بخش 6
مکّه حرم کعبه طواف حجر الاسود صفا و مروه
151 |
عن هذا.»(1) زائراني كه از شناخت امامت و ولايت محرومند، هرگز ميهمان الهي و رسول الله و از ضيافت معنوي آن عزيزان برخوردار نيستند و براي زيارتشان ارج و حرمتي نيست. امام هشتم(عليه السلام)فرمود:«اگر دست شما به ستارگان آسمان مي رسد، دست و قدرت فكر و عقل شما نيز به كنه مقام امامت و ولايت خواهد رسيد.» كنايه از اين كه اوج مقام امامت به قدري بلند است كه دسترسي افكار بدان ممكن نيست.
فساد دل و جمود عين ناشي از دنياگرايي است و گناه كه فرمود:«ما جَفَّت الدّموع الاّ لقسوة القلوب و ما قستِ القلوب الاّ لكثرِة الذّنوب.» اين قساوت نمي گذارد انسان نور امامان(عليهم السلام) را بازبيند و گفتارشان را با گوش جان بشنود. منشأ دنياگرايي نيز يا نفس امّاره و شيطان دروني انسان است و يا ابليس و شيطان بيروني. آدمي در جهاد اصغر، دشمن بيروني را با سلاح گرم از پاي در مي آورد، اما در جهاد اكبر، نفس امّاره را با ناله و شيون مي بايد از پاي درآورد و راه دل را به سوي كرانه هاي معنويت و شنيدن گفتار گوهرين امامان معصوم(عليهم السلام) باز مي كند و سلاحش گريه است. كسي كه تضرع نكند و توشه اي معنوي برنگيرد، در جهاد اكبر پيروز نخواهد شد و بي بهره گرفتن از محضر رسول خدا(صلي الله عليه وآله) و امامان(عليهم السلام) به وطن خويش باز مي گردد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحار، ج 25، ص 125.
152 |
اميرمؤمنان(عليه السلام) در نامه اي به معاويه فضايل اهل بيت(عليهم السلام) را باز مي شمارد; نامه اي كه بسيار ژرف و ارزشمند است و خود را چنين معرّفي مي فرمايد:«نحن صنائع ربّنا و النّاس صنائع لنا.» و ابن ابي الحديد درباره اين جمله در شرح نهج البلاغه سخن مي گويد و آن را چنين نقل مي كند:«نحن عبيدالله و الناس عبيد لنا.» آن گاه امام(عليه السلام) مي فرمايد:«بسياري در جبهه ها كشته مي شوند، ولي كشته ما سيّدالشهداء لقب مي گيرد. شماري بسيار در معركه جنگ دستشان جدا مي شود، ولي كسي از خاندان ما كه دست او از پيكر جدا مي شود، به مقام الطيّار في الجنّة و ذوالجناحين بار مي يابد.» و سپس مي فرمايد:«اگر امامت و خلافت بر مبناي قرابت باشد، بنابر آيه شريفه (و اولو الارحام بعضهم اولي ببعض في كتاب الله) به ما مي رسد و اگر بر مبناي اطاعت و پيروي باشد، باز بنابر آيه شريفه (انّ اولي النّاس بابراهيم للّذين التبعوه و هذا النبّي و الذين آمنوا) به ما باز مي گردد. پس، بنابر آيه اوّل ما به پيامبر(صلي الله عليه وآله)نزديك هستيم و شما دور و بنابر آيه دوم، ما مطيع و پيرو هستيم و شما عاصي.»
پس اي عزيز، اكنون كه دانستي آل رسول(صلي الله عليه وآله) وسايط فيض الهي اند و تو توفيق يافته اي كه در جوار آن انوار مقدّس جاي گيري، بقيع را بحري ذخّار تصور نما و آنچه از آب رحمت مي خواهي، برگير كه هميشه فرصتها دست نمي دهد. دنياي خوب را، كه زمينه ساز آخرتي خوبتر باشد، از امامان پاك طلب
153 |
كن و آخرت و جنة اللقاء را درخواست نما.
مكّه
نامگذاري اين بلده طيّبه بدين نام از آن روي است كه لغت شناسان گفته اند: «انّما سميّت بذلك لقلّة مائها حيث كانوا يمكّون الماء فيها اي يستخرجونها.»(1) حَمَوي در معجم البلدان گويد: وقتي اعراب جاهلي گمان مي كردند كه حج آنان باطل شده است، با اينگمان نزد كعبه مي آمدند و هنگام طواف فرياد مي زدند و دستان خود را بر هم مي زدند و بعيد نيست كه آيه شريفه(و ما كان صلوتهم عند البيت الاّ مكاء و تصديه)(2) اشارتي به همين موضوع باشد.
مكّه مكرّمه و كعبه معظّمه از ديرباز نزد جميع طوايف و مردم حرمت و رتبه اي والا و ارجمند داشته است و نخستين كسي كه به زيارت كعبه آمد، آدم ابوالبشر بوده است و پس از او سلسله جليله انبيا، آن جا را ميعادگاه راز و نياز خود قرار دادند. مكّه، امّ القري و مادر مناطق است، منطقه وحي و امن است و همان گونه كه مادر، فرزندان خود را تغذيه مي كند، مكّه نيز امنيت و رسالت را به تمام فرزندان خود و مناطق و دنيا مي رساند. گردهمايي خداپرستان در مكّه، كه محلّ فروپاشي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1. لسان العرب.
2. سوره انفال، آيه 25.
154 |
بتهاست، به همه مسلمانان درس بت شكني مي دهد و «ابوذر»ها و «حسين بن علي»ها فرياد و حركت ظالم كشي خود را از كنار كعبه آغاز كردند و ندا سردادند و در پايان عالم هستي نيز بقية الله الاعظم قيام خود را از كنار كعبه آغاز خواهد فرمود.
رسول خدا(صلي الله عليه وآله) مي فرمايد:«هيچ پيامبري از قوم خود نگريخت مگر آن كه به مكّه آمد و خداوند متعال را عبادت كرد تا وفات يافت.» همچنين مي فرمايد:«هر كسي در مكّه بميرد، چنان است كه در آسمان سوم مرده باشد.» و نيز مي فرمايد:«روي زمين هيچ شهري را، جز مكّه سراغ ندارم كه هر عملي را در آن انجام دهند، يكي را به صد هزار مي نويسند.» و نيز نقل است كه فرمود:«هيچ شهري را در روي زمين نمي شناسم جز مكّه معظّمه، كه شراب الابرار يعني آب زمزم در آن باشد و مصلاّي اخيار در آن باشد زير ناودان طلا كه نيكان در آن جا نماز مي گزارند.
حرم
واژه هاي حَرَم و اِحرام و مُحرم از يك ريشه اند. احرام، خودشكني است. مُحرِم آن گاه كه احرام مي بندد، گويي حرم امن خدا را در وجود خود پديد مي آورد و منطقه وجود خود را منطقه اَمن و امان و صلح و آرامش مي كند و از آلودگيهاي مادّي
155 |
و شهوت و غضب، خويشتن را مي رهاند و از ويژگيهاي حيواني دور مي شود. آن گاه كه مُحرِم، مخيط را از خود دور مي سازد و دو جامه سپيد ساده بر تن مي كند، اين كار او نشان از جدايي از هر گونه وابستگي و پيوستگي مادّي دارد و همه نمودارهاي امتياز و فخر و برتري را كنار مي اندازد و زير پا مي گذارد و با گفتن «لبّيك» در ميقات عقد احرام مي بندد و همان گونه كه با تكبيرة الاحرام در نماز، حقّ انحراف از قبله را ندارد و هر كلامي جز كلام حق بر او جايز نيست، در اين جا نيز نمي تواند از حق روي برتابد.
«لبيك» يعني اگر عمري به ديگران لبّيك گفته ام، اينك تنها به خداوند متعال لبّيك مي گويم و لبّيك را تكرار مي كنم تا در ژرفاي جانم لذّت بندگي را درك كنم.
اي مُجِرم مُحرم شده در كنج حَرَم *** مُحرم كه شدي بكوش مَحرم گردي
***
اي دل اگر عزم ديار يار داري *** قصد حجاز و كعبه و ديدار داري
شوق شهود حضرت دلدار داري *** اوّل ز دل نقش سوي الله پاك گردان
***
156 |
احرام چون بستي به كوي عشق ايزد *** لبّيك گفتي دعوت آن يار سرمد
گشتي چو محو جلوه آن حُسن بي حدّ *** ديدي درون كعبه دل نور سبحان(1)مولانا جلال الدين مولوي گويد: در خانه نمايند كه خواجه خانه و خداوند بيت نيز شايسته زيارت و ديدن است و البته اين كاري است سترگ و همتي مردانه مي طلبد و از همين روست كه عارفان مي گويند: حجّ خانه خليل، آسان است. امّا حجّ حَرَم جليل، كار شيرمردان است و لكلّ عمل رجالٌ.(2)
امام صادق(عليه السلام) فرموده است:«اَحرِم عن كلّ شيء يمنعك من ذكر الله ويحجبك عن طاعة الله.» و در تفسير آيه شريفه(لاََقعدنّ لهم صراطك المستقيم.)(3) آورده اند كه مراد از «مستقيم» در اين آيه شريفه، راه مكّه است كه شيطان بر آن مي نشيند تا مردم را از آن بازدارد.
گرچه در همه زمانها و مكانها مي توان به سوي پروردگار به حركت درآمد و ذات اقدس الهي در همه جا هست:(اينما تولوا فثمّ وجه الله)، (هو معكم اينما كنتم)، ولي نسيم فيض خاصّ الهي و عطر عنايات رحماني و ربّاني بر اساس حكمت الهي، در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1. ديوان الهي قمشه اي.
2. لب و لباب مثنوي.
3. الدّرّ المنثور، سيوطي، ج3، ص422.
157 |
مقاطع مكاني خاصّ و فصول زماني ويژه اي وزيدن مي گيرد كه پيامبر خاتم(صلي الله عليه وآله) فرمود:«انّ في ايّام دهركم نفحات الا فتعرّضوا لها.» اين گفتار گوهرين، گونه اي هشدار و بيدار باش است كه مواظب باشيد اين عطر و نسيم را از دست ندهيد; آن را دريابيد. توفيق درك ميقات براي احرام و كنار گذاردن تعلقات جسماني و دنيايي از بارقه هاي آن رحمت و نفحه الهيّه است.
مُحرم در ميقات آنچه را به مظاهر دنيايي متعلّق است، از خود دور مي كند و با احرام هر چه غير خداست، از خويشتن مي راند. او خود را به ربّ و مدبّر خويش نزديك مي نمايد و لباس احرام مي پوشد. امام صادق(عليه السلام) مي فرمايد كه در حجّ و نيز در عمره بايستي از ميقات مُحرِم شوي: «اعلم انّ من تمام الحجّ والعمرة اَن تحرم من المواقيت التي وقّتها رسول الله لا تتجاوزها الاّ و انت مُحرِم.» و ويژگي ميقات ذاوالحليفه و مسجد شجره آن است كه امام صادق(عليه السلام)درباره اش فرموده است كه در شب معراج آن گاه كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) عبور مي فرمود و سير آسماني داشت، محاذي مسجد شجره كه رسيد، ندا آمد:«يا محمّد!» پيامبر عرضه داشت:«لبّيك!» خداوند فرمود:«اَلَم يجدك يتيماً فآويتُ و وجتدك ضالاّ فهديتُ؟!» پيامبر فرمود:«اِنّ الحمد و النّعمة لك والملك لا شريك لك لبّيك.» از اين رو، در زمين نيز وقتي رسول الله(صلي الله عليه وآله)خواست محرم شود، از محاذي همان نقطه، كه در آسمانها لبّيك گفته بود، تلبيه را به
158 |
زبان مبارك براي محرم شدن جاري كرد.
كعبه
گفته اند كه وجه تسميه كعبه را دو وجه است:
1ـ چون اين خانه، بلند است.
2ـ چون خانه خدا به شكل مربّع است و در لغت عرب لفظ كعبه بر شكل مربّع اطلاق مي شود و درباره خانه خدا چون بسيار استعمال شده است، تعيّن يافته است. در قرآن كريم اين كلمه گاهي تنها و گاهي همراه با «البيت الحرام» آمده است و گاهي بر آن «بيت» و گاهي «مسجدالحرام» اطلاق مي شود. اوصاف كعبه در قرآن كريم، حرام و عتيق و معمور و محّرم آمده است:(انّ اوّل بيت وضع للنّاس للّذي ببكّة مباركاً و هدي للعالمين فيه آيات بيّنات مقام ابراهيم و من دخله كان آمناً) و در حديث آمده است: «ما خَلَقَ الله بقعةً احبّ اليه من الكعبة.»(1)
كعبه، بيت خداوند است. به ابراهيم(عليه السلام) دستور فرمود با اسماعيل(عليه السلام) بيت او را تطهير نمايد.
كعبه، خانه پدر ماست:(ملة أبيكم ابراهيم)
كعبه، خانه امن ماست:(من دخله كان آمنا)
كعبه، خانه آزاد است:(بيت عتيق)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. وسائل الشيعه، ج 9، ص 3.
159 |
كعبه، خانه مبارك است:(للّذي ببكّة مباركاً)
كعبه، خانه هر روز ماست;زيرا هر روز قبله ماست.
كعبه، يك پرچم است كه بايستي در زيرش گرد آييم و سرود توحيد سردهيم و هم قيامت را ياد كنيم و هم تاريخ را; زيرا مكّه جغرافي نيست; تاريخ است و زمين نيست، بلكه زمان است.
كعبه پرچم اسلام است. گرچه خداوند متعال مي توانست سنگهاي كعبه را از سنگهاي به ظاهر قيمتي قرار دهد، ولي هر چه ساده تر باشد به صفا نزديكتر است و پرچم گرچه پارچه اي بيش نيست، ولي يك ارتش نيرومند به آن افتخار مي كند و براي برقراري اش جانها فدا مي كند. همه مسلمانان در سراسر جهان به عنوان يك ارتش نيرومند، كعبه را پرچم و درفش خود مي شمارند. احترام و حرمت كعبه به گونه اي است كه روايات اسلامي حفظ و بقاي دين را وابسته به محفوظ بودن كعبه مي دانند. مادام كه كعبه برپا و برجاست، دين خدا نيز پاينده و استوار است.
امام صادق(عليه السلام)درباره كعبه مي فرمايد:«لا يزالُ الدين قائماً ما قامت الكعبة»(1) البته تن به سوي كعبه داشتن را سودي نيست براي كسي كه دل به سوي خداوند كعبه ندارد.(2)
هنگامي كه ابراهيم(عليه السلام) كعبه را تعمير مي فرمود و بالا مي برد،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1. همان، ج 8، ص 20.
2. همان.
160 |
ديوارها كه بالا رفت، دستش به آن نمي رسيد. اسماعيل(عليه السلام)سنگي آورد تا ابراهيم(عليه السلام) بر آن بايستد و سنگهاي ديوار كعبه را كار بگذارد و آن گاه كه كار به پايان رسيد، سنگ را كنار خانه گذاشت به گونه اي كه به خانه چسبيده بود و آن را كنار درِ خانه كعبه قرار داد و مأمور شد كه مقام را قبله خود كند. مدتها قبله همان بود و قرآن نيز مي فرمايد:(واتخذوا من مقام ابراهيم مصلّي)بنابراين، جاي مقام، جاي فعلي آن نيست و تغييراتي در آن روي داده است. رواياتي از شيعه و سنّي نقل شده كه در آنها آمده است:«كان المقام مُلصقاً بالبيت.» و مورّخان نوشته اند: «هو الّذي اخرّ المقام الي موضعه اليوم و كان ملصقاً بالبيت.» خليفه دوم اهل سنّت، مقام را به عقب كشيد و در محلّ كنوني قرار داد، امّا مورّخان به انگيزه اين كار اشاره نكرده اند. اميرمؤمنان(عليه السلام) در خطبه اي يكي از موضوعات تحريف شده را تغيير محل مقام ازمحلّي كه درزمان پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) بوده است، مي داند.
كعبه نخستين مكاني است كه براي عبادت خداوند در نظر گرفته شده است. امين الاسلام، طبرسي، ذيل آيه شريفه در مجمع البيان نقل مي كندكه مسلمانان با يهود در مقام تفاخر برآمدند و يهود بر مسلمانان فخر كردند كه بيت المقدس با عظمت تر و افضل از كعبه است، چراكه محل هجرت پيامبران الهي(عليهم السلام) است. مسلمانان نيز گفتند كه كعبه فضيلت بيشتري دارد و خداوند فرمود: نخستين بيت كعبه است.
161 |
مرحوم علاّمه طباطبائي نيز در تفسير قيّم الميزان مي فرمايد: نخستين قبله گاه كعبه بوده است; چرا كه كعبه به دست آدم بنا گرديد و توسط ابراهيم خليل الرحمان(عليه السلام) تجديد بنا و معماري شد:(واذ يرفع ابراهيم القواعد من البيت و اسماعيل ربّنا تقبّل منّا) و براي عبادت برگزيده گشت، برخلاف بيت المقدس كه توسط سليمان پيامبر(عليه السلام) چندين قرن پس از ابراهيم(عليه السلام) ساخته شد.
خانه كعبه، مبارك و داراي خيري بسيار است، مايه هدايت خلايق است و در شهر مكّه، نشانه هايي آشكار وجود دارد. انسان خائف و گريزان، در اين شهر و مسجدالحرام و كنار كعبه، در امان است و با كثرت رمي كنندگان، سنگ ريزه ها از بين نمي رود. پرندگان بر بالاي خانه پرواز نمي كنند و بيماران با نوشيدن آب زمزم شفا مي يابند و هتك كنندگان بيدرنگ به سزا مي رسند و اصحاب فيل در اين شهر هلاك شدند; چنان كه قرآن مي فرمايد:(الم تر كيف فعل ربّك باصحاب الفيل الم يجعل كيدهم في تضليل فارسل عليهم طيراً ابابيل ترميهم بحجارة من سجيل بجعلهم كعصف مأكول).
مقام ابراهيم(عليه السلام)، حجرالاسود، حطيم و زمزم و مشاعر و اركان كعبه، همه و همه آيات بيّنات حق تعالي هستند. در مسجدالحرام و كنار كعبه، دعا مستجاب است و دستور آمده است كه دعا كنيم; چنان كه امام صادق(عليه السلام) مي فرمايد:«اكثروا من الصلوة والدعاء في هذا المسجد.» سيره عملي بزرگان
162 |
معصوم(عليهم السلام) بر اين بوده است كه در حجر اسماعيل دعا مي كردند و از اين رو دستور است كه در حجر اسماعيل دعا بسيار بخوانيد. مرحوم علاّمه مجلسي نقل كرده است كه مكانهاي مناسب دعا عبارتند از:
1ـ زير ناودان طلا، كه در حديث آمده است«ماء الميزاب يشفي المريض.»
2ـ مقام ابراهيم.
3ـ حجرالاسود.
4ـ بين مقام و كعبه.
5ـ داخل كعبه.
6ـ چاه زمزم.
7ـ كوه صفا و مروه.
8ـ هنگام ديدن كعبه.
اما صادق(عليه السلام) مي فرمايد:«الصّلوة في المسجد الحرام تعدل مأة الف صلاة.»
توجّه به كعبه در حال نماز، پرستش كعبه يا سنگ و گل نيست بر خلاف آنچه ابن ابي العوجاء مُلحد مي انديشد، بلكه همه مسلمانان با وجود توجه به كعبه، خدا را مي پرستند و به خداوند يكتا مي گويند:(ايّاك نعبد و ايّاك نستعين) و علّت اين كه در نماز به كعبه روي مي كنند، اين است كه كعبه قديمي ترين معبد و خانه توحيد است كه به دست پيامبران بزرگ الهي(عليهم السلام)
163 |
براي اهل توحيد ساخته شده است و هيچ معبدي از نظر سابقه به پاي آن نمي رسد. از قرآن كريم برمي آيد كه خانه كعبه براي مردم ساخته شده است و بنابراين، حريمش نيز به اندازه تمامي مردم است; چرا كه حريم كعبه، بسان حريم مسجدي نيست كه واقف زمين آن را تعيين مي كند.
كعبه سرگذشتي طولاني و پر از حوادث را پشت سر گذاشته است. از آن جمله اين كه مدتها به صورت بتكده درآمد و ثنّيين و بت پرستان حجاز بتان خويش را در بالاي كعبه و درون آن قرار مي دادند و به كليدداري و توليتش افتخار مي كردند. خداوند به ابراهيم و اسماعيل(عليهم السلام) فرمان داد كه خانه من را تطهير كنيد و به ديگر انبيا(عليهم السلام) نيز گوشزد فرمود و آنان موظف شدند كه كعبه را از لوث بتان پاك كنند تا قبله گاه و مطاف نمازگزاران و زائران الهي باشد.
كعبه بوسه گاه هزاران مجنوني است كه در پي ليلاي ديدار،رنج باديه را بر دوش كشيده و بار هجران را تحمل كرده اند تا به طواف رسيده اند. كعبه عرش زمين استوفرش آسمانوزيارتش،فرض الهي بردوش مؤمنان مستطيع است. هنگام فتح مكّه رسول خدا 360 بت را، كه در اطراف حجر اسماعيل چيده بودند، مشاهده فرمود. هر يك از اين بتان در مقابل قبيله پرستنده اش قرار داشت. پيامبر(صلي الله عليه وآله)نزديك آمد و عصاي مبارك را بر چشم و شكم بتان گذارد و چند بار فرمود:(جاء الحق و زهق
164 |
الباطل انّ الباطل كان زهوقا) و بتان با صورت بر روي زمين مي افتادند.
از ويژگيهاي حجر اسماعيل در كنار كعبه اين است كه روايات درباره اش مي گويند:«دُفن فيه سبعون نبيّاً.» هفتاد پيامبر الهي(عليهم السلام) از جمله اسماعيل و مادرش هاجر در آن جا مدفونند.
اين كه آيه شريفه مي فرمايد نخستين خانه اي كه براي مردمان بنيان نهاده شد، خانه اي است كه در مكّه است، مقصود آن نيست كه خانه و ساختماني پيش از كعبه نبوده است، بلكه مقصود اين است كه نخستين خانه اي كه به نام خدا و به سود عموم تأسيس شده است، همان است كه در مكّه معظّمه پايه گذاري شد. تفاوت خانه اي كه به نام خداوند متعال است با ديگر خانه ها در اين است كه در خانه خدا اراده حق حاكم و سود عموم محور است و در ديگر خانه ها اراده شخص حاكم و منافع فرد محور است.
هر خانه اي كه به دست آدمي بنيانگذاري شود، به سود فرد يا گروه يا ملتي است و به زيان ديگران. جنگها از همين جا آغاز مي شوند كه هر دسته اي مي خواهد منافع خويش را گسترش دهد و ديگران محدود باشند، اما آدمي در كعبه از خودپرستي به خداپرستي بازمي گردد. خانه خدا آن جاست كه نام غير خدا در آن نباشد و از نفوذ و اراده و تصرف خلق بيرون رفته باشد تا همگان آن جا را خانه خود بدانند و با چشم خدا كه همه را يكسان مي بيند به يكديگر بنگرند و با رشته رحمت حق با هم
165 |
بپيوندند و به نام بندگي خدا، كه حقيقت و سرّ ذات انسان است، يكديگر را بشناسند.
اين خانه مبارك، مركز خير و بركات است; خانه اي است كه نام خدا و حق و عدالت از آن به سراسر جهان رسيده و برپا شده است. اين خانه هدايتگر عالمين است و مردم گمراه جهان و كاروان بشر را به كمال خود، كه شناختن حق و فداكاري براي نجات خلق است، راهنمايي مي كند; پرچمي است بر بام كره زمين تا كاروان بشر راه را گم نكنند و خود را به زير سايه امنيت و عدالت خداوند متعال برسانند و در يك كلام، غرض از كعبه نشاني است كه راه گم نشود; چشم خدابين در آن سرزمين و خانه باز مي شود و آيات حق تعالي و صفات الهي، آشكار و روشن، ديده شود.
كعبه محيط امن است و قوميتها و نژادها و رنگ و لباسها را از ميان مي برد،دست ستمگران رامي بنددوهمه رابه يك حقيقت متوجّه مي سازد و به يك رنگ درمي آورد. رسول خدا(صلي الله عليه وآله) مي فرمايد:«در پيرامون كعبه قبر سيصد تن از پيامبران است كه آنان گرسنگي و درد و رنج كشيدند و صبر كردند تا وفات نمودند.» همچنين مي فرمايد:«ميان ركن يماني و حجرالاسود روضه اي از رياض بهشت است و نزديك ركن يماني دري از درهاي بهشت است و دعا در نزديكي حجرالاسود مستجاب است. هر كس در حجر اسماعيل يا در برابر كعبه عبادت يا
166 |
استغفار بسيار كند، از گناهان پاك مي شود; چونان كه ديگر گرد آن گناه نگردد. نگه به كعبه موجب ثواب و بخشش گناهان گذشته و آينده او خواهد بود. نظر به كعبه عبادت است بي آن كه طواف كند و نماز بگزارد و ركوع و سجود به جاي آورد.» نيز مي فرمايد:«مجاورت كعبه سعادت و مفارقت آن شقاوت است. در پيرامون كعبه هفتاد هزار فرشته مي گردند كه براي طواف كنندگان دعا مي كنند و آمرزش مي طلبند. طواف كعبه موجب مي شود كه خداوند متعال اذن شفاعت هفتاد نفر را به طواف كننده دهد.»
طواف
طواف دور خانه خدا، تبلور مقام قرب و وصل عبد و معبود است. طواف همچون نماز است كه طواف كننده بايستي مراتب تعظيم و تكريم و بيم و اميد و محبّت را مراعات نمايد. او مانند فرشتگاني كه بر گرد عرش الهي طواف مي كنند، بايد خانه كعبه را طواف كند. مقصود از طواف مُحرِم بر گرد كعبه تنها طواف جسم و بدن در پيرامون خانه نيست، بلكه مقصود، طواف قلب با ياد صاحب خانه است. طواف راستين، طواف قلب است و خانه مثال ظاهري در عالم ملك و ناسوت است در ازاي بيت معمور در عالم ملكوت. طواف تنها منسكي است كه بايستي با طهارت انجام شود. طواف گرد خانه هموزن نماز است و نماز همان
167 |
طواف است كه به صورت سكون رو به خانه انجام مي شود و طواف، همان نماز است كه به صورت متحرك بر دور خانه انجام مي پذيردودريك كلام،طواف،نماز متحرك و نماز، طواف ساكن است.
جذبه و عشق بر دو گونه در اعمال عاشق تجلّي دارد: يكي با آرامش و ديگري با جنبش و از خود بيخود شدن. طواف و نماز، باشكوه ترين و ملكوتي ترين حالات انسان است و انسان در هيچ حالتي به اين حدّ از قرب و وصال بهره مند نمي شود. اگر فرموده اند: «الصّلوة معراج المؤمن.» در برابرش فرموده اند: «الطواف بالبيت صلوة.» بنابراين، اوج معراج روح را در هر دو مظهر قرب و وصال(يعني طواف و نماز) بايستي پي جست.
آن گاه كه آدم و ابراهيم و اسماعيل(عليهم السلام) طواف گزاردند، جبرائيل(عليه السلام) آنان را كنار حجرالاسود آورد و نخست خود استلام حجر نمود و سپس به آنان گفت كه استلام حجر كنند و آن گاه با يكديگر هفت مرتبه طواف نمودند و در هر دور ابراهيم و اسماعيل(عليهم السلام) هر دو به تمام گوشه هاي كعبه دست كشيدند. فرشتگان به ابراهيم(عليه السلام) سلام گفتند. ابراهيم(عليه السلام)پرسيد: «شما در طواف خود چه مي گوييد؟» عرض كردند: «پيش از روزگار آدم، سبحان الله و الحمدلله و لا اله الاّ الله و الله اكبر مي گفتيم. چون به آدم گفتيم، وي فرمود: و لا حول و لا قوّة الاّ بالله را نيز بسيار گوييد.» ابراهيم فرمود:«العليّ العظيم را نيز
168 |
بر آن بيفزاييد و از اين پس بگوييد:لا حول و لا قوّة الاّ بالله العليّ العظيم.» پس از آن، موسي و شعيب و نوح و سليمان بن داوود(عليهم السلام)نيز بر گرد خانه طواف مي نمودند و هر يك به گونه اي تلبيه مي گفتند.
فرشتگان به آدم(عليه السلام) گفتند:«ما هزار سال پيش از شما حج مي گزارديم.» و سپس پيشاپيش آدم(عليه السلام)حركت كردند تا او هفت دور طواف كند و آن گاه دو ركعت نماز رو به روي كعبه گزارد. هيچ فرشته اي را خداوند متعال به زمين نمي فرستد مگر آن كه او را به زيارت كعبه فرمان مي دهد. هفتاد و پنج پيامبر(صلي الله عليه وآله) حج گزاردند و همگان طواف كردند. از جعفربن محمد صادق(عليه السلام) پرسيدند:«آيا پيش از بعثت نبيّ اكرم اسلام نيز مردم حج مي گزاردند؟» حضرت فرمود:«آري و قرآن هم در هنگام بيان ماجراي شعيب و موسي اين حقيقت را تصديق مي فرمايد كه شعيب به موسي فرمود:(انّي اريد ان انكحك احدي ابنتيّ هاتين علي ان تأجرني ثماني حجج فان اتممت عشراً فمن عندك و ما اريد ان اشقّ عليك ستجدني ان شاءالله من الصّالحين قال ذلك بيني و بينك ايّما الاجلين قضيت فلا عدوان عليّ والله علي ما نقول وكيل).(1)
از لحظات شيرين كه براي زائر هنگام طواف كعبه پديد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1. سوره قصص، آيه 27.
169 |
مي آيد، آن است كه پس از اعمال، پرده كعبه را بگيرد و خود را به كعبه بچسباند و اشك و آه و ناله و گريه و بدن خود را بيمه كند تا به آتش دوزخ نسوزد. اصمعي گويد: نيه شبي علي بن الحسين زين العابدين(عليه السلام) را ديدم كه اشك فراواني در تاريكي شب در كنار كعبه چون مرواريد از دو چشم مباركش مي ريخت و مناجات مي كرد:
يا مَن يُجيبُ دعاء المضطرّ في الظلم
يا كاشف الضرّ و البلوي مع السّقم
قد نام وفدك حول البيت قاطبةً
و أنت وحدك يا قيّوم لم تنم
ادعوك ربّ دعاء قد امرت به
فارحم بكائي بحق البيت و الحرام
ان كان عفوك لا يرجوه ذو سرف
فمن يجود علي العاصين بالنّعم
زائر خانه خدا در طواف كعبه از حجرالاسود، كه به دست راست خداوند متعال تعبيرش كرده اند، چرخيدن و حركت خود را آغاز مي كند و به همان سنگ مبارك طوافش را ختم مي كند. او در طواف كعبه از اصحاب يمين است و از راست در راه راست حركت مي كند و به يمين الله باز مي گردد تا با دست راست كتاب مرقوم و پرونده عمل خود را برگيرد و در كنار اصحاب يمين مورد طواف كرّوبيان قرار گيرد، ولي قلبش در
170 |
گردش به دور كعبه و در طواف خانه به سمت كعبه است; قلبش نه قالبش، كه قلب مؤمن حريم خداست و قبله نما; چرا كه به قول صائب تبريزي:
دل محال است ز دلدار شود روگردان *** هر طرف قبله بود قبله نما مي گردد
كعبه محرّك جانها و قلوب است. زائر و طائف در گردش و متحرّك است، اما بيت، ثابت است. متحرّك به دور محرّك مي چرخد تا جايي كه عنايات خاصّه صاحب خانه به گردش بچرخد و صاحب خانه عنايات خود را در پيرامونش به گردش وادارد. خانه ثابت است و مطاف با سكون است تا طائف بگردد و در هر گردش گستره معرفت خود را بگستراند.
پيش از اين پروانه مي گرديد اگر بر گرد شمع
شمع مي گردد كنون برگرد سر پروانه را
گردش پرگار موقوف سكون مركز است
هر كه در دامن كشد پا آسمان پيماتر است
امام كاظم(عليه السلام) مي فرمايد:«و كلّ متحرّك محتاج الي من يحرّكه او يتحرّك به فمن ظنّ بالله الظنون هلك.»(1)
حركت ميان بيت و مقام ابراهيم(عليه السلام) بر مدار هدايت و رحمت حق تعالي است و در خارج مدار، دست آدمي به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اصول كافي.
171 |
يمين الله نيست. پشت مقام نبايد رفت كه آن جا ديگر خبري نيست; ديگر نه ابراهيم و هاجر اسماعيل(عليهم السلام) و نه پايگاه رفرف و براق و نه مولد امام علي و نه چيز ديگر است. آدمي تنها مي ماند و پايش بر هيچ جا بند نيست و ارباب متفرق دنيا او رامي برند:(ءارباب متفرّقون خير ام الله الواحد القّهار). بايد طائف از قالب بيرون رود و به قلب بزند; با سر برود تا به سرّ برسد و اسرار شود و سرّ السرّ را بعينه بيابد. در طواف گويند: خود بگرد و خود بچرخ و خود برو و در ميان بايست و از ابراهيم خليل(عليه السلام) پيروي كن. تو، كه از ملت ابراهيم هستي، لبّيك گوي و همراهش برو كه گفته اند بي پير مرو تو در خرابات، بي پير به ظلمات مزن همراه پير برو.
چشم در صنع الهي باز كن لب را ببند
بهتر از خواندن بود ديدن خط استاد را
امام خميني(قدس سرهم) در شرح دعاي سحر آورده است: مگر ممكن است بي كندن نعلين شهوت و غضب از پاي نفس و بي ترك هوا و يكباره دل به حضرت مولا بستن، به طور قرب رسيد.
حافظ هر آنكه عشق نورزيد و وصل خواست
احرام طوف كعبه دل بي وضو نيست
***
چگونه طوف كنم در فضاي عالم قدس
كه در سراجه تركيب تخته بند تنم
172 |
اي عزيز! چه بسا در مدّت عمر، همين نوبت توفيقت يار شده است و به زيارت و طواف كعبه رسيده اي و نعمت مجاورت مدينه پيامبر(صلي الله عليه وآله) و مكّه معظّمه را يافته اي. بكوش كه در هنگام فراغت، از طواف و نماز و تلاوت قرآن سود جويي. غفلت تو را نگيرد كه شيطان فريبنده است. زمان به سرعت مي گذرد و ناگهان بانگ رحيل سر مي دهند كه قافله در حال بازگشتن است. شيطان همواره آدمي را در عبادت وسوسه مي كند كه در آينده و سفرهاي بعد اين كارها را انجام مي دهي. او نمي گذارد در جوار كعبه و مطاف و حين طواف، توبه و استغفار كني، نمي گذارد نماز بخواني، نمي گذارد قرآن تلاوت كني و وقتي چشم باز مي كني كه همه چيز پايان پذيرفته است. آينده را خدا مي داند كه آيا موفق شوي يا نه. بگو اين جا مكّه است، اين جا مدينه است، اين كعبه بيت الله الحرام است، اين خانه، خانه نبيّ و وليّ و وصيّ و زهراي مرضيه است و اينها همه بازار آخرت است. براي قيامت كبراي خود توشه اي برگير كه فرداي قيامت اهل محشر مي گويند: اي كاش از پيش ذخيره اي براي خود فرستاده بوديم و فرشتگان الهي در آن روز از سوي ربّ الارباب مي گويند:
هين چه آورديد دست آويز را *** ارمغان روز رستاخيز را
در مكّه و مدينه به زيارت و طواف و نماز و قرائت قرآن،
173 |
وقت خود را صرف نما و استغفار در اسحار را پيشه ساز كه اولياي الهي(كانوا قليلا من اللّيل ما يهجعون و بالاسحار هم يستغفرون).
شو قليل النّوم ممّا يهجعون *** باش در اسحار از يستغفرون
رسول خدا(صلي الله عليه وآله) مي فرمايد:«استكثروا من الطواف فانّه اقل شيء يُوجَدُ في صحائفكم يوم القيامه.» و نيز مي فرمايد:«انّ الله يباهي بالطائفين.»
اعضا و جوارحي كه با كعبه و حجرالاسود تماس مي يابند و شرافتي ويژه فراهم مي آورند، سزاوار نيست ديگر به گناه و خطا آلوده گردند. زباني كه دعوت حضرت حق را لبّيك گفته است، نبايد به خواسته هاي شيطان درون و بيرون لبّيك بگويد. دست و لب و دهاني كه با حجرالاسود و اركان كعبه و مرقد مطهر نبوي و بقيع نوراني تماس يافته اند، ديگر نبايد با گناه و ناسزا آشنا شوند.
بايد از مركب گناه پياده شد و آن گاه سوار بر مركب راه شد. بايد قبل از شست و سوي بدن، جان فرورفته در چاه گناه را تطهير كرد. تنها كندن چند جامه از تن و جدا شدن از زن و فرزند و دور شدن از وطن كافي نيست; اي عزيز! اخلاص لازم است.
امام سجاد(عليه السلام) به يكي از آنان كه مي خواهد حج بگزارد،
174 |
مي فرمايد:«فحين دخلت الحرم نويت انّك حرمت علي نفسك كلّ غيبة تستغيبُها المسلمين من اهل ملّة الاسلام.» آيا هنگامي كه به حرم پاي نهادي، نيّت كردي كه از اين پس، خود را از هر گونه غيبت و نسبت ناروا كه در غياب مسمانان بدانان روا داشته اي، دور كني و هنگامي كه به مكّه رسيدي نيّت كردي كه جز خدا در اين سفر مقصد و مطلوبي نداشته باشي. اگر هنگام طواف نيّت نكرده اي كه از شرّ شيطان و حيله هايش و نفس امّاره به دور باشي در حقيقت طواف بيت نكرده اي. بايستي هنگام نماز طواف نيّت كني كه با اين نماز پشت شيطان را بر خاك خواهي زد. اگر طواف و نماز طواف تو چنين نباشد كه به مقام قرب حق تعالي برسي، بدان كه اين طواف و نماز نه ارجي دارد و نه تأثيري.
گرچه پشت پا زدن به هوسهاي دل و چشم پوشي از تمتّعات و لذّتهاي دنيوي و دوري از اخلاق ناپسند و صفات رذيله بسيار مشكل و سخت مي نمايد، ولي گفته اند:
چه خوش گفت آن مرد دارو فروش
شفا بايدت داروي تلخ نوش
طواف بايد همراه با اين فراق و مفارقت از رذايل باشد و گام در راه كعبه گذاردن، چنين جداييهايي را مي طلبد. بايد علاقه هاي نارواي دنيايي از دل بيرون رود و صفحه قلب از تيرگيهاي رذايل اخلاقي پاك گردد و آيينه دل تصفيه و صيقلي
175 |
شود. هر دم و هر لحظه شيطان مراقب است كه ما را بفريبد. بايد آگاه و هوشيار باشيم كه زائر خانه خدا و مسافر الي الله و مهاجر الي الله هستيم.
حجرالاسود
حجرالاسود چونان پرچمي است كه رمز و نشانه شرافت مسلمانان است و استلام حجر ارج نهادن به اين پرچم است. دستور داريم بر آن بوسه نهيم. روايات اهل عصمت(عليهم السلام)حجرالاسود را «يمين الله في ارضه» خوانده اند و برخي ديگر از روايات، آن را «قلب بيت الله الحرام» دانسته اند. گويي قدس و جلال و معنويت و جذبه و شكوه از اين نقطه به سراسر بيت مي رسد; همان گونه كه بيت به مسجد و مسجد به مكّه و مكّه به حرم و حرم به سراسر جهان نور مي افشاند. قلب معنويت در حجرالاسود مي تپد و رمز وحدت همه بشريت است و نزد حجرالاسود تمام مردم از يك نژاد و يك خاك و يك طبيعت برشمرده مي شوند. استلام حجرالاسود در هر شوط از طواف مستحب است و كاري پسنديده است، ولي به هنگام ازدحام جمعيت نبايد بر ديگران فشار آورد و به آنان آزار رسانيد.
عبدالرّحمان بن حجّاج مي گويد: با سفيان ثوري در حال طواف بودم. از امام صادق(عليه السلام)پرسيدم كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله)نزد حجرالاسود چه مي كرد؟ فرمود: «در هر طواف واجب و
176 |
مستحّب حجرالاسود را لمس مي فرمود.» و نيز نقل است كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) هنگامي كه سواره طواف مي فرمود، چوب دستي خود را به حجرالاسود مي كشيد و سپس نوك چوب دستي را مي بوسيد. البتّه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) كه در هر طواف حجر الاسود را لمس مي فرمود، راه را برايش باز مي كردند، امّا اگر پرازدحام باشد، امام صادق(عليه السلام)به عبدالرحمان فرمود: «من ازدحام را دوست ندارم.» و امام كاظم(عليه السلام) درباره طواف رسول خدا(صلي الله عليه وآله)فرمودند: «ويستلم الحجر في كلّ طواف من غير ان اوذي احداً.»
و فرزدق در شأن امام سجّاد(عليه السلام) مي سرايد:
يكاد يمسكهُ عرفانُ راحتِه *** ركن الحطيم اذا ما جاء يستلم
دست گزاردن بر حجرالاسود گونه اي معاهده و پيمان است با حضرت ابراهيم(عليه السلام) كه مانند قهرمان توحيد با هر گونه شرك و بت پرستي مبارزه كنيم و از يكتا پرستي منحرف نگرديم و در زندگي خويش از جادّه توحيد بيرون نرويم. در استلام حجرالاسود، زائر و طائف با قهرمان توحيد، ابراهيم(عليه السلام) و با منادي توحيد، واپسين رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بر حفظ توحيد بيعت مي كند و مي گويد امانتي را كه بر عهده ام بود، يعني زيارت خانه خدا، ادا كردم و به پيمان خود وفا كردم تا تو به روز قيامت گواهي دهي كه: امانتي ادّيتها و ميثاقي تعاهدته لتشهد لي بالموافاة.
نقل است كه گروهي هنگام استلام حجر مي گفتند: «انّي
177 |
اُقبّلك و اَعلَم انّك لا تضر و لا تنفع.» امّا بعضي از وابستگان
اهل بيت(عليهم السلام) پاسخ دادند:«والله انّه لَيَضرّ و ينفع.» ويژگي حجرالاسود اين است كه همانند مسجد، كه روز قيامت شفاعت و شكايت دارد، آن نيز شفاعت و شكايت دارد. از برخي شكايت مي كند و به سود برخي ديگر شفاعت مي كند. اين سنگ بنابر نقل محدّت قمي در سفينة البحار ويژگيهايي ديگر نيز دارد و از آن جمله، نشان بيعت خدا با انسان است و بوسيدن و استلام و اشاره ما، تجديد بيعت با خداي فطرت آفرين است.
هنگامي كه ابراهيم خليل(عليه السلام) حجرالاسود را در كعبه گذارد، نوري از حجرالاسود درخشيد كه شرق و غرب چپ و راست را روشن ساخت و از همين رو بود كه خداوند متعال هر جايي را كه نور حجرالاسود بر آن تابيده بود، حرم قرار داد.
از امام صادق(عليه السلام)پرسيدند: «كيف صار النّاس يستلمون الحجر و الركن اليماني و لا يستلمون الركنين الآخرين فقال انّ الحجر الاسود و الركن اليماني عن يمين العرش و انّما امرالله ان يستلم ما عن يمين عرشه.»(1)
از رسول نقل است: «حجر الاسود و مقام ابراهيم فرداي قيامت مي آيند و با زبان خود گواهي مي دهند براي كساني كه آنها را درك كرده اند و استلام نموده اند.» و نيز نقل است كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1. وسائل ،ج 9، ص 320.
178 |
فرمود: «در روي زمين چيزي از بهشت باقي نمانده است جز حجرالاسود و اگر در روزگار جاهليت، مشركان با دستان نجس خود آن را لمس نكرده بودند، هيچ بيماري از آن شفا طلب نمي كرد مگر آن كه از كرم الهي شفا مي يافت.»
در روايتي ديگر مي فرمايد:«استلام حجرالاسود و بوسيدن ركن يماني موجب مي شود كه گناهان شخص، مانند برگ خشك درختان بر زمين بريزد و هيچ شهري را سراغ ندارم كه چنين فضيلتي در آن باشد جز شهر مكّه، كه كعبه در آن جاي دارد.»
سيف تمّار مي گويد: به امام صادق عرض كردم كه نزد حجرالاسود رفتم; ازدحام بود. از شخصي پرسيدم، پاسخ داد: حتماً بايد استلام كني. آيا چنين است؟ فرمود:«خير، اگر ازدحام نبود، استلام كن وگرنه از همان دور سلامش كن.»
صفا و مروه
كوه صفا را «صفا» ناميده اند; زيرا از وصف انبيا، به ويژه آدم(عليه السلام)بهره برد; چنان كه در قرآن كريم آمده است(انّ الله اصطفي آدم و نوحاً و آل ابراهيم و آل عمران علي العالمين). آدم بر كوه صفا در برابر بيت ايستاد و از «مصطفي» بودن آدم اين كوه صفا شد و هر كس كه از اين كوه صفا، «صفا» برگيرد، مصطفاي خداوند متعال خواهد شد.
صفا، يادگار نخستين فرياد اعلام نبوت خاتم الانبياء است.
179 |
صفا، يادآور خاطره هاي هاجر، مادر اسماعيل(عليه السلام)است آن گاه كه در طلب آب كاوشگرانه و بي صبرانه سعي مي كرد.
صفا، نمايشگر حالت بيم و اميد و خوف و رجا و آن همه خاطرات روحاني و ملكوتي و سير انفسي است. در آن جا، مُحرِم كو به كو دنبال دوست مي گردد و بي صبرانه و بي تاب و مضطرب در پي قرب است و در حال حيرت سرگشتگي به سعي خود ادامه مي دهد و جزر و مدّ روحي را در كوشش خود براي ادامه راه وصال به نمايش مي گذارد; چرا كه در حديث است كه خداوند متعال هيچ منسكي را به اندازه سعي دوست نمي دارد و اين بدان سبب است كه همه جبّاران و گردنكشان در اين جا خوار مي شوند.(1)
در سال هفتم هجرت، آن گاه كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) براي عمرة القضاء به مكّه آمد، به مشركان فرمود تا بتان را از صفا و مروه بردارند. چون بتان را برداشتند، آن حضرت سعي صفا و مروه را به جاي آورد. پس از طواف، رسول خدا(صلي الله عليه وآله) دوباره بتان را نصب كرد. يكي از اصحاب، كه سعي را انجام نداده بود، شرفياب شد و عرضه داشت:«قريش بار ديگر بتان را نصب كرده اند و من نيز هنوز سعي را انجام نداده ام.» آن گاه اين آيه شريفه نازل گرديد و به دنبال نزول آيه، در حالي كه بتان را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1. علل الشرايع صدوق.
180 |
در صفا و مروه نهاده بودند، مسلمانان سعي مي كردند تا آن گاه كه پيامبر حج خويش را به جاي آورد و بتان را برداشتند:(انّ الصّفا والمروة من شعائر الله فمن حجّ البيت او اعتمر فلا جناح عليه ان يطّوّف بهما و من تطوّع خيراً فانّ الله شاكر عليم).
زائر خانه خدا در هنگامه سعي صفا و مروه، حال مادر اسماعيل(عليه السلام) را در جان و روح خود مجسّم مي كند; چرا كه آن مادر غريب و تنها، در آن بيابان بي آب و علف بي آن كه از رحمت خدا مأيوس شود، هفت بار براي يافتن آب ميان دو كوه سعي كرد و سرانجام مشمول لطف الهي شد و به مقصود خويش رسيد و با جوشش آب از زير پاي اسماعيل(عليه السلام) هر دو از تشنگي رهايي يافتند و براي هميشه درس مقاومت و وصول به هدف را از يك سو و درس اميدواري به خداوند متعال در هنگام نااميدي از اسباب مادّي را از سوي ديگر به ما آموختند.
والسّلام