بخش 14

درس بیست و نهم : حضرت باقر العلوم طلوع فجر دانش ماهتاب هدایت حدیث محبت سیره اجتماعی شهادت درس سی#160;ام : سیره عملی امام باقر شمایل اوصاف عبادت مهابت و شجاعت رفتار با یاران و دیگر مردم آراستگی ظاهر غذا خوردن میهمانی دادن تجارت و کار سخاوت و بخشش


329


درس بيست و نهم :

حضرت باقر العلوم ( عليه السلام )

محمّد باقر پوراميني

طلوع فجر دانش

امام محمد باقر ( عليه السلام ) در اول ماه رجب سال 57 هجري ديده به جهان گشود . حضرت سجاد پدر ، و فاطمه دختر امام حسن مجتبي ( عليه السلام ) مادر آن شمع فروزان هدايت بودند . ( 1 )

لقب زيباي « باقر » از تسلط و احاطه فراوان او بر دانش دين حكايت دارد ؛ آنگونه كه پيامبر رحمت ، حضرت محمد نيز پيش از تولد او به اين لقب اشاره كرده بود : « يبقر علم الدّين بقراً » ؛ « وي علم دين را كاملا موشكافي مي كند . » ( 2 )

او در سه سالگي شاهد حماسه خونبار عاشورا بود ؛ حادثه غمباري كه در آن ، عزيزترين و محبوب ترين كسانش به بارگاه الهي راه يافتند و با خون خويش ماهيت حاكمان منحرف اموي را عيان ساختند .

حضرت باقر ( عليه السلام ) 39 سال در سايه امامت پدر قرار داشت و از نسيم دانش و بينش او بهره جست و در همه حال همكار و همراز او بود . جريان ملاقات جابربن عبدالله

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اعلام الوري ، علامه طبرسي ، ص259

2 . الارشاد شيخ مفيد ، ج2 ، ص159


330


انصاري ـ صحابي نامي پيامبر ـ با او در اين مقطع شنيدني است ؛ او نزد امام رفت و نامش را پرسيد ، حضرت خود را محمدبن علي بن حسين معرفي كرد ، جابر امام را بوسيد و سلام رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را به وي رسانيد ، آنگاه اين سخن پيامبر را به امام گفت :

« جابر ! تو آنقدر عمر خواهي كرد كه يكي از فرزندان من بنام محمد بن علي بن حسين را خواهي ديد ، خداوند به او نور حكمت عطا فرموده است ، سلام مرا به اوبرسان . » ( 1 )

گويند كه جابر هر روز دوبار به ديدار امام مي رفت و سپس در مسجد پيامبر مي نشست و اين پيشگويي آخرين فرستاده خدا را نقل مي كرد . ( 2 )

ماهتاب هدايت

امام زين العابدين ( عليه السلام ) وقتي در سال 94 هـ . ق . به شهادت رسيد ، امام باقر ( عليه السلام ) در مسند امامت نشست و كشتي هدايت امّت را به دست گرفت . دوران 19 ساله امامت پيشواي پنجم با حاكميت پنج خليفه غاصب اموي همراه بود . حدود پنج سال از اين مدّت ، در دوره حكومت وليد و سليمان بن عبدالملك واقع شده بود و پس از آن به دست عمربن عبدالعزيز افتاد . اين خليفه با ممنوع ساختن دشنام بر امام علي ( عليه السلام ) و بازگرداندن فدك به امام باقر ( عليه السلام ) ، رفتاري ملايم با خاندان علوي پيش گرفت ، ليكن اين دوره 2 سال و چند ماه به طول نكشيد و آنگاه يزيدبن عبدالملك و سپس هشام بن عبدالملك رفتار خشن و ظالمانه برادران بدسيرت خود را دنبال كردند و به اذيت و آزار امام پرداختند . ( 3 )

حضرت باقر ( عليه السلام ) با توجه به فراز ونشيب هاي موجود ، از تلاش باز نايستاده ، مشعل اسلام راستين را فروزان نگهداشت و با بهره جستن از فرصت هاي استثنايي و نادر ـ همچون دوران عمر بن عبدالعزيز ـ مباني و اصول مسائل عقيدتي و فقهي شيعه را تبيين كرد و با تربيت ده ها شاگرد نامور ، نهضت علمي نويني را پي ريزي كرد ، تلاش مقدسي كه از بركت آن ، احاديث بسياري نشر و ترويج يافت و زمينه فعاليت آتي امام

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان ، ص158

2 . بحارالانوار ، ج 46 ، ص 226 .

3 . نكـ : سيره پيشوايان ، مهدي پيشوايي ، ص312 ـ 340


331


صادق ( عليه السلام ) را فراهم ساخت .

محفل علمي امام ، جايگاه حضور دانشمندان شيعه و سني بود و جملگي از درياي بي كران او سيراب گشته و بر ابّهت و عظمت مقام امام اعتراف مي كردند .

عبدالله بن عطاي مكي گويد : « هيچگاه دانشمندان را نديدم كه در محضر شخصي به اندازه محمدبن علي احساس كوچكي و حقارت نمايند . من خود شاهد بودم كه حكم ابن عتيبه باآن مقام و منزلتش در نظر مردم ، در برابر محمد بن علي مانند كودكي بود كه در محضر استاد و معلم خويش زانوي ادب برزمين نهاده است . » ( 1 )

ابو يوسف انصاري مي گويد : از ابو حنيفه پرسيدم : آيا تا كنون با محمدبن علي ملاقات كرده اي ؟ گفت آري ، يك روز از او پرسيدم : آيا گناهان را هم خداوند اراده مي نمايد ؟ فرمود : آيا در اين صورت گناهكاران بي اختيار مرتكب معاصي مي گردند ؟ ابو حنيفه گفت : من هيچ پاسخي را نديدم كه اينگونه شنونده را ساكت و قانع كند . ( 2 )

محمدبن مسلم ، زرارة بن اعين ، ابو بصير ، بريدبن معاويه عجلي ، جابربن يزيد و حمران بن اعين از شاگردان برجسته مكتب امام باقر ( عليه السلام ) به شمار مي رفتند و امام صادق ( عليه السلام ) درباره چهار شخصيت نخست مي فرمايد :

« مكتب ما و احاديث پدرم را چهار نفر زنده كردند . اگر اينهـا نبودند كسي از تعاليـم دين و مكتـب پيامبر بهره اي نمي يـافت اين چند نفر حافظـان دين بودند . آنـان از ميان شيعيان زمـان ما ، نخستيـن كساني بودند كه با مكتـب ما آشنا شدنـد و در روز رستاخيز نيز پيش از ديگران به ما خواهند پيوست . » ( 3 )

محمد بن مسلم مي گويد : « هر موضوعي كه به نظرم مي رسيد از امام باقر ( عليه السلام ) مي پرسيدم و جواب مي شنيدم ، به طوري كه سي هزار حديث از امام پنجم آموختم . » ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تذكرة الخواص ، ابن جوزي ، ص377

2 . همان .

3 . رجال كشي شيخ طوسي ، ص136

4 . همان ، ص163


332


جابربن يزيد جعفي مي گويد : « ابو جعفر هفتاد هزار حديث برايم نقل كرد » ( 1 )

گفتني است كه سخنان و احاديث امام باقر ( عليه السلام ) در كتب شيعه فراوان به چشم مي خورد . آثار مورّخان و دانشمندان اهل سنت نيز آكنده از گفتار حضرت باقر ( عليه السلام ) است و نام امام در آثاري چون موطأ مالك ، سنن ابي داود ، مسند ابي حنيفه ، تفسير كشاف زمخشري به چشم مي خورد . ( 2 )

حديث محبت

روح نوراني پيشواي پنجم در محبت الهي ذوب شده بود و او همواره در پيشگاه عظمت ربوبي اظهار بندگي مي كرد و با تمام وجود او را مي پرستيد .

امام صادق ( عليه السلام ) از صفاي معنوي پدر چنين ياد مي كند :

« پدرم همواره در حال ذكر بود . وقتي با او راه مي رفتم و يا غذا مي خوردم ، او ذكر خدا مي كرد . هنگامي كه با مردم سخن مي گفت نيز از ذكر خدا غافل نمي شد . اورا مي ديدم كه زبانش حركت مي كرد و لا إله إلاّالله مي گفت . پدرم ما را جمع مي كرد و به ما امر مي فرمود تا طلوع آفتاب ذكر بگوييم . به هريك از ما كه خواندن مي دانست دستور مي داد قرآن بخواند و آنانكه خواندن نمي دانستند مي فرمود ذكر بگويند . » ( 3 )

در حالات معنوي آن امام روايت كرده اند كه : در هر شب و روز صد و پنجاه ركعت نماز مي گزارد . ( 4 )

افلح ـ غلام آن حضرت ـ مي گويد : « با محمد بن علي ( عليهما السلام ) به قصد خانه خدا از خانه بيرون شديم ، هنگامي كه به مسجدالحرام رسيديم و چشم مبارك او به خانه خدا افتاد ، صدايش به گريه بلند شد . عرض كردم : پدر و مادرم فداي شما ! اگر قدري صدايتان را بلندتر كنيد مردم متوجه شما مي شوند ، فرمود : « وَيْحَكَ يا أفْلح ! وَلِمَ لا أبْكي ، لَعَلَّ الله

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان ، ص194

2 . المناقب ابن شهر آشوب ، ج4 ، ص195

3 . الانوارالبهيه ، شيخ عباس قمي ، ص121 ؛ اعيان الشيعه ، محسن امين عاملي ج1 ، ص651

4 . سير اعلام النبلاء ، ذهبي ، ج4 ، ص403


333


تعالي يَنْظُر إلَيَّ مِنْه برحمة فأفوز بها عنده غداً . . . » ؛ « افلح ، واي برتو ! چرا گريه نكنم ، شايد به خاطر همين گريه ، خداوند مرا مورد رحمت قرار دهد و فرداي قيامت رستگار شوم . »

سپس امام طواف كرد و كنار مقام ابراهيم آمد تا نماز بگزارد . هنگامي كه سر از سجده برداشت محل سجود او از شدت گريه خيس شده بود . » ( 1 )

پنجمين ستاره پرفروز آسمان ولايت خطاب به جابر بن يزيد جعفي فرمود :

« جابر ! به خدا سوگند شب را با حزن و نگراني صبح نمودم . اندوه من به خاطر آخرت است . . اين خانه آخرت است كه زنده است و سزاوار نيست كه انسان مؤمن به زينتهاي فريبنده دنيا دل بربندد و آرامش خود را در آنها جستجو كند . بدان كه دنيا گرايان مردماني غافل ، فريب خورده و نادان هستند و آخرت گرايان افرادي باايمان . . . . » ( 2 )

بي شك اين صفاي دروني و محبت فراوان امام به پروردگار عالم و دوري از ظواهر فريبنده دنيا براي راهجويان سعادت ، راهگشا است .

سيره اجتماعي

برخورد امام باقر ( عليه السلام ) با مردم ، نسخه احياي پيوند و صميميّت ميان امت اسلامي است . آن حضرت بر همنشيني و ديدار با مردم اصرار داشت و با رويي گشاده از ايشان استقبال مي كرد .

يكي از نزديكان امام مي گويد : « هرگاه دوستان و برادران آن امام به حضورش مي آمدند ، از خانه آن بزرگوار بيرون نمي رفتند مگر اينكه با غذاهاي خوب ايشان را پذيرايي مي كرد و لباسهاي نفيس به آنان هديه مي داد و مي فرمود : « ما حَسَنة الدّنيا إلاّ صِلَة الإخوان وَالمعارف » ؛ « نيكي دنيا چيزي نيست جز هديه دادن به برادران و دوستان . » ( 3 )

يكي از دوستان امام به نام ابي عبيده مي گويد : « در سفر ، رفيق و همراه امام باقر ( عليه السلام )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بحارالانوار ، مجلسي ، ج46 ، ص29 ؛ حضرت امام باقر ، ( سرچشمه هاي نور ) ، ص34

2 . حلية الاولياء ، ابونعيم اصفهاني ، ج3 ، ص182

3 . الفصول المهمه ، ابن صباغ مالكي ، ص197


334


بودم . در طول سفر هميشه نخست من سوار بر مركب مي شدم و سپس آن حضرت بر مركب خويش سوار مي شد . زماني كه بر مركب مي نشستيم و در كنار يكديگر قرار مي گرفتيم ، آن چنان با من گرم مي گرفت و از حالم جويا مي شد كه گويي لحظاتي قبل در كنار هم نبوده ايم و دوستي را پس از روزگار دوري جسته است .

به آن حضرت عرض كردم : اي فرزند رسول الله ! شما در معاشرت و لطف و محبت به همراهان و رفيقان به گونه اي رفتار مي كنيد كه از ديگران سراغ ندارم و براستي اگر ديگران دست كم در اولين برخورد ، رفتار خوشي با دوستانشان داشته باشند ، ارزنده خواهد بود . امام باقر ( عليه السلام ) فرمود : آيا نمي داني كه مصافحه و دست دادن چه ارزشي دارد ؟ مؤمنان هرگاه با يكديگر مصافحه كنند و دست دوستي بفشارند ، گناهانشان همانند برگ هاي درخت فرو مي ريزد و در منظر لطف خدايند تا از يكديگر جدا شوند . ( 1 )

اسود بن كثير گويد : تهيدست شدم و دوستانم به من رسيدگي نكردند ، نزد امام باقر ( عليه السلام ) رفتم و از نيازمندي خود و جفاي برادران شكوه كردم ، آن حضرت فرمود : « بئس الأخ أخٌ يرعاك غنيّاً و يقطعك فقيراً » ؛ « بد برادري است آن كس كه به هنگام توانمندي حالت را بپرسد و تو را در نظر داشته باشد ولي زماني كه نيازمند شدي ، از تو جدا شود ! » آنگاه امام به خدمتكار خود دستور داد تا هفتصد درهم به من بدهند ، سپس فرمود : اين مقدار را خرج كن و هرگاه تمام شد و نياز داشتي باز مرا از حالت خود آگاه ساز . ( 2 )

امام صادق ( عليه السلام ) از توجه پدر به نيازمندان ياد مي كند و مي فرمايد : روزي نزد پدرم آمدم ، ايشان در حال تقسيم هشت هزار دينار بين تهيدستان مدينه بود . او يك خانواده يازده نفري را كه همه برده بودند ، آزاد كرد . ( 3 )

و يا لباسي براي ما مي آورد و مي فرمود : « هذِهِ مُعَدَّةٌ لَكُمْ قَبْلَ أنْ تَلْقوني » ؛ « اين را قبل از اينكه بياييد براي شما كنار گذاشته بودم . » ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . كافي ، شيخ كليني ، ج2 ، ص179 ؛ بحارالانوار ، ج46 ، ص302

2 . كشف الغمه ، اربلي ، ج2 ، ص321 ؛ امام باقر جلوه امامت در افق دانش ، ص217

3 . بحارالانوار ، ج46 ، ص302

4 . كشف الغمه ، ج2 ، ص334


335


شهادت

هشام بن عبدالملك از ارتباط تنگاتنگ ميان امام و مردم بيم داشت و آن چشمه هدايت را تهديد جدي براي خلافت خاندان اموي مي دانست ، لذا آن حضرت را پس از دستگيري به دمشق منتقل كرد و زير نظر شديد مأموران قرار داد .

ابوبكر حضرمي گويد : « هنگامي كه ابو جعفر ( عليهما السلام ) به شام برده شد ، براي ديدار با هشام به خانه او رفتم ، قبل از آنكه امام وارد شود ، هشام به يارانش گفت : هنگامي كه من از سرزنش محمد بن علي ( عليهما السلام ) دست كشيدم شما او را به باد سرزنش بگيريد .

سپس دستور داد تا امام را وارد كنند . هنگامي كه ابوجعفر ( عليهما السلام ) وارد شد با اشاره دست به يكايك حاضران سلام كرد و نشست . هشام از اينكه امام به هنگام سلام او را خليفه نخوانده و بدون اجازه او نشسته است ، بسيار خشمگين شد . آنگاه به توهين و توبيخ امام پرداخت و حاضران يكي پس از ديگري به حضرت بي احترامي كردند . پس از آنكه همه ساكت شدند ، امام ( 1 ) برخاست و فرمود :

مردم ! به كجا مي رويد و چه جايي براي شما اراده شده است ؟ گذشتگان شما بوسيله ما هدايت شدند و پايان شما هم به ما ختم مي شود . اگر حكومت زودگذري در دست شماست بدانيد كه حكومت هميشگي از آن ماست . پس از حكومت و قدرت ما حكومتي نخواهد آمد ؛ زيرا ما اهل عاقبت هستيم و خداوند متعال مي فرمايد : « والْعاقِبةُ لِلْمُتّقينْ » . پس از سخنان امام ، هشام دستور داد آن حضرت را زنداني كنند . ( 2 ) امام باقر ( عليه السلام ) در زندان با زندانيان به گفتگو پرداخت و پس از چندي آنان شيفته حضرت شدند ، هشام كه نقشه خود را ناكام يافت امام را روانه مدينه ساخت ( 3 ) و آنگاه ايشان را بهوسيله زهر مسموم كرد و به شهادت رساند . موّرخان تاريخ شهادت امام باقر ( عليه السلام ) را 7 ذي الحجه سال 114 هـ . ق . دانسته اند . ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . كشف الغمه ، ج2 ، ص334

2 . همان .

3 . المناقب ، ج4 ، ص189 ، بحارالانوار ، ج46 ، ص264

4 . كافي ، ج1 ، ص469 ؛ بحارالانوار ، ج46 ، ص212 ـ 220


336


درس سي ام :

سيره عملي امام باقر ( عليه السلام )

محمّد الله اكبري

شمايل

نام شريفش « محمد » ، كنيه اش « ابوجعفر » و لقبش « باقر » بود . ( 1 ) از آن روي باقر ناميده شد كه شكافنده علم ، پرچمدار دانش و آشكار كننده گنج هاي نهان علوم و معارف بود . ( 2 )

آن گرامي به پيامبر شباهت بسيار داشت . ( 3 ) مردي بود گندم گون ، ( 4 ) ميانه بالا ( 5 ) و ميان باريك ، ( 6 ) قوي هيكل ( 7 ) و سنگين وزن . ( 8 ) صورتي گِرد داشت ( 9 ) و ريشي سياه . ( 10 ) پوستش نرم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . أربلي ، كشف الغمه ، ج2 ، صص318 ، 322 و 329

2 . شرواني ، مناقب اهل البيت ، ص61

3 . شيخ مفيد ، الاختصاص ، ص92

4 . مناقب ، ج4 ، ص210

5 . همان .

6 . الارشاد ، ج2 ، ص161

7 . جنّات الخلود ، ص26

8 . مناقب ، ج4 ، ص210

9 . جنّات الخلود ، ص 26

10 . حلية الأولياء ، ج3 ، ص185


337


و لطيف بود ( 1 ) و صدايش نيكو . ( 2 ) تابنده روي ، ( 3 ) پيوسته ابروي ( 4 ) و پيچيده موي ( 5 ) بود . چشماني بزرگ ، ( 6 ) بينيِ كشيده ( 7 ) و دندانهايي درشت داشت . ( 8 ) به گاهِ خنده ، دندانهايش چون درّ مي درخشيد . ( 9 ) او قهقه نمي زد . ( 10 )

و چون خنده اش تمام مي شد مي فرمود : « خدايا ! بر من خشمگين مشو » ، ( 11 ) رخسارش را خالي زينت بخشيده بود ( 12 ) و بدنش خال قرمزي داشت ( 13 ) و سرش به پايين متمايل بود ، ( 14 ) چون خشمگين مي شد ، خشمگينانه به آسمان مي نگريست ، چنانكه بيننده خشم را در چهره اش مي ديد . ( 15 )

اوصاف

جانشين پدر بود و بزرگِ علويان . در علم و تقوا ، زهد و پارسايي ، بزرگي و آقايي سرآمد بني هاشم بود . نامش در ميان مردم مشهور ، بزرگي اش در بين شيعه و سني

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . كشف الغمه ، ج2 ، صص326 ، 331 و 332

2 . بحار ، ج46 ، ص289

3 . كشف الغمه ، ج2 ، صص326 ، 331 و 332

4 . مناقب ، ج4 ، ص204 و 195 .

5 . حلية الأولياء ، ج3 ، ص186

6 . الاختصاص ، ص62 ـ 63 ؛ بحار ، ج46 ، صص225 و 226 ـ 227

7 . طبرسي ، احتجاج ، صص324 ، 326 ، 328 و 327

8 . بحار ، ج46 ، صص297 ـ 298

9 . ذهبي ، سير اعلام النبلاء ، ج4 ، ص403

10 . كشف الغمه ، ج2 ، صص319 ، 329 و 360

11 . حلية الأولياء ، ج3 ، ص187

12 . بحار ، ج46 ، ص300

13 . صفة الصفوة ، ج2 ، ص110 ؛ بحار ، ج46 ، ص290

14 . بحار ، ج46 ، ص213

15 . همان ، ج46 ، ص297 ؛ نكـ : كافي ، ج2 ، ص487


338


آشكار ، ( 1 ) دوست و دشمن به فضل و برتري اش معترف ، ( 2 ) و علم و فضلش در ميان سران مذاهب و بزرگان فقها ، ضرب المثل بود . ( 3 )

مسلمانان در هر مسأله اي در مي ماندند ، به گنجينه دانش وي روي مي آوردند . ( 4 ) دانشمندان بزرگ در نزد وي چون كودكي دانش آموز در نزد معلّم بودند . ( 5 )

« جابر بن عبدالله انصاري » آخرين بازمانده ياران پيامبر ، در مجلس درسش حاضر مي شد و علم مي آموخت . ( 6 ) ارباب مذاهب و جويندگان دانش ، پرسش هاي مشكل خود را از حضرتش مي پرسيدند . ( 7 )

عبادت

هميشه به ياد خدا بود ، در همه حال نام خدا بر لب داشت ، ( 8 ) نماز زياد مي خواند ( 9 ) و چون سر از سجده بر مي داشت . سجدگاهش از اشك چشمش تر شده بود . ( 10 )

امام صادق ( عليه السلام ) ( 11 ) فرمود : پدرم در مناجات شبانه اش مي گفت : « خدايا ! فرمانم دادي نبردم ، نَهْيَمْ كردي اطاعت نكردم ، اكنون بنده ات نزد تو آمده و عذري ندارم . » ( 12 )

آنگاه كه به سفرحج مي رفت ، چون به حرم مي رسيد ، غسل مي كرد . كفش هايش را در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان ، ج46 ، ص244

2 . حلية الأولياء ، ج3 ، ص186 ؛ كشف الغمه ، ج2 ، ص329 و 319

3 . بحار ، ج46 ، ص258

4 . كافي ، ج2 ، ص375

5 . طبرسي ، دلائل الامامه ، صص104 ـ 105

6 . بحار ، ج46 ، صص302 و 301

7 . وسايل ، ج16 ، صص441 ، ح14

8 . مناقب ، ج4 ، ص207

9 . همان .

10 . بصائر الدرجات ، ج5 ، ص277 ، ب14 ، ح1

11 . بحار ، ج46 ، ص300

12 . مناقب ، ج4 ، ص204


339


دست مي گرفت و مسافتي را پياده مي رفت . ( 1 ) و چون وارد مسجد الحرام مي شد ، به كعبه نگاه مي كرد و با صداي بلند مي گريست .

حتي در شب وفاتش ، مناجات شبانه اش را ترك نكرد . ( 2 ) چون غمگين مي شد ، زنان و كودكان را جمع مي كرد ، او دعا مي كرد و آنها آمين مي گفتند . ( 3 )

مهابت و شجاعت

علم ، تقوا ، زهد و پارسايي اش چنان عظمت ، جلالت و ابّهتي به وي داده بود كه كسي نمي توانست او را سير نگاه كند . ( 4 ) و دانشمندان بزرگ ؛ از جمله « حكم بن عُتَيْبه » با همه عظمت و بزرگي شان ، در نزد او كودكي دانش آموز مي نمودند . ( 5 )

يكي از همراهان هشام بن عبدالملك خليفه اموي ، به هنگام حج ، چون توجه و احترام مردم به آن حضرت را ديد ، تصميم گرفت با طرح سؤالي او را شرمنده كند و چون به نزد آن گرامي رسيد و چشمش به او افتاد ، تنش لرزيد ، رنگش پريد و زبانش بند آمد . ( 6 )

يا آنكه در ميان مردم همانند يكي از آنها بود و از متواضع ترين مردم به شمار مي آمد ، ولي در مقابل ستمكاران شجاعانه مي ايستاد واز حق وحقيقت دفاع مي كرد . آنگاه كه خليفه اموي ، هشام بن عبدالملك آن حضرت را به دمشق احضار كرده بود ، در مجلسي كه تمام سران اموي گرد آمده بودند ، ابتدا هشام و سپس ديگر سران بني اميه آن حضرت را سرزنش كردند .

او مردانه به پا خاست و از اسلام و اهل بيت پيامبر دفاع كرد ، به گونه اي كه هشام از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ابن قتيبه ، عيون الأخبار ، ج2 ، ص208 ؛ ابن ابي الحديد ، ج15 ، ص277 ؛ كشف الغمه ، ج2 ، صص320 و 363 ؛ بحار ، ج46 ، ص291 ؛ شرواني ، ص261

2 . بحار ، ج46 ، ص302

3 . وسايل ، ج3 ، ص381

4 . مكارم الأخلاق ، ص74 ؛ بحار ، ج46 ، ص299

5 . همان ، ص85 ؛ رجال كشي ، ص128 ، ش308

6 . همان ، صص89 و 68 ؛ بحار ج46 ، صص298 و 299 ؛ نكـ : كافي ، ج6 ، ص481


340


سخن آن حضرت ، كه امويان را غاصب حقوق اهل بيت معرفي مي كرد ، به اندازه اي خشمگين شد كه فرمان داد امام را زنداني كنند . ( 1 ) در مجلسي ديگر در نزد هشام ، در حالي كه در كنار او و بر تخت وي نشسته بود ، در پاسخ هشام ، حقانيت خانواده خود را اثبات كرد ، هشام از پاسخ امام چنان به خشم آمد كه صورتش سرخ شد و چشمانش برگشت . ( 2 )

حتي در شب وفاتش ، مناجات شبانه اش را ترك نكرد . هرگاه غمگين مي شد ، زنان و كودكان را پيرامون خود گرد مي آورد و دعا مي كرد و آنها آمين مي گفتند .

رفتار با ياران و ديگر مردم

آن بزرگوار ، يارانش را به همدردي و برادري و نيز ياري مسلمانان سفارش مي كرد و مي فرمود : « دوست داشتني ترين كارها نزد خدا اين است كه مسلماني ، شكم مسلماني را سير كند ، غمش را بزدايد و دَينش را ادا كند . » ( 3 )

با همه مهربان بود ، ( 4 ) حتي با كساني كه نسبت به او رفتار بدي داشتند ! از بدكاران در مي گذشت . ( 5 ) اگر نيمه شب مهماني مي رسيد ، با مهرباني ، در به رويش باز مي كرد و در باز كردن بار و بنه اش به او ياري مي داد . ( 6 ) در تشييع جنازه مردمِ عادي شركت مي كرد ، ( 7 ) لغزشهاي ياران را ناديده مي گرفت ( 8 ) و مي فرمود :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بحار ، ج46 ، ص298 ؛ نكـ : كافي ، ج6 ، ص482

2 . دلائل الامامه ، ص95 ؛ مكارم الأخلاق ، صص102 ، 103 ، 104 و 105 ؛ كشف الغمه ، ج2 ، ص342 ؛ وسايل ، ج3 ، ص409 ؛ بحار ، ج46 ، صص221 ، 222 ، 223 و 245

3 . وسايل ، ج3 ، ص365

4 . مكارم الأخلاق ، ص122 ؛ سير اعلام النبلاء ، ج4 ، ص407

5 . مكارم الأخلاق ، ص118

6 . همان ، ص122 و 119 ؛ سير اعلام النبلاء ، ج4 ، ص407 ؛ بحار ، ج46 ، ص293 ؛ نكـ : كافي ، ج6 ، ص450

7 . سير اعلام النبلاء ، ج4 ، ص407 ؛ مكارم الأخلاق ، صص119 و 120 ؛ وسايل : ج3 ، صص359 و 360 ؛ بحار ، ج46 ، صص292 ـ 293 ؛ نكـ : كافي ، ج6 ، ص447

8 . مكارم الأخلاق ، ص119 ؛ بحار ، ج46 ، ص293 ؛ نكـ : كافي ، ج6 ، ص450


341


« اصلاح امور زندگي و روش برخورد با مردم چون پيمانه پُري است كه دو سوم آن زيركي و يك سوم آن گذشت است . » ( 1 )

از تحقير مسلمانان نهي مي كرد و به غلامان و كنيزانش مي فرمود :

« فقيران را فقير نناميد و آنها را با اين نام نخوانيد ، بلكه آنان را به بهترين نامهايشان صدا بزنيد . » ( 2 )

در اصلاح جامعه و جلوگيري از فساد و تنبيه بدكاران تلاش مي كرد ، آنگاه كه از دزديِ افرادي آگاه شد به غلامانش دستور داد ، آنها را گرفتند و به والي مدينه تحويل دادند و اموال دزديده شده را ، خود به صاحبان آنها برگرداند . ( 3 ) ياران و همراهان را غذا مي داد و چون كمي از آنان فاصله مي گرفت در برخورد مجدد با آنان چنان احوال پرسي مي كرد كه گويا مدتها آنها را نديده است . ( 4 )

آراستگي ظاهر

موي سرش تميز و مرتب بود و مي فرمود : « هركس موي نگه مي دارد ، آن را مرتب كند و فرق بگذارد » ( 5 ) و به دو طرف سرشانه كند . ريش خود را كوتاه مي كرد و خط مي گرفت ( 6 ) و موهاي دو طرف صورت و زير چانه اش را مي سترد . حجامت مي كرد . ( 7 ) دستها و ناخنهايش را حنا مي گرفت . ( 8 ) دندانهايش را كه سست شده بود ، با طلا محكم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سير اعلام النبلاء ، ج4 ، ص407 ؛ ابن سعد ، طبقات ، ج5 ، ص322

2 . مكارم الأخلاق ، صص119 و 120 ؛ وسايل ، ج3 ، ص360 ؛ بحار ، ج46 ، صص293 و 298 ؛ نكـ : كافي ج6 ، ص448

3 . همان ، ص123

4 . وسايل ، ج3 ، ص389

5 . مكارم الأخلاق ، ص162 ؛ وسايل ، ج16 ، ص484

6 . وسايل ، ج16 ، ص413 ، ح5

7 . همان ، ج16 ، ص445

8 . بحار ، ج46 ، ص297 ؛ نكـ : كافي ، ج6 ، ص298


342


كرد . ( 1 ) انگشتري در دست مي كرد . نقش انگشتري اش « الِْعزَّةُ للهِِ » بود . ( 2 )

غذا خوردن

غذا را با « بسم الله . . . » آغاز و با « الحمدلله . . . » پايان مي برد ، و آنچه كه در اطراف سفره ريخته مي شد ، اگر در خانه بود ، برمي داشت و اگر در بيابان بود براي پرندگان وا مي نهاد . ( 3 )

ميهماني دادن

غذا دادن به مؤمنان ، بهويژه شيعيان را بسيار مهم مي شمرد ( 4 ) و به ياران خود سفارش مي كرد كه : دوستان و هم كيشان خود را ميهمان كنند و غذا بدهند . ( 5 ) مي فرمود :

« كمك به خانواده يك مسلمان و سير كردن شكمشان و بي نياز كردن آنها از مردم ، برايم از هفتاد حج بهتر است . » ( 6 )

به سير كردن شكم انسان ها بسيار اهميت مي داد و سير كردن يك نفر نزد وي ، از آزاد كردن يك بنده بهتر بود . ( 7 ) خانه اش منزلگاه شيعيان ، مسلمانان ، غريبان و رهگذران بود . ميهمان زياد به خانه مي برد . به ميهمانان غذاي لذيذ مي داد ( 8 ) اجازه نمي داد ميهمانش كار كند . ( 9 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان ، ج46 ، ص304

2 . مكارم الأخلاق ، ص142

3 . بحار ، ج46 ، ص297 ؛ نكـ : كافي ، ج6 ، ص298

4 . وسايل ، ج16 ، ص443 ، ح27 ؛ ثواب الأعمال ، صص306 و 315

5 . ثواب الأعمال ، ص315

6 . وسايل ، ج16 ، ص443 ، ح27 و 30 ؛ ثواب الأعمال ، ص306

7 . وسايل ، ج16 ، ص458 و نيز تمام منابع شماره 68 در همان صفحه .

8 . همان ، ج16 ، ص479 ؛ صفة الصفوة ، ج2 ، ص112 ؛ كشف الغمه ، ج2 ، ص320 ؛ الفصول المهمة ، ص215 ؛ بحار ، ج46 ، صص290 ـ 291

9 . مكارم الأخلاق ، ص180 ؛ وسايل : ج16 ، ص445 ؛ بحار ، ج46 ، ص297 و نكـ : كافي ، ج6 ، ص298


343


تجارت و كار

يارانش را به كار و كسب تشويق مي كرد . از شغل آنها مي پرسيد ؛ اگر بيكار بودند سفارش بسيار مي كرد كه به كاري مشغول شوند ( 1 ) و مي فرمود :

« من كسي را كه كار و كاسبي را رها كرده و به پشت بخوابد و بگويد ؛ خدايا ! روزي ام ده ، ( 2 ) دشمن دارم . »

به يكي از يارانش كه بيكار بود فرمود :

« مغازه اي بگير ، جلويش را جاروب كن و آب بپاش ، بساطي در آن بگستر ، چون چنين كني وظيفه ات را انجام داده اي ! » ( 3 )

به يارانش سفارش مي كرد كه اگر آب يا زميني را مي فروشند حتماً با پول آن آب و زمين بخرند . ( 4 ) آن گرامي ، تنها سفارش به كار نمي كرد ، بلكه خود نيز به باغ و مزرعه خويش مي رفت و حتي در هواي گرم تابستان ، عرق ريزان كار مي كرد . آن حضرت مي فرمود : « دنيا چه ياور خوبي براي طلب آخرت است ! » و غلامان خويش را كه به كاري وامي داشت بر آنها سخت نمي گرفت و آنها را در انجام كار آزاد مي گذاشت ؛ اگر كارشان سنگين و مشكل بود ، خود نيز به آنها كمك مي كرد و مي فرمود :

« هرگاه غلامان خود را به كار مي گيريد و كار بر آنان سخت است ، خودتان نيز با آنان كار كنيد . » ( 5 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . وسايل ، ج16 ، ص457

2 . همان ، ج12 ، ص17

3 . همان ، ج12 ، ص34

4 . همان ، ج12 ، ص45

5 . الارشاد ، ج2 ، ص161 ؛ شرح الأخبار ، ج3 ، صص282 ـ 283 ؛ مناقب ، ج4 ، ص201 ؛ وسايل ، ج12 ، ص10 ؛ كشف الغمه ، ج2 ، ص330 ؛ الفصول المهمة ، ص212 ؛ بحار ، ج46 ، صص350 ـ 351 و 287 و نكـ : كافي ج5 ، ص73 ، ح10 ؛ تهذيب ، ج6 ، ص325 ، ح894


344


سخاوت و بخشش

امام باقر ( عليه السلام ) با آنكه درآمدش كم ، خرجش بسيار و عيال وار بود ، ( 1 ) در عين حال بخشندگي اش بين خاصّ و عام آشكار و بزرگواري اش مشهور و فضل و نيكي اش معروف بود . ( 2 ) افراد زيادي به اميد بهره مندي از جود و كرمش به سويش مي شتافتند و هيچ يك نااميد بر نمي گشتند . ( 3 ) هركس به خانه اش وارد مي شد ، از آنجا بيرون نمي رفت ، مگر آنكه غذايش مي داد ، لباس نيكويش مي پوشاند و مبلغي پول به او مي بخشيد . بخشش او به حدي بود كه مورد اعتراض نزديكان قرار مي گرفت . ( 4 ) آن حضرت ياور بيچارگان ، يار درماندگان و دستگيرِ راه ماندگان بود .

هرگاه شيعيانش از شهرهاي ديگر به ديدارش مي رفتند ، زاد و توشه راه و لباس و جايزه شان مي داد و مي فرمود : « پيش از آنكه ملاقاتم كنيد اينها برايتان آماده شده بود . » ( 5 )

جايزه هايش بين پانصد تا هزار درهم بود . ( 6 ) هم خود مي بخشيد و هم به ياران و خويشانش سفارش مي كردكه بخشنده باشند ، دريك روز هشت هزار ديناربه مستمندان مدينه بخشيد و خانواده اي را كه يازده نفر و همگي غلام و كنيز بودند ، آزاد كرد . ( 7 ) به سبب بخشش هايش ، نيازمندان زيادي به منزلش مراجعه مي كردند و آن حضرت به غلامان و كنيزانش سفارش مي كرد كه آنها را تحقير نكنند و گدا ننامند بلكه آنان را به بهترين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . وسايل ، ج12 ، ص17

2 . بحار ، ج46 ، ص303

3 . ارشاد ، ج2 ، ص166 ؛ بحار ، ج46 ، ص294 ؛ ثواب الأعمال ، ص314

4 . ارشاد ، ج2 ، ص166 ؛ بحار ، ج46 ، ص288 ؛ مناقب ، ج4 ، ص207 ؛ شرح الأخبار ، ج3 ، ص283 ؛ كشف الغمه ، ج2 ، ص333

5 . صفة الصفوة ، ج2 ، ص112 ؛ كشف الغمه ج2 ، صص320 و 324 ؛ الفصول المهمة ، ص215 ؛ بحار ، ج46 ، صص290 ـ 291

6 . شرح الأخبار ، ج3 ، ص283 ؛ مناقب ، ج4 ، ص207 ؛ كشف الغمه ، ج2 ، ص333 ؛ بحار ، ج46 ، ص288

7 . مكارم الأخلاق ، ص122


345


نامهايشان صدا بزنند . ( 1 ) هر روز جمعه يك دينار صدقه مي داد ( 2 ) و مي فرمود : « نيك و زشت و صدقه روز جمعه دو چندان مي شود » ( 3 ) و نيز مي فرمود : « نيكي ، فقر را مي زدايد و بر عمر مي افزايد و از مرگ بد پيشگيري مي كند . » ( 4 ) پيوسته يارانش را به همدري و دستگيري يكديگر سفارش مي كرد و مي فرمود :

« چه بد برادري است برادري كه چون غني باشي همراهت باشد و چون فقير شوي تو را تنها بگذارد . » ( 5 )

و مي فرمود :

« برادري آنگاه كامل است كه يكي از شما دست در جيب رفيقش كند و هرچه مي خواهد برگيرد . » ( 6 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ارشاد ، ج2 ، ص167 ؛ شرح الأخبار ج3 ، ص283 ؛ مناقب ، ج4 ، ص207 ؛ كشف الغمه ج2 ، ص333 ؛ الفصول المهمة ، ص215 ؛ بحار ، ج46 ، ص288

2 . بحار ، ج46 ، ص302

3 . بحار ، ج46 ، ص294 ؛ ثواب الأعمال ، ص314

4 . مكارم الأخلاق ، ص136

5 . ارشاد : ج2 ، ص166 ؛ شرح الأخبار ، ج3 ، ص283 ؛ صفة الصفوه ، ج2 ، ص112 ؛ مناقب ، ج4 ، ص207 ؛ كشف الغمه ، ج2 ، صص321 و 332 ؛ الفصول المهمة ، ص215 ؛ بحار ، ج46 ، صص287 ـ 288

6 . حلية الأولياء ، ج3 ، ص187 ؛ صفة الصفوة ، ج2 ، ص112 ؛ كشف الغمه ، ج2 ، صص320 و 361



| شناسه مطلب: 76245