بخش 10
درس پنجاه و یکم : صفا و مروه صفا و مروه در لغت پیشینه تاریخی صفا و مروه در قرآن اهمیت صفا و مروه صفا و مروه و اهمیت آن در روایات به پا داشتن یاد خدا صفا و مروه به روایت تاریخ پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) فاصله صفا تا مروه
231 |
درس پنجاه و يكم :
صفا و مروه
سيد علي قاضي عسكر
صفا و مروه در لغت
« صفا » در لغت به معناي سنگ سخت و صافي است كه با خاك و شن مخلوط نباشد .
طريحي در باره مروه نيز گفته است : « مَرْو » ، سنگ سفيد برق دار ( 1 ) را گويند كه با آن آتش روشن مي كنند ، مفرد آن « مَرْوَه » است و بدين سان « مروه » را در مكه ، مروه ناميده اند . ( 2 )
صفا و مروه ، نام دو كوهي بوده است كه در ضلع شرقي مسجدالحرام در محلي به نام مسعي و با فاصله اي حدود 395 متر رو در روي يكديگر قرار گرفته اند .
هم اكنون از كوه صفا بخشي باقي مانده و بخش باقيمانده كوه مروه در سال 1374 شمسي ( 1416 ق ) به منظور توسعه محدوده مسعي برداشته شد و بدين ترتيب سعي كنندگان ، در محل سابق كوه مروه دور مي زنند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسير كشف الاسرار ، ج 1 ، ص 425
2 . مجمع البحرين ، ج 2 ، ص 194
232 |
پيشينه تاريخي
كوه هاي صفا و مروه تا قبل از هبوط حضرت آدم ( عليه السلام ) به زمين ، پيشينه تاريخي دارد . امام صادق ( عليه السلام ) در وجه نامگذاري اين دو كوه فرموده اند :
« صفا را صفا ناميدند ، بدان جهت كه آدمِ برگزيده بر آن فرود آمد ، پس براي اين كوه نامي از اسم آدم را انتخاب كردند خداوند ـ عزّوجلّ ـ مي فرمايد :
{ إِنَّ اللهَ اصْطَفَي آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَي الْعَالَمِينَ } .
و حوّا بر مروه فرود آمد و مروه را مروه ناميدند ؛ زيرا زن بر آن فرود آمد پس نامي از مرأه براي اين كوه برگزيدند . ( 1 )
ليكن شهرت اين دو كوه از زمان حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) به بعد است آنگاه كه آن حضرت همراه با هاجر و اسماعيل به مكه آمده ، آنان را در كنار حجر جاي داد و خود به شام بازگشت . عبدالله بن عباس اين داستان را چنين نقل كرده است :
چون ميان مادر اسماعيل و ساره همسر ديگر ابراهيم ( عليه السلام ) كدورت پيش آمد ، ابراهيم ( عليه السلام ) مادر اسماعيل و اسماعيل را كه كودك شيرخواري بود ، همراه خود به مكه آورد ، هاجر مشك آبي داشت كه از آن مي نوشيد و به كودك خود شير مي داد و هيچگونه زاد و توشه اي همراه او نبود .
ابراهيم ( عليه السلام ) آن دو را كنار خاربني ( درختچه اي ) كه بالاتر از منطقه چاه زمزم قرار داشت نشاند و سپس خود سوار بر مركب خويش شد و به بيرون مكه حركت كرد ، مادر اسماعيل از پي او حركت نمود و تا منطقه كداء او را دنبال كرد سپس پرسيد او و پسرش را به عهده چه كسي وامي گذارد ؟ ابراهيم ( عليه السلام ) فرمود : به خداي ـ عزّ و جلّ ـ مي سپارم . مادر اسماعيل گفت : خوشنود و راضي هستم و در حالي كه كودك را در آغوش داشت برگشته و زير آن خاربن نشست و كودكش را كنار خويش نهاد و مشك آب خود را آويخت و از آن مي آشاميد و كودك را شير مي داد تا آن كه آب مشك تمام و شير پستان او هم خشك شد ، كودك به سختي گرسنه شد و به خود مي پيچيد . مادر بيم كرد كه اسماعيل بميرد و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحارالانوار ، ج 96 ، ص 43
233 |
اندوهگين شد و با خود گفت چه بهتر كه از پيش او بروم تا شاهد مرگ او نباشم !
ابن عباس گويد : مادر اسماعيل بالاي كوه صفا رفت كه به اطراف مشرف شود ، به اين اميد كه شايد در صحرا كسي را ببيند و سپس به كوه مروه نگريست و گفت خوب است ميان اين دو كوه آمد و شد كنم تا اگر كودك بميرد شاهد مرگ او نباشم . و سه يا چهار بار ميان آن دو كوه آمد و شد كرد ، در دره ميان صفا و مروه چيزي جز ريگ و شن نبود سپس كنار فرزند آمده ، او را بر همان حال ديد و بيشتر اندوهگين شد و كنار كوه صفا بازگشت و باز همچنان ميان صفا و مروه آمد و شد كرد تا آنكه هفت بار اين فاصله را پيمود .
ابن عباس مي گفته است : پيامبر فرمودند : به همين جهت سعي ميان صفا و مروه معمول شد و مردم ميان آن سعي مي كنند . مادر بازگشت و كودك خويش را به همان حال ديد كه بر خود مي پيچيد ، ناگاه صدايي شنيد ، نگريست و كسي را نديد ، گفت : صداي تو را شنيدم ، اگر خيري پيش تو هست مرا ياري كن و فرياد رسم باش ، در اين هنگام جبرئيل ( عليه السلام ) براي او آشكار شد ، مادر اسماعيل از پي او به راه افتاد و جبرئيل با پاي خود به محل چاه زمزم كوبيد و از همانجا آب بر روي زمين آشكار شد .
ابن عباس افزوده است كه پيامبر فرمودند : مادر اسماعيل مقداري خاك و شن بر گرد آن ريخت كه مبادا پيش از آن كه مشك را بياورد و از آب پركند ، آب به زمين فرو شود و نيز فرمودند : اگر مادر اسماعيل چنان نمي كرد چشمه رواني مي شد .
مادر اسماعيل مشك خود را آورد و آب برداشت و آشاميد و پستانش پر شير شد و پسرش را شير داد . ( 1 )
ابراهيم ( عليه السلام ) آن گاه كه همراه با هاجر به طرف مكه مي آمد ، جبرئيل نيز او را همراهي مي كرد . طبري در اين زمينه مي نويسد :
خداوند ـ عزّوجلّ ـ به ابراهيم وحي كرد كه سوي مكه رود ، آن هنگام در مكه خانه اي نبود و او هاجر و پسرش را به مكه برد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اخبار مكه ، ص 331 و 332
234 |
وقتي خداي ـ عزّوجلّ ـ محل خانه و حدود حرم را به ابراهيم نشان داد ، وي بيرون آمد و جبرئيل نيز با او بود ، به هر دهكده اي كه رسيدند مي پرسيد « اينجاست » و جبرئيل مي گفت « برويم » تا به مكه رسيدند كه خارستاني بود و مردمي به نام عماليق در بيرون مكه و اطراف آن ، به جاي خانه مقر داشتند . يك بلندي سرخ رنگ خاكي بود ، ابراهيم به جبرئيل گفت : « اينجا بايد بگذارمشان » ؟ جبرئيل گفت : « بله » و آنها را به محل حجر جاي داد و در آنجا فرود آورد و به هاجر ، مادر اسماعيل ، گفت كه سايباني بسازد و گفت « خدايا ! من نسل خويش را به دره اي بي كشت ، به نزديك بيت الحرام تو نهادم » . آنگاه پيش كسان خود به شام بازگشت و آنها را نزديك خانه به جا گذاشت . ( 1 )
آنگاه كه چشمه زمزم جوشيد ، جبرئيل به هاجر گفت : بر مردم اين ديار از تشنگي بيم مدار كه اين چشمه براي نوشيدن مهمانان خداست و نيز گفت : « زود باشد كه پدر اين طفل بيايد و براي خدا ، خانه اي بسازند » و محل خانه را نشان داد . ( 2 )
ابراهيم ( عليه السلام ) با پشت سر نهادن فراز و نشيب هاي بسيار ، از طرف خداوند فرمان يافت تا خانه توحيد را بنا كند و توحيديان را براي حج گزاري فراخواند { وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالا وَعَلَي كُلِّ ضَامِر يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجّ عَمِيق } . ( 3 ) آنگاه جبرئيل از طرف خداوند چگونگي اعمال حج را به ابراهيم ( عليه السلام ) آموخت .
محمد بن اسحاق مي گويد : چون ابراهيم خليل الرحمان از ساختن بيت الله الحرام آسوده شد ، جبرئيل پيش او آمد و گفت : هفت بار بر كعبه طواف كن و او همراه اسماعيل هفت دور طواف كرد و در هر دور طواف ، آن دو به تمام گوشه هاي كعبه دست مي كشيدند و چون طواف پايان يافت هر دو پشت مقام ابراهيم دو ركعت نماز گزاردند ، در اين هنگام جبرئيل همراه او برخاست و تمام اعمال حج را از سعي ميان صفا و مروه ، منا ، مشعر و عرفات را به او آموخت . . . ( 4 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تاريخ طبري ، ج 1 ، ص 192
2 . تاريخ طبري ، ج 1 ، ص 194
3 . حج : 27
4 . اخبار مكه ، ص 55
235 |
ابن عباس گويد : نخستين كسي كه ميان صفا و مروه دويد مادر اسماعيل بود . ( 1 ) و به دنبال هفت مرتبه آمد و شد هاجر بين صفا و مروه ، سعي سنّت شد ( 2 ) و اولين بار ابراهيم خليل همراه با فرزندش اسماعيل اين سنّت الهي را انجام دادند . ( 3 )
بدنبال ابراهيم ، پيامبران ديگر نيز ، پس از انجام طواف و خواندن نماز در پشت مقام ، به مسعي آمده ، سعي صفا و مروه مي كردند :
مجاهد گفته است : موسي براي انجام حج به مكه آمده ، گرد خانه خدا طواف كرد و سپس هنگامي كه مشغول سعي ميان صفا و مروه بود از آسمان آواي سروشي را شنيد كه مي گفت : اي بنده من ، من همراه توام ، و موسي به سجده درافتاد . . . ( 4 )
رفته رفته با سيطره بت پرستي بر حجاز و نفوذ افكار جاهلي در ميان مردم ، سعي صفا و مروه نيز حالت اصلي خود را از دست داد . در اين باره داستان زير نقل شده است :
« ابومنذر هشام بن محمد نيز به نقل از ابن عباس ماجرا را اينگونه آورده است : « اساف پسر يَعْلي » و « نائله دختر زيد » مرد و زني از قبيله جُرْهم بودند كه در سرزمين يمن زندگي مي كردند ، آنان عاشق يكديگر شده ، به قصد حج به مكه آمدند ، آن گاه داخل مكه شده و آنجا را خالي از مردم يافته ، به گناه آلوده شدند و خداوند آنان را مسخ نمود . ( 5 )
و نيز ازرقي در كتاب اخبار مكّه آورده است :
« آن دو به صورت سنگ مسخ شدند . نام مرد اساف بود و نام زن نائله ، آن دو مجسمه را از كعبه بيرون آوردند ، يكي را در كوه صفا و ديگري را در كوه مروه نهادند و منظور اصلي آن بود كه مردم عبرت بگيرند . اين دو مجسمه رفته رفته به صورت دو بت در آمده ، مورد پرستش واقع شدند ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تاريخ طبري ، ج 1 ، ص 193
2 . قصص الأنبياء ، ابن كثير ، ج 1 ، ص 224
3 . تاريخ طبري ، ج 1 ، ص 193
4 . اخبار مكه ، ص 57
5 . معجم البلدان ، ج 1 ، ص 202
236 |
مردم دوره جاهلي از كنار اساف و نائله كه عبور مي كردند به آن دو دست مي كشيدند و طواف كننده به كعبه ، نخست به بت اساف دست مي كشيد و چون از طواف فارغ مي شد كنار نائله مي آمد و به آن دست مي كشيد و اين كارها همچنان ادامه داشت تا آن كه روز فتح مكه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آن دو را با بت هاي ديگر شكست . » ( 1 )
بت هاي ديگري به نام هاي « نهيك » و « مُطعم الطَّير » در صفا و مروه بود .
اين بت ها همچنان بر روي كوه صفا و مروه قرار داشت تا آنگاه كه در سال هفتم از هجرت پيامبر بزرگوار اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) براي انجام « عمرة القضاء » ( 2 ) به مكّه آمدند . امام صادق ( عليه السلام ) فرموده اند : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به مشركان فرمود : تا بت ها را از صفا و مروه بردارند و آنان نيز چنين كردند و آن حضرت ميان صفا و مروه سعي نمود ليكن پس از آن كه طواف رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) پايان يافت ، مشركان بار ديگر آنها را بر روي صفا و مروه نصب كردند .
يكي از صحابه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) كه عمل سعي را انجام نداده بود نزد آن حضرت آمده اظهار داشت : قريش بار ديگر بت ها را در صفا و مروه نصب كرده و من نيز هنوز سعي را انجام نداده ام ، سپس اين آيه نازل شد :
{ إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوْ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطـَّوَّفَ بِهِمَا } . ( 3 )
بدنبال نزول اين آيه و در حالي كه بت ها را در صفا و مروه نهاده بودند ، مسلمانان سعي مي كردند تا آنگاه كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) حج گزارد و بت ها را برداشت . ( 4 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اخبار مكه ، ص 97 ؛ السيرة النبويه لابن كثير ، ج 1 ، ص 58 و 69
2 . عمرة القضاء ، عمره اي بود كه در سال هفتم هجري انجام گرفت و آن را بدين نام خوانده اند ؛ زيرا كه بعنوان قضاي عمره حديبيه صورت گرفت . در سال ششم هجري كفار مكه پيامبر و يارانش را از انجام عمره منع كردند و در نتيجه در سال هفتم پس از مراجعت پيامبر از جنگ خيبر با عده زيادي در ماه ذيقعده با 70 شتر براي قرباني به جانب مكه آمده ، عمره را قضا نمودند .
3 . بقره : 158
4 . مجمع البيان ، ج 1 ، ص 240 ؛ بحارالانوار ، ج 96 ، ص 235
237 |
صفا و مروه در قرآن
در سوره بقره آمده است :
{ إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ } . ( 1 )
« همانا صفا و مروه از شعائر و نشانه هاي خداوند است ، پس هركس حج خانه خدا و يا عمره را انجام دهد ، گناهي بر او نيست كه بر آن دو طواف كند ( و سعي صفا و مروه انجام دهد ) و هركس به ميل خود نيكي كند بداند خداوند [ در برابر آن نيكي ] سپاسگزاري داناست . »
مي توان گفت مفسّران شيعه و سنّي در شأن نزول اين آيه اتفاق نظر داشته و آنچه گذشت را دليل نزول آيه : { إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ . . . } مي دانند .
برخي از ياران پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) گمان مي كردند با وجود بت ها بر روي كوه صفا و مروه ، موحّدان بايد صحنه را خالي نموده ، سعي را ترك كنند ليكن خداوند با فرستادن وحي ، به آنان آموخت تا حضور خود را در « مسعي » حفظ نموده ، رفته رفته زمينه را براي نابودي بت و بت پرستي فراهم سازند . سرانجام نيز چنين شد وگرچه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در سال هفتم هجرت نتوانست بت ها را از روي دو كوه صفا و مروه بردارد ، ليكن در فتح مكّه آن بت شكن سترگ ، بت ها را براي هميشه برداشت و از آن زمان تاكنون پيروان آيين پاك پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در موسم حج سعي صفا و مروه را انجام و نغمه توحيد سر مي دهند و اين شعار ديني را زنده نگه مي دارند .
اهميت صفا و مروه
به نظر اكثر فقهاي شيعه ، سعي ركني از اركان حج است ، اگر حاجيان عمداً آن را ترك كنند حج آنان باطل است .
در مناسك حج حضرت امام خميني ( قدس سره ) نيز آمده است : سعي مثل طواف ، ركن است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بقره : 158
238 |
و حكم ترك آن از روي عمد يا سهو چنان است كه در طواف گذشت ( 1 ) و در بحث طواف فرموده اند : طواف از اركان عمره [ حج ] است و كسي كه آن را از روي عمد ترك كند تا وقتي كه فوت شود وقت آن ، عمره او باطل است چه عالم به مسأله باشد و چه جاهل . ( 2 )
بيشتر فقهاي اهل سنت نيز ، سعي را ركن حج مي دانند :
سعي نزد شافعي ها ركني از اركان حج است و مشهور در مذهب مالكي نيز اين چنين است و بسياري از حنابله نيز بر همين عقيده اند . ليكن حنفي ها سعي را ركن ندانسته ، ( 3 ) بلكه آن را واجب مي دانند و معتقدند اگر كسي تمامي يا بيشتر اشواط سعي را بدون عذر ترك نموده به شهر خود مراجعت نمايد بايد قرباني كند ، ليكن حج او صحيح است ( 4 ) و اگر تعداد كمي از اشواط سعي را ترك كرده ، بايد براي هر شوط نصف صاع از گندم يا يك صاع از جو و يا خرما را كفاره بدهد ، امّا اگر سعي را بخاطر عذري ترك كند ، چيزي بر او نيست . ( 5 )
صفا و مروه و اهميت آن در روايات
مستكبران و زورمندان را رسم بر اين است كه در روي زمين ، متكبرانه گام برداشته ، هنگام راه رفتن به ديگران فخرفروشي مي كنند . اين كسان هنگام انجام اعمال و مناسك حج آنگاه كه به مسعي گام نهاده ، گاهي آرام و گاهي نيز هروله كنان فاصله ميان صفا و مروه را طي مي كنند ، حالت نخوت و غرورشان شكسته شده ، در درون احساس حقارت و زبوني مي كنند .
ابا بصير گفته است از امام صادق ( عليه السلام ) شنيدم كه فرمود : هيچ قطعه زميني نزد خداوند از محل سعي دوست داشتني تر نيست ؛ زيرا خداوند هر سلطه گر ستيزه جويي را در آن ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مناسك حج ، چاپ پاسدار اسلام ، ص 160
2 . همان ، ص 107
3 . احكام القرآن ابن عربي ، ج 1 ، ص 71
4 . هداية السالك ، ص 885
5 . همان ، ص 885
239 |
خوار و ذليل مي نمايد . ( 1 )
معاوية بن عمار نيز گفته است : امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : هيچ پرستشگاهي نزد خداوند تبارك و تعالي محبوبتر از مكان سعي نيست ؛ زيرا كه خداوند در اين مكان هر ستمكار گردنكشي را حقير و زبون مي كند . ( 2 )
آنان كه مخلصانه در مسعي قدم مي گذارند ، بهره هاي معنوي فراواني نصيبشان خواهد شد . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به مردي از انصار فرمود : آنگاه كه ميان صفا و مروه سعي كني ، نزد خداوند پاداش آن كه پياده از شهرش به مكه آمده و نيز پاداش آن كس كه هفتاد بنده مؤمن را آزاد كرده ، خواهي يافت . ( 3 )
امام سجّاد ( عليه السلام ) نيز فرمود : ملائكه سعي كنندگان ميان صفا و مروه را شفاعت كنند ، شفاعتي كه مورد قبول قرار مي گيرد . ( 4 )
به پا داشتن ياد خدا
پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : انداختن سنگ به جمره ها و سعي بين صفا و مروه براي بپا داشتن ياد و ذكر خداوند بلند مرتبه ، تشريع گرديده است . ( 5 ) بر اين اساس در مسعي ، حج گزاران با شيطان در ستيزند و با برداشتن گام هاي بلند ، خويشتن را از ابليس مي رهانند .
امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : آنگاه كه ابراهيم سعي مي نمود ، ابليس بر او درآمد ، جبرئيل ابراهيم را فرمان داد تا تندتر حركت نموده ، از ابليس بگريزد و پس از آن هروله در سعي سنت شد . ( 6 )
ليكن متأسفانه اين جايگاه رفيع و بلندمرتبه ، كه براي اقامه ياد خدا ايجاد شده است ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بحار ، ج 96 ، ص 235
2 . بحار ، ج 96 ، ص 234
3 . بحار ، ج 96 ، ص 236
4 . الفقيه ، ج 2 ، ص 135
5 . ترمذي كيف تُرْمَي الجمار ، باب 64 ، ج 3 ، ص 246 ، ح 902
6 . بحار ، ج 96 ، ص 234
240 |
در برخي زمان ها توسّط تعدادي از عناصر بي فرهنگ و دور از خدا ، با معصيت و نافرماني حق آلوده مي گرديد .
در پيشينه تاريخي سعي چنين آمده كه برخي اهالي مكه در شب 27 ماه رجب از هر سال ، عمره انجام داده ، آن را به ابن زبير نسبت مي دادند و در چنين شبي زنان براي انجام عمره زينت كرده ، به خود عطر زده ، شب هنگام همراه با مردان در مسعي اجتماع مي كردند ، آنگاه آتش زيادي روشن نموده ، در پرتو نور آن به پوشيده رويان و اهل حرم مي نگريستند و محرماتي از اين قبيل را مرتكب مي شدند . ( 1 )
البته از آنجا كه در گذشته مسعي فاقد چراغ بوده ، مردها در روز و زنان در شب سعي مي كرده اند و اين سنت از دوره جاهلي به يادگار مانده است ؛ زيرا در آن زمان ، تمامي قبايل غير از قبيله حُمْس ، مردانشان در روز و زنانشان در شب طواف مي كردند . ( 2 )
برخي از پيروان مالك بن انس معتقدند كه بايد بانوان شبانه سعي كنند زيرا در شب محفوظ ترند . ( 3 )
برخي از شافعي ها نيز مي گويند : مستحب است كه زنان در شب و در حال خلوت سعي كنند در مكاني كه مردان هروله مي كنند آنان نيز تندتر راه بروند و اگر در روز سعي مي كنند جايز است لباس خود را روي صورت كشيده ، و يا در پوشش كامل سعي كنند و از دو كوه صفا و مروه نيز بالا نروند . ليكن مالكي ها معتقدند بالا رفتن آنان از دو كوه صفا و مروه ، هنگام خلوت مانع ندارد . ( 4 )
اختلاط مرد و زن در طواف و سعي ، تا قبل از خالد بن عبدالله قسري وجود داشته و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . عزالدين بن جماعة الكناني ( م 767 ) هداية السالك الي المذاهب الاربعة في المناسك ، تحقيق دكتور نورالدين عِتر ، ج 3 ، ص 1331
2 . هداية السالك ، ج 2 ، ص 771
3 . همان ، ص 883
4 . همان
241 |
هر چند در يك مورد آمده است كه روزي عمر بن خطاب وارد مسجدالحرام شد و به مردي كه همراه با زنان مشغول طواف بود ، تازيانه زد . ( 1 ) ليكن در زمان عبدالملك آنگاه كه عبدالله قَسْري از سوي او والي مكه شد ، دستور داد نزد هر ركني مأموراني تازيانه بدست ايستاده ، ميان مردان و زنان فاصله ايجاد كنند . ( 2 )
مالك بن انس نيز در مدونه گفته است : زنان بايد پشت صفوف مردان طواف كنند . ( 3 )
صفا و مروه به روايت تاريخ
محلّي كه امروزه مسعي در آن قرار گرفته ، در صدر اسلام خانه هاي برخي از اهالي مكه بود ، امّا بر روي دو كوه صفا و مروه هيچگونه بنا و پلكاني نبوده است تا آن كه عبدالصمد بن علي در حكومت ابوجعفر منصور ، پله هاي صفا و مروه را ساخت و نخستين كسي كه در صفا و مروه ساختمان كرد و پس از آن با آهك آن را سپيد و بندكشي نمود مبارك طبري به روزگار حكومت مأمون بود . ( 4 )
نافع گفته است : عبدالله بن عمر چون از كوه صفا پايين مي آمد به طريق معمولي راه مي رفت تا به در خانه بني عباد مي رسيد از آنجا تا كوچه اي كه از آن به مسجد مي روند و ميان خانه ابن ابي حسين و خانه دختر قرظه قرار دارد را ، كندتر از دويدن و تندتر از راه رفتن معمولي ، حركت مي كرد و پس از آن نيز تا هنگامي كه از كوه مروه بالا مي رفت عادي راه مي رفت .
در زمان مهدي عباسي ، مسعي در واقع داخل محوطه امروز مسجدالحرام بود و خانه ها و منازل مردم در جايي قرار داشت كه امروز مسعي است ، براي رفتن به صفا ، از مسجد نخست وارد وادي مي شدند و سپس از كوچه تنگي مي گذشتند و از ميان خانه هايي كه در فاصله صفا و وادي بود عبور مي كردند ، خانه محمد بن عباد بن جعفر در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . هداية السالك ، ص 866
2 . همان ، ص 866
3 . المنتقي ، ج 2 ، ص 295
4 . ازرقي ، اخبار مكه ، ص 394
242 |
لبه و كنار مسجد بود و كنار مناره اي كه به سوي وادي قرار دارد و شانه مسعي بر آن است ، و وادي هم در جاي امروز مسجدالحرام بود . ( 1 )
و چون كعبه در وسط مسجدالحرام نبود لذا مهدي اقدام به تخريب قسمتهاي اطراف مسجد كرد و در سال 167 خانه ها را خريدند و خراب كردند . بيشتر خانه ابن عباد بن جعفر عايذي ويران شد . . . آنچه در اين توسعه به مسجدالحرام افزوده شد از جاي ديوار آن زمان تا ديوار كنوني نود ذراع است ، قبلاً پهناي مسجد از كنار ركن يماني تا كنار ديوار و خياباني كه پيوسته به دره و صفا بود چهل و نه و نيم ذراع بود . ( 2 )
در زمان معتضد ، تمامي دره ، و مسعي و اطراف مسجد را ، خاك برداري كردند و او براي اين كار مال فراواني اختصاص داد . ( 3 )
ابومحمد خزاعي مي گويد : چون مسجد و مسعي و دره و راه را در سال 281 در دوره خلافت معتضد آب گرفت ، پلكان بيشتري از آنچه ازرقي نوشته است ( 4 ) آشكار شد و در تمام درهايي كه به دره گشوده مي شد دوازده پله وجود داشت .
از آن زمان تاكنون نيز تحولاتي در بناي مسعي رخ داده است :
در سال 802 فرج بن برقوف و در سال 1296 سلطان عبدالحميد دوم پادشاه عثماني ، پله هاي صفا و مروه را مرمت كردند . دو نشانه و ستون سبز را سودون محمدي در سال 347 مرمت كرد و اطراف آن قنديلهايي براي روشنايي آويخت ، خيابان اصلي ميان صفا و مروه سرگشوده بود حسين بن علي در سال 1341 قمري آن را سرپوشيده كرد و چون گرد و خاك حاجيان را آزار داد به روزگار عبدالعزيز در سال 1354 هجري قمري كف آن سنگ فرش شد . ( 5 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اخبار مكه ، ص 363
2 . همان ، ص 364
3 . اخبار مكه ، ص 368
4 . ازرقي گفته است : صفا داراي دوازده پله سنگي است . اخبار مكه ، ص 398
5 . اخبارمكه ، ص 394
243 |
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در مسعي
از جابر بن عبدالله نقل شده است : پيامبر پس از آن كه طواف كردند بلافاصله در مقام ابراهيم دو ركعت نماز گزاردند سپس كنار حجرالأسود آمده ، آن را استلام كردند و فرمودند : همانا اكنون نخست كاري را انجام مي دهيم كه خداوند به شروع آن فرمان داده است . و وقتي به سوي صفا بيرون شدند ، اين آيه را تلاوت فرمودند :
{ إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِاللهِ . . . } . ( 1 )
عطاء نيز گفته است : پيامبر از در بني مخزوم به سوي صفا رفته و به مقداري كه بسيار نبود از كوه صفا و مروه بالا رفتند و از آنجا خانه كعبه ديده مي شد و البته در آن زمان اين بناي مسجد نبوده است .
دري كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) از آن وارد مسعي شدند ابتدا به نام در « بني عبد بن كعب » ناميده مي شد ليكن پس از آن ، به علّت آن كه ميان اين قبيله و قبيله بني عبد شمس جنگ و درگيري رخ داد ، آنها به محلّه بني سهم كوچ كردند و پس از آن به در بني مخزوم معروف شد . ( 2 )
فاصله صفا تا مروه
هم اكنون مسعي بصورت سالن سرپوشيده اي به طول 5/394 متر و عرض 20 متر به شكل زيبايي در دو طبقه ساخته شده كه ارتفاع طبقه اوّل « 12 متر » و ارتفاع طبقه دوم « 9 متر » است ، روي پشت بام آن نيز ديواره اي گذاشته اند و برخي از اهل سنت آنجا سعي مي كنند . در ميانه مسعي نيز دو راه باريك ساخته اند كه هر يك با ديواره كوتاهي از يكديگر جدا شده ، كه افراد معذور روي چرخ نشسته و در داخل آن كه يكي به طرف صفا و ديگري بطرف مروه است آنها را حركت داده ، سعي كنند .
مسعي حدود 16 در دارد كه تمامي آنها در سمت شرقي مسجدالحرام قرار
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ازرقي ، اخبار مكه ، ص 390
2 . اخبار مكه ، ص 370
244 |
گرفته است .
علاوه بر پله هاي عادي ، پله هاي برقي نيز گذاشته اند كه به وسيله آن ، حجاج به طبقه فوقاني منتقل مي شوند . در طبقه دوّم نيز حجاج مي توانند از دو دري كه به بيرون حرم راه دارد ، خارج شوند .
براي پيشگيري از خطرات احتمالي سيل ، در زير مسعي ، كانالي به عرض « 5 متر » و ارتفاع « 6/4 متر » احداث گرديده كه آب را به سمت بيرون هدايت نموده ، مانع ايجاد خرابي در مسعي مي شود . ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . في خدمة ضيوف الرحمان ، ض 68