بخش 18
آیه شانزدهم : همگام بودن با معصومین ( علیهم السلام ) آیه هفدهم : عدم جواز تخلف از فرمان پیامبر اکرم ( صلّی الله علیه وآله ) آیه هجدهم : عصمت اهل بیت پیامبر اکرم ( صلّی الله علیه وآله )
426 |
خلاصه بستگان آن ها غذا مي آوردند ، اما حتي يك كلمه با آن ها سخن نمي گفتند . مدتي به اين صورت گذشت و پيوسته انتظار مي كشيدند كه توبه ي آن ها قبول شود و آيه اي كه دليل بر قبولي توبه ي آن ها باشد نازل گردد ، اما خبري نرسيد . در اين هنگام فكري به نظر يكي از آنان رسيد و به ديگران گفت : اكنون كه مردم با ما قطع رابطه كرده اند ، چه بهتر كه ما هم از يكديگر قطع رابطه كنيم ( درست است كه ما گنهكاريم ، ولي بايد از گناهكار ديگري خشنود نباشيم ) .
آن ها چنين كردند به طوري كه حتي يك كلمه با يكديگر سخن نمي گفتند و دو نفر از آنان با هم نبودند و به اين ترتيب سرانجام پس از پنجاه روز توبه و تضرع به پيشگاه خداوند ، توبه ي آنان قبول شد و آيه ي فوق در اين زمينه نازل گرديد .
تفسير
زندان محاصره ي اجتماعي گنهكاران
اين آيات نيز همچنان از جنگ تبوك و مطالب گوناگوني كه پيرامون اين رويداد بزرگ اسلامي به وقوع پيوست ، سخن مي گويد . در نخستين آيه اشاره به شمول رحمت بي پايان پروردگار نسبت به پيامبر و مهاجرين و انصار در آن لحظات حساس كرده ، مي گويد : « رحمت خدا شامل حال پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و مهاجران و انصار ، همان ها كه در موقع شدت و بحراني از او پيروي كردند شد » ؛ ( لقد تاب الله علي النبي و المهاجرين و الانصار الذين اتبعوه في ساعة العسرة ) .
سپس اضافه مي كند : « اين شمول رحمت الهي به هنگامي بود كه بر اثر شدت حوادث و فشار ناراحتي ها نزديك بود گروهي از مسلمانان از جاده ي حق باز گردند » ( و تصميم به مراجعت از تبوك بگيرند ) ؛ ( من بعد ما كاد يزيغ قلوب فريق منهم ) .
دگر بار تأكيد مي كند كه « بعد از اين ماجرا ، خداوند رحمت خود را شامل حال آن ها ساخت و توبه ي آن ها را پذيرفت ؛ زيرا او نسبت به مؤمنان مهربان و رحيم است » ؛ ( ثم
427 |
تاب عليهم انه بهم رؤف رحيم ) .
نه تنها اين گروه عظيم را كه در جهاد شركت كرده بودند ، مورد رحمت خويش قرار داد ، بلكه آن سه نفر را كه از شركت در جهاد تخلف ورزيده بودند و جنگجويان آن ها را پشت سر گذاشتند و رفتند ، نيز مشمول لطف خود قرار داد ؛ ( و علي الثلاثة الذين خلفوا ) ، اما اين لطف الهي به آساني شامل حال آن ها نشد ، بلكه آن به هنگامي بود كه اين سه نفر ( كعب بن مالك و مرارة بن ربيع و هلال بن اميه كه شرح حالشان در شأن نزول گذشت ) در محاصره ي شديد اجتماعي قرار گرفتند و مردم همگي با آن ها قطع رابطه كردند ، « آن چنان كه زمين با همه ي وسعتش بر آن ها تنگ شد » ؛ ( حتي اذا ضاقت عليهم الارض بما رحبت ) .
و سينه ي آن ها چنان از اندوه آكنده شد كه گويي « جايي در وجود خويش براي خود نمي يافتند » تا آن جا كه خود آن ها نيز از يكديگر قطع رابطه كردند ؛ ( و ضاقت عليهم أنفسهم ) و به اين ترتيب همه ي راه ها به روي آن ها بسته شد « و يقين پيدا كردند كه پناهگاهي از خشم خدا جز از طريق بازگشت به سوي او نيست » ؛ ( و ظنوا ان لا ملجأ من الله الا اليه ) . « بار ديگر رحمت خدا به سراغ آنان آمد و توبه و بازگشت حقيقي و خالصانه را بر آنان آسان ساخت ، تا توبه كنند » ؛ ( ثم تاب عليهم ليتوبوا ) چرا كه « خداوند توبه پذير و رحيم است » ؛ ( ان الله هو التواب الرحيم ) . ( 1 )
نكته ها
1 . معناي ساعة العسرة
كلمه ي ساعت به معناي مقداري از زمان است و ساعت عسرة آن مقدار زماني است كه زندگي به خاطر ابتلا به گرفتاري ها از قبيل گرسنگي و تشنگي و يا حرارت شديد و امثال آن دشوار شود ، و كلمه ي « زيغ » به معناي بيرون شدن از راه حق و ميل به طرف
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نمونه / ج 8 / ص 170 .
428 |
بي راهه و باطل است ، و اضافه ي « زيغ » به قلوب و ذكر ساعت عسرة و ساير قرينه هايي كه از سياق كلام استفاده مي شود ، همه شاهد بر آنند كه مراد به « زيغ » استنكاف و شانه خالي كردن از امتثال امر پيامبر و بيرون شدن از اطاعت او به سبب سرپيچي از رفتن به جهاد ، يا برگشتن به وطن است به خاطر عسرت و مشقتي كه در راه با آن مواجهند . ( 1 )
2 . معناي تخليف
كلمه ي « تخليف » به طوري كه در مجمع البيان گفته به معناي تأخير و به جاي ماندن از كسي است كه رفته ، اما به جاي ماندن كسي در مكان ، بعد از رفتن تو تخليف نيست و اشتقاق آن از « خلف » است كه به معناي پشت سر و مقابل جهت رو به رو است وقتي مي گويند « فلان خلف فلاناً » معنايش اين است كه فلاني فلان كس را جانشين و خليفه ي خود كرد و خود او را « مخلف » مي گويند . ( 2 )
3 . سرّ تكرار كلمه ي توبه
هر چند اين دو آيه از نظر غرض و مدلول مختلف است ، الا اين كه از سياق آن ها بر مي آيد كه مي خواهند يك غرض را رسانيده و هر دو به هم متصلند و كلام واحدي است كه گذشت خدا را از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و مهاجرين و انصار و سه تن متخلف بيان مي كند ، به دليل اين كه در صدر آيه ي دومي كلمه ي « علي » عطف شده بر « علي » كه در آيه ي اولي بود و در نتيجه جمله ي ( و علي الثلاثه ) را بر ( لقد تاب الله علي النبي ) عطف مي كند ، هر چند از آن مستقل در معنا است و همين عطف ما را وادار مي كند بگوييم هر دو با هم نازل شده و به منظور يك غرض خاصي با هم نازل شده اند .
شايد غرض اصلي بيان گذشت خدا از آن سه تن متخلف بوده و گذشت از مهاجر و انصار و حتي گذشت از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) صرفاً به منظور دلخوشي همان سه نفر ذكر شده ، تا از آميزش و خلط با مردم خجالت نكشند و احساس كنند كه فرقي ميانه ي آنان و ساير مردم نيست و ايشان و همه ي مردم در يك جهت شركت دارند و آن جهت اين است كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الميزان / ج 9 / ص 634 .
2 . مجمع البيان / ج 5 / ص 120 .
429 |
خدا به رحمت خود از همه ي آنان در گذشته و در اين معنا ايشان كمتر از سايرين و سايرين بالاتر از ايشان نيستند .
4 . عصمت پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله )
آيه ي شريفه به طور وضوح دلالت مي كند بر اين كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در اين داستان گناه و انحرافي نداشته و حتي نيت انحراف هم نكرده ، چه آيه ي شريفه دارد مهاجرين و انصار را مدح مي كند به اين كه از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) پيروي و به وي اقتدا كردند و اگر خود آن حضرت منحرف مي شد و يا خيال انحراف را مي كرد كه ديگر معنا نداشت مقتدا و امام ايشان قرار گيرد و پيروانش مدح و ستايش شوند و اگر نكته اي كه ما گفتيم در كار نبود ، هيچ جهت نداشت كه آن جناب را با مهاجرين و انصار ذكر كند .
پس برگشت معناي آيه به اين است كه ـ خداوند قسم مي خورد ـ به اين كه به رحمت خود به سوي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و مهاجرين و انصار و آن سه كس كه تخلف كرده بودند بازگشت ، اما باز گشتنش بر مهاجرين و انصار براي اين بود كه ايشان در ساعت عسرت دست از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بر نداشتند ، و مقصود از ساعت عسرت همان ايامي است كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به سوي تبوك حركت مي كرد ، مهاجرين و انصار نخست دل بعضي از ايشان دچار كمي لغزش گرديد و از حق گريزان شد و چون دنباله ي آن لغزش را نگرفته و به هواي نفس گوش نداده و حركت كردند ، خداوند از ايشان گذشت ، كه او به ايشان رؤوف و مهربان است .
اما بازگشت از آن سه نفر با اين قرار بود كه وقتي كارشان به سختي كشيد و زمين با همه ي گشاديش بر ايشان تنگ گرفت و ديدند كه احدي از مردم با ايشان حرف نمي زند و سلام و عليك نمي كند و حتي زن و فرزندشان هم با ايشان حرف نمي زنند و خلاصه يك نفر انسان كه با وي انس بگيرد وجود ندارد و هر كه هست مأمور به خودداري از سلام و كلام است ، آن وقت يقين كردند كه جز خدا و توبه به درگاه او ديگر پناهگاهي نيست و چون توبه كردند خدا از ايشان نيز درگذشت ، و به رحمت خود به ايشان بازگشت و فرمود تا
430 |
ايشان توبه كنند و او قبول فرمايد ، ( تواب ) بسيار به بندگانش بازگشت مي كند تا به ايشان ترحم نموده براي توبه كردن هدايت نموده و براي توبه توفيقشان دهد ، و آن گاه توبه شان را بپذيرد ( رحيم ) و نسبت به مؤمنين مهربان است . ( 1 )
از اين معنايي كه ما كرديم روشن شد كه اولا : مقصود به توبه بر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) صرف بازگشت خدا به سوي اوست به رحمت خودش ، و مقصود از بازگشت نمودن به رحمت ، بازگشت به امت اوست به رحمت ، پس در حقيقت توبه بر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) توبه بر امت است و او واسطه در نازل شدن رحمت خدا و خيرات و بركات به سوي امت است .
و نيز از فضل و كرمي كه نسبت به رسول گرامي اش دارد ، اين است كه هر وقت اسم امتش و يا صحابه اش به خير برده شود ، اول اسم شريف او را در صدر كلام قرار مي دهد هر چند مطلب راجع به امت باشد ، مانند آيه ي ( ءامن الرسول بما أنزل اليه من ربه و المؤمنون ) ( 2 ) و ( ثم أنزل الله سكينته علي رسوله و علي المؤمنين ) ( 3 ) و ( لكن الرسول و الذين ءامنوا معه جاهدوا . . . ) ( 4 ) و همچنين آيات و موارد ديگر .
ثانياً : مراد از توبه اي كه بار دوم و سوم ذكر كرد و در هر دو مورد فرمود : ( ثم تاب عليهم ) ، تفصيل همان اجمالي است كه قبلا در جمله ي ( لقد تاب الله ) خاطرنشان ساخته بود .
ثالثاً : توبه عبد هميشه در ميانه دو توبه از خداي تعالي قرار دارد ، يكي رجوع پروردگار به او ، به اين كه توفيق و هدايتش ارزاني دهد و بدين وسيله بنده موفق به استغفار كه توبه ي اوست شود ، و دوم رجوع ديگر خدا به او ، به اين كه گناهان او را بيامرزد و اين توبه ي دوم خداي تعالي است .
دليل بر اين كه مقصود از توبه در دو سوره ، آيه توبه اولي از خداست ، اين است كه در مورد اول گناهي از مهاجرين و انصار ذكر نكرده و همچنين استغفاري از ايشان نقل ننمود ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الميزان / ج 9 / ص 634 .
2 . بقره / 285 .
3 . توبه / 26 .
4 . توبه / 88 .
431 |
پس مراد به آن توبه بنده نيست و توبه ي دوم خدا هم نيست ؛ چون گفتيم توبه ي دوم عبارت است از قبول توبه ي عبد ، و در آيه ذكري از توبه ي مهاجر و انصار نكرد ، بلكه تنها فرمود : نزديك بود دل بعضي از ايشان از حق منحرف شود ، پس توبه در مورد اول با توبه ي اول خدا تناسب دارد ، همچنين در مورد دوم . زيرا از اين كه در جمله ي ( ليتوبوا ) كه بعد از آن قرار دارد استغفار ايشان را نتيجه ي آن توبه دانسته ، مي فهميم كه توبه ي نام برده قبل از توبه ي ايشان بوده و اين جز با توبه ي اولي خدا تطبيق نمي كند .
اي بسا جمله ي ( انه بهم رؤف رحيم ) كه در مقام بيان علت است گفته ي ما را تأييد كند ؛ زيرا در اين جمله نيز هيچ يك از اسماي خدا كه دلالت كند بر قبول توبه ذكر نشد ، همچنان كه قبلا هم استغفاري از ايشان نقل نكرده بود .
رابعاً : مراد از جمله ي ( ليتوبوا ) در آيه ي دوم ، توبه ي آن سه نفري است كه تخلف كردند كه به عنوان نتيجه براي توبه ي اولي خداي تعالي ذكر شده و معنايش اين است كه خداوند بر آن سه نفر ( توبه ) ترحم كرد و توفيقشان داد براي اين كه توبه كنند و خدا بر ايشان ( توبه ) ترحم كند و ايشان را بيامرزد كه او توبه كننده ي رحيم است . ( 1 )
5 . منظور از توبه ي خدا بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) چيست ؟
در نخستين آيه ي مورد بحث خوانديم كه خداوند بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و مهاجران و انصار توبه كرد و توبه ي آن ها را پذيرا شد . بدون شك پيامبر معصوم گناهي نداشته كه بخواهد از آن توبه كند و خدا توبه ي او را بپذيرد ( هر چند پاره اي از مفسران اهل تسنن تعبير فوق را دليل بر صدور لغزشي از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در ماجراي تبوك گرفته اند ) ، ولي دقت در خود آيه و ساير آيات قرآن به نادرست بودن اين تفسير گواهي مي دهد ؛ زيرا اولا توبه ي پروردگار به معناي بازگشت او به رحمت و توجه به بندگان است و در مفهوم آن ، گناه يا لغزش نيست ، چنان كه در سوره ي نساء بعد از ذكر قسمتي از احكام اسلام مي فرمايد : ( يريد الله ليبين لكم و يهديكم سنن الذين من قبلكم و يتوب عليكم و الله عليم حكيم ) ؛ خداوند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الميزان / ج 9 / ص 634 .
432 |
مي خواهد احكام خود را براي شما تبيين كند و به روش شايسته كه قبل از شما بودند شما را هدايت كند و بر شما توبه كند ، و خداوند عالم و حكيم است .
در اين آيه و پيش از آن سخن از گناه و لغزشي به ميان نيامده ، بلكه طبق تصريح همين آيه سخن از تبيين احكام و هدايت به سنت هاي ارزنده ي پيشين در ميان است و اين خود نشان مي دهد كه توبه در اين جا به معناي شمول رحمت الهي نسبت به بندگان است .
ثانياً : در كتب لغت نيز يكي از معاني توبه همين موضوع ذكر شده است . در كتاب معروف « قاموس » يكي از معاني توبه چنين ذكر شده « رجع عليه بفضله و قبوله » .
ثالثاً : در آيه ي مورد بحث ، تخلف و انحراف از حق را تنها به گروهي از مؤمنان نسبت مي دهد با اين كه توبه ي الهي را شامل حال همه مي داند و اين خود نشان مي دهد كه توبه ي خدا در اين جا به معناي پذيرش عذر بندگان از گناه نيست ، بلكه همان رحمت خاص الهي است كه در اين لحظات سخت به ياري پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و همه ي مؤمنان بدون استثنا از مهاجران و انصار آمد و آن ها را در امر جهاد ثابت قدم ساخت . ( 1 )
6 . چرا از جنگ تبوك به « ساعة العسرة » تعبير شده است ؟
« ساعت » از نظر لغت به معناي بخشي از زمان است ، خواه كوتاه باشد يا طولاني ، البته به زمان هاي خيلي طولاني ساعت گفته نمي شود و « عسرت » به معناي مشقت و سختي است . تاريخ اسلام نشان مي دهد كه مسلمانان هيچ گاه به اندازه ي جريان تبوك در فشار و زحمت نبودند ؛ زيرا از طرفي حركت به سوي تبوك در موقع شدت گرماي تابستان بود و از سوي ديگر خشكسالي ، مردم را به ستوه در آورده بود .
از سوي سوم فصلي بود كه مي بايست مردم همان مقدار محصولي كه بر درختان بود جمع آوري و براي طول سال خود آماده كنند . از همه ي اين ها گذشته فاصله ي ميان مدينه و تبوك بسيار طولاني بود و دشمني كه مي خواستند با او رو به رو شوند ، امپراتوري
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نمونه / ج 8 / ص 173 .
433 |
روم شرقي ، يكي از نيرومندترين قدرت هاي جهان روز بود .
علاوه بر اين ها ، مركب و آذوقه در ميان مسلمانان به اندازه اي كم بود كه گاه ده نفر مجبور مي شدند به نوبت از يك مركب استفاده كنند ، بعضي از پياده ها حتي كفش به پا نداشتند و مجبور بودند با پاي برهنه از ريگ هاي سوزان بيابان بگذرند ، از نظر غذا و آب به قدري در مضيقه بودند كه گاهي يك دانه خرما را چند نفر به نوبت در دهان گرفته و مي مكيدند تا موقعي كه تنها هسته ي آن باقي مي ماند و يك جرعه ي آب را چند نفر مي نوشيدند .
ولي با تمام اين اوصاف مسلمانان غالباً روحيه ي قوي و محكم داشتند و علي رغم تمام اين مشكلات به سوي دشمن همراه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) حركت كردند و با اين استقامت و پايمردي عجيب درس بزرگي براي همه ي مسلمين جهان در تمام قرون و اعصار به يادگار گذاشتند ؛ درسي كه براي همه ي نسل ها كافي بود و وسيله ي پيروزي و غلبه بر دشمنان بزرگ و مجهز و خطرناك .
شكي نيست كه در ميان مسلمانان افرادي بودند كه روحيه ي ضعيف تري داشتند و همان ها بودند كه فكر بازگشت را در سر مي پروراندند كه قرآن از آن تعبير به ( من بعد ما كاد يزيغ قلوب فريق منهم ) كرده است ( زيرا « يزيغ » از ماده ي « زيغ » به معناي تمايل و انحراف از حق به سوي باطل است ) ، ولي همان گونه كه ديديم روحيه ي عالي اكثريت و لطف پروردگار آن ها را نيز از اين فكر منصرف ساخت و به جمع مجاهدان راه حق پيوستند .
7 . يك درس بزرگ براي هميشه
از مسائل مهمي كه از آيات فوق استفاده مي شود ، مسأله ي مجازات مجرمان و فاسدان از طريق « محاصره ي اجتماعي » و قطع رابطه ها و پيوندهاست . ما به خوبي مي بينيم كه اين قطع رابطه در مورد سه نفر از متخلفان تبوك به قدري آن ها را تحت فشار قرار داد كه از هر زنداني براي آن ها سخت تر بود ، آن چنان كه جان آن ها از فشار اين
434 |
محاصره ي اجتماعي به لب رسيد و از همه جا قطع اميد كردند .
اين موضوع آن چنان انعكاس وسيعي در جامعه ي مسلمانان آن روز از خود به جاي گذاشت كه بعد از آن كمتر كسي جرأت مي كرد مرتكب اين گونه گناهان شود . اين نوع مجازات نه دردسر و هزينه ي زندان ها را دارد و نه خاصيت تنبل پروري و بدآموزي هاي آن ها را ، ولي تأثير آن از هر زنداني بيشتر و دردناك تر است .
اين در واقع يك نوع اعتصاب و مبارزه ي منفي جامعه در برابر افراد فاسد است . اگر مسلمانان در برابر متخلفان از وظايف حساس اجتماعي دست به چنين مبارزه اي بزنند به طور قطع در هر عصر و زماني پيروزي با آن ها خواهد بود ، و به راحتي مي توانند جامعه ي خود را پاك سازي كنند ، اما روح مجامله و سازش كاري كه بدبختانه امروز در بسياري از جوامع اسلامي به صورت يك بيماري تقريباً همه گير در آمده است نه تنها جلوي اين گونه اشخاص را نمي گيرد ، بلكه آنان را در اعمال زشتشان تشجيع مي كند .
8 . غزوه ي تبوك و دستاوردهايش
« تبوك » دورترين نقطه اي بود كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در غزوات خود به آن جا گام نهاد ، اين كلمه در اصل نام قلعه ي محكم و بلندي بود كه در نوار مرزي حجاز و شام قرار داشت ، به همين سبب آن سرزمين به نام سرزمين تبوك ناميده شد .
نفوذ سريع اسلام در جزيره ي عربستان سبب شد كه آوازه ي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در تمام كشورهاي اطراف بپيچد ، و با اين كه تا آن روز براي حجاز اهميتي قائل نبودند طلوع اسلام و قدرت ارتش پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) كه حجاز را در زير يك پرچم بسيج كرده بود ، آن ها را از آينده ي كار خود بيمناك ساخت .
روم شرقي كه هم مرز با حجاز بود فكر مي كرد ممكن است يكي از نخستين قربانيان پيشرفت اسلام باشد ، از اين رو سپاهي در حدود چهل هزار نفر با اسلحه ي كافي و مجهز ، آن چنان كه در خور دولت نيرومندي همانند امپراتوري روم در آن زمان بود ، گردآوري كرد و در مرز حجاز متمركز ساخت . اين خبر به وسيله ي مسافران به گوش
435 |
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) رسيد و پيامبر براي اين كه درس عبرتي به روم و ساير همسايگان بدهد ، بي درنگ فرمان آماده باش صادر كرد .
سخن گويان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در مدينه و نقاط ديگر صداي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را به گوش مردم رساندند و چيزي نگذشت كه سي هزار نفر براي پيكار با روميان آماده شدند كه از ميان آن ها ده هزار سوار و بيست هزار پياده بود .
هوا به شدت گرم شده بود و انبارها از مواد غذايي خالي و محصولات كشاورزي آن سال هنوز جمع آوري نشده بود و حركت در چنين شرايطي براي مسلمانان بسيار مشكل بود ، ولي فرمان خدا و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) است و به هر حال بايد حركت كرد و بيابان طولاني و پرمخاطره ي ميان مدينه و تبوك را پيمود !
اين لشكر كه به خاطر مشكلات زيادش از نظر اقتصادي و از نظر مسير طولاني و بادهاي سوزان سموم و طوفان هاي كشنده ي شن و نداشتن مركب كافي به « جيش العسرة ؛ لشكر مشكلات » معروف شد ، تمام سختي ها را تحمل كرد و در آغاز ماه شعبان سال نهم هجرت ، به سرزمين تبوك رسيد در حالي كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) علي ( عليه السلام ) را به جاي خود در مدينه گذارده بود و اين تنها غزوه اي بود كه علي ( عليه السلام ) در آن شركت نكرد .
اين اقدام پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) يك اقدام بسيار به جا و ضروري بود ؛ زيرا بسيار محتمل بود بعضي از بازماندگان مشركان و يا منافقان مدينه كه به بهانه هايي از شركت در ميدان تبوك سر باز زده بودند ، از غيبت طولاني پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و سربازانش استفاده كنند و به مدينه حملهور شوند ؛ زنان و كودكان را بكشند و مدينه را ويران سازند ، ولي وجود علي ( عليه السلام ) در مدينه سدّ نيرومندي در برابر توطئه هاي آن ها بود .
به هر حال هنگامي كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به تبوك رسيد ، اثري از سپاهيان روم نديد ، گويا به هنگامي كه از حركت سپاه عظيم اسلام با آن شهامت و شجاعت عجيبي كه در جنگ ها نشان داده بودند و كم و بيش به گوش روميان رسيده بود باخبر شدند ، صلاح در اين ديدند كه ارتش خويش را به درون كشور فرا خوانده چنين وانمود كنند كه خبر تمركز
436 |
ارتش روم در مرزها به قصد حمله به مدينه ، شايعه ي بي اساسي بيش نبوده است ؛ زيرا از دست زدن به چنين جنگ خطرناكي كه مستمسك و مجوزي نيز نداشت وحشت داشتند ، ولي حضور سپاه اسلام با اين سرعت در ميدان تبوك چند درس به دشمنان اسلام داد :
اولا : اين موضوع به ثبوت رسيد كه روحيه ي جنگي سربازان اسلام آن چنان قوي است كه از درگيري با نيرومندترين ارتش آن زمان نيز بيمي ندارد .
ثانياً : بسياري از قبايل و امراي اطراف تبوك به خدمت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آمدند و پيمان عدم تعرض با پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) امضا كردند و فكر مسلمانان از ناحيه ي آنان آسوده شد .
ثالثاً : امواج اسلام به داخل مرزهاي امپراتوري روم نفوذ كرد و به عنوان يك واقعه ي مهم روز اين صدا همه جا پيچيد و زمينه را براي توجه روميان به اسلام فراهم ساخت .
رابعاً : مسلمانان با پيمودن اين راه و تحمل آن زحمات ، راه را براي فتح شام در آينده هموار ساختند و معلوم شد كه اين راه سرانجام پيمودني است .
اين فوايد بزرگ چيزي بود كه به زحمت لشكركشي مي ارزيد . به هر حال پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) با سپاهيان خود طبق سنتي كه داشت مشورت كرد كه آيا به پيشروي ادامه دهيم يا بازگرديم . رأي بيشتر آن ها بر آن قرار گرفت كه بازگشت بهتر است و با روح برنامه هاي اسلامي سازگارتر ، به خصوص كه سپاهيان اسلام بر اثر مشقت طاقت فرساي راه خسته و كوفته شده بودند و مقاومت جسماني آن ها تضعيف شده بود . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) اين نظر را تصويب كرد و سپاه اسلام به مدينه بازگشت .
437 |
ــــــــ 16 ــــــــ
همگام بودن با معصومين ( عليهم السلام )
( يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّـدِقِينَ ) ( 1 )
ترجمه
اي كساني كه ايمان آورده ايد ! از ( مخالفت فرمان ) خدا بپرهيزيد و با صادقان باشيد . ( 119 )
تفسير
با صادقان باشيد
در آيات گذشته ، سخن در باره ي گروهي از متخلفان در ميان بود ؛ متخلفاني كه عهد و پيمان خود را با خدا و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) شكسته و عملا اظهارات خود را در مورد ايمان به خدا و روز جزا تكذيب نموده بودند و ديديم كه چگونه مسلمانان با قطع رابطه ي خود با آن ها ، تنبيه شان كردند !
اما در آيه ي مورد بحث اشاره به نقطه ي مقابل آن ها كرده ، دستور مي دهد كه رابطه ي خود را با راستگويان و آن ها كه بر سر پيمان خود ايستاده اند محكم بدارند . نخست مي فرمايد : « اي كساني كه ايمان آورده ايد از مخالفت فرمان خدا بپرهيزيد » ؛ ( يا أيها الذين ءامنوا اتقوا الله ) و براي اين كه بتوانند راه پرپيچ و خم تقوا را بدون اشتباه و انحراف بپيمايند ، اضافه مي كند : « با صادقان باشيد » ؛ ( و كونوا مع الصادقين ) .
در اين كه منظور از « صادقين » چه كساني است ، مفسران احتمالات گوناگوني داده اند ، ولي اگر بخواهيم راه را نزديك كنيم ، بايد به خود قرآن مراجعه كنيم كه در آيات متعددي « صادقين » را تفسير كرده است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . توبه / 119 .
438 |
در سوره ي بقره مي خوانيم : ( ليس البر ان تولوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب و لكن البر من ءامن بالله و اليوم الاخر و الملائكة و الكتاب و النبيين و ءاتي المال علي حبه ذوي القربي و اليتامي و المساكين و ابن السبيل و السائلين و في الرقاب و اقام الصلوة و ءاتي الزكوة و الموفون بعهدهم اذا عاهدوا و الصابرين في البأساء و الضرّاء و حين البأس أولئك الذين صدقوا و اولئك هم المتقون ) . ( 1 )
در اين آيه مي بينيم پس از آن كه مسلمانان را از گفت و گوهاي اضافي درباره ي مسأله ي تغيير قبله نهي مي كند ، حقيقت نيكوكاري را براي آن ها چنين تفسير مي كند : ايمان به خدا و روز رستاخيز و فرشتگان و كتب آسماني و پيامبران ، سپس انفاق در راه خدا به نيازمندان و محرومان و بر پا داشتن نماز و پرداختن به زكات و وفاي به عهد و استقامت در برابر مشكلات به هنگام جهاد ، و پس از ذكر همه ي اين ها مي گويد : كساني كه اين صفات را دارا باشند ، « صادقان » و « پرهيزكاران » هستند .
و به اين ترتيب صادق كسي است كه داراي ايمان به تمام مقدسات و به دنبال آن عمل در تمام زمينه ها باشد . در قرآن مي خوانيم : ( انما المؤمنون الذين ءامنوا بالله و رسوله ثم لم يرتابوا و جاهدوا باموالهم و أنفسهم في سبيل الله اولئك هم الصادقون ) ( 2 ) ؛ « مؤمنان تنها كساني هستند كه ايمان به خدا و پيامبرش آورده ، سپس شك و ترديدي به خود راه نداده اند ( و علاوه بر اين ) با اموال و جان هاي خود در راه خدا جهاد كردند ، اين ها صادقان هستند .
اين آيه نيز « صدق » را مجموعه اي از ايمان و عمل كه در آن هيچ گونه ترديد و تخلفي نباشد معرفي مي كند . در آيه ي ديگر مي خوانيم : ( للفقراء المهاجرين الذين اخرجوا من ديارهم و اموالهم يبتغون فضلا من الله و رضواناً و ينصرون الله و رسوله اولئك هم الصادقون ) ( 3 ) ؛ در اين آيه مؤمنان محرومي كه علي رغم همه ي مشكلات ، استقامت به خرج دادند و از خانه و اموال خود بيرون رانده شدند و جز رضاي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . بقره / 177 ؛ مجمع البيان / ج 5 / ص 122 .
2 . حجرات / 15 .
3 . حشر / 8 .
439 |
خدا و ياري پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) هدفي نداشتند ، به عنوان صادقان معرفي شده اند .
از مجموع اين آيات نتيجه مي گيريم كه « صادقين » آن هايي هستند كه تعهدات خود را در برابر ايمان به پروردگار به خوبي انجام مي دهند ، نه ترديدي به خود راه مي دهند ، نه عقب نشيني مي كنند ، نه از انبوه مشكلات مي هراسند ، بلكه با انواع فداكاري ها صدق ايمان خود را ثابت مي كنند .
شكي نيست كه اين صفات مراتبي دارد ؛ بعضي ممكن است در قلّه ي آن قرار گرفته باشند كه ما نام آن ها را « معصومان » مي گذاريم و بعضي در مراحل پايين تر . ( 1 )
نكته ها
1 . آيا منظور از صادقين تنها معصومان است ؟
گرچه مفهوم صادقين همان گونه كه در بالا ذكر كرديم مفهوم وسيعي است ، ولي از روايات بسياري استفاده مي شود كه منظور از اين مفهوم در اين جا تنها معصومين هستند . « سليم بن قيس هلالي » چنين نقل مي كند كه روزي امير مؤمنان ( عليه السلام ) با جمعي از مسلمانان گفت و گو داشت از جمله فرمود : شما را به خدا سوگند مي دهم آيا مي دانيد هنگامي كه خدا ( يا أيها الذين ءامنوا اتقوا الله و كونوا مع الصادقين ) را نازل كرد سلمان گفت : اي رسول خدا ! آيا منظور از آن عام است يا خاص ؟
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : مأمورين به اين دستور همه ي مؤمنانند و اما عنوان صادقين مخصوص برادرم علي ( عليه السلام ) و اوصياي بعد از او تا روز قيامت است . هنگامي كه علي ( عليه السلام ) اين سؤال را كرد ، حاضران گفتند : آري ، اين سخن را از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) شنيديم . ( 2 )
« نافع » از « عبدالله بن عمر » در تفسير آيه چنين نقل مي كند كه خداوند نخست به مسلمانان دستور داد كه از خدا بترسيد ، سپس فرمود : ( كونوا مع الصادقين ) ؛ يعني مع محمد و اهل بيته ( با پيامبر اسلام و خاندانش ) . ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نمونه / ج 8 / ص 178 .
2 . تفسير برهان / ج 2 / ص 170 .
3 . همان .
440 |
گرچه بعضي از مفسران اهل تسنن مانند نويسنده ي المنار ذيل روايت فوق را به اين صورت نقل كرده اند : مع محمد و اصحابه ، ولي با توجه به اين كه مفهوم آيه عام است و هر زماني را شامل مي شود و مي دانيم صحابه ي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در زمان محدودي بودند ، عبارتي كه در كتب شيعه از عبدالله بن عمر نقل شده صحيح تر به نظر مي رسد .
نويسنده ي تفسير برهان نظير اين مضمون را از طرق اهل تسنن نقل كرده و مي گويد : « موفق بن احمد » به اسناد خود از « ابن عباس » در ذيل آيه ي فوق چنين نقل كرده : هو علي بن ابيطالب ؛ او علي بن ابيطالب است . سپس مي گويد : همين مطلب را « عبدالرزاق » در كتاب « رموز الكنوز » نيز آورده است . ( 1 )
2 . همگام بودن با معصومان
در آيه ي فوق دو دستور داده شده نخست دستور به تقوا و سپس دستور به همراه بودن با صادقين . اگر مفهوم صادقين در آيه عام باشد و همه ي مؤمنان راستين و بااستقامت را شامل گردد ، بايد گفته شود : « كونوا من الصادقين » ؛ از صادقين باشيد نه با صادقين باشيد . اين خود قرينه ي روشني است كه « صادقين » در آيه به معناي گروه خاصي است .
از سوي ديگر منظور از همراه بودن اين نيست كه انسان همنشين آن ها باشد ، بلكه بدون شك منظور آن است كه همگام آن ها باشد . آيا اگر كسي معصوم نباشد ، ممكن است بدون قيد و شرط ، دستور پيروي و همگامي با او صادر شود ؟ آيا اين خود دليل بر آن نيست كه اين گروه تنها معصومانند ؟ ! بنابراين آن چه را از روايات استفاده كرديم ، با دقت و تأمل از خود آيه نيز مي توان استفاده كرد .
جالب توجه اين كه مفسر معروف « فخر رازي » كه به تعصب و شك آوري معروف است اين حقيقت را پذيرفته ( هر چند غالب مفسران اهل تسنن با سكوت از اين مسأله گذشته اند ! ) و مي گويد : « خداوند مؤمنان را به همراه بودن با صادقين دستور داده ، بنابراين آيه دلالت بر اين دارد كه آن ها كه جايز الخطا هستند بايد به كسي اقتدا كنند كه معصوم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان .
441 |
است ، تا در پرتو او از خطا مصون بمانند و اين معنا در هر زماني خواهد بود و هيچ دليلي بر اختصاص آن به عصر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نداريم » ، ولي بعداً اضافه مي كند : « قبول داريم كه مفهوم آيه اين است و در هر زماني بايد معصومي باشد ، اما ما اين معصوم را مجموع امت مي دانيم نه يك فرد ! و به تعبير ديگر اين آيه دليل بر حجيت اجماع مؤمنين و عدم خطاي مجموع امت است » . ( 1 )
به اين ترتيب فخر رازي نيمي از راه را به خوبي پيمود ، اما در نيمه ي دوم گرفتار اشتباه شده است . اگر او به يك نكته كه در متن آيه است توجه مي كرد ، نيمه ي دوم راه را نيز به طور صحيح مي پيمود و آن اين كه اگر منظور از صادقان مجموع امت باشد ، خود اين « پيرو » نيز جزء آن مجموع است و در واقع پيرو ، جزئي از پيشوا مي شود و اتحاد تابع و متبوع خواهد شد ، در حالي كه ظاهر آيه اين است كه پيروان از پيشوايان و تابعان از متبوعان جدا هستند . نتيجه اين كه آيه ي فوق از آياتي است كه دلالت بر وجود معصوم در هر عصر و زمان مي كند .
تنها سؤالي كه باقي مي ماند اين است كه « صادقين » جمع است و بايد در هر عصري معصومان ، متعدد باشند . پاسخ اين سؤال نيز روشن است و آن اين كه مخاطب تنها اهل يك عصر نيستند ، بلكه آيه تمام اعصار و قرون را مخاطب ساخته و مسلم است كه مجموع مخاطبين همه ي اعصار با جمعي از صادقين خواهد بود و به تعبير ديگر چون در هر عصري معصومي وجود دارد ، هنگامي كه همه ي قرون و اعصار را مورد توجه قرار دهيم سخن از جمع معصومان به ميان خواهد آمد ، نه از يك فرد .
شاهد گوياي اين موضوع آن است كه در عصر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) جز او كسي كه واجب الاطاعة باشد وجود نداشت ، و در عين حال آيه به طور مسلم شامل مؤمنان زمان او مي شود ، بنابراين مي فهميم منظور جمع در يك زمان نيست ، بلكه جمع در مجموعه ي زمان هاست . ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تفسير فخر رازي / ج 16 / ص 220 ـ 221 .
2 . نمونه / ج 8 / ص 181 .
442 |
ــــــــ 17 ــــــــ
عدم جواز تخلف از فرمان پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله )
( مَا كَانَ لاَِهْلِ الْمَدِينَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِّنَ الاَْعْرَابِ أَن يَتَخَلَّفُواْ عَن رَّسُولِ اللَّهِ وَلاَ يَرْغَبُواْ بِأَنفُسِهِمْ عَن نَّفْسِهِي ذَ لِكَ بِأَنَّهُمْ لاَ يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَلاَ نَصَبٌ وَلاَ مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلاَ يَطَـُونَ مَوْطِئًا يَغِيظُ الْكُفَّارَ وَلاَ يَنَالُونَ مِنْ عَدُوّ نَّيْلاً إِلاَّ كُتِبَ لَهُم بِهِي عَمَلٌ صَــلِحٌ إِنَّ اللَّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ * وَلاَ يُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً وَلاَ يَقْطَعُونَ وَادِيًا إِلاَّ كُتِبَ لَهُمْ لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ ) ( 1 )
ترجمه
سزاوار نيست كه اهل مدينه و باديه نشيناني كه اطراف آن ها هستند ، از رسول خدا تخلف جويند و براي حفظ جان خويش ، از جان او چشم بپوشند . اين به خاطر آن است كه هيچ تشنگي ، خستگي و گرسنگي در راه خدا به آن ها نمي رسد و هيچ گامي كه موجب خشم كافران مي شود بر نمي دارند و ضربه اي از دشمن نمي خورند ، مگر اين كه به خاطر آن ، عمل صالحي براي آن ها نوشته مي شود ؛ زيرا خداوند پاداش نيكوكاران را تباه نمي كند . ( 120 ) و هيچ مال كوچك يا بزرگي را ( در اين راه ) انفاق نمي كنند و هيچ سرزميني ( به سوي ميدان جهاد و يا در بازگشت ) نمي پيمايند ، مگر اين كه براي آن ها نوشته مي شود ؛ تا خداوند آن را به عنوان بهترين اعمالشان ، پاداش دهد . ( 121 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . توبه / 120 ـ 121 .
443 |
تفسير
در آيات گذشته بحث هايي پيرامون سرزنش كساني كه از غزوه ي تبوك خودداري كرده بودند ، به ميان آمد ، اين دو آيه ي مورد بحث به عنوان يك قانون كلي و همگاني بحث نهايي را روي اين موضوع مي كند :
نخست مي گويد : « مردم مدينه و باديه نشيناني كه در اطراف اين شهر كه مركز و كانون اسلام است زندگي مي كنند حق ندارند از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) تخلف جويند » ؛ ( ما كان لاهل المدينة و من حولهم من الاعراب ان يتخلفوا عن رسول الله ) چرا كه او رهبر امت و پيامبر خدا و رمز بقا و حيات ملت اسلام است و تنها گذاردن او نه فقط پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را به خطر مي افكند ، بلكه آيين خدا و علاوه بر آن موجوديت و حيات خود مؤمنان را نيز در خطر جدّي قرار خواهد داد .
در واقع قرآن با استفاده از يك بيان عاطفي ، همه ي افراد باايمان را به ملازمت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و حمايت و دفاع از او در برابر مشكلات تشويق مي كند و مي گويد : جان شما از جان او عزيزتر و حيات شما از حيات او باارزش تر نيست ، آيا ايمانتان اجازه مي دهد او كه پرارزش ترين وجود انساني است و براي نجات و رهبري شما مبعوث شده به خطر بيفتد ، و شما سلامت طلبان براي حفظ جان خويش از فداكاري در راه او مضايقه كنيد ؟ !
مسلم است تأكيد و تكيه روي مدينه و اطرافش به خاطر آن است كه در آن روز كانون اسلام ، مدينه بود وگرنه اين حكم نه اختصاصي به مدينه و اطراف آن دارد و نه مخصوص پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) است . اين وظيفه ي همه ي مسلمانان در تمام قرون و اعصار است كه رهبران خويش را همچون جان خويش ، بلكه بيشتر گرامي دارند و در حفظ آنان بكوشند و آن ها را در برابر حوادث سخت تنها نگذارند چرا كه خطر براي آن ها خطر براي امت است .
سپس به پاداش هاي مجاهدان كه در برابر هر گونه مشكلي در راه جهاد نصيبشان مي شود اشاره مي كند و روي هفت قسمت از اين مشكلات و پاداشش انگشت مي گذارد و
444 |
مي گويد : « اين به خاطر آن است كه هيچ گونه تشنگي به آن ها نمي رسد » ؛ ( ذلك بانّهم لا يصيبهم ظمأ ) ، « و هيچ رنج و خستگي پيدا نمي كنند » ؛ ( و لا نصب ) ، « و هيچ گرسنگي در راه خدا دامن آن ها را نمي گيرد » ؛ ( و لا مخمصة في سبيل الله ) ، « و در هيچ نقطه ي خطرناك و ميدان پرمخاطره اي كه موجب خشم و ناراحتي كفار است قرار نمي گيرند » ؛ ( و لا يطـون موطئاً يغيظ الكفار ) ، « و هيچ ضربه اي از دشمن بر آن ها وارد نمي شود » ؛ ( و لاينالون من عدو نيلا ) ، « مگر اين كه در ارتباط با آن ، عمل صالحي براي آن ها ثبت مي شود » ؛ ( الا كتب لهم بهي عمل صالح ) .
و مسلماً پاداش يك به يك آن ها را از خداوند بزرگ دريافت خواهند داشت ؛ « زيرا خدا پاداش نيكوكاران را هيچ گاه ضايع نمي كند » ؛ ( ان الله لا يضيع اجر المحسنين ) ، « همچنين هيچ مال كم يا زيادي را در مسير جهاد ، انفاق نمي كنند » ؛ ( و لا ينفقون نفقة صغيرة و لا كبيرة ) ، « و هيچ سرزميني را براي رسيدن به ميدان جهاد و يا به هنگام بازگشت زير پا نمي گذارند ، مگر اين كه تمام اين گام ها و آن انفاق ها براي آن ها ثبت مي شود » ؛ ( و لا يقطعون وادياً الا كتب لهم ) ، « تا سرانجام خداوند اين اعمال را به عنوان بهترين اعمالشان پاداش دهد » ؛ ( ليجزيهم الله احسن ما كانوا يعملون ) . ( 1 )
نكته ها
1 . پاداش مجاهدان
مجاهدان راه خدا هر ضربه اي از دشمن از جراحت و قتل و اسارت و مانند آن ببينند ، در نامه ي اعمالشان براي پاداش الهي ثبت خواهد شد و متناسب هر يك اجري خواهند داشت .
2 . بهترين اعمال مجاهدان در دوران زندگي
مفسران براي جمله ي ( احسن ما كانوا يعملون ) دو گونه تفسير ذكر كرده اند كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نمونه / ج 8 / ص 185 .
445 |
يكي بر اساس اين است كه كلمه ي « احسن » وصف براي افعال آن ها باشد و ديگري وصف پاداش آن ها .
در تفسير اول كه ما در بالا انتخاب كرديم و با ظاهر آيه نيز موافق تر است ، اين گونه اعمال مجاهدان به عنوان بهترين اعمال دوران حياتشان شناخته شده و خداوند پاداش آن را متناسب با آن مي دهد ، و در تفسير دوم كه احتياج به تقدير گرفتن كلمه ي « من » بعد از كلمه ي « احسن » دارد ، پاداش الهي بهتر و بالاتر از اعمالشان معرفي شده و تقدير جمله چنين است : ( ليجزيهم الله أحسن مما كانوا يعملون ) ؛ يعني خداوند آن ها را بهتر از آن چه انجام دادند پاداش مي دهد .
3 . محفوظ بودن اعمال مجاهدان
آيات فوق تنها براي مسلمانان ديروز نبود ، بلكه براي ديروز و امروز و همه ي قرون و اعصار است . بدون شك ، شركت در هر نوع جهاد خواه كوچك باشد يا بزرگ ، مشكلات و ناراحتي هاي گوناگون دارد ؛ مشكلات جسمي و روحي و مشكلات مالي و مانند آن ، ولي هرگاه مجاهدان دل و جان خود را با ايمان به خدا و وعده هاي بزرگ او روشن سازند و بدانند هر نفسي و هر سخني و هر گامي در اين راه بر مي دارند گم نمي شود ، بلكه حساب همه ي آن ها بدون كم و كاست و در نهايت دقت محفوظ است و خداوند در برابر آن ها به عنوان بهترين اعمال از درياي بيكران لطفش شايسته ترين پاداش ها را مي دهد .
با اين حال هرگز از تحمل اين مشكلات سر باز نمي زنند و از عظمت آن ها نمي هراسند و هيچ گونه ضعف و فتوري هر چند جهاد طولاني و پرحادثه و پرمشقت باشد به خود راه نمي دهند .
4 . ممنوعيت تخلف از دستور پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله )
اين آيه حقّ تخلف از رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را از اهل مدينه و اعرابي كه در اطراف آن هستند سلب نموده ، سپس خاطرنشان مي سازد كه خداوند در مقابل اين سلب حق ، براي ايشان در برابر مصيبتي كه در جهاد ببينند از قبيل گرسنگي و عطش و تعب ، و در برابر هر
446 |
سرزميني كه بپيمايند و بدان وسيله كفار را به شدت خشم دچار سازند ، يا هر بلايي كه به سر آنان بياورند ، يك عمل صالح در نامه ي عملشان مي نويسد ؛ چون در اين صورت نيكوكارند و خدا اجر محسنين را ضايع نمي سازد . اين معناي ( ذلك بانهم لا يصيبهم ظمأ ) است . آن گاه مي فرمايد : « هزينه اي كه در اين راه خرج مي كنند ، چه كم و چه زياد و همچنين هر وادي كه طي مي نمايند ، براي آنان نوشته مي شود و نزد خدا محفوظ مي ماند ، تا به بهترين پاداش جزا داده شوند .
و جمله ي ( ليجزيهم الله احسن ما كانوا يعملون ) غايت و نتيجه اي است كه بر جمله ي ( كتب لهم ) مترتب شده و معنايش اين است كه نتيجه ي اين نوشتن اين است كه خداوند جزاي بهتري اعمالشان را بدهد و اگر تنها جزاي نيكوترين اعمالشان را ذكر كرد ، براي اين بود كه بيشتر رغبت صاحب عمل متوجه آن گونه اعمال است . ممكن هم هست از اين جهت باشد كه پاداش بهترين اعمال مستلزم پاداش ساير اعمال نيز هست ، و نيز ممكن است مراد به احسن اعمال ، جهاد در راه خدا باشد ؛ براي اين كه جهاد از همه ي اعمال نيك ديگر سخت تر و نيز مهم تر است . زيرا قيام امر دين بدان بستگي دارد .
البته در اين ميان معناي ديگري نيز هست ، و اين كه جزاي عمل در حقيقت همان خود عمل است ، كه به سوي پروردگار رفته است و بهترين جزا همان بهترين اعمال است ، پس در نتيجه جزا دادن به احسن اعمال معنايش جزا دادن به احسن جزا است . معناي ديگري نيز هست و آن اين است كه خداي سبحان گناهان ايشان را كه باعث بي رونقي اعمال نيك ايشان شده مي آمرزد و جهات نقص اعمال آنان را مي زدايد و مي پوشاند و بدين وسيله عمل ايشان را بعد از آن كه عمل نيك بود ، به صورت عمل نيكوتر در مي آورد و آن گاه به آن عمل نيكوتر پاداش مي دهد و ممكن هم هست اين وجه با وجه قبلي به يك معنا برگردد . ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الميزان / ج 9 / ص 639 .
447 |
ــــــــ 18 ــــــــ
عصمت اهل بيت پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله )
( إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا ) ( 1 )
ترجمه
خداوند فقط مي خواهد پليدي و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد .
تفسير
قرآن كريم بعد از دستورات مختلفي نسبت به همسران پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) در ارتباط با حفظ حيا و حجاب و بر پا داشتن نماز و پرداخت زكات و اطاعت از خدا و رسول ، موضوع عصمت و طهارت از گناه و معصيت را در باره ي اهل بيت پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) بيان مي كند و مي فرمايد : « خداوند فقط مي خواهد پليدي و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد .
تعبير به « انما » كه معمولا براي حصر است ، دليل بر اين است كه اين موهبت ويژه ي خاندان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) است . جمله ي « يريد » اشاره به اراده ي تكويني پروردگار است ، وگرنه اراده ي تشريعي و به تعبير ديگر لزوم پاك نگاهداشتن خويش ، انحصاري به خاندان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ندارد و همه ي مردم بدون استثنا به حكم شرع موظفند از هر گونه گناه و پليدي پاك باشند .
ممكن است گفته شود اراده ي تكويني موجب يك نوع جبر است ، ولي با توجه به بحث هايي كه در مسأله ي معصوم بودن انبيا و امامان داشته ايم ، پاسخ اين سخن روشن مي شود و در اين جا به طور خلاصه مي توان گفت : معصومان داراي يك نوع شايستگي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . احزاب / 33 .
448 |
اكتسابي از طريق اعمال خويشند و يك نوع لياقت ذاتي و موهبتي از سوي پروردگار تا بتوانند الگو و اسوه ي مردم بوده باشند .
به تعبير ديگر معصومان به خاطر تأييدات الهي و اعمال پاك خويش ، چنان هستند كه در عين داشتن قدرت و اختيار براي گناه كردن به سراغ گناه نمي روند درست همان گونه كه هيچ فرد عاقلي حاضر نيست قطعه ي آتشي را بردارد و به دهان خويش بگذارد با اين كه نه اجباري در اين كار است و نه اكراهي ، اين حالتي است كه از درون وجود خود انسان بر اثر آگاهي ها و مبادي فطري و طبيعي مي جوشد ، بي آن كه جبر و اجباري در كار باشد .
واژه ي « رجس » به معناي شيء ناپاك است ، خواه ناپاك از نظر طبع آدمي باشد يا به حكم عقل يا شرع و يا همه ي اين ها . اين كه در بعضي از كلمات ، « رجس » به معناي گناه يا شرك يا بخل و حسد ، يا اعتقاد باطل و مانند آن تفسير شده در حقيقت بيان مصداق هايي از آن است ، وگرنه مفهوم اين كلمه ، مفهومي عام و فراگير است و همه ي انواع پليدي ها را به حكم اين كه الف و لام در اين جا به اصطلاح « الف و لام جنس » است شامل مي شود .
« تطهير » به معناي پاك ساختن و در حقيقت تأكيدي است بر مسأله ي « اذهاب رجس » و نفي پليدي ها و ذكر آن به صورت مفعول مطلق در اين جا نيز تأكيد ديگري بر اين معنا محسوب مي شود ، اما تعبير « اهل البيت » ، به اتفاق همه ي علماي اسلام و مفسران ، اشاره به اهل بيت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) است و اين چيزي است كه از ظاهر خود آيه نيز فهميده مي شود ؛ زيرا « بيت » گرچه به صورت مطلق در اين جا ذكر شده ، اما به قرينه ي آيات قبل و بعد ، منظور از آن بيت و خانه ي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) است .
اما اين كه مقصود از « اهل بيت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) » در اين جا چه اشخاصي مي باشند ، در ميان مفسران گفت و گو است . بعضي آن را مخصوص همسران پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دانسته اند و آيات قبل و بعد را كه در باره ي ازدواج رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) سخن مي گويد ، قرينه ي اين معنا
449 |
شمرده اند ، ولي با توجه به يك مطلب ، اين عقيده نفي مي شود و آن اين كه ضميرهايي كه در آيات قبل و بعد آمده عموماً به صورت ضمير جمع مؤنث است ، در حالي كه ضماير اين قسمت از آيه ( انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيراً ) همه به صورت جمع مذكر است و اين نشان مي دهد معناي ديگري در نظر بوده است .
از اين رو بعضي ديگر از مفسران از اين مرحله گام فراتر نهاده و آيه را شامل همه ي خاندان پيامبر اعم از مردان و همسران او دانسته اند . از سوي ديگر روايات بسيار زيادي كه در منابع اهل سنت و شيعه وارد شده معناي دوم يعني شمول همه ي خاندان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را نيز نفي مي كند و مي گويد : مخاطب در آيه ي فوق منحصراً پنج نفرند : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، علي ( عليه السلام ) ، فاطمه ( عليها السلام ) و حسن و حسين ( عليهما السلام ) .
با وجود اين نصوص فراوان كه قرينه ي روشني بر تفسير مفهوم آيه است ، تنها تفسير قابل قبول براي اين آيه همان معناي سوم يعني اختصاص به « خمسه طيبه » است . تنها سؤالي كه در اين جا باقي مي ماند اين است كه چگونه در لا به لاي بحث از وظايف زنان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مطلبي گفته شده است كه شامل زنان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نمي شود .
پاسخ اين سؤال را مفسر بزرگ مرحوم طبرسي در « مجمع البيان » چنين مي گويد : « اين اولين بار نيست كه در آيات قرآن به آياتي برخورد مي كنيم كه در كنار هم قرار دارند ، اما از موضوعات مختلفي سخن مي گويند ، قرآن پر است از اين گونه بحث ها . همچنين در كلام فصحاي عرب و اشعار آنان نيز نمونه هاي فراواني براي اين موضوع موجود است » .
مفسر بزرگ نويسنده ي « الميزان » پاسخ ديگري بر آن افزوده كه خلاصه اش چنين است : « ما هيچ دليلي در دست نداريم كه جمله ي ( انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس . . . ) همراه اين آيات نازل شده است ، بلكه از روايات به خوبي استفاده مي شود كه اين قسمت جداگانه نازل گرديده ، امام به هنگام جمع آوري آيات قرآن در عصر پيامبر يا بعد از آن در كنار اين آيات قرار داده شده است » .
پاسخ سومي كه مي توان به سؤال داد اين است كه قرآن مي خواهد به همسران
450 |
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بگويد : شما در ميان خانواده اي قرار داريد كه گروهي از آنان معصومند ، كسي كه در زير سايه ي درخت عصمت و در كانون معصومان قرار گرفته ، سزاوار است كه بيش از ديگران مراقب خود باشد و فراموش نكنيد كه انتساب او به خانواده اي كه پنج معصوم پاك در آن است ، مسؤوليت هاي سنگيني براي او ايجاد مي كند و خدا و خلق خدا انتظارات فراواني از او دارند .
در بحث نكات به خواست خدا از روايات اهل سنت و شيعه كه در تفسير اين آيه وارد شده است مشروحاً سخن خواهيم گفت .
نكته ها
1 . انحصار عصمت در اهل بيت
كلمه ي « انما » در آيه انحصار خواست خدا را مي رساند و مي فهماند كه خدا خواسته رجس و پليدي را تنها از اهل بيت دور كند و به آنان عصمت دهد ، و كلمه ي « اهل البيت » چه اين كه صرفاً براي اختصاص باشد تا غير اهل خانه داخل در حكم نشوند و چه اين كه اين كلمه نوعي مدح باشد و چه اين كه ندا و به معناي « اي اهل بيت » بوده باشد ، به هر صورت دلالت دارد بر اين كه دور كردن رجس و پليدي از آنان و تطهيرشان ، مسئله اي است مختص به آنان و كساني كه مخاطب در كلمه ي ( عنكم : از شمايند ) .
بنابراين در آيه ي شريفه در حقيقت دو تا قصر و انحصار به كار رفته ، يكي انحصار اراده و خواست خداوند در دور كردن پليدي و تطهير اهل بيت ، دوم انحصار اين عصمت در اهل بيت . ( 1 )
حالا بايد ديد اهل بيت كيست ؟ به طور مسلم زنان آن جناب جزء اهل بيت او نيستند ، براي اين كه هيچ گاه صحيح نيست ضمير مردان را به زنان ارجاع داد و به زنان گفت « عنكم » ، بلكه اگر همسران هم اهل بيت بودند ، بايد مي فرمود : « عنكن » . بعضي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الميزان / ج 16 / ص 483 .