درس پانزدهم: حج و برائت از مشرکان
1 ـ برائت در آیین محمد (صلی الله علیه وآله)
2 ـ قطعنامه برائت
3 ـ علی (علیه السلام) و اذان برائت
4 ـ برائت، سیاس

درس پانزدهم: حج و برائت از مشرکان محمد تقی رهبر برائت از دشمنان خدا و آنچه مانع رشد و تکامل انسان و سدّ راه سعادت اوست، قبل از آنکه بُعد سیاسی ـ اجتماعی داشته باشد، جنبه اعتقادی و تربیتی دارد و مؤمن، به حکم انگیزه ایمانی و با تأسّی به خدا و رس

درس پانزدهم:

حج و برائت از مشركان

محمد تقي رهبر

برائت از دشمنان خدا و آنچه مانع رشد و تكامل انسان و سدّ راه سعادت اوست، قبل از آنكه بُعد سياسي ـ اجتماعي داشته باشد، جنبه اعتقادي و تربيتي دارد و مؤمن، به حكم انگيزه ايماني و با تأسّي به خدا و رسول، مي بايست از هرچه كه سدّ راه خدا است و هر كس كه در مقام خصومت با خلق اوست، تبرّي جويد و عُلقه روحي و عملي خود را قطع كند و با دشمنان خدا طرح دوستي نيفكند. قرآن به اين اصل مهم ايماني اهتمام ورزيده و بارها آن را متذكّر شده است; از جمله خطاب به پيامبر(صلي الله عليه وآله) مي فرمايد:

} لاَتَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الاْخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُوْلَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمْ الاِْيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوح مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّات تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُوْلَئِكَ حِزْبُ اللهِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمْ الْمُفْلِحُونَ{.(1)

هيچ گروهي را كه به خدا و روز قيامت ايمان دارند، نخواهي يافت كه با دشمنان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مجادله: 22



206


خدا دوستي كنند هرچند پدران، فرزندان، برادران يا خويشاوندانشان باشند. خداوند ايمان را در دلهاي اينان تثبيت كرده و با عنايت خاص خود تأييدشان نموده است و در بهشت برين جاي مي دهد. خدا از آنها خشنود و آنها از خدا خشنودند، اينها حزب خدا هستند و حزب خدا رستگارانند.

نكته شايان توجهي كه در آيه بدان اشاره شده و نبايد از آن به سادگي گذشت، ويژگي حزب خد ; يعني جامعه مؤمن و متشكّل اسلامي است كه عبارت است از برائت از دشمنان خدا و قطع رابطه مودّت با آنها. تنها در چنين صورتي است كه شاهد پيروزي بر احزاب و شياطين خواهند بود; چه، دوستي با دشمنان خدا جز ذلت و حقارت براي مسلمانان ببار نخواهد آورد و مع الأسف امرزه شاهد چنين سرنوشتي براي اغلب كشورهاي اسلامي كه با كفار طرح دوستي افكنده اند، مي باشيم. همچنين قرآن كريم در مقام نقل سخن حضرت ابراهيم با آذر و گروه بت پرست چنين مي گويد:

} وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لاَِبِيهِ وَقَوْمِهِ إِنَّنِي بَرَاءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ{.(1)

و آنگاه كه ابراهيم به پدر خود(2) و قومش گفت من از آنچه شما پرستش مي كنيد بيزارم.

و مؤمنان را به تأسّي جستن به ابراهيم و همراهانش فرا خوانده و مي فرمايد:

} قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَءَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَداً حَتَّي تُؤْمِنُوا بِاللهِ وَحْدَهُ...{.(3)

براي شما در (سيره) ابراهيم و يارانش سرمشق نيكويي است آنگاه كه به قومشان گفتند ما از آنچه جز خدا مي پرستيد بيزاريم، نسبت به شما كافريم و ميان ما و شما

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ زخرف: 26

2 ـ پدر ابراهيم تارَخ بود و آذر عموي ابراهيم بود و از آن رو كه تربيت و سرپرستي ابراهيم را داشته به عنوان پدر ناميده شده است. بنگريد به تفسير برهان، ج2، ص443 نشر مؤسسه البعثة و مجمع البيان و...

3 ـ ممتحنه: 4



207


دشمني و كينه پديد آمده تا به خداي يگانه ايمان آوريد....

چنانكه ملاحظه مي كنيم، ابراهيم باني كعبه و حج است و پيامبري است كه آيين حنيف او اساس و معيار در آيين اسلام شد، در مسأله برائت اسوه و سرمشق قرار گرفت و اين برائت تا بدانجا پيش مي رود كه به صورت كينه اي آشتي ناپذير نسبت به مشركان درمي آيد تا هنگامي كه آنان به صراط مستقيم توحيد بازگردند.

بدين ترتيب بر مؤمنان وحج گزاران و اهل قبله است كه قهرمان توحيد، ابراهيم(عليه السلام)را به عنوان اسوه حسنه سرمشق سازند و برائت از دشمنان خدا و بتهاي زمان و اقطاب شرك را، كه كمر به نابودي اسلام و به ذلت كشيدن مسلمانان بسته اند، طرد و نفي كنند و خطرشان را دست كم نگيرند و همانگونه كه در طواف و سعي و ساير مناسك، قدم جاي قدم ابراهيم مي نهند، همچون ابراهيم نقاب از چهره نمروديان زمان برافكنند و با شرك و بت پرستي و دجال هاي قرن، در هر چهره اي كه هستند بستيزند و از آنها اعلام برائت كنند و قلب خويش را از كينه آنان لبريز سازند و تا هنگامي كه ريشه فتنه و فساد بركنده نشود از پاي ننشينند.

باري، در بحث برائت ـ به عنوان سياست اصولي حج ـ چند مطلب را بايد به بررسي  نهاد:

1 ـ برائت در آيين محمد(صلي الله عليه وآله)

برائت ابراهيمي در آيين جهانشمول اسلام همچنان استمرار يافته و به شكل نهايي خود مي رسد. ابراهيم مبارزه با اقطاب شرك و انديشه بت پرستي را آغاز مي كند و محمد(صلي الله عليه وآله) به تكميل آن مي پردازد. بت ها را از كعبه بيرون مي ريزد و خانه خدا را پاكسازي مي كند و با بت پرستان و مشركان به نبرد برمي خيزد و برائت از آنان را با بانگ بلند در موسم حج اعلام مي دارد.

آيات متعددي از قرآن به برائت از كافران و مشركان و نبرد با دشمنان خدا و بيزاري از اعمال و جرائم آنان فرمان مي دهد.

در آغاز سوره ممتحنه مي فرمايد:



208


} يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوا بِمَا جَاءَكُمْ مِنْ الْحَقِّ...{.

اي كساني كه ايمان آورده ايد دشمن من و دشمنان خود را دوستان نگيريد و با آنها طرح دوستي نيفكنيد، در حالي كه آنها به آيين راستين شما كفر ورزيده اند.

و در پايان مي فرمايد:

} يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللهُ عَلَيْهِمْ قَدْ يَئِسُوا مِنْ الاْخِرَةِ كَمَا يَئِسَ الْكُفَّارُ مِنْ أَصْحَابِ الْقُبُورِ{.(1)

اي ايمان آوردگان، با آن گروه كه مورد خشموغضب خداهستنددوستي نكنيد، آنها از آخرت مأيوسند همانگونه كه كفار از اهل قبور نااميدند.

هرچند مصداق بارزِ غضب شدگان، به قرينه موارد ديگر قرآن، يهوديانند اما تنها آنان مورد نظر نيستند بلكه شامل ساير غضب شدگان از اهل كتاب، كفار، منافقان، مشركان و يا ساير دشمنان اسلام مي شود; زيرا الكفر ملّة واحدة ، در هر حال اين آيات با صراحت و قاطعيت، مؤمنان را از دوستي با دشمنان خدا برحذر داشته و بر آن تأكيد ميورزد.

آيات ديگري نيز در قرآن به چشم مي خورد كه پيامبر را به برائت از اعمال مشركان و مجرمان فرمان مي دهد، مانند:

} فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ{.(2)

پس اگر از فرمان تو سرپيچي كردند، بگو من از اعمال شما بيزار و روي گردانم.

               و :

} ... وَأَنَا بَرِيءٌ مِمَّا تُجْرِمُونَ{.(3)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ممتحنه: 13

2 ـ شعراء: 216 و نيز يونس: 41

3 ـ هود: 35



209


و من از جرائم شما برائت مي جويم.

وبدين ترتيب برائت دراعتقاد و عمل، مورد توجه قرآن قرار گرفته و به آن فرمان داده  است.

2 ـ قطعنامه برائت

علاوه بر آياتي كه در قرآن به صورت عام، در مسأله برائت وجود دارد و بخشي از آن از نظر گذشت، در سوره مباركه برائت يا توبه ـ كه مي توان آن را قطعنامه برائت ناميد ـ برخورد صريح و قاطع و اعلان جنگ با مشركان و پيمان شكنان را فرمان داده است. در اجتماع عظيم حج كه مسلمانان و مشركان حضور داشتند و در ايام عيد قربان يا عرفه، كه قرآن حج اكبرش ناميده است، آيات برائت به صورت رسمي به امر پيامبر(صلي الله عليه وآله) با بيان اميرمؤمنان، علي(عليه السلام)چنين تلاوت شد:

} بَرَاءَةٌ مِنْ اللهِ وَرَسُولِهِ إِلَي الَّذِينَ عَاهَدتُّمْ مِنْ الْمُشْرِكِينَ * فَسِيحُوا فِي الاَْرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُر وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللهِ وَأَنَّ اللهَ مُخْزِي الْكَافِرِينَ * وَأَذَانٌ مِنْ اللهِ وَرَسُولِهِ إِلَي النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الاَْكْبَرِ أَنَّ اللهَ بَرِيءٌ مِنْ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ...{.(1)

اين است برائت خدا و پيامبرش از مشركاني كه با آنان پيمان بسته ايد. اينك چهارماه مجال داريد در زمين سير كنيد و بدانيد كه شما خدا را ناتوان نتوانيد كرد و خداوند خوار كننده كافران است. و اين اعلامي است از سوي خدا و پيامبر او بر مردم در روز حج اكبر كه خداوند و پيامبرش از مشركان بري و بيزارند.

درباره اين آيات و آيات بعدي، نكاتي را بايد متذكر شد:

1 ـ اين سوره بر خلاف سوره هاي ديگر، بدون بسم الله نازل شده و چنانكه در روايات آمده، دليل آن اين است كه بسم الله مبشّر رحمت و امان است در حالي كه اين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ توبه: 3 ـ 1



210


سوره به منظور رفع امان و اعلام جنگ و تهديد به عذاب، نازل گرديده  است.(1)

2 ـ آغازگر برائت، خدا و پيام آور اوست و تنها يك امر سياسي و مقطعي نيست بلكه برگرفته از مصدر ربوبي است و براي مؤمنان بايد به عنوان يك حقيقت ايماني همواره و در هر عصر سرمشق باشد.

3 ـ مفهوم برائت، از بيزاري كه يك امر قلبي و عاطفي باشد، فراتر رفته و مستلزم كناره گيري، منزوي ساختن و طرد عملي مشركان و توطئه گران است و همانگونه كه مفسّران گفته اند: به معناي رفع امان و سلب مصونيت و عدم تعهد در برابر مشركان و حتي جنگ با آنان مي باشد، چه، آنان آغازگر توطئه بوده و نقض عهد كرده و مهلت و مدت پيمانشان به پايان رسيده است.

4 ـ با اين حال به مشركان چهار ماه مهلت داده شد تا مجال تفكّر و انتخاب داشته باشند و از گذشته خويش توبه كنند تا از امان و عطوفت اسلامي برخوردار گردند; زيرا هدف از برائت و جنگ و مبارزه همانا هدايت انسان ها و بازگرداندن آنها به راه حق و طريق سعادت آنها است نه انتقام جويي و كينه توزي و هرگاه بازگردند و تسليم آيين حق شوند، برادراني هستند كه با صلح و صفا در كنار ساير مؤمنان مي توانند زندگي كنند.

5 ـ سوره برائت در سال نهم هجرت و در مدينه نازل شد كه دعوت اسلام گسترش چشمگيري يافت و دولت اسلامي مستقر شد و پيامبر(صلي الله عليه وآله) از موضع قدرت با دشمن برخورد نمود تا آنان حساب كار خود را بكنند و بدانند كه اسلام از اين پس توطئه كفر و شرك را به هيچوجه تحمل نخواهد كرد.

6 ـ اعلام برائت، آغاز يك جنگ رواني تبليغي عليه كفر و شرك و زمينه ساز جنگهاي ميداني و تهاجمي به منظور مقابله با استكبار و فساد بود و سياست خارجي اسلام با جهان كفر را در صحنه تبليغ و جهاد و جنگ سرد و گرم مشخص مي كند: چنانكه آيه } فَإِذَا انسَلَخَ الاَْشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ...{(2) بيانگر است.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير تبيان و مجمع البيان از سخن علي(عليه السلام).

2 ـ توبه: 5



211


7 ـ برائت در روز حج اكبر (قربان يا عرفه) كه مسلمانان و مشركان حضور داشتند، با بانگ بلند اذان اعلام شد تا به گوش همه مردم از مسلمان و غير مسلمان برسد و تكليف مسلمانان نيز روشن شود و قبائل عرب خبر آن را بشنوند. اين موضوع در تاريخ اسلام نقش تعيين كننده داشت و زمينه گسترش اسلام و عقب نشيني سركشان را فراهم ساخت به طوري كه به دنبال اين هشدار، هيأت هاي نمايندگي عرب (وفود) يكي پس از ديگري رهسپار مدينه شدند و با پيامبر به مذاكره پرداختند و موجوديت اسلام را باور كردند.

8 ـ آيات برائت، خطر منافقان را، كه لحن ظاهرفريب و دلي آكنده از كينه و عداوت دارند، هشدار داده تا مؤمنان بيدار باشند و فريب نيرنگشان را نخورند; چراكه اگر آنان برنده اين مصاف شوند به هيچيك از اصول و تعهّدات انساني پايبند نخواهند بود.

9 ـ به مقاتله با مشركان بهويژه با اقطاب كفر و سردمداران شرك و تعقيب و مجازات آنها فرمان مي دهد; زيرا اينها آغازگر توطئه و خيانت بوده و پيامبر و پيروان او را از خانه خود آواره كرده و كمر به نابودي اسلام بسته اند.

10 ـ به مؤمنان توصيه مي كند كه از دشمن نهراسند و تنها از خدا پروا كنند كه خدا به دست مؤمنان، نكبت و عذاب را بر دشمن مي فرستد، تا تشفّي دل مؤمنان باشد.

11 ـ و بالأخره اين آزمايشي است براي مؤمنان و مجاهدان صادق كه جز خدا و رسول را پناه و همراز، اتخاذ نكنند.

3 ـ علي(عليه السلام) و اذان برائت

قطعنامه برائت را، كه مشتمل بر بخشي از آيات سوره توبه(1) و كلماتي چند از قول پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) در خصوص روابط آينده مسلمين و مشركين بود، علي(عليه السلام) به امر پيامبر(صلي الله عليه وآله)اعلام نمود. در اين مطلب مفسّران و مورّخان و محدّثان اتفاق نظر دارند، هرچند در جزئيات آن ديدگاه هاي مختلفي وجود دارد.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ در اينكه چند آيه از سوره توبه بوسيله علي(عليه السلام) در موسم قرائت شد ميان مفسّران اختلاف نظر وجود دارد. برخي 10 آيه، برخي 13 آيه و برخي 16 و برخي 28 و برخي تا 30 و 40 آيه را ذكر كرده اند. به تفسير مجمع، تبيان، طبري، فخر رازي، قرطبي، و... بازگشت شود.



212


برخي از مفسّران مي گويند: چون سوره برائت نازل شد، پيامبر اوّل آن را به ابوبكر سپرد و سپس (به امر خداوند) از او گرفت و به علي ابن ابي طالب(عليه السلام) داد. به دنبال اين مأموريت، علي(عليه السلام) بر ناقه پيامبر بنام عضباء سوار شد و خود را در ذوالحليفه به ابوبكر رسانيد و پيام رسول خدا را در خصوص تحويل دادن آيات به او ابلاغ نمود. ابوبكر كه از اين امر ناراحت بود نزد پيامبر بازگشت و علّت را از آن حضرت جويا شد. پيامبر فرمود: اين پيام را كسي جز من يا مردي از خاندان من نبايد ابلاغ كند. اين را حاكم به اسناد خود از انس بن مالك نقل كرده است. (1)

فخر رازي مي گويد: هنگامي كه سوره برائت نازل شد، پيامبر(صلي الله عليه وآله) علي(عليه السلام)را مأمور ساخت كه به موسم برود و آن را بر مردم قرائت كند. خدمت پيامبر عرض شد چرا اين مأموريت را به ابوبكر واگذار نكرديد؟ فرمود: جز مردي از (خاندان) من آن را ابلاغ نكند. آنگاه علي(عليه السلام) در روز عيد قربان نزديك جمره عقبه ايستاد و گفت:

اَيُّهاالناس! من فرستاده رسول خدا به سوي شما هستم. سپس سي يا چهل آيه و به قول مجاهد سيزده آيه از سوره توبه را تلاوت فرمود و اضافه نمود كه: من مأمورم چهار مطلب را اعلام كنم:

* از اين سال به بعد، مشركان حق نزديك شدن به خانه كعبه را ندارند.

* كسي نبايد برهنه طواف خانه كند.

* جز مؤمن داخل بهشت نگردد.

* با هركس عهد و پيماني هست بدان وفا مي شود. (2)

ابن كثير مضمون اين ماجرا را از احمد بن حنبل از انس بن مالك آورده است.(3)

ابوبصير از امام باقر(عليه السلام) نقل مي كند: علي(عليه السلام) در حالي كه شمشير خود را از غلاف بيرون كشيده بود، خطبه اي خواند و خطاب به مردم فرمود:


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مجمع البيان، ذيل آيه كريمه.

2 ـ التفسيرالكبير، ج15، ص318 دار احياءالتراث العربي، بيروت.

3 ـ البداية و النّهايه، ج5، ص38



213


لا يَطُوفَنَّ بِالبَيْتِ عُرْيانٌ، وَلا يَحِجَّنَّ البَيْتَ مُشْرِكٌ، وَمَنْ كانَ لَهُ مُدَّةٌ فَهُوَ اِلي مُدّتِهِ وَمَن لَم يَكُن لَهُ مُدّة فَمُدَّتُهُ أرْبَعة اَشْهر .(1)

برهنه حق ندارد طواف خانه كند، مشرك نبايد به حج بيايد، كسي كه پيماني دارد تا مدّت معين معتبر است، و كسي كه مدت معين ندارد تا چهار ماه مهلت دارد.

طبرسي از زيد بن نقيع نقل كرده است كه گفت: از علي(عليه السلام) پرسيدم شما براي ابلاغ چه چيزي اعزام شديد؟ پاسخ داد: چهار چيز:

مشرك وارد خانه كعبه نشود، برهنه طواف نكند، هركس با پيامبر عهد و پيماني دارد تا زمان مقرر مجال دارد و به هركس ندارد تا چهار ماه مهلت داده مي شود .(2)

و نيز طبرسي گويد: علي(عليه السلام) پس از اعلام اين چهار مطلب، در نزديكيِ جمره عقبه، سيزده آيه از سوره برائت را تلاوت كرد.(3)

به طور خلاصه، منابع فريقين با اندك تفاوتي به نقل واقعه پرداخته اند، در پاره اي از اين منابع پس از آنكه پيامبر آيات را به ابوبكر داد جبرئيل نازل شد و از آن حضرت خواست كه آيات را از وي گرفته به علي(عليه السلام)بسپارد.(4)

اين مطلب را ابن شهرآشوب از جماعتي از محدّثان عامه همچون طبري، بلاذري، ترمذي، واقدي، قرطبي، سمعاني، احمد حنبل، ابو يعلي، ابن بطه و جمع ديگري از اهل حديث آورده است.(5) شايد نكته مطلب اين باشد كه اين امر مهم و اساسي اسلام را بايد كسي در ميان جمع مسلمين و مشركين اعلام كند كه لحظه اي شرك نورزيده است تا در نفوس تأثير بيشتري بگذارد و آن كس جز پيامبر يا علي(عليهما السلام) نيست، همانگونه كه روايات فريقين گواهي مي دهد.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مجمع البيان، ج5، ص7

2 ـ همان.

3 ـ همان.

4 ـ البحراني، البرهان في تفسيرالقرآن، ج2، ص729 و 730

5 ـ همان، ص737



214


4 ـ برائت، سياست اصولي اسلام

در هر حال، اعلان برائت يكي از وقايع مهم عصر رسالت، در اواخر عمر شريف پيامبر(صلي الله عليه وآله) بود. بدينوسيله دولت اسلامي تثبيت شد و دعوت جهاني اسلام نيز آغاز گرديد و پيام ها و پيك هاي آن حضرت به سران دولت ها و ملل گسيل شدند. اين وقايع چهارچوب سياست اسلامي و خط مشي مسلمانان را در رابطه با مشركان و منافقان و توطئه پردازان براي هميشه تاريخ مشخص مي كرد و براي استقرار نظام اسلامي بايد به عنوان يك دستورالعمل اصولي تلقّي گردد.

بدين ترتيب بنيانگذار اعلام برائت، شخص رسول خدا(صلي الله عليه وآله) است و سيره نبوي براي امت سرمشق جاوداني است (وَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ).(1)

توحيد ابراهيمي و نظام مقدّس اسلامي جز با برائت قوام نخواهد گرفت; زيرا برائت جنبه منفي توحيد و ولايت است و اين دو از يكديگر قابل تفكيك نيستند.

دكتر محمد حسين هيكل در كتاب خود حيات محمد(صلي الله عليه وآله) پس از طرح مسأله برائت و اعلام آن بهوسيله علي بن ابي طالب(عليه السلام) مي نويسد:

از آن روز بود كه پايه و اساس دولت اسلامي استقرار يافت. اساس معنوي يك دولت نوپا كه آيات برائت بر آن تكيه مي كند و علي(عليه السلام) تنها به خواندن آن در موسم بسنده نكرد بلكه آن آيات را به طور مكرر براي مردم در هر كجا كه بودند تلاوت مي نمود.

وي سپس مي نويسد: هرگاه با دقت به اين آيات بنگري، به حق آن را بنياد معنوي در قوي ترين شكل آن براي دولت نوپاي اسلام خواهي يافت. اگر توجه كنيم كه نزول آيات برائت هنگامي بود كه جنگهاي پيامبر پايان يافته و طائف، حجاز، تهامه، نجد و بسياري از قبائل جنوب شبه جزيره به اسلام گرويده بودند، حكمت تاريخي نزول اين آيات، كه شالوده معنوي دولت را سامان مي دهد، روشن خواهد شد.

يك دولت نيرومند بايد داراي ايده و اعتقادي باشد كه همه بدان ايمان آورده و با

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ فضائل الخمسه من الصّحاح الستّه، ج1، ص224 و 225 از قصص ثعلبي، درّالمنثور سيوطي، تاريخ بغداد، ابن عساكر، نورالأبصار شبلنجي.



215


تمام توان از آن دفاع كنند و كدام عقيده برتر از ايمان به خداي يگانه اي كه شريك ندارد و
كدام عقيده همچون اعتقاد به بالاترين مظاهر هستي، كه جز خدا را در آن سلطنتي نيست و جز خدا را به ضمير راه نمي دهد، مي تواند نفس را بدينگونه مسخّر كند؟

حال اگر كساني بخواهند در برابر اين اعتقاد كه زيرساز دولت اسلامي است ايستادگي كنند، اينان تبهكاراني هستند كه هسته مركزي ارتجاع و فتنه و فساد را تشكيل مي دهند و از اينرو عهد و پيماني ندارند و دولت بايد با آنها بجنگد تا ريشه فتنه و فساد بركنده شود. (1)

حضرت امام خميني(قدس سره) در پيام تاريخي برائت چنين مي گويد:

حاشا كه خلوص عشق موحدين جز به ظهور كامل نفرت از مشركين و منافقين ميسّر شود و كدام خانه اي سزاوارتر از كعبه و خانه امن و طهارت و الناس كه در آن به هرچه تجاوز و ستم و استثمار و بردگي و يا دون صفتي و نامردمي است عملا و قولا پشت شود و در تجديد ميثاق أَلَسْتُ بِرَبِّكُم بت الهه ها و اربابان متفرّق شكسته شود و خاطره مهمترين و بزرگترين حركت سياسي پيامبر در } وَأَذَانٌ مِنْ اللهِ وَرَسُولِهِ إِلَي النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الاَْكْبَرِ...{ زنده بماند چراكه سنت پيامبر(صلي الله عليه وآله) و اعلان برائت كهنه شدني نيست و نه تنها اعلان برائت به ايام و مراسم حج منحصر نشود كه بايد مسلمانان فضاي سراسر عالم را از محبت و عشق نسبت به ذات حق و نفرت و بغض عملي نسبت به دشمنان خدا لبريز كنند و به وسوسه خنّاسان و شبهات ترديدآفرينان و متحجّرين و منحرفين گوش فرا ندهند و لحظه اي از اين آهنگ مقدّس توحيدي و جهان شمولي اسلام غفلت نكنند. (2)

سپس با اشاره به اين كه اعلان برائت متناسب با هر عصر و مبارزه با چهره هاي شرك و نفاق امري اجتناب ناپذير است مي فرمايد:

اعلان برائت مرحله اول مبارزه و ادامه آن مراحل ديگر وظيفه ماست و در هر عصر و زماني جلوه ها و شيوه ها و برنامه هاي متناسب خود را مي طلبد و بايد ديد در عصري

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حيات محمد، ص296 و 297

2 ـ صحيفه نور، ج20، ص111



216


همانند امروز كه سران كفر و شرك همه موجوديت توحيد را به خطر انداخته اند و تمامي
مظاهر ملي و فرهنگي و ديني و سياسي ملت ها را بازيچه هوس ها و شهوت ها نموده اند چه بايد كرد؟

آيا بايد در خانه نشست و با تحليل هاي غلط و اهانت به مقام و منزلت انسان ها و القاي روحيه ناتواني و عجز در مسلمانان، عملا شيطان و شيطان زادگان را تحمل كرد و جامعه را از وصول به خلوص، كه غايت كمال و نهايت آمال است، منع كرد و تصور نمود كه مبارزه انبيا با بت و بت پرستها منحصر به سنگ و چوب هاي بي جان بوده است و نعوذبالله پيامبراني همچون ابراهيم در شكستن بت ها پيش قدم، امّا در مصاف با ستمگران صحنه را ترك كرده اند؟ و حال آنكه تمام بت شكني ها و مبارزات و جنگ هاي حضرت ابراهيم با نمروديان و ماه و خورشيد و ستاره پرستان مقدمه يك هجرت بزرگ و همه آن هجرت ها و تحمل سختي ها و سكونت در وادي غير ذي ذرع و ساختن بيت و فديه اسماعيل مقدمه بعثت و رسالتي است كه در آن ختم پيام آوران، و سخن اولين و آخرين بانيان و مؤسسان كعبه را تكرار مي كند و رسالت ابدي خود را با كلام ابدي } اِنَّني بَرِيءٌ مِمّا تُشْرِكُون{ابلاغ مي نمايد كه اگر غير از اين تحليل و تفسيري ارائه دهيم، اصلا در زمان معاصر بت و بت پرستي وجود ندارد و راستي كدام انسان عاقلي است كه بت پرستي جديد و مدرن را در شكل ها و افسون ها و ترفندهاي ويژه خود نشناخته باشد و از سلطه اي كه بتخانه هايي چون كاخ سياه بر ممالك اسلامي و خون و ناموس مسلمين و جهان سوم پيدا كرده اند خبر نداشته باشد. (1)

و در بخشي ديگر از اين پيام آمده  است:

فرياد برائت ما فرياد برائت امتي است كه كفر و استكبار به مرگ او در كمين نشسته اند و همه تيرها و كمان ها و نيزه ها به طرف قرآن ها و عترت عظيم نشانه رفته اند و هيهات كه امت محمد(صلي الله عليه وآله) و سيراب شدگان كوثر عاشورا و منتظران وراثت صالحان، به مرگ ذلت بار و به اسارت غرب و شرق تن دهند و هيهات كه خميني در برابر تجاوز ديوسيرتان و مشركان و كافران به حريم قرآن و عترت رسول خدا و امت محمد(صلي الله عليه وآله) و پيروان ابراهيم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ صحيفه نور، ج20، ص111



217


حنيف ساكت و آرام بماند و يا نظاره گر صحنه هاي ذلت بار و حقارت مسلمانان باشد!. (1)

5 ـ اذان برائت، مكمّل اذان حج

حج نمايش يك جامعه اعتقادي و نمونه توحيدي است كه اسلام مي خواهد در جهان بنا كند; يعني با خدا در ميان خلق بودن كه كاملترين نمونه حركت جمعي است، حركت به سوي خدا همگام با خلق، حركتي حساب شده و آگاهانه به سوي كمال مطلق و ابديت و روي گرداندن از قصرهاي قدرت و گنجينه هاي ثروت و معبدهاي ضرار و ذلت.

بنابراين در اين رود عظيم و درياي پرخروش انسان ها، بايد زنده ترين شعارها كه همانا تجديد پيمان با خدا و توحيد خالص و نفي شرك و تبري از مشركان است بلند شود; زيرا شرك بزرگترين مانع بر سر راه كمال و همبستگي انسان ها است و اعلام برائت از بزرگترين گامها در جهت دگرگوني جامعه شرك آلود به جامعه موحد و بازگشت به هويت مستقل اسلامي و رهايي از وابستگي به قدرتهاي استكباري است; اين آفت عظيمي كه امت اسلامي را طي قرن ها از خود بيگانه ساخته و به دنباله روي بيگانگان كشانده است.

برائت بذر خشم و تنفر از بيگانگان را در دلهاي مسلمانان مي پرورد كه از وابستگي به قدرت هاي استكباري نجات يافته و روي پاي خود بايستند و سلطه كافران را بر مسلمانان نفي كنند; چنانكه قرآن نفي كرده است: } وَلَنْ يَجْعَلَ اللهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلا{.(2) و امت اسلام كه مي خواهد امام و اسوه و شاهد بر ديگر امت ها و ملت ها باشد، هنگامي شايسته چنين رسالتي است كه با ابراهيم همگام شود و در صراط مستقيم اسلام رهپوي شريعت محمد(صلي الله عليه وآله) گردد. و اين جز با استقامت در توحيد و تبرّي از شرك و نفاق، ميسّر نيست.

گفتني است كه: برائت نه تنها از مشركان و منافقان بلكه از انديشه شرك و نفاق

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ صحيفه نور، ج20، ص113

2 ـ نساء: 141



218


است و تا انديشه شرك در جهان هست برائت نيز هست; همچنانكه تا انسان در كره خاكي وجود دارد حج نيز خواهد بود. پس حج بي برائت حج نيست. اذان برائت مكمل اذان حج است كه يكي بهوسيله ابراهيم(عليه السلام) و ديگري بهوسيله محمد(صلي الله عليه وآله) انجام شد و اين دو جاودانه مي ماند.

6 ـ رمي جمرات، نماد برائت

يكي از مناسك حج رمي جمرات و سنگ زدن به تنديس شياطين است. اين حكم نيز همانند ساير مناسك، برگرفته از سنت و سيره ابراهيم خليل است كه هنگام عزيمت به منا به منظور قربان ساختن اسماعيل، با وساوس ابليس روبرو شد و او را رجم كرد و راه خود را پيمود و زيباترين نمايش ايمان و عشق را متجلي ساخت.(1)

برخي روايات، رمي شيطان در جمرات را به آدم(عليه السلام) نيز نسبت داده است كه بدينوسيله ابليس را از خود راند(2) و بدين ترتيب ابراز تنفر از شيطان همزمان با تعبد و تسليم در برابر خداي يگانه از آغاز تاريخ آدميان در تار و پود حج تعبيه شده و از آن جدا شدني نيست.

نكته اساسي، توجه حج گزاران به فلسفه رمي جمره و رجم شياطين است. آيا مفهوم واقعي رمي، همان سنگ زدن به ابليس و مجسمه سنگي اوست يا مفهوم وسيع تر و عميق تري وراي اين عمل نمادين نهفته است؟

بديهي است كه بينش اسلامي و حكمت الهي عميق تر از آن است كه رمي جمره را به رمي ستون هاي بي جان و حتي خود شيطان محدود سازد! بلكه مي توان گفت: صف آرايي و نبرد مؤمنان در برابر شيطان و صفات و مظاهر شيطاني و ابليس صفتان را در اين مصاف ملحوظ داشته است.

براي توضيح مطلب، بايد دانست كه فرهنگ قرآن از واژه شيطان و شياطين چه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ رجوع به مجمع البيان، تفسير سوره والصافات. من لا يحضره الفقيه، ج2، حديث 2135 و 2136

2 ـ علل الشرايع، 401



219


خواسته و از چه كساني به عنوان شيطان و ياران او ياد مي كند؟

هرچند مقصود از شيطان در كاربرد اوليه اين واژه، همان ابليس و سپاهيان او هستند اما به لحاظ صفات و ويژگي هاي شيطاني به انسان هايي نيز تعميم داده مي شود كه كانون شيطنت و استكبار و صفات رذيله اند و با وسوسه ها و افسون ها، راه رشد و كمال را بر بني آدم سد مي كنند و قرآن گاهي آنها را اولياي شيطان و گاه حزب شيطان و گاه برادران شيطان ناميده است. مانند اين آيات:

1 ـ } الَّذِينَ آمَنُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللهِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِيَاءَ الشَّيْطَانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفاً{.(1)

آنان كه ايمان دارند در راه خدا مي جنگند و آنان كه كافرند در راه طاغوت، پس با ياران شيطان نبرد كنيد كه توطئه و نيرنگ شيطان سست و ناتوان است.

اين آيه دلالت بر اين دارد كه هركس براي خشنودي غير خدا عملي انجام دهد، در مسير طاغوت گام برداشته كه تعبير ديگر آن، شيطان است و ياران طاغوت ياران شيطانند.(2)

2 ـ } اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمْ الشَّيْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِكْرَ اللهِ أُوْلَئِكَ حِزْبُ الشَّيْطَانِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطَانِ هُمْ الْخَاسِرُونَ{.(3)

شيطان بر آنها چيره شده و خدا را از يادشان برده است، آنها حزب شيطانند، بدانيد كه حزب شيطان زيانكارانند.

از اين آيه استفاده مي شود كه هركس خدا را از ياد ببرد در جرگه شياطين به حساب مي آيد.

3 ـ } إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِرَبِّهِ كَفُوراً{.(4)

آنان كه ولخـرجي و اسراف مي كنند برادران شيطاننـد و شيطان نسبت به خداي خود

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نساء: 76

2 ـ فخر رازي، التفسيرالكبير، ج5، ص189

3 ـ مجادله: 19

4 ـ اسراء: 27



220


كفرپيشـه است.

از اين آيه بر مي آيد كه اسراف و تبذير و عمل شيطاني كفران نعمت خداوند است. كساني كه دارايي خود را در راهي كه بر خلاف رضاي خدا است خرج مي كنند كفران نعمت كرده، همانند شيطانند كه فضل و نعمت الهي را كفران نمود. و بطور خلاصه: اسراف كاران شيطان هايي هستند در قالب انسان.

4 ـ } وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيّ عَدُوّاً شَيَاطِينَ الاِْنسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَي بَعْض زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً{.(1)

و نيز براي هر پيامبري، از شيطان هاي انس و جن، دشمني قرار داديم كه برخي به برخي ديگر سخنان فريبنده القا مي كنند.

مفهوم اين آيه اين است كه هر پيامبري داراي دشمناني از انسان ها و جنّيان هست كه خداوند آنها را رها ساخته تا آزمايش الهي عملي گردد و انسان ها به حسن اختيار و اراده خود راه خدا را انتخاب كنند و در هر حال آن عده از انسان ها كه به عداوت و دشمني با پيامبران مي پردازند، شيطانند در چهره انسان كه با كلمات ظاهرفريب و گمراه كننده مي كوشند راه سعادت را بر بندگان خدا سدّ كنند و به گمراهي و شقاوت بكشانند.

5 ـ } وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَي شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ{.(2)

و آنگاه كه با مؤمنان روبرو شوند، گويند ايمان آورده ايم و چون با شيطان هاي خود خلوت كنند گويند ما با شماييم، در حقيقت ما آنان را مسخره مي كنيم.

اين آيه در وصف منافقاني است كه به مؤمنان دروغ مي گفتند و در پرده با سردمداران كفر و نفاق كه عنصر شيطنت و عامل اصلي فساد بودند،(3) تماس داشته، نقش

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انعام: 112

2 ـ بقره: 14

3 ـ فخر رازي، التفسيرالكبير، ج1، ص77 و مجمع البيان، ج1، ص140 قيل رؤسائهم من الكفار عن ابن عباس و قيل هم اليهود الّذين امروهم بالتكذيب .



221


منافقانه بازي مي كردند و سردمداران اين توطئه يهوديان بودند. بنابراين همانگونه كه اهل لغت و تفسير گفته اند شيطان به هركس كه تمرد بر خدا كند اطلاق مي شود، خواه از انسان ها باشد خواه از جنّيان. (1)

و چنانكه در آيات گذشته ملاحظه كرديم، شياطين با صفات ويژه و در چهره هاي گوناگون ظاهر مي شوند; در چهره نفاق، اسراف و تبذير، فساد درزمين، مكر واستهزاي اهل حق، ياري دادن به طاغوت ها، اغفال از ذكر خدا و قرارگرفتن در حزب طاغوت و... .

با اين حال، رمي جمرات و برائت از شياطين، متضمن انزجار و تنفر قلبي و واكنش عملي در برابر شيطان صفتاني است كه با نفاق و نيرنگ و توطئه در مقام خصومت با مؤمنانند و رهروان راه ابراهيم و امت محمد(صلي الله عليه وآله) بايد با خشم آشتي ناپذير خود آنان را رمي كنند و از اعمال آنها بيزاري جويند و براي نفي آنها و كوتاه كردن دستشان از حريم اسلام، چاره اي بينديشند. و بدون ترديد در عصر ما، سران شياطين و اقطاب كفر و مراكز توطئه در لانه استعماري امپرياليسم و صهيونيسم جاي گرفته و همه توطئه ها را هدايت مي كنند.

اگر در عصر ابراهيم، شيطان مي خواست راه فداكاري در طريق عبوديت حق را بر ابراهيم و اسماعيل ببندد، امروز شبكه هاي استعماري و استكباري و مراكز توطئه آمريكايي و اسرائيلي با در دست داشتن هزاران ابزار ماهواره اي، تلويزيوني، راديويي، مطبوعاتي، خبررساني، عوامل جاسوسي و مزدوران بومي و غير بومي خود مي كوشند راه مسلمانان را به سوي قرآن و قبله سدّ كنند و از حقيقت اسلام دور سازند و با فرهنگ قرآن بيگانه نمايند تا از اسلام تنها اسمي بماند و بس و آنها بتوانند مقدرات كشورهاي اسلامي و فرهنگ و سياست و اقتصاد آنها را در قبضه گيرند و ثروتهاي خداداده امت مسلمان و مستضعفان و ملل محروم را به چپاول و غارت برند و با اين همه، مسلمانان از خود و سرنوشت خود غافل باشند و در سرزمين مقدس منا تنها خشم خود را متوجه سنگهاي بي جان كنند و از شياطين زنده و توطئه گران واقعي غافل باشند و سرچشمه شيطنت و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الطوسي، تفسيرالتبيان، ج1، ص23



222


فساد را نشناسند.

از اين رو در پيام حضرت امام خميني(قدس سره) به زائران خانه خدا آمده است:

مسلمانان بايد به فكر رمي استعمار از كشورها و سرزمين هاي اسلامي خود باشند و براي بيرون راندن جنود ابليس و برچيدن پايگاه هاي نظامي شرق و غرب از كشورهاي خود تلاش بنمايند و نگذارند دنياخواران از امكانات آنان در جهت منافع خود و ضربه زدن به كشورهاي اسلامي استفاده كنند. (1)

7 ـ جدال و برائت

يكي از سفسطه هايي كه مخالفان به منظور غير مشروع جلوه دادن اعلان برائت از دشمنان اسلام در موسم حج مطرح ساخته اند، خلط كردن مسأله برائت به مسأله جدال در حج است. آنها آيه شريفه }...لاَ جِدَالَ فِي الْحَجِّ{ را دستاويز ساخته و كوشيده اند برائت را از مصاديق جدال ممنوع قلمداد كنند و اين شعار زنده و جاودانه اسلام را در اين عصر، كه تيرهاي زهرآگين دشمنان به سوي اسلام نشانه مي رود، مشوه ساخته و از آن مانع شوند، اما توضيحي كوتاه در اين باره ضروري مي نمايد:

جدال به هيچوجه از مصاديق برائت نيست و اين دو از نظر مفهوم و مصداق و احكام كاملا متغايرند. اعلان برائت، چنانكه بحث مشروح آن گذشت، به معناي بيزاري، ابراز تنفر و انزجار از كفار، مشركان و مفسدان است كه قرآن پايه گذار آن بوده و سنت و سيره نبوي سند غير قابل انكاري بر مشروعيت و ضرورت آن است. اما جدال، از نظر لغت به مفهوم: محاجه، مناقشه و مجادله مي باشد.

در كليات ابوالبقاء آمده است: وَ الجِدال عِبارَةٌ عَن دَفْع الْمَرْء خَصْمَهُ بِحُجَّة أو شُبْهَة وَ هُوَ لا يَكُون اِلاّ بِمُنازَعَة غَيْرِه وَ النَّظَر قَد يُتِمُّ بِهِ وَحْدَه .(2)

جدال عبارت از اين است كه شخص طرف مخاصمه، خود را با حجّت و دليل يا شبه دليل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ صحيفه نور، ج20، ص114

2 ـ كليات ابوالبقاء، ماده جدل، ص325. و في معجم الوسيط: جادله: ناقشه و خاصمه.



223


دفع كند و اين جز با منازعه نيست... .

مفسّران نيز همين مفهوم را در تفسير آيه لحاظ كرده و جدال را به معناي محاجه، منازعه، مشاجره و خصومت گرفته اند(1) و هيچيك از مفسّران يا فقيهان; اعم از شيعه يا سني، برائت را از مصاديق جدال ندانسته است.

در اينجا به نقل چند مورد از اقوال عامه مبادرت مي كنيم:

فخر رازي هفت قول از اهل تفسير در معناي جدال آورده كه هيچيك از آنها به بحث برائت ارتباط ندارد. از كتاب موط مالك نقل مي كند كه نهي از جدال اشاره است به مجادله قريش در عصر جاهليت كه در مشعرالحرام وقوف كرده و از وقوف به عرفات خودداري نمودند و با آنان كه به عرفات رفته بودند در اين باره بحث و مجادله مي كردند و آنان نيز با اينها در جدال بودند. قرآن از اين كار نهي كرد و به پذيرش حكم الهي فراخواند.

همچنين از قاسم بن محمد نقل مي كند كه جدال ممنوع عبارت است از بحث و گفتگو در تعيين روزهاي حج، بدون اينكه به رؤيت هلال و ادلّه شرعي تكيه شود. و بالأخره جدال ممنوع، بنا به اين اقوال، جدال در روزها، ماه ها، موقف حج و مقبوليت و عدم مقبوليت آن است.(2)

قرطبي نيز در تفسير خود به نقل شش قول پرداخته، نظير آنچه از تفسير رازي نقل شده است. علاوه بر اين، از قول ابن مسعود، ابن عباس و عطاء آورده است كه گفته اند:

جدال، جرّوبحث با مسلمان است كه به خشمگين ساختن او و ناسزاگويي اش منتهي شود. قتاده جدال را به معناي دشنام دادن گرفته است. (3)

بيضاوي جدال را به مراء و كشمكش با همسفران و خدمتگذاران تفسير كرده است.(4) سيوطي و نحاس از قول ابن عباس و ابن مسعود و عطا و قتاده آورده اند: جدال آن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير تبيان، ج2، ص165 و مجمع البيان، ج1، ص523

2 ـ التفسيرالكبير، ج5، ص166 ـ 165

3 ـ نكـ : الجامع الاحكام القرآن، ج2 ص410 و نيز الدُرّالمنثور سيوطي ج1 ص397 ـ 395

4 ـ تفسير بيضاوي، ج1، ص179



224


است كه با دوست و همسفر خود جروبحث كني تا او را به خشم آوري ; والجدال أن تُماري صاحبَك حتّي تُغضِبَه .(1)

صابوني يكي از مفسّران معاصر اهل سنت همين معنا را در جدال لحاظ كرده و مي گويد:

المخاصمة و المجادلة مع الرفقاء و الخدم و غيرهم .(2)

جدال، كشمكش و مجادله با دوستان همسفر و خدمه و ديگران است.

سيوطي از ابن عباس و او از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) آورده است كه: وَ الْجدال جدال الرّجل صاحبَه (3) وي اختلاف در حج را نيز نقل كرده است.(4) ابن عربي نيز جدال را به معناي جدال در زمان حج گرفته و به حديثي از پيامبر(صلي الله عليه وآله) استناد كرده است كه بر اختلافات جاهليت خط بطلان كشيده و ملاك اعمال حج را همان موازين اسلامي و سير ماه و ايام حج قرار داده و فرموده است: فإنّ الزّمانَ قَدِ استَدارَ كَهَيْئَتِهِ يَوْمَ خَلقَ السّماواتِ وَالأرْض (5) براي تأييد اين نظريه مي توان صدر آيه را نيز قرينه گرفت:

} الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلاَ رَفَثَ وَلاَ فُسُوقَ وَلاَ جِدَالَ فِي الْحَجِّ...{.

مفسّران شيعه نيز به تفاسير فوق و نظاير آن اشاره دارند در عين حالي كه تفسير اهل بيت(عليهم السلام)را در معناي جدال آورده اند كه بنابه فرموده آنان: جدال عبارت است از گفتن لا والله و بلي والله و در يكي از اين روايات از امام موسي بن جعفر(عليه السلام) مفاخره نيز اضافه شده است: لا وَالله وَبَلي وَالله، وَالمُفاخَرَة .(6)

به طور خلاصه: هيچيك از مفسران; اعم از شيعه يا سني اعلام برائت را از مصاديق

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الدُّرالمنثور، ج1، ص396. معاني القرآن، نحّاس، ج1، ص131

2 ـ احكام القرآن، ج1، ص254

3 ـ همان، ج1، ص395

4 ـ همان، ص397

5 ـ احكام القرآن، ج1، ص135. از ابي بكر محمد بن عبدالله معروف به ابن العربي. و نيز معاني القرآن نحّاس، ج1، ص134

6 ـ تفسيرالبرهان، ج1، ص430. از عياشي و نيز وسائل الشيعه، ج9، ص282



225


جدال ندانسته اند و چنانكه پيش از اين گذشت، اعلام برائت، سنت و سيره ابراهيم(عليه السلام)است كه با نداشتن عده و عُدّه به بت پرستان صريحاً گفتند: }...اِنّا بُرَءَاءُ مِنْكُمْ...{ و سنت و سيره نبوي دليلي غير قابل انكار بر مشروعيت اعلام برائت از مشركان و مفسدان در موسم حج و اجتماع حاجيان است و هيچگونه دليلي وجود ندارد كه آن را به عصري خاص محدود كند بلكه حضرت ابراهيم(عليه السلام) و حضرت محمد(صلي الله عليه وآله)اسوه حسنه اي هستندكه قرآن براي پيروان آيين حنيف معرفي فرموده است.

بنابراين هرگاه بيم آن باشد كه كفار و مشركان و توطئه گران، با مسلمانان به خصومت برخيزند وظيفه مسلمانان است كه با تأسّي به رسول الله(صلي الله عليه وآله) در جمع جهانشمول اسلام از آنان اعلام برائت كنند و توطئه هاي آنان را افشا نمايند و روابط خود را با آنان قطع كنند. و بنابراين آنچه از مخالفان شنيده مي شود كه، اعلام برائت را از مصاديق جدال در حج قرار داده اند، هيچگونه مستند شرعي ندارد و ديكته شده از سوي استكبار جهاني و كساني است كه خواسته اند حج را از مفهوم سياسي اش تهي كنند و بي روح و بي رنگ سازند تا حجاج خانه خدا در برابر جناياتشان، لب فروبندند و نظاره گر غارت و هجوم آنان بر ارزشهاي اسلامي و سرمايه هاي مادي و معنوي مسلمانان باشند.


| شناسه مطلب: 76279