بخش 2
درس سی و هفتم : آمنه تبار آمنه ویژگیهای والای آمنه ( علیها السلام ) الف ) دین باوری ( دَیّنَة ) ب ) محجوب و با حیا ( محتشمه ) ج ) فرزانگی و فرهیختگی ( عقیله ) د ) فصاحت و بلاغت ( ادیبه ) هـ ) پاکی و طهارت ( طاهره ، مطهره ، عفیفه ) ازدواج آمنه آمنه در آینه مادری درس سی و هشتم : بعضی از آداب حجّ فصل اوّل : بعضی از اسرار آداب باطنیّه حجّ فصل دوم : اموری که هنگام توجّه به حجّ باید مراعات شود فصل سوّم : اسرار باطنیّه مقدّمات و اعمال حجّ علامت حج قبول درس سی و نهم : فلسفه اشک گریه چیست ؟ منشأ گریه و آثار آن گریه و انواع آن گریه در دیدگاه قرآن دعاها و گریه امام حسین ( علیه السلام ) اشک انبیای الهی
24 |
درس سي و هفتم :
آمنه ( عليها السلام ) مادر خورشيد
ن ـ طيّبي
تبار آمنه
آمنه دختر وهب بن عبدمناف است و مادر بزرگوارش « بِرِّه » دختر عبدالعزّي ( 1 ) به شمار مي آمد . اين دو بزرگوار در نسب شريف به كلاب بن مرّة بن كعب بن لُؤَيّ مي رسند و در واقع پدر و مادر آمنه دخترعمو و پسرعمو بوده و از خصلتهاي مشابه بهره مي بردند .
عبدمناف ، نياي سوم پيامبر اسلام ، مغيره نام داشت و « قمرالبطحاء » ( 2 ) خوانده مي شد . او در قلب مردم موقعيتي ويژه داشت . تاريخ نگاران در باره اش چنين مي نويسند :
« شعار او پرهيزگاري ، دعوت به تقوا ، خوش رفتاري با مردم و صله رحم بود . سقايت و ميهمانداري حجاج بيت الله الحرام با فرزندان عبد مناف بود و اين منصب با شكوه تا زمان پيامبر به قوّت خود باقي بود . »
ويژگيهاي والاي آمنه ( عليها السلام )
عبدالمطلب ، قبل از خواستگاري آمنه نزد عبدالله جوانِ برومند و زيباي بني هاشم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . رياحين الشريعه ، ذبيح الله محلاتي ، ج 2 ، ص 386
2 . فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام ، جعفر سبحاني ، ص 38
25 |
آمد و چنين گفت :
« پسرم ! آمنه دختري است از خويشان تو و در مكه مانند او دختري نيست . »
و سپس فرمود :
« فَوَاللهِ ما في بناتِ أهلِ مكّةَ مِثْلُها لأنّها مَحْتَشَمةٌ في نفسها طاهرةٌ مُطَهَّرَةٌ عاقلةٌ دَيّنَةٌ » . ( 1 )
« سوگند به عزّت و جلال خداوند ، كه در مكه دختري مثل او ( آمنه ) نيست ؛ زيرا او با حيا و ادب است و نفسي پاكيزه دارد و عاقل و فهيم و دين باور است . »
بينش عميق و عفت و پاكي اين بانو چنان بود كه تاريخ چنين مي نويسد :
« او ( آمنه ) در آن روز ، از نظر نسب و ازدواج ، با فضيلت ترين دختران قريش بود . » ( 2 )
از صفات برجسته ديگر اين بانو ساده زيستي و دوري از جلوه هاي مادي است . به گونه اي كه پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) مي فرمايد :
« إنّما أنا ابن امْرأة من قريش تأكل القديد » ( 3 )
« همانا من فرزند زني از قريشم كه گوشت خشكيده مي خورد . »
بخشي از صفات برجسته اين جاودانه مادر ، چنين است :
الف ) دين باوري ( دَيّنَة )
پيامبر گرامي اسلام را « سيّد الناس وديّان العرب » مي خواندند . علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحارالانوار ، علامه مجلسي ، ج 15 ، ص 99
2 . مادر پيامبر ، دكتر بنت الشاطي ، ترجمه دكتر احمد بهشتي ، ص 99
3 . همان ، ص 18
26 |
نيز با اين وصف ستوده اند : « كان عليٌ ( عليه السلام ) ديّان هذه الأمَّة » ( 1 )
برخي دين را به معناي طاعت و گروهي به معناي هر آنچه با آن بندگي خدا مي شود ( 2 ) مي دانند . برخي از كوتاه نظران كه با نگرش مادي به مسايل پيرامون خود مي نگرند ، معتقدند كه :
« چون آمنه قبل از ظهور اسلام مي زيسته ، نمي تواند مؤمن باشد و از زنان مشرك به شمار مي آيد ! »
اما مورّخان و پژوهشگران شيعه بر اين باورند كه پدران و مادران پيامبر ايمان داشتند . آنها براي اثبات اين مطلب به سخن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) استناد كرده اند كه مي فرمايد :
« لَمْ يَزَلْ يَنقلُني الله مِن أصلاب الشّامخة إلي الأرحام المطهّرات حتّي أخرجني إلي عالمكم هذا وَلَم يُدنِّسني دَنس الجّاهلية » ( 3 )
« خداوند همواره مرا از پشت هاي پاك به رحم هاي پاك منتقل مي ساخت تا اينكه به اين دنياي شما آمدم و هرگز به افكار و ناپاكي هاي جاهليت آلوده نشدم . »
از اين حديث شريف ، كه با عبارات مختلف بيان شده است ، پاكي وجود آمنه و طهارت فكري او ثابت مي شود .
بسياري از دانشمندان اهل سنت ايمان آمنه را بيان كرده ، براي اثبات اين امر از روايت زير استفاده كرده اند :
« كعب الأحبار به معاويه گفت : من در هفتاد و دو كتاب خوانده ام كه فرشتگان ، جز براي مريم و آمنه بنت وهب براي ولادت هيچ پيامبري به زمين نيامدند و جز براي مريم و آمنه ، براي هيچ زني حجاب هاي بهشتي را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مجمع البحرين ، شيخ فخرالدين طريحي ، ترجمه محمود عادل ، ص 79 و 78
2 . منجد الطلاب ، ص 231
3 . رياحين الشريعه ، ج 2 ، ص 388
27 |
برپا نساختند . » ( 1 )
« واقدي » و گروهي از دانشمندان اهل سنت ، پس از ذكر حديث فوق ، مي گويند : خداوند متعال هرگز زن كافره را در برابر زن با ايماني مانند مريم ( عليه السلام ) قرار نمي دهد . اگر آمنه ايمان نداشت ، هرگز مقامات مريم ( عليه السلام ) براي او به وجود نمي آمد ؛ زيرا بين ايمان و كفر فاصله بسيار است و هرگز اين دو جمع نمي شوند . ( 2 )
شيخ صدوق نيز در « اعتقادات » خود مي فرمايد :
« اِعتقادنا في آباء النبي ( صلّي الله عليه وآله ) أنّهم مسلمون من آدم إلي أبيه عبد الله و أنّ أبا طالب كان مسلماً و آمنة بنت وهب بن عبد مناف أمّ رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) كانت مسلمة » . ( 3 )
« اعتقاد ما اين است كه پدران پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از آدم تا عبدالله و ابوطالب و همچنين آمنه ، مادر پيامبر ، مسلمان بوده اند . »
امام صادق ( عليه السلام ) نيز مي فرمايد : جبرئيل بر پيامبر نازل شد و گفت :
« اعتقاد ما اين است كه پدران پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از آدم تا عبدالله و ابوطالب و همچنين آمنه ، مادر پيامبر ، مسلمان بوده اند . »
« يَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَبَّكَ يُقْرِئُكَ السَّلامَ وَيَقُولُ إِنِّي قَدْ حَرَّمْتُ النَّارَ عَلَي صُلْب أَنْزَلَكَ وَبَطْن حَمَلَكَ وَحَجْر كَفَلَكَ . . . » ( 4 )
« اي محمد ( صلّي الله عليه وآله ) ، خداوند تعالي بر تو سلام فرستاد و گفت : من آتش را بر صلب و پشتي كه تو را فرود آورد و بطني كه حامل تو بود و دامني كه تو را تربيت كرد ، حرام كردم . »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحارالانوار ، ج 15 ، ص 117
2 . بحارالانوار ، ج 15 ، ص 117
3 . بحارالانوار ، ج 15 ، ص 117
4 . بحارالانوار ، ج 15 ، ص 117
28 |
مرحوم مجلسي ( رحمه الله ) مي نويسد : اين خبر دلالت بر ايمان عبدالله و آمنه و ابوطالب دارد ؛ زيرا خداوند آتش را بر جميع مشركان و كفار واجب كرده است و اگر اينان مؤمن نبودند ، آتش بر آنان حرام نمي شد .
ب ) محجوب و با حيا ( محتشمه )
ويژگي ديگر اين بانوي بزرگوار حيا و ادب اوست كه با واژه « محتشمه » در ميان عرب شناخته شده بود .
حشمت به معناي ادب و حيا است و زيباترين صفتي است كه بانوان كريمه مي توانند داشته باشند و در سايه آن آسودگي جسمي و رواني يابند .
جريان خواستگاري « فاطمه » ، همسر عبدالمطلب ، از آمنه و آنچه در اين مجلس به وقوع پيوست حيا و ادب اين دختر برگزيده عرب را نشان مي دهد :
زماني كه همسر عبدالمطلب به منزل وهب بن عبد مناف آمد ، آمنه در مقابل او ايستاد . خوش آمد گفت و مقدمش را گرامي داشت . وقتي فاطمه نيكي هاي آمنه را ديد ، به مادرش گفت :
« من پيشتر آمنه را ديده بودم ، فكر نمي كردم چنين با حسن و كمال باشد . » ( 1 )
سپس با آمنه گفتگو كرد و او را فصيح ترين زن مكه يافت . آنگاه از جاي برخاست ، نزد عبدالله شتافت و گفت :
« فرزندم ! در ميان دختران عرب مانند او نديدم . من او را مي پسندم . . . . »
ج ) فرزانگي و فرهيختگي ( عقيله )
فهيم بودن از صفات و ويژگيهاي اولياي الهي است . عبدالمطلب آمنه را با كلمه عاقله ستوده است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان ، ص 100 و 99
29 |
آمنه عقيله عرب ، در فهم و كمال بي نظير بـود . سخن اين بانوي بزرگ در هنگام مرگ ، نشان دهنده ميزان خرد و درك اوست . او به فرزندش حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) مي گويد :
« هر زنـده اي مي ميـرد ، هر تازه اي كهنه مي شـود ، هر گروهي فاني مي شـود و من مي ميرم ؛ اما ياد من هميشـه هسـت . من خير به جاي گذاشتـم و مولود مطهـري [ چون تو ] زادم . » ( 1 )
د ) فصاحت و بلاغت ( اديبه )
از ديگر صفات دختر شايسته مكه ، شيريني بيان و گويايي كلام اوست . اشعار زيبايي كه از او به جاي مانده ، گواه درستي اين سخن است . او خطاب به فرزندش حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) چنين سرود :
اِن صَحَّ ما أبصرتُ في المنام * * * فَاَنْتَ مبعوثٌ عَلَي الأنام
من عند ذي الجلال و الإكرام * * * تُبْعَثُ في الحِلّ وَفي الحرام
تُبْعثُ بالتَّحقيق والإسلام * * * دين أبيك البرّ إبراهام
فالله أنْهاك عن الأصنام * * * أنْ لا تواليها مع الأقوامَ ( 2 )
معناي شعر به اختصار چنين است : اگر خوابي كه ديدم درست باشد ، تو بر مردم مبعوث خواهي شد . از طرف خداوندي كه داراي جلال و اكرام است . براي بيان حلال و حرام مبعوث مي شوي . براي حق گويي و اسلام كه دين پدرت ابراهيم است ، برانگيخته مي شوي . پس خداوند تو را از پرستش بتها و پيروي خويشان باز داشت .
هـ ) پاكي و طهارت ( طاهره ، مطهره ، عفيفه )
پاكي و طهارت آمنه بر اهل مكه پوشيده نبود . اين طهارت به مناسبت هاي مختلف در سخنان واشعار عرب مطرح شده است . در توصيف اين بانوي كريمه چنين نوشته اند :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . رياحين الشريعه ، ج 2 ، ص 387 .
2 . همان .
30 |
« إنّها كانت وجهُها كَفَلْقَةِ الْقَمَرِ الُْمضيئة و كانَتْ مِنْ أحسن النّساء جمالا وكمالا وَأفضلهنَّ حَسَباً ونَسَباً » . ( 1 )
« به درستي كه ( آمنه ) چهره اش مثل ماه نوراني بود . در زيبايي و كمال از بهترين زنان به شمار مي آمد و از نظر صفات و دودمان نيز از بهترين ها بود . او ، هم پاكيزگي ظاهري داشت و هم پاكي معنوي . ( عفت ) »
ازدواج آمنه
در اين ازدواج آسماني چند مسأله مهم بايد مورد توجه قرار گيرد :
1 ـ انتخاب و معيارهاي انتخاب از سوي خانواده « عبدالله » .
به نظر مي رسد معيارهاي عبدالمطلب و همسرش در انتخاب همسري شايسته براي « ماهِ » مكه ـ عبدالله ـ در دو بعد خلاصه مي شد ؛ « اصالت خاندان » و « ويژگيهاي فردي » .
معيارهاي خانواده آمنه نيز بر اساس ماديات نبود بلكه به كمال وعظمت روحي و معنوي خانواده عبدالله توجه داشتند .
2 ـ ميزان مهريه
به گواهي تاريخ ، پدر آمنه پس از مراسم خواستگاري ، به عبدالمطلب گفت : « دخترم هديه اي است به فرزند شما ؛ هيچ مهري نمي خواهيم . »
عبدالمطلب گفت : « خداوند تو را جزاي خير دهد ، دختر بايد مهر داشته باشد و كساني از بستگان ما نيز بايد ميان ما گواه باشند . » ( 2 )
« مهريه » يك ارزش معنوي نيست و بسياريِ آن نمي تواند نشان دهنده جايگاه معنوي و اجتماعي فرد باشد . در فرهنگ اهل بيت ( عليهم السلام ) كميِ مهريه نشان دهنده برتري دختر است . به هر حال اين ازدواج ، بي آنكه با مشكلاتي چون مهريه و جهيزيه روبه رو شود ، تحقق يافت . و مقدمات ميلاد محمد ( صلّي الله عليه وآله ) فراهم شد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . خصايص فاطميّه ، ملاباقر واعظ كجوري ، ص292
2 . زنان نامدار ، دكتر احمد بهشتي ، ص 19
31 |
آمنه در آينه مادري
هنوز نخستين فرزند آمنه پاي به گيتي ننهاده بود كه خبر فوت همسر مهربانش او را در اندوه فرو برد . لطف الهي ، بردباري ، اشعاري كه در سوگ همسر مي سرايد و رؤياهاي دوران بارداري و فرزندي كه پيش از تولد با او سخن مي گويد ، تنها سرمايه هاي اين زن پاكدامن به شمار مي آيد ؛ سرمايه هايي كه در سايه آن فرزندش را به دنيا مي آورد . شايد از اين جهت است كه بعضي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را نيز مانند حضرت مسيح ( عليه السلام ) به نام مادر بزرگوارش مي خواندند .
« جارود » هنگامي كه از نزد رسول خدا برمي گردد ، خطاب به قبيله اش چنين مي سرايد :
اَتَيتُكَ يابن آمنة الرّسولا * * * لِكَي بِكَ اهْتَدي النَّهج السَّبيلا ( 1 )
« اي پسر آمنه ، اي رسول ، آمدم سوي تو تا به وسيله تو به راه راست هدايت شوم . »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحارالانوار ، ج 15 ، ص 247
32 |
درس سي و هشتم :
بعضي از آداب حجّ
ملاّ احمد نراقي
بدان كه : حجّ ، اعظم اركان دين و عمده چيزهايي است كه آدمي را به حضرت ربّ العالمين نزديك مي سازد . و آن اهمّ تكليفات الهيّه و اصعب عبادات بدنيّه است . تارك آن از خيل يهود و نصاري محسوب ، و از بهشت برين محجوب است . و اخبار در فضيلت آن ، و ذمّ تارك آن مشهور ، و در كتب اخبار ، مسطور است . و شرايط و آداب ظاهريّه آن وظيفه علم فقه و در آن علم شريف مذكور . و در اينجا در چند فصل اشاره به بعضي از اسرار خفيّه و آداب باطنيّه آن مي نماييم .
فصل اوّل : بعضي از اسرار آداب باطنيّه حجّ
بدان كه : غرض اصلي از خلقت انسان ، شناختن خدا و وصول به مرتبه محبّت و انس به او است . و آن موقوف است بر صفاي نفس و تجرّد آن . پس هر چه نفس انساني صاف تر و تجرّد آن بيشتر شد انس و محبّت او به خدا بيشتر مي شود . و حصول صفاي نفس و تجرّد آن موقوف است بر دوري از شهوات طبيعيّه و بازداشتن آن از لذّات شهويّه و ترك متاع و زخارف دنيويّه و صرف جوارح و اعضا به جهت خدا در اعمال شاقّه و مداومت به ياد خدا و متوجّه ساختن دل به او .
33 |
از اين جهت خداي ـ تعالي ـ قرار عباداتي را فرمود كه متضمّن اين امور هستند ؛ زيرا بعضي از عبادات ، بذل مال است در راه خدا كه باعث دل كندگي از متاع دنيوي مي گردد ؛ چون : زكات و خمس و صدقات . و بعضي متضمّن ترك شهوات و لذّات است ؛ چون : روزه . و بعضي ديگر مشتمل بر ياد خدا و متوجّه ساختن دل به او و صرف كردن اعضا در عبادت او است ؛ چون : نماز . و از ميان عبادات ، حجّ مشتمل بر همه اين امور است با زيادتي ؛ زيرا در آن است ترك وطن و مشقّت بدن و بذل مال و قطع آمال و تحمّل مشقّت و تجديد ميثاق الهي و طواف و دعا و نماز . يا اشتمال آن به اموري است كه : مردمان به آنها انس نگرفته اند و عقول ، سرّ آنها را نمي فهمند ؛ مثل : زدن سنگريزه ، و « هروله » ميان صفا و مروه ؛ زيرا به امثال اين اعمال كمال بندگي ، و غايت ذلّت و خواري ظاهر مي شود ؛ زيرا كه : ساير عبادات ، اعمالي هستند كه : بسياري از عقول ، علّت آنها را مي فهمند و به اين جهت طبع را به آنها انس ، و نفس را ميل حاصل مي گردد . و امّا بعضي از اعمال حجّ ، اموري است كه : عقول امثال ما را راهي به فهميدن سرّ آنها نيست . پس به جا آوردن آنها نيست مگر به جهت محض اطاعت امر و بندگي مولاي خود . و در چنين عملي اظهار بندگي بيشتر است ؛ زيرا بندگي حقيقي آن است كه : در فعل آن سببي به جز اطاعت مولا نباشد .
بنده ايم و پيشه ما بندگي استبندگان را با سببها كار نيستمي نخواهد كار بنده علّتيجز كه فرموده است مولا خدمتي
و از اين جهت بود كه حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « در حجّ ، به خصوص « لبّيك بحجّة حقّاً تعبّداً و رقّاً » ؛ يعني : « خداوندا ! اجابت تو را به حج كردم از راه بندگي و رقّيّت » . ( 1 ) و در عبادات ديگر شرايع اين را نفرموده . پس چنين عبادتي كه عقل كسي به جهت آن نرسد ، در اظهار بندگي كامل تر است . پس تعجّب بعضي از مردمان از اين افعال عجيبه ناشي از جهل ايشان است به اسرار عبوديّت و بندگي . و اين سرّ در قرار داد حجّ است با وجود اين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . محجة البيضاء ، ج 2 ، ص 197
34 |
كه هر عملي از اعمال آن نمونه حالي از حالات آخرت يا متضمّن اسرار ديگر است ؛ همچنان كه اشاره به آن خواهد شد . علاوه بر اينها اين كه : عبادتِ حجّ لازم دارد اجتماع اهل عالم را در موضعي كه مكرّر نزول وحي در آنجا شده بعد از اين روح القدس كه ناموس اكبر است به آنجا فرود آمده و ملائكه مقرّبين به آنجا آمد و شد نموده اند و به خدمت رسول اعظم رسيده اند . و سابق بر آن منزل خليل ربّ جليل بوده و ملائكه ملكوت در آنجا بر او نزول كرده اند . بلكه آن مكان مقدّس سرزميني است كه : پيوسته منزلگاه خيل انبيا از آدم تا خاتم ، و هميشه مهبط وحي و محلّ نزول كرّوبيان بوده . و در آنجا سيّد انبيا متولّد گشته و قدم همايون او و ساير انبيا به اكثر آن سرزمين رسيده . و خداوند ذوالجلال آن را خانه خود ناميده ؛ و به جهت عبادت و تخفيف گناه بندگان خود بر پاي داشته ، و اطراف و حوالي حرمخانه خود و حرمگاه آن قرار داده . و عرفات را مثل ميداني در ابتداي حرمخانه خود كرده . و اذيّت حيوانات را و كندن درختان و نباتات را به جهت اكرام خانه خود در آنجا حرام نموده . و آن را به طريق پايتخت پادشاهان مقرّر فرموده ، كه زيارت كنندگان ، از راههاي دور ، و ولايات بعيده ، ژوليده مو و غبار آلوده ، قصد آنجا كنند تا تواضع از براي صاحب خانه خود نموده باشند ؛ با اعتراف ايشان كه او منزّه از زمان و مكان است . و شكّي نيست كه : اجتماع در چنين موضعي مكرّم ، با وجود اينكه باعث حصول الفت و مصاحبت مردمان و رسيدن به خدمت خوبان كه از اطراف عالم به جهت حجّ مي آيند و سرعت اجابت دعوات است ، موجب ياد آمدن پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) و بزرگي او و سعي و اهتمام او در ترويج دين الهي و نشر احكام خدايي مي شود . و اين سبب رقّت قلب ، و صفاي نفس مي گردد . فصل دوم : اموري كه هنگام توجّه به حجّ بايد مراعات شودكسي كه اراده حجّ مي كند ، در وقت توجّه به جانب حجّ ، مراعات چند امر را بايد بكند : اوّل اين كه : نيّت خود را از براي خدا خالص كند ، به نحوي كه شايبه هيچ غرضي از
35 |
اغراض دنيويّه در آن نباشد . و هيچ باعثي بر حجّ ، جز امتثال امر الهي نداشته باشد . پس نهايت احتياط كند كه مبادا در خفاياي دل او نيّتي ديگر باشد از ريا و يا احتراز از مذمّت مردم به سبب نرفتن حجّ ، يا خوف از فقر و بر تلف شدن اموال ؛ ـ چونكه مشهور است كه : تارك الحجّ مبتلا به فقر و ادبار مي شود ـ يا قصد تجارت و شغل ديگر ؛ زيرا همه اينها عمل را از قربت و اخلاص ، خالي مي كند . و مانع از مراتب ثواب موعود مي گردد . و چه احمق كسي است كه : متحمّل اين همه اعمال شاقّه كه واسطه تحصيل سعادت ابدي گردد به جهت خيالات فاسده كه به جز خسران فايده ندارد . دوّم آن كه : از گناهاني كه كرده توبه خالص كند . و حقّ النّاسي كه در ذمّه او باشد خود را بريءالذّمّه سازد و دل از همه علايق بكند ، تا دل او بالكلّيّه متوجّه خدا شود . و بايد چنان تصوّر كند كه : از اين سفر بر نخواهد گشت . و وصيّت خود را مضبوط سازد و آماده سفر آخرت گردد ؛ زيرا اصل اين سفر نيز از جمله تدارك خانه آخرت است . و بايد در وقت بيرون آمدن از براي سفر حجّ و قطع علاقه از وطن و اهل و عيال و مال و اموال ، ياد آورد زماني را كه : قطع علاقه از اينها خواهد نمود به جهت سفر آخرت . سوّم آن كه : در وقت اراده سفر ، متذكّر عظمت خانه و صاحب خانه گردد ، و به ياد آورد كه : او را در اين وقت ، ترك اهل و عيال و مفارقت از مال و جاه و دوري دوستان و مهاجرت از اوطان را اختيار كرده به جهت قصد امري رفيع الشّأن و عظيم القدر ؛ يعني : زيارت خانه اي كه خدا آن را مرجع مردم قرار داده . پس بداند كه : اين سفر ، مثل ساير سفرهاي دنيا نيست . و متذكّر گردد كه : چه امري اراده كرده است و رو به چه جايي آورده و قصد زيارت كه را دارد . و بداند كه : او متوجّه است به زيارت آستانه حضرت مالك الملك و از جمله كساني است كه منادي پروردگار او را صلاي دعوت داده و او به جان و دل قبول نموده . پس قطع علايق و ترك خلايق كرده رو به خانه رفيع القدر و عظيم الشّأن آورده تا دل خود را في الجمله به ملاقات خانه تسلّي دهد و آن را وسيله وصول به غايت آمال ، كه لقاي جمال جميل ايزد ـ متعال ـ باشد ، سازد . چهارم آن كه : دل خود را فارغ سازد از هر چيزي كه در راه يا مقصد ، دل او را مشغول
36 |
مي سازد و خاطر او را پريشان مي كند ؛ از : معامله و تجارت و نحو اينها ، تا دل او مطمئن بوده متوجّه ياد خدا باشد . پنجم آن كه : سعي كند كه توشه سفر و خرجي راه او از ممرّ حلال باشد . و در آن وسعت دهد امّا نه به حدّي كه به اسراف منجر شود . و مراد از « اسراف » ، آن است كه : انواع اطعمه لذيذه را صرف نمايد ، همچنان كه طريقه خوش گذرانان اهل روزگار است . و امّا بذل كردن مال بسيار به اهل استحقاق ، پس آن اسراف نيست . همچنان كه رسيده است كه : هيچ خيري در اسراف نيست . و هيچ اسرافي در خير نيست . ششم آن كه : در اين سفر هر نقصان مالي يا اذيّت بدني كه به او برسد به او خرسند و دل شاد گردد ؛ زيرا آن ، از علامات قبول حجّ اوست . هفتم آن كه : با رفقا و اهل سفر خوش خلقي نمايد و گشاده رو و شيرين كلام باشد . و با ايشان تواضع كند . و از كج خلقي و درشت گويي غايت اجتناب نمايد . و فحش نگويد . و سخن لغو از او سر نزند . و سخني كه رضاي خدا در آن نيست نگويد . و با كسي جدال و خصومت نكند . حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود كه :
« حـجّ مبرور ، هيچ جزايي ندارد مگر بهشت . شخصي عـرض كرد : يا رسـول الله ! مبرور كـدام است ؟ فرمـود : آن است كـه : با آن ، خوش كلامي و طعام دادن باشد . » ( 1 ) و بايد بسيار اعتراض با رفيق و جمّال و غير اينها از هم سفران نكند . بلكه با همه ، همواري كند . و با راه روان خانه خدا فروتني و خفض جناح نمايد . و حسن خلق را پيشه خود كند . و حسن خلق ، همين نيست كه : اذيّت او به كسي نرسد ، بلكه اگر اذيّتي از ديگري به او رسد متحمّل شود . هشتم آن كه : ژوليده و غبار آلوده باشد و خود را در راه ، زينت نكند . و ميل به اسبابي كه باعث فخر و خودنمايي است ننمايد . و اگر تواند پياده راه رود ، خصوصا در مشاعر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . محجة البيضاء ، ج 2 ، ص 191
37 |
معظمه ، يعني از مكّه و مني و مشعر و عرفات . به شرطي كه : مقصود او از پياده رفتن ، صرفه اخراجات نباشد ؛ بلكه غرض او زحمت و مشقّت در راه خدا باشد . و اگر مقصود صرفه باشد سواري بهتر است اگر وسعت باشد . و همچنين از براي كسي كه پياده روي باعث ضعف او از عبادت و دعا شود سواري بهتر است .
فصل سوّم : اسرار باطنيّه مقدّمات و اعمال حجّبدان كه : آدمي چون به قصد حجّ از وطن خود بيرون برود و داخل بيابان گردد و گردنه ها و عقبات را مشاهده كند و رو به خانه خدا آورد بايد متذكّر گردد بيرون رفتن خود را از دنيا و گرفتاري به گريوه هاي ( 1 ) عالم برزخ و محشر ، تا ملاقات حضرت داور . و از تنهايي راه ، ياد تنهايي قبر كند . و از تشويق « قطّاع الطّريق » و درندگان صحرا ، ياد هول موذيات عالم برزخ نمايد . و چون ميقات رسد و جامه احرام پوشد ، به فكر پوشيدن كفن افتد و ياد آورد زماني را كه : به كفن خواهند پيچيد و با آن جامه به حضور پروردگار خواهند برد ؛ زيرا جامه احرام ، شبيه به كفن است ؛ و چون احرام بست و زبان به « لبّيك اللّهمّ لبّيك » گشود بداند كه : معني اين كلام اجابت نداي پروردگار است اگر چه بايد اميدوار به قول لبيّك او باشد . امّا از ردّ آن نيز خوفناك باشد و بترسد كه : مبادا جواب او رسد كه « لا لَبَّيْكَ وَلا سَعْدَيْكَ » . پس بايد متردّد ميان خوف و رجاء باشد واز خود و عمل خود نوميد ، و به فضل و كرم الهي اميدوار باشد . و بداند كه : وقت لبيك گفتن ، ابتداي عمل حجّ است و محل خطر است . مروي است كه : « حضرت امام زين العابدين ( عليه السلام ) چون احرام بست و بر مركب سوار شد رنگ مبارك او زرد شد و لرزه بر اعضاي شريفش افتاد ، نتوانست كه لبيّك گويد . عرض كردند كه : چرا لبيّك نمي گوييد ؟ فرمود كه : مي ترسم كه پروردگار من گويد : « لا لبّيك و لا سعديك » . پس چون زبان به تلبيه گشود و لبيك گفت بيهوش گشته از مركب بر زمين افتاد ؛ او را به هوش آوردند و سوار كردند . و لحظه به لحظه چنين مي شد تا از حجّ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . گريوه : گردنه
38 |
فارغ گرديد » . ( 1 )
و چون صداي مردمان به تلبيه بلند شود متذكّر شود كه : اين اجابت نداي پروردگار است كه فرموده است : { وَأَذِّنْ فِي النّاسِ بِالحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالا . . . } . خلاصه معنا آنكه : « ندا كن مردمان را كه به حجّ حاضر شوند » . ( 2 ) و از اين ندا به ياد نفخ صور و بر آمدن مردم از قبور افتد ، كه كفنها در گردن به عرصات قيامت ايشان را مي خوانند . و چون داخل مكّه شد به فكر افتد كه : حال ، داخل حرمي گرديد كه هر كه داخل آن شود در امن و امان است . و اميدوار شود كه : به اين واسطه از عقاب الهي ايمن گردد . و دل او مضطرب باشد كه : آيا او را قبول خواهند كرد و صلاحيّت قرب حرم الهي را خواهد داشت يا نه ؛ بلكه به دخول حرم ، مستحقّ غضب و راندن خواهد شد و از اهل اين مضمون خواهد بود :
به طواف كعبه رفتم ، به حرم رهم ندادندكه تو در برون چه كردي كه درون خانه آيي
و بايد اميد او در همه حالات غالب باشد ؛ زيرا شرف خانه ، عظيم است ؛ و صاحب خانه كريم ، و رحمت او واسع ، و فيض او نازل ، و حقّ زيارت كنندگان خود را منظور دارد . و كسي كه پناه به او آورد ردّ نمي نمايد . و چون نظر او به خانه افتد مستشعر عظمت آن گردد ، و چنان تصوّر كند كه : گويا صاحب خانه را مي بيند . و اميدوار شود كه : چنان كه به ملاقات خانه فايز شد به ملاقات صاحب خانه نيز مشرّف خواهد شد . و شكر خدا را به جا آورد كه : به اين موهبت كبري رسيد . و چون شروع به طواف نمايد ، دل خود را از تعظيم و محبّت و خوف و رجاء مملوّ سازد و بداند كه : در حال طواف شبيه است به ملائكه مقرّبين كه پيوسته در حول عرش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . محجة البيضاء ، ج 2 ، ص 2012 . حج ، ( سوره 22 ) ، آيه 27
39 |
اعظم طواف مي نمايند . و بداند كه : مقصود كلّي ، طواف دل است به پروردگار خانه . پس ابتدا و ختم طواف را به ياد او كند . و روح طواف و حقيقت آن طواف دل است در حضرت ربوبيّت و خانه ، مثال ظاهري است در عالم جسماني . و خانه در عالم ملك و شهادت نمونه اي است از حضرت ربوبيّت در عالم غيب و ملكوت . وآنچه رسيده كه : « بيت المعمور در آسمان در مقابل خانه كعبه است و طواف ملائكه بر آن چون طواف بني آدم است بر كعبه » . ( 1 ) دور نيست كه اشاره به اين مشابهت باشد . و چون رتبه اكثر نوع انسان از طواف خانه اصلي قاصر است امر شد به ايشان كه : متشبّه به انسان شوند در طواف خانه مكّه . « فَاِنَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْم فَهُوَ مِنْهُمْ » ؛ « هر كه خود را شبيه به قومي كند از ايشان محسوب است » . پريشان نيستي مي گو پريشان . و چون به نزد حجرالاسود آيد كه آن را ببوسد متذكّر اين شود كه : آن به جاي دست خداست در زمين و عهود بندگان در آن است . از حضرت پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) مروي است كه : « حجرالاسود دست خداست در ميان خلق ، كه آن بندگان مصافحه مي كنند با او چون مصافحه بنده با آقا ، يا دخيل كسي با كسي » . ( 2 ) از حضرت امام جعفر صادق ( عليه السلام ) مروي است كه : چون خداي ـ تعالي ـ عهود از بندگان خود گرفت امر فرمود به حجرالاسود تا آن را فرو برد . پس ، از اين جهت در نزد آن مي گويند : « اَمانَتِي اَدَّيْتُها وَمِيثاقِي تَعَهَّدْتُه » ؛ « امانت خود را ادا كردم و پيمان خود را نگاهداشتم . » تا حجرالاسود به اين شهادت دهد . ( 3 ) و فرمود كه : « ركن يماني دري است از درهاي بهشت كه از روزي كه گشوده شده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . محجة البيضاء ، ج 2 ، ص 2022 . بحارالانوار ، ج 99 ، ص 225 ، ح 22 . ( با اندك تفاوتي ) . 3 . بحارالانوار ، ج 99 ، ص 226 ، ح 26
40 |
است هرگز بسته نشده است » . ( 1 ) و بايد قصد آدمي در وقت بوسيدن اركان و چسبانيدن خود به مستجار بلكه هر جزئي از خانه ، طلب قرب باشد از راه محبّت و شوق به خانه و صاحبخانه . و تبرّك جستن باشد به رسيدن بدن به خانه . و اميد داشتن به اينكه : به اين وسيله بدن او از آتش جهنّم محفوظ بماند . وچون چنگ در دامن خانه كعبه زند نيّت آن كند كه : دست در دامن خدا آويخته و طلب مغفرت و امان مي كند مثل تقصير كاري كه دست در دامن بزرگي زند . و چنان قصد كند كه : ديگر مرا ملجأ و پناهي نيست . و به جز عفو و كرم تو راه به جايي ندارم . و دست از دامن خانه تو بر نمي بردارم تا مرا ببخشي و مرا امان عطا فرمايي . و چون به ميان صفا و مروه به جهت سعي آيد بايد متذكّر شود كه : اينجا شبيه است به ميداني كه در بارگاه پادشاهي واقع باشد كه بندگان در آنجا آمد و شد مي كنند . گاهي مي آيند و زماني مي روند و به جهت اظهار اخلاص خدمت و اميد نظر رحمت در آنجا تردّد مي نمايند . مثل كسي كه : به خدمت پادشاهي رسيده باشد و بيرون آمده باشد و نداند كه پادشاه در حقّ او چه حكم خواهد فرمود . پس در دور خانه آمد و شد مي كند كه شايد در يك مرتبه بر او ترحّم كند . و در وقت آمد و شد در آنجا ، ياد آورد آمد و شد خود را در عرصات محشر ميان دو كفه ميزان اعمال خود . وچون به عرفات حاضر شد نظر به ازدحام خلايق كند و ببيند كه : مردمان به لغتهاي مختلفه صداها بلند كرده اند و هريك به زباني به تضرّع و زاري مشغولند . و هر كدام به طريقه امام و پيشواي خود آمد و شد مي كنند ، ياد آورد عرصه قيامت و احوال آن روز پر هول و وحشت را . و پراكندگي مردمان در آنجا بطور حيران و سرگردان . و هر امتّي به گرد پيغمبر و امام خود جمع شده و چشم شفاعت بر او انداخته اند . پس چون به اين فكر افتاد دست تضرّع بردارد و با نيّت خالص به درگاه خدا بنالد كه خدا حجّ او را قبول كند و او را در زمره رستگاران محشور سازد . و چنان داند كه : نوميد نخواهد شد ؛ زيرا روز ، روز شريف ، و موقف ، موقف عظيمي است . و بندگان خدا از اقطار زمين در آنجا جمع اند و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحارالانوار ، ج 99 ، ص 220 . ( با اندك تفاوتي ) .
41 |
دلهاي همه به خدا منقطع است . و همّتهاي همه مصروف دعا و سؤال است . و دستهاي همه به درگاه پادشاه بي نياز بلند است . و همگي چشم بر در فيض و رحمت او انداخته و گردنها به سمت لطف و كرم او كشيده . و البتّه چنين موقفي از نيكان و اخيار خالي نيست ؛ بلكه ظاهر آن است كه : ابدال و اوتاد ارض در خدمت صاحب عصر در آنجا حاضرند . پس دور نيست كه : از حضرت ذوالجلال به واسطه دلهاي پاك و نفوس مقدّسه ، رحمت بر كافّه مردمان فايض شود . و چنان گمان نكني كه همه اين خلايق آنجا جمع اند و با هزار اميدواري راه دور و دراز پيموده اند و اهل و وطن را دور افكنده و كربت غربت برخود قرار داده و رو به در خانه چنين كريمي آورده اند . خداوند كريم همه را نااميد كند ! و سعيشان را نابود سازد ! و بر غريبي ايشان ترحّم نكند ! زنهار ! زنهار ! درياي رحمت از آن وسيع تر است كه در چنين حالي تنگي كند . و از اين جهت رسيده است كه : « بدترين گناهان آن است كه آدمي به عرفات حاضر شود و چنان گمان كند كه خدا او را نيامرزيده » . ( 1 ) و چون از عرفات برگردد و دوباره داخل حرم شود از اينكه خدا باز او را اذن دخول حرم داده تفأّل زند كه خدا او را قبول فرموده و خلعت قرب بر او پوشانيده و از عذاب خود ، او را ايمن ساخته . و چون به مني آيد و متوجّه « رمي جمرات » گردد ، نيّت او از رمي جمرات ، بندگي و قصد امتثال امر الهي باشد . و خود را متشبّه كند به حضرت خليل الرّحمن در وقتي كه در اين مكان ، شيطان بر او ظاهر گرديد . پس خداي ـ تعالي ـ او را امر فرمود كه : آن لعين را با سنگ ريزه براند . و چنان قصد كند كه : سنگ ريزه ها را بر روي شيطان مي اندازد و پشت او را مي شكند . و چون ذبح قرباني كند ، ياد آورد كه اين ذبح ، اشاره به آن است كه : به سبب حجّ بر شيطان و نفس امّاره غالب گشتم و ايشان را كشتم و از عذاب الهي فارغ گشتم . پس در آن وقت ، سعي كند در توبه و بازگشت از اعمال قبيحه كه سابق مرتكب بود تا در اين اشاره صادق باشد . و في الجمله شيطان و نفس امّاره را ذليل كرده باشد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحارالانوار ، ج 99 ، ص 263 ، ح 44
42 |
علامت حج قبول :
و از اين جهت رسيده است كه : « علامت قبول حجّ ، آن است كه : حال آدمي بعد از حجّ ، بهتر از سابق گردد » . و در خبري ديگر وارد است كه : « از علامت قبول حجّ ، ترك معاصي است كه سابق مي كرد . و بدل كردن همنشينان بد را به همنشينان خوب ، و مجالس لهو و غفلت را به مجالسي كه در آن ياد خدا مي شود » . ( 1 ) و از حضرت امام به حقّ ناطق ، جعفر بن محمّد الصادق ( عليهما السلام ) حديثي وارد است كه متضمّن عمده اسرار و دقايق حجّ است . و خلاصه آن اين است كه فرمود : « چون اراده حجّ كني پس دل خود را خالي كن از هر چه آن را از خدا مشغول مي كند ، و پرده ميان تو و خدا مي گردد . و همه امور خود را به خدا واگذار . و در جميع امور خود بر او توكّل كن . و سر تسليم بر قضاي او نه . و وداع كن دنيا و استراحت و خلق را . و حقوق مردم را كه بر ذمه توست ادا كن . و اعتماد مكن بر زاد و راحله و رفقا و خويشان و جواني و مال خود ؛ كه بر هر كدام اعتماد كني وبال تو مي شود . و چنان مهيّاي سفر شو كه اميد بازگشتن نداشته باشي . و با رفقا نيكو سلوك كن . و اوقات نمازهاي واجبي و سنّتهاي نبوي را مراعات كن . پس به آب توبه خالص از همه گناهان غسل كن . و جامه صدق و صفا و خضوع و خشوع را در بر كن . و از هر چه ترا از ياد خدا باز مي دارد و از اطاعت او مانع مي گردد احرام بند ، يعني : بر خود حرام كن و لبّيك گو . يعني : اجابت كن نداي خدا را اجابتي صاف و صادق ، و پاك و خالص از براي خداي ـ تعالي ـ و چنگ در عروة الوثقي زن . و در دل خود با ملائكه در حول عرش طواف كن ؛ چنان كه با جسم خود با مسلمين در دور خانه طواف مي كني . و به هروله از هوا وهوس خود فرار كن . و از حول و قوّه خود بيزار شو . چون به مني رسي تمنّاي هر چه از براي تو حلال نيست از دل بيرون كن . و در عرفات ، اعتراف به تقصيرات خود كن . و عهد يگانگي خدا كه در نزد تو است تازه ساز . و در هنگام ذبح قرباني ، حلقوم هوا وهوس و طمع را قطع كن . و در وقت انداختن جمرات ، شهوات
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نكـ : محجة البيضاء ، ج 2 ، ص 196
43 |
نفسانيّه و خساست و دنائت و صفات ذميمه را از خود بينداز . و چون سر خود را تراشي همه عيوب باطنيّه و ظاهريّه را از خود بتراش . و چون در حرم خدا داخل شوي و پا به خانه خدا نهي در كنف امان الهي و ستر و حفظ او داخل شو . و تعظيم صاحب خانه و جلال و عزّت او را در دل خود ثابت كن . و در « استلام حجر » به جهت عظمت و سلطنت او خاضع شو . و چون طواف وداع كني ماسواي خدا را وداع كن . و چون به صفا رسي باطن و ظاهر خود را از براي لقاي الهي صاف كن ؛ و در عهد و محبّت خود ثابت بايست تا روز قيامت . و بدان كه : خداي ـ تعالي ـ حجّ را واجب نكرده و آن را نسبت به خود نداد . و پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) شريعت مناسك را نياورد مگر از براي اشاره كردن به مرگ و بعث و قبر و حشر و قيامت . » ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مصباح الشّريعة ، باب 22 ، ص 142
44 |
درس سي و نهم :
فلسفه اشك
احمد لقماني
پژوهشي نو درباره فلسفه گريه ، آثار و انواع آن و تحليلي بر روايت گريه بر امام حسين ( عليه السلام ) :
ربّنا ما زارعان آيه ايم * * * تاجران رود و ابر و سايه ايم
گريه را در بغض خود دم مي كنيم * * * روي مژگان كشت شبنم مي كنيم
ما همه خنياگران چامه ايم * * * ساكن اشك و زيارتنامه ايم
جاهليّت ترك شبنم گفتنست * * * جاهليّت بي نيايش خفتن است ( 1 )
پرسشهاي بسياري درباره « گريه » به چشم مي خورد كه دست يابي به پاسخ آن ، نگاهي نو و معرفتي بيشتر به انسان مي بخشد و در رهيابي به فتوحات معنوي ، توفيقي چشمگير عطا مي كند . با هم پاره اي از اين پرسشها را مي نگريم :
گريه چيست ؟
ريزش اشك از ديدگان انسان ، همراه با غم و زاري و گاه با سخن و زمزمه ، گريه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كشف هاي مكاشفه ، احمد عزيزي ، ص331
45 |
ناميده مي شود ( 1 ) ، زلال جاري كه به وسيله آن مشعل چشمان روشن مي شود و نسيم آرام بخش كه سرزمين وجود بدان از غبار و كدورت پاك مي شود . حقيقتي شگفت آور كه امام صادق ( عليه السلام ) درباره آن فرمود :
گريه [ در اطفال ] موهبتي الهي است كه توسط آن رطوبت مغز ـ كه موجب دردهاي بسياري خواهد شد ـ جدا مي شود و آنها را از كوري ايمن مي سازد ، تندرستي بدن و سلامت چشمانشان را به همراه مي آورد . ( 2 )
به گفته آية الله حائري شيرازي گريه از ويژگي هاي انسانها است و عمر زياد و سلامتي بسيار به همراه داشته و افراد را از اندوه و ناراحتي ها تهي مي سازد . آنان كه با سخنان تأثيربخش و اشعار احساس آفرين خويش ، اين چشمه نهفته را جوشان مي سازند حقي والا و منّتي بسيار بر گريه كنندگان دارند و آنان را در فضايي فراتر از جلوه هاي فريباي زندگي پرواز مي دهند . ( 3 )
منشأ گريه و آثار آن
گواه عشق ما اين ديده و دل * * * رساند اشك و غم ما را به منزل
هنوز اشك عزا پيوسته جاري است * * * رواق چشممان آيينه كاري است ( 4 )
سرچشمه گريه عاطفه و احساس است كه به دنبال شوق و عشق ، شكست و تنگدلي ، محروميت و يأس ، پيروزي و شادكامي و يا حزن و اندوه ، از چشمان انسان جاري مي شود . ( 5 ) آنجا كه امام عصر ( عليه السلام ) سخن از مصايب جدّ بزرگور خويش اباعبدالله
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مفردات الفاظ القرآن ، راغب اصفهاني ، ص58 ؛ مجمع البحرين ، طريحي ، مجلّد اوّل ، ص234 ؛ فرهنگ بزرگ جامع نوين ، احمد سيّاح ، ج1 ، ص108
2 . توحيد مفضل ، ترجمه مرحوم ملا محمّد باقر مجلسي ، ص62
3 . آيت الله حائري شيرازي ، سخنراني در دفتر رهبري ، قم ، روز شهادت امام صادق ( عليه السلام ) ، 4/12/1376
4 . استاد محدّثي .
5 . نكـ : تفسير التبيان ، ج9 ، ص436
46 |
الحسين ( عليه السلام ) مي كند و لب به بيان عشق و علاقه خود مي گشايد ، چنين مي فرمايد :
اي جد عزيز ! در مصايب و بلاهايي كه بر تو فرود آمد ، هر صبح و شام سرشك غم و اشك اندوه از چشمان خود مي ريزم و چون اشكم تمام شد ، براي تو خون گريه مي كنم . ( 1 )
آنجا كه آثار اجتماعي گريه را مي يابيم ، تلطف و مهرباني ، همدلي و هم سويي و شكل گيري حالات روحي به چشم مي خورد و چون به آثار سياسي گريه مي نگريم ، ادامه دادن راه و حركت محبوب شركت در حماسه شهيد و يا عزيز از دست رفته ، تصميم به تقويت هدف و آرمان وي و همدلي با افكار و خواسته هاي او را مي بينيم .
* اشك چشم را نشان نورانيّت قلب و گيرندگي دل آدمي مي دانند .
گريه و انواع آن
گريه از مختصات انسان ـ و اعراض خاص او ـ است كه دانشمندان علوم مختلف ، نسبت به آن پژوهشها و دقتهاي فراواني داشته اند :
پزشكان ، آثار جسماني زيادي براي گريه شمرده اند و روان شناسان از تأثير آن بر روح و روان مطالب بسياري نوشته اند . آنجا كه علماي اخلاق نسبت به طهارت روح و پاكي باطن دستورالعمل هايي مي دهند ، اشك چشم را نشان نورانيت قلب و گيرندگي دل آدمي مي دانند و جامعه شناسان ، تسلط سخنران بر گريه و خنده مخاطبان خود را تسلط بر تمامي قلب آنان مي دانند ؛ چرا كه گريه طوفاني عظيم در سرزمين وجود افراد به پا مي كند و چون ريزش آبشاري از احساس و عاطفه است كه همگان را به سوي خويش مي كشاند .
« دارون » در كتاب « بيان احساسات و تألّمات در انسان و حيوان 1890 ميلادي » ريزش اشك را براي حيوانات ، همچون فيل ، بيان مي كند اما برخي ديگر اين سخن را رد كرده و گريه را ويژگي انسان شمرده اند كه برخاسته از ژرفاي وجود او خواهد بود . ( 2 )
انديشمندان گريه را داراي انواع گوناگوني دانسته اند كه برخي از آنها عبارت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نكـ : زيارت ناحيه از حضرت مهدي ( عليه السلام ) .
2 . حماسه حسيني ، آيت الله شهيد مطهري ، ج3 ، ص94 و95
47 |
است از :
« گريه شوق » ، « گريه حزن » ، « گريه ضعف و زبوني » ، « گريه پيروزي و سربلندي » و « گريه دروغين » .
آري اشك عاشقانه زبان دل است و گريه واقعي فريادي است در سكوت ؛ فريادي كه نشان از ضعف و زبوني نيست . و سخن احساس و عشق آدمي است ، در آنجا كه قلم توان نوشتن ندارد و در بيان ياراي ترسيم نيست ؛
هرچند نيست درد دل ما نوشتني * * * از اشك خود ، دو سطر به ايما نوشته ايم ( 1 )
گريه در ديدگاه قرآن
قرآن كريم اين كتاب سترگ « گريه » را شيوه ديرينه انبياي الهي مي شمرد ؛ آنجا كه يعقوب براي يوسف خود سرشك غم ريخت ، يادآور مي شود ( 2 ) و گريه نوح را بيان مي كند . ( 3 ) چون سخن از شعيب پيامبر مي شود ، گريه او را به درگاه خداوند گوشزد مي نمايد ( 4 ) و داود را رسولي معرفي مي كند كه اهل گريه و راز و نياز بوده است . ( 5 ) هنگامي كه به آخرين سفير سعادت خود ؛ يعني حضرت محمّد ( صلّي الله عليه وآله ) مي رسد ، او و اصحاب عزيزش را مرداني مي شمرد كه سرشك غم و اندوه از ديدگان خود جاري مي كردند و با شنيدن آيات قرآن از خوف الهي اشك مي ريختند ( 6 ) و نسبت به اصحاب صفّه ـ آن تهيدستان لبريز از ايمان ـ ريزش اشك را به هنگام شنيدن قرآن نسبت مي دهد . ( 7 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صائب تبريزي ( اصفهاني ) .
2 . يوسف : 76 ؛ نكـ : تفسير التبيان ، ج6 ، ص184
3 . هود : 25 ؛ نكـ : تفسير كشف الاسرار ، ج4 ، ص382
4 . قصص : 22 ؛ نكـ : همان ، ج7 ، ص308
5 . ص : 21 ؛ نكـ : همان ، ج8 ، ص342
6 . حجر : 43 ؛ نكـ : همان ، ج5 ، ص329
7 . نجم : 60 ؛ نكـ : تفسير المراغي ، ج27 ، ص72
48 |
پژوهش برخي از مفسران بدانجا انجاميده كه گريه يوسف را بر قبر مادر بيان كرده اند و نسبت به اين صفت پسنديده و عاطفي از صالحان و مؤمنان سخن گفته اند . ( 1 ) و بعضي ديگر ، افزون از آيات الهي كه بيانگر گريه آسمان و زمين در مرگ مؤمنان است ، گستره اين بحث را بارواياتي ارزشمند ، شكوهي بيشتربخشيدهوازچنين عشقوعاطفه اي ـ كه برخاسته از معرفت است ـ معارفي ژرف به دست آورده اند . ( 2 ) آنجا كه پروردگار متعال مي فرمايد :
{ فَمَا بَكَتْ عَلَيْهِمْ السَّمَاءُ وَالاَْرْضُ وَمَا كَانُوا مُنظَرِينَ } ( 3 )
« پس گريه نكرد بر آنان آسمان و زمين و مهلت نيز به آنها داده نشد . »
و سپس ارزش « گريه خوف از عظمت الهي » را توضيح داده اند ؛ ( 4 ) ، { وَيَخِرُّونَ لِلاَْذْقَانِ يَبْكُونَ وَيَزِيدُهُمْ خُشُوعاً } ( 5 ) صحيفه اي از اين دفتر معرفت را مي گشاييم :
آسمان و زمين براي برخي مي گريند و نسبت به عده اي هيچ احساس ندارند ! گريه نكردن بر سركشان و فرعونيان نشان از حقارت آنها و بيانگر نداشتن دلسوز و يار و ياور براي آنان است امّا براي مقرّبان درگاه الهي و مؤمنان و فرشتگان گريه مي كنند و سرشك غم مي ريزند .
پاره اي گريه آسمان و زمين را گريه اي حقيقي مي دانند كه به صورت نوعي دگرگوني و سرخي مخصوص ( افزون بر سرخي هميشگي به هنگام طلوع و غروب ) خودنمايي مي كند ، همانند اين روايت :
« لمّا قُتِل الحُسينْ بِن علي بن أبي طالب ( عليهما السلام ) بَكَتِ السَّماءُ عَليهِ وَبُكائِها حُمرة أطرافها . » ( 6 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . يوسف : 20 ؛ نكـ : تفسير كشف الاسرار ، ج5 ، ص32
2 . نكـ : تفسير نمونه ، ج21 ، ص179 ؛ تفسير كشف الأسرار ، ج9 ، ص99 ؛ تفسير مفيد ، ج25 ، ص225
3 . دخان : 29
4 . نكـ : تفسير المراغي ، ج15 ، ص109
5 . اسراء : 109
6 . مجمع البيان ، ج9 ، ص69
49 |
« هنگامي كه حسين بن علي بن ابي طالب ( عليهما السلام ) شهيد شد ، آسمان بر او گريه كرد و گريه او سرخي مخصوصي بود كه در اطراف آسمان نمايان شد . »
و در حديث ديگري مي خوانيم : امام صادق ( عليه السلام ) فرمود :
« آسمان بر يحيي بن زكريا ( عليهما السلام ) ( كه از سوي طاغوت زمان خود به گونه اي جانسوز شهيد شد ) و بر حسين بن علي ( عليهما السلام ) چهل روز گريه كرد و بر ديگري ، غير از آن دو ، گريه نكرده است . » ( 1 )
دعاها و گريه
جايگاه اشك و كوتاه بودن راه تقرب به وسيله آن ، به حدّي است كه در دعاهاي مختلف چون مقام تسليم و رضا ، اطاعت و طاعت و بندگي و قرب پديد مي آيد :
« فَعَلَي الأطائبِ مِنْ أهل بيت محمّد و عليّ صلّي الله عليهما و آلهما فَلْيَبْك الباكون ، وايّاهم فَلْيَنْدُبِ النّادبون ، ولمثلهم فَلْتَذْرُفِ الدُّموع ، ولَيَصْرِخِ الصّارخون ، ويضجّ الضّاجُّون ، وَيعجّ العاجّون . . . » ( 2 )
« پس شيعيان آل محمّد ( صلّي الله عليه وآله ) بايد بر پاكان اهل بيت پيامبر و علي ـ كه درود الهي بر آنان و دودمانشان باد ـ اشك از ديدگان ببارند و ناله و زاري و ضجه و شيون از دل بركشند . »
آنگاه كه امام سجّاد ( عليه السلام ) سخن از تهيدست بودن به هنگام حضور در محضر الهي مي گويد و ياد قبر و فرجام نامعلوم خويش با اعمال ناچيز خود مي كند ـ كه اين عبارات تعليمي براي بندگان عصيانگر و بيانگر سختي معاد و احساس سنگيني مسؤوليت توسط معصومان ( عليهم السلام ) است ـ از گريستن به پيشگاه معبود و محبوب مي فرمايد :
فما لي لا أبكي أبكي لخروج نفسي أبكي لظلمة قبري أبكي لضيق
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان .
2 . دعاي ندبه ؛ نكـ : مفاتيح الجنان ، حاج شيخ عباس قمي ، دفتر نشر فرهنگ ، ص980
50 |
لحدي أبكي لسؤال منكر و نكير إيّاي أبكي لخروجي عن قبري عرياناً ذليلاً حاملاً ثقلي علي ظهري . . . » ( 1 )
« چرا نگريم در صورتي كه نمي دانم فرجام من چگونه است . . . مي گريم بر آن حالتي كه روح و روانم از بدنم خارج مي شود . مي گريم براي تاريكي قبرم . مي گريم براي تنگي لحدم . مي گريم براي پرسش دو ملك الهي ، نكير و منكر . مي گريم براي آن هنگامي كه عريان ، ذليل و با باري از گناه از قبر خارج مي شوم . . . »
امام حسين ( عليه السلام ) و جايگاه گريه براي آن حضرت
روزي كه گل آدم و حوا بسرشتند * * * بر نام حسين بن علي گريه نوشتند
فرمود نبي در صفت گريه كنانش * * * البته كه آن طايفه از اهل بهشتند ( 2 )
از آغازين روزهاي سوگواري و برپايي محافل سخنراني در ايّام محرم و ديگر مناسبتهاي مذهبي ، سخن از گريه ، ارزشهاي اخروي و آثار معنوي آن انگيزه اي قوي براي شيفتگان اهل بيت ( عليهم السلام ) بويژه سيدالشهدا ( عليه السلام ) ايجاد نمود تا خود را از اين بارش مغفرت و ريزش رحمت الهي محروم نكنند .
از سوي ديگر ، پاره اي آزادانديش و حقيقت جو و تعدادي از دين ناباورانِ مانده در قحطي معرفت و عشق ، به اعتقادات و باورهاي زلال و شفاف اينان خرده گرفته و گاه با جملاتي نادرست و ويرانگر بنيان روايات و سخنان معصومان ( عليهم السلام ) را هدف مي گيرند و انگيزه هاي پاك و خدايي را با غبار ترديد ، دچار كدورت و تيرگي مي كنند .
گفتني است كه بسياري از اين انتقادها برخاسته از سخنان يك سويه و ناپخته سخنراناني است كه بدون توجه به ديگر روايات و غافل از اهداف والاي پيشوايان و علماي دين ، براي اهداف نامقدس خويش ، بيراهه اي ظلماني ـ براي خوش آمد افراد ـ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . دعاي ابوحمزه ثمالي ؛ نكـ : همان ، ص348
2 . سيماي كربلا ، محمّد صحّتي سردرودي ، مقدمه .
51 |
ترسيم مي كنند و يك قطره اشك را با تمامي گناهان و نافرماني ها موجب خاموش سازي درياهاي آتش و آوار عذاب مي دانند ! در حالي كه معصومان ( عليهم السلام ) و اولياي الهي چون سخن از آتش دوزخ به ميان مي آمد ، دگرگوني عميقي در وجودشان نمايان مي شد و به خدا پناه مي بردند و راه توبه ، سنخيت و همرنگي با صفات الهي را بهترين راه گريز از اين پرتگاه مي دانستند .
براي بررسي و تحليل آن سخنان و اين انتقادات ، ابتدا مروري بر احاديث معصومان مي كنيم و از ارزش گريه براي سيد مظلومان ، امام حسين ( عليه السلام ) آگاه مي شويم ، سپس به بررسي آنها مي پردازيم :
* رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : كسي كه گريه كند و 50 نفر ، يا 30 نفر ، يا 20 نفر ، يا 10 نفر و حتي يك نفر را بگرياند و اگر نمي تواند گريه كند تباكي نمايد ـ و خود را به شكل افراد گريان درآورد ـ بهشت از آن او خواهد بود . ( 1 )
* امام صادق ( عليه السلام ) مي فرمايد : اميرمؤمنان علي ( عليه السلام ) نگاهي به حسين ( عليه السلام ) كرد و فرمود : « اي مايه گريه هر مؤمن » چون امام حسين ( عليه السلام ) پرسيد : پدر ! مرا مي گوييد ؟ علي ( عليه السلام ) مي فرمود : آري ، پسرم ! ( 2 )
* امام حسين ( عليه السلام ) مي فرمود : من كُشته گريه ها هستم ، ياد نمي كند مرا مؤمني مگر اشك برايم مي ريزد . ( 3 )
* امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : امام حسين ( عليه السلام ) گريه هر مؤمن است ، به يك قطره اشك هر چند به مقدار بال مگس ، باعث آمرزش گناهان مي شوند ، گرچه گناهان همانند كف دريا ـ زياد ـ باشند . ( 4 )
* امام رضا ( عليه السلام ) رو به ريان بن شبيب كرد و فرمود : اي پسر شبيب ! هرگاه خواستي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كامل الزيارات ، ابو قولويه ، بحث گريه براي امام حسين ( عليه السلام ) .
2 . همان .
3 . همان .
4 . همان .
52 |
براي چيزي ـ و كسي ـ گريه كني ، براي جدّ ما امام حسين ( عليه السلام ) گريه كن . ( 1 )
آري ؛
شيعيان سوداگران نيتند * * * زارعان اشك و مظلوميتند
شيعه هر شب مي چكد از چشم ياد * * * شيعه عاشق مي شود هر بامداد
شيعيان شب را تنفس كرده اند * * * شيعيان در خون تجسّس كرده اند
ني نوا را در دل خود ذكر كن * * * « كل ارض كربلا » را فكر كن ( 2 )
اشك انبياي الهي
آنگاه كه فراتر از اين گستره مي نگريم ، افقي ديگر مي بينيم كه حيرت انسان را دو چندان مي كند ؛ زيرا انبياي الهي را مي يابيم كه در سوگ سيد شهيدان ؛ امام حسين ( عليه السلام ) سرشك غم از ديدگان جاري كرده اند و در مصائب آن دُردانه آفرينش سوگواري كرده اند .
حضرت آدم ( 3 ) ، حضرت زكريا ( 4 ) ، حضرت نوح ( 5 ) ، حضرت ابراهيم ( 6 ) ، حضرت اسماعيل ( 7 ) ، حضرت سليمان ( 8 ) ، حضرت موسي ( 9 ) و حضرت عيسي ( 10 ) ( عليه السلام ) ؛ رسولان پاك سرشت الهي بوده اند كه از ديرزمان بيرق عشق و ارادت و اشك و علاقه را بر دلهاي خدايي نشانده اند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان .
2 . كشف هاي مكاشفه ، ص315 و317 ( با تلخيص بسيار ) .
3 . بحارالانوار ، علامه مجلسي ، ج44 ، ص242 و245
4 . همان ، ص223
5 . همان ، ص230 و243
6 . همان ، ص225 و243
7 . همان ، ص227 و243
8 . همان ، ص244
9 . همان .
10 . همان .
53 |
برتر از اين معرفت ، عشق و شناخت حيوانات و حتي جمادات نسبت به امام حسين ( عليه السلام ) است كه درباره بلاهاي كربلا ، چون انسان سرشك غم ريختند و اظهار محبت نمودند .
امام رضا ( عليه السلام ) مي فرمود :
جغد در زمان جدّم رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در منازل و كاخ ها سكني داشت ، مقداري از غذاي مردم را مي خورد و از آب آشاميدني آنان مي نوشيد و به محل خود بازمي گشت ، اما پس از شهادت امام حسين ( عليه السلام ) از مكانهاي آباد به نقاط ويران ، كوهها و بيابانها روي نهاد و مي گفت : شما چه بد امتي هستيد كه فرزند پيامبرتان را كشتيد من از شما بر خود ايمن نيستم . ( 1 )
امام صادق ( عليه السلام ) در اين باره فرمود : جغد روزها روزه است و شبها پس از افطار تا صبح بر حسين ( عليه السلام ) ندبه و ناله مي كند . ( 2 )
و در سخن ديگري است كه : با شهادت سيدالشهدا ( عليه السلام ) چهل روز آسمان خون گريست ، زمين اشك ماتم ريخت . با تاريكي در صبح ، آسمان سرشك ماتم نشان داد با كسوف و قرمزي ، كوهها تكه تكه شدند و پراكنده گرديدند و درياها شكاف برداشتند ( 3 ) تا سوك و ماتم خود را آشكار نمايند .
و بدين سان :
در سلسله اشك بود گوهر مقصود * * * گر هست ز يوسف خبر ، اين قافله دارد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . كامل الزيارات ، بحث گريه براي امام حسين ( عليه السلام ) .
2 . همان .
3 . همان .