درس پنجم: حجّ ابراهیمی ـ حجّ جاهلی
مقدّمه:
حَجِّ ابراهیم (علیه السلام)
مراسم حجّ در جاهلیّت:
مَواقف:
موقف مِنا:
اختلافات و امتیازات
سِقایت و رِ
درس سوم: ابراهیم خلیل(علیه السلام) مؤسس اُمّ القرای اسلامی محمّد تقی رهبر چنانکه قرآن به صراحت بیان می کند، کعبه نخستین خانه ای است که در روی زمین برای مردم بنا شده است; } اِنَّ أَوَّلَ بَیْت وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً{.(1) وه
درس سوم:
ابراهيم خليل(عليه السلام)
مؤسس اُمّ القراي اسلامي
محمّد تقي رهبر
چنانكه قرآن به صراحت بيان مي كند، كعبه نخستين خانه اي است كه در روي زمين براي مردم بنا شده است; } اِنَّ أَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً{.(1)
وهمانگونه كه از روايات استفاده مي شود: آدم ابو البشر پس از هبوط، به تأسيس اين خانه پرداخته است. ابو بصير از امام صادق(عليه السلام) چنين نقل مي كند:
اِنَّ آدَمَ هُوَ الَّذي بَني الْبَيْتَ وَ وَضَعَ أَساسَه، وَ أَوَّلُ مَنْ كَساهُ الشَّعْرَ، وَ أَوَّلُ مَنْ حَجَّ إلَيهِ .(2)
آدم نخستين كسي بود كه شالوده خانه كعبه را نهاد و آن را ساخت و نخستين كسي كه بود كه پوشش پشمين بر آن پوشانيد و اولين كس بود كه به سوي آن حج گزارد.
بنابراين، بنيانگذار اوّليه كعبه; يعني خانه مردم، حضرت آدم(عليه السلام) است وكسي جز خدا نمي داند كه پس از آدم و در طول قرن ها و دوران پيامبرانِ سلف، براين خانه چه گذشته
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ آل عمران: 961
2 ـ من لايحضره الفقيه، ج2، ص 157 ، اعلمي بيروت.
37 |
است.(1) اما آنچه مسلم است، روزي كه ابراهيم خليل به سرزمين اُمّ القري گام نهاد، آثار و
بقاياي بناي كعبه را خاك و سنگ و رمل بيابان پوشانيده بود و در اطراف آن حتّي يك خانه و يك ساكن وجود نداشته و شايد به دليل نبودن آب و آباداني، حتي يك پرنده در آن ديار پرواز نمي كرد.
در چنين وضعيّتي حضرت ابراهيم كه از طرف خداوند كعبه، مأموريت يافته بود تا مدينه فاضله توحيد را در آن سرزمينِ خشك و واديِ لَم يَزْرع بنيان گذارد، بدانجا گام نهاد و براي تأسيس اُمّ القرايِ اسلامي پيشگام شد.(2)
بدين منظور و براي پي ريزيِ نسل جديد، به امر خدا همسر خود هاجر و فرزندش اسماعيل را در آن وادي سوزان، سُكني داد تا خيمه توحيد را سرِ پا كنند و علم توحيد را افراشته دارند و او چنين كرد; } وَاِذْ بَوَّأْنا لإبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيتِ{.(3)
نقش بارز حضرت ابراهيم، تأسيس اُمّ القري، بر اساس مكتب توحيد و مفاهيم الهي است و بناي كعبه به عنوان كانون پرستش يكتا معبود، نقش نمادين را در اين ميان ايفا مي كند.
از اين رو ابراهيم در نيايش خود به خدا چنين مي گويد:
} رَبَّنا إنّي أسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي بِواد غَيْرِ ذِي زَرْع عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِي إلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ{.(4)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ چنانكه از برخي روايات استفاده مي شود دو هزار سال قبل از آدم، فرشتگان به تأسيس خانه كعبه پرداخته اند و آن را طواف نموده اند. من لايحضره الفقيه، ج2، ص44 و 45 از امام صادق (عليه السلام).
ازرقي نيز اين روايت را از امام باقر(عليه السلام) نقل كرده است. اخبار مكه، ص32 ، ازرقي مي افزايد: اين خانه اوّل به وسيله فرشتگان بنا شد و سپس به دست آدم و آنگاه شيث و بعد ابراهيم تا نوبت به جُرهم رسيد و آنگاه قصيّ بن كلاب جدّ چهارم پيامبر(صلي الله عليه وآله) و بعد به دست قريش و بعد به دست عبدالله بن زبير و سپس حَجّاج در عصر مروان، به نوبت، تجديد بنا گرديده است. اخبار مكه، ص31 و 32
2 ـ برحسب نقل، نوزده قرن قبل ازميلاد مسيح (سال1892 ق . م.) بناي كعبه به دست حضرت ابراهيم صورت گرفته است.
3 ـ حج : 26
4 ـ ابراهيم : 37
38 |
بار خدايا! من از فرزندانم كساني را در اين وادي لم يزرع در كنار خانه محترم تو اسكان دادم، تا نماز را بپا دارند، پس دلهايي را از مردم به سوي آنها متوجه گردان و از نعمتها روزي ده، باشد كه تو را سپاس گويند.
اگر به آيات حج وبناي كعبه و نقش ابراهيم و اسماعيل در تأسيس اُمّ القري و تشكيل نسل جديد كه در سوره هاي متعدد قرآن آمده است، تأمل كنيم، خواهيم ديد كه در همان مراحل نخستين هسته مركزي جامعه توحيدي واركان مدينه فاضله اسلامي بطور كامل و جامع تبيين شده و در كلام حضرت ابراهيم(عليه السلام)بدان اشارت رفته است.
از جمله در آيه 126 سوره بقره چنين آمده است:
} وَإذْ قالَ إبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَدَاً آمِنَاً وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهمْ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ...{(1)
و آنگاه كه ابراهيم گفت: بار خدايا! اين سرزمين را شهري امن قرار ده و ساكنانش را، آنانكه به خدا و روز قيامت ايمان دارند، از ثمرات روزي ده...
و در سوره ابراهيم آمده است:
} وَإذْ قالَ إبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذَا الْبَلَدَ آمِنَاً وَ اجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أنْ نَعْبُدَ الاَْصْنامَ...{.(2)
اركان جامعه توحيدي كه در اين آيات بدان اشارت رفته، عبارتند از:
1 ـ آبادي و عمران.
2 ـ امنيت عمومي.
3 ـ اقتصاد سالم.
4 ـ پيوستگي عواطف انساني و آرامش دل ها.(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بقره : 126
2 ـ ابراهيم : 37
3 ـ نكـ : مقاله آيت الله جوادي آملي، فصلنامه ميقات حج شماره 10 ص 14 به بعد.
39 |
در خصوص ركن اول مي گويد: } ...رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَدَاً...{بلد; يعني شهر و اين هنگامي است كه گروهي از انسان ها گرد آيند و زندگي اجتماعي را برگزينند و با تشريك مساعي و تبادل افكار و كار و كوشش، شهر يا قريه اي را پديد آورند.
يكي از بنيادهاي زندگيِ اجتماعي، جغرافياي شهري است كه شهر نشيني و مشاركت اجتماعي در آن شكل مي گيرد.
مي دانيم كه وقتي ابراهيم به اين ديار آمد، جز واديِ لَمْ يزرع پيرامون خانه، چيزي نبود و او با بناي كعبه، سنگ هاي اوليه زندگي شهري را پايه گذاري كرد.
ـ و اما در خصوص امنيت عمومي، واژه آمِن كه در هر دو آيه آمده مؤدّي اين مفهوم است; زيرا زندگي اجتماعي آنگاه انساني و سالم و بدون آسيب است كه در آن امنيت حاكم باشد و واضح است كه امنيت جز در پرتو ايمان و اخلاق و حاكميت قانون و حق و عدل ميسّر نخواهد بود.
به علاوه آن كه قرآن كريم سرزمين مكه و حرم را منطقه امن قرار داده و بر اين ركن بنيادين تأكيد فرموده است: } ...وَمَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً...{.(1)
و دعاي ابراهيم نسبت به ركن سوّم; يعني اقتصاد سالم اشاره دارد: } وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ{. همچنانكه قرآن كريم در آيات ديگر نيز بدان توجه داده است:
} ... أَوَلَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبَي إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْء...{.(2)
آيا حرم امني را كه هرگونه نعمتي به سوي آن سرازير مي شود، در اختيار آنان قرار نداديم؟
و در خصوص مطلب چهارم; يعني: پيوستگي عواطف انساني و آرامش دل ه آيه كريمه: } فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِي إلَيْهِم{بيانگر اين است كه در مدينه فاضله اسلامي، آنچه روح زندگي اجتماعي را تشكيل مي دهد پيوند دلها و گرايش قلبها به يكديگر است كه در پرتو عطوفت و رحمت، جامعه اي آباد از عواطف انساني و مهر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ آل عمران : 97
2 ـ قصص : 57
40 |
و محبت را پديد مي آورد و روابط اجتماعي را پايدار مي سازد. چه، در غير اين صورت
روابط قابل اعتماد نيست و بديهي است كه ارتباط قلبي انسان ها جز در پرتو ايمان به خداي يگانه و نفي هرگونه شرك و تعدّد خدايان، تحقق نمي يابد و اين تنها براي مؤمنان; يعني بخشي از انسان ها تحقّق پذير است، به همين دليل در آيه كريمه آمده: } اَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ...{ چه، واژه مِن تبعيض را افاده مي كند.
و شايد از آيه فوق اين نكته نيز به دست آيد كه اين گروه از مردم به مثابه قلب براي جامعه اند و جامعه اي كه ايمان ندارد قلب انساني ندارد.
محور اصلي اركان; حكومت و رهبري و بالأخره هسته مركزي جامعه توحيدي، امامت و رهبري و حكومت عدل الهي است كه در سايه آن اركان، مدنيّت اُمّ القراي اسلامي شكل مي گيرد و پابرجا مي ماند.
اين هسته مركزي و نقطه محوري نيز در دعاي حضرت ابراهيم(عليه السلام) مورد توجه قرار گرفته، آنجا كه از خداوند مي خواهد، پيامبري را براي ساكنان اُمّ القري برانگيزد كه آيات الهي را بر آنان فرو خوانَد و كتاب و حكمت بياموزد و از آلودگي هاي اخلاقي، پاكسازي و تزكيه كند: } رَبَّنا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ اِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ{.(1)
مدينه فاضله، انسان هايي را مي طلبد كه:
در بخشهاي اخلاقي پرهيزكار و وارسته باشند، مسائل خانوادگي و حقوق متقابل پدر و مادر و فرزند را رعايت كنند.
در مسائل اجتماعي ، امنيت ملي و آزادي و برادري و برابري و مانند آن را تأمين نمايند.
در مسائل سياسي از استبداد، استعمار و استثمار بپرهيزند.
بنابر اين مدينه اي فاضله است كه جامع همه اين شؤون باشد... و اگر جامعه اي بخواهد مدينه فاضله اي بسازد، به يقين بدون داشتن حكومت امكان پذير نخواهد بود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بقره : 129
41 |
وحكومت، زماني فاضله است كه از يكسو حاكمي آگاه، وارسته، مدير ومدبّر در رأس آن قرار گيرد واداره امورش را عهده دار باشد و از سوي ديگر مردمي آگاه ومطيع، امّت آن باشند. نه امام بدون امّتِ آگاه، توان تأسيس مدينه فاضله را دارد ونه امّت آگاه بدون امام.
ابراهيم خليل(عليه السلام) معمار و مهندس تمدّن، نقشه مدينه فاضله را بر اساس چهار ركن ويك هسته مركزي تنظيم نمود و آن را از خداوند تعالي مسألت كرد.
اركان چهارگانه عبارتند از: آبادي و عمران ، امنيت ، اقتصاد سالم ، عواطف و آرامش دلها.
اگر در سرزميني امنيت نباشد آزادي از آن رخت برمي بندد و اگر اقتصاد سالم نباشد معلوم است كه فرهنگ ساكنان آن پايين و پست شده و مسائل اخلاقي مراعات نمي شود و حتي با نبودن يكي از اين سه، زمينه كوچ فراهم مي شود. هيچ عاقلي حاضر نيست در شهري كه فاقد اين اركان تمدّن است زندگي كند.
علي بن ابي طالب(عليه السلام) فرمود:
لَيْسَ بَلَدٌ بأحَقَّ بِكَ مِنْ بَلَد، خَيْرُ الْبِلادِ ما حَمَلَكَ .(1)
بهترين شهرها جايي است كه توان رشد آدمي را تأمين كند. آري معمار تمدّن، ابراهيم خليل(عليه السلام) اين چهار اصل را براي تأسيس اُمّ القري لازم وضروري دانستند.
محور اصلي وقطبي، كه اين چهار ركن در مدار او مي گردند، آن عنصري است كه باعث مي شود تا يك سرزمين امن گردد و اقتصاد سالم داشته باشد. آزادي مردم تأمين ودل هايشان در آنجا بيارامد، حكومتي است كه در سايه وحي و رهبري انسان كامل (معصوم) شكل يابد، حكومتي است كه در سايه يك سياستمدار دين منشِ مدير، مدبّر و آگاه با تدوين قانون بر اساس رهنمودهاي آسماني تشكيل شده باشد.
ابراهيم(عليه السلام) اين معنا و عنصر را به عنوان ركن پنجم در رديف اركان چهارگانه نياورد، بلكه آن را عنصر اصلي و محور مي داند و اركان چهارگانه را در اطراف آن طـواف مي دهد; } رَبَّنا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً...{. اينجاست كه بايد گفت كار پيامبران تأسيس
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نهج البلاغة / حكمت شماره 442
42 |
حكومت است; حكومتي كه در رأس آن رهبري الهي باشد تا هم آيات الهي را بر مردم تلاوت كند و هم مردم را به معارف غيب آشنا سازد، هم حكمت هاي آسماني را فراسوي مردم نصب كند و هم به فكر تهذيب و تربيت و تزكيه امّت باشد. (1)
مكه در جغرافياي جهان
نقش محوري كعبه در وحدت امّت مسلمان و موقعيت شهر مكه و حرم و مركزيّت آن در جغرافياي معنوي جهان اسلام، شايان توجه است.
چنانكه مي دانيم، هر كشوري عاصمه و مركزي دارد كه ديگر نقاط كشور را زير پوشش حكومت مركزي قرار مي دهد. اين مركز بگونه اي انتخاب مي شود كه ارتباط و دسترسي به آن براي همه مردم علي السويه ميسّر باشد.
و از آنجا كه حكومت اسلامي بر پايه توحيد، در قلمرو كشورهاي بدون مرز است، انتخاب مكـه معظمه به عنوان اُمّ القراي جهـان اسلام و كعبه به عنـوان نماد وحـدت امّت و تمركز حكومت الهي و نقطه جمع يك صدفه واتفاق نبوده بلكه يك گزينش حساب شده زيبا و ظريفي است كه به لحاظ موقعيت مكاني وجغرافياي خاص صورت گرفته است.
به عبارت ديگر: مكه و ديگر شعائر ومشاعر حج، همچون ميقات ها، عرفات، مشعر، منا و خانه كعبه، در نقطه اي از زمين قرار دارند كه علاه بر قداست و ريشه تاريخي شان، دسترسي به آنها براي مردم جهان آسان تر از هر نقطه ديگر ميسّر مي گردد; از قاره آسيا و آفريقا گرفته، كه بيشترين جمعيت اسلامي را در خود جاي داده، تا اروپا و آمريكا و استراليا و شبه قاره هند و ... كه عمده جمعيت انساني را در بر دارد.
بدين ترتيب مكه مركز است و به تعبير دقيق قرآني اُمّ القُري و مادرِ همه شهرها است و ديگر مناطق زمين را بدين خاطر مي توان اطراف و حوالي آن ناميد كه گستره آن تا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بر گرفته از مقاله آيت الله جوادي آملي، ابراهيم خليل مؤسس اُمّ القري ، ميقات حج شماره 10، ص14 تا 18 با تلخيص، در ضمن به مباحث ما، در اين مجموعه، با عنوان امامت و حج توجه شود.
43 |
كرانه هاي اقيانوس هاي غير قابل سكونت ادامه دارد.
قرآن كريم با اشاره به اين نكته مي فرمايد:
} ... وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيّاً لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَي وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لاَ رَيْبَ فِيهِ ...{(1)
و بدينسان قرآن را با زبان عربي بر تو وحي نموديم تا مادر شهرها و كساني را كه در پيرامون آنند، انذار كني و از روز جمع (يعني قيامت)، كه ترديدي در آن نيست، بيم دهي.
چنانكه ملاحظه مي كنيم، مكه را اُمّ القري; يعني مادر شهرها خوانده و ديگر اماكن را حوالي و اطراف آن ناميده است.
افزون بر اين، با عنايت بدانچه در روايات دَحْو الأرض آمده: جايگاه كعبه و سرزمين مكه نخستين نقطه اي است كه در كره خاك آفريده شده و آنگاه اين نقطه گسترش يافته تا ربع مسكون زمين براي بشر مهيا گرديده است.
برخي روايات نيز به موقعيت جغرافيايي مكه و مركزيّت آن، به شيوه اي مشروح تر اشاره دارد; از جمله پيامبر خدا مي فرمايد:
كعبه از آن جهت كعبه ناميده شده كه در وسط زمين قرار دارد ; سُمِّيتِ الْكَعْبَةُ كَعْبَةً لأنَّها فِي وَسَط الاَْرْضِ .(2)
و نيز مرحوم صدوق روايت ديگري را از ائمه معصوم نقل كرده كه آن روايت اين است:
وَوُضِعَ الْبَيْتُ فِي وَسَط الاَْرْضِ لأَنَّهُ الْمَوْضِعُ الَّذِي مِنْ تَحْتِهِ دُحِيَتِ الاَْرْضُ، وَلِيَكُونَ الْغَرَضُ لأهْلِ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ فِي ذلِكَ سَواءً .(3)
خانه كعبه در وسط زمين نهاده شد; زيرا آنجا مكاني است كه زمين گسترش يافته،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ شوري : 7
2 ـ من لايحضره الفقيه، ج2، ص124
3 ـ همان. اين مضمون از طرف اهل سنت در كتب تاريخ و جوامع حديث نيز روايت شده است.
44 |
و بدين منظور كه براي مردم شرق و غرب بطور يكسان قابل دسترسي باشد.
نظريه دانشمندان جغرافيا
هر گاه به اطلس عمومي جهان بنگريم، موقعيت مركزي مكه نسبت به قاره هاي عالم جلب نظر مي كند. اما مطلب از بُعد علمي نيز قابل بررسي است.
نگارنده در صدد آن بود كه دلايل علمي اين موضوع را نيز از ديد دانشمندان جغرافيا و محاسبات دقيق تر در خطوط عرضي و طولي كره زمين به دست آورد. خوشبختانه در اين جستجو به مقاله اي برخوردم كه يكي از دانشمندان مصري تهيه كرده و با تصوير و نقشه هاي متعدد و محاسبات علمي، آن را به بررسي نهاده است.
دكتر حسين كمال الدين احمد ابراهيم كه رييس بخش هندسه مدني در دانشكده مهندسي دانشگاه رياض و استاد دانشگاه هاي قاهره و بغداد است، و صاحب تأليفات و مقالات متعدد علمي مي باشد، بامشورت و همكاريِ جمعي از دانشمندان مصري و غير مصري، طي تحقيق وسيع علمي و فني در مشخص كردن جهت قبله براي مردم جهان اثبات كرد، كه مكه در وسط ربع مسكون كره زمين قرار دارد.
وي در مقدمه مقاله اش مي نويسد: شايان ذكر است كه من پس از آن كه خطوط اوليه اين بحث را ترسيم كردم و جايگاه قاره هاي زمين را بر آن به تصوير كشيدم، به اين نتيجه رسيدم كه شهر مكه مركز دايره اي است كه از همه قاره هاي جهان مي گذرد; به عبارت ديگر قسمت خشكي زمين به صورت منظم در پيرامون كعبه توزيع شده است و بدينسان مكه را مي توان مركز بخش خشكي زمين دانست و خداوند بزرگ راست فرمود كه:
} وَكَذلِكَ أوْحَيْنا اِلَيْكَ قُرآناً عَرَبِياً لِتُنْذِرَ اُمَّ القُري وَمَنْ حَوْلَها{.(1)
آري، خداوند مكه را برگزيد تا مقرّ خانه محترم او باشد و رسالت آسماني از آنجا نشأت گيرد; زيرا مكه مركز دايره است و چنين موقعيتي ايجاب مي كند كه كانون دعوتي باشد كه همه جهان را در برگيرد و با همه ملّتها سخن بگويد و آن دعوت خاتم انبيا است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نكـ : به مقاله : اسقاط الكرة الأرضية بالنسبة لمكّة المكرّمة . مجلة البحوث الإسلامية شماره2، مورخه 1395 هـ . مقاله 50 صفحه است.
45 |
كه براي عموم بشريت مبعوث شده است.
مكه سرچشمه فيوضات براي تشنه كامان حقيقت و كعبه علم هدايت براي سالكان الي الله است. علاوه بر اين، آنها كه به يك آيين جهانشمول عقيده دارند، بايد يك مركز همگاني وجود داشته باشد تا از دور و نزديك در آن مركز گرد آيند و مسائل ديني، علمي، عملي و مشكلات اجتماعي، سياسي، اقتصادي و نظامي خود را مطرح كنند و براي صيانت از تهاجم بيگانگان، به مشورت و تبادل نظر و تشريك مساعي بپردازند.
به همين دليل است كه خداوند سبحان كعبه را} مَثابَةً لِلنّاسِ وَأمْناً{ ناميد. مثابه يعني مرجع و ملج و جايي كه مردم بدان پناه برند و بدانجا باز گشت كنند و در پرتو حريم امن آن به مصالح خود بينديشند.
ميقات زماني و مكاني حج:
يكي از مسائل شايان ذكر در مباحث اجتماعي ـ سياسي حج، نقش محوري زمان و مكان در تكوين و تشكيل امت واحد اسلامي است. از لحاظ مكاني چنانكه ديديم مكه و كعبه مركز عالم و محور ربع مسكون است، اما از لحاظ زماني، ماه ها و روزهايي براي مراسم عبادي ـ سياسي حج برگزيده شد كه تابع تقويم هاي سنتي و محلي كشورها نيست، بلكه ماه ها و روزهاي قمري ملاك عمل است كه چون با گردش ماه و سيرقمر تعيين مي شود، محاسبه آن سهل تر و روزها و شبهاي آن براي همگان ملموس تر است.
اصولاً در همه احكام و شرايع كه قيد زماني دارد; مانند روزه، حج، محاسبات مالي، سنّ تكليف، عِدّه و غيره، همين ماه و سال قمري به رسميت شناخته شده و ملاك عمل قرار مي گيرد:
} إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتَابِ اللهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّموَاتِ وَالاَْرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ...{.(1)
عدد ماه ها نزد خدا دوازده است كه از آغاز آفرينش آسمان ها و زمين در كتاب خدا به ثبت رسيده كه از آنها چهار ماه حرام است، اين است دين استوار... .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ توبه : 36
46 |
قرآن كريم با اشاره به اين مطلب كه تغيير چهره قمر (ماه) از هِلال تا هِلالِ ديگر، يك تقويم طبيعي برگرفته از نظام تكويني براي مردم است تا قراردادهاي خود را براساس آن تنظيم كنند و در شناخت زمان حج، آن را شاخص قرار دهند، چنين مي فرمايد:
} يَسْأَلُونَكَ عَنِ الاَْهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ...{.(1)
در باره هلال هاي ماه ها از تو مي پرسند، بگو آنها بيانگر اوقات براي مردم و تعيين كننده موسم حج است.
و در جاي ديگر، با تصريح به ويژگي زماني واين كه ماه هاي معيّني براي مراسم حج تعيين شده است، مي فرمايد:
} اَلْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَلا فُسُوقَ وَلا جِدالَ فِي الْحَجِّ{.(2)
زمان حج، ماه هاي معيني است پس هركس در اين ماه ها حج گزارد، از سخن زشت و فسق و جدال بپرهيزد.
ماه هاي حج عبارتند از: شوال ، ذي قعده و ذي حجه و احرام حج جز در اين سه ماه جايز نيست. آنچه در جاهليت معمول بوده كه بر حسب مصلحت ماه هاي حرام را تقديم مي داشتند و يا به تأخير مي انداختند و از آن به نسيء تعبير مي شد، در اسلام مردود است و قرآن آن را ازدياد در كفر دانسته است: } إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيَادَةٌ فِي الْكُفْرِ...{.(3)پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) نيز در حجة الوداع بر اين مطلب تأكيد كرد و فرمود:
يا اَيُّها النّاسُ إنَّ الزَّمانَ قَدْ استَدارَ كَهَيئته يَوْمَ خَلَقَ اللهُ السَّماوات وَالاَْرْض فَلا شَهْرَ ينُسأ، وَلا عِدَةَ تخطا وَاِنَّ الْحَجَّ فِي ذِي الْحِجَّةِ اِلي يَوْم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بقره : 189
2 ـ بقره : 197
3 ـ نكـ : مجمع البيان، ج1، ص525; تفسير قرطبي، ج2، ص405 و...
47 |
الْقِيامَةِ .(1)
مردم! زمان به شكل نخستين; يعني روزي كه خداوند آسمان و زمين را آفريد، بازگشت، بنابراين، نه در ماه تغييري است و نه در عدد تحوّلي، و تا قيامت حج در ذيحجه خواهد بود.
مرحوم علامه طباطبايي در ذيل تفسير آيه:} الْحَجُّ أشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ{ مي نويسد: كلمه حج در اين آيه سه بار تكرار شده است و كاربرد اسم ظاهر به جاي ضمير مشتمل بر لطف ايجاز است و مقصود از حج در نوبت اول، زمان حج است و نوبت دوم، نفس عملِ حج است و نوبت سوم، زمان و مكان آن (2) يعني:
اوّلاًـ حج تنها در اين ماه ها بايد انجام شود و جز در اينها جايز نيست.
ثانياًـ كسي كه در اين ماه ها به احرام عمره و حج محرم شد، واجب است حج و عمره خود را تمام كند.
ثالثاًـ در زمان و مكان حج رفث و فسوق و جدال حرام است. (تفسير اين سه واژه را در موارد ديگر مقال آورده ايم) و در آيه ديگر به روزهاي معين نيز اشاره شده كه حاجيان به ذكر و دعا و انجام فرائض مي پردازند:
} لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسمَ اللهِ فِي أيّام مَعْلُومات{.(3)
مسلمانان به حج بيايند و شاهد منافعي باشند كه براي آنها منظور شده است و در ايام معين خدا را ياد كنند و به ذكر و نيايش با او بپردازند.
اين ايام، همان ايام مخصوص ذي حجه است كه اعمال حج در آن صورت مي پذيرد.(4)
اين ايام و ديگر مواقيت زماني حج نيز طبق افق مكه و سرزمين وحي است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تفسير قرطبي، الجامع لاحكام القرآن، ج2، ص402; تفسير رازي، ج5، ص166; ازرقي، اخبار مكه، ج1، ص186
2 ـ الميزان، ج2، ص79
3 ـ حج : 27
4 ـ در برخي روايات آمده كه مقصود روز عيد قربان و ايام تشريق است.
48 |
و بنابراين در زمان مخصوص و تعيين شده حج، هيچ چيز ديگر ملاك عمل نيست. از اين رو جمع حج گزاران هر چند در كشور خود عباداتشان را براساس تقويم قمري منطبق با افق كشورشان انجام مي دهند اما چون به حج آمدند بايد همه براساس يك تقويم و در زمان معين مناسك خود را انجام دهند تا اين عبادت جهانشمول، باآهنگ واحد صورت پذيرد و ناهمگوني درآن رخنه نكند و چنانكه در مناسك حج نيز آمده عمل اهل بلد و مردم مكه براي كليه حج گزاران حجت شرعي است كه بايد براساس آن عمل شود تا هيچگونه اختلافي مشاهده نگردد.
راز معنوي كعبه
و بايد به اينها افزود راز معنوي كعبه را، خانه كعبه از آن جهت كه به خداوند نسبت دارد و صاحب خانه آن را بَيْتي (1) ناميده، از قداستي بي مانند برخوردار است. كعبه چنانكه در روايت آمده، محاذي بيت المعمور ; يعني مطاف فرشتگان است، كعبه را از آن جهت كعبه گويند كه مكعب و مربع است; همانند بيت المعمور و بيت المعمور مربع است به موازات عرش كه آن نيز مربع است; زيرا كلماتي كه توحيد و اسلام برآن بنيان شده تسبيحات اربع است:
سبحانَ الله و الحمدُ للهِ و لا إلهَ إلاّ اللهُ و اللهُ أكبرُ .(2)
اما جالب است كه با وصف مربع بودنِ كعبه، طواف به صورت دايره انجام مي شود و نمازگزاران هر جا كه باشند، از مسجدالحرام گرفته تا اقصي نقاط جهان، به شكل دايره به سوي آن نماز مي خوانند; دايره اي كه نقطه مركزي اش (كعبه) دل هاي بيش از يك ميليارد مسلمان جهان را به سوي خود جذب مي كند و طواف كنندگان در طول دهر پروانه وار برگرد اين شمع جمع در چرخش بوده و خواهند بود. و اين به مفهوم مركزيت كعبه و محور بودن آن در حركت جمع امت مسلمان است و بدين ترتيب همه عوامل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بقره : 125
2 ـ برگرفته از تفسير مجمع البيان، ج1، ص382 ذيل آيه 125 سوره بقره.
درس پنجم:
حجّ ابراهيمي ـ حجّ جاهلي
صادق آئينه وند
لاِلِ رَسُولِ اللّهِ بِالْخَيْفِ مِنْ مِنيً *** وَ بِالرُّكْنِ وَ التَّعْريفِ وَالْجَمَرَاتِ
دِيارُ عَليٍّ وَ الْحُسَيْنِ وَجَعْفَر *** وَ حَمْزَةَ وَ السَّجَّادِ ذِي الثَّفَناتِ
وَ سِبْطَيْ رَسُولِ اللّهِ وَ ابْنَي وَصِيِّهِ *** وَ وَارِثِ عِلْمِ اللّهِ وَ الْحَسَنَاتِ
(دِعْبِل بن عليّ الخُزاعيّ)
منزلگاه هايِ آل پيامبر(صلي الله عليه وآله)، در مسجد خَيفْ در مِنا، در خانه كعبه، در عَرَفات و در جَمَرات است.
منزلگاهِ علي، حسين، جعفـر، حمـزه و سجّاد(عليهم السلام) آن كه از كثرت سجده، پينه بر جبين بسته است.
منزلگاه هاي، فرزند زادگـانِ پيامبر خـدا(صلي الله عليه وآله) و فرزنـدانِ وصـيِّ او، وارثـانِ علـمِ خداوند و همـه نيكي ها.
مقدّمه:
اصول حجّ ابراهيمي همان است كه دين مُبين تشريع فرموده است و دشوار بتوان از طريق متون و اسناد برجاي مانده ـ غير از قرآن كريم ـ به چيزي كه بتواند ترسيمي صحيح از آن بدست دهد، برسيم. ولي از آنجا كه امروز در ميان مذاهبِ اسلامي بر سرِانجام حج
65 |
بر نهجِ ابراهيم خليل(عليه السلام) و آنچه منظور دين مُبين است و به ويژه در آنچه به جوانبِ
سياسي و اجتماعي و تولّي و تبرّي مربوط مي شود، تفسيرهايي شده است كه به نظر مي رسد، طول زمان و حاكميت امويان و عبّاسيان و برداشت هاي سياسي و ملاحظات اجتماعي اي كه هريك از آنان داشته اند و نيز همسويي پاره اي از فقيهان و عالمان كه خود را با آن دو حاكميت، مربوط مي دانسته اند، در ايجاد آن بي تأثير نبوده است.
بي مناسبت نيست كه اگر آثار برجاي مانده از شعائر و مناسك حج ابراهيمي را بررسي كنيم.
در اين بررسي، برآنيم تا آثار انحراف و زمينه هاي آن را بيان كرده و با مروري، تبديل تلبيه هاي ابراهيمي به تلبيه هاي جاهلي و بهره گيري از آن در جهتِ خاطرِ مقاصد اجتماعي و سياسي و مباني شرك آلود، نشان دهيم.
آنچه مي تواند حجّ ابراهيمي را با نشاط كند و در آن روح و احتوا بدمد، مضامين و مزاميري است كه پيوسته مي بايد با تمسّك و توّسل بدان و با حضور دينيِ در حج، صدور بينشيِ ابراهيم خليل(عليه السلام) و محمد حبيب(صلي الله عليه وآله) را به ارمغان آورد و الاّ تمسّك بي روح در انجام مراسم و مواسم، يادآور حجّي است بي زيان كه از بوسُفيان هم به انجام مي رسيده است.
زيرا، حج به معناي عام ـ نه خاص ـ اسلام است; بلكه آنچه اسلام بدان دستور فرموده. برآن اصرار دارد، حج ابراهيمي است از ميان حجِّ جاهلي، حجّ حَنيفي و حجّ صابِئين.
حَجِّ ابراهيم(عليه السلام)
آنچه از مضمون اخبار وروايات عربي بدست مي آيد; حجّ درعصرحضرت ابراهيم(عليه السلام)به معني قصدِكعبه در مكّه وطواف خانه وتلبيه واجراي ساير مناسك بود.بت پرستي و شرك باآداب و عادات خود، بعداً، حجّ را نيز به عنوان يكي از سُنن بكارگرفت.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ الوثنية في الأدب الجاهلي، الدكتور عبدالغني زيتوني، ص 273
66 |
حجّ در قرآن كريم، از بارزترين شعائر توحيدي دين ابراهيم(عليه السلام) است. ابراهيم(عليه السلام)براي برپايي آن دعا كرده و آن را از مباني عقيده توحيدي خويش قرار داده است:
}وَ إذْ بَوّأْنَا لاِِبراهيمَ مَكانَ البَيتِ أَنْ لا تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَطَهِّرْبَيْتِيَ لِلَّطائفينَ وَ الْقَائمينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ * وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجَّ يَأتُوكَ رِجالاً وَعَلَي كُلِّ ضامِر يَأْتِيْنَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيق{(1)
و مكان خانه رابراي ابراهيم آشكار كرديم و گفتيم: هيچ چيز را شريك من مساز و خانه مرا براي طواف كنندگان و برپاي ايستادگان و راكعان و ساجدان پاكيزه بدار. ومردم را به حج فراخوان تا پياده يا سوار بر شتران تكيده از راه هاي دور، نزد تو بيايند.
آنچه امروز براي پژوهندگان تاريخ اديان جاي شك نيست، برپايي خانه خدا ديگربار، توسط حضرت ابراهيم و اسماعيل(عليهما السلام) است. پاسداشت آن و وضع منطقه حرم، همه از سُنن اوست.(2) اين سنّت در ميان اقوام ديگر كه در هزاره پيش از ميلاد مسيح(عليه السلام) يا بيشتر مي زيسته اند، معمول بوده و حرمت حرم و مكه را مرعي مي داشته اند.
كارشناسان كتب مقدس (عهد عتيق وجديد) و پژوهندگان اديان، وجود حضرت ابراهيم و اسماعيل را حدود دوهزارسال پيش از ميلاد مسيح، تخمين مي زنند. با اين حساب از پيدايش جديد كعبه با بناي ابراهيمي اكنون حدود 40 قرن مي گذرد.
ديودروس سيسيلي (Diodorus of Sicily) كه خود در قرن نخستين پيش از ميلاد مي زيسته، به هنگام ذكر نَبَطي ها سخن از كعبه به ميان آورده است:
پشت سرزمين نبطي ها، سرزميني است كه در آن مكان مقدسي (هيكلي) است كه همه عربها آن را سخت محترم مي دارند. (3)
پاره اي از محققين، برآنند كه لفظِ مَكُوراب (Macoraba) ودر تلفظ يوناني
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ قرآن كريم، سوره حج، آيات 26و 27 ترجمه عبدالمحمد آيتي.
2 ـ تاريخ العرب قبل العروبة الصّريحة في جزيرة العرب، محمد عزّة دروَزَه، ص 116 ـ 115
3 ـ Booth, the historical library of diadorus of the sicilian p.105
به نقل از تاريخ العرب في الاسلام، الدكتور جواد علي، ص 46
67 |
مقوروي ، كه يونانيان از آن نام شهري را مراد كرده اند، به معني مكان تقرّب به خدا، همان مكه است.
مي دانيم كه كلمه مَكْرُب يك واژه ديني قديمي است كه مقارن هزارسال پيش از ميلاد سبائيان آن را بكار مي برده اند.
بَطْلميوس (ptolemy)، منجم و جغرافيدانِ قرن دوّم ميلادي به لفظ فوق اشاره كرده است.(1)
براين اساس مي توان گفت كه لفظ مكّه براي خانه خدا صفت و نعت است و اسم خاص نيست. ولي براثر استعمال و اشتهار، برجاي اسم نشسته است، مثل بيت المقدس كه صفت برجاي علم نشسته است.
معادل همين كلمه بكّه است كه بنا بر رأي دكترجوادعلي هردو، تسميه واحدي است و در لهجه هاي قبايل ب را از طريق قلب و ابدال، جاي ميم قرار مي دهند، خاصه در لهجه هاي جنوبي جزيرة العرب.(2)
پاره اي از محققان، برآننـد كه لفـظ بَكّه به معنـاي وادي عربي، معـادل دره فارسي است:
} إِنَّ أَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلّذي بِبَكَّةَ مُبَارَكاً و هُديً لِلْعَالَمينَ.{(3)
نخستين خانه كه براي مردم بنا شده همان است كه در مكه است. خانه اي كه جهانيان راسبب بركت و هدايت است.
در قاموس آورده است: بَكَّةُ تُقال لِمكّةَ، أو لِما بين جَبَلَيْهَا.
به نظر مي رسد كه: واژه بَكْ سامي قديمي باشد. كلمه بُقعاه عبري به معناي دره بكار رفته است و بر دره واقع بين لبنانِ ساحلي و لبنانِ شرقي كه رومي ها سوريه فرو رفته مي ناميدند، نهاده اند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تاريخ العرب في الاسلام، صفحات 47ـ 45
2 ـ همان منبع، ص 48 ـ 47
3 ـ آل عمران: 96
68 |
شهر بَعْلبَك تركيبي مزجي است از دو واژه بَعْل (آلهه باستان) و بك دره. و اين همان نامي است كه به مناسبت آلهه معروف سامي ها، براين شهر نهاده اند.(1)
امروز اين دره را، دره بُقاع مي نامند و رود ليطاني آن را مشروب مي كند.
در قرآن كريم، از مكّه به نام أُمّ القُري (2) و قريه (3) ياد شده و در سوره زُخرف، آيه 31 آن را با طائف مقايسه كرده است:
} وَقَالُوا لَوْلاَ نُزِّلَ هَذَا اْلقُرآنُ عَلَي رَجُل مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمِ{(4)
گفتند: چرا اين قرآن بر مردمي از بزرگمردان آن دو قريه نازل نشده است؟
مُفسّران، غالباً قريتين را مكه و طائف ذكر كرده اند.
مسعودي در مروج الذهب آورده است: ابراهيم پس اقامت در مكه در حالي كه اسماعيل سي ساله بود، مأمور بناي بيت شد و با مساعدت فرزندش اسماعيل خانه را بساخت. (5)
آنچه كه از لحاظ تاريخي قابل اهميت و در خور توجه است، سخن مينگانا(Mingana) است كه از قول كشيش سُرياني نَرْسَيْ (Nar sai) در باره نبرد فرزندان هاجر در (بيت عربايه) ]در مرزهاي شام[ آورده است. اين خبر، اولين نقل قول يك تن از اهل كتاب است (متوفاي سال 485 ميلادي) كه از وجود قريش در شمال جزيره خبر مي دهد و با آنچه اخباريان و نسب دانان عرب، در ارجاع نسب قريش به اسماعيل آورده اند، مطابقت دارد.(6)
آيات سوره مباركه بقره (150 ـ 140) كه در آنها دسيسه هاي يهود در ميان مسلمين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تاريخ الجاهلية،الدكتور عمر فَرُّوخ، ص 109
2 ـ شوري : 8
3 ـ محمد : 13
4 ـ زخرف: 31
5 ـ Encyclopeedia of religion and ethics, by Hasting, vol. 8, p. 511
6 ـ مروج الذهب، ج 2، ص 164
69 |
درباره تغيير قبله، از بيت المقدس به كعبه، محكوم مي شود، مي فرمايد:
} وَ إِنَّ الّذِينَ أُوتُوا الكِتابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ مَا اللّهُ بِغَافِل عَمَّا يَعْمَلُونَ{(1)
اهل كتاب مي دانند كه اين دگرگوني به حق و از جانب پروردگارشان بوده است و خدا از آنچه مي كنيد غافل نيست.
بيش از هرچيز بر آگاهي يهود از افضليت و اقدميت كعبه برايِ محل قبله، اشاره دارد. و اين مي رساند كه آنان پيش از ظهور اسلام بر فضايل و سوابق و اتصال آن به حضرت ابراهيم مقرّ بوده و در اين باره براي اعراب سخن گفته اند.
از حج صحيح ابراهيمي غير از آنچه قرآن كريم تعليم مي دهد، چيزي كه يقين آور باشد، در حافظه تاريخي برجاي نمانده است. حج حنيفي كه مدّعي پيروي از حج آن حضرت است، گذشته از آنكه در تقابل با حجّ مشركين، طرح مي شود و نيز در محيط شرك آلود جاهلي بدان عمل مي شده است، چندان روشنگر نيست. گرچه در پاره اي موارد به شبهه شرك هم آلوده است.
به عقيده ما حجّ ابراهيمي، همان حج اسلام است، ولي ارزش و مكانت اين حج زماني شناخته مي شود كه ما حجّ جاهلي و حجّ مشركين را بازشناسيم و بتوانيم به مقايسه اي دست زنيم تا مبادكه خداي ناخواسته، رسوباتي از آن در ذهن مسلمين برجاي مانده باشد و در برابر حج ابراهيمي كه نخستين بار در اين عصر رهبر كبير انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، حضرت امام خميني ـ قدَّسَنَا اللّهُ بِسِرِّه الْعزيز ـ طرح افكند و بدان امر فرمود، رخ نمايد.
در باره ورود شرك به جزيرة العرب و شيوع آن، مورّخان گذشته، بريك نهج از قول نرفته اند; پاره اي چون هِشام كلبي در الأَصنام، برآنند كه چون اسماعيل(عليه السلام)در مكه سُكني گزيد و اولاد او فزوني گرفت، به قصد معاش و بر اثر نزاع از مكه خارج شدند. اينان به احترام كعبه و براي پاسداشت قداست آن به هنگام سفر، پاره اي از سنگ حرم را با خود به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تاريخ العرب في الإسلام، ص 49 ـ 48
70 |
همراه مي بردند.
اين كار در دراز مدت باعث ايجاد بت تراشي و بت پرستي شد ودر نتيجه شرك جزيره را فرا گرفت.(1)
اينان در ديار غربت، برگرد همان بُتان مي چرخيدند و بسان طوافِ كعبه، برآنها طواف مي كردند. ولي هشام مي افزايد كه اينان حج را هم بنابر ارث ابراهيم و اسماعيل به جاي مي آوردند:
وَهُم بَعدُ يُعَظِّمُونَ الكَعْبةَ و مَكّةَ، ويَحُجُّونَ و يَعْتَمِرُونَ، عَلَي إِرْثِ إِبراهيمَ و إِسماعيلَ(عليهما السلام) .(2)
هُشام، همين علت گرايش به شرك و غلبه بر دين ابراهيم را، توجه بيش از حدّي مي داند كه اينان براي بُتان معطوف مي داشتند.
وي توضيح مي دهد كه با اين همه، بقايايي از عهد ابراهيم واسماعيل برجاي مانده بود كه اهل جاهليت، آن مناسك را با آدابِ شرك آلود در هم آميخته بودند و انجام مي دادند و حجّ جاهلي به معناي دقيق، از همين زمان شروع مي شود:
وَفِيهم عَلي ذَلكِ بَقايا مِنْ عَهْدِ إِبراهيمَ وإِسْماعيلَ يتنسَّكُونَ بِها: مِنْ تَعظيم الْبَيتِ، و الطّوافِ بِهِ، و الْحَجّ، و العُمْرَة، و الوُقُوفِ عَلي عَرَفَة وَ مُزدَلِفَة، و إِهْداءِ الْبُدْنِ، وَالإِهْلالِ بالْحَجِّ وَالْعُمْرَةِ، مَعَ إِدْخالِهِم فِيهِ مَا لَيْسَ مِنْهُ .(3)
با اين همه، در ميان ايشان، بازمانده هايي از رسوم عصر ابراهيم و اسماعيل برجاي بود كه از آن پيروي مي كردند، همانند تعظيم و طواف كعبه و حجّ، و عُمره و وقوف بر عَرفه و مُزدَلِفَه و قرباني شتران، و تهليل و تلبيه در حج و عمره، با افزودن چيزهايي برآن كه از آن نبود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ كتاب الأصنام، ابومنذر هشام بن محمّد كلبي، ص 6
2 ـ همان منبع، همان صفحه.
3 ـ همان منبع، همان صفحه.
71 |
مراسم حجّ در جاهليّت:
حج در جاهليّت از ابتداي روز نهم ذي حَجَّه، به هنگامي كه خورشيد نزديك به غروب مي رفت، آغاز مي شد. پيش از آن كساني كه قصد تجارت داشتند، در ماه ذي قَعده در بازار عُكاظ گرد مي آمدند و به مدت بيست روز به خريد و فروش مي پرداختند. پس از انقضاي مدت فوق، روانه بازارِ مَجَنَّه مي شدند و تا پايان ماه در آنجا به داد و ستد مي پرداختند. چون هلال ذي حَجّه پديدار مي شد به ذِي المَجَاز مي رفتند و هشت روز نيز در آنجا به داد و ستد مشغول مي شدند.
روز نهم مُنادي بانگ برمي آورد كه:
تَرَوَّوا بِالمَاءِ لاِنَّه لا مَاءَ بِعرفَةَ وَ لاَ بِمُزْدَلِفةَ .
ازآب به اندازه برگيريد كه در عَرفه و مُزدلفه آبي نيست.
اين روز را به همين مناسبت تَرْوِيَه گفته اند.در روز ترويه، موسمِ بازارهاي حجّ جاهلي پايان مي يافت.(1)
حُجّاج در روز نهم ذي حجّه وارد عرفه مي شدند. و بنابرنقل جاحظ، لباس خاص حجّ برتن مي كردند:
كانَت سِيماء أَهلِ الحَرمَِ إِذا خَرَجوا ِالَي الحِلِّ في غيرِ الأَشْهُرِ الْحُرُمِ أَنْ يَتَقَلَّدُوا القَلائدَ و يُعَلِّقُوا العَلائقَ، فَإِذا أَوْجَبَ أَحَدُهُم الْحَجَّ، تَزَيَّا بِزِيِّ الحاجِّ (2)
چهره اهل حرم، هنگامي كه در غيرماه هاي حرام، از اِحرام بيرون مي آمدند، آنسان بود كه برخود گردن آويز مي افكندند و كمربند مي بستند. ولي هرگاه حج بر يكي از آنان واجب مي شد، خود را به لباس حاجّ مي آراست.
قبل از آنكه وارد مواقف شوند، تلبيد مي كردند. عمل تلبيد عبارت بود از آنكه حاجّ مقداري از گياه خطمي و آس و سِدْر را با كمي از كتيرا به هم مي آميخت و آن رادرميان موهاي سرش مي نهاد، تلبيد براي آن بود كه از مرتب كردن مو و كشتن شپش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ الوثنية في الأدب الجاهلي، ص 284 ـ 282 و أسواق العرب في الجاهلية والإسلام، سعيد الافغاني ص .25ـ 249
2 ـ البيان و التّبيين، الجاحظ، ج3، ص 95
72 |
خودداري كنند.
اُميّة بن اَبي صَلْت، حاجيان تلبيد كرده را اينگونه وصف مي كند:
شَاحِينَ آباطَهُم لَم يَنزَعُوا تَفَثَا *** وَلمْ يَسلُّوا لَهُم قُملا وَ صِئْبانا(1)
آغوش هاي خويش را گشوده اند و موهاي به هم پيچيده را از هم باز نكرده اند. آنان نه شپشي و نه رشكي را نيز از موي باز نگرفته اند.
مَواقف:
نخستين موقف، همانگونه كه بيان شد، عَرفَه بود كه روز نهم ذي حجّه بدان وارد مي شدند.
در مورد نام عرفه وجوهي ذكر كرده اند; ازجمله اينكه جبرئيل حضرت ابراهيم را در مشاعر مي گردانيد و مواضع را به او ياد مي داد و او مي گفت: عَرَفْتُ يا اينكه گفته اند آدم و حوا بعد از هبوط در اينجا، همديگر را بازشناختند. نيز گفته اند كه در آنجا مردم با هم آشنا مي شوند.(2)
ياقوت گفته است: عَرفه، از عرف به معناي صبر است; زيرا براي رسيدن به آن صبر فراوان بايـد. و هم افـزوده است كه: مردم در اين وقـت به گناهـان خويش اعتـراف مي كنند.(3)
هوتسما(Houtesma) وقوف جاهليان را در عرفات به وقوف يهود بربالاي كوه سينا تشبيه كرده است.(4) كه در آنجا خداوند از طريق رعد و برق بر موسي تجلّي كرد.
از آلهه جاهليت در عرفات چيزي نمي دانيم، ولي احتمالا همان كوه قُزَحْ آلهه مزدلفه باشد كه خداي برق و توفان و رعد و باران بود، كه پيش تر ادومي ها آنها را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ شرح ديوان أمية بن أبي الصّلت، ص 80
2 ـ في طريق الميثولوجيا عندالعرب، محمد سليم الحوت، ص 150
3 ـ مُعجم البلدان، ج 3، ص 646
4 ـ Encyclopeedia of Islam, vol. 3, p. 32
73 |
مي پرستيدند و اكنون در ميان اهل جاهليت جز آتش افشاني بر آن در مُزدلفه چيزي بر جاي نمانده بود.
هر قبيله در عرفه موقف خاص داشته كه اكنون جز نام چند موضع برجاي نمانده است. وحدت صفوف حاجيان در اسلام، بي هيچ امتياز و موضعي خاص سبب شد تا اسامي آن مواضع از ياد برود.
آنچه از اين مواقف ويژه برجاي مانده يكي نَفْعَه است مربوط به قبيله رَبيعَه كه در شعر عمروبن قَميئَه آمده است.
و مَنْزلة بالحَجِّ أُخري عَرَفْتُها *** لَها نَفْعَةٌ لايُستَطاعُ بُروحُها(1)
منزلگه ديگري از براي اوست به نام نفعه كه نتواند آن را ترك كند.
قريش و اهل مكه خود را از ديگر اعراب متمايز مي دانستند و در موضعي نزديك قربانگاه در مُزدلفه بنام نَمِرَه جاي مي گزيدند.
كوه إِلال درعَرفه را معظّم مي دانستند و بدان سوگند ياد مي كردند. در شعر نابغه. چندجا از آن ياد شده و طُفَيل غَنَوي آن را در شعر آورده است:
يَزُرْنَ إِلالاً لايُنَحَّبْنَ غيرَه *** بِكُلّ مُلَبّ أَشْعَثِ الرأسِ مُحْرِمِ(2)
آن شتر سواران، در حالي كه تلبيه كُنان، غبار آلود و پريشان موي و محرم اند، جز زيارت كوه اِلال، قصد ديگر نكرده اند.
انتقال سريع از عَرفه به مُزدلفه را اِفاضَه يا اِجازَه مي گفتند. كساني بودند كه پيشاپيش آنان را هدايت مي كردند.
در سيره ابن هشام آمده است كه، غوث بن مُرّبن أدّ، مسؤول اجازه از عرفه بود و پس از او، فرزندانش اين مسؤوليت را برعهده داشتند. او و فرزندانش ر صُوفَه (3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ الوثنية في الأدب العربي، ص 287
2 ـ همان منبع، ص 289
3 ـ السّيرة النّبوية، ج 1، ص 119
74 |
مي گفتند. در وجه اين نامگذاري گفته اند: هنگامي كه مادرش او را به كعبه بست، پارچه اي پشمين بر او انداخت.
در حج ابراهيمي، بنابر نقل ابن عباس، پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) از حركت شتابان منع فرموده و دستور حركت به آرامي صادر كرد:
أيّها النّاسُ عَليكُم بِالسَّكينةِ فَإِنَّ الْبِرَّ لَيْسَ بالإيضَاعِ .(1)
اي مردم، آرام حركت كنيد، نيكي در شتابِ مزاحمت آلود نيست
برحسب نقل اَزرقي، اول كس كه بركوه قُزَح آتش افروخت، قُصيِّ بن كِلاب بود و اين كار تا ظهور اسلام ادامه داشت. شايد هدف از برافروختن آتش بربالاي آن، راهنمايي حاجياني بود كه ممكن بود، پيش از آنكه به مزدلفه برسند، تاريكي آنها را فرا گيرد.(2)
همه در مزدلفه كه بين عرفات و منا است گرد مي آمدند و حتي قريش و مكّيان نيز در اينجا خود را داخل جمع مي كردند. شب را در آنجا به دعا و تلبيه بسر مي آوردند و در انتظار برآمدن تيغ آفتاب مي ماندند. پاره اي از سرشتاب خطاب به كوه ثَبِير كه خورشيد از پشت آن برمي آمد، چنين مي خواندند:
اُشْرُقْ ثَبيرْ، كَيْما نُغِيرْ .
خورشيد برآ، تا از اينجا براي قرباني كردن روان شويم.
در حجّ ابراهيمي، برخلاف حج مُشركين، افاضه از عَرفه، بعد از غروب و از مزدلفه پيش از طلوع آفتاب، انجام مي شود.
أبوذُؤَيْب هُذَلي، بيتوته مشركين درمُزدلفه واز آنجابه مِنارادر شعر زيركه در وصف حاجِّ مُشركي كه اعمال خود را شتابان براي خريد عسل، انجام مي دهد، آورده است:
فَباتَ بِجَمْع ثُمَّ تَمَّ إِلي مِنيً *** فَأَصْبَحَ راداً يَبْتَغِي الْمَزْجَ بِالسَّحْلِ(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ صحيح البخاري، ج 2، ص 201
2 ـ أخبار مكّه، ج 2، ص 154
3 ـ الوثنية في الأدب الجاهلي، ص 293
75 |
او شب را در مزدلفه بسر آورد و پس از آن به منا رفت، پس از انجام مناسك، با پول خود به دنبال خريد عسل است.
در بيان سبب شتاب در عبور از مزدلفه به قربانگاه مِني، تاريخ ساكت است، ولي مي توان حدس زد كه شايد براي گرفتن جاي مناسب، يا تعجيل در قرباني كردن باشد.
در مزدلفه هم، صُوَفه كار افاضه را انجام مي دادند و اين امر بر عهده خاندان هايي از قبايل بود.
موقف مِنا:
مشركان پس از ورود به منا به نَحْرِ هَدْي مي پرداختند. اين كار از صبحگاه تا غروب خورشيد ادامه داشت. با طلوع خورشيد، سنگهايي را به اماكن خاصي به نام مُحَصَّبْ و جِمار مي افكندند تا مكّيان آنجا را به زير كشت نبرند. معلوم است كه سنگها بايد درشت باشد تا كاملا زمين را غيرقابل كشت كند و اين با سنگريزه كه در حج ابراهيمي براي رمي جَمَرات بكار مي رود، تفاوت دارد.
جاهليان پس از نَحر و رمي در مِنا، ظاهراً از اِحرام خارج مي شدند. در كتاب الحيوان جاحظ، شعري از قول عبداللّه بن العَجْلان آورده كه همين مفهوم از آن مستفاد مي شود.
مُشركان پس از نَحْر، متوجه رمي مي شدند ولي انجام اين كار منوط به اجازه صُوَفَه اي بود كه از عرفه و مزدلفه، امر افاضه را برعهده داشتند و آنان تا نزديك غروب آفتاب رمي نمي كردند.(1)
در كتاب المُفضّليّات از قول شَنْفَري شاعِر صُعْلوكِ جاهلي بيتي آمده كه كلمه جِمار درآن آمده است.
قَتَلْنا قَتِيلا مُهْدِياً بِمُلَبَّد *** جِمَارَ مِنيً وَسْطَ الْحَجِيجِ الْمُصَوَّتِ(2)
ما محرمي را كه هَدْي به قربانگاه مي برد به قصاصِ مُحرمِ تلبيد كرده اي، در ميان جمره
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ السّيرة النبوية، ج1، ص 120
2 ـ المُفضَّليّات، الضَّبّي، ص 111
76 |
مِنا در بُحبوحه صداي حاجيان كُشتيم.
پس از فراغت از رمي، حاجيان را در عقبه محبوس مي كردند و هيچ يك اجازه حركت نداشتند تا آنكه ابتدا صَوَفه بگذرند. پس از عبور آنان، به حاجيان اجازه حركت مي دادند.
مُرَّة بن خُلَيف الفَهمي،اشتياق حاجيان به حركت و ممانعت صوفه از آن را در اين شعر بيان كرده است:
إِذَا ما اَجازَتْ صُوفُةُ النَّقبَ مِنْ مِنيً *** وَلاحَ قَتارٌ فَوقَه سَفَعُ الدَّمِ(1)
چون صُوَفه، اجازه عبور از مِنا ندادند، كنگره اي از دودِ گوشتِ قرباني كه بر روي آن هاله اي قرمزرنگ قرار داشت به هوا خاست.
مراسمِ حجّ پيش از غروبِ روز نهم ذي حجّه آغاز مي شد و پس ازعرفه و مزدلفه و آتش افروزي بر بالاي كوه قزح، و نحر هَدي وَ رمي جمار به هنگام غروب پايان مي يافت و در واقع شامگاه دهم ذي حجّه اينان از مراسم حج فراغت يافته بودند. تنها دخول مكه و طواف بود كه مي بايد به جاي آورند و آنگاه هريك به ديار خود روند.
مراسم حَلْق و تقصير، اكنون بعد از تلبيد انجام مي شد.
برحسبِ نقل صاحب تاج العروس، يمني ها، مقداري آرد يا قاووت بر موهاي تلبيد كرده خود مي بستند و چون حلق مي كردند، آرد يا قاووت فرو مي افتاد و فقرا از آن بهره مي بردند.(2)
البته بايد دانست كه عمل حَلق و تقصير تنها در منا انجـام نمي شـد، بلكه بنابرقول هشام كلبي:
كانَتِ الأَوْسُ والخَزْرَجُ و مَنْ يَأْخُذُ بِأَخْذِهم مِنْ عَرَبِ أهلِ يَثْربَ و غيرِها، فكانوا يَحُجُّونَ فَيَقِفُونَ مَع النّاسِ المَواقفَ كُلَّها، ولاَيَحْلِقُونَ رُؤُوسَهُم. فَإِذا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ معجم الشعراء، المَرزباني، ص 294
2 ـ تاج العروس، ج 3، ص 486
77 |
نَفَروا أَتَوْه، فَحَلَقوا رُؤُوسَهُم عِنْدَه وَ لاَيرَوْنَ لِحَجِّهِم تَماماً إِلاّبِذَلكَ .(1)
اوس و خزرج و هركه از عرب يثرب و غير يثرب كه بر روش آنان مي رفت، حجّ مي كردند و چون ديگران در همه مواقف حاضر مي شدند. ولي حلق نمي كردند. و چون از حج خارج مي شدند، نزد بتِ منات مي آمدند و حلق مي كردند. آنها حج را جز به اين عمل، كامل نمي شمردند.
اختلافات و امتيازات:
اگر مراسم حجِّ جاهلي را از خلال تاريخ و ادب مكتوب بررسي كنيم به اختلافاتي برمي خوريم كه خود ناشي از امتياز خواهي پاره اي از قبايل است. اين اختلافات پيش از هرچيز نحوه اجراي حجّ مُشركان را نشان مي دهد كه تحت نفوذِ خوي برتري جوييِ قبايلِ زورمند مكّي، رنگ ديني و وحدت خود را از كف نهاده بود.
حجاج جاهلي برسه دسته بودند: 1 ـ حُمْس 2 ـ حِلَّه 3 ـ طُلْس
1 ـ حُمْس: قرشيان خود را برتر از ساير عرب مي دانستند و به جهت مجاورتشان با مكه مي گفتند:
نَحْنُ أَهلُ الحَرَم، فَليس يَنْبَغي لَنا أَنْ نَخْرُجَ مِنَ الْحُرْمَةِ، ولاَنُعظِّمَ غيرَها كَما نُعَظِّمُها، نَحْنُ الْحُمسُ .(2)
آنگونه كه از اين متن برمي آيد، امتياز حُمْس خاصِّ ساكنانِ حرم از قريش بوده است.
در كتاب المُحَبَّر، آمده است: قُريشٌ كُلُّها، وخُزاعَةُ لِنُزولِها مَكَّةَ، ومُجاورتِها قُريش .(3)
براي معناي لغتِ حُمْس، دو وجه ذكر كرده اند:
الْحُمْسُ، جَمع أَحْمَسَ و حَمِس، مِنْ حَمِسَ: أَي; اشْتَدَّ وصَلُبَ في الدِّينِ و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ كتاب الأصنام، ص 14
2 ـ السّيرة النبوية، ج 1، ص 199
3 ـ المُحَبَّر، ابن حبيب، ص 178
78 |
الْقِتالِ، وَ قِيلَ: إِنَّهم لُقِّبُوا بِذَلكَ لاِلْتِجائِهِم بِالْحَمْسَاءِ، وَهِيَ الكَعْبَةُ، لاَِنَّ حَجَرَها أَبْيَضُ إِلَي السَّوادِ .(1)
پس با عنايت به متن فوق، حُمْس يا به معناي سختگيري و استواري در دين و نبرد است و يا به مناسبت رنگ سنگهاي كعبه است كه سفيد متمايل به سياهي است.
آنچه، پيروان حُمْس در حج ايجاد كردند، اينهاست: ترك وقوف در عَرفه و افاضه از آنجا به سوي مزدلفه.
آنها در عينِ اقرار به اين مناسك، مي گفتند: ما اهل حرميم نمي بايد از حرم بيرون رويم و غير حرم را تعظيم كنيم. چون حاجيان در عرفه قرار مي گرفتند، اينان در اطراف حرم وقوف مي كردند و شامگاهان به مزدلفه مي رفتند.
اين امر تا ظهور اسلام برجاي بود، تا كريمه 199 از سوره بقره، آن را ملغي كرد:
} ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ...{.(2)
سپس از آنجا كه ديگر مردم باز مي گردند، شما نيز باز گرديد.
ديگر كارها كه قريشيان بايد به جهتِ رعايتِ حُمس، انجام مي دادند، اين بود:
در خوردني، إِقّط، (شير خشكانده كه با آن غذا تهيه مي شد) نمي پختند. روغن داغ نمي كردند، شير برشير نمي افزودند و نگه نمي داشتند. و روغن نمي ماليدند، گوشت نمي خوردند و چيزي از گياه حرم مصرف نمي كردند.
در پوشيدني، پارچه مويين و پشمين از شتر و گوسفند و بز و پنبه اي نمي بافتند. ولباس جديد برتن مي كردند.
در مَسكن، در زير چادر مويين نمي رفتند و از سايبان آن بهره نمي گرفتند. اگر مي خواستند سايبان گزينند از چادرهاي چرمين استفاده مي كردند.(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ القاموس المحيط، ماده حمس .
2 ـ قرآن كريم، بقره، 199، ترجمه آيتي.
3 ـ المحبّر، ص 180 و السّيرة النبويه، ج 1، ص 202
79 |
از در خانه وارد آن نمي شدند، بلكه از پشت بامها داخل مي شدند.
قرآن كريم در سوره بقره، آيه 189، اشاره به اين عمل مي كند و از آن نهي مي فرمايد:
} وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ اتَّقَي وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا...{.(1)
...و پسنديده نيست كه از پشتِ خانه ها به آنها داخل شويد، پسنديده آن است كه پروا كنيد و از درها به خانه درآييد..
از ديگر آيين اهل حُمس، اين بود كه مي گفتند: بر غير اهل حرم، زيبنده نيست كه از طعام غير حرم در حرم بخورند، بلكه چون براي حجّ يا عُمره آيند بايد از طعامِ اهلِ حرم بخورند، يا بر وجه مهماني و يا بر سبيل خريد.(2)
نيز بر هر كه براي اولين بار به طواف مي آمد، الزام كرده بودند كه در لباسِ اهل حرم; يعني اهل حُمس طواف كند و اگر نيافت، عُريان طواف كند.(3)
همينسان اگر به مردي از خود زن مي دادند، هركه از او به دنيا مي آمد بر آيين حُمس بود.
اين امر، جنبه هاي سياسي و اقتصادي نيز داشت كه در قضيه تزويج حُمسيان با غير اهلِ حرم پديدار است. و پاره اي از شعراي جاهلي بر اين افتخار كرده اند.
2 ـ حِلَّه: قبايلي كه خارج از حرم بودند و در حِلّ مي زيستند، به حِلّه معروف بودند. اختلاف حِلّيان با حُمْسيان در اين بود كه، اينان در ايام حجّ، روغن ذوب مي كردند و خوراك إقّط مي خوردند و بر خود روغن مي ماليدند و گوشت مي خوردند.
و از پشم و مو، لباس مي بافتند و چادر برپا مي كردند. در لباس خود مناسك به جاي مي آوردند. پس از فراغت، چون داخل كعبه مي شدند، كفش و لباس را صدقه مي دادند و براي طواف از حُمسيان لباس كرايه مي كردند.(4)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ قرآن كريم، بقره، آيه 189، ترجمه آيتي.
2 ـ الوثنية في الأدب الجاهلي، ص 305 ـ 304
3 ـ السّيرة النبويه، ج 1، ص 202
4 ـ المحبّر، ص 180
80 |
3 ـ طُلْس: در باره طُلْس گفته اند كه اينان يمنيان اهالي حَضرموت و عَكّ و عجيب و ايادبن نزارند.
در وجه تسميه گفته اند، چون از مكان هاي دور مي آمدند و در حالي كه غبار راه بر آنها نشسته بود، به طواف خانه مي پرداختند، بدين نام خوانده شده اند.(1)
اينان در احرام بسانِ اهل حِلّه و در پوشيدن لباس و دخول خانه چون اهل حُمس عمل مي كردند.(2)
عُمْره: اهلِ جاهليت از حُمس و حِلّه و طُلس، به غير از حج براي عُمره هم به كعبه مي آمدند. در عمره خلاف حجّ، قبلا حلق كرده و از تلبيد خودداري مي كردند.
در ايام حج انجامِ عمره را گناهي بزرگ مي شمردند. و عمره در ماه هاي حج، ذي قعده، ذي حجّه و محرم را ]برحسب اعتقاد جاهلي[ بس نابخشودني مي دانستند و مي گفتند:
إِذَا بَرَأَ الدُّبُرْ وَعَفَا الْوَبَر، و دَخَلَ صَفَرْ، حَلَّتِ الْعُمْرَةُ لِمَنْ اعْتَمَرْ .(3)
چون پسين شتر از رنجِ سفرِ حج پاك شود و پشمش برويد و ماه صفر درآيد، عُمره برآنان كه عزم كرده اند، حلال شود.
عمره، از حيث احرام و طواف با حج فرقي نداشت، الاّ اينكه وقوفِ در عرفه و مزدلفه و مِنا و رمي جمار نداشت.
سِقايت و رِفادت:
چون مكه در دره اي لم يزرع واقع شده و از حيث آب كمبود داشت، عمده تلاشِ قريشيان در ايام حج تهيه آب براي حجّاج بود. اين عمل را سِقايه مي گفتند. گفته اند اول كس كه براي حُجّاج چنين كرد، قُصي بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ الوثنية في الأدب الجاهلي، ص 308
2 ـ المحبّر، ص 181
3 ـ صحيح البخاري، ج 2، ص 175،170
81 |
بعد از آب رساني، مشكلِ ديگر در اين ايام، اطعام بود، اين عمل را رِفاده مي گفتند و باز گفته اند، نخستين كس كه دست به اين اقدام زد، قُصي بود.(1)
اين شغل در اولاد قصي برجاي بود، پس از او هاشم بن عبدمناف و پس از او عبدالمطّلب پسرش و بعد از وي ابوطالب تا ظهور اسلام اين كار را برعهده داشت.
به غير از اين خاندان، كسانِ ديگر بودند كه در اين كار شركت مي جستند; ازجمله بايد عَدين بن نَوفِل را نام برد كه معاصر عبدالمطّلب بود و در صفا و مروه با شير و عسل به سقايت حاجيان مي پرداخت.(2)
طَواف و تَلْبيه:
آنچه كه قابل تأمل است و در حقيقت ماهيّت حجّ جاهلي را برمي نماياند، توجه به محتواي تلبيه ها و ارتباط آن با بتهاست. در اينجاست كه از حجّ آنان با آنهمه هيمنه ظاهري، جز حركاتي عبث و تلاشهايي بيهوده، برجاي نمي ماند.
به واقع، اعمال حجّ رموزي است الهي با روح توحيدي كه از خليلِ بُت شكن برجاي مانده است، غفلت در آن و بيگانگي با آن رازها و رمزها و دل تهي نكردن از غيرمطلوب و چرخيدن بي حضور، دَوَراني است خُسران آور.
از همه، عمده تر ربط بينِ آن رموز و شعائر در آن مواقف و مناسك، با صحنه بُروني است كه بعد از آن يك حاجّ ابراهيمي با او درگير خواهد بود، صحنه هايي كه بايد دين و دل و دنيا را برآيين ابراهيم(عليه السلام) و محمد(صلي الله عليه وآله) يعني اسلام بپردازد و در جمع بين اين سه، آن كُند كه خليل(عليه السلام) كرد و آن رود كه حبيب(صلي الله عليه وآله)رفت.
حج جاهلي، حج مُشركان بود، آنان پس از ورود به مكه، پيشِ بتان مي رفتند و به كُرنش مي پرداختند، در عرفه و مزدلفه و منا، پيوسته يا به ياد بت بودند و يا دركنارِ بت در
مِنا هفت بت را در نزديكي هاي جمرات سه گانه نهاده، تا حاجيان، پس از آن به آنان
1 ـ الوثنية في الأدب الجاهلي، ص 313به نقل از أخبار مكة.
2 ـ همان منبع، ص 315
82 |
تعظيم كنند. قربانگاه مِنا، پر از اَنْصاب بود، كه مشركان خونِ قرباني را برآن مي ماليدند.
در سيره ابن هشام از قول معاوية بن زبير آمده است:
فأُقسمُ بِالَّذي قَدْكانَ رَبِّي *** وَ أَنْصاب لَدَي الْجَمَراتِ مُغرِ(1)
سوگند به آنكه خداي من است و به بُتاني كه در نزديكي هاي جَمرات از شدتِ ريختن خونِ قرباني برآنان سُرخفام شده اند.
پس از ختامِ حج، احرامشان را پيرامون بُتان مي گشودند.
آنچه از خلال اشعار و آثار برجاي مانده جاهلي بدست مي آيد، همراهي انجام مناسك تلبيه با بانگ بلند است. بايد دانست كه از اين تلبيه كه خاص حجِّ ابراهيم است; (لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ لاَ شَرِيكَ لَكَ)، نشاني در دست نيست; بلكه تلبيه را به صورت زير و موافق با عقايد شرك آلودِ خويش، دگرگون كرده بودند:
لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ!
لَبَّيْكَ لاَشَريكَ لَكْ! إِلاَّشَريكٌ هُوَلَكْ!
تَمْلِكُهُ وَمَا مَلَكْ!(2)
در اين تلبيه باور شرك پديدار است. در حقيقت قرآن كريم در آيه از روي عقيده شرك آميز آنان پرده برمي گشايد آنجا كه مي فرمايد:
و ما يُؤمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ .(3)
و بيشترشان به خدا ايمان نياورند مگر به شرك.
ابن كلبي، اين تلبيه را خاصِ نزار و ابن اسحاق و ابن حبيب خاصِ قريش و ازرقي مربوط به همه مشركان مي داند. شكي نيست وقتي اهالي حرم به چنين تلبيه اي اقدام مي كردند براي اهالي حِلّ قابل پيروي بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ الوثنية في الأدب الجاهلي، ص 319 و The life of Muhammad, A. H. SIDDIGHI, p. 31
2 ـ كتاب الأصنام، ص 7
3 ـ قرآن كريم، يوسف، آيه 106، ترجمه آيتي.
83 |
بنابر نقل يعقوبي و ازرقي، هر قبيله به هنگام حجّ برگرد بُت خود تا ورود به مكه تلبيه مي كرد:
ذَلكَ أَنَّ عُبَّادَ كُلِّ صَنَم كانُوا إِذَا أَرادُوا الحَجَّ، انطَلَقُوا إِلَيه، و أَهَلُّوا عِنْدَه، و رَفَعُوا أَصْوَاتَهُم .(1)
پرستندگان هر بُت، چون عزم حج مي كردند، ابتدا به سوي آن مي رفتند و تلبيه كنان بانگ برمي آوردند.
نيز: إِذَا أَرادَتْ حَجَّ الْبَيْتِ وَ قَفَتْ كُلُّ قَبِيلَة عِنْدَصَنَمِها، وصَلُّوا عِنْدَهُ .(2)
هر قبيله چون قصد حجّ مي كرد، پيش بُت خود مي رفت و برآن نماز مي كرد.
پرستندگان هربُت از قبيله هايِ مختلف، تلبيه هايِ خاص داشتند. از اين ميان بُتهاي لات، عُزّي، مَنَاة، هُبَل، ذُوخَلَصَه، ذُوكَفَّيْن، جِهار، ذُرَيْح، ذولَبَّا، سَعيدَة، شَمُس، مُحَرِّق، مَرْحِب، نَسْر، يَعُوق، وَدّ و يَغُوث هريك داراي تلبيه هاي مخصوص به خود بودند كه در متون تاريخي برجاي مانده است و به جهت رعايت اختصار از ذكر آن خودداري مي كنيم.
غير از اين بُتان، قبايل كِنَانَة، ثَقيف، هُذَيْل، بَجِيلَة، جُذَام، عَكّ و أَشْعَر، رَبيعَة، قَيس عَيْلان، بَنو اَسدَ، تَميم، مَذْحَج، حِمْيَر و هَمْدان، بَكْربن وائل، بنو مَعَدّ، بنونَمر، نيز تلبيه هاي خاص داشتند.
به هنگام همخواني و تكرار تلبيه ها، كف مي زدند و صفير برمي آوردند.
مي توان گفت كه حج جاهلي آميزه اي از شرك، افتخارات قبيله اي و اغراض تجاري و اهداف سياسي قومي بود، از اينرو به هنگام گردآمدن، هر قبيله سعي داشت تا با بانگ بلند مظاهر اين آميزه هاي ناهمگن را در يك ميدان رقابتي به نمايش بگذارد.
قرآن كريم، از اين حركت مشركان به هنگام طواف چنين تعبير فرموده است:
} وَمَا كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَالْبَيْتِ إِلاَّمُكاءً وَتَصْدِيَةً{.(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ أخبار مكة، الأزرقي، ج 1، ص 75
2 ـ تاريخ اليعقوبي، ج 1، ص 296
3 ـ قرآن كريم، انفال، آيه 35، ترجمه آيتي.
84 |
دعايشان در نزد خانه خدا جز صفيركشيدن و دست زدن هيچ نبود...
مشركان پس از منا روانه مكه مي شدند و سه روز در مكه مي ماندند، اين سه روز را ايام تَشْريق گفته اند. در وجه تسميه آن اقوالي ذكر كرده اند: پخته شدنِ گوشت قرباني بر اثر تابشِ خورشيد، نحر قرباني به هنگام سركشيدن تيغ آفتاب.
اين سه روز را مهم مي شمردند ولي از اركان اساسي حج نبود.
غير اهِل حُمْس مي بايد، به هنگام طواف يا لباس به عاريه گيرد و يا اجاره كند و اگر نيابد، عُريان طواف كند. البته اين كار را آنان مي كردند كه نخستين بار به حجّ آمده بودند.
اهل حِلّ، پس از طواف، لباس را در مكاني نزديك مكه مي افكند و حق نداشت آن را بپوشد. اين لباسها را كه از شدت تابش خورشيد و تغييرات جوّي و لگدمال شدن، غيرقابل استفاده مي شد; لَقَّي (1) مي ناميدند.
طواف عُريان بر بيت رايج بوده و شامل زنان نيز مي شده است. آورده اند كه زني به هنگام طواف لباسي نيافت و به ناچار عريان به طواف پرداخت و چون از زيبايي بهره داشت، جمعي فراوان به نظاره پرداختند.
نيز آورده اند، كه پاره اي از مشركان، اين ايام را مغتنم مي شمردند و براي نظر سوء در اطراف كعبه گرد مي آمدند. خُفَاف بن نُدْبَه، كه به دنبال رؤيت معشوقه خود بود، بنابر قول خود در اين ايام توانست او را عريان نظاره كند; (وَ أَبْدَي شُهُورُ الْحَجِّ مِنْهَا مَحاسِناً وَوَجْهاً مَتَي...)(2)
ريشه اين گونه طواف را بايد در سودجويي حُمْسيان جُست كه سعي داشتند از طريق كرايه دادن لباس، آنهم براي يكبار، محل درآمدي براي خويش نگهدارند. اهلِ حلّ، يكي به جهتِ فقر و ناداري و ديگر به سببِ عدم تمكين در برابر مقررّات و امتيازاتِ برتري جويانه قريش، گاه زير اين بار نمي رفتند و چون غرض از حجّ، برپايي سُنّتي قبيله اي و جاهلي بود، حاضر مي شدند زنانشان هم عُريان طواف كنند!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ السيرة النبوية، ج 1، ص 202
2 ـ الوثنية في الأدب العربي، ص 340 ـ 339
85 |
برحسب نقل ابن كثير، آيه سي ام سوره اعراف براي جلوگيري از اين عمل نازل شده است:
} يا بَني آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَكُلِّ مَسْجِد...{(1)
اي فرزندان آدم، به هنگام هر عبادت لباسِ خود بپوشيد...
اِساف و نائله را در كنار كعبه نهاده بودند; يكي در لصقا و ديگري در محل زمزم. طواف كننده ابتدا از اساف شروع مي كرد و پس استلام حَجَرالأسْوَد و ختمِ طواف، بار ديگر حجرالأسود را استلام مي كرد و پس از آن با استلام نائله، طواف را به پايان مي آورد.
بنا بر رسم مُشركان، طوافِ حجّ و عُمره، هميشه جنبه تعبد نداشت; بلكه گاه براي اظهارِ خشم و شر و گواه گرفتن خانه بر ظلمِ دشمنان بود.
گفته اند كه ابوجُندَب بن مُرَّة، كسي را از اهالي مكه پناه داد، ولي زُهَير اللَّحياني، او را و زنش را بكُشت.
چون اين خبر به ابوجندب رسيد، از خانه بيرون آمد و پس از استلام ركن، عورت خود نمايان كرد و به طواف پرداخت، مردم دانستند كه او قصد شرارت دارد.(2)
سعي صَفا و مَروه هم جزو طواف بود ولي همه مُشركان، در آنجا سعي نمي كردند، اهل حُمْس و شايد برخي ديگر، به اين كار دست مي زدند.
سعي بين صفا و مروه از شعائر خليل(عليه السلام) بود ولي ترك و مسخ شده بود با ظهور اسلام و فتح مكه، دستور انجام آن از سوي پيامبر خدا صادر شد:
} إِنَّ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائرِ اللّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعتَمَرَ فَلاَجُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما{.(3)
صفا و مروه از شعائر خداست. پس كساني كه حجّ خانه را به جاي مي آورند يا عُمره مي گزارند، اگر برآن دو كوه طواف كنند، مرتكب گناهي نشده اند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ قرآن كريم، اعراف، آيه 30، ترجمه آيتي.
2 ـ خزانة الأدب، البغدادي، ج 1، 292
3 ـ قرآن كريم، بقره، آيه 158، ترجمه آيتي.