بخش 15
آیه ششم : داستان جنگ احد آیه هفتم : مرگ ، سرنوشت همگان
|
351 |
|
شد ( 1 ) ، احتمال اوّل مناسب تر به نظر مي رسد ، هر چند اين كلمه با مساجدي همچون مسجد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نيز سازگار است .
سپس قرآن اضافه مي كند : علاوه بر اين كه اين مسجد از اساس بر شالوده تقوا گذارده شده « گروهي از مردان در آن به عبادت مشغولند كه دوست مي دارند خود را پاكيزه نگه دارند و خدا پاكيزگان را دوست دارد » ؛ ( فيه رجال يحبون ان يتطهروا و الله يحب المطهرين ) .
در اين كه منظور از اين پاكيزگي ، پاكيزگي ظاهري و جسماني يا معنوي و باطني است ، در ميان مفسران گفت و گو است . در روايتي كه در تفسير « تبيان » و « مجمع البيان » در ذيل اين آيه از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نقل شده چنين مي خوانيم كه به اهل مسجد قبا فرمود : « ماذا تفعلون في طهركم فان الله تعالي قد احسن عليكم الثناء ، قالوا نغسل اثر الغائط ؛ شما به هنگام پاك ساختن خود چه كاري انجام مي دهيد كه خداوند اين چنين شما را مدح كرده است ؟ گفتند : ما اثر مدفوع را با آب مي شوييم » .
رواياتي به همين مضمون از امام باقر ( عليه السلام ) و امام صادق ( عليه السلام ) نقل شده است ( 2 ) ، ولي همان گونه كه بارها اشاره كرده ايم ، اين گونه روايات دليل بر منحصر بودن مفهوم آيه به اين مصداق نيست ، بلكه همان گونه كه ظاهر اطلاق آيه گواهي مي دهد ، طهارت در اين جا معناي وسيعي دارد كه هر گونه پاك سازي روحاني از آثار شرك و گناه و جسماني از آثار آلودگي به كثافات را شامل مي شود .
در سومين آيه ي مورد بحث مقايسه اي ميان دو گروه مؤمنان كه مساجدي همچون مسجد قبا را بر پايه ي تقوا بنا مي كنند با منافقاني كه شالوده ي آن را بر كفر و نفاق و تفرقه و فساد قرار مي دهند ، به عمل آمده است . نخست مي گويد : « آيا كسي كه بناي آن مسجد را بر پايه ي تقوا و پرهيز از مخالفت فرمان خدا و جلب خشنودي او نهاده است ، بهتر است يا كسي كه شالوده ي آن را بر لبه ي پرتگاه سستي در كنار دوزخ نهاده كه به زودي در آتش جهنم سقوط خواهد كرد » ؛ ( أفمن اسس بنيانه علي تقوي من الله و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كامل ابن اثير / ج 2 / ص 107 .
2 . مجمع البيان / ج 5 / ص 111 ؛ نمونه / ج 8 / ص 140 .
|
352 |
|
رضوان خير أم من اسس بنيانه علي شفاجرف هار فانها ربه في نار جهنم ) .
« بنيان » مصدري است به معناي « اسم مفعول » يعني بنا و ساختمان و « شفا » به معناي لبه ي چيزي است و « جرف » به معناي حاشيه ي نهر يا چاه است كه آب ، زير آن را خالي كرده باشد و « هار » به معناي شخص يا ساختمان سستي است كه در حال سقوط است . تشبيه فوق با نهايت روشني و وضوح بي ثباتي و سستي كار منافقان و استحكام و بقاي كار اهل ايمان و برنامه هاي آن ها را روشن مي سازد .
مؤمنان به كسي مي مانند كه براي بناي يك ساختمان ، زمين بسيار محكمي را انتخاب كرده و آن را از شالوده با مصالحي پردوام و مطمئن بنا مي كند ، اما منافقان مانند كساني هستند كه ساختمان هاي خود را بر لبه ي رودخانه اي كه سيلاب ، زير آن را به كلي خالي كرده و هر آن آماده ي سقوط است ، مي سازند . همان گونه كه نفاق ، ظاهري دارد فاقد محتوا ، چنين ساختماني نيز ظاهري دارد بدون پايه و شالوده . اين ساختمان هر آن ممكن است فرو بريزد ، مكتب اهل نفاق نيز هر لحظه ممكن است باطن خود را نشان دهد و به رسوايي بينجامد .
پرهيزكاري و جلب رضايت خدا ، يعني هماهنگي با واقعيت و همگامي با جهان آفرينش و نواميس آن بدون شك عامل بقا و ثبات است ، اما نفاق يعني بيگانگي با واقعيت ها و جدايي از قوانين آفرينش بدون ترديد عامل زوال و فناست و از آن جا كه گروه منافقان هم به خويشتن ستمي مي كنند و هم به جامعه ، در آخر آيه مي فرمايد : « خداوند ظالمان را هدايت نمي كند » ؛ ( و الله لا يهدي القوم الظالمين ) .
در آخرين آيه اشاره به لجاجت و سرسختي منافقان كرده مي گويد : آن ها چنان در كار خود سرسختند و در نفاق سرگردان و در تاريكي و ظلمت كفر حيرانند كه حتي « بنايي را كه خودشان بر پا كردند همواره به عنوان يك عامل شك و ترديد يا يك نتيجه ي شك و ترديد در قلوب آن ها باقي مي ماند مگر اين كه دل هاي آن ها قطعه قطعه شود و بميرند » ؛ ( لا يزال بنيانهم الذي بنوا ريبة في قلوبهم الا ان تقطع قلوبهم ) .
آن ها در يك حالت حيرت و سرگرداني دائم به سر مي برند و اين كانون نفاق و
|
353 |
|
مسجد ضراري كه بر پا كرده بودند به صورت يك عامل لجاجت و ترديد در روح آنان هم چنان باقي مي ماند ، هر چند آن بنا را پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بسوزاند و ويران كند ، اما گويي نقش آن از دل پر ترديدشان زايل نمي گردد .
در آخر آيه مي گويد : « خداوند دانا و حكيم است » ؛ ( و الله عليم حكيم ) . اگر به پيامبرش دستور مبارزه و در هم كوبيدن چنين بناي ظاهراً حق به جانبي را داد ، به خاطر آگاهي از نيات سوء بنا كنندگان و باطن و حقيقت اين بنا بود . اين دستور عين حكمت و بر طبق مصلحت و صلاح حال جامعه ي اسلامي صادر شد ؛ نه يك قضاوت عجولانه بود و نه زاييده ي يك هيجان و عصبانيت .
نكته ها
1 . درس بزرگ
داستان مسجد ضرار درسي است براي عموم مسلمانان در سراسر تاريخ زندگي شان . گفتار خداوند و عمل پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به روشني نشان مي دهد كه مسلمانان هرگز نبايد آن چنان ظاهربين باشند كه تنها به قيافه هاي حق به جانب نگاه كنند و از اهداف اصلي بي خبر و بركنار بمانند . مسلمان كسي است كه نفاق و منافق را در هر زمان ، در هر مكان و در هر لباس و چهره بشناسد حتي اگر در چهره ي دين و مذهب و در لباس طرفداري از قرآن و مسجد بوده باشد ! ( 1 )
2 . نفي به تنهايي كافي نيست !
دومين درسي كه از آيات فوق مي گيريم اين است كه خداوند در اين آيات به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دستور مي دهد در مسجد ضرار نماز نخوان ، بلكه در مسجدي كه پايه ي آن بر شالوده ي تقوا بنا شده است نماز بخوان . اين « نفي » و « اثبات » كه از شعار اصلي اسلام « لا اله الا الله » تا برنامه هاي بزرگ و كوچك ديگر همه جلوه هاي آن است ، اين واقعيت را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نمونه / ج 8 / ص 143 .
|
354 |
|
بيان مي كند كه هميشه در كنار هر نفي بايد اثباتي باشد ، تا جامه ي عمل به خود بپوشد . اگر ما مردم را از رفتن به مراكز فساد نهي مي كنيم ، بايد در مقابل آن كانون هاي پاكي براي اجتماع و ارضاي روح زندگي گروهي بسازيم ، اگر از تفريحات ناسالم جلوگيري مي كنيم بايد وسايل تفريحات سالم را فراهم سازيم ، اگر از مدارس استعماري نهي مي كنيم ، بايد فرهنگي سالم و مراكزي پاك براي آموزش و پرورش تشكيل بدهيم ، اگر بي عفتي را محكوم مي سازيم بايد وسايل ازدواج آسان را در اختيار جوانان بگذاريم .
آن ها كه تمام قدرت خود را در « نفي » به كار مي اندازند و در برنامه هايشان خبري از « اثبات » نيست ، يقين داشته باشند كه نفي شان هم كمتر به جايي خواهد رسيد ؛ زيرا اين سنت آفرينش است كه بايد همه ي غرايز و احساسات را از طريق صحيح اشباع كرد ، چرا كه اين برنامه ي مسلم اسلام است كه « لا » بايد با « الا » توأم گردد تا از آن توحيدي حيات بخش متولد شود .
و اين درسي است كه متأسفانه بسياري از مسلمانان آن را به دست فراموشي سپرده اند و باز هم شكايت مي كنند چرا برنامه هاي اسلامي پيش نمي رود ، در حالي كه برنامه ي اسلام آن چنان كه آن ها خيال مي كنند ، منحصر به نفي نيست ، اگر نفي و اثبات را با هم قرين مي ساختند پيشرفتشان حتمي بود . ( 1 )
3 . دو شرط اساسي
سومين درس ارزنده اي كه از جريان مسجد ضرار و آيات فوق فرا مي گيريم اين است كه يك كانون فعال و مثبت ديني و اجتماعي كانوني است كه از دو عنصر مثبت تشكيل مي گردد : نخست شالوده و هدف آن از آغاز پاك باشد ؛ ( اسس علي التقوي من اول يوم ) و ديگر اين كه حاميان و پاسدارانش انسان هايي پاك و درستكار و باايمان و مصمم باشند ؛ ( فيه رجال يحبون ان يتطهروا ) . از ميان رفتن هر يك از اين دو ركن اساسي باعث فقدان نتيجه و نرسيدن به مقصد است . ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان .
2 . همان .
|
355 |
|
ــــــــ 6 ــــــــ
داستان جنگ احد
( وَلاَ تَهِنُواْ وَلاَ تَحْزَنُواْ وَأَنتُمُ الاَْعْلَوْنَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ * إِن يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِّثْلُهُو وَتِلْكَ الاَْيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَيَتَّخِذَ مِنكُمْ شُهَدَآءَ وَاللَّهُ لاَ يُحِبُّ الظَّــلِمِينَ * وَلِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَيَمْحَقَ الْكَـفِرِينَ * أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جَـهَدُواْ مِنكُمْ وَيَعْلَمَ الصَّـبِرِينَ * وَلَقَدْ كُنتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِن قَبْلِ أَن تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ ) ( 1 )
ترجمه
و سست نشويد ؛ و غمگين نگرديد و شما برتريد اگر ايمان داشته باشيد . ( 139 ) اگر ( در ميدان احد ، ) به شما جراحتي رسيد ( و ضربه اي وارد شد ) ، به آن جمعيت نيز ( در ميدان بدر ) ، جراحتي مانند آن وارد گرديد و ما اين روزها ( ي پيروزي و شكست ) را در ميان مردم مي گردانيم ؛ ( ـ و اين خاصيت زندگي دنياست ـ ) تا خدا ، افرادي را كه ايمان آورده اند ، بداند ( و شناخته شوند ) و خداوند از ميان شما ، شاهداني بگيرد و خدا ظالمان را دوست نمي دارد . ( 140 ) و تا خداوند ، افراد باايمان را خالص گرداند ( و ورزيده شوند ) و كافران را به تدريج نابود سازد . ( 141 ) آيا چنين پنداشتيد كه ( تنها با ادعاي ايمان ) وارد بهشت خواهيد شد ، در حالي كه خداوند هنوز مجاهدان از شما و صابران را مشخص نساخته است ؟ ! ( 142 ) و شما مرگ ( و شهادت در راه خدا ) را ، پيش از آن كه با آن رو به رو شويد ، آرزو مي كرديد ؛ سپس آن را با چشم خود ديديد ، در حالي كه به آن نگاه مي كرديد ( و حاضر نبوديد به آن تن در دهيد ! چقدر ميان گفتار و كردار شما فاصله است ؟ ! )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . آل عمران / 139 ـ 143 .
|
356 |
|
شأن نزول
در باره ي شأن نزول اين آيات ، روايات متعددي وارد شده است و از مجموع آن ها استفاده مي شود كه اين آيات دنباله ي آياتي است كه قبلا درباره ي جنگ احد داشتيم و در حقيقت اين آيات تجزيه و تحليلي است روي نتايج جنگ احد و عوامل پيدايش آن به عنوان يك سرمشق بزرگ براي مسلمانان و در ضمن وسيله اي است براي تسلي و دلداري و تقويت روحي آن ها ؛ زيرا همان گونه كه گفتيم جنگ احد بر اثر نافرماني و عدم انضباط نظامي جمعي از سربازان اسلام ، در پايان به شكست انجاميد و جمعي از شخصيت ها و چهره هاي برجسته ي اسلام از جمله « حمزه » عموي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در اين ميدان شربت شهادت نوشيدند .
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) همان شب با ياران خود به ميان كشتگان رفت و براي بزرگداشت ارواح شهدا بر سر جنازه ي يكايك آن ها مي نشست و اشك مي ريخت و طلب آمرزش مي نمود و سپس اجساد همه ي آن ها در دامنه ي كوه احد در ميان اندوه فراوان به خاك سپرده شد ، در اين لحظات حساس كه مسلمانان نياز شديد به تقويت روحي و هم استفاده ي معنوي از نتايج شكست داشتند ، آيات فوق نازل گرديد . ( 1 )
تفسير
نتايج جنگ احد
در آيه ي اوّل از آيات فوق ، نخست به مسلمانان هشدار داده شده كه مبادا از باختن يك جنگ سستي به خود راه دهند و غمگين گردند و از پيروزي نهايي مأيوس شوند ؛ زيرا افراد بيدار همان گونه كه از پيروزي ها استفاده مي كنند از شكست ها نيز درس مي آموزند و در پرتو آن نقاط ضعفي را كه سرچشمه ي شكست شده ، پيدا مي كنند و با برطرف ساختن آن براي پيروزي نهايي آماده مي شوند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نمونه / ج 3 / ص 129 ؛ روح المعاني / ج 4 / ص 66 .
|
357 |
|
جمله ي ( و أنتم الاعلون ان كنتم مؤمنين ) ؛ « شما برتريد اگر ايمان داشته باشيد » ، يك جمله ي بسيار پرمعنا است ؛ يعني شكست شما در حقيقت براي از دست دادن روح ايمان و آثار آن بوده ، شما اگر فرمان خدا و پيامبر را در اين ميدان زير پا نمي گذاشتيد ، گرفتار چنين سرنوشتي نمي شديد و باز هم غمگين نباشيد اگر بر مسير ايمان ثابت بمانيد پيروزي نهايي از آن شماست و شكست در يك ميدان به معناي شكست نهايي در جنگ نيست .
در آيه ي بعد درس ديگري براي رسيدن به پيروزي نهايي به مسلمانان داده شده است كه شما نبايد از دشمنان كمتر باشيد ، آن ها در ميدان « بدر » شكستي سخت و سنگين از شما خوردند و هفتاد نفر كشته و تعداد زيادي مجروح و اسير دادند و با آن همه از پاي ننشستند و در اين ميدان شكست خود را بر اثر غفلت شما جبران كردند ، اگر شما در اين ميدان گرفتار شكست شديد بايد از پاي ننشينيد ، تا آن را جبران كنيد ، از اين رو مي فرمايد : « اگر به شما جراحتي رسيد به آن ها هم جراحتي همانند آن رسيد » ، بنابراين سستي و اندوه شما براي چيست ؟ ( ان يمسسكم قرح فقد مسّ القوم قرح مثله ) .
« قرح » به معناي جراحتي است كه در بدن بر اثر برخورد با يك عامل خارجي پيدا مي شود . بعضي از مفسران آيه را اشاره به جراحاتي كه بر كفار در ميدان احد نشست مي دانند ، ولي اوّلا اين جراحات مانند جراحات مسلمين نبود ، بنابراين با كلمه ي « مثله » سازگار نيست ، ثانياً با جمله ي بعد كه تفسير آن خواهد آمد ، تناسب ندارد .
در قسمت بعد نخست اشاره به يكي از سنن الهي شده است كه در زندگي بشر حوادث تلخ و شيريني رخ مي دهد كه هيچ كدام پديدار نيست ، شكست ها ، پيروزي ها ، قدرت ها ، عظمت ها و ناتواني ها همه در حال دگرگوني هستند ، بنابراين نبايد شكست در يك ميدان و آثار آن را پايدار فرض كرد ، بلكه بايد با بررسي عوامل و انگيزه هاي شكست از سنت تحول استفاده نمود و آن را به پيروزي تبديل كرد . دنيا فراز و نشيب دارد و زندگي در حال دگرگوني است و « خداوند اين ايام را در ميان مردم به طور مداوم گردش مي دهد »
|
358 |
|
تا سنت تكامل از لا به لاي اين حوادث آشكار شود ؛ ( و تلك الايام نداولها بين الناس ) .
سپس اشاره به نتيجه ي اين حوادث ناگوار كرده ، مي فرمايد : « اين ها به خاطر آن است كه افراد باايمان ، از مدعيان ايمان شناخته شوند » ؛ ( وليعلم الله الّذين ءامنوا ) و به عبارت ديگر تا حوادث دردناك در تاريخ ملتي روي ندهد صفوف از هم مشخص نخواهند شد ؛ زيرا پيروزي ها خواب آور و اغفال كننده است در حالي كه شكست ها براي افراد آماده بيدار كننده و نشان دهنده ي ارزش هاست .
در جمله ي بعد مي فرمايد : « يكي از نتايج اين شكست دردناك اين بود كه شما شهيدان و قربانياني ، در راه اسلام بدهيد » و بدانيد اين آيين پاك را ارزان به دست نياورده ايد تا در آينده ارزان از دست بدهيد ؛ ( و يتّخذ منكم شهداء ) .
اصولا ملّتي كه قرباني در راه اهداف مقدس خود ندهد هميشه آن ها را كوچك مي شمرد ، اما به هنگامي كه قرباني داد هم خود او و هم نسل هاي آينده به ديده ي عظمت به آن مي نگرند . ممكن است منظور از « شهداء » در اين جا گواهان باشد ؛ يعني خدا مي خواست با اين حادثه گواهاني از شما بگيرد كه چگونه نافرماني ها به شكست هاي دردناكي مي انجامد و اين گواهان در آينده معلماني خواهند بود براي مردم در برابر حوادث مشابهي كه در پيش دارند .
در پايان آيه مي فرمايد : « خداوند ستمگران را دوست نمي دارد » ؛ ( و الله لا يحب الظالمين ) ، بنابراين از آن ها حمايت نخواهد كرد .
در آيه ي بعد به يكي ديگر از نتايج طبيعي شكست جنگ احد اشاره شده است و آن اين كه اين گونه شكست ها نقاط ضعف و عيوب جمعيت ها را آشكار مي سازد و وسيله ي مؤثري است براي شست و شوي اين عيوب . قرآن مي گويد : « خدا مي خواست در اين ميدان جنگ ، افراد باايمان را خالص گرداند و نقاط ضعفشان را به آن ها نشان بدهد » ؛ ( و ليمحّص الله الّذين ءامنوا ) . « ليمحّص » از ماده ي « تمحيص » به معناي پاك نمودن چيزي است از هر گونه عيب .
|
359 |
|
آن ها مي بايست براي پيروزي هاي آينده در چنين بوته ي آزمايشي قرار گيرند و عيار شخصيت خود را بسنجند و همان گونه كه علي ( عليه السلام ) مي فرمايد : « في تقلّب الاحوال يعلم جواهر الرّجال ؛ دگرگوني هاي روزگار و حوادث سخت زندگي حقيقت اشخاص را روشن مي سازد » . آن ها به عيار شخصيت خود واقف مي گردند . اين جاست كه گاهي پاره اي از شكست ها آن چنان سازنده است كه به مراتب اثر آن در سرنوشت جوامع انساني از پيروزي هاي خواب كننده ظاهري بيشتر است .
جالب اين كه نويسنده ي تفسير « المنار » از استادش « محمد عبده » مفتي بزرگ مصر نقل مي كند كه پيامبر را كه در خواب ديد و به او فرمود : « اگر مرا در ميان پيروزي و شكست در ميدان احد مخير ساخته بودند من در خصوص آن ميدان ، شكست را ترجيح مي دادم ؛ زيرا اين شكست عامل سازنده اي در تاريخ اسلام شد » .
جمله ي بعد در حقيقت نتيجه اي است براي جمله ي قبل ؛ زيرا هنگامي كه مؤمنان در كوره ي حوادث پاك شدند آمادگي كافي براي از بين بردن تدريجي شرك و كفر و پاك ساختن جامعه از اين آلودگي ها پيدا مي كنند ؛ يعني نخست بايد پاك شد و سپس پاك كرد . ( و يمحق الكافرين )
« يمحق » از ماده ي « محق » ( بر وزن مرد ) به معناي كم شدن تدريجي چيزي است و به همين مناسبت شب پايان ماه را « محاق » مي گويند ؛ زيرا روشني ماه كم كم كاسته شده و از بين مي رود . در حقيقت همان گونه كه ماه با آن جلوه گري و فريبندگي مخصوص خود تدريجاً كم نور شده و در محاق فرو مي رود ، همچنين شكوه و عظمت كفر و شرك و حاميان آن ها با تصفيه و پاك شدن مسلمانان به زوال و نيستي مي گرايد .
در آيه ي بعد قرآن با استفاده از حادثه ي احد براي تصحيح يك اشتباه فكري مسلمانان اقدام مي كند و مي گويد : « شما چنين پنداشتيد كه بدون جهاد و استقامت در راه خدا مي توانيد در بهشت برين جاي گيريد ؟ آيا شما گمان كرديد داخل شدن در عمق آن سعادت معنوي تنها با انتخاب نام مسلمان و يا عقيده بدون عمل ممكن است ! اگر چنين
|
360 |
|
بود مسأله بسيار ساده بود ، ولي هرگز چنين نبوده است و تا اعتقادات واقعي در ميدان عمل پياده نشود ، كسي بهره اي از آن سعادت ها نخواهد برد ، در اين جا است كه بايد صفوف از هم مشخص شود و مجاهدان و صابران از افراد بي ارزش شناخته شوند . » ؛ ( أم حسبتم أن تدخلوا الجنّة و لما يعلم الله الذين جاهدوا منكم و يعلم الصّابرين ) .
بعد از جنگ بدر و شهادت پر افتخار جمعي از مسلمانان ، عده اي در جلسات مي نشستند و پيوسته آرزوي شهادت مي كردند كه اي كاش اين افتخار در ميدان بدر نصيب ما نيز شده بود . مطابق معمول در ميان آن ها جمعي صادق بودند و عده اي متظاهر و دروغگو و يا در شناسايي خود در اشتباه بودند ، اما چيزي طول نكشيد كه جنگ وحشتناك احد پيش آمد ، مجاهدان راستين با شهامت فوق العاده جنگيدند و شربت شهادت نوشيدند و به آرزوي خود رسيدند ، اما جمعي از دروغ گويان هنگامي كه آثار شكست را در ارتش اسلام مشاهده كردند از ترس كشته شدن فرار كردند . اين آيه آن ها را سرزنش مي كند و مي گويد : « شما كساني بوديد كه آرزوي مرگ و شهادت در راه خدا را در دل مي پرورانديد ، پس چرا آن موقع كه با چشم خود محبوب خويش را در برابر خود مي ديديد فرار كرديد ؟ » ؛ ( و لقد كنتم تمنّون الموت من قبل أن تلقوه فقد رأيتموه و أنتم تنظرون ) . ( 1 )
نكته ها
1 . تقوا و صبر ، لازمه ي ايمان
كلمه ي « الاعلون » هيچ قيد و شرطي جز ايمان ندارد ، بنابراين محصل معنا اين است كه اگر داراي نيروي ايمان هستيد ، شايسته نيست كه اراده ي شما ضعيف شود و از پيروز نشدن بر دشمن اندوهناك گرديد چه آن كه ايمان شما سرانجام شما را به پيروزي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نمونه / ج 3 / ص 129 .
|
361 |
|
نهايي مي رساند ؛ زيرا از لوازم ايمان ، تقوا و صبر است و تقوا و صبر ملاك هر فتح و پيروزي است ، اما آسيبي هم كه به شما رسيد نبايد سبب اندوه و ضعف شما گردد چه آن كه شما در اين آسيب تنها نبوديد و دشمن نيز به حدّ كافي از شما آسيب ديد ، بنابراين دشمن هيچ گونه مزيت و برتري بر شما پيدا نكرده تا موجب ضعف و اندوه شما شود . ( 1 )
2 . لزوم عمل به مقتضاي ايمان
در اين آيه ي شريفه با اين كه خطاب به مؤمنين است باز هم ايمان را شرط برتري و پيروزي آن ها قرار داده است و اين براي اشاره به اين مطلب است كه مخاطبين گرچه فاقد نيروي ايمان نبوده اند ؛ الاّ اين كه در مقام عمل بر طبق مقتضيات ايمان خود عمل نكرده و صبر و تقوا را كه از لوازم ايمان است فراموش كرده بودند و اگر اين دو صفت بزرگ را از دست نداده بودند ، ايمان آن ها اثر خود را مي كرد و پيروزي نصيبشان مي شد .
و همين است حال هر اجتماعي كه افراد آن از نظر نيروي ايمان مختلف باشند به گونه اي كه عده اي داراي ايمان واقعي و عده اي ديگر از نظر ايمان ضعيف و دسته ي سوم از نظر قلب مريض بوده باشند و آيه ي شريفه و نظاير آن براي افراد اين گونه اجتماعات تأثيرهاي مختلف دارد به اين معنا كه اثر آن در مقابل مردمي كه داراي ايمان واقعي هستند ، اين است كه آن ها را آماده و وادار به عمل مي نمايد و براي مردمي كه از نظر نيروي ايمان ضعيف مي باشند نقش پند و موعظه را به خود مي گيرد و كساني را كه از نظر قلب مريض هستند سرزنش و ملامت مي كند . ( 2 )
3 . مراد از گردش ايام
( و تلك الايام نداولها بين الناس ) ؛ يوم ، مقدار قابل ملاحظه اي از زمان است كه براي حدوث حوادث لازم مي باشد ، بنابراين به اختلاف حوادث ، مختلف و متفاوت خواهد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الميزان / ج 4 / ص 46 ؛ روح المعاني / ج 4 / ص 67 .
2 . الميزان / ج 4 / ص 46 .
|
362 |
|
بود و استعمال آن در مقدار زماني كه بين طلوع و غروب خورشيد است نيز شايع مي باشد و احياناً به علاقه ظرف و مظروف در مملكت داري و سلطنت و غلبه هم استعمال مي گردد . مثلا گفته مي شود ايام فلان جمعيت يا روزگار فلان طايفه چنين بوده و مراد از كلمه ي ايام و روزگار در اين دو جمله ، پيشوايي و حكومت آن ها است و گاهي هم در خود زمان حكومت و پيشوايي آن ها استعمال مي گردد و مراد از كلمه ي ايام در آيه ي شريفه هم همين معناي اخير است .
« مداوله » به معناي اين است كه چيزي در بين عده اي گردش نمايد ، به گونه اي كه يكي بعد از ديگري به آن برسند ، بنابراين معناي آيه ي شريفه اين است كه سنت و نواميس الهي طبق مصالح عاليه اي كه افهام مردم از درك جميع جهات آن عاجز است به همراهي گردش ايام در بين مردم گردش مي نمايد بدون اين كه در يك جا متوقف شده در نتيجه قوم ديگري را محروم نمايد . ( 1 )
4 . منظور از علم الهي به موجودات
مراد از جمله ي ( و ليعلم الله الذين ءامنوا ) آشكار شدن ايمان مؤمنين بعد از نهان بودن آن مي باشد . توضيح اين كه علم الهي به موجودات و حوادث ، عين وجود و تحقق خارجي آن هاست ؛ يعني معلوم بودن اشياء نزد خداي تعالي عين نيل الهي است به وجود خارجي آن ها نه به صور مأخوذه از آن ها ، چه آن كه علم الهي از قبيل علوم ما نيست و ما هنگامي علم به يك موجود پيدا مي كنيم كه صورتي از آن موجود در ذهن ما مرتسم گردد ، بنابراين علم ما عين وجود خارجي اشياء نبوده و ما هرگز نمي توانيم به اشياي خارجي با حفظ وجود خارجي آن ها نيل پيدا كنيم ، ولي علم الهي به اشياء عين وجود خارجي آن هاست و اشياء با حفظ وجود خارجي خود نزد خدا مكشوف مي باشند و لازمه ي اين سخن اين است كه هر گاه ذات الهي اراده ي علم به چيزي را بنمايد ، در حقيقت اراده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . روح المعاني / ج 4 / ص 68 ؛ الميزان / ج 4 / ص 48 .
|
363 |
|
به وجود خارجي آن هاست ، پس اراده ي خدا بر علم به يك شيء اراده ي او است جلّ و علا به وجود خارجي و تحقق و ظهور آن شيء ، بنابراين مراد از كلمه ي « ليعلم » نيز در آيه ي شريفه همين معنا است و چون در آيه ي شريفه اصل وجود آن ها را خداوند محقق دانسته ناچار مراد ظهور و بروز مظاهر ايمان آن هاست ، در نتيجه معناي آيه ي شريفه بر طبق بحث بالا اين است : « براي اين كه ايمان بعد از نهان بودن آشكار شود » . ( 1 )
چون اين ظهور ايمان بايد طبق قانون علل و اسباب انجام گيرد ، ناچار بايد يك سلسله اموري كه منجر به ظهور ايمان آن ها شود به وقوع بپيوندد . ( 2 )
5 . مراد از شهداء
در آيه ي شريفه ي ( و يتخذ منكم شهداء ) ، كلمه ي شهداء به معناي گواه است ؛ زيرا در قرآن مجيد ، استعمال آن به معناي « كشته شده » معهود نيست و استعمال آن در اين معنا از استعمالات تازه اي است كه بين مسلمين رايج شده و در ذيل آيه ي شريفه ي ( و كذلك جعلناكم أمّة وسطاً لتكونوا شهداء ) ( 3 ) نيز اين مطلب را متذكر شديم ، علاوه بر اين كه اصولا كلمه ي « يتخذ » نيز كه در آيه ي شريفه ذكر شده ، سازگار با شهداي به معناي مقتولين نمي باشد و نمي توان كلمه ي « اتخذ » را همان گونه كه در جملات ( اتخذ الله ابراهيم خليلا ) و ( اتخذ الله موسي كليماً ) و ( اتخذ الله النبي شهيداً يشهد علي امته يوم القيامة ) استعمال مي كنيم ، در جمله ي ( اتخذ الله فلاناً مقتولا في سبيله و شهيداً ) استعمال بنماييم .
به طوري كه ملاحظه مي فرماييد ، سياق عبارت با جمله ي ( و يتخذ منكم شهداء ) تغيير كرد و بر خلاف جمله ي قبل كه ظهور ايمان را به تمام مؤمنين نسبت داده در اين جمله شهادت را به همه ي آن ها نسبت نداده و نفرموده است « و يتخذهم شهداء »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . روح المعاني / ج 4 / ص 69 .
2 . الميزان / ج 4 / ص 49 .
3 . بقره / 143 .
|
364 |
|
بلكه شهادت را به بعضي از آن ها نسبت داده است و در آيه ي شريفه ي ( و كذلك جعلناكم امة وسطاً لتكونوا شهداء علي الناس ) نيز چنان كه در سابق گفتيم گرچه شهادت به تمام امت اسلامي نسبت داده شده ، ولي در حقيقت اين صفت مخصوص بعضي از آن هاست ، گويا در ظاهر كلام اضافه به همه ي آن ها داده شده است ؛ زيرا شاهد و گواه بعضي از آن ها بوده اند ، نه تمام آن ها و بيان مطلب در سوره ي بقره گذشت و ممكن است اين مطلب را به جمله ي ( و الله لا يحب الظالمين ) نيز تأييد نمود . ( 1 )
6 . حكمت هاي گردش ايام
در جمله ي ( و ليمحص الله الذين ءامنوا و يمحق الكافرين ) ، « تمحيص » عبارت از پاكيزه نمودن يك شيء از آلودگي هاي خارجي است ( 2 ) و « محق » به معناي نابود كردن تدريجي يك شيء است و تمحيص كه در آيه ي شريفه ذكر شده از مصالح و حكمت هاي گردش ايام است كه در سابق ذكر شد و جمله ي ( ليعلم الله الذين ءامنوا ) نيز گرچه از مصالح و حكمت هاي آن مي باشد ، ولي در عين حال اين دو مصلحت با يكديگر فرق دارند ، چه آن كه تميز مؤمن از غير مؤمن كه يكي از مصالح گردش ايام و مفاد جمله ي ( و ليعلم الله . . . ) مي باشد خود موضوعي است مستقل و پاك شدن ايمان آن ها بعد از اين جدا شدن از آلودگي هاي كفر و نفاق و فسق موضوعي ديگر ، از اين رو خداوند اين پاك شدن را در مقابل جمله ي ( و يمحق الكافرين ) قرار داده ، بنابراين خداوند آلودگي هاي كفر و امثال آن را ذره ذره از دل مؤمنين برطرف مي نمايد تا اين كه جز ايمان در دل آن ها باقي نماند و خالص از براي خدا گردند و همچنين اجزاي كفر و شرك و كيد را كم كم از دل كافر محو مي نمايد تا اين كه سرانجام هيچ باقي نماند .
اين بود پاره اي از مصالح و حكمت هاي گردش ايام در بين مردم و عدم استمرار آن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . روح المعاني / ج 4 / ص 69 ؛ الميزان / ج 4 / ص 49 .
2 . روح المعاني / ج 4 / ص 70 .
|
365 |
|
در يك جمعيت خاص و تمام امور در دست خداست و هرچه بخواهد انجام مي دهد و بديهي است كه جز بر طبق مصالح عاليه و آن چه كه نفع آن بيشتر است ، عملي انجام نمي دهد و خودش مي فرمايد : ( كذلك يضرب الله الحق و الباطل فاما الزبد فيذهب جفاء و اما ما ينفع الناس فيمكث في الارض ) ( 1 ) و فرموده است : ( ليقطع طرفاً من الذين كفروا او يكبتهم فينقلبوا خائبين ليس لك من الامر شيء او يتوب عليهم أو يعذبهم فانهم ظالمون ) . در اين جملات خداوند بودن زمام امور را در دست پيامبر نفي مي نمايد و زمام هر امري را منحصراً در دست خود دانسته و حكومت مطلق را مخصوص خودش مي شمرد .
از مطالبي كه تاكنون ذكر كرديم ؛ يعني گردش ايام در بين مردم كه به منظور امتحان و تميز داده شدن مؤمن از كافر و پاك شدن مؤمنين از آلودگي ها و نابود شدن كفر است و همچنين از نبودن زمام امور در دست پيامبر ، چنين استفاده مي شود كه مؤمنين در آن روز داراي اين فكر بودند و چنين مي پنداشتند كه تنها بودن بر دين حق عامل غلبه و پيروزي آن ها در جنگ هاست و آن چه كه بيشتر اين فكر را در آن ها راسخ كرده بود ، جريان جنگ بدر و غلبه ي عجيب آن ها بر دشمن به واسطه ي نزول ملائكه بود . بديهي است كه اين فكر ، فكر فاسدي است كه به موجب آن نظام امتحان باطل مي شود و هرگز مؤمن از كافر باز شناخته نشده پاك و خالص نيز نمي گردد و نيز در صورتي كه تنها ، بودن بر دين حق سبب هر غلبه و پيروزي باشد ديگر مصلحتي در امر و نهي و ثواب و عقاب باقي نمي ماند و اين فكر سرانجام اساس دين را منهدم و ويران خواهد نمود و دين اسلام كه دين فطرت است امور را مبتني بر خرق عادت و اعجاز نمي داند تا اين كه صرف بودن بر دين حق روي مبناي خرق عادت و اعجاز باعث پيروزي شود ، بلكه دين فطري اسلامي هر گونه غلبه و پيروزي را مبتني بر علل و اسباب عاديه مي داند تا اين كه مؤمنين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . رعد / 17 .
|
366 |
|
بر طبق اوامر و نواهي كه در امور جنگي وارد شده عمل نمايند و با اميد به پاداش و ترس از عقاب الهي از خود ضعف و سستي نشان ندهند تا اين كه در جنگ ها پيروز شوند .
براي تخطئه كردن همين فكر فاسد است كه خداوند بعد از بيان گردش ايام و امتحان و ابتلا كه از مصالح آن مي باشد شروع به ملامت و سرزنش كساني كه داراي اين فكر غلط بوده اند كرده حقيقت حال را براي آنان شرح مي دهد و مي فرمايد : ( أم حسبتم . . . ) . ( 1 )
7 . گمان باطل
( أم حسبتم ان تدخلوا الجنة و لما يعلم الله ) ؛ گمان داخل شدن در بهشت بدون امتحان ، لازمه ي همان فكر فاسدي است كه در گذشته بيان كرديم ، چه آن كه آن ها فكر مي كردند كه چون بر دين حق بوده و حق غير قابل مغلوبيت است آن ها نيز كه پيرو دين حق مي باشند ، هميشه با غلبه و پيروزي همراه بوده هيچ گاه دچار شكست و مغلوبيت نمي شوند و بديهي است كه لازمه ي اين فكر غلط فكر نادرست ديگري است آن اين است كه هر كس كه ايمان به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آورده داخل حلقه ي اسلامي شود ، هميشه در دنيا با غلبه بر دشمن و بردن غنيمت خوشبخت و در آخرت نيز با آمرزش و داخل شدن در بهشت سعادتمند خواهد بود . بديهي است كه با اين كيفيت ، ديگر فرقي بين ايمان ظاهري و واقعي و درجه هاي متفاوت آن باقي نمي ماند و در اين صورت ناچار بايد ايمان مرد مجاهد با ايمان مجاهد صابر يكسان بوده باشد و همچنين بين كسي كه آرزوي انجام عمل نيكي را نموده و در موقع خود نيز آن را انجام داده است با كسي كه اين آرزو را داشته ولي در مقام عمل از انجام آن خودداري نموده فرقي نباشد .
بنابراين آيه ي شريفه ي ( ام حسبتم أن تدخلوا . . . ) از قبيل گذاردن مسبب به جاي سبب است و با اين ترتيب معناي آيه اين است كه : « آيا گمان مي كنيد كه دولت و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الميزان / ج 4 / ص 50 .
|
367 |
|
عظمت در هر صورت براي شما تثبيت شده است و هيچ گاه دچار ابتلائات نمي شويد و چنين فكر مي كنيد كه بدون اين كه مستحق از غير مستحق تشخيص داده شود داخل بهشت مي شويد و فرقي بين كساني كه داراي درجه ي بلندي از ايمان مي باشند با غير آن ها نمي باشد ؟ » ( 1 )
8 . ضرورت آزمايش در نيل به سعادت
( و لقد كنتم تمنون الموت ) ؛ خداوند با اين آيه ي شريفه نادرستي و فساد فكر آنان را كه گمان دخول در بهشت را داشته اند ، تثبيت فرموده است ، چه آن كه آنان قبل از قوع جنگ ها آرزوي مرگ و شهادت داشتند و همين كه جنگي پيش مي آمد و صحنه هاي آن را با چشم مي ديدند ، اقدام به جنگ ننموده به سوي آرزوي خود نمي شتافتند ، بلكه كمال سستي و ضعف را از خود نشان مي دادند و با روي گردان شدن از ميدان هاي جنگ آرزوي خود را فراموش مي كردند ، بنابراين آيا ممكن است كه صرف اين آرزو موجب داخل شدن آن ها در بهشت شود بدون اين كه از عهده امتحان بر آمده و از آلودگي ها پاك شده باشند و آيا لازم نيست كه چنين مرداني در صحنه ي زندگي امتحان شده مورد آزمايش قرار گيرند ؟
از همين بيان روشن مي شود كه ناچار آيه ي شريفه داراي تقدير است و اصل چنين بوده ( فقد رأيتموه و أنتم تنظرون ) ( : فلم تقدموا عليه ) و اصولا ممكن است كه كلمه ي « تنظرون » را كنايه از اقدام نكردن آنان بر جنگ گرفته و به اين معنا باشد كه شما صرفاً به نظر كردن به صحنه هاي جنگ اكتفا كرده و اقدامي براي شركت در آن ننموديد و بديهي است كه اين كلام داراي روح عتاب و سرزنش نيز مي باشد . ( 2 )
9 . بررسي كوتاهي در علل شكست احد
در آيات فوق تعبيرات جالبي به چشم مي خورد كه هر كدام از آن ها پرده از روي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الميزان / ج 4 / ص 52 .
2 . الميزان / ج 4 / ص 53 .
|
368 |
|
يكي از اسرار شكست احد بر مي دارد ، به طور خلاصه چند عامل مهم دست به دست هم دادند و اين حادثه ي غم انگيز و در عين حال عبرت آور را به وجود آوردند :
1 . اشتباه محاسبه اي ؛ كه براي بعضي از تازه مسلمانان در درك مفاهيم اسلام پيدا شده بود سبب شد آن ها خيال كنند تنها ابزار ايمان براي پيروزي كافي است و بنا بر اين است كه خداوند در تمام ميدان هاي جنگ به وسيله ي امدادهاي غيبي از آن ها حمايت كند و به اين ترتيب سنت الهي را در عوامل پيروزي طبيعي و انتخاب نقشه هاي صحيح و تهيه ي وسايل لازم به دست فراموشي سپردند .
2 . عدم انضباط نظامي و مخالفت با فرمان مؤكد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) داير به ماندن تيراندازان در سنگر حساس خود عامل مهم ديگري براي اين شكست بود .
3 . دنياپرستي جمعي از مسلمانان تازه كار كه جمع آوري غنايم جنگي را براي تعقيب دشمن ترجيح دادند و اسلحه بر زمين گذاشته براي اين كه از ديگران عقب نمانند به تلاش پرداختند ، سومين عامل شكست بود تا بدانند در راه خدا و به هنگام جهاد مقدس بايد اين مسائل به كلي فراموش شود .
4 . غرور ناشي از پيروزي درخشان ميدان « بدر » تا آن جا كه فكر قدرت دشمن را از سر بيرون كرده بودند و تجهيزات او را ناچيز مي پنداشتند چهارمين عامل شكست بود .
اين ها نقاط ضعفي بود كه مي بايست در آب جوشان اين شكست ، شست و شو شود .
|
369 |
|
ــــــــ 7 ــــــــ
مرگ ، سرنوشت همگان
( و ما محمّدٌ إلاّ رسولٌ قد خلت من قبله الرّسل أفائِن مات أو قتل انقلبتم علي أعقابكم و من ينقلب علي عقبيه فلن يضرّ الله شيئاً و سيجزي الله الشّاكرين * و ما كان لنفس أن تموت إلاّ بإذن الله كتاباً مؤجّلا و من يرد ثواب الدّنيا نؤته منها و من يرد ثواب الأخرة نؤته منها و سنجزي الشّاكرين ) ( 1 )
ترجمه
محمّد ( ص ) فقط فرستاده ي خداست و پيش از او فرستادگان ديگري نيز بودند ؛ آيا اگر او بميرد و يا كشته شود ، شما به عقب بر مي گرديد ؟ ! ( و اسلام را رها كرده به دوران جاهليت و كفر بازگشت خواهيد نمود ؟ ! ) و هر كس به عقب بازگردد ، هرگز به خدا ضرري نمي زند و خداوند به زودي شاكران ( و استقامت كنندگان ) را پاداش خواهد داد . ( 144 ) هيچ كس ، جز به فرمان خدا ، نمي ميرد ؛ سرنوشتي است تعيين شده ؛ ( بنابراين ، مرگ پيامبر يا ديگران ، يك سنّت الهي است . ) هر كس پاداش دنيا را بخواهد ( و در زندگي خود ، در اين راه گام بردارد ، ) چيزي از آن به او خواهيم داد و هر كس پاداش آخرت را بخواهد ، از آن به او مي دهيم و به زودي سپاسگزاران را پاداش خواهيم داد . ( 145 )
شأن نزول
سبب نزول آيه يكي از دو امر است :
الف . دلگرمي بخشيدن به مسلمانان ، كه اگر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) هم از دنيا رفت ، به اذن خداوند است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . آل عمران / 144 ـ 145 .
|
370 |
|
ب . براي تحريض و تشويق مسلمانان به جهاد ، كه مرگ به دست خداست . همچنين آيه ي شريفه در صدد محكوم كردن منطق كساني است كه در جنگ سستي ميورزند . ( 1 )
تفسير
در جنگ احد پيشاني و دندان پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) شكسته شد ، در اين موقع دشمن مي خواست پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را بكشد كه برخي از ياوران پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) جلوي حملات دشمن را گرفتند ، از جمله ياوران ، مصعب بن عمير بود كه او در اين ميان كشته شد و چون او شباهت زيادي به پيامبر داشت ، به گمان آنان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) كشته شد . از اين رو ، با صداي بلند گفتند : محمد كشته شد . اين خبر در ميان مسلمانان تزلزل ايجاد كرد و اكثريت آن ها از صحنه ي نبرد گريختند .
در اين هنگام ، آيه ي شريفه نازل شد و به مسلمانان فرمود : محمد فقط فرستاده ي خداوند است و پيش از او فرستادگاني نيز بودند ؛ آيا اگر او از دنيا برود يا شهيد گردد ، بايد شما سير قهقرايي كنيد و به آيين بت پرستي برگرديد ؟
سپس مي فرمايد : آن ها كه عقب گرد كنند و به دوران كفر و بت پرستي باز گردند ، تنها به خود زيان مي رسانند ، نه به خداوند . زيرا با اين عمل ، فقط مانع سعادت خويش مي گردند .
آن گاه ضمن اشاره به اقليتي كه در جنگ احد علي رغم همه ي مشكلات و انتشار خبر شهادت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دست از جهاد برنداشتند ، كوشش هاي آنان را مي ستايد و آن ها را جزو شاكراني معرفي مي كند كه استحقاق پاداش نيك را از سوي خداوند دارند .
سپس براي بيداري مسلمانان مي فرمايد : مرگ به دست خدا و فرمان اوست و براي هر كس اجلي مقرّر شده است كه نمي تواند از آن فرار كند . بنابراين ، اگر پيامبر به شهادت مي رسيد ، چيزي جز انجام يافتن يك سنت الهي نبود ، با اين حال مسلمانان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تبيان / ج 3 / ص 8 ؛ فتح القدير / ج 1 / ص 385 .
|
371 |
|
نبايد دست از مبارزه بردارند .
در پايان مي فرمايد : سعي و تلاش انسان هيچ گاه ضايع نمي شود ؛ اگر هدف كسي دستيابي به بهره هاي مادي باشد ، به او عطا مي كنيم و اگر هدفش در مسير حيات جاويدان باشد ، باز به هدف خويش خواهد رسيد . بنابراين ، اكنون كه رسيدن به دنيا يا آخرت نيازمند تلاش و كوشش است ، پس چرا انسان سرمايه وجودي خود را در مسير آخرت قرار ندهد ؟ سپس بار ديگر تأكيد مي كند كه پاداش شاكران را به زودي خواهيم داد . ( 1 )
نكته ها
1 . نام هاي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در قرآن
در قرآن كريم از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به ده نام ياد شده است : دو نام كه مخصوص نبوت اوست ؛ نبي و رسول است . دو نام مدح و تعظيم ايشان را به همراه دارد ؛ رؤوف و رحيم . دو نام نشانه ي هيبت و ترهيب اوست ؛ مبشّر و نذير . دو نام كنايه اي ؛ طه و يس . دو نام آشكار ؛ محمد و احمد . ( 2 )
2 . معناي محمد
محمد و احمد به معناي ستوده و ستودني است ، جز اين كه محمد در ستايش بليغ تر است ؛ يعني « هو المستغرق لجميع المحامد » ، همه ي اسباب ستايش در او جمع است . « فهو ( صلّي الله عليه وآله ) محمد و أمته الحمّادون و لوائه الحمد و مقامه المحمود » . ( 3 )
برخي گفته اند : محمد يعني كسي كه در جميع صفات و در همه ي احوال زندگي مورد ستايش است . ( 4 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نمونه / ج 3 / ص 115 ؛ كشّاف / ج 1 / ص 422 .
2 . كشف الأسرار / ج 2 / ص 298 .
3 . كشف الاسرار / ج 2 / ص 297 ـ 298 .
4 . روض الجنان / ج 5 / ص 94 .
|
372 |
|
3 . سبب بيان ترديدآميز
چرا جمله ي : ( أفإن مات أو قتل ) به صورت ترديد بيان شده ، با اين كه خداوند متعال هيچ گونه شكي در اين جهت ندارد ؟ زيرا موت يا قتل پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) در اين جهت مساوي است كه نبايد هيچ تأثيري در ضعف ايمان يا ارتداد مردم داشته باشد . ( 1 )
4 . معناي موت و قتل
موت به معناي خروج روح و نابودي حيات بدن است و قتل نيز به همان معناست ، ولي در صورتي كه مستند به يك سبب عمدي يا شبه عمد باشد . هرگاه موت و قتل جداي از يكديگر و مستقلا ذكر گردند ، معناي موت اعم از قتل است . زيرا با قتل ، موت نيز صادق است ، ولي لازمه ي هر موتي قتل نيست ، ولي اگر اين دو در يك كلام كنار يكديگر ذكر شوند ، مراد از موتْ مرگ طبيعي و مقصود از قتل ، مرگي است كه به طور عمدي انجام گرفته باشد .
5 . سؤال : با اين كه خداوند در قرآن كريم خطاب به پيامبر فرمود : ( انّك ميّت و انّهم ميّتون ) و خداوند مي دانست كه پيامبر كشته نخواهد شد ، چرا در اين آيه فرمود : ( أفإن مات أو قتل ) ؟
پاسخ : صدق قضيه ي شرطيّه متوقف بر صدق دو جزء آن نيست ؛ پس اين جمله درست است : « اگر عدد پنج زوج باشد ، منقسم به متساويين خواهد شد » ، با اين كه دو جزء آن صادق نيست . همچنين آيه ي شريفه ي : ( لو كان فيهما ءَالهه الاّ الله لفسدتا ) نيز صادق است ، با اين كه نه در عالم هستي الهه اي وجود دارد و نه فسادي ديده مي شود . ( 2 )
6 . در روايات متعددي ، اين آيه ي شريفه به ارتداد مردم پس از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) تأويل شده است . زيرا گروه اندكي بر پيمان خويش باقي ماندند . بر پايه ي جمله ي : ( انقلبتم علي أعقابكم ) رذايل جاهليت در وجود آن ها باقي بود و دين اسلام در قلوبشان رسوخ نكرده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسير كبير / ج 9 / ص 24 .
2 . تفسير كبير / ج 9 / ص 23 .
|
373 |
|
بود ، وگرنه رجوعِ پس از شناخت حق ، بي معناست . ( 1 )
7 . لزوم ايمان پايدار
آيه ي شريفه با لحن عتاب آميزي به مسلمانان مي گويد : اگر بر فرض پيامبر كشته شد ، از دين بر مي گرديد ؟ محمد نيز رسولي مانند ساير پيامبران الهي است و تمام امور در دست خداوند است و دين هم دين خداست و به بقاي الهي باقي است . بنابراين ، نبايد ايمان و حضور شما در صحنه هاي گوناگون اجتماعي به حيات و زندگي او متكي باشد . بايد به گونه اي باشد كه حتي در نبود او ، همه به وظيفه ي خود عمل كنند و فرد شايسته اي جانشين وي گردد . ( 2 )
8 . بر پايه ي اين آيه رنج هايي كه بر انسان وارد مي شود ، نشانه ي حق يا باطل بودن نيست . زيرا چه بسا افراد حق طلبي كه به شدايدي مبتلا هستند و افراد باطل گرايي كه از نعمت هاي فراوان الهي برخوردارند . ( 3 )
9 . ارتداد منافقان
تعبير ( إنقلبتم علي أعقابكم ) و نيز ( ينقلب علي عقبيه ) كنايه از ارتداد است ؛ ارتداد از « ولايت » آن گونه كه در سقيفه اتفاق افتاد يا ارتداد از اصل اسلام آن گونه كه در جنگ احد پيش آمد . منافقان كه با شنيدن شايعه ي كشته شدن رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) گفتند : « لو كان نبيّاً لما قتل » ( 4 ) مرتد شدند ، ولي آن گروه از مسلمانان كه بر اثر ضعف ايمان فرار كردند ، هر چند مرتكب معصيت كبيره شدند ، اما مرتد محسوب نمي شوند . ( 5 )
10 . تحقق امور به اذن الهي
مراد از « اذن » در آيه ي : ( و ما كان لنفس أن تموت إلاّ باذن الله ) ، اذن تكويني
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نور الثقلين / ج 1 / ص 396 ـ 399 ؛ البرهان / ج 1 / ص 698 ـ 700 ؛ كنز الدقائق / ج 2 / ص 231 ؛ مواهب الرحمن / ج 6 / ص 341 .
2 . الميزان / ج 3 / ص 37 .
3 . مراغي / ج 4 / ص 89 .
4 ـ بحار / ج 20 / ص 25 .
5 . محاضرات .
|
374 |
|
است ، نه اذن تشريعي ؛ هيچ كاري ، چه عادي يا غير عادي ، از اولياي خدا يا از غير آنان ، هرگز بدون اذن خدا انجام نخواهد شد . خداي سبحان اين معنا را از زبان حضرت مسيح ( عليه السلام ) چنين تبيين مي فرمايد : ( . . . أنّي أخلق لكم من الطّين كهيئة الطّير فأنفخ فيه فيكون طيراً باذن الله و ابرئ الأكمه و الأبرص و أحي الموتي باذن الله و أنبّئكم بما تأكلون و ما تدّخرون في بيوتكم إنّ في ذلك لاية لكم إن كنتم مؤمنين ) . ( 1 )
همچنين به صورت اصل كلّي نسبت به همه ي پيامبران ( عليهم السلام ) مي فرمايد : ( . . . و ما كان لرسول أن يأتي باية إلاّ باذن الله . . . ) . ( 2 )
11 . اختياردار مرگ و حيات
اگر انسان باور كند كه احيا و اماته به دست خداست و بر اساس توحيد افعالي هيچ كس در اين امر نقشي ندارد ؛ ( . . . ربّي الّذي يحيي و يميت . . . ) ( 3 ) ، هرگز از جبهه ي نبرد حق عليه باطل نمي گريزد و صحنه ي امر به معروف و نهي از منكر را ترك نمي كند ؛ ( يا أيّها الّذين ءامنوا لا تكونوا كالّذين كفروا و قالوا لإخوانهم إذا ضربوا في الأرض أو كانوا غزّيً لو كانوا عندنا ما ماتوا و ما قتلوا ليجعل الله ذلك حسرة في قلوبهم و الله يحيي و يميت و الله بما تعملون بصير ) . ( 4 ) بنابراين ، نه حضور در صحنه ي جنگ سبب مرگ آدمي است ، نه گريز از آن مايه ي حيات . زيرا در زمان مقرر ، مرگ انسان فرا مي رسد ؛ ( كلّ نفس ذائقة الموت . . . ) . ( 5 )
12 . تقدير دو اجل براي انسان
شيخ طوسي ( رضي الله عنه ) در باره ي اجل ، دو قول نقل مي كند :
الف . انسان اجل مشخّصي دارد كه با آن اجل مي ميرد .
ب . انسان دو اجل دارد : اجل تخلّف ناپذير و حتمي و اجل تقديري .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . آل عمران / 49 .
2 . رعد / 38 ؛ محاضرات .
3 . بقره / 258 .
4 . آل عمران / 156 .
5 . آل عمران / 185 ؛ محاضرات .
|
375 |
|
سپس قول نخست را ترجيح مي دهد . زيرا اجل تقديري را اجل نمي گويند ، چنان كه ملك تقديري را ملك نمي نامند . ( 1 )
ترجيح با قول دوم است . زيرا خداوند مي فرمايد : ( هو الّذي خلقكم من طين ثم قضي أجلا و أجل مسمّي عنده ثم أنتم تمترون ) ( 2 ) ؛ ذات اقدس خداوندي دو اجل مقرّر فرموده است : اجلي تغييرپذير و اجلي تغييرناپذير ؛ ( . . . قضي أجلا و أجل مسمّي عنده . . . ) ؛ اجل مسمّي تغيير ناپذير است . زيرا عند اللّهي است ؛ همان گونه كه از روايات نيز اين معنا استفاده مي شود . ( 3 )
13 . توضيحي در باره ي « اجل »
خواجه نصير طوسي ( رضي الله عنه ) پس از طرح مسأله ي لطف و ارزاق ، اجل را چنين معنا مي كند : اجل مدّتي است كه با فرا رسيدن آن انسان مي ميرد و علامه ي حلّي ( رضي الله عنه ) در شرح تجريد مي فرمايد : اجل آن وقت معيّن است كه حادثه را با آن مي سنجند ؛ مثلا مي گويند : فلاني هنگام طلوع آفتاب آمد ؛ اجل آمدن وي در محور طلوع آفتاب تنظيم مي شود ، به ويژه نسبت به حوادث آينده و گاهي به عكس است . مثلا در پاسخ به اين پرسش كه خورشيد كِي طلوع خواهد كرد ، گفته مي شود : هرگاه فلاني بيايد . در اين صورت ، شخص محور قرار گرفته است .
آن گاه مي افزايد : بر اساس نظر جبريّون كسي كه كشته مي شود ، پيداست كه مرگش همان وقت بوده است ؛ يعني اگر كشته هم نمي شد ، به اجل خود مي مرد . در مقابل ، گروهي ديگر مي گويند : اگر كشته نمي شد ، به اجل طبيعي نمي مرد و به زندگي خود ادامه مي داد . گروه سومي نيز مي گويند : اگر كشته نمي شد ، شايد ادامه ي حيات مي داد و ممكن بود با حادثه ي ديگري از دنيا برود . قول سوم صحيح است . ( 4 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تبيان / ج 3 / ص 9 .
2 . انعام / 2 .
3 . محاضرات .
4 . محاضرات .