بخش 8
پایان حج و وداع با کعبه خطبه پیامبر گرامی اسلام ـ ص ـ در حجة الوداع قداست و امنیت حرم شناخت انسان هجرت و عامل آن موانع سلوک بسوی خدا محور وحدت انسانها انسان سرمایه وحدت به همراه دارد اسلام محور اتحاد محورهای اصیل وحدت انسانها در اسلام
|
175 |
|
سرزمينهاي مهم و تاريخي نيز در قرآن سوگند ياد شده است ؛ مانند آيه كريمه فوق كه در اين آيه به سرزمين مكه و بلد امن سوگند ياد شده است . سوگندهاي قرآن نظير سوگندهاي بشري نيست ، زيرا سوگندهاي بشري در برابر بيّنه ودليل است و امّا سوگند قرآن به متن بيّنه و دليل مي باشد ؛ يعني مردم را به عين دليل ، هدايت مي كند ، از اين جهت سوگند به سرزمين مكه را با قيدي همراه كرده و آن اينكه پيامبر خدا در آن سرزمين باشد ؛ يعني خداوند به سرزميني سوگند ياد مي كند و به مكه اي قسم مي خورد كه پيامبر اسلام ـ ص ـ در آن باشد وگرنه مكه بـدون پيـامبر ـ ص ـ و كعبه بدون رهبر آسماني يك سرزمين معمولي و يك خانه عادي است كه رفته رفته به صورت بتكده كامل درآمده و مركز بت پرستي و در اسارت بت پرستان و گرفتار شهوترانان خواهد شد ، تا جايي كه كليدداركعبه « ابوغُبشان » سرقفلي توليت كعبه را در شب نشيني مستانه طائف به دو مشك شراب مي فروشد و سرپرستي كعبه بين مستان ، با بهاي شرابِ سرمستان طائف خريد و فروش مي شود .
2 ـ گرچه كعبه از قداست خاص برخوردار است و از دير زمان از گزند تهاجم اصحاب فيل و مانند آن مصون مانده است ولي وقتي « ابن زبير » به بست كعبه متحصن شد و به آن خانه منزه و پاك پناهنده شد حكومت جبار وقت به دست منحوس « حجّاج ثقفي » كعبه را با منجنيق ويران كرد و پناهگاه ابن زبير را منهدم ساخت و او را دستگير نمود ، اما هيچ گونه فرمان حمايت كعبه از طرف صاحب خانه صادر نشد و هرگز طير ابابيلي به سراغ حجاج نيامد و همچنين احجار كوه « ابو قُبَيس » حجرالأسود را گرامي نداشتند و خلاصه : دستي از غيب بيرون نيامد و كاري نكرد و
|
176 |
|
مدّعي همچنان با يورش و تاخت و تاز جايگاه قبله را ويران كرد و مطاف را منهدم ساخت و حجرالأسود را چون احجار عادي به دور انداخت و اركان چهارگانه كعبه را در هم فروريخت . اينجاست كه بلنداي مقام ولايت و فروغ اختر امامت و روح شاهباز رهبري امت و قلّه رفيع سياست عارفان مكتب و خلاصه ، ارزش « اَرْكانُ البِلاد وَساسَةُ العِباد » 59 معلوم مي شود .
عارف ، حكيم ، فقيه و مفسر نامدار اسلام ، مرحوم فيض كاشاني از محمد بن علي بن الحسين بن بابويه قمي از كتاب قيّم « من لا يحضره الفقيه » نقل مي كند كه : آنچه در اصحاب فيل جاري شد بر سر حَجّاج نيامد ، زيرا هدف مستقيم حَجّاج ، ويراني كعبه نبود بلكه منظورش دستگيري ابن زبير بود و آن مرد ( ابن زبير ) ضدّ حق يعني مخالف حضرت سجاد ـ ع ـ امام چهارم شيعيان جهان بود . وقتي كه اين مرد ضد حق ، به كعبه متحصن شد ، خداوند اراده فرمود براي مردم بيان كند كه به اين ضدّحق پناه نخواهد داد ، لذا مهلت داد تا كعبه را بر سرآن ضد حق ويران كنند . از اين جريان به خوبي روشن مي شود كه ضديت با ولايت و امامت آنچنان مطرود است كه كسي كه ضد مقام رهبري امام معصوم ـ ع ـ است و او را تنها مي گذارد و ياري نمي كند بلكه در قبال او موضع مي گيرد و خود ، داعيه خام رهبري را در سر مي پروراند ، اگر به كعبه هم پناه ببرد از امان خاص الهي برخوردار نخواهد بود . از اين جهت است كه ملاقات امام ـ ع ـ و ادارك محضر وليّ الله به عنوام متمّم حج و مكمّل زيارت كعبه در دستورهاي اسلامي مطرح است :
« . . . عَنْ اَبي جَعفر ( ع ) قالَ تَمامُ الحجِّ لقاءُ الامام » 60 .
|
177 |
|
3 ـ جريان شهادت و قيام خونبار سرور آزادگان جهان ، عليه استكبار و هرگونه طغيانگري از رويدادهاي بنام جوامع انساني است كه هاضمه تاريخ توان فرسايش آن را ندارد . اين سانحه سنگين و صحنه سهمگين به دو بخش تقسيم شده است كه مجموع آن دو بخش ، رسالت قيام عليه طغيان و فساد و استكبار و الحاد را در آن زمانه و در تمام زمانها تبيين مي نمايد : بخش اول ، شهادت حضرت حسين بن علي ـ ع ـ و ديگر ياران رزمنده آن حضرت در سرزمين كربلاست .
و بخش دوم ، پيام اين شهادت و خون توسط حضرت سجاد ـ ع ـ و زينب كبري و ديگر بازماندگان نستوه آن حضرت در طرد حكومت طاغوت زمان در كوفه و شام است . وقتي كه كاروان اسراي كربلا به شام وارد شد و در مسجد جامع دمشق مقرّ فرمانروايي اموي مجلسي ترتيب يافت ، بر اثرخون گرانقدر شهداي كربلا حكومت وقت مجبور شد كه به حضرت سجاد ـ ع ـ اجازه سخن بدهد و در نتيجه ، زمام سخن به دست اهلش افتاد :
« وَاِنَّا اُمَراءُ الكلامِ وَفينا تَنَشَّبَتْ عُرُوقه » 61 ، آنگاه حضرتش بعد از حمد وثناي الهي و درود بر پيامبر گرامي اسلام شروع به معرفي خود و معرفي وارثان به حق پيام آوران الهي نمود و در خلال تعريف چنين فرمود : « . . . اَنَابْنُ مكَّةَ وَمِني ، اَناَبْنُ زَمزَمَ وَصفا » ، يعني فرزند راستين « مكّه » كسي است كه پاسدار روح قبله و مرزبان جان مطاف باشد . فرزند واقعي « مني » كسي است كه به منظور حفظ ره آورد وحي از ايثار و نثار خون دريغ نكند و با فداكاري و قرباني دادن ، پيوند خود را با سرزمين قرباني محكم نمايد ، مولود واقعي زمزم ، كه در اثر فيض و گوارايي معنويش
|
178 |
|
مورد علاقه پيامبر گرامي اسلام ـ ص ـ بود و مادام كه آن حضرت در مدينه بود آن آب را به عنوان هديه طلب مي نمود و مي پذيرفت62 كسي است كه بانثار بهترين و شايسته ترين خون به پاي نهال اسلام آن را بارور كند و همچنين فرزند راستين « صفا » كسي است كه در حرمِ قلب او هيچ رجس و رجزي راه نداشته باشد و بر اساس آيه تطهير63 از هر رجسي منزه و از تيرگي و آلودگي پاك باشد ، و اين انسان كامل همان امام ـ ع ـ است كه بدون او حرمتي براي حرم و مواقف آن نخواهد بود ؛ زيرا نه در عرفات ، « معرفت » و نه در مشعر ، « شعور » و نه در مني ، « ذبح عظيم و قرباني با تقوا » و نه در زمزم ، « نشانه حيات » و نه در صفا ، « علامت نزهت و صافي » و نه در رمي جمرات ، « رمي شيطان و رجم طاغوت » و نه در حج و زيارات ، « آيات بينات الهي » ظهور نخواهد كرد و بدون امامت هيچ كدام از آن مواقف به حساب شعائر الله شمرده نمي شود و نظم خاص اختران آسماني بويژه مسير منظم ماه براي شناخت موسم حج و انجام دستورات آن نخواهد بود : « يَسْئلُونكَ عَنِ الأهلَّةِ قُلْ هيَ مَواقيتُ لِلنَّاس وَالحجّ » 64 و زائران به عنوان « آمّينَ البَيتِ الحَرام » 65 از احترام ويژه بهره مند نبوده و قصد كعبه جنبه شعار الهي نخواهد داشت و ماه ذي حجه از اوج حرمت خاص « الشهر الحرام » نازل شده و در رديف ديگر ماههاي عادي قرار مي گيرد و دهه فجر هرگز فروغ خاصي نخواهد داشت تا مورد سوگند خداوند واقع شود و « شفع » و « وتر » آن نيز بهاي مخصوصي پيدا نمي كنند « والفَجرِ وَلَيال عشر والشَّفْعِ والوَترِ وَاللّيْلِ اذا يَسْرِ ، هَل في ذلكَ قَسَم لِذي حِجر » 66 و « ترويه » و « عرفه » ويژگي هاي خود را از دست مي دهند و طواف كنندگان گرد كعبه همانند فرشتگاني كه در حريم عرش
|
179 |
|
خداوند به طواف مشغولند نخواهند بود و قدمگذاران كعبه و مطاف ، به قدمگاه پيامبران الهي در زمين ، قدم نخواهند نهاد : « وَوَقَفُوا مَواقفَ اَنْبِيائهِ وَتَشَبَّهُوا بِملائكتهِ المُطيفينَ بِعَرْشِه » 67 .
و خلاصه زائران محروم از شناخت امامت و ولايت هرگز « وَفْد » و مهمانان الهي نبوده و از ضيافت معنوي خدا برخوردار نمي باشند ، لذا نه براي زيارتشان ارج و حرمتي است و نه لازم است ديگران هرچه زودتر بعد از مراجعه آنان از سفر حج به زيارتشان بروند و از وفد و مهماناني اين چنين بهره بگيرند ، زيرا آن دستوري كه مي گويد : هنوز گرد و غبار سفر حج از زائران كعبه زدوده نشده به زيارتشان برويد و تا هنوز به گناهي آلوده نشده اند آنها را ملاقات نماييد و مي گويد : ثواب مُعانقه و ملاقات با زائري كه گرد و غبار سفر حج را به همراه دارد ، همانند استلام حجرالأسود و تماس و بوسيدن آن سنگ مقدس است ، شامل همه زائران نمي شود و خلاصه تكريم چنان زائري لازم نيست68 ، چون زائري كه امام معصوم ـ ع ـ را نمي شناسد و امامت را كنار مي گذارد و سرپرستي امور مسلمانان جهان را به ياوه مي گيرد و رهبري توده مردم را ازحج و زيارت و ديگر فرازهاي عبادي جدا مي داند و آن را يك امر عادي و در اختيار هر فرد قرار مي دهد و كرامتي براي هدايت خلق خدا و تدبير امور آنان قائل نيست در حقيقت انسان را نشناخته و خود نيز به حريم ارزشمند انسانيت قدم نگذاشته است ، لذا از امام محمد باقر ـ ع ـ رسيده است :
« اَتَري هؤلاء الَّذينَ يُلَبُّونَ وَاللهُ لأَصْواتُهم اَبْغَضُ الي اللهِ مِن اَصواتَ الحمير » 69 .
چنين زائري كه با اين ديد به زيارت كعبه رفته و با همان ديد بازگشته
|
180 |
|
چگونه در مدار توحيد طواف كرده و چطور هرگونه شرك و طغيان را زدوده است ، در حالي كه مجراي فيض خدا را نشناخته و مهمترين عامل تكامل انساني را ناديده گرفته و بهترين سرچشمه زلال و حيات بخش را از دست داده و تشنه كام مانده است ؟ هر كس امام زمان خود و وليّ عصر خويش را نشناسد مرگ او ، مرگ جاهليت است :
قالَ رسولُ اللهِ ـ ص ـ : « مَنْ مَاتَ وَلَمْ يَعْرِفْ امامَ زمانِهِ ماتَ ميتَةً جاهليه » و از آنجا كه مرگ در روند زندگي است و هر طور كه زندگي اداره شود به همان سبك مرگ واقع مي شود ( كَما تَعيشُونَ تَمُوتونَ وَكَما تَمُوتُونَ تُبعَثُون ) پيوند مرگ و زندگي روشن خواهد شد و چون مرگ كسي كه امام زمان خويش را نمي شناسد مردن جاهلي است پس زندگي او نيز يك زندگي جاهلي بوده و تمام شؤون و سنن حياتي او همانند جاهليت سپري مي شود ، قهراً حج و زيارتِ اين گونه افراد نيز يك حج جاهلي بوده و از حج توحيدي سهمي نخواهند داشت .
پايان حج و وداع با كعبه
همانطور كه مبدأ جهان هستي خداوند بوده و پايان آن همان ذات اقدس خداوند است ( هُوَ الأَوَّلُ وَالاخِر ) 70 همچنين آغاز تمام موجودات جهان آفرينش از خدا و انجام و خاتمه كار همه آنها به سوي خداوند است ( اِنَّا لِلَّه وَاِنَّا اِلَيْهِ راجِعُون ) بنابراين لازم است هر كاري كه انسان موحد انجام مي دهد ابتداي آن به نام خدا و انتهاي آن نيز به ياد او باشد و هيچ كاري را بدون نام خدا شروع نكند و از هيچ عملي ، بدون ياد حق خارج نشود و معناي نام و ياد خدا در آغاز و انجام هر كار ، حضور
|
181 |
|
اعتقاد توحيدي او در متن عمل و توجه به شهود خداوندي در صحنه كار است . بنابراين اصل ، قرآن كريم دستور مي دهد :
« قُل رَبِّ اَدْخِلني مُدْخَلَ صِدْق وَاَخرِجْني مُخرَجَ صِدق وَاجْعَل لي مِنْ لَدُنْكَ سُلطاناً نَصيرا » 71 .
« بگو : پروردگارا مرا صادقانه داخل و صادقانه خارج كن و از نزد خودت براي من نيروي قاهر و مسلّط و كمك قرار ده » .
يعني ورودم به دنيا و خروجم از آن و همچنين ورودم به جهان برزخ و خروجم از آن به قيامت و نيز ورودم در هر كار و خروجم از آن ، بر محور راستي و برپايه درستي باشد . حج و زيارت كعبه نيز از همين اصل قرآني برخوردار مي باشد ، زيرا لازم است ورود در آن با احرام و لبيك گفتن براساس توحيد و صدق نيت بوده و خروج از آن در پايان حج و وداع كعبه نيز بر پايه توحيد و صدق ارادت باشد ، لذا از حضرت ابي الحسن ـ ع ـ نقل شده است كه هنگام توديع كعبه مي فرمود :
« اَللّهُمَّ اِنّي اَنْقَلِبُ عَلي لاالهَ اِلا اَنْتَ » 72 .
« پروردگارا من بر اساس توحيد و نفي هرگونه طاغوت و معبود دروغين به كارم پايان داده و از حج و زيارت كعبه برمي گردم » .
همچنين برهمان محوركلي است كه ازحضرت امام محمدباقر ـ عليه السلام ـ رسيده است :
« الدُّخولُ فيها دُخُول في رَحْمَةِ اللهِ وَالخُرُوجُ مِنْها خُروج مِنَ الذُّنوب » 73 .
« ورود در درون كعبه ورود در فضاي رحمت پروردگار و خروج از آن بيرون آمدن از گناهان است » .
چون زائر با انجام مناسك حج و زيارت از هر پليدي پاك مي شود و
|
182 |
|
مادامي كه به گناه آلوده نگردد ، يك انسان نوراني خواهد بود . چنان كه از حضرت امام صادق ـ ع ـ رسيده است كه : « اَلْحاجُّ لايَزالُ عَلَيهِ نُورُ الحَجِّ ما لَمْ يَلُمَّ بِذَنْب » 74 . اگر حج كننده اين نورانيت را در خود مشاهده كرد ، بداند حج او مقبول وگرنه مردود است .
خطبه پيامبر گرامي اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ در حجة الوداع
حج و زيارت كعبه ، نظير عبادتهاي ديگر يك سلسله برنامه هاي فقهي و احكام ظاهري دارد و يك سلسله اسرار و رموز معنوي ، و چون خاتم انبيا ـ ص ـ انسان كاملي است كه هم از كمالات ظاهري برخوردار و هم از مقامات معنوي بهره مند مي باشد ، لذا در باره تعليم دستورات فقهي و احكام عملي حج به ديگران فرمود : « خُذُوا عَنّي مَناسِككُم » . چه اينكه در باره تعليم احكام نماز فرمود : « صَلُّوا كَما رَاَيْتُمُوني اُصَلّي » . درباره تعليم اسرار حج و بيان سرّ بعضي از زواياي آن در خطبه حجة الوداع نيز مطالبي فرمودند كه نموداري از آن ذيلاً بيان مي شود :
1 ـ تهذيب نفس و تزكيه روح در ابعاد توحيد و پيوند با امام و اتحاد و اتفاق و حفظ هماهنگي عامه مردم با ايمان :
« ثَلاث لاَيَغِِلُّ عَلَيْهِنَّ قَلْبُ امُرَء مُسْلِم : اخلاصُ العَمَلِ لِلّهِ وَالنَّصيحةُ لأئمَّة الحَقِّ وَاللُزُومُ لجماعَةِ المُؤمنين » .
يعني هرگز دل يك مسلمان در مورد سه اصل خيانت نمي كند :
الف : تمام كارها را خالصاً لِلّه انجام دادن و توحيد را در تمام كارها حاكم كردن .
ب : بازمامداران حق ، ناصحانه برخورد كردن و پيوند با امام راستين را
|
183 |
|
محفوظ داشتن و مسائل را با مقام رهبري در ميان گذاشتن و جريان را درست گزارش دادن و رهنمود كامل گرفتن و خالصانه به كار بستن .
ج : اتحاد همه جانبه با مؤمنان را حفظ كردن و از اجتماع آنان جدانشدن و صفوف به هم فشرده آنها را ترك نكردن و ملازم صحنه همياري و هماهنگي آنان بودن و تار و پود جامعه اسلامي را با حضور در متن اجتماع مستحكم كردن .
2 ـ برقراري امنيت همه جانبه مردم و حفظ مال و خون آنان از تهاجم :
« فَاِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ عَلَيْكُم دِمائكُم وَاموالكُم . . . وَلاتَعثَوا فِي الأرضِ مُفسدينَ فَمَنْ كانَتْ عِنْدَهُ اَمانَة فَليُؤدّها » .
3 ـ حفظ اصل مساوات و برابري فردي و نژادي ؛ يعني تمام افراد در برابر قانون اسلام مساوي و برابرند و همچنين تمام اقوام و قبايل نيز در قبال اسلام يكسانند :
« اَلنَّاسُ فِي الاسلامِ سَواء . . . لافَضلَ لِعَرَبي عَلي عَجَمي وَلا لِعَجَمِي عَلي عَرَبِيِّ الا بِتَقوَي الله » .
4 ـ خونخواهي ها و خونريزي هايي كه در جاهليت برمحور انتقام جابرانه و كينه توزي هاي خصمانه رايج بود ، خاتمه داده شود و رباخواري هاي گذشته كه خون آشامي اقتصادي بود ، پايان يافته تلقي گردد .
پيامبراكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ براي اهميت تحريم ربا و تخطئه خون آشامي جاهلي آن ، ضمن آنكه تمام اسناد و مدارك بستانكاران ربوي را لغو و بي اثر دانست فرمود : اولين ربايي كه سند آن را زيرپا
|
184 |
|
مي گذارم و باطل بودن آن را اعلام مي كنم سند ربوي عمويم عباس بن عبدالمطلب است :
« كُلُّ دَم كانَ فِي الْجاهِليَّةِ مَوْضُوع تَحْتَ قَدَمَيَّ . . . وَكُلُّ رباً كانَ في الجاهليةِ مَوْضُوع تَحْتَ قَدَميَّ وَاوَّلَ رباً اَضَعُهُ ربا الْعبَّاسِ بْنِ عبدالمُطلب » .
5 ـ حقوق زنان را رعايت كردن و با آنان به نيكي رفتار نمودن و زحمات آنان را با خدمات متقابل و متعادل جبران كردن :
« اُوصيكُم بالنّساء خَيْراً . . . وَلَكُمْ عَلَيْهِنَّ حَقّ وَلَهُنَّ عَلَيْكُم حَقٌ كسْوَتَهنَّ وَرزْقِهنَّ بالمعروف » .
6 ـ حقوق خدمتگزاران و كارگران و زيردستان را محترم شمردن و نيازمنديهاي آنان را در خوراك و پوشاك همانند خود برطرف نمودن :
« فَاُوصيْكُم بِمَنْ مَلَكَتْ اَيمانُكُم فَاطْعِموهُم مِمَّا تَاكُلُونَ وَالبِسُوهُم مِمَّا تَلْبِسُون » .
7 ـ اصول برادري و فضائل اخلاقي را نسبت به برادران اسلامي رعايت كردن و حيثيت و آبروي آنان را محترم شمردن و به مال و خون آنان تعدي ننمودن :
« اِنَّ المُسْلِمَ لايغشُّهُ وَلايَخُونُهُ وَلايَغْتابُهُ وَلايَحِلُّ دَمَهُ ولا شيئاً مِن مالِهِ الاّ بِطيْبِ نَفسِه » .
8 ـ قرآن كريم و عترت معصومين و اهل بيت وحي و رسالت را گرامي داشتن و از اين دو وزنه وزين الهام گرفتن و از آنها جدا نشدن :
« انّي خَلَقْتُ فيكُم ما اِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا : كتابَ اللهِ وَعِترَتي اَهل بَيتي » .
9 ـ همگان را در برابر قانون الهي مسؤول دانستن و پاسداري از
|
185 |
|
احكام اسلام كردن و تبليغ نمودن آنچه در آن صحنه گذشت به غائبان ، به عنوان ره توشه حج و زيارت كعبه :
« . . . اِنَّكُم مَسْئولُونَ فَلْيُبَلّغُ الشّاهِدُ مِنْكُمْ الْغائبَ » .
10 ـ ولايت و امامت اميرالمؤمنين ، علي بن ابيطالب ـ عليه السلام ـ را مطرح نمودن و امت را با امام آشنا كردن و امام را به امت شناساندن و اطاعت او را چون اطاعت پيامبر دانستن و در نتيجه حيات جامعه را زندگي معقول و اسلامي كردن و از زندگي جاهلي نجات دادن .
« مَنْ كُنْتُ مَولاهُ فَهذا عَليّ مَوْلاهُ ، اَللهُمَّ وال مَنْ والاهُ وَعادِ مَنْ عاداه » .
والسلام علي من اتبع الهدي
14 ماه مبارك رمضان 1402 ، 13 تير 1361 هجري شمسي
پانوشتها :
1 ـ آل عمران : 19 .
2 ـ روم : 30 .
3 ـ شوري : 13 .
4 ـ احزاب : 4 .
5 ـ آل عمران : 97 و 96 .
6 ـ حج : 29 .
7 ـ الميزان ، ج 3 ، ص 399 .
8 ـ حج : 27 و 26 .
9 ـ بقره : 125 .
10 ـ مائده : 97 .
11 ـ حديد : 25 .
12 ـ وسائل الشيعه ، ج 8 ، ص 14 .
13 ـ حج : 25 .
14 ـ فاطر : 10 .
15 ـ بقره : 128 .
16 ـ حج : 29 .
|
186 |
|
17 ـ همان : 33 .
18 ـ همان : 26 .
19 ـ بقره : 125 .
20 ـ انفال : 35 .
21 ـ احياءالعلوم ، ج 2 ، ص 174 .
22 ـ حج : 25 .
23 ـ وافي ، ج 12 ، ص 39 .
24 ـ همان مدرك ، ج 12 ، ص 40 ؛ وسائل ، ج 8 ، ص 14 .
25 ـ نهج البلاغه : نامه 47 .
26 ـ وسائل ، ج 8 ، ص 15 و 16 .
27 ـ فتح : 10 .
28 ـ نحل : 36 .
29 ـ توبه : 109 .
30 ـ بقره : 128 .
31 ـ كافي ، ج 4 ، ص 542 .
32 ـ بقره : 197 .
33 ـ حج : 37 .
34 ـ فاطر : 10 .
35 ـ وسائل ، ج 9 ، ص 445 .
36 ـ توبه : 3 .
37 ـ بقره : 199 ، 200 ، 201 .
38 ـ احزاب : 41 .
39 ـ سبا : 49 .
40 ـ وسائل ، ج 9 ، ص 67 .
41 ـ نهج البلاغه : خطبه 1 ( قاصعه )
42 ـ مائده : 95 .
43 ـ همان : 94 .
44 ـ بقره : 186 .
45 ـ بقره : 186 .
46 ـ واقعه : 85 .
47 ـ ق : 16 .
48 ـ نهج البلاغه : خطبه 1 .
49 ـ انفال : 34 .
50 ـ عده الداعي ابن فهد .
51 ـ در اهميّت عرفه همين قدر كافي است كه اگر ماه مبارك رمضان بر كسي گذشت و آمرزيده نشد ، اميد به آمرزش او نيست مگر آنكه عرفه رابا شرايطش ادارك كند .
52 ـ انعام : 45 .
53 ـ نساء : 100 .
54 ـ آل عمران : 272 .
55 ـ انبياء : 73 .
56 ـ انعام : 75 .
57 ـ عيون اخبارالرضا ـ ع ـ .
58 ـ وسائل ، ج 1 ص 7 .
59 ـ بلد : 2 .
60 ـ زيارت جامعه .
61 ـ وسائل ، ج 10 ، ص 254 .
62 ـ نهج البلاغه : خطبه 233 .
63 ـ وافي ، ج 12 ، ص 79 : « كان النبي ـ صلي الله عليه و آله و
|
187 |
|
سلّم ـ ليستهدي من ماء زمزم و هو بالمدينة » .
64 ـ احزاب : 33 .
65 ـ بقره : 189 .
66 ـ مائده : 2 .
67 ـ فجر : 1 ـ 5 .
68 ـ نهج البلاغه : خطبه 1 .
69 ـ وافي : باب تعظيم الخادم من الحج .
70 ـ وافي : كتاب الحج باب النوادر
71 ـ اسراء : 80 .
72 ـ وافي : باب دخول الكعبه .
73 ـ وافي : باب فصل الحج .
|
189 |
|
قداست وامنيت حرم
شنـاخت انسـان
انسان نه از لحاظ تجرد هستي ، همسان فرشته هاست كه بي نياز از هماهنگي با همنوع خود باشد و با شعار « ما منّا الاّ له مقام معلوم » 1 زندگي كند و نه از جهت مادي همتاي حيوان هاست ، كه حاجتي به تبادل نظر و تعاون با همجنس خويش نداشته باشد و با شعار « قد افلح اليوم من استعلي » 2 كه برخاسته از حلقوم درندگان بشرنما چون آل فرعون است بسر برد و نه مي تواند بدون تكيه گاه تكويني به تشتّت و پراكندگي خاتمه دهد و راز و رمز اتّحاد با همنوع خود را دريابد و با انجام رفتار مناسب به وحدت روي آورد و به شعار « قد افلج من تزكّي » 3 از هرگونه نقص و عيب برهد و به كمال انساني برسد .
انسان از يك عامل « كثرت » به نام طبيعت و يك عامل « وحدت » به نام روح ماوراء طبيعت تشكيل يافته است . اگر جنبه طبيعي خود را فربه نمايد جز اختلاف و نزاع چيزي نمي يابد . و اگر جنبه ماوراء طبيعي
|
190 |
|
خويش را تزكيه كند از گزند هرگونه درگيري مصون و به شهد مسالمت و صفا ، كامياب مي گردد .
خداي سبحان آفرينش پيكر آدمي را به تراب و طين و حمأ مسنون و صلصال ، نسبت داد كه از نشأة كثرت اند و همواره سبب نزاع است ( انّي خالق بشراً من طين . . . ) 4 . و خلقت روح انساني را به خود نسبت داد كه عين وحدت است و همواره سبب اتحاد و رأفت و مايه التيام و محبت مي باشد : ( . . . نفختُ فيه من روحي ) 5 ، ( ثم سواه و نفخ فيه من روحه ) 6 .
و سرّ كثرت طبيعت و مادّه را بايد در ضيق هستي آن جستجو كرد كه هر موجود مادّي داراي شرائط خاصي است كه نه در ديگري حضور دارد و نه پذيراي غير خود مي باشد . چه اينكه راز وحدتِ ماوراء طبيعت را بايد در سعه وجودي آن يافت كه هر موجود مجرّد نه در حضور ديگري محجوب است ، و نه از شهود غير خود محروم ، لذا نه در بهشت جاي كينه و نزاع است ( و نزعنا ما في صدورهم من غلّ ) 7 . و نه در دلهاي مردان باايمان ـ كه با ماوراء طبيعت ارتباط دارند و به دستورهاي وحي آسماني عمل مي كنند ـ عداوت و بغضاء نسبت به يكديگر است : ( ربنا اغفرلنا ولإخواننا الّذين سبقونا بالإيمان ولا تجعل في قلوبنا غلاًّ للّذين آمنوا ربّنا انّك رؤوف رحيم ) 8 .
هجرت و عامل آن
انسان الهي ، هجرت از كثرت به وحدت را از معمار كعبه و بنيانگذار بيت توحيد ، حضرت ابراهيم خليل فرا مي گيرد كه فرمود : « انّي ذاهب الي ربّي سيهدينِ » 9 . و براي نيل به اين هدف والا از موانعي كه جامع آنها تعلّق
|
191 |
|
به جهان طبيعت است ، مي رهد . و با شرايط و موجباتي كه جامع آنها پيوند به عالم ماوراء طبيعت مي باشد آشنا شده و از اين رهگذر به مقصد مي رسد ، موانع طبيعي نه منحصر در اشياء معين است و نه مخصوص افراد خاص يا زمان و مكان معيّن ، بلكه هر چيزي كه بشر را از ياد خداي سبحان غافل كند دنياي او محسوب مي شود و دامنگير همه انسانها در همه شرايط سنّ و مقام خواهد بود . مگر بندگان مخلَص ( بفتح لام ) كه از گزند آن مصونند : « ولأغوينّهم اجمعين الاّ عبادك منهم المخلَصين » 10 .
موانع سلوك بسوي خدا
انسان سالك به سوي خدا هر اندازه نيرومندتر باشد ، رهزنان او ماهرتر و رهايي از دام آنها دشوارتر است ، ليكن با تحصيل شرايط سير بسوي حق ، پيمودن آن آسان خواهد شد : ( امّا من اعطي واتّقي و صدّق بالحسني فسنيسّره لليسري ) 11 . چه اينكه با محروميت از آن و ابتلاء به موانع سلوك بسوي خداي سبحان طيّ راه انحراف و سقوط سهل مي گردد ( وامّا من بخل و استغني و كذّب بالحسني فسنيسّره للعسري ) 12 .
و چون جهان حركت و تحوّل ظرف امتحان الهي است ، خداوند همگان را از امكانات طبيعي برخوردار مي نمايد ، تا با داشتن وسايل مادي آزمون گردند . لذا فرمود : « هم دنيا طلبان را امداد مي كنيم و هم آخرت خواهان را مدد مي نماييم ، ( كلاًّ فمِدُّ هؤلاء من عطاء ربّكَ و ما كان عطاء ربّك محضوراً ) 13 .
و چون كثرت ، گذرگاه وحدت است و اين رهگذر ، مانع مهم و عقبه كئود مي باشد ، و براي عبور از آن ، چاره اي نيست ، لذا سالك كوي حق
|
192 |
|
بايد « توحيد » را كه همانا مهمترين عامل وحدت و بهترين وسيله سلطه بر كثرت است تقويت نمايد .
انسان الهي هنگامي همانند حضرت ابراهيم ـ ع ـ از « شهادت » به « غيب » هجرت مي كند كه با حق ، تولاّي كامل و از باطل ، تَبَرّيِ نهايي جسته باشد . و در محبت و عداوت و ارادت و كراهت و بالأخره در جذب و دفع تابع و پيرو دين پدرش حضرت خليل الرحمان ـ ع ـ باشد : ( ملة ابيكم ابراهيم ) 14 و نيل به اين مقام منيع در پرتو هدايتهاي قرآن كريم است .
محور وحدت انسانها
انسان از آن جهت كه به جامعه نيازمند است و بدون هماهنگي با ديگران ، خطوط اصيل سعادت او ترسيم نمي شود ، بايد با همنوعان خويش متحد باشد . و چون انسان يك موجود تكويني است نه اعتباري ، و سعادت او نيز همسان با هستي او ، يك حقيقت عيني است ، نه يك امر ذهني و قراردادي ، لذا پيوند او با ديگران نيز بايد بر محورهاي عيني و تكويني باشد ، نه همانند قراردادهاي تجاري ، صناعي و زراعي كه تحت عناوين بيع ، اجاره ، صلح ، مضاربه و . . . منعقد شده و با تغيير اوضاع ، فسخ گردد و قرارداد جديدي منعقد شود .
پيوند و اتحاد انسان با همنوعان خود در عين آنكه يك ربط عيني و تكويني است نه قراردادي و ذهني ، بايد سهمي از جاودانگي و ابديت داشته باشد ، بطوري كه در هر زميني ، در هر زمان هر عصري و نيز در هر مصر و نسلي قابل اجرا باشد و از دگرگونيهاي جغرافيايي و تاريخي
|
193 |
|
محفوظ بماند و چيزي كه در دسترس تطاول حوادث واقع نمي شود و با تحول زمانه ، عوض نمي گردد ، جنبه جسماني و مادّي بشر نيست ، زيرا جسم او از خاك و گل معيّن و در زمان و شرايط خاص واقع است و ناچار رنگ آنها را به همراه دارد و با فرهنگ نشأت گرفته از خواص مادّي ، قرين خواهد بود ؛ و از همين جا اختلاف قومي و نژادي و زبان و سنت و آداب و رسم و آيين و نظاير آن برمي خيزد كه در عين سودمندي ، اصالت ندارند و در ساختار گوهر جاويد آدمي سهم مؤثري ، نخواهند داشت ؛ زيرا از هر سرزمين و در بين هر نژاد و قوم و از ميان مردم هر عصر و مصر ، فرد صالح يا طالح پرورش مي يابد . لذا خداي سبحان به اين گونه از اموري كه جنبه مادي داشته و مايه كثرتند اصالت نمي بخشد ؛ يعني هم تعدد ناشي از آنها را امضا مي كند ، و هم به عدم تأثير آنها در تكامل اصيل انسان اشاره مي نمايد ( يا ايّهاالناس انّا خلقناكم من ذكرو انثي و جعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عندالله اتقاكم ) 15 .
يعني تعدّد نژاد در شناسايي يكديگر باندازه يك شناسنامه طبيعي اثر دارد وگرنه در نظام ارزشي اسلام ، هيچ مؤثر نيست چه اينكه همين كثرت مادّي بنوبه خود مي تواند همانند ساير اختلافها و تعددها نشانه قدرت خداوند سبحان باشد وگرنه امتياز ارزشي به همراه ندارد ( و من آياته خلق السموات والأرض واختلاف السنتكم و الوانكم انّ في ذلك لآيات للعالمين ) 16 .
نتيجه آنكه : اولاً تكامل انسان بدون پيوند با جوامع بشري ميسور نيست . ثانياً پيوند انسانها يك امر عيني و تكويني است ، نه قراردادي و اعتباري . ثالثاً پيوندهاي تكويني اگر به مادّه و طبيعت برگردد ـ گرچه عيني
|
194 |
|
و تكويني است ليكن ـ ناپايدار بوده و در نظام ارزشي انسان از نظر قرآن كريم مؤثر نيست .
بنابراين ، مصوّبات سازمان ملل ـ بر فرض سداد و صلاح آن ـ و نيز آيين نامه هاي نژادي و قومي و ملّي يك امر قراردادي بيش نيستند و توان تأمين سعادت تكويني جوامع بشري را ندارند ، زيرا حقيقت تكويني انسان برتر از قرارداد اعتباري است و ابديّت او والاتر از امور مادّي ناپايدار مي باشد .
انسان سرمايه وحدت را به همراه دارد
در فرهنگ قرآن ، انسان سرمايه سعادت همه جانبه و وحدت گسترده با تمام جوامع بشري را بعنوان يك اصل « ثابت » ، « همسان » ، « همگاني » و « هميشگي » در نهاد خود دارد ، بطوري كه هيچ فرد در هيچ عصر و مصر و نسلي فاقد آن نبوده و نخواهد بود و اين دستمايه تكامل تكويني ، همان زبان فطرت توحيدي است كه بدون اعتبار و قرارداد و صرف نظر از هرگونه اعتبار و تصويب ، توان پيوند انسانها را داراست ( فاقم وجهك للدين حنيفا فطرةَ الله التي فطرالناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدّين القيّم ولكنّ اكثر الناس لا يعلمون » 17 .
و راز عدم تبديل فطرت توحيدي همگان ، اين است كه نه خداوند آن را تغيير مي دهد ، چون وي را به احسن تقويم ساخت و هيچ نقص و عيبي در نهان توحيدي او نيست تا تبديل شود . و نه هيچ كس جز خداوند ، توان تأثير در نظام آفرينش انسان را دارد . لذا به عنوان « نفي محض » فرمود : « لا تبديل لخلق الله . . . » بنابراين تنها راه وحدت انسانها و اتحاد جوامع بشري
|
195 |
|
در محور فطرت توحيدي او دور مي زند ؛ زيرا هم يك امر عيني و تكويني است و هم جاودانه و پايدار مي باشد . چون نه از « خصوصيت اقليمي » نشأت گرفته تا با تغيير آن دگرگون گردد و نه در « زمانه مخصوص » محصور است تا با گذشت آن سپري شود و نه در « معرض حوادث » ديگر واقع مي شود تا فرسوده گردد ، بلكه همچنان مشرف بر هر سرزمين ، و محيط بر هر زمان و حاكم بر هر سنّت و رسم قومي و نژادي و مانند آن است ؛ زيرا روح انسان ، مجرد است و فطرت توحيدي كه با هستي او عجين شده منزه از مادّه و مُبراي از قوانين حاكم بر طبيعت و تاريخ و نظاير آن است . از اين رو نه در محدوده « نفي و دفع » ، پيرو قواعد و مباني مادي است و نه در « اثبات و جذب » تابع آنهاست ، چون اولاً سنخيت با ماده ندارد و ثانياً كاملتر از آن است . به اين دو جهت از قلمرو تأثير مستقيم و اصيل مادّه دور است .
لذا خداي سبحان فرمود :
« و الّف بين قلوبهم لو انفقت ما في الأرض جميعاً ما الّفت بين قلوبهم ولكنّ الله الّف بينهم انّه عزيز حكيم » 18 .
يعني فقط خداوند است كه دلهاي آنان را همسو و هماهنگ قرارداد و تو اي پيامبر ! اگر همه منابع مادّي زمين و هر آنچه را كه در آن است هزينه مي كردي تا دلهاي آنها را پيوند دهي ، توان آن را نداشتي ، ليكن خداي سبحان آنان را متحد و قلوب آنها را تأليف نمود و در اين پيوند و الفت دو نام از اسماي حسناي خداوند ؛ يعني اسم « عزيز » و اسم « حكيم » ، سهم بسزايي دارند و دلهاي عزيزان و حكيمان با هم متحدند ، اما قلوب قاسيه ذليلان و جاهلان همواره از هم جدا و با هم درگير و نسبت به هم
|
196 |
|
كينه توز ، سرسخت ، موضعگير ، ستيزنده و پرخاشگرند و از رشد يكديگر حسودانه نگران و از هبوط همديگر خرسند و محكوم حاكم عدل و قسط اند كه فرمود :
« والقينا بينهم العداوة والبغضاء الي يوم القيامة » 19 .
« فاغرينا بينهم العداوة والبغضاء الي يوم القيامة » 20 .
و شيطان كه همانند كلب مُعَـلَّم است با وسوسه مرموز خود ـ كه يك امر تكويني است و تا حدودي سهمي از تجرّد خيالي و وهمي دارد ـ در دلهاي دنيازده نفوذ يافته و پيوند آنان را از يكديگر بريد و آنها را تحت ولايت خود درآورد .
( انما يريدالشيطان ان يوقع بينكم العداوة والبغضاء . . . ) 21 .
و اگر احياناً در برخي از موارد به منظور جذب دلها ( مؤلفة قلوبهم ) از مال استمداد شده و سهمي از زكات به آنها داده مي شود ، اين احسان مادي ، زمينه آن تأليف معنوي است وگرنه تأثير آن فقط در محور سكوت و خاموشي است ، نه سكون و آرامش دل ، زيرا قلب ، فقط به ياد خداوند مي آرمد ( الا بذكرالله تطمئن القلوب ) 22 .
و با اعراض از ذكر حق گرفتار ضنك ، تنگي ، ضيق معيشت و بستگي زندگي خواهد شد و هرگز توفيق شرح صدر حاصل نمي كند ( من اعرض عن ذكري فإنَّ له معيشة ضنكاً ) 23 .
اسلام محور اتحاد
انسان در منطق وحي ، فقط با اسلام كه دين جهانشمول است و همگان را « همسان » ، « همسو » ، « همتا » ، « همخو » ، « هماهنگ » و « همراه » مي كند ،
|
197 |
|
به كمال نهايي خود مي رسد . و همانطور كه قبلاً بيان شد : « وحدت جهاني » بدون پيوند تكويني و جهاني ميسر نخواهد بود و هرگونه پيوندي كه با سرشت توحيدي انسانها مطابق نباشد ، اعتباري و زوال پذير است ، از اين رو هر قانوني كه براي هدايت جوامع بشري تدوين مي شود ، بايد منطبق با فطرت الهي آنان بوده و داراي آن دو خصوصيت ياد شده ( تكويني و ابدي ) باشد و تنها مبدأيي كه به همه اصول گذشته ، احاطه علمي دارد و بر طرح و تدوين آن تواناست ، ذات اقدس خداوند است .
لذا اسلام را به عنوان دين جهاني معرفي نمود و جهانيان را به پذيرش آن دعوت كرد و خطوط اصيل آن را « كلي » ، « دائم » و « همه جايي » تبيين نمود و از جدايي از آن نهي كرد و خطر « اعراض از آن » يا « اعتراض بر آن » يا « معارضه با آن » را اعلام داشت و فرمود :
« واعتصموا بحبل الله جميعاً ولا تفرّقوا واذكروا نعمت الله عليكم اذ كنتم اعداء فألّف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخواناً و كنتم علي شفا حفرة من النار فانقذكم منها كذلك يبـيّن الله لكم آياته لعلّكم تهتدون » 24 .
يعني هر فردي گذشته از آنكه موظف است به اسلام ـ كه بهترين حبل و دستاويز انسانهاست ـ تمسك جويد ، بايد همراه با مسلمانان و در كنار آنان باشد و با هم به ريسمان الهي ، كه همان قرآن كريم و سنت معصومين است ، اعتصام جويند . و اين هماهنگي دين ، همانا نعمت ويژه الهي است كه نبايد از آن غفلت كرد . همچنان كه نبايد از خطر دشمني و اختلاف كه همانند حركت در لبه دره و گودال آتش است غافل بود .
و نيز فرمود :
|
198 |
|
« يا ايّها الّذين آمنوا ادخلوا في السّلم كافّة ولا تتبّعوا خطوات الشّيطان انّه لكم عدوّ مبين » 25 .
يعني با هم اسلام را بپذيريد و در پرتو وحي الهي ، زندگي مسالمت آميزي را داشته باشيد و از اختلاف و تشتت كه همانا پيروي از گامهاي شيطان است پرهيز كنيد ، چون او دشمن آشكار شماست و بارزترين مظهر عداوت او ، ايجاد فتنه و آشوب و اختلاف و تفرقه مي باشد . و چون توده مردم ، تابع دانشمندان و صاحب نظرانند ، اگر آنان هماهنگ و همسو باشند شكافي در متن جامعه پديد نمي آيد ، و اگر ـ معاذالله ـ كينه توز و تشتّت طلب باشند اميدي به اصلاح جامعه نيست و هرگز طعم گواراي وحدت به ذائقه اين جوامع پيرو و محروم نمي رسد و بوي صفا و وفا به مشام آنها نخواهد رسيد . لذا قرآن كريم علما و دانشمندان را پيش از ديگران و بيش از آنان ، سفارش به اتحاد مي كند و خطر اختلاف را ـ كه از دنيا دوستي نشأت مي گيرد ـ به آنها هشدار مي دهد و آنان را از عذاب روزي مي ترساند كه در آن روز برخي از چهره ها دگرگون مي گردد . 26
گرچه اختلاف نظر را ـ كه زمينه دستيابي به هدف مشترك است ـ همانند اختلاف دو كفه ترازو ، كه براي هماهنگي وزن و موزون تلاش مي نمايند ، لازم و سودمند مي داند ، ولي اختلاف بعد از علم و روشن شدن واقع را كه غرضي جز نيل به هدف پليد نفساني در آن نيست زيانبار دانسته و علما و دانشمندان را مسؤول آن اعلام كرده و منشأ تفرقه ـ بعد از علم و آگاهي به حق ـ را ظلم و تعدي مي داند :
« وما اختلف فيه الاّ الّذين اوتوه من بعدما جائتهم البيّنات بغياً
|
199 |
|
بينهم » 27 .
« وما اختلف الذين اوتوا الكتاب الاّ من بعدما جائهم العلم بغياً بينهم » 28 .
« وما تفرّقوا الاّ من بعدما جائهم العلم بغياً بينهم » 29 .
« فما اختلفوا الاّ من بعدما جائهم العلم بغياً بينهم » 30 .
و بغي و تجاوز هرگز در محدوده قوانين الهي و نسبت به احكام اسلامي ، مخصوصاً درباره تعيين سرنوشت سعادت و شقاوت جوامع بشري ، وسيله نيل به كمال نخواهد بود ، بلكه زيان آن دامنگير باغيان و متعدّيان خواهد شد ( ولا يحيق المكر السَيِّيءُ الاّ باهله ) 31 .
محورهاي اصيل وحدت انسانها در اسلام
انسان كه داراي فطرت توحيدي مشترك با ديگران است و به دين جهانشمول دعوت شده است ، وقتي توان شكوفايي فطرت مشترك و دستيابي به مزاياي دين جهاني مشترك را داراست كه داراي محورهاي اصيل و پايدار وحدت بخش باشد تا در پرتو آن اختران پرفروغ ، با همنوعان خود هماهنگ شود . لذا خداي سبحان قرآن كريم را كتاب همگان و محور فكري و عملي جهانيان اعلام نمود و حضرت رسول اكرم ـ ص ـ را براي عينيت بخشيدن به احكام قرآن به عنوان اُسوه و رهبر عمومي و جهاني معرفي كرد و كعبه مقدسه را براي گردهمايي سراسر جهان اسلام ، قبله و مطاف عالميان دانست ، تا مسلمين جهان با داشتن اين محورهاي اصيل وحدت بخش با يكديگر آشنا و متّحد گردند كه بطور خلاصه درباره جهاني بودن اين محورها مخصوصاً كعبه معظّمه و قداست