بخش 14

آیه دوم : عدم نزول عذاب با وجود پیامبر اکرم ( صلّی الله علیه وآله ) آیه سوم : استغفار پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) آیه چهارم : اخلاق پیامبر اکرم ( صلّی الله علیه وآله ) آیه پنجم : مسجد ضرار


326


ــــــــ 2 ــــــــ

عدم نزول عذاب با وجود پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله )

( وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِيهِمْ وَمَا كَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ * وَمَا لَهُمْ أَلاَّ يُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَهُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَمَا كَانُواْ أَوْلِيَآءَهُو إِنْ أَوْلِيَآؤُهُو إِلاَّ الْمُتَّقُونَ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ * وَمَا كَانَ صَلاَتُهُمْ عِندَ الْبَيْتِ إِلاَّ مُكَآءً وَتَصْدِيَةً فَذُوقُواْ الْعَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ ) ( 1 )

ترجمه

ولي ( اي پيامبر ! ) تا تو در ميان آن ها هستي ، خداوند آن ها را مجازات نخواهد كرد ؛ و ( نيز ) تا استغفار مي كنند ، خدا عذابشان نمي كند . ( 33 ) چرا خدا آن ها را مجازات نكند ، با اين كه از ( عبادت موحدان در كنار ) مسجد الحرام جلوگيري مي كنند در حالي كه سرپرست آن نيستند ؟ ! سرپرست آن ، فقط پرهيزكارانند ؛ ولي بيشتر آن ها نمي دانند . ( 34 ) ( آن ها كه مدّعي هستند ما هم نماز داريم ، ) نمازشان نزد خانه ( خدا ) ، چيزي جز سوت كشيدن و كف زدن نبود ؛ پس بچشيد عذاب ( الهي ) را به خاطر كفرتان ! ( 35 )

تفسير

در عظمت پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) همين بس كه قرآن كريم مي فرمايد : « خداوند هيچ گاه مشركان را مجازات نخواهد كرد در حالي كه تو در ميان آن ها هستي » ؛ ( و ما كان الله ليعذبهم و انت فيهم ) . در حقيقت وجود پربركت تو كه « رحمة للعالمين » هستي مانع از آن است كه بر اين گناهكاران بلا نازل گردد و همانند اقوام گذشته كه به طور دسته جمعي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . انفال / 33 ـ 35 .


327


و يا انفرادي با وسايل مختلف از ميان رفتند ، نابود گردند .

سپس اضافه مي كند : « همچنين خداوند آن ها را مجازات نخواهد كرد در حالي كه استغفار كنند » ( و از او تقاضاي عفو نمايند ) ؛ ( و ما كان الله معذبهم و هم يستغفرون ) . در تفسير اين جمله مفسران ، احتمالاتي داده اند . بعضي گفته اند : منظور اين است كه بعضي از مشركان بعد از گفتن جمله ي آيه ي قبل از گفتار خود پشيمان شده اند و عرضه داشته اند : ( غفرانك ربّنا ) ؛ خدايا ما را بر اين گفتار ببخش و همين سبب شد كه حتي بعد از خروج پيامبر از مكه گرفتار بلا و نابودي نشوند .

جمع ديگري گفته اند : اين جمله اشاره به باقيمانده ي مؤمنان در مكه است ؛ زيرا پس از هجرت پيامبر جمعي كه قادر بر هجرت نبودند همچنان در مكه باقي ماندند و وجود آن ها كه پرتوي از وجود پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بود مانع از نزول عذاب بر مشركان مكه شد . اين احتمال نيز وجود دارد كه اين جمله مفهوم يك جمله ي شرطيه را دارد ؛ يعني اگر آن ها از كردار خود پشيمان شوند و به درگاه خدا روي آورند و استغفار كنند ، مجازات الهي از آن ها برداشته خواهد شد .

در عين حال جمع ميان اين احتمالات در تفسير آيه نيز بعيد نيست ؛ يعني ممكن است آيه اشاره به همه ي اين ها باشد . در هر حال مفهوم آيه اختصاص به مردم عصر پيامبر ندارد ، بلكه يك قانون كلي درباره ي همه ي مردم است ، از اين رو در حديث معروفي كه در منابع شيعه از حضرت علي ( عليه السلام ) و در منابع اهل تسنن از شاگرد علي ( عليه السلام ) ابن عباس نقل شده مي خوانيم : « كان في الارض امانان من عذاب الله و قد رفع احدهما فدونكم الاخر فتمسكوا به و قرأ هذه الاية ؛ در روي زمين دو وسيله ي امنيت از عذاب الهي بود يكي از آن ها ( كه وجود پيامبر بود ) برداشته شد ، هم اكنون به دومي ( يعني استغفار ) تمسك جوييد ، سپس آيه ي فوق را تلاوت فرمود » . ( 1 )

از آيه ي فوق و اين حديث روشن مي شود كه وجود پيامبران وسيله ي مؤثري براي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مجمع البيان / ج 4 / ص 829 .


328


امنيت مردم در برابر بلاهاي سخت و سنگين است و پس از آن استغفار و توبه و روي آوردن به درگاه حق عامل ديگري است ، اما اگر عامل دوم نيز برچيده شود جوامع بشري هيچ گونه مصونيتي در برابر مجازات هاي دردناكي كه به خاطر گناهانشان در انتظار آن هاست نخواهند داشت ، اين مجازات ها در شكل حوادث دردناك طبيعي ، يا جنگ هاي خانمانسوز و ويرانگر يا اشكال ديگر آشكار مي شود همان گونه كه انواع مختلف آن را تاكنون ديده يا شنيده ايم .

در دعاي كميل كه از حضرت علي ( عليه السلام ) نقل شده مي خوانيم : « اللهم اغفر لي الذنوب التي تنزل البلاء ؛ خداوندا ! گناهاني را كه مايه ي نزول بلاها مي شود بر من ببخش » . اين تعبير نشان مي دهد كه اگر استغفار نباشد ، بسياري از گناهان مي توانند سرچشمه ي نزول بلاها شوند . ذكر اين نكته نيز لازم است كه منظور از استغفار گفتن و تكرار جمله ي « خدايا مرا ببخش » يا « اللهم اغفر لي » نيست ، بلكه روح استغفار يك حالت بازگشت به سوي حق و آمادگي براي جبران گذشته است .

در آيه ي بعد مي گويد : اين ها استحقاق عذاب الهي را دارند : « چرا خداوند آن ها را عذاب نكند و حال آن كه مانع از رفتن مؤمنان به مسجد الحرام مي شوند » ؛ ( و مالهم الا يعذبهم الله و هم يصدون عن المسجد الحرام ) و اين اشاره به زماني است كه مسلمانان در مكه بودند و حق نداشتند آزادانه در كنار خانه ي خدا اقامه ي نماز جماعت كنند و با انواع مزاحمت ها و شكنجه ها رو به رو مي شدند ، يا اشاره به ممانعت هايي است كه بعد از انجام مراسم حج و عمره نسبت به مؤمنان به عمل مي آوردند .

عجيب اين كه اين مشركان آلوده خود را صاحب اختيار و سرپرست اين كانون بزرگ عبادت مي پنداشتند ، ولي قرآن اضافه مي كند : « آن ها هرگز سرپرست اين مركز مقدّس نبودند » ؛ ( و ما كانوا اولياءه ) . هر چند خود را متوليان و صاحبان اختيار خانه ي خدا مي پنداشتند ، « تنها كساني حق اين سرپرستي را دارند كه موحّد و پرهيزكار باشند » ؛ ( ان اولياءه الا المتقون ) ، « ولي غالب آن ها از اين واقعيت بي خبرند » ؛ ( ولكن اكثرهم لا يعلمون ) .


329


گرچه اين حكم درباره ي مسجد الحرام گفته شده است ، ولي در واقع شامل همه ي كانون هاي ديني و مساجد و مراكز مذهبي مي شود . « متوليان » و « متصديان » آن ها بايد از پاك ترين و پرهيزكارترين و فعال ترين مردم باشند كه اين كانون ها را پاك و زنده و مركز تعالي و تربيت و بيداري و آگاهي قرار دهند ، نه مشتي افراد كثيف و وابسته و خودفروخته و آلوده كه اين مراكز را تبديل به « دكّه تجارتي » و « مركز تخدير افكار » و « بيگانگي از حق » سازند و به عقيده ي ما اگر مسلمانان همين دستور اسلامي را در باره ي مساجد و كانون هاي مذهبي اجرا مي كردند امروز جوامع اسلامي شكل ديگري داشت .

عجيب تر اين كه آن ها مدعي بودند كه نماز و عبادتي دارند و به كارهاي احمقانه ي خود ( نعره زدن ها و كف زدن هاي در اطراف خانه ي خدا ) نام نماز مي گذاشتند ، از اين رو قرآن اضافه مي كند : « نماز آن ها در كنار خانه ي خدا ( كعبه ) چيزي جز سوت كشيدن و كف زدن نبود » ؛ ( و ما كان صلاتهم عند البيت الا مكاء و تصدية ) . در تاريخ مي خوانيم كه گروهي از اعراب در زمان جاهليت به هنگام طواف خانه ي كعبه لخت مادرزاد مي شدند و سوت مي كشيدند و كف مي زدند و نام آن را عبادت مي گذاشتند و نيز نقل شده هنگامي كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در كنار حجر الاسود رو به سوي شمال مي ايستاد ( كه هم مقابل كعبه باشد و هم بيت المقدس ) و مشغول نماز مي شد ، دو نفر از طايفه ي « بني سهم » در طرف راست و چپ آن حضرت مي ايستادند يكي « صيحه » مي كشيد و ديگري « كف » مي زد تا نماز پيامبر را مشوش كنند .

در تعقيب اين جمله مي گويد : اكنون كه همه ي كارهاي شما حتي نماز و عبادتتان اين چنين ابلهانه و زشت و شرم آور است مستحق مجازاتيد « پس بچشيد عذاب الهي را به خاطر اين كفرتان » ؛ ( فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون ) . ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نمونه / ج 7 / ص 154 .


330


نكته ها

1 . اعمال جاهلي

هنگامي كه انسان صفحات تاريخ عرب جاهلي را ورق مي زند و قسمت هايي را كه از آن در قرآن آمده مورد بررسي قرار مي دهد مي بيند با كمال تعجب در عصر ما كه به اصطلاح عصر فضا و اتم نيز هست ، كساني هستند كه با تكرار اعمال زمان جاهليت ، خود را در صف عبادت كنندگان مي پندارند ؛ آيات قرآن و گاهي اشعاري كه در مدح پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و علي ( عليه السلام ) است با نغمه هاي موسيقي توأم مي كنند و حركاتي شبيه رقص به سر و گردن و دست هاي خود مي دهند و نام آن را بزرگداشت اين مقدسات مي گذارند . اين اعمال گاهي به نام وجد و سماع و زماني به نام ذكر و حال و گاهي به نام هاي ديگر در خانقاه ها و غير خانقاه ها انجام مي گيرد ، در حالي كه اسلام از همه ي اين كارها بيزار است و اين اعمال نمونه ي ديگري از اعمال جاهلي است .

در اين جا يك سؤال باقي مي ماند و آن اين كه در آيه ي سوم مورد بحث نفي مجازات و عذاب از آن ها ( البته با دو شرط ) شده است ، ولي در آيه ي چهارم اثبات عذاب گرديده ، آيا اين دو با هم تضاد ندارند ؟

پاسخ اين است كه آيه ي اوّل اشاره به مجازات هاي دنيوي است و آيه ي دوم ممكن است اشاره به مجازات هاي جهان ديگر باشد و يا اشاره به اين باشد كه اين گروه استحقاق مجازات در همين دنيا دارند و زمينه ي آن براي آن ها فراهم است و اگر پيامبر از ميان برود و توبه نكنند ، دامان آن ها را خواهد گرفت . ( 1 )

2 . جمع ميان اثبات و نفي عذاب درباره ي مشركان

اگر در مقام سؤال گفته شود چگونه ميان اين دو آيه كه در اوّل عذاب از مشركين نفي و در دومي اثبات شده جمع مي شود ؟ جواب مي گوييم به سه وجه ممكن است :

الف . مراد به عذاب در آيه ي اوّل عذاب استيصال و سنخ آن عذاب هايي است كه امم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نمونه / ج 7 / ص 157 .


331


گذشته به وسيله ي آن منقرض شدند و مراد به آن در آيه ي دومي عذاب كشته شدن به شمشير و اسارت و غير آن است كه مشركين بعد از مهاجرت و بيرون شدن مؤمنين از ميان آنان ، بدان گرفتار مي شوند .

ب . بگوييم : مقصود خداي تعالي اين است كه عذاب آخرت را براي آنان اثبات نموده و بفرمايد : چرا خداوند در آخرت عذابشان نكند و مقصودش در آيه ي اوّلي عذاب دنيا است ، و اين جواب از جبايي است .

ج . آيه ي اوّلي اثر و اقتضاي استغفار را بيان نموده و مقصود در آن اين است كه خداوند ايشان را به عذاب آخرت معذب نمي كند تا زماني كه استغفار كنند و وقتي استغفار در ميان ايشان متروك شد ، معذب مي شوند . آن گاه بيان مي كند كه استحقاقشان براي عذاب به خاطر جلوگيري شان از زيارت مسجد الحرام است .

اشكالي كه در هر سه وجه هست اين است كه اصلا سؤال مزبور مورد ندارد تا به اين سه وجه جواب داده شود ؛ زيرا وقتي آن سؤال و اشكال مورد دارد كه اين دو آيه با هم متصل باشند و ما گفتيم كه آيه ي اوّل و آيه ي قبل از آن با آيات قبل و بعدشان متصل نيستند ، اين اشكال اجمالي .

اما تفصيلي ؛ اشكالي كه متوجه وجه اوّل است اين است كه به بياني كه گذشت سياق آيه ـ آيه ي دومي در بيان مجمع ـ سياق تشدد و ترقي دادن مطلب است و اين با نفي عذاب در آيه ي قبلي اش نمي سازد ، هر چند عذاب منفي در آن غير عذابي باشد كه در دومي اثبات كرده .

اشكال وجه دوم اين است كه سياق آيه ي ( و مالهم ان لا يعذبهم الله ) منافات دارد با اين كه مراد به عذاب در آن عذاب اخروي باشد ، مخصوصاً از نظر اين كه در آيه ي بعدش ـ كه با آيه ي اوّل در يك سياق است ـ دارد ؛ ( فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون ) .

اما وجه سوم : اشكال اين وجه اين است كه بدون شك مخالف با ظاهر آيه است ؛ چون ظاهر آيه اين است كه مي خواهد استغفار را به نحو حالت استمراري براي ايشان


332


اثبات كند ، نه اصل اقتضاي آن را ( توضيح اين كه مي خواهد بفرمايد اينان كه استغفار مي كنند عذاب نمي شوند نه اين كه اگر استغفار كنند عذاب نمي شوند ) . ( 1 )

3 . منع از زيارت مسجد الحرام و عذاب الهي

ضمير « هم » در جمله ي ( و ما كان صلاتهم ) به مانعين از مسجد الحرام كه در آيه ي قبلي ذكر شدند بر مي گردد و ايشان عبارت بودند از مشركين قريش و جمله ي ( فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون ) به قرينه ي « فاء تفريعي » كه بر سر آن است وعده ي عذاب را منجز مي كند . از همين جا است كه احتمال اين كه اين آيه و آيه ي قبلي اش متصل و كلام واحدي باشند تأييد مي شود و با در نظر داشتن اين كه جمله ي ( و ما كان . . . ) جمله اي است حاليه ، معناي هر دو آيه چنين مي شود : « چرا خداوند عذابشان نكند و حال آن كه همين ها هستند كه بندگان مؤمن را از مسجد الحرام جلوگيري مي كنند ، نماز خواندنشان در خانه ي خدا جز ملعبه اي از سوت كشيدن و دست زدن نبود ، پس چون چنين بود ، اينك بايد عذاب را به كيفر اين كه كفر ميورزيدند ، بچشند » . التفات از غيبت « كان صلوتهم » ، « بخطاب » و « فذوقوا » به منظور رسا ساختن تشديد به كار رفته است .

از اين دو آيه استفاده مي شود كه خانه ي محترم كعبه هر وقت به خاطر جلوگيري اشخاصي متروك بماند همين جلوگيري مؤاخذه و عذاب الهي را به بار مي آورد . علي ( عليه السلام ) هم در برخي از وصيت هايش فرمود : « الله الله في بيت ربكم فانّه ان ترك لم تنظروا ؛ خدا را خدا را كه در بزرگداشت خانه ي پروردگارتان كوتاهي نكنيد چه اگر متروك بماند خداوند مهلتتان نمي دهد . » ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مجمع البيان / ج 4 / ص 829 ـ 830 ؛ الميزان / ج 9 / ص 111 .

2 . الميزان / ج 9 / ص 111 ـ 112 .


333


ــــــــ 3 ــــــــ

استغفار پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) براي مردم

( و ما ارسلنا من رسول الاّ ليطاع باذن الله و لو انّهم اذ ظلموا انفسهم جاؤك فاستغفروا الله و استغفر لهم الرّسول لوجدوا الله توّاباً رحيماً ) ( 1 )

ترجمه

ما هيچ پيامبري را نفرستاديم ، مگر براي اين كه به فرمان خدا ، از وي اطاعت شود و اگر اين مخالفان هنگامي كه به خود ستم مي كردند ( و فرمان هاي خدا را زير پا مي گذاردند ) ، به نزد تو مي آمدند و از خدا طلب آمرزش مي كردند و پيامبر هم براي آن ها استغفار مي كرد ؛ خدا را توبه پذير و مهربان مي يافتند .

تفسير

قرآن در آيات گذشته مراجعه به داوران جور را شديداً محكوم نمود ، در اين آيه به عنوان تأكيد چنين مي گويد : « پيامبراني را كه ما مي فرستاديم همه براي اين بوده اند كه به فرمان خدا از آن ها اطاعت شود » و هيچ گونه مخالفتي نسبت به آن ها انجام نگردد ( و ما ارسلنا من رسول الاّ ليطاع باذن الله ) .

زيرا آن ها هم رسول و فرستاده ي خدا بوده اند و هم رئيس حكومت الهي ، بنابراين مردم موظف بوده اند هم از نظر بيان احكام خداوند و هم از نظر چگونگي اجراي آن از آن ها پيروي كنند و تنها به ادعاي ايمان قناعت نكنند .

ضمناً از تعبير « باذن الله » استفاده مي شود كه پيامبران الهي هر چه دارند از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نساء / 64 .


334


ناحيه ي خداست و به عبارت ديگر وجود اطاعت آن ها بالذات نيست ، بلكه آن هم به فرمان پروردگار و از ناحيه ي اوست .

سپس در دنباله ي آيه راه بازگشت را به روي گناهكاران و آن ها كه به طاغوت مراجعه كردند و يا به نحوي از انحاء مرتكب گناهي شدند ، گشوده و مي فرمايد : « اگر آن ها هنگامي كه به خويش ستم كردند ، به سوي تو مي آمدند و از خدا طلب آمرزش مي نمودند و پيامبر هم براي آن ها طلب آمرزش مي نمود ، خدا را توبه پذير و مهربان مي يافتند » ؛ ( و لو أنّهم اذ ظلموا أنفسهم جاؤك فاستغفروا الله و استغفر لهم الرّسول لوجدوا اللّه توّاباً رحيماً ) .

قابل توجه اين كه قرآن به جاي اين كه بگويد : نافرماني خدا كردند و مراجعه به داوران جور نمودند ، مي گويد : ( اذ ظلموا أنفسهم ) ( هنگامي كه به خويش ستم كردند ) ! اشاره با اين كه فايده ي اطاعت فرمان خدا و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) متوجه خود شما مي شود و مخالفت با آن در واقع يك نوع ستم به خويشتن است ؛ زيرا زندگي مادي شما را به هم مي ريزد و از نظر معنوي مايه ي عقب گرد شما است .

از اين آيه ضمناً پاسخ كساني كه توسل جستن به پيامبر و يا امام را يك نوع شرك مي پندارند ، روشن مي شود زيرا اين آيه صريحاً مي گويد : آمدن به سراغ پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و او را بر در درگاه خدا شفيع قرار دادن و وساطت و استغفار او براي گنهكاران مؤثر است و موجب پذيرش توبه و رحمت الهي است .

اگر وساطت و استغفار و شفاعت خواستن از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) شرك بود چگونه ممكن بود كه قرآن چنين دستوري را به گنهكاران بدهد ! منتها افراد خطاكار بايد نخست خود توبه كنند و از خطا باز گردند سپس براي قبول توبه ي خود از استغفار پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نيز استفاده كنند .

بديهي است پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آمرزنده ي گناه نيست ، او تنها مي تواند از خدا طلب آمرزش كند و اين آيه پاسخ دندان شكني است به آن ها كه اين گونه وساطت را انكار مي كنند .


335


جالب توجه اين كه قرآن نمي گويد تو براي آن ها استغفار كن ، بلكه مي گويد : « رسول » براي آن ها استغفار كند ، اين تعبير گويا اشاره به آن است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از مقام و موقعيتش استفاده كند و براي خطاكاران توبه كننده استغفار نمايد .

اين معنا ( تأثير استغفار پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) براي مؤمنان ) در آيات ديگري از قرآن نيز آمده است مانند آيه ي 19 سوره ي محمد و آيه ي 5 سوره ي منافقون و آيه ي 114 سوره ي توبه كه درباره ي استغفار ابراهيم ( عليه السلام ) نسبت به پدرش ( عمويش ) اشاره مي كند و آيات ديگري كه نهي از استغفار براي مشركان مي كند و مفهومش اين است كه استغفار براي مؤمنان بي مانع است و نيز از بعضي از آيات استفاده مي شود كه فرشتگان براي جمعي از مؤمنان خطاكار ، در پيشگاه خداوند استغفار مي كنند ( سوره ي غافر آيه ي 7 و سوره ي شوري آيه ي 5 ) .

خلاصه اين كه آيات زيادي از قرآن مجيد حكايت از اين معنا مي كند كه پيامبران يا فرشتگان و يا مؤمنان پاكدل مي توانند براي بعضي از خطاكاران استغفار كنند و استغفار آن ها در پيشگاه خدا اثر دارد ، اين خود يكي از معاني شفاعت پيامبر و يا فرشتگان و يا مؤمنان پاكدل براي خطاكاران است ، ولي همان گونه كه گفتيم چنين شفاعتي نيازمند به وجود زمينه و شايستگي و آمادگي در خود خطاكاران است .

شگفت انگيز اين كه از پاره اي از كلمات بعضي از مفسران استفاده مي شود كه خواسته اند استغفار پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را در آيه ي فوق مربوط به تجاوز به حقوق شخصي خود پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بدانند و بگويند چون نسبت به خود پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) ستم كرده بودند ، لازم بود رضايت او را به دست آورند تا خداوند از خطاي آنان بگذرد !

ولي روشن است كه ارجاع داوري به غير پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ستمي به شخص پيغمبر نيست ، بلكه مخالفت با منصب خاص او و يا به عبارت ديگر مخالفت با فرمان خداست و به فرض كه ستمي بر شخص پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) باشد قرآن روي آن تكيه نكرده است ، بلكه تكيه ي قرآن روي اين مطلب است كه آن ها بر خلاف فرمان خدا رفتار كردند . ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الميزان / ج 4 / ص 583 ؛ نمونه / ج 3 / ص 498 .


336


نكته ها

1 . بعثت رسولان

بعثت رسولان الهي براي اطاعت مردم از آنان است ؛ ( و ما أرسلنا من رسول الاّ ليطاع باذن الله ) . ( 1 )

2 . افعال الهي

افعال الهي ، داراي هدف و غرض ؛ ( و ما ارسلنا . . . الاّ ليطاع ) .

3 . اذن الهي

تنها اذن الهي ، مجوّز اطاعت از غير اوست ؛ ( و ما ارسلنا من رسول الاّ ليطاع باذن الله ) .

4 . اطاعت از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )

اطاعت از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در طول اطاعت از خداوند است ؛ ( و ما ارسلنا من رسول الاّ ليطاع باذن الله ) .

5 . ستم به خويشتن

مراجعه به طاغوت و دادگاه هاي ناصالح براي داوري ، ستم به خويشتن است ؛ ( يريدون ان يتحاكموا . . . ولو انّهم اذ ظلموا انفسهم ) .

6 . سرپيچي از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )

سرپيچي از فرامين پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، گناه ، نفاق و ستم بر خويشتن است ؛ ( و ما ارسلنا من رسول الاّ ليطاع باذن الله ولو انّهم اذ ظلموا انفسهم ) .

مراد از ظلم در « اذ ظلموا » به قرينه ي « ليطاع » ، مخالفت با رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) است و با توجه به آيات قبل كه اعراض كنندگان از رسول ( صلّي الله عليه وآله ) را منافق شمرده ، مي توان گفت هرگونه مخالفتي با رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و اعراض از او ، نوعي نفاق است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مجمع البيان / ج 3 / ص 104 .


337


7 . پذيرفتن حاكميت پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله )

گذشت از گناه نقض حاكميت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در گرو پذيرفتن حاكميت كامل آن حضرت است ؛ ( يريدون ان يتحاكموا . . . ولو انّهم اذ ظلموا انفسهم جاؤك فاستغفروا الله ) . مراجعه ي منافقان به طاغوت ، نقض حاكميت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و جمله ي « جاؤك . . . » ، كنايه از پذيرفتن حاكميت پيامبر است ؛ چون ظاهراً صرف آمدن نزد رسول خدا ، موضوعيّت ندارد .

8 . استغفار پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله )

شرط گذشت از گناه نقض كنندگان حاكميت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) استغفار پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) براي آن هاست ؛ ( يريدون ان يتحاكموا . . . ولو انّهم اذ ظلموا . . . لوجدوا الله تواباً ) .

9 . پذيرش توبه

پذيرش توبه ي نقض كنندگان حاكميت اسلامي در صلاحيت رهبري است ؛ ( ولو انّهم . . . جاؤك فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول ) .

10 . لزوم استغفار

لزوم استغفار ، توبه و تدارك گذشته ، در صورت ارتكاب گناه ؛ ( و لو انّهم اذ ظلموا انفسهم جاؤك ) . گناه مورد بحث در آيه ، اعراض از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) است و پذيرش توبه ي اين گناه را مشروط به روي آوردن ( جاؤك ) به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) كرده كه همان جبران گذشته است .

11 . باز بودن راه توبه

راه بازگشت و توبه براي خطاكاران و حتي منافقان باز و گشوده است ؛ ( ولو انّهم اذ ظلموا انفسهم جاؤك . . . لوجدوا الله تواباً رحيماً ) . ( 1 )

12 . لزوم توبه

آيه ي شريفه دلالت دارد بر اين كه مرتكب گناه كبيره بايد توبه و استغفار كند كه در اين صورت خداوند توبه ي او را مي پذيرد و آيه ي شريفه نيز دلالت دارد بر اين كه صرف استغفار با اصرار بر گناه كفايت نمي كند ؛ زيرا پيامبر براي كسي كه توبه نكرده استغفار نمي كند . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . راهنما / ج 3 / ص 448 .

2 . مجمع البيان / ج 3 / ص 105 .


338


13 . توسل به پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله )

زكريا محيي الدين نووي ( 631 ـ 676 ) مي نويسد : زائر رو به رسول خدا كند و درباره ي خويش به او متوسل شود و به وسيله ي او به سوي خدا شفاعت جويد و از زيباترين چيزها همان است كه ماوردي ، قاضي ابوالطيب و ديگر اساتيد ما از عُتبي با تحسين نقل كرده اند .

عتبي مي گويد : من نزد قبر رسول خدا بودم ، مردي از بيابان آمد و گفت : « السلام عليك يا رسول الله ، سمعت الله يقول : ( و لو انّهم اذ ظلموا أنفسهم جاؤك فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله تواباً رحيماً ) و قد جئتك مستغفراً من ذنبي مستشفعاً الي ربّي » . ( 1 )

14 . كيفيت زيارت

سمهودي كيفيت زيارت آن حضرت را چنين نقل مي كند : « السلام عليك يا رسول الله ، السلام عليك يا نبي الله . . . اللهم إنّك قلت في كتابك لنبيّك ( صلّي الله عليه وآله ) ( و لو أنّهم إذ ظلموا أنفسهم جاؤك ) و انّي قد أتيت نبيّك مستغفراً ، فأسألك أن توجب لي المغفرة كما أوجبتها لمن أتاه في حياته ، اللّهمّ إنّي أتوجّه إليك بنبيّك ( صلّي الله عليه وآله ) » . ( 2 )

غزالي كيفيت زيارت آن حضرت را به صورت گسترده نقل كرده و مي گويد : پس از به پايان رساندن درودها ، رو به قبر پيامبر ايستاده ، خدا را حمد و ثنا بگويد و درود فراواني به پيامبر بفرستد . سپس آيه ي ( ولو أنّهم . . . ) را تلاوت كند و بگويد : « اللهم انّا قد سمعنا قولك و أطعنا أمرك و قصدنا نبيّك ، متشفعين به إليك من ذنوبنا و قد أثقل ظهورنا من أوزارنا . . . » . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . آيين وهابيت / ج ص 239 .

2 . وفاء الوفاء / ج 4 / ص 1376 .

3 . احياء العلوم / ج 1 / ص 259 .


339


ــــــــ 4 ــــــــ

اخلاق پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله )

( ن * وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ * مَآ أَنتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُون * وَإِنَّ لَكَ لاََجْرًا غَيْرَ مَمْنُون * وَإِنَّكَ لَعَلَي خُلُق عَظِيم * فَسَتُبْصِرُ وَيُبْصِرُونَ * بِأَييِّكُمُ الْمَفْتُونُ ) ( 1 )

ترجمه

ن ، سوگند به قلم و آن چه مي نويسند ، ( 1 ) كه به نعمت پروردگارت تو مجنون نيستي ( 2 ) و براي تو پاداشي عظيم و هميشگي است . ( 3 ) و تو اخلاق عظيم و برجسته اي داري . ( 4 ) و به زودي تو مي بيني و آنان نيز مي بينند ، ( 5 ) كه كدام يك از شما مجنونيد ! ( 6 )

تفسير

قرآن كريم در اين سوره بعد از ذكر حرق مقطع « ن » به دو موضوع از مهم ترين مسائل زندگي بشر سوگند ياد كرده ، مي فرمايد : سوگند به قلم و آن چه را با قلم مي نويسند ؛ ( ن و القلم و ما يسطرون ) سپس به چيزي كه براي آن سوگند ياد شده ، پرداخته ، مي فرمايد : به بركت نعمت پروردگارت تو مجنون نيستي ( ديوانه كساني هستند كه مظهر عقل كل را متهم به جنون مي كنند ) و به دنبال آن مي افزايد : براي تو اجر عظيم و هميشگي است چرا چنين پاداشي نداشته باشي در حالي كه در برابر اين همه تهمت هاي زشت و ناروا استقامت مي كني ، بعد مي فرمايد : تو صاحب اخلاق عظيم و برجسته اي هستي ؛ ( و انّك لعلي خلق عظيم ) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . قلم / 1 ـ 6 .


340


الف . در اين كه مقصود از خلق عظيم چيست ، اقوالي گفته شده از جمله :

1 . تو بر دين بزرگي هستي .

2 . تو متخلق به اخلاق اسلام و بر طبع بزرگي هستي .

3 . خلق عظيم همان صبر بر حق و بخشش وسيع و تدبير بر اقتضاي عقل است .

4 . عايشه گويد اخلاق پيامبر متضمن افعال و خصلت هاي ده گانه اي است كه در اوّل سوره مؤمنون آمده است .

5 . پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) با اخلاقش با مردم معاشرت داشت و با قلبش از آنان جدا بود ، پس ظاهرش با مردم و باطنش با خدا بود .

6 . آن بزرگوار دستور پروردگار را ( خذ العفو وامر بالعرف و اعرض عن الجاهلين ) امتثال كرد .

7 . به جهت اجتماع مكارم اخلاق كه در آن حضرت بود و مؤيد اين معنا سخن آن حضرت است كه فرمود : « انّما بعثت لاتمّم مكارم الاخلاق » .

8 . بعضي گفته اند علت ستايش اخلاق پيامبر به عظمت آن است كه به هدايت تمام انبياء اقتدا كرد يعني آيه شريفه ( فبهداهم اقتده ) را امتثال كرد و به تعبير ديگر تمام فضايل اخلاقي كه در انبيا متفرق است در آن حضرت ، جمع بود . ( 1 )

ب . منظور از « نعمت » نبوت است . باء به معناي سبب يا مصاحبت است ؛ يعني تو به دليل نبوّت پروردگارت ديوانه نيستي . به تعبير ديگر : نبوّت تو هرگونه جنون و اختلال عقل را نفي مي كند و به بيان ديگر : ادلّه اي كه دلالت بر نبوت پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) دارد ، هرگونه اختلال عقلي و رواني را نيز نفي مي كند و اگر نفي نكند دلالت بر نبوّت هم ندارد . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير كبير / ج 30 / ص 80 ؛ جامع الاحكام / ج 18 / ص 227 .

2 . الميزان / ج 19 / ص 368 .


341


ج . آيه ي 5 نتيجه گيري آيه ي قبل است . مي فرمايد حالا كه معلوم شد تو ديوانه نبودي ، بلكه داراي مقام نبوّت و متخلق به خلق عظيم هستي و از ناحيه ي پروردگارت اجري عظيم خواهي داشت اينك بدان كه به زودي اثر دعوتت روشن خواهد شد و براي ديدگان ظاهري و باطني خلق معلوم خواهد گشت كه مبتلا و مفتون به جنون كيست ؟ آيا تويي يا تكذيب كنندگان تو ؟ ( 1 )

د . آيه ي شريفه ي ( فستبصر و يبصرون ) يك نوع تهديد براي كفار است چنان كه نظير آن را در آيه ي 26 قمر مي خوانيم : ( سيعلمون غداً مَن الكذّاب الأشِر ) . ( 2 )

نكته ها

1 . نعمت قلم

خداوند به قلم و آن چه با آن مي نويسند ، سوگند ياد كرده زيرا قلم از بزرگ ترين نعمت هاي الهي است كه خداوند بشر را با آن هدايت كرده است . منظور از قلم ، مطلق قلم و مطلق هر نوشته اي است كه با آن نوشته مي شود . ( 3 )

2 . نقش قلم

در نقش قلم در زندگي انسان ها همين بس كه به وسيله ي آن همه ي علوم و دانش ها و تجربيات انسان هاي گذشته به انسان هاي زمان بعد منتقل مي شود . قلم ، انسان هايي را كه از نظر زمان و مكان جداي از هم زندگي مي كنند ، پيوند مي دهد . ( 4 )

3 . اعجاز كتاب آسماني

در نخستين آياتي كه بر پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) در غار حرا نازل شد نيز به مقام باارزش

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الميزان / ج 19 / ص 370 .

2 . المعين / ج 29 / ص 47 .

3 . الميزان / ج 19 / ص 367 .

4 . نمونه / ج 24 / ص 370 .


342


قلم اشاره شده است ( إقرأ باسم ربّك الّذي خلق . . . الّذي علّم بالقلم ) و جالب اين كه اين سخنان از زبان كسي صادر مي شود كه هرگز به مكتب نرفته و خط ننوشت و اين نشانه ي اعجاز كتاب آسماني است . ( 1 )

4 . قرآن سند حقانيت پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله )

تناسب سوگند با آن چيزي كه سوگند براي آن ياد شده ظاهراً آن است كه اگر مشركان قلم به دست گيرند و سخنان تو را بنويسند ، خواهند ديد كه از ديوانه اين سخنان ساخته نيست . ديوانه كجا و سخنان اعجازآميز كجا ؟ اگر يك نفر نويسنده بگويد قسم به اين كتاب كه من نويسنده ام پيداست كه دليل نويسنده بودن او همين كتاب است . اگر بنّايي بگويد قسم به اين ساختمان كه من بنّا هستم ، ارتباط روشن است چنان كه گفته شود قسم به قلم و آن چه كه مي نويسند ، پيامبر ديوانه نيست ؛ زيرا اين كتاب الهي سند عقل اوست . ( 2 )

5 . مقطوع نبودن اجر

اجر و مزدي كه خداوند به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مي دهد ، مقطوع نيست ؛ زيرا اجر و مزد او را در دنيا ، رفعت مقام به او داده چنان كه مي فرمايد ( و رفعنا لك ذكرك ) و مسلمانان در هر صبح و شام بر او صلوات مي فرستند كه باعث رحمت الهي بر پيامبر است چنان كه خود خداوند و فرشتگان بر او صلوات مي فرستند ؛ ( إنّ اللّه و ملائكته يصلّون علي النّبي يا أيّها الّذين ءامنوا صلّوا عليه و سلّموا تسليماً ) . ( 3 )

6 . انعام به دوست

بعضي گفته اند : خداوند اجري و پاداشي كه به پيامبر مي دهد بر او منت نمي گذارد ؛ زيرا پيامبر حبيب خداوند است و خداوند اكرم الاكرمين است و روش كريمان آن است كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . همان .

2 . احسن الحديث / ج 11 / ص 282 .

3 . اضواء البيان / ج 8 / ص 418 .


343


براي انعام منت نمي گذارند خصوصاً زماني كه به حبيب و دوست خود انعام كنند . ( 1 )

7 . احترام خاص از پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله )

قرآن كريم پاداش دائمي و غير منقطع را هم به پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) وعده داد ، هم به مؤمنان صالح ؛ با اين تفاوت كه براي پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) آن را با تأكيد بيان كرد تا از وي احترام خاصي كرده باشد ؛ ( إنّ الّذين ءامنوا و عملوا الصالحات لهم أجر غير ممنون ) و ( و إنّ لك لأجراً غير ممنون ) ؛ « لام » در « لأجراً » مفيد تأكيد است .

8 . مزد دائمي

پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) از آن جا كه در تبليغ رسالت خويش از مردم مزد طلب نكرد ، خداوند در دنيا و آخرت براي او مزد دائمي قرار داد . در دنيا محبت اهل بيت را مزد رسالت پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) قرار داد كه تا دامنه ي قيامت ادامه دارد ؛ ( قل ما أسئلكم عليه أجراً إلاّ المودّة في القربي ) ، در قيامت نيز از بهترين مواهب الهي بهره مند خواهد بود ؛ ( إنّ لك لأجراً غير ممنون ) .

9 . عدم سازگاري اخلاق نيكو با جنون

آيه ي 4 رمز اين است كه اخلاق حسنه با جنون سازگار نيست ؛ زيرا هرچه اخلاق انسان نيكوتر باشد ، از جنون دورتر است . ( 2 )

10 . معناي خلق

« خلق » ملكه ي نفساني است كه افعال انسان به اقتضاي آن به آساني صورت مي گيرد ، حال چه اين كه آن ملكه از فضايل باشد مانند عفّت و شجاعت و مانند آن چه از رذائل باشد مانند حرص و نظير آن ، ولي اگر مطلق ذكر شود فضيلت و خلق نيكو از آن فهميده مي شود . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . روح المعاني / ج 29 / ص 25 .

2 . مراغي / ج 29 / ص 29 .

3 . الميزان / ج 19 / ص 369 .


344


11 . تسلط بر اخلاق عظيم

كلمه ي « علي » در ( لعلي خلق عظيم ) مفيد استعلاء است و دلالت دارد كه پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) مسلّط بر اخلاق عظيم بودند همان گونه كه مولا نسبت به عبد و امير نسبت به مأمور مسلّط است پيامبر نيز بر اخلاق عظيم و جميل مسلّط بودند . ( 1 )

12 . عظمت اخلاق پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله )

جهت اين كه اخلاق پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به عظمت توصيف شده آن است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) داراي همه ي فضيلت هاي اخلاقي و انساني بود . از عايشه درباره ي اخلاق پيامبر پرسيدند . گفت : « كان خلقه القرآن » ؛ اخلاق او قرآن بود . خداوند پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) را به كمالات انساني مزيّن كرد . پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) مي فرمايد : « أدّبني ربي فأحسن تأديبي » و اصولا هدف از بعثت پيامبر تكميل و تتميم مكارم اخلاق بود . پيامبر اكرم مي فرمايد : « إنّما بعثتُ لاتمّم مكارم الاخلاق » . ( 2 )

13 . علم خداوند به هدايت يافتگان

هنگامي كه قريش ديدند پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) علي ( عليه السلام ) را بر ديگران مقدّم مي شمرد و بزرگ مي دارد ، به مذمّت علي ( عليه السلام ) پرداختند و گفتند : محمد مفتون او شده است ، اين جا بود كه خداوند ( ن و القلم ) را فرو فرستاد و به آن سوگند ياد كرد كه اي محمد ! تو مفتون و مجنون نيستي تا آن جا كه فرمود : خداوند مي داند كساني را كه گمراه شدند ( اشاره به جماعت قريش كه اين سخنان را مي گفتند ) و خداوند هدايت يافتگان را بهتر مي شناسد . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير كبير / ج 30 / ص 81 .

2 . مرحوم علامه طباطبايي در جلد 6 الميزان 183 حديث در باره ي سيره ي اخلاقي پيامبر اكرم بيان كرده است . مجمع البيان / ج 10 / ص 500 ؛ الجامع الاحكام القرآن / ج 18 / ص 227 .

3 . مجمع البيان / ج 5 / ص 501 ؛ نمونه / ج 24 / ص 373 .


345


ــــــــ 5 ــــــــ

مسجد ضرار

( وَ الَّذِينَ اتَّخَذُواْ مَسْجِدًا ضِرَارًا وَكُفْرًا وَتَفْرِيقَام بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَادًا لِّمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُو مِن قَبْلُ وَلَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَآ إِلاَّ الْحُسْنَي وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَـذِبُونَ * لاَ تَقُمْ فِيهِ أَبَدًا لَّمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَي التَّقْوَي مِنْ أَوَّلِ يَوْم أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِيهِ فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُواْ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ * أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَـنَهُو عَلَي تَقْوَي مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَ ن خَيْرٌ أَم مَّنْ أَسَّسَ بُنْيَـنَهُو عَلَي شَفَا جُرُف هَار فَانْهَارَ بِهِي فِي نَارِ جَهَنَّمَ وَاللَّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّــلِمِينَ * لاَ يَزَالُ بُنْيَـنُهُمُ الَّذِي بَنَوْاْ رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ إِلاَّ أَن تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ) ( 1 )

ترجمه

( گروهي ديگر از آن ها ) كساني هستند كه مسجدي ساختند براي زيان رساندن ( به مسلمانان ) و ( تقويت ) كفر و تفرقه افكني ميان مؤمنان و كمين گاه براي كسي كه از پيش با خدا و پيامبرش مبارزه كرده بود ؛ آن ها سوگند ياد مي كنند كه : « جز نيكي ( و خدمت ) ، نظري نداشته ايم » . اما خداوند گواهي مي دهد كه آن ها دروغگو هستند . ( 107 ) هرگز در آن ( مسجد به عبادت ) نايست ! آن مسجدي كه از روز نخست بر پايه ي تقوا بنا شده ، شايسته تر است كه در آن ( به عبادت ) بايستي ؛ در آن ، مرداني هستند كه دوست مي دارند پاكيزه باشند و خداوند پاكيزگان را دوست دارد . ( 108 ) آيا كسي كه شالوده ي آن را بر تقواي الهي و خشنودي او بنا كرده بهتر است ، يا كسي كه اساس آن را بر كنار پرتگاه سستي بنا نموده كه ناگهان در آتش دوزخ فرو مي ريزد ؟ ! و خداوند گروه ستمگران را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . توبه / 107 ـ 110 .


346


هدايت نمي كند . ( 109 ) ( اما ) اين بنايي را كه آن ها ساختند ، همواره به صورت يك وسيله ي شك و ترديد ، در دل هايشان باقي مي ماند ؛ مگر اين كه دل هايشان پاره پاره شود ( و بميرند ؛ وگرنه ، هرگز از دل آن ها بيرون نمي رود ) و خداوند دانا و حكيم است . ( 110 )

شأن نزول

آيات فوق درباره ي گروهي ديگر از منافقان است كه براي تحقق بخشيدن به نقشه هاي شوم خود اقدام به ساختن مسجدي در مدينه كردند كه بعداً به نام مسجد « ضرار » معروف شد . اين موضوع را همه ي مفسران اسلامي و بسياري از كتب حديث و تاريخ ذكر كرده اند ، اگرچه در جزئيات آن تفاوت هايي ديده مي شود .

خلاصه ي جريان به طوري كه از تفاسير و احاديث مختلف استفاده مي شود چنين است : گروهي از منافقان نزد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آمدند و عرض كردند به ما اجازه بده مسجدي در ميان قبيله ي بني سالم ( نزديك مسجد قبا ) بسازيم تا افراد ناتوان و بيمار و پيرمردان از كار افتاده در آن نماز بگزارند و همچنين در شب هاي باراني كه گروهي از مردم توانايي آمدن به مسجد شما را ندارند فريضه ي اسلامي خود را در آن انجام دهند ، اين در موقعي بود كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) عازم جنگ تبوك بود .

پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به آن ها اجازه داد ، ولي آن ها اضافه كردند آيا ممكن است شخصاً بياييد و در آن نماز بگزاريد ؟ پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : من فعلا عازم سفرم و هنگام بازگشت به خواست خدا به آن مسجد مي آيم و در آن نماز مي گزارم . هنگامي كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از تبوك بازگشت ، نزد او آمدند و گفتند : اكنون تقاضا داريم به مسجد ما بيايي و در آن جا نماز بگزاري و از خدا بخواهي ما را بركت دهد ، اين در حالي بود كه هنوز پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) وارد دروازه ي مدينه نشده بود .

در اين هنگام پيك وحي خدا نازل شد و آيات فوق را آورد و پرده از اسرار كار آن ها


347


برداشت و به دنبال آن پيامبر دستور داد مسجد مزبور را آتش زنند و بقاياي آن را ويران كنند و جاي آن را محل ريختن زباله هاي شهر سازند . ( 1 )

اگر به چهره ي ظاهري كار اين گروه نگاه كنيم از چنين دستوري در آغاز دچار حيرت خواهيم شد ، مگر ساختن مسجد آن هم براي حمايت از بيماران و پيران و مواقع اضطراري كه در حقيقت هم يك خدمت ديني است و هم يك خدمت انساني ، كار بدي است كه چنين دستوري درباره ي آن صادر شده ، اما هنگامي كه چهره ي باطني مسئله را بررسي كنيم ، خواهيم ديد اين دستور چقدر حساب شده بوده است .

توضيح اين كه : در زمان جاهليت مردي بود به نام « ابوعامر » كه آيين نصرانيت را پذيرفته و در سلك راهبان در آمده بود و از عباد و زهاد به شمار مي رفت و نفوذ وسيعي در طايفه ي « خزرج » داشت . هنگامي كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به مدينه هجرت كرد و مسلمانان گرد او را گرفتند و كار اسلام بالا گرفت و هنگامي كه مسلمانان در جنگ بدر بر مشركان پيروز شدند ، ابوعامر كه خود روزي از بشارت دهندگان ظهور پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بود ، اطراف خود را خالي ديد و به مبارزه با اسلام برخاست و از مدينه به سوي كفار مكه گريخت و از آن ها براي جنگ با پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) استمداد جست و از قبايل عرب دعوت كرد .

او كه قسمتي از نقشه هاي جنگ « احد » را ضدّ مسلمين رهبري مي كرد ، دستور داد در ميان دو صف لشكر گودال هايي بكنند كه اتفاقاً پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در يكي از آن ها افتاد و پيشاني اش مجروح شد و دندانش شكست . هنگامي كه غزوه ي احد پايان يافت و با تمام مشكلاتي كه مسلمانان در اين ميدان با آن رو به رو شدند آوازه ي اسلام بلندتر گرديد و در همه جا پيچيد ، او از مدينه فرار كرد و به سوي « هرقل » پادشاه روم رفت تا از او كمك بگيرد و با لشكري براي كوبيدن مسلمانان حركت كند . ذكر اين نكته لازم است كه بر اثر اين تحريكات و كارشكني ها پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) لقب « فاسق » به او داده بود .

بعضي مي گويند مرگ به او مهلت نداد تا خواسته ي خود را با هرقل در ميان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مجمع البيان / ج 5 / ص 109 ؛ نمونه / ج 8 / ص 134 ؛ الميزان / ج 9 / ص 530 .


348


بگذارد ، ولي در بعضي از كتب ديگر مي خوانيم كه او با هرقل تماس گرفت و به وعده هاي او دلگرم شد ! به هر حال او پيش از آن كه بميرد نامه اي براي منافقان مدينه نوشت و به آن ها نويد داد كه با لشكري از روم به كمكشان خواهد آمد ، مخصوصاً توصيه و تأكيد كرد كه مركزي براي او در مدينه بسازند تا كانون فعاليت هاي آينده ي او باشد ، ولي از آن جا كه ساختن چنين مركزي در مدينه به نام دشمنان اسلام عملا امكان پذير نبود ، منافقان بهتر ديدند كه در زير نقاب مسجد و به عنوان كمك به بيماران و معذوران ، اين برنامه را عملي سازند .

سرانجام مسجد ساخته شد و حتي مي گويند جواني آشنا به قرآن را از ميان مسلمانان به نام « مجمع بن حارثه » ( يا مجمع بن جاريه ) به امام مسجد برگزيدند ، ولي وحي الهي پرده از روي كار آن ها برداشت و شايد اين كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) قبل از رفتن به تبوك دستور نداد شدت عمل در مقابل آن ها به خرج دهند براي اين بوده كه هم وضع كار آن ها روشن تر شود و هم در سفر تبوك ناراحتي فكري ديگري از اين ناحيه نداشته باشد .

هر چه بود پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نه تنها در آن مسجد نماز نگزارد ، بلكه همان گونه كه گفتيم بعضي از مسلمانان ( مالك بن دخشم ، معني بن عدي ، عامر بن سكر يا عاصم بن عدي ) را مأموريت داد كه مسجد را بسوزانند و ويران كنند . آن ها چنين كردند ؛ نخست به وسيله ي آتش سقف مسجد را سوزاندند و بعد ديوارها را ويران ساختند و سرانجام محل آن را مركزي براي ريختن زباله ها قرار دادند . ( 1 )

تفسير

بتخانه اي در چهره ي مسجد !

در آيات گذشته به وضع گروه هاي مختلفي از منافقان اشاره شد و آيات مورد بحث ، گروه ديگري از آن ها را معرفي مي كند ؛ گروهي كه با يك نقشه ي ماهرانه و حساب شده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مجمع البيان / ج 5 / ص 110 ؛ الميزان / ج 9 / ص 530 ـ 531 ؛ نمونه / ج 8 / ص 135 .


349


وارد ميدان شدند ، ولي لطف الهي به ياري مسلمانان شتافت و اين نقشه نيز نقش بر آب شد .

در نخستين آيه مي گويد : « گروهي ديگر از آن ها مسجدي در مدينه اختيار كردند » كه هدف هاي شومي زير اين نام مقدس نهفته بود ؛ ( و الذين اتخذوا مسجداً ) ، سپس هدف هاي آن ها را در چهار قسمت زير خلاصه مي كند :

1 . منظور آن ها اين بود كه با اين عمل ضرر و زياني به مسلمانان برسانند ؛ ( ضراراً ) . « ضرار » به معناي زيان رسانيدن تعمدي است . آن ها در واقع درست به عكس آن چه ادعا داشتند كه هدفشان تأمين منافع مسلمانان و كمك به بيماران و از كار افتادگان است ، مي خواستند با اين مقدّمات پيامبر اسلام را نابود كنند و مسلمانان را در هم بكوبند و حتي اگر توفيق يابند نام اسلام را از صفحه ي جهان براندازند .

2 . تقويت مباني كفر و بازگردانيدن مردم به وضع قبل از اسلام ؛ ( و كفراً ) .

3 . ايجاد تفرقه در ميان صفوف مسلمانان ؛ زيرا با اجتماع گروهي در اين مسجد ، مسجد « قبا » كه نزديك آن بود و يا مسجد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) كه از آن فاصله داشت از رونق مي افتاد ؛ ( و تفريقاً بين المؤمنين ) .

از اين جمله ( آن چنان كه بعضي از مفسران استفاده كرده اند ) چنين بر مي آيد كه نبايد فاصله ميان مساجد آن چنان كم باشد كه روي اجتماع يكديگر اثر بگذارند ، بنابراين آن ها كه روي تعصب هاي قومي و يا اغراض شخصي مساجد را در كنار يكديگر مي سازند و جماعات مسلمين را آن چنان پراكنده مي كنند كه صفوف جماعت آن ها خلوت و بي رونق و بي روح مي شود ، عملي بر خلاف اهداف اسلامي انجام مي دهند .

4 . آخرين هدف آن ها اين بود كه مركز و كانوني براي كسي كه با خدا و پيامبرش از پيش مبارزه كرده بود و سوابق سوء وي بر همگان روشن بود بسازند تا از اين پايگاه نفاق ، برنامه هاي خود را عملي سازند ؛ ( و ارصاداً لمن حارب الله و رسوله من قبل ) ، ولي عجب اين است كه تمام اين اغراض سوء و اهداف شوم را در يك لباس زيبا و ظاهرفريب پيچيده بودند « و حتي سوگند ياد مي كردند كه ما جز نيكي ، قصد و نظر ديگري نداشتيم » ؛ ( و ليحلفن ان اردنا الاّ الحسني ) .


350


در جمله ي ( و الله يشهد انهم لكاذبون ) ، انواع تأكيدها براي تكذيب آنان به چشم مي خورد : نخست اين كه « جمله ي اسميه » است و ديگر اين كه كلمه ي « ان » براي تأكيد است و نيز لام « لكاذبون » كه به اصطلاح لام ابتدا و براي تأكيد مي باشد و همچنين ذكر « كاذبون » به جاي فعل ماضي دليل بر استمرار و ادامه ي دروغگويي آنان مي باشد و به اين ترتيب خداوند با شديدترين وجهي سوگندهاي غليظ و شديد آنان را تكذيب مي كند !

خداوند در آيه ي بعد تأكيد بيشتري روي اين موضوع حياتي كرده ، به پيامبرش صريحاً دستور مي دهد كه « هرگز در اين مسجد قيام به عبادت مكن » و نماز مگزار ؛ ( لا تقم فيه أبداً ) ، بلكه به جاي اين مسجد « شايسته تر اين است كه در مسجدي قيام به عبادت كني كه شالوده ي آن در روز نخست بر اساس تقوا گذارده شده است » ؛ ( لمسجد اسس علي التقوي من أول يوم أحق أن تقوم فيه ) ، نه اين مسجدي كه شالوده و اساسش از روز نخست بر كفر و نفاق و بي ديني و تفرقه بنا شده است .

كلمه ي « احق » ( شايسته تر ) گرچه افعل التفضيل است ، ولي در اين جا به معناي مقايسه ي دو چيز در شايستگي نيامده ، بلكه « شايسته » و « ناشايسته » اي را مقايسه مي كند و اين در آيات قرآن و احاديث و سخنان روزمرّه نمونه هاي زيبايي دارد . مثلا گاه به شخص ناپاك و دزد مي گوييم پاكي و درستكاري براي تو بهتر است ، معناي اين سخن آن نيست كه دزدي و ناپاكي خوب است ، ولي پاكي از آن بهتر است ، بلكه مفهومش اين است كه پاكي خوب و دزدي بد و ناشايست است .

مفسران گفته اند : مسجدي كه در جمله ي فوق به آن اشاره شده كه شايسته است پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در آن نماز بخواند ، همان مسجد « قبا » است كه منافقان مسجد ضرار را در نزديك آن ساخته بودند ، البته اين احتمال نيز داده شده كه منظور مسجد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) يا همه ي مساجدي است كه بر اساس تقوا بنا شود ، ولي با توجه به تعبير « اوّل يوم » ( از روز نخست ) و با توجه به اين كه مسجد « قبا » نخستين مسجدي بود كه در مدينه ساخته


| شناسه مطلب: 76330