بخش 15
درس سی و یکم : امام صادق تاریخچه عصر سرنوشت ساز خورشید هدایت مسأله تقیّه درس زندگی درس سی و دوم : بیت#160;الاحزان یک حقیقت فراموش ناشدنی بیت#160;الاحزان در منابع حدیثی بیت#160;الأحزان از نظر علما و مورّخان 1 ـ ابن شبه نمیری 173 ـ 262 توجیه متناقض 2 ـ فتوای امام غزالی بر استحباب خواندن نماز در بیت الأحزان 3 ـ ابن جبیر ، جهانگرد معروف و دانشمند اسلامی 540 ـ 614 4 ـ سمهودی 844 ـ 911 5 ـ سِر ریچار بورتون #171; SIR RICHARD BURTON #187; 1853 م 1276 هـ . ق . 6 ـ فرهاد میرزا 1292هـ . بیت#160;الأحزان در آستانه تخریب خلاصه و نتیجه
346 |
درس سي و يكم :
امام صادق ( عليه السلام )
محمّد خردمند
تاريخچه
حضرت امام جعفر بن محمّد ( عليهما السلام ) ، ملقّب به « صادق » ، ششمين امام معصوم ، در سال 83 هجري در مدينه منوّره ديده به جهان گشود . در 31 سالگي ( سال 114 هجري ) مسؤوليت خطير امامت را بر عهده گرفت و مدّت امامتش 34 سال به طول انجاميد . در سال 148 هجري ( 65 سالگي ) به دست منصور خليفه عباسي مسموم و شهيد شد . ( 25 شوال ) . مزار شريفش در « بقيع » در كنار پدر ، جدّ و عمو ( امام باقر ، امام سجاد و امام حسن ( عليهم السلام ) ) قرار دارد . ( 1 )
عصر سرنوشت ساز
امام صادق ( عليه السلام ) در اواخر حكومت امويان و اوايل حكومت عباسيان ؛ يعني 18 سال در عصر اموي و 16 سال در عصر عباسي ، مسؤوليت حسّاس و كليدي امامت شيعه را ، با نهايت درايت بر عهده گرفت و به سر منزل مقصود رساند . اين دوران بسيار مهمّ و مغتنم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الارشاد للشيخ المفيد ، ج2 ، ص174 و الكافي ، ج1 ، ص472
347 |
بود ؛ زيرا حاكمان جائر اموي و عباسي تا حدود زيادي به خود مشغول گشتند و در صدد رفع مشكلات بسيار خود بودند و فرصت كامل و كافي براي رسيدگي دقيق و همه جانبه به فعاليتهاي اصلاحي امام صادق ( عليه السلام ) نداشتند و اين بهترين موقعيت بود تا آن امام حكيم به اصلاح كژيها و انقلاب فرهنگي در انديشه ها و باورها بپردازد و زير بناي فكري و اعتقادي خلل ناپذيري براي نهضت هاي فكري و انقلابي ، بيش از پيش فراهم سازد .
طومار بني اميه در سال 132 هجري برچيده شد و روزگار بني عباس فرا رسيد . زوال امويان به تدريج صورت گرفت و بنابراين ، از سالها قبل از سال 132 مي توان نشانه هايي بر آن يافت و درست است كه دوره 18 ساله از امامت امام صادق ( عليه السلام ) در عصر اموي ( يعني از 114 تا 132 ) روزگار سقوط و ضعف و زوال ناميده شود . همچنين قوّت و استواري عباسيان نيز به يك باره انجام نشد و اندك اندك واقع گرديد . پس اگر دوره 16 ساله از امامت امام صادق ( عليه السلام ) در عصر عباسي ( يعني از 132 تا 148 ) زمان اضطراب و دگرگوني و نوپايي ناميده شود رواست ؛ چه آنكه عباسيان حدود پنج قرن و به طور دقيق تا سال 656 هجري حكمراني كردند .
در عصر امامت امام صادق ـ كه جان خوبان به فداي خاك پايش ـ ، هشام بن عبدالملك ( 105 تا 125 هجري ) و وليد بن يزيد بن عبدالملك ( 125 تا 126 هجري ) و يزيد بن وليد بن عبدالملك ( 126 هجري ) و مروان بن محمّد ( معروف به مروان حمار ) ( 126 تا 132 هجري ) از سلسله اموي ، و عبدالله بن محمد مشهور به سَفّاح ( از 132 تا 137 ) و ابوجعفر منصور دوانيقي ( 137 تا 158 هجري ) از سلسله بني عباس حاكم بودند . اين حاكمان كه در دشمني با علويان و شيعيان و فسق و فجور مشترك بودند ، به حسب اوضاع و احوال زمانه ، با توجه به كميت و كيفيت مشكلات خود ، برخوردهايي متفاوت و گاه متخالف با يكديگر نسبت به امام صادق ( عليه السلام ) از خود نشان مي دادند كه هدف همه آن رفتارها ، چيزي جز كنترل و بلكه تضعيف موقعيّت آن امام بزرگوار نبود . البته در ظاهر ، گاه اين خلفا به مدح و ثناي امام ( عليه السلام ) نيز مي پرداختند و . . . امّا باطن و هدف چيز ديگر بود .
در دوره امامت امام صادق ( عليه السلام ) ( 114ـ 148 هجري ) چهار تن از شيعيان برضدّ حكّام ستمگر زمان قيام كردند كه هدف و طرحي مكتبي و الهي داشتند . آنان مورد تأييد و
348 |
پشتيباني پنهاني امام صادق ( عليه السلام ) قرار گرفتند اما در ظاهر امام ( عليه السلام ) با آنان ارتباطي نداشت .
قيام زيد بن علي ( عليه السلام ) در سال 122 هجري و قيام يحيي بن زيد در سال 125 هجري در دوره اموي و قيام محمّد معروف به نَفْس زكيّه در سال 145 هجري و قيام ابراهيم بن عبدالله ( شهيد باخمري ) در همان سال ( 145 هجري ) در دوره عباسي واقع شد . هر چهار قيام به شكستِ ظاهري و شهادت رهبران آن ( چهار شيعي حسيني ) انجاميد امّا دو قيام اوّل ، مردم را هر چه آگاهتر كرد و مقدمات زوال حكومت اموي را هر چه بيشتر فراهم نمود و دو قيام ديگر به مردم اميد بخشيد و امّت ستمگران را درهم شكست .
يكي ديگر از ويژگيهاي عصر امامت امام صادق ( عليه السلام ) ، جنگ عقايد و نهضتها و انقلابهاي فكري و اعتقادي بود ؛ از جمله زنديق ها كه منكر خدا و دين و پيغمبر بود و گرايش مادّي داشت ، ابن ابي العَوجاء بود . فقهايي چون ابوحنيفه دين را بر اساس نظر شخصي خود و رأي و قياس ناروا بيان مي كردند و حكم مي دادند . تصوّف و متصوّفه نيز در اين عصر سعي داشتند كه اسلام را وارونه جلوه دهند و انحرافاتي داشتند . در اين دوران بازار قرآن و تفسير قرآن بر اساس آراء شخصي و ذوق و گرايشهاي گروهي رواج بسيار داشت و همچنين بحث هاي كلامي مثل جبر و اختيار بشدّت و به وسيله متكلّمان گوناگون مطرح مي گرديد .
خورشيد هدايت
در اين عصرِ پُرفتنه ، كه اشاره اي به آن شد ، امام صادق ( عليه السلام ) در برابر همه انحرافها و شيطنت ها و ناداني ها ايستاد و چراغي فروزان فراروي حقّ طلبان گرديد و راه را از بيراه باز شناساند و با ايمان و عمل صالح خود به شيعيان و آزادگان درس زندگي آموخت و شور و نشاط و اميد به حياتِ سازنده اسلامي بخشيد .
امام صادق ( عليه السلام ) در اين عصر چند كار مهمّ و اساسي انجام داد :
الف ـ باتهذيب نفس واخلاق اسلامي وانساني خود ، چهره نوراني انسان تربيت شده اسلام وقرآن رابه همگان نشان داد و الگو شد . به طوري كه مالك بن انس مي گويد : « ما رَأَتْ عَينٌ وَلا سَمِعَت اُذُنٌ وَلا خَطَر عَلي قَلْبِ بَشَر اَفْضَلَ مِنْ جَعْفَر بن مُحَمّد » و يا شهرستاني
349 |
صاحب « الملل و النحل » كه از سنّيان متعصّب است مي گويد : « هُوَ ذُو عِلم غَزير و أدب كامل في الحِكمة و زهد في الدّنيا وَوَرَع تامٍّ عَنِ الشّهوات . . . . »
مالك بن انس ـ يكي از امامهاي چهارگانه اهل سنّت ـ مي گويد جعفربن محمّد از عباد و زهاد بزرگي بود كه براستي از خدا خشيت دارند . من در سفر حجّ همراه امام صادق ( عليه السلام ) بودم . آنگاه كه به ميقات رسيد ، هنگام پوشيدن لباس احرام و گفتن تلبيه ، ذكر معروف « لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ » ديگران به صورت عادي و معمولي لبيك گفتند ، امّا حال امام صادق ( عليه السلام ) منقلب و دگرگون بود و هر چه مي خواست ذكر بگويد ، صدا در گلويش ناتمام مي ماند و نزديك بود كه به زمين بيفتد . مالك مي گويد جلو رفتم و گفتم : اي فرزند رسول الله ! راه و چاره ديگري نيست ، هر طور شده لبيك بگوييد . امام صادق ( عليه السلام ) فرمود :
« اي فرزند ابي عامر ! چگـونه به خود جرأت دهم و لبيك بگويم ؟ ! لبّيك گفتن ؛ يعني خدايا ! تو مرا به آنچه مي خواني با كمال سرعت اجابت مي كنم و آمـاده در خدمتم . امّا من چگـونه چنين بگويم و خود را بنده آماده به خدمت خدا بشمـارم ؟ ! اگر در جوابم گفتـه شود « لا لبّيـك » چه كنـم ؟ ! » ( 1 )
ب ـ با علم الهي و فراوان خود آنچنان به نورافشاني در مورد تفسير قرآن ، فقه ، كلام ، حديث و . . . پرداخت كه جاحظ ـ سنّي متعصّب و ضدّ شيعه ـ اعتراف مي كند كه : « جعفربن محمّد ، الّذي مَلاََ الدُّنيا علمُهُ و فِقْهُهُ . . . »
امام ( عليه السلام ) به تعليم حقايق اسلام و تبليغ مسأله امامت و ولايت ، بيان احكام دين و تفسير صحيح آيات قرآن پرداخت و در اين موضوع ها و مسائل ديگر به پرورش شاگرداني بسيار همّت گماشت كه معروف است تعداد آنها به چهار هزار نفر مي رسيد . ( 2 )
به عنوان نمونه ، به ذكر چند تن از شاگردان برجسته آن امام همام ( عليه السلام ) اكتفا مي شود :
1 ـ اَبان بن تَغْلِب ؛ از اصحاب امام سجاد ، باقر و صادق ( عليهم السلام ) كه از آنان احاديث بسيار نقل كرده است . امام باقر ( عليه السلام ) به او فرمود :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحار ، ج 47 ، ص 16 و خصال صدوق ج 1 ، ص 167 .
2 . ارشاد شيخ مفيد ، ص 271 . شيخ مفيد اين چهار هزار نفر را ثقه هم مي داند .
350 |
« اجْلِسْ فِي مَسْجِدِ الْمَدِينَةِ وَأَفْتِ النَّاسَ فَإِنِّي أُحِبُّ أَنْ يُرَي فِي شِيعَتِي مِثْلُكَ » .
« در مسجد مدينه بنشين و فتوا بده ، چه آنكه من دوست دارم در بين شيعيان افرادي چون تو ديده شوند . » ( 1 )
امام صادق ( عليه السلام ) نيز به او فرمود : با اهل مدينه بحث كن ؛ زيرا دوست دارم شخصي مثل تو از روات در ميان مردم باشد . ( 2 )
ابان بن تغلب ، فقيه و محدث بود و در علوم قرآن نيز تخصص داشت . امام صادق ( عليه السلام ) بسيار به او احترام مي گذاشت و هرگاه به حضور حضرت ( عليه السلام ) مي رسيد ، دستور مي داد متّكايي بياورند تا بر آن تكيه كند و وي را در آغوش مي گرفت و . . . . ( 3 )
2 ـ بُرَيد بن معاويه عِجْلي ؛ از اصحاب امام صادق و امام باقر ( عليهما السلام ) و در نزد آنان محترم و با عظمت بود و روايات بسياري از آن بزرگواران نقل كرده است . او از شش نفري است كه به فقيه ترين مردم در عصر خود معروف شدند . ( 4 )
امام صادق ( عليه السلام ) به بريدبن معاويه وعده بهشت داد و او را از مخبتين ( متواضعان و خاشعان ) و از اوتاد زمين و اَعلام دين شمرد . ( 5 )
3 ـ ابو حمزه ثمالي ؛ نامش ثابت بن دينار بود . او محضر امام سجاد ، امام باقر ، امام صادق و امام كاظم ( عليهم السلام ) را درك كرد و ثقه و مورد اعتماد بود . همين ابوحمزه ، دعاي معروف سحرهاي ماه مبارك رمضان را از امام سجاد ( عليه السلام ) نقل كرده است .
4 ـ زرارة بن اعين ، از اصحاب امام صادق ( عليه السلام ) كه فقيه ، محدث و متكلم بود . شهرت او بيشتر در فقه است و تقريباً در همه ابواب فقه از او روايت نقل شده است . امام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . رجال نجاشي ، ص7
2 . تنقيح المقال ، ج1 ، ص4
3 . جامع الرواة ، ج1 ، ص9
4 . بحار ، ج 46 ، ص345 . پنج نفر ديگر : زرارة بن اعين ، معروف بن خرّبوذ مكّي ، ابو بصير . فضيل بن يسار و محمّد بن مسلم طائفي هستند .
5 . الامام الصادق والمذاهب الأربعة ، اسد حيدر ، ج3 ، ص61
351 |
صادق ( عليه السلام ) به او وعده بهشت داد و فرمود : اگر زراره نبود ، احاديث پدرم به زودي از بين مي رفت . ( 1 )
5 ـ حمران بن أعين ؛ برادر زراره و از اصحاب امام باقر و امام صادق ( عليهما السلام ) بود كه امام صادق ( عليه السلام ) در حقّ او فرمود : « حمران مؤمني است از اهل بهشت كه در دين خود شك نكرد هرگز ! هرگز ! هرگز ! » ( 2 )
6 ـ جابر بن يزيد جُعفي ؛ از اصحاب امام باقر و امام صادق ( عليهما السلام ) بود و فقط از امام صادق ( عليه السلام ) هفتاد هزار حديث نقل كرد . امام صادق ( عليه السلام ) به او دستور داد كه اظهار ديوانگي و جنون كند ، او نيز چنين كرد . بعد از چند روز از طرف هشام بن عبدالملك به والي كوفه فرمان صادر شد كه شخصي به نام جابر در كوفه است او را دستگير كن و سر از تنش جدا كن و براي من بفرست . مردم به والي گفتند او مرد عالم و فاضلـي است امـا بعد از برگشت از سفر حجّ ديوانه شـده و در ميدان شهر بر ني سوار مي شود و با كودكان بازي مي كند !
والي وقتي كه خودش جابر را در چنان حالي ديد گفت : شكر خدا را كه دست مرا به خون جابر آلوده نكرد . ( 3 )
7 ـ مُعَلّي بن خُنَيس ؛ از اصحاب مورد توجّه امام صادق ( عليه السلام ) بود . داود بن علي ، والي مدينه از طرف منصور ، خليفه عباسي ، از معلي بن خنيس خواست كه شيعيان را به او معرفي كند ، امّا معلّي اظهار بي اطلاعي كرد . او را تهديد به قتل كردند گفت : به خدا قسم اگر شيعيان امام صادق ( عليه السلام ) در زير پاي من هم باشند پاي خود را از زمين بر نمي دارم تا مرا به قتل برسانيد . وقتي داود ، معلّي را دستگير و زنداني كرد و خواست بكشد معلّي گفت چون طلبكاران بسيار و نيز مال فراوان دارم مي خواهم با مردم سخن بگويم .
معلّي دراجتماع مردم گفت : مردم ! هرچه پول ، خانه ، غلام و . . . ازمن برجاي مي ماند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . رجال كشي ، ص133
2 . الامام الصادق للمظفر ، ج2 ، ص141
3 . الامام الصادق ( عليه السلام ) ، للمظفّر ، ج2 ، ص136
352 |
شاهد باشيدكه متعلّق به جعفربن محمّد ( عليهما السلام ) است . معلّي بن خُنيس به شهادت رسيد و امام صادق ( عليه السلام ) وقتي آگاهي يافت بسيار ناراحت شد و تا صبح در مسجد بود و در آخر شب داود را نفرين كرد و هنوز سر از سجده بر نداشته بود كه صداي فرياد و ضجّه بلند شد كه مردم مي گفتند : داود بن علي مُرد . ( 1 )
8 ـ محمّد بن علي بن نُعمان بجلي كوفي معروف به « مؤمن الطاق » ؛ از اصحاب امام صادق ( عليه السلام ) و متكلّمي زبردست بود . او مناظرات بسياري در مسائل كلامي با افراد گوناگون ؛ از جمله ابو حنيفه داشت . ( 2 )
9 ـ هشام بن حكم ؛ از اصحاب امام صادق ( عليه السلام ) و متكلّمي توانا بود و مباحثات و مناظرات بسياري در مسائل كلامي ؛ از جمله امامت داشت . او تا سال 197 زنده بود . امام صادق ( عليه السلام ) به دليل توانايي او دستور داد كه به مباحثه و مناظره بپردازد : « يَا هِشَامُ لا تَكَادُ تَقَعُ تَلْوِي رِجْلَيْكَ إِذَا هَمَمْتَ بِالاَْرْضِ طِرْتَ مِثْلُكَ فَلْيُكَلِّمِ النَّاسَ فَاتَّقِ الزَّلَّةَ وَالشَّفَاعَةُ مِنْ وَرَائِهَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ » . ( 3 )
10 ـ مُفَضَّل بن عمر ؛ از اصحاب امام صادق ( عليه السلام ) بود كه رساله وي درباره توحيد ، موجود و معروف است . مفضّل بن عمر روزي در مسجد النبي نشسته بود كه ابن ابي العوجاء ـ مادّي معروف ـ آمد و با يكي از همفكران خود به گفتگو پرداخت . اين دو نفر به نفي نبوت حضرت محمّد ( صلّي الله عليه وآله ) پرداختند و در آخر ، ابن ابي العوجاء گفت به نظر من اساساً خدايي نيست و طبيعت قائم به ذات است . . . ! مفضل بن عمر برآشفت و به آنها گفت : اي دشمنان خدا ، چه مي گوييد ؟ ابن ابي العوجاء كه مفضل را نمي شناخت گفت : تو كيستي ؟ اگر متكلّمي بيا روي اصول و مباني كلامي بحث كنيم ، اگر سخن درستي بگويي مي پذيريم و اگر اهل كلام نيستي با تو سخني نداريم . اگر هم از اصحاب امام صادق ( عليه السلام ) هستي كه او هرگز برآشفته و غضبناك نمي شود . او چنان به سخنان ما گوش مي دهد كه مي پنداريم سخن ما را پذيرفته است امّا بعد از اتمام كلام ما آنچنان حرفهاي ما را اِبطال مي كند كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تنقيح المقال ، ج3 ، ص230
2 . الكني و الالقاب ، ج2 ، ص438
3 . كافي ، ج1 ، ص132
353 |
قدرت انكار نداريم و هيچ راه فراري نمي يابيم . اگر تو از اصحاب جعفربن محمّدي ، مثل او با ما رفتار كن .
مفضّل بعد از اين واقعه ، خدمت امام صادق ( عليه السلام ) رسيد و امام نيز مطالب بسياري درباره توحيد فرمودند و مفضّل نوشت . ( 1 )
ج ـ تأييد ، راهنمايي و پشتيباني قيام هاي شيعي بر ضدّ امويان ، و عباسيان كه ذكر شد .
به عنوان نمونه شهيد اوّل در كتاب قواعد در باب امر به معروف و نهي از منكر تصريح كرده است كه قيام زيد بن علي بن الحسين ( عليهما السلام ) براي امر به معروف و نهي از منكر و با اذن امام صادق ( عليه السلام ) بود . ( 2 ) امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : خدا عمويم زيد را رحمت كند ، اگر پيروز مي شد به عهدش وفا مي كرد و مردم را به رهبري شخصي برگزيده از اهل بيت ( عليهم السلام ) دعوت مي كرد و آن شخص من هستم . ( 3 )
د ـ مبارزه با ستمگران و دعوت مردم به مبارزه از كارهاي اساسي حضرت صادق ( عليه السلام ) بود . در اين مورد ، مصاديق فراوان است كه به چند مورد اكتفا مي شود : امام صادق ( عليه السلام ) يونس بن يعقوب را از ياري ظالمان حتّي در ساختن مسجد نيز نهي كرد . ( 4 )
روزي منصور خليفه عباسي از امام صادق ( عليه السلام ) پرسيد :
« يا أبا عبدالله ! لِمَ خلق الله الذُبابَ ؟ فقال : لِيُذِلَّ بِهِ الجبابرةَ » . ( 5 )
از امام صادق ( عليه السلام ) روايات بسياري داريم كه : مردم را از مراجعه به ستمگران و حَكَم قرار دادن آنها و پذيرش داوري آنان نهي مي كند ؛ مثلاً مي فرمايد :
« مَنْ تَحَاكَمَ إِلَيْهِمْ فِي حَقّ أَوْ بَاطِل فَإِنَّمَا تَحَاكَمَ إِلَي الطَّاغُوتِ » . ( 6 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحار ، ج3 ، ص57
2 . نكـ : تنقيح المقال ، ج1 ، ص467
3 . « رحم الله عمّي زيداً لو ظفر لوفي ، انّما دعا إلي الرضا من آل محمّد و أنا الرضا » . سفينة البحار ، ج1 ، ص578
4 . الامام الصادق ( عليه السلام ) ، ج1 ، ص374
5 . تهذيب الكمال ، ج5 ، ص92
6 . وسائل الشيعه ، ج18 ، ص453
354 |
امام ( عليه السلام ) سعي مي كرد خود نيز به دربار منصور نرود مگر آنكه او را مجبور مي كردند .
روزي منصور به امام ( عليه السلام ) گفت : چرا مثل ديگران به ديدار ما نمي آيي ؟ ! امام ( عليه السلام ) فرمود :
« لَيْسَ لَنَا مَا نَخَافُكَ مِنْ أَجْلِهِ وَلا عِنْدَكَ مِنْ أَمْرِ الاْخِرَةِ مَا نَرْجُوكَ لَهُ وَلا أَنْتَ فِي نِعْمَة فَنُهَنِّيَكَ وَلا تَرَاهَا نَقِمَةً فَنُعَزِّيَكَ فَمَا نَصْنَعُ عِنْدَكَ » . ( 1 )
و نيز امام ( عليه السلام ) فرمود :
« الفقهاء اُمناء الرّسل ، فاذا رأيتم الفقهاء قد ركبوا إلي السلاطين فاتّهموهم » . ( 2 )
و همچنين امام صادق ( عليه السلام ) فرمود :
« بُنِيَ الاِْسْلامُ عَلَي خَمْس عَلَي الصَّلاةِ وَالزَّكَاةِ وَالصَّوْمِ وَالْحَجِّ وَالْوَلايَةِ وَلَمْ يُنَادَ بِشَيْء كَمَا نُودِيَ بِالْوَلايَةِ » . ( 3 )
مسأله تقيّه
امام صادق ( عليه السلام ) هر چند قطعاً با حكام ستمگر اموي و عباسي به شدّت مبارزه مي كرد امّا به دليل اوضاع خفقان و استبدادي آن دوران ، رعايت نهايت احتياط ، تقيّه و پنهان كاري را نيز مي نمود . به اين جهت دشمنان در برابر او درمانده و حيران بودند ؛ زيرا از طرفي مي دانستند كه امام ( عليه السلام ) بر ضدّ آنان فعاليت هاي دامنه دار و گسترده اي دارد و از طرف ديگر نمي توانستند سند و مدركي بر عليه آن امام بزرگوار ( عليه السلام ) ارائه كنند .
منصور خليفه ستمگر عباسي كه سرانجام امام صادق ( عليه السلام ) را مسموم و شهيد كرد ، درباره اين نكته ( مبارزه پنهاني امام صادق ( عليه السلام ) ) تعبيري دارد كه بسيار گويا و آموزنده است :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كشف الغمه ، ج2 ، ص208
2 . سير اعلام النبلاء ، ج6 ، ص262
3 . وسائل الشيعه ، ج1 ، ص7
355 |
او مي گويد : « هذا الشَّجي مُعْتَرِضٌ فِي الحَلْقِ . . . » ؛ « جعفر بن محمّد مثل استخواني است كه راه گلو را بسته ، نه مي توان آن را فرو برد ، و نه مي توان آن را بيرون افكند ! »
و اين عبارت ، بيانگر شدّت درماندگي و بيچارگي ستمگر مقتدر و جبّاري چون منصور دوانيقي است كه از زيرك ترين و محتاط ترين خلفاي عباسي بشمار مي رود و بيش از بيست سال حكومت كرد .
دقّت در واقعه ذيل ، اصل مبارزه امام صادق ( عليه السلام ) و نيز مسأله تقيّه و اوضاع خفقان آور و تاريك آن عصر را روشن مي كند :
پس از شكست ظاهري قيام محمّد نَفْس زكيّه و قيام ابراهيم بن عبدالله بن حسن و شهادت آن دو بزرگوار ، شخصي نزد منصور دوانيقي رفت و گفت : جعفربن محمّد ، مُعَلّي بن خُنَيس را فرستاده تا از شيعيان مال و سلاح جمع آوري كند ، براي آنكه بر ضدّ تو قيام نمايد . منصور كه سخت خشمگين و ناراحت شده بود به والي مدينه دستور داد كه امام صادق ( عليه السلام ) را نزد او بفرستد . وقتي امام صادق ( عليه السلام ) به دربار رسيد ، منصور گفت :
شنيده ام مُعَلّي براي تو سلاح جمع آوري مي كند و تصميم داري بر ضدّ من قيام كني !
امام ( عليه السلام ) فرمود : اين تهمت است . منصور گفت : سوگند بخور كه اين افتراست .
امام ( عليه السلام ) به خدا سوگند خورد . منصور گفت : به « طلاق » و « عتاق » قسم بخور !
امام صادق ( عليه السلام ) با شگفتي پرسيد : به خدا سوگند خوردم ، نمي پذيري و مي خواهي سوگندهايي كه بدعت و ضلالت است ، ياد نمايم ؟ ! منصور گفت : در نزد من ادعاي علم و فضل مي كني ؟ ! امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : در حالي كه ما معدن علم و حكمتيم ، چرا چنين ادّعايي نكنم ؟ ! منصور خليفه ستمگر دستور داد كسي را كه بر ضدّ امام گزارش داده بود آوردند . او آمد و شهادت داد كه جعفر بن محمّد به جمع مال و سلاح براي قيام بر عليه منصور ، مشغول است . امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : آيا قسم مي خوري ؟ او گفت : آري و شروع كرد به سوگند خوردن :
قسم به خدايي كه جز او خدايي نيست ! قسم به خداي حيّ قيومِ . . . .
امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : عجله نكن ! به اين صورتي كه من مي گويم سوگند ياد كن !
356 |
منصور گفت : مگر سوگند او چه ايرادي دارد كه نمي پذيري ؟ !
امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : خداوند ، بزرگ و صاحب حيا و كرم است و در عقوبت كسي كه او را به صفات كماليه مي ستايد و وي را رَحيم و كريم مي شمارد ، تعجيل نمي كند .
بعد امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : به اين ترتيب سوگند بخور : « از حول و قوّه الهي بيرون گردم و در حول و قوّه خودم وارد شوم اگر چنين نباشد ! »
آن مرد نادان و خبرچين ، به صورتي كه امام ( عليه السلام ) فرموده بود ، سوگند خورد و فوراً افتاد و مُرد و به عذاب الهي گرفتار گرديد ! ( 1 )
از امام صادق ( عليه السلام ) روايات بسياري درباره تقيّه ، ضرورت تقيّه ، مواضع تقيّه و مواردي كه تقيّه حرام است ، ذكر شده است ؛ از جمله :
« قالَ اْلإِمام جَعْفَربنُ مُحَمَّد الصّادق ( عليهما السلام ) : الْمُؤْمِنُ مُجَاهِدٌ لاَِنَّهُ يُجَاهِدُ أَعْدَاءَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فِي دَوْلَةِ الْبَاطِلِ بِالتَّقِيَّةِ وَفِي دَوْلَةِ الْحَقِّ بِالسَّيْفِ » . ( 2 )
و نيز امام صادق ( عليه السلام ) در وصيّت به محمد بن نعمان اَحول ( مؤمن الطاق ) مي فرمايد :
« يَا ابْنَ النُّعْمَانِ إِذَا كَانَتْ دَوْلَةُ الظُّلْمِ فَامْشِ وَاسْتَقْبِلْ مَنْ تَتَّقِيهِ بِالتَّحِيَّةِ فَإِنَّ الْمُتَعَرِّضَ لِلدَّوْلَةِ قَاتِلُ نَفْسِهِ وَمُوبِقُهَا إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ وَلا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَي التَّهْلُكَةِ . . . } » ( 3 )
و در روايت ذيل ، علاوه بر بيان موارد وجوب و حرمت تقيّه ، وضع برخي از مردم و شيعيان ظاهري امام صادق ( عليه السلام ) نيز روشن مي گردد :
قال الصادق ( عليه السلام ) : « إِنَّمَا جُعِلَتِ التَّقِيَّةُ لِيُحْقَنَ بِهَا الدَّمُ فَإِذَا بَلَغَتِ التَّقِيَّةُ الدَّمَ فَلا تَقِيَّةَ وَايْمُ اللَّهِ لَوْ دُعِيتُمْ لِتَنْصُرُونَا لَقُلْتُمْ لا نَفْعَلُ إِنَّمَا نَتَّقِي وَلَكَانَتِ التَّقِيَّةُ أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنْ آبَائِكُمْ وَأُمَّهَاتِكُمْ وَلَوْ قَدْ قَامَ الْقَائِمُ مَا احْتَاجَ إِلَي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مُهَج الدعوات ، سيد بن طاووس ، ص198
2 . علل الشرائع ، ص467
3 . بحار ، ج 78 ، ص 288 .
357 |
مُسَاءَلَتِكُمْ عَنْ ذَلِكَ وَلَأَقَامَ فِي كَثِير مِنْكُمْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ حَدَّ اللَّهِ » . ( 1 )
و همچنين اين روايت ، از نظر شناخت آن دوران و نسبت شيعيان با ساير مردم بسيار مفيد و آموزنده است : قال الصادق ( عليه السلام ) :
« اتَّقُوا عَلَي دِينِكُمْ فَاحْجُبُوهُ بِالتَّقِيَّةِ فَإِنَّهُ لا إِيمَانَ لِمَنْ لا تَقِيَّةَ لَهُ إِنَّمَا أَنْتُمْ فِي النَّاسِ كَالنَّحْلِ فِي الطَّيْرِ لَوْ أَنَّ الطَّيْرَ تَعْلَمُ مَا فِي أَجْوَافِ النَّحْلِ مَا بَقِيَ مِنْهَا شَيْءٌ إِلاّ أَكَلَتْهُ » . ( 2 )
درس زندگي
در زندگي پر بركت امام صادق ( عليه السلام ) دهها و صدها واقعه درس آموز وجود دارد كه براي همه مسلمين ، در همه زمانها و مكانها سازنده و راهگشاست . براي رعايت اختصار ، به چند مورد اكتفا مي شود :
1 ـ مردي محضر امام صادق آمد و گرفتاري شخصي خود را درباره كرايه منزل يا مركبش عرضه داشت . امام ( عليه السلام ) به صفوان دستور داد : بي درنگ به ياري اين مرد بشتاب و گره از كارش بگشا ! صفوان حركت كرد و آن كار را به انجام رساند و برگشت .
امام صادق ( عليه السلام ) پرسيد : چه شد ؟ صفوان عرض كرد : خداوند اصلاح كرد . امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : اي صفوان ! بدان همين كاري كه تو انجام دادي و درنظر تو در ظاهر بسيار كوچك و ناچيز جلوه مي كند و وقت و نيروي بسيار كمي از تو گرفت ، از هفت شوط طواف به دور خانه كعبه ، بهتر و باارزش تر است . ( 3 )
2 ـ مردي به حضور امام صادق ( عليه السلام ) آمد و گفت : خوابي ديده ام . ديدم مثل اينكه يك آدم چوبي بر يك اسب چوبين سوار است و شمشيرش را در فضا حركت مي دهد . من از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . وسائل الشيعة ، ج11 ، ص483
2 . كافي ، ج2 ، ص218
3 . كافي ، ج2 ، ص198
358 |
مشاهده آن به شدّت وحشت زده شدم و از خواب پريدم . خواهش مي كنم تعبير اين خواب را بگوييد .
امام ( عليه السلام ) فرمود : حتماً تو نقشه اي داري كه مال كسي را بربايي و از چنگش بيرون آوري . تقوا پيشه كن و از خدا بترس و اين كار زشت را نكن .
مرد گفت : بله درست است . من همسايه اي دارم كه صاحب مزرعه اي است و چون نيازمند پول آن است مي خواهد آن را بفروشد و فعلاً مشتري ديگري غير من ندارد . من اين روزها در اين انديشه ام كه از احتياج او استفاده كنم و مزرعه اش را به قيمتي بسيار كمتر از قيمت واقعي آن ، از او بخرم .
3 ـ امّ حميده ، همسر امام صادق و مادر امام كاظم ( عليهما السلام ) به ابو بصير گفت : لحظات آخر عمر امام صادق ( عليه السلام ) بود ، ايشان فرمودند : همه خويشاوندان مرا جمع كنيد . ما همّت كرديم و همه را در محضر امام ( عليه السلام ) حاضر كرديم . امام صادق ( عليه السلام ) وقتي همه را حاضر ديد ، آخرين وصيت و سفارشش را چنين بيان كرد :
« شَفَاعَتَنَا لا تَنَالُ مُسْتَخِفّاً بِالصَّلاة » .
« شفاعت ما هرگز نصيب كساني كه نماز را سبك مي شمارند نخواهد شد . » ( 1 )
4 ـ امام صادق ( عليه السلام ) مردي را ديد كه ظاهري جذّاب و عوام فريب داشت و در نزد مردم به قدس و تقوا شُهره بود . روزي امام صادق ( عليه السلام ) او را ديد كه دو عدد نان از دكان نانوايي دزديد و به سرعت زير جامه اش مخفي كرد و بعد هم دو عدد انار از ميوه فروشي برداشت و زير لباسش پنهان كرد و به راه افتاد و وقتي به مريضِ مستمندي رسيد آن نانها و انارها را به او داد . امام صادق ( عليه السلام ) كه بسيار شگفت زده شده بود ، خود را به آن مرد رساند و پرسيد : اين چه كاري بود كه انجام دادي ؟ !
آن مرد گفت : من دو عدد نان دزديدم پس دو خطا كردم ، دو عدد انار هم دزديدم پس دو خطاي ديگر انجام دادم ، مجموعاً چهار خطا شد . چون خدا مي فرمايد : « مَنْ جاء بالسيّئة فلا يُجْزي إلاّ مِثْلَها » پس من فقط چهار سيئه دارم . و از طرف ديگر چون خدا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحار ، ج11 ، ص105
359 |
مي فرمايد : { مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا } ؛ يعني هر حسنه ، ثوابش ده حسنه است من آن چهار چيز ( دو عدد نان و دو عدد انار ) را به فقير دادم پس به جاي هر حسنه ، ده حسنه و مجموعاً چهل حسنه دارم . و اگر آن چهار سيئه را از آن چهل حسنه كم كنيم نتيجه آن مي شود كه من 36 حسنه خالص دارم !
امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : { اِنّما يَتَقَبّلُ الله مِنَ المُتَّقينْ } . تمام كار تو سيئه بود ؛ زيرا علاوه بر دزدي ، مال مردم را هم بدون اجازه آنان به فقير دادي و تصرّف در مال غير بدون اذن او حرام است . حسنه در جايي است كه اصل عمل مشروع و مورد رضاي خدا و مطابق احكام الهي باشد .
امام صادق ( عليه السلام ) بعد از ذكر اين واقعه ، فرمود : توجيه و تفسيرهاي جاهلانه در احكام و مسائل ديني سبب گمراهي خود و ديگران مي گردد . ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . وسائل الشيعه ، ج2 ، ص57
360 |
درس سي و دوم :
بيت الاحزان يك حقيقت فراموش ناشدني
محمّد صادق نجمي
هر زائر شيعي ، از هر نقطه دنيا كه وارد مدينه منوره مي گردد ، پس از زيارتِ قبر مطهر حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) و اقامه نماز در مسجد آن حضرت و پس از زيارت قبور پاك ائمه بقيع ( عليهم السلام ) و ساير قبور متعلق به اقوام و عشيره پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) عازم زيارت بيت الأحزان مي شود ، به اين اميد كه اگر به قبر مطهر زهراي مرضيه ( عليها السلام ) دسترسي ندارد ، آن حضرت را در محل ديگري كه به وي منتسب است زيارت كند و اگر نمي تواند كه صورت خود را به خاك قبر يگانه يادگار رسول خدا بگذارد و ضريح مقدس آن حضرت را با اشك ديده بشويد ، حداقل در جايگاهي كه دخت گرامي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) پس از رحلت پدر بزرگوارش و در ايام آخر عمرش هر روز چند ساعت از وقت خويش را در آنجا به عبادت و گريه و ناله سپري نمود ، نماز بخواند و به ياد اشكهاي آن حضرت اشك بريزد . اما اينك نه از چنين محلي خبري است و نه از بيت الأحزان در بقيع ، اثري .
آيا اصلاً بيت الاحزان در حقيقت وجود دارد يا يك موضوع موهوم و خيالي بوده و بجز در لسان بعضي از خطبا و گويندگان وجود خارجي نداشته است ؟ !
در اين مقاله برآنيم كه با مطالعات كم و ناقص خود ، محل واقعي و تاريخ ساختمان بيت الاحزان را ، تا آنجا كه از كتب حديث و تاريخ به دست مي آيد و گفتار كساني را كه در
361 |
طول تاريخ و از قرن اول تا دوران تخريب ، از نزديك اين بيت حزن را زيارت كرده و شاهد ساختمان آن بوده اند در اختيار خواننده ارجمند قرار دهيم تا معلوم شود كه بيت الأحزان يك واقعيت غير قابل انكار و يك حقيقت فراموش نشدني است ، اگر چه ساختمان آن ويران گرديده و درگوشه بقيع ، از بيت الاحزان اثري باقي نمانده است . منابع حديثي و تاريخيِ متقن از محدثان ، مورخان ، نويسندگان معروف و دانشمندان مشهور از شيعه و اهل سنت در طول تاريخ آن را تأييد و تثبيت نموده اند كه اينك نمونه هايي از روايات و اعتراف مورخان را از نظر خوانندگان مي گذرانيم .
بيت الاحزان در منابع حديثي
از جمله منابع حديثي كه در آن از انگيزه به وجود آمدن بيت الاحزان سخن به ميان آمده ، خصال شيـخ صدوق ( رحمه الله ) است كه آن محدث بزرگ ، در ضمن روايتي با اسناد از امام صادق ( عليه السلام ) نقل مي كند :
« وَأَمّا فاطِمَةُ فَبَكَتْ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ ( صلّي الله عليه وآله ) حَتَّي تَأَذَّي بِهَا أَهْلُ الْمَدِينَةِ فَقَالُوا لَهَا قَدْ آذَيْتِنَا بِكَثْرَةِ بُكَائِكِ وَكَانَتْ تَخْرُجُ إِلَي الْمَقَابِرِ . . . » ( 1 )
صريح تر و روشن تر از روايت صدوق ، گفتار فضه ( خادمه حضرت زهرا ( عليها السلام ) ) است كه مرحوم علامه مجلسي در ضمن بيان جريان مفصل شهادت حضرت زهرا از زبان فضه ، چنين نقل مي كند كه :
« ثمّ اِنَّه بَني لَـها بَيْتاً فِي البقيع نازهاً عَنِ الْمَدِينة » . ( 2 )
امير مؤمنان ( عليه السلام ) براي فاطمه ، در بقيع و در خارج مدينه ، خيمه اي را بپاداشت كه آن حضرت به همراه حسنين بدانجامي آمدوپس از گريه طولاني به خانه اش مراجعت مي نمود .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . وسائل الشيعه ، ج 2 ، ص 922 ، باب 87 از ابواب دفن .
2 . بحارالانوار ، ج 43 ، ص 177 يعني ؛ سپس امير مؤمنان ( عليه السلام ) در منطقه اي دور از مدينه ؛ از بقيع خانه اي براي حضرت فاطمه ( عليها السلام ) ساخت .
362 |
توضيح اينكه : به طوريكه در كتب لغت آمده است ، « بيت » در لغت به معناي « محل و مسكن » است خواه به شكل چادر باشد يا خانه اي از خاك و گل ( 1 ) و به طوري كه در آينده نيز خواهيم ديد ، اولين بيت و مسكني كه براي فاطمه زهرا در بقيع ساخته شده ، به صورت چادر و خيمه بوده است .
بيت الأحزان از نظر علما و مورّخان
عده اي از علماي بزرگ و شخصيتهاي علمي كه در تاريخ مدينه و يا درباره زيارت بقيع مطلبي نوشته اند ، از بيت الأحزان نيز سخن گفته و وجود آن را تأييد و تثبيت نموده اند كه نظرات چند تن از آنان را به ترتيب تاريخ زندگي آنان ، مي آوريم :
1 ـ ابن شبه نميري 173 ـ 262
قديمي ترين تاريخ موجود ( 2 ) در باره مدينه منوره ، تاريخ المدينه ، تأليف ابوزيد عمر ابن شبه النميري ( 3 ) است . او كه يكي از شخصيّتهاي علمي و از فقها و محدثان مورد وثوق و از مورخان مورد اعتماد ، نزد علما و دانشمندان اهل سنت است ، در كتاب خود ، آنجا كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . البيت : المسكن سواء كان من شعر او مدر . اقرب الموارد .
2 . قديمي تر از اين كتاب ، تاريخ المدينة ابن زباله است كه وي در سال 199 در قيد حيات بوده و در كتابهايي كه تا قرن دهم در تاريخ مدينه تأليف گرديده ، از جمله در وفاءالوفا ، از تاريخ ابن زباله مطالب فراوان نقل شده است ولي متأسفانه از اين كتاب در قرنهاي اخير خبري نيست .
3 . ابوزيد عمر بن شبه نميري فقيه و محدث و مورخ نامي در سال 173 متولد و در سال 262 وفات نموده است . در شرح حال ابن شبه چنين نوشته اند : او شخصي است اديب ، فقيه ، مورخ ، صادق و دقيق ، عالم به آثار ، ناقل اخبار و صاحب تأليفات بسيار و . . . ـ ابن نديم از وي 18 كتاب معرفي مي كند . در شرح حال او به فهرست ابن نديم وفيات الاعيان ، تاريخ بغداد ، تهذيب الأسماء و اللغات ، تذكرة الحفاظ و لسان الميزان مراجعه شود . تـاريخ ابـن شبه براي اولين بار در سال 1399 هـ . با تحقيق فهيم محمد شلتوت در چهار جزء و 1396 صفحه در عربستان سعودي چاپ و اخيراً در قم افست گرديد . قسمت مهم جلد سوم و چهارم اين كتاب به شرح زندگاني و حوادث دوران خلافت عثمان اختصاص يافته است كه دليل هواداري و علاقه شديد او به عثمان است .
363 |
آثار و قبور بقيع ـ موجودِ در زمان خودش ـ را معرفي مي كند ، چنين مي نويسد :
« شخص موثق و مورد اعتمادي براي من نقل نمود : مسجدي كه در طرف شرقي آن به جنازه اطفال نماز خوانده مي شود ، دراصل خيمه اي بوده براي زن سياهي بنام « رقيه » ( 1 ) كه به دستور حسين بن علي ( عليه السلام ) در آنجا مي نشست تا از قبر فاطمه ( عليه السلام ) مراقبت كند ؛ زيرا قبر فاطمه را كسي بجز همان زن نمي شناخت . » ( 2 )
از اين گفتارِ ابن شبه كه مشهود و مسموع خود را در مورد بيت الاحزان نقل نموده است ، دو مطلبِ زير بوضوح به دست مي آيد :
1 ـ بيت الاحزان در دوران حسين بن علي ( عليه السلام ) يعني تا سال 61 هجري ، مانند حال حيات حضرت زهرا ( عليها السلام ) بصورت خيمه و چادر و محلي بوده است مشخص و معين و حسين بن علي ( عليه السلام ) بر حفظ آن عنايت واهتمام داشته ؛ به طوري كه يكي ازبانوان و ارادتمندان حضرت زهرا ( عليها السلام ) را مأموريت داده است ، در اين بيت و خيمه كه يادآورِ دورانِ حساس زندگي مادر بزرگوارش بوده ، اقامت نموده و از آنجا حراست و نگهباني كند و لابد براساس همين ديد و اهتمام و به پيروي از روش آن حضرت ، افرادي از اهل بيتِ عصمت پس از آن حضرت نيز همين روش را ادامه داده و خيمه را به ساختمان مبدّل نموده اند .
2 ـ بيت الاحزان پس از اين دوران و در اواخر قرن دوم و اوائل قرن سوم ، داراي ساختمان بوده كه ابن شبه را وادار نموده است كمّ و كيف و انگيزه بوجود آمدن اين ساختمان را از افراد خبير و مطلع جويا شود و يكي از افراد مطلع و مورد وثوق نيز تا آنجا كه در اين مورد اطلاع داشته با وي در ميان گذاشته است و سابقه آنجا را كه زماني بصورت خيمه بوده ، بازگو نموده است و ليكن اين خيمه دقيقاً در چه تاريخي و به وسيله چه كسي به ساختمان تبديل شده ، معلوم نيست .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ابن حجر عسقلاني ( در اصابة ، ج 3 ، ص 305 ) با استناد به همين مطلب اين بانو را نيز در رديف ساير زنان ، يكي از صحابه رسول خدا معرفي نموده است .
2 . وأخبرني خبر ثقة قال : يقال : إنّ المسجد الّذي يصلّي جنبه شرقياً علي جنائز الصبيان كان خيمة لامرئة سوداء يقال لها : رقيّة كان جعلها هناك حسين بن علي [ ( عليه السلام ) ] تبصر قبر فاطمه [ ( عليها السلام ) ] و كان لايعرف قبر فاطمة رضي الله عنها غيرها . تاريـخ المدينه ج 1 ، ص 106
364 |
توجيه متناقض
و اما مطلب ديگري كه در ذيل اين گفتار آمده است كه : اقامت آن زن در ميان بيت الاحزان براي حفظ و مراقبت قبر حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ بوده است ، تعليلي است از سوي خودِ وي و توجيهي است متناقض و غير قابل قبول ؛ زيرا : اولاً خودِ ابن شبه در اين كتاب ، مانند عدّه ديگر از مورخان مي گويد كه علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) پيكر مطهر حضرت زهرا ( عليها السلام ) را شبانه و در داخل منزل خود دفن نمود ؛ بنابراين ، مراقبت از قبر آن حضرت در بقيع مفهومي ندارد .
و ثانياً اگر قبر آن حضرت در بقيع واقع بوده و كسي بجز « رقيه » آن را نمي شناخته ، باز هم مراقبت از قبرِ مجهول ، معنا و مفهومي ندارد .
به هرحال با توجه به وضعيت خاص و حساس آن روز ، ابهام در پاسداري از بيت الاحزان و توجيهات مختلف در اقامت يك زن در داخل آن ، مستبعد نيست .
2 ـ فتواي امام غزالي بر استحباب خواندن نماز در بيت الأحزان
امام ابومحمد غزالي ( 450 ـ 505 ) كه يكي شخصيتهاي معروف و از علما و دانشمندان اهل سنت است ، در ضمن بيان وظايف زائران مدينه منوره و كساني كه به زيارت بقيع مشرف مي شوند ، مي گويد : « مستحب است كه زائران ، هر روز صبح ، پس از زيارت قبر حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) در بقيع حضور بهم رسانند و قبور پيشوايان ديني و صحابه را كه در آنجا مدفون هستند زيارت كنند » . سپس مي گويد : « و مستحب است در مسجد فاطمه ( عليها السلام ) نيز نماز بخوانند » ؛ « ويستحبّ أن يَخرج كلّ يوم اِلي البَقيع بعد السلام علي رسول الله . . . ويصلّي في مسجد فاطمة ( عليها السلام ) » . ( 1 )
3 ـ ابن جبير ، جهانگرد معروف و دانشمند اسلامي 540 ـ 614
سوّمين كسي كه بيت الأحزان را از نزديك زيارت و در باره آن سخن گفته است ، رحاله و جهانگرد معروف اسلامي ابوالحسين احمد بن جبير اندلسي ( 2 ) است . او كه در ماه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . احياءالعلوم ، ج 1 ، ص 260
2 . ابن جبير از علماي اندلس و در علم فقه و شعر و نويسندگي از بارزترين دانشمندان دوران خويشؤ و از معروفترين و قديمي ترين جهانگردان اسلامي است ، او رحله و سياحتنامه خود را چنين ناميده است : « تذكرة بالاخبار عن اتفاقات الأسفار » اين كتاب قبلاً در ليدن و اخيراً در بيروت چاپ شده است .
در شرح حال ابن جبير ، رجوع شود به دائرة المعارف اسلامي ، ج 3 ، ص 204 ـ 207 و مقدمه رحله ، چاپ لبنان والكني و الألقاب ، ج 1 ، ص 232
365 |
محرم سال 580هـ . ق . وارد مدينه شده و بقيع را زيارت نموده است ، مي گويد : « و در كنار قبّه عباسيه ، خانه اي قرار گرفته است كه به فاطمه دختر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) منتسب است . مي گويند اين همان خانه ايست كه فاطمه زهرا به آنجا مي آمد و در آنجا اقامت مي كرد و حزن و اندوه خود را در مرگ پدر بزرگوارش ابراز مي نمود » . ( 1 )
4 ـ سمهودي ( 2 ) 844 ـ 911
چهارمين شخصيت و مورخي كه وجود بيت الأحزان را تأييد و تثبيت نموده است ؛ مقتدا و پيشواي مورخان ، نورالدين علي بن احمد سمهودي مصري است ؛ شخصيتي كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ويلي هذه القبّة العباسيّة بيت ينسب لفاطمة بنت الرسول ( صلّي الله عليه وآله ) يقال : انّه الّذي آوَتْ اليه والتزمت فيه الحزن علي موت أبيهاالمصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) ، رحله ابن جبير چاپ ليدن ، صفحه196وچاپ دارالكتب اللبناني صفحه 144
2 . علما و دانشمندان سمهودي را چنين معرفي نموده اند : « الشيخ نورالدين علي بن احمد سمهوديِ مصريِ شافعي ، شخصيت دانشمند و مفتي مدينه ، مدرس و مورخ اين شهر ، پيشوا و مقتداي مورخان . سلسله نسبش به حسن مثني فرزند امام مجتبي ( عليه السلام ) منتهي مي شود . او به سال 844 در سمهود مصر متولد و پس از تحصيلات و حفظ نمودن قرآن و نيل به مدارج علمي ، در فنون مختلف از سال 873 در مدينه منوره متوطن و از اساتيد بزرگ حرم شريف نبوي ( صلّي الله عليه وآله ) گرديد .
وي در تاريخ مدينه منوره سه كتاب نوشته است كه يكي مفصل و جامع الأطراف بنام « اقتفاء الوفا باخبار دارالمصطفي » است كه در حادثه آتش سوزي مسجد نبوي در ماه رمضان سال 886هـ . از بين رفته است . دومي « وفاءالوفا باخبار دارالمصطفي » كتابي است كه به قول خودِ سمهودي ، به درخواست كسي كه « طاعته غنم و مخالفته غرم » مطالب كتاب قبلي را در اين كتاب تلخيص نموده است ، ولي در عين حال داراي گسترده ترين و دقيقترين مطالب در تاريخ مدينه مي باشد كه در هيچ يك از منابع ديگر نمي توان به دست آورد . اين كتاب در دو جلد و در 1435 صفحه چاپ شده است . و سوّمي « خلاصة الوفا » است و مطالب « وفاءالوفا » را در اين كتاب تلخيص نموده و اين كتاب نيز چاپ شده است . سمهودي داراي تأليفات متعدد ديگري نيز مي باشد . وفات وي در سال 911هـ . در مدينه واقع گرديد . در شرح حال او به شذرات الذهب ، اعلام زركلي ، والكني و الالقاب مراجعه شود .
366 |
پس از وي هيچ مورخ و نويسنده اي در باره مدينه كتابي ننوشته و هيچ گوينده و خطيبي ، از تاريخ مدينه سخن نگفته ، مگر اينكه به گفته او استناد جسته و از كتاب « وفاءالوفا » استمداد نموده است . او مي گويد :
« والمشهور ببيت الحزن إنـّما هو الموضع المعروف بمسجد فاطمة في قبلة مشهد الحسن و العباس » .
« مشهور در بيت الاحزان ، همان محلي است كه به مسجد فاطمه معروف و در طرف قبله حرم ( امام ) حسن و ( جناب ) عباس واقع گرديده است . »
آنگاه مي گويد :
« وأظُنّه في موضع بيت علي بن أبي طالب الّذي كان اتّخذه بالبقيع و فيه اليوم هيأة قبور » . ( 1 )
« و به عقيده من ، اين بيت الأحزان در محل همان بيت و مسكني است كه علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) آن را در بقيع آماده ساخت » .
و اضافه مي كند كه فعلاً در ميان آن ، شكل چند قبر نيز موجود است .
5 ـ سِر ريچار بورتون « SIR RICHARD BURTON » 1853 م = 1276 هـ . ق .
يكي از جهانگردانِ غربي كه به مكه و مدينه مسافرت نموده ( 2 ) و در سياحتنامه خود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . وفاءالوفا ، ج 3 ، ص 918
2 . در طول تاريخ تعداد زيادي از جهانگردان غربي در قيافه مسلمان و در زيّ حجاج وارد مكه و مدينه گرديده اند و اكثر آنان نيز كه از نويسندگان بوده اند ، توانسته اند مشاهدات و برداشتهاي خود را به صورت كتاب و سفرنامه در اختيار ديگران قرار دهند ، گرچه بعضي از اين نوشته ها و برداشتها توأم با مطالب خلاف واقع و نادرست و همراه با اغراض و تعصّب است ، ولي در عين حال ، مي توان مطالب و نكات ارزشمند و پر بها نيز از آنها بدست آورد كه يكي از جهانگردان همان « ريچارد بورتون » انگليسي است كه در سال 1853 ميلادي به صورت يك مسلمان افغاني به نام « عبدالله » به مكه و مدينه مسافرت كرده و در تمام مراسم حج شركت و از همه اماكن و بقاع متبرّكه ديدن نموده و به همه جزئيات پرداخته است و سفرنامه خود را در دو جلد بزرگ منتشر ساخته است . موسوعة العتبات المقدسه ، ج 3 ، ص 260
367 |
از آثار و ابنيه حجاز و از اخلاق و رسوم مسلمانان در موسم حج و از جزئيات زندگي مردم حجاز سخن گفته است ؛ از جمله حرمها و گنبدها و بارگاههاي موجود در بقيع را شناسانده و با قلم خود ترسيم و تصوير نموده است ، « سِر ريچارد بورتون » جهانگرد انگليسي است كه در سال 1853 ميلادي ـ تقريباً 139 سال قبل ـ بقيع را از نزديك مشاهده نموده و در باره بيت الأحزان چنين گفته است :
« در بقيع مسجد كوچكي است كه در سمت جنوبي گنبد عباس بن عبدالمطلب واقع گرديده و اين مكان را بيت الأحزان نيز مي نامند ؛ زيرا فاطمه زهرا آخرين روزهاي عمر خويش را در اين محل بسر مي برد و براي از دست دادن پدر عزيزش نوحه سرايي مي نمود . » ( 1 )
مطالبي كه از آقاي بورتون نقل شد ، دليل روشني بر مشخص بودن ساختمان بيت الأحزان در زمان وي و اشتهار وجه تسميه و انگيزه ايجاد آن مي باشد كه يك جهانگرد انگليسي و غيرمسلمان در اندك زمان و با مختصر تماس با مسلمانان توانسته است همه اين مطالب را همانگونه كه در منابع محكم تاريخي و حديثي آمده است ، دريافت و درسياحتنامه خود منعكس نمايد .
6 ـ فرهاد ميرزا ( 2 ) 1292هـ .
فرهاد ميرزا معتمدالسلطنه كه در 18 ذيقعده 1292هـ . به زيارت بقيع نائل گرديده ، پس از بيان زيارت حرم ، ائمه بقيع و نثار فاتحه بر قبور علما كه در كنار اين حرم مطهر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . موسوعة العتبات المقدسه ، ج 3 ، ص 285
2 . فرهاد ميرزا معتمدالسلطنه متوفاي 1305هـ . در ميان شاهزادگان قاجار ، از نظر علمي داراي شخصيت بارزي است كه از وي شش جلد كتاب ، در فنون مختلف به جاي مانده از جمله آنها « قمقام ذخار » در مقتل و « هداية السبيل » كه سفرنامه حجِ اوست و هر دو كتاب در موضوع خود در زبان فارسي از بهترين كتابها به شمار مي رود .
368 |
واقع بودند ، مي گويد : « از آنجا به بيت الأحزان رفتم و از آنجا به زيارت حليمه سعديه . . . » ( 1 )
بيت الأحزان در آستانه تخريب
تا اينجا همراه با تاريخ بيت الأحزان از بدو پيدايش آن ، تا اواخر قرن سيزده ( 1292 ) ، قرن به قرن حركت نموديم . اينك در قرن چهاردهم هجري و در آستانه تخريب بيت الأحزان كه در سال 1344هـ . واقع گرديده است قرار گرفته ايم . در اين برهه محدود و مدت كمتر از نيم قرن ، از ميان ميليونها زائر بيت الأحزان ، تعدادي از علماي برجسته و نويسندگان را مي بينيم كه در تأليفات خود از بيت الأحزان سخن به ميان آورده و از اين بناي تاريخي و اثر فراموش نشدني ياد نموده اند ، از جمله :
1 ـ ابراهيم رفعت پاشا : ( 2 ) نويسنده و اميرالحاج مصري است كه براي آخرين بار در سال1325هـ . بقيع را زيارت كرده ومشاهدات خود را درباره بيت الأحزان چنين نقل مي كند :
« و هناك قبة تسمّي قبة الحزن يقال : أنها في البيت الذي آوت إليه فاطمة بنت النبي ( صلّي الله عليه وآله ) والتزمت الحزن فيه بعد وفات أبيها رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) ، و كان في البقيع قباب كثيرة هدمها الوهابيون » . ( 3 )
« در بقيع ، گنبد ديگري نيز وجود دارد كه « قبة الحزن » ناميده مي شود و مي گويند كه اين گنبد در بالاي همان محل ساخته شده است كه فاطمه ( عليها السلام ) پس از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بدانجا مي آمده و حزن و اندوه خود را ابراز مي نموده است ، سپس مي گويد دربقيع گنبدهاي زيادي بود كه وهابي ها از بين برده اند . »
2 ـ حاج سيد احمد هدايتي : يكي ديگر از كساني كه در آستانه تخريب بيت الأحزان و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . هداية السبيل چاپ مطبوعاتي علمي تهران ، ص 141
2 . ابراهيم رفعت پاشا ، در سال 1318 ق . فرمانده نگهبانان محمل مصري و در سال 1320 و 21 و 25 به عنوان اميرالحاج از طرف خديو مصر به حج مشرف شده و خاطرات خود را به نام « مرآت الحرمين » نگارش نموده است . اين كتاب به نوبه خود يكي از كتابهاي سودمند است كه در دو جلد در مصر چاپ و در اولين سال پيروزي انقلاب اسلامي در قم افست شده است .
3 . مرآت الحرمين ، ج 1 ، ص 426
369 |
پنج سال قبل از اين حادثه تأسف بار ، بيت الأحزان را زيارت نموده و در سفرنامه خود به نام « خاطرات مكه » منعكس كرده است ، مرحوم حاج سيد احمد هدايتي يكي از سادات مكرّم و از اولاد محترم رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) است كه وي ضمن بيان مـوارد و نقاط مختلفي كه حضرت زهـرا ( عليها السلام ) را زيارت نموده است ، مي گويد : « پنجم در بيت الأحزان كه قبرستان بقيع واقع است . » ( 1 )
3 ـ سيدشرف الدين ( قدس سره ) 1290 ـ 1377 : مرحوم علاّمه ، سيدعبدالحسين شرف الدين ، ( 2 ) سومين كسي است كه بيت الأحزان را پنج سال قبل از تخريب ، زيارت و به تناسب بحثي در كتاب خود « النص و الاجتهاد » به اين مطلب تصريح نموده است كه گفتار او را بعنوان « ختامه مسك » مي آوريم :
« . . . سپس علي بن ابي طالب در بقيع محلي را آماده ساخت كه فاطمه زهرا براي گريه كردن ، بدانجا مي آمد و بيت الأحزان ناميده مي شد و شيعيان در طول تاريخ ، اين بيت را همانند مشاهد و حرمهاي مقدس زيارت مي نمودند تا اينكه در اين ايّام كه سال 1344هـ . است ، ملك عبدالعزيز بر سرزمين حجاز مسلط و با دستور وي بر اساس پيروي اش از وهابيگري ، منهدم گرديد و در سال 1339 هجري كه خداوند توفيق سفر حج و زيارتِ پيامبر و مشاهد اهل بيتش در بقيع را بر من عنايت فرمود ، بيت الاحزان را زيارت كردم . »
« . . . و كنّا سنة 1339 تشرّفنا بزيارة هذا البيت ( بيت الاحزان ) . . . في البقيع . . . » . ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . خاطرات مكه ـ چاپخانه حيدري تهران ، ص 129
2 . علاّمه بزرگوار و شخصيت مجاهد و احياگر شيعه در شام و لبنان . مرحوم سيدشرف الدين مستغني از تعريف و بالاتر از توصيف است كه خدمات ارزنده و ضداستعماري و آثار ارزشمند و علمي او مانند : « النص و الاجتهاد » و « المراجعات » و ده ها كتاب ديگر ، شاهد مجاهدات و دليل بر عظمت شأن و علوّ مقام علمي و سعه اطلاعات وي مي باشد .
3 . النص والاجتهاد ، با تحقيق ابومجتبي ، ص302
370 |
خلاصه و نتيجه
اين بود اجمالي از تاريخ بيت الأحزان و طبعاً كساني كه داراي فراغت كافي و دسترسي به منابع بيشتري دارند ، مي توانند مطالب ارزنده و نكات جالب تري در اختيار علاقه مندان قرار دهند . و اينك مطالب گذشته را به صورت چند نكته خلاصه و نتيجه گيري مي كنيم :
1 ـ بيت الأحزان ، از دوران حيات حضرت زهرا ( عليها السلام ) تا سال 1344هـ ، محلي بوده است مشخص و معين كه شيعيان با پيروي از روش حسين بن علي ( عليهما السلام ) در طول تاريخ به اين بيت اهميت خاصي قائل بوده و آنجا را همانند ساير مشاهد و حرمها زيارت و در آنجا به نماز و عبادت مي پرداختند و حتي امام غزالي اهل سنت نيز به نماز خواندن در اين محل تشويق و توصيه نموده است .
2 ـ بيت الأحزان در زمان حسين بن علي ( عليهما السلام ) داراي چادر و خيمه بوده و سپس به ساختمان مبدل گرديده است كه هنگام تخريب داراي گنبد بوده است .
3 ـ بيت الأحزان در اصطلاح عامه ، گاهي به « مسجد فاطمه » و گاهي با هر دو نام و گاهي نيز به « قبة الحزن » ناميده شده و طبعاً نويسندگان نيز از هر سه نام مصطلح ، استفاده نموده اند ، ولي آنچه مسلم است بيت الأحزان هيچگاه بعنوان يك مسجد واقعي شناخته نشده و وجود چند قبر در داخل آن كه سمهودي اشاره نموده ، دليل و مؤيد اين معنا است . مؤيدديگراينكه : درتأليفات مدينه شناسان ، مانند « اخبارمدينه » ابن نجّار ، ( متوفاي643هـ . ق . ) و « وفاءالوفا » ي سمهودي ( متوفاي 911هـ . ق . ) و « عمدة الاخبار » احمدبن عبدالحميد عباسي ، ( متوفاي قرن دهم هـ . ) كه همه مساجد موجود در داخل و خارج مدينه را معرفي نموده اند ، ازمسجدي به نام مسجد فاطمه ذكري به ميان نيامده است .
4 ـ نكته مهم اينكه : بنابر مضمون روايات ، بيت الأحزان در داخل بقيع بوده و همه مورخان بدون استثنا بر همين معنا تصريح و اضافه مي كنند كه در سمت جنوبي و در مجاورت حرم ائمه اهل بيت ( عليهم السلام ) قرار داشته است . بنابراين محلي كه در سالهاي اخير در خارجِ بقيع ، به نام بيت الأحزان معروف گرديده ، با واقعيات تطبيق نمي كند و منابع حديثي
371 |
و تاريخي آن را تأييد نمي نمايد . در ملاقاتهاي مكرري كه با آقاي عمروي ( 1 ) شيخ العلماي حجاز در سالهاي 52 ـ 55 شمسي در مدينه منوره داشتم ، به همين معنا تأكيد و محل فعلي را موضوعي بي اساس و عملي عوامانه معرفي مي نمودند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . آقاي شيخ محمد علي عمروي شخصيت علمي و روحاني ، از اهالي مدينه است كه پس از تكميل تحصيلات خود در حوزه علميه نجف به مدينه مراجعت و تربيت و سرپرستي شيعيان مدينه و اطراف آن را به عهده گرفته است .