بخش 12

درس پنجاه و چهارم : حضرت عبدالمطلب مردی از تبار ابراهیم سرپرستی محمّد ( صلّی الله علیه وآله ) محل دفن درس پنجاه و پنجم : حضرت ابوطالب ایمان ابوطالب اعتقاد ما 1ـ تکیه گاه محمد ( صلّی الله علیه وآله ) 3 ـ تحریم اقتصادی مسلمین 4ـ اشعار ابوطالب تا آخرین لحظه


274


درس پنجاه و چهارم :

حضرت عبدالمطلب مردي از تبار ابراهيم ( عليه السلام )

محمد عابدي ميانجي

در دل خاك پر گهر حجاز مرداني خفته اند كه در ياري رساندن به رسالت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نقشي به سزا داشتند .

مرقد پاك حضرت عبدالمطلب در قبرستان حجون معروف به « جنة المعلّي » است .

اين قبرستان امروزه در دو راهي خيابان مسجد الحرام ـ الحجون ( 1 ) و سمت راست خيابان حجون ، انتهاي پل هوايي منا ـ معابده قرار گرفته است . ديوار درازي كه تا دامنه هاي كوه امتداد مي يابد ، آن را از بخشهاي ديگر جدا مي كند .

قبور اجداد پيامبر و بني هاشم در شمال دره و دامنه كوه ، كه از سه طرف بسته شده ، واقع شده است و توسط ديوار و نرده هاي آهني از بقيه قبرستان جدا گرديده است .

عبدالمطلب همچون اجداد خويش از مسير توحيدي ابراهيم خليل الله خارج نشد ( 2 ) و به سوي محرّمات الهي روي نياورد . ( 3 ) هرگز بت نپرستيد ( 4 ) و اوّلين شخصي بود كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حجون نام كوهي در شمال شرقي مكه است و قبرستان معروف حجون بر دامنه آن واقع شده است .

2 . تاريخ يعقوبي ، ج2 ، ص7 و8

3 . بحارالانوار ، ج38 ، ص6

4 . تاريخ يعقوبي ، ج2 ، ص7 و8


275


تاريخ ، مناجات هاي او در غار حرا را به ياد مي آورد . ( 1 )

ايمان و اعتقادش به خدا را مي توان در نيايش هاي شبانه اش ، در كنار خانه خدا ، دريافت . ( 2 ) آنگاه كه سپاه ابرهه كعبه را به محاصره درآورده بودند .

احسان و كرامت ( 3 ) و اهتمام به آباداني ( 4 ) از ويژگيها و سنّتهاي پسنديده اوست . سخناني كه از وي بر جاي مانده ، گوياي روح توحيدي و جهان بيني وسيعي بود كه در وجودش موج مي زد . به فرزندانش مي گفت :

« هيچ ستمكاري از دنيا نمي رود مگر اين كه از او انتقام گرفته شود ، حتي اگر قبل از عقوبت بميرد ، سزايش را در سراي ديگر خواهد ديد . ( 5 ) به خدا قسم بعد از اين دنيا سرايي است كه نيكي را با احسان و زشتي را با بدي جواب خواهند داد . » ( 6 )

نام اصلي عبدالمطلب « شيبة الحمد » است . ( 7 ) اوفرزندهاشم ( 8 ) ( جددوّم رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ) و سلمي دختر عمر بن عائذ ( 9 ) بود . دوران كودكي را به همراه مادرش در مدينه ( 10 ) در حالي سپري كرد كه هاشم در سفري تجارتي وفات يافته بود . ( 11 ) مطلب برادر هاشم ( 12 ) كه در نبود

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سيره ابن هشام ، ج1 ، ص119 ؛ كامل ابن اثير ، ج2 ، ص9

2 . سيره ابن هشام ، ج1 ، ص43 و62 ؛ كامل ابن اثير ، ج1 ، ص263ـ260 ؛ بحارالانوار ، ج15 ، ص130 و146 ؛ تاريخ طبري ، ج1 ، ص557

3 . تاريخ يعقوبي ، ج1 ، ص206 و318 ؛ سيره ابن هشام ، ج1 ، ص45 و155 و119 ؛ كامل ابن اثير ، ج2 ، ص9

4 . تاريخ يعقوبي ، ج2 ، ص7 و8 و ج1 ، ص206 ؛ سيره ابن هشام ، ج1 ، ص45

5 . سيره ابن هشام ، ج2 ، ص21 ؛ سيره حلبي ، ج1 ، ص4 ؛ العباس ، ص17 ؛ الغدير ، ج7 ، ص352

6 . همان .

7 . تاريخ يعقوبي ، ج1 ، ص316

8 . بلاذري ، ج1 ، ص85 ؛ سيره ابن هشام ، ج1 ، ص189

9 . فروغ ابديت ، ج1 ، ص117 دختر عمرو بن خزرجي مي داند .

10 . كامل ابن اثير ، ج2 ، ص6 ؛ تاريخ طبري ، ج2 ، ص8 و9 ؛ سيره حلبي ، ج1 ، ص8 .

11 . همان .

12 . تاريخ عرب و اسلام ، ص7


276


او سرپرستي مكه را عهده دار بود ، ( 1 ) وقتي از وجود فرزند برادر آگاه شد ، بي درنگ به مدينه شتافت و او را به مكه آورد . ( 2 ) مردمي كه فرزند هاشم را نمي شناختند ، با ديدن او گمان بردند مطلب برده اي خريده است از اين روي به او « عبدالمطلب » گفتند ( 3 ) و بعدها به همين نام شهرت يافت .

سالها پس از آن ، عموي عبدالمطلب آهنگ سفر به يمن كرد . به او گفت : « پسر برادر ! تو به جانشيني پدرت سزاوارتري پس زمامداري شهر را به تو مي سپارم . » ( 4 )

و به اين ترتيب عبدالمطلب به جاي عمويش كه در همان سفر از دنيا رفت ، نشست . ( 5 ) او دوران رياست خود را با خدمات زيادي همچون حفر مجدد چاه زمزم ( 6 ) سپري كرد .

عبدالمطلب در طول زندگي با چند تن از بانوان ازدواج كرد ( 7 ) كه فاطمه دختر عمرو بن عائذ يكي از آنها بود . فاطمه چهار پسر به نامهاي زبير ، ابوطالب ، عبدالله و مقوّم و پنج دختر ( ام حكيم ، عاتكه ، برّه ، اروي و اميه ) به دنيا آورد . ( 8 )

سرپرستي محمّد ( صلّي الله عليه وآله )

عبدالمطّلب در صدد بر آمد تا براي عبدالله همسري برگزيند ؛ از اين روي به خواستگاري آمنه ، دختر وهب بن عبد مناف ( 9 ) رفت و او را به عقد عبدالله در آورد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تاريخ عرب و اسلام ، ص7

2 . سيره ابن هشام ، ج1 ، ص148 : تاريخ طبري ، ج2 ، ص9

3 . كامل ابن اثير ، ج2 ، ص6 ؛ تاريخ طبري ، ج2 ، ص8 و9

4 . تاريخ يعقوبي ، ج1 ، ص318

5 . همان .

6 . تاريخ يعقوبي ، ج1 ، ص206 و318 ؛ سيره ابن هشام ، ج1 ، ص45

7 . تاريخ يعقوبي ، ج1 ، ص326 ؛ نسب قريش ، ص20ـ18

8 . تاريخ يعقوبي ، ج1 ، ص326

9 . تاريخ طبري ، ج2 ، ص4


277


حاصل پيوند آن دو ، تولد يگانه هستي محمّد مصطفي ( 1 ) بود كه بعد از رحلت پدر در سفر ( 2 ) به دنيا آمد .

عبدالمطلب خود با شنيدن خبر تولد به سوي آمنه شتافت و نام محمّد را براي فرزند عبدالله برگزيد . ( 3 ) او مجلس جشني به مناسبت تولدش ترتيب داد . وقتي از علت نامگذاري محمّد پرسيدند ، گفت : « به اين اسم ناميدم تا در زمين و آسمان ستوده باشد . » ( 4 )

آنگاه محمّد ( صلّي الله عليه وآله ) را با خود به خانه آورد و به دور كعبه طواف داد ( 5 ) و خداوند را به خاطر تولدش سپاس گفت . ( 6 )

همزمان با تولد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) كه در هفده ربيع الأول عام الفيل روي داد ، ( 7 ) مسؤوليت نگاهداري بر عهده عبدالمطلب قرار گرفت . وي تا سن 8 سالگي نگاهداري او را بر عهده داشت ، اگرچه عبدالمطلب نتوانست شاهد درخشش نور نبوي در سيماي محمّد باشد ، امّا تلاش فراوانش براي سرپرستي محمّد نامش را در رديف ياران مخصوص پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) قرار داد .

دوران هشت ساله سرپرستي از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را مي توان به سه بخش تقسيم كرد :

الف ـ شيرخوارگي

چهار ماه بعد از تولّد ( 8 ) حليمه ، دختر ابي ذوئيب اعلام آمادگي كرد كه محمّد را با خود به صحرا ببرد و به تربيتش بپردازد . عبدالمطلب با كمال دقت اسم و قبيله و اصل و نسب

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سيره حلبي ، ج1 ، ص93 ؛ تاريخ طبري ، ج2 ، ص82

2 . سيره حلبي ، ج1 ، ص93 ؛ تاريخ طبري ، ج2 ، ص82

3 . سيره حلبي ، ج1 ، ص93 ؛ تاريخ طبري ، ج2 ، ص4

4 . همان . مادرش او را احمد ناميد .

5 . اعيان الشيعه ، ج2 ، ص716 ؛ مروج الذهب ، ج2 ، ص281 ؛ بحارالانوار ، ج6 ، ص79 و ج6 ، ص91

6 . همان .

7 . الامتاع ، مقريزي ، ص3 .

8 . بحارالانوار ، ج15 ، ص384 ؛ مناقب ابن شهرآشوب ، ج1 ، ص119


278


او را جويا شد ( 1 ) و محمّد را به او سپرد .

پيامبر پنج سال از عمر خود را در دامن حليمه و در ميان قبيله بني سعد ( 2 ) گذراند . در طول اين مدّت دايه اش دو بار او را به مكه آورد . ( 3 ) بار نخست زماني بود كه مدت شيرخوارگي تمام شد و بار دوّم زماني بود كه گروهي از علماي حبشه متوجه نبوت او شدند و در نظر داشتند او را ربوده ، افتخار نگاهداريش را از آن خود كنند . ( 4 )

ب ـ بازگشت به مدينه

زماني كه حليمه او را بازگرداند ، تنها 5 بهار از عمرش مي گذشت . طفلي بود كه حركاتش خاطره هايي از عبدالله را براي مادر و پدربزرگش زنده مي كرد . ( 5 ) هر چند توجه عبدالمطلب به او بعد از مرگ مادرش ( 6 ) افزونتر شد ، اما نبايد فراموش كرد كه اين موضوع تنها به خاطر عواطف و احساساتي نبود كه در درونش موج مي زد ؛ بلكه مهمتر از آن شناختي بود كه عبدالمطلب نسبت به مقام و عظمت شخصيت كودك قريش كسب كرده بود . ( 7 ) هنگامي كه سيف بن ذي يزن ؛ پادشاه حبشه با توجه به كتابهاي ديني خود بعثت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را مژده داد ، چنان شوقي سراپاي وجودش را گرفت كه بي اختيار به سجده شكر افتاد و گفت : فرزندي داشتم كه بسيار مورد علاقه ام بود ، بانويي گرامي به نام آمنه را به عقد ازدواجش درآوردم . او پسري به دنيا آورد كه محمّد ناميدم . پس از چندي پدر و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بحارالانوار ، ج15 ، ص442 ؛ سيره حلبي ، ج1 ، ص106

2 . سيره ابن هشام ، ج1 ، ص167

3 . سيره ابن هشام ، ج1 ، ص167

4 . همان .

5 . همان .

6 . سيره حلبي ، ج1 ، ص125

7 . استيعاب ، ج1 ، ص14 ؛ اعيان الشيعه ، ج2 ، ص9 . وقتي محمّد ( صلي الله عليه وآله وسلم ) را به دنبال شترانش فرستاد و او دير كرد ، گمان برد گم شده يا كشته شده است به حلقه كعبه آويخت و گفت : يا ربّ أتُهلِكُ آلِك إن تَفعل فامرها بدا لك . وقتي پيامبر ( صلي الله عليه وآله وسلم ) با شتران برگشت ، او در تمام راه هاي مكه و در تمام شعبها در پي يافتنش بود ، وقتي پيامبر را ديد ، او را بوسيد و گفت : يا بُنَيّ لاوجّهتك بعد هذا في شيء فإنّي أخاف أن تغتال فتقتل . ( اصول كافي ، الحجة ، ص337 )


279


مادرش رحلت كردند و من و عمويش ( ابوطالب ) سرپرستي او را عهده دار شده ايم . ( 1 )

به كوچكترين بهانه اي منزلت محمّد ( صلّي الله عليه وآله ) را گوشزد مي كرد . ( 2 ) روزي شخصي خواست محمّد ( صلّي الله عليه وآله ) را از روي بساط زمامداري او بردارد ، عبدالمطلب گفت : « بگذار فرزندم بنشيند ، اميد دارم كه از شرف به مقامي برسد كه هيچ عربي قبل و بعدش به آن نرسيده است . » ( 3 ) و به شخص ديگري گفت : مقام بزرگي در انتظار او است . ( 4 )

عبدالمطلب نه تنها در مجامع عمومي ، بلكه در محافل خصوصي نيز عظمت طفل قريش را مطرح مي كرد . روزي به ابوطالب گفت :

« يا أباطالب إنَّ لِهذا الغلام شأناً عظيماً ، فَاحْفَظهُ واسْتَمْسِك به ، فإنَّهُ فردٌ وحيدٌ ، وَكُنْ لهُ كالأُمّ ولايَصِلْ إليه شَيْءٌ يكرهه » . ( 5 )

« اي ابوطالب ، مقام بزرگي در انتظار اين جوان است . مواظبش باش و به او تمسك بجوي ، او تنها است . برايش همچون مادر باش و نگذار آنچه برايش مطلوب نيست ، پيش آيد . »

ج ـ با محمّد تا آخرين نفس

عبدالمطلب آنگاه كه نشانه هاي مرگ را در خود ديد ، ( 6 ) فرزندانش را به دورش جمع كرد . يكايك آنها را از نظر گذراند ( 7 ) و سرانجام ابوطالب را مخاطب ساخته ، گفت :

« بنگر اي اباطالب كه نگاهبان اين كودك تنها باشي كه بوي پدر و مهر مادر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . استيعاب ، ج1 ، ص14 ؛ اعيان الشيعه ، ج2 ، ص9

2 . سيره ابن هشام ، ج1 ، ص168

3 . سيره ابن هشام ، ج1 ، ص23 ؛ بحارالانوار ، ج6 ، ص42 ؛ سيره حلبي ، ج1 ، ص129 . « فانّه يحسّ من نفسه بشيء وأرجوا أن يبلغ من الشرف ما لم يبلغه عربي قبله ولا بعده . » ( در كتاب اصول كافي ، حجة ، ص339 از امام صادق ( عليه السلام ) به نحو ديگر آمده است .

4 . همان . « إنّه تُحَدّثُهُ نفسُهُ بملك عظيم وسيكونُ له شأنٌ . »

5 . سيره ابن هشام ، ج1 ، ص23 ؛ بحارالأنوار ، ج6 ، ص42 ؛ سيره حلبي ، ج1 ، ص129

6 . مجالس السنيه ، ج4 ، ص36 ؛ اعيان الشيعه ، ج3 ، ص7

7 . مجالس السنيه ، ج3 ، ص7 ؛ معجم القبور ، ج1 ، ص183 ؛ بحارالانوار ، ج6 ، ص47


280


را نديد . مراقب باش كه او از تو است . در ميان فرزندانم تنها تو را براي اين كار برگزيدم . آيا مي پذيري ؟ » ( 1 )

ابوطالب كه قبل از اين نيز به همراه پدر سرپرستي محمّد را به عهده داشت ، ( 2 ) به خواسته پدر جواب مثبت داد . آنگاه عبدالمطلب دستش را روي دست ابوطالب گذاشت و گفت : اكنون رفتن از اين جهان بر من آسان شد . ( 3 )

و سرانجام در سال هشتم عام الفيل ( 4 ) و در سن 120 سالگي ( 5 ) به سراي باقي شتافت . مرگش چنان روح پيامبر را تحت فشار قرار داد ، كه تا آستانه قبر بر او گريست . ( 6 )

محل دفن

عبدالمطلب را در قبرستان حجون در شمال قبر منسوب به آمنه بنت وهب ، مادر رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) دفن كردند . ( 7 ) بعدها فرزندش ابوطالب نيز در كنار قبر پدر دفن شد . ( 8 )

قبر عبدالمطلب ضريحي داشت كه در سال 1325 توسط امير وقتِ مكه ، بازسازي شد . ( 9 ) عبدالله بن زبير را نيز در كنار او و زير يك گنبد دفن كردند . ( 10 ) حُجّاج نسبت به زيارت قبر وي علاقه خاصّي نشان مي دهند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تاريخ يعقوبي ، ج2 ، ص13 ؛ مجالس السنيه ، ج4 ، ص37 ؛ بحارالانوار ، ج6 ، ص43

2 . استيعاب ، ج1 ، ص14 ؛ اعيان الشيعه ، ج2 ، ص9

3 . بحارالانوار ، ج6 ، ص43 ؛ اثبات الوصيه ، ص107 ؛ الحجه ، 77 به نحو ديگر ذكر كرده است .

4 . تذكرة الخواص ، ص7 ؛ تاريخ طبري ، ج2 ، ص277 ؛ سيره ابن هشام ، ج1 ، ص189 ؛ بلاذري ، ج1 ، ص85

5 . همان .

6 . قالت أُمّ أيمن : أنا رأيتُ رسول الله ( صلي الله عليه وآله وسلم ) يمشي تحت سريره وهو يبكي . » ( تذكرة الخواص ، ص7 )

7 . تاريخ و آثار اسلامي مكه مكرمه و مدينه منوره ، ص132 و133

8 . همان .

9 . لبيب البتنوني ، الرحلة الحجازيه ، ص96 نقل از تاريخ و آثار اسلامي مكه مكرمه .

10 . همان .


281


درس پنجاه و پنجم :

حضرت ابوطالب ( عليه السلام )

اشرف آشوري

ايمان ابوطالب

دلائل تاريخي فراواني وجود دارد كه ايجاد شبهه در ايمان ابوطالب از دوران اوليه اسلامي مطرح بوده است ؛ از جمله علل آن مي توان به غرض ورزي عناصري اشاره كرد كه خود داراي اصل و نسب پاك نبودند . معاوية بن ابي سفيان از جمله افرادي است كه با علي ( عليه السلام ) به مجادله پرداخته و پدر خود را از ابوطالب مقدم مي دانست تا به اين طريق از لحاظ اجتماعي براي خود موقعيتي يابد . ( 1 )

اعتقاد ما

همانگونه كه راوندي مي گويد اعتقاد شيعه بر ايمان قلبي ابوطالب است . ( 2 ) اما در مورد علت كتمان ايمانش بايد گفت « اگر ابوطالب ايمان خود را آشكار مي ساخت موضعگيري او مانند ديگر مسلمانان مشخص مي شد و او نمي توانست به عنوان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الصحيح من سيرة النبي ، ج1 ، ص 134

2 . قطب راوندي ، ج3 ، ص 178 ، جرجاني ، ص188


282


سرپرست قبيله داور مشركان باشد و از مقام و بزرگيش به نفع رسول خدا سود ببرد » ( 1 )

علي بن ابوطالب در همين مورد مي فرمايد :

« كَانَ وَاللَّهِ أَبُو طَالِب عَبْدُ مَنَافِ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ مُؤْمِناً مُسْلِماً يَكْتُمُ إِيمَانَهُ مَخَافَةً عَلَي بَنِي هَاشِم أَنْ تُنَابِذَهَا قُرَيْشُ » . ( 2 )

« به خدا قسم ابوطالب عبد مناف پسر عبدالمطلب مؤمن ومسلمان بود . ايمانش را از ترس آزار بني هاشم توسط قريش مخفي ساخت . »

امام صادق نيز فرمود :

« إِنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ أَسَرُّوا الاِْيمَانَ وَأَظْهَرُوا الشِّرْكَ فَآتَاهُمُ اللَّهُ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ وَإِنَّ أَبَا طَالِب أَسَرَّ الاِْيمَانَ وَأَظْهَرَ الشِّرْكَ فَآتَاهُ اللَّهُ أَجْرَهُ مَرَّتَيْنِ » . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ، ج14 ، ص 8

2 . اصول كافي ، كتاب الحجه ، ص24

3 . شرح نهج البلاغه ، ج 14 ، ص 70 ، الحجه ، ص 339

و نيز امام صادق گفتند : آنها ( اهل سنت ) گمان دارند كه ابوطالب كافر بوده است .

فرمود : دروغ مي گويند چگونه او كافر است كه مي گويد : « مگر نمي دانيد كه ما محمد را مانند موسي پيغمبري يافته ايم كه در كتابهاي نخست و سلف نامش نوشته شده است .

و در حديث ديگر فرمود : چگونه مي شود كه ابوطالب كافر باشد ؟ در صورتي كه خود مي گويد : مردم دانسته اند كه ما فرزند خود را به دروغ نسبت نمي دهيم و به سخن ياوه سرايان اعتنا نمي شود . او روسفيد و آبرومندي است كه به احترام آبروي او طلب باران مي شود او فرياد رس يتيمان و پناه بيوه زنان است .

1 ـ « قِيلَ لَهُ : إِنَّهُمْ يَزْعُمُونَ أَنَّ أَبَا طَالِب كَانَ كَافِراً فَقَالَ كَذَبُوا كَيْفَ يَكُونُ كَافِراً وَهُوَ يَقُولُ :

أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّا وَجَدْنَا مُحَمَّداً * * * نَبِيّاً كَمُوسَي خُطَّ فِي أَوَّلِ الْكُتُبِ

وفي حديث آخر : كيف يكون أبوطالب كافراً و هو يقول :

لقد عَلِموا أنّ ابْنَنا لا مُكذّبٌ * * * لَدَينا ولا يُعْني بقيلِ الأباطلِ

و أبيضُ يُسْتَسْقَي الْغَمامُ بِوَجْهِهِ * * * ثُمالُ الْيَتامي عِصْمَةٌ لِلأرامِلِ

( اصول كافي : كتاب الحجه ، ص 340 )


283


« اصحاب كهف ايمانشان را مخفي وكفرشان را آشكار ساختند خداوند دو بار اجرشان داد و ابوطالب ايمانش را پنهان و شركش را آشكار ساخت ، خدا دو بار اجرش مي دهد . »

و امام باقر فرمود : اگر ايمان ابوطالب را در يك كفه ترازو و ايمان اين مردم را در كفه ديگر قرار دهند ، ايمان ابوطالب فزوني خواهد داشت . ( 1 )

ابوذر ( رحمه الله ) گفت : « واللهِ الّذي لا اِله إلاّ هُوَ ما مات أبوطالب ( رضي الله عنه ) حتّي أسلمَ » . ( 2 )

او بيش از سه هزار شعر دارد كه دلالت بر ايمانش مي كند . ( 3 )

1ـ تكيه گاه محمد ( صلّي الله عليه وآله )

هرچه بر دامنه دعوت پيامبر افزوده مي شد ، ابوطالب همچنان به عنوان مدافع وي در صحنه هاي گوناگون حضور مي يافت . تا اينكه نمايندگان قريش به نزدش شتافته از او خواستند با محمد به مذاكره بنشيند و او را از دعوت باز دارد و اگر قبول نكرد دست از حمايت او بكشد . ( 4 )

به اين ترتيب پايگاه اجتماعي پيامبر نابود مي شد و آنان به راحتي مي توانستند محمد را از پيش پاي خود بردارند . محمد از پذيرش درخواست آنان سر باز زد اما ابوطالب بر حمايتش بار ديگر پاي فشرد ( 5 ) و گفت : « به خدا سوگند از حمايت تو دست بر نمي دارم ، مأموريت خود را به پايان رسان » ( 6 )

آنان گمان مي كردند كه حمايتهاي ابوطالب عاطفي است و او كه به يتيم ابوطالب شهرت يافته بود ، دل ابوطالب را تسخير كرده است . از اين رو بود كه عمارة بن وليد را كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الغدير ، ج7 ، ص380 ، شرح نهج البلاغه ، ج14 ، ص68

2 . شرح نهج البلاغه ، ابن ابي الحديد ، ج14 ، ص71

3 . الغدير ، ج7 ، ص341

4 . تاريخ طبري ، ج2 ، ص322 و 326 وابن هشام ، ج1 ، ص265

5 . همان دو مورد فوق و طبقات ابن سعد ، ج1 ، ص 202 ، ابن قدامه ، ص 352

6 . سيره نبوي ابن هشام ، ج1 ، ص266


284


جواني خوش سيما و برومند بود ، به نزدش آوردند ( 1 ) وتقاضاي مبادله او با محمد كردند . ابو طالب از اين جسارت سخت برآشفت و آنان را از خود راند ( 2 ) از ابوطالب قصيده اي برجاي مانده است ( 3 ) كه ماجراي فوق را با ظرافت تمام بيان مي كند . قريش بار ديگر فرستاده اي نزد او فرستادند و خواستند تا محمد ( صلّي الله عليه وآله ) را تسليم كند كه به قتل برسانند . اما او باز هم خودداري كرد . ( 4 ) با جسارت قريش رفته رفته اوضاع بر پيامبر و ياران تنگ مي شد . مشركان گاهي ملاحظه ابوطالب را هم نمي كردند و ياران رسول خدا را به سختي آزار مي دادند . ( 5 ) اما ابوطالب همچنان به حمايتهاي خود از پيامبر ادامه مي داد . او در بين فرزندانش به آنان كه با پيامبر همراه بودند توجه مي نمود . ( 6 ) در مدح حمزه كه به پيامبر زودتر ايمان آورد شعري گفت . ( 7 ) فرزندش علي را بارها در جاي پيامبر مي خواباند . روزي به او گفت : « فرزندم ! بردباري پيشه كن كه از نشانه هاي خردمندي است . هر زنده اي به سوي مرگ مي رود ، من بردباري تو را آزموده ام ، بلاها سخت و دشوار است تو را فداي زنده ماندن نجيب فرزند نجيب كردم . » ( 8 )

در يكي از روزها كه گمان كرد پيامبر را كشته اند يا گروگان گرفته اند ، عملا خود سلاح بست و تمام بني هاشم را جمع و مسلّح ساخت و در پي محمد فرستاد . ( 9 ) مجموعه تلاشهاي فوق موجب شد كه قريشيان نتوانند به طور مستقيم ضربه اي به شخص پيامبر وارد سازند . از آن بعد ، گروهي به حبشه هجرت كردند و ابوطالب اشعاري به نجاشي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . طبري ج3 ص 322 و ابن هشام ج1 ص 265 و 267

2 . طبري ج3 ص 322 و ابن هشام ج1 ص 265 و 267

3 . علي ج 9 ص 385 و 386

4 . ابن هشام ، ج1 ، ص 375 ؛ يعقوبي ، ج2 ، ص 31

5 . سيره ابن هشام ، ج1 ، ص318 ؛ طبقات ابن سعد ، ج3 ، ص33 ؛ الكامل ج2 ، ص45 ؛ حلية الأولياء ، ج1 ، ص159 ؛ استيعاب ، ج4 ، ص63 ؛ الإصابه ، ج4 ، ص64 ؛ درجات الرفيعه ، ص 228

6 . ابن ابي الحديد ، ج14 ، ص76 و 77 ؛ ابن هشام ، ج1 ، ص313 ؛ طبري ، ج2 ، ص72

7 . ابن ابي الحديد ، ج14 ، ص76 و 77 ؛ ابن هشام ، ج1 ، ص313 ؛ طبري ، ج2 ، ص 72

8 . مناقب ابن شهرآشوب ، ج1 ، ص27

9 . طوايف ، ص 85 ، حجة 61


285


فرستاد تا با مسلمانان خوشرفتاري كند . ( 1 )

3 ـ تحريم اقتصادي مسلمين

در سال دهم بعثت ، مشركان در پي استفاده از حربه اي ديگر برآمدند . آنان باهم پيمان بستند ( 2 ) كه هرگونه رابطه با بني هاشم را قطع كنند ، تحريمهاي قريش اگرچه همه جانبه بود اما ملموس بودن وضعيت ناگوار اقتصادي محاصره شده ها به آن بيشتر جنبه اقتصادي داد . تحريم فوق مي توانست بي آن كه با موقعيت اجتماعي ابوطالب در تعارض باشد ودر نتيجه ناكام بماند محمد و يارانش را در تنگنا قرار دهد .

ابوطالب بني هاشم را جمع كرد و از آنان خواست به شعب بروند . آنان به همراه پيامبر و خديجه به منطقه شعب رفتند . ( 3 )

ابوطالب به منظور حمايت از اسلام و حراست پيامبر سه سال تمام همراه با وي در شعب ماند . در حالي كه هر روز بيشتر از قبل بر فشار مشركان افزوده مي شد . او در كنار محمد بودن را به رياست بر قريش ترجيح داد و با اين كه پيرمردي ضعيف بود اما تمام سختي ها را به جان خريد . ( 4 )

او شعري در مدح قوم خود سرود ( 5 ) و آنان را به پايداري در وضعيت طاقت فرسا فرا خواند . بعد از سه سال كه خديجه و ابوطالب تمام دارايي و قدرت خود را در راه دفاع از پيامبر صرف نمودند ، فرشته وحي نازل شد و ماجراي خورده شدن عهدنامه توسط موريانه را به اطلاع پيامبر رساند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الغدير ، ج7 ، ص 331

2 . سيره نبوي ابن هشام ، ج1 ، ص287 و 288 و 375 و 376

3 . ابن هشام ، ج1 ، ص 287 و 288 و 375 و 376

4 . سيره حلبي ، ج1 ، ص134 ؛ تاريخ الخميس ، ج1 ، ص 253 ؛ ابن هشام ، ج1 ، ص 189 ؛ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ، ج 14 ، ص 52 ؛ يعقوبي ، ج1 ، ص1 ؛ الاصابة ، ج4 ، ص115 ؛ ابن سعد ، ج1 ، ص119

5 . ابن هشام ، ج1 ، ص287 و 288 و 375 و 376


286


ابوطالب و پيامبر به همراه چند نفر ديگر از شعب بيرون آمدند و در كنار كعبه نشستند ، مردم دور آنها جمع شدند و از ابوطالب خواستند كه دست از محمد بردارد . او گفت : برادرزاده ام مي گويد موريانه عهدنامه را خورده اگر دروغ باشد دست برمي دارم در غير اين صورت شما سخن او را مي پذيريد ؟ گفتند آري آنگاه عهدنامه را كه در صندوقي بود آوردند و ديدند كه جز « بسم الله . . . » تمام آن را موريانه خورده است . آنان به جاي وفاي به عهد بر كينه و جهل خود افزودند . ابوطالب با پيامبر به شعب برگشتند او درباره بيوفايي قريش اشعاري سروده و آنان را سرزنش كرده است . ( 1 )

4ـ اشعار ابوطالب

شعرهاي ابوطالب خود موضوع ديگري است كه مي تواند به عنوان يكي از ابزارهاي دفاعي ابوطالب از پيامبر مطرح باشد او در زمانهاي مختلف از اين ابزار ادبي براي دفاع از رسول گرامي استفاده مي كرد .

بيش از سه هزار شعر از او به جاي مانده است كه غالبا دلالت بر حمايتهاي او از رسول خدا و مؤمنان دارد . ( 2 )

ليَعْلَم خير النّاس أنّ محمداً * * * رَسُولٌ كَمُوسي وَالْمَسيحُ بنُ مَرْيم

أتي بالهدي مثل الَّذي أتيا بِه * * * فَكُلٌّ بِحَمدِ اللهِ يَهْدِي وَيَعْصم


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تاريخ يعقوبي ، ج2 ، ص 19 ؛ الكامل ابن اثير ، ج2 ، ص 61 ؛ طبقات ابن سعد ، ج1 ، ص208 ـ 210 ، سيره ابن هشام ، ج1 ، ص374 تا 380

« اَلَم تَعْلَموا أنّا وَجْدنا محمداً * * * نبيّاً كموسي خُطَّ في أوّلِ الكُتبِ »

( سيره ابن هشام ، ج1 ، ص530 )

2 . الغدير ، ج7 ، ص341 ؛ درباره شعرهاي او به : تاريخ ابن كثير ، ج1 ، ص42 و ج3 ، ص 42 ؛ مستدرك الحاكم ج2 ، ص623 ؛ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ، ج14 ، ص72 و78 و52 ؛ متشابهات القرآن از ابن شهر آشوب ذيل تفسير سوره حج آيه {  وَلْيَنْصُرَنَّ اللهُ مَنْ يَنصُرُهُ } ؛ تاريخ يعقوبي ، ج2 ، ص1 ؛ ابن عساكر ، ج1 ، ص275 ؛ طبقات الكبري ابن سعد ، ج1 ، ص119 ؛ سيره حلبي ، ج1 ، ص134 و . . . رجوع كنيد .


287


تا آخرين لحظه

ابوطالب در واپسين لحظه هاي عمرش نيز دست از ياري محمد ( صلّي الله عليه وآله ) بر نداشت . او بزرگان خانواده را مخاطب ساخت و چنين گفت :

« چهار تن را به ياري پيامبر سفارش مي كنم : فرزندم علي ، بزرگ قبيله عباس ، شير خدا حمزه كه هميشه از پيامبر حمايت كرد و فرزندم جعفر ، تا او را ياور باشيد و شما عزيزان من كه جان من به فدايتان باد ، هميشه براي رسول خدا در مقابل دشمنان چون سپرهاي محافظ باشيد . » ( 1 )

علامه اميني آخرين گفتار ابوطالب را چنين نقل كرده است :

« يا معشر بني هاشم أطيعوا محمداً وَصَدِّقوهُ تُفِلحوا و تُرْشُدوا » . ( 2 )

او بارها در آخرين لحظات به حمايت از محمد توصيه كرد و فرزندانش را به آينده او آگاه و مطمئن ساخت :

« محمد امين قريش و راستگوي عرب است . داراي همه كمالات است . دلها به او ايمان دارد ولي زبانها از ترس به انكار برخاسته اند من مي بينم كه در آينده مستضعفان دور او را گرفته ، ايمان مي آورند و او با كمك آنان صفوف قريش را خواهد شكست و بزرگان آن را خوار و خانه هايشان را خراب و بي پناهان را نيرومند خواهد كرد . . . به او علاقمند شويد و از حمايت كنندگان حزب او باشيد » ( 3 )

ابوطالب در هشتاد و چند سالگي بعد از چهل سال تلاش و حمايت از پيامبر درگذشت . ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . متشابهات القرآن ، از ابن شهرآشوب در تفسير سوره حج ، ذيل آيه { ولينصُرنَّ الله من . . . } .

2 . الغدير ج 7 ص 367

3 . الغدير ج 7 ص 366 ؛ وصيتهاي او را درتاريخ الخميس ج1 ، ص 300 ؛ سيره حلبي ، ج1 ، ص391 ببينيد .

4 . طبري ، ج2 ، ص277


288


مورخان وفات او را سال دهم بعثت ثبت كرده اند ( 1 ) و محل دفنش را نيز كنار قبر پدرش عبدالمطلب در حجون دانسته اند . ( 2 )

چون ابوطالب به رحمت حق پيوست ، علي ( عليه السلام ) پيامبر را مطّلع ساخت . آن حضرت مي گويد : « پيامبر را از رحلت پدرم آگاه كردم ، پيامبر گريست و فرمود : برو او را غسل بده و كفن نماي و دفنش كن ، غَفَرَ اللهُ لَهُ وَرَحِمَهُ » ( 3 )

امام موسي بن جعفر ( عليه السلام ) مي فرمايد : او به پيامبر و آنچه آورده بود ، اقرار كرد و وصايا را به او تحويل داد و در همان روز درگذشت . ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . لبيب البتنوني ، الرحلة الحجازيه ، ص 95

2 . همان .

3 . تذكرة الخواص ، ص 7 ، ابن ابي الحديد : پيامبر سخت گريست و دستور دفن و كفن به علي داد ، ابن ابي الحديد ، ج14 ، ص74 ؛ ابن سعد از واقدي جريان فوت را نقل كرده و مي گويد : پيامبر به شدّت گريست . عباس گفت : اي رسول خدا تو به او اميدوار هستي ؟ فرمود : آري ، به خدا من به او اميدوارم ، « وجَعَلَ رَسُولُ اللهِ يَسْتَغْفِرُ لَهُ أيّاماً لا يَخْرُجُ مِنْ بَيْتِهِ » ، تذكرة الخواص ، ص8 و يعقوبي حضور رسول خدا بر بالين او ، بعد از فوت وي ، نقل كرده و مي گويد : وقتي به رسول خدا گفته شد ابوطالب مرد ، در قلبش سنگين آمد و بر او به شدّت جزع كرد .

آنگاه داخل شد و سمت راست پيشانيش را چهار بار مسح كرد آنگاه طرف چپ پيشاني را نيز سه بار مسح كرد و گفت : « يا عمّ رَبَّيْت صغيراً ، وَكَفَّلْتَ يتيماً ، وَنَصَرَتَ كبيراً ، فجَزاكَ اللهُ عنّي خيراً » او به همراه جنازه از جلو مي رفت و مي فرمود :

« وَصَلَتْكَ رَحمٌ وَجُزِيتَ خَيرا » و نيز فرمود « اجتمعَتْ علي هذه الأمّة في هذهِ الأيّام مصيبتان لا أدري بأيِّهِما أنا أشدّ جَزَعاً » تاريخ يعقوبي ج2 ص 35 را ببينيد .

امام صادق فرمود : « لَمَّا تُوُفِّيَ أَبُو طَالِب نَزَلَ جَبْرَئِيلُ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ ( صلّي الله عليه وآله ) فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ اخْرُجْ مِنْ مَكَّةَ فَلَيْسَ لَكَ فِيهَا نَاصِرٌ وَثَارَتْ قُرَيْشٌ بِالنَّبِيِّ ( صلّي الله عليه وآله ) فَخَرَجَ هَارِباً حَتَّي جَاءَ إِلَي جَبَل بِمَكَّةَ يُقَالُ لَهُ الْحَجُونُ فَصَارَ إِلَيْهِ » . اصول كافي ، كتاب الحجة ، ص 342

4 . اقرّ بالنبي وبما جاء به و دفع إليه الوصايا و مات من يومه ، اصول كافي . الحجه ص333



| شناسه مطلب: 76259