بخش 1

درس سی و ششم : اصحاب صفه نام اصحاب صفه


1



3


ره توشه حج

( 2 )

تأليف : جمعي از نويسندگان


15


درس سي و ششم :

اصحاب صفه ( 1 )

جواد محدثي

« اصحاب صفه » عنوان جمعي از مسلمانان پاكباخته و تهيدستي است كه در صدر اسلام و زمان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در ركاب آن حضرت بودند و چون در مدينه خانه و آشيان و آشنايي نداشتند ، در گوشه اي از مسجد ، سكويي ساخته شده بود كه در همانجا روزگار مي گذراندند و به عبادت مشغول بودند ، هنگام جهاد هم به ميدان رزم مي شتافتند .

آنچه پيش رو داريد ، ترجمه فشرده اي است از جزوه « اصحاب الصفه » تأليف « ابوتراب الظاهري » كه در عربستان چاپ شده است . گرچه درباره اين مسلمانان فداكار و حاضر در صحنه ، بايد كاوشي عميق تر انجام گيرد تا روحيات و رفتار آنان « اسوه » مسلمانان تهيدست و جانباز شود ، ليكن در حال حاضر به همين حد اكتفا مي شود تا به ياري خداي بزرگ در آينده گامهاي بلندتري برداشته شود و تحقيقات جامع تري صورت گيرد . ( مترجم )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اصحاب صفه مسلمانان مهاجري بودند كه خانه ها و اموال خود را در مكه رها كرده و براي اعلاي كلمه دين به مدينه آمده بودند و چو در آنجا كسي نداشتند تا بر او وارد شوند ، در صفه مسجد به سر مي بردند .


16


در روايت است كه « اصحاب صفه » ، گروهي تهيدست بودند . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به ياران خود فرمود :

« هر كس در خانه غذاي دو نفر را داشته باشد ، سومي را ببرد و هركس به اندازه چهار نفر غذا دارد ، پنجمي و ششمي را ببرد . » ابوبكر ، سه نفر را برد و رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ، ده نفر را .

و به نقل ديگري آن حضرت فرموده است : « اهل صفه » مهمانان اسلامند ، بي خانمان و تنگدستند .

هرگاه « صدقه » اي به دست آن حضرت مي رسيد ، خود از آن بر نمي داشت و همه را براي آنان مي فرستاد ، ولي هرگاه « هديه » اي براي پيامبر مي آوردند ، هم خود بر مي داشت و هم براي آنان مي فرستاد .

طلحة بن عمرو مي گويد :

هرگاه كسي به حضور پيامبر مي رسيد ، اگر در مدينه آشنايي داشت ، به خانه او مي رفت وگرنه ، به جمع اهل صفه مي پيوست .

طلحة بن عمرو همچنين گفته است : من در ميان اهل صفه بودم ، همراه با مردي ديگر ، هر روز از سوي پيامبر به اندازه يك « مد » خرما براي ما مي رسيد .

« ابورافع » نقل كرده است :

چون حضرت فاطمه ، حسين را به دنيا آورد ، روزي عرضه داشت : يا رسول الله ! آيا براي فرزندم عقيقه اي بدهم ؟

حضرت فرمود : نه ، ولي موي سرش را بتراش و هموزن آن را به بينوايان و مساكين اهل صفه ، صدقه بده .

فضالة بن عبيد گفته است :

آنگاه كه پيامبر اسلام با مردم به جماعت نماز مي خواند ، گروهي از مسلمانان ( اهل صفه ) از ضعف و ناتواني خم مي شدند ، تا حدّي كه برخي باديه نشينان آنان را ديوانه مي پنداشتند .

برخي گفته اند : هفتاد نفر از اهل صفه بودند كه هيچيك ردا نداشتند . روايت است كه حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) نزد اصحاب صفه آمد و پرسيد :


17


حالتان چطور است ؟

ـ خوبيم يا رسول الله

ـ امروز خوبيد ، روزي هم خواهد آمد كه براي هر يك از شما ظرفي از غذا بياورند و ظرفي ببرند و آن گونه كه كعبه پوشش دارد ، خانه هاي شما هم پرده خواهد داشت .

ـ اي پيامبر ، آيا ما در حال دينداري به اينها خواهيم رسيد ؟

ـ آري .

ـ پس آن روز ، ما خوبيم . صدقه مي دهيم و بنده آزاد مي كنيم .

ـ نه ، امروز شما بهتريد ؛ هرگاه به دنيا برسيد ، بر يكديگر حسادت خواهيد داشت و رابطه ها قطع و آميخته به دشمني خواهد شد .

ابو نعيم در حُلية الاولياء گفته است :

تعداد اصحاب صفه ، به اقتضاي شرايط و زمانها متفاوت بوده است . گاهي غريبه هاي بي خانمان كه به آنجا مي آمدند ، كم بودند و گاهي تعدادشان فزوني مي گرفت . ولي حال اغلب آنان تنگدستي و فقر بود . آنان فقر را برگزيده بودند . هرگز دو لباس و دو نوع غذا نداشتند . . .

گاهي جمعي از آنان براي نماز ، يك لباس داشتند ، لباس بعضي تا زانو مي رسيد و برخي بلندتر .

« واثلة بن اسقع » گفته است : من خود از اصحاب صفه بودم و هيچ يك از ما لباس كاملي نداشتيم .

محمد بن سيرين نقل كرده است :

شب كه مي شد ، پيامبر عده اي از اهل صفه را ميان اصحاب تقسيم مي كرد ؛ بعضي يك نفر برخي دو نفر و برخي سه نفر تا ده نفر را به خانه مي بردند . « سعد بن عباده » گاهي شبها هشتاد نفر از آنان را براي صرف شام به خانه اش مي برد .

عقبة بن عامر گويد : پيامبر نزدما آمد ، مادر صفه بوديم ، فرمود : كدام يك ازشما دوست دارد هر روز به « بطحا » و « عقيق » برود و دو ناقه كوهاندار بياورد ، بي آنكه گناه يا قطع رحم كرده باشد ؟ گفتيم : همه ما اين كار را دوست داريم اي رسول خدا . فرمود : چرا به مسجد


18


نمي رويد تا دو آيه قرآن بخوانيد يا قرآن بياموزيد ، كه اين از دوشتر برايتان بهتر است .

نويسنده « حلية الاولياء » در پي نقل اين كلام ، مي افزايد :

از اين حديث چنين برمي آيد كه پيامبر اسلام ، با اين سخن مي خواست آنان را از انگيزه هاي دنياگرايي باز دارد و به آنچه برايشان مفيدتر و به حالشان مناسب تر است وا دارد .

ابو سعيد خدري آورده است : ما جمعي از مسلمانان ناتوان اهل صفه بوديم . و مردي بر ما قرآن مي خواند . پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) نزد ما آمد . افراد اهل صفه ، پشت هم پنهان مي شدند ، چون بدون لباس كافي بودند و خجالت مي كشيدند . پيامبر با دستش اشاره كرد و همه دايره وار جمع شدند و به دور او حلقه زدند .

فرمود : چه مي كرديد ؟

ـ مردي از ما قرآن و دعا براي ما مي خواند .

ـ به كار خويش ادامه دهيد .

سپس فرمود : خدا را شكر كه در ميان امتم كساني را قرار داده كه مرا دستور فرمود تا همراه آنان صبر و شكيبايي و مقاومت كنيم . . . بشارت باد فقيران با ايمان را كه روز قيامت پانصد سال پيش از توانگران نجات يافته و در بهشت ، متنعم مي شوند و هنوز ثروتمندان گرفتار حسابند .

سلمان فارسي مي گويد : « عينيه » و « اقرع بن حابس » و همراهانشان ( كه از اشراف پولدار بودند ) نزد پيامبر آمدند و عرضه داشتند : يا رسول الله ، كاش در بالاي مسجد مي نشستي و اين فقيران تهيدست را ( منظورشان ابوذر و سلمان و مسلمانان فقير بود ) از خود طرد مي كردي ، اگر چنين كني ما دور تو را مي گيريم و با تو خالص شده ، از دل به سخنانت گوش مي دهيم !

خداوند اين آيه را نازل فرمود :

{ وَاتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتَابِ رَبِّكَ لاَ مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ . . . } ( كهف : 28 ) .


19


در اين آيه خداوند متعال پيامبر را دعوت كرده است به تلاوت آيات قرآن و صبر و تحمل در كنار آنان كه صبح و شام ، خداوند را مي خوانند و رضاي او را مي جويند .

پس از نزول اين آيه پيامبر برخاست و در پي آنان رفت . آنان را در آخر مسجد يافت كه مشغول ذكر خداوند بودند . فرمود : حمد خداي را كه من نمردم تا آنكه فرمان داد خويش را به همراه گروهي از امتم صابر سازم . زندگي با شماست ، مرگ هم با شماست ( يعني در هر حال با شما و در كنار شما هستم ) .

خبّاب بن ارت مي گويد : آن دو نفر ( اقرع و عينيه ) پيامبر خدا را ديدند كه با « بلال » و « عمار » و « صهيب » و « خباب » در جمع مؤمناني بي بضاعت نشسته است . چون آنان را ديدند به ديده حقارت در اين گروه نگريستند .

در خلوت به پيامبر گفتند : دوست داريم براي ما در مجلس خود جاي خاصي قرار دهي ، تا عرب برتري ما را ببينند ، چرا كه گروه هايي از عرب به حضور شما مي آيند و ما خوش نداريم كه ما را با اين برده ها و ضعفا ببينند . وقتي ما پيش تو مي آييم ، آنها را از پيش خود طرد كن ، وقتي كار و حرف ما تمام شد ، اگر خواستي دوباره آنان را نزد خود بنشان و درخواست كردند كه پيامبر چنين عهدنامه اي ميان خود و آنان بنويسد ، . . . كه آيه نازل شد :

{ وَلاَ تَطْرُدْ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ } . ( انعام : 52 )

« آنان را كه صبح و شام خدا را مي خوانند و در پي رضاي اويند ، از خود طرد مكن . »

پس از آنكه خدمت آن حضرت رسيديم ، زانو به زانوي وي نشستيم و پيامبر هم با ما مي نشست تا وقتي كه مي خواست برخيزد و به كار خود برسد و اگر كاري نداشت ، با ما آنقدر مي نشست كه ما برخاسته ، برويم . . .

و روايت شده از « عائذ بن عمرو » كه :

ابوسفيان بر سلمان و صهيب و بلال عبور كرد . آنان گفتند : « هنوز شمشيرها ، بهره خود را از گردن اين دشمن خدا نگرفته اند . » ابوبكر به آنان گفت : آيا به رييس قريش اين گونه مي گوييد ؟ و نزد پيامبر آمد و سخن آنان را براي حضرت باز گفت .


20


پيامبر فرمود : شايد تو خشمگينشان كرده اي . به خدا سوگند ، اگر تو آنان را غضبناك كرده باشي ، خدا را به خشم آورده اي ، ابوبكر نزد آنان رفت و گفت :

برادران ! نكند من ناراحتتان كرده ام ؟ گفتند : خير . . .

نام اصحاب صفه :

در كتابهاي تاريخ ، نام برخي از اين مسلمانان با ايمان و فداكار و تهيدست چنين آمده است :

1 ـ اوس بن اوس ثقفي ، كه در سالهاي آخر ، همراه گروهي از « ثقيف » به مدينه آمد .

2 ـ اسماء بن حارثه اسلمي ، كه به اتفاق برادرش هند ، خدمتگزار پيامبر بودند و در سال 60 هجري در بصره درگذشت ، در حالي كه هشتاد سال عمر داشت .

3 ـ بلال بن رباح ، از مسلمانان پيشتاز و شكنجه شده در راه خدا كه مؤذّن و خزانه دار پيامبر بود و در جنگ بدر هم حضور داشت .

4 ـ براء بن مالك انصاري ( برادر انس بن مالك ) ، كه در جنگ احد و ديگر معركه ها هم حضور داشت و دلير و تكسوار بود . هم او بود كه در جنگ مسلمانان با مسيلمه كذاب ، پيشنهاد كرد مرا داخل سپر گذاشته و با نيزه ها بلندم كنيد و داخل باغي كه سنگر دفاعي دشمن است بياندازيد . او را از اين طريق به داخل باغ انداختند و او در داخل با آنان جنگيد تا آنكه در را گشود و در اين حادثه بيش از هشتاد زخم برداشت . خالد ، يك ماه به مداواي زخم هاي او مشغول بود .

5 ـ ثوبان ، غلام پيامبر كه از وفاداران قانع و عفيف بود . رواياتي هم از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نقل كرده است . روزي پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : هر كس يك چيز را از من قبول كند من هم ضامن بهشت او مي شوم . وي گفت : من حاضرم يا رسول الله . پيامبر فرمود : شرط من آن است كه از هيچ كس چيزي طلب نكني .

گفته اند : گاهي كه ثوبان سوار بر مركب خود بود و تازيانه اش به زمين مي افتاد ، هرگز از كسي درخواست نمي كرد كه به او بدهد ، خودش پايين مي آمد و برمي داشت .

6 ـ ابوذر غفاري ( جندب بن جناده ) ، چهارمين نفري بود كه مسلمان شد . وقتي به


21


مدينه آمد تنها بود و عبادت پيشه و خدمتگزار پيامبر بود . چون فراغت مي يافت ، به مسجد مي رفت و به اهل صفه مي پيوست . وي از بهترين ياران رسول الله بود و زباني حقگو و صريح داشت . در زمان عمربن خطاب در فتح بيت المقدس هم شركت كرد .

7 ـ جُعَيل بن سراقه ضمري ، كه مورد عنايت رسول الله بود .

8 ـ حُذيفة بن يمان ، او و پدرش از مهاجرين بودند . اهل شناخت ، بصيرت ، علم و عبادت بود . پيامبر او را بين هجرت و نصرت مخيّر ساخت . او انتخاب كرد كه بماند و از ياوران پيامبر گردد .

از سوي پيامبر به مأموريت هاي ويژه مي رفت و رسول الله مخفيانه نام منافقان را به وي گفته بود .

9 ـ حارثة بن نعمان انصاري ، او در جنگ « بدر » هم حضور داشت و در جنگ « حنين » نيز يكي از هشتاد نفري بود كه فرار نكردند و در ياري و دفاع از پيامبر استقامت نشان دادند . وي در جنگ جمل در بصره هم حضور داشت و در آن ، مجروح شد . در آن روزگار ، آخر عمر خود را مي گذراند .

حارثه از بهترين افراد نيكوكار نسبت به مادرش بود . در دوران پيري و نابينايي هم به دست خود ، به مساكين كمك مي كرد .

10 ـ حنظلة بن ابي عامر ( حنظله غسيل الملائكه ) ، كه در جنگ احد به شهادت رسيد .

11 ـ حكم بن عُمير ثمالي ، كه بعدها ساكن شام شد . حديث هاي حكمت آميزي از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) روايت كرده است .

12 ـ خبّاب بن ارَت ، كه از مسلمانان نخستين ( به قولي ، ششمين مسلمان ) و از مهاجرين زجر ديده و شكنجه شده صدر اسلام بود . آثار شكنجه آن دوران ، تا مدّتها در بدنش باقي بود . از مجاهداني بود كه در جنگ بدر و ساير جنگها شركت داشت .

13 ـ ابو ايوب انصاري ( برخي او را اهل عقبه دانسته اند ، نه اصحاب صفه ) نامش « خالد بن يزيد » بود . همان كه خانه اش در آغاز هجرت پيامبر ، مدّتي محلّ اقامت آن حضرت بود تا آنكه مسجدالنبي ساخته شد . در جنگ بدر نيز حضور داشت . در


22


قسطنطنيّه از دنيا رفت .

14 ـ دكين بن سعيد مزني ، به روايتي وي همراه چهارصد نفر به حضور پيامبر آمدند . بعدها ساكن كوفه شد .

15 ـ ابولبابه انصاري ( رفاعه ) ، وي در جنگ بدر حضور داشت .

16 ـ سلمان فارسي ، كه از صحابه برجسته رسول الله و از خردمندان روزگار و عابدان بزرگ بود .

17 ـ سعيد بن عامر جمحي ، از مهاجراني بود كه فقر را برگزيد . در مدينه خانه اي نداشت . از دنيا و كالاي فاني آن خود را آزاد ساخته بود .

18 ـ ابو سعيد خدري ( نامش سعد بن مالك بود ) . او صبر و عفاف را برگزيد ، هر چند مي توانست توانگر باشد و مرّفه .

19 ـ سالم غلام ابو حذيفه ، كه در يمامه شهيد شد و در آن جنگ ، پرچمدار بود و دستش قطع شد . وي از مسلمانان با سابقه بشمار مي رفت .

20 ـ شداد بن اسيد ، كه از مهاجران بود و هنگامي كه نزد رسول خدا آمد ، آن حضرت وي را در « صفّه » جاي داد .

21 ـ صفوان بن بيضاء ، از مجاهدان بدر بود و پيامبر او را همراه سريه « عبدالله بن جحش » به مأموريت نظامي فرستاد . برخي شهادتش را در جنگ بدر دانسته اند .

22 ـ صهيب بن سنان . گفته اند او از مسلمانان نخستين بود كه براي اسلام آوردن به حجاز هجرت نمود .

23 ـ طخفة بن قيس . ساكن مدينه شد و در صفّه هم جان سپرد . او از اصحاب صفه اي بود كه مهمان پيامبر مي شد .

24 ـ طلحة بن عمرو بصري ، او چون در مدينه كسي را نداشت ساكن صفه شد و از سوي پيامبر به وي طعام داده مي شد .

25 ـ عبدالله بن مسعود ، كه از مسلمانان اوليه و اصحاب قرآن شناس پيامبر بود . وي در روزگار عثمان از دنيا رفت .

26 ـ عبدالله بن ام مكتوم ، پس از جنگ بدر به مدينه آمد و ساكن صفه شد .


23


27 ـ عبدالله بن عمرو بن حرام ، كه در جنگ احد به شهادت رسيد .

28 ـ عقبة بن عامر ، همنشين با اهل صفه بود . به مصر رفت و همان جا درگذشت .

29 ـ عمرو بن عوف ، در جنگها شركت داشت . رواياتي هم از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نقل كرده است .

30 ـ ابودرداء ، وي از عالمان عابد و صحابه وارسته و پيشواي قاريان و قاضي دمشق بود . و از كساني بود كه آيات قرآن را بر پيامبر بازخواني مي كرد و در حال حيات پيامبر ، از گردآورندگان قرآن بود .

31 ـ عُكاشه بن مِحصَن اسدي ، از بدريان نخستين بود و در جنگهاي گوناگون شركت داشت و در ايّام جنگ با « اهل ردّه » كشته شد .

32 ـ عرباض بن ساريه ، چشمي گريان داشت و اهل جهاد و عبادت بود و در فضيلت او و جمعي ديگر از مسلماناني كه عاشق جهاد بودند ولي امكانات جنگ را نداشتند وگريه مي كردند ، آيه نازل شد .

33 ـ فضالة بن عُبيد انصاري ، رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به او و جمعي ديگر از اصحاب صفّه مي فرمود : اگر بدانيد كه نزد خدا چه پاداشي داريد ، از اين وضع تهيدستي ناراحت نمي شويد و دوست مي داريد كه تنگدست تر باشيد .

34 ـ مصعب بن عمير ، جوان مهاجري بود كه به خاطر ايمان ، از پدر و مادر جدا شد و به مسلمانان پيوست . پيامبر اسلام پيش از هجرت ، او را به عنوان معلّم قرآن به سوي مردم يثرب فرستاد .

35 ـ مسعود بن ربيع ، كه اهل قرائت قرآن بود .

36 ـ وابصة بن معبد جهني ، وي با فقرا نشست و برخاست مي كرد و مي گفت : اينان برادران من در دوران رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) بودند .

و . . . گروهي ديگر .

نام اصحاب صفه بيش از اينهاست ؛ براي رعايت اختصار ، به همين اندازه اكتفا شد .



| شناسه مطلب: 76248