بخش 3

اسرار سرزمین عرفات ، مشعر و منی ( 1 ) فلسفه آشنایی با اسرار عبادتها سرّ وقوف در عرفات رحمت خاصّ الهی شرط آمر به معروف و ناهی از منکر سرّ بیتوته در مشعر تقوا : معیار شناخت زائر بیت الله اسرار منی اسرار سرزمین عرفات و منی ( 2 ) حج راستین منی سرزمین وصول به تمنیات الهی


50


خوف و رجاء به سر مي برد . از كارهاي خود خوف دارد و به لطف اميدوار است .

در سوره مباركه زُمَر مردان الهي را كه عالم با عملند مي ستايد و مي فرمايد : « اَمَّن هو قانِت اناء اللَّيلِ ساجداً و قائماً يَحذَرُ الاخِرَة و يَرجوا رَحمَةَ ربّـِه قُل هَل يَستوي الذينَ يَعلمون والذينَ لا يَعلمون » 7 مردان الهي كه علمهاي آموزنده دارند ، اينها از پايان كار خود هراسناكند و به لطف حق اميدوار . و كساني هستند كه : « يَحذَرُ الاخرة و يَرجوا رَحمَةَ ربِّه » . از خدا نمي ترسند چون خدا جمال محض است . جمال محض و ارحم الرّاحمين صرف ، ترسي ندارد . انسان از پايان كار خود مي ترسد و گرنه خدا محبوب است نه مهروب . در اين آيه شريفه ترس از عاقبت كار خود انسان و اميد به لطف حق ياد شده است . مؤمن بين خوف و رجاء زندگي مي كند . تا زنده است در اواسط عمر مي كوشد كه خوفش مقداري بيشتر باشد . در اواخر عمر مي جوشد كه اميدش بيشتر باشد . به هر جهت بين خوف و رجاء به سر مي برد . اينطور نيست كه خوف محض يا رجاء صرف باشد . و اين سرّ ، در سعي بين صفا و مروه جلوه كرد . وقتي به صفا مي آيد سعي مي كند خود را تصفيه كند . وقتي به مروه مي رود سعي مي كند مروت و مردانگي را فراهم كند . « مروه » يادآور مروت و مردانگي است . « صفا » يادآور تصفيه و تهذيب روح است . هر كدام از اينها سري دارد ، گرچه در اصل اين تردد ، هاجر ـ عليهاالسلام ـ چند بار از كوه صفا به مروه و از مروه به صفا براي طلب آب آمد ، سخن از « هَل مِن اَنيس و هَل من مونس » بود تا اينكه آبي براي نوزادش فراهم كند و اين آهِ مادرانه هاجـر ـ عليهاالسلام ـ آنچنان اثر گذاشت كه طبق دعايِ خليل حقّ ، از زير پاي


51


اسماعيل چشمه زمزم جوشيد و هنوز با گذشت چند هزار سال مي جوشد . ولي سرّ اين كار آن است كه انسان به صفا برسد و به مروت و مردانگي بار يابد . يك انسان جوانمرد ديگر دست به كار ذليلانه دراز نمي كند . همان كه سالار شهيدان حسين بن علي ـ صلوات الله و سلامه عليه ـ فرمود : « لا اُعطيكُم بِيَدي اِعطاء الذليل ولا اَفِرُّ فِرارَ العبيد » .

فرمود : نه دست تسليم و مذلت دارم و نه پاي گريز و فرار . منم و مردانگي و ميدان و مبارزه و شهامت و شجاعت . همان درس را حج به انسان مي آموزد .

اميدواريم كه همه زائران بيت الله با حج و زيارت مقبول ، اين سفر الهي را طي كنند ولي بدانند كه هر قدمش سرّي دارد ، صفا و مروه سري دارد ، و نيز هروله در آن محدوده خاص سري دارد .

پانوشتها :

1 ـ بقره : 125 . 5 ـ بقره : 158 .

2 ـ انعام : 79 . 6 ـ الذاريات : 50 .

3 ـ انفال : 35 . 7 ـ زمر : 9 .

4 ـ حج : 78 .


53


اسرار سرزمين عرفات ، مشعر و مني

( 1 )

زائران بيت خــدا كـه عازم زيـارت كـعـبه مـقدسه و حرم رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ هستند ، بايد با آشنايي به اسرار حج و زيارت ، اين ضيافت را استقبال كنند .

اصولاً بايد توجه كرد كه : تزكيه هر عملي به منزله بيان اسرار آن عمل است . قهراً همه اعمال ديني سرّي دارد ـ نه تنها عبادات كه ـ معاملات نيز خالي از اسرار نيست ؛ چون مسأله : « يعلّمهم الكتابَ والحكمة و يزكّيهم » 1 در سراسر معارف الهي ظهور كرده است ؛ يعني « تعليم كتاب و حكمت » ، هم به عقايد و اعمال و اخلاق عبادي برمي گردد و هم به مسائل تجاري ، اقتصادي ، سياسي ، نظامي و . . . « يُزكّيهم » براي بيان باطن اعمالي است كه انسان با آن اعمال ، خداي خود را « عبادت » مي كند يا به دستور خدا امتثال مي كند . پس بنابراين بيان ، هر عملي سرّي دارد كه توجه به آن ، مايه تزكيه روح خواهد شد . و رسول خدا ـ صلي الله عليه وآله ـ گذشته از اينكه مفسّر


54


و مبيّن قرآن و معلم كتاب و حكمت است ، مبيّن راز و رمز اين كتاب و حكمت نيز هست . از اين جهت ، مُزَكّيِ نفوس هم مي باشد .

فلسفه آشنايي با اسرار عبادتها

بخش مهم « تزكيه نفوس » در پرتو آشنايي با اسرار عبادتها و دستورهاي ديني است . منتهي حج يك خصيصه اي دارد كه ائمّه ـ عليهم السّلام ـ و شاگردان آنها درباره اسرار آن ، دستورات سودمند بهتر و بيشتري داده اند كه يكي از آن رهنمودها ، جريان مصاحبه اي بود كه بين امام سجّاد ـ سلام الله عليه ـ با شبلي اتفاق افتاده بود . و گفته شد گرچه اين حديث از نظر سند مرسل است ولي مضمون بسيار دقيق و برجسته اي دارد كه اسرار حج را مي آموزد . در بحثهاي قبل ، برخي از اسرار حج را با الهام از آن حديث ، شرح كرديم تا به جريان عرفه رسيديم .

حاجي در روز ترويه معمولاً احرام مي بندد تا شب نهم را در سرزمين عرفات بماند و وقوف لازم روز نهم را درك كند . شب دهم از عرفات به مشعر برود در آنجا بيتوته كند و روز دهم بعد از طلوع آفتاب از آن محدوده عبور كند و وارد سرزمين مِني شود . وقتي وارد سرزمين مِني شد قرباني ، حلق و وَمْيِ جَمَرات مي كند . اينها وظايفي است كه در روز دهم و بعد از دهم بايد انجام شود ، كه بعضي از آنها واجب و برخي مستحب مي باشد .

حقيقت حج اين نيست كه انسان فقط اعمال ظاهر را انجام دهد . چنان كه در بعضي از روايات ديگر ، غير از جريان امام سجّاد ـ عليه السلام ـ هم آمده است كه فرمود : مي دانيد وقتي حاجي احرام بسته است چرا بايد به


55


عرفات برود و بعداً بيايد طواف كند ؟ چون عرفات خارج از مرز حرم است و اگر كسي مهمان خدا بود اول بايد بيرون دروازه رود ، آنقدر دعا و ناله كند تا لايق ورود حرم شود لذا در عرفات ـ چه شب و چه روز عرفه و مخصوصاً روز عرفه ـ دعاي مخصوص دارد كه جزء فضايل برجسته و وظايف مهم روز عرفه است . حتي اگر كسي در عرفات نباشد نيز يكي از فضايل برجسته آن روز مسأله دعاست . مخصوصاً دعاي عرفه سالار شهيدان ، حسين بن علي بن ابيطالب ـ صلوات الله و سلامه عليهما ـ .

طبق بياني كه از اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ رسيده است : زائر بايد ابتدا خارج از محدوده حَرَم آنقدر دعا كند و خود را تزكيه و تطهير كند تا لايق ورود مرز حرم شود . از اين جهت گفته اند : قبل از طواف بايد به عرفات يعني بيرون دروازه رود ؛ زيرا اگر بنده اي بخواهد نزد مولايش حضور يابد ابتدا بايد پشت در آنقدر بايستد تا اجازه ورود بگيرد .

سرّ وقوف در عرفات

حاجيان كه در روز نهم به سرزمين عرفات مي روند ، آنجا دعا مي كنند تا لياقت كسب نمايند و در حقيقت اجازه ورود به خانه خدا را از خدا مسألت كنند . وقتي دعا و راز و نياز به درگاه ذات اقدس اله كرده و لياقت پيدا نمودند ، آنگاه به محدوده حرم وارد مي شوند . اسرار عرفات فراوان است كه حدّاقل پنج سرّش در آن حديث مرسل آمده است :

1 ـ وقوفِ در عرفات براي آن است كه انسان به معارف و علوم الهي واقف شده و از اسرار الهي ، نظام رباني ، نظام آفرينش حق و كيفيت پرورش ذات اقدس اله با خبر شود . بداند كه خداوند به همه نيازهاي او


56


واقف است و براي رفع همه نيازمنديهاي او تواناست . خود را به خدا بسپارد و احساس كند كه فقط بنده او و محتاج اوست و نه كس ديگر و فقط او را اطاعت كند . طاعت او سرمايه است و وسيله هر بي نيازي است ( و طاعَتُه غِناء ) .

2 ـ بايد در آنجا عارف شود و بداند كه ذات اقدس اله به صحيفه قلب و رمز و راز او آگاه است . يعني آيه كريمه : « اِن تَجْهَرْ بالقول فَاِنَّهُ يعلَمُ السِّرَّ و اَخفي » 2 را در سرزمين عرفات بخوبي درك كند .

در آيه آمده است : شما هر حرفي كه مي زنيد و هر كاري را كه انجام مي دهيد و هر سرّي را كه در درونتان داريد ، خدا مستحضر است . راز نهانتان را مي داند . حتي چيزهايي را كه براي خود شما روشن نيست ، و بطور ناخودآگاه در زواياي شيار مغز ، قلب و روحتان عبور مي كند .

اگر انسان بداند كه قلبش در مشهد و محضر حق است همان طور كه گناه زبان ، دست و پا ندارد ، گناه خيالي و فكري هم نمي كند . و ياوه در دل نيز ندارد همان طور كه حرف باطل و ياوه بر لب ندارد ، آرزوهاي ياوه در دل نيز ندارد . همان طور كه به كسي بد نمي گويد ، بدِ كسي را نيز در دل نمي طلبد . و همان طوري كه بدنش را تطهير كرده ، قلبش را نيز از خاطرات آلوده تنزيه مي كند .

3 ـ شايسته است كسي كه در روز نهم در عرفات به سر مي برد ، از جبل الرّحمه ، آن كوه رحمت ، بالا رود . و دعايي را كه گفته اند سالار شهيدان حسين بن علي ـ صلوات الله و سلامهُ عليه ـ قسمت چپ آن كوه رو به كعبه ايستاد و خواند ، بخواند .

« جَبَلُ الرَّحمة » در سرزمين عرفات است . امام سجاد ـ عليه السلام ـ


57


فرمود : انسان وقتي بالاي كوه رحمت مي رود راز و سرّ بالاي كوه رحمت رفتن اين است كه : بداند خداوند رئوف و رحيم است « بكُّل مؤمِن و مؤمنة و يَتَولّي كُلُّ مُسلِم و مُسلَمة » .

رحمت خاصّ الهي

خداوند به هر زن و مرد مسلمان رئوف و مهربان و متولي هر مرد مسلمان است . گرچه ولايت خدا نسبت به همگان تكويني است و او وليِّ كلّ است . ( هُنالِك الوَلايَةُ لِلّهِ الحقّ ) 3 . و گرچه رحمت خدا فراگير و براي عموم است ( رَحمَتي وَسِعَت كُلّ شَئ ) 4 ولي در كنار آن « رحمت عام » ، « رحمت ويژه » و خاصّي دارد كه براي همه نيست . اين كه فرمود : « كَتَبَ رَبّكُم عَلي نفسِهِ الرَّحمة » 5 و همچنين « رَحَمتي وَسِعتْ كلُّ شئ فَسَاَكُتُبها لِلّذين يَتّقون » ، رحمت خاصّ يعني براي متقيان است . ( فَسَاَكتُبُها لِلذين يَتّقون ) من تنظيم و لازم مي كنم براي خودم ( فَسَاَكُتُبها عَلي نفسي لِلّذينَ يتقّون ) ، چون « كتَبَ ربّكُم عَلي نَفسِه الرَّحمة » عهده دار يك بخش است كه خدا رحمت را بر خودش لازم كرده است . اما براي چه كسي ، مشخص نكرده است ؛ به عبارت ديگر اين آيه كه فرمود : « فَسَاَكتُبُها لِلذينَ يتّقون » ، مشخص كرده است كه « رحمت خاص را به چه كسي مي دهد » . اما مشخص نكرد « بر چه كسي لازم مي كنم كه رحمت خاص را بپردازد » . از مجموع دو آيه مشخص مي شود خداوند بر خودش لازم كرده است كه رحمت خاصّ را به پرهيزكاران بپردازد . جبل رحمت ، انسان را به اين راز و رمز آشنا مي كند كه : خدا يك رحمت خاص دارد براي مرد و زن « با ايمان » و رحمت خاصّ ديگري دارد براي مرد و زن « مسلمان » .


58


بالاي كوه رحمت رفتن ، انسان را عارف و مزيّن به اين سرّ مي كند . يعني نسبت به مرد و زن « مؤمن » رحمت خاص دارد و نسبت به مرد و زن « مسلمان » ولايت خاصّ . انسان يك نوع برخورد با انسانهاي ديگر در سراسر عالم دارد و برخورد ديگري نيز با برادران و خواهران ايماني و اسلامي . وقتي بالاي كوه رحمت رفت و به اين سرّ آشنا شد ، در رفتار ، گفتار و نوشتارش آن را پياده مي كند . اين سه راز از اسرار پنج گانه سرزمين عرفات است .

شرط آمر به معروف و ناهي از منكر

4 ـ منطقه اي است به نام « نَمِرة » كه محدوده آن با علامتهايي مشخص شده است كه امام سجاد ـ عليه السلام ـ فرمود : وقتي به اين منطقه از عرفات رسيديد راز و رمزش اين است كه بگوييد : « خدايا ! من به چيزي امر نمي كنم ، مگر اينكه قبلاً خود مُؤتمِر باشم و از چيزي منزجر نمي كنم مگر اينكه خود قبلاً منزجر باشم » . بيان سرّ چهارم اين است كه : هر انسان مسلماني عهده دار امر به معروف و نهي از منكر است . امر به معروف و نهي از منكر يك حكم فقهي دارد و يك سرّ . حكم فقهي اش آن است : اگر كسي عالم به حكم شرعي بود و ديد كه شخصي از روي عمد آن حكم را رعايت نمي كند ، بايد او را از باب امر به معروف و نهي از منكر راهنمايي كند كه البته امر به معروف و نهي از منكر غير از تعليم و موعظه و ارشاد است ، امر به معروف و نهي از منكر جنبه ولايت و آمريَّت دارد . البته با لسان نرم گفتن حساب ديگري دارد . گرچه ممكن است در بعضي موارد از مصاديق تعليم ، ارشاد ، و . . . باشد ، ولي در حقيقت از عناوين ياد


59


شده جداست . در امر به معروف و نهي از منكر لازم نيست كه انسان درون پاك داشته و يا عادل باشد ، زيرا عدالت از شرايط امر به معروف و نهي از منكر نيست ، بلكه علم ، آگاهي ، احتمال تأثير و . . . جزء شرايط است . ولي در سرزمين عرفه ، راز و رمز امر به معروف ، به عدالت برمي گردد ؛ يعني انساني كه آمر است بايد قبلاً مُؤتَمِر باشد . انساني كه ناهي و زاجر است بايد قبلاً منتهي و منزجر باشد . يعني بگويد : خدايا ! چنان توفيقي بر من عطا كن كه هر چه را به ديگران ، به عنوان امر به معروف امر مي كنم ، قبلاً خودم عمل كرده باشم . و نيز توفيقي عطا كن كه هر چه را نهي مي كنم و ديگران را از آن منزجر مي نمايم ، خودم قبلاً منزجر شده باشم . اين سرّ است ؛ يعني در مسأله اسرار حج ، عدالت در امر به معروف و نهي از منكر شرط شده است . ولي در مسأله فقهي ، در امر به معروف و نهي از منكر عدالت شرط نيست .

5 ـ منطقه وسيع با علامتهاي خاص ، به عنوان « نَمِرات » مشخص شده است . امام چهارم ـ عليه السلام ـ فرمود : « وقتي روز نهم وارد سرزمين عرفات شديد ، به اين منطقه وسيع كه رسيديد بايد آگاه باشيد كه اين سرزمين ، سرزمين شهادت ، معرفت و عرفان است . او مي داند چه كساني بر روي آن سرزمين پا مي نهند ، با چه انگيزه اي آمده اند و با چه انگيزه اي برمي گردند . گذشته از اينكه خدا و ملائكه شاهدند ، « رَبُّ السّمواتِ والأرض » اين سرزمين وسيع و اين منطقه را نيز شاهد اعمال شما قرار داد . و اينها مي دانند شما چه مي كنيد .

زميني كه زير پاي زائران بيت خداست ، كاملاً مستحضر است كه حاجي با چه نيّتي آمده و با چه نيّتي برمي گردد و به آن شهادت مي دهد .


60


اين سرّ وقوف در عرفات است .

زائر بيت الله لحظه به لحظه به اسرار دين آگاهتر مي شود . « يُعلمّهم الكتابَ و الحكمة » با « يُزكيّهِم » هماهنگ مي گردد . گرچه اسرار بيشتري در جريان وقوف به عرفات هست ولي در اين حديث مُرسل ، پنج سرّ از اسرار وقوف در عرفات مشخص شده است .

سرّ بيتوته در مشعر

بعد از اينكه روز نهم پايان پذيرفت و آفتاب غروب كرد ذات اقدس اله دستور مي دهد :

« ثُمَّ اَفيضوا مِن حيث اَفاضَ النّاس » 6 : « همانطور كه ديگران مي آيند شما هم از سرزمين عرفات به طرف مشعر حركت كنيد » .

مشعرالحرام جزء محدوده حرم است . اگر كسي روز نهم را با معرفت آشنا شد ، لايق است كه داخل در ورودي حرم شود . اولين در ، همان مشعرالحرام است . دمِ در دالان ورودي حرم ـ اولين محدوده حرم ـ شبي را بيتوته مي كند ، براي رَميِ جَمَرات ، در روز دهم 49 سنگريزه جمع مي كند .

امام سجّاد ـ سلام الله عليه ـ طبق اين حديث مرسل فرمود : معناي بيتوته كردن شب دهم در سرزمين مشعرالحرام ، آن است كه قلبت را با شعار تقوا آگاه كني : « اَشعِر قلبَكَ بالتّقوي » . يعني تقوا را شعار قلبت قرار دهي كه قلبت با تقوا شناخته شود .


61


تقوا : معيار شناخت زائر بيت الله

شعار هر قومي ، معرّف آن قوم است . شعار قلب انسان زائر بيت خدا تقواست و با تقوا شناخته مي شود و اين را در شب دهم در مشعرالحرام بايد فراهم كرد . گرچه اين مسأله در تمام مناسك و مراسم مطرح است ، اما بروز و ظهورش در شب دهم ، در سرزمين مشعرالحرام است . آنجا كه زائر سنگريزه ها را جمع و خود را مسلّح مي كند كه با شيطان به نبرد برخيزد . آنجا كه وقوف مي كند و نيرو مي گيرد تا در برابر هر عصياني به ستيز برخيزد و در پيشگاه هر طاعتي سر بسايد . وقتي ( شب دهم ) وقوف در مشعرالحرام تمام شد ، زائر بايد به طرف مِني حركت كند ، و بايد بين طلوعين را در آن محدوده و مرزِ مُزدَلفه بماند و وارد مِني نشود .

گفته اند كه وقتي اين راه را طي مي كني متمايل به سمت چپ و راست نباش . يعني از اين دو طرف بيرون نرو . نگو از هر راهي كه شد خودم را به مني برسانم ، نه ، يك راه مخصوصي دارد .

امام سجاد ـ سلام الله عليه ـ فرمود : مي داني سرّ اينكه گفته اند وقتي فاصله بين مشعر و مني را طي مي كني به دست راست و چپ نرو و در همان محدوده خاص حركت كن يعني چه ؟ سرّش آن است كه : نه متمايل به شرق باش و نه متمايل به غرب ، در صراط مستقيم حركت كن ؛ چون « اليمين و الشّمال مَضلَّة و الوسطي هِي الجادَّة » 7 چپ و راست انحراف است و وسط صراط . زائر بيت الله وقتي شب دهم را در مشعر مي ماند و وقوف مي كند ، فكرش اين است كه قلبش را با شعار تقوا تطهير كند و خود را با جمع آوري سنگ ريزه ها مسلح كند و هنگام عبور ، از راه مستقيم


62


منحرف نشود اينها همه براي تزكيه است .

اسرار مني

امام سجاد ـ سلام الله عليه ـ : « وقتي به مني رسيدي ، به نيتها ، آرزوها و تمنيّات خود نائل آمدي و حاجاتَت برآورده شد ؟ اگر اين چنين نباشد به سرّ حج آگاه نبوده اي . دوباره بايد حج كني » .

زائر بيت الله بايد طوري حركت كند ، كه وقتي مواقف را طي كرد و به سرزمين مني رسيد ، احساس كند كه به آرزوهاي خود رسيده است ؛ چون آرزوي انسان اين است كه چيزي را فراهم كرده و كسب كند كه هميشه با او است ، نه اينكه او را مي گذارد و مي رود و براي او وبال است .

مشكل ما در تهيّه اموال دنيا اين است كه : ما براي خود بَلا تهيّه مي كنيم . آن كس كه به فكر جمع مال است در اشتباه بوده و براي خود وزر و وبال جمع مي كند زيرا : 1 ـ « به مال علاقه مند است و محبّتش را در دل جاي داده است . » 2 ـ « مرگ يقيني است » ( كُل نفس ذائقةُ الموت ) 8 ، ( ما جَعَلنا لِبَشَر مِن قَبلِكَ الخُلد اَفان مِتَّ فَهُم الخالِدون ) 9 ، ( اِنَّكَ مَيّت وَاِنَّهُم ميّتون ) 10 . 3 ـ « انساني كه مي ميرد مال را رها مي كند و تنها مي رود » . 4 ـ « مال » را رها مي كند نه « علاقه به مال » را .

عذاب از اينجا شروع مي شود ؛ زيرا انساني كه به مال علاقه دارد و آن را از دست مي دهد ، علاقه به مال او را رها نكرده است . اگر علاقه باشد و مورد علاقه نباشد عذاب شروع مي شود .

اگر انساني براي توليد و ازدياد مال كوشش كند ليكن در مصرف قانع باشد ، مشكل ديگران را براي رضاي خدا حلّ كند و متمكن و سرمايه دار


63


شود خوب است ، چنين شخصي سرمايه اش را قبلاً فرستاده است و با مرگ به حضور اموال خود مي رود . آدم تنبل ، تن پرور و كم كاري نيست ، پر توليد و كم مصرف است . عاقل است و اهل ذخيره و انبارداري براي نسل بعد نيست . چون بعد از مرگ رابطه پدر و پسر و موّرث و وارث قطع مي شود ، او رنج كشيده ، مال جمع آوري نموده ، لذت را ديگران مي برند بنابراين عاقل چنين كاري را نمي كند . البتّه حفظ فرزندان و تأمين آنان جزء دستورات دين است . اما آدمي بايد قسمت مهم تلاش خود را براي آينده خود مصروف نموده و فرزندان خود را صالح بپروراند .

طبق اين حديث فرمود : سرّ مكّه رفتن ، آن است كه انسان وقتي به سرزمين مني پا گذاشت ، بفهمد به همه اَماني ، تمنيّات و آرزوهاي خود رسيده است . چرا عده اي علاقه مندند زودتر بميرند عده اي تا دوران پيري هم سعي مي كنند باز بمانند ؟ چون آنها كه به سالمندي رسيده اند و چيزي ذخيره آخرت ندارند مي بينند دستشان تهي و رويشان سياه و سفر هم سخت است ، اما آنها كه عاقلانه زندگي كرده اند ، مي بينند دستشان پر و رويشان سفيد است لذا علاقه مند به رفتن هستند و احساس سبكي مي كنند . آري مني ، سرزمين « تمنيّات » است ، نه « آرزو كردن ها » و اين از اسرار مني است .

حضرت امام سجاد ـ عليه السلام ـ از شبلي پرسيد « آمَنتَ النّاس بِلِسانِك و قلبك و يَدك » . آرزوهاي ديگران را هم برآوردي ؟ آيا به حدي رسيدي كه مردم از زبان و دل و دستت آسيب نبينند ؟

سرّ ديگر حج اين است كه زائر بيت الله وقتي به مكه رفت و برگشت


64


مردم از زبان ، دست و دل او آسوده باشند . به اين معنا كه : نه با جِدّ و نه با شوخي آبروي كسي را نبرد . گاهي انسان كسي را با طنز گويي و طنز نويسي خجل مي كند . ولو طنز است امّا آبروي كسي را مي برد . اين كار بدي است . طنز ادبي كه مسرّت بخش باشد ، به حيثيت كسي لطمه وارد نكند چيز خوبي است . اما طنزي كه با حيثيت افراد سروكار دارد ، خوب و روا نيست . شوخيهايي كه با حيثيت و آبروي افراد در تماس است ، صحيح نيست ، و با سرّ زيارت خانه خدا سازگاري ندارد . گذشته از دست ، انسان بايد با زبان و قلب به كسي آسيب نرساند صدمه و آسيب قلبي آن است كه انسان كينه كسي را در دل داشته باشد و يا نسبت به كسي حسادت ورزد و بدخواه باشد و بخواهد او را تحقير كند .

سرزمين مِني سرّ سومي دارد و آن اين است كه زائر وقتي جمره ها ، تلّ و برجستگيها و آن سنگ چين شده هاي فعلي را رَمي مي كند با اين عمل مي گويد كه : من هر شيطان و شيطنتي را رَمي كردم . انساني كه خودش جزء شياطين انس باشد ، هرگز قدرت رمي ندارد . كسي كه شيطان قرين او باشد او را رَمي نمي كند . خدا فرمود : « مَن يَعْشُ عَن ذِكرِ الَّرحمن نُقَّيض لَهُ شيطاناً فهُوَ لَهُ قَرين » 11 در آيه ديگر فرمود : « وَمَن يَكُن الشيطان لَهُ قريناً فَساء قريناً » 12 . كسي كه از ياد حق غافل باشد و نام و ياد حق را نشنود و نبيند ، خداوند كيفري كه مي دهد آن است كه : شيطان را قرين و مقارن او مي كند .

در آيه ديگر فرمود : هركس شيطان قرين او بود ، به هم سفر و قرين بدي مبتلاست . اگر كسي شيطان قرين او بود ، او در حقيقت كار مِني را انجام نداده است ، به سرِّ رَمي جمرات نرسيده و حجش ناتمام است .

امام سجاد ـ عليه السلام ـ : « سرّ قرباني كردن آن است كه حنجره ديو


65


طمع را بريده و اهرمن را بكشيد » . و ذبح كردن گاو ، گوسفند و يا نحر شتر و رها كردن و بي مصرف گذاشتن ، چه سودي دارد اگر انسان سرّش را نفهمد ؟ زائران با آن عمل مي خواهند اين معنا را تفهيم كنند كه قرباني كردن گوسفند ؛ يعني سر بريدن آز و طمع .

سرّ ديگر مني در « سر تراشيدن » است ، موي سر ـ به حسب ظاهر ـ براي انسان جمال و زيبايي است و اگر كسي موي سر كسي را به اجبار ـ بتراشد ، زيبايي را از او گرفته است و بايد ديه بپردازد . انسان وقتي وارد سرزمين مني شد ، مي خواهد اين جمال را هم در پاي فرمان آن جميلِ محض ، نثار كند . خدايا ! من اين جمال را هم ريختم . اين مايه غرور را هم از سر به دور كردم .

از « ابن ابي العوجاء » بعد از آن مناظره معروفي كه با امام صادق ـ صلوات الله و سلامه عليه ـ داشت و شكست خورده برگشت ، سؤال كردند : در اين مناظره علمي ، امام صادق را چگونه يافتي ؟ گفت : او درياي علم است و . . . بعد گفت : « كيفَ و هُوَ ابن مَن حَلَقَ رؤوس هؤلاء » ، او پسر كسي است كه پدرش سَرِ همه اين مردم را تراشيد . يعني هيچ كس حاضر نيست موي سر خود را تيغ كند ، مخصوصا جوان . امّا به فرمان پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله وسلم ـ كه وحي خدا را دريافت كرد و ابلاغ نمود ، مردم سرشان را تراشيدند . در بين عرب اين كار بسيار دشوار بود كه موي سرشان را تيغ كنند مخصوصاً جوانها . اما اين كار را براي رضاي خدا كردند تا به جمال صوري هم دل نبندند . به همين دليل گفته اند : در مراسم حج خود را معطر و زيبا نكنيد . براي اينكه انسان هرگونه زيبايي ظاهري را به پاي دوست و جميل محض نثار كند . فرمود : راز سر تراشيدن اين است كه :


66


انسان هرگونه غرور و كبر و نخوت و منيّت را از سر بدر كند و هر معصيتي را بريزد و خود را تطهير و تنظيف كند . اين سِرّ سر تراشيدن است .

حضرت سجّاد ـ عليه السلام ـ طبق اين نقل به شِبلي فرمود : آيا موقع تراشيدن سر ، رمي جمرات ، قرباني كردن ، اين اسرار را در نظر داشتي يا نه ؟ عرض كرد : نه ، در همه اين بخشها فرمود : گويا طواف نكردي ، در مقام ابراهيم نماز نخواندي ، آب زمزم را ننوشيدي ، و اشراف نكردي ، سعي بين صفا و مروه نكردي ، در عرفات نايستادي ، به مشعر نرفتي ، به مِني نرفتي و احكام را انجام ندادي . اين سخنان حضرت ، طوري در شبلي اثر كرد كه او شديداً متأثر شد تا اينكه تصميم گرفت سال بعد حجي را با دستورات امام سجّاد ـ صلوات الله و سلامه عليه ـ انجام دهد .

زائران بيت حق و حرم رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله وسلم ـ بايد به اين اسرار آگاه باشند و سپس حج بجا آورند . .

و شما عزيزان زائر سفر حجّ را سبك نگيريد ، احساس كنيد كه به مقصد رسيده ، مقصود را در مقصد يافته ايد ، وقتي چنين بوديد و برگشتيد سيرتان « من الحقّ الي الخلق بالحقّ » خواهد بود . گرچه اين سير ، سير افقي و آفاقي است اما سير اَنفُسي را به همراه دارد . وقتي مهمان حق شديد درك مي كنيد كه « هُوَ معكُم اَينَ ما كُنتم » 13 ، به همراه مهماندار به شهرتان برمي گرديد . آنگاه مثل روزي مي شويد كه از مادر متولد شديد .

در روايات حج آمده : حاجي با نورانيت برمي گردد و ديگران موظفند ، به زيارت حاجي بروند او خانه خدا را زيارت كرده است و . . . در اين بخش از روايات آمده : « قبل از اينكه او به معصيت مبتلا شود با او مصافحه كنيد » . معناي اين جمله آن است كه او ديگر تطهير شده است .


67


در بخشي از تعبيرات ديني دارد كه : او مثل كسي است كه « وَلَدَتْهُ اُمُّه » تازه از مادر متولده شده است . همه گناهانش شستشو و تطهير شده است . او بايد برنامه را از اين به بعد شروع كند . معلوم مي شود حج گذشته از : « وَاَرِنا مَناسِكنا و تُبْ علينا » 14 ، مسأله « يزكيّهم » را نيز به همراه دارد .

اميدواريم حج ابراهيم با شعار وحدت در مدينه و برائت از مشركين در مكه و با اسراري كه امام سجّاد ـ عليه السلام ـ طبق اين حديث مرسل بيان فرمودند نصيب همه ما بشود .

قم 1371 هجري شمسي

پانوشتها :

1 ـ بقره : 129 . 8 ـ آل عمران : 185 .

2 ـ طه : 7 . 9 ـ انبياء : 34 .

3 ـ كهف : 44 . 10 ـ زمر : 30 .

4 ـ اعراف : 156 . 11 ـ زخرف : 36 .

5 ـ انعام : 54 . 12 ـ نساء : 38 .

6 ـ بقره : 199 . 13 ـ حديد : 14 .

7 ـ نهج البلاغه : خطبه 16 . 14 ـ بقره : 128 .


69


اسرار سرزمين عرفات و مني

( 2 )

حج راستين

امـام سجاد ( طبق اين نقلي كه از تفسير منسوب به امام حسن عسكري ـ سلام الله عليه ـ است ) به زُهري فرمود : به نظر شما جمعيت زائران امسال چقدر است ؟ زهري عرض كرد چهارصد يا پانصد هزار نفر ، حضرت اشاره اي كرد و گوشه هايي از ملكوت براي زهري روشن شد و باطن بسياري از افراد را ديد كه به صورت حيوانند . آنگاه امام فرمود : « ما اَقلَّ الحجيج و اكثَر الضجيج » يا « اعظم الضجيج » . حاجي كم است و سر و صدا و ناله زياد است . حاجيهاي راستين بسيار كمند . آنگاه فرمود : افرادي را كه به شكل ملكوتي مي بيني ، كساني هستند كه به قرآن و عترت ، به وحي و رسالت و ولايت معتقدند . همان طوري كه ظاهر اينها انسان است ، باطنشان نيز انسان است . اينها به تمام معنا انسانند . اينها كساني هستند كه ظاهر و باطنشان را دين احاطه و تأمين كرده است . و اما كساني كه بسياري


70


از مسائل را نمي پذيرند و مي گويند رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ در تعيين رهبري اجتهاد كرد و . . . اينها قائل به جدايي قرآن و عترت از يكديگرند . و چون قرآن و عترت نور است و جدايي ناپذير . اگر كسي قرآن را بگيرد و عترت را رها كند ، در حقيقت ، قرآن منهاي قرآن را قبول كرده است . اين چنين نيست كه قرآن منهاي عترت ، حقيقت قرآن باشد . چون اينها از هم جدا نمي شوند كسي كه عترت را نپذيرد ، در حقيقت قرآن را نپذيرفته است زيرا مصداق « نُؤمِنُ ببعض و نكفُرُ ببعض » شده است . آنها كه : « يريدون اَن يَتّخذوا بينَ ذلك سَبيلا » 1 : آنها كه خواستند راه نزديكتري انتخاب كنند ، به بيراهه رفتند . باطن اينها در حقيقت جحود و انكار حق است و جحود و انكار حق به صورت حيوانيت ظهور مي كند . آن انساني كه حيوان شود بد است ، و گرنه حيواني كه انسان نبوده و خودش در حد حيات حيواني خلق شده است ، مذموم نيست . او را به جهنم نمي برند ، چون مكلّف و معاقب نيست .

امام سجاد ـ سلام الله عليه ـ گوشه هايي از اسرار حج را براي زُهري بيان كرد ، آنگاه فرمود : زُهري ! افرادي كه در باطن و ظاهر ، دين را با همه شؤون و ابعاد مي پذيرند ، نورانيند ، منتهي براي ايمان درجاتي هست ، اينكه خداوند در قرآن كريم فرمود : « لهُمْ دَرجات » 2 ، مسلّماً درجاتي براي مؤمنين خواهد بود . ايمان سازنده حقيقت انسان است . وقتي ايمان درجاتي داشت ، مؤمنين نيز درجاتي دارند . فرمود : اينها به سه گروه تقسيم مي شوند : گروهي ايمانشان ضعيف است و دسته اي ديگر از جهت ايمان قوي و محكم و دسته سوم متوسّط هستند .

گروهي كه ايمانشان ضعيف است ، نور و چهره باطنشان راه هزار ساله


71


را روشن مي كند . معلوم نيست هزار سال به حساب دنيا يا به حساب آخرت .

آنان كه در كمال شدت و قوتند ، نورشان مسافت راه و مسير صدهزار سال را روشن مي كند ، كه اين كل محدوده مسافت آن صحنه است . البته ظاهرش سالهاي دنيايي نيست .

گروه سوم كه از جهت ايمان متوسط مي باشند درجاتشان بين « هزار سال » و « صدهزار سال » ، است و قلمرو نورشان مختلف است ذات اقدس اله به آنان تا هر جا كه شعاع نورشان تابيد و افرادي را ديدند ، اجازه شفاعت مي دهد . آري اين درباره كساني است كه حج راستين انجام مي دهند و بين قرآن و عترت جدايي قائل نيستند . آنان كه به اسرار ولايت آگاهند و به اسرار حج آشنايند ، حج راستين انجام داده و انجام مي دهند ، اينها نورانيند و حق شفاعت دارند ، منتهي منطقه شفاعتشان به اندازه قلمرو نورشان مي باشد ، تا هر اندازه كه ديدند قدرت شفاعت دارند . ذات اقدس اله مي فرمايد : كساني كه در دنيا نسبت به شما احسان كردند ، كار خوبي نسبت به شما كردند . يا مشكلي داشتيد ، و آنها حل نمودند يا دشمني قصد تهاجم داشت ، آنها دشمن را از شما طرد كردند ، يا در رفتار و معامله با شما ، عدل و احسان را رعايت كردند ، و خلاصه در يكي از اين موارد به شما محبت و احسان روا داشتند ، امروز اگر مشكلي دارند شما مجازيد درباره اينها شفاعت كنيد و شفاعت شما مقبول است .

پس حاجي راستين كسي است كه مي تواند در قيامت صحنه وسيعي را روشن نمايد و شفاعت كند ، دست افتاده هاي صحنه قيامت را بگيرد ، به بالين افتاده ها بشتابد و مشكلشان را در صحنه قيامت درمان كند . در آن


72


روز كساني كه حق شفاعت ندارند عاجزند . آن روز رابطه حكومت نمي كند ، در آن روز برادر از برادر و فرزند از پدر و مادر فرار مي كند : « يَومَ يَفرّ المَرءُ مِن اَخيه و أُمِّه و اَبيه » 3 مانند جايي كه آتش سوزي شده يا سيل و طوفاني آمده باشد ، كه در چنين صحنه اي هيچ كس به فكر ديگري نبوده و هر كس به فكر نجات خويش است . آن روز تنها كساني به فكر ديگرانند كه به اسرار ولايت و حج آشنايند ، مؤمن راستين و حاجي واقعي مي باشند اينها از كسي فرار نمي كنند . و مي كوشند افتاده ها را دريابند .

آنگاه مردي به امام سجاد ـ سلام الله عليه ـ عرض كرد : ما وقتي اعمال عرفات ، مشعر و مِني را انجام داده و فراغتي پيدا مي كنيم ، در سرزمين مِني به جاي بيتوته ، به ياد نياكان ، تبار ، اجداد و پدرانمان مي افتيم ، خوبيها و فضايل آنها را ذكر مي كنيم و غرضي به عنوان فخر فروشي نيز نداريم . بلكه مي خواهيم حقوقشان را ادا كنيم . آيا اين كار رواست يا روانيست ؟ وجود مبارك امام سجاد ـ سلام الله عليه ـ در جواب فرمود : شما مي توانيد راه بهتري را طي كنيد كه هم ثواب بيشتري ببريد و هم حقّ گذشتگانتان را بهتر ادا كنيد .

قبل از تبيين و توضيح پيرامون جواب امام سجاد ـ سلام الله عليه ـ تشريح يك نكته تاريخي و تفسيري سودمند است . آن نكته تاريخي اين است كه : حج در زمان جاهليت و بت پرستي نيز بود كه عده اي در ايام مني مفاخر نياكانشان را به عنوان فخر فروشي ياد مي كردند . همان طوري كه در بازار « عُكاظ » از زيادي ثروت ، قبيله يا قدرت غارتگري بستگانشان سخن مي گفتند و اين را مايه فخر مي شمردند و مي گفتند : قبيله ما بقدري


73


قوي بود كه فلان گروه و قافله را غارت كرد . يا در فلان غارتگري برنده شد . يا زد و خورد فلان جنگ ، به نفع قبيله ما بود . و . . . و خلاصه به غارتگري ، تجاوز و تهاجم تبارهايشان فخر و مباهات مي كردند .

قرآن كريم اين نكته تاريخي را گوشزد مي كند و بر آن خط بطلان مي كشد و راه صحيح را ارائه مي دهد :

« فاذكروا الله عِندالمشعَرالحرام » 4 . وقتي برنامه عرفات تمام شد و به طرف مشعر حركت مي كنيد به ياد خدا باشيد .

« فَاِذا قَضَيتُم مناسِكَكُم فَاذكروا الله كذِكرِكُم ابائكُم اَو اَشدَّ ذِكراً » 5 . همان طوري كه قبلاً به ياد پدرانتان بوديد الآن بهتر و بيشتر از آن ، به ياد خدا باشيد . ياد گذشتگانتان را در سايه ياد حق زنده نگه داريد وگرنه بازگو كردن آثار تبار ، كم كم زمينه تفاخر را فراهم مي كند .

مني سرزمين وصول به تمنيات الهي

از آنجا كه زائران در مني فراغتي دارند ، روزها كه اعمالشان را انجام مي دهند شب ها فقط بايد بيتوته كنند . لذا قرآن كريم دستور مي دهد : شبها را كه در مني بيتوته مي كنيد به ياد خدا و به تحصيل علوم و معارف و به مناجات و زمزمه بگذارنيد . آن سرزمين ، سرزمين وصول به تمنيات الهي است . نكته تفسيري كه در اينجا هست اين است كه فرمود : كساني كه به آن سرزمين مي رفتند ، چند گروه بودند : « فمِنَ النّاس مَن يقولُ رَبَّنا اتِنا في الدنيا وَمالَهُ في الاخرةِ من خَلاق » 6 . امروز هم زائران بيت خدا و كساني كه در عرفات و مشعر و مني بار مي يابند ، مشمول دو بخش هستند :

1 ـ بعضي فقط دنيا و تغيير نام مي خواهند و براي سياحت ، تجارت ،


74


شهرت و چيزهايي مانند آن سفر بيت الله را مي پذيرند ( معاذالله ) منطقشان دنياست . نمي گويند : « اتنا في الدنيا حَسَنة » . آنها « حسنات دنيا » را نمي خواهند بلكه طالب « خود دنيا » هستند لذا حلال و حرام برايشان فرقي ندارد ، در نظر آنان مجلس انس با مجلس تعليم و تربيت و تزكيه تفاوتي ندارد . مجلس بزم را بر مجلس تهذيب ، ترجيح مي دهند . گروهي از مردم منطقشان اين است كه مي گويند : « رَبَّنا اتنا في الدنيا » ، نمي گويند : « رَبَّنا اتنا في الدنيا حَسَنة » . مي گويند : خدايا در دنيا به ما چيز بده . حلال باشد يا حرام ، بد باشد يا خوب ، همه را مي پذيرند . اين گروه كساني هستند كه هيچ سهمي در آخرت از نعمتهاي اِله ندارند . « وَمالَهُم في الاخرةِ مِن خَلاق » .

2 ـ « وَمِنهُم مَن يقولُ رَبَّنا اتنا في الدنيا حسنةً و في الاخرةِ حَسَنَةً وَقِنا عذابَ النّار » 7 . اينان افراد عاقلي هستند كه سخنانشان در سرزمين مني ، شبهايي كه بيتوته مي كنند اين است و در موارد ديگر نيز اين است . منطق آنها اين است كه خدايا ! ما در دنيا هرچه را كه دنيايي است نمي خواهيم ، بلكه حسنات دنيا را مي خواهيم . مال حلال جزء حسنات دنياست . داشتن همسر با ايمان ، فرزند با ايمان ، پدر با ايمان ، برادر و خواهر باايمان ، دوست و فاميل و قبيله ونژاد بافضيلت و باايمان ، شركت در مجالس درس و بحث ، كارهاي توليدي و كمك در جهت رفع تورّم ، خدمات اجتماعي كه عادلانه باشد جزء حسنات دنياست . همچنين مجلس اُنس الهي ، تعليم كتاب و حكمت ، تزكيه ، ديدار عاقلانه ، صله رَحم و . . . جزء حسنات دنياست . وگرنه دنيا منهاي امور ياد شده و مانند آن حسنه اي ندارد كه كسي از خدا حسنات دنيا طلب كند . اگر كسي توفيق داشت ، جزو انجمن


| شناسه مطلب: 76468