بخش 4

حقیقت مرگ چیست ؟ توحید خدا چیست ؟ حضور حضرت حجت ـ ع ـ در مراسم حج عرفات ، سرزمین هجرت از خود حج سالار شهیدان شهدای جمعه خونین مکه اسرار حج از دیدگاه امیرمؤمنان علی ـ ع ـ عرفات سرزمین دعا بین عبد و مولا حجابی نیست اهمیت ولادت در عصر حکومت اسلامی اطاعت از فرمان رهبر فرازهای دیگر از دعای عرفه ادب دعا کردن لذّت شب زنده داری دعا قرارگاه اجابت منی ، تجلیگاه تولی و تبری حج بت پرستان و حج موحدان سرزمین منی تجلیگاه تولّی و تبرّی انسان متقی به خدا وصل می شود هر عملی با قصد قربت ، قربانی است رمی جمرات انسانهای بی هدف


75


قاريان قرآن بود ، عضو انجمن مفسران ، معلمان ، دانشجويان ، نيكوكاران ، خيرخواهان ، امدادگران و دهها و صدها انجمنهاي علمي ، خدماتي ، توليدي ، صنعتي و . . . بود ، اينها جزء حسنات دنياست .

مردان عاقل كه قرآن منطق آنها را باعظمت ياد مي كند ، مي گويند : خدايا حسنات دنيارا به ما بده . آخرت هم حسناتي دارد و سيّئاتي . اينها گذشته از اينكه حسنات دنيا را طلب مي كنند ، حسنات آخرت را نيز مي طلبند : « وَفي الاخرةِ حَسَنَة وَقِنا عَذابَ النّار » . ما را از عذاب آتش حفظ كن و از حسنات آخرت برخوردار گردان .

زائران بيت الله بايد مواظب باشند كه جزو گروه دوم محسوب شوند . يعني در سرزمين عرفات و مني جز حسنات دنيا و آخرت چيزي از خدا نخواهند . چيزي بخواهند كه بماند ، چيزي نخواهند كه انسان را تنها مي گذارد . انسان آن را رها مي كند و آن نيز انسان را .

حقيقت مرگ چيست ؟

انسان ، بايد چيزي طلب كند كه همراه خود ببرد . چيزي كه مي گذارد و مي رود ، جز افسوس براي او نمي ماند ، زيرا آنچه را كه فراهم كرده است و به آن علاقه مند است : وقتي كه رخت برمي بندد ، « مورد علاقه » را ترك مي كند ولي اصل « علاقه » مي ماند . از اين رو عذاب شروع مي شود . فشار قبر و عذاب برزخ براي عده اي از همين جا ظهور مي كند . مرگ آن نيست كه بگويند : طبيب اجازه دفنش داد ، قلبش از كار افتاد ، اين مرگ انتقال از دنيا به برزخ است . و يك مرگ طبّي و قرآني است . مرگ طبّي در انسان مثل حيوانات است كه قلب از كار و خون از جريان مي افتد .


76


مرگ از نظر قرآن ، انتقال از دنيا به برزخ است « وَمِن وَرائهم برزَخ اِلي يَومِ يُبعثون » 8 . انسان با بار سنگين ، پياده و پابرهنه اين راه طولاني را بايد طي كند . تمام تعلقات را هم بايد ترك نمايد . زيرا بديهي است كه وقتي به چيزي علاقه مند شد . آن چيز را هنگام رفتن از او مي گيرند ، و چيزي همراه خود نمي برد ، ولي آن علاقه قلبي هست . چون علاقه قلبي هست و مورد علاقه را به او نمي دهند ، مي سوزد . پس كسي كه تعلقاتش را كم نكند ، برايش كم مي كنند ، و اين دشوار است . لذا ذات اقدس اله به زائران بيت خدا دستور داد كه شما بگوييد : « رَبَّنا اتِنا في الدنيا حَسَنةً و في الاخرةِ حَسَنَةً وَقِنا عذابَ النّار » . ما را از عذاب الهي هم نجات بده .

امام سجاد ـ عليه السلام ـ بعد از روشن شدن اين نكته تاريخي ـ تفسيري كه لازم بود ضمن اين حديث مطرح شود ، به آن مرد فرمود : چنانچه بخواهيد خير و نيكي گذشتگانتان را بعد از انجام حج ذكر كنيد و اين را به عنوان حقوق تبار و نياكانتان بدانيد ، راههاي بهتر از اين نيز وجود دارد و آن مسأله شهادت به وحدانيت حق و رسالت رسول خدا ـ ص ـ و ولايت و امامت امامان معصوم ـ عليهم السلام ـ است . شما مي توانيد در مِني پيرامون اين اصول و معارف ، بحث كنيد .

توحيد خدا چيست ؟

انسان موحّد مي داند كه خدا همواره با او و نزديك او است ، لذا هر كاري را مي تواند انجام دهد چرا كه ارتباط با قدرت مطلق دارد ، مي تواند با او راز و نياز و خلوت كند ، آهسته با او حرف بزند ، مشكلش را در ميان بگذارد . يك انسان موحّد هرگز در كاري نمي ماند . شخص موحّد


77


خواست خود را تعديل و كميّت آن را تنظيم مي كند . و مورد نيازش را از كسي مي خواهد كه با اوست . لذا فرمود : اگر شما در سرزمين مني درباره توحيد ، رسالت ، ولايت و اين گونه از علوم و معارف الهي سخن بگوييد ، گذشته از اينكه به يك فضيلت عالي بار يافته ايد ، حق نياكانتان را نيز بهتر ادا كرده ايد ؛ پدر و مادر و اجداد شما هم خوشحال تر مي شوند . آنها اگر سر از خاك بردارند ، به شما خواهند گفت كه : ما چه خيري در دنيا كرده ايم ؟ ما هر كار خيري هم كه انجام داديم به توفيق الهي بود . او خَيرُ حامد و خَيرُ محمود است ، حمد و ثناي او را كنيد . آنكه به ما توفيق ، مال ، قدرت و آگاهي داد ، هدايت كرد و . . . و نيز كساني را كه بين ما و او واسطه بودند و سخنان حق را به ما رساندند . ( پيامبران و امامان ) به عظمت ياد كنيد .

طبق اين نقل امام سجاد ـ عليه السلام ـ در ادامه فرمود : عصر روز نهم در سرزمين عرفات و ظهر روز دهم در سرزمين مني كه زائران جمعند ، ذات اقدس اله به فرشتگان مباهات مي كند و مي فرمايد : فرشتگان من ! بندگانم را ببينيد ، اينهايي كه از راه دور و نزديك با مشكلات آمدند ، همه با يك لباس و شبيه هم ، بسياري از لذتها را بر خود تحريم كردند ، روي آن شنهاي سرزمين مشعر خوابيدند و با چهره هاي غبارآلود در پيشگاه خدا اظهار عجز و ذلت مي كنند . اينك به شما اجازه دادم كه اسرار آنان را ببينيد . اينجا است كه ملائكه حق به اذن خدا بر اسرار موحّدان آگاه مي شوند ، دلهاي آنان را مي بينند . گرچه ملائكه الهي از علوم غيب باخبرند و نسبت به بسياري از مسائل ماوراء طبيعت مستحضرند . اما ذات اقدس اله آنقدر مهربان و رئوف است كه اجازه نمي دهد بعضي از اسرار ما را


78


حتي ملائكه هم بفهمند با اينكه آنها مأمور نوشتن خاطرات ما هستند . ولي ذات اقدس اله اجازه نمي دهد كه ملائكه بسياري از كارهاي ما را بفهمند كه مبادا ما خجالت بكشيم و نزد آنان شرمنده شويم . راه مستقيمي بين ما و خداست كه فقط او مي داند ما چه كرده ايم و بس .

در دعاي كميل گوشه اي از اين اسرار هست كه حضرت امير ـ سلام الله عليه ـ فرمود : خدايا بعضي از اعمال را فقط تو شاهد بودي و اجازه ندادي ملائكه بفهمند ، تا ما شرمنده و خجل شويم « و الشّاهِدَ لَما خَفِيَ عَنهُم و برَحمَتِكَ سَتَرتَه » .

طبق اين نقل وقتي به ملائكه اجازه داده مي شود كه دلهاي زائران را ببينند ، آنها با چشم ملكوتي مي بينند كه قلب عده اي بسيار سياه است و دودهاي سياه از آن برمي خيزد . ( نارُالله الموقَدَةَ التي تَطّلعُ علي الأفئدة ) 9 . اعوذ بالله من شُرور انفُسِنا و سيّئات اَعمالِنا .

خداوند براي فرشتگان تفسير و تشريح مي كند ، و مي فرمايد : اينها كساني هستند كه پيامبر خدا را راستگو نمي دانند ( معاذالله ) و مي گويند : او از نزد خود اين كارها را كرده است ؛ يعني بين قرآن و عترت جدايي انداخته اند .

از طرفي ملائكه گروهي را مي بينند كه دلهايشان بسيار نوراني ، سفيد و روشن است فرمود : اينها كساني هستند كه مطيع خدا و پيامبرند ، مؤمنند ، سخنان وحي را مي پذيرند . بين قرآن و عترت جدايي نيفكنده و وجود مبارك پيغمبر ـ صلوات الله و سلامه عليه و علي اهل بيته ـ را امين وحي خدا مي دانند . و معتقدند كه او از نزد خود هيچ حرفي ندارد . هر كاري كه كرده است در مسأله خلافت ، امامت ، رهبري و مانند آن ، در احكام الهي


79


و حكم حق ، همه برابر وحي خدا بوده است . اينها معتقدند و مؤمنند و با جان و دل مي پذيرند و با زبان اقرار دارند و با دست و پا عمل مي كنند . اينها روشن و نورانيند . آري ذات اقدس اله به انسانهايي كه موحد و زائر راستين خانه او هستند فخر و مباهات مي كند .

با اينـكه بنده فخرش به خداست . چه اينكه در سخنان علي بن ابيطالب ـ سلام الله عليه ـ آمده است كه : « اِلهي كَفي بي عِزّاً اَن اَكونَ لكَ عبداً و كَفي بي فخراً اَن تكونَ لي رَبّا اَنتَ كما اُحِبّ ، فاجعَلني كما تُحِبّ » . خدايا ! عزت من در اين است كه بنده تو هستم ، فخر من در اين است كه تو مولاي مني . خدايا ! من آنچه را كه بخواهم ، تو هستي . ولي تو آنچه را كه مي خواهي ، مرا آنگونه قرار ده . اگر من بخواهم كه تو عالم ، قدير ، قاضي حوايج ، مبدّل سيئات به حسنات ، غافر خطيئا ، رازق و شافي باشي ، همه اين كمالات را داري . تو بخواه كه من عبد مؤمِن ، خالصِ ، خاضع ، سالك و مفلح باشم . هر طوري كه تو مي پسندي همانگونه قرار ده : « اِلهي اَنتَ كما احبّ ، فَاَجعَلني كما تُحب » . اينها مطالبي است كه امام سجاد ـ سلام الله عليه ـ ( طبق اين بيان ) به زُهري فرمود .

از مجموعه اين سخنان به دست مي آيد كه : ولايت و حج هر كدام سرّي دارند اگر كسي جزء مؤمنان راستين بود هم به سرّ ولايت مي رسد و هم به اسرار حج و به صورت يك انسان واقعي در عرفات و مني ظهور مي كند كه ذات اقدس اله به او فخر مي كند . اينها انسانهايي ملك گونه و فرشته منش هستند و يا احياناً برخي از اينها از فرشته ها هم بالاترند . اين يك مسأله تاريخي نبوده كه در روزگاري خداي سبحان ، به فرشتگان بفرمايد : من فخر مي كنم و پرده از چهره قلب فرشتگان بردارد تا زائران را


80


در سرزمين عرفات و مني ببينند . بلكه هر سال اين چنين است . نه تنها سالي يكبار ، آنهايي كه به عمره مفرده موفق مي شوند ، آنها هم اين چنين اند . گرچه عرفات و مِني جزو برنامه آنها نيست . نه در حج كه در غير حج نيز هست . منتهي در مسأله حج ظهور كرده است .

نكته ديگر آن است كه : قرآن كريم گوشه اي از اسرار را در جريان قرباني بيان كرده و درباره ساير مناسك حج هم مي توان مشابه آن نكته را استنباط كرد . در جريان قرباني فرمود : كاري كه در جاهليت انجام مي دادند ، آن روا نيست . و شما هم كه قرباني مي كنيد بدانيد گوشت قرباني به خدا نمي رسد و خون قرباني هم به خدا نمي رسد . شما از اين خونها تبرك نجوييد : « لَنْ يَنالَ الله لحوُمها ولادِماؤُها ولكِن يَنالهُ التّقوي منكُم » 11 . يعني اين عمل ظاهري دارد و باطني . ظاهرش آن است كه كسي گوسفندي را ذبح مي كند ، و آن گوشتي دارد و خوني . قداست از آنِ تقواست نه گوشت و خون . آنچه به خدا مي رسد گوشت و خون نيست كه شما گوشت اين قرباني را به ديوار كعبه آويزان كنيد يا خون اين قرباني را به ديوار كعبه بماليد . آنچه كه از اين عمل به خدا مي رسد باطن و روح اين عمل است ( وَلكِن يَنالهُ التّقوي منكُم ) يعني قرباني يك حقيقتي دارد به نام « تقوا » و اين به خدا مي رسد .

مسأله رمي جمرات نيز همينطور است ، در مسأله رمي جمرات ، آن سنگها هيچ كدام به خدا نمي رسد . بلكه آن چه به خدا مي رسد تبري از دشمن خداست .

طواف اطراف كعبه ، نماز نزد مقام ابراهيم ـ ع ـ سعي بين صفا و مروه ، شرب آب زمزم و دهها عمل واجب و مستحبي كه در مسأله حج و عمره


81


مطرح است ، هيچ كدام از اينها به خدا نمي رسد ، مگر روح اينها . و روح اينها همان سرّ حج است . منتهي سرّ ، گاهي در عالم برزخ ظهور مي كند و گاهي بالاتر از برزخ . گاهي كم ظهور مي كند و گاهي زياد . و خود حاجي واقعي در قيامت به صورت سرّ جلوه مي كند . چه اينكه در دنيا با چشم ملكوتي به صورت انسان واقعي ظهور كرده است .

حضور حضرت حجت ـ ع ـ در مراسم حج

و وجود مبارك حضرت حجّت ـ سلام الله عليه و عجّ ـ هر سال در مراسم حجّ حضور دارند . او و بسياري از شاگردان خاصّش كه تربيت شده او هستند . همانند : ابي بصير ، سدير سيرفي و زُهري و . . . ممكن است كسي در سرزمين عرفات و مني به وجود مبارك حضرت حجت دعا هم بكند . اين دعاي معروف : « اللّهمَ كُن لِوليّكَ الحجّة بن الحسن صلواتك عليه . . . » را بخواند اما قلبش قلبِ انسان نباشد . ممكن است كسي مشكلي داشته باشد و مشكلش آنجا ـ ناخود آگاه ـ به بركت حضرت حجت ـ سلام الله عليه ـ حلّ شود . چنين نيست كه اگر عمل خارق العاده اي در حج و يا در مني و عرفات پيدا شد ، مستقيماً توسّط وجود مبارك حضرت حجت ـ سلام الله عليه ـ باشد . احتمالاً خود آن حضرت است ، يا اوليايي از دست پروردگان آن حضرت . ممكن است سالمندي ، زني ، ناشناسي خيمه و چادر خود را گم كند ، در بين راه بدون زاد و راحله بماند و وليّي از اولياي الهي كه تربيت شده مكتب ولايت امام عصر ـ ارواحنا فداه ـ است او را راهنمايي كند . چنين نيست كه هر اثر غيبي در مراسم حج ، مستقيماً به وجود مبارك وليّ عصر ـ ارواحنا فداه ـ باشد . توفيق مي خواهد . اين سعادت براي


82


اوحدي از موفّقان نصيب مي شود كه وجود مبارك حضرت حجّت ـ سلام الله عليه ـ شخصاً به بالين او بيايد . عنايت او شامل اوليا ، شاگردان ، صالحين ، صديقين و شهدايي كه تربيت كرده است مي شود . همه و همه زير نظر او و مأموران او هستند و به دستور او مشكلات ديگران را حلّ مي كنند .

اميدواريم همان طور كه ظاهرمان به شكل انسان است باطنمان هم به بركت قرآن و عترت ، انسان باشد .

قم 1371 هجري شمسي

پانوشتها :

1 ـ نساء : 150 . 7 ـ مؤمنون : 100 .

2 ـ انفال : 4 . 8 ـ بقره : 201 .

3 ـ عبس : 34 . 9 و 10 ـ همزه : 6 ـ 7 .

4 ـ بقره : 198 . 11 ـ حج : 37 .

5 و 6 ـ بقره : 200 .


83


عرفات ، سرزمين هجرت از خود

حج سالار شهيدان

خاندان سالار شهيدان ـ سلام الله عليهم اجمعين ـ از همان آغاز حركت خود از مدينه به مكّه ، قصد عمره مفرده داشتند و قصد حج تمتع نكردند ؛ يعني چنين نيست كه حسين بن علي بن ابي طالب ـ سلام الله عليهما ـ به قصد حجّ تمتع عازم مكّه گرديده و سپس در اثر فشار حكومت ننگين اموي ، تمتع را به اِفراد تبديل كرده باشد ، نه در روايات از اين بحث سخني است ، و نه در فقه ما . فقط در مقاتل به اين مطلب اشاره شده است . بزرگان فقه ما نيز به اين نكته عنايت كرده اند كه : اين سخن نه ريشه حديثي دارد و نه ريشه فقهي . حسين بن علي بن ابي طالب ـ عليه السلام ـ از ابتدا قصد عمره مفرده داشت . او به مني نرفت ، ولي قرباني داد . فرزندش امام سجاد ـ سلام الله عليه ـ در شام خود را چنين معرفي مي كند :

« اَنا ابْنُ مكّةَ وَمِني » من فرزند مكه و مِنايم ، ما جان داديم ، مني مال ماست ، عرفات مال ماست ، مكه از آنِ ماست . من فرزند زمزمم ، زمزم و


84


مني ارث من است ، من وارث مكه ام ، من وارث سرزمين عرفات و مشعر و منايم .

بنابراين آمدن به سرزمين مِني با جسم ، خيلي مهم نيست . كسي كه پيشاپيش جانش را فداي دوست كرد ، او از مني و عرفات و . . . ارث مي برد .

شهداي جمعه خونين مكه

اين عزيزان شهيد شده در « جمعه خونين » هم كه شهادت آنها لكه ننگي براي ابد به دامن آل سعود نهاد ، مالكان اصيل و اصلي اين سرزمينند . ما اگر شايسته آن نباشيم كه مهمان ولي عصر ـ عليه السلام ـ باشيم اين اميد هست كه اين عزيزان ميزبانان ما باشند ، بنابراين ما در كنار سفره شهداي جمعه سياه آل سعود نشسته ايم .

اسرار حج از ديدگاه اميرمؤمنان علي ـ ع ـ

وظيفه ما در اين سرزمين چيست ؟ چرا بايد در عرفات توقف كنيم ؟ و چرا اين وقوف عبادت است ؟ و چرا در حرم وقوف نكنيم ؟ چرا وقوف را بايد از خارج حرم شروع كنيم ؟

وقتي از اميرمؤمنان ، علي بن ابي طالب ـ سلام الله عليه ـ كه در خانه خدا به دنيا آمده و آن را بهتر از هر كسي مي شناسد ، پرسيدند كه خانه خدا در مكه است چرا وقوف در خارج حرم واجب است ؟ فرمود : حج اسراري دارد ، تبهكاران و آلودگان بايد بيرون در بايستند و بنالند ، آنگاه كه پاك شدند وارد حرم شوند . خداوند اگر بخواهد مهماني را در خانه اي كه انبيا


85


به طهارت آن قيام واقدام نموده اند پذيرايي كند ، بايد مهمانان را تطهير و پاك گرداند . خداوند به ابراهيم و اسماعيل ـ سلام الله عليهما ـ فرموده : « وَعهِدَنا الي ابراهيم و اسماعيل اَن طهّرا بيتي للطائفين و العاكفينَ و الركّع السّجود » 1 چون خانه پاك است ، مهمانان پاك را مي پذيرد .

مشعر جزء و محدوده حرم است ، و حاجي تا در عرفات است ، هنوز بيرون دروازه است ، بايد بنالد تا به حرم ( مشعر ) راهش دهند ، اما چقدر بنالد ؟ نمي دانم ، چه جور بنالد ؟ نمي دانم ، براي كي بنالد ؟ و . . . نمي دانم ، ولي تا ننالد به حرم راهش نمي دهند . البته ممكن است كسي را به محدوده حَرَم بياورند ولي خدا او را نپذيرفته و راهش ندهد .

عرفات سرزمين دعا

روز نهم ذيحجه سرزمين عرفات ، سرزمين دعاست . دعا تنها چيزي است كه خدا به انسان بخشوده است . امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ فرمود : « لا يملك الاّ الدّعاء » 2 انسان جز دعا مالك چيزي نيست ، نه تنها مالك مال نيست بلكه مالك اعضا و جوارحش نيز نمي باشد .

قرآن كريم فرمود : « امّن يملك السّمع و الأبصار » 3 يعني آنكه مالك چشم و گوش است خداست و اعضا و جوارح ما امانت خداست ، چون با خدا بيعت كرده ايم ، جان ، اعضا ، قلب و قالب را به خدا بيع نموده و فروخته ايم ، اگر صلاح نداند فرصت چشم بستن را هم به شما نخواهد داد . پس حتي چشم و گوش ما نيز از آن خداست ، فقط اظهار عجز را تمليكمان كرد . ما جز تضرع مالك چيزي نيستيم ، و در برابر دشمن درون ، سلاحي جز ناله نداريم .


86


دشمن بيرون را مي توان با سلاح سبك و سنگين از پا درآورد ولي دشمن درون را با تفنگ و تانك نمي شود رام كرد ، دشمن سرسخت درون ( شيطان ) را تنها با اشك مي توان رام كرد . « و سلاحه البكاء » 4 . كسي كه اهل ناله نيست ، مسلح نيست و اگر كسي مسلح نباشد پيروز نخواهد شد . و اينكه آن حضرت فرمود : « و سلاحه البكاء » براي آن است كه اگر انسان افتاده شد ، خداي سبحان دستش را مي گيرد و تا مقاومت مي كند خود را مي بيند ، خدا را نمي بيند ، چون خدا را نمي بيند نمي نالد ، وقتي ننالد در نبرد با اهريمن درون و بيرون شكست مي خورد ، هرگاه خود را نديد و خدا را ديد از وضعيت خود باخبر و از عظمت خدا مستحضر است ، يا از ترس جهنمش مي نالد ، يا گريه شوق دارد كه چرا به جنّتهاي او نرسيده است ، يا گريه انسان واله را درد ؛ كه قلب مشتاقان واله و شيدا ، جمال و جلال حق است ، چرا از هجران او ننالد ؟

بين عبد و مولا حجابي نيست

از فرازهاي دعاي ابوحمزه ثمالي و دعاي بيست و هفتم رجب است كه : بين عبد و مولا حجابي نيست : « و أنّك لا تحتجب عن خلقك الا أن تحجبهم الأعمالُ دونك » 5 يعني خدايا ! بين تو و بنده ات حجابي نيست مگر خود بنده ، زيرا در اشياء مادي بين « محجوب » و « محجوب عنه » « حاجبي » قرار مي گيرد ولي در معنويات سه شئ و سه چيز لازم نيست ، خود شئ محجوب است . حجاب عين همان محجوب است ، بين خلق و خالق حجابي جز خود خلق نيست ، معناي جمله فوق اين است : خدايا ! تو نورالسّموات و الأرضي ، بين تو و بندگانت حجابي نيست ، مگر اينكه عمل


87


آنها نگذارد كه تو را ببينند ، ما بندگان مي توانيم به جايي برسيم كه به مقدار ايمانمان با حقيقت دل ، خداي سبحان را مشاهده كنيم . و اين غرور و خودبيني است كه نمي گذارد ما به لقاي حق برسيم .

براي اينكه از اين حجاب برهيم ، بايد ابتدا : از اين تن سفر كنيم و سپس : از خواسته هاي خود هجرت كنيم ، تا مصداق : « و من يخرج من بيته مهاجراً الي الله » 6 شويم .

در طليعه پيام الهام بخش امام امت ـ قدّس سرّه الشريف ـ آمده است : اگر كسي از خود سفر نكرد مرگش ممكن است او را از جهنم برهاند و به بهشت برساند ، اما به جنّة اللقاء راه پيدا نمي كند و اگر كسي از خودبيني نجات پيدا كرد راه مشاهده اسرار الهي برايش باز است .

روز نهم ذيحجّه ، سرزمين بهترين فرصت و موقعيت براي رهايي از خودبيني و هجرت از بيت ( نفس ) است ، و مصداق آيه مباركه : « و من يخرج من بيته مهاجراً الي الله » خواهد بود . قرآن كريم اين هجرت را تبيين كرده و فرمود : « والرُّجز فَاهْجُر » 7 يعني از پليدي و زشتي مهاجرت كن . هجرتِ مكان خيلي مهم نيست ، هجرت مكانت مهم است . قرآن كريم در عين حال كه به مهاجران بها مي دهد ، اصل هجرت را هم تبيين مي كند ، مي فرمايد : اگر كسي از پليدي هجرت كند و از اين تنگناي طبيعت به درآيد ، هرگونه مرگي كه به سراغ او بيايد ، خداوند خودش عهده دار اجر اوست « فقد وقع اجره علي الله » 8 ولي چه چيزي به او خواهد داد ؟ روشن نيست .


88


اهميت ولادت در عصر حكومت اسلامي

با اين مقدمه به مضامين دعاهاي روز عرفه پي مي بريم . هيچ دعايي بهتر از دعاي حسين بن علي بن ابي طالب ، سالار شهيدان ـ سلام الله عليهما ـ در سرزمين عرفات نقل نشده است . و دعايي هم از علي بن الحسين ، امام سجاد ـ سلام الله عليهما ـ و دعاي ديگري نيز از امام صادق ـ سلام الله عليه ـ نقل شده است . بسياري از اين ادعيه مضمون مشترك دارند و برخي از آنها هم مضمون مخصوص به خود را داراست . مضمون مشترك دعاي امام سجاد و امام حسين ـ سلام الله عليهما ـ « اهميت ولادت » در يك نظام اسلامي است . يكي از فرازهاي اوليه دعاي سالار شهيدان در عرفه اين است كه عرض مي كند : « خدايا ! تو بر من منّت نهادي ، مرا از اصلاب و ارحام فراوان منتقل كردي و مرا در زمان كفر و جاهليت بدنيا نياوردي » :

« لم تخرجني لرأفتك بي ولطفك لي و احسانك اليّ في دولة ائمّة الكفر الّذين نقضوا عهدك و كذّبوا رسلك » 9 .

خدايا ! تو از روي رأفت و لطف و احساني كه به من داشتي ، مرا در زمان جاهليت به دنيا نياوردي ، آنقدر عنايت و رأفت و احسان نمودي كه بساط جاهليت برچيده و نظام اسلامي گسترده شد و مرا در زمان حكومت اسلامي متولد گردانيدي .

جوانان بايد بيش از ديگران شاكر باشند كه عمر خود را در نظام اسلامي مي گذرانند ، آنها كه دوران ستمشاهي را پشت سر گذاشته اند ، بايد بكوشند تا كارهاي گذشته را ترميم كنند و نوسالاني كه چشم بازكرده و نظام اسلامي را ديده اند ، بايد شاكر باشند كه در دولت جور و ظلم زندگي


89


نكرده اند .

اطاعت از فرمان رهبر

در دعاي عرفه علي بن الحسين ـ سلام الله عليهما ـ در رابطه با رهبر اسلامي آمده است : « پروردگارا ! تو براي هر عصري يك رهبر شايسته اي را ذخيره كرده اي كه به وسيله او آنچه را كه ديگران از بين برده اند احيا مي كني : « أقمت به معالم دينك » 10 ، خدايا ! او را تأييد كن و ما را جزء كساني قرار ده كه اوامرش را امتثال مي نمايند » بدين ترتيب امام سجاد ـ عليه السلام ـ در دعاي روز عرفه ، داشتن يك امام عادل را به عنوان احياي آثار و مآثر دين بازگو مي كند .

فرازهاي ديگر از دعاي عرفه

حسين بن علي بن ابي طالب ـ عليهماالسلام ـ عرض مي كند : « خدايا ! در قرآن فرمودي : سراسر عالم نشانه هاي توحيدند ، برخي از نشانه ها آيات آفاقي است ، برخي آيات انفسي . ولي مرا به نشانه ها حواله نده . پرودگارا ! اگر ما را به آثار ( خواه به آثار آفاقي ، خواه به آثار انفسي ) ارجاع دهي مسيرمان طولاني مي شود ( يوجب بُعد المزار ) . من اگر بخواهم از نشانه ها تا به ذي نشان برسم طول مي كشد . خودت را به من نشان بده ، اين نشانه ها توان آن را ندارند كه تو را بطور كامل نشان دهند ، حتي سرزمين مكه ، عرفات و مشعر كه فرمودي : « فيه آيات بيّنات » . هيچ كدام آنها ظهوري ندارند كه تو را نشان دهند « أيكون لغيرك من الظهور ما ليس لك حتي يكون هو المظهر لك » خدايا ! تو كه نور السموات و الارضي ، تو كه از نشانه به من


90


نزديكتري ، تو كه از هر نشانه اي نشانه تري ، چرا مرا به نشانه ها ارجاع مي دهي ؟ « متي غبت ؟ » پروردگارا ! كي غايب شدي تا من براي اثبات وجود تو استدلال كنم ، استدلال براي پي بردن از نشانه به غايب است ، تو كه غيبت نكرده اي ، نيازي به دليل و برهان نداري كه من از آيات پي به تو ببرم ، يعني تو خود فرمودي : « أولكم يكف بربّك أنّه علي كل شئ شهيد » 11 پس خودت را آنچنان به من نشان ده كه بيواسطه تو را ببينم » .

اين امر ، مخصوص ائمه ـ عليهم السلام ـ نيست ، هر انساني يك راه مخصوص دارد ، بين او و خدا هيچ فاصله نيست ، منتها راهها فرق مي كند ، بعضي بسيار وسيع و روشن است ، و برخي باريك ، پس رابطه مخصوصي بين انسان و خدا است كه غير خدا در آن راه نفوذ و شركت ندارد .

اميرالمؤمنين ـ سلام الله عليه ـ در دعاي كميل به درگاه الهي عرضه مي دارد : خدايا ! اجازه ندادي بعضي از گناهان مرا حتي فرشته ها كه مأمور ثبت و ضبط مي باشند ، بفهمند و بنويسند : « و الشاهد لما خفي عنهم و برحمتك اخفيته » 12 . خداوند به فرشته هايي كه مأمور نوشتن خاطرات ، عقايد ، اخلاق و اعمالند ، اجازه اطلاع از گوشه هاي ظريف كار ما را نمي دهند تا يك راه سرّي بين ما و خدا باشد . او خود بعضي از كارهاي ما را مستقيماً به عهده مي گيرد و حتي اجازه نمي دهد كه ملائكه بفهمند تا ما پيش آنها شرمنده شويم ، پس معلوم مي شود بين هر انسان و خداي او رابطه اي مخصوص وجود دارد .

ادب دعا كردن

شما در دعا مثلا ده بار مي گوييد : « ياالله » بعد مي گوييد : « يارب » و در


91


آخر مي گوييد : « ربِّ » يعني ديگر جا براي « ندا » نيست ، « يا » حرف نداست ، آنگاه كه انسان كسي را از دور صدا مي زند مي گويد : « يا فلان » و وقتي نزديك شد حرف ندا ( يا ) را مي اندازد . ما در گفتگوي حضوري يكديگر را با « يا » خطاب نمي كنيم ، ادب دعا نيز اين است كه ابتدا چندين بار مي گوييم : « ياربّ » بعد مي گوييم : « ربِّ ، ربِّ » اين خذف براي آن است كه « ندا » تبديل به « نجوا » مي شود و « منادات » به « مناجات » مبدّل مي گردد ، وقتي نداست جاي « ياربّ » است ، وقتي منادات به مناجات تبديل شد ، آهسته سخن گفتن شروع مي شود . نوبت به نجوا كه رسيد ، انسان احساس تقرّب مي كند ، چرا كه خود را در محضر خدا مي بيند .

لذّت شب زنده داري

در دعاي عرفه علي بن الحسين ـ سلام الله عليهما ـ آمده است : « خدايا ! لذت شب زنده داري و مناجات را در كامم بچشان تا از شب زنده داري لذّت برم و در شب آنقدر نخورم و نخوابم كه نتوانم سحر برخيزم » .

شيطان براي گمراه ساختن انسان راهها و نقشه هاي مختلفي دارد ، اگر از راه گناه نتواند به هدف شوم خود برسد ، با پرخوري صيدش مي كند .

دعا قرارگاه اجابت

مرحوم كليني از معصوم ـ عليه السلام ـ نقل كرده : « الدّعاء كهف الأجابة كما انّ السحاب كهف المطر » ؛ يعني « همان طوري كه ابر ، قرارگاه باران است ، دعا نيز قرارگاه اجابت است » ؛ اجابت در درون دعاي شماست و بستگي به درجه اخلاص شما دارد اولاً دعاي عام داشته باشيد و


92


بگوييد : « اللّهم انّا نرغب اليك في دولة كريمة تعزّبها الاسلام و اهله » و از هيچ قدرتي نهراسيد كه : « اِنّ ربك لبا لمرصاد » 13 . او در كمين است و با سرانگشت نامرئي اوضاع را ورق مي زند كه هميشه اين چنين بوده است . پيروزي انبيا به بركت « لا يملك الاّ الدّعاء » بوده است . تظاهرات و عمليات ، بخش « جسماني » پيروزي را تشكيل مي دهد ولي دعا و نيايش « روح » ظفر است . شما با حسن ظن دعا كنيد ، خدا هم اجابت خواهد كرد ، مظلومانه دعا نكنيد ، گرچه دعاي مظلوم ( چون براي تشفي خودش است ) بي اثر نيست ولي بكوشيد عارفانه دعا كنيد ؛ برقراري نظم اسلامي را از خداي سبحان مسألت نماييد . از خدا بخواهيد كه نظام اسلامي مستقر شود تا در اين نظام ، مردان الهي رشد پيدا كنند و مشمول : « يا ايّتها النفس المطمئنة ارجعي الي ربّك راضية مرضية . فادخلي في عبادي . وادخلي جنتي » 14 شوند .

عرفات : سال 1366 هجري شمسي

پانوشتها :

1 ـ بقره : 125 . 8 ـ نساء : 100 .

2 ـ دعاي كميل . 9 ـ دعاي عرضه .

3 ـ يونس : 31 . 10 ـ آل عمران : 97 .

4 ـ دعاي كميل . 11 ـ فصلت : 53 .

5 ـ ابوحمزه ثمالي ، دعاي بيست و هفتم رجب . 12 ـ دعاي كميل .

6 ـ نساء : 100 . 14 ـ همان : 27 ـ 30 .

7 ـ مدثّر : 5 .


93


مني ، تجليگاه تولي و تبري

وقتي زائران بيت خدا مقدمات طواف زيارت را به نام وقوف در عرفات و مَشْعر انجام دادند ، خداوند دستور افاضه از مشعر به سرزمين مني را صادر مي كند .

ذات اقدس اِله براي اين مكانها احكامي و براي احكام ، حكمت هايي مقرّر كرده است ، اما درباره اصل « افاضه » مي فرمايد : « فاذا اَفضتُم مِن عرفات فَاذكُروا الله عِند المَشعَر الحرامِ وَاذكروه كما هَديكُم و اِنْ كنتم من قبله لَمِنَ الضّالين » 1 .

آنگاه افاضه از مشعر را اين چنين بيان مي كند : « ثَمَّ افيضُوا من حَيثُ اَفاضُ الناسُ وَاستَغفروا اللهَ اِنَّ اللهَ غَفور رحيم » 2 بعد از انجام مناسك مني اين چنين مي گويد :

« فاذا قضيتُم مناسِككم فاذكُروا الله كَذِكرِكم آبائكم او اشَدّ ذكراً » 3 يعني وقتي از عرفات به مشعر آمديد ، وقوفتان با نام و ياد خدا باشد و به شكرانه اينكه حضرتش شما را از ضلالت به هدايت آورد متذكّر باشيد : « فاذكروا


94


الله عندالمشعرالحرام » و اين تذكّر به پاس نعمت هدايت الهي است . « وَاذْكُروه كما هديكم » . اگر هدايت الهي نبود شما نيز همانند ميليونها انسان كه در برابر غير خدا خاضعند و به دام الحاد افتاده اند ، گرفتار ضلالت مي شديد . اگر مكتب توحيد ، بشريت را تغذيه نكند ، پيشرفت علم مادّي ارزش هاي بشريت را به دست نسيان مي سپارد .

يكي از برترين رسالتهاي مناسك حج و سرزمين حرمين ، نشر معارف توحيدي است . ميليونها نفر بت مي پرستند ، آنطوري كه در صدر اسلام در برابر بت خاشع بودند و چون اگر چه بت پرستي مكتبي پايدار نيست . و پيشرفت علم ، بساط بت و بت پرستي را برمي چيند ولي اگر سفره توحيد گسترش نيابد اين خطر در آينده هست كه ميليونها انسان به دام الحاد و بي ديني بيفتند .

خداي سبحان وقتي مناسك حج را بازگو مي كند ، همواره نام و ياد حق را مطرح كرده ، مي فرمايد : وقتي از عرفات به مشعر آمديد ، به ياد اين باشيد كه « خدا شما را هدايت كرد » ، شكر هدايت خدا كنيد ، و گرنه گرفتار ضلالت مي شويد ، وقتي هم كه از مشعر به مني آمديد و مناسكتان را انجام داديد و فراغتي پيدا كرديد ، مانند افراد زمان جاهليّت ، به مفاخر قومي نپردازيد ، بلكه مانند مردان الهي به ياد حق باشيد . شبهاي مني شب درس است ، آنچنان نباشيد كه در زير خيمه ها محفل انس بسازيد و يا وقت خود را مصرف تهيه زاد راه طبيعت كنيد .

فرمود : « فاذا قضيتم مناسككم . . . » وقتي مناسك مني را انجام داديد ، يعني قرباني و حلق رأس كرديد ، و اين « جمال صوري » را در پيشگاه « جمال معنا » به خاك ريختيد و از احرام در آمديد ، فراغت داريد پس


95


« فاذاكروا الله » به ياد حق باشيد .

حج بت پرستان و حج موحدان

بت پرستها نيز همچون موحّدان حج بجا مي آوردند ، منتهي فرقي كه هست اينكه : بت پرستان ( شب يازدهم و دوازدهم ) بعد از انجام مناسك مِني ، به بازگو كردن افتخارات نياكانشان مي پرداختند كه : قبيله ما اين چنين . . . عشيره ما آن چنان . . . و . . . ليكن زائر موحّد بعد از انجام مناسك مني ( شب يازدهم و دوازدهم ) وقت خود را به ياد حق مي گذراند : « فاذا قضيتم مناسككم فاذكرواالله كذكركم آباءكم » شب را در مني بمانيد كه به ياد حق باشيد ، همانطوريكه ديگران به ياد نياكان شان بودند بلكه بيشتر و شديدتر . محبّت ديگران منحصر در محدوده طبيعت است ، و محبّت انسان موحّد در محدوده عقل . انسان موحد ، اگر اهل ذِكر يا ذُكْر باشد « يادش » شديدتر و اگر اهل محبت باشد « مودّت و محبّتش » قوي تر است . لذا فرمود : محبّت مؤمنان به خدا شديدتر از محبت ديگران است ( والّذين آمنوا اشد حُبّاً لِلّه ) 5 .

سرزمين مني تجليگاه تولّي و تبرّي

قرآن براي اعمال و احكامي كه در مني مطرح است ، حكمت هايي مي فرمايد : در مني مسأله « سنگ زدن » و « قرباني » است . و سپس نمونه اي از اسرار قرباني را بازگو مي كند .

دو مرحله « جذب » و « دفع » هم در حد طبيعت است ؛ يعني در گياهان ، حيوانات و انسانهاي عادي هست . و هم در اوحدي از انسانها وجود دارد


96


كه ناسازگار را دفع و ملايم را جذب مي كنند ، منتهي در سطح طبيعت نام مناسب خود را دارد ، يعني گاهي به صورت جذب و دفع ، گاهي به صورت شهوت و غضب ، گاهي به صورت محبّت و عداوت ، گاهي به صورت ارادت و كراهت و . . . ، ولي در انسانهاي مؤمن به صورت تولّي و تبرّي تجلّي مي كند كه اين تولّي و تبرّي ، همان رقيق شده جذب و دفع است ، و انساني كه به تولّي راستين و تبرّاي صحيح رسيده است ، در مناسك روز دفع ، تجلّي را دارد .

انسان متقي به خدا وصل مي شود

خدا مي فرمايد : قبل از قرباني سر را تيغ نكشيد : « لا تحلقوا رؤسكم حتّي يبلغ الهدي محلّه » 6 آنگاه مسأله قرباني را تشريح مي كند و مي فرمايد : قرباني در جاهليت نيز مرسوم بود كه خون آن را به ديوار كعبه مي ماليدند و گوشتش را آويزان مي كردند . براي اينكه معبودشان قرباني را بپذيرد . ديوار كعبه را با خون قرباني رنگين و با گوشت قرباني تزيين مي كردند . قرآن كريم فرمود : « لَن يَنال الله لحومها ولا دماؤها ولكن ينالُهُ التَّوي » 7 يعني خون و گوشت قرباني كه جزء مناسك مني است ، به خدا نمي رسد ، بلكه روح عمل كه تقرب آور است و تقواي اين كار ، به خدا مي رسد ؛ عمل قرباني كردن در واقع يك حكم دارد و يك حكمت ، حكم ؛ كشتن يك گوسفند است و حكمت ؛ با تقوا بالا رفتن .

در بخش تبرّي نيز بيان قرآن اين است كه سنگريزه ها شيطان را رجم و طرد نمي كند ، بلكه اين انزجار دروني شما است كه شياطين انس و جن را مي راند .


97


در رجم جمره ها ، آن انزجار از شياطين جن و انس ، « تبرّي » است و اين تبرّي است كه شما را از هر شيطنت و اهرمن دروني و بيروني محافظت مي كند . پس اگر حكمي بنام « هَدي » در قرآن كريم آمده است ، سرّ و راز اين حكم هم بازگو شده است . منتهي در اين كريمه ، مطلبي است كه در جاي ديگر نيست . فرمود : « تقوا كه روح قرباني است به خدا مي رسد » .

هر عملي با قصد قربت ، قرباني است

هر عملي كه انسان به قصد قربت انجام بدهد قرباني است ؛ نماز قرباني روزانه ماست ، در حديث معروف آمده است كه : « ثم اِنَّ الزكاة جعلت مع الصلوة قرباناً لأهل الاسلام » در نهج البلاغه نيز امير بيان ـ سلام الله عليه ـ فرموده است كه : « جُعلت الزكاة كالصلاة قرباناً » .

هر عملي كه در آن تقرّب باشد ، قرباني است . ليكن هيچ عملي همانند « قرباني در سرزمين مني » ، عامل تقوا نيست .

قرآن مي گويد : خداوند عمل با تقوا را قبول مي كند « انّما يتقبّل الله من المتّقين » 8 در اين آيه سخن از « نيل » نيست ، سخن از « قبول » است . و اما در كريمه « ولكن يناله التقوي منكم » سخن از « وصول » است نه از « نيل » و « قبول » در سوره فاطر آمده است : گاهي معارف به سوي « الله » صعود مي كند . « اليه يصعد الكلم الطّيب و العمل الصالح يرفعه » 9 اين تقوا نه تنها به طرف خدا صاعد مي شود ، بلكه به خدا مي رسد و چون تقوا وصف نفساني روح انسان متقي است و جداي از جان انسان با تقوا نمي باشد ، اگر تقوا به خدا رسيد ، انسان سالك نيز به خدا مي رسد .

مبادا خود را هدر كرده و رايگان بفروشيم . مبادا شب آنقدر بخوريم


98


كه نتوانيم سحر برخيزيم . شما هر قدر مي توانيد سير كنيد كه قبل از مرگ به لقاءالله برسيد كه جان انسان با تقوا به خدا مي رسد .

رمي جمرات

انسان همواره در معرض هجوم وسوسه شياطين است و شيطان به وسيله نفس ، ما را رها نمي كند ، و خداي سبحان فرمود : هر وقت اين دشمن ( شيطان ) به سمت شما آمد ، به من پناهنده شويد ، او همواره به سراغ شما خواهد آمد : « و اِمّا ينزغنك من الشيطان نزغ فاستعذ بالله » 10 اگر فكر گناه در شما پيدا شد ، بدانيد كه شيطان در صدد هجوم و حمله است ، هنگام حمله دشمن بايد به پناهگاه برويد .

وقتي گرفتار وسوسه شديد تنها گفتن : « اعوذ بالله من الشيطان الرجيم » كافي نيست ، استعاذه لفظي گرچه عبادت است ولي اثري جز محور لفظ ندارد . هنگامي كه آژير خطر را شنيديد بايد به پناهگاه برويد ، اگر كسي آژير خطر را بشنود ، در فضاي باز ايستاده و بگويد : « من به پناهگاه پناهنده مي شوم ! » اين پناهنده شدن و پناه بردن نيست ، بلكه وقتي آژير خطر شنيده شد ، انسان بايد به پناهنگاه پناه ببرد .

قرآن كريم فرمود : هرگاه ميل و هوس گناه پيدا كرديد ، اين « ميل » ، آژير خطر است هر چه زودتر به پناهگاه برويد ، در خود احساس بيچارگي و ضعف كنيد ، به آن قويِ محض ، پناهنده شويد كه جز او ـ جلّ جلاله ـ پناهگاهي نيست « ولن تجد من دونه ملتحدا » 11 .

در مسأله رمي جمرات نه آن جمره ، شيطان است و نه اين سنگ زدن ، رمي شيطان . رمي كردن در زمان جاهليت نيز بود و اكنون شيطان انسي هم


99


اين رمي را انجام مي دهد . بديهي است كه شيطان هرگز با هفت سنگ طرد نمي شود ، فقط استعاذه است كه او را طرد مي كند . خودش فرمود : اگر به من پناهنده شويد ، شما را پناه خواهم داد ، آري او عالي ترين پناهگاه است . و نيز فرمود : وقتي مناسك مِني به پايان رسيد و احساس كرديد كه تقواي اين عمل به سمت خدا نيل دارد و خود را نائل و بالا رفته يافتيد ، محصول كارتان را بررسي كنيد .

انسانهاي بي هدف

مردم دو دسته اند : بعضي فقط دنيا را مي خواهند و نمي گويند : خدايا به ما در دنيا حسنه بده ، زيرا به فكر « حلال و حرام » ، « حَسَن و قبيح » و « طيّب و خبيث » نيستند ، نه تنها مقالت لفظي بلكه منطق آنها اين است كه « خدايا ! به ما دنيا بده ، خواه حلال خواه حرام ، خواه حسن ، خواه قبيح ، خواه طيّب ، خواه خبيث » ( فمن الناس من يقول ربنا آتنا في الدنيا ) .

اين گروه در آخرت هيچ بهره اي ندارند ؛ زيرا عالي ترين ديدشان نشأه طبيعت است . و اينها چون تشنگاني هستند كه يا به دنبال سراب مي روند و يا به دنبال چاه و چشمه ، ولي بدون وسيله .

به فرموده قرآن ، انسان ملحد و تبهكار ، يا بي هدف است يا بيوسيله ، انسان « بي هدف » در پايان عمرش مي فهمد به « بيراهه آمده » است . انساني كه « هدف دارد » ولي وسيله را بطور صحيح شناسايي نكرده ، در پايان راه مي فهمد كه « بيوسيله » است . « كسراب بقيعة يحسبهُ الظمآن ماءاً » مانند انسان تشنه اي كه بي هدف دنبال آب مي گردد . او آنچه را كه از دور مي بيند « سراب » است نه « آب » ، وقتي عمرش به پايان رسيد « حتي اذا جاءه


| شناسه مطلب: 76469