بخش 3

درس چهلم : « گریه و حفظ آثار شخصیتهای مذهبی » گریه از دیدگاه فقه شیعه گریه از دیدگاه فقه اهل سنت اختلاف نظر در مقام عمل خلیفه دوم و مخالفتش با گریه پیروی مسلمانان از سنت رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) اشکال و پاسخ آن نگاهی به چگونگی مسجد رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) شن ریزی کف مسجد روشنایی مسجدالنبی ( صلّی الله علیه وآله ) و اما کیفیت قبر رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) درس چهل و یکم : « حج و رهبری » ( غدیر ) 1 ـ شأن و منزلت امامت 2 ـ شرط احراز امامت 3 ـ امامت در ذریه ابراهیم 4 ـ مسأله ولایت 5 ـ اعلام ولایت در حج 6 ـ پیام غدیر خم 7 ـ جایگاه ولایت در اسلام 8 ـ نقش کلیدی ولایت


54


درس چهل ام :

دو مسأله مهم عاطفي و اجتماعي در سنت رسول خدا

« گريه و حفظ آثار شخصيتهاي مذهبي »

محمّد صادق نجمي

عكس العمل رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بهنگام مرگ فرزندش ( ابراهيم ) و عثمان بن مظعون و سنت آن حضرت در مراسم تدفين و به خاك سپاري پيكر آنان و تلاش در جهت ابقاي قبر و حفظ اثر آنان با گفتار و عملش قابل بررسي است .

همچنين سنت و روش پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در هر دو مورد و نسبت به هر يك از ابراهيم ( فرزندش ) و عثمان بن مظعون مشابه بود و در هنگام مرگ ، تا آخرين مرحله مراسم تدفين ، درباره آنان يكسان عمل نموده است .

مجموع اين حركت و اين روش را مي توان در دو محور و بصورت دو بخش زير خلاصه كرد :

الف ـ گريه رسول خدا و مسلمانان در مرگ عثمان بن مظعون و ابراهيم فرزند پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )

اظهار غم و اندوه و گريه كردن در مرگ و فقدان عزيزان ، از لوازم عاطفه بشري و از آثار رقت و از مقتضيات رأفت انساني است و به مضمون گفتار رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) « إنّما هي


55


رَحْمَةٌ يَجْعَلَها اللهُ في قلوبِ عبادِهِ وَإنّما يَرْحَمُ اللهُ مِنْ عِباده الرُّحَماء » ؛ ( 1 ) « اين عاطفه و رأفت و رحمت از الطاف و نعمتهاي خداوندي است و در قلب هر يك از بندگانش كه به ديگران رحم و رأفت داشته باشند قرار مي دهد . »

عاطفه هر چه بيشتر باشد ، طبعاً اثر آن نيز بيشتر ، و رحمت و رأفت دروني هر چه عميقتر شود تأثير و گريه شخص نيز به همان اندازه شديدتر خواهد گرديد .

اينجاست كه مرگ ابراهيم و عثمان بن مظعون در پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) بيش از ساير افراد تأثير مي گذارد و حضرت در فقدان آنان ، آنچنان گريه مي كند كه حاضرين را نيز تحت تأثير قرار مي دهد و موجب گريه شديد آنان مي گردد .

رسول خدا در مرگ ابن مظعون دوبار گريه كرد : الف ـ بهنگام مرگ ب ـ وقت كفن كردن . هنگامي كه پيكر ابن مظعون را كفن مي كردند ، حضرت در حالي كه بر پيشاني او بوسه مي زد ، اشكش بر سر و صورت وي سرازير بود .

و گريه پيامبر در مورد فرزندش ابراهيم در سه مرحله بوقوع پيوست :

الف ـ در كنار بستر او بهنگام مرگش بهمراه ماريه و سيرين ( مادر و خاله ابراهيم ) آنگاه كه اين جمله نيز ، كه بيانگر تأثر شديد آن حضرت بود ، به گوش مي خورد : « إنَّ الْقَلْبَ لَيَحْزُنْ ، وَإنَّ الْعَيْنَ لَتَدْمَعُ وَلانَقولُ مالا يَرْضي بِهِ الرَّبُّ ، وَإنّا بِكَ يا إبراهيم لَمَحْزونون » .

ب ـ هنگامي كه پيكر ابراهيمِ شانزده ماهه بر كفن پيچيده مي شد ، دستور داد كه : « بر كفنش نپيچيد تا بار ديگر نگاهش كنم » ( 2 ) سپس در كنار جسد فرزندش نشست و خم شد و آنچنان مي گريست كه اثر آن ، در شانه ها و چانه آن حضرت مشاهده مي شد . ( 3 )

ج ـ بهنگام دفن ابراهيم و در كنار قبر وي بود كه همان جمله تأثّرانگيز : « إنّ الْقَلْبَ لَيَحْزَن . . . » را تكرار كرد و آنچنان گريه نمود كه صحابه رسول خدا نيز بشدّت متأثّر گشتند

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بحار ، ج 79 ، ص 91 و ص 101 با تفاوتي اندك .

2 . لاتدرجوه في أكفانه حتي انظر اليه .

3 . البدايه والنهايه ، ج 5 ، ص 310


56


و گريه سر دادند و نه مردان بلكه بانوان نيز كه در اين مراسم شركت داشتند ، ناله سر دادند و كسي مانع و مزاحم آنان نمي گشت .

و به تعبير ديگر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در فراق ابراهيم و ابن مظعون نه تنها گريه كرد و اشك ريخت بلكه كنار بستر و كنار قبر آنان را به مجلس ماتم و عزا مبدل ساخت كه شركت كنندگان در اين مجالس چهارگانه را ، صحابه و اقوام آن حضرت از مرد و زن تشكيل مي دادند كه در متن تاريخ از ميان اين بانوان به ماريه و سيرين تصريح شده است .

گريه از ديدگاه فقه شيعه

تا اينجا موضوع گريه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و صحابه را از ديدگاه تاريخ و حديث ، بررسي كرديم ، اينك مناسب است اشاره اي داشته باشيم به حكم فقهي اين مسأله و چگونگي آن از ديدگاه فقهاي شيعه و اهل سنت :

گريه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در مرگ ابراهيم و عثمان بن مظعون و در كنار قبر يكي از دخترانش ( 1 ) و همچنين بهنگام مرگ عده اي از صحابه و يارانش و در شهادت پسر عمويش جعفر بن ابيطالب ( 2 ) و عمويش حمزه ( 3 ) و دستور صريح و دعوت آن حضرت از بانوان مدينه ، جهت گريه نمودن براي حمزه ( 4 ) و به پيروي از روش اهل بيت عصمت و طهارت ؛ مانند گريه حضرت زهرا ( عليها السلام ) در رحلت جانگداز رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ( 5 ) و بهنگام در گذشت خواهرش رقيه ( 6 ) و گريه ممتد و طولاني حضرت علي بن الحسين ( عليه السلام ) در شهادت پدر بزرگوارش . . . در منابع شيعه و اهل سنت به طور متواتر نقل گرديده است .

آري ، بر اساس اين سنت قولي و عملي است كه فقهاي شيعه بر جواز گريه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صحيح بخاري ، ج 1 ، كتاب الجنائز باب 70 باب من يدخل قبرالمرأة ، ح 1277

2 . استيعاب ، ج 1 ، ص 275

3 . سيره حلبيه ، ج 2 ، ص 323

4 . وسائل الشيعه ، ج 2 ، باب 70 و باب 87 از ابواب دفن .

5 . سيري در صحيحين ، ج 2 ، ص 402 ـ 401

6 . جواهر الكلام ، ج 4 ، ص 394


57


كردن ـ حتي با صداي بلند ـ فتوا داده و در موارد خاصي مانند گريه نمودن بر پيامبر و اهل بيتش قائل بر استحباب آن شده اند ، به شرط آن كه توأم با عمل و گفتار حرام ؛ مانند نوحه به باطل و يا در منظر و حضور نامحرمان نباشد .

به عقيده نگارنده ، گفتار ( سيرين ) هم كه در صفحات قبل نقل نموديم ، دقيقاً به همين شرايط تطبيق مي كند كه مي گويد : « كُلّما صِحْتُ أنَا وَاُخْتي مايَنْهانا ، فَلَمّا ماتَ نَهانا عَنِ الصِّياح » .

بهنگام مرگ ابراهيم ، تا مجلس خالي از اغيار و ديگران از مرگ وي مطلع نشده اند ، رسول خدا از ناله و شيون ماريه و سيرين مانع نمي گردد ولي پس از مرگ وي ، كه طبعاً افراد بيگانه و نامحرم حضور پيدا خواهند نمود ، بانوان را از « ناله و شيون » نهي مي كند نه از اصل « گريه » .

گريه از ديدگاه فقه اهل سنت

فقهاي چهارگانه و ائمه اربعه اهل سنت نيز در اصل گريه با فقهاي شيعه همگام بوده و بر جواز آن فتوا داده اند ، گر چه در كيفيت و بعضي جزئيات آن همانند فروع ديگر فقهي اختلاف نظر دارند :

جزيري مي گويد : گريه كردن بر مردگان با شيون و صداي بلند به فتواي مالكيها و حنفيها جايز نيست ولي شافعيها و حنبليها بر جواز آن ولو اين كه توأم با ناله و شيون هم باشد قائل شده اند . اما گريه كردن و اشك ريختن بدون سر و صدا به فتواي همه مذاهب چهارگانه ، مباح و جايز شمرده شده است . ( 1 )

اختلاف نظر در مقام عمل :

به طوري كه ملاحظه فرموديد مسأله گريه كردن در مرگ و فقدان عزيزان ، يك موضوع عاطفي و از نظر تاريخ و حديث از سنن ثابت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و از مُباحاتِ مورد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . « يحرم البكاء علي الميّت برفع الصوت و الصياح عندالمالكية و الحنفية و قال الشافعية و الحنابله مباح ، اما هطل الدموع بدون صياح فانه مباح باتفاق ( الفقه علي المذاهب الاربعة ، ج 1 ، ص 533 ) .


58


اتفاق فقهاي شيعه و اهل سنت است . ولي در مقام عمل و در مرحله انجام ، اين سنت با اختلاف نظر مواجه بوده و شاهد دو بينش متضاد در ميان مسلمانان مي باشيم ؛ زيرا شيعيان اهل بيت ( عليهم السلام ) و پيروان واقعي سنت ، بر اساس تفكّر مذهبي و طبق راه و رسم نبوي ( صلّي الله عليه وآله ) و فتواي فقها ، عملاً نيز گريه كردن را جايز و بلكه در فراق رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) و در فقدان و مظلوميت پيشوايان ديني آن را جزء مستحبات مي دانند و اين عمل در طول تاريخ يكي از شعائر جهان شيعه و از مشخصات اين گروه از مسلمانان به حساب آمده و به صورت يك حقيقت تاريخي غير قابل ترديد و به شكل يك واقعيت عيني ملموس ، متجلي گرديده است .

ولي بيشتر اهل تسنن در اين مورد حالت انفعالي داشته و نه تنها گريه كردن در ميان اين گروه از مسلمانان يك عمل ناروا بحساب مي آيد بلكه شيعه را نيز از اين جهت متهم به عملي ناروا نموده و مورد نكوهش قرار مي دهند و گريه آنان را در مراسم عاشوراي حسيني ( عليه السلام ) و در كنار قبر پيامبر و قبور اوليا بعنوان عملي حرام و غير مشروع و بدعت در آيين معرفي مي نمايند كه شعار « يا حاج حرام » مأمورين حكومت سعودي و نگاه خشم آلود آنان بهنگام گريه حجاج در كنار حرم پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و ائمه بقيع ( عليهم السلام ) نموداري از اين نوع تفكر مي باشد . با اين كه اهل سنّت حجاز پيرو فقه حنبلي و از كساني هستند كه طبق فتوا ، حتي گريه كردن با صداي بلند و با ناله و شيون را جايز مي دانند .

خليفه دوم و مخالفتش با گريه :

انگيزه عمل جهان تسنن و عامل تفكر اين گروه از مسلمانان را در موضوع گريه ، علي رغم جواز آن از نظر سنت و حديث و از نظر فقهاي چهارگانه ، بايد در مخالفت عملي خليفه دوم در اين موضوع جستجو و ريشه يابي كرد ؛ زيرا وي نه تنها مخالف با گريه بود و بر عقيده خويش اصرار ميورزيد ، بلكه عملاً نيز از گريه كردن ممانعت و جلوگيري مي نمود ، گرچه به وسيله تازيانه و سنگ زدن بر گريه كنندگان و يا پاشيدن خاك و شن بر سر و صورت آنان باشد . و اين بود عقيده و روش خليفه در طول سالهاي خلافتش و همچنين در دوران حيات رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) .


59


و اينك به نقل چند نمونه از آنچه در اين زمينه ، در منابع اصيل اهل سنت آمده است مي پردازيم :

1 ـ بخاري در صحيح خود پس از نقل حديثي در مورد گريه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و صحابه آن حضرت در بالين سعد بن عباده مي گويد : « وَكانَ عُمَر يَضربُ فيه بالعصاء و يَرْمي بالحجارةِ وَيُحْثي بالتّراب » . ( 1 )

2 ـ احمد بن حنبل و محدّثين ديگر ، از ابن عباس نقل نموده اند كه زنها در مرگ رقيه دختر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) گريه مي كردند ، عمر آنها را با تازيانه مي زد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : بگذار گريه كنند . آنگاه خطاب به آنان فرمود : « ابْكِينَ وَإِيَّاكُنَّ وَنَعِيقَ الشَّيْطَانِ » ؛ « گريه كنيد ولي از صداي شيطان دور باشيد . » و گريه خود را با عملي حرام توأم نكنيد .

در نقل واقدي و ذهبي اين جمله نيز اضافه شده است : « عمر كه آنها را مي زد رسول خدا دست او را گرفت و فرمود آرام باش عمر ! بگذار گريه كنند ( فأخذ النبيّ ( صلّي الله عليه وآله ) بيده فقال : مهلاً يا عمر دَعْهُنَّ يَبْكين ) . ( 2 )

3 ـ باز احمد بن حنبل نقل مي كند كه عده اي از زنها در تشييع جنازه اي گريه مي كردند ، عمر آنها را منع نمود ، رسول خدا فرمود : به حال خودشان واگذار ؛ زيرا عزيز خود را تازه از دست داده اند ، قلبشان اندوهگين و چشمشان گريان است ( دَعْهُنَّ فَإنَّ النَّفْسَ مُصَابَةٌ وَالْعَيْنَ دَامِعَةٌ وَالْعَهْدَ و الْعَهْدُ حَديث ) . ( 3 )

4 ـ و بخاري در صحيح خود اشاره اي دارد به عكس العمل خليفه دوم در مورد زناني كه در مرگ ابوبكر گرد آمده بودند . او مي گويد : « وقد أخرج عمر أخت أبي بكر حين ناحَتْ » . ( 4 )

مشروح اين رخداد را طبري چنين نقل مي كند : در مرگ ابوبكر عايشه مجلس عزايي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صحيح بخاري ، كتاب الجنائز ، باب البكاء ، عندالمريض ، ذيل حديث 1242 .

2 . مسند احمد بن حنبل ، ج 1 ، ص 335 ؛ طبقات ، ج 8 ، ص 73 ؛ سير اعلام النبلاء ، ج 2 ، ص 252 ؛ وفاء الوفا ، ج 3 ، ص 894 .

3 . مسند احمد بن حنبل ، ج 2 ، ص 333 .

4 . صحيح بخاري ، ج 3 ، ص 243 ، كتاب الخصومات ، باب اخراج اهل المعاصي .


60


بر پا نمود ، عمر شخصاً به در خانه او آمد و شركت كنندگان را از گريه كردن بر ابوبكر منع كرد ، آنها چون به گفتار عمر گوش ندادند ، به هشام بن وليد دستور داد وارد خانه شود و دختر ابي قحافه را به نزد وي بياورد . عايشه به هشام گفت : « بخدا سوگند در اين صورت خانه را بر سرت ويران خواهم كرد » عمر مجدداً به هشام دستور داد كه داخل خانه شود و اوامر خليفه را اجرا و امّ فروه ، خواهر ابوبكر را در نزد وي حاضر نمود . عمر چند ضربه تازيانه بر پيكر امّ فروه نواخت كه ساير شركت كنندگان با ديدن اين صحنه مجلس را ترك نموده و متفرق شدند ( فأخرج أمّ فروة أخت أبي بكر إلي عمر فعلاها بالدرّة فضربها ضربات . . . ) ( 1 )

ابن ابي الحديد مي گويد : اوّلين كسي كه عمر در دوران خلافتش با تازيانه زد « امّ فروه » دختر ابي قحافه بود ؛ زيرا وقتي ابوبكر از دنيا رفت ، زنان بر وي گريه و شيون مي نمودند ، عمر چندين بار آنها را نهي نمود و چون آنان به گريه خود ادامه دادند ، ام فروه را از ميانشان بيرون كرد و با تازيانه بر وي زد ، زنان ديگر با ديدن كتك خوردن امّ فروه متفرق شدند . ( 2 )

از اين بررسي كوتاه ، دو مطلب به دست مي آيد :

1 ـ اين سختگيري خليفه ، در ارتباط با يك موضوع عاطفي همگاني و مورد ابتلاي عموم و انعكاس قطعي آن در منابع و مآخذ معمول و رايج از حديث و تاريخ كه در طول قرنها مورد استفاده مستقيم و غير مستقيم اهل سنت قرار گرفته است ، در ميان اين گروه از مسلمانان همان بينش و فرهنگ را بوجود خواهد آورد و همان اثر را از خود بجاي خواهد گذاشت كه امروز شاهد آن هستيم .

بنابر اين اگر گروهي از مسلمانان ، گريه كردن را عملي زشت و ناپسند و گريه كنندگان را مرتكب عمل غير مشروع و ناروا و افرادي دور از واقعيات مي پندارند ، يك امر طبيعي است و از آثار و ثمرات همان حقيقت تاريخي است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تاريخ طبري ، حوادث پس از مرگ ابوبكر ( سال 13 ) .

2 . شرح نهج البلاغه ، ج 1 ، ص 181 .


61


2 ـ از اين حقيقت تاريخي و سختگيري خليفه ، علت ايجاد بيت الأحزان در كنار بقيع و انگيزه انتخاب اين محل براي گريه كردن حضرت زهرا ( عليه السلام ) روشن مي شود ؛ زيرا بديهي است كسي كه خواهر ابوبكر را بجرم گريه كردن در مرگ خليفه اول مورد ضرب قرار مي دهد و كسي كه در حضور رسول خدا با ضرب تازيانه از گريه بانوان جلوگيري مي كند در غياب آن حضرت اجازه نخواهد داد بانويي در فراقش گريه و بر وي نوحه سرايي كند كه :

« يا اَبَتاهُ إلي جبرئيل نَنْعاهُ يا أبتاه * * * جنّة الفردوس مأواه . » ( 1 )

ماذا عَلَيَّ مَن شمَّ تُرْبَة أحمد * * * أنْ لا يَشُمَّ مدي الزّمان غواليا

صُبَّتْ عليّ مصائبٌ لو أنّها * * * صُبَّتْ علي الأيام صِرْنْ لياليا ( 2 )

ب ـ اهتمام رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بر حفظ ياد و نگهداري قبر فرزندش ابراهيم و عثمان بن مظعون

دومين مطلبي كه از سيره و سنت رسول خدا در مراسم دفن ابراهيم و عثمان بن مظعون به دست مي آيد و به عنوان يك وظيفه براي تمام مسلمانان ارائه و ترسيم شده است . اهتمام بر حفظ ياد و نگهداري آثار و قبور شخصيتهاي مذهبي و كساني است كه با رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) پيوند و ارتباط دارند ؛ زيرا به طوري كه در مورد ابراهيم و ابن مظعون ملاحظه گرديد ، روش شخص پيامبر اكرم قولاً و عملاً و با گفتار و كردارش توجه به اين جنبه و عنايت خاص به اين خصوصيت بوده است :

بكار بردن جمله : « اِدْفِنوا عثمان بن مَظْعون بالبقيع يَكُنْ لنا سَلَفاً » به هنگام مرگ وي و تكرار اين جمله پس از مرگ ابراهيم و به فاصله هشت سال : « اِلحَقوهُ بِسَلَفِنا الصّالح عثمان بن مظعون » و نصب كردن قطعه سنگ به دست مبارك خويش بر قبر ابن مظعون و تأكيد بر اين مطلب كه : « يكون علماً ليدفن إليه قرابتي » و همچنين « لأجْعَلَنَّكَ لِلْمتّقينَ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صحيح بخاري ، كتاب المغازي ، باب آخر ماتكلّم به النبي ( صلّي الله عليه وآله ) ؛ سنن نسائي ، ج 4 ، ص 13 باب البكاء علي الميت .

2 . سير اعلام النبلاء ، ج 2 ، ص 134 .


62


إماماً » نموداري از اهتمام آن بزرگوار بر حفظ ياد ابن مظعون بعنوان « سلف صالح » و نمونه اي از ياوران با وفاي آن حضرت كه بايد براي همه انسانها در طول قرنها به صورت الگوي زهد و تقوا و مبارزه و استقامت باقي بماند . همانگونه كه قبر او بايد به وسيله علامتي مشخص و اثري پايدار و بعنوان سمبلي گويا از اين حقايق حفظ شود .

و باز انتقال پيكر ابراهيم از محله بني مازن به داخل مدينه با آن تشريفات و به وسيله امير مؤمنان ( عليه السلام ) با دستور رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و اجراي مراسم تغسيل و تكفين و تشييع و تدفين وي با نظارت مستقيم آن حضرت و نصب كردن سنگ و ريختن آب بر قبر او ، همه حاكي از علاقه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بر حفظ و ابقاي قبر ابراهيم و جلب توجه مسلمانان به سوي آن بوده است .

رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) دستور داد جسد اين طفل شانزده ماهه ، به بقيع منتقل شود در صورتي كه صحابه آن حضرت فكر مي كردند پيكر او را در گورستان عمومي بني مازن در خارج شهر و يا طبق فرهنگ آن روز و شرايط سني ابراهيم ، در گوشه باغي و يا در زير درخت خرمايي به خاك بسپارند ولي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « الحقوه بسلفنا الصالح عثمان بن مظعون . »

آري او بايد در بقيع و در گورستان رسمي شهر مدينه ، كه در آينده پيكر هزاران نفر از صحابه و ياران پيامبر و شخصيتهاي علمي و محدثان و قاريان و تاريخ سازان را در آغوش خواهد گرفت ، دفن شود تا ياد او در خاطره ها زنده و اثر قبر او در مرئي و منظر مسلمانان باقي بماند .

و اين است شريعت و قانون رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و سنت آن حضرت در مورد فرزند شانزده ماهه اش ابراهيم و در مورد يكي از يارانش به نام ابن مظعون .

پيروي مسلمانان از سنت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله )

مسلمانان هم بر اين اساس و به پيروي از اين سنت ، از قرنهاي اوّل اسلام براي حفظ ياد و آثار بزرگان دين و شخصيتهاي مذهبي بر حفظ قبور آنان همت گماشتند و با اين درك و بينش كه رسول خدا همانگونه كه در موضوع كسوف و گرفتگي آفتاب در روز


63


وفات ابراهيم ، آنگاه كه موجب تفكر بي اساس در ميان بعضي از مسلمانان گرديد ، ايستاد و با ايراد خطبه اي از نفوذ بدآموزيهاي فكري عقيدتي جلوگيري نمود وليكن در جهت حفظ آثار و قبور عملاً مسلمانان را بر اين امر هدايت و راهنمايي فرمود .

آري مسلمانان با الهام گرفتن از راه و رسم رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) براي اين كه آثار و قبور متعلّق به بزرگان دين و آيين و فرزندان رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و شهداي اسلام با مرور ايام و گذشت زمان از بين نرود و از حوادث مختلف مصون و محفوظ بماند ، بر روي چنين قبور احداث ساختمان و آنها را براي آيندگان حفظ و مشخص نمودند . و بطوري كه در تاريخ حرم ائمه بقيع اشاره گرديد ، علاوه بر اين كه همانند پيكر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) اجساد مطهر اين امامان چهارگانه ، از ابتدا در داخل ساختمان و در خانه متعلق به عقيل دفن شده اند اين قبور و همچنين مشخصاً قبر حضرت حمزه از اواسط قرن دوم هجري داراي حرم و زيارتگاه عمومي بوده است كه تاريخ صريح مبيّن اين حقيقت و گوياي اين واقعيت است .

مسلمانان در مورد ساير شخصيتهاي مذهبي نيز مانند قبور ائمّه چهارگانه اهل سنت از همين فكر پيروي نمودند و اين سنت در طول تاريخ مورد عمل قرار گرفت و در اين درك و بينش و در اين اعمال و برنامه ها كوچكترين مخالفتي ديده نشده بود تا اين كه در اواخر قرن هفتم هجري شخصي بنام « محمد بن تيميه » ( 1 ) كه داراي عقايد انحرافي در مسائل اساسي و در اصول و فروع اسلام بود به وجود آمد او به طوري كه در اصل توحيد داراي انحراف فكري و معتقد به تجسم بود احترام بر قبور بزرگان دين و آيين و ساختن گنبد و بارگاه در روي اين قبور و احداث مسجد در كنار آنها و مسافرت نمودن بقصد زيارت ، حتي زيارت قبر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را ، نه تنها حرام و غير مشروع بلكه كفر و الحاد پنداشته و هر مسلمان كه اين اعمال را انجام دهد كافر و خارج از اسلام و در صورت عدم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . ابن تيميه براي اثبات عقايد انحرافيش كتابهايي نيز تأليف نمود كه علماي آن روز بر تأليفاتش پاسخ نوشتند و با خود وي به بحث و مناظره پرداختند و بر انحراف او فتوا صادر نمودند . علماي اسلامي از مصر ، حجاز ، عراق و شام بر ضد او قيام كردند . ابن تيميه پس از چند بار زنداني شدن در سال 728 ، در زندان دمشق از دنيا رفت .


64


توبه ، واجب القتل دانست و از بين بردن اين قبور و گنبد و بارگاهها و حتي ويران ساختن مساجدي را كه در كنار آنها ايجاد شده است واجب معرفي نمود .

عقايد وي كه از سوي علما و دانشمندان جهان اسلام بعنوان عقايد انحرافي و مغاير با اعتقادات صحيح اسلامي محكوم شده بود ، با مرگش و مرگ شاگردش ابن قيم به بوته فراموشي سپرده شد و نام وي توأم با نفرت و انزجار و افكار او جزء افكار ضد اسلامي و مخالف با اصول مسلم و ثابت ، مطرح مي گرديد ولي پس از گذشت شش قرن ، عقايد وي مجدداً به وسيله شخصي بنام « محمد بن عبدالوهاب » در « نجد » مطرح شد گرچه او هم مانند خود « ابن تيميه » از سوي علماي اسلام مورد طرد قرار گرفت و در ردّ عقايدش كتابهايي به وسيله علماي اسلامي و حتي كتابي به وسيله برادرش « سليمان بن عبدالوهاب » ( 1 ) تأليف و منتشر گرديد ولي همسويي او با بعضي از رؤساي قبايل عرب و پشتيباني بعضي از كشورهاي غربي كه از طرفداران اين فكر بودند ، موجب گرديد اين گروه در منطقه حجاز به قدرت برسند كه يكي از اقدامات اوليه آنان ، پس از تسلط ، تخريب و انهدام آثار و گنبد و بارگاههايي بود كه در طول قرنها به وسيله مسلمانان به وجود آمده بود ؛ آثاري كه در مكه و مدينه به شخص رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و خاندان گراميش متعلق بود ، گنبد و بارگاههايي كه در بقيع و معلّي و در شهر طائف از آن فرزندان و عشيره و اقوام و صحابه و ياران رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بود همه و همه با خاك يكسان گرديد ، به طوري كه اگر وحشت و ترس از قيام مسلمانان سراسر جهان نبود ، گنبد و بارگاه و قبر مطهّر حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) نيز از اين جسارت مستثني نمي شد . بهر حال اگر سنگ قبري كه به وسيله رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بر قبر عثمان بن مظعون نصب شده بود براي مروان بن حكم قابل تحمل نبود و بر قبر عثمان بن عفان منتقل نمود . وجود آثار و ضريح قبور فرزندان و اقوام رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) براي اين پيروان خط مروان ، آنچنان سخت و غير قابل تحمل بود كه نه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . عنوان اين كتاب « الصواعق الإلهيّة في الرّد علي الوهّابيه » و يكي از بهترين تأليفات در ردّ عقيده وهابيان است در تاريخ 1306 هـ . براي اولين بار در 64 صفحه چاپ و در سال 1396 هـ . در استانبول بصورت افست تجديد چاپ شده است . در كتابخانه عمومي حضرت آيت الله العظمي مرعشي نجفي در قم در ضمن مجموعه اي از چند جلد كتاب و رساله در رد وهابيان موجود است .


65


تنها اين آثار را به محل دلخواه خود منتقل ننمودند و يا بعنوان ارزشمندترين آثار مذهبي تاريخي و قديمي ترين آثار هنري اسلامي ، در يكي از متاحف و موزه هاي دنيا نگهداري نكردند بلكه همه آنها را به آتش كشيده و يا قطعه قطعه نمودند كه اينك كوچكترين اثري از اين آثار گران بها باقي نيست .

اشكال و پاسخ آن :

در اينجا مطلبي است كه ممكن است پيروان ابن تيميه آن را مستمسك خويش قرار دهند و انديشه و عمل خود را با آن توجيه نمايند :

اشكال : گرچه عملكرد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در حفظ قبر ابن مظعون و ابراهيم از نظر حديث و تاريخ مسلّم و ثابت است و جاي انكار نيست وليكن عمل آن حضرت يك كار بسيط و ساده اي بيش نبوده است ؛ زيرا پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) بر روي قبر خاكي و معمولي قطعه سنگي نصب نمود و يا با ريختن آب بر استحكام آن افزود ولي در اين قبرها نه از گچ و آجري خبري بود و نه از گنبد و بارگاه و نه از شمع و چراغ ، بنابراين ، وضع موجود در حرمها و زيارتگاهها كجا ؟ و آن عمل رسول خدا و قبرهاي موجود در زمان آن حضرت كجا ؟

پاسخ : پس از ثابت شدن مشروعيت حفظ قبور و ابقاي آثار شخصيتهاي مذهبي و بلكه استحباب آن به وسيله عمل رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و تحقّق اصل موضوع از نظر حديث و تاريخ ، كيفيت و جزئيات آن قهراً تابع شرايط زمانها و مكانها خواهد بود و از اينجاست كه در دوران سخت اقتصادي آن روز ، نيل به اين هدف بيش از آنچه پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) انجام داد متصور نيست ؛ زيرا در شرايطي كه بجاي كفن كردن بر پيكر تك تك شهداي اُحد پيكر دو شهيد را در يك قطعه كفن مي پيچند . ( 1 ) در جايي كه براي پيكر شخصيتي مانند حضرت حمزه ( عليه السلام ) تنها از يك قطعه نمد كوچك استفاده مي كنند و در اثر كوتاه بودن آن پاهاي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . عن جابر بن عبدالله انّ رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) « كان يجمع بين الرجلين من قتلي أحد في ثوب واحد » . صحيح البخاري ، كتاب المغازي ، ح 3851 .


66


مباركش را با علفهاي بياباني مي پوشانند . ( 1 )

هنگامي كه ميهماني به رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) وارد مي شود ، تمام همسران آن حضرت اظهار مي دارند : در حجره آنان غذايي بجز آب وجود ندارد و آنگاه كه اين مهمان با دعوت بعضي از صحابه به خانه او وارد مي شود منحصراً با غذاي مختصري كه جهت اطفال تهيه شده است ، پذيرايي و براي اختفاي اين سرّ ، چراغ منزل خاموش مي شود و همه اعضاي خانواده با شكم گرسنه شب را سحر مي كنند . و آيه شريفه : { وَيُؤْثِرُونَ عَلَي أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ } بهمين مناسبت نازل مي گردد و . . . ( 2 )

آري در اين شرايط سخت اقتصادي كه در دوران حيات رسول خدا بر مردم مدينه حاكم بود ، پرداختن به جزئيات بيشتر ، امكان پذير نبود ، همانگونه كه در مورد مسجدالنبي ( صلّي الله عليه وآله ) و قبر شريف آن حضرت كه از اهميت بالايي برخوردار بودند توجه به جزئيات امكان پذير نبوده است .

نگاهي به چگونگي مسجد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و قبر شريف آن حضرت :

براي روشن شدن اين مطلب نگاهي گذرا داريم به چگونگي ساختمان مسجدالنبي ( صلّي الله عليه وآله ) و بساطت و سادگي آن در زمان آن حضرت تا دوران عثمان ، همچنين نگاهي بر چگونگي قبر شريف رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) پس از رحلت آن بزرگوار :

آنچه از تاريخ و حديث ( 3 ) در كيفيت ساختمان مسجد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به دست مي آيد اين است كه ساختمان اين مسجد در مرحله اول عبارت بود از يك ديوار كوتاه يك خشتي و بدون سقف كه پس از جنگ خيبر و با افزايش مسلمانان ، مسجد تجديد بنا گرديد و توسعه يافت . در اين مرحله ديوارهاي آن نيز بجاي يك خشت با دو خشت خام

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . و كفن حمزة في نمرة إذا تركت علي رأسه بدت رجلاه و اذا غطي رجلاه بدارأسه فجعلت علي رأسه و جعل علي رجليه شئ من الأذخر . اسدالغابه ، ج 2 ، ص 49 .

2 . صحيح بخاري ، كتاب فضائل الصحابه ، حديث 3587 .

3 . در اين بخش علاوه بر منابعي كه در موارد متعدد اشاره شده است ، از البداية و النهايه ، ج 3 ، ص 219 ـ 215 و وفاءالوفا ، ج1 ، ص 34 ـ 322 استفاده شده است .


67


بالا رفت و كف آن را بجاي فرش و حصير ، شنهاي نرم پوشانده بود و طبق مضمون احاديث متعدد در بعضي از فصول سال ، تابش مستقيم آفتاب سوزان مدينه نماز گزاران را شديداً ناراحت مي نمود . به طوري كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) با جمله « اذا اشتد الحرّ فابردوا عن الصلوة » ( 1 ) اجازه داد اقامه نماز تا فروكش كردن گرما و برگشت سايه به تأخير افتد .

ولي بازهم فشار گرما موجب گرديد كه صحابه آن حضرت درخواست كنند براي مسجد سقفي ايجاد شود و آن حضرت هم با اين درخواست موافقت نمود و دستور ايجاد سقف بر روي مسجد را صادر فرمود . ( 2 ) اينجا بود كه چند ستون از درخت خرما در كف مسجد نصب و روي آن با برگ خرما و علفهاي بياباني پوشانده شد و چون بهنگام بارندگي ، آب به داخل مسجد فرو مي ريخت صحابه مجدداً عرضه داشتند : يا رسول الله : « لَوْ أَمَرْتَ بِالْمَسْجِدِ فَطُيِّنَ » ؛ « دستور بدهيد روي سايه بان مسجد ، گل اندود شود » رسول خدا فرمود : « لا عَرِيشٌ كَعَرِيشِ مُوسَي ( عليه السلام ) » ( 3 ) نه ، سايه باني باشد مانند سايه بان موسي ( عليه السلام ) .

در روايتي آمده است : براي حفظ برگها و علفهاي خشك سايه بان مسجد ، در مقابل باد و طوفان در بعضي قسمتهاي آن خاك رس ريخته شد ، به طوري كه بهنگام باران شديد ، همان خاكها بصورت گل به داخل مسجد فرو مي ريخت و شخص رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در ميان آب گل آلود نماز مي خواند و اثر گل در پيشاني مباركش ديده مي شد .

شن ريزي كف مسجد :

در سنن ابوداود با سند از ابي الوليد چنين نقل شده است كه از عبدالله بن عمر سؤال كردم علت اين كه كف مسجد با شن مفروش گرديده است ، چيست ؟ عبدالله پاسخ داد كه يك شب در مدينه باران شديدي آمد و كف مسجد را گل فرا گرفت . بعضي از نمازگزاران براي اين كه آلوده به گِل نشوند مقداري شن به همراه خود آوردند و به زير پاي خود

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اين مطلب در صحيح بخاري ، ج 1 ، باب 8 از مواقيت الصلوة در ضمن 4 حديث و همچنين در سنن ترمذي ، ج 1 ، ص 105 و 106 آمده است .

2 . ثمّ اشتدّ عليهم الحرّ فقالوا : يا رسول الله لو أمرت بالمسجدَ فُظِلل قال : نعم . »

3 . وفاء الوفا ، ج 1 ، ص 336 .


68


ريختند . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) پس از اتمام نماز با مشاهده اين عمل فرمود : « ما احسن هذا ؟ » ؛ « عجب كار خوبي بود ! » ( 1 )

ولذاساير صحابه نيز از اين عمل پيروي و بدين طريق كف مسجد شن ريزي گرديد .

بهر حال تا وفات رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مسجد با همان ديوار خشتي و سايه باني از شاخ و برگ خرما و علفهاي بياباني بجاي سقف باقي ماند و طبق مضمون روايات ، در دوران ابوبكر و عمر نيز با اين كه در مسجد و سقف آن تغيير و تجديد به عمل آمد ولي همين وضع ادامه يافت تا اين كه در دوران خلافت عثمان كه مسجد توسعه پيدا نمود در اساس بنا و در كيفيت سقف آن هم تغيير داده شد .

اين موضوع در صحيح بخاري و سنن ابي داود از عبدالله بن عمر چنين نقل شده است كه : مسجد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در دوران آن حضرت خشت خام و سقف آن از شاخ و برگ خرما بود . در دوران ابوبكر در اثر فرسودگي بعضي از قسمتهاي آن ، با همان وضع سابق تعمير و مرمت گرديد ؛ همانگونه كه عمر نيز در دوران خلافتش چنين كرد و در كيفيت آن تغييري نداد ولي عثمان كه خواست مسجد را توسعه دهد ديوارهاي آن را با سنگ و آجر و سقفش را با تخته هاي محكم بنا نمود . ( 2 )

روشنايي مسجدالنبي ( صلّي الله عليه وآله ) :

در سنن ابن ماجه از ابوسعيد خدري نقل مي كند كه او مي گفت : « أوّل مَنْ أسرج في المساجد تميم الدّاري » ؛ ( 3 ) « اوّلين كسي كه روشنايي و چراغ را در مساجد معمول داشت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سنن ابوداود ، ج 1 ، ص 108 باب في حصي المسجد .

2 . صحيح بخاري ، ج 1 ، كتاب المساجد ، ح 435 سنن ابوداود ، ج 1 ، ص 106 باب في بناءالمسجد .

3 . سنن ابن ماجه ، كتاب المساجد ، ح 760 ؛ اصابة ، ج 1 ، ص 184 . تميم بن اوس داري از مسيحيان فلسطين بود . در سال نهم هجرت وارد مدينه گرديد و اسلام را پذيرفت . او از قصّاصان است و در زمان عمر در مسجد به مردم قصه مي گفت در زمان عثمان داستان سرايي او بيشتر گرديد و پس از وي به شام منتقل و در سال چهل بدرود حيات گفت . الاصابه ، ج 1 ، ص 182 استيعاب ، ج 1 ، ص 184 ؛ سير اعلام النبلاء ، ج 2 ، ص 448 .


69


تميم داري بود . » از اين روايت معلوم مي شود كه در زمان رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مسجد آن حضرت داراي چراغ و روشنايي نبود قرائن حديثي و تاريخي ديگر نيز مؤيد اين معنا است ، زيرا تا آنجا كه ما بررسي نموديم در اين مورد هيچ مطلبي بجز آنچه در باره تميم داري نقل گرديد ، بدست نيامد و به طوري كه ملاحظه فرموديد شرايط زماني و كيفيت ساختمان مسجد نيز همين را ايجاب مي كند .

و اما كيفيت قبر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) :

در سنن ابوداود به طريق عمرو بن عثمان از قاسم ( 1 ) نقل مي كند كه بر عايشه وارد شدم و گفتم عمّه ! اجازه بده قبر رسول خدا و دو صحابه اش را از نزديك ببينم . او قبر را به من نشان داد كه نه چندان مرتفع بود و نه چسبيده به زمين و روي آنها با شنهاي بياباني قرمز رنگي پوشيده بود ( الحمراء فَكَشَفَتْ لي عَن ثلاثة قبور لا مُشرِفَة وَلا لاطِئَة مبطوحة بِبَطْحاء الْعَرْصة الْحَمْراء ) . ( 2 )

اين بود اجمالي از كيفيت ساختمان مسجد رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) تا دوران خليفه سوم ، و اين بود كيفيت قبر شريف آن حضرت كه تدريجاً و به تناسب هر دوراني متحول گشته و توسعه و استحكام يافته و زيباسازي مسجد و حرم شريف نبوي ( صلّي الله عليه وآله ) به وضع كنوني رسيده است و امروز اين مسجد از نظر وسعت و زيبايي و از نظر استحكام و ظرافت در ميان تمام مساجد و معابد دنيا اولين مسجد مي باشد . همانگونه كه حرم شريف نبوي ( صلّي الله عليه وآله ) با آن عظمت و شكوه و با آن مأذنه هاي سر به فلك كشيده اش و با آن گنبد سبز رنگش چشمها را خيره و دلها را به سوي خود جلب نموده است .

خلاصه پاسخ اين كه : اگر سادگي قبور در زمان حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) دليل بر نفي وضع موجود و متداول در حرمهاي شخصيتهاي اسلامي باشد بايد در مسجدالنبي ( صلّي الله عليه وآله ) و همه مساجد و معابد نيز از اين روش و از اين نوع تفكر پيروي نمود و تحول و تغيير اين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . وي فرزند محمد بن ابوبكر و برادرزاده عايشه است .

2 . سنن ابي داود ، ج 2 ، كتاب الجنائز ، ص 192 .


70


مسجد را كه در طول چهارده قرن به وسيله بزرگان و شخصيتهاي اسلامي و با نظارت مستقيم علما و دانشمندان تكامل يافته است ، تخطئه و بجاي توسعه و زيباسازي اين بناي باشكوه بر تخريب و انهدام آن اقدام و حالت اوليه اش را حفظ نمود .

آيا پيروان ابن تيميه مي توانند اين فكر و انديشه را بپذيرند و اين راه و روش را تأييد نمايند ؟ !


71


درس چهل و يكم :

« حج و رهبري » ( غدير )

محمّد تقي رهبر

از جمله مسائلي كه به نحو عميق و گسترده با حج و ريشه هاي تاريخي آن در ارتباط است ، مسأله رهبري يا « امامت و ولايت » است .

شايان تأمل است كه واژه « امام » با بار معنوي و جايگاه والايي كه دارد ، براي نخستين بار در قرآن كريم براي حضرت ابراهيم خليل ( عليه السلام ) عنوان شده است : { وَاِذِ ابتلي إبراهيمَ ربُّه بِكلمات فَأَتَمَّهُنّ قال اِنّي جاعِلُكَ للنّاسِ إماماً . . . } ( 1 ) و آنگاه درباره تني چند از پيامبران بزرگ ، از فرزندان ابراهيم مطرح گرديده است { و جعلناهُمْ أئِمَّةً يَهدُونَ بأمرِنا . . . } ( 2 ) و نيز در موارد ديگري كه ريشه در فرهنگ ابراهيمي دارد .

بدين ترتيب اگر ابراهيم ، بنيانگذار حج در برهه اي خاص از تاريخ بشر بود ، همو طلايه دار امامت و نخستين كسي است كه بدين منصب مفتخر گرديد و امام و اسوه پيامبران بعد از خود شد .

ناگفته نماند كه « امام » و « ائمه » به مفهوم لغوي ، درباره پيشوايان ضلال و گمراه نيز كاربرد دارد كه با اين مفهوم خارج از بحث فعلي ما مي باشد ؛ مانند آيه : { فقاتِلوا أئِمَّةَ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بقره : 124

2 . انبياء : 174


72


الكُفْرِ } . ( 1 ) { و جعلناهم أئمّةً يَدْعون اِلَي النّارِ } . ( 2 )

1 ـ شأن و منزلت امامت

چنانكه از آيات قرآن و روايات معصومين ( عليهم السلام ) به دست مي آيد ، امامتِ حق بزرگترين موهِبتي است كه خداوند به جمعي از بندگان خالص و برگزيده خود عطا كرده و اين منصب در وضعيت خاص و ويژه اي قابل دسترسي و تحقّق مي باشد . « صبر » و « يقين » دو عنصر اساسي اين شرايط اند ؛ همانگونه كه از آيه كريمه : { وجعلناهُمْ أَئمّةً يَهْدُونَ بِأمرِنا لمّا صَبَروا و كانوا بآياتنا يوقِنون } ( 3 ) اشاره دارد .

صبر و استقامت در انجام رسالت و مسؤوليت كه ثمره يقين به آيات الهي و شهود عيني حقايق است . هرگاه ايمان و يقين با مراتب عاليه اش براي انسان حاصل آمد ، بي شك در برابر شدايد و مصايب ، آزار دشمنان و ناملايمات راه ، در برابر سستي و پيمان شكني همراهان و ياران نيمه راه ، صابر و شكيبا خواهد بود و بار تعهد و مسؤوليّت را با قلب و قدمي استوار بدوش خواهد كشيد .

خداوند ، پيامبران « اولواالعزم » را اسوه صبر و پايداري دانسته و پيغمبر گرامي اسلام را بر تأسي به آنان در صبر و شكيبايي فرا خوانده است ؛ { فاصبرْ كما صبرَ اُولُوا العزمِ مِنَ الرُّسُلِ } ( 4 ) يكي از اين طلايه داران ، حضرت ابراهيم است كه در پرتو كمال يقين و صبر ، به مقام امامت برگزيده شد و اين هنگامي بود كه با پذيرش عبوديت مطلق و خالص حق ، به نبوّت ره گشود و از نبوت به رسالت و از رسالت به خلّت ارتقا يافت ( 5 ) و شرايط احراز امامت فراهم گرديد و در محبت و خلّت نسبت به معبود ، از كوره حوادث سربلند بيرون آمد كه دشوارترين عقبه آن ، ماجراي ذبح اسماعيل ( عليه السلام ) بود كه در سن كهولت و در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . توبه : 12

2 . قصص : 41

3 . سجده : 24

4 . احقاف : 35

5 . اصول كافي ، ج1 ، ص175 . « إنّ اللهَ اتّخذَ إبراهيمَ عبداً . . . » .


73


سرزمين منا به نمايش گذاشت ؛ آزمايشي كه مي توانست پشت انسانهاي مقاوم را خم كند ، اما خليل خدا با تصديق آيات الهي و تسليم در برابر فرمان او ، چهره در هم نكشيد و چابك و مصمم با دست خويش و با قامتي استوار ، كارد بر گلوي فرزند دلبندش اسماعيل نهاد تا نداي آسماني { يَا إِبْرَاهِيمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا } ( 1 ) را شنيد و ماجراي امتحان آن پدر و پسر خاتمه يافت و بدينگونه ابراهيم شايستگي آن پاداش عظيم را يافت كه امام خلق باشد : { إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ } . ( 2 )

حضرت رضا ( عليه السلام ) در اين باره مي فرمايد : « خداوند ابراهيم را پس از نبوت و خلّت به امامت برگزيد ، اين سوّمين مرتبه و فضيلتي بود كه خداوند او را در خور تشريف آن گردانيد و بدين وسيله نام و آوازه اش را بلند ساخت و فرمود : همانا تو را به امامت مردم برگزيدم » ؛ « إنَّ الإمامةَ خَصَّ اللهُ عزّ و جلّ بها إبراهيمَ الخليلَ بعد النبوّةِ و الخُلَّةِ مَرْتبَةً ثالثةً و فضيلةً شرّفَهُ بها و أشادَ بها ذِكْرَهُ فقال : { إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً } . » ( 3 )

2 ـ شرط احراز امامت

مقام امامت و پيشوايي و شايستگي براي هدايت خلق تحت امر الهي ، چيزي نيست كه براي هر كس قابل دسترسي باشد ، از اينرو مي بينيم هنگاميكه بشارت الهي در خصوص امامت ابراهيم بدو مي رسد ، از شدّت وجد و اشتياق عرضه مي دارد : آيا از ذريّه من نيز كساني هستند كه به امامت برگزيده شوند ؟ و آنگاه پاسخ مي شنود كه امامت عهد الهي است و ستمكاران شايستگي تصدي آن را ندارند ، هرچند از دودمان تو باشند ؛ { قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ } . ( 4 )

باري امامت امانت گرانسنگ الهي است و حاملان آن كساني هستند كه از شايستگي حمل اين امانت و خلافت خداوندي برخوردار باشند ، نه انسان هاي « ظلوم و جهول » ؛

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صافات : 105

2 . همان .

3 . اصول كافي ، ج1 ، ص199

4 . بقره : 124


74


چه ؛ آنها غاصباني هستند كه گستاخانه خود را در معرض چنين امتحاني قرار داده و با قهر و غلبه و تزوير به حريم امانت الهي خيانت كرده و آن را به قبضه درآورده اند .

حضرت علي بن موسي الرّضا ( عليه السلام ) در حديث مفصّلي به تبيين اين مطلب پرداخته كه بخشي از آن چنين است :

« آيه { لا ينال عهدي الظّالمين } امامت هر ستمگري را تا روز قيامت مردود شمرد و به برگزيدگان خالص خدا منحصر ساخت . آنگاه خداوند ابراهيم را به آن گرامي داشت و به كساني از ذريه او كه اهل صفا و اخلاص و تقوا و طهارت بودند اختصاص داد و فرمود : { وَوَهَبْنا له إسحاقَ و يَعقوبَ نافِلَةً و كُلاّ جعلنا صالحينَ . و جعلناهُمْ أئِمَّةً يهدونَ بأمرنا و أوحَينا إليهم فِعْلَ الخيرات و إقام الصلاةِ و كانوا لنا عابِدِينَ } . ( 1 )

3 ـ امامت در ذريه ابراهيم

امام رضا ( عليه السلام ) در ادامه سخن پيشين خود مي فرمايد : امامت در ذريه ابراهيم ( عليه السلام ) جريان يافت و نسلي از نسلي و قرني از قرني آن را به ارث مي برد تا آن كه خداي متعال آن را به پيامبر اسلام ميراث داد و در اين خصوص فرمود : { اِنَّ أولي النّاس بابراهيم للّذينَ اتَّبَعُوهُ و هذا النبيُّ و الّذين آمنوا و الله وليُّ المؤمنينَ } . ( 2 )

بدينسان امامت به طور كامل در اختيار آن حضرت قرار گرفت تا آن را به علي ( عليه السلام ) سپرد و به ترتيب در ميان برگزيدگان از ذريه و دودمان آن حضرت ، كه از موهبت علم و ايمان برخوردار بودند ، جريان يافت . خداوند در اين خصوص فرمود : { و قالَ الّذينَ أوتوا العِلْمَ و الإيمانَ لقد لبِثْتُم في كتابِ الله إلي يَومِ البَعْثِ } . ( 3 )

بنابراين امامت تا روز قيامت به علي و فرزندان علي اختصاص دارد ؛ زيرا بعد از محمّد ( صلّي الله عليه وآله ) پيامبري نيست . پس اين جاهلان از كجا به دلخواه خود كسان ديگري را برگزيدند ؟ ! امامت منزلت انبيا و ميراث اوصيا است . امامت خلافت خداوند و خلافت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . انبياء : 73

2 . آل عمران : 68

3 . روم : 56 ، بارزترين مصداق علموايمان ، علي وائمه ازفرزندان او مي باشد كه آيه بدان تفسير شده است .


75


رسول الله و مقام اميرالمؤمنين و ميراث حسن و حسين ( عليهما السلام ) است . ( 1 )

فرستاده گرامي خدا ، هنگام بازگشت از حجّة الوداع ، در غدير خم ، ضمن خطبه تاريخي خود فرمودند :

« معاشِرَ النّاسِ ! إنّي أدَعُها إمامةً وَوراثةً في عَقِبي إلي يَومِ القِيامةِ . . . » . ( 2 )

« هان ، اي گروه مردم ! من امر خلافت و رهبري را به صورت امامت و وراثت در دودمان خويش تا روز قيامت به وديعه مي نهم . . . » .

اين است ريشه امامت و مسير تاريخي آن كه به اجمال از نظر گذشت . مقصد اصلي ما بسط سخن در مسأله امامت نيست بلكه اشارتي است گذرا به تناسب ارتباط امامت با حضرت ابراهيم ؛ يعني بنيانگذار حج و نقشي كه امامت در شكل گيري حقيقت حج و سرنوشت امت دارد كه توضيح آن را خواهيم داد .

4 ـ مسأله ولايت

« ولايت » بُعد عملي امامت و يكي از شؤون امام است . ولايت ، پرتو ولايت الهي و تالي تلو آن است ؛ { إنّما وليّكُمُ اللهُ ورسولُهُ و الّذينَ آمنوا } . ( 3 ) آن كس را كه خداوند منصب امامت داده ، ولايت خلق را بدو سپرده است . وليّ خدا بر خلق قيموميّت دارد و از آن رو كه از سرچشمه وحي مدد مي گيرد و به مصالح خلق واقف و به خصلت « علم و عدل » آراسته است ، نسبت به مردم از خودشان اولويت دارد ؛ { النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ } . ( 4 )

ولايت امانت بزرگ الهي است كه آسمان و زمين و كوه ها از پذيرش آن سرباز زدند ، اما انسان ، اين موجود شگفت آفرينش و اعجوبه هستي ، آن را پذيرفت و هرچند گروهي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اصول كافي ، ج1 ، ص199

2 . احتجاج طبرسي ، ص62

3 . مائده : 55

4 . احزاب : 6


76


از انسانها كه قرآن از آنها به « ظلوم » و « جهول » ( 1 ) تعبير نموده ، حق چنين امانتي را ادا نكردند ، اما انسان كامل ، با بي كرانگي در علم و عمل و كمالات نفساني و مؤمنان صادق با پذيرش مسؤوليت و تعهد و تسليم مطلق ، اين بار گران را به دوش كشيدند و هر كسي شايستگي آن را ندارد . امام هشتم علي بن موسي الرضا ( عليه السلام ) مي فرمايد :

« الأمانةُ الوِلايةُ مَنِ ادَّعاها بِغَيرِ حَقٍّ فقد كَفَرَ » ؛ ( 2 )

« امانت همان ولايت است ، هركس به ناحق دعوي آن كند كافر شده است . »

پايبندي به تعهّدات الهي و فناي در حق ، معياري است كه امانتدارانِ صادق را از مدعيان كاذب تفكيك مي كند ، تا سيه روي شود آن كه در او غش باشد .

بديهي است كه طبق كتاب و سنت ، حاملان بار امانت الهي در مرحله نخست علي ( عليه السلام ) و فرزندان او مي باشند كه پذيرش ولايت آنان بر همگان فرض است . اسحاق بن عمار با يك واسطه از امام صادق ( عليه السلام ) نقل مي كند كه آن حضرت در تفسير آيه { إنّا عَرَضْنا الأمانةَ عَلَي السَّماواتِ والأرضِ و الجِبالِ فأبَيْنَ أنْ يحمِلْنَها وأشفَقْنَ مِنها وحَمَلَها الإنسانُ إنَّه كانَ ظلوماً جهولاً } ( 3 ) فرمود : « هي وِلايةُ أميرالمؤمنينَ ( عليه السلام ) » ( 4 ) يعني آن امانتي كه به آسمانها و زمين و كوهها عرضه شد و آنها از حمل آن سرباز زدند و هراسان شدند اما انسان آن را پذيرفت ، عبارت است از ولايت اميرمؤمنان علي ( عليه السلام ) .

در روايت ديگر از سخن امام محمد باقر ( عليه السلام ) چنين آمده است : خداوند از شيعيان ما در ولايت ما پيمان گرفت ، در حالي كه در عالم ذر بودند همان روز كه جهت اقرار به ربوبيت خدا و نبوت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) پيمان گرفت » ؛ « إن اللهَ أخَذَ ميثاقَ شيعَتِنا بِالولايَةِ وهم ذَرٌّ يومَ أخَذَ الميثاقَ علي الذَّرِّ بالإقرارِ لله بالرّبوبيّةِ و لُِمحَمّد بالنُّبُوَّة » . ( 5 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . « وَحَمَلَها الإنسانُ إنّه كان ظلوماً جهولاً » ، احزاب : 72

2 . تفسير نمونه ، ج17 ، ص455 از تفسير برهان ، ذيل آيه 72 سوره احزاب .

3 . احزاب : 72

4 . اصول كافي ، ج1 ، ص413

5 . اصول كافي ، ج1 ، ص436


77


هرچند در تفسير « امانت » ديدگاه هاي ديگري نيز وجود دارد ، اما بارزترين مصداق آن ، طبق روايات ، همانا ولايت اميرالمؤمنين و ائمّه معصومين است .

بنابه روايات وارده از ائمه ( عليهم السلام ) : آنچه در قرآن كريم به عنوان « ولايت الهيه ، امانت ربوبي ، هدايت واقعي طريق حق ، قدم صدق ، صراط مستقيم ، عبوديت و تسليم و موعظه خداوندي » و امثال آن عنوان گرديده است ، مصداق بارزش ، ولايت ائمه طاهرين است . و آنچه به عنوان : « استكبار ، كفر ، ضلالت ، نفاق ، انكار ، همگامي با شيطان » و مانند اينها ذكر شده ، بارزترين مصداقش انكار اين ولايت است . ( 1 ) دليل آن روشن است ؛ چه ، اگر از حريم ولايت اهل بيت گامي فروتر يا فراتر نهاده شود جز ضلالت و فسق و فساد چيز ديگري وجود ندارد . شواهد عيني اين مدعا را در اعمال دوستان و دشمنان اهل بيت مي توان ديد .

5 ـ اعلام ولايت در حج

مسأله امامت و ولايت اهل بيت تا بدانجا اهميت داشت كه در حجة الوداع ، در مسجد خيف ، جبرايل امين بر پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) نازل شد و فرمان خداوند را در ابلاغ خلافت و وصايت علي ، اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) رسانيد ( 2 ) و در غدير خم نيز بار ديگر بر آن تأكيد ورزيد و پيامبر به فرمان الهي در جمع زائران خانه خدا كه عددشان را از هفتاد هزار تا صد و بيست هزار نفر گفته اند ، به طرح آن پرداخت و با اين كه از همان آغاز بعثت بر مسأله وصايت و خلافت ، به عبارات و صور گوناگون تأكيد ورزيده بودند ، در آخرين سال عمر مباركشان و در يك اجتماع بي نظير ، از وجوه مسلمين كه از بلاد اسلامي به حج آمده بودند ، در غديرخم ( كه سرزمين معروفي است ، نزديك جحفه ) ، طي خطابه اي غرّا و طولاني آن را عنوان فرمودند و بر اين مسأله حياتي از مردم پيمان گرفتند و قرآن كريم ابلاغ ولايت و خلافت را بدانسان اهميت داد كه بدون تبليغ آن ، رسالت ناقص و ابتر بود ؛

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . به اصول كافي ، ج1 ، ص412 تا 439 بازگشت شود ( باب فيه نكت و نتف من التنزيل في الولاية )

2 . احتجاج طبرسي ، ص57


78


{ يا أيُّها الرَّسولُ بَلِّغْ ما اُنزِلَ إليكَ مِنْ رَبِّكَ و اِنْ لم تفعلْ فما بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ } . ( 1 )

ولايت و امامت ، اصل استواري بود كه طمع كافران را ، كه چشم اميد به نابودي اسلام پس از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بسته بودند ، به يأس و نوميدي مبدّل ساخت و از اينروي « اكمال دين » و « اتمام نعمت » بدان بستگي دارد ؛ { اليَوم يَئِسَ الّذينَ كَفَروا مِن دينِكُم فلا تخشَوْهُم و اخْشَوْنِ اليومَ أكملتُ لكم دينَكُم و أتْمَمْتُ عليكُمْ نِعْمَتِي و رضيتُ لكُم الإسلامَ ديناً } ( 2 ) و اين بدان معنا است كه تنها در سايه ولايت مي توان به بقاي اسلام در سيماي واقعي اش اميدوار بود و بدون آن ، كفار زمينه نفوذ در اسلام را خواهند يافت .

به هر حال ، اين واقعه مهم تاريخي در عصر درخشان رسالت و آخرين سال حيات مقدس رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) در حجة الوداع ، گواه صادق ديگري است بر اهميّت مسأله رهبري و مسائل حكومت و زعامت ديني و سياسي مسلمين كه بنيانگذار اسلام حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) بدان قيام و اقدام كرد و در حضور حاجيان و زائران بلاد براي تبليغ مهمترين ركن معنوي اسلام پس از توحيد و نبوت ؛ يعني امامت و ولايت ، بهره گرفت . چه ، در وضعيت عصر رسالت ، فرصتي مناسب تر از اين و اجتماعي انبوه و باشكوه و مؤثرتر از آن وجود نداشت كه پيامبر اسلام تكليف امر رهبري امت را پس از خود روشن سازد .

6 ـ پيام غدير خم

محور اصلي خطبه غدير ، تبيين مسأله امامت و خلافت بعد از رحلت پيامبر خدا و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مائده : 67 ، به اتفاق مفسران شيعه و جمعي از عامّه ، اين آيه در روز غدير و اعلام ولايت علي ، اميرالمؤمنين نازل شده است . فخر رازي از اهل سنّت وجوهي را براي آيه آورده ؛ از جمله از ابن عبّاس و براء بن عازب و محمد بن علي نقل كرده كه آيه در فضيلت علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) نازل شد كه با نزول آن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دست علي را گرفت و گفت : « مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ » آنگاه عمر نزد علي آمد و گفت : « هنيئاً لك يا بن أبي طالب أصبحتَ مولاي و مولي كلِّ مؤمن و مؤمنة » . التفسيرالكبير ومفاتيح الغيب ، ج13 ، ص53 ، دارالفكر ، بيروت 1410 هـ . نكـ : روح البيان آلوسي ، ج3 ، ص193 ؛ الدّرالمنثور سيوطي و نيز مجمع البيان ، از تفسير ثعلبي و شواهدالتنزيل حسكاني و روايات اهل بيت ، در منابع روايي و تاريخي .

2 . مائده : 2 ، نكـ : اصول كافي ، ج1 ، ص199


79


در آينده تاريخ بود . در بخشي از اين خطابه ، با توجه به مسأله امامت و انحصار آن به علي ( عليه السلام ) و فرزندانش ( عليهم السلام ) آمده است :

« هان ! اي مردم ، من آن را به عنوان امامت و وراثت در دودمان خود تا روز قيامت به وديعه مي نهم . من آنچه را به ابلاغش مأمور بودم رساندم تا بر حاضر و غايب و آن كه شاهد بوده و يا نبوده و آن كس كه زاده شده يا آن كه زاده نشده تا قيام رستاخيز حجت باشد . پس حاضر به غايب برساند و پدر به پسر اعلام دارد تا هنگامي كه قيامت بپا شود . »

امامت و ولايت ، زعامت بي قيد و شرط ظاهري و باطني مسلمانان است كه خداوند اين منصب را به افراد واجد شرايط رهبري سپرد تا حيات معنوي ومادي امّت قوام گيرد . امامت و ولايت تنها راه مستقيم به سوي حق و معيار شناخت اسلام و عامل رهايي از چنگال سلطه گران غاصب است . امامِ حق ، تنها تكيه گاه مطمئني است كه امت مي تواند زمام دين و دنياي خود را بدو بسپارد و حيات اخلاقي و نظام سياسي و اجتماعي خود را در پرتو آن به نحو مطلوب شكل دهد . بدون امام ، جامعه اسلامي بي صاحب و سالار و بدون معلم و مربي است .

امامت و ولايت علاوه بر جنبه معنوي ، عرفاني ، اخلاقي و فرهنگي ، بعد سياسي و اجتماعي نيز دارد و حسن انتظام امور امت بدان وابسته است . چنانكه امام علي بن موسي الرضا ( عليه السلام ) درحديث جامع ومفصّلي به ابعاد تأثير و نقش امام در سرنوشت اسلام و مصالح امت و جايگاه و شؤون ولي امر در اين مسأله پرداخته اند كه بخشي از آن چنين است :

« إِنَّ الاِْمَامَةَ زِمَامُ الدِّينِ وَنِظَامُ الْمُسْلِمِينَ وَصَلاحُ الدُّنْيَا وَعِزُّ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّ الاِْمَامَةَ أُسُّ الاِْسْلامِ النَّامِي وَفَرْعُهُ السَّامِي بِالاِْمَامِ تَمَامُ الصَّلاةِ وَالزَّكَاةِ وَالصِّيَامِ وَالْحَجِّ وَالْجِهَادِ وَتَوْفِيرُ الْفَيْءِ وَالصَّدَقَاتِ وَإِمْضَاءُ الْحُدُودِ وَالاَْحْكَامِ وَمَنْعُ الثُّغُورِ وَالاَْطْرَافِ » . ( 1 )


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اصول كافي ، ج1 ، ص200


80


« امامت ، زمامداري دين و انتظام امور مسلمين و سامان بخش دنيا و عزت مؤمنان است . امامت ، شالوده استوار اسلام و شاخه بلندپايه آن مي باشد . تماميت و كمال نماز و زكات و روزه و حج و جهاد و فزوني غنائم و صدقات و اجراي حدود و احكام و دفاع از مرزها و سرحدات ، به وجود امام بستگي دارد . . . . »

هيچيك از اعمال و فرايض ، بدون ولايت ، روح و مفهوم ندارد و در پيشگاه خداوند پذيرفته نيست و ره به بيراهه مي برد و انسان ها را به كعبه مقصود نمي رساند . ولايت راز قبولي عبادت و بندگي است و والي ، هادي و راهبر و دليل اين راه . بنابراين هر عملي كه فاقد اين رهبري باشد حركتي است كور و بي هدف و بسا انحرافي و گمراه كننده .

7 ـ جايگاه ولايت در اسلام

به اين دلائل است كه روايات ، آن همه بر ولايت پاي فشرده و در ميان دعائم و شعائر اسلام ، از « ولايت » به عنوان « ستون اصلي دين » ياد كرده است . امام باقر ( عليه السلام ) مي فرمايد :

« بُنِيَ الاِْسْلامُ عَلَي خَمْس عَلَي الصَّلاةِ وَالزَّكَاةِ وَالصَّوْمِ وَالْحَجِّ وَالْوَلايَةِ وَلَمْ يُنَادَ بِشَيْء كَمَا نُودِيَ بِالْوَلايَةِ فَأَخَذَ النَّاسُ بِأَرْبَع وَتَرَكُوا هَذِهِ يَعْنِي الْوَلايَةَ » ( 1 ) و در روايت ديگر از قول آن حضرت آمده است : « وَلَمْ يُنَادَ بِشَيْء كَمَا نُودِيَ بِالْوَلايَةِ يَومَ الْغَدِيرِ » . ( 2 )

« اسلام بر پنج چيز بنيان نهاده شد ، برنماز ، زكات ، روزه ، حج و ولايت و بر هيچيك از اينها چون ولايت توصيه نشده است ، اما مردم چهار چيز را گرفتند و ولايت را رها ساختند . »

امام صادق ( عليه السلام ) فرمود :

« أَثَافِيُّ الاِْسْلامِ ثَلاثَةٌ الصَّلاةُ وَالزَّكَاةُ وَالْوَلايَةُ لا تَصِحُّ وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اصول كافي ، ج2 ، ص18

2 . همان ، ص21


81


إِلاّ بِصَاحِبَتَيْهَا » . ( 1 )

« سنگهاي زيرين اسلام سه چيز است : نماز ، زكات و ولايت كه هيچيك از اينها بدون ديگري صحيح نيست » .

و نيز آن حضرت ، در روايت ديگر از ولايت و محبت اهل بيت به عنوان اساس و بنياد اسلام ياد مي كند : « لِكُلِّ شَيْء أَسَاسٌ وَأَسَاسُ الاِْسْلامِ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ » . ( 2 )

8 ـ نقش كليدي ولايت

در برخي از اين روايات به فلسفه و راز اين موضوع اشاره شده كه چرا ولايت برترين اعمال است و بدون آن اعمال عبادي ارزش ندارند . زراره از امام باقر ( عليه السلام ) نقل مي كند كه فرمود : « اسلام بر پنج چيز بنا شده است ؛ نماز ، زكات ، حج ، روزه و ولايت » . آنگاه زرارة مي پرسد : كداميك از اينها برتر است ؟ امام پاسخ مي دهد : ولايت افضل است ؛ چراكه ولايت كليد آنها است و والي دليل و رهنما و مبين و مفسر آنها . « لاَِنَّهَا مِفْتَاحُهُنَّ وَالْوَالِي هُوَ الدَّلِيلُ عَلَيْهِنَّ » آنگاه به شرح بيشتر اين موضوع پرداخته و در بخش ديگر از سخن مي فرمايد :

« ذِرْوَةُ الاَْمْرِ وَسَنَامُهُ وَمِفْتَاحُهُ وَبَابُ الاَْشْيَاءِ وَرِضَا الرَّحْمَنِ تَبَارَكَ وَتَعَالَي الطَّاعَةُ لِلْإِمَامِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ . . . »

« بلنداي قلّه هر چيز و كليد و درب ورود به اشيا و خشنودي خداوند در اطاعت امام است بعد از شناخت و معرفت او . خداي متعال مي فرمايد : آن كس كه پيامبر را اطاعت كند خدا را اطاعت كرده و آن كه روي برتابد ما تو را نگهبان او نساخته ايم ، اگر مردي شب را به قيام و روز را به صيام بگذراند و همه دارايي خود را انفاق كند و در تمام عمر حج بجاي آورد اما ولايت وليّ خدا را نشناسد و تسليم آن نباشد و اعمال خود را به رهنمود وي انجام

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اصول كافي ، ج2 ، ص18

2 . همان ، ص46


82


ندهد ، از خداي بزرگ حق مطالبه پاداشي ندارد و اصولاً از اهل ايمان نيست . . . » . ( 1 )

در روايت ديگر آمده است كه يكي از ياران امام صادق ( عليه السلام ) بنام « عيسي بن سرّي » از آن حضرت اركان و مباني اسلام را مي پرسد امام در پاسخ مي فرمايد : « شهادت به يگانگي خدا و رسالت حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) و اقرار به آنچه او از نزد خدا آورده و زكات و ولايت آل محمد ( صلّي الله عليه وآله ) كه خداوند بدان فرمان داده است . راوي مي پرسد آيا ولايت را برتري است براي كسي كه آن را بشناسد ؟ امام صادق ( عليه السلام ) پاسخ مي دهد : آري ، خداوند مي فرمايد : « اي كساني كه ايمان آورده ايد اطاعت كنيد خدا را و پيروي كنيد از پيامبر و اولي الأمرتان » ؛ « أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الاَْمْرِ مِنْكُمْ » . ( 2 )

و پيامبر گرامي مي فرمايد : « مَنْ مَاتَ وَلَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً » . ( 3 ) « آن كس كه بميرد و امام زمان خود را نشناخته باشد ، به مرگ جاهليت مرده است » ( اين امام ) پس از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ، علي ( عليه السلام ) بود اما ديگران مي گويند : معاويه بود و پس از علي حسن و بعد از وي حسين ( عليهم السلام ) بود ، اما ديگران گفتند : يزيد بن معاويه بود . و اينها برابر نيستند و تفاوت آنها بر كسي پوشيده نيست .

آنگاه امام صادق ( عليه السلام ) سكوتي كرد و سپس فرمود : باز هم بگويم ؟ راوي عرضه داشت : بفرماييد ، فدايت شوم . امام فرمود : « سپس علي بن الحسين ( عليهما السلام ) امام بود و بعد از وي محمد بن علي اباجعفر ( عليهما السلام ) و قبل از أبي جعفر ( عليه السلام ) ( امام باقر ( عليه السلام ) ) مردم مناسك حج و حلال و حرام دينشان را نمي شناختند و آن حضرت ابواب معرفت را بر آنان گشود و احكام و مناسك حج را بيان فرمود و حلال و حرامشان را روشن ساخت و مردم دانستند كه به آنها نياز دارند و ديگران نمي توانند نيازشان را رفع كنند و بدين منوال امر ( امامت ) جريان دارد و زمين از امام خالي نمي ماند و هركس بميرد و امام خود را نشناسد به مرگ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اصول كافي ، ج2 ، ص19

2 . مائده : 59

3 . اين بخش از روايت مورد اتفاق شيعه و سني است و با اندك تفاوت ، در جوامع روايي عامه آمده است . المعجم المفهرس لالفاظ الحديث النبوي ، ج6 ، ص302 از صحيح مسلم .


83


جاهلي مرده است و بيشترين چيزي كه هر كسي بدان محتاج است ، آنگاه كه جان به حلقوم مي رسد ، اين است كه بگويد : « راهي درست و آيين نيكو را برگزيدم » . ( يعني اقرار به ولايت كردم ) . ( 1 )

روايات دراين باره بسيار است كه در اينجا به نقل دو روايت بسنده مي كنيم :

حارث بن مغيره از امام صادق ( عليه السلام ) مي پرسد كه آيا پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) فرموده است : « كسي كه بميرد و امام خود را نشناسد مرگش مرگ جاهليت است ؟ » حضرت پاسخ مي دهد : آري . راوي مي پرسد : آيا مقصود ، جاهليت قبل از اسلام است يا جاهليت به معناي عدم معرفت امام ؟ حضرت در جواب مي فرمايد : « جاهليت كفر و نفاق و ضلالت » ؛ « عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ قَالَ قُلْتُ لاَِبِي عَبْدِ اللَّهِ ( عليه السلام ) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ( صلّي الله عليه وآله ) مَنْ مَاتَ لا يَعْرِفُ إِمَامَهُ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً قَالَ : نَعَمْ قُلْتُ جَاهِلِيَّةً جَهْلاءَ أَوْ جَاهِلِيَّةً لا يَعْرِفُ إِمَامَهُ قَالَ جَاهِلِيَّةَ كُفْر وَنِفَاق وَضَلال » . ( 2 )

محمد بن مسلم از امام باقر ( عليه السلام ) چنين نقل مي كند :

« كُلُّ مَنْ دَانَ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ بِعِبَادَة يُجْهِدُ فِيهَا نَفْسَهُ وَلا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ فَسَعْيُهُ غَيْرُ مَقْبُول وَهُوَ ضَالٌّ مُتَحَيِّرٌ وَاللَّهُ شَانِئٌ لاَِعْمَالِهِ . . . » .

« هر آن كس كه به بندگي خدا تن دهد و خود را در عبوديت به رنج افكند اما امامي از جانب خداوند نداشته باشد ، سعي و تلاشش پذيرفته نيست و او گمراهي است سرگردان و خداوند از اعمال او بيزار است » .

امام سپس با بيان تمثيلي در اين خصوص مي فرمايد : چنين كسي به گوسفندي مي ماند كه چوپانش را گم كرده و از گلّه خود بريده شده و روز را در حيرت بسر برد و چون شب رسد گلّه بيگانه اي ببيند و به آن گله بپيوندد و شب را با آنها بسر برد و هنگام صبح ببيند چوپانش نيست بار ديگر سرگردان شود و به جستجوي چوپان و رمه خود برآيد تا به گلّه ديگري بپيوندد ، آنگاه چوپانِ آن گله بر آن گوسفند نهيب زند كه به چوپان و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . كافي ، ج2 ، ص19 و 20

2 . اصول كافي ، ج1 ، ص376 و 377


84


گلّه خود بپيوند ! تو گم شده سرگرداني ! از آن گله نيز رانده شده تا بالأخره طعمه گرگ گردد . آنگاه با خطاب به محمد بن مسلم فرمود :

به خدا سوگند اي محمد ! آن كس كه از آحاد اين امت امامي آشكار و عادل كه منصوب از جانب خداوند باشد ، ندارد ، گمراه و سرگردان است و اگر به اين حال بميرد به مرگ كفر و نفاق مرده است . بدان اي محمد ! كه زمامداران جور و پيروان آنها از دين خدا معزول اند ، گمراه اند و گمراه كننده و اعمال آنها چون خاكستري است كه گردباد روز طوفاني پراكنده اش كند و نتواند آن را جمع آوري نمايد و اين است گمراهي عميق . ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اصول كافي ، ج1 ، ص375



| شناسه مطلب: 76250