بخش 13

آیه چهل و هفتم : سخن گروهی از مؤمنان جن آیه چهل و هشتم : شهر مکه آیه چهل و نهم : غار حراء آیه پنجاهم : کیفر سوء قصد به خانه خدا آیه پنجاه و یکم : سوره ی قریش فصل دوم : تفسیر و نکته های آیات مربوطه به مدینه منوره آیه اوّل : به حضور پیامبراکرم ( صلّی الله علیه وآله )


301


10 . معرفي اميرالمؤمنين

رسول خدا دو بار علي ( عليه السلام ) را ( با صراحت ) به يارانش معرفي كرده ؛ يك بار آن جا كه فرمود : « من كنت مولاه فعلي مولاه » ؛ هر كس من مولاي او هستم علي مولاي اوست ( در غدير خم ) و اما بار دوم هنگامي كه آيه ي ( فان الله هو مولاه . . . ) نازل شد ، رسول خدا دست علي ( عليه السلام ) را گرفت و فرمود : اي مردم اين « صالح مؤمنين » است . ( 1 )

11 . سؤال : چرا در آيه ي شريفه اوصاف همسر خود بدون واو عاطفه آمده ؛ ( مسلمات مؤمنات ) و فقط بين دو صفت ثيب و ابكار واو عاطفه آمده است ؟

پاسخ : صفاتي كه در اوّل آيه شمرده مانعة الجمع نيستند و ممكن است همه ي آن در يك نفر يافت شود و به همين جهت واو عاطفه لازم نداشت به خلاف دو صفت ثيب و ابكار كه ممكن نيست در آن واحد در يك نفر جمع شود ؛ زيرا زنان يا باكره هستند يا ثيّب و بيوه مي باشند . ( 2 )

12 . سؤال : چرا جمله ي ( وقودها الناس و الحجارة ) در سوره ي بقره براي كفار و در اين سوره براي اهل ايمان بيان شده است ، آيا كفار و مؤمنان هر دو گروه در اين كه آتشگيره جهنم هستند مشتركند ؟

پاسخ : الف ) ممكن است اين جمله هشداري براي مؤمنان باشد كه مواظب باشيد بر اثر گناه به سرنوشت كفار گرفتار نشويد . ب ) اين جمله در سوره ي تحريم خطاب به منافقان است كه در ظاهر ، مؤمن و در باطن ، كافر هستند و مؤيد اين احتمال آيه ي بعدي است كه مي فرمايد : ( يا ايّها الّذين كفروا لا تعتذروا اليوم ) . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مجمع البيان / ج 10 / ص 475 .

2 . الميزان / ج 19 / ص 348 ؛ غرائب القرآن / ج 6 / ص 321 ؛ روح المعاني / ج 28 / ص 156 ؛ بحرالمحيط / ج 8 / ص 287 .

3 . غرائب القرآن / ج 6 / ص 321 ؛ منهج الصادقين / ج 9 / ص 341 .


302


ــــــــ 47 ــــــــ

سخن گروهي از مؤمنان جن

( بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ * قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِّنَ الْجِنِّ فَقَالُواْ إِنَّا سَمِعْنَا قُرْءَانًا عَجَبًا * يَهْدِي إِلَي الرُّشْدِ فَـَامَنَّا بِهِي وَلَن نُّشْرِكَ بِرَبِّنَآ أَحَدًا * وَأَنَّهُو تَعَــلَي جَدُّ رَبِّنَا مَا اتَّخَذَ صَـحِبَةً وَلاَ وَلَدًا * وَأَنَّهُو كَانَ يَقُولُ سَفِيهُنَا عَلَي اللَّهِ شَطَطًا * وَأَنَّا ظَنَنَّـآ أَن لَّن تَقُولَ الاِْنسُ وَالْجِنُّ عَلَي اللَّهِ كَذِبًا ) ( 1 )

ترجمه

به نام خداوند بخشنده ي بخشايشگر

بگو : به من وحي شده است كه جمعي از جن به سخنانم گوش فرا داده اند ، سپس گفته اند : « ما قرآن عجيبي شنيده ايم ، ( 1 ) كه به راه راست هدايت مي كند ، پس ما به آن ايمان آورده ايم و هرگز كسي را شريك پروردگارمان قرار نمي دهيم ( 2 ) و اين كه بلند است مقام باعظمت پروردگار ما و او هرگز براي خود ، همسر و فرزندي انتخاب نكرده است ( 3 ) و اين كه سفيه ما ( ابليس ) در باره ي خداوند سخنان ناروا مي گفت ( 4 ) و اين كه ما گمان مي كرديم كه انس و جن هرگز بر خدا دروغ نمي بندند ( 5 ) .

شأن نزول

پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) از مكه به سوي بازار عكاظ در طائف آمد تا مردم را در آن مركز و اجتماع بزرگ به سوي اسلام دعوت كند ، اما كسي به دعوت او پاسخ مثبت نگفت ، در بازگشت به محلي رسيد كه آن را وادي « جن » مي گفتند . شب را در آن جا ماند و تلاوت آيات قرآن مي فرمود . گروهي از جن شنيدند و ايمان آوردند و براي تبليغ به سوي قوم خود بازگشتند . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . جن / 1 ـ 5 .

2 . نور الثقلين / ج 5 / ص 19 .


303


معناي واژه ها

1 . نفر : گروه ، دسته . 2 . جنّ : يك نوع خاصي از موجودات پوشيده از حواس .

3 . عجباً : شگفت آور . 4 . تعالي : بلند است . 5 . جدّ : مقام باعظمت .

6 . سفيهنا : كم خرد ما ( ابليس ) . 7 . شططاً : سخنان ياوه و ناروا .

تفسير

الف . قرآن كريم در اين سوره سخن گروهي از مؤمنان جن را در چند محور بيان مي كند :

1 . هدايت قرآن به راه كمال 2 . ايمان آنان به پروردگار 3 . اعتراف به عظمت الهي 4 . سخنان نارواي ابليس در باره ي خداوند 5 . گمان باطل در باره ي انس و جن .

ب . « سفيه » ممكن است معناي جنسي و جمعي داشته باشد ؛ يعني سفهاي ما براي خداوند ، همسر و فرزنداني قائل بودند و از راه حق منحرف شده اند و محتمل است اشاره به ابليس باشد كه بعد از مخالفت فرمان خدا نسبت هاي ناروايي به ساحت مقدس او داد . مرحوم علامه طباطبايي مي گويد : اين احتمال از سياق آيه ي شريفه به دور است ، اما عالم بي عمل از مصداق هاي روشن سفيه است . ( 1 )

ج . « شَطَط » به معناي خارج شدن از حدّ اعتدال و دور افتادن است ، از اين رو به سخناني كه دور از حق باشد « شطط » گفته مي شود و نيز به همين دليل حاشيه ي نهرهاي بزرگ كه از آب ، فاصله ي زيادي دارد و ديواره هايش بلند است « شطّ » گفته مي شود . ( 2 )

نكته ها

1 . سؤال : چرا پيامبر اكرم ( عليه السلام ) داستان مربوط به جنّ را از طريق وحي دانست آيا بهتر نبود به طور مستقيم و از طريق مكالمه و مشافهه با آنان برخورد مي كرد ؟

پاسخ : از آن جا كه بعضي از افراد جن داراي انحطاط روحي و معنوي هستند ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نمونه / ج 25 / ص 106 ؛ الميزان / ج 20 / ص 41 .

2 . نمونه / ج 25 / ص 106 .


304


رابطه ي مستقيم انسان ها با طايفه ي جن سبب مي شود كه روح انسان خراب گردد ، از اين رو خداوند هم نخواست پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ارتباط مستقيم با آنان داشته باشد و اين موضوع منافات ندارد كه برخي از انسان ها ارتباط مستقيم با جن داشته باشند . ( 1 )

2 . آگاهي پيامبر از طريق وحي

تعبير به ( أُوحي إليّ ) ( به من وحي شد ) نشان مي دهد كه پيامبر در اين ماجرا شخصاً افراد جن را مشاهده نكرده ، بلكه از طريق وحي آگاه شده است كه آنان به قرآن كريم استماع مي كنند . ( 2 )

3 . درك و شعور جن

طايفه ي جن داراي عقل و شعور و فهم و درك و تكليف و مسؤوليت هستند ، همچنين خود را موظّف به تبليغ حق مي دانند و مخاطب خطاب هاي قرآن نيز هستند . ( 3 )

4 . قرآن ، كلام خارق العاده

« عَجَب » به معناي چيزي است كه به لحاظ غير عادي بودنش آدمي را به تعجب وادارد و اگر قرآن را عجب خواندند براي همين بوده كه كلامي است خارق العاده ، هم در الفاظ و هم در معاني و معارفش مخصوصاً با در نظر گرفتن اين كه اين كلام از شخصي صادر شده كه امّي است ، نمي تواند بخواند و بنويسد . ( 4 )

5 . روشن شدن حقيقت بر جن

جمله ي ( أنّا ظَننّا . . . ) اعترافي است از جنيان به اين كه خيال كرده بودند انس و جن هر چه مي گويند راست است و هرگز كسي بر خدا دروغ نمي بندد ، در نتيجه وقتي به مشركان برخورد كردند و از ايشان شنيدند كه به خدا نسبت زن و فرزند مي دهند ، باور كردند و به آن نسبت هاي ناروا ايمان آورده مانند خود آنان مشرك شدند و همچنان در شرك بودند تا اين كه قرآن را شنيدند و حقيقت بر ايشان روشن گرديد . ( 5 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير قرآن شهيد مطهري / ص 22 .

2 . مجمع البيان / ج 10 / ص 554 ؛ نمونه / ج 25 / ص 102 .

3 . همان .

4 . الميزان / ج 20 / ص 38 .

5 . الميزان / ج 20 / ص 41 .


305


ــــــــ 48 ــــــــ

شهر مكه

( لا اقسم بهذا البلد * و انت حلّ بهذا البلد ) . ( 1 )

ترجمه

قسم به اين شهر مقدس [ = مكه ] ، ( 1 ) شهري كه تو در آن ساكني ( 2 )

نكته ها

1 . شرافت شهر مكه

سوگند به شهر مكه به دليل شرافتي است كه اين شهر دارد ، از جمله كه حرم امن خداوند است ( و من دخله كان امناً ) و مسجدالحرام كه در مكه است قبله مسلمين جهان است و مردم ، حجّ خود را در اين مكان به جا آورند و به سوي اين خانه قصد كنند ( لله علي النّاس حجّ البيت ) .

علاوه بر آن صيد در اين شهر حرام شده و بيت المعمور در برابر كعبه است و تمام سطح زمين از سرزمين مكه گسترش يافته است . ( 2 )

2 . سرزنش قريش

امام صادق ( عليه السلام ) فرمودند قريش حرمت كعبه را حفظ مي كردند ليكن حرمتي براي پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) قائل نبودند و نسبت به آن حضرت اهانت مي كردند و آن چه را كه درباره كعبه حلال نمي دانستند ، درباره پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) حلال مي دانستند ، از اين رو خداوند آن ها را سرزنش كرد . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بلد / 1 ـ 2 .

2 . تفسير كبير / ج 31 / ص 289 .

3 . مجمع البيان / ج 10 / ص 745 ؛ صافي / ج 5 / ص 329 ؛ نورالثقلين / ج 5 / ص 579 .


306


ــــــــ 49 ــــــــ

غار حراء

( بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ * اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ * خَلَقَ الاِْنسَـنَ مِنْ عَلَق * اقْرَأْ وَرَبك الاَْكْرَمُ * الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الاِْنسَـنَ مَا لَمْ يَعْلَمْ ) ( 1 )

ترجمه

به نام خداوند بخشنده ي بخشايشگر . بخوان به نام پروردگارت كه ( جهان را ) آفريد ، ( 1 ) ( همان كس كه ) انسان را از خون بسته اي خلق كرد . ( 2 ) بخوان كه پروردگارت ( از همه ) بزرگوارتر است ، ( 3 ) همان كسي كه به وسيله ي قلم تعليم نمود ( 4 ) و به انسان آن چه را نمي دانست ياد داد . ( 5 )

تفسير

اين پنج آيه نخستين آياتي است كه بر پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) نازل شده و اين كه بسياري سوره ي مباركه ي حمد و برخي هم سوره ي مباركه ي مدثر را نخستين سوره ي نازله دانسته اند ، ممكن است همگي درست باشد ؛ به اين طريق كه بگوييم اوّلين سوره اي كه تمام و به طور كامل نازل شده ، سوره ي حمد است و پس از اين كه وحي در مدت كوتاهي منقطع گرديد ، ( يا أيّها المدثر ) نازل شده ، ولي آيات سوره ي « اقرأ » تا ( ما لم يعلم ) به اتفاق ، پيش از همه و در آغاز وحي نازل شده است . ( 2 )

بعثت پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) در محور قيام فرهنگي بوده است ؛ زيرا در آغاز وحي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مأمور به قرائت به نام خداوند شد ( إقرأ باسْم ربّك الّذي خلق ) و از سويي به او فرمان داده شد كه قيام كند و مردم را از عذاب الهي بترساند ؛ ( يا أيّها المدّثّر * قم فانذر ) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . علق / 1 ـ 5 .

2 . نوين / ص 251 .


307


آيه ي شريفه ي ( اقرأ باسم ربّك الّذي خلق ) در حقيقت پاسخي است به مشركان عرب كه خالقيت خدا را پذيرفتند ، اما ربوبيت را براي بت ها قائل بودند . اين آيه به آن ها مي گويد : بهترين دليل بر ربوبيت خداوند خالقيت اوست . كسي عالم را تدبير مي كند كه آفريننده ي آن است . ( 1 )

عموم سيره نويسان كيفيت شروع وحي را از گفته ي خود پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) چنين نقل كرده اند كه فرمود : جبرئيل بر من ظاهر شد و گفت : بخوان . گفتم : امّي هستم و قرائت نمي دانم و اين امر سه مرتبه انجام گرفت كه بار سوم مرا سخت بفشرد كه ديدم مي توانم بخوانم . ( 2 )

لفظ « رب » به معناي صاحب و مالك است و با تربيت از لحاظ اشتقاق ارتباطي ندارد ؛ زيرا اوّلي مضاعف ( ربب ) و دومي از باب تفعيل ( تفعلة ) از ربوة و معتل اللام است و ربوة به معناي نمو و رشد كردن و زياد شدن است كه « ربا » هم از همين ماده است ، ولي در معناي ربّ تربيت هم ملحوظ است . ( 3 )

در اين كه « اقرأ » دوم به منظور تأكيد بر « اقرأ » اوّل است يا تفاوت دارد ، دو نظريه هست : مرحوم علامه طباطبايي آن را تأكيد و مرحوم طيّب معتقد است كه « اقرأ » اوّل براي توجه به خدا و معرفت به او و آثار قدرت اوست و « اقرأ » دوم براي تلاوت قرآن و بيان احكام و وظايف ديني است . ( 4 )

نكته ها

1 . نام خداوند در آغاز كار

آغاز هر كاري بايد با نام خداوند متعال باشد ، از اين رو آغاز دعوت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) با نام الهي و ياد او شروع شد ؛ ( اقرأ باسم ربّك ) ، قابل توجه اين كه تمام زندگاني پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الميزان / ج 20 / ص 323 ؛ نمونه / ج 27 / ص 156 ؛ تفسير كبير / ج 32 / ص 14 .

2 . نوين / ص 251 ؛ نمونه / ج 27 / ص 153 ؛ ابوالفتوح / ج 12 / ص 96 .

3 . نوين / ص 252 .

4 . مجمع البيان / ج 10 / ص 781 ؛ الميزان / ج 20 / ص 324 ؛ اطيب البيان / ج 14 / ص 164 .


308


آميخته با ياد خداوند بوده است . ( 1 )

2 . تنظيم قرآن قبل از قرائت

قرائت ، غير از سخن گفتن است ، به بيان ديگر ، قرائت به نوشته تعلق مي گيرد ، نه به سخن ؛ بنابراين ، قرائت در جايي اطلاق مي شود كه متني از پيش تهيه و تنظيم و به صورت مكتوب تدوين شده باشد . از اين جا روشن مي شود كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بايد آن چيزي را بخواند كه از پيش تنظيم شده و در لوح محفوظ است و بر قلب مبارك او نازل شده و آن قرآن كريم است . ( 2 )

3 . عظمت انسان

تكرار فعل « خلق » براي بيان عظمت انسان و اهميت مقام وي از ميان همه مخلوقات است ؛ آفرينش اين موجود گويا عملي جداگانه و در برابر آفرينش مطلق خلق است . ( 3 )

4 . ردّ پندار مشركان

جمله ي ( ربّك الذي خلق ) پندار مشركان را رد مي كند كه معتقدند خداوند سبحان تنها خالقيت را بر عهده دارد ، اما ربوبيت و تدبير موجودات را به ديگران مانند فرشتگان واگذار كرده است . بنابراين ، همان طوري كه خداوند خالق انسان است ، مدبّر او نيز هست و در اين آيه بر توحيد ربوبي احتجاج شده است . ( 4 )

5 . وجه تسميه نطفه به علقه

« علق » در اصل به معناي چسبيدن به چيزي است ، از اين رو به خون بسته و همچنين به زالو كه براي مكيدن خون به بدن مي چسبد ، « علق » گفته اند و از آن جا كه نطفه بعد از مدتي در رحم زن به شكل قطعه خون بسته چسبنده اي در مي آيد ، به آن « علقه » گفته مي شود . ( 5 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نمونه / ج 27 / ص 160 ؛ اطيب البيان / ج 14 / ص 163 .

2 . تفسير قرآن نوشته شهيد مطهري / ص 216 .

3 . نوين / ص 252 .

4 . الميزان / ج 20 / ص 461 .

5 . الميزان / ج 20 / ص 323 ؛ نمونه / ج 27 / ص 156 .


309


6 . عظمت خداوند

خداوند متعال مبدأ آفرينش انسان را از نطفه و شيء بي ارزش قرار داده تا قدرت و عظمت خود را آشكار سازد . ( 1 )

7 . تكامل انسان

آيات اوّليه سوره ي علق از تكامل جسمي و روحي انسان خبر مي دهد ؛ تكامل جسم انسان از يك موجود بي ارزش ، مانند علقه و تكامل روح به وسيله ي تعليم و تعلم ، مخصوصاً كه از طريق قلم سخن مي گويد و اين تربيت و تكامل انسان در پرتو ربوبيت خداوند صورت مي گيرد . ( 2 )

8 . علت محدثه و مبقيه

بعضي تصور مي كنند خداوند تنها جهان را خلق كرد و از آن پس ، جهان خود به خود اداره مي شود ، ولي قرآن كريم خداوند را هم علت محدثه مي داند هم علت مبقيه : « ربّك » . ( 3 )

9 . معلم واقعي بشر

معلّم واقعي بشر خداوند متعال است ؛ ( علّم الانسان ما لم يعلم ) ، معلم بودن خداوند در آيات ديگري نيز بيان شده از جمله : ( الرّحمن * علّم القرءان * خلق الانسان * علّمه البيان ) ( 4 ) و ( و علّم ءادم الأسماء كلّها ) ( 5 ) و ( و اذ علمتك الكتاب و الحكمة و التوراة و الانجيل ) ( 6 ) و ( و انّه لذو علم لما علّمناه ) ( 7 ) و ( إن هو إلاّ وحي يوحي * علّمه شديد القوي ) . ( 8 )

اگر وصف معلّم درباره ي پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) و ساير پيامبران بيان شده از آن جهت است كه پيامبران مظهر علم خداوند هستند و به واسطه ي تعليم الهي ، معلّم جوامع بشري مي باشند ؛ ( هو الّذي بعث في الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم ءاياته و يزكّيهم و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نمونه / ج 27 / ص 156 ؛ مجمع البيان / ج 10 / ص 781 .

2 . محاسن التأويل / ج 17 / ص 202 ؛ نمونه / ج 27 / ص 159 .

3 . نوين / ص 252 ؛ نسيم حيات / ص 144 .

4 . الرحمن / 1 ـ 4 .

5 . بقره / 31 .

6 . مائده / 110 .

7 . يوسف / 68 .

8 . نجم / 4 ـ 5 .


310


يعلّمهم الكتاب و الحكمة و إن كانوا من قبل لفي ضلال مبين ) . ( 1 )

10 . برتري دانش بر آفرينش

براي اين كه برتري دانش بر آفرينش بهتر اثبات و معلوم گردد ، آيه ي ( ما غرّك بربّك الكريم الّذين خلقك فسوّيك فعدلك ) از سوره ي انفطار را با آيه ي ( اقرأ و ربّك الاكرم ) مقايسه كنيد كه در آن جا خداوند براي نعمت خلق و تسويه و تعديل و تصوير و تركيب به « كريم » ؛ يعني بخشنده متصف شده و اين جا براي تعليم به « اكرم » يعني بخشنده تر ، موصوف گرديده است . ( 2 )

11 . دو نوع علم

تكرار فعل « علّم » شايد ناظر به دو نوع علم باشد : اكتسابي و الهامي ، فعل « علّم » در اوّلين بار چون مقيد به قلم شده ظاهر در دانشي است كه افراد بشر از يكديگر مي آموزند و چون استعداد فرا گرفتن علوم را خداوند عنايت فرموده اين تعليم را به خود نسبت داده است .

12 . ارزش نعمت قلم

آن روزي كه اين آيات نازل شد ، كسي براي قلم ارزشي قائل نبود ، اما امروز مي دانيم كه تمام تمدن ها و دانش بشر و پيشرفت هايي كه در هر زمينه نصيب انسان شده بر محور قلم دور مي زند ، بي جهت نيست كه قرآن كريم به قلم سوگند ياد مي كند ؛ ( ن * و القلم و ما يسطرون ) و به تعبير ديگر تمام منافع ديني و دنيوي به وسيله ي قلم به انسان رسيده است . ( 3 )

13 . لطف و كرم خداوند

كرم به معناي اعطاي بلاعوض است ، بنابراين خلقت انسان و تعليم علم به او از كرم و لطف الهي نشأت گرفته است ، نه اين كه خلقت و تكامل بشر به دليل نياز خداوند باشد يا انتظار عوض را از بشر داشته باشد . ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . جمعه / 2 .

2 . نوين / ص 252 .

3 . مجمع البيان / ج 10 / ص 781 ؛ جامع الاحكام / ج 20 / ص 120 ؛ محاسن التأويل / ج 17 / ص 205 ؛ نمونه / ج 27 / ص 159 .

4 . محاسن التأويل / ج 17 / ص 206 ؛ تفسير كبير / ج 32 / ص 16 .


311


ــــــــ 50 ــــــــ

كيفر سوء قصد به خانه خدا

( الم تر كيف فعل ربّك باصحاب الفيل * الم يجعل كيدهم في تضليل * فارسل عليهم طيراً ابابيل * ترميهم بحجارة من سجّيل * فجعلهم كعصف مأكول ) . ( 1 )

ترجمه

آيا نديدي پروردگارت با فيل سواران [ = لشكر ابرهه كه براي نابودي كعبه آمده بودند ] چه كرد ؟ ! ( 1 ) آيا نقشه ي آن ها را در ضلالت و تباهي قرار نداد ؟ ! ( 2 ) و بر سر آن ها پرندگاني را گروه گروه فرستاد ، ( 3 ) كه با سنگ هاي كوچكي آنان را هدف قرار مي دادند ؛ ( 4 ) سرانجام آن ها را همچون كاه خورده شده ( و متلاشي ) قرار داد . ( 5 )

تفسير

تعبير به ( الم تر ) ، آيا نديده اي ، به جاي « الم تعلم » ، آيا نمي داني ، با اين كه حادثه زماني رخ داد كه پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) هنوز ديده به جهان نگشوده يا مقارن تولد آن حضرت بود ، به دليل آن است كه حادثه اصحاب فيل بسيار نزديك به زمان پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) رخ داد ، افزون بر آن به قدري مشهور و متواتر بود كه گويي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) با چشم خود آن را مشاهده كرده بود . ( 2 )

« ابابيل » بر خلاف آن چه در زبان ها مشهور است نام آن پرنده نيست بلكه معناي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فيل / 1 ـ 5 .

2 . تفسير كبير / ج 32 / ص 97 ؛ نمونه / ج 27 / ص 338 ؛ مراغي / ج 30 / ص 243 .


312


وصفي دارد ، به معناي دسته دسته و لفظي است كه مفرد ندارد ، بعضي هم مانند راغب در مفردات گفته اند : ابابيل جمع است و مفرد آن ابيل است . ( 1 )

نكته ها

1 . آشنايي با عظمت خداوند

نابودي لشكر ابرهه نشان مي دهد كه معجزات و امور خارق العاده لازم نيست كه به دست پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و امام ( عليه السلام ) ظاهر شود ، بلكه در هر شرايطي كه خداوند بخواهد و لازم بداند ، انجام مي گيرد . هدف آن است كه مردم به عظمت خداوند و حقانيت آيين او آشنا شوند . ( 2 )

2 . سخت ترين مجازات

خداوند متعال در رخداد اصحاب فيل سخت ترين مجازات را با كمترين وسيله انجام داد ، به وسيله سنگ ريزه آن ها را مانند كاه خورده شده قرار داد . ( 3 )

3 . شرافت پيامبر

اضافه « رب » به ضمير خطاب « ربّك » دلالت به شرافت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دارد . ( 4 )

4 . دفاع خداوند از خانه خودش

هنگامي كه عبدالمطلب نزد ابرهه آمد ، ابرهه پادشاه يمن به او گفت : چه حاجتي داري ؟ گفت : دستور بده دويست شتر را كه از من به غارت برده اند ، برگردانند . ابرهه گفت : چرا از ويراني كعبه سخن نمي گويي ؟ عبدالمطلب گفت : « انا ربّ الابل و انّ للبيت ربّ سيمنعه » من صاحب شترانم و اين خانه صاحبي دارد كه از آن دفاع مي كند . ( 5 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مراغي / ج 30 / ص 241 ؛ مفردات راغب .

2 . نمونه / ج 27 / ص 338 .

3 . نمونه / ج 27 / ص 338 .

4 . صفوة التفاسير / ج 3 / ص 605 .

5 . بحارالانوار / ج 15 / ص 130 ؛ جامع الاحكام / ج 20 / ص 190 .


313


5 . سرّ نامگذاري لشكر ابرهه به اصحاب فيل

ممكن است گفته شود جهت اين كه از لشكر ابرهه به اصحاب فيل و نه ارباب الفيل ياد شده ، آن است كه بفهماند اين گروه در حيوانيت و عدم فهم و تعقل مانند فيل هستند و حتي در عدم تعقل كمتر از فيل بودند . ( 1 )

6 . شعور حيوانات

( فعل ربّك ) نسبت فعل به خداوند براي آن است كه پرندگان مأمور به امر الهي بودند و از اين جا روشن مي شود كه حيوانات در حدّ خود فهم و شعور دارند كه وقتي خداوند به آن ها مأموريتي بدهد ، وظيفه خويش را درست انجام مي دهند .

جمله ذرات زمين و آسمان * * * با تو مي گويند روزان و شبان

ما سميعيم و بصيريم و هشيم * * * با شما نامحرمان ما خامشيم ( 2 )

نطق آب و نطق خاك و نطق گل * * * هست محسوس حواس اهل دل

7 . به هدف نرسيدن نقشه شوم كفار

نقشه شوم كفار هرگز به هدف نخواهد رسيد و منظور از به هدف نرسيدن نقشه كفار اين نيست كه در ظاهر نتوانند آسيب مالي يا بدني به مسلمانان برسانند زيرا در برخي از جنگ ها موفقيت هاي ظاهري كسب كرده اند ، بلكه منظور آن است كه آنان نمي توانند نور الهي را خاموش كنند و اسلام را از بين ببرند . اين حقيقت افزون بر اين كه در آيه ( الم يجعل كيدهم في تضليل ) آمده ، درآيات ديگري نيزمطرح شده ازجمله ( و ما كيد الكافرين الاّ في ضلال ) ( 3 ) و ( و انّ الله لا يهدي كيد الخائنين ) ( 4 ) و ( و انّ الله موهن كيد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير كبير / ج 31 / ص 290 .

2 . اطيب البيان / ج 14 / ص 233 .

3 . غافر / 25 .

4 . يوسف / 52 .


314


الكافرين ) ( 1 ) و ( و ارادوا به كيداً فجعلناهم الاخسرين ) ( 2 ) و ( و ما كيد فرعون الاّ في تباب ) ( 3 ) .

8 . كساني كه قصد سوء نسبت به حرم امن الهي داشته باشند سزاوار كيفر سخت هستند ، از اين رو خداوند لشكر ابرهه را نابود كرد . نظير اين معنا در سوره حج آيه 25 بيان شده است ( و من يرد فيه بالحاد بظلم نذقه من عذاب اليم ) .

9 . كلمه « كيدهم » با اضافه به ضمير جمع اشاره به اين دارد كه نقشه تخريب خانه الهي به صورت دسته جمعي و پنهان از ديگران بوده است . ( 4 )

10 . عدم شباهت نابودي لشكر ابرهه به حوادث طبيعي

فخر رازي گويد : كفار هر نوع عذابي را كه بر اقوام گذشته نازل شده بود ، توجيه مي كردند . مثلا مي گفتند : طوفان نوح ( عليه السلام ) سيلي عظيم و باراني فراوان بوده يا عذاب قوم لوط زلزله شديدي بوده و اين حوادث طبيعي است و غالباً اتفاق مي افتد ، از اين رو خداوند لشكر حبشه را به كيفيتي هلاك ساخت كه به حوادث طبيعي و اتفاقات معمولي شباهت نداشت . ( 5 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . انفال / 18 .

2 . انبياء / 70 .

3 . غافر / 37 .

4 . پرتوي از قرآن / ج 6 / ص 261 .

5 . نوين / ص 337 .


315


ــــــــ 51 ــــــــ

سوره ي قريش

( بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ * لاِِيلَـفِ قُرَيْش * إِيلَـفِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَآءِ وَالصَّيْفِ * فَلْيَعْبُدُواْ رَبَّ هَـذَا الْبَيْتِ * الَّذِي أَطْعَمَهُم مِّن جُوع وَءَامَنَهُم مِّنْ خَوْفِم ) ( 1 )

ترجمه

به نام خداوند بخشنده ي بخشايشگر - ( كيفر لشكر فيل سواران ) به خاطر اين بود كه قريش ( به اين سرزمين مقدس ) الفت گيرند ( و زمينه ي ظهور پيامبر فراهم شود ) . ( 1 ) الفت آن ها در سفرهاي زمستانه و تابستانه ( و به خاطر اين الفت به آن بازگردند ) . ( 2 ) پس ( به شكرانه ي اين نعمت بزرگ ) بايد پروردگار اين خانه را عبادت كنند ، ( 3 ) همان كس كه آن ها را از گرسنگي نجات داد و از ترس و ناامني ايمن ساخت . ( 4 )

معاني واژه ها

1 . ايلاف : فراهم نمودن انس و الفت . 2 . رحلة : كوچ .

3 . قريش : قبيله ي معروف عرب كه نسبت آن ها به نضربن كنانه مي رسد .

تفسير

الف . قرآن كريم در اين سوره در چند محور سخن مي گويد :

بيان نعمت خداوند بر قريش و محبت هاي الهي نسبت به آنان و دستور به عبادت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . قريش / 1 ـ 4 .


316


خداوند كه آن ها را مورد لطف خويش قرار داد .

ب . اين سوره در حقيقت مكمّل سوره ي فيل است و آيات آن دليل بر اين مدّعا است . در سوره ي فيل حادثه ي نابودي لشكر ابرهه و اصحاب فيل بيان شد ، در اين سوره هدف از آن نابودي را بيان مي كند و آن اين كه ما لشكر ابرهه را نابود ساختيم تا قريش به اين سرزمين مكه انس و الفت بگيرند : ( لإيلاف قريش ) بنا بر اين ، دو سوره به يكديگر ارتباط دارد ، از اين رو بسياري از فقها گويند اگر كسي در نماز به يكي از آن ها اكتفا كند ، نمازش درست نيست . ( 1 )

ج . از آن جا كه شهر مكه شهري خشك و بي آب و علف بود ، قريش براي تأمين زندگي خود كارهاي تجاري انجام مي دادند و سالي دو نوبت از مكه خارج مي شدند ؛ در زمستان به طرف يمن و در تابستان به سوي شام مي رفتند . خداوند لشكر فيل را نابود كرد و امنيّت شهر مكه را حفظ نمود تا قريش تحت تأثير جاذبه هاي مادي آن شهرها واقع نشوند و علاقه به مكه كه شهر امن است در آن ها باقي بماند . ( 2 )

نكته ها

1 . نعمت جلب منفعت و دفع ضرر

نعمت الهي بر دو قسم است : الف . دفع ضرر . ب . جلب منفعت . در سوره ي فيل فرمود : ما شرّ لشكر فيل را دفع نموديم ، جلب منفعت را نيز در سوره ي قريش بيان كرد كه خداوند به شما اطعام كرد و امنيت داد و از آن جا كه دفع ضرر مهم تر از جلب منفعت است ، سوره ي فيل كه محتواي آن دفع ضرر است مقدم شده است . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مجمع البيان / ج 10 / ص 829 ؛ نمونه / ج 27 / ص 346 ؛ الميزان / ج 20 / ص 364 .

2 . نمونه / ج 27 / ص 352 ؛ صافي / ج 5 / ص 379 .

3 . صفوة التفاسير / ج 3 / ص 607 .


317


2 . عظمت خانه ي خداوند

خانه ي الهي به موجب عظمت و ارزشي كه دارد ، گاهي خداوند آن را به خود اضافه مي كند : ( أن طهِّرا بيتي للطائفين ) ، گاهي خود را به خانه اضافه مي كند : ( ربّ هذا البيت ) چنان كه گاهي بندگان را به خود اضافه مي كند : ( يا عبادي ) ، گاهي خود را به بندگان اضافه مي نمايد : ( إنّما الهُكم اله واحد ) . ( 1 )

3 . خانه ي كعبه مايه ي الفت

جهت اين كه كلمه ي « ربّ » را به بيت و خانه ي كعبه اضافه نمود ؛ ( ربّ هذا البيت ) و نفرمود « ربهم » آن است كه اساسي ترين نعمتي كه باعث الفت مردم مكه گرديد ، خانه ي كعبه بود كه مركز امني براي آن ها شد . ( 2 )

4 . اجابت دعاي ابراهيم ( عليه السلام )

اطعام و امنيت خداوند براي مردم مكه نتيجه ي اجابت دعاي حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) است كه از خداوند اين دو موضوع را براي مردم مكه تقاضا كرد : ( ربّ اجْعل هذا بلداً ءامناً و ارزق أهله من الثمرات ) . ( 3 )

5 . ابزار آزمايش

جوع و خوف از جمله ابزارهاي آزمايش پروردگار است : ( و لنبلونكم بشئ من الخوف و الجوع ) ( 4 ) . گاهي خداوند جوع و خوف را بر كساني كه كفران نعمت كرده اند به عنوان كيفر عمل براي آن ها قرار مي دهد : ( فكفرت بأنْعُم اللّه فأذاقها الله لباس الجوع و الخوف ) ( 5 ) و گاهي از روي لطف و عنايتي كه به گروهي دارد آنان را از جوع و خوف نجات مي دهد : ( أطعمهم من جوع * و ءامنهم من خوف ) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير كبير / ج 32 / ص 108 .

2 . التحرير و التنوير / ج 30 / ص 565 .

3 . بقره / 126 ؛ جامع الاحكام / ج 20 / ص 209 .

4 . بقره / 155 .

5 . نحل / 112 .


318


6 . گرسنگي سخت

جوع و خوف به صورت نكره بيان شده و اين نكره بودن ، اشاره به گرسنگي سخت و جانفرسا و هراس عمومي و پايداري دارد كه همواره ملازم آن ها بوده است . ( 1 )

7 . امنيت نعمت خداوند

امنيّت ، يكي از نعمت هاي باارزش الهي است كه خداوند در دنيا و آخرت به اهل ايمان و عمل صالح وعده داده است .

الف . در دنيا ؛ ( وعد الله الّذين ءامنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنّهم في الأرض . . . و ليبدلنّهم من بعد خوفهم أمناً ) . ( 2 )

ب . در آخرت ؛ ( الّذين ءامنوا و لم يلبسوا إيمانهم بظُلم أُولئك لهم الأمن و هم مهتدون ) . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صفوة التفاسير / ج 3 / ص 607 ؛ پرتوي از قرآن / ج 6 / ص 269 .

2 . نور / 55 .

3 . انعام / 82 .


319


فصل دوم :

تفسير و نكته هاي آيات مربوط به مدينه منوره


321


* تفسير و نكته هاي آيات مربوط به مدينه منوره

ــــــــ 1 ــــــــ

به حضور پيامبراكرم ( صلّي الله عليه وآله ) رسيدن

( و إذا جاءك الّذين يؤمنون بـاياتنا فقل سلام عليكم كتب ربُّكُم علي نفسه الرّحمة أنّه من عمل منكم سوء بجهالة ثمّ تاب من بعده و أصلح فأنّه غفور رحيم ) . ( 1 )

ترجمه

هر گاه كساني كه به آيات ما ايمان دارند نزد تو آيند ، به آن ها بگو : « سلام بر شما ! پروردگارتان ، رحمت را بر خود فرض كرده ؛ هر كس از شما كار بدي از روي ناداني كند ، سپس توبه و اصلاح ( و جبران ) نمايد ، ( مشمول رحمت خدا مي شود ؛ چرا كه ) او آمرزنده ي مهربان است » .

تفسير

بعضي معتقدند آيه ي نخست درباره ي كساني نازل شده كه در آيات قبل پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مأمور شد كه از طرد آن ها خودداري كند و آن ها را از خود جدا نسازد و بعضي معتقدند در باره ي جمعي از گناهكاران بوده است كه نزد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آمدند و اظهار داشتند ما گناهان زيادي كرده ايم و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) سكوت كرد تا آيه ي فوق نازل شد . اما شأن نزول آن هر چه باشد ، شك نيست كه مفهوم آيه يك معناي كلي و وسيع است و همه را شامل مي شود ؛ زيرا نخست به صورت يك قانون كلي به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دستور مي دهد كه تمام افراد با ايمان را هر چند گناهكار باشند ، نه تنها طرد نكند بلكه به خود بپذيرد و چنين مي گويد :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . انعام / 54 .


322


« هرگاه كساني كه به آيات ما ايمان آورده اند به سراغ تو بيايند ، به آن ها بگو : سلام بر شما ؛ ( و اذا جاءك الذين يؤمنون باياتنا فقل سلام عليكم ) . اين سلام ممكن است از ناحيه ي خدا و به وسيله ي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بوده باشد و يا مستقيماً از ناحيه ي خود پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و در هر حال دليل بر پذيرا شدن و استقبال كردن و تفاهم و دوستي با آن هاست .

در جمله ي دوم اضافه مي كند كه : « پروردگار شما رحمت را بر خود فرض كرده است » ؛ ( كتب ربكم علي نفسه الرحمة ) . « كتب » كه از ماده ي « كتابت » به معناي نوشتن است ، در بسياري از موارد كنايه از الزام و ايجاب و تعهد مي باشد ؛ زيرا يكي از آثار نوشتن مسلّم شدن و ثابت ماندن چيزي است .

و در جمله ي سوم كه در حقيقت توضيح و تفسير رحمت الهي است ، با تغييري محبّت آميز چنين مي گويد : « هر كس از شما كاري از روي جهالت انجام دهد ، سپس توبه كند و اصلاح و جبران نمايد ، خداوند آمرزنده و مهربان است » ؛ ( انه من عمل منكم سوء بجهالة ثم تاب من بعده و اصلح فانه غفور رحيم ) . منظور از جهالت در اين گونه موارد ، همان غلبه و طغيان شهوات است كه انسان نه از روي دشمني و عداوت با حق ، بلكه به خاطر غلبه ي هوا و هوس آن چنان مي شود كه فروغ عقل و كنترل شهوت را از دست مي دهد ، چنين كسي با اين كه عالم به گناه و حرام است ، اما چون علمش تحت الشعاع هوا و هوس واقع شده ، به آن « جهل » اطلاق گرديده مسلّماً چنين كسي در برابر گناه خود مسؤول است ، اما چون از روي عداوت و دشمني نبوده ، سعي و كوشش مي كند اصلاح و جبران كند .

در حقيقت آيه ي فوق به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دستور مي دهد كه هيچ فرد باايماني را از هر طبقه و نژاد و در هر شرايطي بوده باشد ، نه تنها از خود نراند ، بلكه آغوش خويش را يكسان به روي همه بگشايد ، حتي اگر كساني آلوده به گناهان زياد باشند ، آن ها را نيز


323


بپذيرد و اصلاح كند . ( 1 )

معناي اصلاح

اصلاح عبارت است از اتصاف به صلاح و بنابراين اصلاح فعل لازمي خواهد بود اگر چه در حقيقت متعدي باشد و معنايش اصلاح نفس و يا اصلاح عمل باشد .

اتصال اين آيه به آيه ي قبلي ( و لا تطرد الذين يدعون ربهم ) روشن است ؛ زيرا در آن آيه پيامبر را از اين كه مؤمنان را از خود طرد كند نهي فرموده و در اين آيه امر مي كند به اين كه با ايشان ملاطفت نموده و بر آنان سلام كرده كسي از آنان را كه توبه كرده به مغفرت و رحمت خدا بشارت دهد تا دل هايشان گرم و اضطراب دروني شان تبديل به آرامش گردد .

به اين بيان ، چند نكته روشن مي شود : اوّل اين كه آيه ي شريفه راجع به توبه است تنها متعرض توبه از گناهان و كارهاي ناشايست است نه كفر و شرك ؛ زيرا فرمود : ( و من عمل منكم ) . دوم اين كه جهالت در برابر عناد و لجاجت و تعمد است ؛ زيرا كسي كه صبح و شام خداي خود را مي خواند و در صدد جلب رضاي اوست و به آياتش ايمان دارد ، هرگز از روي استكبار و لجاجت گناهي مرتكب نمي شود و گناهي هم كه از او سر زند از روي جهالت و دستخوش شهوت و غضب شدن است .

سوم اين كه مقيد كردن كلمه ي « تاب » به قيد « اصلح » براي اين است كه دلالت كند بر اين كه توبه وقتي قبول مي شود كه از روي حقيقت باشد ؛ زيرا كسي كه واقعاً توبه كند هرگز خود را ديگر به گناهي كه از آن توبه كرده و خود را از آن پاك ساخته آلوده نمي كند ؛ اين است معناي توبه نه صرف اين كه بگويد « اتوب الي الله » و در دل همان آلودگي قبلي را داشته باشد چگونه خداوند چنين توبه اي را مي پذيرد و حال آن كه خود فرموده : ( و ان تبدوا ما في انفسكم أو تخفوه يحاسبكم به الله ) . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نمونه / ج 5 / ص 258 .

2 . بقره / 284 .


324


چهارم اين كه صفات فعليه ي خداوند از قبيل غفور و رحيم ، ممكن است حقيقتاً مقيّد به زمان نشود ؛ براي اين كه گرچه خداي سبحان رحمت بر بندگان را بر خود لازم و واجب كرده ، ليكن اثر اين رحمت وقتي ظاهر مي شود كه در دل كافر نبوده و اگر گناهي از او سر مي زند از روي ناداني باشد و بعد از ارتكاب توبه هم نموده و به علاوه عمل صالح هم انجام بدهد . ( 1 )

نكته ها

1 . فروتني پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )

پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) موظف به فروتني در برابر مؤمنان و ابراز مهر و محبت به آنان بود ؛ ( و اذا جاءك الذين يؤمنون باياتنا فقل سلام عليكم ) . پيشي گرفتن در سلام از جانب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) تنها به عنوان يك وظيفه ي خاص و محدود مطرح نشده است ، بلكه اين موضوع به عنوان جلوه اي از تواضع و اخلاق متعالي مطرح شده است .

2 . مقام رفيع مؤمنان

ايمان به آيات خداوند موجب ارزشمندي آدمي در پيشگاه خداوند است ؛ ( و اذا جاءك الذين يؤمنون باياتنا فقل سلام عليكم ) . موظف شدن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به سلام به مؤمنان ، گوياي مقام رفيع مؤمنان در پيشگاه خداوند است .

3 . ضرورت تواضع رهبران

تواضع در برابر مؤمنان و همنشيني با آنان ، از صفات لازم براي رهبران ديني جامعه است ؛ ( و اذا جاءك الذين يؤمنون باياتنا فقل سلام عليكم ) . گرچه خطاب آيه به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) است ، ولي چون آن حضرت نمونه اي براي همه است ، اين ويژگي براي همه ي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الميزان / ج 7 / ص 165 ؛ تفسير كبير / ج 13 / ص 6 ؛ جامع الاحكام / ج 6 / ص 435 .


325


رهبران ديني ضروري است .

4 . نزول امنيت

خداوند ، مؤمنان به آيات خود را در سلامت و امنيت واقعي قرار مي دهد ؛ ( و اذا جاءك الذين يؤمنون باياتنا فقل سلام عليكم ) . سلام خداوند لفظ و كلام نيست ، بلكه فعلي از افعال اوست كه همان نزول سلامت و امنيت از جانب اوست . راغب اصفهاني در اين مورد گويد : « السلامة التعري من الافات الظاهرة و الباطنة . . . كل ذلك من الناس بالقول ، و من الله تعالي بالفعل » .

5 . روش تحيت

« سلام عليكم » روش تحيت و درود اسلامي به هنگام برخورد با مسلمانان با يكديگر ؛ ( و اذا جاءك الذين يؤمنون باياتنا فقل سلام عليكم ) . پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) در چنين موارد خصوصيتي ندارد و مقصود تمام مسلمانان است .

6 . دريافت رحمت

مؤمنان با درك محضر و زيارت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) سلام آن حضرت و پيام و رحمت خداوند را دريافت خواهند نمود ؛ ( و اذا جاءك الذين يؤمنون باياتنا فقل سلام عليكم ) . آمدن نزد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) كه مضمون جمله ي « اذا جاءك » است ، ظاهراً اختصاصي به زمان حيات ظاهري آن حضرت ندارد و شامل پس از آن نيز مي گردد . كلمه ي « زيارت » در برداشت فوق براي اشاره بدين نكته آورده شده است .


| شناسه مطلب: 76329