بخش 9
فصل پنجم : فلسفه و اسرار مسجد الحرام و اعمال آن اسرار شهر مکه اسرار مسجد الحرام اسرار و مقدمات و شرایط طواف
فصل پنجم :
فلسفه و اسرار مسجد الحرام و اعمال آن
* ( 1 ) *
اسرار شهر مكه
مكه شهري است در سرزمين حجاز كه كعبه را چون نگيني درخشان در بر گرفته است. قرار گرفتن اين شهر در محدودة حرم امن الهي، امتيازات ويژهاي را به اين شهر بخشيده است؛ از اين رو ورود به اين شهر و حضور و اقامت در آن همراه با آداب و دستوراتي است كه حكايت از اسرار نهفته در آن دارد. در اين قسمت به اسرار شهر مكه - به عنوان يك شهر مقدس كه صاحب منزلت و مقام ملكوتي است- پرداخته ميشود:
يك. مكه مقصد انسانهاي خدا جو
مكه (مقصد)؛ يعني آن سرزميني كه جانهاي شيفتة لقاي الهي، با ورود به آن سرزمين، به آرامش و سكينهميرسد و چون نوزادي كه حريصانه براي ارتزاق از شير مادر دست و پا ميزند و با مكيدن سينه مادر آرام ميگيرد، قاصدان لقاي حق نيز ديدار يار بر سر دارند و با رسيدن به مكه، لقا را به دست ميآورند. امام رضا (عليه السلام) ميفرمايد: «سميت مكه مكه لان الناس كانوا يمكون فيها و كان يقال لمن قصدها قدمكا».( 1 )
دو. مكه جاي گذر (نه محل اقامت)
«مكه» شهري براي زندگي دنيوي نيست، بلكه مكان رويشو گذر است، يعني از آنچه هستيم، به آنچه بايد باشيمگذر كنيم. مكه شهري استثنايي است: آنانكه در جستوجوي راهي هستند تا سفر «من الخلق الي الحق» را كوتاهتر طي كنند، بايد جامهاي بر كمر ببندند و جامهاي بر دوش بيندازند و تلبيه گويان، راهي اين سرزمين شوند. اما آنانكه ميخواهند مكاني را براي گذر زندگي دنيايي انتخاب كنند، جايي ديگر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
2. عيون اخبار الرضا (عليه السلام) ، ج2، ص90.
برگزينند كه امام صادق (عليه السلام) فرمود: «فان المقام بمكة يقسي القلوب».( 2 ) آن حضرت سفارش ميكرد: اگر براي زماني طولاني قصد اقامت در مكه را داريد، در اثناي آن، شهر را ترك كنيد و با احرام وارد شويد، تا از واردين به حرم محسوب شويد نه مقيمان درمكه. امام باقر (عليه السلام) ميفرمايد: «لاينبغي للرجل ان يقيم بمكه سنة قلت: كيف يصنع؟ قال يتحول عنها».( 3 )
سه. مكه مبدأ گسترش خير
هر چيزي در اين عالم، اصل و ريشهاي دارد كه عرب از آن به «ام» تعبير ميكند. زماني در اين كرة خاكي، شهرها و قريهها - كه بستر هزاران خير و بركت هستند، - وجود نداشت و از يك نقطه رويش آنها آغاز شده است. در روايات مبدأ اين گسترش را مكه و نقطه خاص را كعبه معرفي كردهاند. امام علي (عليه السلام) در پاسخ فردي از اهل شام -كه سؤال كرد چرا مكه، ام القرياست- فرمود: «لان الارض دحيت من تحتها»؛( 4 ) يعني، مكه اصل و ريشه براي تمام شهرها و قريهها است و زمين با تمام ويژگيها و خير و بركتهايش، از اين نقطه به سراسر كره زمين گسترش يافته است.
چهار. عرصه اجتماع باشكوه يكتاپرستان
يكي از اسامي مكه «بكه» است؛ از امام (عليه السلام) سؤال شد: سرّ اينكه مكه را «بكه» ناميدهاند، چيست؟فرمود: «لان الناس يبك بعضهم بعضا بالايدي، اي: يدفع بعضهم بعضا بالايدي»؛( 5 ) يعني، به جهت كثرت اجتماع، با دست يكديگر را كنار ميزنند تا به مقصد خود برسند و اين بيانگر اجتماع عظيم انسانهاي يكتاپرست بر گرد محور توحيد است.
پنج. مركز تحقير ستمگران
در طول تاريخ، هرگاه ستمگري قصد تخريب و اهانت به كعبه را داشته، گرفتار قهر و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
3. بحارالانوار، ج99، ح26.
4. وسائل الشيعه، ج9 (ابواب مقدمات طواف)، باب 16، ح5.
5. بحارالانوار، ج16، ح 17.
6. قرب الاسناد، ص104.
عذاب الهي شده است. يكي از جلوههاي قهر الهي بر ستمگران، داستاننابودي سپاه ابرهه و فيل سواران است.
ناگهان شد لشگر حق آشكار * لشگر يزدان برآمد از افق
شد هوا تاريك از اسپاه حق * از هجومش شد هوا تاريك و تار
دام و دد را كرد در صحرا تتق * تا بكوبد هر كه گشت از راه حق
امام صادق (عليه السلام) ميفرمايد: «اسماء مكه خمسة ام القري و مكّه و بكّة و البساسة كانوا اذا ظلموا بها بستهماي اخرجتهم و اهلكتهم، و ام رحم كانوا اذا الزموها رحموا».( 6 ) در روايت ديگري آمده است: «و كانت تسمي بكه لانها تبك اعناق الباغين اذا بغوا فيها».( 7 )
شش. سرزمين عبادت وعبوديت
كمتر سرزميني يافت ميشود كه براي تضرع و ناله و عبادت آفريده شده باشد، به گونهاي كه حتي استراحت درآن نيز عبادت باشد. مكه سرزمين عبادت و اظهار عبوديت است؛ آنجا شهر گريه، ناله، توبه و انابه است. امام صادق (عليه السلام) ميفرمايد: «انما سميت مكة بكة لبكاء الناس حولها و فيها».( 8 ) مكه شهر ذكر و دعا و قرآن است. امام باقر (عليه السلام) نيز فرمود: «الساجد بمكة كالمتشحط بدمه في سبيل الله»( 9 ) و امام سجاد (عليه السلام) فرمود: ‹‹من ختم القرآن بمكة لم يمت حتي يري رسول الله (صلي الله عليه وآله) و يري منزله في الجنة».( 10 ) و نيز: «النائم بمكه كالمتشحط في البلدان».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
6. بحارالانوار، ج16.
7. وسائل الشيعه، ج9، باب 19 (ابواب مقدمات الطواف)، ح 51.
8. بحارالانوار، ج16، ح8.
9. همان. ح34.
10. تهذيب، ج 5. ص 468، ح 164.
هفت. مكه شهر سازندگي روح و جان
سختيها و ناملايمات زندگي، آزمايشهاي الهياست كه ناخالصيها را از روح و جان آدمي دور ميسازد و راه را براي درك كمالات معنوي هموار ميكند. مكه سرزمين سازندگي استو دشواري هاي آن، طلاي وجود حج گزاران را از ناخالصي و آلودگي پاك ميگرداند. پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) ميفرمايد: «من مرض يوما بمكة كتب الله له من العمل الصالح الذي كان يعمله عبادة ستين سنة و من صبر علي حرّ مكه ساعة تباعدت عنه النار مسيرة مائة عام و تقربت منه الجنة مسيرة مائة عام»( 11 ). اين سازندگي سر اصلي موقعيت جغرافيايي مكه است كه آن را همراه با ناملايمات قرار داده است.
هشت. شهر پاكان و اهل طهارت
خداوند خطاب به ابراهيم (عليه السلام) و فرزندش اسماعيل (عليه السلام) فرمود: «طهرا بيتي للطائفين و العاكفين و الركع السجود»( 12 ). به فرمودة امام صادق (عليه السلام) : سزاوار است انسان به مكه وارد نشود، مگر آنكه طاهر باشد (فينبغي للعبدان لايدخل مكه الا و هو طاهر قد غسل عرقه و الأذي و تطهر( 13 )). هم بايد طهارت ظاهري را كسب كرد (اعم از طهارت بدن و غسل و وضو) و هم آنكه روح خود را از كبر و غرور طاهر ساخت و آن را به زيور تواضع و خشوع آراست. امام صادق (عليه السلام) ميفرمايد: «من دخلها بسكينه غفر له ذنبه قلت كيف يدخل بسكينة قال يدخلها غير متكبر ولا متجبر».( 14 )
نه. داراي حرمت ويژه
قرآن ميفرمايد: و من يردفيه بالحاد بظلم نذقه من عذاب اليم.( 15 ) از آنجايي كه مكه حرم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
11. بحار الانوار، ج 16، ح 47.
12. بقره (2)، آيه 125.
13. وسائل الشيعه، ج9، باب5 (ابواب مقدمات طواف)، ح3.
14.همان، ح1.
15. حج (22)، آيه 25.
الهي است، گناه و نافرمانياز خداوند - در موقعيتي كه همه را در حريم امن خود مهمان نموده است- حرمت شكني است؛ لذا عذاب بيشتري (عذاب اليم) براي مرتكب به گناه در آنجا منظور شده است.
ده. مكه شهري براي همه
مكه شهري آزاد است و همه مسلمانان ميتوانند درهر جاي مكه و حرم، منزل گزينند و كسي حق ممانعت و محدود ساختن آنها را ندارد. رسول خدا ميفرمايد: «مكه مناخ لاتباع رباعها و لاتؤاجر بيوتها»( 16 ). امام علي (عليه السلام) در نامهاي خطاب به كارگزار خود در مكهمينويسد: «مراهل مكة الا يأخذوا من ساكن اجرا فان الله سبحانه يقول«سواء العاكف فيه و الباد» فالعاكف: المقيم به و البادي الذي يحج اليه من غير اهله وفقنا الله و اياكم لمحابه والسلام».( 17 ) از اين رو سرزمين مكه، از اموال عمومي محسوب ميشود كه اختيار آن در دست امام مسلمين است. او نيز بايد مطابق مصلحت مسلمين و شهر مكه اقدام كند، اينكه مكه منطقه آزاد اسلامي است؛ يعني، مسلمانان بدون هيچ محدوديتي ميتوانند از اين مركز عبادي بهره مند شوند و گروه خاصينبايد بر آن سيطره يابند و به جهت منافع اقتصادي و سياسي عظيمي كه از حضور مسلمانان در اين مركز عبادي به دست ميآيد، بر آن مسلط شوند؛ بلكه منافع آن بايد به عموم مسلمانان عايد شود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
16. تاريخ بيهقي، ج6، ص35.
17. نهج البلاغه، نامه67.
* ( 2 ) *
اسرار مسجد الحرام
مسجد الحرام، همزمان با بناي كعبه توسط حضرت آدم (عليه السلام) شكل گرفت و در زمان حضرت ابراهيم (عليه السلام) در تجديد بناي كعبه، حدود مسجد نيز مشخص گرديد.البته اين حدود از ناحيه مردم رعايت نشد و در اطراف كعبه و داخل محدودة مسجد الحرام، اقدام به خانه سازي كردند. پس از اسلام به مرور، حدود اوليه به مسجد بازگردانده شد و بخشي نيز به آن افزوده گشت. حسين بن نعيم روايت ميكند: «سألت ابا عبدالله (عليه السلام) عما زادوا في المسجد الحرام عن الصلاة فيه فقال: ان ابراهيم و اسماعيل حدّا المسجد ما بين الصفاء و المروه فكان الناس يحجون من المسجد الي الصفاء».( 18 ) اين حديث شريف و ساير احاديثي كه در اين مورد وارد شده، بيانگر آن است كه حدود مسجد از قبل تعيين شده است.
مسجد الحرام علاوه بر احكام كلي مساجد، داراي آداب و احكام مخصوص نيز هست. وجود كعبه در درون مسجد، قداست ويژهاي را به آن بخشيده است؛ به گونهاي كه عبادت، نماز، دعا و قرآن درآنجا قابل مقايسه با ساير اماكن نيست.
مسجدالحرام، داراي تاريخي كهن و پرماجرا است؛ حضور پيامبران و طمع مشركان در تسخير و يا تخريب اين مكان مقدس، از ديگر ويژگيهاي اين مسجد است كه آن را از ساير اماكن جدا ميكند. آنچه در اين نوشتار به آن پرداخته ميشود، اسراري است كه در ويژگيها و آداب اين مكان مقدس نهفته است:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
18. تهذيب، ج5، ص453، ح1584.
يك. مسجد الحرام بهانهاي براي وصال
غرض از مسجد و ميخانهام وصال شماست * جـز اين خيـال ندارم خدا گــواه من است( 19 )
امام صادق (عليه السلام) ميفرمايد: به هنگام ورود به مسجد الحرام بگو: «.... اللهم اني عبدك و البلد بلدك و البيت بيتك جئت اطلب رحمتك و اؤم طاعتك مطيعا لأمرك راضياً بقدرك اسألك مسأله المضطر اليك الخائف لعقوبتك اللهم افتح لي ابواب رحمتك و استعملني بطاعتك و مرضاتك».( 20 ) تمام فرازهاي اين دعاي شريف، بيان اين حقيقت است كه حضور در مسجد، بهانهاي براي وصال به رحمت خداوند است:
اي قوم به حج رفته كجاييد كجاييد؟ * معشـوق همـين جــاست بيـا ييد، بيـا ييد
معشوق تو همسايه و ديوار به ديوار * در باديه سرگشته شما در چه هواييد؟
گر صورت بي صورت معشوق ببينيد * هم خواجه و هم خانه و هم كعبه شماييد
ده بـار از اين راه بدان خـانه برفتيد * يك بار از اين خـانه بر اين بـام برآييد
دو. وادي پاكان و طاهران
قرآن ميفرمايد: به حقيقت كلام خدا دست نخواهيد يافت، مگر آنكه پاك و طاهر باشيد؛ زيرا كلام پاك، فكر و نيت پاك ميطلبد لايمسّه الا المطهرون.( 21 ) ورود به فضاي پاكان نيز، طهارت ظاهري و باطنيميطلبد: ثم ليقضوا تفثهم.... و ليطوفوا بالبيت العتيق.( 22 ) ورود مشركان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
19. حافظ.
20. كافي، ج4، ص401، ح1.
21. واقعه (56)، آيه 79.
22. حج(22)، آيه 25.
به مسجد الحرام، منع شده است؛ زيرا در محيطي كه نور توحيد تابش دارد و موحدان در آن اجتماع ميكنند، نبايد تاريكي و ظلمت شرك و كفر، جايي داشته باشد: يا ايها الذين آمنوا انما المشركون نجس فلا يقربوا المسجد الحرام( 23 ) و حتي امارت و بنا و ساختمان مسجد نيز، نبايد به دست ناپاكان آلوده شود؛ زيرا سراسر مسجد نور است و طهارت و با شرك و كفر سنخيتي ندارد: و ما كان للمشركين ان يعمروا مساجد الله.( 24 )
سه. مأمن دلدادگان و پناهندگان
امام رضا (عليه السلام) در حديث معروف سلسلة الذهب، از خداوند متعال نقل ميفرمايد: «كلمة لاالهالاالله حصني فمن دخل حصني آمَن من عذابي». مسجد الحرام مظهر كلمه «توحيد» است و هر مسلماني در آنجا در امان ميباشد. و هيچ كس حق تعدّي و مزاحمت به او را ندارد: و من يردفيه بالحاد بظلم نذقه من عذاب اليم .( 25 ) حتي مشركاني كه نبايد به مسجد الحرام راه يابند، اگر روزي به اين مسجد پناهنده شدند تا زماني كه قصد توطئه و يا جنگ و ستيز با مؤمنان را نداشته باشند، بايد به پناهندگي آنان احترام گذاشت: واقتلوهم حيث ثقفتوهم... و لاتقاتلوهم عند المسجد الحرام حتي يقاتلوكم فاقتلوهم( 26 ). از طرفي همان گونه كه گردآمدگان در مسجد الحرام، از تعدّي و تجاوز ديگري بايد در امان باشند، اين اميد را نيز بايد داشته باشند كه خداوند، آنان را از عذاب و قهر خودش در امان خواهد داشت. تا در مأمن رحمت و لطف او سكنا گزينند. «فمن دخل حصني أمن من عذابي».
چهار. محل مبارزه با شرك جهاني
«مسجد الحرام» فقط محلي براي عبادت نيست؛ بلكه مركز فرياد توحيد و عدالت و مبارزه با شرك و الحاد و كفر است. تمامي پيامبران - از آدم تا خاتم- در آنجا حضور يافته و نداي توحيد و مبارزه با شرك را سر داده اند. مسجدالحرام مركز مشترك ميان تمام انبيا، در شعار توحيد و مبارزه با شرك است؛ اين مسجد با چنين پيشينه و جايگاهي،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
23. توبه (9)، آيه28.
24. همان، آيه 17.
25. حج (22)، آيه 25.
26. بقره (2)، آيه 191.
داراي موقعيت استراتژيك است؛ لذا بايد مديريت آن به كساني سپرده شود كه اولاً ايمان به توحيد داشته باشند و در عمل نيز التزام عملي خود را به آن اثبات كنند. آنان بايد در مبارزه با شركشجاعت داشته باشند و از غير خدا نهراسند: ( انما يعمر مساجد الله من امن بالله و اليوم الاخر و اقام الصلاة و اتي الزكاة و لم يخش الا الله).( 27 ) در بيان اينكه تنها پرهيزگاران شايسته و لايق براي تصدي و توليت امور مسجد الحرام هستند، ميفرمايد: (و ما لهم الا يعذبهم الله و هم يصدون عن المسجد الحرام و ما كانوا اولياءه ان اولياؤه الا المتقون).( 28 ) آنان كه خود از سردمداران شرك بوده و دل به بيگانگان سپردهاند و دنياو دين خود را با مشركان پيوند زده اند اند، نميتوانند مديريت كانون توحيد و مبارزه با شرك را به دست گيرند و مسلمانان را در ستيز با شرك و الحاد رهبري كنند؛ از جايگاهويژة مسجد الحرام در مبارزه با شرك، سرّ استحباب ورود از باب بني شيبه نيز روشن ميشود. زيرا آنگاه كه بت هبل به دست علي (عليه السلام) از كعبه پايين آورده و شكسته شد؛ به دستور پيامبر (صلي الله عليه وآله) در آن مكان دفن گرديد تا حاجيان به هنگام ورود به وادي توحيد، نخست شرك را در زير پاي خود لگد مال كنندو آنگاه وارد به وادي توحيد شوند:
«في شرح المأزمين ـ انه موضع عبد فيه الاصنام و منه اخذ الحجر الذي نحت منه هبل الذي رمي به علي (عليه السلام) من ظهر الكعبة، لما علا ظهر رسول الله (صلي الله عليه وآله) فامر به فدفن عند باب بني شيبه فصار الدخول الي المسجد من باب بني شيبة سنة لاجل ذلك».( 29 )
پنج. نماد نفي نژاد پرستي و نظام طبقاتي
در مسجد الحرام همه يكسانندو وحدت و يكپارچگي در آن موج ميزند مردم از هر كشوري و با هر نژادي و در هر سطحي از برخورداري مواهب دنيايي، همه و همه در آن مكان يكسانند: و المسجد الحرام الذي جعلناه للناس سواء العاكف فيه و الباد.( 30 ) حتي در مسجد الحرام مرزهاي جنسيتي نيز تعريف ديگري پيدا ميكند، راوي از امام صادق (عليه السلام)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
27. توبه (9)، آيه 17 و 18.
28. انفال (8)، آيه 34.
29. الحج و العمره، ص48، حديث109.
30. حج (22)، آية 25. «العاكف» به معناي شخص مقيم «الباد» كسي كه از شهر و آبادي ديگر وارد مكه ميشود (مجمع البيان، ذيل آيه شريفه).
سؤال كرد: «يا بن رسول الله! اقوم اصلي و المرأة جالسة بين يدي او مارة؟» امام در پاسخ فرمود: «لا بأس انما سميت بكه لانه يبك فيها الرجال و النساء».( 31 ) در ساير مساجد و محافل- حتي در عرصه جهاد با دشمنان- حضور زنان واجب نيست، اما در مسجد الحرام حضور زن براي انجام مناسك عبادي حج و يا عمره واجب ميشود و زن و مرد در كنار يكديگر، گرد كعبه طواف ميكنند و اين ميرساند كه در كمال معنوي و صعود الي الله، جنسيت و نژاد و طبقات دنيوي نقشي ندارد و مسجد الحرام پايگاه همه براي رسيدن به مقام قرب است. به راستي اين تفاوتها، اصالتي در كمال بشري ندارد و فقط متاع غرور براي عالم ماده است و راه سعادت بر همگان گشوده است.
شش. مسجد الحرام پاياني براي آغاز
حضور در مسجد الحرام، مرحله پاياني مناسك حج است؛ اما اين پايان، آغازي براي سير و سلوك است. خداوند معراج پيامبر خود را از مسجد الحرام قرار داد تا به بندگان وارستة خود بگويد: كعبه نقطه پايان حركت آنان نيست. آنانكه به كعبه رسيدند، در نقطه آغاز قرار دارند و بايد از اين نقطة عروج، راه معراج را برگزينند: سبحان الذي اسري بعبده ليلا من المسجد الحرام الي المسجد الاقصي الذي باركنا حوله لنريه من آياتنا.( 32 )
هفت. مسجد الحرام مقصد و مقصود همگان
كعبه و مسجد الحرام، فقط مقصد و مقصود حجگزاران نيست و محدود به زمان خاصي محدود نشده است؛ بلكه در هر زمان و لحظهاي، ملجأ و مقصد همگان است. كعبه و مسجد، قبله و تكيهگاهي است كه هر كس از هر كجا و در هر حالتي، اگر به او روي آورد و توجّه كند، آرامش مييابد: (قد نري تقلب وجهك في السماء فلنولينك قبلة ترضاها فول وجهك شطر المسجد الحرام).( 33 ) و هر كس در هر كجا هست، ميتواند قطب وجود خود را با اين مركز مغناطيسي توحيد همسو و همراه سازد: و حيث ما كنتم فولّوا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
31. بحارالانوار، ج16، ح40.
32. اسراء (17)، آيه1.
33. بقره (2)، آيه144.
وجوهكم شطره.( 34 ) از اين رو به سوي او نشستن و خوابيدن و چهره به سمت آن متوجه ساختن، مستحب و شايسته است و حفظ حرمت آن حتي در اقصي نقاط و دورترين مكان نيز واجب ميباشد، در برخي حالات استقبال و ادبار به قبله حرام است.
هشت. درس حق شناسي
امام صادق (عليه السلام) فرمود: چون به مسجد الحرام داخل شدي، درب مسجد توقّف كن و بگو: «السلام عليك ايها النبي و رحمة الله و بركاته، بسم الله و بالله ومن الله و ما شاء الله و السلام علي انبياء الله و رسله و السلام علي رسول الله و السلام علي ابراهيم و الحمدلله رب العالمين»( 35 ) حجگزار بايد بداند كه اگر به نطقه وصال دست يافته و توفيق قدم نهادن در مسجد الحرام را پيدا كرده است، نتيجة زحمات و مجاهدتهاي انبيا از آدم تا خاتم است. پس در ابتداي ورود به وادي توحيد، به رسم حق شناسي درود و سلام مخصوص بر پيامبران -بهويژه بر ابراهيم پرچمدار توحيد و پيامبر اسلام- فرستاده ميشود، آنگاه اجازه طواف برگرد كعبه دريافت ميگردد.
نه. فرصتي براي تثبيت و تعميق ايمان
از آداب مسجد الحرام، قرائت قرآن، اقامه نماز، طواف برگرد كعبه، نظر به كعبه و... است و اينها فرصتي براي رشد معنوي و تعميق ايمان است. رسول خدا (صلي الله عليه وآله) ميفرمايد: «اعظم المساجد حرمة و احبها الي الله و اكرمها علي الله تعالي المسجد الحرام».( 36 ) انسان بايد بتواند ابعاد معنوي خود را ژرف ببخشد و ايمان و باورهاي ديني خود را تثبيت كند، به صورتي كه با جدا شدن از اين محيط و بازگشت به امور روزمرة دنيوي، اين نور معنوي در وجود او تثبيت شود و او را از لغزشها دور سازد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
34. همان، آيه150.
35. كافي، ج4، ص403، ح1.
36. الحج و العمره في الكتاب و السنه، ص43، ح96.
* ( 3 ) *
اسرار و مقدمات و شرايط طواف
نخستين عمل واجب پس از احرام و ورود به حرم الهي «طواف» است. زائر بايد پس از رسيدن به مكه به مسجد الحرام رفته و هفت مرتبه كعبه را طواف كند. قرآن كريم در سه آيه به طواف اشاره نموده است:
الف. وَعَهِدْنا إِلي إِبْراهِيمَ وَإِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ.( 37 )
ب. ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ.( 38 )
ج. وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْقائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ.( 39 )
در روايتي از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است: «الطواف من كبار الحج و من ترك الطواف الواجب متعمدا فلا حج له»( 40 ) (طواف از اعمال بزرگ حج است).
پيشينه طواف
طبق برخي از روايات، دو هزار سال قبل از هبوط آدم (عليه السلام) ، فرشتگان به گرد خانه خدا طواف ميكردند و هنگام طواف «سبحان الله و الحمد الله و لا اله الاالله والله اكبر» ميگفتند.( 41 )
پس از بناي كعبه، ملائكه شيوه طواف كردن را به آدم آموختند؛ پيشاپيش او حركت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
37 . بقره (2)، آيه 125.
38 . حج (22)، آيه 29.
39 . همان، آيه 26.
40 . دعائمالإسلام، ج1، ص312.
41 . تاريخ مكه، ص 36.
ميكردند تا آدم هفت دور طواف نمود. ( 42 ) پس از مرگ آدم، شيث نيز به همان شيوه حج نمود.( 43 ) حضرت نوح (عليه السلام) نيز با كشتي خود به دور خانه خدا طواف كرد.( 44 )
پيش از اسلام، اعراب جاهلي طواف را امر مقدسي ميدانستند؛ اسلام نيز براي طواف اهميت ويژهاي قائل شد؛ به طوري كه طواف را همسنگ نماز دانست.
طواف كعبه محور اعمال حج است و از اركان مهم آن به شمار ميآيد. بنابراين در مبحث فلسفه و اسرار هم جايگاهي ويژه داردكه به بعضي از آنها اشاره ميشود:
يك. طهارت بدن و لباس
پاكي از آلودگي هاي هاي ظاهري و نيز داشتن وضو و غسل، از شرايط حتمي و ضروري طواف است. معناي اين شرط آن است كه تا طوافكننده خود را از پليدي هاي هاي ظاهري (نجاسات و آنچه نماز در آن صحيح نيست) پاك نكند، لايق طواف خانه معبود نميشود. علاوه بر آن بايستي با وضو و غسل (افزون بر تميزي بيشتر)، قدم در عرصه پاكي درون بگذارد. چون وضو و غسل علاوه بر طهارت ظاهري، آغازي براي تطهير درون به شمار ميروند.
دو. لباس طواف
لباس طواف بايد مباح باشد؛ يعني، از مال حلال تهيه شده باشد؛ وگرنه طواف باطل است. پيام اين شرط آن است كه: بدون كسب حلال و تنپوش مباح، نميتوان به حقيقت طواف دست يافت و اين عمل، حاصلي جز خستگي و ضايع كردن فرصت ندارد.
همچنين لباس احرام و طواف، نبايستي از ابريشم خالص باشد؛ چرا كه چنين لباسي زينت، تجمل و گاه موجب فخر فروشي است.
سه. پوشش براي زنان
بديهي است دستور پوشش براي بانوان به جهت پرهيز از خودنمايي و بر هم زدن تمركز ديگران است؛ زيرا هر مقدار محيط مناسبتر باشد، اهداف بهتر تحقق مييابد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
42 . التاريخ القديم، ج 3، ص 14.
43 . همان.
44 . وسائل الشيعه، ج 5، ص 386.
علاوه بر آنكه طواف كننده اگر در فكر خودنمايي و اظهار زينت هاي هاي خود باشد، از عبادت غافل و از دستاوردهاي آن محرومميشود.
چهار. مختون بودن
از جمله شرايط طواف، مختون بودن مردان است. مختون بودن، نشانه مسلماني است و كسي كه اين نشانه را ندارد، از طواف ممنوع است. در آغاز بايستي آشكار و پنهان خود را با شرع تطبيق داد تا لياقت حضور در طواف و بندگي را پيدا كرد.
پنج. خارج نشدن از مطاف
از جمله شرايط طواف، خارج نشدن از حد مطاف است؛ چه آنكه حد آن مقام ابراهيم باشد و يا صف طواف كنندگان. حضور در اين حد، شرط قبولي طواف استو اگر كسي از حدود معين خارج شد، ديگر طواف نكرده است. پيام اين شرط آن است كه مدعي بندگي خدا، نميتواند از محدوده خارج شود.
«طواف» نشانه عبوديت و عشق به خدا است. شخصي ميتواند اين ادعا را داشته باشد كه از محدوده و چهارچوب بندگي بيرون نرود؛ چنانكه در حال طواف هم، شرط دلدادگي آن است كه از محدوده معشوق خارج نشده و به او وفا دار باشد.
از سوي ديگر پا بر ديوار كعبه نهادن نيز از مبطلات طواف و حرمت شكني است. بايستي بر گرد معشوق طواف كرد و پا گذاشتن بر حريم او، خلاف ادب و حكمت است.
شش. سمت چپ قرار دادن كعبه
قلب انسان درجانب چپ اواست. طواف از جانب چپ، نشان تسليم كردن دل به معبود است.
همچنين حركت از جانب چپ، حركتي طبيعي و هم سنخ با نظام طبيعت است. حركت زمين به دور خورشيد (براي كسي كه رو به خورشيد بايستد)، از چپ به راست است و حركت هاي هاي ديگر در جهان پهناور در آفرينش نيز نوعاً در همين جهت است. گردباد نيز از چپ به راست ميچرخد.
نكته ديگر در اين نوع حركت آن است كه نوعاً راست، نشانه صدق و درستي و چپ نشانه
كذب و نادرستي است. وَأَصْحابُ الْيَمِينِ ما أَصْحابُ الْيَمِين فِي سِدْرٍ مَخْضُودٍ وَطَلْحٍ مَنْضُودٍ. ( 45 )
ولي اصحاب شمال: (وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ فِي سَمُومٍ وَحَمِيمٍ).( 46 )
حركت از چپ به راست، نماد رويكرد طواف كننده از نادرستي ها ها به درستي، از شقاوت به سعادت، از ظلم به عدالت، از شرك به توحيد و... است.
هفت. شروع از حجرالاسود و پايان به آن
طواف بايستي از حجرالاسود آغاز و به آن پايان يابد. اين ويژگي گوياي چند نكته است:
1. حجرالاسود نشانهاي الهي است؛ حركت از آن مبدأ و پايان به آن، نمادي از إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون( 47 ) است. همچنين: هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْباطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ( 48 ) و وَهُوَ الَّذِي يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ( 49 ).
2. حجرالاسود، سنگي بهشتي است كه براي آدم از بهشت نازل شد تا بدان انس گيرد. منزلگاه آدمي نيز بهشت است و او مرغ باغ ملكوت است كه در اين عالم چند روزي درگير است؛ ولي ميتواند به بهشت خود باز گردد.
شروع از حجرالاسود، يادبودي از بهشت نخستين و پايان دادن به حجرالاسود، بازگشت به بهشت موعود از مسير توبه و عبوديّت است. يا بَنِي آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ.( 50 )
و وَسارِعُوا إِلي مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ.( 51 )
شگفت آنكه در دعاهاي طواف اقرار به گناه و درخواست بهشت آمده است، همانند آنچه حضرت آدم به درگاه خداوند عرضه داشت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. واقعه (56)، آيه27.
46 . همان ، 41.
47. البقره (2)، آيه 46.
48. حديد (57)، آيه3.
3 . روم (30)، آيه27.
50. اعراف (7)، آيه 27.
51. آل عمران (3)،آيه 133.
هشت. هفت دور طواف
بسياري از مسائل مربوط به انسان و جهان، با تعداد هفت مرتبط است و اين نشان از جايگاه اين عدد در امور جهان دارد؛ براي نمونه:
1. آسمان ها ها هفت است، قرآن مجيد چندين بار بر هفت طبقه بودن آسمان تأكيد كرده است. السماوات السبع و سبع سماوات.
2. قرآن مجيد زمين را نيز هفت ميداند. البته گرچه معناي اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنّ( 52 ) به طور كامل آشكار نيست؛ ولي شايد مقصود آن باشد كه هفت زمين، همانند اين زمين در جهان آفرينش وجود دارد و يا هفت لايه گرداگرد زمين وجود دارد.
3. اولين مبناي تقسيم بندي روزها هفت است و «هفته» پايهاي جهاني و شناخته شده براي تقسيم ايام و سالشماري ميباشد. در هيچ جا ايام را به بيشتر يا كمتر از هفته تقسيم بندي نكرده اند.اند. گويا اين موضوع ارتباط وثيقي با روح آدمي دارد كه با چنين تقسيمبندي، به راحتي كنار آمده و با آن زندگي ميكند.
4. مراحل خلقت انسان و سير او هفت مرحله است: عالم ذر، صلب پدر، رحم مادر، دنيا، برزخ، قيامتو بهشت يا دوزخ.
5. عارفان مراحل سير را هفت مرحله ميدانند.
هفت شهر عشق را عطار گشت * هنوز اندر خم يك كوچهايم
6. جهنم هفت در دارد: لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِكُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ.
گويا طوافكننده با هر دور طواف، دري از درهاي جهنم را بر خود ميبندد. درباره دعاهاي اطراف كعبه نيز آمده است:
« عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ إِذَا فَرَغْتَ مِنْ طَوَافِكَ وَبَلَغْتَ مُؤَخَّرَ الْكَعْبَةِ وَهُوَ بِحِذَاءِ الْمُسْتَجَارِ دُونَ الرُّكْنِ الْيَمَانِيِّ بِقَلِيلٍ فَابْسُطْ يَدَيْكَ عَلَي الْبَيْتِ وَأَلْصِقْ بَطْنَكَ وَخَدَّكَ بِالْبَيْتِ وَقُلِ اللَّهُمَّ الْبَيْتُ بَيْتُكَ وَالْعَبْدُ عَبْدُكَ وَهَذَا مَكَانُ الْعَائِذِ بِكَ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
52 . طلاق (65)، آيه 12.
مِنَ النَّارِ ثُمَّ أَقِرَّ لِرَبِّكَ بِمَا عَمِلْتَ فَإِنَّهُ لَيْسَ مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ يُقِرُّ لِرَبِّهِ بِذُنُوبِهِ فِي هَذَا الْمَكَانِ إِلَّا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ».( 53 )
امام صادق (عليه السلام) فرمود: زماني كه به مستجار رسيدي... بگو: خدايا خانه خانه توو بنده بنده تواست! اين جايگاه كسي است كه از آتش دوزخ به تو پناه ميبرد.
7. اعضايي كه موجب استحقاق كيفر و پاداش ميشود، هفت عضواست: فكر و انديشه، چشم، گوش، زبان، دست، پا و اعضاي تناسلي.
8. به هنگام سجده، هفت عضو انسان بايد بر زمين باشد: پيشاني، دو كف دست، دو زانو و دو نوك انگشتان بزرگ پا.
در بين عددها، آن عددي كه هم با آسمانها و هم با بسياري از امور ديگر تطبيق دارد و پذيرش آن نيز براي انسان بسيار طبيعي است، عدد هفت است. از اين رو انتخاب هفت براي تعداد دورهاي طواف، بسيار طبيعي و هماهنگ با امور ديگر است؛ گرچه مناسبت ها ها و حكمتهاي ديگري نيز دارد كه ما را بدان راهي نيست.
پيام هفت دور طواف
طواف كننده با هر دور طواف، گويا از يك طبقه آسمان صعود كرده و به طبقه بالاتر رفته است تا اينكه در دور هفتم بر گرد عرش الهي طواف ميكند: وَتَرَي الْمَلائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ.( 54 ) از همين رو پس از طواف به نماز ميايستد كه «الصلاة معراج المومن».
طواف كننده با هر دور طواف، گويا يكي از درهاي دوزخ را بر خود ميبندد؛ چون تعداد در هاي هاي جهنم، هفت عدد است. در دعاهاي طواف مقابل درب كعبه آمده است: «و هذا مقام العائذ بك من النار».
هفت عضو اساسي دربدن، مباشرت در تحصيل و يا گناه دارند و سبب آن به شمار ميروند. هفت دور طواف نماد فرمانبرداري همه آن اعضا، از خداوند و تسليم شدن آنها در برابر اواست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
53 . الكافي، ج4، ص 411.
54 . زمر (39)، آيه75.