها غيرمجاز است ، ليكن با توجه به آن جهات ، نه تنها نماز با آنان مشروعيت دارد ، بلكه رجحان و بلكه لزوم پيدا مي كند ؛ همچنانكه از روايات گذشته استفاده كرديم .

با توجه به اين نوع از تقيّه كه به منظور جلوگيري از پراكندگي قدرت مسلمين و ايجاد وحدت و يكپارچگي كامل ميان تمام گروههاي آنان در برابر استكبار جهاني و سلطه گري هاي ضد انساني و اسلامي ، مشروعيت پيدا نموده ، آيا صحيح است كه پيروان مذهب حق در مواقع مسافرت به كشورهاي اسلامي مخصوصاً در مواقع تشرف به مكّه و مدينه براي انجام فريضه الهي كه يك هدف مهم آن نيز تجمّع مسلمانهاي مختلف از كشورهاي گوناگون و آشنا شدن آنان با يكديگر و پي بردن به مشكلات آنان است ، خود را از جماعتهاي چندصدهزار نفري به كنار كشيده و هنگام تشكّل صفوف جماعت در بازارها مشغول خريدن اجناس و يا در منازل به كارهاي شخصي بپردازند ؟ ! و يا حتي در كنار قبرستان بقيع مشغول خواندن زيارت و نوحه و مـرثـيه براي ائمه بقيع ( عليهم السلام ) باشند ؟ ! و مهمتر از آن ، هنگام تشكّل صفوف و پُر شدن مسجد ، از مسجد خارج شوند ؟ ! كه خود مكرّر چنين صحنه هاي زشتي را مشاهده كرده ام !

بر روحانيون محترم كاروانها است كه كاملاً مردم را توجيه و با اين نوع از تقيّه ؛ يعني تقيّه مداراتي آشنا سازند و نگذارند مبلّغين سوء و نوشتارهاي مسمومي كه بويژه در ايام حج لبه تيز خود را متوجه شيعه اماميّه كرده و با برداشتهاي سوء از اين قبيل ، اذهان مسلمين جهان را در رابطه با پيروان اهل بيت ( عليهم السلام ) آلوده نموده و حتي اينان را از صفوف مسلمين خارج كنند و شيعه را بعنوان يك گروه غيراسلامي بشناسانند .

اينها افسانه نيست بلكه حقيقت است ، يكي از دوستان ايراني گفت : در اتوبوس شهريِ مكّه در كنار شخصي از اهالي سعودي قرار گرفتم ، به او سلام كردم ولي جوابي نشنيدم . اعتراض كردم كه مگر جواب سلام واجب نيست ؟ جواب داد : آري ، ليكن جواب سلام مسلمان لازم است و شما شيعيان مسلمان نيستيد !


116


آيا در برابر اين تهمتهاي ناروا و دروغهايي كه تا اعماق قلب را جريحه دار مي كند ، راهي جز استفاده از تقيّه مداراتي هست ؟

با اين تقيّه است كه مي توانيم در راه تحقق وحدت مسلمين جهان گامي مؤثر برداريم و راهي را باز كنيم .

با اين تقيه است كه مي توانيم حفظ اصالت مذهب حق را نموده و شيعه را به عنوان يكي از گروه هاي مسلمين و فرق مختلف آنان معرفي كنيم .

با اين تقيّه است كه مي توانيم با شركت نمودن در نمازهايشان ، با آنان آشنا شده و طرح الفت و و دوستي با آنان ريخته و كم كم حقانيت مذهب حق را براي آنان روشن سازيم .

با اين تقيّه است كه مي توانيم ماهيت انقلاب اسلامي ايران را براي آنها بازگو نماييم .

با اين تقيّه است كه مي توانيم امام بزرگوار و رهبر عظيم الشأن انقلاب را به عنوان تنها زعيم و رهبر مسلمانهاي جهان معرفي كنيم .

با اين تقيّه است كه مي توانيم جهان را از خواب غفلت بيدار كرده ، در راه مقابله با قدرتهاي حاكم بر آنان ، كه در حقيقت ابزار قدرتهاي ضد اسلامي هستند ، براي آنها بگشاييم .

با اين تقيّه است كه مي توانيم در مقابل استعمار حاكم بر جهان ، قيام نموده و دست آن را به تدريج كوتاه كنيم .

و بالأخره با اين تقيّه است كه مي توانيم زمينه را براي ظهور حضرت بقية الله ـ عج ـ آماده نموده و مردم را تشنه وجود ذي جودش قرار دهيم .

در پايان تذكر اين نكته لازم است :

همانطور كه دقّت در اقسام تقيّه و هدفهاي هر قسم روشن مي سازد ، تقيّه در تمامي اقسام به معناي تحفّظ و سرّ نگهداشتن است ، منتها در تقيّه به معناي اوّل تحفّظ در رابطه با جان و مال و عرض و حيثيت خود و يا ديگر برادران پيرو مذهب حق خواهد بود و تقيّه به معناي دوّم در رابطه با حفظ مذهب حق و جلوگيري از زوال و از بين رفتن آن بدست قدرتهاي حاكم و سلطه گر است و تقيّه مداراتي در رابطه با حفظ وحدت مسلمين در


117


برابر استكبار ضداسلام و نيز حفظ مذهب حق در رابطه با مسلمان بودن پيروان آن و حفظ حيثيت پدران ارجمند امّت و زمامداران دلسوز آن ؛ يعني ائمه بزرگوار شيعه است .

از اينجا است كه در اصل معناي تقيّه در اقسام سه گانه هيچگونه تغيير و تفاوتي نيست .

وَالسَّلامُ عَلي جَمِيعِ اِخْوانِنا الْمُؤْمِنِينَ وَعَلي عِبادِ اللهِ الصّالِحِينَ وَرَحْمَة اللهِ وَبَرَكاتُهُ . ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . از مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمي آقاي فاضل لنكراني كه علي رغم اشتغالات فراوان دعوت اين معاونت را پذيرفتند و مقاله عالمانه و ارزشمند فوق را براي استفاده عموم ، خصوصاً حضرات آقايان روحانيان كاروان ها تدوين كردند صميمانه تشكر و سپاسگزاري نموده ، براي معظّم له طول عمر و عزّت دارين مسألت داريم .

معاونت آموزش و تحقيقات



| شناسه مطلب: 76236