بخش 17

آیه دوازدهم : ریشه مصیبت ها آیه سیزدهم : شهادت در راه خدا آیه چهاردهم : جنگ احزاب آیه پانزدهم : جنگ تبوک


401


مي كنند ، آگاه تر است . ( 167 ) ( منافقان ) آن ها هستند كه به برادران خود ـ در حالي كه از حمايت آن ها دست كشيده بودند ـ گفتند : « اگر آن ها از ما پيروي مي كردند ، كشته نمي شدند . » بگو : « ( مگر شما مي توانيد مرگ افراد را پيش بيني كنيد ؟ ! ) پس مرگ را از خودتان دور سازيد اگر راست مي گوييد ! » ( 168 )

تفسير

اين آيه بررسي ديگري روي حادثه ي احد است . توضيح اين كه جمعي از مسلمانان از نتايج دردناك جنگ ، غمگين و نگران بودند . خداوند در آيه ي فوق سه نكته را به آن ها خاطرنشان مي سازد :

الف . شما نگران نتيجه ي جنگ نباشيد ، بلكه همه برخوردهاي خود را با دشمن روي هم محاسبه كنيد ؛ اگر در اين ميدان به شما مصيبتي رسيد ، در ميدان ديگر ( جنگ بدر ) دو برابر آن را به دشمن وارد ساختيد .

ب . شما مي گوييد اين مصيبت از كجا دامنگير شما شد ( قلتم اني هذا ) ، ولي اي پيامبر ! به آن ها بگو : اين مصيبت از وجود خود شما سرچشمه گرفته و عوامل شكست را در خودتان جست و جو كنيد .

ج . شما نبايد از آينده نگران باشيد ؛ زيرا خداوند بر همه چيز قادر و تواناست و اگر نقاط ضعف را جبران كنيد ، مشمول حمايت او خواهيد شد .

در آيه ي بعد مي فرمايد : هر مصيبتي ( مانند مصيبت احد ) كه پيش مي آيد علاوه بر اين كه بدون علت نيست ، وسيله ي آزمايشي است براي جدا شدن صفوف مجاهدان راستين از منافقان يا افراد سست ايمان ، از اين رو مي فرمايد : ( و ما أصابكم يوم التقي الجمعان ) ؛ يعني آن چه در روز احد آن روز كه جمعيت مسلمانان با بت پرستان به هم در آويختند بر شما وارد شد به فرمان و اذن خدا بود و هر كاري علتي دارد و روي اين اصل هر لشكري كه در جنگ سستي كند و به مال و ثروت دل ببندد و فرمان رهبر را فراموش كند ، محكوم به شكست است .


402


سپس قرآن گفت و گويي كه ميان بعضي از مسلمان ها و منافقان قبل از جنگ ردّ و بدل شد به اين صورت بيان مي كند كه مسلمانان به آن ها گفتند : بياييد يا به خاطر خدا و در راه او بجنگيد و يا لااقل در برابر خطري كه وطن و خويشان شما را تهديد مي كند دفاع كنيد ، ولي منافقان به يك بهانه ي واهي دست زده گفتند : ما اگر مي دانستيم جنگ مي شود بي گمان از شما پيروي مي كرديم ، ما فكر مي كنيم اين غائله بدون جنگ و خونريزي پايان پذيرد .

و بنا بر تفسير ديگر منافقان گفتند : اگر اين را ما جنگ مي دانستيم با شما همكاري مي كرديم ، ولي به نظر ما اين جنگ نيست ، بلكه يك نوع انتحار و خودكشي است ؛ زيرا با عدم توازني كه ميان لشكر مسلمانان و كفار است عاقلانه نيست كه ما با آن ها جنگ كنيم .

قرآن كريم به آن ها مي گويد : ( اين ها دروغ گفتند ) زيرا آن ها در آن روز به كفر نزديك تر از ايمان بودند و آن ها به زبان چيزي مي گويند كه در دل ندارند و نيت آن ها با آن چه مي گفتند كاملا مغايرت داشت . آن ها به خاطر ترس از دشمن يا عدم علاقه به اسلام از شركت در ميدان جنگ خودداري كردند ، از اين رو مي فرمايد : خداوند به آن چه منافقان كتمان مي كنند آگاه است .

در آيه ي بعد مي فرمايد : منافقان علاوه بر اين كه خودشان از جنگ احد كناره گيري كردند و سعي در تضعيف روحيه ي ديگران نيز نمودند ، به هنگام بازگشت مجاهدان زبان به سرزنش آن ها گشودند و گفتند : اگر آن ها از فرمان ما پيروي كرده بودند كشته نمي دادند . قرآن كريم به آن ها پاسخ مي دهد و به پيامبر چنين دستور مي دهد كه به آن ها بگو : اگر قادر به پيش بيني حوادث آينده هستيد ، مرگ را از خودتان دور سازيد اگر راست مي گوييد ؛ يعني در حقيقت شما با اين ادعا خود را عالم به غيب و باخبر از حوادث آينده مي دانيد ، كسي كه چنين است بايد علل و عوامل مرگ خود را بتواند پيش بيني كند و خنثي سازد آيا شما چنين قدرتي داريد ؟ ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نمونه / ج 3 / ص 163 .


403


نكته ها

1 . عامل اصلي شكست در جنگ احد

آن چه مي توان از اين آيه ي شريفه استفاده كرد اين است كه علت و عامل اصلي شكست مسلمانان و گرفتاري آنان به خود آنان بازگشت مي كند ؛ آنان بودند كه با سرپيچي از فرمان رهبري و اختلاف كلمه اين گونه پيروزي را از دست داده خود را دچار اين نابساماني كرده اند . ( 1 )

اين درس براي همه ي زمان ها وجود دارد اطاعت از رهبري يا سرپيچي از او سرنوشت پيروزي و يا شكست را رقم مي زند .

2 . پاسخ قرآن به شكست خوردگان

مسلمانان از اين كه در جنگ احد شكست خوردند بسيار ناراحت بودند . قرآن كريم به آن ها دو پاسخ مي دهد :

الف . اگر در جنگ احد 70 نفر كشته داديد ، اما در جنگ بدر شما دو برابر به مشركين مصيبت وارد ساختيد ؛ 70 نفر را كشتيد و 70 نفر را اسير كرديد .

ب . اين شكست در احد به خاطر اعمال خودتان است : اوّلا پيامبر فرمود در مدينه بمانيم شما مخالفت كرديد . ثانياً سستي نموديد . ثالثاً به نزاع و اختلاف پرداختيد . رابعاً سنگرها را رها ساختيد و به دنبال جمع غنايم رفتيد و اصولا خداوند زماني وعده ي نصرت مي دهد كه شما صبر و تقوا داشته باشيد .

چنان كه قرآن مي فرمايد : ( ان تصبروا و تتّقوا و يأتوكم من فورهم هذا يمددكم ) و چون شرط صبر و تقوا را ترك كرديد ، مشروط كه نصرت الهي است شامل حال شما نخواهد شد . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مجمع البيان / ج 2 / ص 876 ؛ الميزان / ج 4 / ص 59 .

2 . تفسير كبير / ج 9 / ص 84 ؛ مجمع البيان / ج 2 / ص 876 ؛ الميزان / ج 4 / ص 59 ؛ مراغي / ج 4 / ص 126 .


404


3 . منظور از اذن

منظور از اذن در آيه ي شريفه اذن تشريعي نيست ؛ زيرا اذن تشريعي به فعل حرام كه قتل مسلمانان از ناحيه ي مشركان باشد تعلق نمي گيرد ، بلكه منظور اذن تكويني است ؛ يعني انسان ها در افعال خود مستقل نيستند كه تفويض محض باشد و مجبور هم نيستند ، بلكه افعال انسان ها به اختيار از آن ها صادر مي شود ، ليكن تا مشيّت و اراده ي او تعلق نگيرد ، محال است تحقق پيدا كند و تا او قدرت ندهد و موانع را برطرف نكند كار صورت نمي پذيرد .

نظير اين آيه ي شريفه در اذن تكويني ، آيه ي 5 سوره ي حشر است : ( ما قطعتم من لينة او تركتموها قائمة علي اصولها فباذن الله ) . ( 1 )

4 . عدم تداوم امور دنيوي

از آيه ي شريفه ي ( قد اصبتم مثليها ) استفاده مي شود كه امور دنيوي دائمي نخواهد بود و به يك منوال باقي نمي ماند ؛ روزي مسلمانان بر مشركان پيروز مي شوند ، روز ديگر مشركان بر مؤمنان مسلّط مي شوند . ( 2 )

5 . راه و روش منافق

منافق مشتق از « نفق » ، نقب و سوراخي است در زير زمين كه درب ديگري براي خروج دارد . و يربوع خزنده اي است شبيه به موش ، اين خزنده دو لانه مي سازد يكي به نام نافقاء كه آن را مخفي مي دارد ، ديگري به نام قاصعاء كه آشكار است ؛ چون دشمن در قاصعاء به آن حمله مي كند وارد نافقاء شده و از آن خارج مي شود و منافق را از آن جهت منافق گويند كه به سوي مؤمن با ايمان خارج مي شود و به سوي كافر با كفر خارج مي گردد . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مجمع البيان / ج 2 / ص 877 ؛ اطيب البيان / ج 3 / ص 422 ؛ تبيان / ج 3 / ص 42 .

2 . مراغي / ج 4 / ص 126 .

3 . مفردات راغب ؛ تفسير كبير / ج 9 / ص 84 .


405


ــــــــ 13 ــــــــ

شهادت در راه خدا

( وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَ تَا بَلْ أَحْيَآءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ * فَرِحِينَ بِمَآ ءَاتَـلـهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِي وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ * يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَة مِّنَ اللَّهِ وَفَضْل وَأَنَّ اللَّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ * الَّذِينَ اسْتَجَابُواْ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ مِنم بَعْدِ مَآ أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُواْ مِنْهُمْ وَاتَّقَوْاْ أَجْرٌ عَظِيمٌ * الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَـنًا وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ * فَانقَلَبُواْ بِنِعْمَة مِّنَ اللَّهِ وَفَضْل لَّمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَاتَّبَعُواْ رِضْوَ نَ اللَّهِ وَاللَّهُ ذُو فَضْل عَظِيم ) ( 1 )

ترجمه

( اي پيامبر ! ) هرگز گمان مبر كساني كه در راه خدا كشته شدند ، مردگانند ! بلكه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزي داده مي شوند . ( 169 ) آن ها به خاطر نعمت هاي فراواني كه خداوند از فضل خود به ايشان بخشيده است ، خوشحالند ؛ و به خاطر كساني كه هنوز به آن ها ملحق نشده اند [ = مجاهدان و شهيدان آينده ] ، خوشوقت هستند ؛ ( زيرا مقامات برجسته ي آن ها را در آن جهان مي بينند ؛ و مي دانند ) كه نه ترسي بر آن هاست ، و نه غمي خواهند داشت . ( 170 ) و از نعمت خدا و فضل او ( نسبت به خودشان نيز ) مسرورند ؛ و ( مي بينند كه ) خداوند ، پاداش مؤمنان را ضايع نمي كند ، ( نه پاداش شهيدان ، و نه پاداش مجاهداني كه شهيد نشدند ) . ( 171 ) آن ها كه دعوت خدا و پيامبر را ، پس از آن همه جراحاتي كه به ايشان رسيد ، اجابت كردند ؛ ( و هنوز زخم هاي ميدان احد التيام نيافته بود ، به سوي ميدانِ « حمراء الاسد » حركت نمودند ؛ ) براي كساني از آن ها ، كه نيكي كردند و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . آل عمران / 169 ـ 174 .


406


تقوا پيش گرفتند ، پاداش بزرگي است . ( 172 ) اين ها كساني بودند كه ( بعضي از ) مردم ، به آنان گفتند : « مردم [ = لشكر دشمن ] براي ( حمله به ) شما اجتماع كرده اند ؛ از آن ها بترسيد ! » اما اين سخن ، بر ايمانشان افزود ؛ و گفتند : « خدا ما را كافي است و او بهترين حامي ماست » ( 173 ) به همين جهت ، آن ها ( از اين ميدان ، ) با نعمت و فضل پروردگار ، بازگشتند ؛ در حالي كه هيچ ناراحتي به آنان نرسيد ؛ و از رضاي خدا ، پيروي كردند ؛ و خداوند داراي فضل و بخشش بزرگي است . ( 174 )

تفسير

ابن مسعود از پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) نقل مي كند كه خداوند از ارواح شهيدان احد سؤال كرد چه آرزويي داريد ؟ آن ها گفتند : بار ديگر به جهان برگرديم و مجدداً در راه تو شهيد شويم . خداوند فرمود : رجوع به دنيا شدني نيست . عرض كردند : حال كه چنين است تقاضاي ما اين است كه سلام ما را به پيامبر برساني و به بازماندگان ، حال ما را بگويي و از وضع ما كه غرق در نعمت هستيم به آن ها بشارت دهي كه هيچ گونه نگران نباشند ، در اين هنگام آيات فوق نازل شد .

به نظر مي رسد جمعي از افراد ضعيف الايمان بعد از حادثه ي احد مي نشستند و بر دوستان و بستگان خود كه به شهادت رسيده بودند تأسف مي خوردند مخصوصاً زماني كه به نعمتي مي رسيدند مي گفتند : چرا دست آن ها از اين همه نعمت ها كوتاه است . آيات فوق خط بطلان بر اين گونه افكار كشيده و مقام شامخ شهيدان را ياد كرده ، از اين رو مي فرمايد : « اي پيامبر ! هرگز گمان مبر كساني كه در راه خدا به شهادت رسيده اند مردگانند ، بلكه آن ها زنده اند و نزد پروردگارشان روزي مي خورند » در اين جا روي سخن به پيامبر است تا ديگران حساب كار خود را بكنند .

سپس به گوشه اي از بركات و مزاياي زندگي برزخي شهيدان اشاره نموده و مي فرمايد : آنان به خاطر نعمت هاي فراواني كه خداوند از فضل خود به آن ها بخشيده است خوشحال هستند . يكي ديگر از خوشحالي آن ها به خاطر برادران مجاهد آن هاست


407


كه در ميدان جنگ به شهادت نرسيده اند و به آن ها ملحق نشده اند ؛ زيرا مقامات و پاداش هاي آن ها را در آن جهان به خوبي مي بينند . از اين مبشر و شاد مي شوند و مي دانند كه ترسي بر آن ها نيست و غمي نخواهند داشت .

در آيه ي بعد تأكيد بيشتري است در باره ي بشارت هايي كه شهيدان بعد از كشته شدن دريافت مي كنند ؛ آن ها از دو جهت خوشحالند : نخست از اين جهت كه نعمت هاي خداوند را دريافت مي كنند ، نه تنها نعمت هاي او ، بلكه فضل او كه همان افزايش و تكرار نعمت است . ديگر اين كه مي بينند كه خدا پاداش مؤمنان را ضايع نمي كند . ( 1 )

كفار قريش پس از پيروزي در جنگ احد به سوي مكه باز گشتند . در بين راه در سرزميني به نام « روحاء » به اين فكر افتادند كه به مدينه برگردند و باقيمانده ي مسلمانان را نابود كنند . اين خبر به پيامبر رسيد . آن حضرت فوراً دستور داد كه لشكر احد خود را براي شركت در جنگ ديگري آماده كنند ، مخصوصاً فرمان داد كه مجروحان جنگ احد به صفوف لشكر بپيوندند .

ابي سفيان وقتي از بسيج عمومي مسلمان ها مطلع شد ، فكر كرد لشكر تازه نفسي مهيا شده است ، از اين رو از حمله ي مجدد منصرف شد و عقب نشيني كرد و به سوي مكه با لشكر خود باز گشتند ، اما هنگامي كه خبر آمدن لشكر ابوسفيان به پيامبر و مسلمانان رسيد گفتند : ( حسبنا الله و نعم الوكيل ) ، اما هرچه انتظار كشيدند خبري از لشكر دشمن نشد ، از اين رو پس از سه روز توقف به مدينه بازگشتند . آيات فوق اشاره به اين جريان مي كند .

از اين رو مي فرمايد : « آن ها كه دعوت خداوند و پيامبر را اجابت كردند و بعد از آن همه جراحاتي كه روز احد پيدا نمودند از ميان اين افراد براي آن ها كه نيكي كردند و تقوا پيش گرفتند يعني با نيت پاك و اخلاص كامل در ميدان شركت كردند ، پاداش بزرگي خواهد بود » سپس يكي از نشانه هاي استقامت و پايمردي آن ها را به اين صورت بيان مي كند : « اين ها همان كساني بودند كه جمعي از مردم ( نعيم بن مسعود ) به آن ها گفتند :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نمونه / ج 3 / ص 168 .


408


لشكر دشمن اجتماع كرده و آماده ي حمله اند ، از آن ها بترسيد ، اما آن ها نه تنها نترسيدند ، بلكه برعكس ايمان آن ها افزوده شد و گفتند : خداوند ما را كافي است و او بهترين حامي است . »

به دنبال اين استقامت و ايمان ، قرآن نتيجه ي عمل آن ها را بيان كرده مي فرمايد : « آن ها از اين ميدان با نعمت و فضل پروردگار برگشتند چه نعمت و فضلي از اين بالاتر كه بدون وارد شدن در جنگ دشمن از آن ها فرار كرد . سپس به عنوان تأكيد مي فرمايد : آن ها در اين جريان كوچك ترين ناراحتي نديدند با اين كه از فرمان الهي پيروي كردند و خداوند فضل و انعام بزرگي دارد . ( 1 )

نكته ها

1 . وجود عالم برزخ

از اين آيه ي شريفه سه نكته به دست مي آيد :

الف . شهدا اخبار مؤمنان راستين را كه در دنيا به سر مي برند دريافت مي كنند .

ب . آنان پاداش كردار مؤمنان را ( كه هيچ ترس و اندوهي ندارند ) مشاهده مي كنند چه اين كه در آن سرا جاي استدلال نيست ، آن چه هست مشهود و عيان است .

ج . انسان ها پس از مرگ تا روز قيامت به نوعي بقا دارند و فناي كلي معنا ندارد و به تعبير ديگر اين آيه از آياتي است كه عالم برزخ را به اثبات مي رساند . چنان كه در آيه ي ديگر مي فرمايد : ( و من ورائهم برزخ الي يوم يبعثون ) . ( 2 )

2 . پاداش الهي در قيامت

انديشيدن در اين آيات ، انسان را به چند نكته رهنمون مي سازد :

1 . خداوند در مقام بيان پاداش مؤمنان است .

2 . اين پاداش همان روزي خداوند است ؛ ( عند ربّهم يرزقون ) .

3 . اين روزي همان نعمت و فضل الهي است ؛ ( بنعمة من الله و فضل ) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير نمونه / ج 3 / ص 174 .

2 . مؤمنون / 100 ؛ الميزان / ج 4 / ص 61 ؛ نمونه / ج 3 / ص 171 .


409


4 . اين نعمت و فضل الهي در قالب نبودن ترس و اندوه شكل مي گيرد . اگر هر گونه ترس و اندوهي از انسان به دور بود سعادت او تضمين شده است ؛ چون انسان با هيچ موضوعي كه به سعادت او خدشه وارد سازد مواجه نخواهد شد چه اين كه اگر چنين موضوعي براي او پيش آيد عوامل حزن و خوف او را به وجود خواهد آورد . ( 1 )

3 . سرپيچي از دستور خداوند و پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله )

نكته اين كه در اين آيه ي شريفه استجابت خدا و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) هر دو مطرح شده با اين كه اكتفا به ذكر يكي ممكن بود اين است كه چون آنان در جنگ احد هم از امر خدا و هم از دستور پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) سرپيچي كردند از اين رو در اين آيه هم خدا و هم رسول مطرح شده . آنان در صحنه ي نبرد احد امر خداوند را مبني بر جهاد و ترك نكردن صحنه ي كارزار عصيان كردند و هم دستور پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را مبني بر حفظ مراكز استراتژيك و بازگشت به ميدان ناديده گرفتند . ( 2 )

4 . احسان و تقوا معيار پاداش الهي

با اين كه استجابت كار همه ي آن افراد بوده ، اما خداوند در مقام بيان پاداش آن را به عده اي كه نيكوكار و باتقوا بودند اختصاص مي دهد نكته اش اين است كه استجابت يك عمل ظاهري است و هميشه با حقيقت احسان و تقوا همراه نيست و معيار پاداش الهي هم احسان و تقوا است . ( 3 )

5 . با اين كه مؤمنان مورد تهديد دشمنان قرار گرفتند ، اما اين تهديد نه تنها آنان را وادار به عقب نشيني نكرد ، بلكه بر ايمانشان نيز افزود . سرّ اين واكنش منفي در چيست ؟ در پاسخ توجه به اين نكته لازم است كه طبيعت انسان به گونه اي كه اگر از يك خواسته ي خود باز داشته شود در صورتي كه نسبت به باز دارنده خوش بين نباشد ، بر عزم و اراده ي او بر انجام آن خواسته افزوده مي شود ، از اين رو هر گاه مؤمنان راستين در راه دستيابي به اهداف مقدس خود با سرزنش ها و كارشكني ها دشمنان رو به رو مي شوند عزم آنان جزم بيشتري مي يابد . ( 4 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الميزان / ج 4 / ص 61 ـ 62 .

2 . الميزان / ج 4 / ص 63 .

3 . الميزان / ج 4 / ص 63 .

4 . الميزان / ج 4 / ص 64 .


410


ــــــــ 14 ــــــــ

جنگ احزاب

( لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُواْ اللَّهَ وَالْيَوْمَ الاَْخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا * وَلَمَّا رَاَ الْمُؤْمِنُونَ الاَْحْزَابَ قَالُواْ هَـذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُو وَ صَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُو وَ مَا زَادَهُمْ إِلاَّ إِيمَـنًا وَتَسْلِيمًا * مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُواْ مَا عَـهَدُواْ اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَي نَحْبَهُو وَ مِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُواْ تَبْدِيلاً ) ( 1 )

ترجمه

مسلماً براي شما در زندگي رسول خدا سرمشق نيكويي بود ، براي آن ها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مي كنند . ( 21 ) ( اما ) مؤمنان وقتي لشكر احزاب را ديدند گفتند : « اين همان است كه خدا و رسولش به ما وعده داده ، و خدا و رسولش راست گفته اند » و اين موضوع جز بر ايمان و تسليم آنان نيفزود . ( 22 ) در ميان مؤمنان مرداني هستند كه بر سر عهدي كه با خدا بستند صادقانه ايستاده اند ؛ بعضي پيمان خود را به آخر بردند ( و در راه او شربت شهادت نوشيدند ) ، و بعضي ديگر در انتظارند ؛ و هرگز تغيير و تبديلي در عهد و پيمان خود ندادند . ( 23 )

تفسير

نقش مؤمنان راستين در جنگ احزاب

قرآن مجيد در اين آيات سخن از « مؤمنان راستين » و روحيه ي عالي و پايمردي و استقامت و ساير ويژگي هاي آنان در جنگ احزاب سخن مي گويد و مقدمه ي اين بحث را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . احزاب / 21 ـ 23 .


411


از شخص پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) كه پيشوا و بزرگ و اسوه ي آنان بود شروع مي كند و مي گويد : « براي شما در زندگي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و عملكرد او ( در ميدان احزاب ) سرمشق نيكويي بود براي آن ها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد كنيد » ؛ ( لقد كان لكم في رسول الله أسوة حسنة لمن كان يرجوا الله و اليوم الاخر و ذكر الله كثيراً ) .

بهترين الگو براي شما نه تنها در اين ميدان كه در تمام زندگي ، شخص پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) است ، روحيات عالي او ، استقامت و شكيبايي او ، هوشياري و درايت و اخلاص و توجه به خدا و تسلط او بر حوادث و زانو نزدن در برابر سختي ها و مشكلات هر كدام مي تواند الگو و سرمشقي براي همه ي مسلمين باشد .

« اسوة » ( بر وزن عروه ) در اصل به معناي آن حالتي است كه انسان به هنگام پيروي از ديگري به خود مي گيرد و به تعبير ديگري همان تأسي كردن و اقتدا نمودن است ، بنابراين معناي مصدري دارد ، نه معناي وصفي و جمله ي ( لقد كان لكم في رسول الله اسوة حسنة ) مفهومش اين است كه براي شما در پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) تأسي و پيروي خوبي است ، مي توانيد با اقتدا كردن به او خطوط خود را اصلاح و در مسير « صراط مستقيم » قرار گيريد .

جالب اين كه قرآن در آيه ي فوق اين اسوه ي حسنه را مخصوص كساني مي داند كه داراي سه ويژگي هستند ، اميد به الله و اميد به روز قيامت دارند و خدا را بسيار ياد مي كنند .

بعد از ذكر اين مقدمه به بيان حال مؤمنان راستين پرداخته چنين مي گويد : « هنگامي كه مؤمنان ، لشكريان احزاب را ديدند ، نه تنها تزلزلي به دل راه ندادند ، بلكه گفتند اين همان است كه خدا و رسولش به ما وعده فرموده و طلايه ي آن آشكار گشته و خدا و رسولش راست گفته اند ، و اين ماجرا جز بر ايمان و تسليم آن ها چيزي نيفزود » ؛ ( و لما رَاَ المؤمنون الاحزاب قالوا هذا ما وعدنا الله و رسوله و صدق الله و رسوله و ما زادهم الا ايماناً و تسليماً ) .

اين كدام وعده بود كه خدا و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) وعده داده بودند ؟ بعضي گفته اند اين اشاره به سخني است كه قبلا پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) گفته بود كه به زودي قبايل عرب و دشمنان مختلف شما


412


دست به دست هم مي دهند و به سراغ شما مي آيند ، اما بدانيد سرانجام پيروزي با شماست .

مؤمنان هنگامي كه هجوم « احزاب » را مشاهده كردند يقين پيدا كردند كه اين همان وعده ي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) است ، گفتند : اكنون كه قسمت اول وعده به وقوع پيوسته قسمت دوم يعني پيروزي نيز مسلماً به دنبال آن است ، از اين رو بر ايمان و تسليمشان افزود . ديگر اين كه خداوند در سوره ي بقره آيه ي 214 به مسلمانان فرموده بود كه « آيا گمان مي كنيد به سادگي وارد بهشت خواهيد شد بي آن كه حوادثي همچون حوادث گذشتگان براي شما رخ دهد ؟ همان ها كه گرفتار ناراحتي هاي شديد شدند و آن چنان عرصه به آنان تنگ شد كه گفتند : ياري خدا كجاست ؟ »

خلاصه اين كه به آن ها گفته شده بود كه شما در بوته هاي آزمايش سختي آزموده خواهيد شد ، و آن ها با مشاهده ي احزاب متوجه صدق گفتار خدا و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) شدند و بر ايمانشان افزود .

البته اين دو تفسير با هم منافاتي ندارد ، مخصوصاً با توجه به اين كه يكي در اصل وعده ي خدا و ديگري وعده ي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) است و اين دو در آيه ي مورد بحث با هم آمده ، جمع ميان اين دو كاملا مناسب به نظر مي رسد .

آيه ي بعد اشاره به گروه خاصي از مؤمنان است كه در تأسّي به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از همه پيشگام تر بودند و بر سر عهد و پيمانشان با خدا يعني فداكاري تا آخرين نفس و آخرين قطره ي خون ايستادند ، مي فرمايد : « در ميان مؤمنان مرداني هستند كه بر سر عهدي كه با خدا بسته اند ايستاده اند ، بعضي از آن ها به عهد خود وفا كرده ، جان به جان آفرين تسليم نمودند و در ميدان جهاد ، شربت شهادت نوشيدند و بعضي نيز در انتظارند » ؛ ( من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر ) .

« و هيچ گونه تغيير و تبديل در عهد و پيمان خود ندادند » و كمترين انحراف و تزلزلي در كار خود پيدا نكردند ؛ ( و ما بدلوا تبديلا ) . به عكس منافقان و يا مؤمنان ضعيف الايمان كه طوفان حوادث آن ها را به اين طرف و آن طرف مي افكند و هر روز فكر


413


شوم و تازه اي در مغز ناتوان خود مي پروراندند ، اينان همچون كوه ، ثابت و استوار ايستاده اند و اثبات كردند « عهدي كه با او بستند هرگز گسستني نيست » !

واژه ي « نحب » ( بر وزن عهد ) به معناي عهد و نذر و پيمان است و گاه به معناي مرگ و يا خطر و يا سرعت سير و يا گريه ي با صداي بلند نيز آمده .

راغب گفته كلمه ي « نحب » به معناي نذري است كه محكوم به وجوب باشد ، مثلا وقتي گفته مي شود : « فلان قضي نحبه » ، معنايش اين است كه فلاني به نذر خود وفا كرد و در قرآن آمده : ( فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر ) كه البته منظور در آن مردن است ، همچنان كه مي گويند : « فلان قضي اجله » ؛ يعني فلاني اجلش را به سر رساند ، يا مي گويند : « فلان استوفي اكله » ؛ فلاني رزق خود را تا به آخر دريافت كرد ، يا مي گويند : « فلان قضي من الدنيا حاجة » ؛ فلاني حاجتش را از دنيا برآورد . ( 1 )

در ميان مفسران گفت و گو است كه اين آيه به چه افرادي ناظر است ؟ دانشمند معروف اهل سنت « حاكم ابوالقاسم حسكاني » با سند از علي ( عليه السلام ) نقل مي كند كه فرمود : « فينا نزلت ( رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه ) فانا و الله المنتظر و ما بدلت تبديلا ؛ آيه ي ( رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه ) درباره ي ما نازل شده است و من به خدا همان كسي هستم كه انتظار ( شهادت ) را مي كشم ، ( و قبلا مرداني از ما همچون حمزه سيد الشهدا ( عليه السلام ) شربت شهادت نوشيدند ) و من هرگز در روش خود تغيير نداده ، بر سر پيمانم ايستاده ام » . ( 2 )

بعضي ديگر گفته اند : جمله ي ( من قضي نحبه ) اشاره به شهيدان بدر ، واحد است و جمله ي ( و منهم من ينتظر ) اشاره به مسلمانان راستين ديگري است كه در انتظار پيروزي يا شهادت بودند .

از « انس بن مالك » نيز نقل شده كه عمويش « انس بن نضر » در روز جنگ بدر حاضر نبود ، بعداً كه آگاه شد ، در حالي كه جنگ پايان يافته بود تأسف خورد كه چرا در اين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الميزان / ج 16 / ص 454 .

2 . مجمع البيان / ج 8 / ص 549 .


414


جهاد شركت نداشت ، با خدا عهد و پيمان بست كه اگر نبرد ديگري رخ دهد در آن شركت جويد و تا پاي جان بايستد ، از اين رو در جنگ احد شركت كرد و به هنگامي كه گروهي فرار كردند او فرار نكرد ، آن قدر مقاومت نمود كه مجروح شد سپس به افتخار شهادت نائل گشت .

از ابن عباس نقل شده كه گفت : جمله ي ( فمنهم من قضي نحبه ) اشاره به حمزة بن عبدالمطلب و بقيه ي شهيدان احد و انس بن نضر و ياران اوست .

در ميان اين تفسيرها هيچ منافاتي نيست ، زيرا آيه مفهوم وسيعي دارد كه همه ي شهداي اسلام را كه قبل از ماجراي جنگ « احزاب » شربت شهادت نوشيده بودند شامل مي شود ، و منتظران نيز تمام كساني بودند كه در انتظار پيروزي و شهادت به سر مي بردند ، و افرادي همچون « حمزه سيد الشهدا ( عليه السلام ) » و « علي ( عليه السلام ) » در رأس اين دو گروه قرار داشتند ، از اين رو در تفسير « صافي » چنين آمده است : « ان اصحاب الحسين بكربلا كانوا كل من اراد الخروج ودّع الحسين ( عليه السلام ) و قال : السلام عليك يابن رسول الله ! فيجيبه : و عليك السلام و نحن خلفك و يقرء ( فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر ) ؛ ياران امام حسين ( عليه السلام ) در كربلا هر كدام كه مي خواستند به ميدان بروند با امام ( عليه السلام ) وداع كردند و مي گفتند : سلام بر تو اي پسر رسول خدا ( سلام وداع ) امام ( عليه السلام ) نيز به آن ها پاسخ مي گفت و سپس اين آيه را تلاوت مي فرمود : ( فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر ) » .

از كتب مقاتل استفاده مي شود كه امام حسين ( عليه السلام ) اين آيه را بر كنار جنازه ي شهيدان ديگري همچون « مسلم بن عوسجه » و به هنگامي كه خبر شهادت « عبدالله بن يقطر » به او رسيد نيز تلاوت فرمود .

از اين جا روشن مي شود كه آيه چنان مفهوم وسيعي دارد كه تمام مؤمنان راستين را در هر عصر و هر زمان شامل مي شود ، چه آن ها كه جامه ي شهادت در راه خدا بر تن پوشيدند و چه آن ها كه بدون هيچ گونه تزلزل بر سر عهد و پيمان با خداي خويش ايستادند و آماده ي جهاد و شهادت بودند . ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نمونه / ج 17 / ص 241 .


415


نكته ها

1 . پيروي از رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله )

كلمه ي « اسوه » به معناي اقتدا و پيروي است و معناي « في رسول الله » در مورد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) است و « اسوة » در مورد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ، عبارت است از پيروي او ، و اگر تعبير كرد به ( لكم في رسول الله ، شما در مورد رسول خدا تأسي داريد ) ، كه استقرار و استمرار در گذشته را افاده مي كند ، براي اين بود كه اشاره كند به اين كه اين وظيفه هميشه ثابت است و شما هميشه بايد به آن جناب تأسي كنيد .

معناي آيه اين است كه يكي از احكام رسالت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و ايمان آوردن شما ، اين است كه به او تأسي كنيد ، هم در گفتارش و هم در رفتارش ، و شما مي بينيد كه او در راه خدا چه مشقت هايي تحمل مي كند و چگونه در جنگ ها حاضر شده آن گونه كه بايد جهاد مي كند ، شما نيز بايد از او پيروي كنيد . ( 1 )

2 . نكات مهمي از جنگ احزاب

الف . جنگ احزاب چنان كه از نامش پيداست ، نبردي بود كه در آن تمام قبايل و گروه هاي مختلف دشمنان اسلام براي كوبيدن « اسلام جوان » متحد شده بودند . جنگ احزاب آخرين تلاش ، آخرين تير تركش كفر و آخرين قدرت نمايي شرك بود ، به همين دليل هنگامي كه بزرگ ترين قهرمان دشمني يعني « عمرو بن عبدود » در برابر افسر رشيد جهان اسلام « امير المؤمنين علي بن ابيطالب ( عليه السلام ) » قرار گرفت ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « برز الايمان كله الي الشرك كله ؛ تمام ايمان در برابر تمام كفر قرار گرفت » . ( 2 )

چرا كه پيروزي يكي از اين دو نفر بر ديگري پيروزي كفر بر ايمان يا ايمان بر كفر بود و به تعبير ديگر كارزاري بود سرنوشت ساز كه آينده ي اسلام و شرك را مشخص مي كرد به همين دليل بعد از ناكامي دشمنان در اين پيكار عظيم ، ديگر كمر راست نكردند و ابتكار عمل بعد از اين ، هميشه در دست مسلمانان بود .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الميزان / ج 16 / ص 452 .

2 . بحار الانوار / ج 20 / ص 215 .


416


ستاره ي اقبال دشمن رو به افول گذاشت و پايه هاي قدرت آن ها در هم شكست ، از اين رو در حديثي مي خوانيم كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بعد از پايان جنگ احزاب فرمود : « الان نغروهم و لايغزوننا ؛ اكنون ديگر ما با آن ها مي جنگيم و آن ها قدرت جنگ نخواهند داشت » . ( 1 )

ب . بعضي از مورخان نفرات سپاه « كفر » را بيش از ده هزار نفر نوشته اند . مقريزي در الامتاع مي گويد : تنها قريش با چهار هزار سرباز و سيصد رأس اسب و هزار و پانصد شتر بر لب خندق اردو زد ، قبيله ي بني سليم با هفتصد نفر در منطقه مرالظهران به آن ها پيوستند ، قبيله ي بني فزاره با هزار نفر و قبايل بني اشجع و بني مره هر كدام با چهارصد نفر و قبايل ديگر هر كدام نفراتي فرستادند كه مجموع آن ها از ده هزار تن تجاوز مي كردند ، در حالي كه عده ي مسلمانان از سه هزار نفر تجاوز نمي كرد ، آن ها دامنه ي كوه سلع كه نقطه ي مرتفعي بود ( در كنار مدينه ) را اردوگاه اصلي خود انتخاب كرده بودند كه بر خندق مشرف بود و مي توانستند به وسيله ي تيراندازان خود عبور و مرور از خندق را كنترل كنند .

به هر حال لشكر كفر ، مسلمانان را از هر سو محاصره كردند و اين محاصره به روايتي بيست روز و به روايت ديگر 25 روز و مطابق بعضي از روايات حدود يك ماه به طول انجاميد ( 2 ) و با اين كه دشمن از جهات مختلفي نسبت به مسلمانان برتري داشت ، سرانجام چنان كه گفتيم ناكام به ديار خود باز گشتند .

ج . مسأله ي حفر خندق چنان كه مي دانيم به مشورت سلمان فارسي صورت گرفت . اين مسأله كه به عنوان يك وسيله ي دفاعي در كشور ايران در آن روز معمول بود تا آن وقت در جزيره ي عربستان سابقه نداشت و پديده ي تازه اي محسوب مي شد و ايجاد آن در اطراف مدينه هم از لحاظ نظامي حائز اهميت بود و هم از نظر تضعيف روحيه ي دشمن و تقويت رواني مسلمين .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تاريخ كامل ابن اثير / ج 2 / ص 184 .

2 . بحار الانوار / ج 20 / ص 228 .


417


از مشخصات خندق ، اطلاعات دقيقي در دست نيست ، مورخان نوشته اند پهناي آن به قدري بود كه سواران دشمن نتوانند از آن با پرش بگذرند ، عمق آن نيز حتماً به اندازه اي بوده كه اگر كسي وارد آن مي شد به آساني نمي توانست از طرف مقابل بيرون آيد . به علاوه تسلط تيراندازان اسلام بر منطقه ي خندق به آن ها امكان مي داد كه اگر كسي قصد عبور داشت او را در همان وسط خندق هدف قرار دهند .

اما از نظر طول ، بعضي با توجه به اين روايت معروف كه پيامبر هر ده نفر را مأمور حفر چهل ذراع ( حدود 20 متر ) از خندق كرده بود و با توجه به اين كه مطابق مشهور عدد لشكر اسلام بالغ بر سه هزار نفر بود ، طول مجموع آن را به دوازده هزار ذراع ( 6 هزار متر ) تخمين زده اند ، و بايد اعتراف كرد كه با وسايل بسيار ابتدايي آن روز حفر چنين خندقي بسيار طاقت فرسا بوده است به خصوص اين كه مسلمانان از نظر آذوقه و وسايل ديگر نيز سخت در مضيقه بودند .

مسلماً حفر خندق مدت قابل توجهي به طول انجاميد و اين نشان مي دهد كه لشكر اسلام با هوشياري كامل قبل از آن كه دشمن هجوم آورد پيش بيني هاي لازم را كرده بود به گونه اي كه سه روز قبل از رسيدن لشكر كفر به مدينه كار حفر خندق پايان يافته بود . ( 1 )

د . ميدان بزرگ آزمايش

جنگ احزاب ، محك آزمون عجيبي بود براي همه ي مسلمانان و آن ها كه دعوي اسلام داشتند و همچنين كساني كه گاه ادعاي بي طرفي مي كردند و در باطن با دشمنان اسلام سَر و سِر داشتند و همكاري مي كردند . موضع گروه هاي سه گانه ( مؤمنان راستين ، مؤمنان ضعيف و منافقان ) در عملكردهاي آن ها كاملا مشخص شد و ارزش هاي اسلامي كاملا آشكار گشت . هر يك از اين گروه هاي سه گانه در كوره ي داغ جنگ احزاب ، سره و ناسره بودن خود را نشان دادند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نمونه / ج 17 / ص 250 .


418


طوفان حادثه به قدري تند بود كه هيچ كس نمي توانست آن چه را در دل دارد پنهان كند و مطالبي كه شايد ساليان دراز در شرايط عادي براي كشف آن وقت لازم بود در مدتي كمتر از يك ماه به ظهور و بروز پيوست !

اين نكته نيز قابل توجه است كه شخص پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) با مقاومت و ايستادگي سرسختانه ي خود و حفظ خونسردي و توكل بر خدا و اعتماد به نفس و همچنين مواسات و همكاري با مسلمانان در حفر خندق و تحمل مشكلات جنگ ، نيز عملا ثابت كرد كه به آن چه در تعليماتش قبلا آورده است ، كاملا مؤمن و وفادار مي باشد و آن چه را به مردم مي گويد قبل از هر كس خود عمل مي كند . ( 1 )

هـ . پيكار تاريخي علي ( عليه السلام ) با عمرو بن عبدود

از فرازهاي حساس و تاريخي اين جنگ ، مقابله ي علي ( عليه السلام ) با قهرمان بزرگ لشكر دشمن ، عمرو بن عبدود است . در تواريخ آمده است كه لشكر احزاب زورمندترين دلاوران عرب را به همكاري در اين جنگ دعوت كرده بود ، از ميان آن ها پنج نفر از همه مشهورتر بودند : « عمرو بن عبدود » ، « عكرمة ابن ابي جهل » ، « هبيره » ، « نوفل » و « ضرار » .

آن ها در يكي از روزهاي جنگ براي نبرد تن به تن آماده شدند ، لباس رزم پوشيدند و از نقطه ي باريكي از خندق كه از تيررس سپاهيان اسلام نسبتاً دور بود با اسب خود به جانب ديگر خندق پرش كردند و در برابر لشكر اسلام حاضر شدند كه از ميان اين ها عمرو بن عبدود از همه نام آورتر بود . او كه مغزش از غرور خاصي لبريز بود و سابقه ي زيادي در جنگ داشت ، جلو آمد و مبارز طلبيد ، صداي خود را بلند كرد و نعره برآورد .

طنين فرياد « هل من مبارز » او در ميدان احزاب پيچيد و چون كسي از مسلمانان آماده ي مقابله ي با او نشد ، جسورتر گشت و عقايد مسلمين را به سخريه كشيد و گفت : شما كه مي گوييد كشتگانتان در بهشت هستند و مقتولين ما در دوزخ ، آيا يكي از شما

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نمونه / ج 17 / ص 253 .


419


نيست كه من او را به بهشت بفرستم يا او مرا به دوزخ اعزام كند ؟

در اين جا پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمان داد يك نفر برخيزد و شرّ اين مرد را از سر مسلمانان كم كند ، اما هيچ كس جز علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) آماده ي اين جنگ نشد . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : اين عمرو بن عبدود است . علي ( عليه السلام ) عرض كرد : من آماده ام هر چند عمرو باشد .

پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به او فرمود : نزديك بيا ، عمامه بر سرش پيچيد و شمشير مخصوصش « ذوالفقار » را به او بخشيد و براي او دعا كرد : « اللهم احفظه من بين يديه و من خلفه و عن يمينه و عن شماله و من فوقه و من تحته ؛ خداوندا ! او را از پيش رو و پشت سر و از راست و چپ و از بالا و پايين حفظ كن » در اين جا بود كه پيامبر جمله ي معروف « برز الايمان كله الي الشرك كله » را فرمود .

امير مؤمنان علي ( عليه السلام ) نخست او را دعوت به اسلام كرد ، او نپذيرفت ، سپس دعوت به ترك ميدان نمود ، از آن هم ابا كرد و اين را براي خود ننگ و عار دانست ، سومين پيشنهاد اين بود كه از مركب پياده شود و جنگ تن به تن به صورت پياده انجام گيرد .

عمرو خشمگين شد و گفت : من باور نمي كردم كسي از عرب چنين پيشنهادي به من كند ، از اسب پياده شد و با شمشير خود ضربه اي بر سر علي ( عليه السلام ) فرود آورد ، اما اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) با چابكي به وسيله ي سپر آن را دفع كرد ، ولي شمشير از سپر گذشت و سر علي ( عليه السلام ) را آزرده ساخت .

در اين جا علي ( عليه السلام ) از روش خاصي استفاده نمود و فرمود : تو مرد قهرمان عرب هستي و من با تو جنگ تن به تن دارم ، اين ها كه پشت سر تو هستند براي چه آمده اند و تا عمرو نگاهي به پشت سر كرد ، علي ( عليه السلام ) شمشير را در ساق پاي او جاي داد ، اين جا بود كه قامت رشيد عمرو به روي زمين غلتيد ، گرد و غباري سخت فضاي معركه را فرا گرفته بود ، جمعي از منافقان فكر مي كردند علي ( عليه السلام ) به دست عمرو كشته شد ، اما هنگامي كه صداي تكبير را شنيدند پيروزي علي ( عليه السلام ) مسجل گشت .

ناگهان علي ( عليه السلام ) را ديدند در حالي كه خون از سرش مي چكيد آرام آرام به سوي


420


لشكرگاه باز مي گردد و لبخند پيروزي بر لب دارد و پيكر عمرو بي سر در گوشه اي از ميدان افتاده بود .

كشته شدن قهرمان عرب ضربه ي غير قابل جبراني بر لشكر احزاب و اميد و آرزوهاي آنان وارد ساخت ، ضربه اي بود كه روحيه ي آنان را سخت تضعيف كرد و آن ها را از پيروزي مأيوس ساخت و به همين دليل پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در باره ي آن فرمود : « لو وزن اليوم عملك بعمل جميع امة محمد لرجح عملك علي عملهم و ذاك انه لم يبق بيت من المشركين الا و قد دخل ذل بقتل عمرو و لم يبق بيت من المسلمين الاّ و قد دخل عزّ بقتل عمرو ! ؛ اگر اين كار تو را امروز با اعمال جميع امت محمد مقايسه كنند بر آن ها برتري خواهد داشت چرا كه با كشته شدن عمرو خانه اي از خانه هاي مشركان نماند مگر اين كه ذلتي در آن داخل شد و خانه اي از خانه هاي مسلمين نماند مگر اين كه عزتي در آن وارد گشت » . ( 1 )

دانشمند معروف اهل سنت حاكم نيشابوري همين سخن را منتها با تعبير ديگري آورده است : « لمبارزة علي بن ابيطالب لعمرو بن عبدود يوم الخندق افضل من اعمال امتي الي يوم القيامة » . ( 2 )

فلسفه ي اين سخن پيداست ؛ زيرا در آن روز اسلام و قرآن ظاهراً بر لب پرتگاه قرار گرفته بود و بحراني ترين لحظات خود را مي پيمود ، كسي كه با فداكاري خود بيشترين فداكاري را بعد از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در اين ميدان نشان داد ، اسلام را از خطر حفظ كرد و تداوم آن را تا روز قيامت تضمين نمود و اسلام از بركت فداكاري او ريشه گرفت و شاخ و برگ بر سر جهانيان گسترد ، بنابراين عبادت همگان مرهون اوست .

بعضي نوشته اند كه مشركان كسي را خدمت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرستادند تا جنازه ي عمرو را به ده هزار درهم خريداري كند ( شايد تصور مي كردند مسلمانان با بدن عمرو همان خواهند كرد كه سنگدلان در جنگ احد با پيكر حمزه كردند ) پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : جنازه ي او

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بحار الانوار / ج 20 / ص 216 .

2 . مستدرك حاكم / ج 3 / ص 32 .


421


براي شما ، ما هرگز بهايي در برابر مردگان نخواهيم گرفت !

اين نكته نيز قابل توجه است كه وقتي خواهر عمرو بر كنار كشته ي برادر رسيد و زره گرانقيمت او را ديد كه علي ( عليه السلام ) از تن او بيرون نياورده است ، گفت : ما قتله الا كفو كريم ؛ من اعتراف مي كنم كه هماورد و كشنده ي او مرد بزرگواري بوده است . ( 1 )

و . اقدامات نظامي و سياسي پيامبر در اين ميدان

عوامل پيروزي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و مسلمانان در ميدان احزاب ، علاوه بر تأييد الهي به وسيله ي باد و طوفان شديدي كه دستگاه احزاب را به هم ريخت و نيز علاوه بر لشكريان نامرئي پروردگار ، مجموعه اي از عوامل مختلف از روش هاي نظامي ، سياسي و عامل مهم اعتقادي و ايماني بود :

1 . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) با قبول پيشنهاد حفر خندق ، عامل تازه اي را در جنگ هاي عرب كه تا آن زمان وجود نداشت وارد كرد كه در تقويت روحيه ي سپاه اسلام و تضعيف سپاه كفر بسيار مؤثر بود .

2 . مواضع حساب شده ي لشكر اسلام و تاكتيك هاي نظامي مناسب ، عامل مؤثري براي عدم نفوذ دشمن به داخل مدينه بود .

3 . كشته شدن « عمرو بن عبدود » به دست قهرمان بزرگ اسلام علي بن ابيطالب ( عليه السلام ) و فرو ريختن اميدهاي لشكر احزاب با مرگ وي ، عامل ديگري بود .

4 . ايمان به پروردگار و توكل بر ذات پاك او كه بذر آن در دل هاي مسلمانان به وسيله ي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) افشانده شده بود و مرتباً در طول جنگ وسيله ي تلاوت آيات قرآن و سخنان دلنشين پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آبياري مي شد ، نيز يك عامل بزرگ محسوب مي گرديد .

5 . روش پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، روح بزرگ و اعتماد به نفس او به مسلمانان ، قوت قلب و آرامش مي بخشيد .

6 . افزون بر اين ها داستان « نعيم بن مسعود » يك عامل مؤثر براي ايجاد تفرقه در ميان لشكر احزاب و تضعيف آن شد . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نمونه / ج 17 / ص 253 .

2 . نمونه / ج 17 / ص 258 .


422


ز . پيامد جنگ احزاب

جنگ احزاب نقطه ي عطفي در تاريخ اسلام بود و توازن نظامي و سياسي را براي هميشه به نفع مسلمانان به هم زد به طور خلاصه مي توان پيامدهاي پربار اين جنگ را در چند جمله بيان كرد :

1 . ناكام ماندن آخرين تلاش دشمن و در هم شكسته شدن برترين قدرت نهايي آن ها .

2 . رو شدن دست منافقين و افشاگري كامل در مورد اين دشمنان خطرناك داخلي .

3 . جبران خاطره ي دردناك شكست احد .

4 . ورزيدگي مسلمانان و افزايش هيبت آنان در قلوب دشمنان .

5 . بالا رفتن سطح روحيه و معنويت مسلمين به خاطر معجزات بزرگي كه در آن ميدان مشاهده كردند .

6 . تثبيت موقعيت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در داخل و خارج مدينه .

7 . فراهم شدن زمينه براي تصفيه ي مدينه از شر يهود بني قريظه . ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نمونه / ج 17 / ص 259 .


423


ــــــــ 15 ــــــــ

جنگ تبوك

( لَّقَد تَّابَ اللَّهُ عَلَي النَّبِيِّ وَالْمُهَـجِرِينَ وَالاَْنصَارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ الْعُسْرَةِ مِنم بَعْدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيق مِّنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُو بِهِمْ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ * وَعَلَي الثَّلَـثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُواْ حَتَّي إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الاَْرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنفُسُهُمْ وَظَنُّواْ أَن لاَّ مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلاَّ إِلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُواْ إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ ) ( 1 )

ترجمه

مسلماً خداوند رحمت خود را شامل حال پيامبر و مهاجران و انصار ، كه در زمان عسرت و شدّت ( در جنگ تبوك ) از او پيروي كردند ، نمود ؛ بعد از آن كه نزديك بود دل هاي گروهي از آن ها ، از حق منحرف شود ( و از ميدان جنگ باز گردند ) ؛ سپس خدا توبه ي آن ها را پذيرفت ، كه او نسبت به آنان مهربان و رحيم است . ( 117 ) و ( همچنين ) آن سه نفر كه ( از شركت در جنگ تبوك ) بازماندند ( و مسلمانان با آنان قطع رابطه نمودند ، ) تا آن حد كه زمين با همه ي وسعتش بر آن ها تنگ شد ؛ ( حتي ) در وجود خويش ، جايي براي خود نمي يافتند ؛ ( در آن هنگام ) دانستند پناهگاهي از خدا جز به سوي او نيست ؛ سپس خدا رحمتش را شامل حال آن ها نمود ( و به آنان توفيق داد ) تا توبه كنند ؛ خداوند بسيار توبه پذير و مهربان است . ( 118 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . توبه / 117 ـ 118 .


424


شأن نزول

يك درس بزرگ

مفسران گفته اند كه آيه ي نخست در مورد غزوه ي تبوك و مشكلات طاقت فرسايي كه به مسلمانان در اين جنگ رسيد ، نازل شده . اين مشكلات به قدري بود كه گروهي تصميم به بازگشت گرفتند ، اما لطف و توفيق الهي شامل حالشان شد و همچنان پا بر جا ماندند .

از جمله كساني كه مي گويند آيه در مورد او نازل شده « ابوحيثمه » است كه از ياران پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بود ، نه از منافقان ، ولي بر اثر سستي از حركت به سوي ميدان تبوك به اتفاق پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) خودداري كرد . ده روز از اين واقعه گذشت . هوا گرم و سوزان بود . روزي نزد همسفران خود آمد ، در حالي كه سايبان هاي او را مرتب و آماده و آب خنك مهيا و طعام خوبي فراهم ساخته بودند ، او ناگهان در فكر فرو رفت و به ياد پيشواي خود پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) افتاد و گفت : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) كه هيچ گناهي ندارد و خداوند گذشته و آينده ي او را تضمين فرموده ، در ميان بادهاي سوزان بيابان اسلحه به دوش گرفته و رنج اين سفر دشوار را بر خود تحمل كرده ، ابوحيثمه را ببين كه در سايه ي خنك و كنار غذاي آماده و زنان زيبا قرار گرفته است ، اين انصاف نيست .

سپس رو به همسران خود كرد و گفت : به خدا قسم با هيچ كدام از شما يك كلمه سخن نمي گويم و در زير اين سايبان قرار نمي گيرم ، تا به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ملحق شوم . اين سخن را گفت و زاد و توشه بر گرفت و بر شتر خود سوار شد و حركت كرد . هر قدر همسرانش خواستند با او سخن بگويند ، او كلمه اي بر زبان جاري نكرد و همچنان به حركت ادامه داد تا به نزديكي تبوك رسيد .

مسلمانان به يكديگر مي گفتند : اين سواري است كه از كنار جاده مي گذرد ، اما پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : اي سوار ! ابوحيثمه باشي بهتر است . هنگامي كه نزديك شد و مردم او را شناختند ، گفتند : آري ابوحيثمه است . شتر خود را بر زمين خواباند و به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) سلام


425


گفت و ماجراي خويش را بازگو كرد . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به او خوش آمد گفت و براي او دعا فرمود .

به اين ترتيب او از جمله كساني بود كه قلبش متمايل به باطل شده بود ، اما به خاطر آمادگي روحي ، خداوند او را متوجه حق ساخت و ثابت قدم گرداند . ( 1 )

در مورد آيه ي دوم شأن نزول ديگري نقل شده كه خلاصه اش چنين است :

سه نفر از مسلمانان به نام « كعب بن مالك » و « مرارة بن ربيع » و « هلال بن اميه » از شركت در جنگ تبوك و حركت همراه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) سرباز زدند ، ولي اين به خاطر آن نبود كه جزء دار و دسته ي منافقان باشند ، بلكه به خاطر سستي و تنبلي بود ، چيزي نگذشت كه پشيمان شدند .

هنگامي كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از صحنه ي تبوك به مدينه بازگشت ، خدمتش رسيدند و عذرخواهي كردند ، اما پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) حتي يك جمله با آن ها سخن نگفت و به مسلمانان نيز دستور داد كه احدي با آن ها سخن نگويد .

آن ها در يك محاصره ي عجيب اجتماعي قرار گرفتند تا آن جا كه حتي كودكان و زنان آنان نزد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آمدند و اجازه خواستند كه از آن ها جدا شوند . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) اجازه ي جدايي نداد ، ولي دستور داد كه به آن ها نزديك نشويد . فضاي مدينه با تمام وسعتش چنان بر آن ها تنگ شد كه مجبور شدند براي نجات از اين خواري و رسوايي بزرگ ، شهر را ترك گويند و به قله ي كوه هاي اطراف مدينه پناه ببرند . ( 2 )

از جمله مسائلي كه ضربه ي شديدي بر روحيه ي آنان وارد كرد اين بود : كعب بن مالك مي گويد : روزي در بازار مدينه با ناراحتي نشسته بودم ، ديدم يك نفر مسيحي شامي سراغ مرا مي گيرد ، هنگامي كه مرا شناخت نامه اي از پادشاه غسّان به دست من داد كه در آن نوشته بود اگر صاحبت تو را از خود رانده به سوي ما بيا . حال من منقلب شد گفتم اي واي بر من ! كارم به جايي رسيده است كه دشمنان در من طمع دارند !

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مجمع البيان / ج 5 / ص 119 ؛ نمونه / ج 8 / ص 168 .

2 . مجمع البيان / ج 5 / ص 120 ؛ نمونه / ج 8 / ص 169 .


| شناسه مطلب: 76333