بخش 10
آیه سی و ششم : تعظیم شعائر حج نشانه تقوای قلب آیه سی و هفتم : قربانی در حج آیه سی و هشتم : رسیدگی به محرومان در حج آیه سی و نهم : حضرت ابراهیم ( علیه السلام )
|
226 |
|
در مكه قرباني شود كه آيه با بيان بيت عتيق به هردو نوع اشاره مي كند .
بهره برداري مادي از شتر مانند سوار شدن ، حمل بار و دوشيدن شير تا زماني است كه شتر به قربانگاه برسد ( محل ) اسم زمان و به معناي وقت حلول و سررسيد مدت است . ( 1 )
نكته ها
1 . حقيقت تقوي
اضافه تقوي به قلوب اشاره به اين است كه حقيقت تقوي امري است معنوي و قائم به قلب است ، پس تقوا قائم به اعمال كه عبارت از حركات و سكنات بدني است ، نمي باشد ؛ زيرا حركات و سكنات بدني در طاعت و معصيت مشترك است مانند دست زدن به بدن جنس مخالف در نكاح و زنا يا بي جان كردن در جنايت و قصاص يا نماز براي خدا و ريا . پس اگر يكي حلال است و ديگري حرام ، يكي زشت و يكي معروف ، به خاطر همان امر معنوي و دروني است . ( 2 )
2 . نمونه هاي تعظيم شعائر الهي
از جمله نمونه هاي تعظيم شعائر الهي سعي بين صفا و مروه است ( انّ الصّفا والمروة من شعائر الله ) و ديگر قرباني كردن شتر است كه مي فرمايد : ( و البدن جعلناها لكم من شعائر الله ) .
3 . عناوين قصديه
براي تبيين رابطه تعظيم شعائر و تقواي دل بايد گفت : عناوين بر دو قسم است :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كشاف / ج 3 / ص 157 ؛ الميزان / ج 14 / ص 556 ؛ جامع الاحكام / ج 12 / ص 56 ؛ تفسير كبير / ج 23 / ص 35 ؛ روح المعاني / ج 17 / ص 152 ؛ نمونه / ج 14 / ص 96 .
2 . الميزان / ج 14 / ص 556 .
|
227 |
|
1 . عناوين غير قصديه عبارت است از : آن عناويني كه در تحقق آن ها نيازي به قصد نيست مانند طهارت كه با ازاله نجاست و شستن محل بدون قصد تطهير حاصل مي شود و يا عناوين ديگر مانند قيام و قعود .
2 . عناوين قصديه : صرف عمل بدون قصد موجب صدق عنوان نمي شود ، بلكه تحقق عنوان متوقف بر قصد است ، مانند ركوع ، هر خم شدني ركوع نيست بلكه تحقق آن نياز به قصد دارد . با توجه به اين نكته به خوبي دانسته مي شود تعظيم از عناوين قصديه است پس حركت هاي معمول و متعارف هنگامي نشانه تعظيم و احترام خواهد بود كه توأم با قصد باشد ، مثلا دست بر سينه گذاشتن اگر به قصد تواضع و تعظيم باشد عنوان تواضع بر آن صدق مي كند ولي اگر به خاطر درد قفسه سينه باشد مسلّماً عنوان تعظيم ندارد .
بنابراين آنان كه به تعظيم شعائر الهي تظاهر مي كنند ولي در باطن چنين قصدي ندارند در حقيقت تعظيم شعائر نكرده اند ، زيرا تعظيم شعائر رابطه مستقيم با تقواي دل دارد يعني تعظيم شعائر الهي نشانه وجود تقواي دل ها است و آن كه باتقوا باشد آن چه را نشاني از خدا دارد بزرگ داشته و حرمت او را نگه مي دارد . به تعبير ديگر تقواي دل منشأ تقواي اعضا است و تعظيم شعائر ناشي از تقواي دل ها مي باشد . ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اقتباس از تفسير سوره حج نوشته محمد امين .
|
228 |
|
ــــــــ 37 ــــــــ
قرباني در حج
( و لكلّ امّة جعلنا منسكاً ليذكروا اسم الله علي ما رزقهم من بهيمة الانعام فالهكم اله واحد فله اسلموا و بشّر المخبتين * الّذين اذا ذكر الله وجلت قلوبهم و الصّابرين علي ما اصابهم و المقيمي الصلاة و ممّا رزقناهم ينفقون ) . ( 1 )
ترجمه
براي هر امتي قربانگاهي قرار داديم ، تا نام خدا را ( به هنگام قرباني ) بر چهارپاياني كه به آنان روزي داده ايم ، ببرند و خداي شما معبود واحدي است ؛ در برابر ( فرمان ) او تسليم شويد و بشارت ده متواضعان و تسليم شوندگان را . ( 34 ) همان ها كه چون نام خدا برده مي شود ، دل هايشان پر از خوف ( پروردگار ) مي گردد و شكيبايان در برابر مصيبت هايي كه به آنان مي رسد و آن ها كه نماز را بر پا مي دارند و از آن چه به آنان روزي داده ايم انفاق مي كنند . ( 35 )
تفسير
اين منحصر به پيروان ابراهيم نيست كه مراسم قرباني براي خدا دارند ، بلكه براي قبل از آن ها نيز مقرر شده بود ، امت هايي كه ايمان داشتند اجازه داشتند تا آنان نيز مانند شما نام خدا را بر چهارپاياني كه به آن ها روزي داديم ، ببرند . اساساً قرباني كردن ، يك عمل خرافي نيست بلكه وقتي به نام خدا صورت بگيرد سمبلي از آمادگي انسان براي فداكاري و قرباني شدن در راه او و از دست دادن سرمايه هايش است ، به علاوه اين كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . حج / 34 ـ 35 .
|
229 |
|
طريقه اي براي اطعام فقرا نيز هست . حال كه خداي شما همان خدايي است كه براي امت هاي گذشته نيز احكام شما را تشريع كرد ، پس بدانيد معبود شما و آن امت ها يكي است ، لذا اسلام بياوريد و تسليم او شويد و اعمالتان را فقط براي تقرب جستن به او انجام دهيد كه در اين صورت از « مخبتين » خواهيد بود كه آيه 35 آن را توضيح مي دهد .
آيه 35 چهار صفت براي مخبتين ذكر مي كند ، اوّلا وقتي نام خدا برده مي شود دل هايشان مملو از خوف پروردگار مي گردد ، البته اين خوف نه به واسطه ترديد در رحمت خدا يا ترس بي مورد از غضب الهي است بلكه به جهت مسؤوليت هايي است كه احتمالا در انجام آن كوتاهي كرده اند . با درك مقام و عظمت الهي دچار خوف مي شوند . ثانياً در برابر حوادث و مصائب صابرند و به واسطه مشكلات هيچ گاه از طريق حق منحرف نشده و دچار يأس و كفران و فرار از مسؤوليت نمي شوند . ثالثاً نماز را برپا مي دارند ، لذا ارتباطشان با خالق جهان محكم است . رابعاً از روزي هاي خدا انفاق مي كنند و در نتيجه پيوندشان با خلق خدا نيز مستحكم است . ( 1 )
نكته ها
1 . تكليف قرباني از احكام مشترك تمامي اديان آسماني است ( و لكلّ امّة جعلنا منسكاً ) .
2 . معناي منسك
راغب در مفردات مي گويد : « نسك » به معناي عبادت است و « ناسك » به معناي عابد است و مناسك حج يعني مواقعي كه اين عبادت در آن جا جمع مي شود يا به معناي خود اين اعمال است . « منسك » به معناي مصدر ميمي و اسم زمان و مكان هر سه مي آيد . مرحوم علامه طباطبايي ( قدس سره ) مي فرمايد : « منسك » در آيه شريفه مصدر ميمي و به معناي عبادت است ، عبادتي كه مشتمل بر قرباني و ذبح نيز هست و لكن نويسندگان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نمونه / ج 14 / ص 102 .
|
230 |
|
تفسير نمونه بر آنند كه « منسك » به معناي خصوص قرباني است . ( 1 )
3 . ياد نام خدا در تمام اديان
ذكر نام خدا به هنگام ذبح اختصاصي به امت پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) ندارد بلكه در تمام امّت ها اين امر مشروع بوده است ( و لكلّ امّة جعلنا منسكاً ليذكروا اسم الله . . . ) . ( 2 )
4 . وجوب ذكر نام خدا هنگام قرباني
ذكر نام خدا به هنگام ذبح و قرباني امري واجب است ( ليذكروا اسم الله . . . ) چنان كه اين معنا در آيه 36 حج نيز بيان شده است .
5 . شيوه بندگي خدا تنها بايد از طريق وحي باشد ( جعلنا منسكاً ) .
6 . قرباني و سپاسگزاري از نعمت حق
مراسم قرباني ، عبادت خدا و سپاسگزاري در برابرنعمت هاي اوست ( جعلنا منسكاً . . . علي ما رزقهم الله من بهيمة الانعام ) .
7 . ارزش نام خدا
نام خداوند به قدري داراي ارزش است كه اگر هنگام ذبح حيوان بر زبان جاري شود ، گوشت آن حيوان حلال مي گردد و گر نه حرام خواهد بود . ( 3 )
8 . حج و اوصاف ارزشمند
اوصافي كه در آيه شريفه در تفسير ( مخبتين ) آمده مانند ترس از خدا و صبر و به پا داشتن نماز و انفاق ، همه اين ها در حج وجود دارد . ( 4 )
9 . تسليم بودن براي رضاي خدا
جز براي خداوند نبايد تسليم بود ، تقديم ( له ) بر ( اسلموا ) مفيد حصر است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الميزان / ج 14 / ص 556 ؛ نمونه / ج 14 / ص 102 ؛ روح المعاني / ج 17 / ص 153 .
2 . مجمع البيان / ج 7 / ص 134 .
3 . تفسير كبير / ج 23 / ص 35 .
4 . روح المعاني / ج 17 / ص 155 ؛ الميزان / ج 14 / ص 557 ؛ تفسير كبير / ج 23 / ص 36 ؛ جامع الاحكام / ج 12 / ص 60 .
|
231 |
|
ــــــــ 38 ــــــــ
رسيدگي به محرومان در حج
( و البدن جعلناها لكم من شعائر الله لكم فيها خير فاذكروا اسم الله عليها صوافّ فاذا وجبت جنوبها فكلوا منها و اطعموا القانع والمعترّ كذلك سخّرناها لكم لعلّكم تشكرون * لن ينال الله لحومها و لا دماؤها و لكن يناله التّقوي منكم كذلك سخّرها لكم لتكبّروا الله علي ما هديكم و بشّر المحسنين ) . ( 1 )
ترجمه
و شترهاي چاق و فربه را ( در مراسم حج ) براي شما از شعائر الهي قرار داديم ؛ در آن ها براي شما خير و بركت است ؛ نام خدا را ( هنگام قرباني كردن ) در حالي كه به صف ايستاده اند بر آن ها ببريد و هنگامي كه پهلوهايشان آرام گرفت ( و جان دادند ) ، از گوشت آن ها بخوريد و مستمندان قانع و فقيران را نيز از آن اطعام كنيد . اين گونه ما آن ها را مسخّرتان ساختيم ، تا شكر خدا را به جا آوريد . ( 36 ) نه گوشت ها و نه خون هاي آن ها ، هرگز به خدا نمي رسد . آن چه به او مي رسد ، تقوا و پرهيزكاري شماست . اين گونه خداوند آن ها را مسخّر شما ساخته ، تا او را به خاطر آن كه شما را هدايت كرده است بزرگ بشمريد و بشارت ده نيكوكاران را . ( 37 )
تفسير
و شترهاي چاق را براي شما از شعائر الهي قرار داديم ، در آن ها براي شما خير و بركت است . اگر شتر چاق و درشت از شعائر الهي خوانده شده به اعتبار اين است كه براي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . حج / 36 ـ 37 .
|
232 |
|
خدا قرباني شده لذا ادامه مي دهد كه وقتي هنگام قرباني شدن ايستاده و دست و پاهايشان بسته است ، نام خدا را هنگام قرباني كردن آن ها ، در حالي كه به صف ايستاده اند ببريد و هنگامي كه با پهلو به زمين افتادند و آرام گرفتند و جان دادند از گوشت آن ها بخوريد و مستمندان قانع و فقيران معتر را نيز از آن اطعام كنيد . در انتهاي آيه 36 مي فرمايد خدا اين چنين حيواني با آن بزرگي و قدرت را تسليم شما مي كند تا بتوانيد او را به راحتي مسخر كنيد ، آيا نبايد شكر اين را به جا آورد ؟
ممكن است كسي تصور كند كه از خون و گوشت اين قرباني ها بهره اي به خدا مي رسد يا توهم كند كه اگر بهره اي از اين گوشت ها به خدا نمي رسد پس چرا امر به قرباني كردن مي كند ؟ جواب مي دهد كه اين درست است كه هرگز از گوشت ها و خون هاي آن ها چيزي به خدا نمي رسد ، ليكن اين قرباني ها تقوا و آثار معنوي براي آورنده اش دارد و اين صفات و آثار معنوي است كه به سوي خدا صعود مي كند و صاحبش را به خدا نزديك مي كند ، آن قدر نزديك كه ديگر حجابي بين او و خدا نماند . خدا آن حيوان را اين چنين براي شما مسخر نمود تا همان تسخير وسيله هدايت شما به سوي اطاعت و تقرب به او شود و بتوانيد با قرباني كردن آن و در هنگام ذبح به ياد عظمت او و كبريايي خدا بيفتيد و او را در برابر هدايت به چنين عبادتي و كسب رضاي او و ثوابش تكبير گوييد . در آخر مي فرمايد نيكوكاران را بشارت ده ، همان هايي را كه چنين اعمال نيكي انجام مي دهند و در راه خدا انفاق مي كنند و از هيچ احساني دريغ ندارند . ( 1 )
قانع ؛ فقيري است كه به آن چه به او برسد راضي و قانع باشد و شكر خداي را به جا آورد و سؤال نكند . ( 2 )
معتر ؛ آن فقيري است كه بر خلاف قانع ، خود را طلبكار مي داند و از مردم سؤال
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نمونه / ج 14 / ص 106 ـ 110 .
2 . مجمع البيان / ج 7 / ص 137 ؛ نورالثقلين / ج 3 / ص 498 ؛ تفسير كبير / ج 23 / ص 37 ؛ تبيان / ج 7 / ص 283 ؛ جامع الاحكام / ج 12 / ص 64 ؛ روح المعاني / ج 17 / ص 157 .
|
233 |
|
مي كند و زماني كه به او كمكي مي شود قانع نيست و تقاضاي بيشتر دارد . ( 1 )
مفسرين اختلاف نظر دارند در اين كه امر در « فكلوا منها » دلالت بر وجوب دارد يا استحباب و يا اباحه ؟ بعضي گفته اند امر در « كلوا » براي اباحه و امر در « اطعموا » براي وجوب است . شيخ طبرسي مي گويد اين امر به معني اذن و جواز است نه وجوب ، زيرا مردم جاهليت خوردن گوشت قرباني را بر خود حرام مي دانستند . « الامر عقيب الحظر يدلّ علي الاباحه » امر پس از منع دلالت بر اباحه مي كند .
نكته ها
1 . انتخاب قرباني
در بزرگداشت شعائر الهي ، شتر چاق و سالم انتخاب كنيد . ( والبدن ) ( بدن ) جمع بدنه به معناي شتر سالم و چاق است . ( 2 )
2 . بهترين روش قرباني
بهترين روش قرباني شتر نحر آن در حال ايستاده است . ( صواف ) حيواني است كه زانوي خود را صاف نگهداشته است . ( 3 )
3 . زمان استفاده از قرباني
تا روح در بدن حيوان وجود دارد ، استفاده از آن حرام است ( وجوب ) مصدر ( وجبت ) به معناي سقوط و افتادن است و ( جنوب ) نيز جمع ( جنب ) و به معناي پهلو است يعني وقتي شتران افتادند و به پهلو غلتيدند ( جان دادند ) از گوشت آن استفاده كنيد . گفتني است كه عرب جاهلي گمان مي كرد كه قرباني مال خدايان است و استفاده از آن ممنوع است ، خداوند دراين آيه براين گمان خط بطلان كشيده است . ( 4 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . برهان / ج 3 / ص 92 .
2 . الميزان / ج 14 / ص 557 .
3 . مجمع البيان / ج 7 / ص 137 ؛ الميزان / ج 14 / ص 557 ؛ تفسير كبير / ج 23 / ص 37 ؛ جامع الاحكام / ج 12 / ص 61 ؛ روح المعاني / ج 17 / ص 156 .
4 . كشاف / ج 3 / ص 158 ؛ الميزان / ج 14 / ص 557 .
|
234 |
|
4 . شكر نعمت
رام بودن و مسخّر بودن حيوانات ، خوردن گوشت قرباني و اطعام به ديگران از جمله نعمت هاي الهي است كه بايد سپاسگزاري شود ( لعلّكم تشكرون ) . ( 1 )
5 . نگريستن به باطن عمل
ضمير لحومها و دماؤها به ( بدن ) برمي گردد ، يعني هرگز گوشت ها و خون هاي شتران قرباني به خدا نخواهد رسيد ، آيه هشداري است به همه مؤمنان كه خداوند به پيكر و ظاهر عمل نمي نگرد بلكه به نيت و باطن عمل مي نگرد .
6 . حج و مناسك آن جلوه آشكار هدايت است و اگر لطف الهي نباشد انسان ها گمراه مي شوند .
7 . انجام مناسك حج انسان را در زمره نيكوكاران قرار مي دهد ( و بشّر المحسنين ) . ( 2 )
8 . علت تقديم قانع بر معتر
تقديم قانع بر معتر بدان لحاظ است كه معتر هيچ گاه گرسنه نمي ماند چون بدون هيچ پروايي دست نياز به سوي مردم دراز كرده و حتي گاهي بيش از حد نياز مطالبه مي كند . ولي قانع به خاطر آبرومندي و خويشتنداري از كسي سؤال نمي كند و نياز خويش را اظهار نمي دارد و لذا انسان بايد در مرحله اوّل به اين گونه افراد برسد و آنان را تأمين نمايد .
9 . مساوات ميان متمكن و مستمند
نكته ظريفي در اين جا هست و آن اين كه امر در « كلوا منها » بنا بر مشهور ظهور در استحباب دارد ، يعني بايسته و شايسته است حاجي مقداري از قرباني بخورد و شايد اين امر بدان جهت باشد كه فقرا در اين رابطه احساس حقارت نكنند و از سوي ديگر بيانگر نوعي مساوات بين طبقات متمكن و مستمند جامعه باشد . در هر حال مشهور آن است كه قرباني بايد سه قسمت شود : يك قسمت آن اطعام به اهل و عيال ، قسمت دوم به فقرا ( قانع و معتر ) اعطا شود و قسمت سوم به دوستان و نزديكان اهدا گردد . ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كشاف / ج 3 / ص 159 .
2 . تفسير كبير / ج 23 / ص 38 ؛ راهنما / ج 11 / ص 588 ؛ تفسير نور / ج 8 / ص 46 .
3 . برهان / ج 3 / ص 92 ؛ مجمع البيان / ج 4 / ص 86 .
|
235 |
|
ــــــــ 39 ــــــــ
حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) و قرباني در راه خدا
( فبشّرناه بغلام حليم * فلمّا بلغ معه السّعي قال يا بنيّ انّي اري في المنام انّي اذبحك فانظر ماذاتري قال يا ابت افعل ما تؤمر ستجدني ان شاء الله من الصّابرين * فلمّا اسلما و تلّه للجبين * و ناديناه ان يا ابراهيم * قد صدّقت الرّؤيا انّا كذلك نجزي المحسنين * انّ هذا لهو البلاؤ المبين * و فديناه بذبح عظيم * و تركنا عليه في الآخرين * سلام علي ابراهيم ) . ( 1 )
ترجمه
ما او [ = ابراهيم ] را به نوجواني بردبار و صبور بشارت داديم . ( 101 ) هنگامي كه با او به مقام سعي و كوشش رسيد ، گفت : « پسرم ! من در خواب ديدم كه تو را ذبح مي كنم ، نظر تو چيست ؟ » گفت : پدرم ! هر چه دستور داري اجرا كن ، به خواست خدا مرا از صابران خواهي يافت . » ( 102 ) هنگامي كه هر دو تسليم شدند و ابراهيم جبين او را بر خاك نهاد ، ( 103 ) او را ندا داديم كه : « اي ابراهيم ! ( 104 ) آن رؤيا را تحقق بخشيدي ( و به مأموريت خود عمل كردي ) . » ما اين گونه ، نيكوكاران را جزا مي دهيم . ( 105 ) اين مسلماً همان امتحان آشكار است . ( 106 ) ما ذبح عظيمي را فداي او كرديم ( 107 ) و نام نيك او را در امت هاي بعد باقي نهاديم . ( 108 ) سلام بر ابراهيم ! ( 109 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صافات / 101 ـ 109 .
|
236 |
|
تفسير
ابراهيم ( عليه السلام ) در قربانگاه
ابراهيم ( عليه السلام ) بعد از اداي رسالت خويش در بابل از آن جا هجرت كرد و نخستين تقاضايش از پروردگار اين بود كه فرزند صالحي به او عطا فرمايد زيرا تا آن روز صاحب فرزند نشده بود .
نخستين آيه مورد بحث سخن از اجابت اين دعاي ابراهيم به ميان آورده است و مي گويد : ما او را به نوجواني حليم و بردبار و پر استقامت بشارت داديم ( فبشّرناه بغلام حليم ) .
در واقع سه بشارت در اين جمله جمع شده است : بشارت تولد فرزندي پسر و بشارت رسيدن او به سنين نوجواني و بشارت به صفت والاي حلم . سرانجام فرزند موعود ابراهيم طبق بشارت الهي متولد شد و قلب پدر را كه در انتظار فرزندي صالح سال ها چشم به راه بود ، روشن ساخت ، دوران طفوليت را پشت سر گذاشت و به سن نوجواني رسيد . در اين جا قرآن مي گويد : هنگامي كه با او به مقام سعي و كوشش رسيد ( فلمّا بلغ معه السّعي ) يعني به مرحله اي رسيد كه مي توانست در مسائل مختلف زندگي همراه پدر تلاش و كوشش كند و او را ياري دهد .
بعضي « سعي » را در اين جا به معني عبادت و كار براي خدا دانسته اند ، البته سعي مفهوم وسيعي دارد كه اين معني را نيز شامل مي شود ولي منحصر به آن نيست و تعبير « معه » ( با پدرش ) نشان مي دهد كه منظور معاونت پدر در امور زندگي است . ( 1 )
به هر حال به گفته جمعي از مفسران ، فرزندش در آن وقت 13 ساله بود كه ابراهيم خواب عجيب و شگفت انگيزي مي بيند كه بيانگر شروع يك آزمايش بزرگ ديگر در مورد اين پيامبر عظيم الشّأن است ، در خواب مي بيند كه از سوي خداوند به او دستور داده شد تا فرزند يگانه اش را با دست خود قرباني كند و سر ببرد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مجمع البيان / ج 7 / ص 706 .
|
237 |
|
ابراهيم ( عليه السلام ) از خواب بيدار شد ، مي دانست كه خواب پيامبران واقعيت دارد و از وسوسه هاي شيطاني دور است ، اما با اين حال دو شب ديگر همان خواب تكرار شد كه تأكيدي بود بر لزوم اين امر و فوريت آن .
مي گويند نخستين بار در شب « ترويه » ( شب هشتم ماه ذي الحجه ) اين خواب را ديد و در شب هاي « عرفه » و شب « عيد قربان » ( نهم و دهم ذي الحجه ) خواب تكرار گرديد ، لذا براي او كمترين شكي باقي نماند كه اين فرمان قطعي خدا است . ( 1 )
ابراهيم ( عليه السلام ) كه بارها از كوره داغ امتحان الهي سرفراز بيرون آمده بود ، اين بار نيز بايد دل به دريا بزند و سر بر فرمان حق بگذارد و فرزندي را كه يك عمر در انتظارش بوده و اكنون نوجواني برومند شده است با دست خود سر ببرد !
ولي بايد قبل از هر چيز فرزند را آماده اين كار كند . رو به سوي او كرد و گفت : فرزندم من در خواب ديدم كه بايد تو را ذبح كنم ، بنگر نظر تو چيست ؟ ( قال يا بنيّ انّي اري في المنام انّي اذبّحك فانظر ماذا تري ) فرزندش كه نسخه اي از وجود پدر ايثارگر بود و درس صبر و استقامت و ايمان را در همين عمر كوتاهش در مكتب او خوانده بود با آغوش باز و از روي طيب خاطر از اين فرمان الهي استقبال كرد و با صراحت و قاطعيت گفت : پدرم هر دستوري به تو داده شده است ، اجرا كن ( قال يا ابت افعل ما تؤمر ) و از ناحيه من فكر تو راحت باشد كه به خواست خدا مرا از صابران خواهي يافت ( ستجدني ان شاء الله من الصّابرين ) .
هنگامي كه هردو تسليم و آماده شدند و ابراهيم جبين فرزند را بر خاك نهاد . . . ( فلمّا اسلما و تلّه للجبين ) . ( 2 )
بعضي گفته اند منظور از جمله « تلّه للجبين » اين بود كه پيشاني پسر را به پيشنهاد خودش بر خاك نهاد ، مبادا چشمش در صورت فرزند بيفتد و عواطف پدري به هيجان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نمونه / ج 19 / ص 111 ؛ جامع الاحكام / ج 15 / ص 101 ـ 102 .
2 . روح المعاني / ج 23 / ص 130 .
|
238 |
|
درآيد و مانع اجراي فرمان خدا شود ! ( 1 )
به هر حال ابراهيم صورت فرزند را بر خاك نهاد و كارد را به حركت در آورد و با سرعت و قدرت بر گلوي فرزند گذارد در حالي كه روحش در هيجان فرورفته بود و تنها عشق خدا بود كه او را در مسيرش بي ترديد پيش مي برد ، اما كارد برنده در گلوي لطيف فرزند كمترين اثري نگذارد !
ابراهيم در حيرت فرو رفت ، بار ديگر كارد را به حركت درآورد ولي باز كارگر نيفتاد . آري ابراهيم « خليل » مي گويد : ببر ! اما خداوند « جليل » فرمان مي دهد نبر ! و كارد تنها گوش بر فرمان او دارد .
اين جاست كه قرآن با يك جمله كوتاه و پرمعني به همه انتظارها پايان داده و مي گويد : در اين هنگام او را ندا داديم كه اي ابراهيم ( و ناديناه ان يا ابراهيم ) .
آن چه را در خواب مأموريت يافتي ، انجام دادي ( قد صدقت الرّؤيا ) ، ما اين گونه نيكوكاران را جزا و پاداش مي دهيم ( انّا كذلك نجزي المحسنين ) .
هم به آن ها توفيق پيروزي در امتحان مي دهيم و هم نمي گذاريم فرزند دلبندشان از دست برود ، آري كسي كه سرتاپا تسليم فرمان ما است و نيكي را به حدّ اعلا رسانده ، جز اين پاداشي نخواهد داشت .
سپس مي افزايد اين مسلّماً امتحان مهم و آشكاري است ( ان هذا لهو البلاؤ المبين ) . ذبح كردن فرزند با دست خود آن هم فرزندي برومند و لايق براي پدري كه يك عمر در انتظار چنين فرزندي بوده كار ساده و آساني نيست ، چگونه مي توان دل از چنين فرزندي بركند ؟ و از آن بالاتر با نهايت تسليم و رضا بي آن كه خم به ابرو آورد به امتثال اين فرمان بشتابد و تمام مقدمات را تا آخرين مرحله انجام دهد به طوري كه از نظر آمادگي هاي رواني و عملي چيزي فروگذار نكند ؟ و از آن عجيب تر تسليم مطلق اين نوجوان در برابر اين فرمان بود كه با آغوش باز و با اطمينان خاطر به لطف پروردگار و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مجمع البيان / ج 7 / ص 707 ؛ روح المعاني / ج 23 / ص 130 ؛ كشف الاسرار / ج 23 / ص 291 .
|
239 |
|
تسليم در برابر اراده او به استقبال ذبح شتافت .
لذا در بعضي از روايات آمده است هنگامي كه اين كار انجام گرفت ، جبرئيل ( از روي اعجاب ) صدا زد « الله اكبر » « الله اكبر » ! و فرزند ابراهيم صدا زد « لا اله الاّ الله و الله اكبر » ! و پدر قهرمان فداكار نيز گفت : « الله اكبر و لله الحمد » ! ( 1 )
و اين شبيه تكبيراتي است كه ما روز عيد قربان مي گوييم ، اما براي اين كه برنامه ابراهيم ناتمام نماند و در پيشگاه خدا قرباني كرده باشد و آرزوي ابراهيم برآورده شود ، خداوند قوچي بزرگ فرستاد تا به جاي فرزند قرباني كند و سنتي براي آيندگان در مراسم « حج » و سرزمين « منا » از خود بگذارد ، چنان كه قرآن مي گويد ما ذبح عظيمي را فداي او كرديم ( و فديناه بذبح عظيم ) .
نه تنها خداوند پيروزي ابراهيم را در اين امتحان بزرگ در آن روز ستود ، بلكه خاطره آن را جاويدان ساخت . چنان چه در آيه بعد مي گويد : ما نام نيك ابراهيم را در امت هاي بعد باقي و برقرار ساختيم ( و تركنا عليه في الآخرين ) .
او « اسوه » اي شد براي همه آيندگان و « قدوه » اي براي پاكبازان و عاشقان دلداده كوي دوست و برنامه او را به صورت سنت حج در اعصار و قرون آينده تا پايان جهان جاودان نموديم . او پدر پيامبران بزرگ ، و امت اسلام و پيامبر اسلام بود .
« سلام بر ابراهيم » ( آن بنده مخلص و پاكباز باد ) ( سلام علي ابراهيم ) ، آري « ما اين گونه نيكوكاران را پاداش مي دهيم » ( كذلك نجزي المحسنين ) ، پاداشي به عظمت دنيا ، پاداشي جاودان در سراسر زمان ، پاداشي درخور سلام و درود خداوند بزرگ !
در تفسير « حليم » گفته اند كسي است كه در عين توانايي در هيچ كاري قبل از وقتش شتاب نمي كند و در كيفر مجرمان عجله اي به خرج نمي دهد . روحي بزرگ دارد و بر احساسات خويش مسلط است . ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كشف الاسرار / ج 23 / ص 293 .
2 . مجمع البيان / ج 7 / ص 706 ؛ جامع البيان / ج 23 / ص 48 .
|
240 |
|
راغب در مفردات مي گويد : حلم به معني خويشتن داري به هنگام هيجان و غضب است و از آن جا كه اين حالت از عقل و خرد ناشي مي شود ، گاه به معني عقل و خرد نيز به كار رفته وگرنه معني حقيقي حلم همان است كه در اوّل گفته شد و چنان كه در آيات بعد خواهيم ديد او مقام حليم بودن خود را به هنگام ماجراي « ذبح » نشان داد ، همان گونه كه ابراهيم نيز حليم بودن خود را هم در آن هنگام و هم در موقع آتش سوزي آشكار ساخت .
واژه « غلام » به عقيده بعضي به هر كودكي قبل از رسيدن به سنّ جواني گفته مي شود و بعضي آن را به كودكي كه از ده سال گذشته و هنوز به سنّ بلوغ نرسيده است ، اطلاق كرده اند .
از تعبيرات مختلفي كه در لغت عرب آمده مي توان استفاده كرد كه « غلام » حدّ فاصل ميان « طفل » ( كودك ) و « شاب » ( جوان ) است كه در زبان فارسي از آن تعبير به « نوجوان » مي كنيم .
« فدينا » از ماده « فدا » در اصل به معني قرار دادن چيزي به عنوان بلا گردان و دفع ضرر از شخص يا چيز ديگر است ، لذا مالي را كه براي آزاد كردن اسير مي دهند « فديه » مي گويند و نيز كفاره اي را كه بعضي از بيماران به جاي روزه مي دهند ، به اين نام ناميده مي شود .
در اين كه اين قوچ بزرگ چگونه به ابراهيم ( عليه السلام ) داده شد ، بسياري معتقدند جبرئيل آورد ، بعضي نيز گفته اند از دامنه كوه هاي « منا » سرازير شد ، هرچه بود به فرمان خدا و به اراده او بود .
كلمه « تري » در آيه شريفه به معناي « مي بيني » نيست بلكه به معني « چه نظر مي دهي » است . مي خواسته بفرمايد تو درباره سرنوشت خودت فكر كن و تصميم بگير و تكليف مرا روشن بساز و اين جمله خود دليل است بر اين كه ابراهيم ( عليه السلام ) در رؤياي خود فهميده بود كه خداوند متعال او را امر كرده فرزندش را قرباني كند و گرنه صرف اين كه خواب ديده فرزندش را قرباني كند ، دليل بر آن نيست كه كشتن فرزند برايش جايز باشد .
|
241 |
|
پس در حقيقت امري كه در خواب به او شده به صورت نتيجه امر در برابرش ممثل شده است و به همين جهت فرزندش را امتحان كرد ببيند او چه جوابي مي دهد . ( 1 )
نكته ها
1 . رهايي از دلبستگي ها
در راه خدا بايد از همه دلبستگي ها حتي دلبستگي به فرزند دست كشيد ( فرزندي كه حدود يك قرن در انتظارش بوده و با دعا و تضرع او را از خداوند گرفته است . اكنون كه رشد كرده و بازويي براي پدر پيرش شده است ، بايد با دست خويش او را ذبح كند ) ، ( انّي اذبحك ) . ( 2 )
2 . تسليم بودن مؤمن
مؤمن تسليم خداست و در برابر دستورات او بهانه نمي گيرد . در حالي كه اسماعيل ( عليه السلام ) مي توانست به پدر بگويد :
الف . اين خواب است نه بيداري .
ب . كشتن فرزند حرام است .
ج . امر دلالت بر فوريت ندارد ، صبر كن .
د . امر ارشادي است نه مولوي .
بلكه گفت اي پدر ! مأموريت الهي را انجام ده . ( 3 )
3 . بالا بردن انگيزه ها
براي انجام كارها انگيزه ها را بالا ببريم ، اسماعيل نمي گويد « اذبحني » يا « اقتلني » تا براي پدر سخت باشد ، بلكه مي گويد : ( افعل ما تؤمر ) فرمان الهي را انجام بده . ( 4 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الميزان / ج 17 / ص 240 .
2 . تفسير نور / ج 10 / ص 49 .
3 . همان .
4 . همان .
|
242 |
|
4 . طلب صبر از خداوند
عمل به وظيفه ، صبر و پايداري مي خواهد و صبر را بايد از خداوند طلب كرد ( ستجدني ان شاء الله من الصّابرين ) . ( 1 )
5 . حليم بودن ابراهيم و اسماعيل ( عليهما السلام )
واژه « حليم » 15 مرتبه در قرآن مجيد تكرار شده و غالباً وصفي است براي خداوند كه به صورت توصيفي براي ابراهيم و فرزندش در كلام خدا آمده است و در يك مورد توصيفي است براي شعيب از زبان ديگران . ( 2 )
6 . مراتب ادب در حضور پروردگار
اين تعبيرات پدر و پسر چقدر پر معني است و چه ريزه كاري هايي در آن نهفته است ؟ از يك سو پدر با صراحت مسئله ذبح را با فرزند جوان خويش مطرح مي كند و از او نظرخواهي مي كند ، براي او شخصيت مستقل و آزادي اراده قائل مي شود ، از سوي ديگر فرزند هم مي خواهد پدر در عزم و تصميمش راسخ باشد ، نمي گويد مرا ذبح كن ، بلكه مي گويد هر مأموريتي داري انجام ده ، من تسليم امر و فرمان او هستم و از سوي سوم مراتب ادب را در پيشگاه پروردگار به عالي ترين وجهي نگه مي دارد ، هرگز به نيروي ايمان و اراده و تصميم خويش تكيه نمي كند ، بلكه بر مشيت خدا و اراده او تكيه مي نمايد و با اين عبارت از او توفيق پايمردي و استقامت مي طلبد و به اين ترتيب هم پدر و هم پسر نخستين مرحله اين آزمايش بزرگ را با پيروزي كامل مي گذرانند .
در اين ميان چه ها گذشت ؟ قرآن از شرح آن خودداري كرده و تنها روي نقاط حساس اين ماجراي عجيب انگشت مي گذارد . بعضي نوشته اند : فرزند فداكار براي اين كه پدر را در انجام اين مأموريت كمك كند و هم از رنج و اندوه مادر بكاهد ، هنگامي كه او را به قربانگاه در ميان كوه هاي خشك و سوزان سرزمين « منا » آورد ، به پدر گفت : پدرم ريسمان را محكم ببند تا هنگام اجراي فرمان الهي دست و پا نزنم ، مي ترسم از پاداشم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان .
2 . الميزان / ج 17 / ص 240 ؛ نمونه / ج 19 / ص 110 .
|
243 |
|
كاسته شود ! پدر جان كارد را تيز كن و با سرعت بر گلويم بگذران تا تحملش بر من ( و بر تو ) آسان تر باشد ! پدرم قبلا پيراهنم را از تن بيرون كن كه به خون آلوده نشود چراكه بيم دارم چون مادرم آن را ببيند عنان صبر از كفش بيرون رود .
آن گاه افزود سلامم را به مادرم برسان و اگر مانعي نديدي پيراهنم را برايش ببر كه باعث تسلي خاطر و تسكين دردهاي او است چراكه بوي فرزندش را از آن خواهد يافت و هرگاه دلتنگ شود آن را در آغوش مي فشارد و سوز درونش را تخفيف خواهد داد . ( 1 )
7 . عظمت ذبح
در اين كه عظمت اين ذبح در چه نظر بوده از نظر جسماني و ظاهري ؟ و يا از جهت اين كه فداي فرزند ابراهيم شد ؟ و يا از نظر اين كه براي خدا و در راه خدا بود ؟ و يا از اين نظر كه اين قرباني از سوي خدا براي ابراهيم فرستاده شد ؟ مفسران گفتگوهاي فراواني دارند ، ولي هيچ مانعي ندارد كه تمام اين جهات در ذبح عظيم جمع و از ديدگاه هاي مختلف داراي عظمت باشد .
يكي از نشانه هاي عظمت اين ذبح آن است كه با گذشت زمان سال به سال وسعت بيشتري يافته و الان در هر سال بيش از يك ميليون به ياد آن ذبح عظيم ذبح مي كنند و خاطره اش را زنده نگه مي دارد . ( 2 )
8 . ذبيح الله كيست ؟
در اين كه كدام يك از فرزندان ابراهيم ( اسماعيل يا اسحاق ) به قربانگاه برده شد و لقب ذبيح الله يافت ؟ در ميان مفسران گفتگو است ، گروهي اسحاق را « ذبيح » مي دانندو جمعي اسماعيل را ، نظر اوّل را بسياري از مفسران اهل سنت و نظر دوم را مفسران شيعه بر گزيده اند . ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نمونه / ج 19 / ص 112 ؛ تفسير كبير / ج 26 / ص 158 .
2 . الميزان / ج 17 / ص 242 ؛ نمونه / ج 19 / ص 116 ؛ تفسير كبير/ ج 19 / ص 158 ؛ روح المعاني / ج 23 / ص 132 .
3 . كشف الاسرار / ج 23 / ص 37 ؛ جامع الاحكام / ج 23 / ص 51 ـ 53 .
|
244 |
|
اما آن چه با ظواهر آيات مختلف قرآن هماهنگ است اين است كه ذبيح « اسماعيل » بوده است زيرا :
اوّلا در يك جا مي خوانيم ( و بشّرناه باسحاق نبيّاً من الصّالحين ) ما او را بشارت به اسحاق داديم كه پيامبري بود از صالحان . ( 1 )
اين تعبير به خوبي نشان مي دهد كه خداوند بشارت به تولد اسحاق را بعد از اين ماجرا و به خاطر فداكاري هاي ابراهيم به او داد ، بنابراين ماجراي ذبح مربوط به او نبود .
به علاوه هنگامي كه خداوند نبوت كسي را بشارت مي دهد مفهومش اين است كه زنده مي ماند و اين با مسئله ذبح در كودكي سازگار نيست .
ثانياً در آيه 71 سوره هود مي خوانيم ( فبشّرناه باسحاق و من وراء اسحاق يعقوب ) ما او را به تولد اسحاق بشارت داديم و نيز به تولد يعقوب بعد از اسحاق . اين آيه نشان مي دهد كه ابراهيم مطمئن بود اسحاق مي ماند و فرزندي همچون يعقوب از او به وجود مي آيد ، بنابراين نوبتي براي ذبح باقي نخواهد ماند .
كساني كه ذبيح را اسحاق مي دانند ، در حقيقت اين آيات را ناديده گرفته اند . ( 2 )
ثالثاً روايات بسياري در منابع اسلامي آمده است كه نشان مي دهد ذبيح « اسماعيل » بوده است ، به عنوان نمونه پيامبر گرامي اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) مي فرمايد : « انا ابن الذّبيحين » من فرزند دو ذبيح هستم . منظور از دو ذبيح يكي پدرش عبدالله است كه عبدالمطلب جد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نذر كرده بود او را براي خدا قرباني كند سپس يكصد شتر به فرمان خدا فداي او قرار داد و داستانش مشهور است و ديگر اسماعيل بود زيرا مسلّم است كه پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) از فرزندان اسماعيل است نه اسحاق . ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . صافات / 112 .
2 . روح المعاني / ج 23 / ص 132 .
3 . مجمع البيان / ج 7 / ص 707 ـ 710 .
|
245 |
|
در دعايي كه از علي ( عليه السلام ) از پيامبر گرامي ( صلّي الله عليه وآله ) نقل شده ، مي خوانيم : « يا من فدا اسماعيل من الذّبح » اي كسي كه فدايي براي ذبح اسماعيل قرار دادي . ( 1 )
از امام باقر و امام صادق ( عليهما السلام ) سؤال كردند ذبيح كه بود ؟ فرمودند اسماعيل .
امام رضا ( عليه السلام ) مي فرمايد : « لو علم الله عزوجلّ شيئاً اكرم من الضأن لفدا به اسماعيل » اگر حيواني بهتر از گوسفند پيدا مي شد ، آن را فديه اسماعيل قرار مي داد . ( 2 )
در برابر اين روايات فراوان كه هماهنگ با ظاهر آيات قرآن است روايت شاذي بر ذبيح بودن اسحاق دلالت دارد كه نمي تواند مقابله با روايات گروه اوّل كند و نه با ظاهر آيات قرآن هماهنگ است .
از همه اين ها گذشته اين مسئله مسلّم است كودكي را كه ابراهيم او را با مادرش به فرمان خدا به مكه آورد و در آن جا رها نمود و سپس خانه كعبه را با كمك او ساخت و طواف و سعي با او به جا آورد ، اسماعيل بود و اين نشان مي دهد كه ذبيح نيز اسماعيل بوده است زيرا برنامه ذبح مكمل برنامه هاي فوق محسوب مي شده است ، البته آن چه از كتب « عهد عتيق » ( تورات كنوني ) بر مي آيد اين است كه ذبيح اسحاق بوده است . ( 3 )
از اين جا چنين به نظر مي رسد كه بعضي از روايات غيرمعروف اسلامي كه اسحاق را ذبيح معرفي مي كند تحت تأثير روايات اسرائيلي است و احتمالا از مجعولات يهود است . ( 4 )
9 . آيا ابراهيم مأمور به ذبح فرزند بود ؟
از سؤالات مهم ديگري كه در اين بحث براي مفسران مطرح است اين است كه ابراهيم راستي مأمور به ذبح فرزند بود يا به مقدمات آن دستور داشت ؟ ( 5 )
اگر مأمور به ذبح بوده چگونه پيش از انجام آن اين حكم الهي نسخ شد در حالي كه نسخ قبل از عمل جايز نيست و اين معني در علم « اصول فقه » اثبات شده است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نورالثقلين / ج 4 / ص 421 .
2 . نورالثقلين / ج 4 / ص 422 .
3 . تورات سفر تكوين / فصل 22 .
4 . نمونه / ج 19 / ص 118 .
5 . مجمع البيان / ج 7 / ص 708 ؛ نمونه / ج 19 / ص 121 ؛ تفسير كبير / ج 26 / ص 155 .
|
246 |
|
و اگر مأمور به مقدمات ذبح بوده است ، اين افتخار مهمي نخواهد بود .
و اين كه بعضي گفته اند اهميت مسئله از اين جا ناشي مي شود كه ابراهيم احتمال مي داد بعد از انجام اين مأموريت و فراهم كردن مقدمات دستور به اصل ذبح داده شود و امتحان بزرگ او همين جا بود ، مطلب جالبي به نظر نمي رسد .
به عقيده ما اين گفتگوها از اين جا ناشي مي شود كه ميان اوامر امتحاني و غيرامتحاني فرق نگذاشته اند ، امري كه به ابراهيم شد يك امر امتحاني بود . مي دانيم در اوامر امتحاني اراده جدي تعلق به اصل عمل نگرفته است بلكه هدف آن است كه روشن شود شخص مورد آزمايش تا چه اندازه آمادگي اطاعت فرمان دارد و اين در جايي است كه شخص مورد آزمايش از اسرار پشت پرده آگاه نيست و به اين ترتيب در اين جا نسخ واقع نشده است كه در صحت آن قبل از عمل بحث و گفتگو شود .
اگر مي بينيم خداوند بعد از اين ماجرا به ابراهيم مي گويد ( قد صدقت الرّؤيا ) خوابي را كه ديده بودي تحقق بخشيدي ، به خاطر آن است كه آن چه در توان داشت در زمينه ذبح فرزند دلبند انجام داد و آمادگي روحي خود را در اين زمينه از هر جهت به ثبوت رسانيد و از عهده اين آزمايش به خوبي برآمد .
10 . حجت بودن خواب ابراهيم ( عليه السلام )
چگونه ابراهيم خواب را حجت دانست و آن را معيار عمل خود قرار داد ؟
در پاسخ اين سؤال گاه گفته مي شود كه خواب هاي انبيا هرگز خواب شيطاني يا مولود فعاليت قوه واهمه نيست ، بلكه گوشه اي از برنامه نبوت و وحي آن ها است و آن چه در خواب مي بينند درست همان چيزي است كه در بيداري مي بينند و گاه گفته مي شود كه ابراهيم ( عليه السلام ) در حال بيداري از طريق وحي آگاهي يافت كه بايد به خوابي كه در زمينه « ذبح » مي بيند عمل كند و گاه گفته مي شود قرائن مختلفي كه در اين خواب بود و از جمله اين كه در سه شب متوالي عيناً تكرار شد براي او علم و يقين ايجاد كرد كه اين يك مأموريت الهي است و نه غير آن .
|
247 |
|
به هر حال همه اين تفسيرها ممكن است صحيح باشد و منافاتي با هم ندارد و مخالف ظواهر آيات نيز نمي باشد . ( 1 )
11 . عدم تأثير وسوسه شيطان در ابراهيم ( عليه السلام )
وسوسه هاي شيطان در روح بزرگ ابراهيم اثر نگذاشت .
از آن جا كه امتحان ابراهيم يكي از بزرگ ترين امتحانات در طول تاريخ بود ، امتحاني كه هدفش اين بود قلب او را از مهر و عشق غير خدا تهي كند ، طبق بعضي از روايات شيطان به دست و پا افتاد ، كاري كند كه ابراهيم از اين ميدان پيروزمند بيرون نيايد ، گاه به سراغ مادرش هاجر آمد و به او گفت مي داني ابراهيم چه در نظر دارد ؟ مي خواهد فرزندش را امروز سر ببرد !
هاجر گفت : اگر خدا دستورش داده پس بايد اطاعت كند . گاهي به سراغ فرزند آمد و به وسوسه او مشغول شد از آن هم نتيجه اي نگرفت ، چون اسماعيل را يكپارچه تسليم و رضا يافت .
سرانجام به سراغ پدر آمد و به او گفت ابراهيم ! خوابي را كه ديدي خواب شيطاني است ! اطاعت شيطان مكن ! ابراهيم كه در پرتو نور ايمان و نبوت او را شناخت ، بر او فرياد زد دور شو اي دشمن خدا . ( 2 )
12 . وسوسه شيطان از جهات مختلف
در حديث ديگري آمده است : ابراهيم نخست به « مشعرالحرام » آمد تا پسر را قرباني كند ، شيطان به دنبال او شتافت ، او به محل « جمره اولي » آمد ، شيطان به دنبال او آمد ، ابراهيم هفت سنگ به او پرتاب كرد ، هنگامي كه به « جمره دوم » رسيد باز شيطان را ملاحظه نمود ، هفت سنگ ديگر بر او انداخت تا به « جمره عقبه » آمد ، هفت سنگ ديگر بر او زد و او را براي هميشه از خود مأيوس ساخت . ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نمونه / ج 19 / ص 122 .
2 . نمونه / ج 19 / ص 123 ؛ تفسير ابوالفتوح رازي / ج 9 / ص 326 .
3 . نمونه / ج 19 / ص 123 ؛ جامع الاحكام / ج 15 / ص 105 .
|
248 |
|
و اين نشان مي دهد كه وسوسه هاي شياطين در ميدان هاي بزرگ امتحان نه از يك سو كه از جهات مختلف صورت مي گيرد ، هر زمان به رنگي و از طريقي مردان خدا بايد ابراهيموار شياطين را در همه چهره ها بشناسند و از هر طريقي وارد شوند راه را بر آن ها ببندند و سنگسارشان كنند و چه درس بزرگي ؟ !
13 . منظور از رسيدن به حدّ كار ( فلمّا بلغ معه السعي ) رسيدن به آن حد از عمر است كه انسان عادتاً مي تواند حوائج زندگي خود را تأمين كند و اين همان سن بلوغ است . ( 1 )
14 . تكرار خواب ديدن
تعبير ( اني اري في المنام ) در خواب مي بينيم دلالت دارد بر اين كه اين صحنه را مكرر در خواب ديده است . ( 2 )
15 . نمايان شدن صفت كمال
در تعبير ( فبشّرناه بغلام حليم ) اشاره به اين معنا است كه آن فرزند پسر خواهد بود و به حدّ جواني نيز خواهد رسيد و اگر آن فرزند را توصيف به « غلام » كرد با اين كه اسماعيل از حدّ جواني هم گذشت براي آن بود كه خواست اشاره كند به آن حالتي كه در آن حالت ، صفت كمال و صفاي ذات او و حلمش نمايان مي شود و آن حدّ جواني است و در همين سن و سال بود كه گفت : ( يا ابت افعل ما تؤمر ) . ( 3 )
16 . انجام مأموريت الهي
جمله ( يا ابت افعل ) اظهار رضايت اسماعيل است نسبت به سر بريدن و ذبح خودش ، منتهي اين اظهار رضايت را به صورت « امر » انجام بده آورد و اگر اسماعيل گفت انجام بده آن چه را مأمور شدي و نگفت مرا ذبح كن براي اشاره به اين بود كه بفهماند پدرش مأمور به اين امر بوده و به جز اطاعت و انجام آن مأموريت چاره اي نداشته است . ( 4 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الميزان / ج 17 / ص 240 .
2 . الميزان / ج 17 / ص 240 .
3 . الميزان / ج 17 / ص 239 .
4 . الميزان / ج 17 / ص 241 ؛ في ظلال / ج 5 / ص 2995 ؛ جامع البيان / ج 23 / ص 50 .
|
249 |
|
17 . موهبت صبر از خداوند
جمله ( ستجدني انشاءالله من الصّابرين ) يك نحوه دلجويي نسبت به پدر است كه من از قرباني شدن ناراحت نيستم و براي اين كه ناراحتي پدر نيز كاسته شود ، سخن خود را با « ان شاء الله » مقيد كرد زيرا با آوردن اين قيد اين مطلب را مي فهماند كه اگر من صبر مي كنم اين موهبت صبر از خودم نيست بلكه هر چه دارم از مواهبي است كه خداوند به من ارزاني داشته است . اگر او بخواهد من داراي صبر خواهم بود و اگر نخواهد مي تواند اين صبر را از من بگيرد . ( 1 )
18 . شدت مصيبت
در آيه شريفه ( فلمّا اسلما و تلّه للجبين ) جواب « لمّا » نيامده . همين كه تسليم شدند ديگر نمي فرمايد چه شد ؟ و اين به خاطر آن است كه بفهماند جواب « لمّا » از بس مهم و مصيبت ابراهيم آن قدر شديد و تلخ بود كه قابل گفتن نيست . ( 2 )
19 . عظمت سلام خداوند
جمله ( سلام علي ابراهيم ) تحيتي است از خداوند به ابراهيم ( عليه السلام ) و جهت اين كه سلام را بدون الف و لام به صورت نكره تعبير كرد ، آن است كه خداوند خواسته عظمت آن سلام را برساند . ( 3 )
20 . انواع موهبت بزرگ
جالب توجه اين كه جمله ( كذلك نجزي المحسنين ) يك بار اين جا ذكر شده و يك بار در چند آيه قبل ، اين تكرار حتماً نكته اي دارد .
ممكن است دليلش اين بوده باشد كه در مرحله اوّل خداوند پيروزي ابراهيم را در امتحان بزرگش تصديق مي كند و كارنامه قبولي او را امضا مي فرمايد ، اين خود جزا و پاداش بزرگي است و اين مهم ترين مژده اي بود كه خداوند به ابراهيم داد . سپس مسئله
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الميزان / ج 17 / ص 241 ؛ في ظلال / ج 5 / ص 2995 .
2 . الميزان / ج 17 / ص 241 .
3 . الميزان / ج 17 / ص 243 .
|
250 |
|
« فدا كردن ذبح عظيم » و « جاودان ماندن نام و سنت او » و « درود فرستادن خدا بر او » را كه سه موهبت بزرگ ديگر است مطرح كرده و آن را به عنوان پاداش نيكوكاران معرفي مي كند .
21 . « حج » يك عبادت مهم انسان ساز
سفر حج در حقيقت يك هجرت بزرگ است ، يك سفر الهي است ، يك ميدان گسترده ي خودسازي و جهاد اكبر است . مراسم حج در واقع عبادتي را نشان مي دهد كه عميقاً با خاطره ي مجاهدات ابراهيم و فرزندش اسماعيل و همسرش هاجر آميخته است و ما اگر در مطالعات در مورد اسرار حج از اين نكته غفلت كنيم ، بسياري از مراسم آن به صورت معما در مي آيد . آري ، كليد حلّ اين معما توجه به اين آميختگي عميق است .
هنگامي كه در قربانگاه در سرزمين منا مي آييم ، تعجب مي كنيم اين همه قرباني براي چيست ؟ اصولا مگر ذبح حيوان مي تواند حلقه اي از مجموعه ي يك عبادت باشد ؟ ! اما هنگامي كه مسأله ي قرباني ابراهيم ( عليه السلام ) را به خاطر مي آوريم كه عزيزترين عزيزانش و شيرين ترين ثمره ي عمرش را در اين ميدان در راه خدا ايثار كرد و بعداً سنتي به عنوان قرباني در منا به وجود آمد ، به فلسفه ي اين كار پي مي بريم .
قرباني كردن رمز گذشت از همه چيز در راه معبود است ، قرباني كردن مظهري است براي تهي نمودن قلب از غير ياد خدا و هنگامي مي توان از اين مناسك بهره ي تربيتي كافي گرفت كه تمام صحنه ي ذبح اسماعيل و روحيات اين پدر و پسر به هنگام قرباني در نظر مجسم شود و آن روحيات در وجود انسان پرتوافكن گردد . ( 1 )
هنگامي كه به سراغ جمرات مي رويم ( سه ستون سنگي مخصوصي كه حجاج در مراسم حج آن ها را سنگ باران مي كنند و در هر بار هفت سنگ با مراسم مخصوص به آن ها مي زنند ) اين معما در نظر ما خودنمايي مي كند كه پرتاب اين همه سنگ به يك ستون بي روح چه مفهومي مي تواند داشته باشد ؟ و چه مشكلي را حل مي كند ؟ اما هنگامي كه به خاطر مي آوريم اين ها يادآور خاطره ي مبارزه ي ابراهيم ( عليه السلام ) ، قهرمان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . متأسفانه مراسم قرباني در عصر و زمان ما به شكل نامطلوبي در آمده است كه بايد علماي اسلام در جهت نجات آن بكوشند .