بخش 19

آیه نوزدهم : داستان مباهله


451


براي فرار از اين اشكال گفته اند : اين وقتي است كه تنها زنان مراد باشند ، اما اگر زن و مرد اهل بيت همه مورد نظر باشند ، اشكال ندارد كه ضمير « عنكم » به آنان خطاب شود هم چنان كه بعضي ديگر گفته اند : مراد به اهل بيت ، اهل بيت الحرام است كه در آيه ي ( ان اولياءه الا المتقون ) آنان را متقي خوانده ، و بعضي ديگر گفته اند : مراد اهل مسجد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) است و بعضي گفته اند : همه ي آن كساني است كه در عرف جزء خاندان آن جناب به شمار مي روند ، چه همسرانش و چه خويشاوندان و نزديكانش ؛ يعني آل عباس ، آل عقيل ، آل جعفر و آل علي و بعضي ديگر گفته اند : مراد خود رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و همسران اوست و شايد آن چه به عكرمه و عروه نسبت داده اند همين باشد . چون آن ها گفته اند : مراد تنها و تنها همسران رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) است .

بعضي ديگر گفته اند : مراد غير همسران آن جناب و خطاب در « عنكم » متوجه اقرباي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) است ؛ يعني آل عباس ، آل علي ، آل عقيل و آل جعفر . به هر حال مراد به بردن رجس و تطهير اهل بيت تنها همان تقواي ديني و اجتناب از نواهي و امتثال اوامر است ، بنابراين معناي آيه اين است كه خداي تعالي از اين تكاليف ديني كه متوجه شما كرده سودي نمي برد و نمي خواهد سود ببرد ، بلكه مي خواهد شما را پاك كند و پليدي را از شما دوز سازد ، بنابراين آيه ي شريفه در حد آيه ي ( ما يريد الله ليجعل عليكم من جرح و لكن يريد ليطهركم و لِيتم نعمته عليكم ) ( 1 ) ؛ خدا نمي خواهد بيهوده بار شما را سنگين كند ، بلكه مي خواهد پاكتان سازد و نعمت خود را بر شما تمام كند ، مي باشد و اگر معنا اين باشد ، آن وقت آيه ي شريفه با هيچ يك از چند معنايي كه گذشت نمي سازد ؛ چون اين معنا با اختصاص آيه به اهل بيت منافات دارد . زيرا خدا اين گونه تطهير را براي عموم مسلمانان و مكلفين به احكام دين مي خواهد ، نه براي خصوص اهل بيت و حال آن كه گفتيم آيه ي شريفه دو انحصار را مي رساند و دومي اش انحصار تطهير در اهل بيت است . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مائده / 6 .

2 . الميزان / ج 16 / ص 484 .


452


2 . معناي اذهاب رجس

كلمه ي « رجس » به كسره ي را ، و سكون جيم ، صفتي است از ماده ي « رجاست » ؛ يعني پليدي و قذارت ، و پليدي قذارت هيأت است در نفس آدمي كه آدمي را وادار به اجتناب و نفرت مي نمايد و نيز هيأت است در ظاهر موجود پليد ، كه باز آدمي از آن نفرت مي نمايد . اولي مانند پليدي رذايل و دومي مانند پليدي خوك ، همچنان كه قرآن كريم در هر دو معنا اطلاق كرده ، درباره ي پليدي ظاهري فرموده : ( او لحم خنزير فانه رجس ) ( 1 ) ؛ يعني گوشت خوك كه پليد است ، و هم در پليدي هاي معنوي مانند شرك و كفر و اعمال ناشايست به كار زده و فرموده : ( و اما الذين في قلوبهم مرض فزادتهم رجساً الي رجسهم و ماتوا و هم كافرون ) ( 2 ) و آن هايي كه در دل بيمارند ، قرآن پليدي ديگري بر پليدي هايشان مي افزايد و مي ميرند در حالي كه كافرند .

و نيز فرموده : ( و من يرد ان يضله يجعل صدره ضيقاً حرجاً كانّما يصعد في السماء كذلك يجعل الله الرجس علي الذين لا يؤمنون ) ( 3 ) و كسي كه خدا بخواهد گمراهش كند ، دلش را تنگ و ناپذيرا مي كند به طوري كه پذيرفتن حق برايش چون رفتن به آسمان غير ممكن باشد ، خدا اين چنين پليدي را بر كساني كه ايمان نمي آورند مسلط مي سازد .

اين كلمه به هر معنا كه باشد نسبت به انسان عبارت است از ادراكي نفساني و اثري شعوري كه از علاقه و بستگي قلب به اعتقادي باطل يا عملي زشت حاصل مي شود . وقتي مي گوييم انسان پليد ، يعني انساني كه به خاطر دلبستگي به عقايد باطل يا عمل باطل دلش دچار پليدي شده است ، و با در نظر گرفتن اين كه كلمه ي « رجس » در آيه ي شريفه ، الف و لام دارد ، كه جنس را مي رساند معنايش اين مي شود : « كه خدا مي خواهد تمامي انواع پليدي ها و هيئت هاي خبيثه و رذيله را از نفس شما ببرد ، هيئت هايي كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . انعام / 145 .

2 . توبه / 125 .

3 . انعام / 125 .


453


اعتقاد حق و عمل حق را از انسان مي گيرد ، و چنين ازاله اي با عصمت الهيه منطبق مي شود و آن عبارت است از صورت علميه اي در نفس ، كه انسان را از هر باطلي چه عقايد و چه اعمال حفظ مي كند ، پس آيه ي شريفه يكي از ادله ي عصمت اهل بيت ( عليهم السلام ) است .

براي اين كه قبلا گفتيم اگر مراد به آيه چنين معنايي نباشد ، بلكه مراد به آن ، تقوا يا تشديد در تكاليف باشد ، ديگر اختصاصي به اهل بيت نخواهد داشت ، خدا از همه ي بندگانش تقوا مي خواهد نه تنها از اهل بيت ، و نيز گفتيم كه يكي از اهل بيت ، خود رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) است و با اين كه آن جناب به اتفاق عموم مسلمانان از شيعه و سني معصوم است ، ديگر معنا ندارد كه خدا از او تقوا بخواهد .

پس چاره اي جز اين نيست كه آيه ي شريفه را حمل بر عصمت اهل بيت كنيم و بگوييم : مراد به بردن رجس ، عصمت از اعتقاد و عمل باطل است و مراد به تطهير در جمله ي ( يطهركم تطهيراً ) كه با مصدر « تطهير » تأكيد شده زايل ساختن اثر رجس ، به وسيله ي وارد كردن مقابل آن است و آن عبارت است از اعتقاد به حق ، پس تطهير اهل بيت ( عليهم السلام ) عبارت شد از اين كه ايشان را مجهز به ادراك حق كند ، حق در اعتقاد و حق در عمل و آن وقت مراد به اراده اين معنا ( خدا مي خواهد چنين كند ) ، نيز اراده ي تكويني مي شود ؛ چون قبلا هم گفتيم اراده ي تشريعي را كه منشأ تكاليف ديني و منشأ متوجه ساختن آن تكاليف به مكلفين است ، اصلا با اين مقام سازگار نيست ( چون گفتيم اراده ي تشريعي را نسبت به تمام مردم دارد نه تنها نسبت به اهل بيت ) .

پس معناي آيه اين شد كه خداي سبحان مستمراً و دائماً اراده دارد شما را به اين موهبت ، يعني موهبت عصمت اختصاص دهد ، به اين طريق كه اعتقاد باطل و اثر عمل زشت را از شما اهل بيت ببرد و در جاي آن عصمتي بياورد كه حتي اثري از آن اعتقاد باطل و عمل زشت در دل هايتان باقي نگذارد .

3 . آيه ي تطهير ، برهان روشن عصمت

بعضي از مفسران « رجس » را در آيه ي فوق ، تنها اشاره به شرك يا گناهان كبيره ي


454


زشت همچون « زنا » دانسته اند در حالي كه هيچ دليلي بر اين محدوديت در دست نيست ، بلكه اطلاق « الرجس » ( با توجه به اين كه الف و لام آن « الف و لام جنس » است ) هر گونه پليدي و گناه را شامل مي شود چرا كه گناهان همه رجسند ، از اين رو اين كلمه در قرآن به « شرك » ، « مشروبات الكلي » ، « قمار » ، « نفاق » ، « گوشت هاي حرام و ناپاك » و مانند آن اطلاق شده است . ( 1 )

با توجه به اين كه اراده ي الهي تخلف ناپذير است و جمله ي ( انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس ) دليل بر اراده ي حتمي او مي باشد ، مخصوصاً با توجه به كلمه ي « انما » كه براي حصر و تأكيد است روشن مي شود كه اراده ي قطعي خداوند بر اين قرار گرفته كه اهل بيت ( عليهم السلام ) از هر گونه رجس و پليدي و گناه پاك باشند و اين همان مقام عصمت است .

اين نكته نيز قابل توجه است كه منظور از اراده ي الهي در اين آيه دستورات و احكام او در مورد حلال و حرام نيست ؛ زيرا اين دستورات شامل همگان مي شود و اختصاص به اهل بيت ندارد ، بنابراين با مفهوم كلمه ي « انما » سازگار نمي باشد ، پس اين اراده ي مستمر اشاره به يك نوع امداد الهي است كه اهل بيت ( عليهم السلام ) را بر عصمت و ادامه ي آن ياري مي دهد و در عين حال منافات با آزادي اراده و اختيار ندارد ( چنان كه قبلا شرح داديم ) .

در حقيقت مفهوم آيه همان چيزي است كه در « زيارت جامعه » نيز آمده است : « عصمكم الله من الزلل و آمنكم من الفتن و طهّركم من الدنس و اذهب عنكم الرجس و طهركم تطهيراً ؛ خداوند شما را از لغزش ها حفظ كرد و از فتنه انحرافات در امان داشت و از آلودگي ها پاك ساخت و پليدي را از شما دور كرد و كاملا تطهير نمود . با اين توضيح در دلالت آيه ي فوق بر مقام عصمت اهل بيت نبايد ترديد كرد . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حج / 30 ؛ مائده / 90 ؛ توبه / 125 ؛ انعام / 145 .

2 . نمونه / ج 17 / ص 297 .


455


4 . آيه ي تطهير درباره ي چه كساني است ؟

گفتيم اين آيه گرچه در لا به لاي آيات مربوط به همسران پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آمده ، اما تغيير سياق آن ( تبديل ضميرهاي « جمع مؤنث » به « جمع مذكر » ) دليل بر اين است كه اين آيه ، محتوايي جداي از آن آيات دارد . به همين دليل حتي كساني كه آيه را مخصوص به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و علي و فاطمه و حسن و حسين ( عليهم السلام ) ندانسته اند معناي وسيعي براي آن قائل شده اند كه هم اين بزرگواران را شامل مي شود و هم همسران پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را .

ولي روايات فراواني وجود دارد كه نشان مي دهد آيه مخصوص اين بزرگواران است و همسران در اين معنا داخل نيستند ، هر چند از احترام متناسب برخوردارند . اينك بخشي از آن روايات را در ذيل از نظر مي گذرانيم :

الف . رواياتي كه از خود همسران پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نقل شده و مي گويد : هنگامي كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) سخن از اين آيه ي شريفه مي گفت ، ما از او سؤال كرديم كه جزء آن هستيم ؟ فرمود : « شما خوبيد ، اما مشمول اين آيه نيستيد ! »

از آن جمله روايتي است كه « ثعلبي » در تفسير خود از « ام سلمه » نقل كرده كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در خانه ي خود بود كه فاطمه ( عليها السلام ) پارچه ي حريري نزد آن حضرت آورد ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : همسر و دو فرزندانت حسن و حسين را صدا كن . آن ها را آورد ، سپس غذا خوردند . بعد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) عبايي بر آن ها افكند و گفت : « اللهم هؤلاء اهلبيتي و عترتي فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيراً ؛ خداوندا ! اين ها خاندان من هستند ، پليدي را از آن ها دور كن و از هر آلودگي پاكشان گردان » و در اين جا آيه ي ( انما يريد الله ) نازل شد . من گفتم آيا من هم با شما هستم اي رسول خدا ! فرمود : « انك الي خير ؛ تو بر خير و نيكي هستي » ( اما در زمره ي اين گروه نيستي ) . ( 1 )

و نيز « ثعلبي » خود از « عايشه » چنين نقل مي كند : هنگامي كه از او درباره ي جنگ جمل و دخالت او در آن جنگ ويرانگر سؤال كردند ( با تأسف ) گفت : اين يك تقدير الهي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مجمع البيان / ج 8 / ص 559 ـ 560 .


456


بود ! و هنگامي كه درباره ي علي ( عليه السلام ) از او سؤال كردند چنين گفت : تسئلني عن احب الناس كان الي رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) و زوج احب الناس كان الي رسول الله لقد رأيت علياً و فاطمة و حسناً و حسيناً عليهم السلام و جمع رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) بثوب عليهم ثم قال : « اللهم هؤلاء اهلبيتي و حامتي فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيراً » ، فقلت يا رسول الله انا من أهلك قال تنحي فانك الي خير ؛ آيا از من درباره ي كسي سؤال مي كني كه محبوب ترين مردم نزد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بود و از كسي مي پرسي كه همسر محبوب ترين مردم نزد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بود ، من با چشم خود علي و فاطمه و حسن و حسين را ديدم كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آن ها را در زير لباسي جمع كرده بود و فرمود : « خداوندا ! اين ها خاندان من هستند و حاميان من ، رجس را از آن ها ببر و از آلودگي ها پاكشان فرما » ، من عرض كردم اي رسول خدا ! آيا من هم از آن ها هستم ؟ فرمود : دور باش ، تو بر خير و نيكي هستي ( اما جزء اين جمع نمي باشي . ( 1 )

اين گونه روايات با صراحت مي گويد كه همسران پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به عنوان اهل بيت در اين آيه نيستند .

ب . روايات بسيار فراواني در مورد حديث كساء به طور اجمال وارد شده كه از همه ي آن ها استفاده مي شود پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) علي و فاطمه و حسن و حسين را فرا خواند ( يا به خدمت او آمدند ) پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) عبايي بر آن ها افكند و گفت : « خداوندا ! اين ها خاندان من هستند ، رجس و آلودگي را از آن ها دور كن ، در اين هنگام آيه ي ( انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس ) نازل گرديد . دانشمند معروف حاكم حسكاني نيشابوري در « شواهد التنزيل » اين روايات را به طرق متعدد از راويان مختلفي گردآوري كرده است . ( 2 )

در اين جا اين سؤال جلب توجه مي كند كه هدف از جمع كردن آن ها در زير كساء چه بوده است ؟ گويا پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مي خواسته است كاملا آن ها را مشخص كند و بگويد آيه ي فوق ، تنها درباره ي اين گروه است ، مبادا كسي مخاطب را در اين آيه تمام بيوتات

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مجمع البيان / ج 8 / ص 559 .

2 . شواهد التنزيل / ج 2 / ص 31 .


457


پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و همه ي كساني كه جزء خاندان او هستند بداند . حتي در بعضي از روايات آمده است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) سه بار اين جمله را تكرار كرد : « خداوندا ! اهل بيت من اين ها هستند ، پليدي را از آن ها دور كن ؛ اللهم هؤلاء اهلبيتي و خاصتي فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيراً » .

ج . در روايات فراوان ديگري مي خوانيم : بعد از نزول آيه ي فوق پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مدت شش ماه هنگامي كه براي نماز صبح از كنار خانه ي فاطمه ( عليها السلام ) مي گذشت صدا مي زد : « الصلوة يا اهل البيت ! انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيراً ؛ هنگام نماز است اي اهل بيت ! خداوند مي خواهد پليدي را از شما اهل بيت دور كند و شما را پاك سازد » . اين حديث را حاكم حسكاني از « انس بن مالك » نقل كرده است . ( 1 )

در روايت ديگري كه از « ابوسعيد خدري » از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نقل شده مي خوانيم : پيامبر اين برنامه را تا هشت يا نه ماه ادامه داد . ( 2 ) اين نكته قابل توجه است كه تكرار اين مسأله در مدت شش يا هشت يا نه ماه به طور مداوم در كنار خانه ي فاطمه ( عليها السلام ) براي اين است كه مطلب را كاملا مشخص كند تا در آينده ترديدي براي هيچ كس باقي نماند كه اين آيه تنها در شأن اين گروه نازل شده است ، به خصوص اين كه تنها خانه اي كه در ورودي آن در مسجد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) باز مي شد ، بعد از آن كه دستور داد درهاي خانه هاي ديگران به سوي مسجد بسته شود ، در خانه ي فاطمه بود و طبعاً هميشه جمعي از مردم به هنگام نماز اين سخن را در آن جا از پيامبر مي شنيدند .

با اين حال جاي تعجب است كه بعضي از مفسران اصرار دارند كه آيه مفهوم عامي دارد و همسران پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نيز در آن وارد هستند ، هر چند اكثريت علماي اسلام اعم از شيعه و اهل سنت آن را محدود به اين پنج تن مي دانند .

قابل توجه اين كه « عايشه » همسر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) كه طبق گواهي روايات اسلامي در بازگو كردن فضايل خود و ريزه كاري هاي ارتباطش با پيامبر چيزي فرو گذار نمي كرد اگر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شواهد التنزيل / ج 2 / ص 11 .

2 . شواهد التنزيل / ج 2 / ص 28 ـ 29 .


458


اين آيه شامل او مي شد ، قطعاً در لا به لاي سخنانش به مناسبت هايي از آن سخن مي گفت در حالي كه هرگز چنين سخني از او نقل نشده است .

د . روايات متعددي از « ابوسعيد خدري » صحابي معروف نقل شده كه با صراحت گواهي مي دهد اين آيه تنها درباره ي همان پنج تن نازل شده است ؛ نزلت في خمسة : في رسول الله و علي و فاطمه و الحسن و الحسين ( عليهم السلام ) ( 1 ) . اين روايات به قدري زياد است كه بعضي از محققين آن را متواتر مي دانند .

از مجموع آن چه گفتيم چنين نتيجه مي گيريم كه احاديثي كه دلالت بر انحصار آيه به پنج تن مي كند به قدري زياد است كه جاي ترديد در آن باقي نمي گذارد تا آن جا كه در شرح « احقاق الحق » بيش از هفتاد منبع از منابع معروف اهل سنت گردآوري شده و منابع شيعه در اين زمينه از هزار هم مي گذرد . نويسنده ي كتاب « شواهد التنزيل » كه از علماي معروف برادران اهل سنت است بيش از 130 حديث در اين زمينه نقل كرده است .

از همه ي اين ها گذشته پاره اي از همسران پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در طول زندگي خود به كارهايي دست زدند كه هرگز با مقام معصوم بودن سازگار نيست مانند ماجراي جنگ جمل كه قيامي بود بر ضدّ امام وقت كه سبب خونريزي فراواني گرديد و به گفته ي بعضي از مورخان تعداد كشتگان اين جنگ به هفده هزار نفر بالغ مي شد .

بدون شك اين ماجرا به هيچ وجه قابل توجيه نيست و حتي مي بينيم كه خود عايشه نيز بعد از اين حادثه اظهار ندامت مي كند كه نمونه اي از آن در بحث هاي پيشين گذشت .

عيب جويي كردن « عايشه » از « خديجه » كه از بزرگ ترين و فداكارترين و بافضيلت ترين زنان اسلام است در تاريخ اسلام مشهور است . اين سخن به قدري بر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ناگوار آمد كه از شدت غضب مو بر تنش راست شد و فرمود : به خدا سوگند كه هرگز همسري بهتر از او نداشتم ، او زماني ايمان آورد كه مردم كافر بودند و زماني اموالش را در اختيار من گذاشت كه مردم همه از من بريده بودند ! ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شواهد التنزيل / ج 2 / ص 25 .

2 . نمونه / ج 17 / ص 298 .


459


5 . اراده ي الهي در اين جا تكويني است يا تشريعي ؟

در لا به لاي تفسير آيه ، اشاره اي به اين موضوع داشتيم كه « اراده » در جمله ي ( انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس ) اراده ي تكويني است نه تشريعي . براي توضيح بيشتر بايد يادآور شويم كه منظور از اراده ي تشريعي همان اوامر و نواهي الهي است . براي مثال خداوند از ما نماز و روزه و حج و جهاد خواسته ، اين اراده ي تشريعي است . معلوم است كه اراده ي تشريعي به افعال ما تعلق مي گيرد نه افعال خداوند ، در حالي كه در آيه ي فوق متعلق اراده افعال خدا است . مي فرمايد : خدا اراده كرده است كه پليدي را از شما ببرد ، بنابراين چنين اراده اي بايد تكويني باشد و مربوط به خواست خداوند در عالم تكوين .

افزون بر اين ، مسأله ي « اراده ي تشريعي » نسبت به پاكي و تقوا انحصار به اهل بيت ( عليهم السلام ) ندارد ؛ زيرا خدا به همه دستور داده است پاك و باتقوا باشند ، و اين مزيتي براي آن ها نخواهد بود ؛ زيرا همه ي مكلفان مشمول اين فرمانند . ( 1 )

به هر حال اين موضوع يعني اراده ي تشريعي نه تنها با ظاهر آيه سازگار نيست كه با احاديث گذشته به هيچ وجه تناسبي ندارد ؛ زيرا همه ي اين احاديث سخن از يك مزيت والا و ارزش مهم ويژه مي كند كه مخصوص اهل بيت ( عليهم السلام ) است . اين نيز مسلم است كه « رجس » در اين جا به معناي پليدي ظاهري نمي باشد ، بلكه اشاره به پليدي هاي باطني است و اطلاق اين كلمه هرگونه انحصار و محدوديت را در شرك و كفر و اعمال منافي عفت و مانند آن نفي مي كند ، و همه ي گناهان و آلودگي هاي عقيدتي و اخلاقي و عملي را شامل مي شود .

نكته ي ديگري كه بايد به دقت متوجه آن بود اين است كه اراده ي تكويني كه به معناي خلقت و آفرينش است ، در اين جا به معناي مقتضي است نه علت تامه ، تا موجب جبر و سلب اختيار گردد .

توضيح اين كه : مقام عصمت به معناي يك حالت تقواي الهي است كه به امداد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مجمع البيان / ج 8 / ص 560 ؛ نمونه / ج 17 / ص 303 .


460


پروردگار در پيامبران و امامان ايجاد مي شود ، اما با وجود اين حالت ، چنان نيست كه آن ها نتوانند گناه كنند ، بلكه قدرت اين كار را دارند و با اختيار خود از گناه چشم مي پوشند . درست همانند يك طبيب بسيار آگاه كه هرگز يك ماده ي بسيار سمي را كه خطرات جدي آن را مي داند نمي خورد با اين كه قدرت بر اين كار دارد ، اما آگاهي ها و مبادي فكري و روحي او سبب مي شود كه با ميل و اراده ي خود از اين كار چشم بپوشد .

اين نكته نيز لازم به يادآوري است كه اين تقواي الهي موهبت ويژه اي است كه به پيامبران داده شده نه به ديگران ، ولي بايد توجه داشت كه خداوند اين امتياز را به خاطر مسؤوليت سنگين رهبري به آن ها داده ، بنابراين امتيازي است كه بهره ي آن عايد همگان مي شود و اين عين عدالت است ، درست مانند امتياز خاصي است كه خداوند به پرده هاي ظريف و بسيار حساس چشم داده كه تمام بدن از آن بهره مي گيرد .

از اين گذشته به همان نسبت كه پيامبران امتياز دارند و مشمول مواهب الهي هستند ، مسؤوليتشان نيز سنگين است و يك ترك اولاي آن ها معادل يك گناه بزرگ افراد عادي است ، و اين مشخص كننده ي خطّ عدالت است . نتيجه اين كه اين اراده ي تكويني است در سر حد يك مقتضي ( نه علت تامه ) و در عين حال نه موجب جبر است و نه سلب مزيت و افتخار . ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نمونه / ج 17 / ص 303 .


461


ــــــــ 19 ــــــــ

داستان مباهله

( فمن حاجّك فيه من بعد ما جاءك من العلمِ فقُلْ تعالوا ندعُ أبناءنا و أبناءكم و نساءنا و نساءكم و أنفسنا و أنفسكم ثمّ نبتهلْ فنجعل لعنت الله علي الكاذبين * انّ هذا لهو القصص الحقّ و ما من إله إلاّ اللهُ و إنّ الله لهو العزيز الحكيم * فإن تولّوا فإنّ الله عليم بالمفسدين ) ( 1 )

ترجمه

هر گاه بعد از علم و دانشي كه ( درباره ي مسيح ) به تو رسيده ، ( باز ) كساني با تو به محاجّه و ستيز برخيزند ، به آن ها بگو : « بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم ، شما هم فرزندان خود را ؛ ما زنان خويش را دعوت نماييم ، شما هم زنان خود را ؛ ما از نفوس خود دعوت كنيم ، شما هم از نفوس خود ؛ آن گاه مباهله كنيم ؛ و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم . » ( 61 ) اين همان سرگذشت واقعي ( مسيح ) است . ( و ادعاهايي همچون الوهيت او يا فرزند خدا بودنش ، بي اساس است ) و هيچ معبودي ، جز خداوند يگانه نيست و خداوند توانا و حكيم است . ( 62 ) اگر ( با اين همه شواهد روشن ، باز هم از پذيرش حق ) روي گردانند ، ( بدان كه طالب حق نيستند ؛ و ) خداوند از مفسده جويان ، آگاه است . ( 63 )

معناي واژه ها

1 . حاجّك : محاجّه به معناي حجت و دليل آوردن در برابر يكديگر است .

2 . تعالوا : اسم فعل و مفرد آن « تعال » يعني بياييد . اصل آن علو است كه به معناي بالا رفتن است .

3 . نبتهل : ابتهال به معناي لعن كردن يا دعا كردن براي هلاكت و نابودي است .

4 . قصص : اين كلمه مفرد و به معناي قصّه است و در اصل از ماده ي « قصّ » به معناي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . آل عمران / 61 ـ 63 .


462


جستجو كردن چيزي است . تلافي كردن خون ريخته شده را قصاص مي گويند . زيرا به وسيله ي آنْ حق صاحبان خون جستجو شده است . ( 1 )

شأن نزول

هنگامي كه پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) نصاري را به مباهله دعوت كرد ، نمايندگان مسيحيان نجران از وي يك روز مهلت خواستند و چون با بزرگان خود مشورت كردند ، اسقف آنان گفت : فردا بنگريد اگر محمد ( صلّي الله عليه وآله ) با اهل و فرزند خود آمد ، از مباهله پرهيز كنيد و اگر با اصحاب خود آمد ، مباهله كنيد كه كاري از او ساخته نيست .

فردا صبح هنگامي كه پيامبر را با اهل بيت خود ديدند ، آن حضرت به درخواست آنان اهل بيت خود را معرفي كرد و دو زانو نشست . اسقف گفت : به خدا قسم اين مرد مانند انبيا نشسته و حاضر به مباهله نشدند . سيّد كه بزرگ نصاري بود ، به اسقف گفت : اي ابا حارثه ! جلو برو و مباهله كن . او گفت : به خدا سوگند او را آماده ي مباهله مي بينم ، مي ترسم راستگو باشد و اگر مباهله كنم ، يك نصراني زنده نخواهد ماند .

آن گاه گفت : چهره هايي مي بينم كه اگر از خدا بخواهند كه كوه ها را از جاي بكند ، البته خواهد شد و با او مباهله نكنيد كه هلاك خواهيد شد . در نتيجه حاضر به مصالحه شدند و به شرايط ذمه تن در دادند . سپس پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : قسم به آن كس كه جانم در دست اوست ، اگر با من مباهله مي كردند ، همگي به صورت بوزينه و خنزير در مي آمدند و بيابان بر آن ها وادي آتش مي شد . ( 2 )

تفسير

( فمن حاجّك فيه من بعد ما جاءك من العلم ) ؛ اين آيه به دنبال آيات قبل و استدلالي كه بر نفي الوهيت مسيح ( عليه السلام ) در آن ها شده بود ، به پيامبر دستور مي دهد : اگر بعد از اين علم و دانشي كه به تو رسيد ، باز اشخاصي به محاجه و ستيز با تو برخيزند ، از آن ها

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مجمع البيان / ج 2 / ص 761 ؛ مفردات راغب .

2 . مجمع البيان / ج 2 / ص 762 .


463


دعوت به مباهله كن و به آن ها بگو : ما فرزندان خود را دعوت مي كنيم ، شما هم فرزندان خود را ، ما زنان خود را فرا مي خوانيم ، شما نيز زنان خود را و نيز ما از نفوس خود دعوت مي كنيم ، شما هم از نفوس خود دعوت كنيد ؛ آن گاه مباهله و تضرّع مي كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار مي دهيم .

ناگفته پيداست منظور از مباهله اين نيست كه اين افراد جمع شوند و نفرين كنند و سپس پراكنده گردند . زيرا چنين عملي به خودي خود هيچ گونه تأثيري ندارد ، بلكه مراد اين است كه دعا و نفرين اثر خود را عملا آشكار سازد و دروغگو فوراً به عذابي گرفتار شود .

در آيه ي بعد مي فرمايد : آن چه در باره ي داستان عيسي ( عليه السلام ) براي تو شرح داديم ، واقعيتي است كه از طرف پروردگار بر تو نازل شده است . بنابراين ، ادعاهايي كه درباره ي الوهيت مسيح ( عليه السلام ) مي كردند يا او را فرزند خدا مي دانستند ، همگي بي اساس است ، سپس براي تأكيد اضافه مي كند : آن كس كه سزاوار پرستش است ، فقط خداوند عزيز و حكيم است .

( و ما من اله الاّ الله ) ؛ يعني هيچ كس از شما استحقاق نام خدايي ندارد مگر الله و عيسي ( عليه السلام ) چنان كه نصاري گمان كرده اند ، خدا نيست ، بلكه رسول خدا و بنده اوست .

سپس مي فرمايد : اگر از پيروي تو و تصديق سخنان و براهين و بيّناتي كه بر آن ها اقامه كردي ، اعراض كردند ، خداوند فاسدان و فتنه جويان را مي شناسد ؛ ( فان تولّوا فانّ الله عليم بالمفسدين ) و آن ها را به فسادشان كيفر خواهد داد . اين آيه براي ترساندن از عذاب است ، و گرنه خداوند صالح و فاسد را مي شناسد . ( 1 )

نكته ها

1 . تحقق نسب از طريق فرزندان دختر

بر پايه ي آيه ي شريفه ، به فرزندان دختر نيز حقيقتاً « ابن » گفته مي شود ، بر خلاف آن چه در جاهليت مرسوم بود كه تنها فرزندان پسر را فرزند خود مي دانستند و مي گفتند : « بنونا بنو أبناءنا و بناتنا ، بنوهنّ أبناء الرّجال الأباعد » ؛ يعني فرزندان ما تنها پسر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . مجمع البيان / ج 2 / ص 765 ؛ نمونه / ج 2 / ص 439 .


464


زاده هاي ما هستند ، اما دختر زاده هاي ما فرزندان مردان بيگانه محسوب مي شوند ، نه فرزندان ما ؛ ليكن اسلام اين طرز تفكر را به شدّت درهم كوبيد .

در قرآن درباره ي فرزندان ابراهيم مي خوانيم : ( و من ذرّيّته داود و سليمان و أيّوب و يوسف و موسي و هارون و كذلك نجزي المحسنين * و زكريا و يحيي و عيسي و الياس كلّ من الصّالحين ) ؛ در اين آيه حضرت مسيح ( عليه السلام ) از فرزندان ابراهيم شمرده شده ، با آن كه فرزند دختري او بود و در رواياتي كه از طرق شيعه و سني درباره ي امام حسن و امام حسين وارد شده ، اطلاق كلمه ي « ابن رسول الله » كراراً ديده مي شود . ( 1 )

2 . اهتمام پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به مباهله

گرچه مباهله ظاهراً ميان رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) و مردان نصاري واقع شده است ؛ ليكن آن حضرت فرزندان و زنان را هم در دعوت خود وارد ساخت تا دلالت بيشتري بر صدق شخص دعوت كننده يعني شخص پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) داشته باشد و شمارش تفصيلي آنان نشانه ي ديگري بر اعتماد شخص داعي به مباهله است . زيرا با اين دلالت گويا گفته است : بايد دو جمعيت با هم مباهله كنند تا هر دسته كه بر غير حق بودند ، لعنت الهي همه ي آن ها را شامل و اساساً ريشه ي معاندان از بيخ و بن كنده شود .

بنابراين ، صدق كلام توقفي بر كثرت فرزندان و زنان ندارد . زيرا منظور اصلي از مباهله هلاكت يكي از دو طرف است و تمامي مفسران و اهل حديث بر اين معنا اتفاق دارند و تاريخ هم آن را تأييد كرده است كه رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) غير از حضرت علي و فاطمه و حسن و حسين ( عليهم السلام ) شخص ديگري را به همراه خود نياورد . ( 2 )

3 . ادعا و مباهله گروهي

كاربرد كلمه ي « فنجعل » به جاي « فنسأل » اشاره بر جزمي بودن دعا و مردود نشدنش است ؛ به گونه اي كه امتياز حق و باطل از آن جا روشن و بر آن مبتني مي گردد . پرواضح است كه الف و لام در « الكاذبين » جنبه ي عهدي دارد ، نه آن كه براي استغراق يا جنس باشد . زيرا مرادْ قرار دادن لعنت بر تمام كاذب ها يا جنس كاذب نيست ، بلكه مقصود

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نمونه / ج 2 / ص 445 .

2 . الميزان / ج 3 / ص 223 .


465


قرار لعنت بر كاذباني است كه در يكي از دو طرف محاجه واقع شده اند ؛ يك طرف پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) و اهل بيتش و طرف ديگر نصارايي كه براي احتجاج آمده بودند .

آري ! اگر مباهله ميان شخص پيامبر و جماعت نصاري بود ؛ يعني يكي از دو طرف مفرد و طرف ديگر جمع بود ، بايد با لفظي از آن تعبير شود كه قابل اطلاق بر مفرد و جمع باشد ، مثل آن كه بگويد : « فنجعل لعنة الله علي من كان كاذباً » . پس كاربرد « الكاذبين » كه تنها بر جمع صادق است نشان مي دهد كه هر دو طرف مباهله داراي جمعيتي بودند . همچنين كساني كه براي مباهله حاضر شدند ، همگي شريك در دعوي بودند . زيرا كذب و دروغ هنگامي تصور دارد كه دعوايي در ميان باشد . ( 1 )

4 . مباهله ، حكم عمومي

ترديدي نيست كه آيه ي فوق دستور كلّي براي دعوت به مباهله به مسلمانان نمي دهد ، بلكه روي سخن تنها با پيامبر اسلام ( صلّي الله عليه وآله ) است ، ولي اين موضوع مانع از آن نخواهد بود كه مباهله در برابر مخالفان حكمي عمومي باشد و افراد باايمان كه از تقوا و خداپرستي كامل برخوردارند ، به هنگام لجاجت دشمنان در برابر استدلال هاي آنان ، دعوت به مباهله كنند .

از رواياتي كه در منابع اسلامي نقل شده ، عموميت اين حكم استفاده مي شود . امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : اگر سخنان حق شما را مخالفان نپذيرفتند ، آن ها را به مباهله دعوت كنيد راوي مي گويد : سؤال كردم كه چگونه مباهله كنم ؟ فرمود : خود را سه روز اصلاح اخلاق كن و گمان مي كنم كه فرمود سه روز روزه بگير و غسل كن و با كسي كه مي خواهي مباهله كني ، به صحرا برو . انگشتان دست راستت را در انگشتان راست او بيفكن و از خودت آغاز كن و بگو : خداوندا ! تو پروردگار آسمان هاي هفت گانه و زمين هاي هفت گانه اي و آگاه از اسرار نهان هستي و رحمان و رحيمي ، اگر مخالف من حقّي را انكار كرده و ادعاي باطلي دارد ، بلايي را از آسمان بر او بفرست . چيزي نخواهد گذشت كه نتيجه ي اين دعا آشكار خواهد شد .

سپس فرمود : به خدا سوگند ! هرگز كسي را نيافتم كه حاضر باشد با من مباهله كند . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الميزان / ج 3 / ص 224 .

2 . نور الثقلين / ج 1 / ص 351 ؛ نمونه / ج 2 / ص 447 .


466


5 . پاسخ به يك پرسش

سؤال : چگونه ممكن است منظور از « أبناءنا » ( فرزندان ما ) حسن و حسين ( عليهم السلام ) باشد ، با آن كه « أبناء » جمع است و جمع بر دو نفر اطلاق نمي شود و نيز چگونه « أنفسنا و نساءنا » كه جمع هستند ، بر علي و فاطمه اطلاق شده ، با اين كه آن ها تنها هستند ؟

پاسخ : الف . احاديث فراواني از فريقين نقل شده كه مقصود از آيه ي شريفه اهل بيت ( عليهم السلام ) هستند . ب . اطلاق جمع بر مفرد يا بر تثنيه در قرآن كريم و غير آن نظاير ديگري هم دارد . توضيح اين كه : گاهي هنگام بيان يك قانون يا تنظيم عهدنامه حكم به صورت كلي و به صيغه ي جمع آورده مي شود ، مثلا در عهدنامه چنين مي نويسند : مسؤول اجراي آن امضاكنندگان عهدنامه و فرزندان آن ها هستند ، با آن كه ممكن است يكي از دو طرف تنها يك يا دو فرزند داشته باشد . اين موضوع هيچ گونه تنافي با تنظيم قانون به صورت جمع ندارد .

به عبارت ديگر ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) موظف بود طبق قراردادي كه با نصاراي نجران بسته بود ، همه ي فرزندان و زنان خود را بياورد ، ولي اين ها مصداقي جز دو فرزند و يك زنومرد نداشتند .

افزون بر اين ، در آيات قرآن گاهي صيغه ي جمع اطلاق شده ، اما مصداق آن منحصر به يك فرد است ، مانند نعيم بن مسعود كه در آيه ي شريفه بر او كلمه ي ناس اطلاق شده است ؛ ( الّذين قال لهم النّاس انّ النّاس قد جمعوا لكم ) ( 1 ) و مانند حيّ بن أخطب كه كلمه ي « الّذين » در آيه ي ( لقد سمع الله قول الّذين قالوا انّ الله فقير و نحن أغنياء ) ( 2 ) بر او اطلاق شده است . ( 3 )

6 . در كتاب غاية المرام از صحيح مسلم در باب فضايل علي بن أبي طالب چنين نقل كرده است : روزي معاويه به سعد ابن ابي وقاص گفت : چرا ابوتراب را سبّ و دشنام نمي گويي ؟ وي گفت : ويژگي هاي سه گانه اي كه پيامبر درباره ي علي ( عليه السلام ) فرمود ، مرا از اين كار منصرف ساخت . يكي از آن ها هنگامي بود كه آيه ي مباهله نازل گرديد و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) تنها از فاطمه و حسن و حسين و علي ( عليهم السلام ) دعوت كرد و سپس فرمود : « اللهمّ هؤلاء

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . آل عمران / 173 .

2 . آل عمران / 181 .

3 . نمونه / ج 2 / ص 444 .


467


أهلي » ؛ خدايا اين ها خالصان نزديك من هستند .

مفسران و محدثان در نزول اين آيه درباره ي اهل بيت اتفاق نظر دارند . امام رضا ( عليه السلام ) فرمود : « خداوند پاكان بندگان خود را در آيه ي مباهله مشخص ساخته است و به پيامبرش چنين دستور داد : ( فمن حاجّك . . . ) و به دنبال نزول اين آيه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) علي و فاطمه و حسنين را با خود به مباهله برد . اين مزيتي است كه هيچ كس در آن بر اهل بيت پيشي نگرفته است و فضيلتي است كه هيچ انساني به آن نرسيده و شرفي است كه قبل از آن هيچ كس از آن برخوردار نبوده است » . ( 1 )

7 . يك سند زنده براي عظمت اهل بيت ( عليهم السلام )

رشيد رضا مي گويد : همه ي اين روايات از طرق شيعه است و هدف آن ها مشخّص است و آن ها چنان در نشر و ترويج اين احاديث كوشيده اند كه موضوع را بر بسياري از دانشمندان اهل تسنن مشتبه ساخته اند ( 2 ) ؛ ولي مراجعه به منابع اصيل اهل تسنن نشان مي دهد كه بسياري از طرق اين احاديث به كتب شيعه منتهي نمي شود و اگر ورود اين احاديث را از طرق اهل تسنن انكار كنيم ، ساير احاديث و كتاب هاي آنان نيز از درجه ي اعتبار خواهد افتاد .

به قسمتي از روايات موجود در كتب اهل تسنن توجه فرماييد : قاضي نور الله شوشتري مي گويد : مفسران در اين مسئله اتفاق نظر دارند كه « أبناءنا » در آيه ي شريفه اشاره به حسن و حسين و « نساءنا » اشاره به فاطمه و « أنفسنا » اشاره به علي ( عليه السلام ) است . ( 3 )

سپس در پاورقي كتاب مزبور سخن صريح شصت نفر از بزرگان اهل سنت را نقل مي كند كه آيه ي مباهله درباره ي اهل بيت نازل شده است و نام آن ها و مشخصات كتب آنان را از صفحه ي 46 تا صفحه ي 76 مشروحاً آورده است ؛ مانند ( صحيح مسلم / ج 7 / ص 120 ) ، مسند احمد / ج 1 / ص 185 ) ، ( تفسير طبري / ج 3 / ص 192 ) ، ( مستدرك حاكم / ج 3 / ص 150 ) ، ( دلائل النبوة حافظ ابو نعيم اصفهاني / ص 297 ) ، ( اسباب النزول

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نور الثقلين / ج 1 / ص 349 ؛ برهان / ج 1 / ص 290 .

2 . المنار / ج 3 / ص 322 .

3 . احقاق الحق / ج 3 / ص 46 .


468


نيشابوري / ص 74 ) ، ( تفسير كبير فخر رازي / ج 8 / ص 85 ) ، ( تذكرة الخواص ابن جوزي / ص 17 ) ، ( تفسير بيضاوي / ج 2 / ص 22 ) ، ( روح المعاني / ج 3 / ص 167 ) ، ( تفسير الجواهر / ج 2 / ص 120 ) ، ( كشاف / ج 1 / ص 193 ) ، ( الاصابة / ج 2 / ص 503 ) ، ( فصول المهمه / ص 108 ) ، ( الجامع أحكام القرآن / ج 3 / ص 104 ) . ( 1 )

8 . قطعي بودن داستان مباهله

داستان مباهله نزد اهل بيت ( عليهم السلام ) و صحابه و علماي اماميه امري قطعي است ، به گونه اي كه در استدلال ها و احتجاج هاي ائمه مكرر بازگو مي شد . امير المؤمنين ( عليه السلام ) نيز در بيان فضايل خود به آيه ي مباهله استدلال مي فرمود .

زمخشري كه از متفكران معتزله است ، در ذيل آيه ي مباهله مي گويد : « و فيه دليل و لا شيء أقوي منه علي فضل اصحاب الكساء ( عليهم السلام ) و فيه برهان واضح علي صحّة نبوة النّبي ( صلّي الله عليه وآله ) لانّه لم يرو احد من موافق و لا مخالف انّهم اجابوا الي ذلك » ( 2 ) . فخر رازي كه از متفكران اشاعره است ، مي گويد : « و اعلم انّ هذه الرواية كالمتفق علي صحّتها بين أهل التفسير و الحديث » ( 3 ) . طبري نيز مي گويد : شعبي نام علي ( عليه السلام ) را در داستان مباهله نياورده است ، آيا ايشان در قصه ي مباهله نبوده است ، چنان كه مغيره نقل كرده است ؛ « أو لسوء رأي بني أمية في عليّ فيه » . ( 4 )

9 . اعتراض ناخود آگاه

بر پايه ي اين آيه حضرت علي ( عليه السلام ) افضل از همه ي پيامبران جز پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) است و منظور از « أنفسنا » خود پيامبر نيست . زيرا او مردم را به خويش دعوت نمي كند ، بلكه مراد حضرت علي ( عليه السلام ) است و اين مطلب اتفاقي است كه حضرت علي ( عليه السلام ) مانند خود پيامبر است و همانندي اقتضا دارد كه در جميع جهات ( كمالات علمي و عملي ) مانند پيامبر باشد ، جز موارد خاص مانند نبوت .

از سوي ديگر اجماعي است كه حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) از همه ي انبيا افضل است . حضرت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نمونه / ج 2 / ص 440 .

2 . كشاف / ج 1 / ص 370 .

3 . تفسير كبير / ج 8 / ص 80 .

4 . تفسير طبري / ج 3 / ص 211 .


469


علي ( عليه السلام ) كه همانند پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) است ، از همه ي انبيا افضل است .

مؤيّد اين استدلال حديثي است كه موافق و مخالف آن را از پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) نقل كرده اند ؛ « من أراد أن يري آدم في علمه و نوحاً في طاعته و ابراهيم في خلّته و موسي في هيبته و عيسي في صفوته ، فلينظر الي علي ابن ابي طالب ( عليه السلام ) » . ( 1 )

10 . پاسخي دندان شكن

در سؤالات مأمون از حضرت رضا ( عليه السلام ) نقل شده كه مأمون به حضرت گفت : دليل بر خلافت جدّت علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) چيست ؟ فرمود : آيه ي ( . . . أنفسنا ) . منظورش آن است كه در اين آيه خدا نفس علي ( عليه السلام ) را مانند نفس پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) قرار داده است . مأمون گفت : اگر « نساءنا » نباشد ! منظورش آن است كه كلمه ي « نساءنا » در آيه دليل است كه مقصود از « انفسنا » مردها هستند و در آن صورت فضيلتي براي علي ( عليه السلام ) نيست . حضرت سخن او را با وجود كلمه ي « أبناءنا » رد كرد و فهماند كه اگر منظور از « انفسنا » مردها بود ، ديگر ذكر « أبناءنا » مورد نداشت . زيرا « أنفسنا » شامل « ابناءنا » نيز مي شد . ( 2 )

11 . پنداري ناصواب

بعضي از مفسران اهل سنّت درباره ي آيه ي شريفه ي مباهله چنين گفته اند : روايات متفق است كه پيامبر براي مباهله ، علي و فاطمه و دو فرزندانشان را اختيار كرد ؛ يعني كلمه ي « نساءنا » را بر فاطمه ( عليها السلام ) و كلمه ي « أنفسنا » را بر علي ( عليه السلام ) حمل مي كنند . مصادر اين روايات شيعه هستند و مقصد آنان هم روشن است . آنان تا جايي كه توانسته اند در ترويج اين روايات كوشش كرده اند ، به گونه اي كه مطلب بر بسياري از اهل سنت هم مشتبه شده است .

متأسفانه واضعان اين روايات به خوبي از عهده ي تطبيق آن با آيه ي شريفه برنيامده اند . زيرا روشن است كه يك فرد عرب هيچ گاه كلمه ي « نساءنا » را نمي گويد كه از آن دختر خودش را اراده كند ، به ويژه كه داراي زنان متعدّدي باشد .

در پاسخ بايد گفت : اين كه مي گويد : مصادر اين روايات شيعه هستند . . . و مطلب بر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . تفسير كبير / ج 8 / ص 81 .

2 . الميزان / ج 3 / ص 230 .


470


بسياري از اهل سنت مشتبه شده ، كاش مي دانستيم منظورش از آن روايات كدام است ؟ آيا همين روايات فراواني است كه اهل حديث متفقاً آن ها را نقل كرده و بدون چون و چرا تلقّي به قبول كرده اند ؟ از طرفي هم ارباب جوامع چون مسلم و ترمذي در صحيحشان ثبت كرده و اهل تاريخ نيز وقوع آن را تأييد كرده اند ؟

افزون بر اين ، مقصودش از شيعه اي كه مصادر آن رواياتند ، چه كساني هستند ؟ آيا منظورش همان كساني است كه سلسله ي سند آن روايات به آنان منتهي مي شود ؛ يعني سعد بن ابي وقاص و جابر بن عبد الله و عبد الله بن عباس و ديگر صحابه ؟ يا مرادش تابعاني است كه آن روايات را از همان صحابه گرفته و براي ما نقل كرده اند ؛ چون ابوصالح ، كلبي ، شعبي ، سدّي و مانند آن ؟

عجبا ! چون اين دسته از صحابه و تابعانْ رواياتي را كه بر طبق هواي نفس محمد عبده و رشيد رضا نبوده ، نقل كرده اند ، شيعه شده و از زمره ي اهل سنت خارج شده اند ! اما اين كه مي گويد : كلمه ي « نساءنا » را بر فاطمه و كلمه ي « أنفسنا » را بر علي حمل مي كنند ؛ يعني شيعه مي گويند كه لفظ « نساءنا » و « أنفسنا » اطلاق شده و از آن فاطمه و علي اراده شده است . گفتني است : ايشان بد فهميده و راه را خطا رفته است . چون كسي نمي گويد در آيه ي شريفه مراد از « نساءنا » و « أنفسنا » فاطمه ( عليها السلام ) و علي ( عليه السلام ) است ، بلكه منظور آن است كه چون رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) در مقام امتثال جز فاطمه ( عليها السلام ) و علي ( عليه السلام ) را نياورد ، پس روشن مي شود كه فاطمه تنها مصداق « نساءنا » و علي هم تنها مصداق « أنفسنا » است . همچنين حسن و حسين ( عليهما السلام ) تنها مصداق « أبناءنا » هستند .

خلاصه اين كه : مرادْ بيان مصداق كلمه است ، نه معناي لفظ آن . به تعبير ديگر ، وي مفهوم را به مصداق اشتباه كرده است . ( 1 )

12 . شبهه اي درباره ي كلمه ي « نساءنا »

مؤلف المنار با اين كه در مهد ادبيات عرب پرورش يافته است ، مي گويد : هيچ عرب فصيحي « نساء » را بر دختر اطلاق نمي كند . عرب ، دختر را « بنت » مي نامد . ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . الميزان / ج 3 / ص 235 .

2 . المنار / ج 3 / ص 322 .


471


اين ادعا بي اساس است . زيرا قرآن كريم در بسياري از موارد كلمه ي « نساء » را به معناي دختران در مقابل پسران به كار برده است و شايد سرّ اين كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نفرمود : « پسران و دخترانمان را مي آوريم » ، حفظ عفاف باشد .

قرآن كريم درباره ي ارث برادر و خواهر مي فرمايد : ( يوصيكم الله في أولادكم للذّكر مثل حظّ الأنثيين فان كنّ نساء فوق اثنتين فلهنّ ثلثاً ما ترك . . . ) ( 1 ) و نيز مي فرمايد : ( . . . و إن كانوا إخوة رجالا و نساء فللذّكر مثل حظّ الأنثيين . . . ) ( 2 ) . كلمه ي « نساء » هم در زن مقابل شوهر به كار رفته است ، مانند : ( يا نساء النّبي . . . ) ( 3 ) هم زن در مقابل مرد ، مانند : ( إنّكم لتأتون الرّجال شهوة من دون النّساء بل أنتم قوم مسرفون ) ( 4 ) و ( . . . للرّجال نصيب مما اكتسبوا و للنّساء نصيب ممّا اكتسبن ) ( 5 ) و هم به دختر در برابر پسر ، مانند : ( و إذ نجّيناكم من ءال فرعون يسومونكم سوء العذاب يذبّحون أبناءكم و يستحيون نساءكم ) ( 6 ) كه به معناي « يستحيون بناتكم » است . زيرا آل فرعون متعرّض زنان سالمند نبودند ، آنان كودكان پسر را مي كشتند و كودكان دختر را زنده نگاه مي داشتند .

افزون بر شواهد قرآني ، بيش از شصت كتاب از كتب رسمي و مورد قبول اهل سنت در تفسير اين آيه و بيان آن چه در خارج واقع شده است ، گفته اند : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در مقام امتثالِ « نساءنا » ، حضرت زهرا ( عليها السلام ) را به صحنه ي مباهله آورد .

پس كلمه ي « نساء » در جامع بين زن در مقابل شوهر ، زن در مقابل پدر ، زن در مقابل برادر ، زن در مقابل پسر و زن در مقابل مطلق مرد استعمال مي شود و استعمال نيز در قلمرو لفظ و معناست ، نه لفظ و مصداق و كسي كه خود قرآن ممثل است ، وقتي مصداق آن را مشخص مي كند ، هيچ گونه ترديدي در مراد از كلمه ي « نساءنا » باقي نمي ماند . ( 7 )

13 . شبهه ي ابن تيميّه در باره ي كلمه ي « أنفسنا »

ابن تيميّه درباره ي كلمه ي « أنفسنا » نيز گفته است : هيچ عرب فصيحي كلمه ي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نساء / 11 .

2 . نساء / 176 .

3 . احزاب / 30 ـ 32 .

4 . اعراف / 81 .

5 . نساء / 32 .

6 . بقره / 49 .

7 . محاضرات .


472


« أنفسنا » را به يك فرد حمل نمي كند ، بلكه به افراد يك قبيله يا يك جامعه كه در پاره اي امور هماهنگ و مرتبط هستند ، أنفسكم يا أنفسهم مي توان گفت يا نسبت به يكديگر « أنفسنا » مي گويند .

در حقيقت ، وي مي گويد : گرچه مصداق « أنفسنا » در اين آيه ، علي ( عليه السلام ) است ، اما اين معنا هيچ گونه امتيازي را ثابت نمي كند . زيرا هر فردي نسبت به جامعه ي هماهنگ با آنْ به منزله ي نفس است ، مانند : ( و اذ أخذنا ميثاقكم لاتسفكون دماءكم و لاتخرجون أنفسكم من دياركم ثمّ أقررتم و أنتم تشهدون * ثمّ أنتم هؤلاء تقتلون أنفسكم . . . ) ( 1 ) ؛ يعني از شما ( بني اسرائيل كه اهل يك نژاد و به منزله ي جان يكديگريد ) پيمان گرفتيم كه يكديگر را نكشيد و متواري نكنيد . اگر دو طايفه كه با يكديگر نسبت و ارتباطي ندارند با يكديگر جنگ كنند ، گفته نمي شود : خودتان را نكشيد .

در پاسخ به شبهه ي ابن تيميّه كه پس از او وارثانش آن را پي گيري كرده اند ، بايد گفت : اگر كلمه ي « أنفس » مطلق ذكر شود ، مثل : ( ثمّ أنتم هؤلاء تقتلون أنفسكم و تخرجون فريقاً منكم من ديارهم . . . ) ( 2 ) و نيز ( . . . فتوبوا الي بارئكم فاقتلوا أنفسكم . . . ) ( 3 ) به معناي مطلق رابطه ي قومي است ؛ اما اگر درباره ي كساني مثل « أبناء » و « نساء » كه نزديك ترين رابطه ي قومي با شخص را دارند ، جداگانه ذكر شود ، به معناي مطلق رابطه ي قومي نخواهد بود . زيرا در اين صورت ، جمله ي قل تعالوا ندع أنفسنا و أنفسكمكفايت مي كرد . زيرا رابطه ي پدري و پسري يا دختري از قوي ترين رابطه هاي قومي است .

پس تفصيلْ قاطع شركت است و نشان مي دهد كه منظور از أنفس مطلق رابطه ي قومي نيست ، وگرنه آن حضرت عمو نيز داشت و عمو از پسر عمو نزديك تر است ، با اين حال حضرت عمويش عباس بن عبدالمطلب را براي مباهله دعوت نكرد . ( 4 )

14 . نقد سخن آلوسي

آلوسي مي گويد : بدون ترديد آيه ي مباهله دلالت بر نبوّت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و فضيلت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بقره / 84 ـ 85 .

2 . بقره / 85 .

3 . بقره / 54 .

4 . محاضرات .


473


اهل بيت ( عليهم السلام ) دارد ، اما تلاش شيعيان بر اثبات خلافت علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) با استناد به اين آيه ناصواب است . زيرا منظور از « أنفسنا » علي ( عليه السلام ) نيست تا گفته شود ايشان به منزله ي نفس پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) است و به خلافت أولي است ، بلكه مراد از « أنفسنا » شخص رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) است و معنايش آن است كه ما خودمان را دعوت كنيم و از آن جا كه در عرف داماد را پسر مي خوانند ، « أبناءنا » شامل علي ( عليه السلام ) نيز مي شود .

بنابراين ، اگر اطلاقِ « ابن » به نوه ي دختري حقيقت باشد ، « أبناءنا » عموم المجاز خواهد بود و شامل فرد حقيقي يعني حسن و حسين ( عليهما السلام ) و فرد مجازي يعني علي ( عليه السلام ) خواهد بود و اگر اطلاق « ابن » بر نوه ي دختري مجاز باشد ، نيازي به عموم المجاز نخواهد بود . زيرا هر سه فرد مجازي هستند .

گاهي گفته مي شود : دعوت انسان از خودش صحيح نيست ؛ ليكن اين گونه سخن گفتن در محاورات عرفي رايج است . مانند : خودم را راضي كردم يا نفسم مرا به كاري دعوت كرد . قرآن كريم نيز مي فرمايد : ( فطوّعت له نفسه قتل أخيه . . . ) . پس ممكن است انسان خود را دعوت كند و آن چه طبرسي و ديگر علماي شيعه گفته اند كه منظور دعوت كردن خود نيست ، جز هذيان و تعصّب چيز ديگري نيست . ( 1 )

در پاسخ بايد گفت : هر چند استعمال اعمّ از حقيقت يا مجاز است ، ولي اصل اولي استعمال در معناي حقيقي است و استعمال لفظ در معناي مجازي نيازمند قرينه است . بنا بر اين ، در صورت عدم آگاهي از اين كه متكلّم معناي حقيقي را اراده كرده است يا مجازي را ، بايد لفظ را بر معناي حقيقي حمل كنيم .

اطلاق « ابن » بر داماد و دعوت از خود بر اساس معناي عرفي مجازي است و نمي توان لفظ را بر آن حمل كرد ، مگر آن كه قرينه اي بر مجاز بودن وجود داشته باشد و در اين جا نه تنها قرينه اي وجود ندارد ، بلكه شاهد بر معناي حقيقي نيز موجود است . زيرا « أنفسنا » در مقابل « أبناءنا » و « نساءنا » آمده است .

آلوسي همچنين مي گويد : اگر مراد شيعه آن است كه در زمان نزول قرآن علي بن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . روح المعاني / ج 3 / ص 189 .


474


ابي طالب ( عليه السلام ) خليفه بود ، اين معنا صحيح نيست . زيرا نزول قرآن كريم تا سال نهم هجري ادامه داشت و او تا آن زمان خليفه نبود و اگر منظور آن است كه ايشان در آينده خليفه خواهد شد ، كسي با اين سخن مخالف نيست . اختلاف در بلافصل بودن خلافت ايشان است كه آن را نيز بايد از راهي ديگر اثبات كرد . ( 1 )

پاسخ آن است كه شيعه نمي گويد : كلمه ي « أنفسنا » بالمطابقه بر خلافت حضرت امير المؤمنين ( عليه السلام ) دلالت مي كند تا گفته شود : آن حضرت در آن زمان خليفه نبوده است ! سخن شيعه آن است كه امير المؤمنين ( عليه السلام ) از همه ي مردم برتر و بالاتر است . زيرا به منزله ي جان رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) است و پس از رحلت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) كسي كه به منزله ي جان رسول خداست ، در امر خلافت با آن حضرت بر بيگانگان مقدّم است . ( 2 )

15 . ذكر انّ و لام و ضمير منفصل در : ( انّ هذا لهو القصص الحق ) كه هر يك مفيد تأكيدند ، براي پاكيزه ساختن نفس نبوي و تشجيع آن حضرت در امر مباهله است . ( 3 )

16 . استمداد از غيب بعد از به كارگيري توانايي هاي عادي است . اگر انسان به هدف خود ايمان داشت ، خود و نزديك ترين بستگانش را در معرض خطر قرار مي دهد . كسي كه منطق و استدلال و معجزه او را به پذيرش حق وادار نمي كند ، بايد او را تهديد به نابودي كرد . اگر شما محكم بايستيد ، دشمن به دليل باطل بودنش عقب نشيني مي كند . ( 4 )

طبق برخي از روايات روز مباهله 24 ذي الحجه و در بيرون شهر مدينه بود كه اكنون داخل شهر قرار گرفته و در آن محل مسجدي ساخته شده است كه اكنون به مسجد الاجابة معروف است و در مقابل بيمارستان الانصار قرار دارد . ( 5 )

17 . جمله ي : ( فانّ الله عليم بالمفسدين ) براي تهديد است و آوردن اسم ظاهر « بالمفسدين » به جاي ضمير « بهم » تنبيه بر اين است كه علت جزا و عقوبت آن ها فساد آنان است . همچنين نوعي تسلّي خاطر براي پيامبر است كه اگر آنان از حق اعراض كردند ، ناراحت نباش ، خداوند به حساب آن ها خواهد رسيد . ( 6 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . روح المعاني / ج 3 / ص 189 .

2 . محاضرات .

3 . الميزان / ج 3 / ص 227 .

4 . نور / ج 2 / ص 87 .

5 . نور / ج 2 / ص 86 .

6 . روح المعاني / ج 3 / ص 191 .


475


ــــــــ 20 ــــــــ

رؤياي صادقه ي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) پيرامون ورود به مسجد الحرام

( لَّقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّءْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَآءَ اللَّهُ ءَامِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُءُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِينَ لاَ تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُواْ فَجَعَلَ مِن دُونِ ذَ لِكَ فَتْحًا قَرِيبًا * هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُو بِالْهُدَي وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُو عَلَي الدِّينِ كُلِّهِي وَ كَفَي بِاللَّهِ شَهِيدًا ) ( 1 )

ترجمه

خداوند آن چه را به پيامبرش در عالم خواب نشان داد راست گفت ؛ به طور قطع همه ي شما به خواست خدا وارد مسجد الحرام مي شويد در نهايت امنيت و در حالي كه سرهاي خود را تراشيده يا كوتاه كرده ايد و از هيچ كس ترس و وحشتي نداريد ؛ ولي خداوند چيزهايي را مي دانست كه شما نمي دانستيد ( و در اين تأخير حكمتي بود ) و قبل از آن ، فتح نزديكي ( براي شما ) قرار داده است . ( 27 ) او كسي است كه رسولش را با هدايت و دين حق فرستاده تا آن را بر همه ي اديان پيروز كند ؛ و كافي است كه خدا گواهِ اين موضوع باشد . ( 28 )

تفسير

الف . در آيه ي 27 اشاره به صداقت رؤيا و خواب پيامبر مي كند ؛ زيرا پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در مكه خواب ديدند كه به اتفاق يارانش براي انجام مناسك عمره وارد مكه مي شوند و با تعريف اين خواب همه خوشحال شدند ، اما چون اين خواب سال بعد از صلح حديبيه اتفاق نيفتاد ، عده اي گرفتار شك شدند . آيه ي شريفه مي فرمايد : آن چه را خدا به پيامبرش در خواب نشان داد ، از ورود به مكه با انجام مناسك درست است و در آينده محقق خواهد شد . ( 2 )

ب . آيه ي 28 اشاره به غلبه و پيروزي دين اسلام بر همه ي اديان دارد . آيه ي 29 اوصاف ياوران پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را در چند جهت بيان مي كند از جمله : نسبت به كفار شديد و سخت گير ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . فتح / 27 ـ 28 .

2 . الميزان / ج 18 / ص 433 ؛ نمونه / ج 22 / ص 95 .


| شناسه مطلب: 76335