بخش 7
درس سیزدهم : آشنایی با مذاهب عمده جهان اسلام مذاهب چهارگانه ، پیدایش و انحصار 1 ـ اصحاب حدیث 2 ـ اصحاب رأی مذهب حنفی برخی از معتقدات مذهب حنفی قلمرو مذهب حنفی مذهب مالکی مذهب شافعی نگاهی به زندگانی شافعی ب : تاریخ مذهب شافعی ویژگی#160;های فقهی مذهب شافعی چند دیدگاه برجسته شافعی و شافعیان قلمرو کنونی مذهب شافعی مذهب حنبلی مذهب فقهی ابن حنبل برخی از معتقدات مذهبی حنابله مذهب حنبلی در قرن هشتم قلمرو منابع منابع حنفی منابع مالکی منابع شافعی منابع حنبلی درس چهاردهم : رخصت حضور الف : یادآوریِ عظمتِ انسانِ آرمیده در زیارتگاه ب : محاسبه نفس و تأمّل در خویشتن ج : آموختن ادب خانوادگی درس پانزدهم : فلسفه و نقش زیارت پیوند با پاکان قرب به خدا تحول و توبه ولایت خون ، برائت شمشیر کلام آخر
146 |
درس سيزدهم :
آشنايي با مذاهب عمده جهان اسلام
حسن ايدرم لاهيجي
مذاهب چهارگانه ، پيدايش و انحصار
مسلمانان با وانهادن اهل بيت ( عليهم السلام ) ، با مسير دشواري در صحنه زندگي ديني خود رو در رو شدند ؛ از يك سو برخي از پيشوايانِ نخستِ آنان نه تنها از گردآوري « سنّت » سر باز زدند بلكه چه بسا مانع از تدوين آن از سوي ديگران هم شدند . اين دوره فترت خود باعث شد كه شمار بسياري از گفته ها و كردارهاي پيامبر در محاق فراموشي قرار گرفته و يا كاستي و فزوني يابد . علاوه بر اين ، وجود برخي گرايش هاي سياسي ناسالم در آن روز بر گرمي بازار جهل و افترا افزود .
از سويي ديگر درايت و فهم حديث نيز مشكلي ديگر بود كه تفسيرها و انطباقهاي گوناگوني درباره متون ديني پديد آورد و افزون بر اينها رخ نمود . مسائلي نو در صحنه زندگي مسلمانها و روشن نبودن قلمرو فهم عقل و چگونگي كاربرد آن ابهامهاي بسياري با خود همراه داشت . پس از رحلت پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) و با مسائلي كه در زمينه خلافت به وجود آمد ، رفته رفته و به مرور زمان ، مكتب ها و گرايش هاي گوناگوني به وجود آمد كه عمده اين مكتب ها و گرايش ها ، بردو رويكرد محوري شكل گرفته اند :
147 |
1 ـ اصحاب حديث
آنها اهل حجاز بوده و پيروان مالك بن انس ، محمد بن ادريس شافعي ، سفيان ثوري احمد بن حنبل و داوود بن علي اصفهاني اند . اصحاب حديث اهتمام خود را در به دست آوردن احاديث و نقل آنها و بناي احكام بر نصوص ديني گذارده اند . اصحاب حديث تا مادام كه خير و يا اثري وجود دارد ، هيچ نوع قياسي را به كار نمي برند .
2 ـ اصحاب رأي
اصحاب رأي اهالي عراق بودند ، اينان كه پرآوازه ترين شان ابوحنيفه است ، بيشتر اهتمام خود را به كار برده ، قياس و معنايي كه از احكام استنباط مي شد معطوف نموده و حكم رويدادها را برآن مبتني مي كرده اند . آنها « قياس جلي » را بر خبرهايي كه نقل واحدي دارند مقدم مي داشتند .
در زمان عباسيان گسترش مذاهب فقهي به شكل بي رويه اي ادامه مي يافت تا آن كه علماي اهل تسنن چاره را در آن ديدند كه اين مذاهب را در چند مذهب محدود سازند . مبلغي تعيين گرديد تا پيروان هر مذهب با پرداخت آن ، مذهب خود را رسمي كنند .
در اين ميان تنها چهار مذهب توان پرداخت چنين مبلغي را داشتند و مذاهب حنفي ، مالكي ، شافعي و حنبلي بدينگونه اعتبار و رسميت حكومتي يافتند و ديگر مذاهب از گردونه رواج خارج شدند و شايد بتوان بقاي مذاهب ديگر را در توانمندي علمي بنيان گذاران ، پاسداران علمي پرشمار و گرايشات مذهبي برخي دولتمردان بسوي آن مذاهب دانست . به هر صورت هم اينك علماي اهل سنت به اتفاق اجتهاد را تنها در قلمرو هر مذهب جايز دانسته و اجتهاد فرا مذهبي را ولو به تلفيق آراي مذاهب چهارگانه بدعت و ناروا مي شمرند .
مذهب حنفي
مذهب حنفي ، قديمي ترين مذاهب فقهي اهل سنت و بنيان گذار آن ، ابوحنيفه نعمان ابن ثابت است . جدش زوطي از اسيران كابل بود و پدرش در كوفه به آزادي دست يافت .
148 |
او در سال 80 هـ . ق . در همانجا ديده به جهان گشود و مدت 18 سال در حلقه درس حماد ابن ابي سليمان ( م 120 ) هـ . ق . ) به فراگيري فقه به روش ابراهيم نخعي پرداخت .
نعمان ، پس از مرگ استادش ، سفرهايي هم براي فقه اندوزي به حجاز داشت و از نخبگان علمي آن ديار و از جمله امام باقر ( عليه السلام ) توشه برگرفت .
ابو حنيفه كه پس از استادش حماد ، برجاي او تكيه زد ، مكتب فقهي نويني پديد آورد . او قايل به كاربرد رأي و اجتهاد بود و قياس و استحسان را به عنوان منبعي فقهي مورد توجه قرار داد . اساس انديشه فقهي ابو حنيفه بر هفت اصل : كتاب خدا ، سنت رسول ، سخنان صحابه ، قياس ، استحسان ، اجماع و عرف استوار بود .
ابو حنيفه به جز رساله هاي كوچكي ؛ از جمله رساله فقه اش ، كتابي را به نگارش در نياورد شاگردانش پس از وي فتاواي او را در مجموعه اي گرد آوردند . نعمان در اواخر دوره اموي مورد توجه مسلمانان قرار گرفت و در انديشه سياسي اش چون زيديه بود و بر اين باور بود كه رهبري ابوبكر و عمر مشروع بوده و در امام بودن و صايت لازم نيست .
در قيام زيد بن علي ، پنهاني به ياري اش شتافت و همچنين نقل شده كه او از قيام ابراهيم بن عبدالله حسني از پيشوايان زيديه در شهر بصره حمايت نموده است .
ابو حنيفه در خلافت منصور از كوفه به بغداد فرا خوانده شد تا قاضي القضاتيِ آن جا را بر عهده گيرد ولي مقاومت او در برابر اين خواست خليفه موجب شد او زنداني شود و سرانجام در سال 150 هـ . ق . در همان زندان درگذرد .
مذهب حنفي پس از مرگ ابو حنيفه ، توسط دو شاگرد برجسته اش ابو يوسف قاضي مشهور ( م182 هـ . ق . ) و محمد بن حسن شيباني ( م 189 هـ . ق . ) رواج يافت .
مذهب حنفي در زمان خلافت هارون و پس از وي بدل به مذهب رسمي خلفاي عباسي گرديد به گونه اي كه تنها فقيهان اين مذهب مسنددار قضا مي شدند . امّا حاكميت طولاني فاطميان بر مصر مانع از گسترش اين مذهب در غرب جهان اسلام گشت . بعدها مذهب حنفي ، مذهب رسمي خلافت عثماني هم شد . ولي آن هم باعث نشد كه قلمرو حاكميت مذهب از شرق جهان اسلام فراتر رود .
علماي حنفي در مكتب اعتقادي خود ، پيرو ابو منصور ماتريدي ( م332 هـ . ق . )
149 |
هستند ريشه مكتب ماتريدي را بايد در انديشه هاي كلامي ابوحنيفه جستجو كرد ؛ چرا كه ابوحنيفه پيش از ورود در فقه ، كرسي نشين استادي كلام در كوفه بود ، اين مكتب نزديك بلكه تا حدودي مؤيد مكتب اعتزالي هاست . موارد اختلاف مكتب ماتريدي با مكتب اشعري به حدود 40 مسأله مي رسد . در مكتب ماتريدي به عقل بيش از مكتب اشعري توجه نشان داده مي شود . شماري از مسايل اختلافي اين دو مكتب چنين است :
1 ـ اشاعره حسن و قبح اشياء را ذاتي و عقلي ندانسته اند اما ماتريدي ها ، همانند معتزله برآنند كه اشياء حسن و قبح ذاتي داشته و عقل به خودي خود آن را درك مي كند .
2 ـ اشاعره معتقدند صفات الهي بردو گونه است ؛ صفات فعل كه صفاتي حادثند و صفات ذات كه صفاتي قديم اند . در برابر اين انديشه ، ماتريديه همه صفات الهي را صفاتي قديم دانسته و صفات افعال را به يك صفت ذاتي باز گردانيده اند .
3 ـ اشاعره قايل به رؤيت خدايند و ماتريديه آن را انكار مي كنند .
4 ـ اشاعره ، قرآن را ناآفريده و قديم دانسته و ماتريديه باورشان اين است كه خداوند داراي دو كلام بوده ، يكي نفسي و ناآفريده و ديگري كلامي كه از اصوات متشكل شده و آفريده است .
از ديگر باورهاي ماتريديه مي توان به ، ظلم نكردن خدا و محال عقلي بودن آن نسبت به او ، مبتني بودن افعال اش بر مصالح ، آزادي انسان در كارهايش و . . . اشاره داشت .
برخي از معتقدات مذهب حنفي
1 ـ نسخ قرآن به سنتي كه به تواتر يا شهرت مستفيض ثابت شده ، جايز است .
2 ـ در اين مذهب ، هيچگاه قياس بر حديث مقدم نمي شود .
3 ـ در باره خبرهايي كه تنها يك نقل دارند ، ابو حنيفه از نخستين فقهايي است كه آن را پذيرفته است .
4 ـ سخنان صحابه در انديشه فقهي ابو حنيفه هنگام نبود نصوص ديني مورد توجه بوده و بر قياس مقدم است از نظر ابوحنيفه رأيِ تابعي ، ارزش فقهي ندارد .
5 ـ اجماع چه قولي و چه سكوتي آن به عنوان منبعي فقهي شمرده مي شود .
150 |
6 ـ چهارمين منبع درفقه حنفي در زمان فقدان نصوص ديني ، قياس است . منشأ روي آوري به قياس در مذهب فقهي حنفي را بايد در پرداختن آن به مسايل فقهي فرضي دانست .
7 ـ معتبر دانستن ، « استحسان » ويژگي مهم روش فقهي ابو حنيفه است . استحسان نوعي قياس است كه مقيس عليه آن در نصوص ديني نيامده است .
8 ـ عرف نيز در اين مذهب فقهي به هنگام نبود نصوص ديني ، منبعي فقهي دانسته شده است .
به طور كلي ويژگيهاي عمده فقه حنفي را بايد در : آسان گيري در عبادات ، محروم گرايي ، صحيح شمردن تصرفات تا حد امكان ، احترام به آزادي انسان و رعايت سيادت امت دانست .
قلمرو مذهب حنفي
مذهب حنفي ، از نظر شمار پيروان در بين مذاهب اسلامي ، رتبه نخست را داراست .
اين مذهب بر تركيه ، آلباني و مسلمانان شبه جزيره بالكان ، بر اهل تسنن غير كرد عراق ، افغانستان ، ترك نشين هاي آسياي ميانه ، قفقاز و سرزمين هاي مجاور آن ؛ هندوستان غلبه دارد . نيمي از مسلمانان سرزمين شام شامل كشورهاي سوريه و لبنان ، حنفي بوده و در سرزمين فلسطين سومين مذهب است . پيروان اين مذهب در مصر هم پرشمار است و به صورت محدود در ايران ، حجاز ، يمن و شام وجود دارند .
مذهب مالكي
اين مذهب ، دومين مذهب اهل سنت از نظر قدمت و سومين آن از نگاه قلمرو است .
مؤسس اين مذهب ، مالك بن اَنَس اصبحي از طبقه سوم فقيهان تابعي مدينه است .
او حدود سالهاي 90 تا 97 در آن شهر تولد يافت . مالك بيشتر زندگاني خود را در
151 |
مدينه سپري كرد ، فقه را نزد ربيعة بن فروخ ، ابن شهاب زهري ، نافع مولي عبدالله بن عمر ابن هرمز ، امام جعفر صادق ( عليه السلام ) و ابوالزناد فرا گرفت .
مالك ، در برابر خلفا ، سياست آرامي را دنبال مي كرد اما با سكوت . او در برابر قيام نفس زكيه ـ سال145هـ . ق . والي مدينه را به اوبدگمان ساخت . والي مالك را مجازات كرد .
منصور بابت اين رفتار والي كه بي اطلاع او صورت يافته بود ، از مالك عذرخواهي نمود . همچنين هارون در سفر حج خود در سال 179 هـ . ق . در آخرين سال عمر مالك ، از او ديدار به عمل آورد .
با اين همه ، مي توان گفت كه مالك از عباسيان ناخشنود بوده چنانكه همين ناخشنودي او سبب گرايش امويان اندلس به او گشت .
مالك ، در حديث شناسي پيشگام بود .
اثر مهم فقهي مالك كتاب « الموطّأ » است كه به درخواست منصور به نگارش آن پرداخت .
ديگر اثر او ، « رسالة الي الرشيد » است .
مالك علاوه بر كتاب ، سنت ، فتاوي صحابه ، اجماع ، قياس ، استحسان ، مصالح مرسله و استصحاب ، عمل اهل مدينه را در زمره منابع ديني ياد كرده است . مالك ، ظاهر قرآن را بر سنت مقدم مي داشت . مالك طعن بر اصحاب رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را زشت شمرده و آن را جرم بزرگ مي دانست . مالك به درستي نظام « استخلاف » اذعان داشت . او همچنين قرآن را قديم دانسته و به جبر باور داشت .
مذهب فقهي مالك ، به مثابه يك مدرسه فكري نبوده و اجتهاد فقهاي آن فراتر از رأي مالك نمي رود . مالكيان در باورهاي اعتقادي خود پيرو مكتب اشعريند .
مذهب مالك پيش از ظهور مذهب شافعي ، بر حجاز ، مصر و سرزمين هاي آفريقايي اطراف آن ، اندلس و سودان غلبه داشت و در بغداد هم حضور چشمگيري داشت تا آن كه پس از سال 400 هـ . ق . رو به افول نهاده ، با ظهور مذهب شافعي در مصر ، مذهب مالكي در آن به جايگاه دوّم تنزل يافت اما موقعيت خود در شرق آفريقا را از دست نداد .
امروزه مذهب مالكي در قسمت هاي شمالي آفريقا ، الجزاير ، تونس ، در قسمت هاي
152 |
كوهستاني مصر ، سودان ، كويت ، قطر ، بحرين غلبه دارد و در فلسطين و عربستان هم ـ به ويژه منطقه احساء ـ به صورت محدودتر ادامه حيات مي دهد .
مذهب شافعي
مذهب شافعي از نظر قدمت ، سوّمين مذهب فقهي اهل سنت است . بنيان گذار اين مذهب فقهي ، ابو عبدالله ، محمد بن ادريس ، از طبقه چهارم فقيهان تابعي مكه است .
نگاهي به زندگاني شافعي :
محمد بن ادريس به قبيله قريش منتسب بوده و در سال 150 هـ . ق . در شهر غزه از شهرهاي فلسطين ديده به جهان گشود . در آغاز ، فقه را در نزد مسلم بن خالد زنجي در شهر مكه فرا گرفت و در چهارده سالگي از او رخصت فتوي يافت . در بيست سالگي به مدينه رفت و در شمار شاگردان مالك بن انس درآمد . شافعي به مدت 9 سال و تا مرگ مالك در نزد او بسر برد . مالك او را بزرگ مي داشت و او را به فتوي اذن مي داد . شافعي پس از اين ، قضاوت يمن را بر عهده گرفت . او در آنجا با زيديان ارتباط پنهاني داشت تا آن كه در 187 هـ . ق . با تني چند از زيديان به اسارت درآمد و به نزد هارون در بغداد برده شد . اما مدت اسارت شافعي ديري نپاييد و هارون پس از آگاهي بر مقام علمي اش او را آزاد ساخت . شافعي در بغداد با محمد بن حسن شيباني ( م189 ) فقيه معروف حنفي آمد و شد علمي داشت . آشنايي شافعي با مذهب حنفي ـ مكتب اهل رأي كه در عراق متداول بود . سرانجام به آن انجاميد كه او مذهب نويني ، كه ميانه و حد وسط مذهب حنفي و مذهب مالكي است ، يعني مكتب اهل حديث كه در حجاز رايج بود ـ پديد آورد .
شافعي اين مذهب نوين فقهي خود را با بيان قواعد استنباط كه بعدها نام اصول فقه را به خود گرفت اعلام نمود . او پس از آن به مكه بازگشت تا اين كه در 195 هـ . ق . بار ديگر به بغداد رفت در اين بازگشت ، او اولين كتاب اصول فقه ، « الرساله » ، را نگاشت و
153 |
شاگرداني را در حلقه درسي خود پروريد . محمد بن ادريس براي انتشار اين مذهب نوين در سال 195 هـ . ق . به مصر عزيمت كرد . شافعي در مصر به تجديد آراي پيشين خود كه در عراق تدوين كرده و در كتاب هاي « الرساله » و « الحجه » آورده بود پرداخت و به آنها ساماني نو داد . « الرّساله » از نو نوشته شد و كتاب « الأمّ » گرد آمده آراي جديد فقهي او گرديد اين آراء استحكام و اعتبار فقهي بيشتري داشت .
شافعي ، نخستين كسي است كه در اصول فقه و آيات احكام دست به تصنيف زده واز اختلاف احاديث به سخن پرداخته است .
شافعي علاوه بر فقه در شاعري ، قرائت ، نجوم و تيراندازي دستي بلند داشت . او علاقه شگرفي به اهل بيت نشان مي داد تا آن جا كه برخي از مردم بر اين محبت بسيار بر او خرده گرفته اند و او در پاسخ اين شعر را انشاد كرد كه :
. . . . . . . . * * * . . . . . . . .
إن كانَ رَفْضاً حُبُّ آلِ محمد * * * فَلْيَشْهَدِ الثَّقَلان إنّي رافضيّ
« اگر دوستي آل محمد رفض به شمار مي آيد پس انس و جن رفض مرا گواه گردند . »
از شافعي آثار بسياري برجا مانده است :
1 ـ الحجه ، كه كتاب فقهي قديم اوست .
2 ـ الأمّ ، در فقه . اين كتاب در هفت جلد به چاپ رسيده است .
3 ـ الرساله ، در اصول فقه .
4 ـ السنن
5 ـ اختلاف الحديث
6 ـ فضايل قريش
7 ـ ابطال الاستحسان
8 ـ كتاب الاجماع
9 ـ كتاب خلاف مالك والشافعي . . .
شافعي در سال 204 هـ . ق . در فسطاط مصر ديده از جهان برگرفت .
154 |
ب : تاريخ مذهب شافعي
ظهور مذهب شافعي نخست در مصر بود . در آنجا ، اين مذهب با استقبال روبرو گشت . پس از مصر ، اين مذهب بر عراق . شهرهاي خراسان ، توران ، شام و يمن چيره گشت و به ماوراءالنهر ، بلاد فارس ، حجاز و برخي از قسمت هاي هند راه يافت و پس از سال 300 هـ . ق . اين مذهب كم و بيش در اندلس و آفريقا هم ديده شد .
تا پيش از آمدن شافعي به مصر ، مذهب مردم مصر ، حنفي و مالكي بود . پس از استيلاي خلفاي فاطمي و رونق فقه اهل البيت ، مذهب شافعي همچون ديگر مذاهب اهل سنت از رواج باز ايستاد تا اين كه صلاح الدين ايوبي به اين استيلا خاتمه داد . پس از اين مصردوباره شاهدرواج مذهب شافعي گرديد . دولت ايوبيان ، بيش از همه مذاهب چهارگانه ، به مذهب شافعي توجه نشان داد و شغل قضا را به اين مذهب كه مذهب رسمي دولت بود ، مختص كرد . با روي كارآمدن دولت بحري ترك هم توجه به مذهب شافعي ادامه يافت تا آن كه ظاهر بيبرس منصب قضا را به همه مذاهب چهارگانه تعميم داد هرچند كه قلمرو قضايي ديگر مذاهب غير شافعي از شهرهاي قاهره و فسطاط فراتر نرفت .
شيخ الازهر تا سال 1287 هـ . ق . از ميان فقيهان شافعي برگزيده شد .
شام از قرن چهارم در قلمرو مذهب شافعي قرار گرفت .
ويژگي هاي فقهي مذهب شافعي
1 ـ « سنت » تفصيل دهنده قرآن است .
2 ـ نسخ كتاب به سنت ، هرچند هم اخبار متواتر برآن باشد ، پذيرفتني نيست .
3 ـ اجماع پس از كتاب و سنت ، حجت شمرده مي شود .
4 ـ « اقوال صحابه » حجتي بر احكام الهي بوده و بر قياس مقدم است .
5 ـ « اجتهاد به رأي » بي آن كه نصي از كتاب و سنت به عنوان مقيس عليه وجود داشته باشد ، ممنوع است و به اين نوع اجتهاد ، استحسان گفته شده و از زمره منابع فقهي در نزد حنفي هاست .
6 ـ « مصالح مرسله » يعني تقنين بر اساس مصلحت امت ، آن چنان كه مالكيان
155 |
مي گويند در مذهب شافعي در شمار منابع فقهي قرار ندارد .
7 ـ فقه شافعي ، فقهي افتراضي نبوده و تنها به حل مسايلي مي پردازد كه روي داده است .
چند ديدگاه برجسته شافعي و شافعيان
1 ـ رهبري ديني در نگاه شافعي تنها با دو شرط پذيرفتني است :
1 ـ قريشي بودن رهبر 2 ـ همرأيي مردم نسبت به او .
شافعي رهبري بدون بيعت را جز در زمان ضرورت ، نامشروع مي داند . اين است كه خلافت حضرت علي ( عليه السلام ) را برحق دانسته و رويا رويان با آن را ـ چون معاويه و پيروانش ـ « اهل بغي » شمرده است و جنگهاي آن حضرت را در جمل ، صفين و نهروان ، جنگي ديني تلقي نموده است . ولي با اين همه دشنام برآنان از نگاه او روا نيست .
2 ـ حديث در ديدگاه شافعي تنها بر سخن رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) اطلاق مي گردد .
3 ـ علاقه شديد به صحابه و اهل بيت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) از برجستگي مهم مذهب شافعي است .
4 ـ شافعيان ، باورمند به توسل و تبرك به اولياي الهي بوده و كرامت آنان را به ديد انكار نمي نگرند .
5 ـ پايبندي به نمازهاي جمعه و جماعت و دو عيد برجسته مسلمانان ، از ديگر ويژگي هاي شافعيان بوده و گفتني است كه در فقه شافعي ، در هر شهر تنها بايد يك نماز جمعه اقامه گردد .
قلمرو كنوني مذهب شافعي
اين مذهب هم اينك بر دشتهاي مصر ، فلسطين و مناطق كردنشين غلبه داشته و بيشتر ، مسلمانان اندونزي ، مالزي ، فيليپين ، هند ، چين ، استراليا و اكثريت اهل تسنن ايران نيمي از مسلمانان يمن از پيروان آن به شمار مي آيند . اين مذهب دومين مذهب اهل تسنن عراق بوده و در حجاز رقيب مذهب حنبلي است . در شام يك چهارم
156 |
مسلمانان شافعي اند .
شافعيان هند نسبت به حنفي ها كم شمارند . مذهب شافعي در افغانستان از رواج كمي برخوردار است .
مذهب حنبلي
اين مذهب در ميان مذاهب فقهي اهل سنت ، از نظر پيدايش و پيروان ، در رتبه چهارم است .
مؤسس مذهب حنبلي ، ابو عبدالله احمد بن محمد بن حنبل شيباني است . او ريشه عربي داشت . جدش در زمان امويان فرماندار سرخس بوده . ابن حنبل در سال 164 هـ . ق . در شهر بغداد زاده شد و در كودكي قرآن را از بر كرد . ابتدا نزد قاضي ابو يوسف به فراگيري فقه پرداخت اما پس از مدتي به اهل حديث روي آورد .
او تا زماني كه شافعي به مصر نرفته بود ، در نزد وي فقه آموخته و از شاگردان برجسته اش بود . اصرار او بر آفريده نبودن قرآن ، او را رو در روي دولت عباسيان قرار داد . ودر زمان معتصم به مدت 18 ماه به زندان افكنده شد . اما با به قدرت رسيدن متوكل ، از او دلجويي شد و آن قدر قرب يافت كه متوكل بي مشورت او كاري را به انجام نمي رسانيد .
ابن حنبل ، پس از جدا شدن از شافعي ، مذهب جديدي را در فقه پي نهاد . بنيادهاي اين فقه بر پنج اصل استوار بود : كتاب الله ، سنت رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) ، فتاوي صحابه پيامبر ، گفته برخي از صحابي كه با قرآن سازگار مي نمود و تمامي احاديث ضعيف . او آن قدر در استناد به حديث مبالغه مي كرد كه بزرگاني همچون طبري و ابن نديم او را از مجتهدان ندانسته اند . مهمترين اثر ابن حنبل ، كتاب « مسند » اوست كه دربردارنده سي هزار و اندي روايت است . اين كتاب در شش جلد به چاپ رسيده است . از آثار ديگر او مي توان به تفسير قرآن ، فضايل ، طاعة الرسول و ناسخ و منسوخ اشاره نمود . مهمترين اثر فقهي او ، مجموعه اي از فتاوي او در پاسخ به سؤالات ديني شاگردانش است كه توسط ابن قيم ( م 751 ) گردآوري شده است . اين مجموعه در 20 جلد انتشار يافته است . محمد بن
157 |
اسماعيل بخاري ، مسلم بن الحجاج نيشابوري در شمار دانش اندوختگان مكتب اويند . ابن حنبل در سال 241 هـ . ق . در بغداد درگذشت .
مذهب فقهي ابن حنبل
احمد بن حنبل سنت را حاكم بر قرآن دانسته و در فتاوي خود بر احاديث و فتاوي صحابي تكيه مي زد . او بر طبق « مصلحت » فتوي نمي داد . آن گاه كه نصي را رو در روي آن مي يافت بر خلاف مالك عمل مي كرد و هرگاه هم نصي را در برابر مصلحت نمي ديد ، آن را مبناي حكم قرار مي داد و همانند شافعي از مصلحت گريزان نبود .
احمد ، حديث مرسل و ضعيف را معتبر دانسته و آن را بر قياس برتري مي داد .
كاربرد قياس در نزد او تنها در زمان ضرورت روا بود .
برخي از معتقدات مذهبي حنابله
1 ـ در فقه حنبلي ، ركن اصلي در معاملات ، رضايت عاقلان بوده و هر معامله اي درست شمرده شده مگر آن كه نصي بر بطلان آن رهنمون باشد .
2 ـ حنابله در موضوع طهارت و نجاست ، حساسيت ويژه اي داشته اند و از اين جهت در ميان مذاهب شهره اند .
3 ـ فقه حنبلي با پذيرش اصل ذرايع گسترش ويژه اي يافته است . بر اساس اين اصل ، حكم غايات به وسايل آن و حكم نتايج به مقدماتش تسرّي مي يابد .
4 ـ ويژگي مهم حنبليان توجه افراطي آنان نسبت به قضيه امر به معروف و نهي از منكر است .
برخي از آراي ابن حنبل در عرصه كلام سياست و فقه عبارت است از :
1 ـ او در نصوص كه گوياي تشبيه و يا تجسيم و رؤيت حق تعالي بود ، تأويل را روا نمي ديد .
2 ـ معني صحابي در نزد احمد معنايي فراگير داشت و هركه را ولو در ساعتي با پيامبر به سر آورده بود ، به او صحابي گفته مي شد . مسلماني كه به صحابيي دشنام مي داد ،
158 |
اسلام صحيحي در نگاه او نداشت .
با اين همه ، احمد خلافت امام علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) را خلافتي معتبر و ديني مي شمرد . از فضايلي كه براي او در مسندش ياد كرده بر مي آيد كه احمد ، علي ( عليه السلام ) را سرآمد صحابي در فضيلت ها مي دانسته است .
3 ـ احمد گزينش خليفه پيشين و خليفه بعد از خود را امري درست مي ديد . احمد اطاعت پيشواي پيروز را لازم ديده هرچند كه آن پيشوا ستمكار باشد . او خواندن نماز جمعه به اقتداي بر چنين پيشوايي يا برگزيدگان او را وظيفه دانسته و دوباره خواني آن نماز را بدعت مي انگاشت .
4 ـ ابن حنبل تارك نماز را كافر دانسته و قتلش را واجب مي ديد .
مذهب حنبلي در قرن هشتم
ابن حنبل ، پيش از آن كه در زمره پيشوايان فقهي به شمار رود ، پيشواي در عقايد بود . اوج اين درخشش در روزگار متوكل بود . مذهب كلامي ابن حنبل تا آن جا پيش رفت كه مذهب همه حديثگرايان در عقايد گشت . با ظهور مذهب كلامي اشعري ، مذهب كلامي ابن حنبل جاي خود را به آن داد .
اما پس از قرنها ، در قرن هشتم ، ابن تيميه ( م 728 ) به احياي انديشه كلامي احمد پرداخت . ابن تيميه به احياي آن تنها اكتفا نكرد ، نوآوري هايي به مكتب حنبلي افزود ؛ از جمله بدعت بودن سفر براي زيارت حضرت نبي اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) ، ناهمگوني تبرك و توسل با توحيد و انكار بسياري از فضيلت هاي اهل بيت كه در روايات صحاح شش گانه و حتي در مسند ابن حنبل آمده بود .
اين موج نو حنبلي در برابر مخالفت دانشوران اسلامي ياراي مقاومت پيدا نكرد و فروكش نمود تا آن كه محمد بن عبدالوهاب ( 1115 ـ 1206هـ . ق . ) آن را دوباره به صحنه آورد .
تفكر نو حنبلي تفكري آميخته با جمود است آن گونه كه دستاوردهاي تمدن جديد ؛ مانند عكسبرداري را بدون نص ديني بر منع آن ، به ديده تحريم مي نگرد .
159 |
قلمرو
مذهب حنبلي در عربستان مذهب نخست است . در منطقه نجد عربستان اهل تسنن بيشتر حنبلي بوده ودر حجاز با مذهب شافعي و در احساء با مذهب مالكي رقابت مي كند .
41 مسلمانان شام حنبلي هستند . اين مذهب سومين مذهب در فلسطين است و پيروان كم شماري در مصر ، عمان و افغانستان دارد .
منابع
1 ـ ادوار فقه ، محمود شهابي ، ج3 ، ص646 تا 654
2 ـ الملل والنحل ، شهرستاني ، ج1 ، ص206 و 207
منابع حنفي :
1 ـ ادوار فقه ، محمود شهابي ، ج3 ، ص655 تا 663 و ص 695 تا 716
2 ـ المدخل الي دراسة الاديان والمذاهب ، عبدالرزاق محمد اسود ، ج3 ، ص109 تا 132
3 ـ فرهنگ فرق اسلامي ، محمد جواد مشكور ، ص170 و 171 و ص379 تا 381
4 ـ بحوث في الملل والنحل ، جعفر سبحاني ، ج3 ، ص9
5 ـ دائرة المعارف قرن العشرين ، محمد فريد وجدي ، ص26 تا 632
6 ـ دائرة المعارف بزرگ اسلامي ، ج5 ، ص38
7 ـ موسوعة الفقه الاسلامي المقارن ، ج1 و 2 ، ص35
منابع مالكي
1 ـ ادوار فقه ، محمود شهابي ، ج3 ، ص665 تا 672 و ص729 تا 738
2 ـ المدخل الي دراسة الاديان والمذاهب ، ج3 ، ص133
3 ـ تاريخ التراث العربي ، فقه المجلد الأول ، ص129 و 142
160 |
4 ـ موسوعة الفقه الاسلامي المقارن ، ج 1 و 2 ، ص35
منابع شافعي :
1 ـ المدخل الي دراسة الأديان والمذاهب ، عبدالرزاق محمد اسود ، ج3 ، ص155 تا 176
2 ـ ادوار فقه ، محمود شهابي ، ج3 ، ص673 تا 678 و ص739 تا 756
3 ـ دائرة المعارف ، بستاني ، ج11 ، ص392
4 ـ دائرة المعارف القرن العشرين ، محمد فريد وجدي ، ج5 ص402
5 ـ فرهنگ فرق اسلامي ، محمد جواد مشكور ، 248 تا 250
6 ـ موسوعة الفقه الاسلامي المقارن ، ج1 و 2 ، ص36
7 ـ ماهنامه صبح ، ش 65 ، ص46 و 49
منابع حنبلي :
1 ـ ادوار فقه ، محمود شهابي ، ج3 ، ص683 ـ 687 و 758 ـ 773
2 ـ فرهنگ فرق اسلامي ، محمد جواد مشكور ، ص168 ـ 170
3 ـ بحوث في الملل والنحل ، جعفر سبحاني ، ج1 ، ص326
4 ـ موسوعة الفقه الاسلامي المقارن ، ج1 و 2 ، ص35
5 ـ المدخل الي دراسة الأديان والمذاهب ، عبدالرزاق محمد اسود ، ج3 ، ص177 ـ 198
6 ـ دائرة المعارف القرن العشرين ، محمد فريد و جدي ، ج3 ، ص624
161 |
درس چهاردهم :
رخصت حضور
عباس كوثري
{ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلاَّ أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ } ( 1 )
هنگامي كه زائر به حريم كوي يار نزديك مي شود ، التهاب و عشق و شور ، سراسر وجودش را فرا مي گيرد . در آغاز رخصت حضور مي طلبد و در انتظار ديدار لحظه شماري مي كند ؛ زيرا از قرآن آموخته است كه به خانه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) جز با رخصت گام ننهد . اين امر ، كه در كتابهاي زيارتي با عنوان « اذن دخول » از آن ياد شده ، با زمزمه هايي روح نواز همراه است و با اين جمله پايان مي پذيرد :
« فَاْذَنْ لي يا مَوْلاي في الدّخول اَفْضَلَ ما اَذِنْتَ لاِحَد مِنْ أوْليائِكَ فَاِنْ لَمْ اَكُنْ أهلا لِذلِكَ فَاَنْتَ أهْلٌ لِذلِك » .
« پس رخصت ده اي مولاي من ، تا به حريمت راه يابم ؛ بهترين رخصتي كه به هر يك از دوستانت دادي . پس اگر من براي حضور نزد تو شايستگي ندارم ، تو شايستگي اش را داري . » ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . احزاب : 33
2 . مصباح كفعمي ، چاپ دوم ، دارالكتب العلميه ، ص 473
162 |
عالم از ناله عشاق مبادا خالي * * * كه خوش آهنگ و فرحبخش نوايي دارد ( 1 )
رخصت حضور مبتني بر اصول تربيتي و اخلاقي است و در همه زيارتها جايگاهي ويژه و ممتاز دارد ؛ چه در زيارت كعبه و چه در زيارات معصومان ( عليهم السلام ) . پيش از ورود به مكه بايد احرام پوشيد و با آن ، رخصت حضور يافت . امام رضا ( عليه السلام ) در فلسفه احرام مي فرمايد : « دستور احرام براي اين است كه پيش از ورود به حرم و مركز امن الهي ، دلها خاشع شوند و به دنيا و زينت و لذّات آن نپردازند . » ( 2 )
مالك بن انس ، فقيه مدينه ، مي گويد : « سالي در سفر حج همراه حضرت صادق ( عليه السلام ) بودم ، همه مردم لبيك مي گفتند و مي گذشتند ؛ ولي جعفربن محمد از گفتن لبيك باز ايستاده بود و هرگاه برآن مي شد كه لبيك بگويد ، خاموش مي ماند . گفتم : اي پسر رسول خدا ، چاره اي نيست ، لبيك بگو . فرمود : بيم دارم لبيك را ، به نشانه اجابت فرمانهاي الهي ، بگويم ؛ اما پاسخ دريافت كنم كه اجابت نكردي و فرمان نبردي . » ( 3 )
شب تار است و رهِ وادي ايمن در پيش * * * آتش طور كجا ، موعد ديدار كجاست ( 4 )
رخصت حضور در زيارت معصومان ( عليهم السلام ) نيز حديثي شنيدني دارد كه روشنگر راز و فلسفه اين حضور است . در اين رخصت طلبي ها دست كم سه نكته بسيار مهم نهفته است :
الف : يادآوريِ عظمتِ انسانِ آرميده در زيارتگاه
وقتي انسان ، با توجه به فرمان الهي ، در آستان معصوم ( عليه السلام ) قرار مي گيرد ، جايگاه اين خانه رفيع را درمي يابد و با خود مي انديشد : اين كه در اين جايگاه آرميده ، چه عظمتي دارد كه خالق انسانها فرمان داده است از وي رخصت بگيريم !
امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : چون خواستي وارد حرم رسول گرامي شوي ، از باب جبرئيل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ديوان حافظ .
2 . وسائل الشيعة ، ج 9 ، ص 3
3 . بحارالانوار ، ج 47 ، ص 16
4 . ديوان حافظ .
163 |
وارد شو . باب جبرئيل محلّي است كه فرشته وحي هنگام نزول ، از آن حضرت رخصت مي گرفت و وارد مي شد . ( 1 )
در اين نقطه زائر خود را در محل اتصال زمين و آسمان مي بيند و جهاني از بزرگي را در مي يابد .
زآتَش وادي ايمن نه منم خرّم و بس * * * موسي اينجا به اميد قَبَسي مي آيد ( 2 )
ب : محاسبه نفس و تأمّل در خويشتن
وقتي زائر كنار درگاه مي ايستد و رخصت باريافتن مي جويد ، در دل نگران است ؛ آيا براي حضور شايستگي دارد ؟ آيا حضورش با سرزنش انسان بزرگي كه در اين آستان خفته ، همراه خواهد بود ؟ اينجاست كه مؤمنِ بيداردل به تأمل در خويش مي نشيند و خود را ارزيابي مي كند . معصومان در روزگار زندگي مادي خويش به برخي از افراد اجازه ورود نمي دادند . بي ترديد ورود اين گروه مايه تلخكامي و آزار معصومان ( عليهم السلام ) بود . دو واقعه زير نمونه هايي از عدم رخصت امام ( عليه السلام ) است :
1 ـ علي بن يقطين ، كه سبب آزردگي خاطر ابراهيم ساربان شده بود ، در مدينه مي خواست به حضور امام موسي بن جعفر ( عليه السلام ) برسد ؛ ولي اجازه حضور نيافت . نگران شد و سبب را از حضرت پرسيد . امام ( عليه السلام ) فرمود : به اين خاطر كه برادرت ابراهيم را به مجلس خويش راه ندادي . آنگاه از او خواست در آغاز رضايتِ خاطرِ ابراهيم را فراهم كند . علي ابن يقطين چنين كرد و توانست توفيق ديدار حضرت را به دست آورد . ( 3 )
2 ـ گروهي از ارادتمندان امام رضا ( عليه السلام ) چندين روز به قصد زيارت امام به خانه اش آمدند ؛ ولي رخصت ديدار نيافتند . سرانجام سبب محروميت از فيض زيارت را جويا شدند . پاسخ شان داد كه عنوان « شيعه » فراتر از شايستگيهاي آنان است ! ( 4 ) و امام به آنها
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحارالانوار ، ج 97 ، ص 147
2 . ديوان حافظ .
3 . سفينة البحار ، ج 2 ، ص 252
4 . همان ، ج 1 ، ص 731
164 |
يادآوري كرد كه تنها با صداقت و راستي مي توان بر آستان معصومان ( عليهم السلام ) راه يافت .
ج : آموختن ادب خانوادگي
زيارت مكتبي است جامع كه اصول اخلاق اجتماعي را در عمل به انسان مي آموزد . رخصتِ حضور يكي از اين اصول است . قرآن كريم بر اين نكته تأكيد ميورزد كه بايد پيش از ورود به خانه ديگران اجازه بگيريد . در آياتي از سوره نور مي خوانيم :
« اي اهل ايمان ، داخل خانه هاي ديگران نشويد ، تا اجازه بگير و به اهل خانه سلام كنيد اين براي شما بهتر است ، باشد كه متذكر شويد ؛ و اگر كسي را در خانه نيافتيد ، وارد نشويد ؛ تا اجازه يابيد و اگر گفته شد برگرديد ، باز گرديد كه براي شما پاكيزه تر است و خدا از كردارتان آگاه است . » ( 1 )
آياتي ديگر از اين سوره ، حتي به فرزندانِ نابالغ فرمان مي دهد كه در سه وقت براي ورود به اتاق خصوصيِ پدر و مادر اجازه بگيرند . سپس مي فرمايد :
« و آنگاه كه اطفال شما بالغ شدند ، بايد اجازه بگيرند ، همان گونه اشخاصي كه پيش از شما اجازه مي گرفتند خدا آيات خود را بدين روشني بيان مي كند . او دانا و حكيم است . » ( 2 )
اين از حقوق اساسي خانواده است كه قرآن مؤمنان را بدان سفارش مي كند . زيارت ، آموزشِ عمليِ اين قانون است . خداوند در زيارت از فرد مي خواهد بر درِ خانه بايستد ، اجازه بگيرد و سرزده وارد نشود تا با اهميت اين قانون آشنا شود و بياموزد كه در اجتماع نيز بايد به آن پايبند باشد .
بدين ترتيب زيارت ، خود مكتب است ؛ مكتبي داراي متعالي ترين ارزشها كه اگر درست انجام گيرد ، تحوّلي عظيم در انسانها پديد مي آورد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نور : 27 و 28
2 . همان : 59
165 |
درس پانزدهم :
فلسفه و نقش زيارت
جواد محدثي
امامان ، اولياي خدا ، انسانهاي والا ، شهيدان و صدّيقان مثل آينه اند .
ائمّه ، ملاك و معيارند ، الگو واسوه اند .
ايستادن در برابر آيينه هاي فضيلت نما ، « رذيلت » ها را هم خودبه خود مي نماياند و قرار گرفتن در مقابل آيينه هاي كمال ، « نقص » ها را نشان مي دهد .
« زيارت » ، نوعي حضور در برابر آينه است .
زيارت ، خود را به « ميزان » عرضه كردن و خود را به « محك » زدن و خود را با « الگو » و « مدل » سنجيدن است .
وقتي ما در برابر يك معصوم و امام شهيد قرار مي گيريم و در مزار پيشوايان دين ، با شناخت و بصيرت حضور مي يابيم و مي دانيم كه اينان ، كمال مجسّم و عينيّتِ فضيلت و جلوه اي از نور خدا و چشمه اي از فيض ربّ و تبلوري از ايمان و خلوص و عبوديّت و پاكي اند ، عظمتِ آنان ما را متوجّه نقايصمان مي كند و پاكي آنان ، ما را با آلودگي هايمان آشنا مي سازد .
معنويّت و روحانيّت آنان ، ما را به ماديّت و دنياگراييمان واقف مي گرداند .
« طاعتِ » آنان ، معصيت ما را آشكار ، نورانيّت آنان ، تيره جاني و تاريكدلي ما را
166 |
روشن ، صفاي آنان ، غَلّ و غشّ ما را فاش ، خداترسي آنان ، هواپرستيِ ما را برملا و تعالي روح و رتبه والايشان ، تنزّل مقام و پستي منزل ما را نمايان مي سازد .
« زيارت » ، زمينه ساز اين تقابل و تقارن و مقايسه و محاسبه است و تا اين سنجش انجام نگيرد ، به كاستيهاي اخلاقي و ضعفهاي معنوي خود واقف نخواهيم شد . براي همين است كه زيارت را قرار گرفتن در برابر آينه مي دانيم .
امامان ، كه « انسانهاي برتر » اند ، شخصيّتي دارند كه حدّ و مرز تعالي انسان را نشان مي دهند . انسان كامل بودن آنان ، به ما نشان مي دهد كه تا كجا مي توان پر كشيد و طيران كرد و كمال يافت .
به زيارتِ اين اسوه ها رفتن ، ما را به آن قلّه اي كه بايد برسيم ، به آن حدّ و مرزي كه بايد قدم بگذاريم و به آن مرتبه اي كه بايد نايل شويم ، « راهنمايي » مي كند . اولياي دين كه زيارتشان بر ما فرض و لازم است ، بيان كننده حدّ و مرز سير صعودي انسانها در مسير پاكي و طهارت و كمالند .
در تعبيراتي كه در زيارتنامه ها آمده ، اين نشان دادن حدّ و مرز را مي توان ديد . از امامان معصوم ، با كلمات و عناويني ياد شده است كه در اين باب ، بسيار راهگشاست .
مفاهيم و تعبيراتي همچون : « آيه » ، « بيّنه » ، « حجّت » ، « گواه » ، « شهيد » ، « صراط » ، « راه » ، « نشانه » ، « راهنما » ، « منار » ، « امام » ، « در » ، « چراغ » ، « نور » ، « ستاره » ، « ماه » ، « خورشيد » ، « دليل » ، « پرچم » ، « علامت » و . . . كه در متون زيارتي ديده مي شود ، مبيّن اين نكته است .
پيوند با پاكان
در مسائل اخلاقي و تربيتي ، پيوند با نيكان و رابطه با صالحان و آشنايي با خانواده هاي ريشه دار و صاحب كرامت و شرف ، سازنده است ، به همان شكل كه گسيختگي از تبار پاكان و بريدگي از ريشه هاي فرهنگي و اخلاقي ، زمينه ساز فساد و گناه و بي مبالاتي و عدم تعهّد است .
زيارت ، عاملي در جهت پيوند با صالحان ، يا تقويت رابطه معنوي با وارستگان است ، ايجاد رابطه ( اگر نيست ) و تحكيم پيوند ( اگر هست ) .
167 |
زائري كه به ديدار وليّي از اولياي خدا مي رود ،
يا بر مزار امامي از ائمّه يا پيامبري از انبيا حاضر مي شود ،
يا بوسه بر آستان پاك پيشواي شهيدي مي زند و « سلام » مي دهد ،
يا به ادب و احترام ، در پيش روي مرقد معصومين و صالحان و صدّيقين و شهدا مي ايستد ، به ياد گذشته فرهنگي و ميراث فكري و ريشه هاي معنوي خويش مي افتد و اهل صلاح و سداد مي شود . اين پيوندها و نسبتها و رابطه ها ، انسان را در بستري از نيكي و عفاف و تعهّد قرار مي دهد . خويشاوندي ها ، همه اش نَسَبي و سَبَبي نيست .
زائر ، مدّعي است كه به خاندان پيامبر عشق ميورزد ، با آنان رابطه و آشنايي دارد ، از آنان است ، با آنان است ، آنان را مي شناسد ، با آنان هم ريشه و هم خانواده است . اهل يك مملكت و آبادي و خاك و خون اند . نشانه اين پيوند هم ، همين « زيارت » است .
« زيارت » ، يادآور پيوندهاي معنوي و خويشاوندي فكري و فرهنگي يك « مؤمن » با اولياي خدا و پيشوايان ديني خود است .
در زيارتنامه ها ، تداوم اين رابطه و تكرار اين ديدار و تقويت اين پيوند در دنيا و آخرت ، جزوِ درخواستها است .
علاقه به ديدار مجدّد و پيمان با خدا و حجّت او براي « زيارتي ديگر » هم ، در اصلاح نفس مؤثّر است .
قرب به خدا
اساس تربيت روحيِ مسلمان ، « ذكر خدا » است و ريشه تباهيِ اخلاق ، « غفلت » است و « دوري » و « نسيان » .
اگر ائمّه معصوم ، مقرّب درگاه پروردگارند ، به خاطر آن است كه « عبوديّت خدا » را در اوج متعالي اش دارند .
اگر اسوه و الگوي ما هستند ، براي آن است كه در « تقوا » و « طاعت » خدا ، سرآمد اهل روزگارند . زائري كه در مرقد پاكشان آستانه ادب مي بوسد و به تكريم و احترام مي پردازد ، بايد به ياد خدا افتد ؛ چرا كه « ائمّه » ، واسطه خالق و خلق اند ، راهِ منتهي به خدايند ، آينه
168 |
حق نمايند ، زيارتشان يادآور خداوند است .
وقتي توجّه به خدا ، نقش تربيتي و سازنده و بازدارنده از گناه دارد ، اين توجّه در كنار مزار اولياي خدا بيشتر و شديدتر است . پس زيارت بايد بازدارنده از گناه باشد ؛ چرا كه در « زيارتگاه » ، به اداي احترامِ امامي مي ايستيم كه عظمت و قداستش را مديون بندگي خداست . مگر مي شود كسي مدّعي عشق و محبّت دوستان خدا باشد ، ولي در راه و روش و زندگي و عمل ، برخلاف رضا و خواستِ آنان گام بردارد .
زيارت معصومين و مزار ائمّه و قبور اولياي خدا و امامزادگان ، جدا از ياد خدا و منفصل از معنويّت و روحانيّت نيست . زائر هم از اين رهگذر ، غنچه فطرتش را شكوفا مي كند و با ياد خدا و توجّه به معبود ، دل را صفا مي بخشد .
نزديكي به خدا هم يكي ديگر از آثار سازندگيِ زيارت است .
« زيارت » ، چون پيوند و تجديد عهد با بندگان خالص خداوند است ، زمينه كسب صفات شايسته و عامل رشد معنوي و در نتيجه تقرّب به خدا مي گردد . وقتي در زيارت ، انسان ناقص در برابر انسان كامل قرار مي گيرد ، انگيزه كمال يابي ، او را متوجه خدا مي كند و مايه تقرّبش به حق تعالي مي گردد .
تقرّب به اولياي خدا ، راهي است براي تقرّب به خداوند ؛ چرا كه اينان ، وسيله و صِراط و راهنما و مشعل هدايت اند . آشنايي و انس با اينان ، زائر را با خداوند مأنوس و آشنا مي سازد . تا انسان نخواهد كه تقرّب بجويد ، نزديك هم نمي شود . بايد « تقرّب » جست ، تا به « قُرب » رسيد . به همين جهت ، تعبيرِ « اَتَقَرَّبُ » در زيارتنامه ها زياد است و ديدار مرقد وليّ خدا ، سبب نزديك شدن به خدا به حساب آمده است .
تحول و توبه
اگر در زيارت ، تحوّل روحي پديد نيايد ، چه سود ؟ !
اين تحوّل و انقلاب روحي و حال زائر ، پس از زيارت ، نشانه اثرپذيري از جذبه هاي معنوي است كه در مزار يك امام و در كنار مرقد يك پيشواي معصوم وجود دارد . اين « انقلاب » بايد خواسته يك زائر باشد .
169 |
آنكه از زيارت برمي گردد ، بايد همراه با تحوّل و تغيير و توبه و انابت باشد . بايد فرق كرده باشد و گرنه از زيارت بهره اي نگرفته است . گنهكار ، از محيطِ پاكِ زيارتگاه اثر مي پذيرد و در فضاي ديگري قرار مي گيرد . اين تحوّل چه بسا از دور فراهم نگردد . بايد بيايد ، رنج سفر ببيند ، پاي به راه نهد ، با شوق و درد وادي ها را بپيمايد تا در كنار مرقد « قرار » گيرد و . . . آنگاه است كه اين « حضور » ، تأثيرِ تربيتي دارد .
در عتبات ائمّه حضور يافتن و به « حساب » خود رسيدن ، به گذشته خويش و اعمال خود توجّه كردن و تصميم به پاكي و زندگي خوب گرفتن ، از آثار ديگر زيارت است . زيارت ، انسان را به خطاهايش « متوجّه » و « معترف » مي كند و در راه او ، بارقه « اميد » و « مغفرت » مي آفريند . زائر بايد خود را در چنين جايگاه و مقامي احساس كند .
مزار ائمّه ، بهترين جا براي « محاسبه نفس » و رسيدگي به پرونده اعمال خويش است .
من كه هستم ؟ چه كرده ام ؟ به كجا آمده ام ؟ به زيارت چه كسي شرفياب شده ام ؟ چرا آمده ام ؟ چه مي خواهم ؟ چه آورده ام ؟ با چه رويي حاجت بطلبم ؟ با كدام عمل صالح ، خود را « اينجايي » معرّفي كنم ؟ گذشته ام چه بوده است ؟ اكنون چه كاره ام ؟ آيا گناهانم اجازه مي دهد كه چهره بر آستان اين مرقد بسايم ؟ آيا قطرات اشكم ، شايسته آن هست كه بر ضريح و رواق و خاك مرقد حجّت خدا بچكد ؟ تا پاك نشوم كه نمي توانم چشم به پاكان بيفكنم ! تا لايق نباشم كه نمي توانم مدعي دوستي و محبّت و ولايت باشم ! پس بايد توبه كنم ، عوض شوم ، به بركت حضور در اين محضر ، از آلودگي ها دست بشويم . اينجاست كه زيارت ، عامل توبه و زمينه ساز گناه زدايي مي شود .
استغفار و توبه از گناهان و توجّه به خدا و اميد مغفرت ، در زائر رسول الله لازم است . بدينگونه ، زيارت عاملِ تزكيه نفس و خودسازي و تربيت است . وقتي كه زيارت ائمّه و پيوند با آنان در تطهير جانها و اصلاح اخلاق و تربيت نفوس مؤثّر است ، اين خود نوعي هدايت و امامت و رهبري ائمّه را مي رساند . اين هم نوعي شفاعت است كه در همين دنيا اثرش روشن مي شود . مزارهاي معصومين ، كانون هاي جاذبه دار براي كشش فطرتها و دلهاي مستعد به خير و صلاح است .
170 |
زيارت ، عامل « توجّه به خدا » ، « تقرّب به خدا » ، « تحوّل روحي » و « توبه و گناه زدايي » است . اينهاست آثار تربيتي و نقش سازنده زيارت اولياي خدا ، به شرط آنكه زائر ، عارف باشد ؛ عارف به حقّ ائمّه و مقام و شخصيتشان ، عارف به وظيفه خود در مقابل امامان .
ولايت خون ، برائت شمشير
در فقره هايي از زيارتنامه ها ، روي « تسليم قلب » تأكيد شده است ؛ يعني ابراز اين نكته كه دل ، قلمرو فرمان آنان است و مي خواهد هر آنچه را كه آنان مي خواهند .
تذكّرها و يادآوري ها و اظهار « موضع » ها ، براي كسي كه در راه است ، تقويت اراده و قوّت قلب مي آورد . عوامل تضعيف گر و فلج كننده و بازدارنده و وسوسه هاي دنياخواهانه همواره وجود دارند و احتياج به تقويت و الهام و رسيدن موجي از پس موج ديگر . . . ضروري است و كسي را هم كه چندان قاطع و استوار در راه نيست ، به راه مي كشد و اين سويي مي سازد .
پيرو راه اهل بيت در مسأله دوستي و دشمني و « حرب » و « سِلم » بايد موضع دار باشد ، نه بي خط و بي طرف و بي نظر . . . !
اين ، خود دين و آيين است و مقتضاي زندگيِ مكتبي است .
كلام آخر
ديديم كه « زيارت » ، هم جنبه اعتقادي داشت ، هم بُعد سياسي و اجتماعي و هم از « سازندگي » و « تربيت » برخوردار بود . با اين وصف ، نه زيارت كهنه شدني است و نه از آثار تربيتي و جنبه هاي سازندگيِ آن كم مي شود .
« زائر » ، هر كه باشد و « زيارت » هرگاه كه انجـام شود و « مزار » در هر جا و هر سرزمين كه باشد ، كانوني براي رشد معنويّات و زمينه اي براي رشد ارزشهـاي الهـي در انسانهاسـت .
چه زيارتِ « خانه خدا » باشد ، چه زيارت « مرقد رسول الله » . چه زيارت قبور اولياي دين و مدفونين مظلوم « بقيع » باشد و چه شهداي « اُحد » و مدفونينِ قبرستان ابوطالب و
171 |
به خاك آرميدگان در زيارتگاههاي مختلف دور و نزديك ، مشهور و گمنام ، اينها همه ، دل و جان را روشن ساخته و اميد مي بخشد . حتي زيارت قبور مؤمنان و صالحان نيز انسان را به ياد آخرت و صلاح مي اندازد و ياد خدا را در دلها بيدار مي سازد .
از قبور اولياءالله ، نورِ معرفت و هدايت مي درخشد .
مكانهاي مقدّس و مذهبي ، انسان را به خدا نزديك مي كند و حالت خضوع و خشوع و آرامش ايجاد كرده ، روح را سرشار از خلوص ، دل را پر از اميد ، جان را لبريز از صفا و عشق مي نمايد .
نبايد زيارت ، تنها يك عمل تكراري و بي روح باشد . زائر ، نبايد به ظواهر و شكلها و ساختمانها و در و ديوار و نور و رواق بنگرد و از عظمتِ معنويّتِ معصوميني كه در اين زيارتگاهها آرميده اند ، غافل شود .
زيارتگاهها ، بايد محيطي پاك ، معنوي ، يادآور صداقت و كمال ، بازدارنده از گناهها و رذايل و زنده كننده ارزشهاي اسلامي باشد .
اينجاست كه انسان از راه زيارت ، به خدا نزديك مي شود ؛ چرا كه با نيّتي خالص « وليّ خدا » را زيارت كرده است .
زمينه ساز اين قرب ، « معرفت » است .
هر چه ميزان خداشناسي ، پيغمبرشناسي و ولي شناسيِ ما بيشتر باشد ، به همان اندازه ، نصيب ما از بركات اين قبور نوراني و مزارهاي متبرّك بيشتر خواهد شد .
اميد آنكه زيارتهايمان ، خالص و معنوي باشد .
حجّمان ، قبول درگاه خداوند قرار گيرد .
و توفيق زندگي به گونه اي « خداپسندانه » ، در طول عمر ، شامل ما گردد .